جمع بندی معیار برای پرستش خداوند

تب‌های اولیه

312 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
معیار برای پرستش خداوند

با سلام و تشکر از شما بابت پاسخگویی به سوالات ، سوال من این است که ما براساس چه معیاری باید خداوند را بپرستیم یا کدام ویژگی است که بخاطر ان کسی را باید بپرستیم تا جایی که من فهمیدم سه دلیل می تواند داشته باشد یک بخاطر آفریدن ما دو به خاطر خوب بودن او و سه بخاطر قدرت او .
اما به هر سه مورد می تواند خدشه وارد شود
اول در مورد اینکه اگر بخواهیم کسی که مارا آفریده است را بپرستیم از کجا می توانیم مطمئن شویم چه کسی مارا آفریده
دوم اگر بخواهیم به خاطر خوب بودن او را بپرستیم معیار ما برای تشخیص خوب یا بد چیست چون که نمی توانیم از خدا کمک بگیرم برای تشخیص خوب یا بد ( زیرا ما می خواهیم محکی برای خوب یا بد بودن خداوند پیدا کنیم) راهی جز اتکا به عقل یا احساس خود نداریم که هر دو صلاحیت لازم برای تشخیص خوب یا بد را ندارند زیرا عقل از قاعده سود و ضرر پیروی می کند و ممکن است زمانی با ظلم یا چیز های دیگر که ما بد می دانیم موافق باشد و در واقع حسن و قبح عقلی نمی تواند وجود خارجی داشته باشد زیرا در بسیاری از موارد عقل می تواند رای به ظلم بدهد و دوم در مورد وجدان و احساس ما که این نیز می تواند دچار خطا شود به طور مثال شما فرض کنید قبیله ای در آفریقا که آسیب رساندن به خود یا دیگران یک عمل پسندیده و باعث آمرزش گناهان می داند در این صورت وجدان شخص هم از کاری که می کند راضی است یا در موارد دیگر که وجدان می تواند اشتباه کند و در مورد اشتباه فرد را دچار عذاب وجدان کند پس وجدان نیز نمی تواند معیار خوبی برای تشخیص خوب یا بد باشد زیرا در محیط های مختلف میتواند پاسخ های مختلف دهد پس در مورد اول نیز ما نمی توانیم خدا را تشخیص دهیم زیرا نمی دانیم کدام خوب و کدام بد است ( با اینکه خوب یا بد بودن خود دلیلی بر درست یا غلط بودن چیزی نمی دهد زیرا ما از کجا می توانیم از ذات ظلم با خبر شویم یا از ذات زنا با خبر شویم شاید از نظر ما بد بیاید ولی چون ما از ذات آن خبر نداریم نمی توانیم بگوییم درست است یا غلط به طور مثال شما در مورد دروغگویی فکر کنید مگر دروغ چیزی غیر از گفتن خلاف واقعیت است که در ذات خود چیز بدی نیست اما چون برای ما ضرر دارد و یا خدا به ما گفته که بد است ما آن را بد می دانیم )
فقط قدرت می ماند که آن نیز بحث دیگری است
با تشکر بابت صرف وقت و پاسخگویی .

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی
قبل از این که به مطالبی که شما درمورد علل و انگیزه های پرستش(نقض و رد) بیان داشتید بپردازم بهتر است ابتدا به این سوال بپردازیم که اصلا چرا انسان باید خدا را پرستش کند؟؟
نکته مهم در پاسخ به این سوال این است که بدانیم فرض این سوال، وجود خدا است یعنی کسی که قبول کرده است خدایی هست حال سوال می کند چرا ما باید این خدا را بپرستیم؟؟
خدا کیست؟ خدا در زبان ساده کسی که همه را آفریده و امورات خلق و رزق و تربیت آنها به دست اوست. او کسی است که همه به او نیازمند اند و او به کسی نیازمند نیست قدرتش علمش حیاتش حکمتش رحمتش رافتش و ... از همه بیشتر است.
اگر این خدا را شناختیم می یابیم که او قابل پرستش است. انسان بالفطره دوست دارد در مقابل مقام های بالاتر از خود کرنش و تعظیم کند اگر دانشمند بزرگی می بیند به خاطر علمش او را می ستاید اگر وزنه بردار قوی و توانمندی را می بیند به خاطر قدرتش او را می ستاید اگر نقاشی را می بیند به خاطر هنرش او را می ستاید و ... هر چقدر این توانمندی ها و دارایی ها بالاتر باشد کرنش انسان و ستایش او بیشتر می شود حال در مورد موجودی که همه زیبایی ها را آفریده همه قدرت ها به او منتهی می شود علمش از همه بیشتر رافتش از همه بیشتر رحمتش از همه بیشتر است آیا کرنش و تعظیم نمی کند اگر قرار باشد انسان برای کسی نهایت خضوع و خشوع و کرنش و مدح و ستایش را داشته باشد از چه کسی و برای چه کسی و در مقابل کیست؟؟

ادامه دارد....


ادامه...

انسان بالفطره کرنش گر و ستایش گر است بر همین اساس می بینیم اکثر انسان ها از اول تا آخر به طریقی کسی را می پرستند و در مقابلش تعظیم می کنند گاهی راه را اشتباه می روند استدلالشان و محاسباتشان اشتباه است و به بت کرش می کند و او را می پرستند گاهی ستاره را قوی تر از همه می دانند گاهی ماه را موثر در عالم می دانند و گاهی خورشید را برخی انسان ها به انسانی پولدار تر و مشهور تر و قدرتمند تر از خودشان تعظیم و کرنش می کنند.
بلاخره انسان فطرتا پرستش گر است و این به خاطر آن فقر ذاتی است که در خوداحساس می کند(و واقعا این گونه است) پس هر گاه قدرت بالاتری ببیند و زیبایی بالاتری ببیند علم بالاتری ببیند در مقابل او کرنش و تعظیم می کند ما می گوییم در عالم یکی هست که این ها را در اوج خود دارد چه زیباست که به جای این که آنها را بپرستیم خدای آنها و دارای علی الاطلاق را بپرستیم.

انسان بالفطره کمال گراست طالب کمال است همیشه کمال را می خواهد و برای رسیدن به آن تلاش می کند و در مقابل کمال بالاتر از خود تعظیم می کند ما می گوییم در عالم کمال مطلق وجود دارد چه بهتر که به جای این که این کمال های میانه راه و ناقص را بخواهیم آن کمال بالاتر را طلب کنیم و خود او راه رسیدن به کمال لایق انسان را عبادت خود معرفی کرده همرنگ شدن با خدا ، در راه او بودن و...

ادامه دارد...

ادامه...

استاد شهید مطهری در تعریف پرستش می گوید: پرستش آن حالتی را می گویند که در آن انسان یک توجهی می کند از ناحیه باطنی خودش، به آن حقیقتی که او را آفریده است و خودش را در قبضه قدرت او می بیند. خودش را به او نیازمند و محتاج می بیند. در واقع سیری است که انسان از خلق به سوی خالق می کند. این امر اساساً قطع نظر از هر فایده و اثری که داشته باشد، خودش یکی از نیازهای روحی بشر است.
یک مثال ساده ای عرض کنم: اگر ما کجاوه ای داشته باشیم و حیوان هایی، خورجین هایی که روی این حیوان ها می گذارند؛ باید تعادلشان برقرار باشد. نمی شود یک طرف پر باشد و طرف دیگر خالی. انسان در وجود خودش خانه خالی زیاد دارد. در دل انسان جای خیلی چیزها هست. هر احتیاجی که برآورده نشود؛ روح انسان را مضطرب و نامتعادل می کند. اگر انسان بخواهد در تمام عمر به عبادت بپردازد و حاجت های دیگر خود را بر نیاورد؛ همان حاجت ها او را ناراحت می کند. عکس مطلب هم این است که اگر انسان همیشه دنبال مادیات برود و وقتی برای معنویات نگذارد؛ باز همیشه روح و روان او ناراحت است.
نهرو مردی است که از سنین جوانی لامذهب شده است. در اواخر عمر یک تغییر حالی در او پیدا شده بود. خودش می گوید: من، هم در روح خودم و هم در جهان یک خلائی را، یک جای خالی را احساس می کنم که هیچ چیز نمی تواند آن را پر کند؛ مگر یک معنویتی. و این اضطرابی که در جهان پیدا شده است، علتش این است که نیروهای معنوی جهان تضعیف شده است. این بی تعادلی در جهان، از همین است.(مجموعه ‏آثاراستاد شهید مطهری، ج ‏21، ص 196-195.)

ما گمان می کنیم که عبادت، فقط در گوشه ای نشستن و نماز و دعا خواندن است. حال آن که هر عملی از ما که در راستای جلب رضایت خدا و با یاد او صورت بگیرد؛ عبادت محسوب می شود. شما وقتی در انفاق، خدمت به دیگران قصد قربت داشته باشید؛ در حال عبادت می باشید.

ادامه...

ادامه...

البته روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنیٌّ عنكم»(زمر/7.) و سود عبادت، به خود پرستندگان بر می‏گردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا می‏دارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:

1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی می‏بیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی می‏كند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم می‏كند.

2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع می‏كند.وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا می‏دارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است كه اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمی‏شد.

3ـ توجّه به نعمت‌ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت‏ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمت‏های بیشمار خداوند، می‏تواند قوی‌ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات‏های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت‏های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده می‏شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می‏سازد آنگاه در خواست نیاز از او می‏كند. خداوند هم می‏فرماید:

»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»(قریش/3ـ4.)
مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیه‏ ای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.

ادامه دارد...

ادامه ...

4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» می‏رسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوت‏ها كشیده می‏شود.انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامده‏اند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.

امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ می‏فرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»(نهج البلاغه، خطبه 147.) خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت‌پرستی، به خدا پرستی دعوت كند. بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت می‏كند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك می‌خورد و لذّت هم می‏برد!اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف می‏شود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده می‏شود. آنگونه كه در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزه‏اش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوساله‌ی طلایی سامری روی آوردند.

پایان

راد.ب;1000970 نوشت:
اول در مورد اینکه اگر بخواهیم کسی که مارا آفریده است را بپرستیم از کجا می توانیم مطمئن شویم چه کسی مارا آفریده

ما ادله مختلفی برای اثبات وجود خدا داریم برهان نظم ، برهان علیت، برهان امکان و وجوب، برهان فطرت، برهان امکان فقری، برهان صدیقین، ...
ما با این برهان ها می فهمیم که خدایی در عالم هست که صفات عالی دارد که هر گونه نقص و عیبی را از او نفی می کند و همه کمالات را در حد نهایت خود دارد خدایی که خالق است عالم است قادر است حی است حکیم است سمیع است بصیر است جمیل است و ...در حد نهایت خود.
ما این خدا را می پرستیم .

راد.ب;1000970 نوشت:
دوم اگر بخواهیم به خاطر خوب بودن او را بپرستیم معیار ما برای تشخیص خوب یا بد چیست چون که نمی توانیم از خدا کمک بگیرم برای تشخیص خوب یا بد ( زیرا ما می خواهیم محکی برای خوب یا بد بودن خداوند پیدا کنیم) راهی جز اتکا به عقل یا احساس خود نداریم که هر دو صلاحیت لازم برای تشخیص خوب یا بد را ندارند زیرا عقل از قاعده سود و ضرر پیروی می کند و ممکن است زمانی با ظلم یا چیز های دیگر که ما بد می دانیم موافق باشد و در واقع حسن و قبح عقلی نمی تواند وجود خارجی داشته باشد زیرا در بسیاری از موارد عقل می تواند رای به ظلم بدهد و دوم در مورد وجدان و احساس ما که این نیز می تواند دچار خطا شود به طور مثال شما فرض کنید قبیله ای در آفریقا که آسیب رساندن به خود یا دیگران یک عمل پسندیده و باعث آمرزش گناهان می داند در این صورت وجدان شخص هم از کاری که می کند راضی است

بحث حسن و قبح عقلی یکی از مباحث مهم برای مباحث اعتقادی است. ما معتقدیم که عقل ما به تنهایی حسن و قبح برخی از چیز ها را درک می کند و بقیه چیز ها هم به آن ها بر گشت می کند . مثلا این که عدل نیکو و ظلم بد است را هیچ کس در آن شک ندارد در میان انسان های بدوی و غار نشین هم که بروید ضلم را بد می دانند و عدل را خوب می دانند این از پایه های امور فطری است وجدان انسان و عقل انسان این را بدون نیاز به شریعت و اجتماع و ...درک می کند هر انسانی کشتن کودک بی گناه را بد می داند گر چه ممکن است برخی بر اثر قساوت قلب و تغییر فطرتشان به این کار دست بزنند ولی این که اذیت کودک یتیم و بی گناه بد است نیاز به هیچ شریعت و دستور العملی ندارد.
همه خوب دانستن ها و بد دانستن ها هم به این دو بر می گردد اگر انسان می گوید دزدی بد است چون ظلم است اگر می گوید دروغ بد است چون آن را ظلم می داند اگر راستگویی را خوب می داند چون آن را عدل می داند اما گاهی ممکن است در تشخیص مصادیق اشتباه کند ولی در اصل آن عقل درست حکم می دهد.
اگر سود را خوب و ضرر را بد می داند چون آن را عدل و دیگری را ظلم می داند.
در بحث خوب بودن خدا : خوب بودن به چه معناست؟ خوب بودن یعنی کامل بودن برتر بودن امتیاز داشتن که این ها را در پست قبل بیان کردیم.

