جمع بندی دین بزرگان علم ایران چه بود؟

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دین بزرگان علم ایران چه بود؟

سلام

جایی خواندم که که پورسینا زکریا رازی خیام و ... هر گونه بهشت و جهنم و نبوت را منکر بودند و این امور را غیر منطقی می دانستند و اگر به خدا معتقدند منظورشان خدای دئیست
یعنی خدای نخستین افریدگار و بدون دخالت بوده.

میخواستم با استفاده از منابع قابل قبول و معتبر تاریخی بدانم دین این افراد چه بوده؟ آیا اصلا مسلمان بودند؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی

دشمنان دین و فرهنگ ایران اسلامی از هیچ کوششی جهت از بین بردن هویت ایرانی اسلامی این مرز و بوم فروگذار نکرده و نخواهند کرد مدتی بر طبل بی فرهنگی و خالی بودن پشتوانه های فرهنگی در ایران و تضعیف روحیه خود باوری ایرانیان کوفتند و حدود 300 سال ما را با استعمار و تحقیر و تضعیف از باور به این پشتوانه ها باز داشتند و اما هنگامی که دیدند مردم ایران اسلامی با تکیه بر داشته های خود و شناخت آنها به پیشرفت ایرانی اسلامی خود امیدوار شدند جهت بحث را عوض کردند و طرح جدایی این پشتوانه خود باوری ملی را از دین کلید زدند و شبهه می کنند که این ها که شما به عنوان الگو معرفی می کنید آدم های بزرگی هستند ولی مذهبی نبودند!! تا دیروز مولانا و بو علی را افغانی، ترک غیر ایرانی ، و ... می خواندند و امروز آنها را غیر مذهبی !! باید این دسیسه ها را شناخت و درست در برابر آن موضع گرفت. هدف اصلی دشمن از طرح این گونه شبهات تهی کردن جوانها از هویت و خودباوری با تشکیکی در بزرگان این مرز و بوم است.

درادامه به تک تک این شخصیت ها می پردازیم و ثابت می کنیم که این حرف ها شبهه ای بی اساس و تهمتی بیش نیست.

یکی از بحث بر انگیز ترین شخصیت ها در بین افرادی که در متن سوال بیان شده است زکریای رازی است.
ابوبکر محمد بن زکریاى‏ رازى‏، یکى از حکیمان و طبیبان بزرگ اسلامی (1) در سال 250 ق در شهر رى متولد شد.(2) و در سال 320 ق درگذشت.(3)
رازی کاشف الکل که در علم طب سرآمد عصر خویش بود غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آراء و نظریات مهمى دارد.

در برخی از کتب به زکریای رازی نسبت الحاد داده شده است ولی آیا زکریای رازی به واقع ملحد بوده است؟
کسانی که مدعی هستند که زکریا رازی ملحد بوده است به دو کتاب و یک مطلب استناد می کنند . در برخی از کتاب های تاریخی دو کتاب «فى نقض الادیان»(4) و «مخاریق الانبیاء» (5) در رد ادیان به او نسبت داده شده است که بسیاری از مورخین نسبت این دو کتاب را به زکریای رازی مردود دانسته اند و گفته شده کتاب «اعلام النبوة» اثر ابوحاتم رازى در برابر او در صدد دفاع از اصل نبوت برآمده است.(6)

اما آنچه که بین مورخین اختلافی در آن نیست انتساب کتب متعدد دیگری به زکریای رازی است که وقتی این کتاب ها را می بینیم به مطالبی بر می خوریم که زکریای رازی تصریح کرده است که دین اسلام بر حق است و به وجود خدا و پیامبر و معجزات آنها اقرار کرده است. که نمونه این کتاب ها کتاب مهم "الحاوی " اثر بی تردید زکریای رازی است.(7)
به نظر دلیل اصلی این گونه تهمتها به زکریای رازی شهرت او و ورود او به دربار و سلاطین زمان خود بوده است که بدخواهان راحت ترین راه برای تخریب او را تهمت الحاد می دانستند.

ادامه دارد...

ادامه ...
از این گذشته متفکران و اندیشمندان اسلامی قائل هستند که زکریای رازی نه تنها مسلمان بوده بلکه شیعه نیز بوده است و از همین جهت مورد اتهام الحاد و خروج از اسلام!! به او زده شده است.
در قدیمی‌ترین منابع کتابشناسی مانند فهرست ابن ندیم که تنها یک سده بعد از او می‌زیسته کتاب‌هایی به رازی نسبت داده شده که مؤیّد اعتقاد او به وحدانیت خدا، نبوت پیامبران، معاد و حتی مکتب تشیع می‌باشد: «کتاب الحاصل فی العلم الإلهی»، «کتاب فیما یرد به اظهار ما یدعی من عیوب الأنبیاء»، «کتاب علی سهیل البلخی فی تثبیت المعاد»
و «فی آثار الامام الفاضل المعصوم».(8)

ابن طاووس رساله‌ای از رازی نقل می‌کند به نام «برء الساعه» که ابتدای آن، به روش علمای شیعه می‌باشد؛ در ابتدای این رساله چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم‏ الحمدلله کما هو اهله و مستحقه و صلواته علی خیر خلقه محمد و آله و عترته و سلم تسلیما کثیراً. (9)
تهمت کفر و الحاد از سوی ابوحاتم رازی که اسماعیلی مذهب است به محمد بن زکریا نسبت داده شده است. از طرفی چون محمد بن زکریای رازی در کتاب «فی الرد علی الکیال فی الامامه» بر اسماعیلیه حمله کرده است. (10) بسیار موجه است که گفته شود؛ اسماعیلیه اتهام الحاد را به انتقام تألیف آن کتاب به او نسبت داده‌اند. (11)

ادامه دارد...

ادامه...

