جمع بندی بازگشت امور به سوی خداوند

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بازگشت امور به سوی خداوند

سلام
مفاد یکی از آیات قرآن اینست که خداوند همه چیز را به ارث می برد. معنی و تفسیر این جمله چیست؟

می دانیم خداوند مبدأ همه امور است. اما اینکه «خداوند معاد همه امور است» یعنی چه و تبیین علمی آن چگونه است؟
آیا همه امور، فقط در روز قیامت به خداوند بازگشت میکنند؟ یا در زندگی روزمره هم در سیکل تکرار خود به خداوند بازگشت میکنند؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Tahoma"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



با عرض سلام و ادب

ظاهرا آن چیزی که به خدا نسبت داده شده رجوع تمام امور به حضرت حق است: «وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛ و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست و همه كارها به سوى او بازمى‏ گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكّل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏ كنيد، هرگز غافل نيست!(1)

و عبارت ارث بردن، مربوط به انسان هاست، که گاهی این تعبیر در مورد رسیدن به بهشت به کار رفته: «الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ»(2) و گاهی نیز اشاره به رسیدن حکومت عدل الهی بر زمین دارد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته ‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»(3)

بنابراین اگر منظور شما همان رجوع تمام امور به خدا و یا ظهور مالکیت حقیقی اوست، مانند آیه: «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»؛ روزى كه همه آنان آشكار مى‏ شوند و چيزى از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته مى‏ شود:) حكومت امروز براى كيست؟ براى خداوند يكتاى قهّار است!(4) مربوط به توحید افعالی می شود که در این دنیا تمام امور منتسب به خداست و توضیح آن با دو فاعل حقیقی و مباشر خواهد بود.

بدین ترتیب اگر منظور شما معنای اخیر است، بفرمایید تا توضیحات توحید افعالی و ظهور این معنا در آخرت را پیگیری کنیم...

پی نوشت ها:
1. هود: 123.
2. مومنون: 11.
3. انبياء: 105.
4. غافر: 16.

[/]

[SPOILER]

عامل;1004902 نوشت:
[="Tahoma"][="Black"]

بسم الله الرحمن الرحیم



با عرض سلام و ادب

ظاهرا آن چیزی که به خدا نسبت داده شده رجوع تمام امور به حضرت حق است: «وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛ و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست و همه كارها به سوى او بازمى‏ گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكّل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏ كنيد، هرگز غافل نيست!(1)

و عبارت ارث بردن، مربوط به انسان هاست، که گاهی این تعبیر در مورد رسیدن به بهشت به کار رفته: «الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ»(2) و گاهی نیز اشاره به رسیدن حکومت عدل الهی بر زمین دارد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته ‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»(3)

بنابراین اگر منظور شما همان رجوع تمام امور به خدا و یا ظهور مالکیت حقیقی اوست، مانند آیه: «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ»؛ روزى كه همه آنان آشكار مى‏ شوند و چيزى از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته مى‏ شود:) حكومت امروز براى كيست؟ براى خداوند يكتاى قهّار است!(4) مربوط به توحید افعالی می شود که در این دنیا تمام امور منتسب به خداست و توضیح آن با دو فاعل حقیقی و مباشر خواهد بود.

بدین ترتیب اگر منظور شما معنای اخیر است، بفرمایید تا توضیحات توحید افعالی و ظهور این معنا در آخرت را پیگیری کنیم...

پی نوشت ها:
1. هود: 123.
2. مومنون: 11.
3. انبياء: 105.
4. غافر: 16.

[/]

[/SPOILER]
سلام استاد بزرگوار
منظور این است که همانطور که خداوند مبدأ همه امور است و هر یک از فعالیتهای زندگی روزمره را که در نظر بگیریم، مبدأش خداست و ما حلقه های میانی یا آخری هستیم، چگونه پایان هر امری هم خداست؟
منظورم، تبیین امور زندگی روزمره است. نه معاد کلی و پایان کل جهان.
مثلا دوست من از من کتابی را می خواهد. من کتابم را به او میدهم. این یکی از «امور» است.
در این امر:
من، موجودی ممکن هستم که قوام من به واجب متعال است. آن کتاب هم همینطور. تهیه کنندگانش، نویسنده اش، مواد ساخت کاغذش و مسایل حمل و نقل و ... همه شان قوامشان به خداست.
پس «اینکه من کتابم را به دوستم دادم»، مبدأ اش خداست.
جور دیگری هم میشود گفت:
دوستم این کتاب را لازم داشته، خداوند از طریق من (به عنوان سبب) این کتاب را به دوستم داده و در حقیقت از طریق من به او یک «رزق» رسانده است‌. پس من مبدأ این کار نبوده ام و فقط یک سبب و حلقه میانی بوده ام.
این تصور من از مبدأیت خداوند در امور روزمره است. نمی دانم درست است یا نه.

