جمع بندی سند روایت: « آل بنی فلان لیسوا بأولیایی »

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سند روایت: « آل بنی فلان لیسوا بأولیایی »

سلام بر شما

سند روایت (آل بنی فلان لیسوا باولیایی) کجاست؟

آیا این روایت در مقام رد شفاعت است؟ ممنون.@};-

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدرا

[TD][/TD]

کوهساران;1010408 نوشت:
سلام بر شما

سند روایت (آل بنی فلان لیسوا باولیایی) کجاست؟

با سلام و عرض ادب

در منابع روای اهل سنت روایتی با مضمون «آل بنی فلان دوستان من نیستند؛ همانا خدا و مسلمانان صالح دوستان من هستند» نقل شده است. مصدر اصلی نقل این روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم است که ما هر دو نقل را بیان می داریم:

روایت به نقل صحیح بخاری
«محمد بن اسماعیل بخاری» (م: 256هـ) به سند خود از «قیس بن أبی حازم» از عمرو بن عاص» روایت می کند که وی گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)‌ شنیدم که به آواز بلند و نه پنهانی می گفت: «همانا آل ابی (فلان) دوستان من نیستند؛ همانا خدا و مسلمانان صالح دوستان من هستند». در ادامه این خبر به نقل «عمرو بن عاص» آمده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرودند: «لیک ایشان (آل فلان) رابطه ی خویشاوندی دارند که تا حدی آنرا پیوسته می دارم». (حفظ می کنم).[1]

روایت به نقل صحیح مسلم
«مسلم بن حجاج» (م261هـ) نیز از «اسماعیل بن أبی خالد» از « قیس بن أبی حازم» از «عمرو بن عاص» روایت می کند که وی گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که با صدای بلند فرمود: «آل أبی _یعنی فلانی_ دوستان من نیستند؛ بدون شک دوستان من خدا و مؤمنان نیکو کارند».[2]

«مسلم بن حجاج» در روایت دیگری از طریق «ابوهریرة» روایت نموده: زمانی که این آیه نازل شد: «و خویشان نزدیکت را بیم ده» رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قریش را فرا خواند. وقتی همگان حاضر شدند، ‌فرمود: «ای بنی کعب بن لؤی خود را از آتش دوزخ رهانید! ای بنی مرة بن کعب! نفس خود را از آتش جهنم بر حذر دارید. ای بنی عبد شمس! خود را از آتش جهنم برهانید. ای بنی عبدمناف! خود را از جهنم برهانید! ای بنی هاشم! خود را از آتش دوزخ نجات دهید. ای بنی عبد مطلب! خود را از آتش جهنم برهانید. ای فاطمه خود را از آتش جهنم نجات بخش! من نمی توانم چیزی از عذاب الهی را از شما دفع نمایم! جز اینکه برای شما دلسوزی می کنم و صله ی رحم بجای می آورم».[3]

مراد از آل فلان کیست؟
«ابن حجر عسقلانی» (م:852هـ) در کتاب «فتح الباری» در توضیح این این روایت ذکر نموده که در اکثر نسخ بخاری و مسلم به حذف مضاف الیه آمده است: «آل أبی ...» که مشخص نیست که مراد از آل ابی ... کدام قبیله و گروه است.[4]
وی سپس به نقل از ابن عربی مالکی می نویسد که وی در کتاب: «سراج المریدین» آورده است که این خبر در اصل «آل ابی طالب» بوده که به «آل ابی فلان» تغییر یافته است.[5]

ابن حجر می نویسد: برخی بر ابن عربی خرده گرفته و کار وی را زشت شمرده و این سخن وی را نشانه ی اعراض و دشمنی وی با آل ابی طالب دانسته اند. وی سپس از ابن عربی دفاع کرده که نقل ابن عربی در برخی از اسناد این خبر همچون «مستخرج ابو نعیم» نقل شده است و بیان می دارد که مراد از نفی در این روایت ناظر به جمیع آل ابوطالب نبوده؛ بلکه از باب اطلاق لفظ عام و اراده مصداق خاص است.[6]

«ابن حجر» سپس به نقل از «ابن التین» می نویسد: مراد از نفی ولایت در این جمله که «آل ابی طالب دوستان من نمی باشند» ولایت در دین و نه ولایت قرب و اختصاص است؛‌ زیرا از جمله ی آل ابی طالب علی (علیه السلام) و جعفر هستند که آنها از مخصوصترین مردم به پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده که برای آنان سابقه و قدمت در اسلام و نصرت دین است. [7]

ابن حجر می نویسد: برخی در صحت این حدیث تشکیک نموده؛ زیرا برخی از راویان این خبر متهم به دشمنی با امام علی (علیه السلام) بوده؛ اما وی سپس از دیدگاه خود بدان پاسخ داده که روایت دارای محملی صحیح بوده و دلیلی بر نسبت وضع و دروغ بستن به آن خاندان وجود ندارد؟![8]

ادامه دارد.