در پایان شایسته است نظر شهیدمطهری (ره) را درباره زکریای رازی بیان کنیم:
شهید مطهری در تألیفات خود اظهار داشته که چون تمام کتاب‌های رازی در دسترس نیست نمی‌توان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد، اما از مجموعه قرائن به دست می‌آید که او منکر نبوت نبوده بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. محال است مناظرات رازی با ابو حاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال اصل نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید.(12) رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدأ و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست می‌آید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.(13) ایشان بیان می‌کند استدلال‌هایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شأن مقام علمی او نیست. ایشان احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمی‌داند بلکه بیان می‌کند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم می‌شدند.(14)

پی نوشت ها
1- ابن ابى اصیبعه، احمد بن قاسم‏، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب‏، چاپ اول، 2001م ج 1، ص 63؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان‏، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا، ج ‏5، ص 157؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1376ق، ج 10، ص 6.
2- عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 63؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 157.
3-عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 63.
4- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعى ایران، تهران، انتشارات نگاه‏، چاپ دوم‏، 1382ش، ج ‏10، ص 133 – 134.
5- همان، ص 135 – 136.
6- فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق شیعه، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1387، ص 123-124.
7- محقق، مهدى، فیلسوف رى، محمد بن زکریاى رازى‏، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1377ش، ص 3.
8- ابن ندیم، محمد بن اسحاق،‏ الفهرست، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا، ص 419.
9-ابن طاووس، على بن موسى‏، الامان من أخطار الأسفار و الأزمان، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول‏، ‏1409ق‏، ص 152.
10-عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 67.
11-نعمه، عبدالله‏، فلاسفه الشیعه، مترجم: غضبان، جعفر، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‏، چاپ اول، 1367ش، ص 320.
12- مطهری، مرتضی، مجموعه‏آثار، ج ‏14، ص 468، تهران، صدرا، 1380ش.
13- همان، ص 469.
14- همان، ص 470.

حال که بحث درباره بحث برانگیزترین آنها یعنی زکریای رازی بیان شد می رویم سراغ ابو علی سینا .
بحث درباره بوعلی به دلیل وجود کتاب های الهیات ایشان بسیار ساده است در کتاب شفا ایشان یک فصل گسترده ای دارند به نام الهیات . در این کتاب آراء ایشان کامل بیان شده و تا امروز هم در برخی از مراکز دانشگاهی و حتی حوزه های ما به عنوان یک متن متقن علمی در بحث الهیات تدریش می شود.
متدین بودن ایشان تا آنجا بین اندیشمندان یقینی است که بحث بر شیعی بودن ایشان است و حتی اکثر اندیشمندان اسلامی بر شیعه بودن ایشان متفق هستند و بحث بر این مطلب است که آیاایشان شیعه 12 امامی هستند و یا شیعه اسماعیلی؟
اما آنچه که برخی از شبهه افکن ها می خواهند درباره بو علی اشکال و ایراد کنند مربوط بر نقد هایی است که برخی علمای اهل سنت بر ایشان داشته اند که واضح است علمای اهل سنت از ابتدا نگاه مثبتی به علمای شیعه نداشته اند و از هر بهانه ای برای تخریب آنها استفاده می کردند. مخصوصا کسی مانند ابوعلی سینا که در سن کم شهره آفاق شد. این افراد در زمان حیات بوعلی نیز ایراد هایی به ایشان می گرفتند و شیخ در جوابشان سرود:
کفر چو منی گزاف آسان نَبُوَد محکمتر از ایمان من ایمان نبوَد
در دهر یکی چون من و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبوَد
البته در همین راستا کتابی مبسوط در اثبات اینکه بوعلی شیعه دوازده امامی بوده چاپ و منتشر گشته که در آن با دلائل و شواهد گوناگون این مطلب مبرهن شده است.

ادامه دارد...

ادامه...

برخی از شبهه افکن ها نیز از بی اطلاعی عوام به متون اصیل سوء استفاده کرده اند و برخی از شبهاتی که بوعلی برای پاسخ به آنها در کتاب هایش نقل کرده است را به عنوان عقیده بوعلی آورده اند و از بیان جواب بوعلی به آن خود داری کرده اند.
به عنوان نمونه گفته اند که ﺍﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻠﻘﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﺍﺟﺐ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﻭﺍﺟﺒﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﻭﺍﺟﺐ، ﮐﺎﺭ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮﯼ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮﯼ ﻭ ﻭﺍﺟﺐ ﺗﺮﯼ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﺍﻣﺮﯼ ﻣﻬﻤﻞ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺧﻠﻘﺖ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﻢ ﺍﻣﺮﯼ ﻣﻬﻤﻞ ﺍﺳﺖ…
این در حالی است که شبهه مهمل بودن آفرینش در کتاب شفا، از ابن سینا نیست، بلکه از پارمنیدس ‌(Parmenides) است! شبهه پارمنیدس درباره‌ نظام‌ آفرینش‌ فلاسفة‌ بزرگی‌ چون‌ ارسطو، ابن‌ سینا و ملاصدرا‌ را به پاسخ‌ واداشت. ابن سینا آن را نقل کرده تا پاسخ خود را به آن بدهد.(1)

بسیاری از اندیشمندان به خاطر برخی از بیانات ایشان ، او را یک فرد شیعی دانسته اند :
شیخ در کتاب شفاء می‌ نویسد: «برگزیدن خلیفه برای پیامبر، یا با «نص» است و یا با «اجماع»؛ امّا برگزیدن با «نص» درستر است».(2) روشن است که این سخن با اصول اعتقادی شیعه سازگار است؛ زیرا اهل سنّت خلیفه را با «اجماع» و بیعت انتخاب می کنند نه با «نص»؛ بنابراین ابن سینا پیرو اصول اعتقادی شیعه است.

پی نوشت ها
1- الشفاء، الالهیات‌، ابراهیم‌ مدکور، تحقیق‌ قنواتی‌ و سعید زاید،چاپخانه‌ آرمان‌، ۱۳۶۳ ص ۴۱۴.
2- همان، ص 454.

شعیب;1012970 نوشت:
دشمنان دین و فرهنگ ایران اسلامی از هیچ کوششی جهت از بین بردن هویت ایرانی اسلامی این مرز و بوم فروگذار نکرده و نخواهند کرد

سلام

البته دشمنا از همین داخل بودن.وگرنه دشمنان خارجی که زیاد از این مشاهیر شناخت ندارن.