راد.ب;1000970 نوشت:
یم خدا را تشخیص دهیم زیرا نمی دانیم کدام خوب و کدام بد است ( با اینکه خوب یا بد بودن خود دلیلی بر درست یا غلط بودن چیزی نمی دهد زیرا ما از کجا می توانیم از ذات ظلم با خبر شویم یا از ذات زنا با خبر شویم شاید از نظر ما بد بیاید ولی چون ما از ذات آن خبر نداریم نمی توانیم بگوییم درست است یا غلط به طور مثال شما در مورد دروغگویی فکر کنید مگر دروغ چیزی غیر از گفتن خلاف واقعیت است که در ذات خود چیز بدی نیست اما چون برای ما ضرر دارد و یا خدا به ما گفته که بد است ما آن را بد می دانیم

این همه قبلا عرض کردیم حسن و قبح امور برگشتش به حسن عدل و قبح ظلم است بلهامکان دارد انسان راه را در تعیین مصداق اشتباه برود اما در این باید به سوی کمال میل کرد که اشتباه نمی کند.

راد.ب;1000970 نوشت:
فقط قدرت می ماند که آن نیز بحث دیگری است

قدرت هم کمال است و از آنجا که انسان کمال گراست در مقابل فردی که قدرت تمام و کمال را دارد کرنش می کند و راهی به سوی به دست آوردن آن کمال طلب می کند.

شعیب;1001145 نوشت:
و
این ها اگر همه درست باشند بازم دلیلی بر وجود یک خدا نمی دهند بلکه این ها می توانند دلالت بر وجود خدایان بکنند زیرا اگر امکان وجود یک خدا باشد(یعنی کسی که خودش به وجود آمده باشد)امکان وجود خدایان دیگر هم وجود دارد
شعیب;1001145 نوشت:
هیچ
در این مورد توضیح دادم که هم عقل هم وجدان صلاحیت لازم را برای تشخیص خوب و بد ندارند اما برای اینکه بهتر متوجه شوید یک مثال می زنم به طور مثال شما فرض کنید ؛ خودتان و خواندتان و همه ی اقوامتان در شرایطی قرار دارید که می توانید به دیگران ظلم کنید اما به هیچ عنوان امکان مجازات شما (در این دنیا) وجود ندترد یعنی شرایطی که نه قانون دستش به شما برسد و نه هیچ شخص دیگری می تواند شما را مجازات کند پس امکان مجازات شما کاملا صفر است در اون صورت از لحاظ عقلی ظلم کردن به دیگران هیچ ضرری برای شما ندارد و عقل شما با ظلم کردن شما کاملاً موافق است
و در مورد وجدان هم توضیح دادم که در بسیاری از موارد رای های متفاوتی می تواند بدهد و در واقع رای آن متغیر است و می تواند در دو شرایط متفاوت دو رای متفاوت دهد
اما سوال اصلی من از شما این است ما بخاطر کدام خصلت خداوند است که او را می پرستیم تا اینجا شما فقط خصلت قدرت و کمال اورا نام بردید که در این صورت فرض های دیگر نیز می تواند صدق کند یعنی اگر در شرایطی انسان بتواند به کمال برسد و جای خدارا بگیرد آن کار کاملا منطقی و درست است و حتی کار انسان که در زمان آدم و حوا به حرف شیطان گوش دادن که شیطان به انسان گفت از این سیب بخور تا دانا شوی و خداوند نمی خواهد تو مثل او دانا شوی به همین خاطر گفت از این سیب نخور کاملا منطقی می نماید چونکه شیطان ادعا می کرد که راست می گوید و روی پیشانیش هم ننوشته بود درغگو ، دوباره سوال خود را اینگونه مطرح می کنم آن دلیل بی شبه ای که باعث می شود مطیع و پرستنده خدا باشیم چیست و درمورد موضوع ی که توضیح دادید متوجه شدم که ما به کسی که از ما قوی تر باشد و در زمان سختی ها به ما کمک کند نیاز داریم یا برای موجودی که از ما شأن بالاتری دارد احترام قائلیم اما سوال من این است ما چرا خداوند یا اگر بهتر بخواهم بگویم (الله یا یهوه یا ..(هر شخص دیگری را باید بپرستیم و در مقابل او تسلیم و مطیع باشیم
با تشکر از شما

شعیب;1001145 نوشت:
و

شعیب;1001145 نوشت:
ولی

با عرض پوزش نقل قول ها این ها بودند

راد.ب;1001151 نوشت:
این ها اگر همه درست باشند بازم دلیلی بر وجود یک خدا نمی دهند بلکه این ها می توانند دلالت بر وجود خدایان بکنند زیرا اگر امکان وجود یک خدا باشد(یعنی کسی که خودش به وجود آمده باشد)امکان وجود خدایان دیگر هم وجود دارد

با سلام
ما ادله متعددی در یگانگی خدا نیز داریم البته برخی از ادله وجود خدا، نیز می تواند ثابت کند که خدا یکی بیش نیست.
پس ما مرحله به مرحله باید معرفت های اعتقادی خود را بچینیم: اول این که خدایی هست دوم این که خدای خالق رازق و.. یکی بیش نیست سوم این که حال که چنین خدایی داریم باید او را بپرستیم و عبادت کنیم (به دلایلی که قبلا عرض شد)
بنا بر این انی مراحل را پی گیری بنمایید و هر کجا که اشکال و یا ایرادی دارید بفرمایید تا با هم گفتگو کنیم.


راد.ب;1001151 نوشت:
در این مورد توضیح دادم که هم عقل هم وجدان صلاحیت لازم را برای تشخیص خوب و بد ندارند اما برای اینکه بهتر متوجه شوید یک مثال می زنم به طور مثال شما فرض کنید ؛ خودتان و خواندتان و همه ی اقوامتان در شرایطی قرار دارید که می توانید به دیگران ظلم کنید اما به هیچ عنوان امکان مجازات شما (در این دنیا) وجود ندترد یعنی شرایطی که نه قانون دستش به شما برسد و نه هیچ شخص دیگری می تواند شما را مجازات کند پس امکان مجازات شما کاملا صفر است در اون صورت از لحاظ عقلی ظلم کردن به دیگران هیچ ضرری برای شما ندارد و عقل شما با ظلم کردن شما کاملاً موافق است

مشکل این جاست که شما ملاک حسن و قبح را نفع و ضرر شخصی گرفته اید آن عده ای از اندیشمندان که ملاک را نفع و ضرر معرفی می کنند نفع و ضرر نوعی را لحاظ کرده اند نه شخصی. در این صورت حتی اگر کسی نتواند آنها را مواخذه کند ظلم کردن به دیگران قبیح خواهد بود چرا که نوع افراد از این ظلم ضرر می بینند هر چند که نفع شخصی داشته باشد.
چه می شود که هر گاه انسان با ظلمی مواجه میشود (هر چند بحث عقوبت و مجازات در کار نباشد) از ا« کار متنفر می شود و فرد ظالم را نکوهش می کند ؟؟ این سرشت انسان و فطرت انسان است که ظلم را بد می داند و دشمن می داند و عدل را دوست دارد و خوب می داند.
باز هم تکرار می کنم اگر هیچ دادگاه دنیایی و آخرتی برای رسیدگی به ظلم نباشد ولی عقل بشر ظلم را بد می داند نمونه آن این که در همه اقوام و ملل و آداب و رسوم هر چند که دین نداشته باشند ظالم را بد می دانند و هیچ کجا نمی توانید پیدا کنید که بگویند ما ظلم را خیر و خوب می دانیم.


راد.ب;1001151 نوشت:
و در مورد وجدان هم توضیح دادم که در بسیاری از موارد رای های متفاوتی می تواند بدهد و در واقع رای آن متغیر است و می تواند در دو شرایط متفاوت دو رای متفاوت دهد

عرض کردیم که وجدان هیچ گاه ظلم را خوب نمی داند و رای وجدان در هیچ شرایطی به تحسین ظالم بر نمی گردد مگر این که کار ظالمانه را به نام پوشش عادلانه به کسی تحویل دهند مثلا بمباران یمن را برخی در غرب تحسین می کنند آیا آنها ظلم را تحسین می کنند ؟؟نه؟ بلکه به آنها گفته اند در یمن تروریستها هستند و آنها بمباران می شوند.و الا جامعه جهانی اگر بفهمد در یمن کودکان را بمباران می کنند حتما تقبیح می کند برای همین است که امپراطوری رسانه ای غرب دائم در حال فریب اذهان مردم است چرا فریب می دهند برای این که مصداق ظالمانه را پوشش عادلانه بپوشانند چون که مردم ظلم را بد و عدل را خوب می دانند و این یک امر فطری است.

راد.ب;1001151 نوشت:
اما سوال اصلی من از شما این است ما بخاطر کدام خصلت خداوند است که او را می پرستیم تا اینجا شما فقط خصلت قدرت و کمال اورا نام بردید که در این صورت فرض های دیگر نیز می تواند صدق کند یعنی اگر در شرایطی انسان بتواند به کمال برسد و جای خدارا بگیرد آن کار کاملا منطقی و درست است و حتی کار انسان که در زمان آدم و حوا به حرف شیطان گوش دادن که شیطان به انسان گفت از این سیب بخور تا دانا شوی و خداوند نمی خواهد تو مثل او دانا شوی به همین خاطر گفت از این سیب نخور کاملا منطقی می نماید

تمام صفات خدا باعث می شود که ما به او گرایش داشته باشیم و او را بپرستیم حیات مطلق علم مطلق قدرت مطلق رازق بودن کریم بودن رحیم بودن عدالت و ....
اما در بحث کمال: خدا کمال مطلق است و واجب الوجود بالذات است(در بحث اثبات خدا و یگانگی خدا ثابت می شود) و انسان به خاطر فطرت کمال گرایی در پی کمال بالاتر است و می خواهد به آن دست یابد و او را مدح و ستایش می کند .
اما خدا که انسان را خلق کرده است و او را هدفمند آفریده است به او می گوید تو این حس کمال گرایی را در وجود خود داری و کمال مطلق را می طلبی اصلا من خدا تو را اینگونه خلق کردهام حال مواظب باش آدرس اشتباهی به تو ندهند و گول نخوری . من خدا کمال مطلق هستم هر چه می خواهی در این مسیر عبادت و پرستش به دست می آوری و آدرس های دیگر اشتباه است. اصلا تمام حرف انبیاء از اول تاریخ تا به حال همین است که ای انسان ها!! شما فطرتا مکال طلب هستید خواهی نخواهی به در حال حرکت و رشد و نمو هستید مواظب باشید در مسیر کمال نماها و کمال های قلابی و تقلبی قرار نگیرید یک اله بیشتر نیست و آن الله است او را بپرستید و در مسیر او قرار بگیرید تا سعادتمند شوید: "قولوا لا اله الا الله تفلحوا"
اصلا بحث داستان حضرت آدم همین مطلب است بهشتی که آدم در ان قرار گرفت نمود و نماد عالم دنیا است کمال مطلق یکی است و آن خداست کمال نما ها همان میوه های درخت ممنوعه هستند و شیطان دائم انسان را به این کمال نماها دعوت می کند . خدا می گوید در این جا به حرف من خدا گوش بدهید و به درخت ممنوعه نزدیک نشوید شیطان در مقابل وسوسه می کند که این درخت ممنوعه راه میان بر است به این نزدیک شوید تا به کمال برسید . اما عقل در این جا حاکم و قاضی است عقل می گوید به حرف خالق مهربان و حکیم خود گوش کن نه دشمن قسم خورده خودت به سمت کمال برو نه کمال نماهای دروغین.
اصلا تمام بحث همین است که انسان انتخاب کند که در کدام مسیر برود و گوش به حرف چه کسی بدهد حزب الله باشد یا حزب شیطان . اهل طاغوت باشد یا اهل ایمان.

