جمع بندی ذکر شهادت حضرت محسن (ع) توسط علمای اهل سنت

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ذکر شهادت حضرت محسن (ع) توسط علمای اهل سنت

سلام علیکم

آیا از علمای مهم اهل سنت کسی به شهادت حضرت محسن (ع) اعتراف کرده است؟

متشکرم.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدرا

[TD][/TD]

hassan;1014469 نوشت:
سلام علیکم

آیا از علمای مهم اهل سنت کسی به شهادت حضرت محسن (ع) اعتراف کرده است؟

متشکرم.

با سلام و عرض ادب

گروهی از عالمان اهل سنت حضرت «محسن» را از اولاد حضرت «علی» و «فاطمه» (علیهما السلام) دانسته اند. [1] در این میان تعدادی از آنان تصریح نموده اند که این فرزند سقط شده؛ اما در اینکه چنین امری بدون عامل خارجی بوده و یا اینکه به واسطه ی آسیب رساندن به آنحضرت اتفاق افتاده دو قول مشاهده می گردد. نظر اکثر آنان چنین است که این حادثه بدون آسیب و تعرض به آنحضرت اتفاق افتاده؛[2] اما در این میان برخی نیز تصریح بر مضروب ساختن آنحضرت توسط خلیفه دوم نموده اند که این افراد عبارتند از:

1) ابو اسحاق ابراهیم نظام (متوفی: 231هـ)؛
وی که از شیوخ معتزله و استاد «جاحظ» بوده می گوید: «إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها، وكان يصبح: أحرقوا دارها بمن فيها، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين»؛[3] «عمر در روز بیعت به شکم فاطمه (علیها السلام) ‌زد تا آن که محسن از شکم او ساقط شد و عمر فریاد می زد: خانه را با آن که در آن است به آتش کشید! و این در حالی بود که در آن خانه غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین کس دیگری نبود».
این سخن را «شهرستانی» (متوفی: 548هـ) به نقل از «نظام معتزلی» ذکر نموده و این سخن را از افتراءات وی دانسته است.[4]


2) «ابن قتیبة» (متوفی: 276هـ)؛

«ابن شهر آشوب» در کتاب: «مناقب آل ابی طالب»، به نقل از «ابن قتیبة» می نویسد: «وَ أَوْلَادُهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْمُحَسِّنُ سَقَطَ وَ فِي مَعَارِفِ الْقُتَيْبِيِّ أَنَّ مُحَسِّناً فَسَدَ مِنْ زَخْمِ قُنْفُذٍ الْعَدَوِيِ‏ وَ زَيْنَبُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ»؛[5] «و اولاد آن حضرت: حسن، حسین،‌ محسن سقط شده بود و در کتاب «معارف» ابن قتیبة آمده که محسن به جهت فشار قنفذ عدوی سقط شد».

این اعتراف بنا بر نقل «ابن شهر آشوب» (متوفی: 588هـ)
[6] از کتاب: «المعارف» «ابن قتیبة» است؛ اما در نسخ فعلی «المعارف» چنین متنی وجود نداشته که این امر بیانگر حذف این فقره از کتاب «المعارف» است.

3) روایت نقل شده توسط «حموینی شافعی» (متوفی: 730هـ)؛

او در کتاب: «فرائد السمطین» به نقل از «ابن عباس» روایت نموده: «...و اما دخترم فاطمه! او سرور زنان عالم از اولین و آخرین است و او پاره ی تن من می باشد... و همانا من چون او را می بینم بیاد مصائبی می افتم که پس از من بر او وارد می شود. گویا او را می بینم که چگونه خواری داخل خانه ی او شده و حرمتش هتک و حقش غصب و ارثش منع و پهلویش شکسته و جنینش سقط شده است... بارالها! لعنت کن هر کس را که به او ظلم کرده و عقاب کن هر کس که حقش را غصب نموده و خوار کن هر کس که او را خوار کرده است و هر کس که بر پهلویش می زند تا بچه اش را سقط می کند او را در آتش دوزخت خالد گرداند. ملائکه در آن هنگام می گویند: آمین».[7]