شعیب;1012970 نوشت:
درادامه به تک تک این شخصیت ها می پردازیم و ثابت می کنیم که این حرف ها شبهه ای بی اساس و تهمتی بیش نیست.

در مورد خیام چیزی نگفتید.در صورتیکه به خیام زیاد گفته میشه بی دین بوده و اشعاری بر علیه دین سروده.

[="Navy"]

Miss.Narges;1012646 نوشت:
سلام جایی خواندم که که پورسینا زکریا رازی خیام و ... هر گونه بهشت و جهنم و نبوت را منکر بودند و این امور را غیر منطقی می دانستند و اگر به خدا معتقدند منظورشان خدای دئیست یعنی خدای نخستین افریدگار و بدون دخالت بوده. میخواستم با استفاده از منابع قابل قبول و معتبر تاریخی بدانم دین این افراد چه بوده؟ آیا اصلا مسلمان بودند؟
سلام...جواب این سوال اینه که اگثر مردم دین ظاهری رو ملاک قرار میدن یعنی دین گوسفندی!...در واقع برای فهم دین نیاز به ورود به جهان های فلسفه یا همون جهان های ضمیر هست!...مردم عادی نمی دونن عالم متافیزیک چیه و همین که می بینن یکی خلاف عرف خودشون حرف بزنه میگن کافر ....یک نمونه میشه ابن سینا ...اما یه نمونه دیگه میشه هاوکینگ ! که در تمام طول عمر خودش خدا رو انکار میکرد بعد آخر عمر یهو میاد اعلام میکنه من همه چیز از خدا و معاد و قیامت همه چی رو قبول دارم و همه حرف های خودش رو نقض میکنه و بعد فوت میکنه!....این علتش همون تقیه هست که به شهرهای دلش حمله نشه و همرنگ جماعت بشه علت معلولیت او هم همین بود یعنی جنگ در کهکشان درون او باعث عوارض افلیج شدن بدن و اعضا ش در بیرون شد!...این یعنی رتبه و طبقات یک دانشمند فیلسوف با مردم عوام فرق میکنه، و چون با هم قاطی میشه این شایعات پخش میشه![/]

[="Navy"]

شعیب;1012983 نوشت:
حال که بحث درباره بحث برانگیزترین آنها یعنی زکریای رازی بیان شد می رویم سراغ ابو علی سینا . بحث درباره بوعلی به دلیل وجود کتاب های الهیات ایشان بسیار ساده است در کتاب شفا ایشان یک فصل گسترده ای دارند به نام الهیات . در این کتاب آراء ایشان کامل بیان شده و تا امروز هم در برخی از مراکز دانشگاهی و حتی حوزه های ما به عنوان یک متن متقن علمی در بحث الهیات تدریش می شود. متدین بودن ایشان تا آنجا بین اندیشمندان یقینی است که بحث بر شیعی بودن ایشان است و حتی اکثر اندیشمندان اسلامی بر شیعه بودن ایشان متفق هستند و بحث بر این مطلب است که آیاایشان شیعه 12 امامی هستند و یا شیعه اسماعیلی؟ اما آنچه که برخی از شبهه افکن ها می خواهند درباره بو علی اشکال و ایراد کنند مربوط بر نقد هایی است که برخی علمای اهل سنت بر ایشان داشته اند که واضح است علمای اهل سنت از ابتدا نگاه مثبتی به علمای شیعه نداشته اند و از هر بهانه ای برای تخریب آنها استفاده می کردند. مخصوصا کسی مانند ابوعلی سینا که در سن کم شهره آفاق شد. این افراد در زمان حیات بوعلی نیز ایراد هایی به ایشان می گرفتند و شیخ در جوابشان سرود: کفر چو منی گزاف آسان نَبُوَد محکمتر از ایمان من ایمان نبوَد در دهر یکی چون من و آن هم کافر پس در همه دهر یک مسلمان نبوَد البته در همین راستا کتابی مبسوط در اثبات اینکه بوعلی شیعه دوازده امامی بوده چاپ و منتشر گشته که در آن با دلائل و شواهد گوناگون این مطلب مبرهن شده است.
ادامه دارد...
در ادامه بحث استاد اینو هم اضافه کنم که علت اینکه به ابن سینا نسبت کفر می دادن خوندن مطالب ریاضات و فیریک و فلسفه غربی بود و از اونجایی که علمای آن زمان بیشتر اهل سنت و فرهنگ عربستان بود اون علما نه اینکه هیچی حالیشون نمیشد چرا اتقاقا خوب میدیدن( در روشن بینی ها و روشن ضمیر هایی خودشون که با عبادت زیاد بدست می اومد) می دیدن که کسی که ریاضیات می خونه ناخالصی در اونها رخنه میکنه و می گفتن تو دیگه کافر شدی !...اما حالا اصل قضیه چیه؟...ما در قران داریم که خدا از دریای اب شیرین و اقیانوس آب شور نام میبرد! ...در واقع دو قطب عالم ضمیر و جهان درون انسان هست یعنی عالم حجاب نور و عالم حجاب ظلمانی ! (نه اینکه تاریک باشه به خاطر صفات جریان یافته در اون ظلمت نام داره یعنی به جهان های عقول دروازه ای یا گذرگاهی براش وجود نداره) ...وقتی یک دانشمند مهارت ریاضیات و فیزیکش این قدر بالا میره که بتونه در حد ساخت سفینه های بسیار بزرگ توفیق بدست بیاره قبل اینکه در بیرون اثری خلق کنه ابتدا در شهر ها و سرزمین های درون ش در عالم متافیزیک صنایع عظیم شکل میگیره!...برای کسب چنین توفیقی با ریاضت در علوم غربی (علوم حجاب ظلمانی) روح وارد عوالم اجنه هم میشه! (در قران هم هست گمونم ) پس بی شک در ضمیر اون رخنه هایی از فرهنگ اجنه هم رسوخ پیدا میکنه!...مثلا امام علی علیه السلام فبلسوف بزرگی بود که در نهج البلاغه هم میگفت هیچ کس به اندازه من به عمق جهان های درون راه پیدا نکرد و عجایب آن را ندید!! ...اما در مقابل هم می گفت که من پشت دروازه های شهر های دلم چنان نشستم سد کردم که هیچ موجودی را داخلش راه ندادم !!...یعنی نزاشتم (دیو های بسیار بزرگ جهان درون ) وقتی من به سیر و سیاحت در اقیانوس ها و بالاتر در کهکشان های ضمیرم گشت و گذار میکنم رد منو بگیرن و در دلم رسوخ کنن و بیان در شهر های دلم سفارت بسازن!!...فرق هست بین یک فیلسوف حکیم با یک عالم روشن بین معمولی!...که متاسفانه مردم عادی از علم هیچ کدوم از این دو دسته درکی ندارن!!...برای همین شایعات و دوسته گی زیاد پیدا میشد! [/]

اتمقلی;1013102 نوشت:
سلام...جواب این سوال اینه که اگثر مردم دین ظاهری رو ملاک قرار میدن یعنی دین گوسفندی!.

