جمع بندی بالاخره «لا اکراه فی الدین» یعنی چه؟

تب‌های اولیه

91 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بالاخره «لا اکراه فی الدین» یعنی چه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

بنده بعضی وقت ها با برخی مسائل در اسلام روبرو میشوم که برایم قابل هضم نیست ، مثلا گاهی یک امر واضح و روشن را به کسی میگویی بعد به شما میگویند لا اکراه فی الدین ، و ادعا میکنند هیچکس نمیتواند آنها را مجبور به انجام آن کار کند در حالی که آن کار آنها برای دین ما مضر است ، مثلا بد حجابی ، لباس های تن نما میپوشند و برجستگی های بدنشان را نمایان میکنند بعد که میگویید اینکار را نکنید تبلیغ بی حجابی و بی دینی میشود میگویند هیچ کس حق ندارد به ما دستور دهد چون خدای شما گفته لا اکراه فی الدین و عده ای افراد ظاهرا مذهبی هم قبول میکنند !

اصلا این جمله معنیش چیست ؟ اینجا چه میکند ؟ چرا تفسیر درستی از آن توسط ائمه ارائه نشده ؟ بنده گاهی شک میکنم که قرآن تحریف شده و این هم شاید از آن موارد تحریف است .

اصلا این آیه ظاهرا با آیات قبل و بعد خودش هم سازگاری ندارد ، چون آیات بعد میگوید شما را اینچنان و آنچنان عذاب میکنیم پس اعمال بد عقوبت دارد و نمیتوانیم بگوییم هیچ اجباری در عمل به دین نیست ! مگر میشود حرف حق را نپذیرفت ؟ این کفر است ، چطور خداوند جواز کفر میدهد ؟

بیشتر تفسیر های موجود در کتاب های مختلف را خواندم و به نظرم قانع کننده نبودند ، بلاخره لا اکراه فی الدین یعنی چه ؟

حتی یک تفسیر از خودم در آوردم ، گفتم اکراه یعنی زشتی و لا اکراه فی الدین یعنی در دین هیچ زشتی نیست ، اما متاسفانه کسی قبول نکرد و به بنده گفتند اکراه فارسی با اکراه عربی فرق میکند و همه اتفاق نظر دارند که اکراه در عربی یعنی اجبار ( یک نفر در اینستاگرام گفت ) !

اگر لا اکراه فی الدین به معنای این باشد که هیچ اجباری داخل دین نیست پس واجبات چیستند ؟ اگر لا اکراه فی الدین به این معنی است که ورود به دین اجباری نیست پس کفر هم جواز دارد !

اگر لا اکراه فی الدین یعنی ورود به دین برای اهل کتاب اجباری نیست با خود قرآن نمیشود آن را قبول کرد زیرا دین نزد خدا اسلام است ، اگر اهل کتاب مسلمان هستند که پس دیندار هستند و اصلا خارج از دین نیستند ، اگر مسلمان محسوب نمیشوند مانند بی دین ها میشوند چون دین نزد خدا فقط اسلام است . ( ان الدین عند الله الاسلام )

در کل این جمله چیست ؟ چه می گوید ؟ اصلا لزوم نازل شدن آن چه بود ؟ این چطور با اعجاز قرآن سازگار است ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد میقات

[TD][/TD]

[="Tahoma"]«لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»

ترجمه انصاریان: در دين، هيچ اكراه و اجبارى نيست [كسى حق ندارد كسى را از روى اجبار وادار به پذيرفتن دين كند، بلكه هر كسى بايد آزادانه با به كارگيرى عقل و با تكيه بر مطالعه و تحقيق دين را بپذيرد]. مسلماً راه هدايت از گمراهى [به وسيله قرآن، پيامبر و امامان معصوم‏] روشن و آشكار شده است. پس هر كه به طاغوت [كه شيطان، بت و هر طغيان گرى است‏] كفر ورزد و به خدا ايمان بياورد، بى ‏ترديد به محكم‏ ترين دستگيره كه آن را گسستن نيست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست‏.(بقره: 2/ 256)

با سلام و درود

در ابتدا به شأن نزول آیه شریفه اشاره می شود.

شأن نزول

آيه در باره مردى از انصار نازل شد كه داراى غلامى سياه رنگ به نام‏ «صبيح» بود و اين مرد غلامش را به پذيرفتن اسلام مجبور می كرد.

هم چنین گفته شده اين آيه در باره مردى از انصار كه نامش «ابا الحصين» بود نازل گشت و اين مرد دو پسر داشت که آن دو پسر، نصرانى شدند و به شام رفتند. خبر به پدر آن ها رسيد و او رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) را در جريان گذاشت و درخواست کرد تا پیامبر به دنبال آن ها بفرستند؛ پس اين آيه نازل شد.

و نیز گفته شده که زنى از انصار پس از وضع حمل، فرزندانش می مردند، او كودكان يهودى را شير می داد؛ لذا در بین بنی نظیر و پس از آمدن اسلام، جمعیتی از انصار بودند. وقتی دستور کوچ بنی نظیر صادر شد مردم گفتند يا رسول اللَّه پدران ما و برادران ما با اينانند؛ پس اين آيه كريمه نازل شد و حضرت فرمودند خويشاوندان و دوستانتان را مخير كنيد اگر خواستند شما را انتخاب كنند پس بمانند و اگر يهوديان را انتخاب كردند پس بايد بروند.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 630)

بیان تفسیری

دين اجبارى نفى شده است، چون دين عبارت است از يک سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، يک كلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات»، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه‏ و اجبار در آن راه ندارد.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏2، ص 524)

در «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» دو احتمال است:
جمله خبرى باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خداوند در دين، اكراه قرار نداده و نتيجه ‏اش حكم شرعى مى ‏شود: اكراه در دين نفى شده و اكراه بر دين و اعتقاد جايز نيست.
جمله انشايى باشد و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد، در اين صورت نيز نهى مذكور متكى بر يک حقيقت تكوينى است، و آن حقيقت این است که اكراه تنها در مرحله افعال بدنى اثر دارد، نه اعتقادات قلبى.(همان)

بیانی دیگر؛
«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ‏»؛ اكراه و اجبارى در دين نيست و امور مذهب، بر قدرت و اختيار مبتنى است نه بر إجبار، مانند آيه شريفه: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏»؛ اگر خدا مى ‏خواست مى ‏توانست تمام مردم روى زمين را به زور وادار كند ايمان بياورند، ولى چنين نكرد و آنان را آزاد گذاشت، تا به اختيار خويش ايمان آورند(يونس/ 99).(تفسير جوامع الجامع، ج ‏1، ص 140)


بیان روایی

در روایت نیز آمده که «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» یعنی "لَا يُكْرَهُ أَحَدٌ عَلَى دِينِهِ"؛ کسی بر دینداری، اجبار نمی شود.(تفسیر قمی، ج 1، ص 84؛ نورالثقلین، ج 1، ص 261)

«لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ»

در اين كه آيه در باره چه گروهی است، پنج قول است:

1. درباره اهل كتاب فقط كه از آن ها «جزيه» گرفته می شد.

2. درباره همه كفار ولى پس از آن با آيه قتال نسخ شد.(قول به نسخ، مورد قبول اندیشمندان و عالمان شیعه نیست)

3. مراد اين است كه اگر كسى پس از جنگ وارد اسلام شد نگویيد كه به اكراه، اسلام را پذيرفته است، زيرا پس از جنگ وقتى به ميل و رضاى خودش مسلمان شد، اسلامش درست است و او مجبور نبوده است.

4. اين آيه در باره دسته ‏اى معين از انصار نازل شد.

5. هدف، دسته مخصوصى نيست بلكه بطور كلى معناى آيه اين است كه در دين كه يک مسئله اعتقادى و قلبى است، اكراه و اجبار نیست و بنده، آزاد و مخير است و اگر كسى را به گفتن شهادتين مجبور نمايند و او هم بگويد اين گفتن، دين نيست و متقابلا كسى را مجبور كنند و كلمه كفر آميز بگويد، كافر نخواهد بود؛ زيرا ايمان و كفر مربوط به زبان نيست و به قلب و باطن بستگى دارد و مقصود از دين هم همان دين معروف يعنى اسلام است يعنى دينى كه خدا، آن را برگزيده است.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 631)

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001257 نوشت:
هیچ اجباری داخل دین نیست

"در دین" یا "بر دینداری"؟

از جمله‏ «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِ»‏ كه علت عدم اجبار را بيان مى ‏كند، چنين بر مى ‏آيد كه‏ «فِي» در اين ‏جا به معناى «على» است يعنى؛ «لا إكراه على الدين».

بنابراين، معناى آيه بدين ترتيب است: اسلام هيچ‏ كس را مجبور نمى ‏كند [كه دين را بپذيرد]، بلكه كافر را تنها با دليل و برهان ملزم مى ‏سازد: «بگو: اين سخن حق از جانب پروردگار شماست هركه بخواهد ايمان بياورد و هركه بخواهد كافر شود».(کهف: 18/ 29).(التفسير الكاشف، ج ‏1، ص 396)

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001257 نوشت:
مگر میشود حرف حق را نپذیرفت ؟ این کفر است ، چطور خداوند جواز کفر میدهد ؟

اجباری نبودن دین، تجویز کفر نیست؛ خداوند حق و باطل و سرانجام آن ها را مشخص فرموده است، لذا نیازی به اجبار نیست؛ این انسان ها هستند که به اختیار خود، مؤمن یا کافر می شوند.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُون‏»
خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آورده‏ اند؛ آنان را از تاريكى ‏ها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مى ‏برد. و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكى‏ ها بيرون مى ‏برند؛ آنان اهل آتش ‏اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏ اند.(بقره: 2/ 257)

«وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ يَسْتَغيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً»
بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى ‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس می خواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده ‏اش آنان را از هر سو احاطه كرده است! و اگر تقاضاى آب كنند، آبى براى آنان می آورند كه همچون فلز گداخته صورت ها را بريان مى‏ كند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است‏.(کهف: 18/ 29)

بنابر این:

ـ اصل ورود به دین و انتخاب آن، اجباری و زوری نیست، یعنی نمی توان کسی را بر دینداری اجبار کرد.