[/HR] [1] . این افراد بر اساس روایتی این قول را پذیرفته اند.: ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، ج2، ص159، مؤسسة الرسالة - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق. : «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ هَانِئِ بْنِ هَانِئٍ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: لَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قَالَ: قُلْتُ: حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ حَسَنٌ" فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَيْنُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قَالَ: قُلْتُ حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ حُسَيْنٌ" فَلَمَّا وُلِدَ الثَّالِثُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قُلْتُ: حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ مُحَسِّنٌ‏" ثُمَّ قَالَ:" سَمَّيْتُهُمْ بِأَسْمَاءِ وَلَدِ هَارُونَ شَبَّرُ، وَشَبِيرُ، وَمُشَبِّرٌ»؛ الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج5، ص60، المكتبة التوفيقية: «قلت: وكان وقد وَلَدَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَهُمَا وَلَدًا فَسَمَّاهُ مُحْسِنًا». طبری وفات حضرت محسن را در دوران خردسالی وی دانسته است؟! چنانکه می نویسد: «فأول زوجة تزوجها فاطمه بنت رسول الله ص، ولم يتزوج عَلَيْهَا حَتَّى توفيت عنده، وَكَانَ لها مِنْهُ من الولد: الْحَسَن والحسين، ويذكر أنه كَانَ لها مِنْهُ ابن آخر يسمى محسنا توفي صغيرا، وزينب الكبرى، وأم كلثوم الكبرى». (الطبری، تاریخ الطبری، ج5، ص153، دار التراث – بيروت).

[2] .ک: مرتضى العاملي، الصحيح من السيرة النبي الأعظم، ج‏5،ص240؛ محمود عقاد در این رابطه می نویسد: «و ربما اجتمع إليها أعياء الولادة في غير موعدها، إن صحّ أنها أسقطت‏ محسنا بعد وفاة النبي صلّى اللّه عليه و آله، كما جاء في بعض الأخبار»، «چه بسا درد زایمان قبل از موعد مقررش او را گرفت اگر صحیح باشد که فاطمه (علیها السلام) او را سقط کرده است، آن گونه که در برخی روایات آمده است».(ر.ک: اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى‏، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء سلام الله عليها، ج11، ص258، ناشر: دلیل ما).

[3] . ر.ک: أبو الفتح محمد بن عبد الكريم بن أبى بكر أحمد الشهرستاني، ج1، ص57، مؤسسة الحلبي.

[4] . همان.

[5] . ابن شهرآشوب‏، المناقب، ج3، ص358، انتشارات علامه-قم.

[6] . ابن شهر آشوب از علمای شیعه در قرن ششم است.

[7] . ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏،ج2، ص35، مؤسسة المحمود، بیروت. : «...و أمّا ابنتي فاطمة فإنها سيّدة نساء العالمين من الأولين و الآخرين و هي بضعة مني و هي نور عيني و هي ثمرة فؤادي و هي روحي التي بين جنبيّ و هي الحوراء الإنسيّة متى قامت في محرابها بين يدي ربها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الأرض و يقول اللّه عزّ و جلّ لملائكته يا ملائكتي انظروا إلى أمتي فاطمة سيّدة إمائي قائمة بين يديّ ترعد فرائصها من خيفتي و قد أقبلت بقلبها على عبادتي أشهدكم أني قد أمنت شيعتها من النار. و إني لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع [بها] بعدي كأني بها و قد دخل الذلّ بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت‏ إرثها و كسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي يا محمداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث، فلا تزال بعدي محزونة مكروبة باكية فتذكر انقطاع الوحي من بيتها مرّة و تتذكّر فراقي أخرى و تستوحش إذا جنّها الليل لفقد صوتي التي كانت تستمع إليه إذا تهجّدت بالقرآن، ثم ترى نفسها ذليلة بعد أن كان في أيّام أبيها عزيزة و عند ذلك يؤنسها اللّه تعالى فيناديها بما نادى به مريم ابنة عمران فيقول: يا فاطمة إن اللّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك على نساء العالمين، يا فاطمة اقنتي لربّك و اسجدي و اركعي مع الراكعين، ثم يبتدئ بها الوجع فتمرض فيبعث اللّه عزّ و جلّ إليها مريم ابنة عمران تمرّضها و تؤنسها في علّتها فتقول عند ذلك: يا رب إني قد سئمت الحياة و تبرّمت بأهل الدنيا فألحقني بأبي فيلحقها اللّه عزّ و جلّ بي فتكون أوّل من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم عليّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة؛ يقول رسول اللّه [صلى اللّه عليه و آله و سلم‏] عند ذلك: اللّهمّ العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من أذلّها و خلّد في نارك من ضرب جنبها حتّى ألقت ولدها فتقول الملائكة عند ذلك آمين».‏

4) حافظ ابن ابی دارِم (متوفی: 255هـ)؛[1]

«ذهبی» (متوفی: 748هـ) در کتاب: «میزان الاعتدال» در ترجمه ی روایی «حافظ ابن ابی دارم» می نویسد: «كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب، حضرته ورجل يقرأ عليه: إن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن»؛[2] «او در تمام روزگارش امری مستقیم داشته(دارای اعتقاد سالمی بوده) ولی در آخر ایامش بیشترین چیزی که بر او قرائت می شده مطاعن خلفا بوده است، من نزد او حاضر شدم در حالی که شخصى نزد او چنين مى‏خواند: عمر چنان به سینه ی فاطمه (علیها السلام) زد که محسنش را سقط نمود».

