جمع بندی آیا دنیای آباد بدون دین و خدا شدنی است؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا دنیای آباد بدون دین و خدا شدنی است؟

سلام
به نظر شما، میشه دنیا پابرجا بماند و برقرار، در صلح و در پیشرفت، در تفاهم؟در دوستی؟بدون وجود هیچ یکی از ادیان ابراهیمی، بدون هیچ اشاره و اعتقاد و باوری به خدا، طوری که از یک بچه بپرسی خدا؟ بگه خدا چی هست؟از چی حرف می زنی؟؟
به نظرم دنیا به این سمت داره پیش می ره، شاید یک پستی و بلندی هایی کوچیکی در حین رفتن به این سمت به چشم بیاد.شاید در یک دوره هایی یک دینی یک مذهبی، یک جرقه هایی بزنی ویک هوادارانی نسبتا وسیع پیدا کنه.ولی رفته رقته، اون جرقه ها خاموش میشه... و سرانجام، باوری به خدا و ادیان ابراهیمی نمی مونه!!اون زمان، دنیا تیره و تاره؟ یا همه در خوبی و رفاه؟میشه با اطمینان پاسخی داد؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الحمن الرحیم

با سلام و احترام

پارسا مهر;1007400 نوشت:
به نظر شما، میشه دنیا پابرجا بماند و برقرار، در صلح و در پیشرفت، در تفاهم؟در دوستی؟بدون وجود هیچ یکی از ادیان ابراهیمی، بدون هیچ اشاره و اعتقاد و باوری به خدا، طوری که از یک بچه بپرسی خدا؟ بگه خدا چی هست؟از چی حرف می زنی؟؟

سوال شما دو بخش دارد:

بخش اول: اینکه آیا دنیا بدون اعتقاد به خداوند می تواند در صلح و پیشرفت و تفاهم باشد؟

به لحاظ وقوعی بله؛ دنیا بدون اعتقاد به خدا نیز ممکن است به صلح و پیشرفت و تفاهم برسد؛ یعنی پاسخ مثبت است، اما این پاسخ مثبت به این مسئله به لحاظ قابلیت است وگرنه وقوع چنین چیزی بدون اعتقاد به خدا بسیار دشوار است، به چند دلیل:

اول: عدم حجیت عقل، و نسبی گرایی در اخلاق

این که دنیا بدون خداباوری هم می تواند به سعادت در دنیا برسد، در گرو پیروی از عقل است، اما اندیشه های مادی گرایانه که به خداناباوری منتهی شده است، نتایج رقت باری دیگری هم داشته اند، این تفکرات عمدتا عقل انسان را حاصل انتخاب طبیعی و رشد تکاملی او می دانند، بنابراین جایی برای حقانیت آن باقی نمی ماند! از نگاه اینان ادراکات عقلی و خصوصیات انسانی حاصل تکامل ژنتیکی است، و هر دوره ای ممکن است این اندیشه ها جای خود را به اندیشه های دیگری بدهند!

به همین خاطر رواج بی اخلاقی و عدم پایبندی به اخلاق از لوازم اعتقاد به تکامل گرایی به شمار می رود، چون نظریه انتخاب طبیعی می گوید هر تکاملی از دل تنازع بیرون می آید! بنابراین از زاویه دید تکامل گرایان اگر انسان دارای عقل شده و این قدرت تفکر در انسان باقی مانده است به خاطر این بوده که او را برای باقی ماندن برتر می کند! اگر روزی خلاف این شد، خب خلاف آن باقی خواهد ماند!

بنابراین باز هم مبانی فکری که لازمه خداناباوری است اجازه نمی دهد که انسان عاقلانه تصمیم بگیرد، بلکه اصلا این اخلاق را حجت نمی داند و اگر هم بپذیرد به ناچار برای ایجاد و فراهم کردن شرایط یک زندگی زیر بار آن میرود، اما در جایی که منافعش اقتضاء کند اصل خود را در استکبارگری و مانند آن خودش را نشان میدهد.

