جمع بندی نقد برهان فطرت و اشکال بر سخن امام صادق علیه السلام

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برهان فطرت و اشکال بر سخن امام صادق علیه السلام

با سلام واحترام
در مورد برهان فطرت چند اشکال و سوال در ذهنم هست ممنون میشم پاسخ بفرمایید
اول منظور از فطرتی بودن باور به خدا در این برهان چی هست؟
1-انسان بافطره دارای تصور وجود خداست(مثل تصور مفهوم وجود و ...)
2- تصدیق قضیه خدا وجود دارد فطری هست(مثل تصدیق عدم اجتماع نقیضین)
3-انسان فطرتا میل به خدا و پرستش او دارد
4- و ...
دوم اشکال 1: آیا میتوان ثابت کرد همه انسان ها فطرتا خدا گرا یا خدا باور یاچیزی مشابه این هستند؟ به نظر بنده خیر چون اول دسترسی به تمام بشریت نداریم. دوم نمونه های انسانی یافت شدن که بدون تعلیم و تعلم هیچ گرایشی به خدا نداشتند. دو نمونه بنده میارم
گروه 1: افراد کر و کور و لال- بخنر فیلسوف آلمانی با این افراد گفتگو کرده و همه گفتن هیچ تصوری از خدا نداشتن تا قبل اینکه کشیش ها با این افراد صحبت کنند.
گروه 2 : افرادی از بشر در جنگل ها پیدا شدند که گویا کل عمر در این حالت وحشی بودند دو برادر هندی و یک خانوم در امریکا که اتوکلاین در کتاب روانشناسی اجتماعی خودش این موارد رو ذکر کرده و گفته این افراد حتی زبان و فکر هم نداشتند چه برسد به باور به خدا یا گرایش به آن( نقل ها به مضمون هست و بنده از جزوه برهان های اثبات خدای دکتر ملکیان این دو گروه رو ذکر کردم)
لذا گویا گرایش به خدا عمومیتی ندارد یا اثبات عمومیت آن ممکن نیست.
سوم اشکال2: بر فرض عمومیت آیا هرچیزی که عمومیت داشت بدون تعلیم و آموزش و فطرتی هست؟ چطور ثابت می شود که فطرتی بوده و به علت آموزش و تعلیم ودر برخی موارد از راه تلقین بر انسان ها ایجاد نشده. باز اینجا دسترسی بر کل انسان ها نداریم و قابل اثبات وبحث نیست
چهارم اشکال3: بر فرض اثبات فطری بودن آیا اگر چیزی فطرتی بود دلیل وجودش در خارج میشود؟!! چطور از فطری بودن باور به خدا به وجود خدا در عالم خارج میرسیم؟!!!!!( به نظر من این مورد سوم کلا قابل اثبات نیست)
در اینجا بنده سخن امام صادق علیه السلام رو اشکالی برش دارم. در حدیثی اینطور نقل شده:
ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟ عرض کرد آری، فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.( بحار الانوار، ج 3، ص 41.)
همان طور که میبینید در این حدیث از امید انسان به کمک دیگری، وجود خدا اثبات شده است!!!!(به نظر بنده کاملا بی ربط و غلط است)
جدای اینکه حالا وسط عربستان آب کجا بوده که اون فرد تجربه غرق شدن داشته؟ بماند.
سپاس@};-

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

جوجه اردک زشت;1000833 نوشت:
با سلام واحترام
در مورد برهان فطرت چند اشکال و سوال در ذهنم هست ممنون میشم پاسخ بفرمایید

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش شما، نخست به تبیین دیدگاهی که درست میدانم می پردازم و سپس به اشکالات شما به صورت موردی پاسخگویی خواهم کرد.

متشکرم از صبوری شما@};-


1. تردیدی نیست که هیچ کسی در وهله نخست و بعد از تولد، واجد معرفت فطری نیست؛ یعنی چنین نیست که آدمی بعد از تولد همراه با اعتقاداتی متولد شود؛ خواه متعلق اعتقاد خداوند باشد، خواه غیرخداوند.

به تعبیر قرآنی، آدمی بعد از تولد توسط قوایی که خداوند به او داده است، به اشیای بیرونی اعتقاد می یابد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(1)؛ یعنی: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد» .

با عنایت به ذیل آیه، روشن می شود که معارف آدمی که از طریق چشم و گوش و غیره بدست می آید، به صورت فطری در آدمی قرار نگرفته است بلکه آدمی بعد از تولدش در دنیا باید حواس و قوای معرفتی خود را به کار بندد و به این معارف دست یابد.


2. این مطلب هم درباره اعتقاد به وجود خداوند نیز مطرح است. به بیان دقیق، انسان ها بعد از تولد، هیچ اعتقاد آگاهانه ای به هستی خداوند ندارند بلکه به مرور زمان است که انسان ها تعیین می کنند که به هستی خداوند باورمند است یا به نیستی خداوند.

اما آیا این سخن بدین معنا است که آدمی هیچ معرفت فطری به خداوند ندارد؟

به نظر می رسد آدمی هیچ معرفت فطری بالفعل و محقق شده ای ندارد چرا که اگر واجد چنین معرفتی بود، اولا آن را وجدانا درک می کردیم و ثانیا هیچ کسی نمی توانست آن را انکار کند. در حالی که می دانیم که بخشی از مردم واجد این معرفت نیستند و عمیقا ملحدند و یا خداوند را متعدد و متکثر می دانند و به شرک معتقدند.


3. بنابراین، آدمی وقتی متولد می شود واجد هیچ معرفتی فعلیت یافته ای نیست؛ حتی معرفتی درباره خداوند.

اما آیا این مطلب بدین معنا است که آدمی فاقد ارتباط فطری با خداوند است؟ هرگز.

مستند به عقل و نقل، روشن می شود که آدمی از لحظه تولد، واجد ارتباط وجودی با خداوند است که همین امر می تواند زمینه ای باشد برای معرفت به خداوند.

در واقع، این ارتباط وجودی، فطری است و نحوه آفرینش ما است که گریزی از آن نیست و ثابت و نامتغیر است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»(2)؛ یعنی: «پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏ دانند».

از این منظر، ساختار وجودی آدمی به گونه ای آفریده شده است که با خداوند مرتبط است و عین فقر و وابستگی و نیاز به خداوند است اما این بدین معنا نیست که هر انسانی به این ساختار وجودی و درونی علم و معرفت داشته باشد. آری، برخی از انسانها به این ارتباط وجودی، التفات درونی دارند و به خداوند معرفت می یابند؛ اما باید دانست که معرفت آنها فطری و نامتغیر نیست بلکه اکتسابی و متغیر است.


4. برای توضیح بیشتر، باید دو مطلب را تبیین کنیم: اولا ارتباط وجودی فطری انسان و خداوند را باید توضیح داد. ثانیا باید نشان داد که چگونه این ارتباط وجودی فطری، زمینه ای برای تحصیل معرفت است و چرا این معرفت تحصیل شده، فطری نیست و از لحظه تولد همراه ما نیست و نیازمند تذکر و تعلیم و تربیت است و به همین جهت، گاهی تحریف یا انکار می شود.

