جمع بندی با پدر و مادر گناهکار چگونه برخورد کنیم؟

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با پدر و مادر گناهکار چگونه برخورد کنیم؟

سلام و عرض ادب
نوشتنش واقعا برام سخته
جوانی هستم ۲۵ ساله با پدر و مادر در شناسنامه مسلمان و ظاهرا مسلمان و شیعه

.
بنده جوانی هستم نماز خوان و مذهبی
که روزی ۲ بار زیارت عاشورا و دعای عهد هر صبح و نماز شبم ترک نمیشه
حتی بارها برای سوریه اقدام کردم اما قسمت نشده
این هارو از باب آشنایی شما با روحیاتم نوشتم
.
.
.
من با پدر و مادرم زندگی میکنم
خانواده من بهیچ وجه مذهبی نیستند از اون دسته مسلمان ها هستند که توی شناسنامه درج شده مسلمان
از بچگی توی خونه ی ما نه نماز نه قرآن و .... هیچ نبوده و بنده هم اصلا شناختی با دین نداشتم و چند سالی هست محبت حضرت زهرا شامل حالم شده و دگرگون شدم
۲۴ ساعته ماهواره توی خونه روشنه سریال های مزخرف ترکی پر از خیانت
بارها نصیحت کردم قهر کردم دعوا کردم جوابگو نبوده...
.
.
یادمه ۴ ۳ ساله که بودم مادرم با پسر جوانی توی محلمون دوست بود تا حدی که من که کوچیک بودم و نمیشد تنها خونه بمونم مادرم وقتی بیرون میرفت با آن مرد متاسفانه من هم با خودش میبرد
این داستان بیرون رفتن ها شاید در حد یکسال بود من چون خیلی کوچیک بودم احتمالا مادرم فکر میکرده نمیفهمم ولی بعد از ۲۰ سال لحظه لحظه اش با جزئیات توی خاطرمه
حتی خیلی وقت ها من رو دست یکی از زن های بدنام محل که وقتی بزرگتر شدم فهمیدم چکاره بوده میسپرد
این زن که منو دستش میسپردن چند دفعه تو سن ۳ تا ۶ سالگی به خانه های فساد برد...

همه اینهارو با درد و غصه سر سجاده نماز شبم مینویسم
تا این که یکسال پیش به این که همش گوشی دست مادرم بود مشکوک شدم
و متوجه شدم مادر ۵۰ ساله مرد با یه مرد ۳۰ ساله دوست هست و چتهای بسیار رکیک و عکس های بد برای هم میفرستن و داره خیانت میکنه باز نمیکنم موضوع رو

تا نصف شب زدم بیرون
رسیدم خونه نتونستم خودم رو نگه دارم تا صبح بیدار بودم سر نماز صبح از صدای گریه های من بیدار شد سعی کرد علتو بپرسه ولی هیچی نگفتم
بعد از یکهفته که با مادرم حرف نمیزدم و تا نصفه شب برای خواب خونه نمیرفتم خودش اعتراف کرد به دوستی اون آقا و گفت رابطه جنسی در کار نبوده و ...
یکسال و خورده ای هست با مادرم حرف نمیزنم
.
با پدرم هم از بچگی رابطه خوبی نداشتم در حد سلام و علیک چون دست بزن داشت و فحاش بود و .... نه خودش علاقه ای داره رابطه خوبی داشته باشیم نه من فقط احترام میذارم
سوالی که دارم طبق دین من چگونه باید رفتار کنم؟ لطفا با سند و منبع محبت کنید راهنماییم کنید
من حافظه قوی دارم و بسیییییار تو این مسائل حساس و حتی کینه ای هستم
مطمئنم تا روزی که زنده ام نمیتونم به چشم مادر بهش نگاه کنم
یکسال و نیمه خونه که میرم چشمم به چشمش نیفتاده خیلی هم ادای مادرهای مهربون رو در میاره و درمیاورد هدیه تولدت میگیره و .... ولی هیچ فرقی نداره برام یک راست میندازم سطل آشغال
اولین باره اینو جایی مطرح میکنم و درخواست راهنمایی میکنم
چه کنم؟ خونه عوض کنم که پول ندارم حتی اجاره یک ماهو بدم
نمیدونم چه کنم .....
ناشکری نمیکنم ولی زندگیم جهنم شده... نمیدونم چه کنم...

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
سلام و عرض ادب
نوشتنش واقعا برام سخته
جوانی هستم ۲۵ ساله با پدر و مادر در شناسنامه مسلمان و ظاهرا مسلمان و شیعه

سلام
ماجرای پر درد و غصه ای دارید. غم و غصه شما بعد از پی بردن به کارِ مادرتان در یک سال پیش و نیز رابطه با پدرتان قابل درک است. من تا آخر حرف های شما را خواندم. امیدوارم شما هم تا آخر حرف های من را بخوانید.

گفتید که جوانی مذهبی هستید. در تاریخ اسلام جوانان زیادی بودند که از آزار و اذیت و رفتارهای ناپسند خانواده شان در عذاب بودند؛ ولی به خاطر خداوند متعال آن رفتارها را تحمل نمودند. به دو نمونه از این جوانان اشاره می کنم:

- حنظلة بن أبی عامر (حنظله یِ غسیل الملائکة):
حَنْظَلَة بْن اَبی‌عامِر، از اصحاب پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که در جنگ احد به شهادت رسید. حَنظلة در میان دوستان پیامبراکرم جایگاه خاصی داشت. پس از شهادتش پیامبراکرم فرمود:«من دیدم که فرشتگان حنظله را غسل می‌دهند». به همین جهت به حنظله «غسیل الملائکه» می‌گویند.
پدر حنظله ،اَبو عامر، از دشمنان سرسخت پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و از پایه‌گذاران مسجد ضرار به شمار می‌رفت. پدرزنِ حنظله نیز عبدالله بن اُبَیّ، رئیس منافقان مدینه بود. سوره مبارکه منافقون (آیه Dirol و آیات بسیار دیگری که در مذمّت منافقان نازل شده، اشاره به رفتار و کردار پدرزنِ حنظله دارد. فرزندِ عبداللهِ بن اُبَیّ (عبدالله بن عبدالله بن اُبَیّ) روزی به همراه حنظله نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)آمده اند و از ایشان اجازه خواستند که پدرانِ شان را بکشند. اما پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه این کار را به آنها ندادند. این را گفتم تا مقدارِ خشم و نفرتِ این دو جوانِ مؤمن از پدرانِ کافرِ شان را بفهمید.

- عبدالله ذوالبَجادَین:
عبدالله ذوالبَجادَین جوانی بود در مکه که در کودکی پدرش را از دست داد و تحت کفالت عمویش بزرگ شد و ثروت سرشاری در اثر کار و کوشش خودش به دست آورد. تا وقتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث به نبوت شد. او شنید و نشانه های صدق و حقیقت را که از رفتار پیامبر دید شیفته ی اسلام شد. می خواست به حضور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شود و به مسلمانان بپیوندد؛ ولی از ترس عمو که کافری متعصب بود جرأت نداشت. مدتی گذشت و همیشه در این فکر بود که چه کنم تا به هدفم برسم؟ عاقبت دل به دریا زد و تصمیم گرفت و پیش عمو رفت و گفت: حقیقت مطلب این است که من مدت ها است به اسلام گرایش پیدا کرده ام و منتظر بودم شما پیش قدم بشوید و من هم دنبالِ شما بیایم. ولی دیدم از جانب شما خبری نشد. حالا آمده ام از شما اجازه بگیرم که به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسم و به گروه مسلمین بپیوندم. عموی عبدالله تا این حرف را شنید بر آشفت و گفت: اگر این کار را بکنی؛ تمام ثروتی را که تحت کفالت من به دست آورده ای از تو می گیرم. عبدالله که نام اصلی اش عَبدالعُزّی بود گفت: من نعمت اسلام و ایمان را بر تمام ثروت عالَم ترجیح می دهم. هر چه می خواهی بکن! عمو هم گفت: دست از اموال بردار و هر جا می خواهی برو و چنان ناجوانمردانه با او رفتار کرد که حتی لباس تنش را هم از او گرفت! جوان بیچاره لخت و عریان نزد مادر آمد و جریان اسلام آوردن خود را به مادر گفت و تقاضا کرد که به من لباسی بده تا بپوشم و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بروم. مادر هم پوشاکی نداشت. تنها یک تکه گلیم راه راه که زیر پا افتاده بود (عرب به چنین گلیمی بَجاد می گویند؛ یعنی گلیم راه راه) آن را برداشت و از وسط پاره کرد. گلیم دو قسمت شد و به پسرش داد. او گرفت و یک قسمت آن را به صورت حوله ای روی دوشش انداخت و یک قسمت دیگر را هم مانند لُنگ به کمرش بست و از مادر خداحافظی کرد و از مکه به سمت مدینه آمد. هنگام سحر بود که به مدینه رسید. داخل مسجد شد، در گوشه ای نشست. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز بعد از نماز صبح در مسجد می گشت و از غریبه ها و تازه واردها تفقد می فرمود و از حال اصحاب صُفه که خانه ای نداشتند و در مسجد زندگی می کردند جویا می شد. در این میان چشمش به یک جوان تازه وارد افتاد که با وضع مخصوصی خود را پوشانده است. مقابلش ایستاد و فرمود: تو که هستی؟

جوان گفت:«من عبدالعُزّی از فلان قبیله ام». عُزّی نام یکی از بت های معروف بود. در آن زمان بت پرست ها اسم بت ها را روی بچه هایشان می گذاشتند. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من از امروز اسم تو را عبدالله ذوالبجادین گذاشتم(یعنی عبداللهِ گلیم پوش)؛ تو میهمان من هستی». او در مدینه تحت عنایت رسول اکرم مشغول یادگیری قرآن و احکام دینی بود تا جنگ تبوک پیش آمد و مسلمانان عازم میدان جنگ شدند. او نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: یا رسول الله دعا بفرمایید که فیض شهادت نصیب من گردد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش دعا کرد که «خدایا خون عبدالله را بر کافران حرام گردان». عرض کرد:"یا رسول الله منظورم این نبود. می خواستم به فیض شهادت نایل شوم". فرمود: «کسی که به قصد جهاد در راه خدا از خانه اش بیرون برود و در بین راه بمیرد، اجر شهید خواهد داشت» (...وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً اِلَی اللهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ یُدرِکْهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللهِ) (سوره مبارکه نساء /آیه ی 100)

این یک پیشگویی بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش فرمود. مسلمانان حرکت کردند و به محل جنگ که رسیدند، عبدالله تب کرد و مریض شد. چند روزی هم بیمار بود و با همان بیماری از دنیا رفت. در شبِ دفنش بلال مؤذّن چراغی به دست داشت. قبر که حاضر شد، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خودش داخل قبر رفت و با دست خودش جنازه ی عبدالله را گرفت و در میان قبر گذاشت و فرمود: «خدایا من از عبدالله راضی هستم، تو هم از او راضی باش».

ادامه دارد...

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
جوانی هستم ۲۵ ساله با پدر و مادر در شناسنامه مسلمان و ظاهرا مسلمان و شیعه

- روزبهِ ایرانی
نام سلمان فارسی را شنیده اید. سلمان در منطقه «جِی» از توابعِ اصفهانِ کنونی به دنیا آمد. پدرش نام او را «روزبه» گذاشت. پدر سلمان، کاهن زرتشتی به نام «بدخشان» بود که مسؤولیّت روشن نگهداشتنِ آتش مقدّس در آتشکده را به عهده داشت. روزی سلمان به صورت اتفاقی با راهبی مسیحی برخورد کرد. پس از یک گفتگو با راهب، سلمان به دین و آیینِ او علاقه مند شد. وقتی سلمان به خانه برگشت، در مورد راهب مسیحی با پدرش صحبت کرد و به او گفت که قصد دارد دین خود را تغییر دهد و به دینِ مسیحت درآید. پدرش با شنیدن این حرف بسیار عصبانی شد و وقتی اصرار سلمان را دید، او را زندانی کرد. مدتی بعد، سلمان توانست از زندانِ پدر فرار کند و به منطقه شام (سوریه کنونی) برود. در شام سلمان با عابدی که به افراد فقیر کمک می کرد آشنا شد. سلمان او را خیلی دوست داشت و همیشه همراه او بود تا وقتی که زمان مرگ عابد فرا رسید. لحظات قبل از مرگ عابد، سلمان از او خواست که فردِ باایمانی مانند خودش را به او معرفی نماید. آن عابد، دانشمندِ زاهدی را به او معرفی کرد و به سلمان گفت:«این شخصْ انجیلی صحیح و بدون تحریف در اختیار دارد و می تواند تو را به حقیقت برساند».

پس از مرگ عابد، سلمان به خدمت آن دانشمند زاهد رفت و از او دانش و معرفتِ زیادی به دست آورد؛ تا اینکه بالاخره اجل آن دانشمند نیز فرا رسید. قبل از فوتِ آن زاهد، سلمان از او پرسید که پس از رحلتش از چه کسی علم و معرفت بیاموزد. آن زاهد پاسخ داد که به زودی پیامبری مبعوث می شود که آیینش مطابق با دینِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. این پیامبر به شهری که نخلستان دارد و در سرزمینی پُر از سنگ های سیاه و پراکنده واقع است مهاجرت می کند. او به سلمان گفت: پیامبر آخر الزّمان، سه نشانه دارد: صدقه قبول نمی ‌کند، هدیه را قبول می‌ کند و میان دو شانه‌ او مهر نبوت وجود دارد.

سلمان مدتی بعد از وفات آن دانشمند، با یک کاروان تجاری به سوی عربستان راه افتاد؛ اما در میانه راه، افراد کاروان به سلمان خیانت کردند؛ او را دستگیر نمودند و به عنوان برده به تاجری یهودی در منطقه «وادی القُری» فروختند. پس از مدتی، یکی از یهودیانِ قبیله بنی قریظه که به وادی القری رفته بود، سلمان را از صاحبش خرید و به مدینه برد.
سلمان با دیدن نخلهای فراوان و سرزمینی که مدینه در آن واقع شده بود، فهمید که پیامبر به این شهر مهاجرت خواهد کرد. تا این که بالاخره حضرت‌ رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سوی مدینه هجرت کردند؛ اما قبل از اینکه وارد مدینه شوند، چند روزی در منطقه قُبا ماندند. سلمان خبر ورود پیامبرِ جدید را به قُبا شنید. مقداری خرما برداشت و مخفیانه به قُبا رفت و به حضور رسول ‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) مشرّف شد و خدمت آن حضرت عرض کرد: شنیده‌ام که شما انسان صالح و شایسته‌ ای هستید و گروهی از غریبان و مستمندان نیز همراه شما هستند. من مقداری خرما به عنوان صدقه برای شما آورده‌ ام تا میل بفرمایید. حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) به یاران خود اشاره فرمودند که آن خرماها را بردارند و بخورند؛ اما خودشان از آن خرماها تناول نکردند. سلمان اولین نشانه پیامبر را که قبول نکردن صدقه بود، درآن حضرت مشاهده کرد. چون سلمان فرصتی نداشت تا بیشتر با پیامبر گفتگو کند، نزد اربابش برگشت و ادامه‌ تحقیقش را به فرصتی دیگر واگذار کرد.

چند روز بعد سلمان باخبر شد که حضرت‌ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) از قبا به مدینه تشریف برده‌اند. بنابراین در اولین فرصت اندکی خرما برداشت و مخفیانه به مدینه رفت و در مجلس حضرت رسول ‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) حاضر شد و خرماها را خدمت آن حضرت تقدیم و عرض کرد: این خرماها را به عنوان هدیه قبول فرمایید. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) آن را قبول فرمودند و اندکی از آن خوردند و سپس میان یاران خود تقسیم کردند.
به این صورت، دو نشانه از نشانه ‌های پیامبریِ حضرت رسول ‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) برای سلمان ثابت شد.

سلمان روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) را در قبرستان بقیع در حال تشیع جنازه‌ ای مشاهده کرد. پس از سلام و عرض ادب، پشت سر آن حضرت به راه افتاد تا بتواند مهر نبوت آن بزرگوار را ببیند. پس از مشاهده آن علامت، سلمان شهادتین را گفت و مسلمان شد. سپس به نزد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفت و سرگذشت خود را برای آن حضرت بازگو کرد. پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و هزار و ششصد درهم از مرد یهودى خرید و آزاد کرد و نام "سلمان‏" را بر او نهاد.
سرگذشت سه جوان مسلمان را برایتان نقل کردم. شما هم لطف خداوند متعال شامل حال شما شده و توانسته اید راهِ درست را پیدا کنید و در آن قدم بردارید.

ادامه دارد...

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
جوانی هستم ۲۵ ساله با پدر و مادر در شناسنامه مسلمان و ظاهرا مسلمان و شیعه

آن چه گفتم، از تاریخ اسلام بود. آن چه می گویم هم از خودم نیست و قرآن کریم و احادیثِ ائمّه اطهار (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) است.
دلیل اول: در سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه 14، خداوند متعال می فرماید: (وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) یعنی :«و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‌ای را متحمّل می‌شد) و دوران شیرخوارگیِ او در دو سال پایان می‌یابد؛ (آری به او توصیه کردیم) که برای من و برای پدر و مادرت شُکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!».

در آیه 15 همین سوره لقمان، خداوند متعال می فرماید: (وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا) یعنی:«و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می‌دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‌ای رفتار کن». در این آیه شریفه، خداوند متعال در مورد پدر و مادرِ مُشرک فرموده که اگر آنها خواستند تو مُشرک بشوی، از آنها اطاعت نکن. اما در این آیه، خداوند متعال اجازه اهانت کردن، بی احترامی و قهرکردن با پدر و مادرِ مُشرک به افراد مؤمن نداده است. توصیه یِ خداوند متعال در همین آیه به احترام به پدر و مادر، بی قید و شرط است. یعنی خداوند متعال در آیه 15 نفرموده:" با پدر و مادرِ مؤمنِ خودت با نیکی رفتار کنید" یا در آیه 14 نفرموده "برای من و پدر و مادرِ مؤمنِ خودت شُکر به جای آورید" ؛ بلکه والدین را بدون هیچ صفتی ذکر فرموده است. این می فهماند که در هر صورتی باید به پدر و مادرمان احترام بگذاریم، به آنها نیکی کنیم و از آنها تشکر نماییم؛ اما از اطاعت کردن از پدر و مادر در موضوعاتی که با دستورات خداوند متعال مخالف است، باید خودداری کنیم.

پس قهرکردنِ شما با مادرتان درست نبوده است و خلاف آیات قرآن کریم است. همچنین بی محلّی کردن به پدرتان نیز مطابقِ آیات قرآن کریم نیست.
دلیل دوم: امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند: «ثَلاثةٌ لابُدَّ مِن أدائِهِنَّ عَلی کُلِّ حالٍ: الأمانَةُ إلَی البَرِّ وَ الفاجِر وَ الوَفاءُ بِالعَهدِ لِلبَرِّ وَ الفاجِر وَ بِرُّ الوالدَینِ بَرَّینِ کانا أو فاجِرَین» یعنی: «سه چیز است که همیشه باید آن ها را انجام داد: ادای امانت به آدم نیکوکار و بدکار و وفای به پیمان با آدم نیکوکار و آدم بدکار و نیکی به پدرو مادر، چه نیکوکار باشند چه بدکار» [مستدرک الوسائل، حاج میرزا حسین نوری طبرسی، ج15، ص 179، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1408 ه.ق]
مسأله احترام و نیکی به پدر و مادر آن قدر مهمّ است که حاج میرزا حسین نوری طبرسی در همین جلد 15 کتاب مستدرک الوسائل، پنج حدیث از حضرات معصومین (علیهم السلام) درباره «واجب بودنِ نیکی به پدر و مادر، چه نیکوکار باشند و چه بدکار» آورده است. اگر بخواهید چهار حدیثِ دیگر را هم ذکر می کنم.

دلیل سوم: عموی حضرت ابراهیم (علیه السلام) که نامش آزر بود، فردی بت پرست بود. در قران کریم، سوره مبارکه مریم، آیات شریفه 42 تا 48 نحوه یِ سخن گفتنِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) با عمویش را بیان می فرماید:
« در اين كتابْ ابراهيم را ياد كن كه وى بسيار راستگو و پيغمبر خدا بود (41)
زمانی که كه به پدرش گفت: اى پدر! چرا بتى را پرستش مى كنى كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه تو را از چيزى بى نياز مى كند (42)
اى پدر! عِلمى براى من آمده كه براى تو نيامده؛ مرا پيروى كن تا تو را به راهى راست هدايت كنم (43)
اى پدر! شيطان را عبادت نكن كه شيطانْ به درگاه خداى رحمان عصیان و نافرمانی کرد (44)
اى پدر! من از آن می ترسم كه از خداى رحمان عذابى به تو برسد و در آن حال دوستدار شيطان باشى (45)
گفت: اى ابراهيم! از خدايانِ من روى می گردانى؟ اگر بس نكنى، تو را سنگسار مى كنم و آنگاه بايد مدتى دراز از من جدا شوى (46)
ابراهيم گفت: سلام بر تو باد[عرب ها برای خداحافظی هم سلام می گویند]. براى تو از پروردگارم آمرزش خواهم خواست كه او به من مهربان است (47)
و از شما و آنچه به غیر از خدا مى خوانيد كناره مى گیرم و پروردگارم را مى خوانم. امیدوارم در مورد دعاى پروردگارم محروم نباشم (48) ».

این شیوه یِ حضرت ابراهیم (علیه السلام) در برخورد با عمویش بود. شاید بپرسید:«چرا در این آیات، حضرت ابراهیم (علیه السلام) به عمویش پدر می گفت؟». باید بگویم: علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) در کتاب تفسیر المیزان معتقد است در زبان عربی «أب» به کسی اطلاق می‌شود که امور فرد را بر عهده دارد در نتیجه به پدر، عمو، جدّ، پدر زن و حتی به رئیس و بزرگ قبیله نیز «أب» گفته می‌شود. به شیوه سخن گفتن حضرت ابراهیم(علیه السلام) با عمویش دقت کنید. ببینید با یک فرد کافر چطور به نرمی صحبت می کند؛ در حالیکه هیچ گناهی به بزرگی کافربودن نیست.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) همیشه با همه افراد - چه مؤمن و چه کافر- مهربان بودند. خداوند متعال به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) در سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 159می فرماید: (وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) یعنی :« و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن ».

ادامه دارد...

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
جوانی هستم ۲۵ ساله با پدر و مادر در شناسنامه مسلمان و ظاهرا مسلمان و شیعه

شاید بگویید:"حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیامبر بوده و وظیفه تبلیغ دین را داشته و به همین خاطر با عمویش به نرمی حرف می زده است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز پیامبر بود و وظیفه تبلیغ دین را داشت و به همین خاطر آنها با افراد بدکار هم مهربان بودند. من که وظیفه تبلیغ دین را ندارم". در جواب این حرف باید بگویم: پیامبران الهی همگی الگوی افراد مؤمن بودند و هستند و افراد مؤمن باید از رفتارِ آنها سرمشق و الگو بگیرند. خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 21 به الگو بودنِ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) تصریح می نماید و می فرماید: (لَقَد کانَ لَکم فی رَسولِ اللَّهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یرجوا اللَّهَ و الیومَ الأخِرَ و ذَکرَ اللَّهَ کثیراً) یعنی:«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».

