جمع بندی چرا اسلام خودش را نقد نمی کند؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا اسلام خودش را نقد نمی کند؟

سلام .
یکی از ویژگی های تمدن غرب ، نقد خودش است .
غرب به یمن آزادی که دارد ، مدام خود را نقد و در نتیجه خود را بهبود می بخشد و ارتقا می دهد .
اما شما در چیزی که اسلام می نامید، چیزی به نام نقد ندارید . فقها پلورالیسم و برداشت های متفاوت را به شدت نفی می کنند و با استفاده از ابزار قدرتمندی مثل حکم ارتداد و تکفیری که دارند ، هر نوع دگراندیشی را به خشن ترین روش سرکوب می کنند .
دو قرن پرشکوهی که اسلام داشته به واسطه وجود دولت های کم و بیش سکولار اموی و عباسی است که از تفکرهای گوناگون حمایت می کردند، است و در نتیجه دوره درخشان اسلامی که در حقیقت ادامه و باز تولید تمدن غرب قدیم (یونان) بود ، پدید می آید .
اما بعد تسلط کامل فقه بر جوامع اسلامی ، می بینیم که چگونه >
غرب اگر پیشرفت کرد به خاطر کوتاه کردن کلیسا و کشیش ها از حکومت و سکولاریزه کردن حکومت بود.

منظور من از غرب جغرافیایی و اروپا نیست، بلکه منظورم تفکر مدرن و تمدنی است که بر این پایه ساخته شده است.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

تن تن;1008121 نوشت:
یکی از ویژگی های تمدن غرب ، نقد خودش است .
غرب به یمن آزادی که دارد ، مدام خود را نقد و در نتیجه خود را بهبود می بخشد و ارتقا می دهد .
اما شما در چیزی که اسلام می نامید، چیزی به نام نقد ندارید . فقها پلورالیسم و برداشت های متفاوت را به شدت نفی می کنند و با استفاده از ابزار قدرتمندی مثل حکم ارتداد و تکفیری که دارند ، هر نوع دگراندیشی را به خشن ترین روش سرکوب می کنند

سوال شما سوال خوب و قابل تأملی است، برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته دقیق توجه بفرمایید:

نکته اول:

این که می فرمایید در اسلام چیزی به نام نقد نداریم خب نشأت گرفته از عدم شناخت درست اسلام است، آیات قرآن از همه، حتی مخالفین می خواهد بر ادعای خویش دلیل بیاورند: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏»؛ بگو برهان و دلیل خویش را بیاورید اگر راست می گویید.(بقره:111) و می فرماید: پیامبر(ص) هم وظیفه دارد دعوت خویش را در قالب برهان و موعظه و جدال احسن پی بگیرد:
«ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏»؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به نیکوترین روش استدلال و مناظره كن‏.(نحل:125)

و مردم هم وظیفه دارند اقوال را بشنوند و از بهترین آن پیروی کنند:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏»؛ پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏ شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏ كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

حتی اگر کسی خواست سخن حق را بشنود اما فعلا تمایلی به ایمان ندارد باید در امنیت باشد:
«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُون‏»؛ و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى ناآگاهند.(توبه:6)
سیره پیامبر(ص) و ائمه(ع) هم در شنیدن سخنان و مناظرات متعدد ایشان با مخالفین هم گویای حقیقت است.

آنچه که از تکفیر و ارتداد می فرمایید فارغ از برداشت های داعش صفتان و مانند آن، فقط جلوگیری از سوء استفاده از آزادی بیان است، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون‏»؛ و جمعى از اهل كتاب گفتند: «(برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد)! شايد آنها (از آيين خود) بازگردند! (آل عمران:72)

بنابراین آنچه اسلام با آن مخالف است، نقد نیست، نفاق و عوام فریب و مانند آن است.

مقوله دین به راحتی در محافل مختلف علمی و تخصصی به نقد و بررسی و گفتگو گذاشته میشود، اما اگر کسی خواست شبهات و انتقاداتش را در بین مردم طرح کند طبیعتا باید متخصص دین هم برای پاسخگویی باشد، وگرنه این که آزاد اندیشی و آزادی بیان نیست!
اگر دو متخصص با هم روبرو شدند و مردم سخنان هر دو را شنیدند آن موقع هست که برای مردم حق قابل کشف خواهد بود، اما این که یک متخصص ضد دین به میان مردم برود و شبهه بیندازد که بحث علمی نیست، به روشن شدن حق هم کمکی نخواهد کرد.

نکته دوم:

علاوه بر اینکه اسلام مخالف نقد نیست همانطور که در نکته اول گذشت، در نکته دوم باید عرض کنیم تمدن مدرن هم در حیطه آزادی بیان و آزادی اندیشه چندان علیه السلام نیست. به نظر میرسد این ما هستیم که مرغ همسایه را همواره غاز میبینیم!