4/1 ارتباط وجودی فطری انسان و خدا: در جای خودش ثابت شده است که خداوند موجود است و علت نهایی تمامی موجودات از جمله انسان است. همچنین در جای خودش ثابت شده است که هر معلولی عین وابستگی به خداوند است و به همین جهت، برای خداوند حاضر است؛ و به همین دلیل، خداوند نیز متناسب با سعه و گستره وجودی معلول، برای معلول حاضر است. بنابراین، هر انسانی از آن جهت که مخلوق و معلول خداوند است، عین وابستگی به خداوند است و ارتباط فطری وجودی با خداوند دارد.(3) حتی اگر این دلیل عقلی را نپذیریم، از متون دینی شواهدی از جمله آیه ذر و ... داریم که نشان می دهند ما انسانها واجد ارتباط فطری با خداوند هستیم.

4/2 ارتباط وجودی فطری و معرفت حاصل از آن: این ارتباط فطری وجودی با خداوند، می تواند زمینه ای برای تحصیل معرفت به خداوند باشد اما این مطلب بدین معنا نیست که هر کسی واجد چنین معرفتی هست و یا آن کسی که واجدش می شود، معرفتش نیز فطری است چرا که معرفت همان علم و التفات و آگاهی است. این که انسان با خداوند مرتبط باشد و برای هم حاضر باشند و یا زمینه ای برای شناخت خداوند در انسان به ودیعه گذاشته شده باشد، به معنای آن نیست که لزوما انسان به این ارتباط وجودی التفات و آگاهی کامل هم داشته باشد.

به همین جهت، کاملا ممکن است که کسی واجد ارتباط وجودی فطری باشد، اما واجد این التفات نباشد و همچنان به خداوند معرفت نداشته باشد. همچنین اگر کسی به این ارتباط فطری وجودی، التفات یافت، التفاتش اکتسابی است و ممکن است گاهی به خاطر موانعی از بین برود و مغفول واقع شود؛ و به همین جهت، این التفات و معرفت، فطری نیست. در واقع، این ارتباط وجودی از سنخ گزاره ای و توصیفی نیست بلکه از سنخ وجودی است و برای معلوم شدن، نیازمند التفات درونی ما است. از این رو، گاهی ممکن است که ما به آن التفات نیابیم و یا بواسطه القائات فرهنگی و اجتماعی آن را نادیده بگیریم و هیچ بینگاریم. بلکه حتی ممکن است که آن ارتباط وجودی را درون خودمان پیدا کنیم اما آن را مورد بدفهمی و تفسیر نادرست قرار بدهیم و مثلا به تفسیر مشرکانه از خداوند معتقد شویم.(4)


5. بنابراین، با این سخن مخالفم که آدمی واجد معرفت فطری به خداوند است. آری، آدمی واجد ارتباط فطری با خداوند است که همین امر زمینه ای برای التفات درونی و معرفت به خداوند است. به همین جهت، خداوند رسولان و انبیای خودش را به سوی مردم ارسال نمود تا آنها را به این واقعیت مهم متذکر سازند و تفسیر درستی از این این واقعیت ارئه بدهند و مردم را از غفلت و یا بدفهمی نجات دهند.

پی نوشت ها:
1. نحل: 78.
2. روم: 30.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، صص172-173 و ج2، صص413-414.
4. اما برخی از فلاسفه، مستند به این که انسان با خداوند ارتباط وجودی فطری دارد، از معرفت حضوری فطری انسان به خداوند دفاع نمودند. اما سپس در مواجهه با این اشکال که چگونه می شود که این معرفت، فطری و حضوری باشد اما برخی فاقدش باشند، پاسخ می گویند که این معرفت حضوری فطری می تواند نیمه آگاهانه و یا حتی ناآگاهانه باشد! به نظر می رسد چنین چیزی تناقض گویی است چرا که معرفت فطری حضوری باید آگاهانه باشد چرا که معرفت یعنی التفات و آگاهی. بنابراین، بهتر است در مواجهه با اشکال مذکور، چنین پاسخ گفت که آدمی واجد ارتباط وجودی فطری است نه معرفت فطری حضوری. به همین جهت، گاهی التفات به این واقعیت حاصل نمی شود و یا مورد بدفهمی قرار می گیرد.

بعد از بیان دیدگاه شخصی خودم، به بررسی پرسشهای شما دوست گرامی می پردازم:

جوجه اردک زشت;1000833 نوشت:
اول منظور از فطرتی بودن باور به خدا در این برهان چی هست؟
1-انسان بافطره دارای تصور وجود خداست(مثل تصور مفهوم وجود و ...)
2- تصدیق قضیه خدا وجود دارد فطری هست(مثل تصدیق عدم اجتماع نقیضین)
3-انسان فطرتا میل به خدا و پرستش او دارد
4- و ...

اگرچه تمامی فروض قائلان خودش را دارد اما ظاهرا کسانی که از فطرت در قالب برهان فطرت استفاده می کنند، ظاهرا درصدد بیان این امر هستند که آدمی واجد خداباوری حضوری است.

البته قبول دارم که مثلا دکارت از فطری بودن تصور خداوند سخن می گفت بدین دلیل که ما نمی توانیم با استفاده از ذهن محدودمان به تصوری از کمال نامحدود برسیم.

همچنین قبول دارم که برخی همچون آنسلم یا محقق اصفهانی و ... از برهان وجودی (یا همان برهان مفهومی) سخن می گویند و معتقدند که اعتقاد به این که واجب الوجود موجود است بدیهی است و نیازی به استدلال ندارد و همین که کسی به درستی واجب الوجود را تصور کند، به آن تصدیق می کند.

....

اما ظاهرا برهانی که تحت عنوان برهان فطرت در سنت فلسفی ما مطرح شده ناظر به اثبات خداباوری وجدانی است که متکی به شناخت حضوری هر انسانی از خداوند است.

البته چنانچه که عرض کردم این برهان نمی تواند چنین امری را اثبات کند.

جوجه اردک زشت;1000833 نوشت:
دوم اشکال 1: آیا میتوان ثابت کرد همه انسان ها فطرتا خدا گرا یا خدا باور یاچیزی مشابه این هستند؟ به نظر بنده خیر چون اول دسترسی به تمام بشریت نداریم. دوم نمونه های انسانی یافت شدن که بدون تعلیم و تعلم هیچ گرایشی به خدا نداشتند. دو نمونه بنده میارم
گروه 1: افراد کر و کور و لال- بخنر فیلسوف آلمانی با این افراد گفتگو کرده و همه گفتن هیچ تصوری از خدا نداشتن تا قبل اینکه کشیش ها با این افراد صحبت کنند.
گروه 2 : افرادی از بشر در جنگل ها پیدا شدند که گویا کل عمر در این حالت وحشی بودند دو برادر هندی و یک خانوم در امریکا که اتوکلاین در کتاب روانشناسی اجتماعی خودش این موارد رو ذکر کرده و گفته این افراد حتی زبان و فکر هم نداشتند چه برسد به باور به خدا یا گرایش به آن( نقل ها به مضمون هست و بنده از جزوه برهان های اثبات خدای دکتر ملکیان این دو گروه رو ذکر کردم)
لذا گویا گرایش به خدا عمومیتی ندارد یا اثبات عمومیت آن ممکن نیست.
سوم اشکال2: بر فرض عمومیت آیا هرچیزی که عمومیت داشت بدون تعلیم و آموزش و فطرتی هست؟ چطور ثابت می شود که فطرتی بوده و به علت آموزش و تعلیم ودر برخی موارد از راه تلقین بر انسان ها ایجاد نشده. باز اینجا دسترسی بر کل انسان ها نداریم و قابل اثبات وبحث نیست

با شما موافقم که از روش تجربی نمی توان چنین چیزی را اثبات کرد چرا که همیشه احتمال خلاف متصور است.

