جمع بندی جبر و اختیار (سعادت و شقاوت ، ایمان و کفر)

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جبر و اختیار (سعادت و شقاوت ، ایمان و کفر)

به نام خدا

با سلام
بنظر شما چه عواملی باعث شد یزید بشود یزید؟؟چه چیزی باعث شد شمر بشود شمر؟؟ ابوذر بشود ابوذر‌؟؟ بلال بشود بلال حبشی؟؟ سلمان بشود سلمان؟؟
چرا این انسان ها برای این نقش ها انتخاب شدن؟؟
چطور میتوان نتیجه گرفت اگر انسان های دیگر در زمان و مکان و شرایط شمر بودند،مثل او نمی شدند و تنها این انسان مستحق آن بود؟
همین انسانی که یزدی شد اگر در زمان ما به دنیا می آمد یا اگر در خانواده فقیر تری بود یا خانواده ای بود که هیچ قدرت سیاسی نداشتند، باز هم یزدی میشد؟
اگر ابوذر در زمان ما به دنیا می ٱمد،آیا در همان سطح ایمانی قرار داشت که در زمان پیامبر(ص) بود؟
آیا حضرت علی(ع) در همان بچگی به جای آنکه در دامان پاک پیامبر(ص) رشد کند و بدور از شرک زمانه خود بماند،باز هم علی میشد و یار و یاور پیامبر(ص) می بود؟
اعراب زمان پیامبر(ص) تنها چیزی که به چشم هایشان می آمد، صحرای سوزان عربستان بود،اگر آنها در زمان ما بودند و عکس هایی از سراسر جهان میدیدند،دقیقا شبیه به وصف هایی که در قرآن آمده، آیا باز هم میتوانستند راحت ایمان بیاورند؟با وجود این همه شبهه و و وسوسه های بی شمار که باعث غفلت انسان میشود؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

UTD;999509 نوشت:
چه عواملی باعث شد یزید بشود یزید؟؟چه چیزی باعث شد شمر بشود شمر؟؟ ابوذر بشود ابوذر‌؟؟ بلال بشود بلال حبشی؟؟ سلمان بشود سلمان؟؟
چرا این انسان ها برای این نقش ها انتخاب شدن؟؟
چطور میتوان نتیجه گرفت اگر انسان های دیگر در زمان و مکان و شرایط شمر بودند،مثل او نمی شدند و تنها این انسان مستحق آن بود؟

برای پاسخ به این سوال باید به چند کته توجه بفرمایید:

نکته اول:

نکته ای که پیش از اصل پاسخ باید عرض کنم این است که انسان ها برای نقش هایشان انتخاب نشده اند، بلکه خودشان نقش هایشان را بر عهده گرفته اند؛ این مسئله مهمی است که باید به آن توجه کرد تا گمان نشود مسئله تبدیل شدن آنها به این شخصیت ها یک مسئله جبری از سوی خداوند است.
اما اینکه چرا تبدیل به این شخصیت های مثبت و منفی شده و این نقش ها را بر عهده گرفته اند را در نکات بعدی عرض خواهیم کرد.

نکته دوم:

آفرینش انسان بدین صورت نیست که خداوند انسان ها را از قبل آفریده باشد و بعد با قرعه کشی یا بی قاعده انسان ها را به خانواده های مختلف بفرستد، بلکه شخصیت انسان مانند جسم او در بستر خانواده شکل می گیرد.
همانطور که جسم منحوس یزید در خانواده معاویه و از طریق انعقاد نطفه او پدید آمده، نفس و روح او هم از ادامه تکامل همین جنین پدید آمده و متناسب با این نطفه شکل گرفته است، نه اینکه از قبل یزیدی آفریده شده باشد و سپس به خانه معاویه فرستاده شده باشد! اصل وجود یزید در همین بستر به وجود آمده است.

بعد از تولد نیز عوامل متعددی در تحقق شخصیت یک فرد نقش دارند، از مسائل ژنتیکی گرفته تا تربیت خانواده و محیط جامعه تا دوستان و لقمه ای که میخورد و تا انتخاب ها و اراده ای که خودش در زندگی بر می گزیند در شکل گیری شخصیت یک انسان نقش دارد، لذا برای بررسی هر شخصیت باید به صورت مستقل به بررسی علل شکل گیری آن پرداخت؛ نمی شود یک قواعد کلی برای همه انسان ها بیان کرد. آنچه که به طور کلی می توان گفت این است که: آری، علل و عواملی در شکل گیری شخصیت انسان نقش دارند.

نکته سوم:

علل و عواملی که خارج از انسان هستند و مسیر او را تعیین می کنند مقتضی هستند، نه علت تامّه؛ یعنی اگرچه در انتخاب انسان تأثیر خواهند گذاشت اما منجر به جبر نمیشوند، آنچه که بیشترین نقش را در این میان دارد اختیار و انتخاب است، انسان می تواند با اراده بر روی تمام این اقتضائات پا نهاده و مسیر دیگری برود و می تواند از این اقتضائات پیروی کرده و تابع باشد.

نکته چهارم:

اینکه همه انسان ها در شرایط برابر و مساوی آزمون بدهند نشدنی است، یعنی اینکه همه در خانواده یکسان، با شیوه تربیتی مشابه، و با وضع مالی برابر، در جامعه ای کاملا مساوی و با امکاناتی شبیه به هم به دنیا بیایند ممکن نیست، چون تمام این تفاوت ها ناشی از تفاوت در علل و عوامل پیشینی بوده و نقض آنها ممکن نیست، همه چیز در چارچوب قانون علت و معلول محقق میشوند و برهم زدن آنها موجب هرج و مرج علّی و معلولی میشود.