سلام دین گوسفندی نداریم.درسته همه در یک مرتبه دین داری نیستند .

اتمقلی;1013102 نوشت:
در واقع برای فهم دین نیاز به ورود به جهان های فلسفه یا همون جهان های ضمیر هست!.

برای فهم دین نیست نیاز به متافیزیک شناخت پیدا کرد.در ضمن فلسفه ابن سینا با فلسفه افراد دیگر مانند ملاصدرا فرق داشته و کلا فلاسفه اختلافاتی با یگدیگر دارند.همین فلسفه را از ارزش می اندازند و حتا ممکنه خطرناک باشد. اگه ابن سینا بفرض بگه من نبوت رو قبول ندارم باید شما بگید چون از ظاهر دین عبور کرده و به باطن دین راه پیدا کرده بعدش معاد یا نبوت رو که از اصول دین هست منکر شده؟ این شد دلیل اخه؟ شما اصل سوال رو فراموش کردید.

اتمقلی;1013102 نوشت:
ما یه نمونه دیگه میشه هاوکینگ ! که در تمام طول عمر خودش خدا رو انکار میکرد بعد آخر عمر یهو میاد اعلام میکنه من همه چیز از خدا و معاد و قیامت همه چی رو قبول دارم و همه حرف های خودش رو نقض میکنه و بعد فوت میکنه!.
سندی دارید؟ چون من اولین باره این رو میشنوم.

اتمقلی;1013102 نوشت:
علت معلولیت او هم همین بود یعنی جنگ در کهکشان درون او باعث عوارض افلیج شدن بدن و اعضا ش در بیرون شد!

چی دارید میگید؟؟؟

بنظر میاد به افسانه و داستان علاقه زیادی دراید اما در بحث علمی افسانه و داستان ارزشی نداره.منم زیاد داستان های اسوطره ای میخونم و علاقه دارم ولی در بحث علمی نباید هر حرفی زد

[="Navy"]

Miss.Narges;1013111 نوشت:
سلام دین گوسفندی نداریم.درسته همه در یک مرتبه دین داری نیستند . برای فهم دین نیست نیاز به متافیزیک شناخت پیدا کرد.در ضمن فلسفه ابن سینا با فلسفه افراد دیگر مانند ملاصدرا فرق داشته و کلا فلاسفه اختلافاتی با یگدیگر دارند.همین فلسفه را از ارزش می اندازند و حتا ممکنه خطرناک باشد. اگه ابن سینا بفرض بگه من نبوت رو قبول ندارم باید شما بگید چون از ظاهر دین عبور کرده و به باطن دین راه پیدا کرده بعدش معاد یا نبوت رو که از اصول دین هست منکر شده؟ این شد دلیل اخه؟ شما اصل سوال رو فراموش کردید. سندی دارید؟ چون من اولین باره این رو میشنوم. چی دارید میگید؟؟؟ بنظر میاد به افسانه و داستان علاقه زیادی دراید اما در بحث علمی افسانه و داستان ارزشی نداره.منم زیاد داستان های اسوطره ای میخونم و علاقه دارم ولی در بحث علمی نباید هر حرفی زد
دین گوسفندی یعنی منظور همون عوام و ساده بودن هست...نه اینکه بد باشه!...از امام سجاد علیه السلام که سلطان متافیزیک زمان خودش بود (و از طریق فقط تلقین در ضمیر (توی خواب) آن چنان شاگردایی را اون سر دنیا به استاد زبر درست مبدل میساخت، ازش پرسیدن : مردم ما رو با علمی که دارین چطوری می بینین؟...امام سجاد گفت مومنین امت ما گوسفند هستن! ( نه اینکه بد باشه یعنی به خاطر نداشتن علوم پیچیده قدرتی ندارن مظلوم هستن خیلی چیزا رو نمی دونن و اگه جامعه یهو این رو اون رو بشه اونا زود قربانی میشن اما بیشترشون میرن بهشت این خیلی فرق میکنه با اون برداشتی که شما دارین !... (منبع کتاب پند های چهارده معصوم هست)...ادامه دارد[/]

شعیب;1012976 نوشت:
یکی از بحث بر انگیز ترین شخصیت ها در بین افرادی که در متن سوال بیان شده است زکریای رازی است.
ابوبکر محمد بن زکریاى‏ رازى‏، یکى از حکیمان و طبیبان بزرگ اسلامی (1) در سال 250 ق در شهر رى متولد شد.(2) و در سال 320 ق درگذشت.(3)
رازی کاشف الکل که در علم طب سرآمد عصر خویش بود غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آراء و نظریات مهمى دارد.

در برخی از کتب به زکریای رازی نسبت الحاد داده شده است ولی آیا زکریای رازی به واقع ملحد بوده است؟
کسانی که مدعی هستند که زکریا رازی ملحد بوده است به دو کتاب و یک مطلب استناد می کنند . در برخی از کتاب های تاریخی دو کتاب «فى نقض الادیان»(4) و «مخاریق الانبیاء» (5) در رد ادیان به او نسبت داده شده است که بسیاری از مورخین نسبت این دو کتاب را به زکریای رازی مردود دانسته اند و گفته شده کتاب «اعلام النبوة» اثر ابوحاتم رازى در برابر او در صدد دفاع از اصل نبوت برآمده است.(6)

اما آنچه که بین مورخین اختلافی در آن نیست انتساب کتب متعدد دیگری به زکریای رازی است که وقتی این کتاب ها را می بینیم به مطالبی بر می خوریم که زکریای رازی تصریح کرده است که دین اسلام بر حق است و به وجود خدا و پیامبر و معجزات آنها اقرار کرده است. که نمونه این کتاب ها کتاب مهم "الحاوی " اثر بی تردید زکریای رازی است.(7)
به نظر دلیل اصلی این گونه تهمتها به زکریای رازی شهرت او و ورود او به دربار و سلاطین زمان خود بوده است که بدخواهان راحت ترین راه برای تخریب او را تهمت الحاد می دانستند.