ـ پس از ورود به دین، عمل به وظایف و آداب دینی، لازم است، ولی فرد دیندار، آن ها را بدون اختیار و از روی اجبار انجام نمی دهد بلکه در ترک و انجام آن ها اختیار دارد.

ـ مسلمانی که آداب و وظایف دینی، مانند حجاب و... را رعایت نمی کند و برای کارش به این آیه استدلال می کند؛ استدلالی غلط و نادرست دارد و فهم صحیح از آیه ندارد.

ـ یکی از مستنداتی که اهل کتاب می توانند در بلاد اسلامی بمانند و به آداب دینی خودشان عمل کنند، این آیه است؛ البته باید جزیه بدهند.

ـ خداوند در قرآن کریم و در آیات متعدد، حق و باطل را معرفی و سرانجام آن ها (بهشت و جهنم) را مشخص کرده است، تا هر کس خواست، با اراده و اختیار خودش، آن ها را انتخاب کند.

میقات;1001660 نوشت:
در «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» دو احتمال است:

ایا میشود گفت لا دین فی اکراه یا همچین چیزی به این معنی که دین نیست در اکراه ؟ یعنی اگه کسی به اکراه و زور به اسلام کفر ورزید و مثلا مسیحی شد نمیشه گفت که دینش رو تغییر داده و آنچه به اکراه و زور بهش عمل بشه دین محسوب نمیشه ؟

سلام

اگر اکراه به معنای زشتی باشد در اینصورت شما بقیه ی آیه را که هماهنگ با معنای اجبار هست چطور ترجمه میکنید؟

به نظر من این آیه بیانگر آزادی و اختیار انسان هست.
ببینید خداوند حضرت آدم و حوا رو آفرید و اونها در بهشت و رحمت خدا بودند و حقایق و اسماء الهی و علم و هم داشتند اما خدا در کنارش درخت شیطانی هم قرار داد چرا؟
چون در صورتی که همه چی اوکی باشه پس تفاوت وجودی انسان با فرشتگانی که قدرت اختیار ندارن چیه؟

انسان باید آزاد باشه و خودش راه و روش و پیدا کنه و رشد کنه.

شما نباید دیگران و قضاوت کنین. برین سرنوشت دیگران و بخونین... . شما نباید غذای جویده شده و آماده رو به خورد دیگران بدین باید بهشون احترام بذارین و سعی کنین به چیزی که علمی بهش ندارین دخالتی نداشته باشین. این همه عالم و دانشمند جرات نمیکنن بگن از قرآن چیزی میدونن و تازه اکراه و با علوم و بررسی های دقیق معادل اجبار میدونند اونوقت شما براحتی چون باب میلتون نبوده میگین به تحریف قرآن شک دارم.
خدا اگر میخواست همه به زور نماز بخونند و گناه نکنن در کمتر از آنی این کار و میکرد.
جوجه باید تخم رو خودش بشکنه و بیرون بیاد وگرنه با کمک دیگران باشه میمیره.

وظیفه ی پیامبر فقط مبشر و نذیر بودن هست ولاغیر و این و خدا بارها در قرآن گفته.

به نظرم زندگی مثل کلاس درس میمونه و انبیاء معلم هاشن.
مثلا من به عنوان معلم وقتی درسی و تدریس میکنم به شاگردان گاهی اخم و گاهی تشویق میکنم که حین تدریس تمرکز و توجهشون به من باشه.
بعد بهشون تکالیفی میدم که با تمرینش در کلاس مفاهیم درس و کامل یاد بگیرن و توی ذهنشون ثبت بشه. میبینم خیلیا توی خونه تمرین ها رو حل کردن.
و همه ی تمارین و خوب و درست حل شدن میام امتحان میگیرم اما نمره ی پایینی گرفتن.
متوجه میشم دانش آموز خودش تنهایی تلاش نکرده و توی خونه والدینش با زور و تشویق و...نشستن تمارینش و حل کردن و درس و براشون تدریس کردن.

من چکار باید بکنم؟
مسلما اگر با وجدان باشم از والدین میخوام در درس خوندن و انجام تکالیف هیچ کمکی به دانش آموز نکنن و هیچ تمرینی توی خونه پاسخ داده نشه تا دانش آموز خودش تلاش کنه و خودش پیشرفت کنه و به سمت معلم کشیده و رفع اشکال کنه و در کلاس توجهش به معلم حین تدریس زیاد باشه و درنتیجه موفق و منضبط و آینده دار بشه. و این هست که کلاس واقعی و تشکیل میده و کارسازه. و من هم متوجه میشم چه روشی و برای تدریس باید پیش بگیرم و..
لیس للانسان الا ما سعی
به تلاشه که اجر میدن وگرنه خود کلمات زیاد مهم نیستن و چه بسا فورا هم از یاد برن.

و درنهایت شما نگران دین نباشید، دین چیزی نیست که از بین بره، این ماییم که باید مراقب باشیم دین و فهمیدیم یا نه.

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001693 نوشت:
ایا میشود گفت لا دین فی اکراه یا همچین چیزی به این معنی که دین نیست در اکراه ؟ یعنی اگه کسی به اکراه و زور به اسلام کفر ورزید و مثلا مسیحی شد نمیشه گفت که دینش رو تغییر داده و آنچه به اکراه و زور بهش عمل بشه دین محسوب نمیشه ؟

با سلام و درود

بله؛ اگر کسی را اجبار کنند شهادتین بگوید، مسلمان نشده است؛ کما این که اگر کسی را اجبار کنند بگوید من مسلمان نیستم، از اسلام خارج نشده است.

میقات;1001709 نوشت:
با سلام و درود

با سلام و درود

پس باید به کسانی که میگویند این آیه دلیل بر آن است که ما میتوانیم هر کاری خواستیم بکنیم چه بگوییم ؟

آیا میتوانیم بگوییم شما میتوانید گناه کنید ولی با واکنش خدا و مومنان روبرو خواهید شد و فکر نکنید در صورت گناه کردن از عذاب خدا و دشمنی مومنان در امان خواهید بود ؟

و منظور از این آیه این است که اگر ما شما را مجبور به دینداری کردیم ( بر خلاف تمایل قلبی شما ) برای شما اجری نیست ؟

آیا مومنان این حق را دارند که چنین کسی ( کسی که بدون عذر شرعی به دین عمل نمی کند ) را مورد دشمنی قرار دهند و یا عذاب کنند ؟

میقات;1001664 نوشت:
اجباری نبودن دین، تجویز کفر نیست؛ خداوند حق و باطل و سرانجام آن ها را مشخص فرموده است، لذا نیازی به اجبار نیست؛ این انسان ها هستند که به اختیار خود، مؤمن یا کافر می شوند.

خب پس تکلیف در دنیا چیست ؟ اگر مومن حق ندارد به عنوان مثال به خاطر اینکه یک دانش آموز با ایجاد تزاحم در کلاس درس ( دنیا ) مانع پیشرفت مومنان در زمینه های مختلف میشه مقابله کنه ، پس باید چه کاری کنه ؟

مومن که میبینه در جامعه اعمال منکر انجام میشه و به دین و دینداری و خود مومن ضرر میزنه باید چه کاری کنه ؟

اگر دیگران رو با زور مجبور به اطاعت از دین کنه میشه اکراه در دین ، اگر نکنه میشه عدم نهی از منکر !

میقات;1001663 نوشت:
"در دین" یا "بر دینداری"؟

از جمله‏ «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِ»‏ كه علت عدم اجبار را بيان مى ‏كند، چنين بر مى ‏آيد كه‏ «فِي» در اين ‏جا به معناى «على» است يعنى؛ «لا إكراه على الدين».

آیا این طبق قواعد عربی است که در اینجا نوشته شده فی الدین و معنای علی الدین میدهد ؟ اگر خیر ، پس این چطور با اعجاز قرآن سازگار است ؟

به من بیاموز;1001257 نوشت:

سلام

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

گاه اختیار در مقابل جبر به کار می رود
گاه اختیار در مقابل اکراه به کار می رود.

اکراه در اینجا به معنای جبر نیست.
مثلا اگر کسی یک کلت روی شقیقه شما بگذارد و بگوید باید فلان غذا را بخورید و الا کشته می شوید.
شما مجبور نیستید که آن غذا را بخورد.
شما اختیار دارید و می توانید غذا را نخورید و کشته شوید.
در این مثال شما اختیار دارید اما اکراه شدید.
مثلا در قرآن آیه ای داریم که می گوید کنیزانتان را اکراه به فحشا نکنید.
آن کنیز ها اختیار دارند که فحشا نکنند اما به اکراه این کار را انجام می دهند.

آیا این آیه مربوط به وارد شدن به دین است یا مربوط به اعمال دینی است یا مربوط به خروج از دین است ؟
ظاهرا مربوط به وارد شدن به دین است.
یعنی نباید مسلمان ها کسی را اکراه کنند تا اسلام را بپذیرد.
شبیه به این است که من شما را اکراه کنم تا با من قرار داد امضا کنید.
اما اگر امضا کردید باید به بندهای قرار داد پایبند باشید.