[/HR] [1] . بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، ج9، ص216، ح5295، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق. : « حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ، أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ جِهَارًا غَيْرَ سِرٍّ، يَقُولُ: إِنَّ آلَ أَبِي‏ قَالَ عَمْرٌو، فِي كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ بَيَاضٌ: لَيْسُوا بِأَوْلِيَائِي، إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ. زَادَ عَنْبَسَةُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، عَنْ بَيَانٍ، عَنْ قَيْسٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: وَ لَكِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلالِهَا يَعْنِي أَصِلُهَا بِصِلَتِهَا».

[2] . مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، ج1، ص197، باب: 93، ح366، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق. «حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ. حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ؛ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، جِهَارًا غَيْرَ سِرٍّ، يَقُولُ «أَلَا إِنَّ آلَ أَبِي (يَعْنِي فُلَانًا) لَيْسُوا لِي بِأَوْلِيَاءَ. إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ».

[3]. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، ج1، ص192، ح348، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق. :«حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ وَ زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ. قَالَا: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ؛ قَالَ: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ‏ [26/ الشعراء/ الآية 214] دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قُرَيْشًا. فَاجْتَمَعُوا. فَعَمَّ وَ خَصَّ. فَقَالَ «يَا بَنِي كَعْبِ بْنِ لُؤَيٍّ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي مُرَّةَ بْنِ كَعْبٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ شَمْسٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي هَاشِمٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا فَاطِمَةُ! أَنْقِذِي نَفْسَكِ مِنْ النَّارِ. فَإِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ‏ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا. غَيْرَ أَنَّ لَكُمْ رَحِمًا سَأَبُلُّهَا بِبَلَالِهَا».

[4]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج10، ص420، دار المعرفة - بيروت ، 1379: «ان آل أبي كذا للأكثر بحذف ما يضاف إلى أداة الكنية وأثبته المستملي في روايته لكن كنى عنه فقال آل أبي فلان وكذا هو في روايتي مسلم والإسماعيلي وذكر القرطبي أنه وقع في أصل مسلم موضع فلان بياض ثم كتب بعض الناس فيه فلان على سبيل الأصلاح...».

[5]. همان: «قال أبو بكر بن العربي في سراج المريدين كان في أصل حديث عمرو بن العاص أن آل أبي طالب فغير أل أبي فلان كذا جزم به».

[6]. همان، ج10، ص420.

[7]. همان. «وقال الخطابي الولاية المنفية ولاية القرب والاختصاص لا ولاية الدين ورجح بن التين الأول وهو الراجح فإن من جملة آل أبي طالب عليا وجعفر أو هما من أخص الناس بالنبي صلى الله عليه و سلم لما لهما من السابقة والقدم في الإسلام ونصر الدين».

[8]. همان: «وقد استشكل بعض الناس صحة هذا الحديث لما نسب إلى بعض رواته من النصب وهو الانحراف عن علي وآل بيته».

کوهساران;1010408 نوشت:

آیا این روایت در مقام رد شفاعت است؟ ممنون.@};-

سخن علامه ی عسکری (ره)
این خبر از مجعولات «عمرو بن عاص» (لعنه الله) علیه امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛‌ چنانکه ابن حجر خود تصریح نموده که در سند این روایت کسانی قرار داشته که نسبت به آنحضرت دشمنی می ورزیدند؛ افرادی همچون: «قیس بن أبی حازم»[1] و «عمرو بن عاص»؛[2] هر چند ابن حجر بر اساس مشرب ناصبی پسند خود از آنان دفاع نموده و عملکرد آنان را توجیه نموده است.[3]

علامه ی عسکری در مورد این خبر می نویسد: «از احاديثى كه «عمرو بن عاص» ساخته است، روايتى مى‏ باشد كه متأسّفانه بخارى و مسلم در كتاب‏هاى خويش از وى نقل كرده ‏اند. او مى ‏گويد: از رسول خدا شنيدم كه مى‏ فرمود: آل ابى طالب از دوستان من نيستند؛ بلكه دوستان من خداوند و مؤمنين صالح و نيكوكار مى‏ باشند. اينك ببينيم كه آل ابو طالب چه كسانى هستند. «آل»، در زبان عربى به خويشاوندان و خانواده شخص گفته مى‏ شود.[4] بنابراين فرزندان يك شخص، اوّلين كسانى هستند كه مصداق كلمه ی آل هستند.
فرزندان ابو طالب عبارتند از: «طالب»، «عقيل»، «جعفر» و «على» (عليه السّلام)، و دخترى به نام «فاخته امّ هانى».
ولى در واقع همه ی افراد اين گروه، به خاطر حضرت على (عليه السّلام) گرفتار اين حديث جعلى گرديده‏ اند، وگرنه دشمن اموى كارى با «طالب» و «عقيل» و «جعفر» نداشته است. حتّى اينكه گفته ‏اند حضرت ابو طالب كافر بوده و تا دم آخر هم ايمان نياورده نيز، به خاطر نقصانى است كه اين سخن بر امير المؤمنين، على (عليه السّلام) وارد مى‏ كند، نه چيز ديگر.
«عثمان» به امير المؤمنين مى‏ گفت: من چه كنم، قريش شما را دوست نمى‏ دارد، شما در جنگ بدر بيش از سى نفر از اينان را به قتل رساندى، آن هم كسانى كه صورت‏هايشان چون صفحه ‏هايى از طلا مى‏ درخشيد.[5]