اما قائلان به برهان فطرت، بر این باورند که ما از طریق برهان یا وحی و کلام الهی، به چنین برهانی معتقدیم که هر کسی حضورا خداوند را درک می کند و مستند به همین درک حضوری، اعتقاد حصولی وجدانی به خداوند دارد.

جوجه اردک زشت;1000833 نوشت:
چهارم اشکال3: بر فرض اثبات فطری بودن آیا اگر چیزی فطرتی بود دلیل وجودش در خارج میشود؟!! چطور از فطری بودن باور به خدا به وجود خدا در عالم خارج میرسیم؟!!!!!( به نظر من این مورد سوم کلا قابل اثبات نیست)

مدافعان برهان فطرت معتقدند که باور به وجود خدا وجدانی است یعنی مستند به علم حضوری فطری هر انسانی است. در واقع، هر کسی حضورا خداوند را در می یابد و چون علم حضوری یعنی حضور واقعیت نزد عالم، پس اساسا خطایی در آن متصور نیست. بنابراین، اگر برهان فطرت را بپذیریم، باید واقعی بودن مفادش را نیز بپذیریم.

البته چنانچه سابقا عرض شد، شخصا معتقدم که برهان فطرت نمی تواند اثبات کند که هر کسی حضورا خداوند را درک می کند و اعتقاد وجدانی به خداوند دارد؛ بلکه نهایتا می تواند ثابت کند که هر کسی زمینه فطری و بالقوه ای دارد که با هدایت و تربیت و قرار گرفتن در موقعیت های خاص، آن زمینه فطری بالقوه را به فعلیت می رساند و به خداوند معتقد شود. البته همانطور که عرض شد چون آن زمینه فطری بالقوه است، در معرض تحریف و تفسیرهای نادرست و یا نادیده انگاشتن نیز می باشد.

بر این اساس معنای روایت زیر هم مشخص می شود:

جوجه اردک زشت;1000833 نوشت:
در اینجا بنده سخن امام صادق علیه السلام رو اشکالی برش دارم. در حدیثی اینطور نقل شده:
ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟ عرض کرد آری، فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.( بحار الانوار، ج 3، ص 41.)
همان طور که میبینید در این حدیث از امید انسان به کمک دیگری، وجود خدا اثبات شده است!!!!(به نظر بنده کاملا بی ربط و غلط است)
جدای اینکه حالا وسط عربستان آب کجا بوده که اون فرد تجربه غرق شدن داشته؟ بماند.
سپاس

منظور امام صادق این نبودکه وسط عربستان دریا است بلکه منظورشان این بود که آیا تاکنون تجربه دریا رفتن داری یا نه. به هر حال می دانیم که بخش قابل توجهی از مردم عربستان اهل تجارت بوده و به شهرهای مختلفی می رفتند و یا از شهرهای مختلفی به آنجا می آمدند. کاملا طبیعی است که این فرد نیز در زمره چنین افرادی بوده باشد.

با سلام
به نظر من اصلا این حدیث به اثبات فطری بودن خداپرستی نمی پردازد بلکه به این می پردازد که خدا کیست و چه توانایی ای دارد یعنی شخص سوال کننده در حدیث مشکلش وجود خدا نیست بلکه تصور درستی از قدرت خدا نداشته است .
اما در مورد فطری بودن خدا پرستی باید گفت منظور نوزادانی است که هنوز تربیت نیافته اند و نه افراد بزرگسال البته این نظر شخصی بنده است . گواه این ادعا حدیث کل مولود یولد علی الفطره ... از پیغمبر اکرم (ص) است . در داستان شهادت نوزاد شیرخواره به بی گناهی حضرت یوسف نیز می بینیم که آن کودک با وجود اینکه پدر و مادری مشرک داشت و دانشی کسب نکرده بود سخنش را با نام خدای یکتا آغاز کرد . این همان معنای فطرت الله التی فطر الناس علیها است .
یا علی

قول سدید;1001117 نوشت:
ما ظاهرا برهانی که تحت عنوان برهان فطرت در سنت فلسفی ما مطرح شده ناظر به اثبات خداباوری وجدانی است که متکی به شناخت حضوری هر انسانی از خداوند است.

البته چنانچه که عرض کردم این برهان نمی تواند چنین امری را اثبات کند.


با سلام خدمت استاد عزیز
ببخشید من هر بار مزاحم میشم و باعث آزارتون میشم@};-
ببنید کل حرف بنده در اشکال و نقد به برهان فطرت بود به این معنی که:
انسان فطرتا خدا پرست یا خداباور و ... است پس خدا وجود دارد.
اگر شما هم مثل بنده معتقدید این برهان وجود خدا را اثبات نمی کند که دیگه بحثی نمی ماند

تمام مواردی که فرمودید که از طریق وحی و نقل این مسئله مطرح شده بود برای مباحث درون دینی هست
بله اگر خدا اثبات بشود بعد اسلام بعد میتوان از این موارد استفاده کرد در جا و کاربرد خودش اما حرف برهان فطرت
چه در برخی متون اسلامی چ برخی متون مسیحی ظاهرا اثبات وجود خداست
و سوال من هم همین هست بر فرض ما خدا گرا هستیم این دلیل بر وجود خدا نمی شود! ظاهرا شما هم با من هم عقیده اید در این موضوع
اون مباخث فطری بودن رو هم که مطرح کردم هدف نقد این برهان بود وگرنه در دیدگاه درون دیمی که بله خدا گرایی فطری هست در قرآن هم آمده

قول سدید;1001119 نوشت:
ا شما موافقم که از روش تجربی نمی توان چنین چیزی را اثبات کرد چرا که همیشه احتمال خلاف متصور است.

اما قائلان به برهان فطرت، بر این باورند که ما از طریق برهان یا وحی و کلام الهی، به چنین برهانی معتقدیم که هر کسی حضورا خداوند را درک می کند و مستند به همین درک حضوری، اعتقاد حصولی وجدانی به خداوند دارد.


این بحث علم حضوری به خدا رو بنده در یک تاپیکی در اینجا آوردم یادم نیست با کدام استاد بحث کردیم ولی ثابت شد سخن علم حضوری داشتن به خدا تمام نیست (حداقل برداشت من این بود)
قول سدید;1001120 نوشت:
لبته چنانچه سابقا عرض شد، شخصا معتقدم که برهان فطرت نمی تواند اثبات کند که هر کسی حضورا خداوند را درک می کند و اعتقاد وجدانی به خداوند دارد؛ بلکه نهایتا می تواند ثابت کند که هر کسی زمینه فطری و بالقوه ای دارد که با هدایت و تربیت و قرار گرفتن در موقعیت های خاص، آن زمینه فطری بالقوه را به فعلیت می رساند و به خداوند معتقد شود. البته همانطور که عرض شد چون آن زمینه فطری بالقوه است، در معرض تحریف و تفسیرهای نادرست و یا نادیده انگاشتن نیز می باشد.