دوم: نقش پررنگ دین در عمل طبق اصول اخلاقی

انسانی که نه خالقی بالای سر خود می بیند، و نه اعتقاد به حساب و کتاب دارد، یک بُعد عقلانی و انسانی بسیار قوی میخواهد که هنجارمدارانه رفتار کند!
اینکه انسان بداند اگر بانک بزند می تواند تا پایان عمر عالی زندگی کند، و هیچ عذابی هم در انتظار او نیست، و بعد از مرگ هم شرایط او با کسی که بانک نزده و یک عمر در فقر به سر برده یکسان است، خیلی عامل بازدارنده قوی عقلی می خواهد که دست به چنین رفتارهایی نزند.

نباید از ظواهر رفتار مردم دربرخی جوامع قضاوت داشت که بدون اعتقاد به خدا نیز رسیدن به سعادت دنیوی هموار است، باید کمی عمیق تر را نگاه کرد، جنگ های جهانی، خوی استعمارگری و اندیشه های سیاسی ماکیاولی و توماس هابز، و همچنین انسان شناسی امثال نیچه نشأت گرفته از همین جدایی از خداباوری است.
باور می کنید که اینها بزرگان غرب هستند که انسان را چون گرگ توصیف می کنند، و بهترین انسان را انسانی میدانند که خودخواه ترین و بی رحم ترین انسان باشد، و سپس نتیجه می گیرند که باید به هر طریقی بر مردم حکومت کرد، و هیچ خط قرمزی برای نگه داشتن حاکمیت وجود ندارد! این تفکرات زاییده جدایی از خداباوری است.

آنچه که از رعایت حقوق دیگران در برخی جوامع غربی می بینیم به واسطه یک فرهنگ سازی قوی مبتنی بر زندگی اجتماعی است، و دین دار و غیر دین دار هم نمی شناسد، در چنین جوامعی دیندارانشان هم اینچنین رفتار می کنند، و در جوامع بی فرهنگ خداناباروانشان هم بی فرهنگ عمل می کنند! بنابراین تاثیرگذاری تربیت های فرهنگی را باید از خداباوری و خداناباوری جدا کرد.

سوم: عقل نیز حجتی الهی است

اگر در جامعه ای بر فرض خداناباور باشند اما مبانی و لوازم سوء این اعتقاد که گذشت را نادیده گرفته و واقعا اخلاق دارانه و بر مدار عقل محض زندگی کنند بله به سعادت دنیوی می رسند، اما باز این به سعادت رسیدن موهبتی از جانب خداوند است اگرچه خدا را قبول نداشته باشند! چرا که عقل حجت خداوند بوده و اصلا به همین خاطر در درون انسان گذارده شده است تا راه را نشان دهد، همانطور که امام کاظم(ع) می فرمایند:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏»؛ برای خدا بر مردم دو حجت است، یکی حجت ظاهری که همان انبیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، و یکی حجت باطنی که همان عقل است.(الکافی، ج1، ص16)

بنابراین چنین جامعه ای نصفه و نیمه از حجت الهی پیروی کرده اند و طبیعتا به صلح و صفا و تفاهم و بخشی از سعادت رسیده اند، و قطعا اگر از آن حجت دیگر هم بهره می بردند این پیشرفت و تفاهم چشم گیرتر می بود. دین به صورت قطعی در کنار عقل به این صلح و پیشرفت هم عمق خواهد بخشید، و هم به آن سرعت خواهد داد.

چهارم: مقایسه در شرایط مساوی
گاهی گمان میشود که اگر خداناباوری باشد انسان بهتر به سمت صلح و تفاهم خواهد رفت، منشأ این اشکال یک مقایسه نابه جا است؛ یعنی این کشور را با آن کشور مقایسه کردن است، در حالی که اولین گام، و بدیهیات مقایسه این است که مقایسه در شرایط مساوی انجام شود. نمیشود با مقایسه مردم مثلا خاورمیانه با مردم مثلا فلان کشور پیشرفته که به حقوق اجتماعی خیلی اهمیت می دهند مقایسه کرد و سپس حکم به کارآمدتر بودن خداناباوری کرد.