«ابن ابی دارم» صاحب کتاب «سنن ابی دارم» است که به گفته ی حافظ «محمد بن حماد کوفی» در طول عمرش همواره دارای اعتقاداتی صحیح بوده؛ اما در پایان عمرش تغییراتی در اعتقادات وی نسبت به خلفا و صحابه ایجاد شده و وی از آنان به بدی یادی می کرده است. وجود چنین اعتقادی از سوی یکی از بزرگان حدیث اهل سنت بیانگر آن است که وی به اسنادی برخورد نموده که دیدگاه وی نسبت به خلفا را تغییر داده و وی را به حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) نزدیک ساخته است.

شرح حال «ابن ابی دارم»
«ذهبی» در کتاب «سیر اعلام النبلاء» در رابطه با حال وی می نویسد: «امام، حافظ، فاضل، ابوبكر احمد بن محمّد السرى التميمى الكوفى، الشيعى [شيعى شده‏]؛ از محدّثان كوفه... حاكم، ابوبكر بن مردويه، يحيى بن ابراهيم مزكّى، ابوالحسن بن الحمّامى، قاضى ابوبكر حیری و ديگران، از او حديث نقل كرده‏ اند. او متّصف به حفظ و معرفت است [در وثاقت او مشكلى نيست‏] جز اين كه رافضى ‏گرى مى‏ كند، و درباره ی معايب برخى از صحابه، كتابى نگاشته است و او با این ویژگی در نقل حدیث ثقه نمی باشد؟!».[3]

«ذهبی» خود در این ترجمه، وی را «امام»؛ «حافظ» و «فاضل» دانسته؛‌ یعنی اگر وی در پایان عمر خود درباره ی خلفا و صحابه چیزی نمی گفت، ذهبی وی را به عنوان محدثی بزرگ بحساب می آورد؛ اما ایراد بزرگ وی رافضی گری او و بیان کیفیّت شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ذکر مطاعن خلفا و برخی از ازواج پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پایان عمر است؛[4]‌ لذا ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» که کتابی رجالی با محور نقد راویان ضعیف است، در بیان حکم وی او را «رافضی کذاب» معرفی نموده، که ابن حجر نیز در کتاب: «لسان المیزان» از وی تبعیت نموده است.[5]

«ذهبی» در اثر دیگر خویش کتاب: «تذکرة الحفاظ» در مورد وی می نویسد: «جمع کرد در مذمت بر صحابه و او رافضی بود و در حدیث متهم است. او در ماه محرم سال 352 و بنا برنقلی 351وفات یافت. او موصوف به حفظ بوده است...».[6]

از مجموع سخنان «ذهبی» این امر مشخص گردید که «ابن ابی دارم» در ناحیه ی «حفظ» هیچ مشکلی نداشته؛ بلکه وی امام و حافظ و فاضل در امر حدیث است؛ لذا آنچه عیب وی به شمار آمده رویگردانی وی از خلفا به واسطه ی دسترسی به برخی از اسانید تاریخی و نقل آنها بوده است.

موفق باشید.


[/HR] [1] . شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي (المتوفى: 748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج9، ص577، دار الحديث- القاهرة.: « عَبْدُ اللهِ بنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بنِ الفَضْلِ بن بَهْرَامَ بنِ عَبْدِ اللهِ الحَافِظُ الإِمَامُ أَحَدُ الأَعْلاَمِ أَبُو مُحَمَّدٍ التَّمِيْمِيُّ ثُمَّ الدَّارِمِيُّ السَمَرْقَنْدِيُّ».

[2] . شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، ج1،‌ص139، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان.: «أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث. أبو بكر، الكوفي الرافضي الكذاب. مات في أول سنة سبع وخمسين وثلاثمائة. وقيل: إنه لحق إبراهيم القصار. حدث عن أحمد بن موسى والحمار وموسى بن هارون وعدة. روى عنه الحاكم، وقال: رافضي، غير ثقة. وقال محمد بن أحمد بن حماد الكوفي الحافظ - بعد أن أرخ موته: كان مستقيم الأمر عامة دهره، ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب، حضرته ورجل يقرأ عليه: إن عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن».