در مورد این بحث فطری بودن علم به خدا در حالت بالقوه بنده نقدی دارم منتهی چون موضوع بحث نیست وارد نمیشم چون خودتون اشاره کردید این برهان تمام نیست دیگه وارد بحث معنی بالقوه بوده یک علم نمیشم
سپاس فراوان

قول سدید;1001120 نوشت:
منظور امام صادق این نبودکه وسط عربستان دریا است بلکه منظورشان این بود که آیا تاکنون تجربه دریا رفتن داری یا نه. به هر حال می دانیم که بخش قابل توجهی از مردم عربستان اهل تجارت بوده و به شهرهای مختلفی می رفتند و یا از شهرهای مختلفی به آنجا می آمدند. کاملا طبیعی است که این فرد نیز در زمره چنین افرادی بوده باشد.

اما در مورد بحث حدیث حرف بنده این هست که امام یک شرایط فرضی برای ما و واقعیه تجربه شده برای فرد شنونده در نظر میگیرند
بعد میکن در این شرایط امید داشتی کسی کمکت کنه بعد میگن اون خداست
اگر مرادشون این بوده که پون امید داری کسی کمکت کنه( حالا کمک ماورایی- کمک از خدا- کمک طبیعیو ...) پس خدا هست من اشکال دارم که امید داشتن به چیزی وجود اون چیزو ثابت نمیکنه
جدای اینکه ممکنه شما یک بی خدا رو در حالت سخت ببینید که از خدا کمک میخواد این مسائل ریشه روانی داره به نظرم یعنی در زمان های ترس و استرس شدید و ... انسان ها به سختی میتونن منطقی عمل کنند(منظورم از منطقی بر مبنای نظام فکریشون هست) از طرفی خوب بحث مرگ و این ها که دیگه کاملا مشخصه انسان مگر چند بار تجربه برخورد با این موضوع رو داره

اگر نه مرادشدون اثبات خدا نبوده که مهم نیست کلا بحثی ندارم@};-@};-@};-

Amir1377;1001165 نوشت:
ا سلام
به نظر من اصلا این حدیث به اثبات فطری بودن خداپرستی نمی پردازد بلکه به این می پردازد که خدا کیست و چه توانایی ای دارد یعنی شخص سوال کننده در حدیث مشکلش وجود خدا نیست بلکه تصور درستی از قدرت خدا نداشته است .
اما در مورد فطری بودن خدا پرستی باید گفت منظور نوزادانی است که هنوز تربیت نیافته اند و نه افراد بزرگسال البته این نظر شخصی بنده است . گواه این ادعا حدیث کل مولود یولد علی الفطره ... از پیغمبر اکرم (ص) است . در داستان شهادت نوزاد شیرخواره به بی گناهی حضرت یوسف نیز می بینیم که آن کودک با وجود اینکه پدر و مادری مشرک داشت و دانشی کسب نکرده بود سخنش را با نام خدای یکتا آغاز کرد . این همان معنای فطرت الله التی فطر الناس علیها است .
یا علی

سلام دوست عزیز
منظور بنده از مطرح کردن بحث فطرت اثبات اون در یک جو برون دینی بود
یعنی اگر وجود خدا ثابت نشده و حقانیت اسلام مشخص نیست در این صورت آیا میشه عقلا ثابت کرد انسان فطرتا خداپرست و خدا گرا هست؟
بله از منظر درون دینی که قطعا جواب سوال بله هست و دلایل نقلی زیادی براش داریم مثل همون حدیث که آوردید
کلا سوالم در این مضوع هست که برهان فطرت میگه:
انسان فطرتا خدا گرا ست در نتیچه خدا وجود دارد
بنده میگم اولا مقدمه قابل اثبات نیست(بدون استفاده از گزاره های درون دینی)
دوما نتیجه گیری کاملا بی ربط به مقدمه هست
منظورا من صرفا نقد این برهانه
سپاس@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;1001262 نوشت:
با سلام خدمت استاد عزیز
ببخشید من هر بار مزاحم میشم و باعث آزارتون میشم

سلام و عرض ادب وتشکر از لطف شما

از گفتگو با شما و دقت نظر شما لذت می برم و هیچ گاه احساس بدی نداشتم. گل

جوجه اردک زشت;1001262 نوشت:
ببنید کل حرف بنده در اشکال و نقد به برهان فطرت بود به این معنی که:
انسان فطرتا خدا پرست یا خداباور و ... است پس خدا وجود دارد.

البته همانطور که عرض شد برهان فطرت مقدمات بیشتری دارد. مثلا کسی که از خداباوری و تصور فطری خداوند به وجود خداوند می رسد (دکارت) از این جهت است که می گوید تصور خداوند ناشی از ذهن محدود نیست.

یا کسی که از خداباوری وجدانی به وجود خداوند می رسد (برخی از متقکران مسلمان) از این جهت است که معتقد است این باور وجدانی متکی به علم حضوری است و هر انسانی از این جهت که وجودش عین ربط به خداوند است پس باید واجد این علم حضوری و آن باور وجدانی باشد. (باور وجدانی از سنخ معلومات حصولی است که متکی به علم حضوری است.)

جوجه اردک زشت;1001262 نوشت:
اگر شما هم مثل بنده معتقدید این برهان وجود خدا را اثبات نمی کند که دیگه بحثی نمی ماند

نکته انتقادی بنده این است اگر هم بپذیریم که وجود هر کسی عین ربط به خداوند است و هر کسی به اندازه گستره وجودیش برایش خداوند حاضر است، باز هم وجود خداوند اثبات نمی شود چرا که:

اولا برهان مذکور وجود خداوند را اثبات نمی کند بلکه لزوم علم حضوری انسان به خداوند را اثبات می کند؛ یعنی حتی اگر تمامی مقدمات برهان را بپذیریم، نهایتا اثبات می شود که ما به خداوند علم حضوری داریم. در واقع، برهان مذکور متضمن قبول خداوند به عنوان علت حقیقی هستی ما است و وجود ما را عین ربط و وابستگی برای خداوند می داند. اینها جزء مقدمات استدلال است. بنابراین، معنا ندارد که این برهان وجود خداوند را اثبات کند بلکه درصدد اثبات این نکته است که هر انسانی به خداوند علم حضوری دارد.

به دیگر سخن، این برهان از وجود خداوند به سود لزوم خداباوری حضوری استفاده می کند نه این که از خداباوری حضوری به سود وجود خداوند استفاده کند.

ثانیا علم حضوری از سنخ علم و اشراف و التفات است و کافی نیست که چیزی برای چیزی حاضر باشد. بنابراین، برهان مذکور حتی اثبات نمی کند که هر انسانی لزوما به خداوند علم حضوری دارد بلکه صرفا اثبات می کند که هر انسانی می تواند به خداوند علم حضوری داشته باشد.

