صفحه شما - به یک ناامید شکست خورده در زندگی کمک کنید؟

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صفحه شما - به یک ناامید شکست خورده در زندگی کمک کنید؟

سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.

در این تایپیک می خواهیم از شما دوستان عزیز کمک بگیریم تا بعنوان مشورت و ارائه راهکار، اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند، چه بسا حتی پیش پا افتاده ترین نظر هم بتواند در دمیدن روح امید و بازگشتن به زندگی در ایشان و یا هر مخاطبی که در وضعیت مشابه هست مفیده فایده افتد.

منتظر نظرات دقیق و عمیق همه عزیزان هستیم.

مشکور;999454 نوشت:
سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.

در این تایپیک می خواهیم از شما دوستان عزیز کمک بگیریم تا بعنوان مشورت و ارائه راهکار، اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند، چه بسا حتی پیش پا افتاده ترین نظر هم بتواند در دمیدن روح امید و بازگشتن به زندگی در ایشان و یا هر مخاطبی که در وضعیت مشابه هست مفیده فایده افتد.

منتظر نظرات دقیق و عمیق همه عزیزان هستیم.

سلام

واقعا برخی افسردگی ها با حرفهای امیدوارانه یا نقل داستان واقعی از انسانهایی که از مشکلات عبور کردند حل نمیشود
بلکه دو راهکار دیگر به ذهنم می رسد
1
رفت و آمدهای او را طوری برنامه ریزی کنید و او را با چیزهایی روبرو کنید که این حس امید و حس شاکرانه و حس خوشبختی در او زنده شود.
2
یک نفر سومی او را از این شرایط در اورد. در واقع یک دوست همراه میخواهد. این دوست همراه باید او را در معرض تجربه هایی قرار دهد و نتیجه مثبت را تضمین کند یعنی پاداش دهی.
اگر سیستم پاداش دهی تکرار شود امید در او زنده میشود

البته ممکن است با جلسات مشاوره و کار کردن روی پشت پرده های ذهنی مشکل و .... مشکل حل شود.

خباء;999455 نوشت:
سلام

واقعا برخی افسردگی ها با حرفهای امیدوارانه یا نقل داستان واقعی از انسانهایی که از مشکلات عبور کردند حل نمیشود
بلکه دو راهکار دیگر به ذهنم می رسد
1
رفت و آمدهای او را طوری برنامه ریزی کنید و او را با چیزهایی روبرو کنید که این حس امید و حس شاکرانه و حس خوشبختی در او زنده شود.
2
یک نفر سومی او را از این شرایط در اورد. در واقع یک دوست همراه میخواهد. این دوست همراه باید او را در معرض تجربه هایی قرار دهد و نتیجه مثبت را تضمین کند یعنی پاداش دهی.
اگر سیستم پاداش دهی تکرار شود امید در او زنده میشود

البته ممکن است با جلسات مشاوره و کار کردن روی پشت پرده های ذهنی مشکل و .... مشکل حل شود.

البته اینکه باید با چه رویدادی مواجه شود. در مورد شماره یک
یا دوستش در چه زمینه ای سبستم پاداش دهی را اجرا کند در مورد شماره دو
بستگی به کارشناسی چون شما دارد چون بیشتر به ریشه مشکل آگاهید

مشکور;999454 نوشت:
سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.

در این تایپیک می خواهیم از شما دوستان عزیز کمک بگیریم تا بعنوان مشورت و ارائه راهکار، اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند، چه بسا حتی پیش پا افتاده ترین نظر هم بتواند در دمیدن روح امید و بازگشتن به زندگی در ایشان و یا هر مخاطبی که در وضعیت مشابه هست مفیده فایده افتد.

منتظر نظرات دقیق و عمیق همه عزیزان هستیم.

سوالی دارم

آیا ایشان این شکستها را نتیجه همان کارهای علمی و فرهنگی نمیداند؟
مثلا برخی افراد هستند که کار را بر زندگی ترجیح میدهند ولی بعد از چند سال حسرت میخورند که چرا وقت کافی برای زندگی نگذاشتند مخصوصا اگر فرزند ناخلفی پیدا کنند...
برخی هم مشکلشان ناشی از عقب افتادن در امور مادی و مالی است
ممکن هم هست مشکل ابرویی باشد کسی که تا دیروز شان علمی و فرهنگی داشته با خانواده و فرزندانی روبرو میشود که تمام ابرویش را زیر سوال می برند. مخصوصا اگر از حیث شغلی هم طرد شود. مثلا طرف تا الان در فلان موسسه کار میکرده الان بگویند به دلیل فلان و بهمان خداحافظ ....