[3] . شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي،‌ سير أعلام النبلاء، ج12، ص126، دار الحديث- القاهرة.: «الإِمَامُ الحَافِظُ الفَاضِلُ, أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بنُ محمد السري بن يحيى بن السَّرِيِّ بنِ أَبِي دَارمٍ, التَّمِيْمِيُّ الكُوْفِيّ الشِّيْعِيّ, محدِّث الكُوْفَة. سَمِعَ إِبْرَاهِيْمَ بنَ عَبْدِ اللهِ العَبْسِي القصَّار، وَأَحْمَدَ بنَ مُوْسَى الحمَّار، وَمُوْسَى بنَ هَارُوْنَ, وَمُحَمَّد بنَ عَبْدِ اللهِ مُطيَّناً, وَمُحَمَّدَ بنَ عُثْمَانَ بنِ أَبِي شَيْبَةَ, وَعِدَّة. حدَّث عنه: الحاكم, وأبو بكر بن مردويه, وَيَحْيَى بنُ إِبْرَاهِيْمَ المُزَكِّي، وَأَبُو الحَسَنِ بنُ الحمَّامي, وَالقَاضِي أَبُو بَكْرٍ الحِيْرِيُّ, وَآخَرُوْنَ. كَانَ مَوْصُوَفاً بِالحِفْظِ وَالمعرفَةِ, إلَّا أَنَّهُ يترفَّض, قَدْ ألَّف فِي الحطِّ عَلَى بَعْض الصَّحَابَة، وَهُوَ مَعَ ذَلِكَ لَيْسَ بِثِقَةٍ فِي النَّقْل».

[4] . شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي،‌ سير أعلام النبلاء، ج12، ص126، دار الحديث- القاهرة.: «وفِي خبرٍ آخر قَوْله تَعَالَى: {وَجَاءَ فِرْعَوْن} عمر {وَمَنْ قَبْلَه} أبو بكر {وَالْمُؤْتَفِكَاتُ} عَائِشَة وَحَفْصَة, فَوَافقتُه وَتركتُ حَدِيْثه».

[5] . أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، ج1، ص268، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان.: «أحمد" بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب مات في أول سنة سبع وخمسين وثلاث مائة».

[6] . شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي، تذكرة الحفاظ، ج3، ص67، دار الكتب العلمية بيروت-لبنان.: «أبو بكر بن أبي دارم الحافظ المسند الشيعي أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن السري التميمي الكوفي محدث الكوفة: سمع إبراهيم بن عبد الله الصفار وأحمد بن موسى الحمار الكوفي وموسى بن هارون ومطينا وعدة، وعنه الحاكم وأبو بكر بن مردويه وأبو الحسن بن الحمامي ويحيى بن إبراهيم المزكي وأبو بكر الحيري القاضي وآخرون، جمع في الحط على الصحابة، وكان يترفض، وقد اتهم في الحديث، توفي في المحرم سنة اثنتين وخمسين وقيل: سنة إحدى وخمسين وثلاثمائة وكان موصوفًا بالحفظ، له ترجمة سيئة في الميزان ذكرنا فيها ما حدث به من الإفك المبين, لا رعاه الله».

با سلام
.

صدرا;1015027 نوشت:
گروهی از عالمان اهل سنت حضرت «محسن» را از اولاد حضرت «علی» و «فاطمه» (علیهما السلام) دانسته اند. [1] در این میان تعدادی از آنان تصریح نموده اند که این فرزند سقط شده؛ اما در اینکه چنین امری بدون عامل خارجی بوده و یا اینکه به واسطه ی آسیب رساندن به آنحضرت اتفاق افتاده دو قول مشاهده می گردد. نظر اکثر آنان چنین است که این حادثه بدون آسیب و تعرض به آنحضرت اتفاق افتاده

یک سوال از استاد داشتم کتاب المحسن السّبط مولود أم سقط که توسط السید محمد مهدی السید حسن موسوی الخراسان نوشته شده چقدر اعتبار داره؟

این ابی الحدید هم در سوالی که از استاد خودش ابو جعفر نقیب پرسیده به مساله شهادت حضرت محسن اشاره میکنه درسته؟ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 3 صفحه 351)

عن ابن إسحاق خبر ترويع هبار بن الأسود الفهري لزينب بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فروّعها بالرمح وهي في الهودج وكانت حاملاً, فلما رجعت طرحت ما في بطنها, وقد كانت من خوفها رأت دماً وهي في الهودج, فلذلك أباح رسول الله (صلى الله عليه وآله) يوم فتح مكة دم هبار بن الأسود

ثم قال ابن أبي الحديد: قلت: وهذا الخبر أيضاً قرأته على النقيب أبي جعفر; فقال: إذا كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) أباح دم هبّار بن الأسود لأنه روّع زينب فألقت ذا بطنها، فظهر الحال أنه لو كان حياً لأباح دم من روع فاطمة حتى ألقت ذا بطنها، فقلت: أروي عنك ما يقوله قوم إنّ فاطمة رُوّعت فألقت المحسن؟ فقال: لا تروه عنّي، ولا ترو عنّي بطلانه، فإنّي متوقف في هذا الموضع، لتعارض الأخبار عندي فيه.


