جمع بندی چرا خداوند عقل انسان را ناقص آفرید؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خداوند عقل انسان را ناقص آفرید؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد مشکور

[TD][/TD]

مخاطب;1005105 نوشت:
چراخداعقل انسان راناقص آفریده؟

با سلام و تشکر@};-

در پاسخ به سؤال شما مقدمتاً گفتنی است: بر اساس دلایل عقلی و نقلی، حوزه ی فعالیت و کارآمدی عقل در گستره‌ی مخلوقات،‌ پدیده‌های عالم طبیعت، احکام شرع و ‌شناخت خدا به طور اجمال است؛ البته عقل انسان توان شناخت و درک ذات خداوند را ندارد؛ زیرا که هر پدیده‌ای به دلیل پدیده و حادث بودن نمی‌تواند نامحدود و بی‌نهایت باشد، عقل بشری چون پدیده و مخلوق خداست، ‌بنابراین، محدود است و محدود نمی‌تواند نامحدود و بی‌نهایت و جزئیات حقایق عوالم دیگر (غیب) را بشناسد. و از آنجاییکه عقل آدمی نمی تواند تمام حقایق و جزئیات احکام و معارف و حقایق هستی را به دست آورد از اینروست که وجود انبیاء الهی ضرورت می یابد. ولی باید توجّه داشت که محدود بودن عقل به معنی ناقص بودن آن نیست. زیرا ناقص به معنای ناتمام و غیرکامل بوده و متضاد تمام و کامل است در حالیکه محدود به معنای متناهی، محصور و مرزبندی شده است که در نوع خود می تواند حقیقتی تمام و کامل باشد در عین حالیکه محدود و محصور است.
در ادامه نکات دیگری را در تکمیل بحث و رد و نفی نقصان عقل بیان می کنیم:

اولاً در مکتب حیات بخش اسلام،‌ عقل موهبتی الهی و دارای جایگاه رفیع و بلندی است. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌گوید: عقل شریف‌ترین نیرو در وجود انسان است.(1) نقش عقل در زندگی و کسب سعادت اخروی نقشی بی­ بدیل است. شناخت خدا، شناخت صفات و نعمتهای الهی، شناخت آیات و نشانه­ های پروردگار، شناخت حق و باطل، شناخت معروف و منکر، شناخت اولیای الهی و دشمنان خدا و خلق، شناخت دنیا و آخرت، شناخت قرآن و معارف آن، همه و همه در پرتو عقل و اندیشه به دست می­ آید. تا جاییکه در روایات از عقل بعنوان حجت درونی(2) و موهبتی که بدان، خدای رحمان عبادت شود و بهشت به دست آید،(3) یاد شده، خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسان‌ها را به استفاده و بهره جستن از این نیروی خدادادی دعوت کرده است.(4) از نگاه علامه طباطبائی،‌جایگاه تعقل و تفکر در اسلام تا بدان حد بالا و والاست که خداوند در قرآن، ‌حتی در یک آیه نیز بندگان خود را امر به نفهمیدن و یا راهی را کورکورانه پیمودن، نکرده است.(5) اگر عقل دچار نقصان بود بی شک چنین کاربرد وسیعی که در آیات و روایات بدان پرداخته شده را نداشت.