مگر این که بگوییم علم حضوری یعنی حضور چیزی برای چیز دیگر. در این صورت، برهان مذکور، علم حضوری به خدا رااثبات می کند.

اما روشن است که حضور چیزی برای چیز دیگر کافی نیست تا علم حضوری رخ بدهد. توضیح بیشتر این که در تفکر فلسفی سنتی علم حضوری را اینگونه تعریف می کنند: حضور چیزی برای چیزی دیگر. اما به نظر می رسد این تعریف ناکافی است. در علم حضوری باید حیث علمی و اشراف و التفات به چیزی مراعات گردد. بنابراین، تعریف درست علم حضوری این است: اشراف بی واسطه عالم به چیزی.
در این صورت، برهان مذکور نمی تواند اثبات کند که هر انسانی حضور خداوند را احساس می کند و به آن التفات دارد بلکه صرفا اثبات می کند که هر کسی در صورت رفع موانع و التفات درونی و یا تلنگر وجودی (همچون ترس شدید) ... خداوند را حضورا درک کند. بنابراین، این برهان صرفا معرفت فطری بالقوه را اثبات می کند که در واقع معرفت نیست بلکه زمینه ای برای ایجاد معرفت است. احادیث و آیات نیز به همین امر اشاره داشتند که اگر در موقعیت وجودی خاصی (مثلا ترس شدید از مرگ در دریا) قرار بگیری، حضور خدا را درک می کنی.

این تبیین از خداباوری حضوری از دو جهت مفیدتر است: اولا دقت نظر دارد و متوجه است که علم یعنی التفات و اشراف بی واسطه، نه صرف حضور چیزی برای چیز دیگر. ثانیا نمونه های تجربی از خداناباوران آن را نقض نمی کند چرا که مدعای ما این نبود که هر کسی بالفعل واجد چنین معرفتی است.

جوجه اردک زشت;1001262 نوشت:
تمام مواردی که فرمودید که از طریق وحی و نقل این مسئله مطرح شده بود برای مباحث درون دینی هست

به نظر بنده حتی متون دینی نیز بیانگر لزوم علم حضوری هر انسانی به خداوند نیست بلکه درصدد بیان این نکته است که هر انسانی به گونه ای خلق شده که می تواند خداوند را با عقل یا شهود درونی درک کند. (دقت بفرمایید: می تواند نه این که حتما واجد این علم حضوری است) البته شاید بتوان پذیرفت که عرفا به معرفت فطری بالقوه نیز معرفت گفته شود. در واقع، معرفت بالقوه معرفت نیست بلکه زمینه معرفت است اما شاید بتوان به آن نیز عرفا معرفت گفت. در ادبیات عرفی حتی به انسان که شجاع است «شیر» می گویند با آن که می دانند فلانی انسان است نه حیوان.

جوجه اردک زشت;1001262 نوشت:
بله اگر خدا اثبات بشود بعد اسلام بعد میتوان از این موارد استفاده کرد در جا و کاربرد خودش اما حرف برهان فطرت
چه در برخی متون اسلامی چ برخی متون مسیحی ظاهرا اثبات وجود خداست

بله موافقم. به همین جهت دو نکته انتقادی سابق را عرض کردم.

جوجه اردک زشت;1001263 نوشت:
این بحث علم حضوری به خدا رو بنده در یک تاپیکی در اینجا آوردم یادم نیست با کدام استاد بحث کردیم ولی ثابت شد سخن علم حضوری داشتن به خدا تمام نیست (حداقل برداشت من این بود)

ظاهرا بنده در خدمت شما بودم.

همانجا نیز به همین دو نکته انتقادی اشاره داشتم.

جوجه اردک زشت;1001263 نوشت:
در مورد این بحث فطری بودن علم به خدا در حالت بالقوه بنده نقدی دارم منتهی چون موضوع بحث نیست وارد نمیشم چون خودتون اشاره کردید این برهان تمام نیست دیگه وارد بحث معنی بالقوه بوده یک علم نمیشم
سپاس فراوان

به گمانم، نکات انتقادی سابق، سوءتفاهم را تا حدودی برطرف می کند

جوجه اردک زشت;1001272 نوشت:
اما در مورد بحث حدیث حرف بنده این هست که امام یک شرایط فرضی برای ما و واقعیه تجربه شده برای فرد شنونده در نظر میگیرند
بعد میکن در این شرایط امید داشتی کسی کمکت کنه بعد میگن اون خداست
اگر مرادشون این بوده که پون امید داری کسی کمکت کنه( حالا کمک ماورایی- کمک از خدا- کمک طبیعیو ...) پس خدا هست من اشکال دارم که امید داشتن به چیزی وجود اون چیزو ثابت نمیکنه
جدای اینکه ممکنه شما یک بی خدا رو در حالت سخت ببینید که از خدا کمک میخواد این مسائل ریشه روانی داره به نظرم یعنی در زمان های ترس و استرس شدید و ... انسان ها به سختی میتونن منطقی عمل کنند(منظورم از منطقی بر مبنای نظام فکریشون هست) از طرفی خوب بحث مرگ و این ها که دیگه کاملا مشخصه انسان مگر چند بار تجربه برخورد با این موضوع رو داره

اگر نه مرادشدون اثبات خدا نبوده که مهم نیست کلا بحثی ندارم@};-@};-@};-

در روایتی که شما نقل فرمودید، سخن از چیستی خداوند است نه اثباتش:

١٦ ـ م ، مع : محمدبن القاسم المفسر ، عن يوسف بن محمد بن زياد ، وعلي بن محمد بن سيار وكانا من الشيعة الامامية عن أبويهما ، عن الحسن بن علي بن محمد : في قول الله عزوجل : بسم الله الرحمن الرحيم فقال : الله هو الذي يتأله إليه عند الحوائج والشدائد كل مخلوق عند انقطاع الرجاء من كل من دونه وتقطع الاسباب من جميع من سواه ، تقول : بسم الله أي أستعين على اموري كلها بالله الذي لا تحق العبادة إلا له ، المغيث إذا استغيث ، والمجيب إذا دعى ، وهو ما قال رجل للصادق : يا ابن رسول الله دلني على الله ما هو؟ فقد أكثر علي المجادلون وحيروني ، فقال له : يا عبداله هل ركبت سفينة قط؟ قال : نعم ، قال : فهل كسر بك حيث لا سفينة تنجيك ، ولا سباحة تغنيك؟ قال : نعم ، قال : فهل تعلق قلبك هنالك أن شيئا من الاشياء قادر على أن يخلصك من ورطتك؟ قال : نعم ، قال الصادق : فذلك الشئ هو الله القادر على الانجاء حيث لا منجي ، وعلي الاغاثة حيث لا مغيث(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج3، ص41).

بگذریم از این که در هر گفتگویی ذهنیت طرفین دخیل است و در این مورد ما دقیقا از آن مطلع نیستیم؛ خصوصا این که می دانیم برخی از کلمات معصومین جدال احسن است و متناسب با ذهنیت مخاطب است.

شاید هم مفاد حدیث در راستای همان چیزی باشد که پیش تر عرض شد: هر انسانی می تواند خداوند را حضورا و بدون فکر و استدلال احساس کند؛ خصوصا در شرایط سخت.