أقول: وإذا كان النقيب أبو جعفر متوقفاً في هذا الموضع لتعارض الأخبار عنده فيه, فإنّا لسنا من المتوقفين فيه، بل هو من الثابت عندنا لتواتر الخبر فيه عند الشيعة منذ عصر الحَدَث وحتى يومهم الحاضر, وقد وردت روايات أهل البيت في ذلك, بل لقد وردت رواية نبوية تشير إلى وقوع الحدث قبل وقوعه, وهي في نفسها تكفي في الإثبات, لأنّها من رواية الأثبات، وحسبنا أنّها مما رواه ابن عباس _ حبر الأمة وترجمان القرآن _ عن رسول الله (صلى الله عليه وآله), وأخرجها الحمويني الشافعي في كتابه فرائد السمطين (فرائد السمطين2: 34 _ 35) باسناده عن سعيد بن جبير عن ابن عباس

سعید مسلم;1015175 نوشت:

.
یک سوال از استاد داشتم کتاب المحسن السّبط مولود أم سقط که توسط السید محمد مهدی السید حسن موسوی الخراسان نوشته شده چقدر اعتبار داره؟

با سلام و عرض ادب

کتاب المحسن السبط مولود ام سقط؛ تألیف: آیت الله سید محمد مهدی خِرسان، است. این کتاب در موضوع مورد بحث، با استناد به منابع اهل سنت به شکل مبسوط به ابعاد این موضوع پرداخته است.

موفق باشید.

جمع بندی

پرسش:

آیا از علمای مهم اهل سنت کسی به شهادت حضرت محسن (علیه السلام) اعتراف کرده است؟

پاسخ:

گروهی از عالمان اهل سنت حضرت «محسن بن علی» را از اولاد حضرت «علی» و «فاطمه» (علیهما السلام) دانسته اند.(1) در این میان تعدادی از آنان تصریح نموده اند که این فرزند سقط شده؛ اما در اینکه چنین امری بدون عامل خارجی بوده و یا اینکه به واسطه ی آسیب رساندن به آن حضرت اتفاق افتاده دو قول مشاهده می گردد. نظر اکثر آنان چنین است که این حادثه بدون آسیب و تعرض به آن حضرت اتفاق افتاده؛(2) اما در این میان برخی نیز تصریح بر مضروب ساختن آن حضرت توسط خلیفه دوم نموده اند که این افراد عبارتند از:

1) «ابو اسحاق ابراهیم نظام» (متوفی: 231هـ)؛

وی از شیوخ معتزله و استاد «جاحظ» بوده است. «شهرستانی» (متوفی: 548هـ) به نقل از وی می نویسد: «إن عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت الجنين من بطنها، وكان يصبح: أحرقوا دارها بمن فيها، وما كان في الدار غير علي وفاطمة والحسن والحسين»؛(3) «عمر در روز بیعت به شکم فاطمه (علیها السلام) ‌زد تا آن که «محسن» از شکم او ساقط شد و عمر فریاد می زد: خانه را با آن که در آن است به آتش کشید! و این در حالی بود که در آن خانه غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین کس دیگری نبود». البته «شهرستانی» (متوفی: 548هـ) ازآنجا که چنین سخنانی با اعتقادات وی سازگار نبوده پس از نقل گفتار وی سخن او را از افتراءات وی دانسته است.(4)

2) «حافظ ابن ابی دارِم» (متوفی: 357-351هـ)؛(5)

«ذهبی» (متوفی: 748هـ) در دو کتاب: «سیر اعلام النبلاء» و «میزان الاعتدال» در ترجمه ی روایی حافظ «ابن ابی دارم» به نقل از «محمد بن حماد حافظ» می نویسد: «كَانَ مُسْتَقِيْمَ الأَمْر عامَّة دَهْره, ثُمَّ فِي آخر أَيَّامه كَانَ أَكْثَرَ مَا يُقْرَأ عَلَيْهِ المَثَالب, حَضَرْتُه وَرَجُل يَقْرأُ عَلَيْهِ أنَّ عُمر رَفَسَ فَاطِمَة حَتَّى أَسقطتْ محسّناً»؛(6) «او در تمام روزگارش امری مستقیم داشته(دارای اعتقاد سالمی بوده) ولی در آخر ایامش بیشترین چیزی که بر او قرائت می شده مطاعن خلفا بوده است، من نزد او حاضر شدم در حالی که شخصى نزد او چنين مى‏خواند: عمر چنان به سینه ی فاطمه (علیها السلام) زد که محسنش را سقط نمود».