به هر حال مبدأیت خداوند در همه امور روزمره قابل درک است. اما اینکه هر امری به خدا بازگشت میکند و رجوع میکند، چه تصوری دارد؟ (منظورم در امور جزییه زندگی روزمره است، نه پایان جهان).

سلام

عبد شکور;1004939 نوشت:
این تصور من از مبدأیت خداوند در امور روزمره است. نمی دانم درست است یا نه.

این بیان شما درست است اما از این مرتبه بالاتر هم وجود دارد، به طوری که لحظه لحظه از خالق متعال فیض به مخلوقات می رسد. بر این اساس هم اصل وجود موجودات منتسب به خداست و هم استمرار آنها.
بر همین اساس متکلمان می گویند: هيچ مؤثر مستقلي در عالم غير از خداي سبحان نيست و قيوميت هستي، آفرينش، مالكيت، ربوبيت، رازقيت و ولايت كه هريك بر ديگري مترتب است، منحصراً از آنِ خداست(1).
متکلمان اماميه با توجه به رواياتی مانند: «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ‏ أَنْتَ‏ الَّذِي‏ تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ‏ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ‏ وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَاكَ أَنَّنِي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ‏ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ»(2) قائل به رابطه طولي دو فاعل شدند، به‌طوری‌که خداوند متعال را فاعل تسبيبي و علت بعيد شمرده و انسان را فاعل قريب و سبب مباشر دانستند.(3)

پی نوشت ها:
1. بداية المعارف الالهية في شرح عقائد الامامية، ج1، ص53؛ الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، ج2،‌ ص105.
2. پسر آدم به خواست و اراده من است که تو انتخاب می کنی و آنچه را برای خود می خواهی برمی گزینی و به قدرتی که من به تو داده ام، واجبات را انجام می دهی و حتی با نعمتی که من به تو عطا کرده ام، بر معاصی قدرت پیدا می کنی. من تو را شنوا، بینا و قوی کردم، هر آنچه از خوبی ها به تو می رسد از جانب من است و هر بدی که به تو می رسد از جانب خودت است و به همین دلیل من به خوبی های تو اولویت دارم و تو به بدی های خود اولی هستی، به همین دلیل من درباره آنچه انجام می دهم مورد سوال قرار نمی گیرم، اما آنها مسئول کارهای خویش هستند.
الكافي، ج1، ص152.
3. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص308 و الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج6، ص371، پاورقي حكيم سبزواري.


سه نكته بايد در توحيد افعالي مدنظر باشد:

1. توحيد افعالي با نظام عليت و معلوليت منافات ندارد؛ زيرا توارد دو علت عرضي بر يك معلول شخصي، ممتنع است؛ نه طولي و چون تمام علت‌های قريب در طول علت‌العلل قرار مي‌گيرند، پس هیچ‌گونه محذوري نخواهد داشت.

2. توحيد افعالي با احتياج همه اشياء به خداوند، ملايم و سازگار بوده و بلكه مستلزم آن است و هيچ پديده‌اي، بدون ارتباط به خداوند نخواهد بود و هرگز، نه به خود اتکا دارد، نه به غير خداوند تعالي استناد مي‌يابد.(1)

3. توحيد افعالي و علامت بودن سراسر جهان آفرينش موجب استناد شرور و قبایح و فسوق و معاصي و مانند آن‌ها به خداوند متعال نیست؛ زيرا همه اين نقصان‌ها به امور عدمي‌ برمي‌گردند و اَعْدام نيازي به مبدأ حقیقی ندارند. قرآن كريم ساحت قدس خداوند را از هر نقص و عيبي تنزيه می‌کند و از هر تباهي و ستم منزّه می‌داند(2) و هرگونه نقص و عيب از علل قريب آن‌ها تجاوز نكرده، به علت‌العلل استناد پيدا نمي‌كند.(3)


پی نوشت ها:

1. سرچشمه انديشه، جلد 3، صفحه 643.
2. (أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد)(سوره آل عمران: 3، آيه 182) و (وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدا)(سوره كهف: 18، آيه 49).
3. رسائل الشريف المرتضي، ج2، ص203.

