چرا حکم تکفیر نمی دهید؟
تبهای اولیه
و هو العالم و المحیط
چرا حکم تکفیر نمی دهید؟
با عرض سلام و عرض تبریک و تهنیت به مناسبت ولادت اسطوره توحید و بندگی حضرت حسین بن علی علیه السلام:Gol:
جناب عاشق عزیز
من خدمت شما تبریک عرض می کنم بواسطه دفاعیه ای که مطرح نمودید که اگر اهلش مخاطب مستقیم سخن من می بود اینچنین نمی توانست از خود دفاع کند.
آیات مشخص سوره توبه
دلایل قیام امام حسین و صلح امام حسن
شرایط تشخیص کفر و شرک از دیدگاه اهل سنت و شیعه
برای اثبات این مطلب کفایت می کرد.
من این 3 بیت شعر را برای شما و دوستان ذکر نمی کنم چراکه شما هم می دانید این بی تفاوتی انسانی و شرعی نیست.
بنی آدم اعضای یکدیگرند -------- که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار ---- دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی ---- نشاید که نامت نهند آدمی
و من الله التوفیق
یاحق
با عنایت به استفتائات جداگانه شبه مفتیان وهابی مبنی بر تکفیر تشیع و همینطور استفتائاتی از این قوم مبنی بر وجوب قتل نفس مشرک و کافر از طرف این اشخاص . چرا علمای تشیع تا کنون فتوی و حکم تکفیر این مفتیان را با وجود چنین بدعتی در دین و صدور حکم قتل نفس( حتی )مشرک و کافر با استناد به موهوماتی که با دین اسلام در تضاد واضح و مبین است صادر نکرده اند؟ این مطلب اظهر من الشمس است که بدعت در دین و انحراف مسلمین از صراط مستقیم الهی و وقوع اینهمه ظلم و قتل نفس بر اثر کج رویهای اینان نماد و نشانه ظلم و در نتیجه شرک به خداوند رحمان است. من متوجه نمی شوم چرا آیا شما می دانید چرا علمای تشیع حکم تکفیر نمی توانند بدهند در حالیکه نامفتیان وهابی حکم تکفیر شیعه را امضاء کرده اند ؟
با سلام
فكر كنم كه ديه اين مطلب را بايد از خود علما پرسيد
ولي تا جايي كه بنده اطلاع دارم حكم تكفير دادن به اين راحتي نيست وعلماي شيعه مثل وهابي و برخي علماي سني نيستند كه باب ميل عمل كنند و دستورات خدا را زير و رو كنند
و در راستاي اهداف دنيوي و هواهاي نفساني و از روي جهل و ناداني به كاربرند و مكتبي كه اصل و اصول اسلام است و چند صد ميليون پيرو دارد را به تكفير متهم كنند
علماي شيعه احكام و قوانين و دستورات دين خدا مي گويند و هر جا لازم باشد احكام الهي را به گوش مردم مي رسانند
[=Arial Black]کفر و انواع آن
[=Arial Black]
سخن در مورد حقیقت کفر و انواع آن به درازا می کشد امّا من مختصراً در اثنای نکات زیر آن را توضیح خواهم داد :
اوّل : اهمیّت شناخت کفر، و شناخت انواع آن :
عبارات کتاب و سنّت بر این دلالت دارند که ایمان درست و مقبول نیست مگر به دو چیز ، و آن دو عبارتند از: معنی شهادت ( لا اله الّا الله ) و این به معنی تسلیم شدن یکتا پرستانه برای خدا ، و برائت از کفر و شرک با انواع آن .
برای هیچ کس ممکن نیست که از چیزی برائت کند امّا آن چیز را نشناسد و برایش روشن نشده باشد ، از اینجا معلوم می شود که یاد گرفتن توحید برای عمل کردن به آن و شناخت کفر و شرک برای دوری کردن از آن ضروری هستند .
دوّم : تعریف کفر
الکفر: در لغت به معنی مخفی کردن و پوشاندن چیزی است
و امّا در اصطلاح شرع عبارت است از : " ایمان به خدا و پیغمبر نداشتن ، بدون تفاوت در اینکه این عدم ایمان همراه با تکذیب باشد ، یا همراه شکّ و گمان ، و یا روی گرداندن از آن به علت حسادت و تکبّر و یا تبعیت از آرزوهایی که مانع تبعیت از رسالت می شوند ، پس کفر صفت کسی است که چیزی را از آنچه خداوند واجب نموده و به او تبلیغ شده است انکار کند ، بدون هیچ تفاوتی در اینکه انکارش با قلب باشد نه با زبان ، و یا با زبان باشد نه با قلب ، و یا با هر دو ، یا کاری انجام دهد که نصّ صریحی بر خارج شدن انجام دهنده آن کار از اسلام آمده باشد ، { به مجموعه فتاوای شیخ الإسلام ابن تیمیه 12/ 335 و الإحکام فی اصول الأحکام ابن حزم 1/ 45 مراجعه شود } .