اما اشکالی وجود دارد.
جزیه گرفتن و شرایطی که برای غیر مسلمانان توسط اسلام وضع شده است ، به معنای اکراه نیست ؟

بعد از اسلام آوردن ، مرتد شدن چه طور ؟ آیا مجازات مرتد نوعی اکراه محسوب نمی شود ؟
مثلا بسیاری از جوانان ما مسلمان نیستند اما با همسرانی ازدواج می کنند که مسلمان هستند.
قطعا اگر چنین مجازاتی برای ارتداد وجود نداشت کسی از ابراز دین خود ابایی نداشت.
البته الان برخی می گویند مجازات مرتد برای کسی است که تبلیغ کند.

گاه


میقات;1001665 نوشت:

ـ اصل ورود به دین و انتخاب آن، اجباری و زوری نیست، یعنی نمی توان کسی را بر دینداری اجبار کرد.

سلام

همانگونه که در ورود به دین اجبار و زور نیست، در خروج از آن یا تبدیل آن نیز اجباری وجود ندارد و خداوند برای کسی که از دینش، حتی اگر دین حق باشد، برگردد هیچگونه مجازات دنیوی در نظر نگرفته چون با اصل لا اکراه فی الدین مغایرت دارد. با این وجود مذاهب و فرقه ها از دیر باز حاضر به پذیرش این اصل نبوده و کسی را که از دینش برگردد مرتد و مستوجب مرگ می دانند. ادیان و مذاهبی که بدینسان عمل می کنند،جمعیت پیروانشان بر اساس زاد و ولد زیاد می شود، لذا اگر افراد بخواهند به اختیار خود خارج شوند، مذاهب با کاهش جمعیت مواجه خواهند شد و این اصلاً به صلاح نیست، لذا برای حفظ جمعیت، حکم ارتداد را وضع کرده اند.

میقات;1001665 نوشت:

ـ پس از ورود به دین، عمل به وظایف و آداب دینی، لازم است، ولی فرد دیندار، آن ها را بدون اختیار و از روی اجبار انجام نمی دهد بلکه در ترک و انجام آن ها اختیار دارد.

چنبن چیزی اگرچه از نظر قرآن صحیح می باشد وبرای انجام وظایف و آداب دینی اجباری وجود ندارد ولی از نظر مذاهب صحیح نیست و با نظر مثبت به آن نگاه نمی کنند.
مثلاً شرابخواری از منظر قرآن ممنوع می باشد ولی خداوند برای شرابخوار حدی مشخص نکرده و او را مختار و آزاد گذاشته است اما شیعه و سنی این را نمی پذیرند و برای شرابخوار مجازات شلاق و گاه حتی اعدام درنظر می گیرند.
روزه اگر چه یک فریضه الهی است ولی خداوند برای روزه خوار مجازاتی در نظر نگرفته ولی مذاهب با نادیده گرفتن اصل لا اکراه فی الدین، برای روزه خواری مجازاتی از قبیل: شلاق، حبس، تبعید، جریمه نقدی و گاه حتی اعدام در نظر گرفته اند.
خداوند همچنین برای حجاب اسلامی حدی در نظر نگرفته و بنابر این هیچکس حق ندارد به اجبار و اکراه کسی را وادار به حجاب کند، تنها کاری که می تواند در این باره انجام دهد، امر به معروف و نهی از منکر است.
اما می گوید اگر کسی دزدی کرد دستش را قطع کنید، اگر زنا کرد، به شرط چهار شاهد، صد ضربه شلاق به او بزنید.
اگر کسی را کشت، قصاصش کنید.
بنا براین وقتی خداوند برای چیزی حد و مجازاتی در نظر نگرفته باید به رأی پروردگار احترام بگذاریم و کاسه از آش داغتر نشویم.

میقات;1001665 نوشت:

ـ پس از ورود به دین، عمل به وظایف و آداب دینی، لازم است، ولی فرد دیندار، آن ها را بدون اختیار و از روی اجبار انجام نمی دهد بلکه در ترک و انجام آن ها اختیار دارد.

ـ مسلمانی که آداب و وظایف دینی، مانند حجاب و... را رعایت نمی کند و برای کارش به این آیه استدلال می کند؛ استدلالی غلط و نادرست دارد و فهم صحیح از آیه ندارد.

فهم صحیح آیه به چه صورت است؟
مگر ننوشته ای فرد دیندار در انجام آداب و وظایف دینی اختیار دارد؟ مگر حجاب را جزء آداب و وظایف دینی قرار نداده ای؟ پس چرا استدلال به اصل لا اکراه فی الدین و اختیار بی حجابی را غلط می دانی؟!

میقات;1001665 نوشت:

ـ یکی از مستنداتی که اهل کتاب می توانند در بلاد اسلامی بمانند و به آداب دینی خودشان عمل کنند، این آیه است؛ البته باید جزیه بدهند.

اهل کتاب به چه دلیل باید جزیه بدهند؟
جزیه باید در مقابل عملی که مستوجب مجازات است گرفته شود، طبق اصل لا اکراه فی الدین، آنها به صرف اهل کتاب بودن، عملی انجام نداده اند که مستحق حد باشد. آنها فقط درصورتی مشمول جزیه و قصاص می شوند که در جامعه اختلال یا فسادی بوجود آورند و الا به صرف یهودی و مسیحی بودن ، مشمول هیچ مجازاتی نمی شوند.

باسمه الذی فطر الناس علی فطرة التوحید

سلام علیکم

به من بیاموز;1001257 نوشت:
بلاخره لا اکراه فی الدین یعنی چه ؟

از آنجایی که خداوند انسان را با فطرت توحیدی سرشته است"کل مولد یولد علی فطرة التوحید"

لذا دین حقیقی که همان توحید است در قلب و روح و عقل و طبع انسان مطلوب و محبوب بوده

و آنچه مکروه فطرت توحیدی اوست شرک و کفر است.

لذا یکی از معانی شریفه ی "لا اکراه فی الدین"این است که دین منافر طبع انسان نیست بلکه

مطلوب و محبوب وی است.

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001744 نوشت:
با سلام و درود

پس باید به کسانی که میگویند این آیه دلیل بر آن است که ما میتوانیم هر کاری خواستیم بکنیم چه بگوییم ؟

با سلام و درود

دین مجموعه از تعالیم و ارزش هاست، لذا نمی توان قسمتی از آن را گرفت را بقیه را رها کرد.

دینداری آدابی دارد که با رعایت آن ها دینداری، معنا و تحقق می یابد.

به من بیاموز;1001744 نوشت:
آیا میتوانیم بگوییم شما میتوانید گناه کنید ولی با واکنش خدا و مومنان روبرو خواهید شد و فکر نکنید در صورت گناه کردن از عذاب خدا و دشمنی مومنان در امان خواهید بود ؟

این واضح و روشن است که نافرمانی الهی، ممنوع است و مجازات دنیوی و اخروی دارد.

به من بیاموز;1001744 نوشت:
و منظور از این آیه این است که اگر ما شما را مجبور به دینداری کردیم ( بر خلاف تمایل قلبی شما ) برای شما اجری نیست ؟

ایمان و اعتقاد، اجباری و الزامی نیست و کاری هم که از روی اجبار و بدون قصد انجام شود، ارزش لازم را ندارد.

به من بیاموز;1001744 نوشت:
آیا مومنان این حق را دارند که چنین کسی ( کسی که بدون عذر شرعی به دین عمل نمی کند ) را مورد دشمنی قرار دهند و یا عذاب کنند ؟

وظیفه عمومی مؤمنان، امر به معروف و نهی از منکر است (تذکر شفاهی و بیانی) که این هم مراتبی دارد؛ عذاب و مجازات، ممنوع است؛ آن در حیطه اختیارات دستگاه قضایی و حاکم شرع است.

به من بیاموز;1001745 نوشت:
خب پس تکلیف در دنیا چیست ؟ اگر مومن حق ندارد به عنوان مثال به خاطر اینکه یک دانش آموز با ایجاد تزاحم در کلاس درس ( دنیا ) مانع پیشرفت مومنان در زمینه های مختلف میشه مقابله کنه ، پس باید چه کاری کنه ؟

مومن که میبینه در جامعه اعمال منکر انجام میشه و به دین و دینداری و خود مومن ضرر میزنه باید چه کاری کنه ؟

اگر دیگران رو با زور مجبور به اطاعت از دین کنه میشه اکراه در دین ، اگر نکنه میشه عدم نهی از منکر !

مقابله کردن با گناه، مراتب و روش های مختلفی دارد.

وظیفه عمومی مؤمنان، منفعل نبودن در برابر گناه و عمل به امر به معروف و نهی از منکر است.

به من بیاموز;1001748 نوشت:
آیا این طبق قواعد عربی است که در اینجا نوشته شده فی الدین و معنای علی الدین میدهد ؟ اگر خیر ، پس این چطور با اعجاز قرآن سازگار است ؟

در ادبیات عرب برای حرف جر «فی» ده معنا شمرده شده است:
ظرفیه، مصاحبة و همراهی، تعلیل، استعلاء به معنای علی، مرادف باء، مرادف مِن، مرادف إلی، مقایسه، تعویض، تاکید.(ابن هشام، مغنی اللبیب، انتشارات مکتبة النجفی المرعشی، ج 1، ص 168)

خباء;1001752 نوشت:
اما اشکالی وجود دارد.
جزیه گرفتن و شرایطی که برای غیر مسلمانان توسط اسلام وضع شده است ، به معنای اکراه نیست ؟
بعد از اسلام آوردن ، مرتد شدن چه طور ؟ آیا مجازات مرتد نوعی اکراه محسوب نمی شود ؟

shahed1;1001759 نوشت:
همانگونه که در ورود به دین اجبار و زور نیست، در خروج از آن یا تبدیل آن نیز اجباری وجود ندارد

shahed1;1001759 نوشت:
اهل کتاب به چه دلیل باید جزیه بدهند؟

با سلام و درود

در موضوع ارتداد و مجازات آن، هم چنین جزیه گرفتن از اهل کتاب و...، جوانب مختلفی مطرح و مد نظر است و استدلال و فلسفه خاص خود را دارد که آن را می توان در انجمن کلام پیگیری نمود.

shahed1;1001772 نوشت:
فهم صحیح آیه به چه صورت است؟
مگر ننوشته ای فرد دیندار در انجام آداب و وظایف دینی اختیار دارد؟ مگر حجاب را جزء آداب و وظایف دینی قرار نداده ای؟ پس چرا استدلال به اصل لا اکراه فی الدین و اختیار بی حجابی را غلط می دانی؟!