ایشان سپس می نویسند: «بعد از عمر بن عبد العزيز، به ويژه با روى‏كار آمدن عبّاسيان، آن هم به نام آل محمّد (صلی الله علیه وآله) و با زحمات ائمّه و اصحاب فداكارشان، ديگر نمى‏ شد نسبت به امير المؤمنين (علیه السلام)، چنان كه در ابتداى عصر اموى امكان داشت، سخن گفت. لذا در تمام نسخ موجود از اين حديث، از صحيح بخارى و مسلم گرفته تا مسند احمد و ابى عوانه، حديث بدين شكل آمده است: «انّ آل أبى فلان ليسوا بأوليائى ...»: «آل ابى فلان، اوليا و دوستان من نيستند ...»، ولى در شرح صحيح بخارى كه به وسيله ی يكى از اعاظم محدّثين مكتب خلفا نوشته شده، آمده است كه آل ابو فلان، آل ابو طالب مى‏ باشد. و البته عذر مى ‏آورد كه مقصود پيامبر از «آل ابو طالب»، كافران آنهاست، مشركانى كه در ميان خانواده و فرزندان «ابو طالب» بوده ‏اند.
مى‏ پرسيم اين كافران و مشركان كيانند؟ على است كه اوّل مؤمن و اوّلين تصديق ‏كننده پيامبر(صلی الله علیه وآله) است؟! جعفر است كه از شهداى بزرگ اسلام و مفتخر به لقب ذو الجناحين است؟! و بالاخره عقيل است يا طالب يا حسن و حسين و عبد اللّه بن جعفر و مسلم و محمّد بن حنفيه و امثال ايشان؟! آيا تاريخ، در فرزندان ابو طالب يك نفر مشرك و كافر سراغ دارد؟! يا اغلب، صدرنشين فداكارى در راه اسلام بوده‏ اند؟! و اقليتى كه چنين نيستند، حدّ اقل‏ مسلمان صادقى مى ‏باشند!
اين بود روايتى كه از عمرو عاص نقل شده، و متأسّفانه به كتب صحاح و مسانيد مكتب خلافت نيز پاى نهاده است.[6]

دلالت خبر بر عدم شفاعت نسبت به آل ابی طالب
محتوای روایت آنچنان که در ذکر مفاد این خبر گذشت بیانگر آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند آل ابی طالب را دوستان خویش معرفی ننموده و از آنجا که مراد از (ولاء) در این روایت ولاء ایمان و نه نسب است؛ و از آنجا که شفاعت آنحضرت در روز حشر تنها شامل حال مؤمنین بوده؛‌ نتیجه ی قبول این روایت نفی شفاعت نسبت به افراد مورد نظر از «آل ابی طالب» و در رأس آنان ابوطالب خواهد بود که چنین امری به تنهایی خود بیانگر موضوع و ساختگی بودن این خبر توسط دشمنان حضرت امیر(علیه السلام) است.

موفق باشید.


[/HR]
[1]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة،‌ ج4، ص74، دار احیا الکتب العربیة. «وكان قيس بن أبي حازم يبغض عليا عليه السلام، روى وكيع عن إسماعيل ابن أبي خالد، عن قيس بن أبي حازم، قال: أتيت عليا عليه السلام ليكلم لي عثمان في حاجة، فأبى فأبغضته. قلت: وشيوخنا المتكلمون - رحمهم الله - يسقطون روايته عن النبي صلى الله عليه وآله: ( إنكم لترون ربكم ترون القمر ليلة البدر )، و يقولون: إنه كان يبغض عليا عليه السلام، فكان فاسقا، ونقلوا عنه أنه قال: سمعت عليا عليه السلام يخطب على المنبر، ويقول: ( انفروا إلى بقية الأحزاب )، فدخل بغضه في قلبي».


[2]. دشمنی «عمرو بن عاص» نسبت به حضرت نیاز به دلیل نداشته و امری روشن و بدیهی است؛ اما با این حال ابن حجر دشمنی او با آنحضرت را موجب جعل این حدیث ندانسته؛ زیرا بر اساس دیدگاه وی، ‌حدیث دارای محملی صحیح نیز بوده؛ ‌لذا می نویسد: «وَأَمَّا عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَإِنْ كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ عَلِيٍّ مَا كَانَ. فَحَاشَاهُ أَنْ يُتَّهَمَ وَلِلْحَدِيثِ مَحْمَلٌ صَحِيحٌ لَا يَسْتَلْزِمُ نَقْصًا فِي مُؤْمِنِي آلِ أَبِي طَالِبٍ». (ابن حجر العسقلانی،‌ فتح الباری،‌ ج10،‌ص420، دار المعرفة - بيروت، 1379).