انسان ها هر قدر که بد باشند، فطرتِ آنها به سوی خداوند متعال گرایش دارد. اینکه می بینید مادرتان به شما هدیه می دهد، به خاطر دوست داشتنِ شما و کارهای خوب تان است. انسان هایی که مدّتی راه کَج را می روند، پس از مدتی از کار خود پشیمان می شوند و دوست دارند که به راه راست هدایت شوند و در راه راست که راه خداوند متعال است، قدم بردارند. شما باید با اخلاق و رفتار نیکو این راه را به پدر و مادرتان نشان بدهید و همیشه امیدوار باشید که خداوند متعال قلب پدر و مادرتان را به راه راست و هدایت به سوی کمال باز نماید و هیچ وقت از هدایتِ آنها ناامید نشوید. خداوند متعال در سوره مبارکه یوسف (علیه السلام) از قول حضرت یعقوب (علیه السلام) می فرماید: (وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ) یعنی:« و از رحمت‏ خدا نوميد مباشيد؛ زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏ خدا نوميد نمى ‏شود (87)».

بدانید که اگر با پدر و مادرتان مهربان باشید، به آنها احترام بگذارید، با آنها به نرمی صحبت کنید و با رفتارتان به آنها زیبایی های دین اسلام را نشان دهید، بهترین خدمت را به آنها کرده اید. حضرت امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«كونوا دُعاةً لِلناسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، لِيَرَوا مِنكُم الوَرَعَ وَالاجتِهادَ وَ الصَلاةَ وَ الخَيرَ، فَإنَّ ذلِكَ دَاعِيَةٌ» یعنی «مردم را با غير زبان خود (با رفتارتان) دعوت كنيد، تا پارسايى و سخت كوشى و نماز و خوبى را از شما ببينند؛ زيرا اينها، خود [بهترين] مبلّغند»[منبع: الکافی، ج2، ص78].
اگر در راه خداوند متعال و برای خداوند متعال با پدر و مادرتان مهربان باشید و با رفتارتان زیبایی های دین اسلام را به آنها نشان دهید و همیشه امیدوار باشید و با این کارتان باعث هدایت آنها شوید، بزرگ ترین ثواب را انجام داده اید. این حرف را از خودم درنیاوردم. حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «فإن‏ رَسُولَ الله(صلّی ‏الله‏علیه‏ و آله و سلّم) قالَ لِی یَومَ خَیبَر: لأن یَهدِی الله بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمس» یعنی «رسول خدا (صلّی ‏الله‏علیه‏ و آله و سلّم) روز جنگ خیبر به من فرمود: اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از آن چه خورشید به آن می تابد بهتر است» [شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج‏4، ص،14].

گفته اید:« بسیییییار تو این مسائل حساس و حتی کینه ای هستم. مطمئنم تا روزی که زنده ام نمیتونم به چشم مادر بهش نگاه کنم ». باید بگویم: حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«اَلغِلُّ يُحبِطُ الحَسَناتِ» یعنی «كينه، خوبى ها را نابود مى كند» [غررالحكم، ج1، ص 168، ح6429]. درست است که شما به خاطر دستورات الهی از کارهای مادرتان ناراحت هستید، ولی نباید این اطاعت از دستورات الهی باعث شود که نسبت به مادرتان کینه داشته باشید. این دستور دین ماست. شما از عملِ مادرتان در گذشته باید ناراحت باشید، نه از شخصِ او. شخصِ مادرتان محترم است، ولی عملی که در گذشته انجام داده، درست نبوده است. اگر مادرتان می گوید که دیگر با فردی غیر از پدرتان رابطه ندارد، حتما از او قبول کنید و وسوسه های شیطان را در دل راه ندهید. اگر به قهر و بدرفتاری با مادر و پدرتان ادامه دهید، به احتمال بسیار زیاد مادرتان و پدرتان لجبازی می کنند و با خود می گویند:" این دین اسلام که پسرم ازش دَم می زنه، همینه؟؟!! این پسرِ مؤمن که با من به عنوان پدر یا مادرش بدرفتاری می کنه، دینش حتما چنین چیزی بهش می گه. من چرا باید از این دین که به پیروانش یاد نمیده با پدر و مادرشان خوش رفتاری کنند اطاعت کنم؟؟!!". آن وقت شما هم در لجبازیِ آنها شریک می شوید.

این جمله را هم بگویم که خوش رفتاریِ شما به معنای تأیید کارهای زشت نیست. شما خوش رفتاری کنید و نسبت به کارهای زشت هم همیشه تا آخر عُمر جبهه بگیرید و هرگز آن کارهای زشت را تأیید نکنید. ولی همیشه با احترام برخورد کنید. به جای قهرکردن با پدر و مادر و کینه داشتن نسبت به آنها از آنها گلایه کنید. یعنی دلیل ناراحتیِ خود را مؤدّبانه به آنها بگویید و بیان کنید که از کارشان دلخور هستید. حضرت امام هادی (صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند:«اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ»؛یعنی«گلايه و انتقاد کردنْ كليد سرسنگينى است و گلایه و انتقاد کردن بهتر از كينه است»[بحارالانوار، ج 75، ص369].

امید عزیز من تمام مطالبت رو با دقت خوندم
من از تمام قرآن نوت برداری کردم و تمام آیه هارو بخصوص مربوط به والدین نوت برداری کردم
مشکلم اینه یک سال و نیم سعی کردم ببخشم و نمیتونم
و مطمئن هستم تا ۵۰ سال دیگه هم نمیتونم ببخشم
ذهن من با بقیه یخورده متفاوتع
ریز جزییات از یکسالگیم تو خاطرمه
و یک بار بخشیدم و جواب نداده
و بخاطر ورشکستگی پدرم دار و ندارمو دادم و کمک خانواده کردم تو این ۳ سال اخیر
و اینها به چشمشون نیومده
و الان صفر صفر شدم
و الان میخوام ازدواج کنم
و از همیشه تنها ترم هرچند امیدم به خداست و خواهد بود
نه کسی رو دارم برام خواستگاری کنه نه از لحاظ مالی تامین هستم
زندگی دنیوی من رو والدینم آتش زدن
نمیتونم ببخشم

وقتی دیدت نسبت به چیزی خراب بشه
وقتی اعتمادت خراب بسه دیگه نمیشه کاری کرد
بخصوص وقتی یک بار بخشیدی و دوباره همون کارهارو انجام دادن
مادر من میدونست من حتی رو این که یه تار موش بیرون باشه چقدر حساسم و چقدر حالم بد میشه
از طرفی به کل زن های فامیل انگ میچسوند که خیلی هاش حتما به ناحق بوده
مثلا زن عموت به چه حقی تا ۱۰ شب بیرون بود اون روز و ....
.
.
خدا نیاره روزی که کسی حال منو بفهمه و تجربه کنه
از یک طرف نگرانم که حکم صریح قرآن که احترام به والدینه رعایت نکرده باسشم
از یک طرف میدونم این زن اگه تمام دنیا قسم بخورن عوض شده و بهترین زن دنیاست دیگه نمیتونه مادر من باشه و حس مادر داشتنم به کلی فراموش کردم
نمیدونی چه حالی دارم روز مادر و امثال این روزها
منی که با دسته گل و شیرینی و کادو این شب ها به خونه میرفتم
فقط مطمئنم نمیتونم ببخشم به هییییییییییچ وجه
و نمیتونم فراموش کنم به هیییییییچ وجه
من از پرواز سوریه ام جا موندم به خاطر جلب رضایت این زن که میگفت تو بری چی به سر من میاد تنها پدرت هم که بی عرضه است
من بعد از این اتفاق به هر دری زدم نمیتونم دیگه برم
دنیا و آخرتمو نابود کرد
مادر من حضرت زهراس من مادر دیگه ای ندارم

امید;1005593 نوشت:
شاید بگویید:"حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیامبر بوده و وظیفه تبلیغ دین را داشته و به همین خاطر با عمویش به نرمی حرف می زده است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز پیامبر بود و وظیفه تبلیغ دین را داشت و به همین خاطر آنها با افراد بدکار هم مهربان بودند. من که وظیفه تبلیغ دین را ندارم". در جواب این حرف باید بگویم: پیامبران الهی همگی الگوی افراد مؤمن بودند و هستند و افراد مؤمن باید از رفتارِ آنها سرمشق و الگو بگیرند. خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 21 به الگو بودنِ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) تصریح می نماید و می فرماید: (لَقَد کانَ لَکم فی رَسولِ اللَّهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یرجوا اللَّهَ و الیومَ الأخِرَ و ذَکرَ اللَّهَ کثیراً) یعنی:«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».

انسان ها هر قدر که بد باشند، فطرتِ آنها به سوی خداوند متعال گرایش دارد. اینکه می بینید مادرتان به شما هدیه می دهد، به خاطر دوست داشتنِ شما و کارهای خوب تان است. انسان هایی که مدّتی راه کَج را می روند، پس از مدتی از کار خود پشیمان می شوند و دوست دارند که به راه راست هدایت شوند و در راه راست که راه خداوند متعال است، قدم بردارند. شما باید با اخلاق و رفتار نیکو این راه را به پدر و مادرتان نشان بدهید و همیشه امیدوار باشید که خداوند متعال قلب پدر و مادرتان را به راه راست و هدایت به سوی کمال باز نماید و هیچ وقت از هدایتِ آنها ناامید نشوید. خداوند متعال در سوره مبارکه یوسف (علیه السلام) از قول حضرت یعقوب (علیه السلام) می فرماید: (وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ) یعنی:« و از رحمت‏ خدا نوميد مباشيد؛ زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏ خدا نوميد نمى ‏شود (87)».

بدانید که اگر با پدر و مادرتان مهربان باشید، به آنها احترام بگذارید، با آنها به نرمی صحبت کنید و با رفتارتان به آنها زیبایی های دین اسلام را نشان دهید، بهترین خدمت را به آنها کرده اید. حضرت امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«كونوا دُعاةً لِلناسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، لِيَرَوا مِنكُم الوَرَعَ وَالاجتِهادَ وَ الصَلاةَ وَ الخَيرَ، فَإنَّ ذلِكَ دَاعِيَةٌ» یعنی «مردم را با غير زبان خود (با رفتارتان) دعوت كنيد، تا پارسايى و سخت كوشى و نماز و خوبى را از شما ببينند؛ زيرا اينها، خود [بهترين] مبلّغند»[منبع: الکافی، ج2، ص78].
اگر در راه خداوند متعال و برای خداوند متعال با پدر و مادرتان مهربان باشید و با رفتارتان زیبایی های دین اسلام را به آنها نشان دهید و همیشه امیدوار باشید و با این کارتان باعث هدایت آنها شوید، بزرگ ترین ثواب را انجام داده اید. این حرف را از خودم درنیاوردم. حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «فإن‏ رَسُولَ الله(صلّی ‏الله‏علیه‏ و آله و سلّم) قالَ لِی یَومَ خَیبَر: لأن یَهدِی الله بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمس» یعنی «رسول خدا (صلّی ‏الله‏علیه‏ و آله و سلّم) روز جنگ خیبر به من فرمود: اگر خداوند به وسیله تو یک نفر را هدایت کند، برای تو از آن چه خورشید به آن می تابد بهتر است» [شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج‏4، ص،14].

گفته اید:« بسیییییار تو این مسائل حساس و حتی کینه ای هستم. مطمئنم تا روزی که زنده ام نمیتونم به چشم مادر بهش نگاه کنم ». باید بگویم: حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«اَلغِلُّ يُحبِطُ الحَسَناتِ» یعنی «كينه، خوبى ها را نابود مى كند» [غررالحكم، ج1، ص 168، ح6429]. درست است که شما به خاطر دستورات الهی از کارهای مادرتان ناراحت هستید، ولی نباید این اطاعت از دستورات الهی باعث شود که نسبت به مادرتان کینه داشته باشید. این دستور دین ماست. شما از عملِ مادرتان در گذشته باید ناراحت باشید، نه از شخصِ او. شخصِ مادرتان محترم است، ولی عملی که در گذشته انجام داده، درست نبوده است. اگر مادرتان می گوید که دیگر با فردی غیر از پدرتان رابطه ندارد، حتما از او قبول کنید و وسوسه های شیطان را در دل راه ندهید. اگر به قهر و بدرفتاری با مادر و پدرتان ادامه دهید، به احتمال بسیار زیاد مادرتان و پدرتان لجبازی می کنند و با خود می گویند:" این دین اسلام که پسرم ازش دَم می زنه، همینه؟؟!! این پسرِ مؤمن که با من به عنوان پدر یا مادرش بدرفتاری می کنه، دینش حتما چنین چیزی بهش می گه. من چرا باید از این دین که به پیروانش یاد نمیده با پدر و مادرشان خوش رفتاری کنند اطاعت کنم؟؟!!". آن وقت شما هم در لجبازیِ آنها شریک می شوید.

این جمله را هم بگویم که خوش رفتاریِ شما به معنای تأیید کارهای زشت نیست. شما خوش رفتاری کنید و نسبت به کارهای زشت هم همیشه تا آخر عُمر جبهه بگیرید و هرگز آن کارهای زشت را تأیید نکنید. ولی همیشه با احترام برخورد کنید. به جای قهرکردن با پدر و مادر و کینه داشتن نسبت به آنها از آنها گلایه کنید. یعنی دلیل ناراحتیِ خود را مؤدّبانه به آنها بگویید و بیان کنید که از کارشان دلخور هستید. حضرت امام هادی (صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند:«اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ»؛یعنی«گلايه و انتقاد کردنْ كليد سرسنگينى است و گلایه و انتقاد کردن بهتر از كينه است»[بحارالانوار، ج 75، ص369].

نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه
این مطالبو نوشتم تا با روحیات من آشنا بشین
من مشکلم الان اینه نمیتونم ببخشم و نمیتونم فراموش کنم
و نمیتونم حتی تغییر مکان بدم و مستقل بشم که نبینم والدینم رو
چون تمام ۲۴ ساعت روزم با ناراحتی و استرس میگذره بجز یکی دوساعتی که نماز میخونم
یعنی ۲۲ ساعت جهنم به تمام معنا بدون اغراق
حتی توی خواب ؛ اگر بگم هرشب کابوس میبینم ممکنه باور نکنید
و این مسائل آیندمو تحت شعاع قرار داده
میخوام ازدواج کنم پول ندارم میدونم خدا میرسونه و قبول دارم کامل
میخوام پا پیش بزارم و خواستگاری کنم کسی رو ندارم
حتی به اون دختر خانمی که مد نظرمه جرئت نکرده بگم بهشون علاقه مندم
و حتی یک کلمه باهاشون صحبت کنم
اطلاعات مذهبیم نسبتا خوبه و اطلاعات عمومی م هم همینطور
بابت منحرف کردن ذهنم از موضوع حداقل برای آرامش موقت تمام راه هارو امتحان کردم و جواب نداده
از همه نظر تحت فشار هستم
ببخشید بی ادبیه ۲۵ سالمه تقریبا یک شب در میان محتلم میشم
از همه نظر تحت فشارم
میترسم به گناه بیفتم
از یه طرف کی حاضره به همسری یه جوون با درامد محدود بدون ۱۰۰ هزارتومان پس انداز بدون خانواده ای که بیان براش خواستگاری دربیاد
این فکرها زندگیمو نابود کرده

يامهدي٣١٣;1005618 نوشت:
امید عزیز من تمام مطالبت رو با دقت خوندم
من از تمام قرآن نوت برداری کردم و تمام آیه هارو بخصوص مربوط به والدین نوت برداری کردم
مشکلم اینه یک سال و نیم سعی کردم ببخشم و نمیتونم
و مطمئن هستم تا ۵۰ سال دیگه هم نمیتونم ببخشم
ذهن من با بقیه یخورده متفاوتع
ریز جزییات از یکسالگیم تو خاطرمه
و یک بار بخشیدم و جواب نداده
و بخاطر ورشکستگی پدرم دار و ندارمو دادم و کمک خانواده کردم تو این ۳ سال اخیر
و اینها به چشمشون نیومده
و الان صفر صفر شدم
و الان میخوام ازدواج کنم
و از همیشه تنها ترم هرچند امیدم به خداست و خواهد بود
نه کسی رو دارم برام خواستگاری کنه نه از لحاظ مالی تامین هستم
زندگی دنیوی من رو والدینم آتش زدن
نمیتونم ببخشم

اینکه گفتم از پدر و مادرتان کینه نداشته باشید، با اینکه به خاطر کارهایشان از آنها ناراحت باشید، فرق دارد.
کینه به معنی دشمنی است. فردی که با دیگری دشمن است، نمی تواند با دشمنش در یک جا زندگی کند.
می توانید به خاطر برخی مسائل از دست پدر و مادرتان دلخور باشید، ولی اگر با آنها دشمن باشید، خودتان را آزار داده اید.

من فکر می کنم اینکه دچار مشکلات مالی هستید، یک امتحان الهی است. خداوند متعال در سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 155 می فرماید: (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ) یعنی « و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مى ‏آزماييم و مژده ده شكيبايان را ».

اگر تلاش و کوشش کنید، می توانید کم کم پول های از دست رفته را به دست بیاورید. مردی که با تلاش و کوشش به موفقیت می رسد، در آینده هم می داند چگونه در زمینه های مختلف به موفقیت دست پیدا کند. این مرد با جوانِ خامی که همیشه چشمش به دست پدرش است، خیلی فرق دارد. وقتی با تلاش زیاد به پولِ حلال دست پیدا کردید، به خودتان افتخار می کنید و شاید روزی برسد که همه این مسائل را امتحانی سخت برای آب دیده شدن بدانید.

سلام
دوست عزیز شما با مشکلاتی روبه رو هستید که به احتمال زیاد برای اکثر افراد قابل هضم نیست و بسیار رنج آور هست .ولی شما به عنوان یک انسان متدین باید قرآن را ملاک زندگی خود قرار دهید. هرکس در زندگیش بایکسری مشکل ها و کمبود ها و مصیبت ها روبه رو میشه که در مقام قضاوت نمی تونه خودش رو محکوم کنه در اینطور مسائل خدا در قرآن میفرماید:
سوره مبارکه حديد آیه ۲۲و۲۳.
ما اصاب من مصیبة فی الارض ولا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر
هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی‌دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است!
لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم والله لا یحب کل مختال فخور
این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!

این مساله را در نظر بگیرید که خدا میتوانست مادر و پدری مومن و متدین و خوش اخلاق به شما بدهد .
حال که شما در خانواده ای متدین نیستید و تقصیری هم در این امر ندارید مطمئن باشید که امتحان زندگی شما در همین مساله هست یعنی در وهله اول بخشش پدر و مادرتان و سپس کمک به هدایت آن ها .
اتفاقا طبق تعالیم انبیا برای هدایت گناهکاران باید به آنها نزدیک شد و نه اینکه از آنها کناره گرفت.
و این نزدیک شدن نه به جهت یکی شدن با آنهاست بلکه کمک به هدایت آنهاست و امربه معروف و نهی از منکر که از شعائر الهی است به نتیجه نخواهد رسید مگر اینکه شخص گنه کار شما را دلسوز خود ببیند و نه شماتت کننده.
برای همین منظور حکایت زیر از انجیل برنابا را بخوانید:
.......................
(۶) بنابراین یسوع صبح روز شنبه به ناصره آمد.

(۷) چون بر اهالی معلوم شد که او یسوع است، هر کسی طالب شد تا او را ببیند.

(۸) حتی این که مردی گمرکچی که نام او زَکّا و کوتاه‌قد بود، به حیثی که نمی‌توانست یسوع را دیدار کند به سبب کثرت جمعیت، پس بر درخت انجیر در آمد و به سر آن بَر شد.

(۹) در آن جا منتظر می‌بود تا یسوع بر آن مکان گذر نماید، در حالتی که یسوع به مجمع روان بود.

(۱۰) پس چون یسوع به آن موضع رسید، چشمان خود را بالا نموده و فرمود: «ای زَکّا فرود آی که من در خانهٔ تو اقامت خواهم نمود.»

(۱۱) پس او فرود آمد و یسوع را به خوشی پذیرایی نموده، ولیمهٔ بزرگی درست کرد.

(۱۲) فریسیان به خشم آمده، گفتند به شاگردان یسوع، که چرا معلم شما رفت با گمرکچیان و خطاکاران غذا بخورد؟

(۱۳) یسوع در جواب فرمود: «به چه سبب طبیب به خانهٔ بیمار می‌رود؟»

(۱۴) «به من بگویید تا به شما بگویم چرا آن جا رفتم.»

(۱۵) در جواب گفتند که برای این که شفا بدهد بیمار را.

(۶) یسوع فرمود: «هر آینه که حق گفتید؛ زیرا صحتمندان به طبیب حاجتی ندارند؛ بلکه فقط بیماران به طبیب نیازمند هستند.»
........................
طبق حکایت بالا پیامبر خدا گناهکاران را بیمارانی فرض میکند که بیشتر نیاز به توجه دارند تا درمان شوند

یعنی از دیدگاه انبیا شما باید رابطه خود را با پدر و مادرتان اصلاح نمائید تا بتوانید آنها را اصلاح کنید و در هدایت پدر مادرتان حریص باشید نه اینکه از آنها فاصله بگیرید.
چه بسا یک اثر گذاری مثبت بر مادرتان از سالیان دراز شب زنده داری و عبادت پیش خدا محبوب تر باشد.
به این توجه داشته باشید که خدا با گذاشتن شما در چنین خانواده ای حتما غرضی جهت امتحان شما داشته.

در ضمن در تعالیم پیامبر اسلام جهاد با دشمنان جهاد اصغر نامیده شده و تزکیه نفس جهاد اکبر و ارزشش پیش خدا بسیار از جهاد اصغر بالاتر است .

کسی که با صفات ناپسند خود مبارزه میکند و رنجی که در این مسیر میکشد مانند آن است که چندین بار در روز خودش را برای رضای خدا قربانی کرده . هیچ وقت اصلاح نفس خود برای خدا را کمتر از شهید شدن در راه خدا ندانید!

در زمینه ازدواج هم فقط مشکل شما نیست خیلی ها از هم سن و سال های شما بخاطر مسائل مالی توانایی ازدواج ندارند.

به هر حال من متوجه حال بسیار بد روحی شما میشوم و توقع ندارم این صحبت ها را سریع قبول کنید.
در زندگی من خیلی ها بی جهت به من ظلم کردند که هر وقت به یادشان می افتم غم دنیا به سراغ من میاد و با خودم میگم که هیچوقت آنها رو نمیبخشم.
زخم عمیق حتی اگر هم خوب شود باز هم جای آن باقی میماند.
اما وقتی به این فکر میکنم که توقع بخشش از خداوند وقتی هنوز خودم نتوانستم دیگران را ببخشم درخواست نابجایی هست. و در دعا هایی که میکنم علاوه بر تاکید به اینکه اون افراد را بخشیدم حتی برایشان دعا هم میکنم!
همین دعا کردن برای آنها بغض و کینه من رو در اکثر موارد در طول زمان از بین برده
حاضرم قسم بخورم کسایی که به من ظلم کردن اگر بدونن چه دعاهای خیری برایشان کردم از تعجب شاخ در میاورند!!
دعا کردن برای کسایی که به شما ظلم کردن یکی از بهترین راه ها برای از بین بردن کینه هست!

يامهدي٣١٣;1005629 نوشت:
میخوام ازدواج کنم پول ندارم میدونم خدا میرسونه و قبول دارم کامل
میخوام پا پیش بزارم و خواستگاری کنم کسی رو ندارم
حتی به اون دختر خانمی که مد نظرمه جرئت نکرده بگم بهشون علاقه مندم
و حتی یک کلمه باهاشون صحبت کنم

اگر برای خواستگاری اقدام کردید، در جلسه خواستگاری صادقانه در مورد مسائل مالیِ خود صحبت کنید و بگویید: " آن چه باعث موفقیت افراد می شود، سرمایه و دارایی نیست، بلکه تلاش و کوشش و انگیزه آنها است ". به دخترخانم نشان دهید که از هیچ تلاشی برای خوشبخت کردن او دریغ نمی نمایید. می توانید با موافقت خانواده دختر، مدتی را به عنوان دوره نامزدی تعیین نمایید (نهایتا یک سال) و بعد از آن مدت معین که کسب و کار شما بهتر شد، مراسم عروسی را برگزار کنید. اگر قبول نکردند و شما را ردّ نمودند، ناامید نشوید. در کارتان تلاش کنید و همزمان به دنبال دختری مومن بگردید که حاضر باشد شرایط شما را بپذیرد.

