جمع بندی مشکلات زندگی و نا امیدی

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکلات زندگی و نا امیدی

ا عرض سلام خدمت شما عزیزان.بنده یه جوان ۳۴ساله هستم نمیدونم چرا دست به هر کاری که میزنم برام مشکل پیش میاد به قول معروف سنگ جلو پام میفته.به همین خاطر اعصبانی میشم و تا یه مدت کوتاهی نسبت به دین شکاک میشم همه حرفی میزنم.خواهشا راهنمایی کنید که چکار کنم تا برا انجام کارام با مشکل روبه رو نشم.با تشکر

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد کافی

[TD][/TD]

پرسش:
بنده یک جوان ۳۴ساله هستم نمیدانم چرا دست به هر کاری که میزنم برایم مشکل پیش میاید به همین خاطر عصبانی می شوم و تا یک مدت کوتاهی نسبت به دین شکاک می شوم.
چه کنم تا برای انجام کارهایم با مشکل روبه رو نشوم؟

پاسخ:
امیرالمومنین (علیه السلام) در توصیف دنیا می فرمایند: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة (1) دنیا سرایی است که به بلا، سختی و رنج پیچیده شده است»

دنیا به حکم ماده بودنش محل تزاحم ها و اصطکاک ها و فراز و نشیب ها، گرفتاری ها، مشکلات، تلخ ها و شیرینی ها، و ... است.
لذا وظیفه انسان این است که قبل از انجام دادن یک کاری به این نکات توجه نماید:
ا-استعداد، توانایی و ظرفیت خود را شناسایی کند.
2-حتما با متخصصین در آن فن و حرفه مشورت کند و به تمام زوایای آن کار اشراف پیدا نماید.
3- تلاش مستمر در انجام آن کار داشته باشد تا مشکلات را حل و رفع کند و اگر قابل حل نیست تا حداقل امکان آسیب ها را کم کند.
4-در نهایت به حکمت حق تعالی توجه داشته باشد، چون باری تعالی قادر مطلق، عالم مطلق و مهر مطلق و نامحدود دارد.
اگر پدر یا مادرمان از نظر سلامت عقل و روان و اخلاق سالم باشند و امکانات زیادی داشته باشند آیا اگر هنگام مشکلات به ما کمک نکنند ما چه فکری درموردشان می کنیم. اگر در سن کودکی باشیم بعید نیست به انها بدگویی کنیم آنها را خسیس و بد بخوانیم و....آنها باز با مهربانی با ما سخن می گویند و می خواهند بفهمانند که ما بدشما را نمی خواهیم.
فرزندی که در کنار ذغال سرخ شده، قرار گرفته و تصور می کند شکلات است و از مادر درخواست می کند آن را به دست بیاورد، وقتی با ممانعت مادر مواجه می شود، شروع با گریه و...می کند. در حالی که دلسوزی و حکمت مادر است که به درخواست فرزند وقعی نمی نهد.
بارها و بارها از افراد مختلف سؤال شده، آیا به یاد دارید برای چیزی دعا کرده باشید و همان دعا مستجاب نشده و بعدا خدا را شکر کرده اید که خوب شد مستجاب نشد؟
خیلی ها جواب مثبت می دادند و تجارب شان را می گفتند:
خانمی از این که در رشته مورد دعایش قبول نشده بود خدا را شکر می کرد و می گفت اگر در آن رشته قبول شده بودم به رشته موافق با استعداد و علاقه ام نمی رسیدم.
مردی آرزوی داشت به جای دوستش باشد و خدا را ناعادل می دانست ولی وقتی دید دوستش صاحب فرزند نمی شود از خدا شرمگین شد.
خانمی وقتی دید مرد مورد نظرش با فردی ازدواج کرد به خدایش بد گفت ولی وقتی دید او به روابط با زنان مختلف عادت بیمارگونه دارد و چند بار شکست در زندگی زناشویی خورده خدا را شکر کرد، و...
حق تعالی چه زیبا در این زمینه می فرماید: « عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ (2)
چه بسا از چيزى اكراه داشته باشيد كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست‏ داشته باشيد كه شر شما در آن است و خدا مى‏داند و شما نمى‏ دانيد.»
شما هم به نکات بالا توجه بفرمایید و با مرور به گذشته نقاط ضعف را دریابید، تا مشکلات از سر راه شما برطرف شود.
پی نوشت:
1.ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)،دار الحديث‏، قم‏، 1376 ش‏،ص251.
2.بقره/216.

موضوع قفل شده است