چرا عاقلان را نصیحت كنیم؟+دانلود فایل صوتی

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا عاقلان را نصیحت كنیم؟+دانلود فایل صوتی

چرا عاقلان را نصیحت كنیم؟
بیایید از عشق صحبت كنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی كاش عادت كنیم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟
به هنگام نیت برای نماز
به آلاله ها قصد قربت كنیم
چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمی بشنو از نی حكایت كنیم؟
چه اشكال دارد در آیینه ها
جمال خدا را زیارت كنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست
چرا بر « یكی» حكم « كثرت» كنیم؟
پراكندگی حاصل كثرت است
بیایید تمرین وحدت كنیم
« وجود» تو چون عین « ماهیت» است
چرا باز بحث « اصالت» كنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث « معلول» و « علت» كنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نقل مهر و محبت كنیم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كیمیای سعادت كنیم
بیایید تا عین عین القضات
میان دل و دین قضاوت كنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت كنیم
مگو كهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت كینم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت كنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس كه ما ساده صحبت كنیم


خدایا دلی آفتابی بده
كه از باغ گلها حمایت كنیم

رعایت كن آن عاشقی را كه گفت :


بیاعاشقی را رعایت کنیم
ز گلهای عاشق حمایت کنیم

(قیصر امین پور)

[="Blue"]شعر خوانی قیصر امین پور - چرا عاشقان را نصیحت کنیم[/]

با سلام

ببخشيد من متوجه نشدم يعني اين شعر رو شما تاييد مي كنين كه اينجا نوشتيد ؟؟؟

سادات;34444 نوشت:

تمام عبادات ما عادت است

ما دنبال اين هستيم كه به انجام كار نيك عادت كنيم

دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟

عبادت به جز خدا سزاور ديگري نيست

به هنگام نیت برای نماز

به آلاله ها قصد قربت كنیم

نيت هر كاري را فقط بر اي قربه الي الله بايد باشد وبس

دمی بشنو از نی حكایت كنیم؟

گوش مان فقط به نداي نينوا شنوا است وبس كه حسين در آنجا ندا زد : هل من ناصر ينصرني
.
.
.
.
.
.
.
میان دل و دین قضاوت كنیم

فقط دين را قاضي ميكنيم واو برايمان بس است

ز گلهای عاشق حمایت کنیم

[=arial]از هر گلي عاشق حمايت نمي كنيم........
[=arial]ما فقط ازگل عاشق رويده شده دركلبه گلي فاطمه بتول (سلام الله عليها).........حمايت مي كنيم وبس

ماه بانو;72103 نوشت:
با سلام

ببخشيد من متوجه نشدم يعني اين شعر رو شما تاييد مي كنين كه اينجا نوشتيد ؟؟؟

[="DarkGreen"]سلام وعرض ادب
ماه بانوی گرامی منظورتون متوجه نشدم!!!:Gig:
با تشکر
[/]

با سلام

منظورم اين هست كه شما اين شعر رو تاييد ميكنيد و هيچ اشكالي در اون نمي بينيد كه سركار سادات نوشتند و شما هم فايل صوتيش رو گذاشتين ؟؟

نميدونم تونستم منظورم رو برسونم يا نه ؟ :Gig:

با تشكر :Gol:

یاس من;72117 نوشت:
سادات;34444 نوشت:

تمام عبادات ما عادت است

ما دنبال اين هستيم كه به انجام كار نيك عادت كنيم

دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟

عبادت به جز خدا سزاور ديگري نيست

به هنگام نیت برای نماز

به آلاله ها قصد قربت كنیم

نيت هر كاري را فقط بر اي قربه الي الله بايد باشد وبس

دمی بشنو از نی حكایت كنیم؟

گوش مان فقط به نداي نينوا شنوا است وبس كه حسين در آنجا ندا زد : هل من ناصر ينصرني
.
.
.
.
.
.
.
میان دل و دین قضاوت كنیم

فقط دين را قاضي ميكنيم واو برايمان بس است

ز گلهای عاشق حمایت کنیم

از هر گلي عاشق حمايت نمي كنيم........
ما فقط ازگل عاشق رويده شده دركلبه گلي فاطمه بتول (سلام الله عليها).........حمايت مي كنيم وبس

با تشکر از شما
ویاس من و سادات گرامی
از منظری که یاس من گرامی دیدند ببینید
التماس دعا

مدیر فرهنگی;72189 نوشت:
یاس من;72117 نوشت:

با تشکر از شما
ویاس من و سادات گرامی
از منظری که یاس من گرامی دیدند ببینید
التماس دعا



اگه اينطور باشه همه ي جملات رو ميشه يه جوري براش درپوش گذاشت !!! :Labkhand:

سادات;34444 نوشت:

چه اشكال دارد در آیینه ها

جمال خدا را زیارت كنیم؟

مگر موج دریا ز دریا جداست

چرا بر « یكی» حكم « كثرت» كنیم؟

پراكندگی حاصل كثرت است

بیایید تمرین وحدت كنیم

« وجود» تو چون عین « ماهیت» است

چرا باز بحث « اصالت» كنیم؟

اگر عشق خود علت اصلی است

چرا بحث « معلول» و « علت» كنیم؟


...

اگر سنت اوست نوآوری

نگاهی هم از نو به سنت كنیم


...

(قیصر امین پور)


اين ابيات رو چجوري نگاه كنم ؟؟؟ :Motehayer:

اينا همش حرف هاي وحدت وجودي هاست كه !!!

اينا كه اگه بخوايم تحليل كنيم همش كفريات هست ...

موفق باشيد :Gol:

سلام
اینجا مصداق این حدیثه (ای ابوذر اگر سلمان انچه را میداند با تو بگوید به کشنده او رحمت خواهی فرستاد)

با او

عرض سلام و ادب ؛

اولا از آیدی محترم بشارت بسیار سپاسگزارم که آن چیزی را که بنده در جملات متعدد و طولانی بیان و اثبات خواهم کرد ، بسیار موجز و گویا بیان کردند.

ثانیا خودم و دوستان را بیش از پیش به رعایت اخلاق و انصاف نظری و عملی توصیه می کنم.

اخلاق نظری از این جهت که بیان منظور حقیقی یک شعر را به دست کارشناس آن زمینه بسپاریم و اولین برداشت شخصی خود را درست ترین و دقیق ترین منظور شعر و شاعر ندانیم.
و اخلاق عملی از اینکه به راحتی حکم به منظور و نیت حقیقی شاعر نکنیم ، چرا که اگر ذره ای خطا باشد دقیقا مصداق تهمت به شاعر خواهد بود و باید در قبال آن پاسخگو باشیم.