قول سدید;1001307 نوشت:
به نظر بنده حتی متون دینی نیز بیانگر لزوم علم حضوری هر انسانی به خداوند نیست بلکه درصدد بیان این نکته است که هر انسانی به گونه ای خلق شده که می تواند خداوند را با عقل یا شهود درونی درک کند. (دقت بفرمایید: می تواند نه این که حتما واجد این علم حضوری است) البته شاید بتوان پذیرفت که عرفا به معرفت فطری بالقوه نیز معرفت گفته شود. در واقع، معرفت بالقوه معرفت نیست بلکه زمینه معرفت است اما شاید بتوان به آن نیز عرفا معرفت گفت. در ادبیات عرفی حتی به انسان که شجاع است «شیر» می گویند با آن که می دانند فلانی انسان است نه حیوان.

سلام مجدد
ببنید اگر منظور دین این باشد که
فردی مراحل معرفت و عرفان را طی کند بعد به شهود میرسد و این قابلیت را دارد که مثلا خدا را شهود کند خوب اینکه مسئله مهمی نیست
و همینطوری که فرمودید خدا را ثابت نمیکند

قول سدید;1001308 نوشت:
ظاهرا بنده در خدمت شما بودم.

همانجا نیز به همین دو نکته انتقادی اشاره داشتم.


خواهش میکنم لطف کردید وقت گذاشتید من شرمندم میدونم شما خیلی سرتون شلوغ هست
سوالات من هم خیلی زیاد و وقت گیره گاهی روم نمیشه بعضی هاشو اصلاح مطرح کنم الان هم روم سیاه در یک تاپیک دیگه دارم استاد صدیق رو اذیت میکنم:/
البته دارم سعی میکنم چند جلسه برم خدمت یکی از شاگردان علامه حسن زاده شاید یکم حل بشه مشکلاتم
البته شاید هم حل نشد آزاد شدیم از این دین:d
بازم تشکر بنده دیگه سوالی ندارم
سپاس@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;1001692 نوشت:
سلام مجدد
ببنید اگر منظور دین این باشد که
فردی مراحل معرفت و عرفان را طی کند بعد به شهود میرسد و این قابلیت را دارد که مثلا خدا را شهود کند خوب اینکه مسئله مهمی نیست
و همینطوری که فرمودید خدا را ثابت نمیکند

البته ظاهرا کسانی که از خداباوری یا خداگرایی فطری یاد می کنند، منظورشان معرفت شهودی ناشی از سیر و سلوک نیست بلکه یک معرفت عمومی و در دسترس برای همگان است.

در مورد معرفت شهودی عرفانی گفتنی است که برخی از متفکران غربی همچون آلستون، کوشیدند تا نشان بدهند که می توان از تجربه دینی و عرفانی، به وجاهت و اعتبار مفاد تجربه دینی و عرفانی در باب خداوند رسید؛ یعنی همانطور که از تجربه حسی به اعتبار اولیه و موقت مفادش می رسیم، در تجربه عرفانی نیز این ظرفیت وجود دارد که به اعتبار اولیه مفادشان در باب خداوند برسیم ...

جوجه اردک زشت;1001692 نوشت:
خواهش میکنم لطف کردید وقت گذاشتید من شرمندم میدونم شما خیلی سرتون شلوغ هست
سوالات من هم خیلی زیاد و وقت گیره گاهی روم نمیشه بعضی هاشو اصلاح مطرح کنم الان هم روم سیاه در یک تاپیک دیگه دارم استاد صدیق رو اذیت میکنم:/
البته دارم سعی میکنم چند جلسه برم خدمت یکی از شاگردان علامه حسن زاده شاید یکم حل بشه مشکلاتم
البته شاید هم حل نشد آزاد شدیم از این دین
بازم تشکر بنده دیگه سوالی ندارم
سپاس

بنده از گفتگوی علمی با دوستانی همچون شما که از دقت نظر بالایی برخوردارند، لذت می برم.

در پناه حق موفق و پیروز باشید@};-

جوجه اردک زشت;1001692 نوشت:
سلام مجدد
ببنید اگر منظور دین این باشد که
فردی مراحل معرفت و عرفان را طی کند بعد به شهود میرسد و این قابلیت را دارد که مثلا خدا را شهود کند خوب اینکه مسئله مهمی نیست
و همینطوری که فرمودید خدا را ثابت نمیکند

البته ظاهرا کسانی که از خداباوری یا خداگرایی فطری یاد می کنند، منظورشان معرفت شهودی ناشی از سیر و سلوک نیست بلکه یک معرفت عمومی و در دسترس برای همگان است.

در مورد معرفت شهودی عرفانی گفتنی است که برخی از متفکران غربی همچون آلستون، کوشیدند تا نشان بدهند که می توان از تجربه دینی و عرفانی، به وجاهت و اعتبار مفاد تجربه دینی و عرفانی در باب خداوند رسید؛ یعنی همانطور که از تجربه حسی به اعتبار اولیه و موقت مفادش می رسیم، در تجربه عرفانی نیز این ظرفیت وجود دارد که به اعتبار اولیه مفادشان در باب خداوند برسیم ...

جوجه اردک زشت;1001692 نوشت:
خواهش میکنم لطف کردید وقت گذاشتید من شرمندم میدونم شما خیلی سرتون شلوغ هست
سوالات من هم خیلی زیاد و وقت گیره گاهی روم نمیشه بعضی هاشو اصلاح مطرح کنم الان هم روم سیاه در یک تاپیک دیگه دارم استاد صدیق رو اذیت میکنم:/
البته دارم سعی میکنم چند جلسه برم خدمت یکی از شاگردان علامه حسن زاده شاید یکم حل بشه مشکلاتم
البته شاید هم حل نشد آزاد شدیم از این دین
بازم تشکر بنده دیگه سوالی ندارم
سپاس

بنده از گفتگوی علمی با دوستانی همچون شما که از دقت نظر بالایی برخوردارند، لذت می برم.

در پناه حق موفق و پیروز باشید@};-

پرسش:
در مورد برهان فطرت چند اشکال و سوال در ذهنم هست ممنون میشم پاسخ بفرمایید:
اول: منظور از فطری بودن باور به خدا در این برهان چه چیزی است؟(انسان بالفطره دارای تصور وجود خداست مثل تصور مفهوم وجود، یا بالفطره دارای باور به وجود خداست مثل باور به عدم اجتماع نقیضین، یا بالفطره دارای میل و گرایش به خداپرستی است)
دوم آیا میتوان ثابت کرد همه انسان ها فطرتا خدا گرا یا خدا باور یا چیزی مشابه این هستند؟ به نظر بنده خیر چون اول دسترسی به تمام بشریت نداریم. دوم نمونه های انسانی یافت شده اند که بدون تعلیم و تعلم هیچ گرایشی به خدا نداشتند. بنابراین، گویا گرایش به خدا عمومیتی ندارد یا اثبات عمومیت آن ممکن نیست.
سوم: بر فرض عمومیت، آیا هرچیزی که عمومیت داشت بدون تعلیم و آموزش و فطرتی هست؟ چطور ثابت می شود که فطرتی بوده و به علت آموزش و تعلیم ودر برخی موارد از راه تلقین بر انسان ها ایجاد نشده است؟ باز اینجا دسترسی بر کل انسان ها نداریم و قابل اثبات و بحث نیست.
چهارم: بر فرض اثبات فطری بودن، آیا اگر چیزی فطری بود دلیل وجودش در خارج میشود؟ چطور از فطری بودن باور به خدا به وجود خدا در عالم خارج میرسیم؟! به نظر من این مورد سوم کلا قابل اثبات نیست.
پنجم: با این اشکالات، روشن می شود که سخن امام صادق (علیه السلام) قابل قبول نیست که از ایشان نقل قول شده: ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟ عرض کرد آری، فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.( بحار الانوار، ج 3، ص 41). همان طور که میبینید در این حدیث از امید انسان به کمک دیگری، وجود خدا اثبات شده است که به نظر بنده کاملا غلط است. جدای اینکه حالا وسط عربستان آب کجا بوده که اون فرد تجربه غرق شدن داشته باشد!