دین ستیزی که بعد از کنار زدن حاکمیت کلیسا در غرب اتفاق افتاد به همان اندازه افراط کلیسا خودش گرفتار افراط شد، به تعبیر مرحوم علامه جعفری:
«چماق تکفیری که از علم پرستانِ علم زده بر مغز انسان­های ژرف نگر فرو می­آمد، هولناک­تر و کشنده­تر از آن چماق تکفیری بود که از تفتیش ارباب کلیسا بر مغز دانشمندان قرون وسطی و اواخر آن قرون فرود می­آمده»( شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص237)

آقای دکتر گلشنی فارغ التحصیل دانشگاه برکلی آمریکا و استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف میگوید در سمینارهای فیزیک تا چند سال پیش وقتی اسم خدا به زبان می آمد برخی فیزیکدانان اعتراض می کردند که خدا در این مبحث یعنی چه؟!! (عصر امام خمینی، ص103)

اینکه گمان کنیم در غرب هر چیزی که بخواهید راحت می توانید ابراز کنید سراب است، این آزادی کانالیزه شده است، بله شما به راحتی می توانید علیه مقدسات اسلام کاریکاتور بکشید و کتاب بنویسید اما هولوکاست را نباید انکار کنید؛ تبلیغ ضد دینی آزاد است اما اگر مانند شهید محمد حسن ابراهیمی صرفا با تبلیغ دین در حیاط خلوت آمریکا ایجاد خطر کنید به طرز فجیعی کشته خواهید شد.

یا نمونه های دیگر آزادی را در همین حادث اخیر فرانسه به عنوان مهد آزادی ببینید، یا همان قانون منع حجاب؛ یا جنگ های جهانی، یا بودجه های عظیم بلوک غرب و مدعیان لیبرالیسم برای حذف تفکرات کمونیسم! یا اصلا همین حمایت از عربستانی که خالی از بدیهیات آزادی است، اینها چگونه با آزادی خواهی واقعی می سازد؟

مقام معظم رهبری یک مورد را اینچنین بیان می فرمایند:
«یکی از مسؤولان کنونی درباره ی تسخیر لانه ی جاسوسی کتابی به زبان انگلیسی نوشته بود. این مسؤول محترم خودش به من می گفت: به هر ناشری در امریکا مراجعه کردیم، حاضر نشدند این کتاب را چاپ کنند؛ چون ناشران عمده، وابسته به دستگاه های سرمایه داری اند؛ بنابراین مجبور شدیم به کانادا برویم. در آن جا با زحمت توانستیم یک ناشر پیدا کنیم که این کتاب را چاپ کند. ایشان می گفت آن ناشر بعداً با من تماس گرفت و گفت از وقتی من تعهد کرده ام این کتاب را چاپ کنم و آنها این را فهمیده اند، به من تلفن های تهدیدآمیز می شود و جان من را تهدید می کنند!»(بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان، ۱۳۸۴/۰۲/۱۹)

نکته سوم:

سکولاریسم با پیشرفت تلازمی ندارد، سکولاریسم یعنی جدایی دین از دنیا، اما دراینکه چنین جدایی ای به پیشرفت منتهی میشود یا پسرفت بستگی به آن دین دارد.
بله اگر دین مانند مسیحیت که در باب احکام اجتماعی حرفی برای گفتن ندارد با آن کاستی ها و تحریفاتش، آن هم از با مدیریت ظالمانه و علم ستیزانه کلیسا حاکم شود طبیعتا منجر به پس رفت خواهد شد، اما ناتوانی یک دین را نمیتوان به همه ادیان سرایت داد.

برای قضاوت درست باید خود دین را دید، خود سکولاریسم را دید، چون ممکن است خود مسلمانان خیلی مسلماننباشند، یا خود مدعیان سکولاریسم خیلی سکولار نباشند، ما باید خود این ایده ها را ببینیم، نه متدینین و معتقدین به این ایده ها را.

به لحاظ تحلیلی دین اسلام چه خطری می تواند برای پیشرفت داشته باشد؟ ما اسلام راکه مطالعه میکنیم اتفاقا می بینیم که تمام فاکتورهای پیرفت را در خودش جمع کرده است، آیا به علم آموزی توصیه نکرده که کرده! آیا برای علم آموزی پاداش تعیین نکرده که کرده! آیا پاداش علم را بالاتر از عبادت ندانسته؟ آیا ایرانیان را به خاطر علمی که در آینده به آن خواهند رسید مدح نکرده؟ آیا اسلام هم مانند مسیحیت کارنامه درخشانی در عمل نداشته که داشته! خود آقای گوستاولوبون مستشرق شهیر فرانسوی در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب، رمز تحقق چنین تمدن عظیمی را اسلام و پیامبر اسلام(ص) می داند.

اسلام اتفاقا اگر به آن عمل شود دنیا را هم در کنار آخرت آباد خواهد کرد، شهید چمران یک نمونه مسلمان مومن واقعی است، نفر اول دکترای فیزکی پلاسما از یکی از معتبرترین دانشگاه های دنیا.

نکته چهارم:

اینکه می فرمایید در دوران اموی وعباسی سکولاریزه شدن فضا موجب پیشرفت شد قطعا غلط است، آنچه که موجب رشد آنها شد آزاد شدن جریان علمی به خاطر مشغول شدن این حکومت ها به دعواهای سیاسی بود، شما می بینید که این امام صادق(ع) بود که از این موقعیت استفاده کرده و چندین هزار شاگرد از جمله جابربن حیان را تربیت کردند.

تنها علتی که منجر این تمدن شد، کم شدن شرّ این حاکمان از سر عالمان بوده است، یعنی مشغول سیاست شدند و علما فرصت یافتند؛ چون این حاکمان اصلا مسلمان نبودند، تشنه قدرت بودند، شما می بینید که عمده دانشمندان در این تمدن خودشان از بزرگترین روحانیون اسلامی به شمار میروند، شخصیت هایی چون ابن سینا و خواجه نصیر و...