اینکه انسان چه تغذیه سالم و تحرک داشته باشد و چه نداشته باشد به لحاظ سلامتی تفاوتی نداشته باشد! اینکه چه تلاش بکند برای کار و چه کار نکند به لحاظ مالی برابر با دیگران باشد! اینکه پدر و مادر چه در دوران بارداری مراقبت بکنند و چه نکنند بچه شان تفاوتی نخواهد داشت! انسان چه برای رفاه فرزندانش تلاش بکند و چه نکند بچه هایش در رفاه خواهند بود! اینها منطقی نبوده و علاوه بر نادیده گرفتن علل پیشینی موجب رخوت و سستی انسان و عدم انگیزه برای حرکت از سوی او میشوند و حکیمانه نیست که خداوند اینچنین رفتار کند.

علاوه بر اینکه برخی امتحان ها اصلا نمیشود عمومی باشند، مثلا امتحانی که یزید داد اصلا نمیشود عمومی باشد! چون بالاخره در جامعه یک نفر حاکم میشود و باید در چنین منصبی آزمون دهد.
بنابراین اینکه همه انسان ها در شرایط برابر آزمون دهند در گرو چیزی است که منطقی و حکیمانه نیست.

نکته پنجم:

طبق آنچه که در نکات پیشین گذشت روشن میشود این حرف درست و قابل قبولی است که هر شخصیتی در چارچوب زمان و مکان، و شرایط خودش شکل می گیرد، یعنی اگر یزید در خانواده ای فقیر به دنیا می آمد یزید نمیشد، یا اگر ابوذر در خانواده دیگری متولد شده و با پیامبر(صلی الله علیه و اله) و امیرالمومنین(علیه السلام) آشنا نشده بود، ابوذر نمیشد؛ اینها حرف درستی است، اما این موجب نمیشود که یزید مجازات نشده و ابوذر پاداش داده نشود، چرا که هر دو با اختیار خودشان به این مقام مثبت و منفی رسیده اند.
یعنی ابوذر انسانی بوده که از شرایطش بهترین بهره وری را داشته و یزید انسانی بوده که بیشترین سوء استفاده را از شرایط و امکانات خودش داشته است، و آنچه که در نگاه خداوند اهمیت دارد هم همین است. یعنی مهم در نگاه خداوند این است که انسان در هر ظرفی که پدید می آید، و در هر شرایطی که واقع میشود بتواند با اختیار خودش بهترین مسیر را برود.

بالاخره امکاناتی که در اختیار انسان ها قرار گرفته به ناچار متفاوت است، اما خداوند هم با همین امکانات انسان را امتحان کرده و متناسب با همین امکانات از او توقع دارد:
«هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُم‏»؛ او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان) خود در زمين ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى ديگر قرار داد، تا شما را به وسيله آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد.(انعام:165)

بنابراین مهم نوع نگاه و رویکرد انسان در بهره وری از این امکانات است، انسانی که از طریق امکاناتش دنبال ظلم به دیگران باشد با هر امکاناتی ظالم است، حتی اگر فقیر باشد، وانسانی که دنبال عدالت است، عادل است ولو آنکه چون علی(ع) حاکم جامعه اسلامی باشد؛ به همین خاطر امام صادق(ع) می فرمایند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَة»؛ به درستی که خداوند عزوجل در قیامت مردم را بر اساس نیت هایشان محشور میگرداند.(الکافی، ج5، ص20)

یعنی اصل، این رویکرد انسان است که موجب تفکیک او در قیامت میشود و تعیین می کند که در گروه چه کسانی محشور شود، و در مرحله بعد است که نگاه میشود که حالا این چقدر امکانات داشته است و چقدر ظلم کرده! بنابراین ممکن است حتی کسی فقیر و نادار باشد اما با یزید محشور شود چرا که به فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام):
«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه‏»؛ آن کسی که از کار مردمی خشنود باشد چونان کسی است که همراه آنان بوده و هرکس که به باطلی روی آورد دو گناه برعهده او باشد گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل.(نهج البلاغه، حکمت 154)

یزید با رضایت خودش و با اختیار خودش تصمیم گرفت امام حسین(ع) را بکشد، و امکانات این فعل را هم شرایط جامعه به او داده بود، قطعا یزید صفتانی هستند که اگر امکانات و قدرت یزید را داشتند همان جنایت ها را مرتکب میشدند، و الان هم در همان مرتبه خودشان همان انگیزه را دنبال می کنند.

UTD;999509 نوشت:
همین انسانی که یزدی شد اگر در زمان ما به دنیا می آمد یا اگر در خانواده فقیر تری بود یا خانواده ای بود که هیچ قدرت سیاسی نداشتند، باز هم یزدی میشد؟

نکته پایانی در مورد این بخش از کلامتان که باید به صورت ویژه پاسخ دهم این است که بنده خودم یزدی هستم، بسیاری هستند در زمان ما یزدی به دنیا می آیند، و بسیاری هستند در خانواده فقیر، یا در خانواده ای که هیچ قدرت سیاسی ندارند به دنیا می آیند، اما باز هم یزدی هستند.:khandeh!:

به نام خدا

با تشکر از پاسخ شما و زحمتی که برای آن کشیده اید.@};-
مسلم;999745 نوشت:
نکته اول:
نکته ای که پیش از اصل پاسخ باید عرض کنم این است که انسان ها برای نقش هایشان انتخاب نشده اند، بلکه خودشان نقش هایشان را بر عهده گرفته اند؛ این مسئله مهمی است که باید به آن توجه کرد تا گمان نشود مسئله تبدیل شدن آنها به این شخصیت ها یک مسئله جبری از سوی خداوند است.
اما اینکه چرا تبدیل به این شخصیت های مثبت و منفی شده و این نقش ها را بر عهده گرفته اند را در نکات بعدی عرض خواهیم کرد.