يامهدي٣١٣;1005621 نوشت:
من از پرواز سوریه ام جا موندم به خاطر جلب رضایت این زن که میگفت تو بری چی به سر من میاد تنها پدرت هم که بی عرضه است
من بعد از این اتفاق به هر دری زدم نمیتونم دیگه برم
دنیا و آخرتمو نابود کرد
مادر من حضرت زهراس من مادر دیگه ای ندارم

خیلی از جوان های مذهبی دوست داشتند در چند سال گذشته به سوریه و عراق بروند و در راه دفاع از حریم اهل بیت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) شهید شوند. اما باید بدانید که هر فرد باایمانی وظیفه ای دارد. یک نفر باید برای دفاع از حریم اهل بیت (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) جانش را فدا کند؛ دیگری باید در جامعه بماند و کارآفرینی کند و یک نفر دیگر هم باید به سؤالات پاسخ دهد. خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 23 می فرماید: ( مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ) یعنی :« از ميان مؤمنان مردانى‏ اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند ». پس هر یک باید ضمن پایبندی به عقیده مان، به وظیفه خود عمل کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

بزرگوار میدونم سختی کشیدین ولی چند تا تا توصیه دارم به عنوان برادر کوچکترتون اگر قابل دونستین قبول کنید ( البته کلی میگم و منظورم این نیست که شما اینطوری هستی ) :

1 - اجازه ندید شیطان گول بزنه که حالا مثلا چون من نماز میخونم و روزه میگیرم و اینا پس حتما حساب من و اینا کاملا جداست و من بالاترمو و اینا ...

توضیح : خدا میدونه کی تا آخرش طاقت بیاره و خراب نکنه و عاقبت به خیر بشه ، خدا میدونه اعمال کیو قبول کنه و اعمال کیو قبول نکنه ، خدا میدونه کی با توجه به استعدادی که داره و عطایی که بهش شده چقدر پیش خدا رو سفیده و کی رو سیاهه ، این باعث میشه اون فاصله ای که بین خودتون و خانوادتون حس میکنین کمتر بشه ، البته اجازه هم ندید که رفتارهای زشت دیگران روی شما تاثیر بزاره و تا جایی که میتونین اونارو دعوت به اسلام کنید .

2- اجازه ندید شیطان گولتون بزنه که مثلا طرف باید حتما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باشه که شما بتونی ازش برای رشدت استفاده کنی .

ببینید این تقدیر شماست و آزمایش شماست که خداوند بزرگ ببینه شما با پدر و مادرتون چطور رفتار میکنید ، و حتما قرار نیست اونا ائمه باشن که شما بتونین بهشون خوبی کنید ، همون پدر و مادر خودتون رو اگه با رفتار درست و محبت قلبشون رو جذب کنید به سمت اسلام ، اگر نشد با صبر کردن وجود خودتون رو نورانی کنید و رشد بدید .

رشد کردن و نورانی شدن که حتما نباید در ارتباط با بهترین ها میسر بشه ، گاهی ظلم هایی که دیگران در حق ما میکنن باعث نورانی شدن ما ممکنه بشه ، اگر بفهمیم اینها آزمایش الهیست ، صبر کنیم بر مصیبت ها و پایداری کنیم در راه خدا .

3 - به موضوع به عنوان یک فرصت نگاه کنید .

به این مشکلات به عنوان فرصتی برای پیشرفت و افزایش اجر و ثواب نگاه کنید ، مثلا ، فرض کنید روز حساب و کتاب ان شاء الله میگن فلانی هم نمرش نوزده هست ، شما هم نمرتون نوزدهه ، ولی اون پدر و مادرش کمکش کردن ، شما روی پای خودت وایسادی پس شما یه نمره بالاتر میری =d>

4 - به خودتون عشق تزریق کنید .

گاهی همینطور بنشینین و خوبی هایی که پدر و مادرتون در حقتون کردن بدون مقایسه کردن که فلانی بیشتر کرده فلانی کمتر کرده ( میگن اولین کسی که اینطوری قیاس کرد شیطان بود که گمراه شد ) بشمارید ، ببینید چقدر در پرورش شما نقش داشتن اینکه بزرگ بشین و بتونین راه راستو پیدا کنید و هدایت بشید و به خدا برسید ، یه جورایی محاسبه کنید ببینید چقدر بهشون بدهکارین تا طلبکاری هاتون کمتر بشه . حتی آخرش اگه کم بود کاراشون که بعید میدونم و شما طلبکار شدید بگین خدایا من که میدونم ایشون وسیله ی آزمایش تو هستن ، پس من به خاطر تو فقط باهاشون بهتر رفتار میکنم ، تازه هر خوبی هم کردن به لطف تو بوده هر بدی هم کردن به خودشون کردن و ... دعا کنید و به خودتون عشق تزریق کنید .

5 - یادمه همین چند روز پیش یک حدیثی دیدم که نیکی در حق چند نفر آدم بد هم اشکالی نداره از جمله پدر و مادر بد بود ، پس از خوبی کردن بهشون غافل نشین و نا امید هم نشین ان شاء الله که دنیا دو روزه و آخرت ماندگار .

salirezae;1005631 نوشت:
سلام
دوست عزیز شما با مشکلاتی روبه رو هستید که به احتمال زیاد برای اکثر افراد قابل هضم نیست و بسیار رنج آور هست .ولی شما به عنوان یک انسان متدین باید قرآن را ملاک زندگی خود قرار دهید. هرکس در زندگیش بایکسری مشکل ها و کمبود ها و مصیبت ها روبه رو میشه که در مقام قضاوت نمی تونه خودش رو محکوم کنه در اینطور مسائل خدا در قرآن میفرماید:
سوره مبارکه حديد آیه ۲۲و۲۳.
ما اصاب من مصیبة فی الارض ولا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر

سلام

از مشارکت شما در این موضوع صمیمانه تشکر می کنم.

با اجازه شما، این پست تان را به همراه نام کاربری تان در فایلِ متنیِ پاسخگویی به این سؤال کپی می کنم.

آجَرَکُمُ الله تعالی
@};-@};-@};-

سلام
مطالبی که فرمودید واقعا ناراحت کننده بود، بنده فرصت نکردم مطالب دوستان و کارشناس محترم رو دقیق بخونم ، قطعا راهنمایی های خوبی کرده اند
من نظر خودم رو مینویسم، امیدوارم به دردتون بخوره
اینکه فرمودید اهل نماز و دعا و... غیره هستید، این خیلی جای شکر داره و واقعا نعمت بزرگی هست برای یک جوان.
اینکه شما در یک خانواده غیر مذهبی تونستید راه درست رو انتخاب کنید، در حالیکه بستر برای انحراف شما مهیا بوده، یه عنایت ویژه و لطف خاص خداوند هست. قدر این نعمت رو بدونید. من معتقدم در این مواقع مسئولیت آدم سنگین تر هست و شکر این نعمات سخت تر
اینکه فرمودید نمیتونید مادرتون رو ببخشید به دلایل مذکور من یاد این جمله از مولا علی (ع) افتادم که[h=1] ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی[/h]یا این روایت:
[=Vazir]مرحوم کلینی در کتاب روضه کافی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: در بنى اسرائیل مرد عابدى بود كه به هیچ وجه به دنیا آلوده نشده و گرد آن نگشته بود، شیطان كه از وضع او رنج می برد، از بینى خود فریادی كشید، لشكریانش به دور او جمع شدند، بدانها گفت: كدام یك از شما می تواند این شخص را از راه به در كند؟
[=Vazir]یكى گفت: من. گفت: از چه راهی به سراغش می روى؟ پاسخ داد: از راه زنها.
[=Vazir]شیطان گفت: تو حریف او نیستى، چون او زنان را نیازموده (و لذتى از آنها نبرده كه گول بخورد). دیگرى گفت: من.
[=Vazir]پرسید: تو از چه راهی گولش می زنى؟ گفت: از راه باده‏گسارى و خوشی ها. بدو گفت: تو هم مرد این كار نیستى چون او اهل اینها نیست.
[=Vazir]سومى گفت: من او را گمراه می كنم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه كار خیر.
[=Vazir]شیطان گفت: برو كه تو حریف او هستى.
[=Vazir]شیطانك بیامد و در برابر او جایى را انتخاب و شروع به نماز خواندن كرد.
[=Vazir]و آن عابد چنان بود كه شبانه‏روز قدرى می خوابید و استراحت می كرد، ولى شیطانك هیچ نمی خوابید و استراحت نداشت و یكسره نماز می خواند.
[=Vazir]آن مرد عابد كه خود را در برابر او كم ارزش دید و عبادتش را كوچك شمرد، به نزد آن شیطانك رفت و بدو گفت: اى بنده خدا چه چیز تو را بر این همه نماز خواندن نیرو داده است؟
[=Vazir]پاسخش را نداد.
[=Vazir]بار دوم پرسید، باز هم پاسخش را نداد. تا بار سوم كه پرسید گفت: اى بنده خدا من گناهى كرده‏ام‏
[=Vazir]و از آن توبه نموده‏ام و هر گاه آن گناه را به خاطر مى‏آورم به نماز خواندن نیرو می گیرم.
[=Vazir]مرد عابد گفت: آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و دنبالش توبه كنم و در نتیجه (مانند تو) بر خواندن نماز نیرو بگیرم. شیطانك بدو گفت:
[=Vazir]به شهر برو و سراغ فلان زن فاحشه را بگیر و دو درهم به او بده و با او درآویز و كام خود برگیر (و سپس توبه كن تا مانند من بر عبادت نیرو بگیرى).
[=Vazir]عابد گفت: دو درهم را از كجا بیاورم؟ من كه نمی دانم درهم چیست؟ شیطان از زیر پاى خود دو درهم بیرون آورده به او داد. عابد برخاست و با همان جامه و لباس خود كه در آن عبادت می كرد به شهر درآمد و سراغ منزل آن زن را گرفت، مردم او را به خانه آن زن راهنمائى كردند و گمان كردند براى موعظه او آمده است.
[=Vazir] عابد به نزد آن زن رفت و دو درهم را پیش او انداخت و بدو گفت: برخیز. زن برخاست و به درون اطاق خود رفت و به مرد عابد گفت: داخل شو.
[=Vazir]عابد به درون اطاق رفت. آن زن بدو گفت: اى مرد تو در وضع و لباسى به خانه من آمده‏اى كه معمولا كسى با این وضع و لباس نزد من نمی آید، شرح حال خود را براى من بگو، عابد سرگذشت خود (و شیطان) را براى آن زن تعریف كرد.
[=Vazir]زن گفت: اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از توبه كردن است، و چنان نیست كه هر كس توبه كند بدان برسد (و توبه‏اش پذیرفته گردد)، به نظر می رسد كه آن كس (كه این راه را پیش پاى تو گذارده) شیطانى بوده در نظرت مجسم شده (تا تو را از راه به در كند) اكنون بازگرد كسى را (در آنجا) نخواهى دید. عابد برگشت و آن زن همان شب از این جهان رفت، و چون صبح شد دیدند بر در خانه ‏اش نوشته شده: بر سر جنازه این زن (براى دفن و كفن او) حاضر شوید كه او از اهل بهشت است. مردم همه در شك و تردید فرو رفتند، و به خاطر همان تردیدى كه در كار او پیدا كرده بودند تا سه روز جنازه‏اش را به خاك‏ نسپردند، خداى ـ عز و جل ـ به پیغمبر آن زمان وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و به مردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب كردم چون فلان بنده مرا از گناه و نافرمانى من باز داشت.
[=Vazir]
منبع: کتاب روضه کافی، شیخ کلینی، ترجمه آیت الله رسولی محلاتی، ج 2 ص 242
-------------------------------------------------------------------
اینکه ما حق نداریم آدمها رو قضاوت کنیم و خدای نکرده بخواهیم همه رو با اعمال خودمون قیاس کنیم! عاقبت امر هر کسی رو خدا میدونه.....
مادر شما حتی اگر در تربیت شما کوتاهی کرده باشه ولی بواسطه نه ماه حمل و تر و خشک کردن شما حقی بر گردن شما داره که از گردن شما ساقط نمیشه، بهیچ وجه، و شما در قبال مادرتون یه سری وظایف دارید که باید انجام بدید، بنابراین قهر کردن شما بزرگترین اشتباه بوده، چرا به این فکر نمیکنید که اگر مادرتون دنبال این کارها بوده شاید به دلیل تربیت غلط خانوادگی و یک سری کمبودها و خلاهایی بوده که در زندگی با پدرتون داشته، درسته راه نادرست رو رفته ولی....
چرا با مادرتون از در محبت و دوستی وارد نمیشید؟چرا فکر میکنید چون یکبار خطا کرده دیگه جای جبران و بخشش نیست؟چرا سعی نمیکنید با کمک روانشناس و مشاور زندگی و روابط پدر و مادرتون رو ترمیم کنید؟
ماجدای همنشین حضرت موسی در بهشت رو که شنیدید حتما! پدر و مادر فرصت هستن که شما میتونی با خدمت بهشون ره چند ساله رو یه شبه بری! وقتی پدر و مادر از این دنیا رفتن این فرصت از شما گرفته میشه...
یادمه یکی از آشنایان در اوایل تولد پدر و مادرش از هم جدا شده بودن و پدرشون مجدد ازدواج کرده بود و وظیفه تربیت ایشون به عهده همسر پدرش بود و بحدی این خانم برای این پسربچه مادری کرده بود که ایشون تا بزرگسالی نمیدونستن کسی که ایشون رو به دنیا آورده کس دیگه ای هست! و همش نگران بودن که وظیفه شون رو در قبال اون مادری که ایشون رو به دنیا آورده و نه ماه زحمت بارداری ش رو کشیده ، انجام نداده باشن و پیش خدا مسئول باشن، ایشون رفتن پیش حاج آقا صدیقی، حرف قشنگی زدن حاج آقا: اگر همه آدمها به واسطه داشتن یک مادر یک موتوره به سمت بهشت حرکت میکنن ، شما بواسطه داشتن دو مادر و خدمت به اونها دو موتوره به سمت بهشت میریhappy و این بود که ایشون بعد ۲۵ سال گشت و مادرش رو پیدا کرد و حالا دو تا مادر داره!

و در مورد کینه ای بودن
سعی کنید اینجور موارد رو از ذهنتون دور کنید، کینه،حسد،وسواس فکری، سوء ظن و.... چون این موارد نه تنها روح شما رو آزرده میکنه بلکه جسم شما رو هم متاثر میکنه و نشاط شما رو میگیره و خدای نکرده مبتلا به یه سری بیماریها میشید

ببخشید طولانی شد
ولی پیشنهاد میکنم از در محبت با مادرتون وارد بشید، خصوصا اگر از سمت پدر کمبود محبت داشته باشن شما میتونید نقش ویژه ای داشته باشید، همینطور با پدرتون هم با محبت برخورد کنید
چهل شب به نیت مادرتون نماز شب بخونید! یا چهل روز به نیابت از ایشون زیارت عاشورا بخونید و براشون دعا کنید

موفق باشید
با حق

گل نرگس۵۹;1005647 نوشت:
سلام
مطالبی که فرمودید واقعا ناراحت کننده بود، بنده فرصت نکردم مطالب دوستان و کارشناس محترم رو دقیق بخونم ، قطعا راهنمایی های خوبی کرده اند
من نظر خودم رو مینویسم، امیدوارم به دردتون بخوره
اینکه فرمودید اهل نماز و دعا و... غیره هستید، این خیلی جای شکر داره و واقعا نعمت بزرگی هست برای یک جوان.
اینکه شما در یک خانواده غیر مذهبی تونستید راه درست رو انتخاب کنید، در حالیکه بستر برای انحراف شما مهیا بوده، یه عنایت ویژه و لطف خاص خداوند هست. قدر این نعمت رو بدونید. من معتقدم در این مواقع مسئولیت آدم سنگین تر هست و شکر این نعمات سخت تر
اینکه فرمودید نمیتونید مادرتون رو ببخشید به دلایل مذکور من یاد این جمله از مولا علی (ع) افتادم که[h=1] ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی[/h]یا این روایت:
[=Vazir]مرحوم کلینی در کتاب روضه کافی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود: در بنى اسرائیل مرد عابدى بود كه به هیچ وجه به دنیا آلوده نشده و گرد آن نگشته بود، شیطان كه از وضع او رنج می برد، از بینى خود فریادی كشید، لشكریانش به دور او جمع شدند، بدانها گفت: كدام یك از شما می تواند این شخص را از راه به در كند؟
[=Vazir]یكى گفت: من. گفت: از چه راهی به سراغش می روى؟ پاسخ داد: از راه زنها.
[=Vazir]شیطان گفت: تو حریف او نیستى، چون او زنان را نیازموده (و لذتى از آنها نبرده كه گول بخورد). دیگرى گفت: من.
[=Vazir]پرسید: تو از چه راهی گولش می زنى؟ گفت: از راه باده‏گسارى و خوشی ها. بدو گفت: تو هم مرد این كار نیستى چون او اهل اینها نیست.
[=Vazir]سومى گفت: من او را گمراه می كنم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه كار خیر.
[=Vazir]شیطان گفت: برو كه تو حریف او هستى.
[=Vazir]شیطانك بیامد و در برابر او جایى را انتخاب و شروع به نماز خواندن كرد.
[=Vazir]و آن عابد چنان بود كه شبانه‏روز قدرى می خوابید و استراحت می كرد، ولى شیطانك هیچ نمی خوابید و استراحت نداشت و یكسره نماز می خواند.
[=Vazir]آن مرد عابد كه خود را در برابر او كم ارزش دید و عبادتش را كوچك شمرد، به نزد آن شیطانك رفت و بدو گفت: اى بنده خدا چه چیز تو را بر این همه نماز خواندن نیرو داده است؟
[=Vazir]پاسخش را نداد.
[=Vazir]بار دوم پرسید، باز هم پاسخش را نداد. تا بار سوم كه پرسید گفت: اى بنده خدا من گناهى كرده‏ام‏
[=Vazir]و از آن توبه نموده‏ام و هر گاه آن گناه را به خاطر مى‏آورم به نماز خواندن نیرو می گیرم.
[=Vazir]مرد عابد گفت: آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم و دنبالش توبه كنم و در نتیجه (مانند تو) بر خواندن نماز نیرو بگیرم. شیطانك بدو گفت:
[=Vazir]به شهر برو و سراغ فلان زن فاحشه را بگیر و دو درهم به او بده و با او درآویز و كام خود برگیر (و سپس توبه كن تا مانند من بر عبادت نیرو بگیرى).
[=Vazir]عابد گفت: دو درهم را از كجا بیاورم؟ من كه نمی دانم درهم چیست؟ شیطان از زیر پاى خود دو درهم بیرون آورده به او داد. عابد برخاست و با همان جامه و لباس خود كه در آن عبادت می كرد به شهر درآمد و سراغ منزل آن زن را گرفت، مردم او را به خانه آن زن راهنمائى كردند و گمان كردند براى موعظه او آمده است.
[=Vazir] عابد به نزد آن زن رفت و دو درهم را پیش او انداخت و بدو گفت: برخیز. زن برخاست و به درون اطاق خود رفت و به مرد عابد گفت: داخل شو.
[=Vazir]عابد به درون اطاق رفت. آن زن بدو گفت: اى مرد تو در وضع و لباسى به خانه من آمده‏اى كه معمولا كسى با این وضع و لباس نزد من نمی آید، شرح حال خود را براى من بگو، عابد سرگذشت خود (و شیطان) را براى آن زن تعریف كرد.
[=Vazir]زن گفت: اى بنده خدا ترك گناه آسانتر از توبه كردن است، و چنان نیست كه هر كس توبه كند بدان برسد (و توبه‏اش پذیرفته گردد)، به نظر می رسد كه آن كس (كه این راه را پیش پاى تو گذارده) شیطانى بوده در نظرت مجسم شده (تا تو را از راه به در كند) اكنون بازگرد كسى را (در آنجا) نخواهى دید. عابد برگشت و آن زن همان شب از این جهان رفت، و چون صبح شد دیدند بر در خانه ‏اش نوشته شده: بر سر جنازه این زن (براى دفن و كفن او) حاضر شوید كه او از اهل بهشت است. مردم همه در شك و تردید فرو رفتند، و به خاطر همان تردیدى كه در كار او پیدا كرده بودند تا سه روز جنازه‏اش را به خاك‏ نسپردند، خداى ـ عز و جل ـ به پیغمبر آن زمان وحى فرمود: بالاى جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و به مردم بگو: بر او نماز بخوانند كه من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب كردم چون فلان بنده مرا از گناه و نافرمانى من باز داشت.
[=Vazir]
منبع: کتاب روضه کافی، شیخ کلینی، ترجمه آیت الله رسولی محلاتی، ج 2 ص 242
-------------------------------------------------------------------
اینکه ما حق نداریم آدمها رو قضاوت کنیم و خدای نکرده بخواهیم همه رو با اعمال خودمون قیاس کنیم! عاقبت امر هر کسی رو خدا میدونه.....
مادر شما حتی اگر در تربیت شما کوتاهی کرده باشه ولی بواسطه نه ماه حمل و تر و خشک کردن شما حقی بر گردن شما داره که از گردن شما ساقط نمیشه، بهیچ وجه، و شما در قبال مادرتون یه سری وظایف دارید که باید انجام بدید، بنابراین قهر کردن شما بزرگترین اشتباه بوده، چرا به این فکر نمیکنید که اگر مادرتون دنبال این کارها بوده شاید به دلیل تربیت غلط خانوادگی و یک سری کمبودها و خلاهایی بوده که در زندگی با پدرتون داشته، درسته راه نادرست رو رفته ولی....
چرا با مادرتون از در محبت و دوستی وارد نمیشید؟چرا فکر میکنید چون یکبار خطا کرده دیگه جای جبران و بخشش نیست؟چرا سعی نمیکنید با کمک روانشناس و مشاور زندگی و روابط پدر و مادرتون رو ترمیم کنید؟
ماجدای همنشین حضرت موسی در بهشت رو که شنیدید حتما! پدر و مادر فرصت هستن که شما میتونی با خدمت بهشون ره چند ساله رو یه شبه بری! وقتی پدر و مادر از این دنیا رفتن این فرصت از شما گرفته میشه...
یادمه یکی از آشنایان در اوایل تولد پدر و مادرش از هم جدا شده بودن و پدرشون مجدد ازدواج کرده بود و وظیفه تربیت ایشون به عهده همسر پدرش بود و بحدی این خانم برای این پسربچه مادری کرده بود که ایشون تا بزرگسالی نمیدونستن کسی که ایشون رو به دنیا آورده کس دیگه ای هست! و همش نگران بودن که وظیفه شون رو در قبال اون مادری که ایشون رو به دنیا آورده و نه ماه زحمت بارداری ش رو کشیده ، انجام نداده باشن و پیش خدا مسئول باشن، ایشون رفتن پیش حاج آقا صدیقی، حرف قشنگی زدن حاج آقا: اگر همه آدمها به واسطه داشتن یک مادر یک موتوره به سمت بهشت حرکت میکنن ، شما بواسطه داشتن دو مادر و خدمت به اونها دو موتوره به سمت بهشت میریhappy و این بود که ایشون بعد ۲۵ سال گشت و مادرش رو پیدا کرد و حالا دو تا مادر داره!