ابن حزم در کتاب الفصل می گوید : " بلکه انکار چیزی که – باوجود دلیل قاطع – جز با تصدیق آن ایمان حاصل نمی شود کفر است ، و نیز تلفظ کردن هر آنچه که تلفظ کردنش با دلیل ثابت شده که کفر است کفر است ، و انجام دادن عملی که دلیل بر کفر بودن آن وجود دارد کفر است " .
سوّم : انواع کفرهای بزرگ که از دین خارج کننده هستند :
علما کفر را به چند نوع تقسیم کرده اند که شامل انواع و صورتهای مختلف شرک می باشد ، بدین صورت :
1) کفر انکار و تکذیب : این کفر بعضی موقع توسط تکذیب با قلب صورت می پذیرد – چنانکه ابن القیم می گوید این نوع از کفر کم است – و بعضی موقع توسط زبان و اعضاء جسم و آن به وسیله کتمان حق و ظاهراً اطاعت نکردن از آن با آنکه آن را می داند و قلباً برآن آگاهی داشته باشد ، مانند : کفر یهود نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و سلّم ) خداوند می فرماید : ( فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ ) از آیه 89/ البقره یعنی : "همين كه آنچه [كه اوصافش] را مىشناختند برايشان آمد انكارش كردند" . و همچنین می فرماید : ( وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ) از آیه 146/ البقره یعنی : "و مسلما گروهى از ايشان حقيقت را پنهان مىدارند و خودشان [هم] مىدانند" . و این بدینصورت است که تکذیب تحقق نمی یابد مگر از جانب کسی که حق را می داند و آن را ردّ می کند ، به همین دلیل است که خداوند انکار کردن کفار نسبت به پیغمبر ( صلی الله علیه و سلّم ) را به صورت حقیقی و درونی نفی می کند بلکه می فرماید انکار آنها تنها با زبان بوده است ؛ خداوند می فرماید : ( فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ ) از آیه 33/الانعام یعنی : "در واقع آنان تو را تكذيب نمىكنند ولى ستمكاران آيات خدا را انكار مىكنند" ، و در مورد فرعون و قومش می فرماید : ( وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ) از آیه 14/ النمل یعنی : "و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند" .
و کفر حلال کردن نیز به این نوع از کفر ارتباط دارد ، و آن بدین صورت است که : چیزی را که شرعاً حرمتش معلوم باشد حلال بداند در واقع رسول الله ( صلی الله علیه و سلّم ) را در آنچه آورده است تکذیب می کند .
2 ) کفر روی گرداندن و استکبار : مانند کفر شیطان ، چون خداوند می فرماید : ( إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ) از آیه 34/ البقره یعنی : "بجز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد" .
و بازخداوند می فرماید : ( وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ ) 47/ النور یعنی : "و مىگويند به خدا و پيامبر [او] گرويديم و اطاعت كرديم آنگاه دستهاى از ايشان پس از اين [اقرار] روى برمىگردانند و آنان مؤمن نيستند" . خداوند ایمان را از کسانی که عملاً روی گردان هستند نفی می کند ، اگر چه با زبان اقرار کند . پس روشن شد که کفر اعراض عبارت است از : تر ک کردن حق ، نه آن را می آموزد و نه به آن عمل می کند ، بدون هیچگونه تفاوتی در اینکه آن حق عمل باشد ، یا قول و یا عقیده . خداوند می فرماید : (وَالَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ ) از آیه 3/ الاحقاف یعنی : "و كسانى كه كافر شدهاند از آنچه هشدار داده شدهاند روي ميگردانند" . پس کسی که از آنچه پیغمبر آورده است روی بگرداند مانند کسی که قولاً بگوید : " از او پیروی نمی کنم " و یا عملاً مانند کسی که از شنیدن حق فرار کند و یا روی بر گرداند و یا انگشتش را داخل گوشش کند ، و یا اینکه حق را شنیده باشد امّا قلباً از آن روی گردان باشد ، و یا با اعضای بدنش آن را انجام ندهد در واقع کافر شده است از نوع کفر روی گرداندن ( اعراض ) .