نکته دوم:
آفرینش انسان بدین صورت نیست که خداوند انسان ها را از قبل آفریده باشد و بعد با قرعه کشی یا بی قاعده انسان ها را به خانواده های مختلف بفرستد، بلکه شخصیت انسان مانند جسم او در بستر خانواده شکل می گیرد.
همانطور که جسم منحوس یزید در خانواده معاویه و از طریق انعقاد نطفه او پدید آمده، نفس و روح او هم از ادامه تکامل همین جنین پدید آمده و متناسب با این نطفه شکل گرفته است، نه اینکه از قبل یزیدی آفریده شده باشد و سپس به خانه معاویه فرستاده شده باشد! اصل وجود یزید در همین بستر به وجود آمده است.

استاد،آیا منظور شما اینه که این نطفه ای که تشکیل شده و نفس و روح هم از ادامه تکامل همین جنین پدید آمده به صورت پیش فرض تاثیری در شکل گیری شخصیت یزید نداشته است، درسته؟
یعنی شما انسان را بعد از تولد شبیه به یک نوار خام و خالی میدانید که بسته به شرایط و انتخاب هایی که انجام میشه شخصیت اون انسان شکل میگیره، درست فهمیدم؟

مسلم;999745 نوشت:
بعد از تولد نیز عوامل متعددی در تحقق شخصیت یک فرد نقش دارند، از مسائل ژنتیکی گرفته تا تربیت خانواده و محیط جامعه تا دوستان و لقمه ای که میخورد و تا انتخاب ها و اراده ای که خودش در زندگی بر می گزیند در شکل گیری شخصیت یک انسان نقش دارد،

فعلا با این عواملی که مطرح کردید کاری ندارم...

مسلم;999745 نوشت:
علل و عواملی که خارج از انسان هستند و مسیر او را تعیین می کنند مقتضی هستند، نه علت تامّه؛ یعنی اگرچه در انتخاب انسان تأثیر خواهند گذاشت اما منجر به جبر نمیشوند، آنچه که بیشترین نقش را در این میان دارد اختیار و انتخاب است،

من با این قسمت از صحبت شما مشکل دارم...شما میفرمایید بیشترین نقش را انتخاب و اختیار انسان دارد...این علت تامّه یا به تعبیری این ثابت که دست به انتخاب میزند، دو حالت بیشتر نمیتواند داشته باشد یا تابع شرایط است یا مستقل از آن.

اگر این علت تامّه تابع شرایط است پس دیگر نمیتوان گفت یزید اختیار داشته است و تحت تاثیر عواملی بوده که در بوجود آمدن آن نقشی نداشته است...

اگر هم این علت تامّه مستقل از شرایط است بنابراین این ثابت همواره یک انتخاب را خواهد داشت...یعنی آنکه اگر شما جای آن شخص بودید این علت تامّه یا ثابت شما همان انتخابی را میکرد که شخص دیگر انجام داده بود...در اینجا دیگر نمیتوان گفت این شخص انتخاب دیگری داشته است،بنابرای چون چاره ای جز این انتخاب نداشته دچار جبر شده است...

بنظرم اینکه بگوییم انسان اختیار دارد اشتباست،انسان مجبور است که انتخاب کند...تنها وجودی که میتوان نتیجه گرفت اختیار دارد همان خداست...اگر اشتباه نکنم با توجه به صفاتی که خداوند دارد و اینکه هیچ چیزی روی خدا تاثیر نمیگذارد و محدود به زمان و مکان نیست بنابراین همواره یک انتخاب دارد و آن انتخاب هم احسن است یعنی محال است بهتر از آن باشد...
فکر کنم آیه قرآن هم باشد که حکم و داوری مخصوص اوست و او سریع ترین حسابگران است...با این حال ،با توجه به صفات خداوند، او یک انتخاب و بهترین آن را خواهد داشت اما کسی خدا را مجبور نکرده است...
میتوانست دنیا را خلق نکند ولی اگر اراده به خلق دنیا کند یک انتخاب بیشتر نمی تواند باشد و آن هم بهترین آن...
ولی انسان با خدا فرق دارد...انسان اگر حتی یک انتخاب هم داشته باشد باز هم مجبور است که همان را انجام دهد بخاطر شرایطی که دارد...
نمی دانم تحلیلم درست است؟

بقیه نکاتی هم که فرمودید مطالعه کردم اما هنوز رویش فکر نکردم، اگر نکته ای یا سوالی به ذهنم رسید بیان میکنم.

ممنون.

UTD;999789 نوشت:

بنظرم اینکه بگوییم انسان اختیار دارد اشتباست،انسان مجبور است که انتخاب کند...

سلام و عرض ادب

برادر گرامی

اختیار مساله ای بین تفویض و جبر است

نه مقابل جبر !

خداوند قدرت تفویض امور را دارد

نه اختیار !

اختیار یعنی انتخاب کردن بین این و آنی که جبر مشخص کرده

خداوند تحت جبر نیست که نیاز به اختیار داشته باشد !

هر چه بخواهد ، همان است که باید باشد و غیر ان موردی برای انتخاب نیست!