بله، حجاب جزو آداب دینی است ولی بین انجام محرمات، مخفیانه و یا به صورت علنی و آشکار، تفاوت هست.

گناهی که علنی و آشکار و در سطح جامعه انجام می شود، دیگر گناه شخصی و فردی نیست و جهات دیگری در آن مطرح است.

میقات;1001807 نوشت:

با سلام و درود

در موضوع ارتداد و مجازات آن، هم چنین جزیه گرفتن از اهل کتاب و...، جوانب مختلفی مطرح و مد نظر است و استدلال و فلسفه خاص خود را دارد که آن را می توان در انجمن کلام پیگیری نمود.

من کاری به مجازات ارتداد نداشتم لطفا دقت بفرمایید

گفتم این آیه میگوید اکراه در دین نیست.
اما اگر جزیه، نوعی اکراه باشد، پس با این آیه در تعارض قرار میگیرد.

میقات;1001805 نوشت:
با سلام و درود

دین مجموعه از تعالیم و ارزش هاست، لذا نمی توان قسمتی از آن را گرفت را بقیه را رها کرد.

دینداری آدابی دارد که با رعایت آن ها دینداری، معنا و تحقق می یابد.

با سلام ، مشکل این است که گاهی شخص مقابل میگوید من اصلا اعتقادی به دین اسلام ندارم ولی این آیه را می آورد که بگوید تو طبق همان اسلام حق مجبور کردن من به دینت را نداری !

میقات;1001807 نوشت:

با سلام و درود

در موضوع ارتداد و مجازات آن، هم چنین جزیه گرفتن از اهل کتاب و...، جوانب مختلفی مطرح و مد نظر است و استدلال و فلسفه خاص خود را دارد که آن را می توان در انجمن کلام پیگیری نمود.

سلام

اما اینها مطالبی است که خودتان بعنوان نتیجه گیری به آنها اشاره کردید.

میقات;1001805 نوشت:
عذاب و مجازات، ممنوع است

بنابر فتوای آیت الله خامنه‌ای مواردی که امر به معروف و نهی از منکر متوقف بر چیزی بیشتر از امر و نهی زبانی باشد، اگر در سرزمینی باشد که دارای نظام و حکومت اسلامی است و به این فریضه اسلامی اهمیت داده می‌شود، احتیاج به اذن حاکم و مسئولین ذی‌ربط و پلیس محلی و دادگاه‌های صالح دارد .

نظر دیگران چیست ؟

آیت الله خمینی به این وظیفه همگانی که نظارت غیررسمی محسوب می‌شود اشاره و می‌گوید: «امر به معروف و نهی از منکر دو اصلی است در اسلام که همه چیز را می‌خواهد اصلاح کند. یعنی با این دو اصل می‌خواهد تمام قشرهای مسلمین را اصلاح بکند، به همه مأموریت داده، به همه، به تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهای صحیح و جلوگیری کنید از کارهای فاسد»

مراتب سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر:
1) «و آنکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بحهد:[48] با دست و زبانت نهی از منکر کن و با تمام وجود از کسی که مرتکب آن می‌شود، دوری نما». مراتب سه‌گانه‌ی امر و نهی در این روایت از مشکل به آسان(دست، زبان، قلب) بیان گردیده است. دوری جستن از فرد گناهکار یکی از مراحل مرتبه‌ی قلبی است که در این روایت به عنوان حداقل اقدامی که انسان باید در مقابل مرتکب منکر انجام دهد، ذکر گردیده است.

2) «ایها المؤمنون انه من رأی عدواناً یعمل به و منکراً یدعی الیه فانکره فقد سلم و بر‌ئ، و من انکره بلسانه فقد أجر و هو افضل من صاحبه، و من انکره بالسیف لتکون کلمه‌الله هی العیا و کلمه الظالمین هی السفلی فذلک الذی اصاب سبیل الهدی و قام علی الطریق و نور فی قلبه الیقین:[49] ای مؤمنان، هرگاه کسی دید که به دشمنی و نافرمانی حق عمل می‌شود و منکری رواج می‌یابد و آن را قلباً انکار نماید و از آن بیزاری جوید، راه به سلامت برده و از گناه تبرئه می‌شود. هرکس آن را با زبان نیز انکار کرده و با آن به مخالفت برخیزد، اجر و پاداش نیز دریافت داشته و چنین کسی از قبلی بهتر است. هرکس آن را به وسیله شمشیر انکار و با آن مبارزه نماید و کاری کند که جبهه‌ی حق و کلمه‌الله متعالی شود و جبهه‌ی ناحق و جانب ظالمان پست و خوار گردد، او راه هدایت را پیدا کرده بر راه مستقیم و راست قرار گرفته و یقین را در قلبش شکوفا ساخته است». حضرت در اینجا ضمن این‌که نهی از منکر را در سه مرتبه‌ی عملی می‌داند، ارزش و اهمیت هر یک را نیز یاد‌آور می‌شود که مرتبه‌ی لسانی را از مرتبه‌ی قلبی و مرتبه یدی را از مرتبه‌ی زبانی بالاتر اعلام می‌کند. عمل در حد مرتبه‌ی قلبی باعث می‌شود که انسان خود را سالم نگه داشته و مرتکب گناه نگردد. در مرحله‌ی زبانی، آمر و ناهی، اجر و پاداش نیز می‌گیرد و در مرحله پایانی بالاترین پاداش را که عبارت از هدایت به راه راست و حرکت در آن طریق است، نصیب خود می‌گرداند.

3) «فمنهم المنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر، و منهم المنکر بلسانه و قلبه و التارک بیده فذلک متمسک بخصلتین من خصال الخیر و مضیع خصله، و منهم المنکر بقلبه و التارک بیده و لسانه فذلک الذی ضیع اشرف الخصلتین من الثلات و متمسک بواحدهف و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میت الاحیاء:[50] گاهی فرد با دست و زبان و قلب نهی از منکر می‌کند، چنین کسی همه خصلت‌های خیر را تکمیل می‌نماید. گاه تنها با زبان و قلب نهی از منکر کرده و مرتبه دستی را ترک می‌نماید، چنین فردی دو خصلت خیر را به چنگ آورده ولی یکی را ضایع نموده و از دست داده است. گاهی نیز فقط در قلب نهی از منکر نموده و مرتبه‌ی دستی و زبانی را رها می‌کند وی در این حالت دو خصلت شریف و برتر را از دست داده و تنها به یکی از خصلت‌های سه‌گانه اکتفا نموده است. گاهی نیز نهی از منکر را در زبان، قلب و عمل رها و ترک می‌کند، در این حالت فرد مزبور مرده‌ی متحرک است». «مرده‌ی متحرک» بهترین تعبیر برای کسی است که حتی در قلبش نسبت به معروف‌هایی که به آن‌ها عمل نمی‌شود و منکراتی که رواج پیدا می‌کند، عکس‌العمل نشان نمی‌دهد. این‌ چنین کسی به راستی که مرده‌ای است در بین زندگان؛ چراکه قلب او که مایه‌ی حیات و مرکز تحرک اوست، از خاصیت افتاده و در‌واقع مرده است.

4) «اول ما تغلبون علیه من‌الجهاد، الجهاد با یدیکم ثم بالسنتکم ثم بقلوبکم، فمن لم یعرف بقلبه معروفاً و لم ینکره منکراً، قلب و جعل اعلاه اسلفه و اسفله اعلاء:[51] اولین مرتبه‌ای از جهاد که در آن شکست می‌خورید، جهاد با دست است، سپس جهاد با زبان و آنگاه جهاد با قلبهایتان می‌باشد. هرکس در قلبش معروفی را جای ندهد و منکری را از آن نراند، سرنگون می‌شود». در کلام قبلی حضرت، تارکان فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر را در مرتبه قلبی، مرده‌ای در بین زندگان، و در اینجا سرنگون شده‌ای که سرش به پایین و پاهایش به طرف بالاست، معرفی نموده است. این عبارت‌ها، تحقیر‌آمیزترین تعبیراتی هستند که زبان امام معصوم نسبت به این دسته از افراد بیان شده است.

روایت‌های مذکور همگی در مقام بیان مرتبه‌های سه‌گانه‌ی امر به معروف و نهی از منکر و ارزش و اعتبار هر یک از آنها هستند که انسان مؤمن باید در هر سه مرتبه، عامل به این فریضه باشد تا رضایت خداوند متعال را بطور کامل کسب نماید. در دسته‌ای دیگر از روایت‌ها و احادیث از قول امام اول شیعیان، مرتبه قلبی به عنوان حداقل وظیفه یک مکلف مورد توجه خاص قرار گرفته و آن حضرت از شیعیان می‌خواهد اگر برای عمل به مراتب زبانی و دستی عذر و یا بهانه‌ای دارند، لااقل در مرتبه قلبی به درستی عمل نمایند. همچنین مرتبه قلبی خود دارای مراحلی است که انتظار هست حداقل انسان، پایین‌ترین مرحله از این مرتبه را کسب نماید.

به من بیاموز;1001815 نوشت:
جزیه معرب گزیت پارسی به معنی مالیات و خراج است و در اسلام خراجی است که از اهل کتاب گرفته می‌شود تا در قلمرو اسلامی جان و مالشان حفظ شود . اقلیت‌های مذهبی به خاطر پرداخت جزیه از پرداخت خمس و زکات هم معاف هستند .