3 ) کفر نفاق : و این نوع کفر با عدم تصدیق قلبی و عمل نکردن بدان تحقق می یابد ، با اینکه ظاهراً به خاطر ریا و به مردم نشان دادن فرمانبردار است مانند : کفر ابن سلول و بقیه منافقینی که خداوند در موردشان می فرماید : ( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا يَشْعُرُونَ ... ) آیات 8 – 20 یعنی : "و برخى از مردم مىگويند ما به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم ولى گروندگان [راستين] نيستند ، با خدا و مؤمنان نيرنگ مىبازند ولى جز بر خويشتن نيرنگ نمىزنند و نمىفهمند ... "
4 ) کفر شکّ و گمان : و این عبارت است از دو دلی در پیروی کردن از حق ، و یا مشکوک بودن از حق بودن حقّ ، چون آنچه مطلوب است یقین است نسبت به حق بودن آنچه که رسول الله ( صلی الله علیه و سلّم ) آورده است بدون هیچ شک و تردیدی ، پس کسی که جایز بداند چیزی را که رسول الله ( صلی الله علیه و سلّم ) آورده است حق نباشد کافر شده است از نوع کفر شک و گمان ، چنانکه خداوند می فرماید : ( وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا . وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا . قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا . لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا ) آیات 35- 38/ الکهف .
یعنی : "و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمىكنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد . و گمان نمىكنم كه رستاخيز بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از اين را در بازگشتخواهم يافت . رفيقش در حالى كه با او گفت و گو مىكرد به او گفت آيا به آن كسى كه تو را از خاك سپس از نطفه آفريد آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد كافر شدى . اما من [مىگويم] اوستخدا پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمىسازم . "
آنچه را که گذشت خلاصه کرده و می گوییم : در واقع کفر – که ضد ایمان است – بعضی موقع با تکذیب قلب تحقق می یابد ، و این إلغاء کننده قول قلب یعنی تصدیق آن میباشد ، و بعضی موقع کفر عمل قلب است مانند : بغض از خدا و یا آیات او و یا پیغمبرش ( صلی الله علیه و سلّم) و این إلغاء کننده حبّ ایمانی است که مهمترین و تأکید شده ترین اعمال قلب است . چنانکه کفر بعضی موقع قول ظاهری است مانند : دشنام دادن به خداوند ، و بعضی موقع عمل ظاهری است مانند : سجده كردن برای بت ، و قربانی کردن حیوان برای غیر خدا ، همچنانکه ایمان با قلب و زبان و اعضای بدن متحقق می شود کفر نیز با قلب و زبان و اعضا متحقق می شود . از خداوند می خواهیم که ما را از کفر و شاخه هایش پناه دهد ، و ما را با زینت ایمان آراسته نماید و ما را ازهدایت دهنده گان هدایت شده قرار دهد آمین . و خدا از همه داناتر است .
به ( أعلام السنة المنشورة 177 ) و ( نواقض الإيمان القولية والعملية اؤ شيخ عبد العزيز آل عبد اللطيف 36 – 46 ) و ( ضوابط التكفير اؤ شيخ عبد الله القرني 183 – 196 ) مراجعه شود.
یاحق:Gol:
[=Arial Black]
متن فتواي يکي از شيوخ وهابي در مورد تکفير شيعيان
غرض اصلي سخن ما اين است که همه رافضيان بدترين امّتند؛ چرا که در آنها تمامي موجبات کفر از جمله تکفير صحابه، تعطيل صفات، شرک در عبادت با دعا در مورد اموات و استغاثه به آنان گرد آمده است.
شماره فتوا: 18 8
تاريخ فتوا: 26/11/1427 هـ.ق (2 6-12-17 ميلادي)
[=Arial Black]
حضرت! شيخ (عبد الرحمن بن البرّاک)، سلام عليکم.
يکي از برادران، تکفير رافضي هايي را که به اعمال شرک آميز چون استعانت و استغاثه از حسين و زيارت و حج ضريح ها مي پردازند، صحيح ندانسته است.
اين برادر (با اينکه از من در طلب علم پيشقدم بوده) گفته تکفير عقيده شيعيان به معني تکفير عامّه جاهلانشان که به سبب امامانشان گمراه شده اند، نيست، بلکه اگر نصيحت شوند و برايشان حجت آورده شود و باز از عقيده فاسدشان برنگردند، آنگاه تکفير آنان واجب است، نظر حضرت شيخ چيست؟ آيا افراد جاهل آنان معذور از شرک مي باشند؟
[=Arial Black]
رافضيان خود را شيعه مي نامند و ادّعاي دوستي آل بيت رسول الله (ص) را دارند، آنها بدترين طوايف امّت اسلامي هستند، مؤسس اين مذهب نامش عبد الله بن سبأ است که اصحاب سبئيه ياران افراطي او بودند که ادّعاي خدايي علي را کردند و اکنون مي بينيد که به امامانشان از ذريه علي مقام خدايي مي دهند، «اينان به اجماع تمام مسلمين کافرند»!!!، و اگر اسلام را ظاهر و عقيده شان را کتمان کنند، منافق محسوب مي شوند، اينان از طوايف افراطي رافضه اند که عدّه اي از علما در موردشان گفته اند: آنها رافضي بودن خود را آشکار، و کفر محضشان را پنهان مي دارند.