این که مردم فکر میکنند مختار نیستند

به این دلیل است که اختیار را با تفویض امور اشتباه گرفته اند
و فکر می کنند مختار بودن یعنی مستقل بودن در تفویض امور

در حال که این طور نیست

خداوند به یزید اجازه می دهد انتخاب کند بین جانشین معاویه بودن و نبودن

و او انتخاب می کند باشد

سپس به پسر یزید اجازه می دهد انتخاب کند

و او انتخاب می کند جانشین پدرش یزید نباشد

اگر همه چیز جبری بود

پسر یزید نیز جانشین پدر بودن را انتخاب می کرد

و اگر تفویض بود

یزید خدایی کردن و نامیرا بودن را تفویض می نمود

این که مجبوریم انتخاب کنیم جبری است

اما این که کدام یک را انتخاب کنیم

معنای واقعی اختیار است

در پناه حق تعالی

UTD;999789 نوشت:
با تشکر از پاسخ شما و زحمتی که برای آن کشیده اید.

خواهش می کنم، وظیفه است@};-

UTD;999789 نوشت:
استاد،آیا منظور شما اینه که این نطفه ای که تشکیل شده و نفس و روح هم از ادامه تکامل همین جنین پدید آمده به صورت پیش فرض تاثیری در شکل گیری شخصیت یزید نداشته است، درسته؟
یعنی شما انسان را بعد از تولد شبیه به یک نوار خام و خالی میدانید که بسته به شرایط و انتخاب هایی که انجام میشه شخصیت اون انسان شکل میگیره، درست فهمیدم؟


قطعا نطفه اش تأثیر داشته؛ بچه هایی که به دنیا می آیند در همان بدو تولد هم در یک مرتبه نیستند، قطعا نطفه و پدر و مادر در مرتبه آنها هنگام تولد نقش دارند.
می خواهم بگویم یزید در ادامه سیر تکاملی نطفه اش به وجود امده، نه اینکه خداوند از قبل یزید را افریده باشد و با قرعه کشی او را به خانه معاویه فرستاده باشد! همه انسان ها در هر خانواده ای به دنیا آمده اند طبق قاعده علت و معلول بوده! کسی که در خانواده «الف» به دنیا آمده اصلا نشدنی است که در خانواده «ب» به دنیا بیاید؛ چون علت به وجود آمدن او پدر و مادر خودش هستند.

UTD;999789 نوشت:
این ثابت که دست به انتخاب میزند، دو حالت بیشتر نمیتواند داشته باشد یا تابع شرایط است یا مستقل از آن.

این «من» نه تابع شرایط است، و نه مستقل از شرایط! بلکه متناسب با شرایط دست به انتخاب می زند، یعنی شرایط در انتخاب او نقش دارند اما این نقششان علت تامه نیست، به همین خاطر ما از انسان ها در شرایط برابر انتخاب های متفاوت می بینیم. به عنوان مثال دو انسان در خانه ای خلوت که امکان دسترسی به سایت ها و تصاویر مستهجن باشد یکی آنها را می بیند و دیگری نمی بیند، این شرایط به جبر منجر نمیشود. انسان می تواند به خاطر ماه رمضان روزه بگیرد و می تواند نگیرد! ما این را به صورت وجدانی درک می کنیم که شرایط اگرچه در انتخاب ما نقش دارند اما این ما هستیم که در نهایت تصمیم می گیریم چه کنیم.

من الان کاملا درک می کنم که می توانم با شما مودبانه صحبت کنم یا بی ادبانه، واقعا به صورت وجدانی درک می کنم که توان هر دو را دارم و هرگز شرایط من را مجبور نمی کند، و اختیار را از من سلب نمی کند، اینکه خودم همواره مراقب رفتارم هستم به این معنا نیست که من مجبورم! چون میدانم واقعا توان جسارت محضر شما را دارم، اما آن را آنقدر مذموم میدانم که به انجام آن فکر نمی کنم، ولی ممکن است شخص دیگری آن را مرتکب شود.

شروحیل;999791 نوشت:
این که مجبوریم انتخاب کنیم جبری است
اما این که کدام یک را انتخاب کنیم
معنای واقعی اختیار است

بله این فرمایش شما کاملا درست است@};-

مسلم;999803 نوشت:
قطعا نطفه اش تأثیر داشته؛ بچه هایی که به دنیا می آیند در همان بدو تولد هم در یک مرتبه نیستند، قطعا نطفه و پدر و مادر در مرتبه آنها هنگام تولد نقش دارند.

استاد خب اگر نقش دارد پس آن انسان چه گناهی دارد با این وضع به دنیا آمده؟حتما میفرمایید اینها روز قیامت محاسبه می شوند...یعنی بنظر شما امکان دارد یزید بهشتی شود؟

مسلم;999803 نوشت:
می خواهم بگویم یزید در ادامه سیر تکاملی نطفه اش به وجود امده، نه اینکه خداوند از قبل یزید را افریده باشد و با قرعه کشی او را به خانه معاویه فرستاده باشد! همه انسان ها در هر خانواده ای به دنیا آمده اند طبق قاعده علت و معلول بوده! کسی که در خانواده «الف» به دنیا آمده اصلا نشدنی است که در خانواده «ب» به دنیا بیاید؛ چون علت به وجود آمدن او پدر و مادر خودش هستند.