[3]. ابن حجر العسقلانی،‌ فتح الباری،‌ ج10، ص420،‌ دار المعرفة - بيروت ، 1379 : « وَقَدِ اسْتَشْكَلَ بَعْضُ النَّاسِ صِحَّةَ هَذَا الْحَدِيثِ لِمَا نُسِبَ إِلَى بَعْضِ رُوَاتِهِ مِنَ النَّصْبِ وَهُوَ الِانْحِرَافُ عَنْ عَلِيٍّ وَآلِ بَيْتِهِ قُلْتُ أَمَّا قَيْسُ بْنُ أَبِي حَازِمٍ فَقَالَ يَعْقُوبُ بْنُ شَيْبَةَ تَكَلَّمَ أَصْحَابُنَا فِي قَيْسٍ فَمِنْهُمْ مَنْ رَفَعَ قَدْرَهُ وَعَظَّمَهُ وَجَعَلَ الْحَدِيثَ عَنْهُ مِنْ أَصَحِّ الْأَسَانِيدِ حَتَّى قَالَ بن مَعِينٍ هُوَ أَوْثَقُ مِنَ الزُّهْرِيِّ وَمِنْهُمْ مَنْ حَمَلَ عَلَيْهِ وَقَالَ لَهُ أَحَادِيثُ مَنَاكِيرُ وَأَجَابَ مَنْ أَطْرَاهُ بِأَنَّهَا غَرَائِبُ وَإِفْرَادُهُ لَا يَقْدَحُ فِيهِ وَمِنْهُمْ مَنْ حَمَلَ عَلَيْهِ فِي مَذْهَبِهِ وَقَالَ كَانَ يَحْمِلُ عَلَى عَلِيٍّ وَلِذَلِكَ تَجَنَّبَ الرِّوَايَةَ عَنْهُ كَثِيرٌ مِنْ قُدَمَاءِ الْكُوفِيِّينَ وَأَجَابَ مَنْ أَطْرَاهُ بِأَنَّهُ كَانَ يُقَدِّمُ عُثْمَانَ عَلَى عَليّ فَقَط قُلْتُ وَالْمُعْتَمَدُ عَلَيْهِ أَنَّهُ ثِقَةٌ ثَبْتٌ مَقْبُولُ الرِّوَايَةِ وَهُوَ مِنْ كِبَارِ التَّابِعِينَ».


[4]. صاحب مفردات القرآن مى‏ گويد:« الآل قيل مقلوب عن الاهل و يصغّر على اهيل ... و يستعمل فيمن يختصّ بالانسان اختصاصا ذاتيا إمّا بقرابة قريبة أو بموالاة ... و قيل آل النبى عليه الصلاة و السلام أقاربه و قيل المختصّون به.»( در واژه آل). و جوهرى در الصحاح و رازى در مختار الصحاح مى‏ گويند: «و آل الرجل: أهله و عياله.»( در واژه أول). و فيومى در المصباح المنير گفته است: «و الآل: اهل الشخص و هم ذوو قرابته و قد أطلق على اهل بيته.»( در واژه أول). و فيروزآبادى در القاموس المحيط مى‏گويد:« و الآل أهل الرجل و أتباعه و اوليائه و لا يستعمل إلّا فيما فيه شرف غالبا.»( در ماده آل).

[5]. عسكرى، مرتضى، نقش ائمه در احياى دين، 2جلد،ج1، ص430، مركز فرهنگي انتشاراتي منير - تهران، چاپ: اول، 1382 ه.ش.


[6]. عسكرى، مرتضى، نقش ائمه در احياى دين، 2جلد، ج1،‌ص432،‌مركز فرهنگي انتشاراتي منير - تهران، چاپ: اول، 1382 ه.ش.

با سلام و تشکر از پاسخ کارشناس محترم

ترجمه ی لفظی عبارت: « وَ لَكِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلالِهَا». را هم بی زحمت لطف کنید پاسخ دهید.

محملی که ابن حجر برای قبول این نقل دروغ درست کرد چی بود؟

بازهم ممنون@};-

لعنت خدا بر دروغگویان

کوهساران;1012604 نوشت:
با سلام و تشکر از پاسخ کارشناس محترم

ترجمه ی لفظی عبارت: « وَ لَكِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلالِهَا». را هم بی زحمت لطف کنید پاسخ دهید.

محملی که ابن حجر برای قبول این نقل دروغ درست کرد چی بود؟

بازهم ممنون@};-

[=&quot]با سلام و عرض ادب


[=&quot]1) معنای لفظی این جمله (ولکن لهم رحم ) یعنی : لیکن برای ایشان رحمی است (یعنی رابطه ی خویشاوندی با من دارند).

[=&quot]«ابل بلابلها» یعنی: «اصلها بصلتها» به واسطه ی رابطه ی خویشاوندیشان با من، ‌ارتباطم با آنها را قطع نمی سازم.

[=&quot]2) ابن حجر می گوید با توجه به اینکه این خبر دارای محملی صحیح بوده،(برداشت صحیحی می توان از آن ارائه نمود)‌‌ نقل آن ازسوی راویان ناصبی موجب ترک آن نیست. و آن اینکه در این خبر نفی کل اطلاق شده ولی نفی بعض مراد است. یعنی مجموع آل ابو طالب دوستان من نیستند؛‌ و این به معنای نفی تک تک آنان (نفی جمیع) نیست؛‌زیرا در بین این افراد علی(علیه السلام) و جعفر قرار دارند که از خواص نزدیکان پیامبرند.[=&quot][1]
[=&quot]
موفق باشید.