ثانیاً باید توجّه داشت که حساب عقل منطقی از حساب عقل عرفی جداست، عقل عرفی همان وهم است که نام عقل به خود گرفته است. بعلاوه باید توجّه داشت که حساب عقل از موجود عاقل هم جداست؛ چون همه ی کارهای موجود عاقل همواره با عقل نیست بلکه گاه تحت سیطره قوای دیگر (شهوانیه، غضبیه و وهمیه) حکم می کند ولی آن را به حساب عقل می گذارد. اگر عقل به دور از هرگونه وهم و ابهام و ... حكم کند به طور يقين با حكم وحى و شرع سازگار است البته به شرط آن كه وحى و شرع نيز به دور از هرگونه تحريف لفظى و معنوى به ما رسيده باشد. آيت الله جوادى آملى در اين باره فرموده اند: «البته عقل قطعى و ناب هرگز خطا و اشتباه ندارد (نقصانی ندارد) و تعارضى بين او و وحى نيست اما آيا انسان ها هميشه به چنين حقيقتى دست مى يابند؟ اگر چنين بود انسان ها هيچگاه در دست يابى به عقل قطعى مرتكب اشتباه نمى شدند و تنوع و تعددى در آراى آنان وجود نداشت در حالى كه تنوع مذكور آن قدر وسيع و زياد است كه حتى بعضى از آنها نسبت به بعضى ديگر كاملا متضاد و متعارض بلكه مناقض است.» (6) این هم دلیلی دیگر مبنی بر اینکه عقل قطعی و منطقی شاید محدود باشد اما در حیطه کارکرد و وظایفش کامل است.

رابعاً علاوه بر اینها، از کلام امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره‌ی رسالت پیامبران چنین استفاده می‌شود که عقل و شرع نه تنها تعارضی با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند. (7) حضرت در این بیان،‌ در فلسفه ی بعثت پیامبران می‌فرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خِرَدهای به گور خفته ی آنان را بیدار کنند. عقل و فطرت انسان، مانند مخزنی است که تمام حقایق و واقعیت‌ها در آن وجود دارد، ‌لذا پیامبران هرآنچه را که می‌گویند مطابق عقل و منطق است. در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) هست که می‌گوید: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع"،(8) هر چیزی را که عقل حکم می‌کند، شرع هم به آن حکم می‌کند. عکس آن هم صحیح است. فلذا یکی از مبانی احکام شرع، عقل است، این مطلب نیز حاکی از آنست که عقل آدمی شاید محدود باشد اما به هیچوجه ناقص و نارسا نیست.

نتیجه آنکه؛ شرع و عقل با هم هماهنگ و توأمند و در شرع حکمی که واقعاً مخالف فطرت و عقل باشد وجود ندارد. به همین جهت است که انسان برای قبول هر چیزی به دنبال دلیل می‌رود که وجدان و ارتکازش را قانع سازد و زمانی که با دلیل، حقیقتی روشن شد می‌پذیرد. تا این جا؛ ‌یعنی شناخت جهان و پدیده‌های آن،‌ قوانین حاکم بر هستی و احکام شرع در حیطه و توان عقل است که درباره ی آنها تفکر و داوری کند، اما در شناخت ذات خداوند و حقیقت آن، ‌کارآیی عقل محدود است و توان شناخت آن را ندارد. اما اینکه گفته شود؛ عقل انسان ناقص و نارسا است، چنانکه گفتیم گزاره ای نادرست است.

پی نوشت ها:
1. طباطبائی، محمد حسین،‌المیزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ‌ص 57.
2. «یا هشامُ! إنَّ لله علی­النّاس حجّتین، حجّةً ظاهرةً و حجّةً باطنةً؛ فامّا الظّاهرةُ فالرّسلُ والأنبیاءُ والائمةُ: و أمَّا الباطِنةُ، فَالعقولُ؛ ای هشام خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه: هستند، و حجّت پنهان عقل­هاست.»، اصول کافی، کلینی، محمدبن یعقوب، کتابروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1369، ج 1، ص 16.
3. برقی، احمد بن محمد، محاسن برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1371 ق، ج 1، ص 195 و همان، ص 167.
4. طباطبائی، محمد حسین،‌ المیزان، ج 5، ص 255.
5. نفیسی، ‌شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، بوستان کتاب، قم، ص 194 – 195.
6. عبدالله جوادى آملى، نسبت دين و دنيا، ص 47، نشر اسراء قم، بی تا.
7. «... و یثیروا لهم دفائن العقول...؛ و دفینه‌های عقل‌ها را برای آنان برانگیزاند ، نهج البلاغه، خطبه 1.
8. مظفر،‌ محمد رضا، ‌اصول الفقه، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1370، ج 1، ص 217.