از ميان رافضيان عده اي سبّابه ناميده مي شوند.(چون که) آنان ابوبکر و عمر را دشنام مي دهند و به آنان بغض و کينه دارند و جز عدّه کمي، آنان را کافر و فاسق مي دانند، و در مقابل علي رضي الله عنه را به جانشيني بعد از پيامبر شايسته تر مي دانند، (و ميگويند) که پيامبر آن را وصيت کرد، ولي صحابه کتمان کردند، و غلو و جفا نمودند.
سپس شيعيان به اصول معتزله مانند نفي صفات و قضا و قدر معتقد شدند و بعد از چندين قرن بر قبور امامنشان ضريح و مسجد بنا کردند و در ميان امّت شرک و بدعت قبور را ايجاد نمودند. اکثر طوايف صوفي مسلک نيز به اين راه رفتند.
غرض اصلي سخن ما اين است که همه رافضيان بدترين امّتند؛ چرا که در آنها تمامي موجبات کفر از جمله تکفير صحابه، تعطيل صفات، شرک در عبادت با دعا در مورد اموات و استغاثه به آنان گرد آمده است. اين واقعيت حال رافضه اماميه است که مشهورترينشان دوازده امامي هستند.
آنان در حقيقت کافر و مشرکند ولي آن را کتمان مي کنند، اگر در بين مسلمانان باشند در جهت کتمان عقيده باطلشان و سازش با مخالفان تقيه مي کنند، آنان کودکانشان را بر اساس بغض نسبت به صحابه خصوصاً ابوبکر و عمر و غلو در مورد اهل بيت خصوصاً علي و فاطمه و فرزندانشان تربيت مي کنند، و اينها نشان مي دهد که آنها کافر و مشرک و منافقند!
اين حکم براي تمام طايفه آنان است. اما بزرگانشان همانطور که اهل علم بيان داشته اند، حکم بر افراد معين، متوقف بر چند شرط و نبودن مانع است، بر اين اساس آنان همانند منافقان، اسلام را ظاهر مي کنند. اما بايد از آنان بر حذر بود و نبايد به چيزهايي که از نصرت اسلام مي گويند، مغرور شد.
اين سخنان آنان منطبق بر اين آيه قرآن است که مي فرمايد: وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ، وقوله تعالي وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ،
و لازم نيست که حتماً يکي از اصول کفريه و بدعيه در آنان جمع شود (که کافر محسوب شوند)، معلوم است که ائمه و علمايشان آنان را به گمراهي کشانده اند و اين عذر عوام آنان پذيرفته نيست؛ چرا که آنان افرادي متعصّبند که اصلاً به سخن منادي حق گوش نمي دهند و براي همين اغلب دشمن اهل سنت هستند و هر قدر که بتوانند نسبت به آنان کيد و مکر مي کنند! ولي به مانند منافقان آن را پنهان مي دارند و لذا «خطر شيعيان براي مسلمانان به خاطر خفاي امرشان، بزرگتر از خطر يهود و نصاراست»
و به اين سببب بسياري از جاهلان اهل سنت تقريب بين سني و شيعه را باور کرده اند... در حالي که آن دعوت باطلي است، مذهب اهل سنّت و مذهب شيعه دو ضدّي است که با هم جمع نمي شوند و نزديک ساختن اين دو جز با دست کشيدن از اصول مذهب سنت يا از بعضي از آن يا سکوت در مورد بطلان رافضه ممکن نيست، و اين مطلب (سکوت کردن در مورد بطلان عقيده رافضيان) به کلّي از صراط مستقيم منحرف است.
مشرکان هم از پيامبر مي خواستند با قسمتهايي از دينشان موافقت کند يا از آنان چيزي نگويد تا آنان هم سکوت کنند، چنانکه خداي تعالي فرموده وَدّوا لَو تُدهِنُ فَيُدهِنون، والله أعلم.
سايت رسمي عبد الرحمن بن البرّاک (شيخ وهابي)
لينک فتوا: http://albarrak.islamlight.net/index.php?option=com_ftawa&task=view&id=18 8
[="][/]
شما مثل اینکه خبر ندارید که آنها شما را مسلم هم نمی دانند از کدام اتحاد سخن می گوئید اگر در فتوای شیخ البراک دقت کرده باشید نوشته اند که شیعیان ار یهود و نصارا بدترند
منظور فقط اتحاد عملي نيست كه گاهي ما هم معتقد به عدم امكان آن مي شويم بلكه اتحاد صوري هم براي مقابله با دشمنان اسلام مفيد است
بهتر است این را متذکر بشوم نزد خداوند هیچ چیزی با ارزش تر از نفس مومن و مومنه نیست شما در این مورد حتی نمی توانید ولایت و امامت را با آن مقایسه نمائید.