[="Tahoma"][="Black"]
امام صادق(علیه السلام) نیز در روایت معروفی مي‌فرمايد: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ‏ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن‏»(1)، در توضيح و تبيين اين روايت از سوي متكلمان و فلاسفه دیدگاه‌های متفاوتي مطرح شده است(2). بنابراین فاعل اعمال اختیاری انسان، دو فاعل‌اند که در طول یکدیگرند، یکی خدا که فاعل تسبیبی و علت بعید است و دیگری انسان که فاعل قریب و سبب مباشر است. استاد جوادي آملي در شرح حدیث مربوط به امام رضا(علیه السلام) مي‌نويسد:
در این حدیث شریف، خدای متعال، انسان را موجودی مرید، فاعل اطاعت واجب‌ها، مرتکب معصیت، بینا، شنوا و توانا معرفی می‌کند، که همۀ این امور از جانب خدا و در پرتو مشیت، قدرت، نعمت و جعل الهی به او داده شده، تا با کمال بینایی و توانایی و آزادی، از این‌همه نعمت خدادادی حسن استفاده نماید و یا سوءاستفاده کند(3).
بدين ترتيب متکلمان امامیه ضمن ابطال جبر و تفویض و قبول توحید افعالی و تثبیت نظام علت و معلول، راه معتدل و میانه‌ي «امر بین الامرین» را پیمودند.

پی نوشت ها:
1. الكافي، ج1، ص160، باب المشيئة و الارادة.
2. مثلاً به نظر صدرالمتألهین، علت حقیقی مستقل و تام و قائم به ذات، که تنها او موثر در عالم هستی است، تنها خداست، و علل طبیعی یا غیر طبیعی( مجردات تام مانند عقول طولی) همچنین اختیار انسان، همه و همه علتهای اعدادی هستند که نقش آنها تنها نزدیک کردن معلول به مبدأ فیض است. وی با ارجاع علیت به ظهور و تجلی، و رابط دانستن وجود معلول، دیگر قائل به دو وجود یعنی وجود علت و وجود معلول نیست. لذا غیر واجب هر چه هست، در حد فاعل معد است نه مستقل، و هیچگونه دخالتی در ایجاد ندارد بلکه بنا به تصریح صدرا حتی در اعداد هم نقشی ندارد.(الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج2،‌ ص216)
3. توحيد در قرآن، ص480.

[/]

استاد، بحث مبدئیت خداوند متعال، نسبت به بحث اصلی ما، تبعی است. بحث اصلی ما در مورد «بازگشت امور به خداوند» است. در این موزد نیز خواهشمندم راهنمایی بفرمایید.

[="Tahoma"][="Black"]سلام

عبد شکور;1004996 نوشت:
استاد، بحث مبدئیت خداوند متعال، نسبت به بحث اصلی ما، تبعی است. بحث اصلی ما در مورد «بازگشت امور به خداوند» است. در این موزد نیز خواهشمندم راهنمایی بفرمایید.

رجوع امور به خداوند، فرع بر توحید افعالی و مالکیت اوست؛ علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» می فرماید:
اين جمله بشر را به لازمه مالكيت خدا نسبت به آنچه در آسمانها و زمين است هشدار مى ‏دهد، چون لازمه اين مالكيت اين است كه امور خلق كه مملوك اويند نيز راجع به وى باشد، و لازمه اين هم آن است كه راهى هم كه خلق پيش مى ‏گيرد و روشى كه در زندگى طى مى ‏كند- از آنجا كه آن نيز يكى از امور خلق است- راجع به او باشد، پس تنها صراط مستقيم صراط اوست. و اگر به جاى اينكه بفرمايد" الا الى اللَّه مصير الامور" فرمود:" تَصِيرُ الْأُمُورُ" و به مضارع تعبير فرمود، براى افاده استمرار بود، و مى‏ خواهد بفهماند برگشت امور خلق به خداى تعالى دائمى است.(ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 116)
بنابراین رجوع امور به خدا به معنای استمرار مالکیت او در عالم است و این تعبیر دیگری از توحید مالکی است که در حقیقت شعبه ای از توحید افعالی می باشد.
به تعبیر استاد جوادی آملی، ظرف ظهور این حقیقت که خداوند مالک همه چیز است، در قیامت است، وگرنه در این دنیا هم همین است، اما انسان به دلیل وجود حجابهای گوناگون این حقیقت را درک نمی کند.