و در مورد کینه ای بودن
سعی کنید اینجور موارد رو از ذهنتون دور کنید، کینه،حسد،وسواس فکری، سوء ظن و.... چون این موارد نه تنها روح شما رو آزرده میکنه بلکه جسم شما رو هم متاثر میکنه و نشاط شما رو میگیره و خدای نکرده مبتلا به یه سری بیماریها میشید

ببخشید طولانی شد
ولی پیشنهاد میکنم از در محبت با مادرتون وارد بشید، خصوصا اگر از سمت پدر کمبود محبت داشته باشن شما میتونید نقش ویژه ای داشته باشید، همینطور با پدرتون هم با محبت برخورد کنید
چهل شب به نیت مادرتون نماز شب بخونید! یا چهل روز به نیابت از ایشون زیارت عاشورا بخونید و براشون دعا کنید

موفق باشید
با حق

سلام علیکم
راجع به "ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی"
اینطوری پس شمر و یزید لعنت الله علیهما هم ممکنه فرداش توبه کرده باشن چه بسا که قاتل امام حسین علیه السلام پیش حضرت سجاد رفت و گفت توبه کردم
من منکر این فرمایش نیستم ولی به نظر من کسی که یک یا دوبار زیر حرفش زده و زیرابی رفته نمیتونه برای من حداقل قابل اعتماد و اطمینان باشه
و با شناختی که دارم و میدونم با اون ناآقا از نزدیک نه در حد پیام در ارتباط بودن و علاقه غیر مشروعی هم به اون مردک داشت و باتوجه به تجربه های قبلیم میدونم این احساس پشیمانی کاملا دروغه
درضمن باتوجه به روابطی که دارم ریز زندگی اون مردک رو کشیدم بیرون و حتی به گوشمالی خیلی حسابی هم فکر کردم با توجه به اینکه میدونست مادر من متاهله
ولی بعد از چند روز فکر کردن دیدن مشکلی رو حل نمیکنه و از اونجا که این مسئله ناموسیه بدون اتفاقات خیلی بد نمیتونم حلش کنم
.
من هیچ وقت منتی نذاشتم من تمام عمرمو وقف خانواده بودم علی الخصوص از نظر عاطفی و مالی
مشکلات مالی الانم هم از تبعات همینه
.
من کلا دور گزینه بخشیدن و فراموش کردن رو خط قرمز کشیدم
.
۱۸ سالم ک بود میخواستم ازدواج کنم شرایطش هم داشتم اون خانم مورد نظرم هم از همون اوایل رابطه متوجه شدم زیرآبی میره
۲۱ سالم که بود شخص دیگه ای مد نظرم بود با خواهر بزرگ ترش برای خواستگاری صحبت کردم و دوماه در حد ارتباط تلفنی و پیام که البته در قالب ادب و احترام و صدالبته اشتباه هم بود صحبت کردم تا حدودی همدیگه رو بشناسیم
چند روز قبل از خواستگاری متوجه شدم ایشون هم دوست پسر دارن و اون آدم هم اگه اسمشو بگم میشناسید چون نسبتا معروف بود
کسی که داره ازدواج میکنه یا متاهله باید خیلی حواسش جمع تر باشه
با توجه به روابطم خیلی راحت میتونم جیک و پیک زندگی یه نفرو در بیارم و حق خودم میدونم سه روز قبل خواستگاری چک کنم ببینم دختری که میرم خواستگاریش چه جور دختریه
همین ها باعث شده من با اشک و دروغ گفتن و من نبودم و من نکردم بچه نمیشم
کسی که این حرمت هارو نگه نداره لایق لعن و نفرین هم نیست از نظر من
فرمودین کسی که یکبار استباه کرده لایق بخشش نیست؟
این بار اول نبود
چند دفعه چیز های خیلی کوچک تر هم بود همه مدله سعی کردم درستش کنم
اما نشد قول الکی و ببخشید الکی
.
دندونی که لقه رو باید کشید
.
خیلی دعام کنید خیلی حال بدی دارم این چند روز هم خیلی تشدید شده چون نیاز به ازدواج دارم و عمق تنهاییمو الان حس میکنم
نذاشتم هیچکس این مسائلو بفهمه ولی مثل یه وزنه ۵۰۰ کیلویی کمرم رو خم کرده

يامهدي٣١٣;1005655 نوشت:
سلام علیکم
راجع به "ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی"
اینطوری پس شمر و یزید لعنت الله علیهما هم ممکنه فرداش توبه کرده باشن چه بسا که قاتل امام حسین علیه السلام پیش حضرت سجاد رفت و گفت توبه کردم
من منکر این فرمایش نیستم ولی به نظر من کسی که یک یا دوبار زیر حرفش زده و زیرابی رفته نمیتونه برای من حداقل قابل اعتماد و اطمینان باشه
و با شناختی که دارم و میدونم با اون ناآقا از نزدیک نه در حد پیام در ارتباط بودن و علاقه غیر مشروعی هم به اون مردک داشت و باتوجه به تجربه های قبلیم میدونم این احساس پشیمانی کاملا دروغه
درضمن باتوجه به روابطی که دارم ریز زندگی اون مردک رو کشیدم بیرون و حتی به گوشمالی خیلی حسابی هم فکر کردم با توجه به اینکه میدونست مادر من متاهله
ولی بعد از چند روز فکر کردن دیدن مشکلی رو حل نمیکنه و از اونجا که این مسئله ناموسیه بدون اتفاقات خیلی بد نمیتونم حلش کنم
.
من هیچ وقت منتی نذاشتم من تمام عمرمو وقف خانواده بودم علی الخصوص از نظر عاطفی و مالی
مشکلات مالی الانم هم از تبعات همینه
.
من کلا دور گزینه بخشیدن و فراموش کردن رو خط قرمز کشیدم
.
۱۸ سالم ک بود میخواستم ازدواج کنم شرایطش هم داشتم اون خانم مورد نظرم هم از همون اوایل رابطه متوجه شدم زیرآبی میره
۲۱ سالم که بود شخص دیگه ای مد نظرم بود با خواهر بزرگ ترش برای خواستگاری صحبت کردم و دوماه در حد ارتباط تلفنی و پیام که البته در قالب ادب و احترام و صدالبته اشتباه هم بود صحبت کردم تا حدودی همدیگه رو بشناسیم
چند روز قبل از خواستگاری متوجه شدم ایشون هم دوست پسر دارن و اون آدم هم اگه اسمشو بگم میشناسید چون نسبتا معروف بود
کسی که داره ازدواج میکنه یا متاهله باید خیلی حواسش جمع تر باشه
با توجه به روابطم خیلی راحت میتونم جیک و پیک زندگی یه نفرو در بیارم و حق خودم میدونم سه روز قبل خواستگاری چک کنم ببینم دختری که میرم خواستگاریش چه جور دختریه
همین ها باعث شده من با اشک و دروغ گفتن و من نبودم و من نکردم بچه نمیشم
کسی که این حرمت هارو نگه نداره لایق لعن و نفرین هم نیست از نظر من
فرمودین کسی که یکبار استباه کرده لایق بخشش نیست؟
این بار اول نبود
چند دفعه چیز های خیلی کوچک تر هم بود همه مدله سعی کردم درستش کنم
اما نشد قول الکی و ببخشید الکی
.
دندونی که لقه رو باید کشید
.
خیلی دعام کنید خیلی حال بدی دارم این چند روز هم خیلی تشدید شده چون نیاز به ازدواج دارم و عمق تنهاییمو الان حس میکنم
نذاشتم هیچکس این مسائلو بفهمه ولی مثل یه وزنه ۵۰۰ کیلویی کمرم رو خم کرده

سلام.
اگر مادرتون نافرمانی خداوند رو کرده شما هم نافرمانی خدارو میکنید(با عدم عمل به دستور خداوند در احترام به پدر و مادر حتی اگر فاسق باشند). چطور نافرمانی ایشون نابخشودنی و زشت و کریه هست اما نافرمانی خودتونو بی عیب میدونید؟

اگر فکر میکنید نافرمانی به دلیل کار بد ایشون صحیح هست ایشون هم میتونه توجیه کنه که کار بدشون به دلیل بد بودن پدرتون هست. پدر هم میتونه توجیه کنه!
شما اول خودتو درست کن. سعی کن بتونی به خاطر خداوند ببخشی و به خاطر خداوند محبت کنی و به خاطر خداوند احترام بزاری. بعد انتظار داشته باش که فرمان خدا رو عمل کنند. کار شما دقیقا این ضرب المثل رو یاد آدم میاره که "دیگ به دیگ میگه روت سیاه!"
اگر کار ایشون بد و خیانت بوده کار شما هم خیلی خیلی بده، برید چند تا حدیث رو نگاه کنید ببینید چه تاکیدی شده به والدین. بی احترامی به والدین در بعضی احادیث هم وزن شرک به خدا معنی! فکر نکنید گناه خودتون چون ظاهر زشتی نداره پس چندان بزرگ نیست. اتفاقا شاید گناهتون از نظر خداوند از گناه مادرتون بیشتر باشه!
پس این وسوسه ها و القائات نفرت پراکن رو که حتما از طرف شیطان هست ول کنید. نافرمانی خدا رو نکنید، به پدر و مادر مهربانی کنید و فکر کنید ببینید بهترین راه برای اینکه تدریجی یواش یواش هدایتشون کنید چیه.

صندلی;1005657 نوشت:
سلام.
اگر مادرتون نافرمانی خداوند رو کرده شما هم نافرمانی خدارو میکنید(با عدم عمل به دستور خداوند در احترام به پدر و مادر حتی اگر فاسق باشند). چطور نافرمانی ایشون نابخشودنی و زشت و کریه هست اما نافرمانی خودتونو بی عیب میدونید؟

اگر فکر میکنید نافرمانی به دلیل کار بد ایشون صحیح هست ایشون هم میتونه توجیه کنه که کار بدشون به دلیل بد بودن پدرتون هست. پدر هم میتونه توجیه کنه!
شما اول خودتو درست کن. سعی کن بتونی به خاطر خداوند ببخشی و به خاطر خداوند محبت کنی و به خاطر خداوند احترام بزاری. بعد انتظار داشته باش که فرمان خدا رو عمل کنند. کار شما دقیقا این ضرب المثل رو یاد آدم میاره که "دیگ به دیگ میگه روت سیاه!"
اگر کار ایشون بد و خیانت بوده کار شما هم خیلی خیلی بده، برید چند تا حدیث رو نگاه کنید ببینید چه تاکیدی شده به والدین. بی احترامی به والدین در بعضی احادیث هم وزن شرک به خدا معنی! فکر نکنید گناه خودتون چون ظاهر زشتی نداره پس چندان بزرگ نیست. اتفاقا شاید گناهتون از نظر خداوند از گناه مادرتون بیشتر باشه!
پس این وسوسه ها و القائات نفرت پراکن رو که حتما از طرف شیطان هست ول کنید. نافرمانی خدا رو نکنید، به پدر و مادر مهربانی کنید و فکر کنید ببینید بهترین راه برای اینکه تدریجی یواش یواش هدایتشون کنید چیه.

من کاملا حرفتون رو قبول دارم
کامل کامل کامل
و بخش عمده ای از استرس و فشار روم بخاطر این نافرمانی خدائه
ولی نمیتونم ببخشم و کسی هم نیستم که ببخشم خدا باید ببخشه
نگرانیم سر حال خودمه فقط
و فرمودین پدر
پدر من خبر نداره
ولی از مسائلی که اگه توی پست اول که نوشتم خونده باشین راجع به کودکیم ظاهرا کاملا آگاه بود چون یه قهر طولانی یادمه کردن بحث طلاق و ....... شد که با وساطت بزرگتر ها طلاق تبدیل شد به طلاق عاطفی
هیچکدوم حاضر نیستن باهم حتی حرف بزنن

يامهدي٣١٣;1005659 نوشت:
من کاملا حرفتون رو قبول دارم
کامل کامل کامل
و بخش عمده ای از استرس و فشار روم بخاطر این نافرمانی خدائه
ولی نمیتونم ببخشم و کسی هم نیستم که ببخشم خدا باید ببخشه
نگرانیم سر حال خودمه فقط
و فرمودین پدر
پدر من خبر نداره
ولی از مسائلی که اگه توی پست اول که نوشتم خونده باشین راجع به کودکیم ظاهرا کاملا آگاه بود چون یه قهر طولانی یادمه کردن بحث طلاق و ....... شد که با وساطت بزرگتر ها طلاق تبدیل شد به طلاق عاطفی
هیچکدوم حاضر نیستن باهم حتی حرف بزنن

متوجهم که خیلی بده، حسشو درک نمیکنم ان شاء الله هیچ وقت هم درک نکنم، اما متوجه هستم که خیلی درکناکه برات.
اما خب اگر به دستور خدا عمل نکنید میشید عین مادرتون. جفتتون نافرمانی خدا میکنید منتها در موضوعات مختلف، نافرمانی جفتتون هم خیلی بزرگه! این چشم انداز قشنگی نیست!
شک نکنید این وضعیت برای امتحان شماست و شیطان داره ازش بهره میبره. نماز شبتون به جا مومن با تقوا. دعای عهد روزانه. من یکی همون نماز شب رو یه چیز خیلی بزرگ میدونم و دربارش بهتون حسودی میکنم. حالا شیطان دست گزاشته رو چیزی که میتونه تمام عبادات و تقوای شما رو ضایع کنه. من که بیرون گود نشستم بیشتر میتونم درک کنم که واقعا حیفه که بزاری شیطان لعین همه اعمالتو ضایع کنه. خیلی ها که حق دوست هستند در حسرت رسیدن به جایگاه شخصیتی شما هست، نباید بزارید ضایع شه. این امتحان بزرگیه که باید حتما درش قبول شید.

درضمن همونطور که بقیه گفتند این مهربانی ها و احترام ها و هدایت تدریجیشون میتونه هدایتشون کنه اگر کرد که فبها زندگیتون میشه دقیقا چیزی که میخواید اگر هم هدایت نشدن خب در این صورت که شما هارو که تو قبر همدیگه نمیزارن، شما به فرمان خداوند عمل کن.

در واقع اگر نمیتونی به خاطر خودِ والدینت ، دوستشون داشته باشی و محبت کنی و احترامشونو نگه داری، به خاطر خداوند دوستشون داشته باش و محبت و احترام کن.

درسته که سخته اما خب شما هم آدم سست عنصر و سست ایمانی نیستی که نتونی از پسش بر بیای.

لطفا به این آیه توجه مضاعفی داشته باشید

سوره مبارکه لقمان آیه 14.
ووصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن وفصاله فی عامین ان اشکر لی ولوالدیک الی المصیر
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‌ای را متحمّل می‌شد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می‌یابد؛ (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!

همین یک مطلب که مادرتان شما را در دوره بارداری به دوش کشیده از نظر خدا کفایت میکنه که حتی پای مادرتان هم ببوسید و ربطی به درستکار یا گناهکار بودن پدر و مادر ندارد!
به این توجه کنید که خدا شکر شما از خودش را در کنار تشکر شما از والدینتان قرار داده به این معنی که شکر شما از خدا ناقص است و پذیرفته نیست تازمانی که شکر از والدین صورت بگیره
اینکه دلتان با مادر و پدرتان صاف نمیشود دام شیطان است
شمایی که اهل بیت رو دوست دارید حتما علاقه دارید که اهل بیتم شما را دوست داشته باشند؟
این رو بدانید محبت یک طرفه به وصال ختم نخواهد شد!
لطفا در شرح حال علمای دین مطالعه بفرمائید که در اثر احترام مضاعف و غیر عرف به مادر و پدرشان به درجات بالای عرفان و علم و معرفت رسیده اند و بواسطه احترام به پدر و مادر به خدمت امام زمان رسیده اند.
یادم هست یک جا خوندم که یکی از علما در کودکی برای اینکه پدرش را از خواب نپراند شروع به بوسیدن کف پای پدرش میکند تا کم کم او را بیدار کند

شرح حال ابراهیم مجاب را بخوانید که چگونه با احترام غیر عرف به مادرش به جایی رسید که جواب سلام حضرت ابی عبدالله ع را میشنید

آیا دیدن و تشرف خدمت حضرت مهدی عج ارزش ندارد که انسان به این صورت مادر و پدرش را احترام کند؟

حداقل به نیت تقرب و تشرف به خدمت حضرت مهدی مادر و پدرتان را ببخشید و به ایشان محبت کنید
به خدا حداقلش این هست که حضرت به زندگیتان نگاه ویژه ای خواهد کرد

salirezae;1005682 نوشت:
لطفا به این آیه توجه مضاعفی داشته باشید

سوره مبارکه لقمان آیه 14.
ووصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن وفصاله فی عامین ان اشکر لی ولوالدیک الی المصیر
و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‌ای را متحمّل می‌شد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می‌یابد؛ (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!

همین یک مطلب که مادرتان شما را در دوره بارداری به دوش کشیده از نظر خدا کفایت میکنه که حتی پای مادرتان هم ببوسید و ربطی به درستکار یا گناهکار بودن پدر و مادر ندارد!
به این توجه کنید که خدا شکر شما از خودش را در کنار تشکر شما از والدینتان قرار داده به این معنی که شکر شما از خدا ناقص است و پذیرفته نیست تازمانی که شکر از والدین صورت بگیره
اینکه دلتان با مادر و پدرتان صاف نمیشود دام شیطان است
شمایی که اهل بیت رو دوست دارید حتما علاقه دارید که اهل بیتم شما را دوست داشته باشند؟
این رو بدانید محبت یک طرفه به وصال ختم نخواهد شد!
لطفا در شرح حال علمای دین مطالعه بفرمائید که در اثر احترام مضاعف و غیر عرف به مادر و پدرشان به درجات بالای عرفان و علم و معرفت رسیده اند و بواسطه احترام به پدر و مادر به خدمت امام زمان رسیده اند.
یادم هست یک جا خوندم که یکی از علما در کودکی برای اینکه پدرش را از خواب نپراند شروع به بوسیدن کف پای پدرش میکند تا کم کم او را بیدار کند

شرح حال ابراهیم مجاب را بخوانید که چگونه با احترام غیر عرف به مادرش به جایی رسید که جواب سلام حضرت ابی عبدالله ع را میشنید

آیا دیدن و تشرف خدمت حضرت مهدی عج ارزش ندارد که انسان به این صورت مادر و پدرش را احترام کند؟

حداقل به نیت تقرب و تشرف به خدمت حضرت مهدی مادر و پدرتان را ببخشید و به ایشان محبت کنید
به خدا حداقلش این هست که حضرت به زندگیتان نگاه ویژه ای خواهد کرد


به خدا دیدم به همچی عوض شده
انقدر این چیزا زیاد شده تو جامعه
چرا آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو تاپیک های همین سایت میگشتم
چیزایی آدم میخونه مو به تنش سیخ میشه
آرزو میکنم هیچکس هیچوقت حالمو تجربه نکنه

من قرآن میخونم و اکثر آیاتی که دوستان محبت کردن و فرستادن
تماما خوندم و به یاد دارم ولی خیلیییییی سخته خیلییییییییییی
ان شاء الله هیچوقت هیچکس دردمو نفهمه

یه لیوان بشکنه هیچوقت مثل عولش نمیشه
چه برسه به اعتماد و عزت و غرور آدم ...

وحشت تمام وجودمو گرفته حتی وقتی فرجی بشه و بتونم ازدواج کنم
این چیزها تو زندگی خودم پیاده نشه

تورو خدا اونایی که میخونید حواستون باشه
اگه ازدواج کردین ۱۰۰ برابر باید حواستون جمع باشه
زندگی همسر و فرزندتونو به یه هوس زودگذر نفروشید

همین دیروز تو این حال من یه خانم که شوهر داره و خودش طلبه است
و مدتی همکار بودیم هرچند سلام علیک هم باهم نداشتیم
اومده بود میگفت من ازت خوشم اومده

آخه چرا بعضی از مذهبیامون هم دارن کج میرن دور از جون جمع؟ .....
بخدا زندگی مشترک شوخی و بازی نیست ...

یکسال تموم این آیات مبارک رو خوندم شاید که قلبم نرم شه
دوسال کربلا دعاشون کردم والدینم رو شاید که این دل صاحب مرده نرم شه

ولی دلی که بشکنه
هزار تیکه بشه
به این راحتی درست نمیشه
حتی توی آیات قرآن مبحث هجرت رو دنبال کردم
بزارم برم ازین تهران خراب شده شاید حالم بهتر شه
ولی اونم سختی خودشو داره و شرایطشو ندارم

شمارو به حق امام حسین قسم به گلوی بریده امام حسین قسم هرکس میخونه بدونه خیلی حس بدیه
اون هوس یک ساعت بعد فروکش میکنه
ولی ممکنه دیگه فرصت جبرانشو نداشته باشه آدم ...

يامهدي٣١٣;1005697 نوشت:
به خدا دیدم به همچی عوض شده
انقدر این چیزا زیاد شده تو جامعه
چرا آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو تاپیک های همین سایت میگشتم
چیزایی آدم میخونه مو به تنش سیخ میشه
آرزو میکنم هیچکس هیچوقت حالمو تجربه نکنه

من قرآن میخونم و اکثر آیاتی که دوستان محبت کردن و فرستادن
تماما خوندم و به یاد دارم ولی خیلیییییی سخته خیلییییییییییی
ان شاء الله هیچوقت هیچکس دردمو نفهمه

یه لیوان بشکنه هیچوقت مثل عولش نمیشه
چه برسه به اعتماد و عزت و غرور آدم ...

وحشت تمام وجودمو گرفته حتی وقتی فرجی بشه و بتونم ازدواج کنم
این چیزها تو زندگی خودم پیاده نشه

تورو خدا اونایی که میخونید حواستون باشه
اگه ازدواج کردین ۱۰۰ برابر باید حواستون جمع باشه
زندگی همسر و فرزندتونو به یه هوس زودگذر نفروشید

همین دیروز تو این حال من یه خانم که شوهر داره و خودش طلبه است
و مدتی همکار بودیم هرچند سلام علیک هم باهم نداشتیم
اومده بود میگفت من ازت خوشم اومده

آخه چرا بعضی از مذهبیامون هم دارن کج میرن دور از جون جمع؟ .....
بخدا زندگی مشترک شوخی و بازی نیست ...

یکسال تموم این آیات مبارک رو خوندم شاید که قلبم نرم شه
دوسال کربلا دعاشون کردم والدینم رو شاید که این دل صاحب مرده نرم شه

ولی دلی که بشکنه
هزار تیکه بشه
به این راحتی درست نمیشه
حتی توی آیات قرآن مبحث هجرت رو دنبال کردم
بزارم برم ازین تهران خراب شده شاید حالم بهتر شه
ولی اونم سختی خودشو داره و شرایطشو ندارم

شمارو به حق امام حسین قسم به گلوی بریده امام حسین قسم هرکس میخونه بدونه خیلی حس بدیه
اون هوس یک ساعت بعد فروکش میکنه
ولی ممکنه دیگه فرصت جبرانشو نداشته باشه آدم ...


در این زمونه متاسفانه راه های شهوت انقدر زیاد شده که ملت نمیتونن در برابر لذت هاش دووم بیارن میرن سمتش. قدیما یه سری آدمای بد وجود داشتن که مردا میرفتن سراغشون ننگش هم تا ابد بر دامانشون میموند برای همین خیلیا جرعت نمیکردن برای حفظ آبرو.
الان ماهواره میزنی پر از مبتذل و مستهجن. تو اینترنت چیز خوب هم سرچ کنی توش چند تا چیز مبتذل میاد. حس شهوت قلیان میکنه ، اونوقت دیگه تو جامعه هم نمیتونه تحمل کنه طرف، دوست داره چیزایی که دیده رو تجربه کنه.
همه دنیا همینه.
ما با انقلاب اومدیم دور کشور خندق حفر کردیم. خندق فرهنگی. خواستیم پاک ترین جامعه بمونیم. اما شیاطین و در راسشون شیطان بزرگ (آمریکا) به هر صورتی که شده فسادشونو وارد مملکت کردن.
البته سیاه نمایی نمیکنم هنوز مومنینی هستند یکیش شما که این مومنین امید و آینده ی دین اسلام هستند.
----
راهی که جامعه ما داره میره قبلا ملت آمریکا طی کردن. قدیما تو آمریکا به خاطر محتوای مبتذل تو فیلما تظاهرات هم حتی برگزار شده که این کارو نکنید! منتها تسلیم شهوت شدند انقدر پیش رفتند که رسیدن به اینجا که همجنس بازی هم یکی از حقوقشون شده هر کی نامزد ریاست جمهوری میشه برای اینکه رای بیاره وعده ی آزادی به همجنس بازا میده!