نفس مؤمن و مؤمنه بالاتر از امر ولايت و امامت كه اساس دين ماست ، نيست بلكه عكس آن صحيح است وجود شريف ابا عبد الله عليه السلام براي حفظ اساس اسلام قرباني شدند چه رسد به يك مؤمن معمولي .
اگر اينگونه بود چرا جهاد در برابر متجاوزان به حريم اسلام واجب است آيا اين به كشتن دادن مؤمن و مؤمنه نيست !
لذا مطلق نمي شود صحبت كرد بايد مسائل را در مقايسه با هم سنجيد.
ولی در جائی داریم که فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(التوبة/5) (اما) وقتي ماههاي حرام پايان گرفت، مشرکان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره کنيد؛ و در هر کمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد! هرگاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است! و لَا يرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ(التوبة/10) (نه تنها درباره شما،) درباره هيچ فرد باايماني رعايت خويشاوندي و پيمان را نميکنند؛ و آنها همان تجاوز کارانند! و وَإِنْ نَكَثُوا أَيمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ينْتَهُونَ(التوبة/12) و اگر پيمانهاي خود را پس از عهد خويش بشکنند، و آيين شما را مورد طعن قرار دهند، با پيشوايان کفر پيکار کنيد؛ چرا که آنها پيماني ندارند؛ شايد (با شدت عمل) دست بردارند! أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(التوبة/13) آيا با گروهي که پيمانهاي خود را شکستند، و تصميم به اخراج پيامبر گرفتند، پيکار نميکنيد؟! در حالي که آنها نخستين بار (پيکار با شما را) آغاز کردند؛ آيا از آنها ميترسيد؟! با اينکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد، اگر مؤمن هستيد! و اینهم نتیجه این امر وَيذْهِبْ غَيظَ قُلُوبِهِمْ وَيتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(التوبة/15) و خشم دلهاي آنان را از ميان ميبرد! و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شايسته بداند)، ميپذيرد؛ و خداوند دانا و حکيم است.
بحث ما سر تكفير است نه قتل كفار !
آياتي كه شما آورديد در مقام بيان كشتن كفار در هنگام جنگ و تجاوز آنان است ( نكثوا ايمانهم ، هم المعتدون )
اما وقتي مانند شما نماز خواندند و زكات دادند رفتار شما بايد تغيير كند (فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ)
مطمئن باشيد در آن مقام ما هم با شما هم عقيده هستيم .
مجازات قاتل قواعد خاص خود را دارد فكر نمي كنم شما بخواهيد بفرماييد كه مراجع محترم تقليد تيم ترور درست كنند تا وهابي هاي كافر را در عربستان به قتل برسانند !
نكته آخرم را تكرار مي كنم كه تشخيص مصالح مسلمين نياز با اطلاعات وسيعي از فقه به شكل اجتهادي گرفته تا مباني سياسي و اجتماعي و غيره دارد كه از عهده امثال من بر نمي آيد !
نگاهداری از احکام ائمه مطلب واجبی است ولی از نگهداری نفس حتی انسان عادی مهم تر نیست یعنی شما بنا به شرایطی باید برای نگاهداری از نفسی از ولایت نیز بگذری و اینجا تقیه جایز است پس نفس انسان مهمتر از ولایت است.
يعني مي فرماييد بخاطر حفظ حتي يك انسان مؤمن بايد ولايت و امامت را كنار گذاشت !!!
خوب دليل شما براي اين سخن چيست ؟ من ادله را عرض كردم اما رد آنرا نفرموديد
به نظر مي آيد براي اثبات ادعاي خود ، لازم است اولا ادله حقير را رد كنيد ثانيا ادله سخن خود را بياوريد .
بنده عرض می کنم که خداوند آسمانها و زمین را برای انسان خلق کرده و برای این نفس ائمه و پیامبر فرستاده اگر در جائی لازم باشد برای حفظ جان انسانی که خداوند اینهمه خوبان رو بای او فرستاده تقیه کنیم که واجب است. وحدت صوری هم بدرد نمی خورد چراکه نتیجه اش برای مسلمین مشخص است
عليكم السلام برادر گرانقدر
براي كدام انسان خلق كرده براي همان انساني كه امام است لولاك لما خلقت الافلاك
اينكه واجب است براي حفظ جان يك مؤمن تقيه كنيم ربطي به امامت و ولايت ندارد
در مسئله حفظ امامت و ولايت كه جاي تقيه نيست ، حتي مي شود جهاد كرد كه چندين مؤمن در اين مسير كشته خواهند شد ...