سلام ، رور بخیر

ایشان باید توجه داشته باشن با وجود تمام تلاش ها و نقش آفرینی ها باز هم انسان هستند و محدود . ما نمیتونیم تمام زندگی رو، از تمام جنبه ها تحت کنترل خودمون داشته باشیم و ضامن موفقیت و .. برای دیگران هم باشیم.

میشه تلاش کرد، کمک کرد اما نتیجه هر چه هست باباید پذیرفت.

بزرگترین مسئله ای که از چشم ایشان مخفی مانده این هست پیروزی و موفقیت بدون شکست معنی نداره. تمام انسانهای موفق هنوز هم در زندگی شکست هایی دارن و همین باعث شده روی ضعف ها و شکست ها کار کنن. گاهی عوامل بیرونی اثر گذار مثل اقتصاد، فرهنگ های وارداتی به قدری ضربه زننده هستند که باز هم نمیشه همه چیز رو درست کرد. در نتیجه بجای احساس یاس و ناامیدی باید راضی باشیم .

رضایت در ندگی خیلی مهمه . گاهی موفقیت های ما در عرصه های دیگر این تلقین رو بوجود میاره که من باید در سایر جنبه ها هم موفق باشم در حالی که چنین نیست و شرایط ها با هم فرق دارن.

توصیه

توصیه میکنم ایشان فکر کنن. من در تربیت فرزندم به شکست بر خوردم، در فلان کار موفق نبودم اما در عرصه های فرهنگی و علمی توانستم نفع جمعی برسانم یا یک قدم برای این مسئله در زندگی بر دارم . ( کار اولم برای نفع من یا فرزندم بود و کار دوم برای نفع دیگران) قطعا دومی بهتر و تأثیر گذار تر هست و خوشحالم که برای علم یا فرهنگ یا هر امری دیگر پویا بوده ام.

اجتماعی که من در آن قدم بر میدارم یا مؤثر هستم فررندانی همانند فرزندان من در آن نفس میکشند و به حضورم همواره نیاز هست. اگر بخاطر شکست های فردی فعالیت های بزرگتر رو رها کنم در آخرت شرمنده خدا خواهم بود چون این توان در وجود من قرار داده شده برای اهداف خیلی بزرگتر. تمام انسانهای موفق لزونا خانواده موفقی نداشتند.

در پناه خدا

مشکور;999454 نوشت:
سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.



سلام و عرض ادب

از تاثیر گذاری فعالیت هایش نا امید شده ، یا کلا از رحمت خدا نا امید شده؟

مشکور;999454 نوشت:
سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.

در این تایپیک می خواهیم از شما دوستان عزیز کمک بگیریم تا بعنوان مشورت و ارائه راهکار، اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند، چه بسا حتی پیش پا افتاده ترین نظر هم بتواند در دمیدن روح امید و بازگشتن به زندگی در ایشان و یا هر مخاطبی که در وضعیت مشابه هست مفیده فایده افتد.

منتظر نظرات دقیق و عمیق همه عزیزان هستیم.

سلام ، بنده نمیدونم این دوست شما چطور شکست خورده چون بنده بزرگترین شکست زندگیمو این میدونم که چرا لحظاتی از یاد خدا غافل شدم ، و اگر نه اون 6 ماه بستری شدن توی زندان و بیمارستان و شکست عاطفی و دعوا و خون دل خوردن های هر روز به مدت تقریبا بیش از 6 سال ، پیش این مورد به حساب نمیان چون همشون حاصل همون غفلت از خدا بود .

فقط میتونم بگم که هیچ وقت نا امید نشید چون زندگی در حال تغییره و خدا میتونه همه چیزو عوض کنه ، فقط تحمل کنید و راضی به رضای خدا باشید چیزی که منو نجات داد یاد خدا بود به نظرم .

الان با اینکه قرص میخورم و ... ولی افسردگی شدیدم خیلی خوب شده و دیگه اصلا احساس افسردگی هم نمیکنم و خیلی هم خوشحالم به لطف خدا و راضی از خدا ، ولی دلیل اصلیش تقویت ایمان و نزدیک شدن به خدا بود .

تقریبا هر راهی رفتم به بن بست خوردم جز راه قربت الی الله ، یعنی فکر کنم فقط راه نزدیک شدن به خدا بود که توی زندگیم به بن بست نخورد و خدارو شاکرم که همچین لطفی به من کرد .