جامعه ما هم همین راهو پیش میره و اگه جلوش گرفته نشه با توجه به عطش و ولعی که وجود داره به زودی در فساد آمریکا رو رد میکنیم. و این موقعی هست که در احادیث اومده که " مومن این چیز هارو میبینه اما نمیتونه چیزی بگه و دلش عین نمک توی آب ، حل میشه". تو بد گرفتاری ای گیر کردیم... اکثر جوون های ما گرفتار خودارضایی و قلیان شهوت هستند. تو مدرسه یادمه تو کلاس ما به جز دو سه نفر بقیه همه اهل خودارضایی بودن. به هم تعریف هم میکردن چیا میبینن. ولی مسئولای ما کورن. و عوض اینکه جلوشو بگیرن تو انتخابات وعده آزادی های بیشتر میدن و اگه این وضع پیش بره خواهیم دید تا چند سال دیگه مثل آمریکا وعده ی آزادی همجنس بازی هم خواهند داد.

چیکار میشه کرد. فقط میشه آه کشید یا گریه کرد و در نهایت سرمونو بکنیم تو لاک خودمون و کار خودمونو بکنیم بلکه به راه راست هدایت شدیم.
دردناک تر اینه که میبینیم به قول شما مومنان هم از راه خودشون خارج میشن. آدم دلش میخواد زار زار گریه کنه. کسی که تا دیروز انقلابی و مومن درجه یک بود الان دنبال رابطه با نامحرمه...
فقط میشه گفت خدایا تو مارو هدایت کردی و خوبی و بدی رو به ما شناسوندی، پیوسته بعد از هدایت گمراه شدیم و تو بعد از گمراهی مارو دوباره هدایت کردی، خدایا قبل از اینکه باز گمراه بشیم مارو بمیران...

شما هم برادر من کاری به کار اعمال والدین نداشته باش، خودت خوب باش و به دستور فرمانده (خداوند) عمل کن. خودت که میدونی آدمای خوب کم شدن انگشت شمار شدن حالا مومنینی مثل شما هم به خاطر اعمال و اشتباهات بقیه از اطاعت خداوند دور بشید دیگه والا این دنیا به درد لای جرز میخوره. چیزی نمیمونه ازش. امیدوارم همین کارو بکنی. گل

صندلی;1005705 نوشت:

شما هم برادر من کاری به کار اعمال والدین نداشته باش، خودت خوب باش و به دستور فرمانده (خداوند) عمل کن. خودت که میدونی آدمای خوب کم شدن انگشت شمار شدن حالا مومنینی مثل شما هم به خاطر اعمال و اشتباهات بقیه از اطاعت خداوند دور بشید دیگه والا این دنیا به درد لای جرز میخوره. چیزی نمیمونه ازش. امیدوارم همین کارو بکنی. @};-

ان شاء الله بتونم
خيلي دعام كنيد حالم خيلي بده و اين چند روز به مراتب بدتر شده جوري كه غريبه ها هم ميپرسن چیشده انقدر داغوني.

با سلام
بنده یک انقادی خدمت استاد بزرگوار دارم
حقیقت با این منطق ایشون والدین هرگونه ظلمی بکنند فرزند نباید رفتاری بکنه که ناراحت بشن و کلا در آخر فرزند یک چیزی هم بدهکار میشه:////
الان اتفاقی که برای استارتر تاپیک افتاده واقعا برای من اصلا قابل تصور نیست مادرشون جرم بسیار بزرگی کردن و بنده حق میدم به ایشون
نمیدونم کارشناس عزیز چرا مدام از حقوق والدین میگن ولی حقوق فرزندان رو مطرح نمیکنند؟!! بنده اول که خوندم احساس کردم کارشناس بزرگوار اینجوری که پیش میرن در آخر
این بنده خدا باید یک چیزم دستی پرداخت کنن بخاطر سوالشون!!!
واقعا قانع نشدم از پاسخ
سپاس@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;1005708 نوشت:
با سلام
بنده یک انقادی خدمت استاد بزرگوار دارم
حقیقت با این منطق ایشون والدین هرگونه ظلمی بکنند فرزند نباید رفتاری بکنه که ناراحت بشن و کلا در آخر فرزند یک چیزی هم بدهکار میشه:////
الان اتفاقی که برای استارتر تاپیک افتاده واقعا برای من اصلا قابل تصور نیست مادرشون جرم بسیار بزرگی کردن و بنده حق میدم به ایشون
نمیدونم کارشناس عزیز چرا مدام از حقوق والدین میگن ولی حقوق فرزندان رو مطرح نمیکنند؟!! بنده اول که خوندم احساس کردم کارشناس بزرگوار اینجوری که پیش میرن در آخر
این بنده خدا باید یک چیزم دستی پرداخت کنن بخاطر سوالشون!!!
واقعا قانع نشدم از پاسخ
سپاس@};-@};-@};-

مشکل من هم همینه بزرگوار که تا جایی که تونستم و بیشتر از توانم همه جوره سعی کردم رعایت کنم این حقوقو ولی کسی حق من رو رعایت نکرده
بیشتر از توانم یعنی بخاطر حل گرفتاری های والدین زیر قرض و وام و ... رفتم جدای احترام و چیزهایی که وظیفه بوده

ولی دور از جون بقیه حکایت اون خره است که هی بار میزارن روش میگن این خریه برا خودش میبره بیشتر از اینیه دفعه کمر خره میشکنه میفته میمیره

قبول دارم که صحبت های استاد امید و سایر دوستان از مطالب قرآنی و احادیث و روایات بوده و انجامش واجبه
ولی برای خودم سوال شده آیا من حقی ندارم؟!

جوجه اردک زشت;1005708 نوشت:
با سلام
بنده یک انقادی خدمت استاد بزرگوار دارم
حقیقت با این منطق ایشون والدین هرگونه ظلمی بکنند فرزند نباید رفتاری بکنه که ناراحت بشن و کلا در آخر فرزند یک چیزی هم بدهکار میشه:////
الان اتفاقی که برای استارتر تاپیک افتاده واقعا برای من اصلا قابل تصور نیست مادرشون جرم بسیار بزرگی کردن و بنده حق میدم به ایشون
نمیدونم کارشناس عزیز چرا مدام از حقوق والدین میگن ولی حقوق فرزندان رو مطرح نمیکنند؟!! بنده اول که خوندم احساس کردم کارشناس بزرگوار اینجوری که پیش میرن در آخر
این بنده خدا باید یک چیزم دستی پرداخت کنن بخاطر سوالشون!!!
واقعا قانع نشدم از پاسخ
سپاس@};-@};-@};-

یک وظایفی والدین دارند یک وظایفی فرزندان. والدین تاپیک نزدن که بگیم وظایف شما اینه، حقوق فرزندتونو رعایت کنید! فرزند تاپیک زده پس باید درباره وظایف فرزند و چگونگی خروجشون از این وضعیت صحبت کنیم! طبیعیه.

صندلی;1005710 نوشت:
یک وظایفی والدین دارند یک وظایفی فرزندان. والدین تاپیک نزدن که بگیم وظایف شما اینه، حقوق فرزندتونو رعایت کنید! فرزند تاپیک زده پس باید درباره وظایف فرزند و چگونگی خروجشون از این وضعیت صحبت کنیم! طبیعیه.

خیلی دوست داشتم این تاپیکو خانواده من میزدن میومدن میگفتن ما این بلاهارو سر پسرمون آوردیم از همون یک سالگی زمینه انحرافشو فراهم کردیم
چندین و چند دفعه باعث شدیم تو سن زیر ۷ سال بره خونه تیمی
دست هرزه ها میسپردیمش نگهش دارن
با ندونم کاریامون راه ازدواجو براش بستیم و و و و و .....
ببینم اون موقع داستان چقدر فرق میکرد

باسمه الشفیق

سلام علیکم

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
چه کنم؟

امیرالمومنین(ع): «إنّما يَنبَغي لِأهلِ العِصمَةِ و المَصنوعِ إلَيهِم في السلامَةِ أن يَرحَمُوا أهلَ الذُّنوبِ و المَعصيَةِ»

شایسته است کسانی که خودشان اهل گناه نیستند بر اهل گناه و معصیت ترحّم کنند.

شکر عملی نعمت دیانت در شرایطی که شما دارید حس ترحم نسبت به مادرتان است نه حس کینه.

کینه نسبت به ایشان چه ثمری دارد؟گرچه ظاهرا بغض و کینه ی شما نسبت به اعمالی است که بیان فرمودید

که اگر اینطور باشد نه تنها مذموم نیست که ممدوح نیز هست.

بیشتر فکر کنید،مشورت کنید ببینید از چه راه یا راههایی می توانید به اصلاح اوضاع کمک کنید؛توکل به خدا

دعا و تلاش و اقدام صحیح را جایگزین خاطرات بد گذشته و کینه ورزی کنید و یادتان باشد تنها نیستید خدا با شماست:

"هو معکم اینما کنتم" و "إن الله مع الصابرین".

همون مدافع حرم شدن را برو راحتترین گزینه اس.بعضی شغل ها مثل توی رستوران و نگهبان و ایناهستن ۲۴ ساعته با جای خواب.میتونی بری اونجاها کارکنی وبمونی.

[=iranyekan]اینو بخویند هر چند که داستان معروفیه

من در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می روند و می خوابند.
[=iranyekan]اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام واز اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم تعجب نمی کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع شد.
[=iranyekan]پدر و مادرم بدلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمیکرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است .
[=iranyekan]تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: “درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره” می دانم که منظور من را حتما فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همانطور که گفتم پدر و مادرم حدود ۱۷ ساعت از روز را در بیرون از منزل بسر می برند یعنی از ساعت ۶ صبح تا ۱۱ شب ؛ من هم از ساعت ۷ صبح تا ۱ بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود ۱۰ ساعت از روز را با دختر خاله ام در خانه تنها هستم و همانطور که گفتم دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد،دائما در سرم فکر گناه را می اندازد.
[=iranyekan]بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش و حرفهای او شوم ، همیشه سعی می کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطان است که سر راه هر انسان ظاهر شود او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز می کنم ولی او دست از سرم برنمی دارد تو را به خدا کمکم کنید چطور جواب حرفهای چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقتها فکر می کنم که او شیطان است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس به آسمان برگردد.
[=iranyekan] از امام زمان با تضرع کمک می خواد در حالت اضطرار درخواست کمک می کنه...

و یک ایه قرآن ، فکر کنم همه بدونن که شما چقدر سختی کشیدید

سوره مبارکه هود آیه ۱۱۲
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ﴿۱۱۲﴾
پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!

M3hrdad;1005732 نوشت:
[=iranyekan]اینو بخویند هر چند که داستان معروفیه

من در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می روند و می خوابند.


[=iranyekan]اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام واز اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم تعجب نمی کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع شد.
[=iranyekan]پدر و مادرم بدلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمیکرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است .
[=iranyekan]تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: “درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره” می دانم که منظور من را حتما فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همانطور که گفتم پدر و مادرم حدود ۱۷ ساعت از روز را در بیرون از منزل بسر می برند یعنی از ساعت ۶ صبح تا ۱۱ شب ؛ من هم از ساعت ۷ صبح تا ۱ بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود ۱۰ ساعت از روز را با دختر خاله ام در خانه تنها هستم و همانطور که گفتم دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد،دائما در سرم فکر گناه را می اندازد.
[=iranyekan]بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش و حرفهای او شوم ، همیشه سعی می کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطان است که سر راه هر انسان ظاهر شود او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز می کنم ولی او دست از سرم برنمی دارد تو را به خدا کمکم کنید چطور جواب حرفهای چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقتها فکر می کنم که او شیطان است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس به آسمان برگردد.
[=iranyekan] از امام زمان با تضرع کمک می خواد در حالت اضطرار درخواست کمک می کنه...

و یک ایه قرآن ، فکر کنم همه بدونن که شما چقدر سختی کشیدید

سوره مبارکه هود آیه ۱۱۲
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصيرٌ﴿۱۱۲﴾
پس همان‌گونه که فرمان یافته‌ای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!

سلام عليكم و رحمة الله
شکي ندارم که این یه آزمایشه
هرچند خیلی سخت و طاقت فرسا
.
دعا کنید بعد از این همه سختی و رنج روحم ساخته بشه
قبل از اینکه زیر بار مشکلات له بشم

سلام. خوبی؟

آزمایش بودنش که بله، صددرصد آزمایشه. اما اینکه دقیقا چه آزمایشیه مهمه.
اتفاقا یکی از سخت ترین بخش هاش هم همینه که درک نمیشی. همونطور که خودتونم گفتید ارتباط خوبی با قرآن دارید و آیات مربوط به والدین رو به یاد دارید، با اینحال چرا اینقدر همه اصرار دارن آیه واستون بخونن ....
مشکل شما این نیست اصلا. مسئله چیز دیگه ایه که در پست های 26 و 28 بهش اشاره کردید، درد شما اینه، اما متاسفانه از طرف همه داروی دیگه ای براتون تجویز میشه. درحالی که داروش دست خودته. این خودش یه آزمایشه که اگه بتونی ازش با موفقیت بیرون بیای (که احتمالش خیلی کمه!) قدم بزرگی در مسیر رشد برداشتی. ببین خدا چه رشدی واست در نظر گرفته، خوش بحالت!!

حالا اگه دوست داشتی بیشتر راجع بهش صحبت میکنیم.

جوجه اردک زشت;1005708 نوشت:
با سلام
بنده یک انقادی خدمت استاد بزرگوار دارم
حقیقت با این منطق ایشون والدین هرگونه ظلمی بکنند فرزند نباید رفتاری بکنه که ناراحت بشن و کلا در آخر فرزند یک چیزی هم بدهکار میشه:


سلام

شما بند آخرِ حرف های من را نخواندید یا خواندید و فراموش کردید؟

اینجا آن بند را دوباره می آورم تا بخوانید:

امید;1005593 نوشت:
این جمله را هم بگویم که خوش رفتاریِ شما به معنای تأیید کارهای زشت نیست. شما خوش رفتاری کنید و نسبت به کارهای زشت هم همیشه تا آخر عُمر جبهه بگیرید و هرگز آن کارهای زشت را تأیید نکنید. ولی همیشه با احترام برخورد کنید. به جای قهرکردن با پدر و مادر و کینه داشتن نسبت به آنها از آنها گلایه کنید. یعنی دلیل ناراحتیِ خود را مؤدّبانه به آنها بگویید و بیان کنید که از کارشان دلخور هستید. حضرت امام هادی (صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند:«اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ»؛یعنی«گلايه و انتقاد کردنْ كليد سرسنگينى است و گلایه و انتقاد کردن بهتر از كينه است»[بحارالانوار، ج 75، ص369].

يامهدي٣١٣;1005709 نوشت:
ولی برای خودم سوال شده آیا من حقی ندارم؟!

جوجه اردک زشت;1005708 نوشت:
نمیدونم کارشناس عزیز چرا مدام از حقوق والدین میگن ولی حقوق فرزندان رو مطرح نمیکنند؟

فرزند هم حقوقی بر پدر و مادر دارد. اینکه من این موضوع را نگفتم، به معنای ذکر نشدنِ آن در روایات نیست. پدر و مادر نیز در صورت کوتاهی در انجام وظایف پدر و مادری، عذاب می شوند.

رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله و سلّم) فرمود:
«یا عَلیُّ ، لَعَنَ اللهُ والدین حَمَلا وَلَدَ هُما عَلی عُقُوقِهِما، یا عَلیُّ ، یَلزَمُ الوالِدَین مِن عقوق وَلَدِهِما ما یَلزَمُ الوَلَدُ لَهُما مِن عُقُوقِهما» یعنی «ای علی! خدا لعنت کند پدر و مادری را که فرزندانشان را به عاق کردن خویش وادار نمایند، ای علی!همان گونه که فرزند عاق والدین می شود، والدین نیز متقابلاً (در صورت عدم رعایت وظایف خود) عاقّ فرزندان خود خواهند شد» [وسائل الشیعه- جلد 15- ص 123].

دوست عزیز

در صورت ادامه این وضعیّت، نه پدر و مادرتان هدایت می شوند و نه شما می توانید با آنها زندگی کنید. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: (إنّ اللهَ یَغفِرُ الذنوبَ جَمیعاً ) یعنی «خداوند همه گناهان را می بخشد». مادرتان اگر توبه کند، این گناهش بخشیده می شود. گناهکار نباید از رحمت و بخشش الهی نااُمید شود و نباید ما مؤمنان هم با رفتارمان افراد گناهکار را از توبه و بخشش گناهان شان پشیمان و ناامید کنیم. شخصی پرده کعبه را گرفته بود و می‌گفت:" ای خدا من را ببخش"؛ بعد بلافاصله خودش می‌گفت: " البته می‌دانم که من را نمی‌بخشی" . می‌گفت که من جزو لشکر عمر سعد هستم. حضرت امام سجاد(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «گناه یأس تو از شرکت در لشگر یزید بیشتر است».

با سلام و عرض ادب خدمت مشاورین محترم سایت و آقا امید عزیز و تشکر بینهایت بابت زحمتی که کشیدند
و تمام دوستانی که وقت گذاشتند و محبت کردند و سعی کردند کمک ام کنند
با توجه به جواب های دریافتی و با توجه به شرایطم و اینکه یک سال و نیم این مطالب رو بر خودم یادآوری کردم و هیچ اثری نداشته بر من
از تمام دوستان و عزیزان که راهنمایی کردند تشکر میکنم و بخاطر استرس هایی که بهم وارده و مرتب به سایت سر میزنم تا پاسخ های عزیزان رو بخونم و بسیار شرایطم در این دوهفته سخت تر شده
از مدیریت محترم خواهشمندم تاپیک را ببندند بنده هم از سایت خارج میشوم شاید حجم استرسم کمتر بشه
[="#FF0000"]از تمام عزیزانی که این پست رو میخونن خواهشندم سر نماز بنده رو دعا بفرمایید که مشکلاتم حل بشه زودتر
و بخصوص بتونم زودتر ازدواج کنم[/]

و خواهشمندم هرکسی میخونه توی زندگیش هرجا توی دوراهی گناه و ترک گناه گیر کرد یاد حال الان من بیفته
و شرایطِ منو برای کسی بخاطر هوس های زودگذر پیش نیاره
بهیچ وجه نمیتونم قلبم رو با همچین آدمی صاف کنم و نخواهم کرد
امیدوارم همانطور که خدا در سوره طلاق آیات ۲ و۳ فرمودن راه خروجی برای من قرار بدن تا ازین شرایط خلاص بشم
و از جایی که گمانش رو نمیبرم شرایط ازدواج رو محیا کنند
مارو از دعاي خیرتون محروم نکنید
یاحق

نمیخواستم اینها رو بگم بلکه شاید حرف بیهوده ای باشه
اما ان شاء الله که به کارتون بیاد

توصیه میکنم : ببخشید والدینتونو
بنا به تجربه مشابهی که داشتم
سالیانِ سالیان نسبت به والدینم کینه ی بدی داشتم
اما از وقتی پدرم رو بخشیدم
تمامِ گره های کور زندگیم باز شد
با نشاط تر شدم
هرچی دارم مدیونِ دعای مادرِ و پدرمه

سخته بخشیدن اما خیلی شیرینه
وقتی کینه در قلب نسبت به شخصی داشته باشیم اون کینه در قلب رشد میکنه و مانع پیشرفت شخصِ کینه گیرنده میشه چون اون کینه داخل قلبِ شخص کینه گیرنده است و در نهایت هم آسیب کینه به خود شخص میرسه نه کسیکه ازش کینه گرفتید...
بخاطر خودتون هم که شده ببخشید

به قول استاد پناهیان :" خدا یه بدبختی رو گذاشته تو زندگیت تا به خاطر عیب هاش تو رو اذیت کنه
اون طرف یه وسیله است برای امتحانِ تو
بناست تو این امتحانو پس بدی
امتحانتو پس بده چیکار به اون بدبخت داری
همه چیز همه امتحانه
یکی بهت لبخند میزنه
یکی بهت اخم میکنه
و..."

یه مثال میزنم
مثلا یه فردی با ماشینش با شما تصادف میکنه
شما به واسطه اون ماشین مثلا مجروح میشید
شما نسبت به اون ماشین باید کینه بگیرید؟
اون ماشین یه وسیله بوده همین...پس کینه گرفتن نسبت بهش اصلا بی معناست

تنظیم کننده اصلی کسِ دیگریست که خداوند متعالِِ و میدونند هرکس چجور بهتر رشد میکنه...

یا صاحب الزمان(عج)
یاعلی مدد

فک

يامهدي٣١٣;1005697 نوشت:
به خدا دیدم به همچی عوض شده

انقدر این چیزا زیاد شده تو جامعه

چرا آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



تو تاپیک های همین سایت میگشتم

چیزایی آدم میخونه مو به تنش سیخ میشه

آرزو میکنم هیچکس هیچوقت حالمو تجربه نکنه



من قرآن میخونم و اکثر آیاتی که دوستان محبت کردن و فرستادن

تماما خوندم و به یاد دارم ولی خیلیییییی سخته خیلییییییییییی

ان شاء الله هیچوقت هیچکس دردمو نفهمه





یه لیوان بشکنه هیچوقت مثل عولش نمیشه

چه برسه به اعتماد و عزت و غرور آدم ...



وحشت تمام وجودمو گرفته حتی وقتی فرجی بشه و بتونم ازدواج کنم

این چیزها تو زندگی خودم پیاده نشه



تورو خدا اونایی که میخونید حواستون باشه

اگه ازدواج کردین ۱۰۰ برابر باید حواستون جمع باشه

زندگی همسر و فرزندتونو به یه هوس زودگذر نفروشید



همین دیروز تو این حال من یه خانم که شوهر داره و خودش طلبه است

و مدتی همکار بودیم هرچند سلام علیک هم باهم نداشتیم

اومده بود میگفت من ازت خوشم اومده



آخه چرا بعضی از مذهبیامون هم دارن کج میرن دور از جون جمع؟ .....

بخدا زندگی مشترک شوخی و بازی نیست ...



یکسال تموم این آیات مبارک رو خوندم شاید که قلبم نرم شه

دوسال کربلا دعاشون کردم والدینم رو شاید که این دل صاحب مرده نرم شه



ولی دلی که بشکنه

هزار تیکه بشه

به این راحتی درست نمیشه

حتی توی آیات قرآن مبحث هجرت رو دنبال کردم

بزارم برم ازین تهران خراب شده شاید حالم بهتر شه

ولی اونم سختی خودشو داره و شرایطشو ندارم



شمارو به حق امام حسین قسم به گلوی بریده امام حسین قسم هرکس میخونه بدونه خیلی حس بدیه

اون هوس یک ساعت بعد فروکش میکنه

ولی ممکنه دیگه فرصت جبرانشو نداشته باشه آدم ...