راد.ب;1001151 نوشت:
چونکه شیطان ادعا می کرد که راست می گوید و روی پیشانیش هم ننوشته بود درغگو

اتفاقا خدا این شیطان را به آدم و حوا معرفی کرده بود این شیطان همان کسی بود که به آدم سجده نکرد و قسم خورده بود که آدم را گمراه کند
قالَ فَبِما أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ این حرف شیطان تابلو و مارک شیطان است شیطان دشمن قسم خورده انسان است.
این آموزشی بود برای آدم و همه فرزندان او که شیطان ادعای راستی و دوستی می کند ولی دشمن قسم خورده شماست.

راد.ب;1001151 نوشت:
دوباره سوال خود را اینگونه مطرح می کنم آن دلیل بی شبه ای که باعث می شود مطیع و پرستنده خدا باشیم چیست و درمورد موضوع ی که توضیح دادید متوجه شدم که ما به کسی که از ما قوی تر باشد و در زمان سختی ها به ما کمک کند نیاز داریم یا برای موجودی که از ما شأن بالاتری دارد احترام قائلیم اما سوال من این است ما چرا خداوند یا اگر بهتر بخواهم بگویم (الله یا یهوه یا ..(هر شخص دیگری را باید بپرستیم و در مقابل او تسلیم و مطیع باشیم

به نظر می رسد که توضیحات کامل داده شده است دو باره مطالعه بفرمایید. در زیر هم مواردی را یاد آوری می کنم:
ما در یک مرحله ثابت می کنیم که این جهان باید خدا داشته باشد و در مرحله دوم می گوییم این خدای جهان یکی بیشتر نیست در مرحله سوم می گوییم انسان اولا کمال گراست برای همین می خواهد در مسیر کمال قرار بگیرد وقتی کمال مطلق و علی الاطلاق عالم وجود یعنی خدا هست که تمام کمالات را خلق کرده و همه مخلوق او هستند چرا انسان به سوی او حرکت نکند و در راه او قرار نگیرد
ثانیا خدا خالق ماست و این همه نعمت به ما داده است در راستای این همه نعمت از ما خواسته که عبادت او را بکنیم آیا شایسته نیست پرستش خالق خود بنماییم کسی که تمام هستی ما به دست اوست؟ او رازق ماست موجد ماست حیات ما به دست اوست و ...
ثالثا: ما درون خود می یابیم که دوست داریم در مقابل بالا تر از خود کرنش کنیم و آن را تحمید و تمجید کنیم آیا کمالی بالا تر از خدا هست چرا او را پرستش نکنیم؟؟ (انسان بالفطره پرستش گر است)
رابعا: خدا که خالق ماست از ما خواسته که او را عبادت کنیم و در مسیر او باشیم و برای آن پاداش تعیین کرده است و از عبادت نکردن نهی کرده است و وعده عذاب داده است (هزاران پیامبر فرستاده که اولین دعوت آن آنها عبادت پروردگار است) انسان حد اقل برای رسیدن به آن ثواب قطعی و دوری از آن عذاب قطعی باید عبادت خدا را بکند
خامسا : خدا مگر خالق ما نیست ؟؟ او که ما را آفریده و روح و جسم برای ما قرار داده است از ما خواسته که او را عبادت کنیم. خدایی که حکیم است حتما صلاح ما را در عبادت دیده است.
سادسا: راهی برای رسیدن به کمالات روحانی و انسانی جز عبادت نیست.

السلام علیک یا اباعبدالله
با سلام خدمت همه دوستان گرامی
به علت سفر زیارتی اربعین حسینی تا اطلاع ثانوی قادر به پاسخگویی نمی باشم

السلام علیک یا ابا عبد الله
دوستان گرامی؛ اگر در مورد این تاپیک نظری دارند بیان بفرمایند تا پاسخگو باشم و در صورت امکان به جمع بندی تاپیک بپردازیم.

شعیب;1001142 نوشت:

3ـ توجّه به نعمت‌ها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمت‏ها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمت‏های بیشمار خداوند، می‏تواند قوی‌ترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات‏های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمت‏های خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده می‏شود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می‏سازد آنگاه در خواست نیاز از او می‏كند. خداوند هم می‏فرماید:

»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»(قریش/3ـ4.)
مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیه‏ ای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.


سلام

قبل از شروع بهتر بود ابتدا تعریفی درباره مفهوم عبادت از منظر قرآن ارائه می دادید تا سر رشته و جریان بحث مشخص شود.
شاید آیه ای که به آن اشاره کرده اید بهترین آیه برای درک مفهوم حقیقی عبادت باشد بشرط آنکه نصفه نیمه به آن نگاه نکنیم و ماقبلش را نیز ببینیم.
سوره قریش با همه کوچکیش، هدفی را نشانه رفته است که قرآن با همه آیاتش در پی تبیین آن است. خیلی ساده می گوید:
برای ایلاف و اتحاد قریش، قریشیان باید رب کعبه را تعبد(= تبعیت) کنند که امنیت و طعامشان به دست اوست نه ارباب دیگر.
این نسخه ای که خداوند برای قبیله ای به کوچکی قریش پیچیده است برای تمام بشریت قابل تعمیم بوده و قادر است آنها را به اتحاد و یکپارچگی برساند بشرط آنکه فقط رب بیت الله را عبادت(= اطاعت) کنند نه رب هر بیتی را.

shahed1;1003008 نوشت:
سلام

قبل از شروع بهتر بود ابتدا تعریفی درباره مفهوم عبادت از منظر قرآن ارائه می دادید تا سر رشته و جریان بحث مشخص شود.
شاید آیه ای که به آن اشاره کرده اید بهترین آیه برای درک مفهوم حقیقی عبادت باشد بشرط آنکه نصفه نیمه به آن نگاه نکنیم و ماقبلش را نیز ببینیم.
سوره قریش با همه کوچکیش، هدفی را نشانه رفته است که قرآن با همه آیاتش در پی تبیین آن است. خیلی ساده می گوید:
برای ایلاف و اتحاد قریش، قریشیان باید رب کعبه را تعبد(= تبعیت) کنند که امنیت و طعامشان به دست اوست نه ارباب دیگر.
این نسخه ای که خداوند برای قبیله ای به کوچکی قریش پیچیده است برای تمام بشریت قابل تعمیم بوده و قادر است آنها را به اتحاد و یکپارچگی برساند بشرط آنکه فقط رب بیت الله را عبادت(= اطاعت) کنند نه رب هر بیتی را.


با سلام
ابتدا یاد آور شوم تفسیری که از سوره ایلاف کرده اید گر چه برداشت ذوقی و استحسانی خوبی است اما مخالف ظاهر آیات ایت همان طور که می دانید سوره قریش تتمه سوره فیل است از آنـجـا كـه در سـوره گـذشـتـه (سـوره فـيـل ) شـرح نـابـودى اصـحـاب الفـيـل و و لشـكـريـان ابـرهه كه به قصد نابود كردن خانه كعبه و متلاشى ساختن اين كانون مقدس الهى آمده بودند آمد، در اولين آيه اين سوره كه در واقع تكمله اى است براى سـوره فـيـل مى فرمايد: ما لشكر فيل را نابود كرديم ، و آنها را همچون كاه درهم كوبيده شـده متلاشى ساختيم تا قريش به اين سرزمين مقدس ‍ الفت گيرند و مقدمات ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فراهم گردد (لايلاف قريش ).
مـنظور ايجاد الفت ميان قريش و سرزمين مقدس مكه ، و خانه كعبه است ، زيرا آنـهـا و تـمـام اهـل مـكه به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجا سكنى گزيده بودند، بـسـيـارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مى آمدند، مراسم حج را بجا مى آوردند، و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند، و از
بركات مختلف اين سرزمين استفاده مى نمودند.
هـمـه ايـنـهـا در سـايـه امـنـيـت ويـژه آن بـود، اگـر بـا لشـكـركـشـى ابـرهـه و امثال او اين امنيت خدشهدار مى شد يا خانه كعبه ويران مى گشت ديگر كسى با اين سرزمين الفتى پيدا نمى كرد.
در آيه بعد چنين نتيجه مى گيرد كه قريش با اين همه نعمت الهى كه به بركت
كعبه پيدا كرده اند بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند نه بتها را (فليعبدوا رب هذا البيت ).
همان خداوندى كه آنها را از گرسنگى نجات داد و اطعام كرد، و از نااءمنى رهائى بخشيد و امنيت داد (الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف ).
از يكسو به آنها رونق تجارت عطا فرمود، و جلب منفعت نمود، و از سوى ديگر نااءمنى را از آنـهـا دور كـرد و دفـع ضـرر فرمود، و اينها همه با شكست لشگر (ابرهه ) فراهم گشت ، و در حقيقت استجابت دعاى ابراهيم بنيانگذار كعبه بود، ولى آنها قدر اين همه نعمت را نـدانـسـتـنـد، و ايـن خـانـه مـقـدس را بـه بـتـخـانـهـاى تبديل كردند، و عبادت بتان را بر پرستش خداى خانه مقدم داشتند، و سرانجام ثمره شوم اين همه ناسپاسى را ديدند.

شعیب;1003111 نوشت:


مـنظور ايجاد الفت ميان قريش و سرزمين مقدس مكه ، و خانه كعبه است ، زيرا آنـهـا و تـمـام اهـل مـكه به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجا سكنى گزيده بودند، بـسـيـارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مى آمدند، مراسم حج را بجا مى آوردند، و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند، و از
بركات مختلف اين سرزمين استفاده مى نمودند.
هـمـه ايـنـهـا در سـايـه امـنـيـت ويـژه آن بـود، اگـر بـا لشـكـركـشـى ابـرهـه و امثال او اين امنيت خدشهدار مى شد يا خانه كعبه ويران مى گشت ديگر كسى با اين سرزمين الفتى پيدا نمى كرد.
در آيه بعد چنين نتيجه مى گيرد كه قريش با اين همه نعمت الهى كه به بركت
كعبه پيدا كرده اند بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند نه بتها را (فليعبدوا رب هذا البيت ).

سلام

اولاً از آیه بخوبی پیداست که منظور ایلاف در کوچ است نه اقامت و بنابر این خانه کعبه در این ایلاف و اتحاد نقشی ندارد .
ثانیاً مطلب شما بطور کامل تحت تأثیر روایاتی است که دو سوره فیل و قریش را به هم پیوند می دهند.
ثالثاً شما نیز، حمد و عبادت را با هم مخلوط کرده اید درحالی که این دو از هم جدا هستند.
در عربی عبادت از ریشه عبد است و در فارسی عبد می شود پرستار. هم عبد و هم پرستار معنای فرمانبردار می دهند:

پرستار امرش همه چیز و کس -- بنی آدم و مرغ و مور و مگس

در قرآن کریم عبادت، تعبد و غیره به معنای اطاعت و فرمانبرداری آمده است.
عبادت = طاعت = تبعیت اگر در قرآن غیر از این معنایی برای عبادن سراغ دارید لطفاً نشان دهید.
رب واحد( تک حاکمی) امت واحد را بوجود می آورد و ارباب متفرق( چند حاکمی) باعث تفرقه و از هم گسیختگی می شوند.


shahed1;1003124 نوشت:
سلام
اولاً از آیه بخوبی پیداست که منظور ایلاف در کوچ است نه اقامت و بنابر این خانه کعبه در این ایلاف و اتحاد نقشی ندارد .

سلام
اتفاقا نقش بیت (و رب البیت ) در ایلاف قریش چه در سفر و چه در حضر بسیار تعیین کننده بوده تا جایی که خدا در آیه بعدی به این بیت و رب آن اشاره می کند و یاد آور می شود حالا که رب بیت باعث آبروی شما در سرزمین عربستان شد و (به واسطه حفظ بیت) فالیعبدوا رب هذا البیت
این سوره بر قریش منت مى گذارد که خداى تعالى با این دفاعى که از مکه کرد شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانید با امنیت کامل بدون اینکه راهزنان متعرض شما شوند کوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهید، آنگاه دعوتشان مى کند به توحید و عبادت رب بیت

shahed1;1003124 نوشت:
ثانیاً مطلب شما بطور کامل تحت تأثیر روایاتی است که دو سوره فیل و قریش را به هم پیوند می دهند.