با سلام و تشکر از نقطه نظرات دوستان عزیز

خباء;999458 نوشت:
سوالی دارم

آیا ایشان این شکستها را نتیجه همان کارهای علمی و فرهنگی نمیداند؟
مثلا برخی افراد هستند که کار را بر زندگی ترجیح میدهند ولی بعد از چند سال حسرت میخورند که چرا وقت کافی برای زندگی نگذاشتند مخصوصا اگر فرزند ناخلفی پیدا کنند...
برخی هم مشکلشان ناشی از عقب افتادن در امور مادی و مالی است
ممکن هم هست مشکل ابرویی باشد کسی که تا دیروز شان علمی و فرهنگی داشته با خانواده و فرزندانی روبرو میشود که تمام ابرویش را زیر سوال می برند. مخصوصا اگر از حیث شغلی هم طرد شود. مثلا طرف تا الان در فلان موسسه کار میکرده الان بگویند به دلیل فلان و بهمان خداحافظ ....


همه این عواملی که اشاره کردید و چندین عامل دیگرِ پیدا و چه بسا پنهان در رخداد این مسأله تأثیر داشته اند بگونه ای که ایشان را به چنین وضعیت روحی خاصی سوق داده اند. از اینکه تجربیات سازنده خودتان را با برادر کوچکتان برای تجزیه و تحلیل و ارائه طریق به ایشان مطرح می کنید کمال تشکر را دارم.

دختر دهه شصتی;999480 نوشت:
ایشان باید توجه داشته باشن با وجود تمام تلاش ها و نقش آفرینی ها باز هم انسان هستند و محدود . ما نمیتونیم تمام زندگی رو، از تمام جنبه ها تحت کنترل خودمون داشته باشیم و ضامن موفقیت و .. برای دیگران هم باشیم.

دختر دهه شصتی;999480 نوشت:
بزرگترین مسئله ای که از چشم ایشان مخفی مانده این هست پیروزی و موفقیت بدون شکست معنی نداره. تمام انسانهای موفق هنوز هم در زندگی شکست هایی دارن

دختر دهه شصتی;999480 نوشت:
رضایت در ندگی خیلی مهمه . گاهی موفقیت های ما در عرصه های دیگر این تلقین رو بوجود میاره که من باید در سایر جنبه ها هم موفق باشم در حالی که چنین نیست و شرایط ها با هم فرق دارن.

دختر دهه شصتی;999480 نوشت:
توصیه میکنم ایشان فکر کنن. من در تربیت فرزندم به شکست بر خوردم، در فلان کار موفق نبودم اما در عرصه های فرهنگی و علمی توانستم نفع جمعی برسانم یا یک قدم برای این مسئله در زندگی بر دارم

دختر دهه شصتی;999480 نوشت:
اجتماعی که من در آن قدم بر میدارم یا مؤثر هستم فررندانی همانند فرزندان من در آن نفس میکشند و به حضورم همواره نیاز هست.

هر کدام از این گزاره ها به تنهایی می تواند موجب تحول در فردی شود اگر دقیق و عمیق تبیین شود و یا مقدمات لازم آن بدرستی بیان شده باشد البته نباید از روشهای صحیح ارتباط و انتقال مطلب غفلت ورزید.

اگر دوستان عزیز و اعزه فرهیخته، در باره مقدمه چینی های مناسب و ترجیحاً با زبان تمثیل، برای نفوذ در اطرافیانی که در وضعیت مشابه (افسردگی، ناامیدی و احساس شکست) قرار گرفته اند نمونه و تجربیاتی دارند ارائه بفرمایند. ضمناً اگر در خصوص روشهای ارتباط گیری و انتقال درست مطالب نیز نقطه نظراتی هست، استقبال می کنیم.

شروحیل;999481 نوشت:
سلام و عرض ادب

از تاثیر گذاری فعالیت هایش نا امید شده ، یا کلا از رحمت خدا نا امید شده؟


از فعالیت و تأثیرگذاری و تلاش و کار و زندگی ناامید شده اما کماکان بر وظایف بندگی اش پایبند و مُصِّر است بعبارتی هنوز به رحمت خدا امیدوار است و منتظر نشانه و حجتی است از طرف خداوند تا به زندگی برگردد. بقول خودش: شاید از اسب افتاده باشد اما از اصل نیفتاده، احساس بازرگان شکست خورده ای را میکند که دیگر هیچ رغبتی به کار و تلاش ندارد مگر اینکه تضمینی از طرف صاحبکار برسد. (یعنی همان حجت و نشانه ای از طرف خداوند)

ممنون از اینکه در جمع آوری و دستیابی راهکارهای مؤثر یاری مان می کنید.

سلام.
باز جای شکر داره ایشون به این مرحله و دستاوردها در زندگی رسیدن .
هیچ بلایی بزرگتر ار این نیست که در کودکی یا نوجوانی گرفتار شرارت های عالم بشی و آیندت نابود بشه و دیگه نتونی کاری کنی و فرقی با مرده ی متحرک داسته باشی !