سلام بزرگوار

بنده یکی دوماه قبل تاپیک زیر رو تو انجمن اسک دین زده بودم :

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63892

علت رو هم توی این پست گفتم :

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63892&p=1003029&viewfull=1#post1003029

من خودم تا قبل از اینکه وارد سایت های دینی و مشاوره و حقوقی و کلا اینترنت بشم فکر میکردم ازدواج کردن یعنی خوشبختی ... یعنی تا حدود زیادی رسیدن به آرامش ....
اما وقتی اومدم تو همین سایتها متوجه شدم خیلی ها به آرامش که نرسیدن هیچ تازه بدبخت هم شدن Fool
بعضی از مطالب رو خوندم نسبت به پسران و مردان خیلی زیاد بدبین شدم گاهی فکر میکردم همه ی مردها اینجورین حتی به اطرافیانم هم شک میکردم نسبت به اونها هم همین حس بدبینی رو داشتم هرچند که هیچوقت ازشون چیز بدی ندیدم الان هم کمی بهتر شدم ولی بازم همون حس بدبینی رو دارم ....
واقعا جامعه بدی شده به کمتر کسی میشه اعتماد کرد .... درصد ازدواجهای پایدار و موفق کم شده ...بنیان خانواده الان خیلی متزلزل شده ..
آرزوی توفیق دارم براتون و انشاءالله که بهترین و وفادارترین همسر نصیبتون بشه...

باسلام و عرض ادب خدمت دوستان
خواستم فقط خبر بدم من بخشیدم
و بطور معجزه آسایی مشکلاتم حل شد و ان شاء الله بزودی با فرد مورد نظرم ازدواج میکنم
وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
سوره مبارکه نور آیه ۲۲
التماس دعا
و یاعلی

يامهدي٣١٣;1006619 نوشت:
باسلام و عرض ادب خدمت دوستان
خواستم فقط خبر بدم من بخشیدم
و بطور معجزه آسایی مشکلاتم حل شد و ان شاء الله بزودی با فرد مورد نظرم ازدواج میکنم
وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
سوره مبارکه نور آیه ۲۲
التماس دعا
و یاعلی

سلام

دوست عزیز

من واقعا خوشحالم که توانستید مادر و پدرتان را ببخشید و مشکلات تان حل شد.
امیدوارم ازدواج آرامش بخشی داشته باشید و در کنار همسرتان خوشبخت شوید.
التماس دعا

يامهدي٣١٣;1005618 نوشت:
امید عزیز من تمام مطالبت رو با دقت خوندم
من از تمام قرآن نوت برداری کردم و تمام آیه هارو بخصوص مربوط به والدین نوت برداری کردم
مشکلم اینه یک سال و نیم سعی کردم ببخشم و نمیتونم
و مطمئن هستم تا ۵۰ سال دیگه هم نمیتونم ببخشم
ذهن من با بقیه یخورده متفاوتع
ریز جزییات از یکسالگیم تو خاطرمه
و یک بار بخشیدم و جواب نداده
و بخاطر ورشکستگی پدرم دار و ندارمو دادم و کمک خانواده کردم تو این ۳ سال اخیر
و اینها به چشمشون نیومده
و الان صفر صفر شدم
و الان میخوام ازدواج کنم
و از همیشه تنها ترم هرچند امیدم به خداست و خواهد بود
نه کسی رو دارم برام خواستگاری کنه نه از لحاظ مالی تامین هستم
زندگی دنیوی من رو والدینم آتش زدن
نمیتونم ببخشم

سلام و عرض ادب و احترام

دوست عزیز

شما را کاملا درک می کنم

بنده نیز تجربیات شما را تجربه کرده ام

حقیقت این است که تا زمانی که مانند شما کینه به دل داشتم ، زندگی سختی داشتم و هر روز به خود کشی فکر می کردم

اما کینه و منفی نگری جز نابودی خودمان ثمری نخواهد داشت

از زمانی که نگرش خود را تغییر دادم

بحمدلله نگرش اطرافیان نیز تغییر کرد

ماهواره از زندگی ایشان حذف شد

گناهان دیگر نیز بسیار کمتر شد

البته ما در مقابل گناهان دیگران جز طلب مغفرت و هدایت از خداوند

و امر به معروف و نهی از منکر ، به صورت صحیح و با زبان نرم وظیفه ای نداریم

نگرش خود را به زندگی تغییر دهید

شما فرستاده خداوند برای هدایت جامعه خود هستید

پس همانگونه رفتار کنید که رسولان دیگر رفتار می کردند

صبر کنید و از پرخاش و کینه و دیگر رذایل اخلاقی به دور باشید

با ترویج فضایل اخلاقی اطرافیان خود را از غفلت و جهل رهایی بخشید

والله مع الصابرین

در پناه حق تعالی

[[SPOILER]quote=يامهدي٣١٣;1005318]حتی بارها برای سوریه اقدام کردم اما قسمت نشده

نقل قول:
ولا در حال حاضراعزام به سوريه مخصوص نيروهاي متخصص و ويژه است?شرايط اختصاصي را از گردانها سوال بفرمایید
شرايط كلي را براي شما بزرگواران ارسال مينمايم اگر داراي شرايط ذيل هستيد به ناحيه مقاومت بسيج منطقه اي كه ساكن هستيد مراجعه بفرماييد
شرايط كلي:
اولاً اولويت با افراد متخصص و ويژه كادر سپاه و بسيج است
هر استان سهميه محدود دارد
شرايط لازم:
۱ـ داشتن سن قانونی
۲ـ سلامتي و آمادگی کامل جسمانی
۳ـ داشتن کارت فعال بسيج
۴ـ داشتن رضایت نامه از اولياء
٥- گذراندن دوره هاي تخصصي و ويژه
به دليل محرمانه بودن ساير اطلاعات از نواحي مقاومت بسيج دريافت شود.
[/SPOILER]

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
و متوجه شدم مادر ۵۰ ساله مرد با یه مرد ۳۰ ساله دوست هست و چتهای بسیار رکیک و عکس های بد برای هم میفرستن و داره خیانت میکنه باز نمیکنم موضوع رو

[=IRANSans]کشف اینکه یکی از والدینتان به دیگری خیانت کرده است یا می‌کند، کشف وحشتناکی است. این کشف حتی رابطه شما با آنها را هم برایتان زیر سوال می‌برد و ممکن است احساس کنید صمیمیت چندانی با آنها ندارید یا حتی عصبانی شوید. بااینحال آنها هنوز والدین شما هستند و باز هم می‌توانید رابطه‌تان را با آنها حفظ کنید. خیلی مهم است که با روش‌هایی درست احساساتتان را تطبیق دهید، با والدینتان صحبت کنید و مرز تعیین کنید. در آخر شاید بتوانید رابطه‌تان با آنها را ترمیم کنید.
[h=2]قدم اول: کنار آمدن با احساساتتان[/h][=IRANSans]۱. با یک دوست قابل‌اعتماد صحبت کنید. کسی را پیدا کنید که مستقیماً با این جریان در ارتباط نباشد، به همین دلیل بهتر است آن فرد خواهر و برادر یا از اقوامتان نباشد. یک دوست خوب شما را بخاطر احساساتتان قضاوت نخواهد کرد و با اطلاعاتی که به او می‌دهید کمکتان می‌کند وضعیت را ارزیابی کنید.
[=IRANSans]۲. نزد مشاور بروید. در چنین شرایطی احساسات متفاوتی از خشم تا ناراحتی به سراغ شما خواهد آمد. حرف زدن با یک متخصص روانشناس که در زمینه مشاوره تجربه داشته باشد خیلی خوب است چون ممکن است موضوع را از دیدی به شما نشان دهد که خودتان متوجه آن نبودید. این فرد همچنین والدین شما را هم بخاطر رفتارشان قضاوت نمی‌کند و رویکردی منتقدانه خواهد داشت.
[=IRANSans]۳. احساساتتان را در دفتری یادداشت کنید. نوشتن راه بسیار خوبی برای کنار آمدن با احساسات و خالی کردن استرس است. قرار نیست نوشته‌هایتان را کسی ببیند یا بخواند چون اینها دغدغه‌های بسیار خصوصی شما هستند. با این روش می‌توانید احساساتتان را ارزیابی کرده و خودتان را برای حرف زدن با والدینتان آماده کنید.
[=IRANSans]۴. زود نتیجه‌گیری نکنید. شما جای پدر یا مادرتان که خیانت کرده است نیستید و این احتمال وجود دارد که از کل ماجرا باخبر نباشید. ازدواج مسئله‌ای بسیار چالش‌انگیز است و هر دو طرف در موفقیت آن سهیم هستند. ممکن است مشکلی وجود داشته باشد که شما چیزی از آن نمی‌دانید. زود نتیجه‌گیری کردن درمورد اتفاقی که افتاده است کمکی به رابطه شما با والدینتان نمی‌کند.
[=IRANSans]۵. جاسوسی نکنید. ممکن است وسوسه شوید که شواهد و مدارکی علیه پدر یا مادرتان که خیانت می‌کند پیدا کنید ولی این کار هیچ ارتباطی به شما ندارد و وظیفه شما نیست. این ازدواج شما نیست که احساس کنید به شما خیانت شده است. شما فرزند آن خانواده هستید. با این وسوسه مقابله کنید و سعی نکنید موبایل یا ایمیل او را چک کنید.
[=IRANSans]۶. به خواهر یا برادرتان رسیدگی کنید. اگر خواهر یا برادرهایتان هم از موضوع باخبر هستند، از اوضاع و احوال آنها باخبر شوید. اگر از شما کوچکتر هستند، سعی کنید به آنها برسید. مثلاً او را برای پیاده‌روی بیرون ببرید تا بتوانید خصوصی با هم حرف بزنید. درمورد احساساتشان و کنار آمدن به آن با او صحبت کنید.
[=IRANSans]* اگر خواهر یا برادرتان چیزی درمورد این خیانت نمی‌داند، خوب فکر کنید که او را در جریان این مسئله قرار دهید یا خیر. البته انجام این کار وظیفه شما نیست و ممکن است موجب ناراحتی او شوید.

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
بعد از یکهفته که با مادرم حرف نمیزدم و تا نصفه شب برای خواب خونه نمیرفتم خودش اعتراف کرد به دوستی اون آقا و گفت رابطه جنسی در کار نبوده و ...
یکسال و خورده ای هست با مادرم حرف نمیزنم

[h=2] ترمیم رابطه‌ با والدینتان[/h][=IRANSans]۱. به خاطر آورید که چه محبت‌هایی در حقتان کرده است. اینکه متوجه شوید یکی از والدینتان در حال خیانت به دیگری است ممکن است اعتبار او را در نظر شما زیر سوال ببرد. احترام شما برای او خدشه‌دار خواهد شد و ممکن است احساس ناراحتی و عصبانیت کنید. ولی به خاطر بیاورید که در تمام این سال‌ها چه محبت‌هایی در حق شما کرده است چون این محبت‌هاست که رابطه شما را با او تعریف می‌کند نه خیانت او.
[=IRANSans]۲. رابطه‌ جدیدتان با هر کدام از والدینتان را به صورت جداگانه بسازید. در بسیاری از موارد خیانت یکی از والدین باعث از هم پاشیدن خانواده و طلاق والدین می‌شود. ایجاد رابطه با این وضعیت جدید والدینتان به شما کمک خواهد کرد وارد مرحله جدیدی شوید و به هر کدام از آنها به عنوان یک فرد نگاه کنید نه یک گروه یا خانواده.
[=IRANSans]* به هر دو آنها محبت کرده و از هر دو آنها حمایت کنید. این زمان برای هر دو نفر آنها بسیار سخت و سردرگم‌کننده است و اینکه بدانند شما همچنان دوستشان دارید، کمک می‌کند وضعیت بهتری داشته باشند.
[=IRANSans]۳. تصمیم بگیرید که با مسئله خیانت چطور رفتار کنید. اگر تصمیم دارید که پیش روید و رابطه‌تان را با والدینتان ترمیم کنید، به این فکر کنید که می‌خواهید چه رویکردی نسبت به این خیانت داشته باشید. ممکن است نخواهید یا نتوانید که او را ببخشید. ولی نباید از آن بعنوان سلاحی برعلیه او استفاده کنید و هربار که با او وارد مشاجره می‌شوید آن را به روی او بیاورید.
[=IRANSans]* البته هیچ نیازی نیست که روی آن خیانت سرپوش گذاشته شود اما نباید از آن بعنوان نقطه‌ضعف پدر یا مادرتان استفاده کنید.
[=IRANSans]۴. مشخص کنید که می‌خواهید از این به بعد با کدامیک از والدینتان زندگی کنید. رابطه شما با یکی از آنها نباید روی رابطه‌تان با دیگری تاثیر بگذارد. ممکن است تصور کنند که می‌خواهید جانب‌گیری کنید یا اینکه اگر تصمیم بگیرید رابطه‌تان با آن یکی که خیانت کرده است را ترمیم کنید، دیگری ممکن است تصور کند که می‌خواهید او را ببخشید. با هر کدام از آنها تنها بنشینید و درمورد اینکه می‌خواهید از آن به بعد با کدامیک زندگی کنید، حرف بزنید.
[=IRANSans]* به آنها نشان دهید که رابطه‌تان با یکی از آنها تاثیری روی رابطه‌تان با دیگری نمی‌گذارد.
[=IRANSans]۵. زندگی خودتان را پیش ببرید. بااینکه خیانت یکی از والدین ممکن است تهدیدی برای آینده خانواده باشد ولی زندگی خودتان هنوز در جریان است. شما می‌توانید کنترل بعضی مسائل در زندگی را به دست گیرید، مخصوصاً وقتی که احساس می‌کنید کنترلی روی بعضی دیگر از مسائل آن ندارید،
[=IRANSans]* از هر دو والدینتان راهنمایی بگیرید. آنها می‌توانند به ترمیم رابطه‌تان با آنها کمک کنند.


[h=2]قدم سوم: تعیین مرز[/h][=IRANSans]۱. به والدینتان بگویید که نمی‌توانید مابین آنها قرار گیرید. در ازدواجی که خیانت اتفاق افتاده است، متاسفانه بعضی از والدین ممکن است از بچه‌ها برعلیه طرف‌مقابل خود استفاده کنند. این مسئله مخصوصاً وقتی بچه‌ها کوچکتر هستند و هنوز در خانه والدینشان هستند بیشتر اتفاق می‌افتد.
[=IRANSans]* به والدینتان توصیه کنید که پیش مشاور بروند. خودتان هم می‌توانید برای آنها گوش شنوا باشید اما نباید به تکیه‌گاه آنها تبدیل شوید.
[=IRANSans]۲. خودتان را درگیر نکنید و جانب‌گیری هم نکنید. درست کردن اوضاع وظیفه شما نیست. بااینکه چنین اتفاقی مطمئناً روی شما هم تاثیر می‌گذارد ولی تصمیماتی که والدینتان می‌گیرند تصمیمات خودشان است، نه تصمیمات شما.
[=IRANSans]* کارهای یکی از آنها را به دیگری گزارش ندهید و رازهای آنها را برای همدیگر برملا نکنید. بااینکه ممکن است بعضی اوقات این کار بی‌ضرر به نظر برسد، ولی درواقع سوءاستفاده والدینتان از شماست و ممکن است استرس زیادی برایتان به همراه داشته باشد.
[=IRANSans]۳. از همدردی با یکی از آنها جداً خودداری کنید. شاید خودداری از این کار بسیار سخت باشد چون ممکن است احساس کنید باید از پدر یا مادرتان که به او خیانت شده محافظت کنید. ولی ازدواج مسئله‌ای بین دو نفر است و آنها داستان به مراتب طولانی‌تر و پیچیده‌تری از آنچه شما در جریان آن هستید با همدیگر دارند. سعی کنید تا می‌توانید هیچ جانب‌گیری نداشته باشید.
[h=2]قدم چهارم: مواجهه با والدینتان[/h][=IRANSans]۱. تصمیم بگیرید که دوست دارید نتیجه کار چه باشد. قبل از مواجهه با والدینتان، به این فکر کنید که امیدوارید گفتگویتان با آنها چه نتیجه‌ای در بر داشته باشد. بیان این موضوع ممکن است عواقب جدی برای کل خانواده به دنبال داشته باشد، بنابراین قبل از هر اقدامی باید خیلی خوب فکر کنید. هدف شما از این گفتگو ممکن است موارد زیر باشد:
[=IRANSans]– جمع‌آوری اطلاعاتی که دوست دارید بدانید.
– ابراز احساساتتان به آنها
– ترمیم رابطه‌تان با آنها
– دانستن اینکه او به خیانت خود ادامه می‌دهد یا خیر

[=IRANSans]۲. زمانی مناسب برای حرف زدن پیدا کنید. از او بپرسید که چه زمانی برای حرف زدن راحت‌تر است. زمانی را انتخاب کنید که هیچکدامتان برای کاری عجله نداشته باشید و بتوانید به راحتی و ذهن باز با هم حرف بزنید.
[=IRANSans]۳. با حرف زدن درمورد ناراحتی‌تان شروع کنید نه عصبانیت. احساس ناراحتی و اندوهتان را برای او توضیح دهید. با متهم کردن او شروع نکنید. ممکن است او اصلاً از ناراحتی که ممکن است برای شما پیش بیاید آگاه نبوده باشد. وقتی با حرف زدن درمورد عصبانیتتان شروع کنید، متوجه خواهد شد که این عصبانیت از کجا آمده است.
[=IRANSans]* مثلاً می‌توانید اینطور شروع کنید، «خیلی ناراحتم، شب‌ها نمی‌توانم درست بخوابم و مدام گریه می‌کنم. نگران آینده خانواده هستم.»
[=IRANSans]۴. فاعل جمله‌هایتان «من» باشد نه «تو». تمرکزتان را به احساس خودتان درمورد وضعیت موجود قرار دهید و سعی نکنید او را قضاوت کنید. به جای متهم کردن او، برای او توضیح دهید که حال و روحیه خودتان چطور است. به جای اینکه بگویید، «تو خیلی آدم بدی هستید، چطور تونستی همچنین کاری انجام بدی؟» بگویید، «من واقعاً ناراحتم و غصه دارم.»
[=IRANSans]۵. سعی کنید آرامشتان را حفظ کنید. این زمان برای هر دو شما زمان بسیاری احساسی است و ممکن است حفظ آرامشتان سخت باشد. ولی اگر داد و بیداد نکنید و سعی نکنید با قضاوت و متهم کردن او صحبتتان را ادامه دهید، گفتگوی بسیار موثرتر و کارآمدتری خواهید داشت.
[=IRANSans]۶. گفتگو را مرحله‌ به مرحله پیش ببرید. این گفتگو خیلی مفصل است و ممکن است پدر یا مادرتان کاملاً متعجب شود که شما از خیانت او باخبر هستید. ممکن است عصبی شود و حالت دفاعی بگیرد. احساس خودتان را به او بگویید و زمانی برای هر دوتان بگذارید تا بسنجید که در چه شرایطی هستید و چه حسی دارید.
[=IRANSans]* اگر او نمی‌خواهد با شما وارد صحبت شود و درمورد موضوع حرف بزند، به او نشان دهید که شما دوست دارید در این مورد حرف بزنید ولی می‌توانید این کار را در زمانی که او هم آمادگی لازم را داشت انجام دهید.
[=IRANSans]۷. روی رفتار پدر یا مادرتان که خیانت کرده است متمرکز شوید. گفتگو را حول رفتار او و اینکه چطور این رفتار مطابق با نقش او بعنوان پدری یا مادر نبوده است، قرار دهید. نکته این است که به او حمله‌ور نشوید ولی درمورد رفتار او با هم صحبت کنید.
[=IRANSans]۸. به تصمیم مورد توافق والدینتان احترام بگذارید. ممکن است پدر یا مادرتان که به او خیانت شده است بخواهد دیگری را ببخشد یا او را از خانه بیرون کند یا اصلاً این موضوع را نادیده بگیرد. ممکن است شما با تصمیم او موافق نباشید ولی باز به خاطر بیاورید که این ازدواج شما نیست. آنها خودشان بهترین تصمیم را برای ادامه رابطه‌شان خواهند گرفت.
[=IRANSans]* اگر همچنان با والدینتان زندگی می‌کنید یا خواهر و برادرهایی دارید که در خانه هستند، با والدینتان درمورد اینکه چطور این رفتار می‌تواند بر شما و خواهر و برادرهایتان تاثیر بگذارد صحبت کنید.
[=IRANSans]۹. اگر قصدتان آسیب زدن به او است، با او مواجه نشوید. رفتار پدر یا مادر شما ممکن است ناراحت‌کننده باشد و تاثیر بسیار بدی روی تک‌تک اعضای خانواده بگذارد ولی این مسئله تا حد زیادی فقط بین والدین شماست. نباید خودتان را بین آنها قرار دهید و در تصمیماتشان دخالت کنید.

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
طبق دین من چگونه باید رفتار کنم؟ لطفا با سند و منبع محبت کنید

وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً.(33)

خداوند در این آیه که درباره پدر و مادر است، می فرماید که تنها به رحمت و مهربانی خود اکتفا نکن؛ بلکه برای آنان، رحمت واسعه الهی را بخواه و بگو: پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکی تربیت کردند، به آنان رحم و عطوفت خویش را فرو فرست.

یکی از مظّان استجابت دعا همین است که فرزند، برای پدر و مادر طلب آمرزش و رحمت کند:

رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوالِدَی وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یوْمَ یقُومُ الْحِسابُ.(34)

پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزی که حساب برپا می شود، ببخش و بیامرز.

مرگ والدین، نباید سبب قطع رشته خدمات گردد؛ بلکه باید پس از مرگ به آنها نیکی کرد، برای آنها نماز گزارد و روزه گرفت:

رَبِّ اغْفِرْلی وَ لِوالِدَی وَ لِمَنْ دَخَلَ بِیتِی مُؤْمِناً.(35)

پروردگارا! مرا بیامرز و همچنین پدر و مادرم و تمام کسانی را که با ایمان وارد خانه من شدند.

لذا حضرت نوح برای چند نفر طلب آمرزش می کند:

اول برای خودش؛ مبادا قصور و ترک اولایی از او سر زده باشد. چنین است حال اولیاءالله که با آن همه فداکاری در راه خدا باز هم خود را مقصر می دانند و هرگز گرفتار غرور نمی شوند.

دوم برای پدر و مادرش به عنوان قدردانی و حق شناسی از زحمات آنان.

لزوم اطاعت از والدین

چرا در دین مبین اسلام، احترام پدر و مادر لازم شمرده شده است؟

استدلالات عقلی و وجدان سلیم انسانی نیز لزوم احترام آنها را به اثبات رسانده است. عقل و فطرت و وجدان، همه بر این گفته گواه اند که پدر و مادر، واجب الاطاعه هستند. طبیعت انسانی طوری ساخته شده که در مقابل عواطف و احسان، از خود واکنش و عکس العمل نشان می دهد و طبیعت بشر، بر این است که احسان کننده و کرامت کننده را دوست می دارد. انسان از باب اینکه «الانسان عبیدالاحسان»، در مقابل نیکی ها سعی می کند که به بهترین وجه ممکن، در مقام جبران بر آید. عقل انسان، حکم می کند که در مقابل احسان و نیکی، احسان کند:

هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ اِلاَّ الاِْحْسانُ.(36)

انسان در مقابل بزرگواری همنوعان خود، همیشه در خود احساس نوعی مرهونیت می کند تا اینکه در آینده آن محبّتها را جبران نماید و به آن نیکی ها پاسخ شایسته ای بدهد.

اصولاً مکتب متین اسلام، چنین است که انسان را در برابر خویش و دیگران، از جمله مثل والدین و همسر و فرزند، دارای حقوقی می داند که در مقابل آنها مسئول و مکلّف است.

پدر و مادر، از جمله کسانی هستند که شادابی و زندگی خود را وقف فرزندان می کنند؛ و چه هدیه ای از این بهتر و چه احسانی از این بالاتر. امام سجاد علیه السلام می فرماید:

وانظر هل تری أحداً من البشر أکثر نعمة علیک من أبیک و اُمّک؟(37)

بنگر آیا برای خودت هیچ کسی را بهترین نعمت، جز پدر و مادرت می بینی؟

وجدان بشری، حکم می کند زحماتی که پدر و مادر برای انسان متحمّل شده اند، پاس بداریم و از آنان تجلیل کنیم.