نکته پنجم:

بنده همواره گفته ام که مقایسه باید در شرایط برابر باشد؛ اینکه ما اکنون کشورهای اسلامی و غربی را با هم مقایسه کنیم و حکم به تأثیر سکولاریسم کنیم صحیح نیست، چون هزاران عامل دیگر ممکن است در این مسئله نقش داشته باشند، از جمله استعمارگری همین سکولارها، جدا شدن مسلمانان از اسلام و...؛ ما برای نتیجه گیری درست باید یک جامعه واحد را در حکومت دینی و سکولار مقایسه کنیم.

به عنوان مثال ایران در زمان قاجار و پهلوی را با ایران در زمان انقلاب به لحاظ علمی با هم مقایسه کنیم، امروز جهش علمی و سرعت گسترش سرعت علم 11 و گاهی 13 برابر استاندارد جهانی است.

در عرصه نانو، لیزر، سلول های بنیادین، هوا و فضا، پزشکی، ریاضیات، کامپیوتر و... ایران جزو برترین های دنیاست.
تازه این در صورتی است که ما کاملا به اسلام عمل نکردیم، و برخی از مسئولین ما گرایش های لیبرالی و سکولاری دارند، وگرنه هر کجا تفکرات انقلابی حکمفرما بوده ما به جای پیشروی در علم انفجار علمی داشته ایم، مانند کار بزرگی که امثال تهرانی مقدم ها کردند که مدیر موشکی اسرائیل می گوید به خاطر این کار بزرگ در شرایط تحریم کلاه از سر برمیدارم.

تن تن;1008121 نوشت:
اما شما در چیزی که اسلام می نامید، چیزی به نام نقد ندارید .

دلیلش نسبتا واضح است.
نقد تنها زمانی میتواند پدید آید که شما بازه ای از غلط تا درست را ملتزم آن بدانید. یک گزاره زمانی امکان نقد دارد که طرفین (و یا همگان) قائل به صحت و سقم آن در طول یکی از ابعاد آن باشند.
وقتی که دین خودش را یک پکیج و یک مجموعه ای که به طور کاملا و تام و تمام صحیح کامل است تعریف میکند دیگر چه جای نقد باقی میماند.
مثلا شما وقتی به یک باورمند مذهبی بگویید که آیا مثلا دین اسلام سر سوزنی یا یک میلیارد میلیارد میلیارد میلیاردم نقص بسیار بسیار بسیار بسیار بسیار کوچک و ناچیزی هم دارد؟ جواب خیر است! خوب دیگر چه جای نقد میماند؟
از این دیدگاه سایر فعالیتهای مذهبیون در این رابطه صرفا جمع آوری و تدوین و ارائه دلایل و براهینی بوده که تام و تمام بودن دین را ثابت میکند. اینها هیچگاه فعالیت نقادانه که نبوده. لذا هیچ گفته و سخنی که سر سوزنی تام وتمام بودن دین را بکاهد مسموع نخواهد بود. همین سایت را ملاحظه کنید مگر شده است که تاکنون یکی از کارشناسان سرسوزنی اشکال یا ایراد در دین پیدا کرده باشند!؟ مطلقاً اشکال و ایرادی وجود ندارد که شما بخواهید دنبالش بگردید!
این خاصیت دین در معنای عام است. یعنی تمامی ادیان قائل به صحت تام و تمام دین مربوطه هستند.
منتهی دگراندیشان در هر یک از ادیان هم پدید آمدند که سعی در قرائت جدیدی از دین داشته اند. مثلا در مسیحیت پروتوستانیسم جنبشی بر علیه اشکالاتی بود که کلیسای کاتولیک که نماینده تحجر مسیحیت بود ایجاد شد. و در سایه همین جنبش ها و به دلیل انجمادی که ذات مسیحیت (ودین در معنای عام اش) دارد شرایط برای رنسانس که عملا به جای حذف دین (که امکان پذیر نبوده و نیست) دین را به حوزه شخصی افراد محدود کرد ایجاد شد .

در جامعه خودمان هم فعالیتهایی در این زمینه رخ داده که عموما با مقابله شدید بخش غالب دین (یا بنگاه دین یا بخش اصلی دین که داعیه مدیریت دین را دارد) مواجه شده است. مشهورترینش قرائت آقای سروش که معرفت دینی را از خود دین جدا کرده و گرچه ذات دین را امری مقدس و لایتغیر و تام وتمام میداند لکن قائل است که معرفت دینی همچون سایر معارف بشری ناقص و لذا نقدپذیر است. لکن همانگونه که عرض شد این دیدگاه سواد اعظم متدینین را شامل نمیشود.

manmehdiam;1008484 نوشت:
دلیلش نسبتا واضح است.
نقد تنها زمانی میتواند پدید آید که شما بازه ای از غلط تا درست را ملتزم آن بدانید...
دگراندیشان در هر یک از ادیان هم پدید آمدند که سعی در قرائت جدیدی از دین داشته اند. مثلا در مسیحیت پروتوستانیسم جنبشی بر علیه اشکالاتی بود که کلیسای کاتولیک که نماینده تحجر مسیحیت بود ایجاد شد...