[/HR] [=&quot][=&quot][1][=&quot] . ابن حجر، ج10، ص420: ««فَنقل بن التِّينِ عَنِ الدَّاوُدِيِّ أَنَّ الْمُرَادَ بِهَذَا النَّفْيِ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ مِنْهُمْ أَيْ فَهُوَ مِنْ إِطْلَاقِ الْكُلِّ وَإِرَادَةِ الْبَعْضِ وَالْمَنْفِيُّ عَلَى هَذَا الْمَجْمُوعُ لَا الْجَمِيعُ». [=&quot]

سؤال:
سند روایت (آل بنی فلان لیسوا باولیایی) کجاست؟ آیا این روایت در مقام رد شفاعت است؟

جواب:
در منابع روای اهل سنت روایتی با مضمون «آل بنی فلان دوستان من نیستند؛ همانا خدا و مسلمانان صالح دوستان من هستند» نقل شده است. مصدر اصلی نقل این روایت «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است که ما هر دو نقل را بیان می داریم:

روایت به نقل «صحیح بخاری»
«محمد بن اسماعیل بخاری» (م: 256هـ) به سند خود از «قیس بن أبی حازم» از «عمرو بن عاص» روایت می کند که وی گفت: از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)‌ شنیدم که به آواز بلند و نه پنهانی می گفت: «همانا آل ابی (فلان) دوستان من نیستند؛ همانا خدا و مسلمانان صالح دوستان من هستند». در ادامه این خبر به نقل «عمرو بن عاص» آمده است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرودند: «لیک ایشان (آل فلان) رابطه ی خویشاوندی دارند که تا حدی آنرا پیوسته می دارم». (حفظ می کنم).(1)

روایت به نقل «صحیح مسلم»
«مسلم بن حجاج» (م261هـ) نیز از «اسماعیل بن أبی خالد» از « قیس بن أبی حازم» از «عمرو بن عاص» روایت می کند که وی گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که با صدای بلند فرمود: «آل أبی _یعنی فلانی_ دوستان من نیستند؛ بدون شک دوستان من خدا و مؤمنان نیکو کارند».(2)

«مسلم بن حجاج» در روایت دیگری از طریق «ابوهریرة» روایت نموده: زمانی که این آیه نازل شد: «و خویشان نزدیکت را بیم ده» رسول خدا (صلی الله علیه وآله) قریش را فرا خواند. وقتی همگان حاضر شدند، ‌فرمود: «ای بنی کعب بن لؤی خود را از آتش دوزخ رهانید! ای بنی مرة بن کعب! نفس خود را از آتش جهنم بر حذر دارید. ای بنی عبد شمس! خود را از آتش جهنم برهانید. ای بنی عبدمناف! خود را از جهنم برهانید! ای بنی هاشم! خود را از آتش دوزخ نجات دهید. ای بنی عبد مطلب! خود را از آتش جهنم برهانید. ای فاطمه خود را از آتش جهنم نجات بخش! من نمی توانم چیزی از عذاب الهی را از شما دفع نمایم! جز اینکه برای شما دلسوزی می کنم و صله ی رحم بجای می آورم».(3)

مراد از آل فلان کیست؟
«ابن حجر عسقلانی» (م:852هـ) در کتاب «فتح الباری» در توضیح این این روایت ذکر نموده که در اکثر نسخ بخاری و مسلم به حذف مضاف الیه آمده است: «آل أبی ...» که مشخص نیست که مراد از آل ابی ... کدام قبیله و گروه است.(4)
وی سپس به نقل از «ابن عربی مالکی» می نویسد که وی در کتاب: «سراج المریدین» آورده است که این خبر در اصل «آل ابی طالب» بوده که به «آل ابی فلان» تغییر یافته است.(5)

ابن حجر می نویسد: «برخی بر «ابن عربی مالکی» خرده گرفته و کار وی را زشت شمرده و این سخن وی را نشانه ی اعراض و دشمنی وی با آل ابی طالب دانسته اند». وی سپس از «ابن عربی مالکی» دفاع کرده که نقل ابن عربی در برخی از اسناد این خبر همچون «مستخرج ابو نعیم» نقل شده است و بیان می دارد که مراد از نفی در این روایت ناظر به جمیع آل ابوطالب نبوده؛ بلکه از باب اطلاق لفظ عام و اراده مصداق خاص است.(6)
«ابن حجر» سپس به نقل از «ابن التین» می نویسد: «مراد از نفی ولایت در این جمله که «آل ابی طالب دوستان من نمی باشند» ولایت در دین و نه ولایت قرب و اختصاص است؛‌ زیرا از جمله ی آل ابی طالب علی (علیه السلام) و جعفر هستند که آنها از مخصوص ترین مردم به پیامبر (صلی الله علیه وآله) بوده که برای آنان سابقه و قدمت در اسلام و نصرت دین است».(7)

ابن حجر می نویسد: «برخی در صحت این حدیث تشکیک نموده؛ زیرا برخی از راویان این خبر متهم به دشمنی با امام علی (علیه السلام) بوده؛ اما وی سپس از دیدگاه خود بدان پاسخ داده که روایت دارای محملی صحیح بوده و دلیلی بر نسبت وضع و دروغ بستن به آن خاندان وجود ندارد»؟!(8)