اکرام والدین، پاسخی است هر چند ناچیز به احسان آنها و عقل (رسول باطنی) و پیامبر (رسول ظاهری)، هر دو بر وجوب این احسان، صحّه می گذارند. محقّق اردبیلی می فرماید:

العقل و النقل یدلاّن علی تحریم العقوق و یفهم وجوب متابعة الوالدین و طاعتهما من الآیات و الأخبار و صرح به بعض العلماء.(38)

عقل و نقل، بر حرام بودن ناسپاسی والدین گواه اند و وجوب اطاعت از آنها از طریق آیات و روایات، استفاده می شود.

اسلام با درایت و توجّه خاصی که نسبت به محیط خانواده دارد، سعی می کند از این محیط، مکتب خانه ای بسازد که فرزند، در مکتب درس والدین، قولی و فعلی، درس چگونه زیستن را بر پایه ارزشهای اخلاقی و انسانی بیاموزد و برای فردای خود، درس زندگی قرار بدهد.

لزوم اطاعت از والدین در آیات و روایات

خداوند متعال، در چند آیه لزوم اطاعت از والدین را پس از دعوت به عبادت خود، قرار می دهد:

وَ قَضی رَبُّک اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیاه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(39)

وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِکوا بِهِ شیئاً و بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(40)

اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(41)

لا تَعْبُدُونَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَینِ اِحْساناً.(42)

در این آیات، اطاعت از والدین، همراه و بلافاصله بعد از دعوت به توحید آمده است. از این آیات استفاده می شود که بعد از خداوند، پدر و مادر، بزرگترین حق را بر گردن فرزندان دارند. خداوند متعال، خالق و آفریدگار انسان است و شکر و اطاعت او به منزله ادای حقّ پروردگار است. پدر و مادر نیز که مجرای این خلقت بوده اند و زحمات زیادی در تربیت فرزند کشیده اند باید مورد سپاس و اطاعت قرار گیرند.

شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد آیه: «وَ بِالْوالَدینِ اِحْساناً» سؤال کرد که معنای این احسان به پدر و مادر چیست. حضرت فرمود: احسان، آن است که آنها را وادار نسازی که نیازها و حوائج خویش را از تو درخواست کنند.

مرحوم طبرسی در ذیل تفسیر آیه «اِمّا یبلُغَنَّ عِنْدَک الْکبَرَ» می فرماید که اگر اطاعت از والدین در هر حال، اعم از حال پیری یا میانسالی، واجب و ضروری است، پس چرا خداوند در آیه، شرط کهولت را ذکر نموده است.(43)

ایشان در جوابی می فرماید: نیاز والدین در این حال و شرایط، بیشتر از ایام دیگر است؛ چون آنها در آن سن، ضعیف شده اند و تدریجاً به همان حالت نیازمندی و احتیاج می رسند که فرزند در زمان طفولیت به آن دچار بوده و علاوه بر این، انسان در این سن و سال، دارای روحی حسّاس و رنجور می شود.

والدین در زمان پیری، قویترین نیروی تحکیم و تشدید روابط عاطفی و پیوندهای روحی و تربیتی در کانون خانواده اند و وجود آنان، گرمابخش محیط خانواده است.

اویس قرنی، آن یار باوفای پیامبر صلی الله علیه و آله برای جلب رضای مادر و اطاعت او بدون دیدار با پیامبر صلی الله علیه و آله از مدینه به سوی وطن خود بازگشت؛ تنها برای به دست آوردن دل مادرش تا رضایت او را جلب کند.

گویند که اویس، شتربانی می کرد و از اجرت آن، مادرش را اداره می کرد. وقتی از مادرش اجازه گرفت که به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه مشرّف شود، مادرش گفت که رخصت می دهم، به شرط آنکه بیشتر از نیم روز توقف نکنی.

اویس به مدینه سفر کرد. چون به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، اتفاقاً در آن روز، پیامبر خانه نبود. اویس نیز به یمن مراجعت کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه مراجعت کرد، فرمود: «این نور کیست که در این خانه می بینم؟». گفتند: «شتربانی که اویس نام داشت». فرمود: اویس این نور را در خانه ما به هدیه گذاشت و رفت.

پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اویس می فرمود:

انی لانتم روح الرحمن من طرف الیمن.(44)

پس در حین پیری هم نباید پدر و مادر را رنجانید، پرخاش و تندخویی تدریجاً عامل سردی در محیط خانوده خواهد شد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

أتی رجل رسول الله صلی الله علیه و آله فقال: «یا رسول اللّه ! اِنّی راغب فی الجهاد نشیط»، قال: فقال له النبی صلی الله علیه و آله : فجاهد فی سبیل اللّه فانّک ان تقتل تکن حیاً عندالله ترزق و ان تمت فقد وقع أجرک علی الله و ان رجعت، رجعت من الذّنوب کما ولدت»، قال: «یا رسول الله! انّ لی والدین کبیرین یزعمان انّهما یأنسان بی و یکرهان خروجی»، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله : فقّر مع والدیک فوالّذی نفسی بیده لأنسهما بک یوماً و لیلة خیر من جهاد سنة.(45)

در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مردی به حضور آن حضرت شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا! علاقه دارم در جهاد شرکت کنم». پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را به امر خیر تشویق نمود، تا اینکه آن مرد عرض کرد: یا رسول الله! من پدر و مادر پیری دارم که از رفتن من به جبهه کراهت دارند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در این صورت، ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، بودن یک شبانه روز با آنها از جهاد یک سال بهتر است.

در این زمینه پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

برّ الوالدین یجزنی عن الجهاد.(46)

نیکی به پدر و مادر، جای جهاد رامی گیرد.

مردی مسیحی بعد از قبول اسلام، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که پدر و مادرم مسیحی هستند و مادرم نابیناست. حضرت او را به احسان و نیکی بیشتر به آنان سفارش کرد. او نیز به نیکی با آنان رفتار می کرد، آنچنان که خودش به مادرش غذا می داد و لباس او را مرتّب می کرد. مادرش هم که تغییر رفتار او را مشاهده کرد، تحوّل روحی در وجودش پیدا شد و با اقرار به یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام آورد.(47)

انسان باید با شیوه ای نیکو با پدر و مادرش برخورد کند و به گونه ای در مقابل آنها سخن بگوید که گویا یک گناهکار و متخلّف با مولای خود گفتگو می کند و حتی اگر از جانب آنان با تندخویی مواجه شود، باز هم نباید متانت و نزاکت خود را از دست بدهد.

از امام صادق علیه السلام روایت است که در تفسیر آیه «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً» فرمود: یعنی اگر تو را زدند، بگو خدا شما را بیامرزد. «این است سخن شریف تو».(48)

رعایت احترام والدین، هیچ حدّ و مرزی نمی شناسد. لذا باید مواظب باشیم که از محدوده طاعت و تواضع در برابر والدین، خارج نشویم. باید در جمیع ابعاد رفتاری و اخلاقی خود، نهایت تواضع را در پیش آنها داشته باشیم.

مرحوم آیة الله دستغیب در کتاب سرای دیگر در تفسیر سوره واقعه، داستانی را نقل می کند که حضرت یوسف علیه السلام وقتی عزیز مصر بود، از پدرش یعقوب علیه السلام و برادرانش دعوت نمود که به مصر بیایند.

حضرت یعقوب را در محملی نشانیدند و نزد یوسف آوردند. یوسف هم برای تشریفات، استقبالی را تدارک دید و با جمعی از بزرگان مصر به پیشواز پدر و برادرانش آمد تا وقتی که به یکدیگر نزدیک شدند در اینجا یوسف ملاحظه سلطنت ظاهری خود نمود و رعایت احترام پدرش را نکرد و از مرکب پیاده نشد، اینجا بود که ترک اولی کرد، جبرئیل بر او نازل شد و گفت کف دستت را نگاه کن دید نوری از دستش بیرون رفت جبرئیل گفت به واسطه این عمل تو نور نبوّت از نسل تو خارج شد. و لذا از نسل یوسف کسی پیغمبر نشد. خداوند می فرماید: وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما. با دقت در این فرمایش الهی انسان نباید پیوستگی خود را با پدر و مادر سست گرداند و همواره به یاد زحمات و مشقات آنان در جهت پرورش خود باشد.

اثرات رضایت والدین در زندگی دنیوی

رضایت والدین در سرنوشت دنیای انسان باعث گشایش روزی، افزایش عمر و دفع مرگهای بد است.

اگر پدر و مادر از انسان راضی باشند، نخستین هدیه ای که نصیب شخص می شود، حصول رضایت خداست و در مرحله بعد، این رضایت والدین نقش و تأثیر مثبت و سازنده ای در زندگی دنیوی داشته است.

استاد شهید مطهری به فرزندشان فرموده بودند: گهگاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می اندیشم، احساس می کنم که یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوان به والدین خود، بویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده ام؛ چون تا آنجا که توانایی ام اجازه می داده، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک کرده ام. در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمودند:

دعاء الوالد لولده کدعاء النبی لاُمّته.(49)

دعایی که پدر برای فرزند کند، همانند دعایی است که پیامبری برای امّت خود نماید.

آثار اطاعت از والدین در خانواده و اجتماع

تأثیر مثبت رضایت والدین در محیط خانواده و در سطح جامعه، بسیار مؤثّر است. خانواده، کانون مهم تربیتی و عاطفی، و اجتماع کوچکی است که در سایه عمل کردن به دستورات و احکام و قوانین اسلامی، خانواده می تواند در برابر امراض مختلف روحی خود را بیمه کند.

ریشه اخلاق، در خانواده است و صفات پسندیده، در دامن مادر رشد پیدا می کند، رضایت والدین، باعث تحکیم روابط اجتماعی و پشتوانه ای در محیط خانواده است. لذا در سایه دور شدن از ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر روزه شاهد از هم گسیختگی بیشتر خانواده های غربی هستیم.

در کشورهای غربی، پدر و مادر حق دخالت در زندگی و رفتار و حرکات فرزندان خود را ندارند و تربیت ناصحیح، والدین را در برابر فرزندان و فرزندان را برابر پدر و مادر، ناراضی و ناسازگار قرار داده است.

اسلام با قرار دادن یک سری نکات تربیتی از جمله سفارش به فرزندان در جهت جلب رضایت پدر و مادر و توصیه بر والدین در خدمت به فرزندان، زمینه تربیتی را طوری تنظیم کرده که فرزندان در کانون گرم خانواده و در کنار پدر و مادر زندگی می کنند و می دانند که زندگی در خارج از خانه پدری، باعث افزایش انحطاط اخلاقی افراد و جامعه می شود.

اطاعت و پندپذیری فرزندان از والدین، فضای خانه را سرشار از محبّت و سعادت می کند. جلب رضایت والدین، کسب رضایت خدا را فراهم می کند و کسب رضایت خداوند، باعث آرامش روحی یک خانواده در اجتماع است و هر روز شاهد سعادت و خوشبختی یک خانواده است.

نیکی کننده به پدر و مادر، همنشین انبیاست

روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات خود عرض کرد: «خدایا! می خواهم همنشین خود را در بهشت ببینم». جبرئیل بر حضرت موسی نازل شد و عرض کرد: یا موسی! فلان قصّاب در فلان محلّه، همنشین تو خواهد بود». حضرت موسی به آن محل رفت و دکانِ قصّابی را پیدا کرد و دید که جوانی مشغول فروختن گوشت است.

شامگاه که شد، جوان، مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل خود روان شد. حضرت موسی علیه السلام از پی او تا در منزلش آمد و سپس به او گفت: «مهمان نمی خواهی؟» جوان گفت: «خوش آمدید». آن گاه او را به درون منزل برد.

حضرت موسی دید که جوان، غذایی تهیه نمود، آن گاه زنبیلی از سقف به زیر آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن خارج کرد او را شستشو داده، غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعی که جوان می خواست زنبیل را در جای اوّل بیاویزد، پیرزن، کلماتی که مفهوم نمی شد، ادا کرد. بعد از آن، جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند. حضرت پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟

جوان گفت: «این پیرزن، مادر من است. چون مرا بضاعتی نیست که برای او کنیزی بخرم، ناچار خودم کمر به خدمت او بسته ام». حضرت پرسید: «آن کلماتی که بر زبان جاری کرد چه بود؟». جوان گفت: هر وقت او را شستشو می دهم و غذا به او می خورانم، می گوید:

غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته.

خداوند، تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت باشی، به همان درجه و جایگاه او.

حضرت موسی فرمود: ای جوان! بشارت می دهم به تو که خداوند، دعای او را درباره ات مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که در بهشت، تو همنشین من هستی.(50)

قاتل پدر، جوانمرگ می شود

متوکل عباسی، دشمنی شدیدی با فرزندان حضرت علی علیه السلام داشت و همو بود که هفده مرتبه مرقد مطهّر حضرت امام حسین علیه السلام را خراب کرد. اگر می شنید کسی علی علیه السلام را دوست دارد، دستور می داد که اموال او را بگیرند و خانه اش را ویران کنند.

یکی از ندیمان او از علی علیه السلام بدگویی می کرد و متوکل شراب می خورد و می خندید. روزی فرزند متوکل، منتصر، حضور داشت. پس از مشاهده این کار با تهدید به او گفت که خودداری کند. او هم از ترس، ساکت شد. متوکل علّت را پرسید. منتصر گفت: پدر، آن کسی که این شخص از او بدگویی می کند، پسر عموی توست و بزرگِ خانواده ماست و ما به او افتخار می کنیم.

متوکل گوش نکرد و به نوازندگان گفت که بنوازید و اشعاری را خواند. منتصر از اینجا کینه پدر را در دل گرفت و قصد کشتن پدر خود را کرد و در این مورد با استاد خود، مشورت کرد. استادش گفت: کشتن چنین شخصی واجب است؛ ولی کسی که پدر خود را بکشد، جوانمرگ می شود.

منتصر، متوکل را به دلیل جسارتهایی که به علی علیه السلام می کرد، به وسیله چند غلام کشت؛ ولی سلطنت و حکومت منتصر، بیش از شش ماه طول نکشید.

هر چند متوکل پلید و زشت خو بود و و ظلم فراوانی بر سادات روا می داشت و به علی علیه السلام جسارت روا می داشت؛ باز چون پدر خویش را کشت، نتیجه چنان شد که او نیز جوانمرگ شود.(51) در روایات آمده است:

عن حذیفة أنّه استأذن رسول الله صلی الله علیه و آله فی قتل أبیه و هو فی صفّ المشرکین قال دعه یله غیرک.(52)

حذیفه از پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه خواست تا پدرش را [که در لشکر مشرکان بود] از پای در آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تو این کار را نکن. بگذار کس دیگری این امر را به عهده بگیرد.

عدم رضایت والدین، مرگ را دشوار می کند

سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام چنین روایت می کند:

إنّ رسول الله صلی الله علیه و آله حضر شابّاً عند وفاته، فقال له: «قل لا اله الاّ الله»، قال: «فاعتقل لسانه مراراً»، فقال لأمرأة عند رأسه: «هل لهذا أمّ؟» قالت: «نعم، أنا أمّه»، قال: «أفساخطة، أنت علیه؟» قالت: «نعم، ما کلّمته منذ ستّ حجج»، قال لها: «أرضی عنه؟»، قالت: رضی الله عنه یا رسول الله برضاک عنه.

فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله : «قل لا اله الاّ الله»، فقالها فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «ماتری؟»، قال: «أری رجلاً أسود الوجه، قبیح المنظر، وسخ الثیاب، نتن الریح، قد ولینی السّاعة، و أخذ بکظمی»، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : قل یا من یقبل الیسیر، و یعفو عن الکثیر، اقبل منّی الیسیر، و اعف عنّی الکثیر، انّک أنت الغفور الرحیم.

فقالها الشاب، فقال له النبی صلی الله علیه و آله : «أنظر ماذا تری؟»، قال: «أری رجلاً أبیضّ اللّون، حسن الوجه، طیب الریح، حسن الثیاب، قد ولینی و أری الأسود قد تولّی عنّی»، فقال له: «أعد»، فأعاد، فقال له: «ماتری؟» قال: لست أری الأسود، و أری الأبیض قد ولینی، ثمّ طفی علی تلک الحال.(53)

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روزی به بالین جوانی که در حال احتضار بود رفت و دید که جان دادن برای او بسیار سخت و دشوار است. حضرت فرمود: ای جوان! چه می بینی؟

عرض کرد: یا رسول الله! دو نفر سیاه را می بینم که رو به روی من ایستاده اند و از آنها می ترسم. رسول خدا پرسید: «آیا این جوان، مادر دارد؟». مادرش آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من مادر او هستم». حضرت پرسید: «آیا از فرزندت راضی هستی؟». عرض کرد: «راضی نبودم؛ ولی اکنون به واسطه شما راضی شدم». آن گاه جوان بیهوش شد.

وقتی به هوش آمد، باز حضرت او را صدا زد و فرمود: «ای جوان! اکنون چه می بینی؟». عرض کرد: «آن دو سیاه رفتند و اکنون دو نفر انسان سفیدرو و نورانی آمدند که از دیدن آنها من خشنود می شوم». در این هنگام، آن جوان از دنیا رفت.

سفارش حضرت مهدی (عج) در نیکی به پدر

آقا سید محمد موسوی نجفی، معروف به هندی که از علمای پرهیزکار و از ائمه جماعات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام بود، از شیخ باقر کاظمینی و ایشان از فرد مورد اعتمادی نقل می کرد که آن شخص را پدر پیری بود که هیچ گونه کوتاهی نسبت به خدمتگزاری او نمی کرد و حتی خودش برای او آب در مستراح می برد و منتظر می شد تا خارج شود و به مکانش برگرداند و پیوسته ملازم خدمت او بود، بجز در شبهای چهارشنبه که به مسجد سهله می رفت و در آن شب، به واسطه اعمال مسجد سهله از خدمت کردن به پدر معذور بود؛ ولی پس از مدتی ترک کرد و دیگر به مسجد سهله نرفت.

از او پرسیدم: «چرا رفتن به مسجد سهله را ترک کردی؟» گفت: چهل شبِ چهارشنبه به آنجا رفتم. شب چهارشنبه چهلم، رفتنم تا نزدیک غروب به تأخیر افتاد. در آن وقت، تک و تنها بیرون رفتم و با همان وضع به مسیر خود ادامه می دادم. کم کم مهتاب، مقداری از تاریکی شب را به روشنایی تبدیل کرد. در این هنگام، شخص عربی را دیدم که بر اسبی سوار است و به طرف من می آید. در دل خود گفتم که این مرد، راهزن است و مرا برهنه می کند. همین که به من رسید، با زبان عربی پرسید: «کجا می روی؟» گفتم: «مسجد سهله». گفت: «با تو چیز خوردنی هست؟». جواب دادم: «نه». فرمود: «دست خود را در جیبت کن». گفتم: «در آن چیزی نیست». باز آن سخن را تکرار کرد. من دست در جیب کردم، مقداری کشمش یافتم. آن گاه سه مرتبه به من فرمود: «اُوصیک بالعود». عود به زبان عربی بَدَوی، پدر پیر را می گویند؛ یعنی سفارش می کنم تو را به پدر پیرت.

بعد از این سخن، آن شخص ناگهان از نظرم ناپدید شد. فهمیدم که او حضرت مهدی علیه السلام بود و دانستم که آن حضرت، به ترک خدمت پدرم، حتی در شب چهارشنبه راضی نیست. از این رو، دیگر به مسجد سهله نرفتم و این کار را ترک نمودم.(54)

احسان به پدر و مادر، کفّاره گناهان است

از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

جاء رجل اِلی النبی صلی الله علیه و آله فقال: انّی قد ولدت بنتا و ربَّیتُها حتّی اذا بلغت فألبستها و حلّیتها ثم جئت بها الی قلیب فدفعتها فی جوفه و کان آخر ما سمعت منها و هی تقول: «یا أبتاه، فما کفّارة ذلک؟»، قال: «ألک أُمّ حیة؟». قال: «لا»، قال: «فلک خالة حیة؟»، قال: «نعم»، قال: فابررها فانّها بمنزلة الاُمِّ یکفّر عنک ما صنعت.(55)

مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: برایم دختری متولّد شد و او را بزرگ کردم تا بالغ شد؛ سپس به وی لباس پوشانیدم و او را به زیور آراستم. او را کنار گودالی آوردم و او را در میان آن انداختم و آخر سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! کفّاره این کردار زشت، چه خواهد بود؟

پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: «آیا مادرت زنده است»؟. عرض کرد: «نه». فرمود: «آیا خاله ات زنده است؟». عرض کرد: «آری». فرمود: با او خوشرفتاری کن که به جای مادر است و خوشرفتاری با او، کفّاره آن کردارت خواهد بود.

احترام و نیکی پیامبر(ص) به والدین رضاعی

بعد از آنکه شیر آمنه، مادر پیامبر صلی الله علیه و آله کم شد، عبدالمطلب، جدّ پیامبر، او را به دایه ای مهربان سپرد. در آن زمان، دایه های قبیله بنی سعد، مشهور بودند که در موقع معینی به مکه می آمدند و هر کدام، نوزادی را گرفته، همراه خود می بردند. چهار ماه از تولّد پیامبر صلی الله علیه و آله گذشته بود که دایگان قبیله بنی سعد به مکه آمدند و در آن سال، قحطی عجیبی بود. از این لحاظ به کمک اشراف مکه نیازمند بودند. در این بین، حلیمه، نوه عبدالمطلب را پذیرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: «از کدام قبیله ای؟» گفت: «از بنی سعد». پرسید: «اسمت چیست؟». گفت: «حلیمه». عبدالمطلب از شنیدن اسم او و نام قبیله اش بسیار مسرور شد و گفت: «آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته: یکی سعادت و دیگری حلم و بردباری.

دایه مهربان پیامبر صلی الله علیه و آله ، پنج سال از وی محافظت کرد و در تربیت و پرورش او کوشید. بعد حلیمه او را به مکه آورد و به جدّ بزرگوارش سپرد. پیامبر صلی الله علیه و آله چند خواهر و برادر رضاعی در خانه حلیمه داشت و پدر رضاعی آن حضرت، حارث بن عبدالعُزی بود.

سالها از این ماجرا گذشت، تا اینکه حضرت محمّد به پیامبری مبعوث گردید. روزی پیامبر صلی الله علیه و آله روی عبایی نشسته بود. ناگهان شوهر حلیمه به حضور آن حضرت آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله بر یاد مهربانی های او از جا برخاست و از او احترام کرد و روی عبایش نشانید. در این هنگام، مادرش حلیمه آمد. حضرت گوشه دیگر عبایش را برای او پهن کرد، او را روی آن نشانید و محبّت شایانی به مادر رضاعی خود کرد. آنها هنوز در آن هنگام، اسلام نیاورده بودند؛ امّا سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در دل صاف آنها اثر کرد و همان دم، نور ایمان بر قلب آنها تابید و ایمان را به زبان جاری کردند.