ادامه دارد...


سلام.یک نکته ای که باید حتمی مد نظر داشت.اینه که به احتمال بسیار زیاد بیشتر این بزرگان، مسلمان زاده بودند.و طبیعی هست که خیلی از همین ها، تا یک دوران، بر اعتقاد مادر و پدرشون مسلمان وشیعه بودن و چه بسا ده ها کتاب در تائید و ترویج اسلام و خدا پرستی نوشته اند.اما انسان تغییر می کند.طرف شیعه هست.بعد سنی میشود.سنی بوده، شیعه میشه.شیعه بوده، سنی میشه، کتاب در رد شیعه می نویسد، بعد دوباره تغییر عقیده میدهد، بر می گرده شیعه میشود.حالا عمر اجازه داد، کتاب می نویسد، نداد نمی نویسد. آیا در بررسی ها به این نکته توجه شده؟؟؟بالاخره دین رسمی و اکثریت اشتباه نکنم، اسلام بوده، طرف هم که مسلمان زاده باشد، معلوم هست، تا برهه ای از زندگی، به احتمال قوی، همان دین ابا و اجدادی خود را خواهد داشت، هرچند، خیلی هم ادعای فلسفه و منطق و عقلانیت کند و داشته باشد...تجربه اینطور نشان داده....سوال اساسی اینجاست که در اواخر عمر، در دوران، مثلا بلوغ فکری، طرف چه عقیده ای دارد و داشته...

Miss.Narges;1013020 نوشت:
سلام

البته دشمنا از همین داخل بودن.وگرنه دشمنان خارجی که زیاد از این مشاهیر شناخت ندارن.


با سلام
بله افراد داخلی هم بعضا در این مورد صحبت هایی کرده اند ولی بیشتر از طرف مستشرقین و سازمان های به ظاهر فرهنگی بین المللی خارج کشور در این مورد اظهار نظر می کردند اگر یادتان باشد در مورد مولانا جلال الدین بلخی و ملیت او بیانیه های مختلفی که از آن نهاد ها صادر می گشت.

Miss.Narges;1013021 نوشت:
در مورد خیام چیزی نگفتید.در صورتیکه به خیام زیاد گفته میشه بی دین بوده و اشعاری بر علیه دین سروده.

با سلام
براساس تفاسيري كه طي دهه‌هاي اخير از شعر خيام شده، شايد در نگاه اول او را عارفي بي‌قيد و خوشگذران در نظر آوريم. اما واقعيت اين است كه اگر دانسته‌هاي تاريخي خود را دربارة او كنار هم بگذاريم مي‌توانيم نتيجه بگيريم حتي تا آخر عمر و لحظة وداع از زندگي نيز همچنان به‌مثابة يك معتقد مذهبي زندگي مي‌كرده است. براساس قرايني در نوشته‌هايش مي‌توان اين اعتقاد را در او ديد. براساس آنچه در رساله في الكون و التكليف آمده مي‌توان او را انساني معتقد به حكومت ديني دانست كه مديريت جامعه را در دست افرادي لايق و تابع امر الهي مي‌خواهد. همچنين در پاره‌اي ديگر از نوشته‌هايش رگه‌هايي از تعلق خاطر به نوعي جبري‌گرايي ديده مي‌شود و از ميان نويسندگان پس از او در نوشته‌هاي سنايي غزنوي ردپاهايي از نفوذ معنوي و تعلق خاطر مردمان به او بر اثر اين معنويت مشاهده مي‌گردد. يك روايت بسيار مشهور تاريخي ديگر مربوط به آخرين لحظات زندگي اوست كه اعتقاد او را تا اين لحظه‌ها نشان مي‌دهد. اين روايت كه هم به‌وسيلة بيهقي و هم به‌وسيلة تتوي ذكر شده به نقل از داماد خيام محمد بغدادي نقل مي‌كنند كه در آخرين روز حيات، او مشغول مطالعة فصل مربوط به صدور كثير از واحد، از كتاب شفا در مبحث الهيات بود. ناگهان سر خود را از كتاب برداشته و رو به داماد خود مي‌گويد جماعت را بخوان تا وصيت كنم. پس از وصيت، نماز گزارده و در سجده ذكر مي‌كند كه خدايا مي‌داني كه من تو را به اندازه‌اي كه در وسعم بود شناختم، پس مرا رحمت كن، و پس از اين ذكر، جان به جان‌آفرين تسليم كرد. اين روايت تاريخي، تعلق خاطر مذهبي او را تا واپسين لحظات حيات نشان مي‌دهد.

ديگر آنكه برخلاف بسياري كه خيام را شاعري لاقيد و خوشگذران مي‌دانند، نويسندة اين سطور معتقد است خيام دانشمندي چندوجهي و كثيرالاطراف است كه نمي‌توان تنها از يك منظر خاص بدو نگريست. استنادات بسياري از افراد كه خيام را فردي بي‌اعتقاد مي‌دانند بخشي از رباعيات منتسب به خيام است كه ممكن است روزي به خيام نسبت داده شده باشند، اما امروزه اين انتساب منتفي گرديده است. خيام بدون ترديد شاعري چيره‌دست، رياضي‌داني بزرگ و دانشمندي متفكر بوده است. ديگر آنكه دانش رياضي خيام برگرفته از سير صعودي تكوين دانش رياضي و به‌ويژه جبر در عالم اسلام است كه همسو با رشد و تعالي اين دانش در قرون طلايي عالم اسلام رو به صعود دارد. بر اين اساس خيام را در دانش جبر بايد بيشتر يك پايه‌گذار جبر دانست تا بسط‌دهندة آن.این مطلب برگرفته از کتاب «حکیم عمر خیام» از مجموعه کتابهای آفرینندگان فرهنگ و تمدن اسلام و بوم ایران، نوشته دکتر علی اکبر ولایتی، انتشارات امیرکبیر است. جهت مطالعه بیشتر درباره خیام، می توانید به این کتاب رجوع کنید

پارسا مهر;1013171 نوشت:
سوال اساسی اینجاست که در اواخر عمر، در دوران، مثلا بلوغ فکری، طرف چه عقیده ای دارد و داشته...