سخن علامه ی عسکری (ره)
«علامه ی عسکری» در این رابطه می نویسد: «این خبر از مجعولات «عمرو بن عاص» (لعنه الله) علیه امیر المؤمنین (علیه السلام) است؛‌ چنانکه «ابن حجر» خود تصریح نموده که در سند این روایت کسانی قرار داشته که نسبت به آنحضرت دشمنی می ورزیدند؛ افرادی همچون: «قیس بن أبی حازم»؛(9) و «عمرو بن عاص»؛(10) هر چند «ابن حجر» بر اساس مشرب ناصبی پسند خود از آنان دفاع نموده و عملکرد آنان را توجیه نموده است».(11)

«علامه ی عسکری» در مورد این خبر می نویسد: «از احاديثى كه «عمرو بن عاص» ساخته است، روايتى مى‏ باشد كه متأسّفانه «بخارى» و «مسلم» در كتاب‏هاى خويش از وى نقل كرده ‏اند. او مى ‏گويد: از رسول خدا شنيدم كه مى‏ فرمود: آل ابى طالب از دوستان من نيستند؛ بلكه دوستان من خداوند و مؤمنين صالح و نيكوكار مى‏ باشند. اينك ببينيم كه آل ابو طالب چه كسانى هستند. «آل»، در زبان عربى به خويشاوندان و خانواده شخص گفته مى‏ شود.(12) بنابراين فرزندان يك شخص، اوّلين كسانى هستند كه مصداق كلمه ی آل هستند.
فرزندان ابو طالب عبارتند از: «طالب»، «عقيل»، «جعفر» و «على» (عليه السّلام)، و دخترى به نام «فاخته امّ هانى».
ولى در واقع همه ی افراد اين گروه، به خاطر حضرت على (عليه السّلام) گرفتار اين حديث جعلى گرديده‏ اند، وگرنه دشمن اموى كارى با «طالب» و «عقيل» و «جعفر» نداشته است. حتّى اينكه گفته ‏اند حضرت «ابو طالب» كافر بوده و تا دم آخر هم ايمان نياورده نيز، به خاطر نقصانى است كه اين سخن بر امير المؤمنين، على (عليه السّلام) وارد مى‏ كند، نه چيز ديگر.
«عثمان» به امير المؤمنين مى‏ گفت: من چه كنم، قريش شما را دوست نمى‏ دارد، شما در جنگ بدر بيش از سى نفر از اينان را به قتل رساندى، آن هم كسانى كه صورت‏هايشان چون صفحه ‏هايى از طلا مى‏ درخشيد».(13)

ایشان سپس می نویسند: «بعد از عمر بن عبد العزيز، به ويژه با روى‏ كار آمدن عبّاسيان، آن هم به نام آل محمّد (صلی الله علیه وآله) و با زحمات ائمّه و اصحاب فداكارشان، ديگر نمى‏ شد نسبت به امير المؤمنين (علیه السلام)، چنان كه در ابتداى عصر اموى امكان داشت، سخن گفت؛ لذا در تمام نسخ موجود از اين حديث، از «صحيح بخارى» و «مسلم» گرفته تا «مسند احمد» و «ابى عوانه»، حديث بدين شكل آمده است: «انّ آل أبى فلان ليسوا بأوليائى ...»: «آل ابى فلان، اوليا و دوستان من نيستند ...»، ولى در شرح صحيح بخارى كه به وسيله ی يكى از اعاظم محدّثين مكتب خلفا نوشته شده، آمده است كه آل ابو فلان، آل ابو طالب مى‏ باشد. و البته عذر مى ‏آورد كه مقصود پيامبر از «آل ابو طالب»، كافران آنهاست، مشركانى كه در ميان خانواده و فرزندان «ابو طالب» بوده ‏اند.
مى‏ پرسيم اين كافران و مشركان كيانند؟ «على» است كه اوّل مؤمن و اوّلين تصديق ‏كننده پيامبر(صلی الله علیه وآله) است؟! «جعفر» است كه از شهداى بزرگ اسلام و مفتخر به لقب ذو الجناحين است؟! و بالاخره «عقيل» است يا «طالب» يا «حسن» و «حسين» و «عبد اللّه بن جعفر» و «مسلم» و «محمّد بن حنفيه» و امثال ايشان؟! آيا تاريخ، در فرزندان «ابو طالب» يك نفر مشرك و كافر سراغ دارد؟! يا اغلب، صدرنشين فداكارى در راه اسلام بوده‏ اند؟! و اقليتى كه چنين نيستند، حدّ اقل‏ مسلمان صادقى مى ‏باشند!
اين بود روايتى كه از عمرو عاص نقل شده، و متأسّفانه به كتب صحاح و مسانيد مكتب خلافت نيز پاى نهاده است».(14)

دلالت خبر بر عدم شفاعت نسبت به آل ابی طالب
محتوای روایت آنچنان که در ذکر مفاد این خبر گذشت بیانگر آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با صدای بلند «آل ابی طالب» را دوستان خویش معرفی ننموده و از آنجا که مراد از (ولاء) در این روایت ولاء ایمان و نه نسب است؛ و از آنجا که شفاعت آنحضرت در روز حشر تنها شامل حال مؤمنین بوده؛‌ نتیجه ی قبول این روایت نفی شفاعت نسبت به افراد مورد نظر از «آل ابی طالب» و در رأس آنان «ابوطالب» خواهد بود که چنین امری به تنهایی خود بیانگر موضوع و ساختگی بودن این خبر توسط دشمنان حضرت امیر(علیه السلام) است.