یک جامعه بر فرض متمدن بودن، خداباور و خداناباورش هر دو متمدن هستند، و اگر در کشوری بی فرهنگی و بی اخلاقی وجود دارد هرگز اینطور نیست که خداناباورانش بهتر باشند! پس باید خود نقش خداباوری و خداناباوری را سنجید، و برای این کار بهتر است یک کشور و یک مردم را در دو فرض خداباوری و خداناباوری مقایسه کرد. مثلا اگر همین مردم ما که انصافا مردم خوبی هم هستند به آنها بگویید از فردا بهشت و جهنمی در کار نیست! هر کسی هر کاری کرد هرگز عقوبت نخواهد شد! طبیعتا آمار جرم و جنایت ده ها، بلکه صدها برابر خواهد شد! این مقایسه در شرایط تساوی طبیعتا نقش اعتقاد به خدا و معاد را اثبات می سازد.

پارسا مهر;1007400 نوشت:
به نظرم دنیا به این سمت داره پیش می ره، شاید یک پستی و بلندی هایی کوچیکی در حین رفتن به این سمت به چشم بیاد.شاید در یک دوره هایی یک دینی یک مذهبی، یک جرقه هایی بزنی ویک هوادارانی نسبتا وسیع پیدا کنه.ولی رفته رقته، اون جرقه ها خاموش میشه... و سرانجام، باوری به خدا و ادیان ابراهیمی نمی مونه!!اون زمان، دنیا تیره و تاره؟ یا همه در خوبی و رفاه؟میشه با اطمینان پاسخی داد؟

اما بخش دوم: آیا دنیا به سمت خداناباوری پیش می رود؟
در این که دنیا دارد به سمت خداناباوری میرود، بنده خلاف این را اعتقاد دارم، اتفاقا دنیا دارد به سمت خداگرایی پیش میرود، این حرف شما شاید 100 یا حتی 50 سال پیش پذیرفتنی می بود به خاطر موجی دین زدگی که از رنسانس و سپس انقلاب های سکولار شروع شد اما امروز ورق برگشته است.

یافته های فیزیک که استارت خدانابوری را زد امروز دارد بار دیگر دارد به سمت خداباوری بر می گردد، همانطور که جان اف هات استاد ممتاز دانشگاه جرج تاون آمریکا و مؤسس و رئیس مرکز مطالعات علم و دین در این دانشگاه می­گوید:
«اگرچه پایه فلسفه­های مادی گرایانه از فیزیک کلاسیک در قرن هفدهم نشأت گرفت، اما امروز همین فیزیک مهم ترن چالش ها را در برابر مادی گرایان قرار می دهد، امروز فیزیک و نجوم با مفاهیمی سر و کار دارند که لااقل به طور ظاهری با تعابیر دینی همخوانی بیشتری دارند»(خدا در علم جدید، ترجمه بتول نجفی، مجله نامه علم و دین، شماره 3، ص38)
ثابت هایی ظریفی که علم فیزیک به آن رسیده و در قالب اصل آنتروپیک تبیین میشود به قدری دقیق است که کیهان شناسی چون فرد هویل می گوید: وقوع حیات در جهان به صورت تصادفی مانند این است که با وزش باد بر یک انبار ابزارهای فرسوده و قراضه، یک بوئینگ 747 با تمام امکانات پدید آید!

دکتر مهدی گلشنی فارغ التحصیل دکترای فیزیک از دانشگاه برکلی آمریکا و استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف که در بسیاری از سمینارهای بین المللی حضور دارد چنین می گوید:
«شما اگر وضعیت بیست سال پیش اروپا و آمریکا را با حالا مقایسه کنید، اصلا قابل قیاس نمی باشد؛ چند سال قبل در سمینار تعبیر فیزیک نسبیت در لندن بودم که فیزیکدان فیلسوف بلژیکی در ضمن صحبتش نامی از خدا آورد، که یک فیزیکدان آمریکایی از دانشگاه آکسفورد گفت در کنفرانس فیزیک جایی برای آوردن نام خدا نیست؛ (اما) چهار سال پیش انجمن آمریکایی پیشرفت علم سمینار دوره ای اش را برگزار کرد، جلسات علم و دین آن بقیه جلسات را تحت الشعاع قرار داده بود»(عصر امام خمینی، ص103)