سلام اتفاقا یه چند روزی من هم در گیر این سوال بودم و به این نتیجه رسیدم ، گفتم اینجا بنویسم شاید مفید باشد!
به نظر من عقل موتور پردازشگر اطلاعات در روح انسان است.
همان طور که مثلا برای کامپیوتر پردازشگر یا سی پی یو هایی باسرعت متفاوت داریم در انسان سالم هم عقل باسرعت پردازش متفاوت داریم.
شعور و آگاهی و حس ها و اطلاعات انسان بصورت کلی داده ها یا دیتا های این موتور پردازشگر هستند.
فعلی که موتور پردازشگر روح انجام میدهد پردازش یا اندیشیدن یا تعقل کردن نامیده میشود.
این موتور پردازشگر روح در انسان های سالم یک کار بیشتر انجام نمی دهد و آن اندیشیدن حول اطلاعات کسب شده است.
حال اگر کسی سرعت پردازش عقلش (موتور پردازشگر روح) زیاد باشد تعبیر میشود فلانی باهوش است.
حال اگر سرعت پردازش عقلش کم باشد تعبیر میشود که فلانی کند ذهن است.
فرض کنید برنامه ای را یکبار در کامپیوتری با سی پی یو قوی تر و یکبار در کامپیوتری با سی پی یو ضعیف تر اجرا می کنید ، نتیجه حاصله در دو کامپیوتر یکسان خواهد بود با این تفاوت که مثلا سی پی یو ضعیف تر ۵ برابر بیشتر زمان برده تا به جواب و پردازش نهایی برسد.
حال اگر داده های غلط به فرد باهوش برسد بالطبع نتیجه غلط خواهد گرفت و این مساله، عقل شخص باهوش را زیر سوال نخواهد برد.
یک مساله دیگر این وسط مطرح میشود به عنوان طاقت
بعضی افراد که سرعت پردازش کمی دارند بخاطر طول کشیدن فرآیند تفکر ،خسته شده و ادامه حل را دنبال نمی کنند و جا می زنند و این دلیلی نیست بر اینکه نمی توانند مسائل را حل کنند.
خدا انسان ها را در ماهیت عقل یکسان خلق کرده و تفاوت انسان ها در سرعت پردازش و طاقت آنها در تعقل است.
طاقت در تعقل کردن مانند ورزش های استقامتی است و انسان قادر است که طاقت و استقامت خود در تعقل را بالا ببرد.
انسان عاقل به کسی گفته میشود که پروسه تعقل ورزیدن و اندیشیدن را تا انتها دنبال کند حال باهوش باشد یا کند ذهن.
خدا از ما میخواهد داده های درست از نادرست را باعقل تشخیص داده و سپس با کنار هم گذاشتن داده های درست دوباره روی آنها به جهت رسیدن به حقیقت، تعقل کنیم.

پس بنابراین خدا عقل را ناقص خلق نکرده
بلکه طاقت و سرعت پردازش انسانها را گوناگون قرار داده
و نهایتا این دو مورد هم مانع رسیدن به جواب نیستند
فقط داده های صحیح را جمع آوری کنید و سپس روی آنها با استقامت اندیشه کنید
برای یک نفر این پروسه در یک دقیقه انجام میشود و در دیگری ممکن است یک سال طول بکشد!