خب اینکه مشخص است نطفه ای که توسط والدین منعقد میشود انتظار نداریم که فرزندشان مریخ بدنیا بیاید!!بحث سر این بود این نطفه تشکیل شده آیا ویژگی هایی را به همراه خود دارد که انسانی با شخصیتی شبیه به یزید متولد شود یا خیر؟

شروحیل;999791 نوشت:

اختیار یعنی انتخاب کردن بین این و آنی که جبر مشخص کرده
خداوند تحت جبر نیست که نیاز به اختیار داشته باشد !
هر چه بخواهد ، همان است که باید باشد و غیر ان موردی برای انتخاب نیست!

سلام
منظورم از این که گفتم تنها خداست که اختیار دارد،این بود که کسی یا چیزی خدا را مجبور به انجام کاری نمی کند... درسته، خدا دست به انتخاب نمیزند...

شروحیل;999791 نوشت:
این که مجبوریم انتخاب کنیم جبری است

اما این که کدام یک را انتخاب کنیم

معنای واقعی اختیار است

مسلم;999803 نوشت:
این «من» نه تابع شرایط است، و نه مستقل از شرایط! بلکه متناسب با شرایط دست به انتخاب می زند، یعنی شرایط در انتخاب او نقش دارند اما این نقششان علت تامه نیست، به همین خاطر ما از انسان ها در شرایط برابر انتخاب های متفاوت می بینیم. به عنوان مثال دو انسان در خانه ای خلوت که امکان دسترسی به سایت ها و تصاویر مستهجن باشد یکی آنها را می بیند و دیگری نمی بیند، این شرایط به جبر منجر نمیشود. انسان می تواند به خاطر ماه رمضان روزه بگیرد و می تواند نگیرد! ما این را به صورت وجدانی درک می کنیم که شرایط اگرچه در انتخاب ما نقش دارند اما این ما هستیم که در نهایت تصمیم می گیریم چه کنیم.

استاد،اگر این متناسب با شرایط دست به انتخاب بزند پس پذیرفتید این تاثیر می پذیرد...حالا میفرمایید نقششان علت تامه نیست...حالا بنظر شما آن چیزی که علت نهایی و تصمیم گیرنده است و میفرمایید آن است که انتخاب می کند، این تصمیم گیرنده این چیزی که شما میفرمایید اختیار است،تابع شرایط است یا مستقل از شرایط و خودش تصمیم میگیرد؟امکان ندارد این تصمیم گیرنده نهایی از دو حالت خارج باشد...یا ثابت است یا تابع...اگر ثابت است؛انسان ها باید در شرایط یکسان یک انتخاب را انجام دهند...ولی چون شرایط هیچ وقت یکسان نیست انتخاب ها هم متفاوت است...
اگر هم بگوییم تابع شرایط است حداقل دیگر نمیتوان گفت اختیار داریم، شاید بتوان چیزی بین آن دو را پذیرفت...
اگر باز هم بگویید این تصمیم گیرنده نهایی، نه مستقل است و نه تابع شرایط، دچار دور می شویم...
اگر وسوسه های شیطان و عواملی که باعث غفلت انسان میشن نبودند،همه ی انسان ها باید بهشتی میشدن چون انتخاب دیگه ای نمی تونستن توی این شرایط داشته باشن...
آب در فشار یک پاسکال و دمای 100 درجه سانتی گراد به جوش می آید...آیا امکان دارد در این شرایط آب در دمای 60 درجه جوش بیاید؟ خیر...
حالا به این آب ناخالصی اضافه کنید یا فشار محیط اطراف را تغییر دهید دیگر آب در 100 درجه به جوش نمی آید...
نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه...

مسلم;999803 نوشت:

نکته چهارم:
اینکه همه انسان ها در شرایط برابر و مساوی آزمون بدهند نشدنی است، یعنی اینکه همه در خانواده یکسان، با شیوه تربیتی مشابه، و با وضع مالی برابر، در جامعه ای کاملا مساوی و با امکاناتی شبیه به هم به دنیا بیایند ممکن نیست، چون تمام این تفاوت ها ناشی از تفاوت در علل و عوامل پیشینی بوده و نقض آنها ممکن نیست، همه چیز در چارچوب قانون علت و معلول محقق میشوند و برهم زدن آنها موجب هرج و مرج علّی و معلولی میشود.

خب بزرگوار، اون نطفه ای که باعث شد یزدید به دنیا بیاید و در خانواده ای چون معاویه رشد پیدا کند دیگر نباید از او انتظار داشت بشود حضرت علی (ع)... نباید از او امتحان سختی گرفت چون توانایی و استعداد آن را ندارد که از پسش بر بیاید و شقی خواهد شد...
از قدیم گفتن هر کسی را بهر کاری ساختن...

UTD;999814 نوشت:
استاد خب اگر نقش دارد پس آن انسان چه گناهی دارد با این وضع به دنیا آمده؟حتما میفرمایید اینها روز قیامت محاسبه می شوند...یعنی بنظر شما امکان دارد یزید بهشتی شود؟


ببینید آنچه که به صورت حداقلی برای تکلیف پذیری لازم است عقل است و اختیار؛ هر کسی این دو را داشته باشد دیگر در برابر تکالیف الهی موظف است؛ اما یک سری چیزهایی هست که بالاتر از این حداقل هاست، و به عنوان نیروهای کمکی محسوب میشود، مثل حلال زادگی، حلال خواری، سایر مراقبت های معنوی دوران بارداری و مانند آن؛ اینکه مادر شیخ انصاری(ره) میگوید من یک بار به او بدون وضو شیر ندادم؛ خب اینها در نورانیت بچه و گرایش او به سمت حق یک نیروی کمکی محسوب میشود اما به این معنا نیست کسانی که از این نورانیت ها بی بهره هستند مجبورند مسیر باطل را بروند!
پس اینکه می گوییم تمام اینها نقش دارد منظورمان نقش های حاشیه ای در نورانیت یا عدم نورانیت درون است، وگرنه حداقل ها را همه دارند، وگرنه تکلیف کردن آنها ظلم است.