در جامعه خودمان هم...

ماجرای کلیسا و رنسانس و مارتین لوتر و اینها یک اتفاقی است که بدون هیچگونه دلیل علمی، و صرفا از روی احساسات، در ذهن ما یک قاعده ایجاد کرده که هر دینی ضرورتا نقاط ضعفی دارد و دگر اندیشان و مدعیان اصلاح گری در این طرف هم ظهور خواهند کرد و...؛ خلاصه همان اتفاقات رنسانس را تداعی می کند... که مثلا بله حاکمیت اسلام هم اینچنین است و نیازمند یک مصلح و...
در حالی که تمام این استدلال مبتنی بر یک تشابه انگاری بی دلیل میان اسلام و مسیحیت است که گاهی خود اندیشمندان مسیحی هم منکر آن هستند!

حاکمیت اسلام در قرون ظلمت در اروپا، منجر به یک تمدن عظیم علمی در شرق شده است، گوستاولوبون صراحتا این تمدن را زاییده اسلام می داند، آن وقت چطور چنین تشبیهی با حاکمیت کلیسا قابل تصور است؟ در حاکمیت کلیسا، دانشمندان علوم تجربی تحت فشار قرار می گرفتند، اما در تمدن عظیم اسلامی بزرگترین دانشمندان علوم تجربی، خودشان بزرگترین دانشمندان علوم اسلامی بوده اند.

فارغ از احساسات و عواطف و یکسان پنداری های پیشینی، آیا انصافا و وجدانا فضای علمی در حاکمیت اسلام مانند فضای جامعه در زمان حاکمیت کلیساست؟ کدام گالیله ای به جرم نظریه تجربی اش دادگاهی و حبس شده است؟ ما امروز در این حاکمیت اسلامی داریم در راه همین علوم تجربی شهید می دهیم! در رشته هایی چون هسته ای، سلول های بنیادین، و موشکی! سرعت رشد علم نسبت به حکومت های سکولار پیشین چندین برابر شده است.

ما باید احساسات و عواطف را دور ریخته و با عقل و منطق قضاوت کنیم؛ خیلی ساده لوحانه است که بگوییم همان مانعیتی که در دوران حاکمیت کلیسا بوده است، امروز هم در اسلام هست، و همان دگراندیشانی که کلیسا را تعدیل کردن در اسلام هم نیاز است، خب به چه دلیل چین قاعده گسترده ای را معتقد می شویم و چنین شباهتی بی ارتباطی را بین حاکمیت اسلام و مسیحیت بیان می داریم؟! صرفا به خاطر این که هر دو نام دین را دارند؟!

[="Arial"]

مسلم;1008546 نوشت:
ما باید احساسات و عواطف را دور ریخته و با عقل و منطق قضاوت کنیم؛ خیلی ساده لوحانه است که بگوییم همان مانعیتی که در دوران حاکمیت کلیسا بوده است، امروز هم در اسلام هست، و همان دگراندیشانی که کلیسا را تعدیل کردن در اسلام هم نیاز است، خب به چه دلیل چین قاعده گسترده ای را معتقد می شویم و چنین شباهتی بی ارتباطی را بین حاکمیت اسلام و مسیحیت بیان می داریم؟! صرفا به خاطر این که هر دو نام دین را دارند؟!

عقب ماندگی اخلاقی و فساد گسترده اجتماعی منبعث از حاکمیت دینی در کشور ما کم دلیلی نیست
که اسلام فعلی حاکم بر ایران و مسیحیت که در گذشته که خود را بر حاکمیت تحمیل ممیکرده است را مشابه فرض کنیم
رتبه های تاثر برانگیز ایران در گستردگی فقر و فساد و سوء مدیریت هایی که اظهر من الشمس شاهدش هستیم احساسات و عواطف دینی را کم رنگ میکند وادارمان میکند که بدنبال سرچشمه مصیبت های وارده بر کشور باشیم.

متحیر;1008600 نوشت:
عقب ماندگی اخلاقی و فساد گسترده اجتماعی منبعث از حاکمیت دینی در کشور ما کم دلیلی نیست
که اسلام فعلی حاکم بر ایران و مسیحیت که در گذشته که خود را بر حاکمیت تحمیل ممیکرده است را مشابه فرض کنیم

متحیر;1008600 نوشت:
رتبه های تاثر برانگیز ایران در گستردگی فقر و فساد و سوء مدیریت هایی که اظهر من الشمس شاهدش هستیم احساسات و عواطف دینی را کم رنگ میکند وادارمان میکند که بدنبال سرچشمه مصیبت های وارده بر کشور باشیم.