در این خصوص سخن بسیار است، می توانید به کتاب عصر امام خمینی نوشته آقای میر احمدرضا حاجتی مراجعه کنید، ایشان سخنان اندیشمندان، و موسسات بین المللی را در این رابطه جمع کرده اند که بنده به چند نمونه از آن اشاره می کنم:

«بیل مایزر» روزنامه نگار و محقق آمریکایی طی ده برنامه متوالی که از شبکه pbs پخش شد با ارائه نتایج تحقیقات خود چنین اظهار داشت:
«مردم در سراسر جهان از مادی گرایی و ماتریالیسم خسته شده اند و به سرعت به سوی معنویت گرایی باز می گردند و این بازگشت چندی است که اغز شده است»(ص81)

دکتر پنتی کاینن، از محققان و اساتید دانشگاه فنلاند:
«در جهان امروز تمایل برای پذیرش دین به وجود آمده و این تمایل رو به افزایش است».(ص81)

«گوستاو ینبور» خبرنگار روزنامه امریکایی نیویورک تایمز نیز طی گزارشی اعلام کرد:
«نه تنها در آمریکا، که در همه نقاط جهان توجه مردم به مذهب و خدا رو به افزایش چشم گیر است»(ص82)

بنابراین آنچه که موجب چنین گمانی میشود که خداناباوری در حال رشد و گسترش است، بیشتر به خاطر بروز و نمود آن خصوصا در ایران است، یعنی هوچی گری و ابزار رسانه ای این طرف قوی تر است، با ابزارهای قوی رسانه ای و با تمام توان به میدان آمده اند که به ایرانیان بفهمانند دین گرایی و خداباوری رو به افول است تا مهمترین مبنای این حکومت که دینداری اجتماعی است را سست کنند.

پارسا مهر;1007400 نوشت:
سرانجام، باوری به خدا و ادیان ابراهیمی نمی مونه!!اون زمان، دنیا تیره و تاره؟ یا همه در خوبی و رفاه؟میشه با اطمینان پاسخی داد؟

بنابراین در یک کلام چنین اتفاقی، یعنی محو خداباوری و ادیان ابراهیمی هرگز اتفاق نخواهد افتاد...
اما بر فرض وقوع آن هیچ پیش بینی قطعی نمی شود در خصوص آینده داشت، اگرچه به لحاظ وقوعی استمداد از عقل برای ایجاد دنیایی پر از عدل و صفا و تفاهم ممکن است، اما با توجه به مبانی فکری خداناباوری، قرائن به صورت قوی گویای این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

نمونه آن را در اوضاع مدعیان تمدن سازی های سکولار می بینیم، از جمله آشوب های فرانسه به عنوان مهد آزادی و لیبرالیسم! یا حق وتو برای قدرت های برتر که نشان از همان قوانین جنگل دارد و هیچ منطقی آن را حمایت نمی کند! یا انتخاب عربستان به عنوان ریاست پنل حقوق زن در سازمان ملل و پروژه ماستمالیزیشن قتل خاشقچی و نمونه های فراوانی که از سوی کسانی که مدعی هستند بشر با سکولاریسم می تواند به سعادت دنیوی برسد!