UTD;999814 نوشت:
خب اینکه مشخص است نطفه ای که توسط والدین منعقد میشود انتظار نداریم که فرزندشان مریخ بدنیا بیاید!!بحث سر این بود این نطفه تشکیل شده آیا ویژگی هایی را به همراه خود دارد که انسانی با شخصیتی شبیه به یزید متولد شود یا خیر؟

منظورم از اینکه فرزند هر خانواده باید در همان خانواده متولد بشود به لحاظ جغرافیایی نبود؛ منظورم این بود که همانطور که جسم او تحت تأثیر مسائل ژنتیکی و متناسب با ژنتیک پدر و مادرش شکل می گیرد، نفس و روح او هم از ادامه همین سیر تکاملی تحقق می یابد، پس نمی شود که کسی توقع کند که در خانواده دیگری متولد بشود.
فرزند معاویه بودن خب قطعا در درون انسان تأثیرگذار خواهد بود، اما این تأثرگذاری یک تأثیرگذاری حداقلی است، مثلا نورانیت درونی و گرایش به حق مانند سایر بچه ها نیست، نه اینکه حداقل ها را هم برای هدایت نداشته باشد!
شما می بینید که معاویه، پسر یزید با اینکه پسر یزید بود تولد در این خانواده را مایه ننگی برای خود دانسته و از حکومت کناره گیری کرد.

UTD;999814 نوشت:
استاد،اگر این متناسب با شرایط دست به انتخاب بزند پس پذیرفتید این تاثیر می پذیرد...حالا میفرمایید نقششان علت تامه نیست...حالا بنظر شما آن چیزی که علت نهایی و تصمیم گیرنده است و میفرمایید آن است که انتخاب می کند، این تصمیم گیرنده این چیزی که شما میفرمایید اختیار است،تابع شرایط است یا مستقل از شرایط و خودش تصمیم میگیرد؟امکان ندارد این تصمیم گیرنده نهایی از دو حالت خارج باشد...یا ثابت است یا تابع...اگر ثابت است؛انسان ها باید در شرایط یکسان یک انتخاب را انجام دهند...ولی چون شرایط هیچ وقت یکسان نیست انتخاب ها هم متفاوت است...
اگر هم بگوییم تابع شرایط است حداقل دیگر نمیتوان گفت اختیار داریم، شاید بتوان چیزی بین آن دو را پذیرفت...
اگر باز هم بگویید این تصمیم گیرنده نهایی، نه مستقل است و نه تابع شرایط، دچار دور می شویم...

نقش «من» در تصمیم گیری ها انفعالی و تأثیر پذیرانه نیست، بلکه نقش فعالانه است، منتهی این انتخاب من متناسب با شرایط است، یعنی شرایط را می سنجد و بهترین را از نظر خودش برمی گزیند. اینکه من متناسب با شرایط انتخاب می کنم منفعلانه و تأثیرپذیرانه نیست، بلکه نشأت گرفته از تحلیل و حکمت است، من اگر گرگی می بینم و فرار می کنم نه اینکه مجبورم، بلکه عقل و حکمت من به من این دستور را می دهد، با تحلیل شرایط چنین تصمیمی می گیرم، چون ایستادن من حماقت است! این نباید موجب شود که گمان کنیم که من متأثر از شرایط هستم.

UTD;999814 نوشت:
اگر وسوسه های شیطان و عواملی که باعث غفلت انسان میشن نبودند،همه ی انسان ها باید بهشتی میشدن چون انتخاب دیگه ای نمی تونستن توی این شرایط داشته باشن...

بهشت در پرتو رشد انسان حاصل میشود، این ما هستیم که بهشت را می سازیم، نه اینکه خداوند جدای از اعمال ما درختانی بکارد و رودخانه ای جاری سازد و...؛ بهشت باطن اعمال ماست، تجسم رفتار ماست، پس باید انسان رشد کند تا به بهشت برود، و اتفاقا رشد در سایه انتخاب و اختیار محقق میشود، یعنی رشد زمانی معنا پیدا می کند که ما با دو طرف روبرو باشیم، اگر میل به بدی ها نباشد که رشدی در کار نخواهد بود! رشد در جایی است که شما میل به بدی داشته باشید و به خاطر مصلحت های منطقی و عقلانی بر روی خواسته نفس پا بگذارید؛ اصا فلسفه ورود ما به دنیا همین مبارزه با نفس است که بدون گرایش آن به بدی ها اصلا ممکن نیست!

UTD;999814 نوشت:
آب در فشار یک پاسکال و دمای 100 درجه سانتی گراد به جوش می آید...آیا امکان دارد در این شرایط آب در دمای 60 درجه جوش بیاید؟ خیر...
حالا به این آب ناخالصی اضافه کنید یا فشار محیط اطراف را تغییر دهید دیگر آب در 100 درجه به جوش نمی آید...

علل فیزیکی با علل اختیاری متفاوت هستند، اتفاقا این خودش دلیلی بر تجرد نفس و اختیار است که انسان قابل پیش بینی نیست، در حالی که علت عای فیزیکی قابل پیش بینی هستند.
در برخی کتب فلسفه دین چون عقل و اعتقاد دینی نوشته مایکل پترسون همین مسئله به عنوان دلیلی بر مجرد بودن نفس بیان شده است.