نکته دیگر اینکه همانطور که می دانید در مباحث عرفانی سیر نزول و صعود را عرفا از یک مبدء شروع کرده و به همان ختم می کنند؛ به تعبیر دیگر مبدء همان منتهاست. پس اگر مالکیت در مبدء ثابت شود، رجوع در منتها هم ثابت خواهد شد.

باز اگر مطلبی جا مانده است، بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...
[/]

سلام.به این معنا که ما از خداییم و به سوی خداوند بازگشت میکنیم.هستی و هرآنچه در آنست از خداست >>> إنا لله و إنا الیه راجعون >> اعمال و افعال ما هم چیزی خارج از اراده خداوند نیست. امور تمام هستی از اراده خداست و بسوی او بازگشت میکند.یوم الحساب اینگونه معنا پیدا میکند. و وقتی خداوند میفرماید >>> فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا >> شرط رسیدن به لقای خداوند انجام عمل صالح است چون امری است از جنس ذات خداوند عزوجل... و افعال ناصالح به خویشتنمان برمیگردد >>> خسروا انفسهم فی جهنم خالدون
وقتی هم در مورد منزلت شب قدر میفرماید >>> تنزل الملائکة و الروح فیها بإذن ربهم من کل امر >> شب مبارکی است که نزول میکنند ملائکه و [روح] به اذن خداوند برای تقدیر اراده خداوند بر کل امور هستی.

[SPOILER]

عامل;1005038 نوشت:
[="Tahoma"][="Black"]سلام

رجوع امور به خداوند، فرع بر توحید افعالی و مالکیت اوست؛ علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «

أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ» می فرماید:
اين جمله بشر را به لازمه مالكيت خدا نسبت به آنچه در آسمانها و زمين است هشدار مى ‏دهد، چون لازمه اين مالكيت اين است كه امور خلق كه مملوك اويند نيز راجع به وى باشد، و لازمه اين هم آن است كه راهى هم كه خلق پيش مى ‏گيرد و روشى كه در زندگى طى مى ‏كند- از آنجا كه آن نيز يكى از امور خلق است- راجع به او باشد، پس تنها صراط مستقيم صراط اوست. و اگر به جاى اينكه بفرمايد" الا الى اللَّه مصير الامور" فرمود:" تَصِيرُ الْأُمُورُ" و به مضارع تعبير فرمود، براى افاده استمرار بود، و مى‏ خواهد بفهماند برگشت امور خلق به خداى تعالى دائمى است.(ترجمه الميزان، ج‏18، ص: 116)
بنابراین رجوع امور به خدا به معنای استمرار مالکیت او در عالم است و این تعبیر دیگری از توحید مالکی است که در حقیقت شعبه ای از توحید افعالی می باشد.
به تعبیر استاد جوادی آملی، ظرف ظهور این حقیقت که خداوند مالک همه چیز است، در قیامت است، وگرنه در این دنیا هم همین است، اما انسان به دلیل وجود حجابهای گوناگون این حقیقت را درک نمی کند.

نکته دیگر اینکه همانطور که می دانید در مباحث عرفانی سیر نزول و صعود را عرفا از یک مبدء شروع کرده و به همان ختم می کنند؛ به تعبیر دیگر مبدء همان منتهاست. پس اگر مالکیت در مبدء ثابت شود، رجوع در منتها هم ثابت خواهد شد.

باز اگر مطلبی جا مانده است، بفرمایید تا بحث ادامه پیدا کند...

[/]

[/SPOILER]
تا جاییکه از کلام شما متوجه شدم، بازگشت امور به خداوند، به معنای کلی آن و در قیامت است (و البته قیامت، باطن همین دنیاست که الان هم تحقق دارد- به تعبیری).
درست است که هم مبدئیت و‌ هم بازگشت امور به خداوند:
۱- در ظرف توحید افعالی قرار میگیرند
۲- از لوازم مالکیت خداوند هستند
۳- نشان از مالکیت او دارند،
اما اینها وصف لوازمات «رجوع امور به خداوند» هستند نه بیان چیستی خود آن رجوع.
لطفا توجه شود که سخن در امور جزئی روزانه است‌....

من کاری را انجام می دهم.
به خوبی مبدئیت خداوند را در آن درک میکنم.
اما رجوع «آن کار» به خداوند را هنوز هم نمیتوانم تصور کنم که چیست؟
هو الأول و الآخر.