اگر وحدت واقعي ممكن نباشد از وحدت صوري نبايد چشم پوشيد كه آنهم غنيمت است و مفيد
موفق باشيد
در زمانش لازم است امامت را رد کرد در جایش باید جنگید. حال تا شرایط چه پیش آید. حتی پیامبر هم 3 سال انتدای بعثتش به تقیه بود .
عليكم السلام
خوشحالم كه از مطلق انديشي دست برداشتيد و لااقل به شرايطي بودن امور اذعان فرموديد
خوب باز هم شرايط تعيين مي كند كه صلح امام حسن عليه السلام باشد يا جنگ امام حسين عليه السلام
بهتر نيست فهميدن شرايط و مصالح را به اهلش بسپاريم ؟
منظورم از رها كردن مطلق انديشي مقايسه بين اين دو مطلب از شما بود كه در اولي مطلق فرموده بوديد و در دومي آنرا تابع شرايط دانستيد :
بهتر است این را متذکر بشوم نزد خداوند هیچ چیزی با ارزش تر از نفس مومن و مومنه نیست شما در این مورد حتی نمی توانید ولایت و امامت را با آن مقایسه نمائید.
در زمانش لازم است امامت را رد کرد در جایش باید جنگید. حال تا شرایط چه پیش آید. حتی پیامبر هم 3 سال انتدای بعثتش به تقیه بود .
.......
آن آیات شریف را دوباره تکرار کنید و بخوانید ببینید الان زمان صلح امام حسن است یا قیام حسین.
دو روز پیش 27 نفر کشته شدند و 200 نفر زخمی
هيچ عجيب نيست همانطور كه امام حسن عليه السلام ، هم آيات مورد اشاره شما را خواندند و صلح كردند ما هم بخوانيم و صلح كنيم مگر اينكه بفرماييد امام حسن عليه السلام هم اشتباه كرده است !!!
باز هم عرض مي كنم نبايد مطلق فكر كنيم شرايط متفاوت است
اگر عده اي آمدند و در زاهدان بمب گذاشتند ما كه نبايد برويم در مقابل مسجد جامع رياض بمب بگذاريم !!
شما از این اهل به نیابت بپرسید اگر تمام جوانبی که در سوره توبه بدانها اشاره شده ایجاد شد آیا انجام آن منعی می تواند داشته باشد ؟
مسلما اگر شرايط آن ايجاد شود كسي منكر عمل به آن نيست اما بحث ما سر شرايط آنست شما مي فرماييد شرايط ايجاد شده است حقير مي گويم نه ؟
شرايط مورد نظر شما را نه من و نه شما نمي توانيم تعيين كنيم يا تشخيص دهيم
ما در مسائل ديني مرجعي داريم كه در تمام رفتارها تابع او هستيم و منظور من از اهل آنان هستند
موفق باشيد
البته ناگفته نماند رواياتي در زمينه كيفيت تعامل شيعه با اهل سنت وجود دارد كه ائمه عليهم السلام ما را سفارش به مدارا و شركت در اجتماعات آنها و تقيه و ... كرده اند با وجود اينكه همان زمان هم كشتار وسيعي از شيعيان صورت مي گرفت و جو خفقان عجيبي بر عليه شيعه بود كه حتي گاهي ائمه عليهم السلام در پاسخ به مسائل زنان و بيان احكام خاص آنان نيز تقيه مي نمودند .
براي اطلاع بيشتر بايد بحث مفصلي كرد كه به محل خودش ارجاع داده مي شود
سربلند باشيد
البته ناگفته نماند رواياتي در زمينه كيفيت تعامل شيعه با اهل سنت وجود دارد كه ائمه عليهم السلام ما را سفارش به مدارا و شركت در اجتماعات آنها و تقيه و ... كرده اند با وجود اينكه همان زمان هم كشتار وسيعي از شيعيان صورت مي گرفت و جو خفقان عجيبي بر عليه شيعه بود كه حتي گاهي ائمه عليهم السلام در پاسخ به مسائل زنان و بيان احكام خاص آنان نيز تقيه مي نمودند .
نقل سخن من علمای وهابیت بودند و نه اهل تسنن و اهل وهابیت.
و یک سفارش
اینقدر در کتب رجال نگردید
کتبی که حداقل چند قرن پس از رحلت صاحبان آن سخنان جمع آوری گردیده و هنوز نتوانستند بفهمند کدامش درست و کدام اشتباه است.
من تا به الان علمی را ندیده و نمی شناسم که پر از نظریات غلط و یا صحیح باشد و اهل فن آن علم نتوانند تفاوت بین ایندو را درک کنند ولی بر آن صحه بگذارند.