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. تردیدی نیست که هیچ کسی در وهله نخست و بعد از تولد، واجد معرفت فطری بالفعل و آگاهانه نیست؛ یعنی چنین نیست که آدمی بعد از تولد همراه با ادراک و اعتقاداتی متولد شود؛ خواه متعلق ادراک و اعتقاد خداوند باشد، خواه غیرخداوند. به تعبیر قرآنی، آدمی بعد از تولد توسط قوایی که خداوند به او داده است، به اشیای بیرونی اعتقاد می یابد: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(1)؛ یعنی: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمى‏دانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد» .

با عنایت به ذیل آیه، روشن می شود که معارف آدمی که از طریق چشم و گوش و غیره بدست می آید، به صورت فطری در آدمی قرار نگرفته است بلکه آدمی بعد از تولدش در دنیا باید حواس و قوای معرفتی خود را به کار بندد و به این معارف دست یابد.

2. این مطلب هم درباره اعتقاد به وجود خداوند نیز مطرح است. به بیان دقیق، انسان ها بعد از تولد، هیچ اعتقاد بالفعل و مشخص و آگاهانه ای به هستی خداوند ندارند بلکه به مرور زمان است که انسان ها تعیین می کنند که به هستی خداوند باورمندند یا به نیستی خداوند.
.
اما آیا این سخن بدین معنا است که آدمی هیچ معرفت فطری به خداوند ندارد؟ به نظر می رسد آدمی هیچ معرفت فطری بالفعل و محقق شده ای ندارد چرا که اگر واجد چنین معرفتی بود، اولا آن را وجدانا درک می کردیم و ثانیا هیچ کسی نمی توانست آن را انکار کند. در حالی که می دانیم که بخشی از مردم واجد این معرفت نیستند و عمیقا ملحدند و یا خداوند را متعدد و متکثر می دانند و به شرک معتقدند. البته این امر به معنای نفی معرفت بالقوه (یا همان زمینه وجودی برای پیدایش معرفت بالفعل) نیست.

3. بنابراین، آدمی وقتی متولد می شود واجد هیچ معرفت فعلیت یافته و آگاهانه ای نیست؛ حتی معرفتی درباره خداوند. اما آیا این مطلب بدین معنا است که آدمی فاقد ارتباط فطری با خداوند و زمینه درک حضوری از خداوند است؟ هرگز. مستند به عقل و نقل، روشن می شود که آدمی از لحظه تولد، واجد ارتباط وجودی با خداوند است که همین امر می تواند زمینه ای باشد برای معرفت به خداوند. در واقع، این ارتباط وجودی، فطری است و نحوه آفرینش ما است که گریزی از آن نیست و ثابت و نامتغیر است:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»(2)؛ یعنی: «پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند».

از این منظر، ساختار وجودی آدمی به گونه ای آفریده شده است که با خداوند مرتبط است و عین فقر و وابستگی و نیاز به خداوند است اما این بدین معنا نیست که هر انسانی به این ساختار وجودی و درونی علم و معرفت بالفعل و آگاهانه داشته باشد. آری، برخی از انسانها به این ارتباط وجودی، التفات درونی دارند و به خداوند معرفت می یابند؛ اما باید دانست که فعلیت یافتن این معرفت فطری بالقوه، عمومیت ندارد و در برخی موارد، بواسطه وجود موانعی مغفول واقع می شود و یا مورد بدفهمی قرار می گیرد.

4. برای توضیح بیشتر، باید دو مطلب را تبیین کنیم: اولا ارتباط وجودی فطری انسان و خداوند را باید توضیح داد. ثانیا باید نشان داد که چگونه این ارتباط وجودی فطری، زمینه ای برای تحصیل معرفت و آگاهی بالفعل است و چرا این آگاهی به صورت عمومی گاهی فعلیت نمی یابد و از لحظه تولد همراه ما نیست و نیازمند تذکر و تعلیم و تربیت است و به همین جهت، گاهی تحریف یا انکار می شود.

4/1 ارتباط وجودی فطری انسان و خدا: در جای خودش ثابت شده است که خداوند موجود است و علت نهایی تمامی موجودات از جمله انسان است. همچنین در جای خودش ثابت شده است که هر معلولی عین وابستگی به خداوند است و به همین جهت، برای خداوند حاضر است؛ و به همین دلیل، خداوند نیز متناسب با سعه و گستره وجودی معلول، برای معلول حاضر است. بنابراین، هر انسانی از آن جهت که مخلوق و معلول خداوند است، عین وابستگی به خداوند است و ارتباط فطری وجودی با خداوند دارد.(3)

4/2 ارتباط وجودی فطری و معرفت حاصل از آن: این ارتباط فطری وجودی با خداوند، می تواند زمینه ای برای تحصیل معرفت آگاهانه به خداوند باشد اما این مطلب بدین معنا نیست که هر کسی واجد چنین معرفت آگاهانه ای است. این که انسان با خداوند مرتبط باشد و برای هم حاضر باشند، به معنای آن نیست که لزوما انسان به این ارتباط وجودی التفات و آگاهی هم دارد.

به همین جهت، کاملا ممکن است که کسی واجد ارتباط وجودی فطری باشد، اما واجد این التفات نباشد و همچنان به خداوند معرفت بالفعل نداشته باشد. همچنین ممکن است گاهی این ارتباط وجودی به خاطر موانعی، مغفول واقع شود. در واقع، این ارتباط وجودی از سنخ گزاره ای و توصیفی نیست بلکه از سنخ وجودی است و برای معلوم شدن، نیازمند التفات درونی ما است. از این رو، گاهی ممکن است که ما به آن التفات نیابیم و یا بواسطه القائات فرهنگی و اجتماعی آن را نادیده بگیریم و هیچ بینگاریم. بلکه حتی ممکن است که آن ارتباط وجودی را درون خودمان پیدا کنیم اما آن را مورد بدفهمی و تفسیر نادرست قرار بدهیم و مثلا به تفسیر مشرکانه از خداوند معتقد شویم.(4)

5. بنابراین، با این سخن مخالفم که آدمی لزوما واجد معرفت فطری بالفعل و آگاهانه به خداوند است. آری، آدمی واجد ارتباط فطری با خداوند (یا همان زمینه معرفت بالفعل یا به بیان دیگر همان معرفت بالقوه) است که همین امر زمینه ای برای التفات درونی و معرفت به خداوند است. به همین جهت، خداوند رسولان و انبیای خودش را به سوی مردم ارسال نمود تا آنها را به این واقعیت مهم متذکر سازند و تفسیر درستی از این این واقعیت ارئه بدهند و مردم را از غفلت و یا بدفهمی نجات دهند.