UTD;999814 نوشت:
خب بزرگوار، اون نطفه ای که باعث شد یزدید به دنیا بیاید و در خانواده ای چون معاویه رشد پیدا کند دیگر نباید از او انتظار داشت بشود حضرت علی (ع)... نباید از او امتحان سختی گرفت چون توانایی و استعداد آن را ندارد که از پسش بر بیاید و شقی خواهد شد...
از قدیم گفتن هر کسی را بهر کاری ساختن...

هرگز خداوند از نطفه ای که در خانواده معاویه منعقد شده و پرورش یافته توقع ندارد به شخصیتی چون علی(ع) تبدیل شود، همانطور که قبلا ضمن بیان آیاتی از قرآن عرض کردم خداوند متناسب با امکانات انسان از او توقع دارد، بنابراین از یزید توقع دارد که با عقل و اختیار خود مسیر درست را در حد وُسع خودش بردارد همانطور که پسر یزید چنین کرد.
نمیشود شرایط امتحان یزید را تغییر دهد، چون او در بستر خانواده معاویه به دنیا آمده و پدرش حاکم شام است، خب نه یزید را می توان از این خانواده گرفت و در جای دیگر متولد کرد(چون در همین بستر شکل گرفته) و نه میشود حکومت را از معاویه گرفت که در این صورت باید همه حکّام ظالمین را خداوند با معجزه ساقط کند! یا اینکه معاویه را مجبور کند که درست رفتار کند که این هم جبر بوده و به مصلحت نیست!
پس مجموع علل طبیعی، و علل اختیاری یزید را در چنین امتحانی قرار داد، اما او قطعا توان سربلندبیرون آمدن از این امتحان را داشت، همانطور که بسیاری از انسان ها در موقعیت های مشابه سربلند بیرون آمده اند.

باسلام
به نظر من خداوند با توجه به اینکه از قبل می داند هر کسی چه جور آدمی است او را برای نقشی در این دنیا انتخاب می کند تا بدی ها یا خوبی های او بروز کند.خداوند هر کس را به گونه ای برای نقشی انتخاب می کند تا در آن نقش امکان بروز خوبی یا بدی اش وجود داشته باشد.مثلا خداوند یزید را که از قبل به طینت پلیدش آگاه است را در خانواده و جامعه ای قرار می دهد که امکان بروز طینت پلیدش باشد یعنی یزید که از همه پلیدتر است شرایط محیطی برای بد بودنش از همه مهیاتر است.
البته ممکن است کسی اعمال بدی به اندازه یزید انجام نداده باشد ولی چون اعمال به نیت بستگی دارد ممکن است عمل کم ولی با نیت بسیار بدش به اندازه یزید برایش محاسبه گردد.پس کسی جز خدا نمی تواند از طینت کسی سر در بیاورد.
یا علی

Amir1377;999882 نوشت:
به نظر من خداوند با توجه به اینکه از قبل می داند هر کسی چه جور آدمی است او را برای نقشی در این دنیا انتخاب می کند تا بدی ها یا خوبی های او بروز کند.خداوند هر کس را به گونه ای برای نقشی انتخاب می کند تا در آن نقش امکان بروز خوبی یا بدی اش وجود داشته باشد.مثلا خداوند یزید را که از قبل به طینت پلیدش آگاه است را در خانواده و جامعه ای قرار می دهد که امکان بروز طینت پلیدش باشد یعنی یزید که از همه پلیدتر است شرایط محیطی برای بد بودنش از همه مهیاتر است.
البته ممکن است کسی اعمال بدی به اندازه یزید انجام نداده باشد ولی چون اعمال به نیت بستگی دارد ممکن است عمل کم ولی با نیت بسیار بدش به اندازه یزید برایش محاسبه گردد.پس کسی جز خدا نمی تواند از طینت کسی سر در بیاورد.

با سلام و احترام
قسمت ابتدایی کلامتان اگرچه در برخی موارد درست است اما کلیّت ندارد، اما قسمت پایانی کلامتان که آگاهی از طینت و حسابرسی نیات فقط از خدا بر می آید کاملا درست است.

پرسش:
بنظر شما چه عواملی باعث شد یزید بشود یزید؟؟چه چیزی باعث شد شمر بشود شمر؟؟ ابوذر بشود ابوذر‌؟؟ سلمان بشود سلمان؟؟ چطور میتوان نتیجه گرفت اگر انسان های دیگر در زمان و مکان و شرایط شمر بودند، مثل او نمی شدند؟ یا اگر ابوذر در زمان ما به دنیا می ٱمد، آیا در همان سطح ایمانی قرار داشت که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود؟


پاسخ:

این حرف، حرف درست و قابل قبولی است که هر شخصیتی در چارچوب زمان و مکان، و شرایط خودش شکل می گیرد، یعنی اگر یزید در خانواده ای فقیر به دنیا می آمد یزید نمیشد، یا اگر ابوذر در خانواده دیگری متولد شده و با پیامبر(صلی الله علیه و اله) و امیرالمومنین(علیه السلام) آشنا نشده بود، ابوذر نمیشد؛ اینها حرف درستی است، اما موجب نمیشود که یزید مجازات نشده و ابوذر پاداش داده نشود، چرا که هر دو با اختیار خودشان به این مقام مثبت و منفی رسیده اند.
یعنی ابوذر انسانی بوده که از شرایطش بهترین بهره وری را داشته و یزید انسانی بوده که بیشترین سوء استفاده را از شرایط و امکانات خودش داشته است، و آنچه که در نگاه خداوند اهمیت دارد هم همین است. یعنی مهم در نگاه خداوند این است که انسان در هر ظرفی که پدید می آید، و در هر شرایطی که واقع میشود بتواند با اختیار خودش بهترین مسیر را برود.