با سلام
سخن درباره افراد در طول تاریخ یک بحث تاریخی است که علاوه بر آثاری که از آنها باقی است و گزارش های تاریخی که از آنها وجود دارد بیان بیشتری درباره سیر تطور عقیده آنها داشت.
درباره فردی مانند خیام که در پست قبل گزارش تاریخی از آخرین لحظات عمر ایشان در تاریخ مندرج است و همچنین درباره بوعلی هم که کتاب شفا و مخصوصا الهیات شفا آخرین کتاب عمر بوعلی در الهیات است نشان دهنده از عمق باور او به خدا و اسلام و به تلویح عقیده به شیعه امامیه است.
اما درباره شخصی مانند رازی جز آنچه که از آثار او وجود دارد و گزارشات تاریخی که در پست ابتدایی آوردیم مطلب دیگری برای نتیجه گیری وجود ندارد. و اگر بخواهیم بر اساس قواعد اصول فهم تاریخ و متون، درباره افراد تاریخی سخن بگوییم ؛ اگر با کتاب هایی که از یک نفر به ما می رسد و نقل های تاریخی که هست یقین کردیم که او بر یک عقیده است مثلا مسلمان شیعه، اگر شک کردیم که آیا او در آخر عمر از این عقیده برگشته یا نه باید به همان یقین سابق خود اعتنا کنیم و از بیان دیگر بر مبنای شک خود داری کنیم.

شعیب;1013238 نوشت:
اما درباره شخصی مانند رازی جز آنچه که از آثار او وجود دارد و گزارشات تاریخی که در پست ابتدایی آوردیم مطلب دیگری برای نتیجه گیری وجود ندارد. و اگر بخواهیم بر اساس قواعد اصول فهم تاریخ و متون، درباره افراد تاریخی سخن بگوییم ؛ اگر با کتاب هایی که از یک نفر به ما می رسد و نقل های تاریخی که هست یقین کردیم که او بر یک عقیده است مثلا مسلمان شیعه، اگر شک کردیم که آیا او در آخر عمر از این عقیده برگشته یا نه باید به همان یقین سابق خود اعتنا کنیم و از بیان دیگر بر مبنای شک خود داری کنیم.

با سلام
استد گرامی به نظر بنده این شکیات ناشی از خلط متد فلسفی با سایر علوم هست
الان بحث ما یک بحث تاریخی هست اگر بخواهیم از روش های فلسفی استفاده کنیم قطعا به هیچ جایی نمی رسیم
چند مثال عرض کنم خدمت شما
اگر یک نفر ادعا کنه امیرکبیر ممکن هست چندباری از بیت المال دزدی کرده باشه ولی دستش رو نشده باشد ما چطور میتونیم این احتمال رو رد کنیم؟ این احتمال با درصد بسیار کمی وجود داره
اما مشکل این جور شکیات این هست که ما با متد فلسفی وارد علم تاریخ شدیم و انتظار داریم یقینی که مثلا مسائل عقلی و فلسفی میدن به ما علومی مثل تاریخ هم همینطور باشن
یک مثال دیگه از کجا معلوم هست کوروش در یک هفته آخر عمر خود به یکی از خدمتکاران خود تجاوز نکرده باشد و این خبر هم در تاریخ به ما نرسیده باشد باز اینجا هم همینطور هست یا مثلا دستور قتل مخفیانه مخافان رو نداده باشد
یک احتمال مافوق ضعیف که از شک به روش فلسفی به وجود آمده
حتی در مسائل فقهی: فرض کنید بنده وضو میگیرم برای نماز فردی ادعا میکنه ممکن است در طول عمرم چندباری به اشتباه وضو گرفته باشم یا آب به تمام قسمت های صورت نرسیده باشد و...
پس همراه احتمال مثلا باطل بودن وضو وجود داره اگر یکم به این شک ها بها بدیم دچار بیماری وسواس میشیم و نهایتا کار به جنون میکشه!
بنده در سایت خود آیت الله شبیری خوندم که ایشون نقل میکردن که امام هم میگفتن نباید فلسفه رو وارد فقه کرد.

در مورد خیام در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی دکتر حسین نصر یک فصل کامل به خیام اختصاص دادن و از او دفاع میکنن و اثبات میکنند در فلسفه پیرو ابن سینا بوده

در مورد ابن سینا که آثار متعددی وجود داره که ایشون در دوره های مختلف عمر نوشتند و اگر کسی با فلسفه اسلامی یا حداقل تاریخش آشناشه مسئله مشخصه
در مور رازی اطلاعاتی ندارم
سپاس@};-

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
با سلام
استد گرامی به نظر بنده این شکیات ناشی از خلط متد فلسفی با سایر علوم هست
الان بحث ما یک بحث تاریخی هست اگر بخواهیم از روش های فلسفی استفاده کنیم قطعا به هیچ جایی نمی رسیم

با سلام
اتفاقا اصول فهم تاريخ و متون تاریخی که در بحث قبل بیان شد یک بحث کاملا علمی در بحث های تاریخی است هرمونتیک متولی فهم متون تاریخی بر اساس اصول مقبول عقلا در این عرصه است که یک نمونه آن عرض شد.