این رعایت احتیاط در قضاوت منظور دیگران را بنده از خود نمی گویم ، این کلام مولانا علی بن ابی طالب است که فرمودند:

لا تظُنَنّ بِکَلمَةٍ خَرَجَت مِن أَحَدٍ سوئا وَ أنتَ تَجِدُ لَها فِی الخَیرِ مُحتَمَلا
(کلمات قصار نهج البلاغه)

ترجمه مفهومی :

اگر حرف و کلمه ای را از احدی شنیدی ، در حالی که می توانی حرف او را خوب و درست تعبیر و معنی کنی ، به آن سخن، گمان و ظنّ بد نبر و قضاوت سوء نکن.

و دقت کنید که با توجه به واژه ی «من احدٍ» ، فرقی در دین و آیین فرد هم نیست ، یعنی شامل گوینده ی غیر مسلمان هم می شود ، تا چه رسد به شاعر موحد محب اهل بیتی چون قیصر امین پور.

****************

در پست بعد پاسخ انتقادات دوستان و توضیح بخش های از این شعر عمیق به صورت مستدل و مستند عرض می شود.

ادامه دارد........

ادامه ی پست قبل ......

انتقادی به نوع نگاه بعضی دوستان به شعر و واژگان شعری و غفلت از آرایه های ادبی همچون تمثیل و استعاره ؛

اولا دوستان طوری شعر را معنی کرده و طوری انتقاد می کنند که گویی با ادبیات فارسی و آرایه های ادبی آشنایی نداشته و از ابزار شاعری همچون استعاره ، تلمیح ، اغراق ، مجاز ، ایهام ، تمثیل و .... هیچ اطلاع ندارند.

***********************


اینطور که شما سطحی به واژگان این شعر نگریسته ، مثلا فرموده اید:(البته من متوجه نشدم آیدی محترم یاس من این جملات را در نقد شعر نوشته اند یا در تفسیر آن؟ چون بیانشان به نقد شعر و بیان عقیده ی خود در مقابل معنی برداشت کرده از شعر می ماند. )

دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟
عبادت به جز خدا سزاور ديگري نيست

میان دل و دین قضاوت كنیم
فقط دين را قاضي ميكنيم واو برايمان بس است

گلهای عاشق حمایت کنیم

از هر گلي عاشق حمايت نمي كنيم........
ما فقط ازگل عاشق رويده شده دركلبه گلي فاطمه بتول (سلام الله عليها).........حمايت مي كنيم وبس

و یکی از دوستان گفته اند :

بریم به گل قصد غربت کنیم
یه باره بگید خورشید پرست
و حیوان پرست بشیم خدا کشکه دیگه

***********************


من از این دوستان عزیز یک سوال دارم : آیا شما اشعار حافظ را هم اینگونه می خوانید؟ همین قدر واژگان را صریح و بدون توجه به آرایه های ادبی معنی می کنید؟؟؟!!!

مثلا این اشعار:

در نهانخوانه ی عشرت صَنَمی خوش دارم / کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
در این بیت ، «صنم» را به بت مشرکان تعریف می کنید؟

***

عاشق روی جوانی خوش نوخواسته ام / وز خدا شادی این غم به دعا خواسته ام
عاشق و رند و نظربازم و می گویم فاش / تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
در این ابیات «روی جوانی خوش نوخواسته» و «نظربازم» را چگونه تعبیر می کنید؟

***

شراب تلخ می خواهم که مردافکن بُوَد زورش / مگر یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
یا
زاهد اگر به حور و قُصور است امیدوار / ما را شراب خانه ی قصور است و یار حور
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی / گوید تو را که باده مخور ، گو هو الغفور
در این ابیات «شراب» ، «می » ، «زاهد» ، «بانگ چنگ» را چگونه تعبیر می کنید؟
و آیا منظور حافظ این است که مشروب بخور ، اگر کسی گفت نخور به او بگو خدا غفور است؟؟منظور حافظ این است؟

***

صوفی گلی بچین و مرقّع به خار بخش / وین زهد خشک را به می خوشگوار بخش
اینجا «صوفی» ، «زهد خشک» و «می خوشگوار» را چطور معنی می کنید؟؟!!

اگر بخواهید اینگونه به اشعار نگاه کنید ، که به شعر قیصر نگاه کردید ، پس حافظ و مولوی و عطار و هاتف و باباطاهر و .... همه کافر و مطرب و شرابخوار و..... اند!!!

***********************

این واژگان و تعابیر در کلام این شعرای عارف ، استعاره و تشبیه از حقایق برتر است و نباید در ظاهر لفظ ماند ، بلکه باید از مثل گذشت و به مسمی و مفهوم کلام رسید. اگر در تمثیل اینگونه ایراد کنیم می شود همان مناقشه در مثال.

مثلا در شعر حافظ منظور از مستی ، یعنی محو جمال و جلال دوست شدن و تماما توجه خود را به خدا معطوف کردن ، یعنی این مفاهیم را به مستی تمثیل می زند برای تقریب ذهن ، چرا که خودش در بیتی دیگر می گوید:

مستی عشق نیست در سر تو / رو که تو مست آب انگوری
پس معلوم است حافظ مستی عشق را جدای از مستی آب انگور که معروف به شراب است می داند و منظورش از این دو یکی نیست.و منظورش از شراب و می و مستی و.... در اشعار نقل شده در بالا هم معلوم می شود.
و اشعار همه ی این شعرای بزرگ همینطور است چرا که سیره ی عملی و دیگر اشعارشان این را ثابت می کند.

***********************


در پست بعد به نقد دوستان مربوط به وحدت وجود می پردازیم و اینکه وحدت وجود چیست و چرا بر همان مبنا شعر بی اشکال است.

ادامه دارد..........

ادامه ی پست قبل ......

به نقد تعداد از دوستان در مورد وحدت وجود می پردازیم و اینکه وحدت وجود چیست.

دوستانی چنین نظراتی دادند :

اينا همش حرف هاي وحدت وجودي هاست كه !!!
اينا كه اگه بخوايم تحليل كنيم همش كفريات هست ...


و

کاملا حق با ایشونه
تو آینه ما خودمان را میبینیم
ما خداییم؟


خب ، اولا امیدوارم که دوستان همانطور که در علمی چون پزشکی که مربوط به ابعاد جسم ماست بدون تخصص و مطالعه ی عمیق اظهار نظر نمی کنند ، در مورد مسائل علمی چون عرفان نظری که مربوط به ابعاد روح انسان است که به مراتب از جسم پیچیده تر است هم ، بدون مطالعه ی جامع و عمیق اظهار نظر نکرده باشند.