به بیان دیگر، مستند به عقل و نقل، روشن می شود که هر انسانی نسبت به خداوند معرفت بالقوه دارد اما گاهی این معرفت بالفعل می شود و مورد التفات و آگاهی قرار می گیرد و گاهی هم مغفول می ماند و یا مورد بدفهمی قرار می گیرد.

6. اینک به اشکالات و ابهاماتی که در پرسش مرقوم شده می پردازیم:

در مورد اشکال اول گفتنی است که اگرچه تمامی فروض فطری بودن مفهوم خدا و یا فطری بودن گرایش به خداپرستی و ... قائلان خودش را دارد اما ظاهرا در سنت فلسفی ما کسانی که از فطرت در قالب برهان فطرت استفاده می کنند، ظاهرا درصدد بیان این امر هستند که آدمی واجد خداباوری حضوری است.

البته قبول داریم که مثلا دکارت از فطری بودن تصور خداوند سخن می گفت بدین دلیل که ما نمی توانیم با استفاده از ذهن محدودمان به تصوری از کمال نامحدود برسیم.

همچنین قبول داریم که برخی همچون آنسلم یا محقق اصفهانی و ... از برهان وجودی (یا همان برهان مفهومی) سخن می گویند و معتقدند که اعتقاد به این که واجب الوجود موجود است بدیهی است و نیازی به استدلال ندارد و همین که کسی به درستی واجب الوجود را تصور کند، به آن تصدیق می کند.

اما ظاهرا برهانی که تحت عنوان برهان فطرت در سنت فلسفی ما مطرح شده ناظر به اثبات خداباوری وجدانی است که متکی به شناخت حضوری هر انسانی از خداوند است. البته چنانچه که عرض شد این برهان درصدد بیان اثبات بالفعل بودن این معرفت و آگاهی نیست.

اما در مورد اشکال دوم گفتنی است که با شما موافقم که از روش تجربی نمی توان خداباوری فطری را اثبات کرد چرا که همیشه احتمال خلاف متصور است. اما قائلان به برهان فطرت، بر این باورند که ما از طریق برهان یا وحی و کلام الهی، به چنین برهانی معتقدیم که هر کسی می تواند حضورا خداوند درک کند و مستند به همین زمینه درک حضوری، اعتقاد حضوری و باور حصولی وجدانی به خداوند بیابد.

اما در مورد اشکال سوم گفتنی است که قبول داریم که عمومی بودن هر باوری به معنای فطری بودنش نیست. در این برهان نیز از این روش استفاده نشده است بلکه از دلایل عقلی خاصی استفاده شده که رابطه هر علت و معلولی را شامل می شود: معلول با علتش به اندازه محدودیت خودش، ارتباط حضوری دارد.

اما در مورد اشکال چهارم و خطاپذیری باور فطری گفتنی است که مدافعان برهان فطرت معتقدند که باور به وجود خدا وجدانی است یعنی مستند به علم حضوری در فطرت هر انسان است. در واقع، هر کسی می تواند حضورا خداوند را در یابد و چون علم حضوری یعنی حضور واقعیت نزد عالم، پس اساسا خطایی در آن متصور نیست. بنابراین، اگر برهان فطرت را بپذیریم، باید واقعی بودن مفادش را نیز بپذیریم.

البته چنانچه سابقا عرض شد، برهان فطرت نمی تواند اثبات کند که هر کسی بالفعل حضورا خداوند را درک می کند و اعتقاد وجدانی به خداوند دارد؛ بلکه نهایتا می تواند ثابت کند که هر کسی زمینه فطری و بالقوه ای دارد که با هدایت و تربیت و قرار گرفتن در موقعیت های خاص، آن زمینه فطری بالقوه را به فعلیت می رساند و به خداوند معتقد شود. البته همانطور که عرض شد چون آن زمینه فطری بالقوه است، در معرض تحریف و تفسیرهای نادرست و یا نادیده انگاشتن نیز می باشد.

اما در مورد اشکال پنجم که ناظر به روایت منقول از امام صادق (علیه السلام) بود نیز گفتنی است که:

اولا با ملاحظه متن عربی این روایت، چنین استظهار می شود که این روایت درصدد سخن گفتن از چیستی خداوند است نه اثباتش. به این فراز دقت بفرمایید: «وهو ما قال رجل للصادق : يا ابن رسول الله دلِّني على الله ما هو؟» یعنی: مردی به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد که ای فرزند رسول خدا مرا از چیستی خدا باخبر کن.

ثانیا در هر گفتگویی ذهنیت طرفین دخیل است و در این مورد ما دقیقا از آن مطلع نیستیم؛ خصوصا این که می دانیم برخی از کلمات معصومین جدال احسن است و متناسب با ذهنیت مخاطب است.

ثالثا شاید هم مفاد حدیث در راستای همان چیزی باشد که پیش تر عرض شد: هر انسانی می تواند خداوند را حضورا و بدون فکر و استدلال احساس کند؛ خصوصا در شرایط سخت.

رابعا منظور امام صادق (علیه السلام) این نبودکه وسط عربستان دریا است بلکه منظورشان این بود که آیا تاکنون تجربه دریا رفتن داری یا نه. به هر حال می دانیم که بخش قابل توجهی از مردم عربستان اهل تجارت بوده و به شهرهای مختلفی می رفتند و یا از شهرهای مختلفی به آنجا می آمدند. کاملا طبیعی است که این فرد نیز در زمره چنین افرادی بوده باشد.

پی نوشت ها:
1. نحل: 78.
2. روم: 30.
3. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، صص172-173 و ج2، صص413-414.
4. اما برخی از فلاسفه، مستند به این که انسان با خداوند ارتباط وجودی فطری دارد، از معرفت حضوری فطری انسان به خداوند دفاع نمودند. اما سپس در مواجهه با این اشکال که چگونه می شود که این معرفت، فطری و حضوری باشد اما برخی فاقدش باشند، پاسخ می گویند که این معرفت حضوری فطری می تواند نیمه آگاهانه و یا حتی ناآگاهانه باشد! به نظر می رسد چنین چیزی تناقض گویی است چرا که معرفت فطری حضوری باید آگاهانه باشد چرا که معرفت یعنی التفات و آگاهی. بنابراین، بهتر است در مواجهه با اشکال مذکور، چنین پاسخ گفت که آدمی واجد ارتباط وجودی فطری است نه معرفت فطری حضوری. به همین جهت، گاهی التفات به این واقعیت حاصل نمی شود و یا مورد بدفهمی قرار می گیرد. به این زمینه معرفت فطری بالفعل و آگاهانه، تسامحا معرفت بالقوه می گوییم.

موضوع قفل شده است