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
اگر یک نفر ادعا کنه امیرکبیر ممکن هست چندباری از بیت المال دزدی کرده باشه ولی دستش رو نشده باشد ما چطور میتونیم این احتمال رو رد کنیم؟ این احتمال با درصد بسیار کمی وجود داره
اما مشکل این جور شکیات این هست که ما با متد فلسفی وارد علم تاریخ شدیم و انتظار داریم یقینی که مثلا مسائل عقلی و فلسفی میدن به ما علومی مثل تاریخ هم همینطور باشن

هر علمی یک متد خاص خود دارد و نه می شود و نه ما می خواهیم با متد علم فلسفه گزاره های تاریخی را رد و یا تایید کنیم. نه تنها در علم تاریخ مولفه های فلسفی نمی تواند بلکه در علم اصول، در علم فقه در علوم اجتماعی و ... نیز گزاره های عقلی فلسفه به کار نمی آید بلکه مفاهمه های عرفی در این علوم تعیین کننده است.
در مثالی که زدید قرار نیست هر احتمالی که یک نفر به صورت منفرد مطرح کرد رد شود تا گزاره اصلی ثابت شود بلکه صرف این که این گزاره احتمالی یر قابل تایید است گزاره اصلی ما تایید می شود.

در مثالی هم که بیان شد

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
یک مثال دیگه از کجا معلوم هست کوروش در یک هفته آخر عمر خود به یکی از خدمتکاران خود تجاوز نکرده باشد و این خبر هم در تاریخ به ما نرسیده باشد باز اینجا هم همینطور هست یا مثلا دستور قتل مخفیانه مخافان رو نداده باشد

همچنین این مثال.

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
یک احتمال مافوق ضعیف که از شک به روش فلسفی به وجود آمده

همان طور که گفتیم متد فلسفی در بحث ما جایی ندارد
و از این گذشته در مثال هایی که بیان کردید یک اشکال دیگر هست و آن این که صرف هر احتمالی نمی تواند کلیت یک قاعده را منتفی کند این که شنیده اید اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال مربوط به هر احتمال ضعیف بی پایه و اساسی نیست بلکه آن احتمالی است که در طریق استدلال مخل به اجزای آن استدلال باشد و الا اگر با متد عقلی یک چیز اثبات شد احتمال های بی پایه بعدی نمی تواند شک فلسفی پیش بیاورد.

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
حتی در مسائل فقهی: فرض کنید بنده وضو میگیرم برای نماز فردی ادعا میکنه ممکن است در طول عمرم چندباری به اشتباه وضو گرفته باشم یا آب به تمام قسمت های صورت نرسیده باشد و...
پس همراه احتمال مثلا باطل بودن وضو وجود داره اگر یکم به این شک ها بها بدیم دچار بیماری وسواس میشیم و نهایتا کار به جنون میکشه!

همچنین این مثال.
تمام حرف های بالا در این مورد نیز وارد است.
مخصوصا این که گزاره های فقهی نیاز به یقین فلسفی ندارد بلکه یقین عرفی کفایت می کند و حتی در برخی از مسائل مزان اعتبار و یا عدم اعتباری حتی عرف هم نیست بلکه شارع مقدس خودش حودو و اندازه آن امور را مشخص می کند.
مثلا می گوید از عمل اگر فارغ شدی و شک در اجزای عمل کردی نباید اعتنا کنی (قاعده فراغ) و یا در پاکی و نجسی یقین عقلی اصلا مورد نظر شارع مقدس نیست بلکه اطمینان عرفی برای بحث های فقهی کفایت می کند. و حتی قواعد استصحاب و اشتغال و برائت و ... نیز جاری می شود.

جوجه اردک زشت;1013461 نوشت:
بنده در سایت خود آیت الله شبیری خوندم که ایشون نقل میکردن که امام هم میگفتن نباید فلسفه رو وارد فقه کرد.

بله همه علما معتقد اند که نباید دقت های فلسفی را در فقه راه داد.

سوال:
جایی خواندم که که ابو علی سینا، زکریا، رازی، خیام و ... هر گونه بهشت و جهنم و نبوت را منکر بودند و این امور را غیر منطقی می دانستند و اگر به خدا معتقدند منظورشان خدای دئیست
یعنی خدای نخستین آفریدگار و بدون دخالت بوده.
میخواستم با استفاده از منابع قابل قبول و معتبر تاریخی بدانم دین این افراد چه بوده؟ آیا اصلا مسلمان بودند؟

جواب:
دشمنان دین و فرهنگ ایران اسلامی، از هیچ کوششی جهت از بین بردن هویت ایرانی اسلامیِ این مرز و بوم، فروگذار نکرده و نخواهند کرد؛ مدتی بر طبل بی فرهنگی و خالی بودن پشتوانه های فرهنگی، در ایران و تضعیف روحیه خود باوری ایرانیان کوفتند و حدود 300 سال، ما را با استعمار و تحقیر و تضعیف از باور به این پشتوانه ها باز داشتند. اما هنگامی که دیدند مردم ایران اسلامی با تکیه بر داشته های خود و شناخت آنها به پیشرفت ایرانی اسلامی خود امیدوار شدند، جهت بحث را عوض کردند و طرح جدایی این پشتوانه خود باوری ملی را از دین کلید زدند و شبهه می کنند که؛ این ها که شما به عنوان الگو معرفی می کنید، آدم های بزرگی هستند، ولی مذهبی نبودند! تا دیروز ؛ مولانا و بو علی را افغانی، ترک غیر ایرانی ، و ... می خواندند و امروز آنها را غیر مذهبی! باید این دسیسه ها را شناخت و درست در برابر آن موضع گرفت. هدف اصلی دشمن از طرح این گونه شبهات، تهی کردن جوانها از هویت و خودباوری با تشکیکی در بزرگان این مرز و بوم است.
در ادامه؛ به تک تک این شخصیت ها می پردازیم و ثابت می کنیم که؛ این حرف ها شبهه ای بی اساس و تهمتی بیش نیست.

یکی از بحث بر انگیز ترین شخصیت ها در بین افرادی که در متن سوال بیان شده است «زکریای رازی» است.
«ابوبکر محمد بن زکریاى‏ رازى»‏، یکى از حکیمان و طبیبان بزرگ اسلامی (1) در سال 250 ق در شهر رى متولد شد.(2) و در سال 320 ق درگذشت.(3)
رازی؛ کاشف الکل که در علم طب سرآمد عصر خویش بود. غیر از رشته طب در فلسفه و اخلاق نیز آراء و نظریات مهمى دارد.