ثانیا در مورد بحث وحدت وجود ، وحدت وجود در طول تاریخ بین چند عقیده ی مختلف و متضاد به صورت مشترک به کار رفته و در واقع مشترک لفظی شده است. مثل واژه ی شیر که بین شیر خوردن و شیر جنگل به یک اسم به کار رفته ، وحدت وجود هم بین نظرات مختلف ، مشترک به کار رفته.
یک تعبیر وحدت وجود که معتقدینش بسیار اندک بوده اند ، این است که همه چیز خداست و همین میز و صندلی و ... خداست. که مسلما این شرک و کفر است و حرف غلطی است.


اما یک تعبیر دیگر وحدت وجود که کسانی چون آیت الله قاضی طباطبایی ، امام خمینی ، علامه طباطبایی ، شهید مطهری ، علامه طهرانی ، علامه حسن زاده آملی ، آیت الله جوادی آملی ، آیت الله امجد و.... به آن معتقد بوده و هستند ، این است که :

خداوند ، وجود محض بی حد است و وجود واحد است و جز خدا هیچ چیزی به صورت مستقل نیست. و غیر از خدا هر چه هست ، شهور و تجلی صفات الهی است. این مطلب متکی بر چند مطلب فلسفی دیگر است که به صورت برهانی ثابت می شود ، از جمله: اصالت وجود و دیگری اشتراک معنوی وجود و دیگری وجود ، ثانی ندارد.
وقتی وجود اصیل بوده و دومی ندارد و میان همه ی موجودات هم مشترک است و فقط تفاوت موجودات در شدت و ضعف وجود آنها باشد ، آنوقت می توان گفت یک وجود محض بی حد هست که در یک مرتبه ذات اوست و در مراتب دیگر اسماء و صفات و تجلیات صفات او.

تک تک پیش فرض های فلسفی بالا را اگر می خواهید بنده ثابت کنم.

حال این تعبیر وحدت وجود در مثال یعنی این که : شما یک اینه را به زمین کوبیده و خورد کنید به قطعات مختلف با اندازه ی مختلف ، آنوقت وقتی نور خورشید به اینها بتاید ، هر کدام به اندازه ی وسع و بزرگی یا کوچکی خود، خورشید را نشان می دهند.
یا مثلا شما وارد اتاقی بشوید که آینه های مختلف در آن هست با ابعاد مختلف ، هر کدام از آینه ها در حد وسع خود شما را تا حدی نشان می دهند.
پس تنها وجود شما هستید و اینه ها تجلیات شما و صفات شما را نمایش می دهند.

وحدت وجود یعنی اینکه همه ی موجودات در وجود خود یکسان اند از جهت کیفیت وجودی و مختلف اند از جهت کمیت وجودی و هر کدام به میزان بهره مندی از وجود ، نشانگر وجود محض بی حد یعنی خداوند هستند.

مثلا آب پارچ و آب لیوان و آب حوض هر کدام در حد وسع خود روایتگر آب بی حد اقیانوس ها هستند.آب بودن آب در پارچ و حوض و اقیانوس یکی است ولی هر کدام بهره ای متفاوت از جهت کمی دارند و آنچه اصیل است همان آب بی حد و منشاء اولیه ی آب هاست.

به این تعبیر وحدت وجود حرف صحیح و حق و مطابق قران و حدیث و عقل بوده و عین توحید حضرت ربوبی است و اتفاقا اگر ما موجودات را چیزی جدای از وجود خدا بدانیم ، یعنی برای غیر خدا وجود مستقل قائل و جدای از خدا قائل شویم ، این یعنی شرک و وجود مستقلی کنار وجود خدا فرض کردن خلاف اموزه های توحیدی دین و مذهب ماست.

در پست بعد مطالبی از بزرگان در توضیح و اثبات این بحث می آوریم........

ادامه ی پست قبل ...........

در این باب مثلا علامه طباطبایی (ره) می فرمایند:

« [وحدة الوجود الحقّة]



فحيث إنّ الوجود حقيقة أصيلة، و لا غير له في الخارج لباطلانه فهو صرف؛ فكلّ ما فرضناه ثانياً له فهو هو؛ اذ لو كان غيره أو امتاز بغيره كان باطلاً؛ فالثاني ممتنع الفرض؛ فهو واحد بالوحدة الحقّة علي ما تقدّم. و من هنا يظهر أنّه مشتمل علي كلّ كمال حقيقي في ذاته بنحو العينيّة.
و حيث انّ الوجود بذاته يناقض العدم و يطارده فهو بذاته غير قابل لطرو العدم علیه فهو حقيقة واجبة الوجود بذاتها.
فحقيقة الوجود حقيقة واجبة الوجود بالذّات، و من جميع الجهات، مستجمعة لجميع صفات الكمال، منزهة عن جميع صفات النقص و العدميات. »

و

« قد ثبت في «رسالة التوحيد» أنَّ الموجودات الخارجيّة الإمكانية جميعاً معاليلُ و مظاهرُ للوجود الواجبي الذي هو حقيقة صرفة؛ فهي جميعاً قائمة به؛ فهي موجودة في مرتبة صرافته، بنحوٍ أعلي و أشرف، من غير شائبة من النقائص و الأعدام. و إذكانت الحقيقة صرفة، فهذه الوجودات أسماءٌ لها، متميّزة مفهوماً، واحدة مصداقاً؛ و هذه هي الأسماء و الصفات. و ثبت أنَّ الأسماء و الصفات مبادٍ في ثبوت الموجودات، علي جهاتها المختلفة و حيثياتها المتشتتة. »


منبع : الرسائل التوحیدیه ، علامه طباطبایی ، ص 8 و 119 و 120 ، دفتر انتشارات اسلامی
(وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم)

********************************************

و همچنین شاگرد حضرت علامه ، آیت الله امجد (حفظه الله) می فرمایند :

« دم چو فرو رفت هاست ، هوست چو بیرون رود / یعنی از او در همه ، هر نفسی های و هوست

« هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (حدید-3) » در یکی از کلمات حضرت (علی(ع)) در باره ی توحید می فرماید : « لَیسَ فی الأشیاء بِوالِجٍ وَ لا عَنها بِخارِجٍ(نهج البلاغه-خطبه 184) » نه خدا در اشیاء داخل است و نه از آن ها خارج ، یعنی ذات یکتا و یگانه ی خدا با آن که با تمام موجودات و مقوّم کلیه ی حقایق وجودی است ، داخل در عالَم و خارج از آن نیست ، از چیزی به طور مباینت خارج نیست و در چیزی به نحو حلول داخل نیست ، نه اتحاد دارد و نه حلول ، به عبارتی دیگر ، خدا در حدود و ماهیات اشیاء داخل نیست و از وجود و حیث نورانیّت عالم هم خارج نیست : «عالَم ز تو تهی و هم پر».
پس نور وجهش که تجلی فعلی اوست با تمام موجودات است : «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ» چون ذات بحت بسیط الحقیقة است : «و بسیطة الحقیقة ، کلّ الاشیاء و لیس بشیء منها» در هیچ تعیّن و حدّ و ماهیت نمی گنجد و مقوّم تمام موجودات است و محیط به کلیه ی موجودات و در هر مکان آن لامکانی حضر و از کلیه ی امکنه خارج است یعنی او همه است ، چنان که خواجه نصیرالدین طوسی (رضوان الله علیه) فرمودند : «او همه است ، نه همه او» ؛ «هو الاوّل و الآخر» او جایی برای غیر نگذاشته است.
توحید قرآن و تعلیم پیامبر اعظم (ص) و اهل بیت گرامی اش این است که خدای تعالی بی نهایت است و دوم برای او فرض ندارد ، بنابراین هرجا بنگریم جز خدا نمی بینیم، نه این که چیزی خداست ، بلکه جز خدا نمی بینیم ، او همه است:

با یکی عشق ورز از دل و جان / تا به عین الیقین عیان بینی
که یکی هست و نیست جز او / وحده لا اله الا هو
(هاتف اصفهانی-هفت شهر عشق)

از این جهت قرآن ، خداوند متعال را به وحدانیت و قهاریّت معرفی فرموده است ، یا فرموده است اَحَد یعنی یکتا یا فرموده است واحد قهار یعنی خدایی که همه چیز را محدود می کند و خودش نامحدود است.بنابراین ، اسمای خدا اندازه و حدّ و حساب و شمارش ندارد ، هر جا که در عالم دست بگذاریم جز اسم اعظم نمی بینیم. »

منبع : اخلاق انسانی در مکتب علی (ع) ، محمود امجد ، ص 31 ، نشر علمی و فرهنگی

ادامه ی پست قبل............

و همچنین در کتاب دیگر ، می فرمایند :

« خداوند علی اعلی ما را در این کثرات آورده است تا به وحدت برسیم و راه آن منحصر در پیروی از راه انبیاء و اولیا و خصوصا ائمه ی هدی (ص) است ، این است که پیامبر خدا فرموده است دو چیز گرانبها و ارزشمند بینتان گذاشته ام : «انی تارک فیکم الثقلین» ، آن قرآن و عترت است. اگر انسان بخواهد از این کثرات نجات پیدا کند ، پناهی جز خدا و اهل بیت ندارد. باید از این کثرات نجات پیدا کرد و به وحدت رسید ، (چنان که مولوی می گوید:)

اتحاد یار با یاران خوش است / پای معنا گیر ، صورت سرکش است
صورت سرکش گذاران کم به رنج / تا ببینی زیر او وحدت چو گنچ
و
رو به معنا کوش ای صورت پرست / زانکه معنی بر تن صورت پُرَست
همنشین اصل معنا باش ، تا / هم عطا یابیّ و هم باشی فتی
و
چند صورت آخر ای صورت پرست / جان بی معنیت از صورت نرست؟
گر به صورت ، آدمی انسان بُدی / احمد و بوجهل خود یکسان بدی
و
زانکه آن معنی در این صورت بدید / صورت از معنی قریب است و بعید
در دلالت همچو آب اند و درخت / چون به ماهیت روی ، دورند سخت »

منبع : اشراقات معنوی ، محمد امجد ، ص 296 ، نشر علمی و فرهنگی

در پست بعد هم بعضی ابیات شعر قیصر امین پور(ره) را توضیح می دهیم............

ادامه ی پست قبل ............

چه اشكال دارد در آیینه ها
جمال خدا را زیارت كنیم؟



وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (بقره ۱۱۵﴾
و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشايشگر داناست.

وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ﴿۵﴾
و [نيز در] پياپى آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به [وسيله] آن زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است و [همچنين در] گردش بادها [به هر سو] براى مردمى كه مى‏انديشند نشانه‏هايى(آینه هایی) است (۵)

وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا ﴿۱۷﴾

و آفتاب را مى‏بينى كه چون برمى‏آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏چيند در حالى كه آنان در جايى فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه‏هاى [قدرت] خداست ‏خدا هر كه را راهنمايى كند او راه‏يافته است و هر كه را بى‏راه گذارد هرگز براى او يارى راهبر نخواهى يافت (۱۷)

******************************************************

وجود» تو چون عین « ماهیت» است
چرا باز بحث « اصالت» كنیم؟


« الفصل الثالث : واجب الوجوب ماهيه إنيه


واجب الوجود ماهيته إنّيته بمعنى أنّ لا ماهية له وراء وجوده الخاصّ به، وذلك أنّه لو كانت له ماهية وذات وراء وجوده الخاصّ به،

لكان وجوده زائداً على ذاته عرضياً له وكلّ عرضي معلل بالضرورة فوجوده معلّل وعلّته إمّا ماهيته أو غيرها، فإن كانت علّته ماهيته ـ والعلّة متقدّمة على معلولها بالوجود بالضرورة ـ

كانت الماهية متقدّمة عليه بالوجود وتقدّمها عليه إمّا بهذا الوجود ولازمه تقدّم الشيء على نفسه وهو محال وإمّا بوجود آخر وننقل الكلام إليه ويتسلسل،

وإن كانت علّته غير ماهيته فيكون معلولا لغيره وذلك ينافي وجوب الوجود بالذات.

وقد تبيّن بذلك أنّ الوجوب بذاته وصف منتزع من حاق وجود الواجب كاشف عن كون وجوده بحثاً في غاية الشدّة غير مشتمل على جهة عدمية،

إذ لو اشتمل على شيء من الأعدام حرم الكمال الوجودي الذي في مقابله، فكانت ذاته مقيّدة بعدمه فلم يكن واجباً بالذات صرفاً له كلّ كمال. »


منبع : بدایة الحکمة - علامه طباطبایی - انتشارات اسلامی وابسته به جامعه ی مدرسین حوزه علمیه قم

با او

و آخرین مطلب اینکه آیدی محترم یاس من فرمودند :

تمام عبادات ما عادت است
ما دنبال اين هستيم كه به انجام كار نيك عادت كنيم


اولا اگر این چیزی که نوشتید در تفسیر شعر نوشتید ، اشتباه است و شاعر چنین منظوری ندارد. و خلاف گفته ی شما منظور اوست.

ثانیا اگر در نقد حرف شاعر این مطلب را نوشتید ، آیا می شود یک منیع دینی از جملع قرآن کریم یا احادیث یا عقل بیاورید که ثابت کند ما باید به دنبال عادت کردن کار نیک باشیم؟؟!!