پس به نظرم این یک مجازات یا فشار برای اکراه مردم به دین اسلام نیست ، چرا که مسلمانان بیشتر از آنان باید پرداخت کنند و مسلمان شدن دردی از این موضوع درمان نمی کند ، بلکه این حقی است که حکومت برای خدماتی که به مردم سرزمینش میدهد دارد .

چرا که جهاد و دفاع از دولت اسلامی بر مسلمانان واجب است و بر غیر مسلمانان که در حمایت دولت اسلامی زندگی می‌کنند به‌جای آن جزیه واجب شده‌است .

سلام

اما در قرآن جزیه همانگونه که از اسمش پیداست در اصل به جزای عمل بر می گردد. مثلاً خداوند در هنگامه حج، شکار را تحریم کرده و فرموده اگر کسی متعمداَ حیوانی را بکشد جزا و جزیه آن، مانندش از حیوانات خانگی است که باید بصورت قربانی به کعبه برسد یا معادلش به مستمندان طعام بدهد یا روزه بگیرد. اما مسیحی بودن یا یهودی بودن جزا و جزیه دنیوی ندارد چون: لا اکراه فی الدین

به من بیاموز;1001815 نوشت:
جزیه معرب گزیت پارسی به معنی مالیات و خراج است و در اسلام خراجی است که از اهل کتاب گرفته می‌شود تا در قلمرو اسلامی جان و مالشان حفظ شود . اقلیت‌های مذهبی به خاطر پرداخت جزیه از پرداخت خمس و زکات هم معاف هستند .

پس به نظرم این یک مجازات یا فشار برای اکراه مردم به دین اسلام نیست ، چرا که مسلمانان بیشتر از آنان باید پرداخت کنند و مسلمان شدن دردی از این موضوع درمان نمی کند ، بلکه این حقی است که حکومت برای خدماتی که به مردم سرزمینش میدهد دارد .

چرا که جهاد و دفاع از دولت اسلامی بر مسلمانان واجب است و بر غیر مسلمانان که در حمایت دولت اسلامی زندگی می‌کنند به‌جای آن جزیه واجب شده‌است .

حرف شما درست
به این خاطر گفتم چون در قرآن در ایه جزیه داریم که میگه
و هم صاغرون
یعنی اهل کتاب باید در مرتبه پایین باشن.
در کتب فقهی داریم که هنگام دریافت جزیه کارهایی بکنن که الان مردم به اون کارها توهین و تحقیرمیگن.

در احکام جهاد نیز نکاتی هست.
اگر جهاد فقط بستگی به دفاع داشته باشد و اینکه آنها با ما میجنگند، یک بحث است.
اما
در جنگ با کفار میگویند یا مسلمان شو یا بمیر.
خوب این به نظر شما اکراه نیست؟
فرضا من کلت بگذارم روی شقیقه شما بگویم یا مسلمان شو یا بمیر
این اکراه نیست؟

در مورد اهل کتاب میگویند
یا مسلمان شوید
یا جزیه بدهید
یا جزیه ندهید و بمیرید

این چه طور ؟

میقات;1001809 نوشت:

بله، حجاب جزو آداب دینی است ولی بین انجام محرمات، مخفیانه و یا به صورت علنی و آشکار، تفاوت هست.

گناهی که علنی و آشکار و در سطح جامعه انجام می شود، دیگر گناه شخصی و فردی نیست و جهات دیگری در آن مطرح است.

ابتدا باید عرض کنم؛ بنده ابداً موافق بی حجابی یا شرابخواری و امثال اینها نیستم، فقط می خواهم بگویم اگر خداوند برای این امور حد و مجازاتی در نظر نگرفه لابد به صلاح جامعه ندیده پس ما نباید بر حکم مولایمان پیشی بگیریم و از خودمان حکم صادر کنیم که چنین حکمی مصداق طاغوت خواهد بود و کسانی که از آن تبعیت کنند درواقع تعبد طاغوت کرده اند.

در پاسختان باید بگویم شما به این تبصره مخفیانه یا علنی اشاره نکردید، از طرفی حجاب برای خلوت و خفاء وضع نشده و زن معمولاً در منزل حجاب نمی کند بلکه در اصل، حجاب برای حضور در جامعه می باشد.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا(33:59)
اى پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند. اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است. فولادوند

این بدان معناست که در زمان صدور حکم فوق، زنان بی حجاب در مقابل زنانی که با حجاب شناخته می شده اند وجود داشتند و بطوری که می بینید، نه در اینجا و نه در هیچای قرآن برای چنین زنانی حد و مجازاتی در نظر گرفته نشده.

خباء;1001819 نوشت:
حرف شما درست
به این خاطر گفتم چون در قرآن در ایه جزیه داریم که میگه
و هم صاغرون
یعنی اهل کتاب باید در مرتبه پایین باشن.
در کتب فقهی داریم که هنگام دریافت جزیه کارهایی بکنن که الان مردم به اون کارها توهین و تحقیرمیگن.

در احکام جهاد نیز نکاتی هست.
اگر جهاد فقط بستگی به دفاع داشته باشد و اینکه آنها با ما میجنگند، یک بحث است.
اما
در جنگ با کفار میگویند یا مسلمان شو یا بمیر.
خوب این به نظر شما اکراه نیست؟
فرضا من کلت بگذارم روی شقیقه شما بگویم یا مسلمان شو یا بمیر
این اکراه نیست؟

در مورد اهل کتاب میگویند
یا مسلمان شوید
یا جزیه بدهید
یا جزیه ندهید و بمیرید

این چه طور ؟

shahed1;1001818 نوشت:
سلام

اما در قرآن جزیه همانگونه که از اسمش پیداست در اصل به جزای عمل بر می گردد. مثلاً خداوند در هنگامه حج، شکار را تحریم کرده و فرموده اگر کسی متعمداَ حیوانی را بکشد جزا و جزیه آن، مانندش از حیوانات خانگی است که باید بصورت قربانی به کعبه برسد یا معادلش به مستمندان طعام بدهد یا روزه بگیرد. اما مسیحی بودن یا یهودی بودن جزا و جزیه دنیوی ندارد چون: لا اکراه فی الدین

سلام ، ممنون ، بنده نظرم عوض شد ، جایی خواندم که روایت داریم امام صادق فرموده اند که جزیه برای تشویق غیر مسلمانان برای ایمان آوردن به اسلامه !

shahed1;1001821 نوشت:
ابتدا باید عرض کنم؛ بنده ابداً موافق بی حجابی یا شرابخواری و امثال اینها نیستم، فقط می خواهم بگویم اگر خداوند برای این امور حد و مجازاتی در نظر نگرفه لابد به صلاح جامعه ندیده پس ما نباید بر حکم مولایمان پیشی بگیریم

ولی میگویند :

بی­حجابی از محرمات الهی محسوب می­گردد و طبق قاعده هر فعل حرامی قابل تعزیر است و البته لزوم تعزیر و نوع و مقدار تعزیر نیز با تشخیص حاکم صورت می­گیرد، یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می­تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی مانند بی­حجابی، مجازات وضع کند و لو اینکه این مجازات در زمان پیامبر(ص) اعمال نگشته باشد.

نظر شما چیست ؟

به من بیاموز;1001823 نوشت:
سلام ، ممنون ، بنده نظرم عوض شد ، جایی خواندم که روایت داریم امام صادق فرموده اند که جزیه برای تشویق غیر مسلمانان برای ایمان آوردن به اسلامه !

سلام
این آیه هم بی ارتباط نیست.
حتی یادمه ایت الله مکارم در تفسیرشون گفتن اشکال نداره خدا اونها رو مجبور به دین داشتن کنه ( در واقع دین موسی هم اسلامه خدا هم میگه ابراهیم مسلمان بود نه یهودی. پیامبران همه مسلمان بودند ولی در شریعت تفاوت داشتند). چون این اکراه و اجبار برای بنی اسرائیل خیر هست.

البقره
وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ [ ﺑﺮ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﺣﻖ ] ﭘﻴﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ، ﻭ ﻛﻮﻩ ﻃﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻴﻢ ، [ ﻭ ﮔﻔﺘﻴﻢ : ] ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ] ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻳﻢ ، ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻗﻮّﺕ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﻨﻴﺪ ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺟﺮﺍ ﻛﺮﺩﻥ ] ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺗﺎ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(٦٣)

به من بیاموز;1001824 نوشت:
ولی میگویند :

بی­حجابی از محرمات الهی محسوب می­گردد و طبق قاعده هر فعل حرامی قابل تعزیر است و البته لزوم تعزیر و نوع و مقدار تعزیر نیز با تشخیص حاکم صورت می­گیرد، یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می­تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی مانند بی­حجابی، مجازات وضع کند و لو اینکه این مجازات در زمان پیامبر(ص) اعمال نگشته باشد.