آیا وقتی من مثلا غذا میخورم - و ما به روشنی مبدئیت خداوند را در آن می فهمیم - این فعل غذا خوردن، روزی به همراه سایر افعال جزئی در ظرف همه روزهای عالم، در پیشگاه خداوند حاضر میشود و بر او عرضه میگردد؟
این بیان روشنی نیست... اما تا حدودی مقصود را میرساند. اما قانع کننده نیست.

[="Tahoma"][="Black"]سلام

عبد شکور;1005094 نوشت:
لطفا توجه شود که سخن در امور جزئی روزانه است‌

بنده عرض کردم: ظرف ظهور این معنا به طور روشن و حقیقی در آخرت است، اما در هر لحظه این عالم هم مبدء و مآل امور به خداست. اصلا توحید افعالی یعنی همین.
اگر خاطر شریف شما باشد حدیثی از امام رضا علیه السلام نقل شد:
عامل;1004950 نوشت:
قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع‏ قَالَ اللَّهُ يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ‏ أَنْتَ‏ الَّذِي‏ تَشَاءُ لِنَفْسِكَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً قَوِيّاً ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ‏ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ‏ وَ ذَاكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَاكَ أَنَّنِي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ‏ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ

در این حدیث شریف، هر فعلی از افعال انسان که در طول روز انجام می دهد، منتسب به خداست. البته به معنای صحیح آن، یعنی در قالب اراده طولی بنده با خدا.
بنابراین همه امور به خدا بازمیگردد و این بازگشت در لحظه لحظه زندگی ما اتفاق می افتد، هرچند ما این معنا را درک نکنیم و در آخرت که ظرف ظهور افعال الهی(نه ظرف تحقق) است، این معنا را به طور کامل درک خواهیم کرد.
التبه بازگشتی که در این بخش منظور است، بیشتر به صدور آن افعال از خدا نزدیک است اما نهایت این امور چطور است؟
نهایت و مآل امور عالم هستی بر اساس حرکت تمام موجودات به سوی خدای متعال قابل توضیح است، به طوری که همه از کثرت به وحدت می گرایند و این معنا در آیات قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (بقره: 156)
وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ (انبياء: 93)
این حرکت نیز امری تکوینی است، همانطور که می فرماید:
«وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»؛ و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسليمند، و همه به سوى او بازگردانده مى ‏شوند. (آل عمران: 83)

بنابراین بازگشت امور به معنای صدور آنها از خدا، در این عالم و کارهای روزمره قابل توجیه است و بازگشت به معنای رجوع امور در نهایت امر، با توجه به بازگشت کثرت به وحدت در آخر الامر و قیامت موجه خواهد بود.
[/]

[="Tahoma"][="Black"]

عبد شکور;1005094 نوشت:
این فعل غذا خوردن، روزی به همراه سایر افعال جزئی در ظرف همه روزهای عالم، در پیشگاه خداوند حاضر میشود و بر او عرضه میگردد؟

عرضه شدن افعال و امور مخلوقات که به روشنی با توجه به حضور مخلوقات نزد خداوند متعال، قابل توجیه است اما عرضه شدن با رجوع امور به خدا، تفاوت زیادی دارد.
خداوند به علم حضوری، عالم به تمام مخلوقات و افعال آنهاست و این نحوه از علم به معنای حضور خود شیء نزد عالم است.
[/]

[=Book Antiqua]
پرسش:
منظور از رجوع تمام امور به خداوند چیست؟

پاسخ:
رجوع تمام امور به حضرت حق، در آیات و روایات متعددی مورد اشاره قرار گرفته است؛ آیاتی مانند: «وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»؛ و (آگاهى از) غيب (و اسرار نهان) آسمانها و زمين، تنها از آن خداست و همه كارها به سوى او بازمى‏ گردد! پس او را پرستش كن! و بر او توكّل نما! و پروردگارت از كارهايى كه مى‏ كنيد، هرگز غافل نيست!(1) بر این اساس، لحظه لحظه از خالق متعال فیض به مخلوقات می رسد، پس هم اصل وجود موجودات منتسب به خداست و هم استمرار آنها. از همین رو، متکلمان می گویند: هيچ مؤثر مستقلي در عالم غير از خداي سبحان نيست و قيوميت هستي، آفرينش، مالكيت، ربوبيت، رازقيت و ولايت كه هريك بر ديگري مترتب است، منحصراً از آنِ خداست(2). ایشان قائل به رابطه طولي دو فاعل شدند، به‌طوری‌که خداوند متعال را فاعل تسبيبي و علت بعيد شمرده و انسان را فاعل قريب و سبب مباشر دانستند.(3) بنابراین توحيد افعالي با احتياج همه اشياء به خداوند، سازگار بوده و بلكه مستلزم آن است و هيچ پديده‌اي، بدون ارتباط به خداوند نخواهد بود.