ما باید به دنبال تکرار صعودی عمل که به ان ملکه شدن می گویند باشیم و تفاوت تکرار صعودی یا همان ملکه شدن با عادت را عرض می کنیم :

1. عمل در عادت بدون توجه به باطن و چرایی عمل انجام میشه ولی تکرار صحیح با توجه به باطن و چرایی عمل.



2. در عادت، در تکرار عمل هیچ فرقی ایجاد نشده و همه ی موارد تکرار عین هم هست ولی در تکرار صحیح، در هر بار انجام عمل ، فرد رشد می کند و عملش عمیق تر است.



3. در عادت ، خود عمل هدف است و خود عمل مهم است و نوعی اعتیاد نسبت بهعمل پیدا می شود ، ولی در تکرار صحیح ، عمل وسیله است و هدف رضای خداست لذا اعتیاد هم نداشته و اگر رضای خدا در ترک عمل بود ، عمل را ترک می کند .



اینک به توضیح هر کدام می پردازیم :


1. عامل مهم تمایز این دو این یکیش این هست که اولا عادت بدون توجه به باطن عمل و محتوای عمل و صرفا به صورت یک کار طوطی وار و بی دغدغه انجام میشه. ولی تکرار صحیح عمل ، دقیقا توجه به چرایی انجام کار و توجه به محتوای کار داره.
مثلا عده ای هر روز از روی عادت نماز می خونند و هیچ توجه هم ندارند که نماز چی هست برای چی می خونن و معنی نماز و اذکار آن چی هست.



2. وجه تمایز دوم اینکه در عادت ، تکرار هر بار عمل هیچ فرقی با هم نداره و یعنی مثلا یک عمر نماز خوانده و نماز امروز و دیروزش هیچ فرقی نداره ، اما در تکرار صحیح عمل که با آگاهی و توجه انجام میشه ، در هر بار انجام عمل ، اون عمل رشد کرده و قوی تر و نورانی تر و عمیق تر از دفعه ی قبل هست. و اینطور هست که بزرگان با هر نمازشان کلی درجات معنویشان بالا می ره.چون نماز هاشون یک کار تکراری شکل هم نیست که انجام بدهند.



3. وجه تمایز سوم هم اینکه در عادت نوعی اعتیاد پیش میاد و طرف به خود عمل دلبسته و وابسته میشه.یعنی در عادت خود عمل هدف می شه چون فرد توجه نداره که برای چی و برای کی داره عمل رو انجام میده.ولی در تکرار صحیح عمل ، فرد دقیقا می داند که عمل هدف نیست بلکه وسیله ی کسب رضای خدا و تقرب به اوست.در واقع در تکرار صحیح ، عمل طریقیت دارد ، نه موضوعیت.رضای خداست که برای او موضوعیت دارد. لذا به عملش اعتیاد هم ندارد و اگر روزی رضای خدا در ترک آن کار باشد به راحتی اون کار را ترک می کند.یعنی دلبسته خود عمل نیست و خود کار براش هدف نیست.
مثلا کسی نماز براش هدفه و نماز می خواند که نماز خوانده باشد و اتفاقا قضا هم بشه ناراحت میشه.
ولی فرد دوم نماز می خواند که وظیفه اش را انجام داده باشد و به تقرب الهی رسیده و مراتب کمال انسانی را طی بکند.



در واقع در یک کلام در عادت انجام و تکرار مناسک ظاهری عمل بوده ولی در تکرار صحیح عمل توجه به باطن عمل و عمق یافتن باطن عمل وجود دارد.و مواردی که ذکر شد.


الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین
زیاده عرضی نیست.
التماس دعا
طارق



ديد موسي يك شباني را به راه

كو همي گفت اي خدا واي اله

توكجايي تا شوم من چاكرت

چارقت دوزم كنم شانه سرت

دستك بوسم بمالم پايكت

وقت خواب آيد بروبم جايكت

اي فداي توهمه بزهاي من

اي به يادت هي هي وهي هاي من

زين نمط بيهوده مي گفت آن شبان

گفت موسي با كه هستت اي فلان

گفت با آن كس كه ما را آفريد

اين زمين و چرخ از او آمد پديد

گفت موسي، هاي خيره سرشدي

خود مسلمان ناشده كافر شدي

اين چه ژاژاست وچه كفراست و فشار

پنبه اي اندر دهان خود فشار

گرنبندي زين سخن تو حلق را

آتشي آيد بسوزد خلق را

گفت اي موسي دهانم دوختي

وز پشيماني تو جانم سوختي

جامه را بدريد و آهي كرد و تفت

پافتاد اندر بيابان و برفت

وحي آمد سوي موسي از خدا

بنده ي ما را ز ما كردي جدا

تو براي وصل كردن آمدي

ني براي فصل كردن آمدي

درحق او مدح و درحق تو ذم

در حق او شهد و درحق تو سم

ما بري از پاك و ناپاكي همه

از گران جاني و چالاكي همه

من نكردم خلق تا سودي كنم

بلكه تا بربندگان جودي كنم

ما برون را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

خون شهيدان را زآب اولي تر است

اين خطا از صد ثواب اولي تر است

لعل را گر مهر نبود باك نيست

عشق را درياي غم غمناك نيست

در دل موسي سخن ها ريختند

ديدن و گفتن به هم آميختند

چون كه موسي اين خطاب از حق شنيد

در بيابان در پي چوپان دويد

عاقبت دريافت او را و بديد

گفت مژده ده كه دستوري رسيد

هيچ آدابي و ترتيبي مجوي

هر چه مي خواهد دل تنگت بگوي
[=Arial Narrow]
اصل این دفتر را از اینجا بخوانید نرم افزار سایت را دانلود و بصورت آفلاین مشق عشق مولانا را ورق بزنید.


یاحق


اینهم روضه موسی و شبان از کلام آیت الله صمدی که اساتید و دوستان با ایشان آشنا

و به شان علمی و معنوی ایشان ارادت دارند.


هر کسی بر ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من


چقدر خوب است انسان گاهی چوپانی باشد و بر ظن چوپان ذکر او را بگوید.
گاهی هم مانند ملاصدرا از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت بیاید به بهانه ذکر

و گاهی هم مانند موسی بر آداب این ذکر ایراد بگیرد

و خوشا به حال کسانیکه به حلاج سنگ زدند که آنها بر ظن شرک او بر حلاج را سنگ سار کردند.

و گاهی بد نیست انسان مومن کافر و مشرک گردد تا دوباره ناز آن طناز را بخرد و او را دعوت کند.

و او بفرماید که :
بخوان مرا تا دعوتت را اجابت نمایم.

این کلیپ را ببینید این نوزاد چه خدایائی میگوید.