اتفاقا از ظاهر قرآن این قابل بر داشت است و نیازی به روایات نیست (گر چه ما به حجیت روایات در تفسیر معتقد هستیم) کلمه لایلاف جار و مجروری است که نیاز به متعلق دارد متعلق آن در سوره قبل از ان یعنی سوره فیل می باشد .

shahed1;1003124 نوشت:
ثالثاً شما نیز، حمد و عبادت را با هم مخلوط کرده اید درحالی که این دو از هم جدا هستند.
در عربی عبادت از ریشه عبد است و در فارسی عبد می شود پرستار. هم عبد و هم پرستار معنای فرمانبردار می دهند:
پرستار امرش همه چیز و کس -- بنی آدم و مرغ و مور و مگس
در قرآن کریم عبادت، تعبد و غیره به معنای اطاعت و فرمانبرداری آمده است.
عبادت = طاعت = تبعیت اگر در قرآن غیر از این معنایی برای عبادن سراغ دارید لطفاً نشان دهید.
رب واحد( تک حاکمی) امت واحد را بوجود می آورد و ارباب متفرق( چند حاکمی) باعث تفرقه و از هم گسیختگی می شوند.

هر نوع اطاعت و پیروی عبادت نیست خدا انسان را امر به اطاعت و پیروی از رسول ، اولوا الامر ، پدر و مادر می کند اما این اطاعت و پیروی عبادت نیست به این معنا که خدا امر به عبادت این افراد کرده باشد . این که شاگرد از مربی اطاعت و پیروی می کند این که عید عبد از مولا تبعیت می کند این که مقلد جاهل از عالم تبعیت می کند به معنای پرستش آنها نیست بلکه عبادت و پرستش به معنای نهایت خضوع و خشوع و تذلل و پیروی و اطاعتی است که به همراه اعتقاد به اولوهیت از انشان صادر می گردد. ([=&quot]الیس الله به کاف عبده)

این تفکر که هر نوع تبعیت و خضوعی عبادت است موجب این می شود که تبعیت و اطاعت و خضوع در برابر پدر و مادر هم عبادت آنها باشد ولو این که هیچ عاقلی آن را عبادت نمی داند.

شعیب;1003231 نوشت:

هر نوع اطاعت و پیروی عبادت نیست خدا انسان را امر به اطاعت و پیروی از رسول ، اولوا الامر ، پدر و مادر می کند اما این اطاعت و پیروی عبادت نیست به این معنا که خدا امر به عبادت این افراد کرده باشد . این که شاگرد از مربی اطاعت و پیروی می کند این که عید عبد از مولا تبعیت می کند این که مقلد جاهل از عالم تبعیت می کند به معنای پرستش آنها نیست بلکه عبادت و پرستش به معنای نهایت خضوع و خشوع و تذلل و پیروی و اطاعتی است که به همراه اعتقاد به اولوهیت از انشان صادر می گردد. ([=&amp]الیس الله به کاف عبده)[/]

این تفکر که هر نوع تبعیت و خضوعی عبادت است موجب این می شود که تبعیت و اطاعت و خضوع در برابر پدر و مادر هم عبادت آنها باشد ولو این که هیچ عاقلی آن را عبادت نمی داند.

با سلام و تشکر از پاسختان

بله هر اطاعتی عبادت نیست و هر عبادتی، حتی اگر عبادت غیر خدا باشد، مذموم نمی باشد بلکه بستگی به حوزه ای دارد که از آن حکم صادر می شود. در حوزه دین و شریعت هر اطاعت بی قید و شرطی مساویست با عبادت که فقط خاص خداوند است و اگر معبود غیر خدا باشد شرک محسوب می شود و مذموم است.
بعنوان مثال در آیه 31 سوره توبه در باره یهود و نصارا می خوانیم:

یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می‌کنند، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همه‌ی کتابهای آسمانی و از سوی همه‌ی پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند. خرمدل

مرحوم طباطبایی درباره آیه فوق می نویسد:

نقل قول:
و مقصود از اینکه مى فرماید: (بجاى خداى تعالى احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند) این است که بجاى اطاعت خدا احبار و رهبان را اطاعت مى کنند و به گفته هاى ایشان گوش فرا مى دهند، و بدون هیچ قید و شرطى ایشان را فرمان مى برند، و حال آنکه جز خداى تعالى احدى سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست .
....
اطاعت بدون قید و شرط و بالاستقلال همان عبادت و پرستش است و مختص به خداىسبحان مى باشد
اول اینکه همانطورى که عبادت هر چیز مساوى با اعتقاد به ربوبیت او است ، همچنین اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوى با رب دانستن آن چیز است

به همین دلیل در سوره هود می خوانیم:

كتابى است با آياتى استوار و روشن از جانب حكيمى آگاه(1) برای اینکه غیر از خدا را نپرستید...(2)

بنابر این خداوند برای ما قرآن را فرستاده تا دانسته یا ندانسته غیر خدا را تعبد نکنیم و فقط در برابر احکام این کتاب تسلیم شویم. در حوزه دین هر کس تسلیم حکمی شود که در قرآن نباشد، تعبد غیر خدا کرده حتی اگر آن حکم منسوب به پیامبر باشد، چرا که در حوزه دین وظیفه پیامبر فقط تبلیغ است نه تشریع.

اتحاد و ایلاف و تشکیل امت واحده فقط و فقط در سایه تعبد رب کعبه حاصل می شود در غیر اینصورت شاهد تفرقه و جدایش امتها از یکدیگر خواهیم بود. بنابراین نتنها قریش، بلکه هر امت و قبیله ای اگر به دنبال ایلاف و اتحاد باشد باید فقط رب کعبه را مطلقاً اطاعت( = عبادت) کند.

shahed1;1003240 نوشت:
با سلام و تشکر از پاسختان

بله هر اطاعتی عبادت نیست و هر عبادتی، حتی اگر عبادت غیر خدا باشد، مذموم نمی باشد بلکه بستگی به حوزه ای دارد که از آن حکم صادر می شود.


با سلام
این بیان ما درباره این فرمایش شما بود که فرموده بودید:
shahed1;1003124 نوشت:
در عربی عبادت از ریشه عبد است و در فارسی عبد می شود پرستار. هم عبد و هم پرستار معنای فرمانبردار می دهند:
در قرآن کریم عبادت، تعبد و غیره به معنای اطاعت و فرمانبرداری آمده است.
عبادت = طاعت = تبعیت اگر در قرآن غیر از این معنایی برای عبادن سراغ دارید لطفاً نشان دهید.

بنا بر این در قرآن عبادت به معنای اطاعت صرف نیست بلکه باید در کنار آن اعتقاد به اولوهیت هم باشد که عبادت معنای مصطلح خود را بیابد.

shahed1;1003240 نوشت:
در حوزه دین و شریعت هر اطاعت بی قید و شرطی

ببینید مشکل شما در همین قیدی است که اضافه می کنید اطاعت بی قید و شرط !! اصلا اطاعت بی قید و شرط در همه زمینه ها و حوزه ها مختص خداست نه فقط در بحث شریعت باشد حتی آنجا که می گوید از پدر و مادر اطاعت کنید قید دارد به شرط و قید این که دستوراتشان مخالف دستورات خدا نباشد اگر از متخصص هم (در هر حوزه ای) تبعیت و اطاعت می کنیم به شرط و قید است.
بنا بر این اطاعت همانند عبادت بالذات و اولا مختص به خداست و هیچ کس در آن با خدا شریک نیست که به آن توحید در اطاعت می گوییم مانند توحید خالقی و رازقی و ... همه توحید های دیگر.
اما این اطاعت و رزق و خلق و .. را خدا به دیگران هم می تواند واگذار کند و دیگران ثانیا و بالعرض هم می توانند خالق باشند هم می توانند رازق باشند هم می توانند مورد تبعیت واقع شوند اما اصل و ریشه همه آنها به خدا بر می گردد و این معنای توحید است.
در بحث تشریع و قانون گذاری هم همین طور است اولا و بالذات قانون گذاری و تشریع از آن خداست و هیچ کس در آن با خدا شریک نیست اما ثانیا و بالعرض خدا می تواند آن را به دیگران واگذار کند همانند بحث رزق و خلق و ... که به دیگران واگذار می شد البته این واگذاری به معنای تفویض انقطاعی نیست به صورت که خدا امری را به دیگری تفویض کند و خود هیچ سلطه ای بر آن نداشته باشد بلکه سر رشته همه امور در دست خداست و در مراتب پایین تر آن را در طول اراده خود به دیگری واگذار می کند.
در بحث خلق ببینید خدا امر خلق را در عالم در برخی از موارد به دست بعضی از بندگانش واگذار کرده است البته این واگذاری به معنای انجام آن کار باذن الله است
در قرآن می خوانیم:
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ

در مورد رزق هم همین طور ؛ قرآن آن را بر عهده پدر و شوهر می داند:وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
البته مشخص است که رازق بالاصاله خداست و در طول آن پدر و شوهر است.

همان طور که در مورد شفاعت هم همین گونه است یعنی باذن الله است و هیچ کس به تصریح قرآن حق شفاعت ندارد إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ.

در مورد تشریع هم همین طور است : ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوه
در مورد اطاعت در امور دینی هم از پیامبر و اولوا الامر هم قرآن سفارش می کند:
اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوا الامر منکم

طبیعی است این واگذاری تشریع، اطاعت، رزق ، ... همه باذن الله است و هیچ کس جز خدا خالق ، رازق،شفیع، مشرع و مطاع نیست.

shahed1;1003240 نوشت:
عبادت که فقط خاص خداوند است و اگر معبود غیر خدا باشد شرک محسوب می شود و مذموم است.

تنها حوزه ای که واگذاری و تفویض آن معنا پیدا نمی کند و ثانیا بالعرض آن مساوی با اولا و بالذات آن است و مرتبه و رتبه بندی ندارد توحید در عبادت است که اصلا معنا ندارد که خدا آن را به کسی واگذار کند و یا آن را تفویض کند حتی اگر این تفویض به صورت تفویض مُجازی باشد که قبلا توضیح دادیم. چرا که عبادت یعنی نهایت خضوع و تذلل در مقابل کسی به نیت این که او اله است. و مبنا بر این که لا اله الا الله هیچ نحوه عبادت(به معنایی که در بالا گذشت) برای هیچ کس غیر از خدا شایسته نیست.

shahed1;1003240 نوشت:
بعنوان مثال در آیه 31 سوره توبه در باره یهود و نصارا می خوانیم:

یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می‌کنند، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همه‌ی کتابهای آسمانی و از سوی همه‌ی پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند. خرمدل


جواب همان است که هم قبلا اشاره کردیم و هم در بیان علامه گفته شده است که آنها از احبار و رهبان اطاعت بی قید و شرط می کردند در واقع اطاعت از آنها در طول اطاعت از خدا نبوده بلکه در عرض آن بوده است و این اطاعت را که ما هم قبلا گفتیم منجر به شرک می شود:

shahed1;1003240 نوشت:
مرحوم طباطبایی درباره آیه فوق می نویسد:

و مقصود از اینکه مى فرماید: (بجاى خداى تعالى احبار و رهبان را ارباب خود گرفته اند) این است که بجاى اطاعت خدا احبار و رهبان را اطاعت مى کنند و به گفته هاى ایشان گوش فرا مى دهند، و بدون هیچ قید و شرطى ایشان را فرمان مى برند، و حال آنکه جز خداى تعالى احدى سزاوار این قسم تسلیم و اطاعت نیست .

shahed1;1003240 نوشت:
به همین دلیل در سوره هود می خوانیم:

كتابى است با آياتى استوار و روشن از جانب حكيمى آگاه(1) برای اینکه غیر از خدا را نپرستید...(2)

بنابر این خداوند برای ما قرآن را فرستاده تا دانسته یا ندانسته غیر خدا را تعبد نکنیم و فقط در برابر احکام این کتاب تسلیم شویم. در حوزه دین هر کس تسلیم حکمی شود که در قرآن نباشد، تعبد غیر خدا کرده حتی اگر آن حکم منسوب به پیامبر باشد، چرا که در حوزه دین وظیفه پیامبر فقط تبلیغ است نه تشریع.


همان که قبلا گفتیم کافی است.

shahed1;1003240 نوشت:
اتحاد و ایلاف و تشکیل امت واحده فقط و فقط در سایه تعبد رب کعبه حاصل می شود در غیر اینصورت شاهد تفرقه و جدایش امتها از یکدیگر خواهیم بود. بنابراین نتنها قریش، بلکه هر امت و قبیله ای اگر به دنبال ایلاف و اتحاد باشد باید فقط رب کعبه را مطلقاً اطاعت( = عبادت) کند.

لایلاف جار و مجرور است جار و مجرور متعلق می خواهد متعلق آن چیست؟

شعیب;1003754 نوشت:

بنا بر این در قرآن عبادت به معنای اطاعت صرف نیست بلکه باید در کنار آن اعتقاد به اولوهیت هم باشد که عبادت معنای مصطلح خود را بیابد.