«ابن ابی دارم» به گفته ی حافظ «محمد بن حماد کوفی» در طول عمرش همواره دارای اعتقاداتی صحیح بوده؛ اما در پایان عمرش تغییراتی در اعتقادات وی نسبت به خلفا و صحابه ایجاد شده و وی از آنان به بدی یادی می کرده است. وجود چنین اعتقادی از سوی یکی از بزرگان حدیث اهل سنت بیانگر آن است که وی به اسنادی برخورد نموده که دیدگاه وی نسبت به خلفا را تغییر داده و وی را به حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) نزدیک ساخته است.

شرح حال «ابن ابی دارم»

«ذهبی» در کتاب «سیر اعلام النبلاء» او را «امام» و «حافظ» و «فاضل» و «محدث کوفه» معرفی نموده، چنانکه در مورد وی آورده است: «الإِمَامُ الحَافِظُ الفَاضِلُ, أَبُوبَكْرٍ أَحْمَدُ بنُ محمد السري بن يحيى بن السَّرِيِّ بنِ أَبِي دَارمٍ, التَّمِيْمِيُّ الكُوْفِيّ الشِّيْعِيّ, محدِّث الكُوْفَة».(7) و در بیان قوه ی حفظ وی نیز می نویسد: «كَانَ مَوْصُوَفاً بِالحِفْظِ وَالمعرفَةِ, إلَّا أَنَّهُ يترفَّض»؛(8) «وی همواره متصف به قوه ی حفظ و شناخت حدیث بوده بوده الا اینکه گرایش به رافضی گری داشته است». اما در عین حال در بیان نظر خویش نسبت به وی می نویسد: «با این حال او در نقل حدیث ثقه و راستگو نمی باشد!

«ذهبی» در کتاب: «میزان الاعتدال» با شدت بیشتری با وی برخورد نموده و تعصبات مذهبی «ذهبی» باعث آن شده که وی را «رافضی کذّاب» توصیف نماید: «أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن أبي دارم المحدث. أبوبكرالكوفي الرافضي الكذاب». (9) که چنین توصیفی با سخن او در کتاب: «سیر اعلام النبلاء» متفاوت است. گویا نقل برخی از حقایق تاریخی و بیان مطاعن خلفا و نزدیکان آنان (10) از سوی وی باعث آن بوده که چنین محدثی به یکباره تمامی کمالات خویش را از دست داده و در گروه دروغ پردازان قرار گیرد.

«ذهبی» در اثر دیگر خویش کتاب: «تذکرة الحفاظ» در مورد وی می نویسد: «جمع کرد در مذمت بر صحابه و او رافضی بود و در حدیث متهم است. او در ماه محرم سال 352 و بنا برنقلی 351وفات یافت. او موصوف به حفظ بوده است...».(11)

از مجموع سخنان «ذهبی» این امر مشخص گردید که «ابن ابی دارم» در ناحیه ی «حفظ» هیچ مشکلی نداشته؛ بلکه وی «امام» و «حافظ» و «فاضل» در امر حدیث است؛ لذا آنچه عیب وی به شمار آمده رویگردانی وی از خلفا به واسطه ی دسترسی به برخی از اسانید تاریخی و نقل آنها بوده است.

3) «أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتيبة الدينوري » (متوفی: 276هـ)؛

«ابن شهر آشوب» (متوفی: 588هـ) در کتاب: «مناقب آل ابی طالب»، به نقل از «ابن قتیبة» می نویسد: «وَأَوْلَادُهَا الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْمُحَسِّنُ سَقَطَ وَفِي مَعَارِفِ الْقُتَيْبِيِّ أَنَّ مُحَسِّناً فَسَدَ مِنْ زَخْمِ قُنْفُذٍ الْعَدَوِيِ‏ وَ زَيْنَبُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ»؛(12) «و اولاد آن حضرت: حسن، حسین و محسن که سقط شد. (و در کتاب «معارف» ابن قتیبة آمده که محسن به جهت فشار قنفذ عدوی سقط شد) و زینب و اُم کلثوم».

این اعتراف بنا بر نقل «ابن شهر آشوب» از کتاب: «المعارف» «ابن قتیبة» است؛ اما در نسخ فعلی «المعارف» چنین متنی وجود نداشته که این امر بیانگر حذف این فقره از کتاب «المعارف» است.