پی نوشت:

1. بخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، 11جلد، ج9، ص216، ح5295، جمهورية مصر العربية، وزارة الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامية، لجنة إحياء كتب السنة - مصر - قاهره، چاپ: 2، 1410 ه.ق.: « حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ عَبَّاسٍ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ، أَنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ جِهَارًا غَيْرَ سِرٍّ، يَقُولُ: إِنَّ آلَ أَبِي‏ قَالَ عَمْرٌو، فِي كِتَابِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ بَيَاضٌ: لَيْسُوا بِأَوْلِيَائِي، إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ. زَادَ عَنْبَسَةُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ، عَنْ بَيَانٍ، عَنْ قَيْسٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: وَ لَكِنْ لَهُمْ رَحِمٌ أَبُلُّهَا بِبَلالِهَا يَعْنِي أَصِلُهَا بِصِلَتِهَا». معنای لفظی این جمله (ولکن لهم رحم ) یعنی : لیکن برای ایشان رحمی است (یعنی رابطه ی خویشاوندی با من دارند). «ابل بلابلها» یعنی: «اصلها بصلتها» به واسطه ی رابطه ی خویشاوندیشان با من، ‌ارتباطم با آنها را قطع نمی سازم.

2. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، ج1، ص197، باب: 93، ح366، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق.: «حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ. حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي خَالِدٍ، عَنْ قَيْسٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ؛ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، جِهَارًا غَيْرَ سِرٍّ، يَقُولُ «أَلَا إِنَّ آلَ أَبِي (يَعْنِي فُلَانًا) لَيْسُوا لِي بِأَوْلِيَاءَ. إِنَّمَا وَلِيِّيَ اللَّهُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ».

3. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، ج1، ص192، ح348، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق.: «حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ وَ زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ. قَالَا: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ؛ قَالَ: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ: وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ‏ [26/ الشعراء/ الآية 214] دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قُرَيْشًا. فَاجْتَمَعُوا. فَعَمَّ وَ خَصَّ. فَقَالَ «يَا بَنِي كَعْبِ بْنِ لُؤَيٍّ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي مُرَّةَ بْنِ كَعْبٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ شَمْسٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي هَاشِمٍ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ النَّارِ. يَا فَاطِمَةُ! أَنْقِذِي نَفْسَكِ مِنْ النَّارِ. فَإِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكُمْ‏ مِنْ اللَّهِ شَيْئًا. غَيْرَ أَنَّ لَكُمْ رَحِمًا سَأَبُلُّهَا بِبَلَالِهَا».

4. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج10، ص420، دار المعرفة - بيروت ، 1379: «ان آل أبي كذا للأكثر بحذف ما يضاف إلى أداة الكنية وأثبته المستملي في روايته لكن كنى عنه فقال آل أبي فلان وكذا هو في روايتي مسلم والإسماعيلي وذكر القرطبي أنه وقع في أصل مسلم موضع فلان بياض ثم كتب بعض الناس فيه فلان على سبيل الأصلاح...».

5. همان: «قال أبو بكر بن العربي في سراج المريدين كان في أصل حديث عمرو بن العاص أن آل أبي طالب فغير أل أبي فلان كذا جزم به».

6. ر.ک: همان، ج10، ص420.

7. همان. «وقال الخطابي الولاية المنفية ولاية القرب والاختصاص لا ولاية الدين ورجح بن التين الأول وهو الراجح فإن من جملة آل أبي طالب عليا وجعفر أو هما من أخص الناس بالنبي صلى الله عليه و سلم لما لهما من السابقة والقدم في الإسلام ونصر الدين».

8. همان: «وقد استشكل بعض الناس صحة هذا الحديث لما نسب إلى بعض رواته من النصب وهو الانحراف عن علي وآل بيته». ابن حجر می گوید با توجه به اینکه این خبر دارای محملی صحیح بوده،(برداشت صحیحی می توان از آن ارائه نمود)‌‌ نقل آن ازسوی راویان ناصبی موجب ترک آن نیست. و آن اینکه در این خبر نفی کل اطلاق شده ولی نفی بعض مراد است. یعنی مجموع آل ابو طالب دوستان من نیستند؛‌ و این به معنای نفی تک تک آنان (نفی جمیع) نیست؛‌ زیرا در بین این افراد علی(علیه السلام) و جعفر قرار دارند که از خواص نزدیکان پیامبرند. (ابن حجر، ج10، ص420: «فَنقل بن التِّينِ عَنِ الدَّاوُدِيِّ أَنَّ الْمُرَادَ بِهَذَا النَّفْيِ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ مِنْهُمْ أَيْ فَهُوَ مِنْ إِطْلَاقِ الْكُلِّ وَإِرَادَةِ الْبَعْضِ وَالْمَنْفِيُّ عَلَى هَذَا الْمَجْمُوعُ لَا الْجَمِيعُ»).
9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة،‌ ج4، ص74، دار احیا الکتب العربیة.: «وكان قيس بن أبي حازم يبغض عليا عليه السلام، روى وكيع عن إسماعيل ابن أبي خالد، عن قيس بن أبي حازم، قال: أتيت عليا عليه السلام ليكلم لي عثمان في حاجة، فأبى فأبغضته. قلت: وشيوخنا المتكلمون - رحمهم الله - يسقطون روايته عن النبي صلى الله عليه وآله: ( إنكم لترون ربكم ترون القمر ليلة البدر )، و يقولون: إنه كان يبغض عليا عليه السلام، فكان فاسقا، ونقلوا عنه أنه قال: سمعت عليا عليه السلام يخطب على المنبر، ويقول: ( انفروا إلى بقية الأحزاب )، فدخل بغضه في قلبي».