مخاطب;1005105 نوشت:
چراخداعقل انسان راناقص آفریده؟

سلام مجدد
از کاربر گرامی salirezae بخاطر نکات مفیدشان تشکر می کنم، شاید بتوان از زاویه ای دیگر هم به مسأله نگریست! ممکن است کسی بگوید چرا خداوند نفس ما را ضعیف آفرید؟ در حالیکه وقتی به حقیقت نفس می نگریم، نفس آدمی که برگرفته از امر پروردگار است ضعیف نیست، بلکه نوع تعامل و بکارگیری ما از نفس است که آن را ضعیف می سازد یا قوی! نفس دارای 3 مرتبه است، نفس اماره، نفس لوامه (سرزنشگر) و نفس مطمئنه. اگر انسان دائماً اسیر نفس اماره و هواهای نفسانی و گناه و رذائل باشد، و به هشدارهای نفس لوامه اعتنایی نکند، طبیعتاً نفسش را ضعیف و بی اراده ساخته و گمان می کند که نمی تواند در برابر خواهشهای نفسانی مقاومت کند فلذا احساس ضعف می کند. از طرف دیگر کسانی که به خواهشهای نفسانی شان، در حد نیازهای واقعی و در چارچوب برنامه های تعالی بخش دین اعتنا می کنند و با اهتمام به رعایت تقوا و پرهیزکاری مراقبت و محاسبه نفس، را سرلوحه امور زندگی قرار می دهند و هشدارهای نفس لوامه را جدی می گیرند، نه تنها در برابر تمنیات و هواهای نفسانی نفس اماره احساس ضعف نمی کنند بلکه چنان عقل و دین را در تمام امور زندگی امیر کرده اند که دیگر جایی برای جولان نفس اماره باقی نمی ماند، از اینرو چنین افرادی دارای نفوس مطمئنه و قوی هستند.

بنابراین، تمام نعمت ها، ظرفیت ها و استعدادهایی که خداوند به ما عطا کرده و عقل از آن جمله است، با چگونگی بکارگیری و تعامل ما می تواند ضعیف و ناقص و یا قوی و کامل باشد.

باسمه القدّوس

سلام علیکم

مخاطب;1005105 نوشت:
چراخداعقل انسان راناقص آفریده؟

عقل معانی و مراتب و انواعی دارد مقصود شما کدام عقل است؟

عقل معاش؟

عقل مصطلح بین عامه ی مردم؟

یا عقل در فلسفه(عقل نظری و عملی)؟

حبیبه;1006380 نوشت:
عقل معانی و مراتب و انواعی دارد مقصود شما کدام عقل است؟

عقل معاش؟

عقل مصطلح بین عامه ی مردم؟

یا عقل در فلسفه(عقل نظری و عملی)؟


سلام و تشکر@};-

منظور ایشان هر کدام از موارد مذکور باشد تفاوتی نمی کند، زیرا با توجه به توضیحاتی که داده شد، خداوند عقل بشری را علیرغم محدودیت هایی که دارد، ناقص نیافریده، بلکه رشد و کمال عقلی و یا نقصان و نارسایی آن، با توجه به مثالهایی که زده شد، یا ریشه در عوامل بیرونی نظیر اختلالات ژنتیکی، عوارض دوران جنینی، حوادث و اتفاقات بعدی و نظائر آن دارد و یا به نوع مواجهه و کیفیت بکارگیری ما از این موهبت الهی وابسته است.

با توجه به اینکه به قدر کفایت، پیرامون سؤال مذکور گفتگو کردیم، طبق ضوابط سایت، ظرف 24 ساعت آینده، تایپیک، جهت جمع بندی بسته می شود. از مشارکت همه عزیزان سپاسگزارم@};-

باسمه العلیم

سلام و عرض ادب

مشکور;1006880 نوشت:
منظور ایشان هر کدام از موارد مذکور باشد تفاوتی نمی کند،

بله حق با حضرتعالی است در هر صورت نسبت نقصان به آفرینش خداوند باز نمی گردد

امّا از این جهت پرسیدم که ذهنیت پرسشگر نسبت به مسئله،در نحوه ی ارائه پاسخ اثر گذار است.