4) روایت نقل شده توسط «حموینی شافعی» (متوفی: 730هـ)؛

او در کتاب: «فرائد السمطین» به نقل از «ابن عباس» از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت نموده: «...و اما دخترم فاطمه! او سرور زنان عالم از اولین و آخرین است و او پاره ی تن من می باشد... و همانا من چون او را می بینم بیاد مصائبی می افتم که پس از من بر او وارد می شود. گویا او را می بینم که چگونه خواری داخل خانه ی او شده و حرمتش هتک و حقش غصب و ارثش منع و پهلویش شکسته و جنینش سقط شده است... بارالها! لعنت کن هر کس را که به او ظلم کرده و عقاب کن هر کس که حقش را غصب نموده و خوار کن هر کس که او را خوار کرده است و هر کس که بر پهلویش می زند تا بچه اش را سقط می کند او را در آتش دوزخت خالد گرداند. ملائکه در آن هنگام می گویند: آمین».(13)

پی نوشت:

1. این افراد بر اساس روایتی این قول را پذیرفته اند.: ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، مؤسسة الرسالة - لبنان - بيروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق، ج2، ص159.: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ هَانِئِ بْنِ هَانِئٍ، عَنْ عَلِيٍّ، قَالَ: لَمَّا وُلِدَ الْحَسَنُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ)، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قَالَ: قُلْتُ: حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ حَسَنٌ" فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَيْنُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ)، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قَالَ: قُلْتُ حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ حُسَيْنٌ" فَلَمَّا وُلِدَ الثَّالِثُ سَمَّيْتُهُ حَرْبًا، فَجَاءَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ)، فَقَالَ:" أَرُونِي ابْنِي، مَا سَمَّيْتُمُوهُ؟" قُلْتُ: حَرْبًا. قَالَ:" بَلْ هُوَ مُحَسِّنٌ‏" ثُمَّ قَالَ:" سَمَّيْتُهُمْ بِأَسْمَاءِ وَلَدِ هَارُونَ شَبَّرُ، وَشَبِيرُ، وَمُشَبِّرٌ»؛ «طبری» (متوفی: 310هـ) بیان داشته که حضرت «محسن بن علی» به هنگام خردسالی از دنیا رفته است چنانکه می نویسد: «فأول زوجة تزوجها فاطمه بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله)، ولم يتزوج عَلَيْهَا حَتَّى توفيت عنده، وَكَانَ لها مِنْهُ من الولد: الْحَسَن والحسين، ويذكر أنه كَانَ لها مِنْهُ ابن آخر يسمى محسنا توفي صغيرا، وزينب الكبرى، وأم كلثوم الكبرى». (الطبری، تاریخ الطبری، دار التراث – بيروت، ج5، ص53)؛ الذهبی، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهيروالأعلام، المكتبة التوفيقية، ج5، ص60.: «قلت: وكان وقد وَلَدَتْ فَاطِمَةُ بَعْدَهُمَا وَلَدًا فَسَمَّاهُ مُحْسِنًا».

2.ک: مرتضى العاملي، الصحيح من السيرة النبي الأعظم، ج‏5،ص240؛ محمود عقاد در این رابطه می نویسد: «و ربما اجتمع إليها أعياء الولادة في غير موعدها، إن صحّ أنها أسقطت‏ محسنا بعد وفاة النبي صلّى اللّه عليه و آله، كما جاء في بعض الأخبار»، «چه بسا درد زایمان قبل از موعد مقررش او را گرفت اگر صحیح باشد که فاطمه (علیها السلام) او را سقط کرده است، آن گونه که در برخی روایات آمده است».(ر.ک: اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى‏، الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء سلام الله عليها، ج11، ص258، ناشر: دلیل ما).

3. أبو الفتح محمد بن عبد الكريم بن أبى بكر أحمد الشهرستاني، الملل والنحل، مؤسسة الحلبي، عدد الأجزاء: 3، ج1، ص57.

4. همان.

5. وی غیر از «أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن بن الفضل الدارمی التمیمی السمرقندی» (متوفی: 255هـ) صاحب کتاب: «سنن الدارمی» است.

6. شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي،‌ سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج12، ص126؛ الذهبي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان، ج1،‌ص139.

7. شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي،‌ سير أعلام النبلاء، دار الحديث- القاهرة، ج12، ص126.: «الإِمَامُ الحَافِظُ الفَاضِلُ, أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بنُ محمد السري بن يحيى بن السَّرِيِّ بنِ أَبِي دَارمٍ, التَّمِيْمِيُّ الكُوْفِيّ الشِّيْعِيّ, محدِّث الكُوْفَة. سَمِعَ إِبْرَاهِيْمَ بنَ عَبْدِ اللهِ العَبْسِي القصَّار، وَأَحْمَدَ بنَ مُوْسَى الحمَّار، وَمُوْسَى بنَ هَارُوْنَ, وَمُحَمَّد بنَ عَبْدِ اللهِ مُطيَّناً, وَمُحَمَّدَ بنَ عُثْمَانَ بنِ أَبِي شَيْبَةَ, وَعِدَّة. حدَّث عنه: الحاكم, وأبو بكر بن مردويه, وَيَحْيَى بنُ إِبْرَاهِيْمَ المُزَكِّي، وَأَبُو الحَسَنِ بنُ الحمَّامي, وَالقَاضِي أَبُو بَكْرٍ الحِيْرِيُّ, وَآخَرُوْنَ. كَانَ مَوْصُوَفاً بِالحِفْظِ وَالمعرفَةِ, إلَّا أَنَّهُ يترفَّض, قَدْ ألَّف فِي الحطِّ عَلَى بَعْض الصَّحَابَة، وَهُوَ مَعَ ذَلِكَ لَيْسَ بِثِقَةٍ فِي النَّقْل».