نظر شما چیست ؟



سلام

اگر خداوند می خواست، خودش برای بی حجابی مجازاتی درنظر می گرفت و نیاز به حکم کسی نبود. بر اساس آموزه های قرآن، اگر در قلمرو شریعت، به هر بهانه و دلیلی، غیر از الله حاکمی دیگر انتخاب کنی او را اله خود ساخته ای.
من در حوزه شریعت هیچ الهی و حاکمی بجز الله را قبول ندارم و نظرم درباره سئوال شما این است:



أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا ۚ وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ ۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ( سوره انعام آیه 114)
(بنابر آنچه گفته شد) آیا غیر از الله حاکمی جویم آنهم با وجود اینکه کتابی مفصل و مشتمل بر همه احکام را برای شما نازل کرده است؟!
و انها که کتابشان داده ایم می دانند قران بحق نازل شده از طرف پروردگار توست، پس از تردیدکنندگان مباش.

shahed1;1001818 نوشت:
سلام

اما در قرآن جزیه همانگونه که از اسمش پیداست در اصل به جزای عمل بر می گردد. مثلاً خداوند در هنگامه حج، شکار را تحریم کرده و فرموده اگر کسی متعمداَ حیوانی را بکشد جزا و جزیه آن، مانندش از حیوانات خانگی است که باید بصورت قربانی به کعبه برسد یا معادلش به مستمندان طعام بدهد یا روزه بگیرد. اما مسیحی بودن یا یهودی بودن جزا و جزیه دنیوی ندارد چون: لا اکراه فی الدین

به آیه 29 سوره توبه 'آیه جزیه' می‌گویند: «قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»؛ «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمی‏دارند و متدیّن به دین حق نمی‏گردند، کارزار کنید، تا با(کمالِ‏) خواری به دست خود جزیه دهند».

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001813 نوشت:
با سلام ، مشکل این است که گاهی شخص مقابل میگوید من اصلا اعتقادی به دین اسلام ندارم ولی این آیه را می آورد که بگوید تو طبق همان اسلام حق مجبور کردن من به دینت را نداری !

با سلام و درود

اگر با این افراد مخالفت می شود، معنایش مسلمان کردن آن ها نیست؛ برخورد با این افراد برای این است که آن ها با آیین اسلام و آداب دین اسلام، بی احترامی و توهین می کنند.

در جامعه اسلامی، نقص علنی آداب و ارزش های اسلامی، توهین و بی احترامی به دین الهی و به مسلمانان است.

لذا اگر او نمی خواهد مسلمان باشد، حرفی نیست؛ ولی نباید (حق ندارد) به دین الهی و به مسلمانان، بی احترامی بکند.

[="Tahoma"]

shahed1;1001816 نوشت:
سلام

اما اینها مطالبی است که خودتان بعنوان نتیجه گیری به آنها اشاره کردید.

با سلام و درود

بنده به عنوان موردی و با توجه به شأن نزول، اشاره کردم؛ و الا صحبت از فلسفه ارتداد و حکم آن و نیز فلسفه چزیه و... مربوط به این تاپیک نیست.

shahed1;1001821 نوشت:
ابتدا باید عرض کنم؛ بنده ابداً موافق بی حجابی یا شرابخواری و امثال اینها نیستم، فقط می خواهم بگویم اگر خداوند برای این امور حد و مجازاتی در نظر نگرفه لابد به صلاح جامعه ندیده پس ما نباید بر حکم مولایمان پیشی بگیریم و از خودمان حکم صادر کنیم که چنین حکمی مصداق طاغوت خواهد بود و کسانی که از آن تبعیت کنند درواقع تعبد طاغوت کرده اند.

در پاسختان باید بگویم شما به این تبصره مخفیانه یا علنی اشاره نکردید، از طرفی حجاب برای خلوت و خفاء وضع نشده و زن معمولاً در منزل حجاب نمی کند بلکه در اصل، حجاب برای حضور در جامعه می باشد.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا(33:59)
اى پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند. اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است، و خدا آمرزنده مهربان است. فولادوند

این بدان معناست که در زمان صدور حکم فوق، زنان بی حجاب در مقابل زنانی که با حجاب شناخته می شده اند وجود داشتند و بطوری که می بینید، نه در اینجا و نه در هیچای قرآن برای چنین زنانی حد و مجازاتی در نظر گرفته نشده.

مبنای بنده با شما متفاوت است. شما قرآن به تنهایی را کافی می دانید، ولی بنده طبق اعتقاداتی شیعی که دارم، در کنار قرآن، سنت (قول، فعل و تقریر معصوم) را نیز ـ به دستور الهی و سفارش پیامبرش (که او به غیر از وحی نمی گوید) و ادله عقلی و... ـ تفسیر کننده قرآن و راهی برای فهم مراد الهی می دانم.

لذا استدلال شما طبق مبنای بنده، ناقص و ناتمام است و نتیجه آن نیز نادرست است.

مطلب دیگر؛
زن در منزل حجاب نمی گیرد، نه به خاطر این که حجاب واجب نیست، بلکه بدین خاطر که آن جا نامحرم نیست؛ پس نمی توان استدلال کرد که وجوب حجاب برای خلوت نیست.
چنین استدلالی مخالف با آیات قرآن است که رعایت حجاب در برابر نامحرم را بطور کلی (بدون قید خلوت یا جلوت) بیان می فرماید.

در باره حد و مجازات هم عرض کردم که باید دید قرآن و سنت (که مفسر قرآن است) چه می گویند.

نمی توان در برابر شیوع و ترویج گناه و فحشاء، بی تفاوت بود:

«إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ‏ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است؛ و خداوند مى ‏داند و شما نمى ‏دانيد.(نور: 24/ 18)

در ضمن؛ صرف زمان نزول ملاک نیست زیرا هنوز برخی احکام تبیین نشده یا زمینه اجرایی پیدا نکرده اند؛ باید دید پس از آن و نیز در زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) اگر کسی بطور علنی و آشکار در جامعه اسلامی با احکام و واجبات دینی مخالف می کرد، آیا ایشان بی تفاوت بوده اند؟! چنین نبوده است.

برای موضوع حجاب و تاریخچه آن و ... می توانید به کارشناسان و انجمن تاریخ یا کلام مراجعه فرمایید.

[="Tahoma"]

خباء;1001854 نوشت:
سلام
این آیه هم بی ارتباط نیست.
حتی یادمه ایت الله مکارم در تفسیرشون گفتن اشکال نداره خدا اونها رو مجبور به دین داشتن کنه

با سلام و درود

چنین چیزی را در تفسیر نمونه در ذیل آیه «لا اکراه فی الدین» و نیز آیه ذیل، ندیدم. ایشان اشاره ای که به این مطلب شما نداشته اند، هیچ؛ بلکه بطور صریح و آشکار، توسل به اجبار و روز در دینداری و انتخاب دین را مردود دانسته و رد می کنند.

خباء;1001810 نوشت:

گفتم این آیه میگوید اکراه در دین نیست.
اما اگر جزیه، نوعی اکراه باشد، پس با این آیه در تعارض قرار میگیرد.

جزیه گرفتن از اهل کتاب، با این ایه تعارض ندارد زیرا گرفتن جزیه در مقابل انتخاب دینشان نیست بلکه مالیاتی است که باید به حکومت اسلامی بدهند، کما این که مسلمان نیز با دادن مالیات و یا وجوهات شرعیه، به حکومت اسلامی کمک می کنند.

جزیه در قبال تامین مال و جان و ... است زیرا اهل کتاب یا باید مانند سایر مسلمانان باشند و هم وجوهات و مالیات بدهند و هم در زمان جنگ و جهاد، با رفتن به میدان جنگ، جانشان را به خطر بیندازند؛ ولی آن ها چنین نمی کنند و اگر در جامعه اسلامی جنگی رخ دهد، آنان وارد نمی شوند و این مسلمانان هستند که باید جان خودشان را به خطر بیندازند.

لذا در قبال این تامین جان و مال و ... و نیز عدم شرکت در جنگ و جهاد، باید هزینه ای که حکومت اسلامی متقبل می شود را پرداخت کنند. این همان جزیه است.

بنابر این؛ جزیه در مقابل انتخاب دین نیست تا با آیه «لا اکراه فی الدین» تعارض داشته باشد.

[="Tahoma"]

به من بیاموز;1001823 نوشت:
سلام ، ممنون ، بنده نظرم عوض شد ، جایی خواندم که روایت داریم امام صادق فرموده اند که جزیه برای تشویق غیر مسلمانان برای ایمان آوردن به اسلامه !

با سلام و درود

این به معنای اجبار در انتخاب یا تغییر دین نیست، بلکه یکی از آثار جزیه گرفتن می تواند این باشد.

همان طور که قبلا خودتان فرموده بودید و بنده هم در پست قبل اشاره ای کردم، جزیه نوعی مالیات است که اهل کتاب در قبال خدماتی که دولت اسلامی برای آن ها انجام می دهد، پرداخت می کنند.

prosperity;1001859 نوشت:
به آیه 29 سوره توبه 'آیه جزیه' می‌گویند: «قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»؛ «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمی‏دارند و متدیّن به دین حق نمی‏گردند، کارزار کنید، تا با(کمالِ‏) خواری به دست خود جزیه دهند».

سلام

من قبل از اینکه مفصل پاسختان را بدهم از شما سئوالی دارم: بنابر آنچه فریقین پذیرفته اند، جزیه برای اهل کتاب عمومیت دارد و شامل همه اهل کتاب می شود اما بطوری که از آیه پیداست، فقط بعضی از اهل کتاب مشمول جزیه می شوند، چرا؟
به اینکه در اینجا حرف من را بیانیه گرفته اند اعتناء نکن چون مطلب بسیار سبکی است و به وسیله آیات قرآن به راحتی می توان آن را باطل کرد.

میقات;1001865 نوشت:

مبنای بنده با شما متفاوت است. شما قرآن به تنهایی را کافی می دانید، ولی بنده طبق اعتقاداتی شیعی که دارم، در کنار قرآن، سنت (قول، فعل و تقریر معصوم) را نیز ـ به دستور الهی و سفارش پیامبرش (که او به غیر از وحی نمی گوید) و ادله عقلی و... ـ تفسیر کننده قرآن و راهی برای فهم مراد الهی می دانم.

لذا استدلال شما طبق مبنای بنده، ناقص و ناتمام است و نتیجه آن نیز نادرست است.