با سلام

الوهیت لزوماً به معنی الله بودن نیست بلکه هر کسی را که اطاعت بی قید و شرط کنی او را اله خود قرار داده ای و عبادتش کرده ای، مثلاً کسانی که از هوا( باورهای پوچ) اطاعت می کنند در حقیقت آن باورها را اله خود قرار داده اند:

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا(25:43)
آیا آنکس که هوای خود را اله خود گرفت دیدی؟ ایا تو می توانی وکیل او باشی؟

قوم پیامبر ملائکه را عبادت می کردند و به خیال خودشان می خواستند از طریق تعبد ملائکه به خدا نزدیکتر شوند.
یهودیان و مسیحیان علمای دین خود را عبادت( مطلقاً اطاعت) می کردند آیا آنها برای علما مقام ربوبیت قائل بودند؟

شعیب;1003754 نوشت:

ببینید مشکل شما در همین قیدی است که اضافه می کنید اطاعت بی قید و شرط !! اصلا اطاعت بی قید و شرط در همه زمینه ها و حوزه ها مختص خداست نه فقط در بحث شریعت باشد حتی آنجا که می گوید از پدر و مادر اطاعت کنید قید دارد به شرط و قید این که دستوراتشان مخالف دستورات خدا نباشد اگر از متخصص هم (در هر حوزه ای) تبعیت و اطاعت می کنیم به شرط و قید است.

پس چرا وقتی پای تقلید به میان می آید برای توجیه اطاعت بی قید و شرط از مقلد،بحث متخصص و پزشک را پیش می کشید؟
آیا اگر پزشک نسخه ای برای شما بپیچاند به دستورش عمل می کنید یا چون و چرا می آورید؟
آیا اگر یک فرمانده نظامی دستوری نظامی به شما بدهد گردن می نهید یا چون و چرا می آورید؟
اما حوزه پزشک و متخصص و فرمانده نظامی دین و شریعت نیست و اطاعت بی چون و چرا از آنها اشکالی ندارد ولی حوزه مقلد دین است و اطاعت بی قید و شرط از او به معنای رب و اله گرفتن اوست.

شعیب;1003754 نوشت:

بنا بر این اطاعت همانند عبادت بالذات و اولا مختص به خداست و هیچ کس در آن با خدا شریک نیست که به آن توحید در اطاعت می گوییم مانند توحید خالقی و رازقی و ... همه توحید های دیگر.
اما این اطاعت و رزق و خلق و .. را خدا به دیگران هم می تواند واگذار کند و دیگران ثانیا و بالعرض هم می توانند خالق باشند هم می توانند رازق باشند هم می توانند مورد تبعیت واقع شوند اما اصل و ریشه همه آنها به خدا بر می گردد و این معنای توحید است.
در بحث تشریع و قانون گذاری هم همین طور است اولا و بالذات قانون گذاری و تشریع از آن خداست و هیچ کس در آن با خدا شریک نیست اما ثانیا و بالعرض خدا می تواند آن را به دیگران واگذار کند همانند بحث رزق و خلق و ... که به دیگران واگذار می شد البته این واگذاری به معنای تفویض انقطاعی نیست به صورت که خدا امری را به دیگری تفویض کند و خود هیچ سلطه ای بر آن نداشته باشد بلکه سر رشته همه امور در دست خداست و در مراتب پایین تر آن را در طول اراده خود به دیگری واگذار می کند .



تشریع دین فقط مختص خداوند است و بس و در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که پروردگار تشریع دین را را بر عهده کس دیگری گذاشته باشد، پیامبران فقط مأمور ابلاغ شریعت هستند و جز این وظیفه دیگری بر عهده نداشته اند
چه بالعرض و چه بالطول.

شعیب;1003754 نوشت:

در بحث خلق ببینید خدا امر خلق را در عالم در برخی از موارد به دست بعضی از بندگانش واگذار کرده است البته این واگذاری به معنای انجام آن کار باذن الله است
در قرآن می خوانیم:
أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ


در مثالی که آوردید عیسی فقط یک وسیله است نه خالق و هیچ کدام از این امور در ید حضرت عیسی نیست. بعنوان مثال:
ظاهراً دریا به وسیله موسی و عصایش سکافته شد و او بود که عصا را انداخت و نیل را شکافت ولی حقیقتاً موسی فقط یک وسیله بود و هیچ نقشی در شکافته شدن نیل نداشت بلکه همش کار خدا بود تا موسی را تایید کند.
پیش از این موسی عصایش را زیاد می انداخت ولی هیچ اثر خارق العاده ای از آن ظهور نمی کرد. او خودش می گوید بعنوان تکیه گاه از آن استفاده می کرده و برای گوسفندانش از درخت برگ می تکانده و از این قبیل امور. اولین باری که عصا را انداخت و به مار تبدیل شد پا به فرار گذاشت و واپس نگشت، یعنی اینکه او هیچ نقشی در مار شدن عصا نداشته است.

در سایر مواردی هم که گفتی همین است و جز این نیست.

shahed1;1003823 نوشت:
الوهیت لزوماً به معنی الله بودن نیست بلکه هر کسی را که اطاعت بی قید و شرط کنی او را اله خود قرار داده ای و عبادتش کرده ای، مثلاً کسانی که از هوا( باورهای پوچ) اطاعت می کنند در حقیقت آن باورها را اله خود قرار داده اند:

أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا(25:43)
آیا آنکس که هوای خود را اله خود گرفت دیدی؟ ایا تو می توانی وکیل او باشی؟

قوم پیامبر ملائکه را عبادت می کردند و به خیال خودشان می خواستند از طریق تعبد ملائکه به خدا نزدیکتر شوند.
یهودیان و مسیحیان علمای دین خود را عبادت( مطلقاً اطاعت) می کردند آیا آنها برای علما مقام ربوبیت قائل بودند؟

با سلام
مشکل بحث این جاست که شما بین معنای اصطلاحی (حقیقی) و معنای مجازی عبادت در رفت و آمد هستید و به جای هم از آنها استفاده می کنید و نتیجه می گیرید به روایت زیر توجه کنید :
مَنْ أَصْغَى‏ إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسَانِ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيسَ.

فرق است بین معنای اصطلاحی و معنای مجازی بله به صورت مجازی عبادت در اطاعت هم به کار می رود اما معنای اصطلاحی عبادت آن خضوع و خشوع و پیروی است که به اعتقاد الوهیت و مستقل در تاثیر بودن آن است
اگر برخی ملائکه را عبادت می کردند اگر مسیحیان عیسی را می پرستیدند اگر مشرکین بت ها را می پرستیدند چون آنها را مستقل در تاثیر می دانستند.

آری الله و اله متفاوت است الله به وضع تعیینی یک اله خاص است افراد می توانند اله های متعددی داشته باشند مال شهوت غضب هوای نفس و هر آنچه انسان به آن سر سپرده باشد و نقد زندیگی خود را در آن بگذارد و صرف کند اما عبادت این االه ها به معنای مستقل در تاثیر بودن آنها نیست بلکه به معنای مجازی است.

shahed1;1003824 نوشت:
پس چرا وقتی پای تقلید به میان می آید برای توجیه اطاعت بی قید و شرط از مقلد،بحث متخصص و پزشک را پیش می کشید؟
آیا اگر پزشک نسخه ای برای شما بپیچاند به دستورش عمل می کنید یا چون و چرا می آورید؟
آیا اگر یک فرمانده نظامی دستوری نظامی به شما بدهد گردن می نهید یا چون و چرا می آورید؟
اما حوزه پزشک و متخصص و فرمانده نظامی دین و شریعت نیست و اطاعت بی چون و چرا از آنها اشکالی ندارد ولی حوزه مقلد دین است و اطاعت بی قید و شرط از او به معنای رب و اله گرفتن اوست.

ما در هیچ جای از زندگی تبعیت بی چون و چرا نداریم حتی اگر از پزشک هم تبعیت می کنیم مقید به قید است حتی در تبعیت فرزند از والدین هم خدا قید وارد کرده است عدم مغایرت با فرامین خدا.
ما در عالم هیچ کس و هیچ چیز را مستقل در تاثیر و مستقل در حکم و مستقل در فرمان نمی دانیم. همه باید به گونه ای به تبعیت از خدا برگردد.
یعنی ما همه عالم را حوزه تاثیر خدا و فعل خدا می دانیم یک بار این فعل خدا در حوزه شرع است یک بار این فعل خدا در حوزه تکوین است یک بار اراده خدا به عمل مخلوقات جدای از اراده انسان تعلق گرفته است یک بار اراده الهی به فعل اختیاری انسان تعلق گرفته است. که یکی می شود عالم تکوین یکی می شود عالم تشریع .
اگر متخصص پزشکی به انسان دستوری می دهد در حوزه تکوین خدا ست و مستقل در تاثیر نیست و باید در حیطه شرع الهی باشد و این قیدش است و اگر فرمانده نظامی هم چیزی می گوید همچنین.
اگر مرجع تقلید هم چیزی می گوید باید مطابق اراده تشریعیه الهی باشد.
در هر صورت باید اراده الهی در هر دو حوزه را در نظر گرفت یکی به اراده تکوینیه و یکی به اراده تشریعیه .
این که شما قید و شرط ها را در کار فقیه بیشتر و پر رنگ تر می بینید به خاطر پر رنگ تر بودن تشریع و احکام الهی و نسبت آن به خداست و الا در هر دو حوزه نقش خدا باید پر رنگ دیده شود.

shahed1;1003834 نوشت:
تشریع دین فقط مختص خداوند است و بس و در قرآن هیچ آیه ای وجود ندارد که پروردگار تشریع دین را را بر عهده کس دیگری گذاشته باشد، پیامبران فقط مأمور ابلاغ شریعت هستند و جز این وظیفه دیگری بر عهده نداشته اند چه بالعرض و چه بالطول.

به نظرم این ها را بارها توضیح داده ام آیات را آورده ام (روایات هم متعدد در متعدد است که نمی خواهم از روایات استفاده کنم) و بحث را کامل گفته ام و نیازی به تکرار نمی بینم

shahed1;1003834 نوشت:
در مثالی که آوردید عیسی فقط یک وسیله است نه خالق و هیچ کدام از این امور در ید حضرت عیسی نیست.

اجتهاد در مقابل نص می فرمایید ؟؟ !! ظاهر آیه گویاست و نیازی به ااین تفسیرهای مخالف آیه نیست:"أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ"
انی اخلق یعنی چی؟ یعنی من خلق می کنم أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ یعنی چی؟ وَأُحْيِي الْمَوْتَى یعنی چی؟؟ ظاهر قرآن واضح و گویاست حضرت عیسی همه این کار هار را به خود نسبت مب دهد یعنی فاعل این کارها حضرت عیسی است ولی واضح است هر کاری که انسان انجام می دهد باذن الله است و در حقیقت خدا فاعل حقیقی تمام افعال در عالم است (توحید فاعلی)
البته همه این کارها

شعیب;1003906 نوشت:

فرق است بین معنای اصطلاحی و معنای مجازی بله به صورت مجازی عبادت در اطاعت هم به کار می رود اما معنای اصطلاحی عبادت آن خضوع و خشوع و پیروی است که به اعتقاد الوهیت و مستقل در تاثیر بودن آن است
اگر برخی ملائکه را عبادت می کردند اگر مسیحیان عیسی را می پرستیدند اگر مشرکین بت ها را می پرستیدند چون آنها را مستقل در تاثیر می دانستند.

با سلام و سپاس

قرآن صراحت دارد در اینکه مشرکین قوم پیامبر، ملائکه را می پرستیدند و عبادت(=پیروی) می کردند ولی برای آنها مقام الوهیت قائل نبودند بلکه معتقد بودند خداوند به آنها امر کرده که ملائکه را تعبد کنند.

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ ۗ مَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ(43:20)
گفتند اگر خدا می خواست ما ملائکه را عبادت نمی کردیم، آنها هیچ علمی به آنچه می گویند ندارد بلکه فقط حدس می زنند

مشرکین ادعا می کردند ملائکه را تعبد نمی کنند الا اینکه بواسطه قربی که به الله دارند ، آنها را اندکی به خدا نزدیک سازند.

shahed1;1004214 نوشت:
قرآن صراحت دارد در اینکه مشرکین قوم پیامبر، ملائکه را می پرستیدند و عبادت(=پیروی) می کردند ولی برای آنها مقام الوهیت قائل نبودند بلکه معتقد بودند خداوند به آنها امر کرده که ملائکه را تعبد کنند.

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ ۗ مَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ(43:20)
گفتند اگر خدا می خواست ما ملائکه را عبادت نمی کردیم، آنها هیچ علمی به آنچه می گویند ندارد بلکه فقط حدس می زنند
مشرکین ادعا می کردند ملائکه را تعبد نمی کنند الا اینکه بواسطه قربی که به الله دارند ، آنها را اندکی به خدا نزدیک سازند.