10. دشمنی «عمرو بن عاص» نسبت به حضرت نیاز به دلیل نداشته و امری روشن و بدیهی است؛ اما با این حال ابن حجر دشمنی او با آنحضرت را موجب جعل این حدیث ندانسته؛ زیرا بر اساس دیدگاه وی، ‌حدیث دارای محملی صحیح نیز بوده؟!! ‌لذا می نویسد: «وَأَمَّا عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَإِنْ كَانَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ عَلِيٍّ مَا كَانَ. فَحَاشَاهُ أَنْ يُتَّهَمَ وَلِلْحَدِيثِ مَحْمَلٌ صَحِيحٌ لَا يَسْتَلْزِمُ نَقْصًا فِي مُؤْمِنِي آلِ أَبِي طَالِبٍ». (ابن حجر العسقلانی،‌ فتح الباری،‌ ج10،‌ص420، دار المعرفة - بيروت، 1379).

11. ابن حجر العسقلانی،‌ فتح الباری،‌ ج10، ص420،‌ دار المعرفة - بيروت ، 1379.: « وَقَدِ اسْتَشْكَلَ بَعْضُ النَّاسِ صِحَّةَ هَذَا الْحَدِيثِ لِمَا نُسِبَ إِلَى بَعْضِ رُوَاتِهِ مِنَ النَّصْبِ وَهُوَ الِانْحِرَافُ عَنْ عَلِيٍّ وَآلِ بَيْتِهِ قُلْتُ أَمَّا قَيْسُ بْنُ أَبِي حَازِمٍ فَقَالَ يَعْقُوبُ بْنُ شَيْبَةَ تَكَلَّمَ أَصْحَابُنَا فِي قَيْسٍ فَمِنْهُمْ مَنْ رَفَعَ قَدْرَهُ وَعَظَّمَهُ وَجَعَلَ الْحَدِيثَ عَنْهُ مِنْ أَصَحِّ الْأَسَانِيدِ حَتَّى قَالَ بن مَعِينٍ هُوَ أَوْثَقُ مِنَ الزُّهْرِيِّ وَمِنْهُمْ مَنْ حَمَلَ عَلَيْهِ وَقَالَ لَهُ أَحَادِيثُ مَنَاكِيرُ وَأَجَابَ مَنْ أَطْرَاهُ بِأَنَّهَا غَرَائِبُ وَإِفْرَادُهُ لَا يَقْدَحُ فِيهِ وَمِنْهُمْ مَنْ حَمَلَ عَلَيْهِ فِي مَذْهَبِهِ وَقَالَ كَانَ يَحْمِلُ عَلَى عَلِيٍّ وَلِذَلِكَ تَجَنَّبَ الرِّوَايَةَ عَنْهُ كَثِيرٌ مِنْ قُدَمَاءِ الْكُوفِيِّينَ وَأَجَابَ مَنْ أَطْرَاهُ بِأَنَّهُ كَانَ يُقَدِّمُ عُثْمَانَ عَلَى عَليّ فَقَط قُلْتُ وَالْمُعْتَمَدُ عَلَيْهِ أَنَّهُ ثِقَةٌ ثَبْتٌ مَقْبُولُ الرِّوَايَةِ وَهُوَ مِنْ كِبَارِ التَّابِعِينَ».

12. صاحب مفردات القرآن مى‏ گويد: « الآل قيل مقلوب عن الاهل و يصغّر على اهيل ... و يستعمل فيمن يختصّ بالانسان اختصاصا ذاتيا إمّا بقرابة قريبة أو بموالاة ... و قيل آل النبى عليه الصلاة و السلام أقاربه و قيل المختصّون به.»( در واژه آل). و جوهرى در الصحاح و رازى در مختار الصحاح مى‏ گويند: «و آل الرجل: أهله و عياله.»( در واژه أول). و فيومى در المصباح المنير گفته است: «و الآل: اهل الشخص و هم ذوو قرابته و قد أطلق على اهل بيته.»( در واژه أول). و فيروزآبادى در القاموس المحيط مى‏گويد:« و الآل أهل الرجل و أتباعه و اوليائه و لا يستعمل إلّا فيما فيه شرف غالبا.»( در ماده آل).

13. عسكرى، مرتضى، نقش ائمه در احياى دين، 2جلد،ج1، ص430، مركز فرهنگي انتشاراتي منير - تهران، چاپ: اول، 1382 ه.ش.


14. همان، 2جلد، ج1،‌ص432.

موضوع قفل شده است