زیرا اینکه همه انسان ها در شرایط برابر و مساوی متولد شده و آزمون بدهند نشدنی است، تمام این تفاوت ها ناشی از تفاوت در علل و عوامل پیشینی بوده و نقض آنها ممکن نیست، و موجب هرج و مرج علّی و معلولی میشود.
اینکه انسان چه تغذیه سالم و تحرک داشته باشد و چه نداشته باشد به لحاظ سلامتی تفاوتی نداشته باشد! اینکه چه تلاش بکند برای کار و چه کار نکند به لحاظ مالی برابر با دیگران باشد! اینکه پدر و مادر چه در دوران بارداری مراقبت بکنند و چه نکنند بچه شان تفاوتی نداشته باشد! اینکه انسان چه برای رفاه فرزندانش تلاش بکند و چه نکند بچه هایش در رفاه خواهند بود! اینکه برای تربیت آنها چه دغدغه داشته باشد و چه نداشته باشد بچه ها یکسان تربیت شوند، و مانند آن، اینها منطقی نبوده و علاوه بر نادیده گرفتن علل پیشینی موجب رخوت و سستی انسان و عدم انگیزه برای حرکت از سوی او میشوند و حکیمانه نیست که خداوند اینچنین رفتار کند.

علاوه بر اینکه برخی امتحان ها اصلا نمیشود عمومی باشند، مثلا امتحانی که یزید داد اصلا نمیشود عمومی باشد! چون بالاخره در جامعه یک نفر حاکم میشود و باید در چنین منصبی آزمون دهد.
همچنین انتخاب خانواده ای که انسان در آن متولد می شود از طریق قرعه کشی نیست! شخصیت انسان مانند جسم او در بستر خانواده شکل می گیرد؛ یعنی همانطور که جسم انسان تحت تأثیر مسائل ژنتیکی و متناسب با ژنتیک پدر و مادرش شکل می گیرد، نفس و روح او هم از ادامه همین سیر تکاملی تحقق می یابد، پس نمی شود که کسی توقع کند که در خانواده دیگری متولد بشود.

بنابراین امکاناتی که در اختیار انسان ها قرار گرفته به ناچار متفاوت است، اما خداوند هم با همین امکانات انسان را امتحان کرده و متناسب با همین امکانات از او توقع دارد:
«هُوَ الَّذي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُم‏»؛ او كسى است كه شما را جانشينان (و نمايندگان) خود در زمين ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى ديگر قرار داد، تا شما را به وسيله آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد.(1)

با این اوصاف روشن میشود مهم نوع نگاه و رویکرد انسان در بهره وری از این امکانات است، انسانی که از طریق امکاناتش دنبال ظلم به دیگران باشد با هر امکاناتی ظالم است، حتی اگر فقیر باشد، وانسانی که دنبال عدالت است، عادل است ولو آنکه چون علی(علیه السلام) حاکم جامعه اسلامی باشد؛ به همین خاطر امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَة»؛ به درستی که خداوند عزوجل در قیامت مردم را بر اساس نیت هایشان محشور میگرداند.(2)

یعنی اصل، این رویکرد انسان است که موجب تفکیک او در قیامت میشود و تعیین می کند که در گروه چه کسانی محشور شود، و در مرحله بعد است که نگاه میشود که حالا این چقدر امکانات داشته است و چقدر ظلم کرده! بنابراین ممکن است حتی کسی فقیر و نادار باشد اما با یزید محشور شود چرا که به فرمایش امیرالمومنین(علیه السلام):
«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه‏»؛ آن کسی که از کار مردمی خشنود باشد چونان کسی است که همراه آنان بوده و هرکس که به باطلی روی آورد دو گناه برعهده او باشد گناه کردار باطل و گناه خشنودی به کار باطل.(3)

نکته دیگر اینکه علل و عواملی که خارج از انسان هستند و مسیر او را تعیین می کنند مقتضی هستند، نه علت تامّه؛ یعنی اگرچه در انتخاب انسان تأثیر خواهند گذاشت اما منجر به جبر نمیشوند، آنچه که بیشترین نقش را در این میان دارد اختیار و انتخاب است، انسان می تواند با اراده بر روی تمام این اقتضائات پا نهاده و مسیر دیگری برود و می تواند از این اقتضائات پیروی کرده و تابع باشد.

یزید با رضایت خودش و با اختیار خودش تصمیم گرفت امام حسین(علیه السلام) را بکشد، و امکانات این فعل را هم شرایط جامعه به او داده بود، قطعا یزید صفتانی هستند که اگر امکانات و قدرت یزید را داشتند همان جنایت ها را مرتکب میشدند، و الان هم در همان مرتبه خودشان همان انگیزه را دنبال می کنند؛ و از آن طرف بوده اند و کسانی که در همین خانواده ها متولد شده و رشد یافته اند اما مسیر آنها را نرفته اند، مانند معاویه، پسر یزید با اینکه پسر یزید بود تولد در این خانواده را مایه ننگی برای خود دانسته و پس از مرگ یزید از حکومت کناره گیری کرد.

پی نوشت ها:
1. انعام:165/6.
2. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج5، ص20
3. شریف رضی، نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت‏، چاپ اول، 1414ق، حکمت 154، ص499.

موضوع قفل شده است