یاحق

به نام خدا
من هم به نوبه خود از نوشته های طارق عزیز
بینای گرامی
وهمه کسانی که وارد بحث شدند تشکر می کنم
بحث زیبایی بود
جناب طارق منظورم از منظر یاس من گرامی
یعنی زیبا دیدن این شعر که حضرتعالی حق مطلب رو بیان کردید
متشکرم:Gol:

بشارت;72377 نوشت:
سلام
اینجا مصداق این حدیثه (ای ابوذر اگر سلمان انچه را میداند با تو بگوید به کشنده او رحمت خواهی فرستاد)

با سلام.
كاملا درسته.

بيخود از خود شدم و كوس اناالحق بزدم

همچو منصور خريدار سر دار شدم

مضمون شعر سنگين است و براي خيلي از دوستان قابل هضم نيست.

نقل قول:
[=arial]در واقع در یک کلام در عادت انجام و تکرار مناسک ظاهری عمل بوده ولی در تکرار صحیح عمل توجه به باطن عمل و عمق یافتن باطن عمل وجود دارد.و مواردی که ذکر شد.

نقل قول:

چقدر خوب است انسان گاهی چوپانی باشد و بر ظن چوپان ذکر او را بگوید.
گاهی هم مانند ملاصدرا از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت بیاید به بهانه ذکر

و گاهی هم مانند موسی بر آداب این ذکر ایراد بگیرد

و خوشا به حال کسانیکه به حلاج سنگ زدند که آنها بر ظن شرک او بر حلاج را سنگ سار کردند.

و گاهی بد نیست انسان مومن کافر و مشرک گردد تا دوباره ناز آن طناز را بخرد و او را دعوت کند.

با سلام.
ممنون از جناب طارق و جناب بيناي گرامي كه حق مطلب را ادا كردند.:Gol:

طارق;72390 نوشت:
با او

و آخرین مطلب اینکه آیدی محترم یاس من فرمودند :

تمام عبادات ما عادت است
ما دنبال اين هستيم كه به انجام كار نيك عادت كنيم

اولا اگر این چیزی که نوشتید در تفسیر شعر نوشتید ، اشتباه است و شاعر چنین منظوری ندارد. و خلاف گفته ی شما منظور اوست.

ثانیا اگر در نقد حرف شاعر این مطلب را نوشتید ، آیا می شود یک منیع دینی از جملع قرآن کریم یا احادیث یا عقل بیاورید که ثابت کند ما باید به دنبال عادت کردن کار نیک باشیم؟؟!!

ما باید به دنبال تکرار صعودی عمل که به ان ملکه شدن می گویند باشیم و تفاوت تکرار صعودی یا همان ملکه شدن با عادت را عرض می کنیم :

1. عمل در عادت بدون توجه به باطن و چرایی عمل انجام میشه ولی تکرار صحیح با توجه به باطن و چرایی عمل.

2. در عادت، در تکرار عمل هیچ فرقی ایجاد نشده و همه ی موارد تکرار عین هم هست ولی در تکرار صحیح، در هر بار انجام عمل ، فرد رشد می کند و عملش عمیق تر است.

3. در عادت ، خود عمل هدف است و خود عمل مهم است و نوعی اعتیاد نسبت بهعمل پیدا می شود ، ولی در تکرار صحیح ، عمل وسیله است و هدف رضای خداست لذا اعتیاد هم نداشته و اگر رضای خدا در ترک عمل بود ، عمل را ترک می کند .

اینک به توضیح هر کدام می پردازیم :

1. عامل مهم تمایز این دو این یکیش این هست که اولا عادت بدون توجه به باطن عمل و محتوای عمل و صرفا به صورت یک کار طوطی وار و بی دغدغه انجام میشه. ولی تکرار صحیح عمل ، دقیقا توجه به چرایی انجام کار و توجه به محتوای کار داره.
مثلا عده ای هر روز از روی عادت نماز می خونند و هیچ توجه هم ندارند که نماز چی هست برای چی می خونن و معنی نماز و اذکار آن چی هست.

2. وجه تمایز دوم اینکه در عادت ، تکرار هر بار عمل هیچ فرقی با هم نداره و یعنی مثلا یک عمر نماز خوانده و نماز امروز و دیروزش هیچ فرقی نداره ، اما در تکرار صحیح عمل که با آگاهی و توجه انجام میشه ، در هر بار انجام عمل ، اون عمل رشد کرده و قوی تر و نورانی تر و عمیق تر از دفعه ی قبل هست. و اینطور هست که بزرگان با هر نمازشان کلی درجات معنویشان بالا می ره.چون نماز هاشون یک کار تکراری شکل هم نیست که انجام بدهند.

3. وجه تمایز سوم هم اینکه در عادت نوعی اعتیاد پیش میاد و طرف به خود عمل دلبسته و وابسته میشه.یعنی در عادت خود عمل هدف می شه چون فرد توجه نداره که برای چی و برای کی داره عمل رو انجام میده.ولی در تکرار صحیح عمل ، فرد دقیقا می داند که عمل هدف نیست بلکه وسیله ی کسب رضای خدا و تقرب به اوست.در واقع در تکرار صحیح ، عمل طریقیت دارد ، نه موضوعیت.رضای خداست که برای او موضوعیت دارد. لذا به عملش اعتیاد هم ندارد و اگر روزی رضای خدا در ترک آن کار باشد به راحتی اون کار را ترک می کند.یعنی دلبسته خود عمل نیست و خود کار براش هدف نیست.
مثلا کسی نماز براش هدفه و نماز می خواند که نماز خوانده باشد و اتفاقا قضا هم بشه ناراحت میشه.
ولی فرد دوم نماز می خواند که وظیفه اش را انجام داده باشد و به تقرب الهی رسیده و مراتب کمال انسانی را طی بکند.

در واقع در یک کلام در عادت انجام و تکرار مناسک ظاهری عمل بوده ولی در تکرار صحیح عمل توجه به باطن عمل و عمق یافتن باطن عمل وجود دارد.و مواردی که ذکر شد.

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمومنین
زیاده عرضی نیست.
التماس دعا
طارق

بسمه تعالي
براي تحصيل ملكه كار يا سخن ومرام خوب ................با داشتن اطلاعات وبينش در ست وايمان به حقانيت ان .............
با تكرار آن سخن يا عمل كه در راستاي تحصيل مهارت ؛ صورت ميگيرد .......
لازمه كسب ملكه آن خواهد بود ولاغير
وعادت درست از روي آگاهي وبينش وايمان به هدف مقدس در راستاي جانشيني وحذف ونابودي كار وسخن خلاف.............مذموم نيست

.
.
در آغازين حركت آموزش وتربيت ...........تكرار وتجديد وتمرين درس ؛ در راستاي تحصيل ملكه ايماني براي صعود وتكامل....................لازم ميباشد
اري هر طريقت بي شريعت باطل است ولي بايد وارد طريقت مورد شريعت شويم يا خير؟......
.
. ضرب المثلي ميگويد ترك عادت موجب مرض است ........خوب چه بايد كرد؟
بايد يك عادت خوب به جاي عادت بد جايگزين شود وبه تدريج با تكرار اين عادت خوب ؛ آن را ملكه خويش كنيم
.
.
در جاهليه قبل از اسلام مردم عادتهاي بد وخوب داشتند واسلام عادتهاي بد را حذف نمود
.
.
تكرار عادات بد به تدريج ملكه ميشود ................خوب چنين ملكه بد ؛ درست است ?????!!!!!!!!!!!!
مگر زنده بگور كردن دختران درست است ?????