8. همان.

9. الذهبي، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، الناشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، بيروت – لبنان، ج1،‌ص139.

10. شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي،‌ سير أعلام النبلاء، ج12، ص126، دار الحديث- القاهرة.: «وفِي خبرٍ آخر قَوْله تَعَالَى: {وَجَاءَ فِرْعَوْن} عمر {وَمَنْ قَبْلَه} أبو بكر {وَالْمُؤْتَفِكَاتُ} عَائِشَة وَحَفْصَة, فَوَافقتُه وَتركتُ حَدِيْثه»

11. شمس الدين أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبي، تذكرة الحفاظ، دار الكتب العلمية بيروت-لبنان، ج3، ص67.: «أبو بكر بن أبي دارم الحافظ المسند الشيعي أحمد بن محمد بن السري بن يحيى بن السري التميمي الكوفي محدث الكوفة: سمع إبراهيم بن عبد الله الصفار وأحمد بن موسى الحمار الكوفي وموسى بن هارون ومطينا وعدة، وعنه الحاكم وأبو بكر بن مردويه وأبو الحسن بن الحمامي ويحيى بن إبراهيم المزكي وأبو بكر الحيري القاضي وآخرون، جمع في الحط على الصحابة، وكان يترفض، وقد اتهم في الحديث، توفي في المحرم سنة اثنتين وخمسين وقيل: سنة إحدى وخمسين وثلاثمائة وكان موصوفًا بالحفظ، له ترجمة سيئة في الميزان ذكرنا فيها ما حدث به من الإفك المبين, لا رعاه الله».

12. ابن شهرآشوب‏، المناقب، انتشارات علامه-قم، ج3، ص358.

13. ابراهيم بن سعد الدين شافعى‏، فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام‏،ج2، ص35، مؤسسة المحمود، بیروت. : «...و أمّا ابنتي فاطمة فإنها سيّدة نساء العالمين من الأولين و الآخرين و هي بضعة مني و هي نور عيني و هي ثمرة فؤادي و هي روحي التي بين جنبيّ و هي الحوراء الإنسيّة متى قامت في محرابها بين يدي ربها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الأرض و يقول اللّه عزّ و جلّ لملائكته يا ملائكتي انظروا إلى أمتي فاطمة سيّدة إمائي قائمة بين يديّ ترعد فرائصها من خيفتي و قد أقبلت بقلبها على عبادتي أشهدكم أني قد أمنت شيعتها من النار. و إني لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع [بها] بعدي كأني بها و قد دخل الذلّ بيتها و انتهكت حرمتها و غصب حقها و منعت‏ إرثها و كسر جنبها و أسقطت جنينها و هي تنادي يا محمداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث، فلا تزال بعدي محزونة مكروبة باكية فتذكر انقطاع الوحي من بيتها مرّة و تتذكّر فراقي أخرى و تستوحش إذا جنّها الليل لفقد صوتي التي كانت تستمع إليه إذا تهجّدت بالقرآن، ثم ترى نفسها ذليلة بعد أن كان في أيّام أبيها عزيزة و عند ذلك يؤنسها اللّه تعالى فيناديها بما نادى به مريم ابنة عمران فيقول: يا فاطمة إن اللّه اصطفاك و طهّرك و اصطفاك على نساء العالمين، يا فاطمة اقنتي لربّك و اسجدي و اركعي مع الراكعين، ثم يبتدئ بها الوجع فتمرض فيبعث اللّه عزّ و جلّ إليها مريم ابنة عمران تمرّضها و تؤنسها في علّتها فتقول عند ذلك: يا رب إني قد سئمت الحياة و تبرّمت بأهل الدنيا فألحقني بأبي فيلحقها اللّه عزّ و جلّ بي فتكون أوّل من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم عليّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة؛ يقول رسول اللّه [صلى اللّه عليه و آله و سلم‏] عند ذلك: اللّهمّ العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من أذلّها و خلّد في نارك من ضرب جنبها حتّى ألقت ولدها فتقول الملائكة عند ذلك آمين».‏

موضوع قفل شده است