به گمانم وجه تسمیه askdin برای تمامی سئوالاتی است که درباره دین مطرح می شود و الا نام آن را askshia می گذاشتند. بنابر این کسی که در رشته علوم تفسیر و قرآن به عنوان کارشناس معرفی می شود باید آنقدر از قرآن اطلاع داشته باشد که بتواند بوسیله آیات قرآن جواب طرف مقابل را بدهد. شاید یک نفر سنی با شما وارد بحث شد، بدیهی است بسیاری از روایات و سننی را که شما قبول دارید آنها قبول ندارند در اینصورت با او چگونه بحث خواهی کرد؟
حکم الله را که کافی نمی دانی، به روایات آنها نیز اعتماد نداری و روش آنها و آنها روش شما را برای قبول بسیاری از روایات درست نمی دانند، پس چه باید کرد؟

میقات;1001865 نوشت:

مطلب دیگر؛
زن در منزل حجاب نمی گیرد، نه به خاطر این که حجاب واجب نیست، بلکه بدین خاطر که آن جا نامحرم نیست؛ پس نمی توان استدلال کرد که وجوب حجاب برای خلوت نیست.
چنین استدلالی مخالف با آیات قرآن است که رعایت حجاب در برابر نامحرم را بطور کلی (بدون قید خلوت یا جلوت) بیان می فرماید.


در پاسختان فقط می توانم بگویم: خفاء و خلوت با بزم و مهمانی فرق دارد. حجاب برای خفاء و خلوت وضع نشده است.


میقات;1001865 نوشت:

نمی توان در برابر شیوع و ترویج گناه و فحشاء، بی تفاوت بود:

«إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ‏ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»
كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است؛ و خداوند مى ‏داند و شما نمى ‏دانيد.(نور: 24/ 18)

مضمون این آیه با بحث جاری فرق می کند، اگر می خواهی به آن استناد کنی بهتر است آیات ماقبل آن را نیز بیان کنی تا موضوع بحث مشخص شود.

میقات;1001865 نوشت:

در ضمن؛ صرف زمان نزول ملاک نیست زیرا هنوز برخی احکام تبیین نشده یا زمینه اجرایی پیدا نکرده اند؛ باید دید پس از آن و نیز در زمان ائمه معصومین(علیهم السلام) اگر کسی بطور علنی و آشکار در جامعه اسلامی با احکام و واجبات دینی مخالف می کرد، آیا ایشان بی تفاوت بوده اند؟! چنین نبوده است.

برای موضوع حجاب و تاریخچه آن و ... می توانید به کارشناسان و انجمن تاریخ یا کلام مراجعه فرمایید.

آیه ای که بدان اشاره می کنی در سوره احزاب است و از مطالب سوره بخوبی پیداست که حکومت اسلامی در شرایط پایداری بسر می برد با این وجود وقتی خداوند حکم حجاب را برای مومنین صادر می کند برای بی حجابها مجازات و حدی در نظر نمی گیرد، وقتی حاکم مطلق شرع نمی گیرد آیاد باید شرع را از کس دیگری گرفت؟

میقات;1001867 نوشت:

با سلام و درود

چنین چیزی را در تفسیر نمونه در ذیل آیه «لا اکراه فی الدین» و نیز آیه ذیل، ندیدم. ایشان اشاره ای که به این مطلب شما نداشته اند، هیچ؛ بلکه بطور صریح و آشکار، توسل به اجبار و روز در دینداری و انتخاب دین را مردود دانسته و رد می کنند.

سلام

لابد با دقت مطالعه نفرمودید ایشان ذیل آیه طور می گوید :

نقل قول:
ولی صحيح تر اين است كه گفته شود: هيچ مانعى ندارد كه افراد متمرد و سركش را با تهديدبه مجازات در برابر حق تسليم كنند

پس چنین تهدیدی را پذیرفتند. یعنی خداوند آنها را اکراه به پذیرش کرد.

احتمالا شما از این قسمت برداشت متفاوتی دارید :

نقل قول:
و گرنه اعتقاد را نمی توان با اکراه تغییر داد

نسبت به این قسمت شما را ارجاع می دهم به پست ابتدایی خودم
انجا عرض شد که اختیار گاهی در برابر اجبار است
و گاهی اختیار در برابر اکراه است
اجبار در اعتقاد امکان ندارد اما اکراه کردن در عرضه عملی امکان دارد. جال چه به انگیزه خیر باشد و چه به انگیزه شر باشد.
ادعای ما نیز همین بود.
آیت الله مکارم ایه لا اکراه فی الدین را به معنای جبر در مقابل اختیار می دانند.
اما عرض شد که اکره به معنای جبر نیست بلکه به معنای اکراه است.
این را می توانید هم در لغتنامه ها جویا شوید و هم در قرآن. مثال هم زدم به کنیزی که به فحشا اکراه می شود.

به هر حال چه اکره را به معنای جبر بدانیم و چه اکراه، در نتیجه ی مذکور اثری ندارد.
زیرا ما می خواستیم بگوییم کفار بر اثر اکراه، ظاهرا مسلمان می شوند.
کسی ادعا نکرده بود که اکراه کردن،موجب اسلام آوردن به صورت واقعی می شود.
پس طبق عبارت ایشان در تفسیر نمونه، اعتقاد بنی اسرائیل با اکراه تغییر نکرده است اما به هر حال باعث شده است که آنها تورات را بپذیرند و بعدا تحت تاثیر قرار بگیرند.
این در حالی است که در آیه قرآن می فرماید اکراهی در دین نیست.


میقات;1001870 نوشت:

جزیه گرفتن از اهل کتاب، با این ایه تعارض ندارد زیرا گرفتن جزیه در مقابل انتخاب دینشان نیست بلکه مالیاتی است که باید به حکومت اسلامی بدهند، کما این که مسلمان نیز با دادن مالیات و یا وجوهات شرعیه، به حکومت اسلامی کمک می کنند.

جزیه در قبال تامین مال و جان و ... است زیرا اهل کتاب یا باید مانند سایر مسلمانان باشند و هم وجوهات و مالیات بدهند و هم در زمان جنگ و جهاد، با رفتن به میدان جنگ، جانشان را به خطر بیندازند؛ ولی آن ها چنین نمی کنند و اگر در جامعه اسلامی جنگی رخ دهد، آنان وارد نمی شوند و این مسلمانان هستند که باید جان خودشان را به خطر بیندازند.

لذا در قبال این تامین جان و مال و ... و نیز عدم شرکت در جنگ و جهاد، باید هزینه ای که حکومت اسلامی متقبل می شود را پرداخت کنند. این همان جزیه است.

بنابر این؛ جزیه در مقابل انتخاب دین نیست تا با آیه «لا اکراه فی الدین» تعارض داشته باشد.

نزلت هذه الآية في أهل الذّمة، ثم نسخها قوله عزّ و جلّ:

قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ‏

فمن كان منهم في دار الإسلام فلن يقبل منه إلّا الجزية أو القتل، و مالهم في‏ء، و ذراريهم سبي، و إذا قبلوا الجزية على أنفسهم حرم علينا سبيهم، و حرمت أموالهم، و حلّت لنا مناكحتهم،

و من كان منهم في دار الحرب حلّ لنا سبيهم و أموالهم، و لم تحلّ لنا مناكحتهم، و لم يقبل منهم إلّا الدخول في دار الإسلام أو الجزية أو القتل» .

و قال زرارة: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: ما حدّ الجزية على أهل الكتاب، و هل عليهم في ذلك شي‏ء موظّف لا ينبغي أن يجوزوا إلى غيره؟

فقال: «ذاك إلى الإمام أن يأخذ كلّ إنسان منهم ما شاء على قدر ماله ممّا يطيق، إنّما هم قوم فدوا أنفسهم من أن يستعبدوا أو يقتلوا، فالجزية تؤخذ منهم على قدر ما يطيقون له أن يأخذهم به حتى يسلموا،
فإنّ اللّه تبارك و تعالى قال: حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ، و كيف يكون صاغرا و هو لا يكترث لما يؤخذ منه حتّى يجد ذلّا لما أخذ منه فيألم لذلك فيسلم».

[="Tahoma"]

shahed1;1001887 نوشت:
به گمانم وجه تسمیه askdin برای تمامی سئوالاتی است که درباره دین مطرح می شود و الا نام آن را askshia می گذاشتند. بنابر این کسی که در رشته علوم تفسیر و قرآن به عنوان کارشناس معرفی می شود باید آنقدر از قرآن اطلاع داشته باشد که بتواند بوسیله آیات قرآن جواب طرف مقابل را بدهد. شاید یک نفر سنی با شما وارد بحث شد، بدیهی است بسیاری از روایات و سننی را که شما قبول دارید آنها قبول ندارند در اینصورت با او چگونه بحث خواهی کرد؟
حکم الله را که کافی نمی دانی، به روایات آنها نیز اعتماد نداری و روش آنها و آنها روش شما را برای قبول بسیاری از روایات درست نمی دانند، پس چه باید کرد؟

با سلام و درود

در هر گفتگو که نمی شود همه مبانی و اصول اعتقادی را مطرح و از پایه به اثبات و رد آن پرداخت.

وقتی گفتگو نتیجه می دهد که مشترکاتی وجود داشته باشد، و در هر گفتگو قرار نیست به اثبات جایگاه سنت (قول، فعل و تقریر معصوم) در کنار قرآن بپردازیم؛ در این صورت هیچگاه راجع به یک موضوع واحد (در قالب یک تاپیک) گفتگو نمی شود.

این که جایگاه سنت کجاست و از چه درجه اعتباری برخوردار است و آیا در کنار حجیت قرآن قرار دارد را باید در بخش کلام پیگیری نمود. پس از رد و اثبات، نوبت به این گفتگو فعلی ما می رسد.