پرسش:
چرا خداوند عقل انسان را ناقص آفریده است؟

پاسخ:
در پاسخ به این پرسش، مقدمتاً گفتنی است: بر اساس دلایل عقلی و نقلی، حوزه ی فعالیت و کارآمدی عقل در گستره‌ی مخلوقات،‌ پدیده‌های عالم طبیعت، احکام شرع و ‌شناخت خدا به طور اجمال است؛ البته عقل بشری چون پدیده و مخلوق خداست، ‌بنابراین، محدود است و محدود نمی‌تواند نامحدود و بی‌نهایت و جزئیات حقایق عوالم دیگر (غیب) را بشناسد. ولی باید توجّه داشت که محدود بودن عقل به معنی ناقص بودن آن نیست. در ادامه نکات دیگری را در رد و نفی نقصان عقل بیان می کنیم:

اولاً در مکتب حیات بخش اسلام،‌ عقل موهبتی الهی و دارای جایگاه رفیع و بلندی است. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان می‌گوید: عقل شریف‌ترین نیرو در وجود انسان است.(1) نقش عقل در زندگی و کسب سعادت اخروی نقشی بی­ بدیل است. شناخت خدا، صفات و نعمتهای الهی، آیات و نشانه­ های پروردگار، حق و باطل، معروف و منکر و ... همه و همه در پرتو عقل و اندیشه به دست می­ آید. تا جاییکه در روایات از عقل بعنوان حجت درونی(2) و موهبتی که بدان، خدای رحمان عبادت شود و بهشت به دست آید،(3) یاد شده، خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسان‌ها را به بهره جستن از عقل، دعوت کرده است.(4) از نگاه علامه طباطبائی (ره) خداوند در قرآن، ‌حتی در یک آیه نیز بندگان خود را به نفهمیدن و تبعیت کورکورانه امر نکرده است.(5)

ثانیاً باید توجّه داشت که حساب عقل منطقی از حساب عقل عرفی جداست، عقل عرفی همان وهم است که نام عقل به خود گرفته است. بعلاوه باید توجّه داشت که حساب عقل از موجود عاقل هم جداست؛ چون همه ی کارهای موجود عاقل همواره با عقل نیست بلکه گاه تحت سیطره قوای دیگر (شهوانیه، غضبیه و وهمیه) حکم می کند ولی آن را به حساب عقل می گذارد. بی شک، اگر عقل به دور از هرگونه وهم و ابهام، حكم کند به طور يقين با حكم وحى و شرع سازگار است. آيت الله جوادى آملى در اين باره فرموده اند: «البته عقل قطعى و ناب هرگز خطا و اشتباه ندارد (نقصانی ندارد) و تعارضى بين او و وحى نيست اما آيا انسان ها هميشه به چنين حقيقتى دست مى يابند؟... .» (6) علاوه بر اینها، از کلام امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه درباره‌ی رسالت پیامبران چنین استفاده می‌شود که عقل و شرع نه تنها تعارضی با هم ندارند، بلکه هماهنگ و مؤید یکدیگرند. حضرت در این بیان،‌ در فلسفه ی بعثت پیامبران می‌فرماید خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاد تا خِرَدهای به گور خفته ی آنان را بیدار کنند.(7) در اصول فقه اصطلاحی (قاعده ملازمه) هست که می‌گوید: "کل ما حکم به العقل حکم به الشرع"،(8) هر چیزی را که عقل حکم می‌کند، شرع هم به آن حکم می‌کند. عکس آن هم صحیح است. فلذا یکی از مبانی احکام شرع، عقل است، این مطلب نیز حاکی از آنست که عقل آدمی شاید محدود باشد اما به هیچوجه ناقص و نارسا نیست.