با سلام
مشرکین نه تنها درباره پرستش فرشتگان بلکه درباره پرستش بت ها هم همین بهانه را مطرح می کردند که ما این ها را می پرستیم که ما را به خدا نزدیک کند که خدا آنها را دروغگو می خواند :
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ
آگاه باشید که دین خالص (بی هیچ شرک و ریا) برای خداست، و آنان که غیر خدا را (چون بتان و فرعونان) به دوستی و پرستش برگرفتند (گفتند) ما آن بتان را نمی‌پرستیم مگر برای اینکه ما را به درگاه خدا نیک مقرب گردانند. خدا البته (این عذر نپذیرد و) میان آنها در آنچه اختلاف می‌کنند حکم خواهد کرد، که خدا هرگز آن کس را که بسیار دروغگو و کافر نعمت است هدایت نخواهد کرد.

بنا بر این پرستش فرشتگان همانند پرستش بتها توسط مشرکین بوده است که قائل به الوهیت و استقلال در تاثیر آن ها بوده اند و این بهانه را مطرح می کردند که عقیده باطل خود را توجیه کنند.
و الا اگر فقط آنها را واسطه می دانستند که خود خدا امر به آوردن واسطه و وسیله کرده است: «ابتغوا الیه الوسیله»
پس مشرکین اعتقاد به الوهیت ملائکه داشته اند نه صرف واسطه بودن.
در جای دیگر خدا از این حقیقت پرده برداری می کند و می فرماید: مشرکین فرشته ها را فرزندان(دختران ) خدا می دانسته اند فرزند خدا در نظر آنها همان کاری را می کند که خدا می کند همان اعتقادی که مسیحیان درباره عیسی نسبت به خدا دارند او را به عنوان اله واقنوم مستقل پرستش می کنند.
مشرکین برای ملائکه استقلال در شفاعت قائل بودند (بدون اذن خدا) :وَیقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ
آنها برای بتهایشان استقلال در تاثیر را قائل بودند: وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ ینصَرُونَ
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیکونُوا لَهُمْ عِزًّا

شعیب;1004217 نوشت:

با سلام
مشرکین نه تنها درباره پرستش فرشتگان بلکه درباره پرستش بت ها هم همین بهانه را مطرح می کردند که ما این ها را می پرستیم که ما را به خدا نزدیک کند که خدا آنها را دروغگو می خواند :
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَىٰ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ
آگاه باشید که دین خالص (بی هیچ شرک و ریا) برای خداست، و آنان که غیر خدا را (چون بتان و فرعونان) به دوستی و پرستش برگرفتند (گفتند) ما آن بتان را نمی‌پرستیم مگر برای اینکه ما را به درگاه خدا نیک مقرب گردانند. خدا البته (این عذر نپذیرد و) میان آنها در آنچه اختلاف می‌کنند حکم خواهد کرد، که خدا هرگز آن کس را که بسیار دروغگو و کافر نعمت است هدایت نخواهد کرد.

بنا بر این پرستش فرشتگان همانند پرستش بتها توسط مشرکین بوده است که قائل به الوهیت و استقلال در تاثیر آن ها بوده اند و این بهانه را مطرح می کردند که عقیده باطل خود را توجیه کنند.

سلام مجدد

ما اسمش را بت گذاشته ایم ولی حقیقت این است که بتهای قوم پیامبر جز ملائکه نبودند و قرآن در هیچ جا بجز ملائکه، از بت دیگری برای آن قوم اسم نبرده است.
آنها دارند به زبان خودشان می گویند خدا خواسته که ملائکه را تعبد کنند، یعنی اینکه آنها، ولو بظاهر، قدرت مستقلی برای ملائکه قائل نبودند.
به زبان خودشان می گویند ملائکه شفعای ایشان در نزد خداوندند همانگونه که ما می گوییم ائمه شفعای ما نزد خداوند هستند.

شعیب;1003910 نوشت:

اجتهاد در مقابل نص می فرمایید ؟؟ !! ظاهر آیه گویاست و نیازی به ااین تفسیرهای مخالف آیه نیست:"أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ"
انی اخلق یعنی چی؟ یعنی من خلق می کنم أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ یعنی چی؟ وَأُحْيِي الْمَوْتَى یعنی چی؟؟ ظاهر قرآن واضح و گویاست حضرت عیسی همه این کار هار را به خود نسبت مب دهد یعنی فاعل این کارها حضرت عیسی است ولی واضح است هر کاری که انسان انجام می دهد باذن الله است و در حقیقت خدا فاعل حقیقی تمام افعال در عالم است (توحید فاعلی)
البته همه این کارها

می خواهید بگویید عیسی به وسیله یک نیروی خاص فوق بشری که درونش وجود داشت این کارها را می کرد؟
یا موسی نیروی خاصی به عصا می داد که دریا را با آن می شکافت؟
آنها این نیروها را( البته از طرف خدا) داشتند ولی فقط منتظر اذن الهی بودند؟!

shahed1;1004224 نوشت:
ما اسمش را بت گذاشته ایم ولی حقیقت این است که بتهای قوم پیامبر جز ملائکه نبودند و قرآن در هیچ جا بجز ملائکه، از بت دیگری برای آن قوم اسم نبرده است.

مشرکان زمان پیامبر به تعداد روزها بت داشتند که برخی از آن بت ها برای آنها بیشتر اهمیت داشت که قرآن نام چند تای آنها را در قرآن آورده است:
از جمله بتان آن ها «لات» و «منات» و «عزی» بود كه آن ها را دختران خدا مى دانستند. به همين جهت نسبت به آن ها توجه مخصوصى داشتند. «لات» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود.

منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آن ها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مى گرفت.
یکی دیگر از این بت ها که نام آن در قرآن آمده است "جبت" و "طاغوت" است :
ألم تر إلى الّذين أوتوا نصيبا مّن الكتب يؤمنون بالجبت والطغوت ....
«جبت» و «طاغوت» دو بت قریش بودند. در شان نزول آيه ذكر شده كه «کعب بن اشرف» به اتفاق گروهى از یهود، وارد مكّه شدند تا با مشركان، عليه پیامبر(ص) متحد شوند. يكى از اهل مکه به «كعب» گفت: شرط هم‌پيمانى با شما سجده كردن در مقابل اين دو بت (جبت و طاغوت) است. او پذيرفت و چنين كرد.

shahed1;1004224 نوشت:
آنها دارند به زبان خودشان می گویند خدا خواسته که ملائکه را تعبد کنند، یعنی اینکه آنها، ولو بظاهر، قدرت مستقلی برای ملائکه قائل نبودند.

آنها این را به زبان می گویند و خدا از دروغی که می گویند پرده بر می دارد و در همان آیه می فرماید:إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

shahed1;1004224 نوشت:
به زبان خودشان می گویند ملائکه شفعای ایشان در نزد خداوندند همانگونه که ما می گوییم ائمه شفعای ما نزد خداوند هستند.

تفاوت در همین اعتقاد به استقلال در تاثیر و همچنین اذن داشتن از سوی پروردگار است آنها ملائکه را دختر خدا می دانستند بت ها را اله هایی در روی زمین و خداهای کوچکی می دانستند که حکمشان و خواست شان در عرض امر الهی است و ما آنچه درمورد اهلبیت معتقدیم به حکم خدا "وابتغوا الیه الوسیه" و به حکم "لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن " است که آنها را واسطه هایی در خانه خدا و کسانی می دانیم که خدا به آنها اذن تکلم داده است.
این مطلب بارها در همین سایت بحث و پاسخ داده شده است و فقط از باب خالی نبودن عریضه چند کلمه جواب داده شد.

shahed1;1004226 نوشت:
می خواهید بگویید عیسی به وسیله یک نیروی خاص فوق بشری که درونش وجود داشت این کارها را می کرد؟

ظاهر آیه می فرماید "اخلق" "ابرء" "احیی"
این کلمات که به طور متوالی و پشت سر هم آمده نشان می دهد که عیسی دارای قدرت این کارها بود البته به حکم آخر آیه "باذن الله" بود یعنی اگر نیرویی داشت که "اخلق" یا "احیی" از خودش نداشت خدا به او داده بود .

اولیای الهی در راه عبودیت پروردگار به مقامی می رسند که قابلیت اجرای معجزات به دست آنها فراهم می شود . هر کاری ظرف مناسب خود را می خواهد روابط عالم گتره نیست بی حساب و کتاب نیست اینگونه نیست که یک فرد با ظرفیت کم را خدا به دستش مرده زنده کند بلاخره باید این ظرفیت ایجاد شود یا اعطایی یا اکتسابی که در ان بحثی نداریم.

نمونه های این تصرف های تکوینی در عالم در قرآن کم نیست در داستان سلیمان و بلقیس و آوردن تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا ببینید قرآن چه می فرماید:
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
(از آن میان) عفریتی از جن گفت: من پیش از آنکه تو از جایگاه (قضاوت) خود برخیزی آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امینم.

قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ

آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود (یعنی آصف بن برخیا یا خضر که دارای اسم اعظم و علم غیب بود) گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم (و همان دم حاضر نمود)، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که (نعمتش را) شکر می‌گویم یا کفران می‌کنم، و هر که شکر کند شکر به نفع خویش کرده و هر که کفران کند همانا خدا (از شکر خلق) بی‌نیاز و (بر کافر هم به لطف عمیم) کریم است.

زیاد نمی خواهم توضیح دهم آیات گویاست: آصف بن برخیا که قرآن می فرماید "الذی عنده علم من الکتاب"به مقامی رسیده است که می گوید قبل از چشم بر هم زدن تخت را می آورم!!
و این کار را می کند !! این قدرت را دارد قدرتی که خدا به او داده است.
حال ببینید کسی که علم من الکتاب دارد می تواند این کار را بکند کسی که علم کتاب را دارد چه می کند حتما مستحضر هستید علم من الکتاب یعنی قسمت کمی از علم کتاب و من عنده علم الکتاب یعنی کسی که علم کتاب همه اش نزدش حاظر است
فرق است بین "الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ" و "من عنده علم الکتاب"

[=me_quran]وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ
و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی، بگو: تنها گواه بین من و شما خدا و عالمان حقیقی به کتاب (خدا که انبیاء و اولیاء و علماء ربّانیند) کافی خواهد بود.

حال که الذی عنده علم من الکتاب این کار را انجام می دهد من عنده علم الکتاب چه ها که می تواند بکند.

شعیب;1004355 نوشت:
مشرکان زمان پیامبر به تعداد روزها بت داشتند که برخی از آن بت ها برای آنها بیشتر اهمیت داشت که قرآن نام چند تای آنها را در قرآن آورده است:
از جمله بتان آن ها «لات» و «منات» و «عزی» بود كه آن ها را دختران خدا مى دانستند. به همين جهت نسبت به آن ها توجه مخصوصى داشتند. «لات» خداى آفتاب و از سنگى سفيد بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخى مكه بود.

منات سنگى سياه و خداى سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلى به نام «قديد» ميان مكه و مدينه نزديك بحر احمر قرار داشت. «عزى» خداى زهره و معبدش در «وادى نخله» بين طائف و مكه بود. اين خدايان اختصاص به قريش نداشتند، بلكه مورد پرستش همه قبايل بودند، ولى قريش در بزرگداشت آن ها اهتمام خاصى داشت. اين احترام به خصوص نسبت به عزى بيشتر بود. در مقابل بت عزى بود كه قربانى انسان انجام مى گرفت.

با سلام و سپاس

سنگ سیاه و سفیدش را نمی دانم اما در سوره نجم ، اینها نامهایی هستند که قوم پیامبر بر روی ملائکه خیالی خود نهاده بودند و آنها را شفعا و واسطه های خود نزد خداوند تصور می کردند:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَىٰ(53:27)
در حقيقت، كسانى كه آخرت را باور ندارند، فرشتگان را در نامگذارى به صورت مؤنّث نام مى‌نهند.

شعیب;1004355 نوشت:

یکی دیگر از این بت ها که نام آن در قرآن آمده است "جبت" و "طاغوت" است :
ألم تر إلى الّذين أوتوا نصيبا مّن الكتب يؤمنون بالجبت والطغوت ....
«جبت» و «طاغوت» دو بت قریش بودند. در شان نزول آيه ذكر شده كه «کعب بن اشرف» به اتفاق گروهى از یهود، وارد مكّه شدند تا با مشركان، عليه پیامبر(ص) متحد شوند. يكى از اهل مکه به «كعب» گفت: شرط هم‌پيمانى با شما سجده كردن در مقابل اين دو بت (جبت و طاغوت) است. او پذيرفت و چنين كرد.