پرسش:
آیا می شود دنیا بدون هیچ یک از ادیان ابراهیمی در صلح و پیشرفت و تفاهم و دوستی باشد؟ به نظر می رسد دنیا دارد به این سمت و سو میرود، زمانی که جرقه های دین داری خاموش شود، دنیا تیره و تار خواهد بود، یا همگی در رفاه و آسایش؟


پاسخ:

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

این که دنیا دارد به سمت خداناباوری میرود حرف دقیقی نیست، اتفاقا دنیا دارد به سمت خداگرایی پیش میرود، این حرف شما شاید 100 یا حتی 50 سال پیش پذیرفتنی می بود به خاطر موجی دین زدگی که از رنسانس و سپس انقلاب های سکولار شروع شد اما امروز ورق برگشته است.
یافته های فیزیک که آغازی بر خداناباوری بود امروز دارد بار دیگر به سمت خداباوری بر می گردد، همانطور که جان اف هات استاد ممتاز دانشگاه جرج تاون آمریکا و مؤسس و رئیس مرکز مطالعات علم و دین در این دانشگاه می­گوید:
«اگرچه پایه فلسفه­های مادی گرایانه از فیزیک کلاسیک در قرن هفدهم نشأت گرفت، اما امروز همین فیزیک مهم ترن چالش ها را در برابر مادی گرایان قرار می دهد، امروز فیزیک و نجوم با مفاهیمی سر و کار دارند که لااقل به طور ظاهری با تعابیر دینی همخوانی بیشتری دارند»(1)

ثابت هایی ظریفی که علم فیزیک جدید به آن رسیده و در قالب اصل آنتروپیک تبیین میشود به قدری دقیق است که کیهان شناسی چون فرد هویل می گوید: وقوع حیات در جهان به صورت تصادفی مانند این است که با وزش باد بر یک انبار ابزارهای فرسوده و قراضه، یک بوئینگ 747 با تمام امکانات پدید آید!

دکتر مهدی گلشنی فارغ التحصیل دکترای فیزیک از دانشگاه برکلی آمریکا و استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف که در بسیاری از سمینارهای بین المللی حضور دارد چنین میگوید:
«شما اگر وضعیت بیست سال پیش اروپا و آمریکا را با حالا مقایسه کنید، اصلا قابل قیاس نمی باشد؛ چند سال قبل در سمینار تعبیر فیزیک نسبیت در لندن بودم که فیزیکدان فیلسوف بلژیکی در ضمن صحبتش نامی از خدا آورد، که یک فیزیکدان آمریکایی از دانشگاه آکسفورد گفت در کنفرانس فیزیک جایی برای آوردن نام خدا نیست؛ (اما) چهار سال پیش انجمن آمریکایی پیشرفت علم سمینار دوره ای اش را برگزار کرد، جلسات علم و دین آن بقیه جلسات را تحت الشعاع قرار داده بود»(2)
خلاصه اینکه در این خصوص سخن بسیار است، به عنوان مثال دکتر پنتی کاینن، از محققان و اساتید دانشگاه فنلاند چنین می گوید:
«در جهان امروز تمایل برای پذیرش دین به وجود آمده و این تمایل رو به افزایش است».(3)

بنابراین آنچه که موجب چنین گمانی میشود که خداناباوری در حال رشد و گسترش است، بیشتر به خاطر بروز و نمود آن خصوصا در ایران است، یعنی هوچی گری و ابزار رسانه ای این طرف قوی تر است، با ابزارهای قوی رسانه ای و با تمام توان به میدان آمده اند که به ایرانیان بفهمانند دین گرایی و خداباوری رو به افول است تا مهمترین مبنای این حکومت که دینداری اجتماعی است را سست کنند.

نکته دوم:

اما در خصوص اینکه آیا دنیا بدون اعتقاد به خداوند می تواند در صلح و پیشرفت و تفاهم باشد؟ پاسخ این است که به لحاظ وقوعی بله؛ دنیا بدون اعتقاد به خدا نیز ممکن است به صلح و پیشرفت و تفاهم برسد؛ اما این پاسخ مثبت به این مسئله به لحاظ قابلیت است وگرنه وقوع چنین چیزی بدون اعتقاد به خدا بسیار دشوار است، به چند دلیل:

الف) عدم حجیت عقل، و نسبی گرایی در اخلاق
این که دنیا بدون خداباوری هم می تواند به سعادت در دنیا برسد، در گرو پیروی از عقل است، اما اندیشه های مادی گرایانه که به خداناباوری منتهی شده است، نتایج رقت باری دیگری هم داشته اند، این تفکرات عمدتا عقل انسان را حاصل انتخاب طبیعی و رشد تکاملی او می دانند، بنابراین جایی برای حقانیت آن باقی نمی ماند! از نگاه اینان ادراکات عقلی و خصوصیات انسانی حاصل تکامل ژنتیکی است، و هر دوره ای ممکن است این اندیشه ها جای خود را به اندیشه های دیگری بدهند!