بر چه تکیه گاه محکمی !!!؟
و این دفعه وهابیت که ادعای توحید دارد در گیر این بظاهر علم گردیده و حکم قتل برای کفار و مشرکین ( بدون فتنه براندازی و شرایط مشخص) صادر می کند.
در تشیع و تسنن کلام نهج البلاغه خیلی از مراتب را واضح بیان می کند و اتفاقا در این کتاب که کمتر در آن شبهه هست توجهی صورت نمی گیرد پس اگر روزی این 12 کتاب رجال تسنن و تشیع اصلاح هم گردد به بهترین نحو این نفس اماره است که حکم خواهد راند.
من هم برای شما آرزوی سلامت دارم .
یاحق
نقل سخن من علمای وهابیت بودند و نه اهل تسنن و اهل وهابیت.
عليكم السلام
شايد تفاوتي از اين حيث بين علماي درباري و خودفروخته و گاه دهري و ماترياليست بني اميه با علماي امروز وهابيت نباشد كه هر دو جنايات بسياري عليه شيعه انجام داده اند .
و یک سفارش اینقدر در کتب رجال نگردید کتبی که حداقل چند قرن پس از رحلت صاحبان آن سخنان جمع آوری گردیده و هنوز نتوانستند بفهمند کدامش درست و کدام اشتباه است. من تا به الان علمی را ندیده و نمی شناسم که پر از نظریات غلط و یا صحیح باشد و اهل فن آن علم نتوانند تفاوت بین ایندو را درک کنند ولی بر آن صحه بگذارند. بر چه تکیه گاه محکمی !!!؟
منظور شما از بيانات فوق روشن نيست منظورتان از كتب رجال دقيقا ، كدام كتاب هاست به همين راحتي نمي شود راجع به علوم خصوصا يك علم پايه قضاوت كرد !!!
علم رجال از ضروري ترين علوم پايه در مباحث تاريخي هر فرهنگ و دانشي است و اختصاصي به اسلام ندارد و اگر علم قويم رجال شيعه را مي فرماييد باز هم جا ندارد زحمات علماي رجال را اينگونه مردود بدانيد .
اگر مباحث همراه با استدلال و برهان باشد بهتر مي توان يك بحث منطقي ارائه داد اما اگر بخواهيم اينگونه بحث كنيم روال منطقي بحث به انحراف كشيده خواهد شد.
نمي دانم چرا پست هاي قبلي تان را حذف نموده ايد البته مختاريد كه در سخنان قبلي خود تجديد نظر نماييد .
در اينجا بحث را به پايان مي برم اميدوارم در تمام مراحل رشد علمي و معنوي موفق و پيروز باشيد
با سلام و سپاس از قبول زحمت تبادل نظر با این حقیر.
اولا دلیل حذف پستهای قبلی تجدید نظر نبود که اگر من و هرکسی هم تجدید نظر کند حکم خداوند مشخص است و نیاز به تجدید نظر ندارد.
دلیل حذف پستها این بود که اگر کسی بیاید این مطالب را بخواند و مانند شما در آخر بگوید که
یعنی شما می گوئید برویم در مسجدشان بمب بگذاریم
یعنی از عرایض بنده اینگونه برداشت نماید بهتر است این کلمات بیشتر در انظار نباشد.
من هرگز در ارتباط با کشتار صحبت نکردم سوره توبه قصاص نفس را ذکر کرده ولی بواسطه آن صلح صوری ای که اکنون برای اهلش با ارزش است ظاهرا نمی شود حکم مقابله به مثل را برای جلوگیری از جنایات بیشتر انجام داد.
با توجه به این صلح صوری اگر تنها حکم تکفیر اینان را اهلش صادر می کرد حداقل در دل بعضی افراد شک می انداخت که نکند ما اشتباه می کنیم .
استدلالات این رافضی مطابق با آیات الهی است
و آنها می دانند که اشخاصی چون شیخ البراک چطور اشخاصی هستند لذا در کینه جوئیهایشان کمی تامل می نمودند.
این حالت برای علمای آنها نیز صادق است.
در ارتباط با کتب احادیث و روایات تشیع و تسنن و ناقلین آن سخنان بحثهای بسیاری شده چه در بین غیر روحانیون و چه در بین روحانیون یا مشترکا.
اگر دراین مناظرات دقت بفرمائید متوجه مطلبی برای جمع بندی می شوید.
و آن مطلب ( البته این مسئله کاملا دید شخصی بنده است و ممکن است کسی هم باشد که نخواهد اینگونه برداشت کند و ترجیح می دهد هر آنچه در این کتب آمده را چون وحی منزل بپذیرد)
و آن مطلب این است که فصل اختلاف بین فرقه های اسلامی از این کتب شروع شده و به کینه ای اینچنینی بدل گشته است .