جناب متحیر عزیز، همانطور که عرض کردم برای قضاوت در این خصوص باید بدون پیش فرض ها و احساسات پیشینی وارد بحث شد:

اول آنکه این عقب ماندگی اخلاقی و فساد گسترده اجتماعی که می فرمایید خودش یک ادعاست.
متاسفانه رسانه های دشمن فقط بُعد منفی آن را برای ما گزارش می کنند، در حالی که اینچنین نیست؛ چرا باور نداریم که مردم ما مردم خوبی هستند؟ چرا اگر 1000 نفر در ایران احتکار کردند همه را محتکر می دانیم؟ چرا اگر 1000 متجاوز به عنف وجود دارد همه مردم ایران را هوسران می دانیم؟
مگر آمار تجاوز جنسی برخی کشورهای اسکاندیناوی چون سوئد در رتبه های بالا نیستند؟ کتب وای وای اروپا، آمریکا نوشته روث سیدل را خوانده اید؟

چرا جلوه های زیبای اخلاق مردم ایران دیده نمیشود؟ چرا تعریف های توریست ها از ایرانیان دیده نمیشود؟
چرا از خودگذشتگی هایی مثل حادثه کرمانشاه دیده نمیشود؟ جوانانی که ماه هاست دارند بدون چشم داشتی آنجا خدمت می کنند!
چرا توجه پررنگ بسیاری از مردم به حق الناس و حلال خواری دیده نمیشود؟

ثانیا:
حتی بر فرض عجیبی اگر بپذیریم ما در نتیجه همان چیزی را می بینیم که در دوران حاکمیت کلیسا اتفاق افتاده است(تأکید می کنم در فرضی عجیب) اما آیا به صرف نتیجه واحد از دو نوع جهان بینی و دو برنامه، میشود نتیجه گرفت این دو برنامه مانند هم هستند؟ آیا نباید بین حیطه عمل و اعتقاد تفکیک قائل شد؟ بهترین برنامه می تواند به بدترین نحو اجرا شود، و یک برنامه متوسط یا ضعیف می تواند به بهترین نحو جاری گردد و طبیعتا به یک نتیجه واحد منتهی شود.
اگر یک پزشک، که برای بهداشت و علوم پزشکی اهمیت قائل است، و یک انسانی که اصلا مخالف رعایت بهداشت و مسائل پزشکی است هر دو سیگاری و بیمار بودند، نمیشود به ناکارآمدی پزشکی و مسائل بهداشتی حکم کرد؛ اولین گام این است که آیا آن پزشک هم به علمی که دارد عمل می کند و بیمار است یا خیر!

باید خود ادیان را مقایسه کرد، اسلام را با مسیحیت، نه مسلمانان را با مسیحیان!

ثالثا:
حتی اگر بخواهیم از روی نتیجه قضاوت کنیم باید تمدن طلایی اسلام و شخصیت های عظیم علمی را با دوران حاکمی کلیسا مقایسه کنیم، نه اینکه مقایسه ما هم گزینشی باشد و دورانی را ببینیم که اسلام خوب اجرا نشده است، یا نوپاست و هنوز قدرت بروز و نمود نیافته است!

رابعا:
اگر انسان واقعا و بدون پیش داوری طالب حقیقت است، باید مقایسه را در شرایط برابر انجام دهد.
باید جامعه ایران را با جامعه ایران مقایسه کرد، باید دید که این آمارهای اخلاقی نسبت به گذشته افزایش یافته یا کاهش! نباید تأثیرگذاری یک حکومت نوپا را که در طول حیاتش با جنگ نظامی و تحریم های کمرشکن و هجمه فرهنگی روبروست با کشورهایی که سال هاست بدون رقیب تئوری خود را پیاده کرده اند مقایسه کرد.
این هجمه عظیم نظامی، اقتصادی، و فرهنگی علیه هر کشوری بود خدا گواه است قطعا با مشکلاتی به مراتب بزرگتر از مشکلات ما روبرو شده بود، اگر ژاپن و کره و... در چهل سال گذشته دقیقا به مانند ایران با تمام دنیا جنگ نظامی و اقتصادی و فرهنگی یک جانبه روبرو شده بودند بدون شک به جای جایگاه اقتصادی امروزشان به زانو درآمده بود.

الان بیشترین شبکه های ماهواره ای و رسانه ای علیه یک نظام که به زبان خود مردم آن کشور پخش میشود، بر علیه ایران است...
تحریم هایی که به تعبیر خودشان نسبت به هیچ کشوری اعمال نشده و بی سابقه است، علیه ایران اعمال شده است...
70 درصد تریاک دنیا دارد در ایران کشف میشود، اینها شوخی است؟!

باید منصفانه قضاوت کرد...

مسلم;1008546 نوشت:
تمام این استدلال مبتنی بر یک تشابه انگاری بی دلیل میان اسلام و مسیحیت است

تصور میکنم که شما هم دارید عرایض مخلص را تایید میفرمایید.
سعی بر این است که در حوزه هر پرسش به ارائه مطلب بپردازیم. سوال این است که چرا اسلام خودش را نقد نمیکند. جواب هم عرض کردم ساده است. چون اسلام کمترین و کمترین و سرسوزنی اشکال و ایراد قابل انشا نیست که قابل نقد باشد.
شما هم همین را میفرمایید. از نظر شما مثلا مسیحیت به دلیل بدعت بسیار ساختاری که در آن ایجاد شده واجد اشکالات بسیاری است ولی از نظر شما اسلام (بخصوص قرائتی که شما میکنید) اپسیلون ایرادی به آن وارد نیست که سعی در رفع آن کسی بکند. اگر غیر این است شما تا میتوانید سعی بفرمایید و یک نمونه بسیاربسیار بسیار بسیاربسیار بسیار بسیار بسیار کوچک و ناچیز از ایراد و اشکالی که اسلام دارد را نقل بفرمایید!!!