به همین خاطر رواج بی اخلاقی و عدم پایبندی به اخلاق از لوازم اعتقاد به تکامل گرایی به شمار می رود، چون نظریه انتخاب طبیعی می گوید هر تکاملی از دل تنازع بیرون می آید! بنابراین از زاویه دید تکامل گرایان اگر انسان دارای عقل شده و این قدرت تفکر در انسان باقی مانده است به خاطر این بوده که او را برای باقی ماندن برتر می کند! اگر روزی خلاف این شد، خب خلاف آن باقی خواهد ماند!

بنابراین باز هم مبانی فکری که لازمه خداناباوری است اجازه نمی دهد که انسان عاقلانه تصمیم بگیرد، بلکه اصلا این اخلاق را حجت نمی داند و اگر هم بپذیرد به ناچار برای ایجاد و فراهم کردن شرایط یک زندگی زیر بار آن میرود، اما در جایی که منافعش اقتضاء کند اصل خود را در استکبارگری و مانند آن خودش را نشان میدهد.

ب) نقش پررنگ دین در عمل طبق اصول اخلاقی
انسانی که نه خالقی بالای سر خود می بیند، و نه اعتقاد به حساب و کتاب دارد، یک بُعد عقلانی و انسانی بسیار قوی میخواهد که هنجارمدارانه رفتار کند!
اینکه انسان بداند اگر بانک بزند می تواند تا پایان عمر عالی زندگی کند، و هیچ عذابی هم در انتظار او نیست، و بعد از مرگ هم شرایط او با کسی که بانک نزده و یک عمر در فقر به سر برده یکسان است، خیلی عامل بازدارنده قوی عقلی می خواهد که دست به چنین رفتارهایی نزند.

نباید از ظواهر رفتار مردم دربرخی جوامع قضاوت داشت که بدون اعتقاد به خدا نیز رسیدن به سعادت دنیوی هموار است، باید کمی عمیق تر را نگاه کرد، جنگ های جهانی، خوی استعمارگری و اندیشه های سیاسی ماکیاولی و توماس هابز، و همچنین انسان شناسی امثال نیچه نشأت گرفته از همین جدایی از خداباوری است.
باور می کنید که اینها بزرگان غرب هستند که انسان را چون گرگ توصیف می کنند، و بهترین انسان را انسانی میدانند که خودخواه ترین و بی رحم ترین انسان باشد، و سپس نتیجه می گیرند که باید به هر طریقی بر مردم حکومت کرد، و هیچ خط قرمزی برای نگه داشتن حاکمیت وجود ندارد! این تفکرات زاییده جدایی از خداباوری است.

آنچه که از رعایت حقوق دیگران در برخی جوامع غربی می بینیم به واسطه یک فرهنگ سازی قوی مبتنی بر زندگی اجتماعی است، و دین دار و غیر دین دار هم نمی شناسد، در چنین جوامعی دیندارانشان هم اینچنین رفتار می کنند، و در جوامع بی فرهنگ خداناباروانشان هم بی فرهنگ عمل می کنند! بنابراین تاثیرگذاری تربیت های فرهنگی را باید از خداباوری و خداناباوری جدا کرد.