گریه امام سجاد علیه السلام بر پدر بزرگوارش

احترام و نیکی به والدین را باید از ائمّه اطهار علیهم السلام بیاموزیم. آنها با آن مقام و منزلتی که در پیشگاه الهی داشتند؛ امّا در مقابل پدر و مادر، از خویش تواضع نشان می دادند. امام سجاد علیه السلام بیست سال بر پدر بزرگوار خود گریست و هنگامی که در پیش آن حضرت، طعامی می گذاشتند، مدام می گریست، تا اینکه روزی یکی از غلامانش عرض کرد: «آقای من! وقت آن نشده که اندوه شما بر طرف شود». فرمود: «وای بر تو! حضرت یعقوب، دوازده پسر داشت. خداوند یکی از آنان را از او پنهان کرد. آن قدر بر او گریست تا چشمانش از کثرت گریه، سفید شد و از بسیاری اندوه بر پسرش موهای سرش سفید گشت، حال آنکه فرزندش در دنیا زنده بود؛ و من به چشم خود پدر و برادر و عمو و هفده نفر از اهل بیت خود را دیدم که شهید گشته بودند و جسدهای مطهّر ایشان بر زمین افتاده بود.(56)

همچنین نقل شده که امام سجاد علیه السلام روزی چهار رکعت نماز می خواند که دو رکعت آن را به پدر بزرگوار خویش هدیه می کرد و دو رکعت دیگر را بر مادر بزرگوارش و می فرمود: از حقوق والدین بر فرزند، این است که بعد از مرگ پدر و مادر، آنها را فراموش نکند.

آثار نفرین یا رضایت پدر

شبی امام حسین علیه السلام با پدر بزرگوارش حضرت علی علیه السلام مشغول طواف خانه خدا بودند که ناله جانگداز شخصی را شنیدند که به درگاه الهی دست دراز کرده و مناجات می کند. حضرت علی علیه السلام به امام حسین علیه السلام فرمود: «نزد مناجات کننده، برو و او را دعوت کن تا پیش من بیاید. امام حسین علیه السلام نزد او رفت. دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان و مشغول دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ. به او فرمود: علی علیه السلام تو را می طلبد اجابت کن». آن مرد خدمت حضرت علی علیه السلام آمد. حضرت فرمود: «تو کیستی؟» عرض کرد: «مردی از اعرابم». پرسید: «این ناله برای چه بود؟» عرض کرد: «من جوانی بودم عیاش و گنهکار. پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد. من به حرف او گوش نمی دادم؛ بلکه بیشتر گناه می کردم و او را آزار رسانده، دشنامش می دادم. پولی در نزد او سراغ داشتم. روزی برای پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقی رفتم که در آنجا پنهان بود تا پول را بردارم. پدرم جلوگیری کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم و پولها را برداشتم و در پی کار خود رفتم. در آن دم، شنیدم که گفت: به خانه خدا می روم و تو را نفرین می کنم.

پدرم روانه مکه شد. من شاهد کارهایش بودم. دیدم که دست به پرده کعبه گرفت و با آهی سوزان مرا نفرین کرد. هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگی مرا فرا گرفت و تندرستی را از من سلب نمود.

مرد در این موقع، پیراهن خود را بالا زد. یک طرف بدن او کاملاً خشک شده بود.

سه سال بر همین وضع گذراندم و از او پوزش می خواستم و او مرا رد می کرد سال سوم ایام حج، از او درخواست کردم که همان جایی که مرا نفرین کرده، دعا کند، شاید خداوند سلامتی را به برکت دعای او به من باز گرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم.

پدرم سوار شتر بود. در بیابان، ناگاه مرغی از پشتِ سر، سنگی پراند. شتر رم کرد و پدرم از روی شتر افتاد. به بالینش رفتم، دیدم از دنیا رفته است. همان جا او را دفن کردم و اینک خودم تنها به اینجا برای دعا آمده ام.

حضرت فرمود: از اینکه پدرت با تو برای دعا کردن در نجات تو به طرف کعبه می آمده، معلوم می شود از تو راضی شده است. اینک من در حقّ تو دعا می کنم.

در این موقع، حضرت دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارک خود را به بدن آن جوان کشید. جوان، در همان لحظه شفا یافت. سپس علی علیه السلام به فرزندان نسبت به نیکی به والدین توصیه کرد و فرمود: «علیکم ببرّ الوالدین؛ شما را به رفتار نیک با پدر و مادر، سفارش می کنم».(57)

کسی که با پدر تندی کند، ذلیل می شود

امام صادق علیه السلام می فرماید:

ثلاثة من عازَّهم ذلَّ: الوالد و السلطان و الغریم.(58)

سه کس هستند که اگر کسی در صحبت کردن بر آنها تندی کند، خوار می شود: پدر، حاکم و شخص مدیون.

کسی که به پدر احترام کند، مورد احترام پیامبر صلی الله علیه و آله است

در روایتی درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

أتته اُخت له من الرضاعه، فلمّا أن نظر الیها سرّ بها و بسط رداء. لها فأجلسها علیه، ثم أقبل یحدِّثها و یضحک فی وجهها، ثم قامت فذهبت، ثمّ جاء اخوها فلم یصنع به ما صنع بها فقیل: «یا رسول الله! صنعت بأُخته ما لم تصنع به و هو رجل؟»، فقال: لأنّها کان أبرّ بأبیها منه.(59)

خواهر رضاعی پیامبر صلی الله علیه و آله به محضر ایشان آمد. حضرت خوشحال شد؛ سپس عبای خود را پهن کرد و او را روی آن عبا نشانید. بعد با او سخن گفت و به او با چهره ای خندان، نگاه می کرد. آن گاه او از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله مرخّص شد سپس برادر رضاعی آن حضرت آمد. آن احترامی که به خواهر رضاعی خود کرد، به برادر رضاعی خود نکرد. شخصی به آن حضرت عرض کرد: «احترامی که به خواهر رضاعی خود گذاشتید، به برادر رضاعی خود نگذاشتید، با آنکه مرد است». حضرت در جواب فرمود: زیرا خواهرم به پدر خود، از برادرش مهربانتر است.

يامهدي٣١٣;1005318 نوشت:
من حافظه قوی دارم و بسیییییار تو این مسائل حساس و حتی کینه ای هستم
مطمئنم تا روزی که زنده ام نمیتونم به چشم مادر بهش نگاه کنم

[h=2] باید گذشته را فراموش کنید.[/h][=iransans] [=iransans]فراموش کردن گذشته یعنی خود را برای اشتباهاتتان ببخشید. فکر کردن دوباره به آنچه که می‌توانستید یا باید انجام می‌دانید هیچ اثری ندارد. اگر با اشتباهاتتان درگیر هستید یا شکست خورده‌اید سعی کنید خودتان را ببخشید. فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را بشناسید. اگر می‌بینید که مدام درگیر گذشته هستید، با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید. سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته‌تان فکر کنید. فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید. زمان می‌گذرد و شما هم باید از گذشته بگذرید. زخم‌هایتان به مرور التیام می‌یابند و فقط جای آن بر جا می‌ماند.[h=2]در ادامه ی این مطلب با ما همراه باشید:[/h][=iransans]1- تصمیم بگیر
برای رها کردن خاطرات گذشته، ابتدا لازم است تصمیم بگیری. تصمیم بگیر که آدم های گذشته را با تمام خاطرات خوب و بدشان به زباله دان تاریخ بیندازی.
[=iransans]2- اراده کن
اراده کن که روی تصمیمی که گرفته ای بایستی. اجازه نده افکار منفی دوباره گذشته را در قلب و روحت زنده کنند.
[=iransans]3- حرف بزن
یک بار برای همیشه تمام آن چیزهایی را که از گذشته باقی مانده اند، مرور کن، حرف بزن، وجودت را خالی کن و بعد برای همیشه پرونده اش را ببند.
[=iransans]4- مظلوم نمایی نکن
سعی نکن خودت را تبرئه کنی، به هر حال در ایجاد ارتباط های ناموفق، خودت هم سهم داشته ای، سعی کن اشتباهاتت را بپذیری و با آن ها کنار بیایی.
[=iransans]5- دیگران را متهم نکن
برخلاف چیزی که فکر می کنی، خیلی ها اهمیتی برای احساس تو قائل نیستند، برای جلب توجه دیگران، سعی نکن آدم های زندگی گذشته ات را بیش از چیزی که بودند، متهم جلوه دهی.
[=iransans]6- روی زندگی حال تمرکز کن
سعی کن نقاط قوت زندگی ات در زمان حال را پیدا کنی، نقاط قوت ات را پررنگ کن، سعی کن از لحظه هایی که در حال سپری کردن شان هستی لذت ببری.
[=iransans]7- ببخش و فراموش کن
شاید این جمله ی معروف را شنیده باشی که «می بخشمت نه به خاطر اینکه تو لایق بخششی بلکه من لایق آرامش هستم». پس با تمام وجودت بهش عمل کن.
[=iransans]8- گذشته را با خودت حمل نکن
زندگی ات در حال جریانه. اگر تو بخوای با گذشته زندگی کنی و به خاطر جفایی که در حقت شده، مدام غصه بخوری در حالی که اون آدم ها دارن زندگی شون رو می کن، شبیه اینه که سم بخوری ولی انتظار داشته باشی دیگران بمیرن!
[=iransans] [=iransans]9- طرز تفکرت را تغییر بده
اگر تا کنون به این نکته فکر کرده ای که گذشته را می توان در زمان حال امتداد داد، حالا وقتش رسیده که به اشتباهات خودت اعتراف کنی و دست از تفکر غلط بکشی.
[=iransans]10- منفی بافی نکن
زندگی همیشه دو روی خوب و بد دارد. اینکه در گذشته خوش شانس نبودی، دلیل نمی شود در آینده هم همین روال ادامه یابد.
[=iransans]11- خاطراتت را یادداشت کن
تمام آن اتفاقاتی که در گذشته رخ داده و حالا فکر کردن به آن ها عذابت می دهد را یادداشت کن، با تمام خشم و نفرتی که از اتفاق ها و آدم ها داری، بعد از اتمام کار حس بهتری خواهی داشت.
[=iransans]12- دوستانت را عوض کن
دوستان قدیمی و مخصوصا دوستانی را که رابطه ای در گذشته را مدام برات تداعی می کنند، کنار بگذار. مکان های جدید و دوستان جدیدی انتخاب کن. کسانی را ملاقات کن که قصه ات را ندانند و شروع کن به ساختن خاطره های جدید.
[=iransans]13- سعی نکن همه را راضی نگه داری
تلاش برای جلب رضایت همه ی آدم های زندگی، معمولا تلاشی محکوم به شکست است. چون هیچ وقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد

پرسش:

من مرد جوانی 25 ساله و مذهبی هستم. پدر و مادرم گرچه ظاهرا مسلمان می باشند؛ اما به هیچ وجه مذهبی نیستند. همیشه تلویزیون در خانه ما روشن است و سریال های پر از خیانتِ ماهواره پخش می شود. بارها نصیحت کردم؛ اما فایده ای نداشت. یک سال پیش وقتی دیدم مادرم زیاد با گوشی تلفنش کار می کند، به او مشکوک شدم. متوجه شدم مادرم با مردی 30 ساله دوست شده و حرف ها وعکس های نامناسب ردّ و بدل کرده اند. تا یک هفته با مادرم حرف نمی زدم. بعد از یک هفته، وقتی مادرم متوجه شد که من از قضیه خبر دارم، به دوستی اش اعتراف کرد؛ اما گفت که رابطه جنسی در کار نبوده است. بیشتر از یک سال است که با مادرم حرف نمی زنم. من کینه ای هستم و نمی توانم تا روزی که زنده ام، به چشم مادر به او نگاه کنم. با پدرم هم از کودکی رابطه خوبی نداشتم؛ چون کتک می زد و فَحّاشی می کرد. سؤالی که دارم این است که طبق دستورات دین اسلام، با این پدر و مادر چطور باید رفتار کنم؟

پاسخ:

ماجرای پر درد و غصه ای دارید. غم و غصه شما بعد از پی بردن به کارِ مادرتان در یک سال پیش و نیز رابطه با پدرتان قابل درک است. گفتید که جوانی مذهبی هستید. در تاریخ اسلام جوانان زیادی بودند که از آزار و اذیت و رفتارهای ناپسند خانواده شان در عذاب بودند؛ ولی به خاطر خداوند متعال آن رفتارها را تحمل نمودند. به دو نمونه از این جوانان اشاره می کنم:

- عبدالله ذوالبَجادَین:
عبدالله ذوالبَجادَین وقتی در مکه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، عمویش تمام اموال او، حتّی لباس هایش، را گرفت و با دو تکّه گلیمِ راه راه (در عربی به آن "بَجاد" می گویند) راهی مدینه شد. او در مدینه تحت عنایت رسول اکرم مشغول یادگیری قرآن و احکام دینی بود تا اینکه جنگ تبوک پیش آمد و مسلمانان عازم میدان جنگ شدند. او نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: یا رسول الله دعا بفرمایید که فیض شهادت نصیب من گردد. رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش دعا کرد که «خدایا خون عبدالله را بر کافران حرام گردان». عرض کرد:"یا رسول الله منظورم این نبود. می خواستم به فیض شهادت نایل شوم". فرمود: «کسی که به قصد جهاد در راه خدا از خانه اش بیرون برود و در بین راه بمیرد، اجر شهید خواهد داشت» (...وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً اِلَی اللهِ وَ رَسُولِه ثُمَّ یُدرِکْهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللهِ) (سوره مبارکه نساء /آیه ی 100)
این یک پیشگویی بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره اش فرمود. مسلمانان حرکت کردند و به محل جنگ که رسیدند، عبدالله تب کرد و مریض شد. چند روزی هم بیمار بود و با همان بیماری از دنیا رفت. در شبِ دفنش بلال مؤذّن چراغی به دست داشت. قبر که حاضر شد، رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خودش داخل قبر رفت و با دست خودش جنازه ی عبدالله را گرفت و در میان قبر گذاشت و فرمود: «خدایا من از عبدالله راضی هستم، تو هم از او راضی باش».

- روزبهِ ایرانی
نام سلمان فارسی را شنیده اید. سلمان در منطقه «جِی» از توابعِ اصفهانِ کنونی به دنیا آمد. پدرش نام او را «روزبه» گذاشت. پدر سلمان، کاهن زرتشتی بود. روزی سلمان به صورت اتفاقی با راهبی مسیحی برخورد کرد. پس از یک گفتگو با راهب، سلمان به دین و آیینِ او علاقه مند شد. وقتی سلمان به خانه برگشت، در مورد راهب مسیحی با پدرش صحبت کرد و به او گفت که قصد دارد دین خود را تغییر دهد و به دینِ مسیحت درآید. پدرش با شنیدن این حرف بسیار عصبانی شد و وقتی اصرار سلمان را دید، او را زندانی کرد. مدتی بعد، سلمان توانست از زندانِ پدر فرار کند. سلمان چندین سال از عابدان مسیحی دانش کسب می کرد تا اینکه پس از مرگ آن عابدها، با توصیه هایی که از انها شنیده بود، تصمیم گرفت به مدینه و نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برود؛ اما با خیانت افراد کاروانی که به مدینه می رفت، دستگیر شد و به عنوان برده به یک یهودی فروخته شد. پس از چند سال و تحمل سختی های فراوان، دست روزگار سلمان را به مدینه کشاند. در مدینه، به نزد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفت و سرگذشت خود را برای آن حضرت بازگو کرد. پیامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و هزار و ششصد درهم از مرد یهودى خرید و آزاد کرد و نام "سلمان‏" را بر او نهاد.

آن چه گفتم، از تاریخ اسلام بود. آن چه می گویم هم از خودم نیست و قرآن کریم و احادیثِ ائمّه اطهار (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) است:

دلیل اول: در سوره مبارکه لقمان، آیه شریفه 14، خداوند متعال می فرماید: (وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) یعنی :«و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‌ای را متحمّل می‌شد) و دوران شیرخوارگیِ او در دو سال پایان می‌یابد؛ (آری به او توصیه کردیم) که برای من و برای پدر و مادرت شُکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است!».
در آیه 15 همین سوره لقمان، خداوند متعال می فرماید: (وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَىٰ أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ۖ وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا) یعنی:«و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می‌دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‌ای رفتار کن». در این آیه شریفه، خداوند متعال در مورد پدر و مادرِ مُشرک فرموده که اگر آنها خواستند تو مُشرک بشوی، از آنها اطاعت نکن. اما در این آیه، خداوند متعال اجازه اهانت کردن، بی احترامی و قهرکردن با پدر و مادرِ مُشرک به افراد مؤمن نداده است. توصیه یِ خداوند متعال در همین آیه به احترام به پدر و مادر، بی قید و شرط است. یعنی خداوند متعال در آیه 15 نفرموده:" با پدر و مادرِ مؤمنِ خودت با نیکی رفتار کنید" یا در آیه 14 نفرموده "برای من و پدر و مادرِ مؤمنِ خودت شُکر به جای آورید" ؛ بلکه والدین را بدون هیچ صفتی ذکر فرموده است. این می فهماند که در هر صورتی باید به پدر و مادرمان احترام بگذاریم، به آنها نیکی کنیم و از آنها تشکر نماییم؛ اما از اطاعت کردن از پدر و مادر در موضوعاتی که با دستورات خداوند متعال مخالف است، باید خودداری کنیم. پس قهرکردنِ شما با مادرتان درست نبوده است و خلاف آیات قرآن کریم است. همچنین بی محلّی کردن به پدرتان نیز مطابقِ آیات قرآن کریم نیست.

دلیل دوم: امام صادق(صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند: «ثَلاثةٌ لابُدَّ مِن أدائِهِنَّ عَلی کُلِّ حالٍ: الأمانَةُ إلَی البَرِّ وَ الفاجِر وَ الوَفاءُ بِالعَهدِ لِلبَرِّ وَ الفاجِر وَ بِرُّ الوالدَینِ بَرَّینِ کانا أو فاجِرَین» یعنی: «سه چیز است که همیشه باید آن ها را انجام داد: ادای امانت به آدم نیکوکار و بدکار و وفای به پیمان با آدم نیکوکار و آدم بدکار و نیکی به پدرو مادر، چه نیکوکار باشند چه بدکار»(1).

دلیل سوم: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) همیشه با همه افراد - چه مؤمن و چه کافر- مهربان بودند. خداوند متعال به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) در سوره مبارکه آل عمران، آیه شریفه 159می فرماید: (وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ) یعنی :« و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن ».

شاید بگویید:"حضرت ابراهیم (علیه السلام) پیامبر بوده و وظیفه تبلیغ دین را داشته و به همین خاطر با عمویش به نرمی حرف می زده است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) نیز پیامبر بود و وظیفه تبلیغ دین را داشت و به همین خاطر آنها با افراد بدکار هم مهربان بودند. من که وظیفه تبلیغ دین را ندارم". در جواب این حرف باید بگویم: پیامبران الهی همگی الگوی افراد مؤمن بودند و هستند و افراد مؤمن باید از رفتارِ آنها سرمشق و الگو بگیرند. خداوند متعال در سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 21 به الگو بودنِ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) تصریح می نماید و می فرماید: (لَقَد کانَ لَکم فی رَسولِ اللَّهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کانَ یرجوا اللَّهَ و الیومَ الأخِرَ و ذَکرَ اللَّهَ کثیراً) یعنی:«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».

انسان ها هر قدر که بد باشند، فطرتِ آنها به سوی خداوند متعال گرایش دارد. اینکه می بینید مادرتان به شما هدیه می دهد، به خاطر دوست داشتنِ شما و کارهای خوب تان است. انسان هایی که مدّتی راه کَج را می روند، پس از مدتی از کار خود پشیمان می شوند و دوست دارند که به راه راست هدایت شوند و در راه راست که راه خداوند متعال است، قدم بردارند. شما باید با اخلاق و رفتار نیکو این راه را به پدر و مادرتان نشان بدهید و همیشه امیدوار باشید که خداوند متعال قلب پدر و مادرتان را به راه راست و هدایت به سوی کمال باز نماید و هیچ وقت از هدایتِ آنها ناامید نشوید. خداوند متعال در سوره مبارکه یوسف (علیه السلام)، آیه 87 از قول حضرت یعقوب (علیه السلام) می فرماید: (وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ) یعنی:« و از رحمت‏ خدا نوميد مباشيد؛ زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏ خدا نوميد نمى ‏شود».
بدانید که اگر با پدر و مادرتان مهربان باشید، به آنها احترام بگذارید، با آنها به نرمی صحبت کنید و با رفتارتان به آنها زیبایی های دین اسلام را نشان دهید، بهترین خدمت را به آنها کرده اید. حضرت امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«كونوا دُعاةً لِلناسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم، لِيَرَوا مِنكُم الوَرَعَ وَالاجتِهادَ وَ الصَلاةَ وَ الخَيرَ، فَإنَّ ذلِكَ دَاعِيَةٌ» یعنی «مردم را با غير زبان خود (با رفتارتان) دعوت كنيد، تا پارسايى و سخت كوشى و نماز و خوبى را از شما ببينند؛ زيرا اينها، خود [بهترين] مبلّغند»(2). اگر در راه خداوند متعال و برای خداوند متعال با پدر و مادرتان مهربان باشید و با رفتارتان زیبایی های دین اسلام را به آنها نشان دهید و همیشه امیدوار باشید و با این کارتان باعث هدایت آنها شوید، بزرگ ترین ثواب را انجام داده اید.

گفته اید:«من کینه ای هستم و نمی توانم تا روزی که زنده ام، به چشم مادر به او نگاه کنم». باید بگویم: حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) می فرماید:«اَلغِلُّ يُحبِطُ الحَسَناتِ» یعنی «كينه، خوبى ها را نابود مى كند» (3) . درست است که شما به خاطر دستورات الهی از کارهای مادرتان ناراحت هستید، ولی نباید این اطاعت از دستورات الهی باعث شود که نسبت به مادرتان کینه داشته باشید. این دستور دین ماست. شما از عملِ مادرتان در گذشته باید ناراحت باشید، نه از شخصِ او. شخصِ مادرتان محترم است؛ ولی عملی که در گذشته انجام داده، درست نبوده است. اگر مادرتان می گوید که دیگر با فردی غیر از پدرتان رابطه ندارد، حتما از او قبول کنید و وسوسه های شیطان را در دل راه ندهید. اگر به قهر و بدرفتاری با مادر و پدرتان ادامه دهید، به احتمال بسیار زیاد مادرتان و پدرتان لجبازی می کنند و با خود می گویند:" این دین اسلام که پسرم ازش دَم می زنه، همینه؟؟!! این پسرِ مؤمن که با من به عنوان پدر یا مادرش بدرفتاری می کنه، دینش حتما چنین چیزی بهش می گه. من چرا باید از این دین که به پیروانش یاد نمیده با پدر و مادرشان خوش رفتاری کنند اطاعت کنم؟؟!!". آن وقت شما هم در لجبازیِ آنها شریک می شوید.

این جمله را هم بگویم که خوش رفتاریِ شما به معنای تأیید کارهای زشت نیست. شما خوش رفتاری کنید و نسبت به کارهای زشت هم همیشه تا آخر عُمر جبهه بگیرید و هرگز آن کارهای زشت را تأیید نکنید. ولی همیشه با احترام برخورد کنید. به جای قهرکردن با پدر و مادر و کینه داشتن نسبت به آنها از آنها گلایه کنید. یعنی دلیل ناراحتیِ خود را مؤدّبانه به آنها بگویید و بیان کنید که از کارشان دلخور هستید. حضرت امام هادی (صلوات الله و سلامه علیه) می فرمایند:«اَلعِتابُ مِفتاحُ الثِّقالِ وَالعِتابُ خَيرٌ مِنَ الحِقدِ»؛ یعنی«گلايه و انتقاد کردنْ كليد سرسنگينى است و گلایه و انتقاد کردن بهتر از كينه است»(4).

پی نوشت:
1: نوری طبرسی، حاج میرزا حسین، مُستَدرَکُ الوَسائل، ج15، ص 179، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، 1408 ه.ق.
2: کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج3، ص224، جهان آرا، تهران، 1387.
3: علی بن ابی طالب، امیرالمؤمنین، غرر الحکم و درر الکلم، ج2، ص257، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1378.
4:
مجلسیّ، محمد باقر، بحارالانوار، ج75، ص369، مؤسّسة الوفاء، بیروت، 1403 ه.ق.

موضوع قفل شده است