بقیه مواردی که از کارامدی نظام و ...درخشش تمدن عظیم اسلامی و ... فرمودید در تاپیک دیگری در جریان است احیانا همانجا به نوبه خود ما به نتیجه نخواهیم رسید! لازم نیست دیگر اینجا هم به نتیجه نرسیم!!!

manmehdiam;1008729 نوشت:
سوال این است که چرا اسلام خودش را نقد نمیکند

ببینید دو مطلب به نظرم خلط شده است:
این که یک دینی خودش را نقد نکند که اشکالی ندارد، عیب و نقصی را متوجه آن دین نمی کند، شما فرض کنید اسلام از جانب خداوند به عنوان کامل ترین، و آخرین دین آمده باشد، خب طبیعتا با چنین فرضی، نقصی متوجه آن نخواهد بود، معنا ندارد که خودش را نقد کند؛ این را نمیشود به عنوان عیب و اشکال نسبت به آن دین مطرح کرد که! این مبتنی بر مبانی است که نهایتا باید بر سر آن مبانی بحث کرد.

اما نباید از اینکه "اسلام خودش را نقد نمی کند" نتیجه بگیریم که "اسلام اجازه نقد خود را نداده است"!!!
خیر اسلام از همه مدعیان دلیل طلبیده، و آنها را به مناظره فراخوانده است، و به پیامبرش(ص) نیز فرمان داده است که با مخالفین با دلیل و استدلال سخن بگو.
تاریخ اسلام هم پر است از این بحث ها و مناظرات پیامبر(ص) و ائمه(ع) با تمام ادیان الهی و مکاتب فکری بشری.

پرسش:
غرب مدرن اگر پیشرفت کرد به خاطر کوتاه کردن کلیسا و کشیش ها از حکومت و سکولاریزه کردن حکومت بود، و سپس به یُمن آزادی بیان و نقد خویش که دارد ، مدام خود را بهبود می بخشد و ارتقا می دهد .اما در اسلام چیزی به نام نقد نداریم . فقها پلورالیسم و برداشت های متفاوت را به شدت نفی می کنند و با استفاده از ابزار قدرتمندی مثل حکم ارتداد و تکفیری که دارند ، هر نوع دگراندیشی را به خشن ترین روش سرکوب می کنند .
دو قرن پرشکوهی که اسلام داشته به واسطه وجود دولت های کم و بیش سکولار اموی و عباسی است که از تفکرهای گوناگون حمایت می کردند، است و در نتیجه دوره درخشان اسلامی که در حقیقت ادامه و باز تولید تمدن غرب قدیم (یونان) بود ، پدید می آید .


پاسخ:

سوال شما سوال خوب و قابل تأملی است، برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته دقیق توجه بفرمایید:

نکته اول:
پیش از پاسخ به اصل سوال باید نکته ای عرض کنم، و آن هم این است که ماجرای کلیسا و رنسانس یک اتفاقی است که بدون هیچگونه دلیل علمی، و صرفا از روی احساسات، در ذهن ما یک قاعده ایجاد کرده که هر دینی ضرورتا نقاط ضعفی دارد و دگر اندیشان و مدعیان اصلاح گری در این طرف هم ظهور خواهند کرد و خلاصه همان اتفاقات رنسانس را تداعی می کند... که مثلا بله حاکمیت اسلام هم اینچنین است و نیازمند یک مصلح هست و از این حرف ها!
در حالی که تمام این استدلال مبتنی بر یک تشابه انگاری بی دلیل میان اسلام و مسیحیت است که گاهی خود اندیشمندان مسیحی هم منکر آن هستند!

حاکمیت اسلام در قرون ظلمت در اروپا، منجر به یک تمدن عظیم علمی در شرق شده است، گوستاولوبون صراحتا این تمدن را زاییده اسلام می داند، آن وقت چطور چنین تشبیهی با حاکمیت کلیسا قابل تصور است؟ در حاکمیت کلیسا، دانشمندان علوم تجربی تحت فشار قرار می گرفتند، اما در تمدن عظیم اسلامی بزرگترین دانشمندان علوم تجربی مانند ابن سینا و خواجه نصیرها خودشان بزرگترین دانشمندان علوم اسلامی بوده اند.

فارغ از احساسات و عواطف و یکسان پنداری های پیشینی، آیا انصافا و وجدانا فضای علمی در حاکمیت اسلام مانند فضای جامعه در زمان حاکمیت کلیساست؟ کدام گالیله ای به جرم نظریه تجربی اش دادگاهی و حبس شده است؟ ما امروز در این حاکمیت اسلامی داریم در راه همین علوم تجربی شهید می دهیم! در رشته هایی چون هسته ای، سلول های بنیادین، و موشکی! سرعت رشد علم نسبت به حکومت های سکولار پیشین چندین برابر شده است.

ما باید احساسات و عواطف را دور ریخته و با عقل و منطق قضاوت کنیم؛ خیلی ساده لوحانه است که بگوییم همان مانعیتی که در دوران حاکمیت کلیسا بوده است، امروز هم در اسلام هست، و همان دگراندیشانی که کلیسا را تعدیل کردن در اسلام هم نیاز است، خب به چه دلیل چنین قاعده گسترده ای را معتقد می شویم و چنین شباهتی بی ارتباطی را بین حاکمیت اسلام و مسیحیت بیان می داریم؟! صرفا به خاطر این که هر دو نام دین را دارند؟!