لذا این که شما می فرمایید فقط قرآن؛ یک مرحله قبل از این گفتگوی فعلی است و پرداختن به آن ها، در این تاپیک گنجایش ندارد و موجب خروج از موضوع می شود.

بنابر این، وقتی اشتراک در مبنا نباشد، اشتراک در نتیجه هم حاصل نمی شود.

shahed1;1001887 نوشت:
آیه ای که بدان اشاره می کنی در سوره احزاب است و از مطالب سوره بخوبی پیداست که حکومت اسلامی در شرایط پایداری بسر می برد با این وجود وقتی خداوند حکم حجاب را برای مومنین صادر می کند برای بی حجابها مجازات و حدی در نظر نمی گیرد، وقتی حاکم مطلق شرع نمی گیرد آیاد باید شرع را از کس دیگری گرفت؟

در عرائض قبلی دقت نفرمودید. اگر با کسی که بطور علنی بی حجابی را ترویج می دهد، برخورد می شود، نه به خاطر صرف رعایت نکردن حجاب است، بلکه عناوین و جهات دیگر نیز مطرح می شود، مثل ترویج گناه و اشاعه آن و ترویج فساد و...؛ لذا اگر مجازات و برخوردی می شود به جهت آن عناوین ثانویه است.

نکته:
خداوند متعال برای این که در حق و اختیاراتی که دارد، به دیگران نیز اذن و اجازه بدهد، محدودیتی ندارد؛ لذا وقتی حق تشریع به پیامبر(صلی الله علیه و آله) داده شده باشد و یا حتی حق تشریع را هم نگوییم، وقتی وظیفه تفریع و تبیین احکام بر عهده ایشان گذاشته شده است، گرفتن حکم از ایشان، در راستای حکم الهی است و خارج از آن نیست.

اثبات و پیگیری تفصیلی این مطالب را می توانید در انجمن کلام و کارشناسان آن مطرح فرمایید.

خباء;1001890 نوشت:
اختیار گاهی در برابر اجبار است
و گاهی اختیار در برابر اکراه است
اجبار در اعتقاد امکان ندارد اما اکراه کردن در عرضه عملی امکان دارد.

با سلام و درود

حوزه عمل جداست، در عمل، اجبار و اکراه هست ولی در اعتقادات نیست.

خباء;1001890 نوشت:
این در حالی است که در آیه قرآن می فرماید اکراهی در دین نیست.

خود تفسیر نمونه این را به صراحت می آورد:

«و به هر حال، اين پيمان، بيشتر مربوط به جنبه‏ هاى عملى آن بوده است و گرنه اعتقاد را نمى ‏توان با اكراه تغيير داد.»(تفسیر نمونه، ج 1، ص 295)

لذا نمی توان گفت تفسیر نمونه، اکراه و اجبار در اعتقادات را قبول دارد و پذیرفته است.

علامه طباطبایی(ره) نکته جالبی دارند، ایشان می گویند:

از سیاق آیه فهمیده می شود که این کار برای اجبار کردن نبوده است و فقط برای نشان دادن عظمت قدرت الهی بوده است؛ و الا اگر برای اجبار کردن بود، دیگر پیمان گرفتن معنا پیدا نمی کند.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏1، ص 300)

یعنی وقتی قرار است کاری را به اجبار انجام دهند، دیگر معنا ندارد از آن ها عهد و پیمان گرفته شود؛ چرا که آن ها به اجبار و بدون عهد و پیام هم انجام می دهند.

[="Tahoma"]

خباء;1001893 نوشت:
نزلت هذه الآية في أهل الذّمة، ثم نسخها قوله عزّ و جلّ: قاتِلُوا الَّذِينَ....

این نسخ، از نظر اندیشمندان شیعی مردود است.

علامه طباطبایی(ره) می گوید:

جمله «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏» تعلیل است برای جمله «لا إِكْراهَ‏ فِي الدِّينِ»؛ و قول به نسخ، فقط حکم (حرمت = لا اکراه) را برداشته ولی علت (روشن شدن حق و باطل، گمراهی و ضلالت) هنوز باقی است؛ و این که علت (روشن شدن حق و باطل، گمراهی و ضلالت) هنوز باقی است، به خاطر این است که برداشت شدنی نیست؛ لذا قابل نسخ نیست.(ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 525)

ایشان در بیان دیگری چنین می آورند:
چون حق روشن است، بنا بر اين قبولاندن حق روشن، اكراه نمى ‏خواهد، و اين معنا چيزى است كه حالش قبل از نزول حكم قتال و بعد از نزول آن فرق پيدا نمى ‏كند؛ پس روشنايى حق، امرى است كه در هر حال ثابت است و نسخ نمى ‏پذيرد.(همان)

خباء;1001893 نوشت:
فالجزية تؤخذ منهم ... حتى يسلموا،

نکته مهم:

تعبیر «حتی یسلموا» به معنای غایت است یعنی جزیه گرفتن تا موقعی که مسلمان نشده اند ادامه دارد و وقتی مسلمان شدند، دیگر جزیه از آن ها برداشته می شود.

لذا به این معنا نیست که آنقدر جزیه بگیرید تا آن ها مجبور شوند مسلمان شوند.

میقات;1001925 نوشت:

نکته:
خداوند متعال برای این که در حق و اختیاراتی که دارد، به دیگران نیز اذن و اجازه بدهد، محدودیتی ندارد؛ لذا وقتی حق تشریع به پیامبر(صلی الله علیه و آله) داده شده باشد و یا حتی حق تشریع را هم نگوییم، وقتی وظیفه تفریع و تبیین احکام بر عهده ایشان گذاشته شده است، گرفتن حکم از ایشان، در راستای حکم الهی است و خارج از آن نیست.

سلام

با وجود اینکه خداوند خیلی صریح و روشن می فرمایند احدی را در حکم خود شریک نمی کند- لَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا، بشر همواره و از دیر باز پیامبران و ملائکه را در حکم خداوند شریک ساخته و دین را از خلوص در آورده است. اگرچه انسانها همواره از طریق موجودات خیالی، به گمان خودشان با درگاه الهی تماس حاصل می کرده اند ولی خداوند فقط از طریق پیامبران با انسانها ارتباط برقرار نموده و تاکید فرموده که هیچ پیامبری به مردم امر نکرده که ملائکه و انبیاء را به خدایی بگیرند( یعنی آنها را حاکم شریعت بدانند). اما اما آیا کسی به این مسئله بسیار مهم و حیاتی توجه کرده است؟!
بنابر این اگر شیعه و سنی رسول و حتی مقدسین خود را حاکم شریعت می دانند چیز جدیدی نیست و قرآن مشحون است از نقل کسانی که چنین کردند و هیچ کتاب و دلیل روشنی برای ادعای خود ارائه نکردند.

prosperity;1001859 نوشت:
به آیه 29 سوره توبه 'آیه جزیه' می‌گویند: «قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»؛ «با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی‏آورند، و آنچه را خدا و فرستاده‏اش حرام گردانیده‏اند حرام نمی‏دارند و متدیّن به دین حق نمی‏گردند، کارزار کنید، تا با(کمالِ‏) خواری به دست خود جزیه دهند».

در سوره نمل، وقتی هدهد خبر انحراف دینی ملکه سبا و قومش را برای سلیمان می آورد و نامه سلیمان را تحویل ملکه می دهد و ملکه از ترسش برای او هدیه می فرستد، برای ملکه سبا پیغامی با این مضمون ارسال می کند:

ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ(27:37)
اكنون به نزدشان بازگرد و بگو سپاهى بر سرشان مى‌كشيم كه هرگز طاقت آن را نداشته باشند. و به خوارى و خفت از آنجا بيرونشان مى‌كنيم.

مگر خداوند نمی فرماید لا اکراه فی الدین پس این چه کاری است که سلیمان می خواهد به سر آن مردم بیاورد؟!
از آیه فوق و همچنین شوری که ملکه با سران قوم خود می گیرد مشخص می شود هدف سلیمان شخص ملکه و درباریان او هستند که بر مردم حکومت می کنند و زمام امور دینشان را بدست گرفته اند. بطوری که از آیه پیداست، سلیمان ملکه و درباریانش را تهدید می کند که اگر دست برندارند، آنها را که عزتمند و والا مقام هستند با خواری و ذلت بیرون می کند.

در سوره توبه دوبار کلمه قاتلوا بکار رفته است که یکی در رابطه قتال با ائمه کفر و پیشوایان مشرکینی است که زمام امور دینی مردم را بر عهده گرفته اند و بیشترین تأثیر را در اغوای مردم دارند و بار دیگر آیه 29 سوره توبه می باشد:

قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ(9:29)
از میان کسانی که به آنها کتاب داده شده، با کسانی که به الله و روز رستاخیز ایمان نمی آورند و آنچه را خداوند و رسولش حرام کرده حرام نمی کنند و دین حق را جاری نمی سازند بجنگید تا به جزای آن از اموال خود، نه آنکه به باطل از مردم گرفته اند، جزیه بدهند درحالی که از مقام خود تنزل یافته و کوچک شده اند.

بطوری که از آیات بعد از آیه 29 پیداست، حکم قتال درباره علمای اهل کتاب است که یهودیان و مسیحیان با اطاعت بی قید و شرط از احکامی که احبار و رهبان صادر می کنند، آنها را به خدایی می گیرند و ایشان اموال مردم را به باطل می خورند و راه خدا را برشان می بندند و آنچه را خداوند حرام کرده حرامش نمی کنند و چه و چه و چه.
خداوند فرمان قتال با افراد مذکور را می دهد تا اینکه به جزای اعمالشان، از اموال خودشان، نه آنکه به باطل از مردم ستانده اند، جزیه بدهند در حالی که از بزرگی و عزتی که داشتند عزل شده اند و حالا کوچک و بی مقدار هستند.

موضوع قفل شده است