در تسبيحات زهرا سلام الله عليها بايد 34 سبح الله تكرار كنيم 33 الحمدالله تكرار كنيم 33 الله اكبر تكرار كنيم ..........آيا تكرار يك شي .............عادات نمي اورد ..........
من عادت كردم روزي حد اقل 2تا 3 ساعت مطالعه كنيم والا احساس كمبود مي كنم .......آيا از انجام اين عادت كه برايم ملكه شده ضرر ديديم ..............هرگز
.
.
. من عادت كردم هر روز دو مرتبه دندانهايم را مسواك بزنم وبرايم يك ملكه شده است نتيجه اين عادت چيست؟ سلامتي دهان ودندان من است اگرچه در انجام اين عادت ديگر فكر نمي كنم
.
.
.

اگر در حال حاضر زنان شهر تهران به داشتن حجاب كامل عادت كنند ............چقدر بي بندوباري وگناه در جامعه كم ميشود ............

.
.
اگر مردم به مراعات قوانين راهنماي ورانندگي عادت كنند اگرچه به آن ايمان نداشته باشند ........
تهران بهشت نمي شود ????????
اگر مردم عادت كنند كه به همديگر دروغ نگويند اگرچه .............
ودر آخر عرض مي كنم ..............
يكي از منكرين خدا ودهريون بود.........
پس بحث وجدال با امام معصوم عليه السلام وعدم پذيرش حق ..........
امام به او گفت :
اگر ما به تعاليم مكتب عمل كرديم وتو عمل نكرديد وآنچه شما گفتيد فرضا درست بود وقيامتي در كار نبود ما چه ضرري مي كنيم ..............هيچي ولي اگر راست بود چه كسي ضرر ميكند ...........
پس عادت به كار نيك اگرچه به آن ايمان ندارند .............بهتر از عادت به كار بد

حضرت علي در واپسين روز حياتش فرمود : الله الله في القرآن لايسبقنكم بالعمل غيركم

.............عمل بالقران توسط دشمن كه به آن ايمان ندارد باعث غلبه او بر ما خواهد شد

عادات به انجام كار نيك اگرچه به ان ايمان وجود نداشته باشد باعث خوشبيختي هر جامعه ميشود
جوامع غرب از نظر نظم واخلاق ومراعات قانون وانضباط ؛ اگرچه از نظر ايمان مشكل دارند ولي ازما خيلي خيلي بهتر هستند چون به كار نيك عادت كردند

.
.
باز هم ميگويم :
امام حسين در روز عاشورا فرمود :
اگر دين نداريد وبه قيامت ايمان نداري لا اقل آزاده باشيد وآزادانه عمل كنيد ..............
پس كسيكه ازادانه عمل كند وبه آن عمل (عادت ) كند ..............

وميشود آدم دين نداشته باشد وبه كارهاي نيك عادت كند ..............
واگر مردم كوفه به ازادگي عادت كرده بودند ؛ خيمه هار ا آتش نمي زدند و.و.و

حاتم الطائي اگرچه مشرك بود به سخاوت عادت كرده وبراي وي ملكه شده بود باعث ...............
بسه ديگه

جمال الدين اسد آبادي وقتي از مسافرت غرب برگشت فرمود:
به اين مضمون فرمود :
آنجا مسلمان نيست ولي اسلام هست...............
يعني چه ؟

نقل قول:

جمال الدين اسد آبادي وقتي از مسافرت غرب برگشت فرمود:
به اين مضمون فرمود :
آنجا مسلمان نيست ولي اسلام هست...............
يعني چه ؟

با سلام.
هر چيزي يك ظاهري دارد و يك باطني.
شاعر، جناب طارق، جناب بينا و حقير از ديد عرفاني به اين شعر نگاه ميكنيم ، شما از ديد ظاهري.

یاس من;72525 نوشت:
جمال الدين اسد آبادي وقتي از مسافرت غرب برگشت فرمود: به اين مضمون فرمود : آنجا مسلمان نيست ولي اسلام هست............... يعني چه ؟


سلام علیکم جمیعا

اولا عذر میخواهم از یاسمن گرامی از این بابت که بجای اینکه مسئله ای برای وضوح بیشتر مطلب بیان کنم بدتر پیچیده ترش کردم.

هر چند که اساتید حق مطلب را بیان کردند . در ادامه فرمایشات ایشان با کلامی که در حد سواد بنده است خدمت یاسمن گرامی عرض کنم که :

بزرگان دین و عرفاء قبل از اینکه صدرای شیرازی
( صدر المتالهین صفت ایشان است و این صفات بدان معناست که ایشان هم در عرفان و هم در فلسفه چیره دستند و در میان چیره دستان این دو رشته یا همان متالهین ایشان در صدر قرار دارند) مبحث وحدت وجود را مطرح نمایند میدانستند که خداوند در عالم مادی حضور دارد و بواسطه شناخت عمیقی که از صفات خداوند داشتند هر کجای دنیای خاکی را نظر می انداختند حضور و تاثیر خداوند را در آن میدیدند.

مثلا همین افراد خانواده ما

اگر کمی تفکر کنیم میبینیم که انسان بدین واسطه که جاهل است و از ماهیت گناهان خبر ندارد و قادر به دیدار مستقیم خدانیست تا از او کمک بگیرد در این عالم هستی تنهاست.

این انسان بعد از ارتکاب گناه غم و اندوه آن پلیدی وجودش را میگیرد و در آن هنگام نیاز به کمک و همیاری دارد لذا خداوند انسانها را مانند حضرت آدم از خاک و بطور مستقل خلق نفرمود و خانواده و بعد دوست و آشنا را برای آرامشش ایجاد کرد.

هرچه انسان با خدا آشناتر باشد آثار حضور او را بهتر - صحیح تر و با وضوح کاملتری میبیند. حتی کار به جائی میرسد که صدرای شیرازی میگوید که جهان هستی ( عالم مادی ) در بطن و وجود خداوند است لذا اگر عرفاء به گلی سجده میکنند در حقیقت چهره و جمال حضرت حق را در آن ملاحظه کرده اند.