حال اگر فایده ای برای این کتب در نظر بگیریم باید این مطلب را در نظر داشته باشید که امثال حکیمانه ای هم در این کتب هست که می توان از آن کتب اخلاقی و عرفانی مفید و متعددی استخراج نمود
ولی بی تعارف عرض کنم چه من چه شما چه آیت الله حسینی قزوینی و چه ملازاده و دیگران اگردر این کتب میگردیم
بدین دلیل است که جواب طرف مقابل را من باب شخصی که او تائید نمی کند یا می کند بدهیم.
یعنی در مناظرات برای زیر سئوال بردن اشخاصی که 1000 سال پیش مرده اند پوز طرف مقابل را به خاک بمالیم.
ما این کتب را نمی خوانیم که کمالی را متذکر شویم و او نیز این کتب را نمی خواند را بهتری را بازگو نماید.
لذا استفاده از خوبیهای این کتب هم بسیار کم است
لذا نتیجه هائی که حاصل می گردد هیچ نمدی نمی شود که کلاهی گردد . بر عکس آتشی می شود که خانه ای را بسوزاند.
دین اسلام دین اخوت و برادری و برابری است ولی اکنون بواسطه اینگونه احادیثی که منبع اصلی استفتائات است دیگررنگ و بوئی از اسلام واقعی در تمام فرق اسلامی به مشام نمی رسد.
و من الله التوفیق
یاحق:Gol:
دلیل حذف پستها این بود که اگر کسی بیاید این مطالب را بخواند و مانند شما در آخر بگوید که یعنی شما می گوئید برویم در مسجدشان بمب بگذاریم
سلام و تشكر از شركت شما در بحث
بله ممكن است ديگران هم مانند من از سخنان شما چنين برداشت كنند كه طبيعي است . لذا احتياط شما هم قابل تقدير است .
من هرگز در ارتباط با کشتار صحبت نکردم سوره توبه قصاص نفس را ذکر کرده
وقتي شما به كشتار زاهدان اشاره مي كنيد و سپس مسئله قصاص نفس را مطرح مي فرماييد قصاص نفس كه كشتن يك نفر در برابر ده ها نفر نيست بلكه معناي آن كشتن يك نفر مقابل يك نفر است لذا روشن است كه اگر بخواهيم قصاص كنيم در برابر كشتار ، كشتاري خواهيم داشت
البته اين صحبت ها در جايي است كه ماهيت قاتل روشن شود و ...
ناگفته نماند فوايد كتب رجالي بسيار فراتر از مباحثي است كه شما مطرح فرموده ايد كه در جاي خود بايد مورد بحث قرار گيرد
در پايان اگر مطلبي داريد بفرماييد تا جمع بندي نماييم
دانش و انصاف شما مورد تقدير است هميشه موفق باشيد
سلام علیکم
خیر بنده عرضی ندارم برای شما آرزوی موفقیت دارم و برای ولی مومنین از درگاه خداوند متعال تمنای علمی الهی جهت حمایت از حقوق بیگناهان ومظلومین را دارم.
آمین یا رب العالمین
یاحق:Gol:
با سلام به همه دوستان و ميهمانان سايت و عرض تشكر از كاربر محترم جناب bina88
در جمع بندي مبحث اين تاپيك عرض مي كنم ، سئوالي را كاربر گرامي bina88 مطرح كردند كه(هر چند بعدا آنرا ويرايش نمودند) :
با عنایت به استفتائات جداگانه شبه مفتیان وهابی مبنی بر تکفیر تشیع و همینطور استفتائاتی از این قوم مبنی بر وجوب قتل نفس مشرک و کافر از طرف این اشخاص . چرا علمای تشیع تا کنون فتوی و حکم تکفیر این مفتیان را با وجود چنین بدعتی در دین و صدور حکم قتل نفس( حتی )مشرک و کافر با استناد به موهوماتی که با دین اسلام در تضاد واضح و مبین است صادر نکرده اند؟
جناب استاد طاها در پاسخ فرمودند كه :
حكم تكفير دادن به اين راحتي نيست
سپس جناب bina88 شواهدي از فتاواي وهابيت عليه شيعه نقل فرمودند .
حقير در پاسخ پس از نقل متني فقهي از مرحوم نراقي ره مبني بر احتياط در تكفير ديگران ، عرض كردم :
[و نيز در متون روايي داريم كه :ائمه عليهم السلام ما را سفارش به مدارا و شركت در اجتماعات آنها و تقيه و ... كرده اند با وجود اينكه همان زمان هم كشتار وسيعي از شيعيان صورت مي گرفت و جو خفقان عجيبي بر عليه شيعه بود كه حتي گاهي ائمه عليهم السلام در پاسخ به مسائل زنان و بيان احكام خاص آنان نيز تقيه مي نمودند[="]]