با تمسک به داستانهایی که تحت عنوان شأن نزول بیان می شوند، هر چیزی را می توان به آیات قرآن نسبت داد، مهم این است که از طریق آیات قرآن بتوانید ثابت کنید منظور از جبت و طاغوت بتان می باشند، آیا می توانید؟

شعیب;1004356 نوشت:
آنها این را به زبان می گویند و خدا از دروغی که می گویند پرده بر می دارد و در همان آیه می فرماید:إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

آنها از این بابت دروغ می گویند که ملائکه را برای تقرب نمی خواستند بلکه از آنها چشمداشت یاری و شفاعت داشتند آیا آنها که روزها در کنار پنجره فولاد بست می نشینند جز شفاعت امام رضا برای شفای دردشان، انتظار دیگری دارند؟ اگر آنها ملائکه را بنات الله می دانستند خب ما نیز ائمه را آل الله می دانیم، ایا ما واقعاً معتقدیم که خداوند خانواده و دودمانی دارد؟ ایا یهود و نصارا که ادعا داشتند پسران خداوند هستند واقعاً پذیرفته بودند که پسر خدا هستند؟!

شعیب;1004356 نوشت:

تفاوت در همین اعتقاد به استقلال در تاثیر و همچنین اذن داشتن از سوی پروردگار است آنها ملائکه را دختر خدا می دانستند بت ها را اله هایی در روی زمین و خداهای کوچکی می دانستند که حکمشان و خواست شان در عرض امر الهی است و ما آنچه درمورد اهلبیت معتقدیم به حکم خدا "وابتغوا الیه الوسیه" و به حکم "لا یتکلمون الا من اذن له الرحمن " است که آنها را واسطه هایی در خانه خدا و کسانی می دانیم که خدا به آنها اذن تکلم داده است.
این مطلب بارها در همین سایت بحث و پاسخ داده شده است و فقط از باب خالی نبودن عریضه چند کلمه جواب داده شد.

شما اگرچه به آیه قرآن استناد می کنید ولی نظرتان به روایت یا شأن نزولی است که توضیحی به آیه اضافه می کند در حالیکه مفهوم آیه چیز دیگری است. شاید اگر خودتان نظری به ماقبل و مابعد آیات می انداختید در آنچه می نویسید تجدید نظر می کردید.

شعیب;1004361 نوشت:

ظاهر آیه می فرماید "اخلق" "ابرء" "احیی"
این کلمات که به طور متوالی و پشت سر هم آمده نشان می دهد که عیسی دارای قدرت این کارها بود البته به حکم آخر آیه "باذن الله" بود یعنی اگر نیرویی داشت که "اخلق" یا "احیی" از خودش نداشت خدا به او داده بود .

در باره موسی چه؟ چرا آن را از قلم انداختی؟
پرسیدم: آ
یا موسی نیروی خاصی به عصا می داد که دریا را با آن می شکافت؟

شعیب;1004361 نوشت:

اولیای الهی در راه عبودیت پروردگار به مقامی می رسند که قابلیت اجرای معجزات به دست آنها فراهم می شود . هر کاری ظرف مناسب خود را می خواهد روابط عالم گتره نیست بی حساب و کتاب نیست اینگونه نیست که یک فرد با ظرفیت کم را خدا به دستش مرده زنده کند بلاخره باید این ظرفیت ایجاد شود یا اعطایی یا اکتسابی که در ان بحثی نداریم.

نمونه های این تصرف های تکوینی در عالم در قرآن کم نیست در داستان سلیمان و بلقیس و آوردن تخت بلقیس توسط آصف بن برخیا ببینید قرآن چه می فرماید:
قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ
آن گاه سلیمان گفت: ای بزرگان دربار، کدام یک از شما تخت بلقیس را پیش از آنکه تسلیم امر من شوند خواهد آورد؟
قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ ۖ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ
(از آن میان) عفریتی از جن گفت: من پیش از آنکه تو از جایگاه (قضاوت) خود برخیزی آن را به حضورت آرم و من بر آوردن تخت او قادر و امینم.

قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ۖ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ

آن کس که به علمی از کتاب الهی دانا بود (یعنی آصف بن برخیا یا خضر که دارای اسم اعظم و علم غیب بود) گفت که من پیش از آنکه چشم بر هم زنی تخت را بدین جا آرم (و همان دم حاضر نمود)، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد گفت: این توانایی از فضل خدای من است تا مرا بیازماید که (نعمتش را) شکر می‌گویم یا کفران می‌کنم، و هر که شکر کند شکر به نفع خویش کرده و هر که کفران کند همانا خدا (از شکر خلق) بی‌نیاز و (بر کافر هم به لطف عمیم) کریم است.

زیاد نمی خواهم توضیح دهم آیات گویاست: آصف بن برخیا که قرآن می فرماید "الذی عنده علم من الکتاب"به مقامی رسیده است که می گوید قبل از چشم بر هم زدن تخت را می آورم!!
و این کار را می کند !! این قدرت را دارد قدرتی که خدا به او داده است.
حال ببینید کسی که علم من الکتاب دارد می تواند این کار را بکند کسی که علم کتاب را دارد چه می کند حتما مستحضر هستید علم من الکتاب یعنی قسمت کمی از علم کتاب و من عنده علم الکتاب یعنی کسی که علم کتاب همه اش نزدش حاظر است
فرق است بین "الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ" و "من عنده علم الکتاب"

[=me_quran]وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ
و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستی، بگو: تنها گواه بین من و شما خدا و عالمان حقیقی به کتاب (خدا که انبیاء و اولیاء و علماء ربّانیند) کافی خواهد بود.

حال که الذی عنده علم من الکتاب این کار را انجام می دهد من عنده علم الکتاب چه ها که می تواند بکند.

همانگونه که خدمتت عرض کردم، متأسفانه تمام نگاه شما به روایاتی است که مفهومی را به آیات تحمیل می کنند در حالی که قرآن چنین مفاهیمی را نمی پذیرد. کسانی که از عهده یک چنین کارهای خارق العاده ای بر می آیند بشر نیستند چون توانمندیهایشان ما فوق قدرت بشر است در حالیکه پیامبران بشری مثل ما هستند، نه اینکه مثل ما چشم و گوش و دست و پا دارند بلکه حیطه علم و قدرت آنها نیز بشری است.

shahed1;1004383 نوشت:
سنگ سیاه و سفیدش را نمی دانم اما در سوره نجم ، اینها نامهایی هستند که قوم پیامبر بر روی ملائکه خیالی خود نهاده بودند و آنها را شفعا و واسطه های خود نزد خداوند تصور می کردند:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَىٰ(53:27)
در حقيقت، كسانى كه آخرت را باور ندارند، فرشتگان را در نامگذارى به صورت مؤنّث نام مى‌نهند.


با سلام
منافاتی ندارد ، مشرکین برخی از بت ها را مذکر و برخی را مونث می دانستند (سه بت لات، منات ، عزی) و این بت ها را دختران خدا می دانستند و از طرفی فرشتگان را هم به عنوان الهه می پرستیدند و آنها را هم مونث می دانستند.
تلازمی بین آیه ای که ذکر کردید با مقصودتان نمی بینم.

shahed1;1004383 نوشت:
با تمسک به داستانهایی که تحت عنوان شأن نزول بیان می شوند، هر چیزی را می توان به آیات قرآن نسبت داد، مهم این است که از طریق آیات قرآن بتوانید ثابت کنید منظور از جبت و طاغوت بتان می باشند، آیا می توانید؟

عدم قبول روایات و نقل قول های مسلم تاریخی مبنای شماست که فعلا نمی خواهم روی مبنا با شما بحث کنم. اما جدای از شان نزول، ظاهر آیه خبر از جبت و طاغوت که مورد پذیرش کفار بوده است می دهد که برخی از اهل کتاب به آن ایمان داشته اند.

shahed1;1004389 نوشت:
آنها از این بابت دروغ می گویند که ملائکه را برای تقرب نمی خواستند بلکه از آنها چشمداشت یاری و شفاعت داشتند

این یعنی همان نگاه استقلالی به ملائکه. آیا آنها شفاعت ماذونه از ملائکه می خواستند یا مستقله؟؟ اگر ماذونه می خواستند که خود خدا هم در قرآن بیان می فرماید که برخی در مقام شفاعت ماذونه هستند پس دیگر کذاب کفار چه معنا خواهد داشت و اگر غیر ماذونه هم می خواستند این همان شرکی است که از ابتدا به آن اشاره کرده ایم.(نگاه استقلالی) این همان چیزی است که خدا از آن نهی کرده است.
shahed1;1004389 نوشت:
آیا آنها که روزها در کنار پنجره فولاد بست می نشینند جز شفاعت امام رضا برای شفای دردشان، انتظار دیگری دارند؟

آیا آنها امامرضا را مستقل در شفاعت می دانند یا ماذون در شفاعت؟؟

shahed1;1004389 نوشت:
اگر آنها ملائکه را بنات الله می دانستند خب ما نیز ائمه را آل الله می دانیم،

آل اللّٰه به معنای وابستگی فامیلی نسبی به خداوند متعال نیست «سبحان اللّٰه عما یصفون» بلکه به این معناست که اهل بیت علیهم السلام خاندانی هستند که در بالاترین درجات قرب به خداوند تعالی قرار دارند و لذا، به خداوند بزرگ منتسب شده‌اند، مانند کلمه بیت الله، همان‌طور که خداوند جسم نیست و نیاز به خانه ندارد ولی در عین حال گفته می‌شود مسجد خانه خداست یا کعبه بیت اللّٰه است!؟
این اضافه ، اضافه تشریفیه است نه حقیقیه.
استناد برخی از امور به خداوند به جهت بیان شرافت آن، امری رایج قبل و بعد از اسلام بوده است؛ برای نمونه، «روح الله» برای حضرت عیسی(ع)، و «خلیل الله» برای حضرت ابراهیم(ع)
بنابر این، اضافه «آل» به کلمه «الله»، اضافه تشریفیه بوده و در مقام شرافت دادن به این خاندان می باشد.
بنابر این، چنین تعبیری بر افراد والامقامی؛ مانند پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)به صورت ویژه صادق خواهد بود، در همین راستا امام حسین(ع) خود و اهل بیت پیامبر(ص) را آل الله می‌خواند: «ما آل الله و وارثان رسول خدا هستیم» همچنین در برخی از ادعیه نیز خطاب به اهل بیت آمده: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا آلَ‏ اللَّهِ‏».

shahed1;1004389 نوشت:
شما اگرچه به آیه قرآن استناد می کنید ولی نظرتان به روایت یا شأن نزولی است که توضیحی به آیه اضافه می کند در حالیکه مفهوم آیه چیز دیگری است. شاید اگر خودتان نظری به ماقبل و مابعد آیات می انداختید در آنچه می نویسید تجدید نظر می کردید.

البته قرار نیست تمامی مفاهیم و مضامین دینی و قرآنی را بنده در این تاپیک برای شما توضیح و تفصیل دهم شایستهاست در صورت تردید در مباحث شفاعت و مباحث قرآنی مربوط به آن تاپیکی مناسب این مطلب تاسیس بفرمایید.

shahed1;1004391 نوشت:
در باره موسی چه؟ چرا آن را از قلم انداختی؟
پرسیدم: آیا موسی نیروی خاصی به عصا می داد که دریا را با آن می شکافت؟

شما فعلا درباره ظاهر آیه 49 سوره آل عمران و قدرت حضرت عیسی (ع) بر احیا و شفا و خلق پرندگان نظرتان را بفرمایید تا به حضرت موسی هم برسیم

shahed1;1004391 نوشت:
همانگونه که خدمتت عرض کردم، متأسفانه تمام نگاه شما به روایاتی است که مفهومی را به آیات تحمیل می کنند.

متاسفانه شما بر مبنای خود تان هم استوار نیستید !! بنده روایت و یا نقل تاریخی آوردم؟؟
فقط دو آیه قرآن را آوردم و از شما خواستم ظاهر این دو آیه را ببینید و جدای از هر گونه روایت و نقلی در باره این آیات نظر دهید .
مگر مبنای شما اکتفای به ظاهر قرآن نیست پس بسم الله . درباره این دو آیه نظر دهید.

من نمی دانم چه تحمیلی بر آیات انجام شدهاست بنده که فقط برای شما دو آیه را آوردم و ترجمه کردم.

shahed1;1004391 نوشت:
کسانی که از عهده یک چنین کارهای خارق العاده ای بر می آیند بشر نیستند چون توانمندیهایشان ما فوق قدرت بشر است در حالیکه پیامبران بشری مثل ما هستند، نه اینکه مثل ما چشم و گوش و دست و پا دارند بلکه حیطه علم و قدرت آنها نیز بشری است.