نکته دوم:
این که می فرمایید در اسلام چیزی به نام نقد نداریم خب نشأت گرفته از عدم شناخت درست اسلام است، اسلام اگرچه خود را حق مطلق می داند اما باب آزادی بیان و گفتگو را نمی بندد، آیات قرآن از همه، حتی مخالفین می خواهد بر ادعای خویش دلیل بیاورند: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‏»؛ بگو برهان و دلیل خویش را بیاورید اگر راست می گویید.(1) و می فرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) هم وظیفه دارد دعوت خویش را در قالب برهان و موعظه و جدال احسن پی بگیرد:
«ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن‏»؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به نیکوترین روش استدلال و مناظره كن‏.(2)

و مردم هم وظیفه دارند اقوال را بشنوند و از بهترین آن پیروی کنند:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئكَ الَّذِينَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب‏»؛ پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى‏ شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏ كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.(3)

حتی اگر کسی خواست سخن حق را بشنود اما فعلا تمایلی به ایمان ندارد باید در امنیت باشد:
«وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُون‏»؛ و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا كه آنها گروهى ناآگاهند.(4)
سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) هم در شنیدن سخنان و مناظرات متعدد ایشان با مخالفین هم گویای حقیقت است.

آنچه که از تکفیر و ارتداد می فرمایید فارغ از برداشت های داعش صفتان و مانند آن، فقط جلوگیری از سوء استفاده از آزادی بیان است، همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون‏»؛ و جمعى از اهل كتاب گفتند: (برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد)! شايد آنها (از آيين خود) بازگردند! (5)

بنابراین آنچه اسلام با آن مخالف است، نقد نیست، نفاق و عوام فریب و مانند آن است.

مقوله دین به راحتی در محافل مختلف علمی و تخصصی به نقد و بررسی و گفتگو گذاشته میشود، اما اگر کسی خواست شبهات و انتقاداتش را در بین مردم طرح کند طبیعتا باید متخصص دین هم برای پاسخگویی باشد، وگرنه این که آزاد اندیشی و آزادی بیان نیست!
اگر دو متخصص با هم روبرو شدند و مردم سخنان هر دو را شنیدند آن موقع هست که برای مردم حق قابل کشف خواهد بود، اما این که یک متخصص ضد دین به میان مردم برود و شبهه بیندازد که بحث علمی نیست، به روشن شدن حق هم کمکی نخواهد کرد.

نکته سوم:
علاوه بر اینکه اسلام مخالف نقد نیست همانطور که در نکته اول گذشت، در نکته دوم باید عرض کنیم تمدن مدرن غرب هم در حیطه آزادی بیان و آزادی اندیشه چندان علیه السلام نیست. به نظر میرسد این ما هستیم که مرغ همسایه را همواره غاز میبینیم!

دین ستیزی که بعد از کنار زدن حاکمیت کلیسا در غرب اتفاق افتاد به همان اندازه افراط کلیسا خودش گرفتار افراط شد، به تعبیر مرحوم علامه جعفری:
«چماق تکفیری که از علم پرستانِ علم زده بر مغز انسان­های ژرف نگر فرو می­آمد، هولناک­تر و کشنده­تر از آن چماق تکفیری بود که از تفتیش ارباب کلیسا بر مغز دانشمندان قرون وسطی و اواخر آن قرون فرود می­آمده»(6)

آقای دکتر گلشنی فارغ التحصیل دانشگاه برکلی آمریکا و استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف میگوید در سمینارهای فیزیک تا چند سال پیش وقتی اسم خدا به زبان می آمد برخی فیزیکدانان اعتراض می کردند که خدا در این مبحث یعنی چه؟!! (7)

اینکه گمان کنیم در غرب هر چیزی که بخواهید راحت می توانید ابراز کنید سراب است، این آزادی کانالیزه شده است، بله شما به راحتی می توانید علیه مقدسات اسلام کاریکاتور بکشید و کتاب بنویسید اما هولوکاست را نباید انکار کنید؛ تبلیغ ضد دینی آزاد است اما اگر مانند شهید محمد حسن ابراهیمی صرفا با تبلیغ دین در حیاط خلوت آمریکا ایجاد خطر کنید به طرز فجیعی کشته خواهید شد. یا امثال ادواردو آنیلی و سایرین.

یا نمونه های دیگر آزادی را در همین حوادث اخیر فرانسه به عنوان مهد آزادی ببینید، یا همان قانون منع حجاب در فرانسه؛ یا جنگ های جهانی، یا بودجه های عظیم بلوک غرب و مدعیان لیبرالیسم برای حذف بلوک شرق! یا اصلا همین حمایت از عربستانی که خالی از بدیهیات آزادی است، اینها چگونه با آزادی خواهی واقعی می سازد؟

مقام معظم رهبری یک مورد را اینچنین بیان می فرمایند:
«یکی از مسؤولان کنونی درباره ی تسخیر لانه ی جاسوسی کتابی به زبان انگلیسی نوشته بود. این مسؤول محترم خودش به من می گفت: به هر ناشری در امریکا مراجعه کردیم، حاضر نشدند این کتاب را چاپ کنند؛ چون ناشران عمده، وابسته به دستگاه های سرمایه داری اند؛ بنابراین مجبور شدیم به کانادا برویم. در آن جا با زحمت توانستیم یک ناشر پیدا کنیم که این کتاب را چاپ کند. ایشان می گفت آن ناشر بعداً با من تماس گرفت و گفت از وقتی من تعهد کرده ام این کتاب را چاپ کنم و آنها این را فهمیده اند، به من تلفن های تهدیدآمیز می شود و جان من را تهدید می کنند!»(8)