امام رضا(علیه السلام) در این رابطه می فرماید: «پسر آدم به خواست و اراده من است که تو انتخاب می کنی و آنچه را برای خود می خواهی برمی گزینی و به قدرتی که من به تو داده ام، واجبات را انجام می دهی و حتی با نعمتی که من به تو عطا کرده ام، بر معاصی قدرت پیدا می کنی. من تو را شنوا، بینا و قوی کردم، هر آنچه از خوبی ها به تو می رسد از جانب من است و هر بدی که به تو می رسد از جانب خودت است و به همین دلیل من به خوبی های تو اولویت دارم و تو به بدی های خود اولی هستی، به همین دلیل من درباره آنچه انجام می دهم مورد سوال قرار نمی گیرم، اما آنها مسئول کارهای خویش هستند.»(4) در این حدیث شریف، هر فعلی از افعال انسان که در طول روز انجام می دهد، منتسب به خداست، البته به معنای صحیح آن، یعنی در قالب اراده طولی بنده با خدا. بنابراین همه امور به خدا بازمی گردد و این بازگشت در لحظه لحظه زندگی ما اتفاق می افتد، هرچند ما این معنا را درک نکنیم و در آخرت که ظرف ظهور افعال الهی(نه ظرف تحقق) است، این معنا را به طور کامل درک خواهیم کرد.

رجوع امور به خداوند نیز فرع بر توحید افعالی و مالکیت اوست؛ علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»(5) می فرماید:
اين جمله بشر را به لازمه مالكيت خدا نسبت به آنچه در آسمانها و زمين است هشدار مى ‏دهد، چون لازمه اين مالكيت اين است كه امور خلقْ كه مملوك اويند نيز راجع به وى باشد، و لازمه اين هم آن است كه راهى هم كه خلق پيش مى ‏گيرد و روشى كه در زندگى طى مى ‏كند- از آنجا كه آن نيز يكى از امور خلق است- راجع به او باشد، پس تنها صراط مستقيم صراط اوست. و اگر به جاى اينكه بفرمايد" الا الى اللَّه مصير الامور" فرمود:" تَصِيرُ الْأُمُورُ" و به مضارع تعبير فرمود، براى افاده استمرار بود، و مى‏ خواهد بفهماند برگشت امور خلق به خداى تعالى دائمى است.(6) بنابراین رجوع امور به خدا به معنای استمرار مالکیت او در عالم است و این تعبیر دیگری از توحید مالکی است که در حقیقت شعبه ای از توحید افعالی می باشد.

نهایت و بازگشت امور عالم هستی بر اساس حرکت تمام موجودات به سوی خدای متعال قابل توضیح است، به طوری که همه از کثرت به وحدت می گرایند و این معنا در آیات قرآن نیز مورد اشاره قرار گرفته است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»؛ ما از آنِ خدائيم و به سوى او بازمى‏گرديم‏(7) همچنین «كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ»؛ همگى بسوى ما بازمى‏ گردند.(8) از سوی دیگر، این حرکت نیز امری تکوینی است، همانطور که خداوند متعال می فرماید: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ»؛ و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از روى اختيار يا از روى اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسليمند، و همه به سوى او بازگردانده مى ‏شوند.(9) بر این اساس، بازگشت امور به معنای صدور آنها از خدا، در این عالم و کارهای روزمره قابل توجیه است و بازگشت به معنای رجوع امور در نهایت امر، با توجه به بازگشت کثرت به وحدت در آخر الامر و قیامت موجه خواهد بود.

پی نوشت ها:
1. هود: 123.
2. بداية المعارف الالهية في شرح عقائد الامامية، ج1، ص53؛ الالهيات علي هدي الكتاب و السنة و العقل، ج2،‌ ص105.
3. كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص308 و الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج6، ص371، پاورقي حكيم سبزواري.
4. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، (1407)، الکافی، چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج1، ص152.
5. شوری: 53.
6. طباطبايى، محمدحسین، (1417)، الميزان فى تفسير القرآن‏، پنجم، قم، انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، ج‏18، ص: 78.
7. بقره: 156.
8. انبياء: 93.
9. آل عمران: 83.

موضوع قفل شده است