شما این فردی را که تخت بلقیس را نزد حضرت سلمان آورد انسان نمی دانید؟؟ به گفته قرآن که عفریت از جن که نبوده ، حتما خدا ملکی از آسمان نازل کرده که در مقابل سلیمان سخن بگوید وکه قبل از چشم بر هم زدنی من تخت را برای تو می آورم!!! چقدر خلاف ظاهر سخن می گویید.

امثال شما چون به خود می نگرند و هیچ فرازی در روح خود حس نمی کنند تمام مقامات انبیاء و اولیای الهی را انکار می کنند تا آنها را همسنگ خود تلقی کنند بزرگوار شفای بیمار و جابجا کردن اجسام و خواندن فکر و ... این ها که از کارهای دم دستی عرفای ماست تا چه رسد به مقام والای پیامبران الهی .
شما یک گشت و گزاری در اطراف عالم بکنید حتی افراد غیر عارف کسانی که کمی روی روح خود کار کرده اند و خود را مرتاض می خوانند کارهای خارق العاده انجام می دهند حتما شما آنها را هم از بشر نمی دانید!!
این تفکرات شبیه تفرات بسیط و سطح پایین وهابیت است که تمام شان انسان را همین جسم 70 - 80 کیلویی می دانند و بس. کارشان به جایی رسیده است که زندگی روح پس از مرگ را هم منکر می شوند.
برادر من انسان با عبادت درگاه خدا می تواند به مقام خلیفه الله ی برسد خلیفه یعنی جانشین. جانشین کسی است که در حوزه خود بتواند کارهای آن مخلف عنه را انجام دهد.
ما از بس به ناتوانی های خود نگاه کردیم نمی توانیم به توانایی اولیای خدا باور مند باشیم:

کار پاکان را قیاس از خود مگیر

گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر


جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد


همسری با انبیا برداشتند

اولیا را همچو خود پنداشتند


گفته اینک ما بشر ایشان بشر

ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور


این ندانستند ایشان از عمی

هست فرقی درمیان بی‌منتهی


هر دو گون زنبور خوردند از محل

لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل


هر دو گون آهو گیا خوردند و آب

زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب


هر دو نی خوردند از یک آب‌خور

این یکی خالی و آن پر از شکر


صد هزاران این چنین اشباه بین

فرقشان هفتاد ساله راه بین


این خورد گردد پلیدی زو جدا

آن خورد گردد همه نور خدا


این خورد زاید همه بخل و حسد

وآن خورد زاید همه نور احد


این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد

این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد


هر دو صورت گر به هم ماند رواست

آب تلخ و آب شیرین را صفاست


جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب

او شناسد آب خوش از شوره آب


سحر را با معجزه کرده قیاس

هر دو را بر مکر پندارد اساس


ساحران موسی از استیزه را

برگرفته چون عصای او عصا


زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف

زین عمل تا آن عمل راهی شگرف


لعنة الله این عمل را در قفا

رحمة الله آن عمل را در وفا


کافران اندر مری بوزینه طبع

آفتی آمد درون سینه طبع


shahed1;1004391 نوشت:
در حالیکه پیامبران بشری مثل ما هستند، نه اینکه مثل ما چشم و گوش و دست و پا دارند بلکه حیطه علم و قدرت آنها نیز بشری است.

باور کنید پر است قرآن از کرامات و خارق العاده های اولیا و انبیای الهی فقط چشمی می خواهد که آنها را ببیند و دلی می خواهد که آنها را درک کند (حتی با همین سبک ظاهر بینی هم به سراغ قرآن بروید خیلی چیز نصیبتان می شود):
به طور مثال راجع به حضرت یوسف می‌فرماید: « اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى‏ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرا [یوسف/93] اين پيراهن من‌را ببريد و به صورت پدرم بياندازيد، بينا مى‏‌شود». سپس در ادامه می‌فرماید: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرا [یوسف/96] هنگامى كه بشارت دهنده آمد، آن (پيراهن) را بر صورت او افكند، ناگهان بينا شد». در این آیه می‌فرماید حضرت یوسف(علیه‌السلام) با فرستادن پیراهن خود برای پدر، چشمان او را شفا داد به اذن خدا، کاری که کاملا غیر عادی و فوق بشری بود.
آیا این قدرت روحی حضرت یوسف بود یا نه؟
تعبیر خواب حضرت یوسف را چه می گویید؟

قرآن به صراحت از کار ما فوق بشری که در نفس سلیمان بود خبر می دهد
قرآن راجع به حضرت سلیمان می‌فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ وَ قالَ يا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ أُوتِينا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِين* وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُون [نمل/16-17] و سليمان وارث داود شد، و گفت اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعليم داده شده است و از هر چيزی به ما عطا گرديده اين فضيلت آشكارى است. لشكريان سليمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند و آن قدر زياد بودند كه بايد توقف كنند تا به هم ملحق شوند». این آیات و مانند آن که در رابطه با حضرت سلیمان نازل شده است، می‌فرماید: سلطنتی که به حضرت سلیمان داده شده بود که تمام عالم را در بر می‌گرفت و جن و انس در خدمت حضرت بودند که بدون شک چنین سلطنتی از طاقت بشری خارج است.

فاعتبروا یا اولوالابصار

سلام
به نظر من علت پرستش خدا فقط و فقط محبت و عشق است و پس از شناخت خدا و ایمان به پیامبران خدا دلیل اینکه خدا میخواهد که پرستش شود همان عشق و محبت است و ذکر قدرتمند بودن خدا و اینکه او نعمات را می دهد و اینکه او شما رو خلق کرده همه اش بهانه است برای اینکه به او توجه بیشتری داشته باشیم تا محبت او به خودمان را درک کنیم خدا به سان پادشاهی می باشد که به خاطر محبت شدید به یکی از زیر دستانش به خاطر جلب توجه او به خودش از تمام امکانات پادشاهی خودش استفاده میکند تا توجه ان زیر دست را به خودش جلب کرده و او را پیش خود نگاه دارد و نه اینکه قدرت و نعمت بخشی خودش را به رخ زیر دستش بکشد
مثلا در شکر کردن از خداوند اون شکر نعمت ها مهم نیستند و در اصل اون ذکر محبت خدا در شکر میباشد که برای خدا ارزشمند هست و دوست دارد تا بندگانش او را شکر گویند
خدا در قرآن می فرماید که کسانی که ایمان حقیقی می آورند بیشترین محبت را به خدا دارند
چون کسانی که ایمان واقعی میابند دائما به خدا و محبت خدا به خودشان توجه پیدا می کنند و این موجب محبت بینهایت اونها به خدا میشود
و اونها در راستای عمل به دستورات خدا به خدا توجه میکنند و این عمل به دستورات خدا موجب توجه دائمی آنها به خدا و سپس درک محبت خدا می شود
واین توجه دائمی به محبت خدا حجاب های دل را کنار میزند و دائما بنده خدا جلوه های بزرگتری از محبت خدا به خودش را درک می کند
برای همین خدا در قران می گوید (مرا عبادت کن تا به یقین برسی )و (سجده کن تا به من تقرب پیدا کنی )
وجهی از این یقین و تقرب درک محبت بینهایت خدا به بندگانش می باشد.

شعیب;1004466 نوشت:

با سلام
منافاتی ندارد ، مشرکین برخی از بت ها را مذکر و برخی را مونث می دانستند (سه بت لات، منات ، عزی) و این بت ها را دختران خدا می دانستند و از طرفی فرشتگان را هم به عنوان الهه می پرستیدند و آنها را هم مونث می دانستند.
تلازمی بین آیه ای که ذکر کردید با مقصودتان نمی بینم.


با سلام و سپاس

اگر منظورتان از بتهایی که مشرکان قوم پیامبر می پرستیدند همان فرشتگان هستند که حرفی نیست اما اگر چیز دیگری مد نظرتان می باشد لطفاً منظورتان را با معرفی آیات مربوطه توضیح دهید.

شعیب;1004466 نوشت:

عدم قبول روایات و نقل قول های مسلم تاریخی مبنای شماست که فعلا نمی خواهم روی مبنا با شما بحث کنم. اما جدای از شان نزول، ظاهر آیه خبر از جبت و طاغوت که مورد پذیرش کفار بوده است می دهد که برخی از اهل کتاب به آن ایمان داشته اند.

کلمه جبت فقط یک بار در قرآن بکار رفته و بطوری که گفته اند: این کلمه و در اصل عبری است که از جابه گرفته شده و به متکبری اطلاق می شود که ضعف عقل دارد. طاغوت غیر از آیه ای که بدان اشاره کردید هفت بار در قرآن آمده و در هیچ یک از آنها مراد بت نبوده است.

شعیب;1004468 نوشت:

این یعنی همان نگاه استقلالی به ملائکه. آیا آنها شفاعت ماذونه از ملائکه می خواستند یا مستقله؟؟ اگر ماذونه می خواستند که خود خدا هم در قرآن بیان می فرماید که برخی در مقام شفاعت ماذونه هستند پس دیگر کذاب کفار چه معنا خواهد داشت و اگر غیر ماذونه هم می خواستند این همان شرکی است که از ابتدا به آن اشاره کرده ایم.(نگاه استقلالی) این همان چیزی است که خدا از آن نهی کرده است.


بحث تقرب یک چیز است و بحث شفاعت یک چیز دیگر، خداوند ادعای تعبد به صرف تقرب را دروغ می داند اما میل به شفاعت را دروغ نمی داند مشرکین واقعاً عقیده داشتند ملائکه شفعای آنها نزد پروردگار می باشند، یعنی شفاعت ملائکه را به پروردگار وابسته می کردند نه مستقل از او، خداوند در جاهای دیگر نیز که چنین ادعایی کرده اند آن را دروغ ندانسته است.

شعیب;1004468 نوشت:

آیا آنها امامرضا را مستقل در شفاعت می دانند یا ماذون در شفاعت؟؟

خیر آنها نیز امام رضا را شفیع خود نزد پروردگار می دانند مگر نمی گویند یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله ؟

شعیب;1004468 نوشت:

آل اللّٰه به معنای وابستگی فامیلی نسبی به خداوند متعال نیست «سبحان اللّٰه عما یصفون» بلکه به این معناست که اهل بیت علیهم السلام خاندانی هستند که در بالاترین درجات قرب به خداوند تعالی قرار دارند و لذا، به خداوند بزرگ منتسب شده‌اند

پس لابد منظور قوم پیامبر از بنات الله نیز نیز همین درجه بالای قرب بوده است چون اصلاً آیه داریم که آنها ملائکه را مقربین درگاه الهی می دانند و تعبدشان می کنند تا به خدا نزدیکشان سازند.
به همین ترتیب در مورد آنها که به ابناء الله قائلند یا خود را ابناء الله می نامند نیز صادق است.
بنابر این عباراتی همچون بنات الله، ابناء الله و آل الله همه من باب قرب هستندنه اینکه خداوند دختران و پسران و خانواده ای داشته باشد.

شعیب;1004471 نوشت:

شما فعلا درباره ظاهر آیه 49 سوره آل عمران و قدرت حضرت عیسی (ع) بر احیا و شفا و خلق پرندگان نظرتان را بفرمایید تا به حضرت موسی هم برسیم

آن چیزی که حضرت عیسی در ابتدای آیه 49 می گوید این است:

... أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ

می فرماید: من با معجزه از پروردگارتان سوى شما آمده‌ام من از گل براى شما چيزى به شكل پرنده مى‌سازم و در آن مى‌دمم و آن به اذن خدا پرنده‌اى مى‌شود.

یعنی این چیزهایی که به عنوان معجزه برایتان آورده ام مال من نیستند بلکه تعلق به پروردگارتان دارد.
موسی و هارون نیز همین جمله عیسی را در دربار فرعون می گویند.

عیسی می گوید: قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ - من با معجزه از پروردگارتان سوى شما آمده‌ام
موسی و هارون نیز می گویند:قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ- ما براى تو از سوى پروردگارت معجزه‌اى آورده‌ايم

معجزه عیسی چه بود؟ اینکه از گل پرنده می ساخت و در آن می دمید و به اذن الهی پرنده می شد....
معجزه موسی چه بود؟ اینکه عصایش را می انداخت و تبدیل به مار می شد...

همانگونه که عیسی و موسی می گویند، این معجزات مربوط به پروردگار بوده و آنها فقط وسیله ابرازش بوده اند. شاهد آن این است که اولین باری که موسی عصا را انداخت و به مار تبدیل شد پا به فرار گذاشت، یعنی موسی در این معجزه کاره ای نبود بلکه فقط نشانه ای برای تایید پیامبری موسی بود. آنجا نیز که با عصا دریا را شکافت هیچ نیرویی به عصا نداد بلکه آن واقعه کار قدرت پروردگار بود و موسی فقط وسیله.

موضوع قفل شده است