نکته چهارم:
سکولاریسم با پیشرفت تلازمی ندارد، سکولاریسم یعنی جدایی دین از دنیا، اما دراینکه چنین جدایی ای به پیشرفت منتهی میشود یا پسرفت بستگی به آن دین دارد.
بله اگر دین مانند مسیحیت که در باب احکام اجتماعی حرفی برای گفتن ندارد با آن کاستی ها و تحریفاتش، آن هم از با مدیریت ظالمانه و علم ستیزانه کلیسا حاکم شود طبیعتا منجر به پس رفت خواهد شد، اما ناتوانی یک دین را نمیتوان به همه ادیان سرایت داد.

برای قضاوت درست باید خود دین را دید، خود سکولاریسم را دید، چون ممکن است خود مسلمانان در عمل خیلی مسلمان نباشند، یا خود مدعیان سکولاریسم خیلی سکولار نباشند، ما باید خود این ایده ها را ببینیم، نه متدینین و معتقدین به این ایده ها را.

به لحاظ تحلیلی دین اسلام چه خطری می تواند برای پیشرفت داشته باشد؟ ما اسلام راکه مطالعه میکنیم اتفاقا می بینیم که تمام فاکتورهای پیشرفت را در خودش جمع کرده است، آیا به علم آموزی توصیه نکرده که کرده! آیا برای علم آموزی پاداش تعیین نکرده که کرده! آیا پاداش علم را بالاتر از عبادت ندانسته؟ آیا ایرانیان را به خاطر علمی که در آینده به آن خواهند رسید مدح نکرده؟ آیا اسلام هم مانند مسیحیت کارنامه درخشانی در عمل نداشته که داشته! خود آقای «گوستاولوبون» مستشرق شهیر فرانسوی در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب، رمز تحقق چنین تمدن عظیمی را اسلام و پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می داند.

اسلام اتفاقا اگر به آن عمل شود دنیا را هم در کنار آخرت آباد خواهد کرد، شهید چمران یک نمونه مسلمان مومن واقعی است، نفر اول دکترای فیزیک پلاسما از یکی از معتبرترین دانشگاه های دنیا.

نکته پنجم:
اینکه می فرمایید در دوران اموی وعباسی سکولاریزه شدن فضا موجب پیشرفت شد قطعا غلط است، آنچه که موجب رشد آنها شد آزاد شدن جریان علمی به خاطر مشغول شدن این حکومت ها به دعواهای سیاسی بود، شما می بینید که این امام صادق(علیه السلام) بود که از این موقعیت استفاده کرده و چندین هزار شاگرد از جمله جابربن حیان را تربیت کردند.

تنها علتی که منجر این تمدن شد، کم شدن شرّ این حاکمان از سر عالمان بوده است، یعنی مشغول سیاست شدند و علما فرصت یافتند؛ چون این حاکمان اصلا مسلمان نبودند، تشنه قدرت بودند، شما می بینید که عمده دانشمندان در این تمدن خودشان از بزرگترین روحانیون اسلامی به شمار میروند، شخصیت هایی چون ابن سینا و خواجه نصیر و...

نکته ششم:
بنده همواره گفته ام که مقایسه باید در شرایط برابر باشد؛ اینکه ما اکنون کشورهای اسلامی و غربی را با هم مقایسه کنیم و حکم به تأثیر سکولاریسم کنیم صحیح نیست، چون هزاران عامل دیگر ممکن است در این مسئله نقش داشته باشند، از جمله استعمارگری همین سکولارها، جدا شدن مسلمانان از اسلام و...؛ ما برای نتیجه گیری درست باید یک جامعه واحد را در حکومت دینی و سکولار مقایسه کنیم.

به عنوان مثال ایران در زمان قاجار و پهلوی را با ایران در زمان انقلاب به لحاظ علمی با هم مقایسه کنیم، امروز جهش علمی و سرعت گسترش سرعت علم 11 و گاهی تا 13 برابر استاندارد جهانی است.

در عرصه نانو، لیزر، سلول های بنیادین، هوا و فضا، پزشکی، ریاضیات، کامپیوتر و... ایران جزو برترین های دنیاست.
تازه این در صورتی است که ما کاملا به اسلام عمل نکردیم، و برخی از مسئولین ما گرایش های لیبرالی و سکولاری دارند، وگرنه هر کجا تفکرات انقلابی حکمفرما بوده ما به جای پیشروی در علم انفجار علمی داشته ایم، مانند کار بزرگی که امثال تهرانی مقدم ها کردند که مدیر موشکی اسرائیل می گوید به خاطر این کار بزرگ در شرایط تحریم کلاه از سر برمیدارم.

پی نوشت ها:
1. بقره:111/2.
2. نحل:125/16.
3. زمر:39/ 17و18.
4. توبه:6/9.
5. آل عمران:72/3.
6. شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن، ص237.
7. حاجتی، میر احمدرضا، عصر امام خمینی، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ بیستم، 1393، ص103.
8. بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان استان کرمان، ۱۳۸۴/۰۲/۱۹.

موضوع قفل شده است