ج) عقل نیز حجتی الهی است
اگر در جامعه ای بر فرض خداناباور باشند اما مبانی و لوازم سوء این اعتقاد که گذشت را نادیده گرفته و واقعا اخلاق دارانه و بر مدار عقل محض زندگی کنند بله به سعادت دنیوی می رسند، اما باز این به سعادت رسیدن موهبتی از جانب خداوند است اگرچه خدا را قبول نداشته باشند! چرا که عقل حجت خداوند بوده و اصلا به همین خاطر در درون انسان گذارده شده است تا راه را نشان دهد، همانطور که امام کاظم(علیه السلام) می فرمایند:
«إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏»؛ برای خدا بر مردم دو حجت است، یکی حجت ظاهری که همان انبیا و ائمه(علیهم السلام) هستند، و یکی حجت باطنی که همان عقل است.(4)

بنابراین چنین جامعه ای نصفه و نیمه از حجت الهی پیروی کرده اند و طبیعتا به صلح و صفا و تفاهم و بخشی از سعادت رسیده اند، و قطعا اگر از آن حجت دیگر هم بهره می بردند این پیشرفت و تفاهم چشم گیرتر می بود. دین به صورت قطعی در کنار عقل به این صلح و پیشرفت هم عمق خواهد بخشید، و هم به آن سرعت خواهد داد.

د) مقایسه در شرایط مساوی
گاهی گمان میشود که اگر خداناباوری باشد انسان بهتر به سمت صلح و تفاهم خواهد رفت، منشأ این اشکال یک مقایسه نابه جا است؛ یعنی این کشور را با آن کشور مقایسه کردن است، در حالی که اولین گام، و بدیهیات مقایسه این است که مقایسه در شرایط مساوی انجام شود. نمیشود با مقایسه مردم مثلا خاورمیانه با مردم مثلا فلان کشور پیشرفته که به حقوق اجتماعی خیلی اهمیت می دهند مقایسه کرد و سپس حکم به کارآمدتر بودن خداناباوری کرد.

یک جامعه بر فرض متمدن بودن، خداباور و خداناباورش هر دو متمدن هستند، و اگر در کشوری بی فرهنگی و بی اخلاقی وجود دارد هرگز اینطور نیست که خداناباورانش بهتر باشند! پس باید خود نقش خداباوری و خداناباوری را سنجید، و برای این کار بهتر است یک کشور و یک مردم را در دو فرض خداباوری و خداناباوری مقایسه کرد. مثلا اگر همین مردم ما که انصافا مردم خوبی هم هستند به آنها بگویید از فردا بهشت و جهنمی در کار نیست! هر کسی هر کاری کرد هرگز عقوبت نخواهد شد! طبیعتا آمار جرم و جنایت ده ها، بلکه صدها برابر خواهد شد! این مقایسه در شرایط تساوی طبیعتا نقش اعتقاد به خدا و معاد را اثبات می سازد.

جمع بندی و نتیجه گیری

بنابراین در یک کلام چنین اتفاقی، یعنی محو خداباوری و ادیان ابراهیمی هرگز اتفاق نخواهد افتاد...
اما بر فرض وقوع آن هیچ پیش بینی قطعی نمی شود در خصوص آینده داشت، اگرچه به لحاظ وقوعی استمداد از عقل برای ایجاد دنیایی پر از عدل و صفا و تفاهم ممکن است، اما با توجه به مبانی فکری خداناباوری، قرائن به صورت قوی گویای این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد.

نمونه آن را در اوضاع مدعیان تمدن سازی های سکولار می بینیم، از جمله آشوب های فرانسه به عنوان مهد آزادی و لیبرالیسم! یا حق وتو برای قدرت های برتر که نشان از همان قوانین جنگل دارد و هیچ منطقی آن را حمایت نمی کند! یا انتخاب عربستان به عنوان ریاست پنل حقوق زن در سازمان ملل و پروژه توجیه و پنهان سازی قتل خاشقچی و نمونه های فراوانی که از سوی کسانی می بینیم که مدعی هستند بشر با سکولاریسم می تواند به سعادت دنیوی برسد!

پی نوشت ها:
1. جان اف هات، خدا در علم جدید، ترجمه بتول نجفی، مجله نامه علم و دین، شماره 3، ص38.
2. حاجتی، میر احمدرضا، عصر امام خمینی، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ بیستم، 1393، ص103
3. همان، ص81
4. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج1، ص16

موضوع قفل شده است