در برخی از کتب به زکریای رازی نسبت الحاد داده شده است ولی آیا زکریای رازی به واقع ملحد بوده است؟
کسانی که مدعی هستند که زکریا رازی ملحد بوده است به دو کتاب و یک مطلب استناد می کنند. در برخی از کتاب های تاریخی، دو کتاب «فى نقض الادیان»(4) و «مخاریق الانبیاء» (5) در رد ادیان به او نسبت داده شده است که بسیاری از مورخین نسبت این دو کتاب را به زکریای رازی مردود دانسته اند و گفته شده کتاب «اعلام النبوة» اثر ابوحاتم رازى در برابر او در صدد دفاع از اصل نبوت برآمده است.(6)

اما آنچه که بین مورخین اختلافی در آن نیست؛ انتساب کتب متعدد دیگری به زکریای رازی است که وقتی این کتاب ها را می بینیم، به مطالبی بر می خوریم که زکریای رازی تصریح کرده است که دین اسلام بر حق است و به وجود خدا و پیامبر و معجزات آنها اقرار کرده است. که نمونه این کتاب ها کتاب مهم "الحاوی " اثر بی تردید زکریای رازی است.(7)

به نظر دلیل اصلی این گونه تهمتها به زکریای رازی شهرت او و ورود او به دربار و سلاطین زمان خود بوده است؛ که بدخواهان راحت ترین راه برای تخریب او را تهمت الحاد می دانستند.
از این گذشته، متفکران و اندیشمندان اسلامی قائل هستند که زکریای رازی نه تنها مسلمان بوده بلکه شیعه نیز بوده است و از همین جهت مورد اتهام الحاد و خروج از اسلام!! به او زده شده است.

در قدیمی‌ترین منابع کتابشناسی؛ مانند فهرست ابن ندیم، که تنها یک سده بعد از او می‌زیسته، کتاب‌هایی به رازی نسبت داده شده که مؤیّد اعتقاد او به وحدانیت خدا، نبوت پیامبران، معاد و حتی مکتب تشیع می‌باشد: «کتاب الحاصل فی العلم الإلهی»، «کتاب فیما یرد به اظهار ما یدعی من عیوب الأنبیاء»، «کتاب علی سهیل البلخی فی تثبیت المعاد» و «فی آثار الامام الفاضل المعصوم».(8)

ابن طاووس، رساله‌ای از رازی نقل می‌کند به نام «برء الساعه» که ابتدای آن، به روش علمای شیعه می‌باشد؛ در ابتدای این رساله چنین آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم‏ الحمدلله کما هو اهله و مستحقه و صلواته علی خیر خلقه محمد و آله و عترته و سلم تسلیما کثیراً. (9)
تهمت کفر و الحاد از سوی ابوحاتم رازی که اسماعیلی مذهب است به محمد بن زکریا نسبت داده شده است. از طرفی چون محمد بن زکریای رازی در کتاب «فی الرد علی الکیال فی الامامه» بر اسماعیلیه حمله کرده است. (10) بسیار موجه است که گفته شود؛ اسماعیلیه اتهام الحاد را به انتقام تألیف آن کتاب به او نسبت داده‌اند. (11)

در پایان، شایسته است نظر شهیدمطهری (ره) را درباره زکریای رازی بیان کنیم:
شهید مطهری در تألیفات خود اظهار داشته که چون تمام کتاب‌های رازی در دسترس نیست، نمی‌توان پیرامون او اظهار نظر قطعی کرد، اما از مجموعه قرائن به دست می‌آید که او منکر نبوت نبوده بلکه با مدعیان دروغین نبوت در ستیز بوده است. محال است مناظرات رازی با ابو حاتم در منزل یکی از بزرگان ری و در حضور اکابر و بزرگان شهر پیرامون ابطال اصل نبوت باشد و او همه مذاهب را باطل اعلام کند و سپس در کمال احترام نیز زیست نماید.(12) رازی سخت پایبند توحید و معاد و اصالت روح و بقای آن بوده است و چگونه ممکن است کسی که اصول مبدأ و معاد را قبول دارد، نبوت را انکار کند، بلکه از آثار او به دست می‌آید که اندیشه امامت، ذهن او را به خود مشغول کرده بوده است و بدیهی است که اندیشه امامت با منکر نبوت همراه نیست.(13) ایشان بیان می‌کند استدلال‌هایی که به رازی در نفی نبوت نسبت داده شده است، آنقدر ضعیف است که در شأن مقام علمی او نیست. ایشان احتمال شیعه بودن رازی را منتفی نمی‌داند بلکه بیان می‌کند؛ بعید نیست که رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامی داشته است و همه متفکرانی که چنین اعتقادی داشتند، از سوی دشمنان شیعه، به کفر متهم می‌شدند.(14)

پی نوشت ها
1- ابن ابى اصیبعه، احمد بن قاسم‏، عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب‏، چاپ اول، 2001م ج 1، ص 63؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان‏، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا، ج ‏5، ص 157؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین‏، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1376ق، ج 10، ص 6.
2- عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 63؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 157.
3-عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 63.
4- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعى ایران، تهران، انتشارات نگاه‏، چاپ دوم‏، 1382ش، ج ‏10، ص 133 – 134.
5- همان، ص 135 – 136.
6- فرمانیان، مهدی، آشنایی با فرق شیعه، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1387، ص 123-124.
7- محقق، مهدى، فیلسوف رى، محمد بن زکریاى رازى‏، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1377ش، ص 3.
8- ابن ندیم، محمد بن اسحاق،‏ الفهرست، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا، ص 419.
9-ابن طاووس، على بن موسى‏، الامان من أخطار الأسفار و الأزمان، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ اول‏، ‏1409ق‏، ص 152.
10-عیون الأنباء فی طبقات الأطباء، ج ‏1، ص 67.
11-نعمه، عبدالله‏، فلاسفه الشیعه، مترجم: غضبان، جعفر، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى‏، چاپ اول، 1367ش، ص 320.
12- مطهری، مرتضی، مجموعه‏آثار، ج ‏14، ص 468، تهران، صدرا، 1380ش.
13- همان، ص 469.
14- همان، ص 470.

موضوع قفل شده است