ثالثاً می توان مسأله را در قالب تمثیل چنین گفت: عقل موتور پردازشگر اطلاعات در روح انسان است. همان طور که مثلا برای کامپیوتر پردازشگر یا سی پی یو هایی باسرعت متفاوت داریم در انسان سالم هم عقل باسرعت پردازش متفاوت داریم. کاری که موتور پردازشگر روح انجام میدهد پردازش یا اندیشیدن و تعقل کردن است. این موتور پردازشگر، بسته به برخی اقتضائات وجودی در افراد، متفاوت است؛ در بعضی با سرعت بیشتر و در بعضی کندتر است. افرادی که سرعت پردازش کمی دارند بخاطر طولانی شدن فرآیند تفکر و زودتر خسته شدن، معمولاً فرایند حل مسائل را دنبال نمی کنند و این دلیل بر آن نیست که نمی توانند مسائل را حل کنند. خدا انسان ها را در ماهیت عقل یکسان خلق کرده و تفاوت انسان ها در سرعت پردازش و طاقت آنها در تعقل است. این مسأله همانند ورزش های استقامتی است هر کس در ادامه کار، استقامت بیشتری بورزد به مرور بر توان و ظرفیتش نیز افزوده خواهد شد. به این مسأله، می توان از زاویه دیگری هم نگریست! ممکن است کسی بگوید چرا خداوند نفس ما را ضعیف آفرید؟ در حالیکه وقتی به حقیقت نفس می نگریم، نفس آدمی که برگرفته از امر پروردگار است ضعیف نیست، بلکه نوع تعامل و بکارگیری ما از نفس است که آن را ضعیف یا قوی می سازد! نفس دارای 3 مرتبه است، نفس اماره، نفس لوامه (سرزنشگر) و نفس مطمئنه. اگر انسان دائماً اسیر نفس اماره باشد، طبیعتاً نفسش ضعیف و بی اراده می شود و کسانی که به خواهشهای نفسانی، در حد نیازهای واقعی و در چارچوب برنامه های تعالی بخش دین اعتنا می کنند دارای نفوس مطمئنه و قوی هستند.

نتیجه آنکه؛ اگر عقل، دچار نقصان بود بی شک فاقد چنین کاربرد وسیعی بود که در آیات و روایات بدان اشاره شده، ضمن آنکه اصل قرار گرفتن عقل، بعنوان حجت درونی و هماهنگی اش با احکام شرع مخدوش بود. از اینرو گرچه محدودیت عقل، امری پذیرفتنی است اما در حیطه کارکرد و وظایفش می تواند کامل باشد.

پی نوشت ها:
1. طباطبائی، محمد حسین،‌المیزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ‌ص 57.
2. «یا هشامُ! إنَّ لله علی­النّاس حجّتین، حجّةً ظاهرةً و حجّةً باطنةً؛ فامّا الظّاهرةُ فالرّسلُ والأنبیاءُ والائمةُ: و أمَّا الباطِنةُ، فَالعقولُ؛ ای هشام خدای را بر مردم دو حجّت و راهنماست. حجتی آشکار و حجتی پنهان؛ حجّت آشکار الهی رسولان، انبیا و ائمه: هستند، و حجّت پنهان عقل­هاست.»، اصول کافی، کلینی، محمدبن یعقوب، کتابروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1369، ج 1، ص 16.
3. برقی، احمد بن محمد، محاسن برقی، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1371 ق، ج 1، ص 195 و همان، ص 167.
4. طباطبائی، محمد حسین،‌ المیزان، ج 5، ص 255.
5. نفیسی، ‌شادی، عقل گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، بوستان کتاب، قم، ص 194 – 195.
6. عبدالله جوادى آملى، نسبت دين و دنيا، ص 47، نشر اسراء قم، بی تا.
7. «... و یثیروا لهم دفائن العقول...؛ و دفینه‌های عقل‌ها را برای آنان برانگیزاند ، نهج البلاغه، خطبه 1.
8. مظفر،‌ محمد رضا، ‌اصول الفقه، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1370، ج 1، ص 217.

موضوع قفل شده است