انشاالله ادامه را در مورد مطلبی که اخیرا فرمودید ادامه میدهم

یاحق

نقل قول:
جمال الدين اسد آبادي وقتي از مسافرت غرب برگشت فرمود: به اين مضمون فرمود : آنجا مسلمان نيست ولي اسلام هست............... يعني چه ؟


سید جمال الدین از علما و اندیشمندان بزرگ در صده گذشته هست ایشان آن زمانیکه در بزرگترین جریده عرب زبان دنیا که در قاهره منتشر میشد قلم فرسائی میکردند از ایشان خواسته شد که برود و تحقیقی در مورد دلیل پیشرفت در امور و احوال غربیان را انجام دهند.
سید جمال که ضمیری روشن داشتند و میتانستند نشانه های یک دین اصیل و بالاخص اسلام ناب را بشناسند همانطوریکه اگر بین هزاران کودک فرزند خود را ببینند میشناسند رفتند و در جامعه غرب چیزی را دیدند که انتظارش را نداشتند.

ایشان ملاحظه فرمودند که آنها مسیحی - یهودی و یا حتی لائیک هستند ولی با ماهیت احکام تعالیگر اسلام آشنایند و این آشنائی به حدی است که یک دوره گرد در خیابانهای اروپا اعمال گفتار و پندارش همانند یک عالم مسلمان است.

دلیل این مطلب آن بود که آنها ارزش مفاهیم و سفارشات دینی را میدانشتند لذا این مطلب بانی پیشرفتشان شد.

و البته تمام این علوم را از منابع مسلمانان استخراج کرده بودند . من باب نمونه به نهج البلاغه ای اشاره می کنم که از 500 سال پیش در واتیکان بوده و پاپ زان پل دوم که خداوند قرین رحمتش گرداند این مرد بزرگوار را در پاسخ به سوالات کاردینالها و کشیشان که میپرسیدند کتاب ایلیا ( کتاب علی علسه السلام ) در کتابخانه آنجا چه میکند و سوالاتی از این دست آن بزرگوار پاسخ دادند که ما اکثر احکام و قوانین کلیسای واتیکان را با این کتاب ارجمند چک میکردیم و ما کاری نداریم که نویسنده این کتاب کیست . او هرکه هست یکی از بزرگان است.

اگر حوصله اتان میکشد بفرمائید تا ادامه دهم و الا التماس دعا

یاحق

با سلام و تشکر

دوستان لطفا صبر کنند بنده هم نظریات رو مطالعه کنم و نظرم رو بدم بعد ادامه بدین

انشاالله تا امشب نظریه ام رو میدم (البته نمی خوام به صورت تخصصی وارد بحث بشم )

موفق باشید :Gol:

والسلام علی من التبع الهدی

با او

عرض سلام و ادب ؛

آیدی محترم یاس من مطالبی فرمودید از جمله اینکه مثلا :

اگر در حال حاضر زنان شهر تهران به داشتن حجاب كامل عادت كنند ............چقدر بي بندوباري وگناه در جامعه كم ميشود ............
.
.
اگر مردم به مراعات قوانين راهنماي ورانندگي عادت كنند اگرچه به آن ايمان نداشته باشند ........
تهران بهشت نمي شود ????????

پاسخ:

بله البته همانطور که خودتان اشاره کردید عمل خوبی که از سر عادت انجام می شود ممکن است زندگی دنیوی و عالم مادی را اصلاح کند و جامعه را بهبود بخشد ، ولی مسلما موجب حرکت صعودی حقیقی انسان به درجات ناب قرب الهی نخواهد شد و مسلما غایت سعادت انسان که مورد تاکید قرآن کریم و ائمه اطهار است هم نمی شود.

به حکم : إنما الاعمال بالنیات

و اینکه انما ادات حصر است ، ارزش عمل به نیت آگاه و فعال و خالص است و باید با اصلاح رو به رشد نیت اعمال ، ارزش خود اعمال بالا رود و این می شود ملکه شدن که زمین تا آسمان با عمل منفعلانه و خشک عادت گرایانه که به مثابه ی در جا زدن است ، فرق می کند.

یا ایها الذین امَنوا ، امِنوا
ای کسانی که ایمان آوردید ، ایمان بیاورید

آیه ناظر به این است که در همان سطح و درجه ی ایمان اولیه باقی نمانید و ایمانتان را تحکیم بخشیده و عمیق تر کنید و به درجات بالاتر ایمان نائل آیید.

موفق و موید
طارق

سادات;34444 نوشت:
چرا عاقلان را نصیحت كنیم؟
بیایید از عشق صحبت كنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بی عادتی كاش عادت كنیم
چه اشكال دارد پس از هر نماز
دو ركعت گلی را عبادت كنیم؟
به هنگام نیت برای نماز
به آلاله ها قصد قربت كنیم
چه اشكال دارد كه در هر قنوت
دمی بشنو از نی حكایت كنیم؟
چه اشكال دارد در آیینه ها
جمال خدا را زیارت كنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست
چرا بر « یكی» حكم « كثرت» كنیم؟
پراكندگی حاصل كثرت است
بیایید تمرین وحدت كنیم
« وجود» تو چون عین « ماهیت» است
چرا باز بحث « اصالت» كنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث « معلول» و « علت» كنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نقل مهر و محبت كنیم
پر از گلشن راز، از عقل سرخ
پر از كیمیای سعادت كنیم
بیایید تا عین عین القضات
میان دل و دین قضاوت كنیم
اگر سنت اوست نوآوری
نگاهی هم از نو به سنت كنیم
مگو كهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت كینم
برادر چه شد رسم اخوانیه؟
بیا یاد عهد اخوت كنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس كه ما ساده صحبت كنیم
خدایا دلی آفتابی بده
كه از باغ گلها حمایت كنیم
رعایت كن آن عاشقی را كه گفت : بیاعاشقی را رعایت کنیم
ز گلهای عاشق حمایت کنیم

(قیصر امین پور)


مدیر فرهنگی;72038 نوشت:

[="Blue"]شعر خوانی قیصر امین پور - چرا عاشقان را نصیحت کنیم[/]

[="Blue"]به نام خدا
امروز سالگرد این شاعربود
[="Magenta"]گفتم این تاپیک را زنده کنم[/]
یاد وخاطره این شاعر انقلابی گرامی:Gol:[/]

در این روزی مثل دیروز بود که قلب تمام ادیبان و شاعران تنگ شد و خاک یکی از عزیزان شعر را در دل خود جای داد قیصر امین پور خدا رحمتش کند

گرچه من میشکنم در خود یک سر قیصر

مرگ حق است تبسی کن و بگذر قیصر