مشکور;999513 نوشت:

از فعالیت و تأثیرگذاری و تلاش و کار و زندگی ناامید شده

سلام و عرض ادب

هر انسانی در دوره ای از زندگی چنین تجربه ای را خواهد داشت

داشتن این تجربه یکی از ضروریات است

البته به شرطی که ختم به خیر شود

نیاز به زمان هست

البته دوری از اجتماع و شهرت آن چنا هم بد نیست

گاهی لازم است

در پناه حق تعالی

مضطرب;999527 نوشت:
سلام.
باز جای شکر داره ایشون به این مرحله و دستاوردها در زندگی رسیدن .
هیچ بلایی بزرگتر ار این نیست که در کودکی یا نوجوانی گرفتار شرارت های عالم بشی و آیندت نابود بشه و دیگه نتونی کاری کنی و فرقی با مرده ی متحرک داسته باشی !

سلام و عرض ادب

باید زندگی کرد و امیدوار بود

افراد بسیاری بودند که در بدترین شرایط به دنیا اومدن و بزرگ شدن

اما در حال حاضر از زندگی راضی هستن

این رضایت رو باید ساخت

انسان می تونه نون خشک بخوره و روی زمین بخوابه و ز زندگیش راضی باشه

اگر بخواد حقیقت زندگی رو درک کنه و خودش رو با دیگران مقایسه نکنه

در پناه حق تعالی

به من بیاموز;999501 نوشت:
بنده بزرگترین شکست زندگیمو این میدونم که چرا لحظاتی از یاد خدا غافل شدم

به من بیاموز;999501 نوشت:
هیچ وقت نا امید نشید چون زندگی در حال تغییره و خدا میتونه همه چیزو عوض کنه ، فقط تحمل کنید و راضی به رضای خدا باشید چیزی که منو نجات داد یاد خدا بود

به من بیاموز;999501 نوشت:
خیلی هم خوشحالم به لطف خدا و راضی از خدا ، ولی دلیل اصلیش تقویت ایمان و نزدیک شدن به خدا بود .

به من بیاموز;999501 نوشت:
تقریبا هر راهی رفتم به بن بست خوردم جز راه قربت الی الله ، یعنی فکر کنم فقط راه نزدیک شدن به خدا بود که توی زندگیم به بن بست نخورد

سلام و تشکر@};-

در این مجال برخی نکاتی را که در جلسات مختلف، با این دوست عزیزم مطرح کرده ام را مختصراً بیان می کنم به امید آنکه دوستان عزیز در تکمیل و تتمیم بحث و رفع اشکالات، مساعدت کنند:

اولاً برای خلاصی از احساس شکست و ناامیدی و رفع افسردگی باید علل و عواملی که موجب بروز این حالت در انسان شده را شناخت و در رفع آنها کوشید. این علل و عوامل را می توان به چند دسته تقسیم کرد که در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:

1. علل و عوامل شخصی و فردی: گاهی علل بروز این حالت ناشی از یکسری مسائل فردی و بی برنامگی و بی نظمی در امور شخصی است. در چنین وضعیتی باید عوامل مربوطه را شناسایی و به مرور و با دقت و ممارست، برنامه ای را برای دفع و رفع مشکل و حالاتی که به از هم گسیختگی روحی و درونی مان منجر شده تنظیم و پیگیری کرد و یا از کسانیکه آشنا و متخصص در برنامه ریزی و درمان مشکلات روحی هستند کمک گرفت. بعنوان مثال: گرایش به برخی عادت های غلط مانند دیر خوابیدن و شب نشینی، استفاده زیاد از تلویزیون و اعتیاد به گوشی همراه و حضور در شبکه های مجازی و ... بطور کلی سیستم جسم و روح آدمی را مختل و نظم و سیاق و برنامه های شبانه روز آدمی را تحت الشعاع قرار می دهد و ادامه این عادات ناپسند، اراده، اعتماد بنفس، روح طمأنینه و آرامش و تلاشگری انسان را در مسیر اهداف و برنامه های کمالی اش مختل می سازد، تا جاییکه فرد احساس می کند نمی تواند هیچ کاری را به سرانجام مطلوبش برساند، این احساس ناگوار، روح و روان انسان را تا مرز پوچی و بی ارزشی، گوشه گیری و افسردگی، فرار از خود و جامعه و در نهایت ناامیدی و یأس از کار و تلاش سوق می دهد.

در چنین وضعیتی برای خروج از مشکلاتی که گریبانگیر روح و روانش شده و فرد را تا مرز ناامیدی و یأس و افسردگی و گوشه گیری پیش برده باید با یک برنامه ریزی دقیق و عزمی جدی برخلاف سیکل و فرایندی که وی را به این مرحله ناگوار رسانیده مدتی را برای خلاصی و ترک عادات ناپسند، با جدیت تمام تلاش و مجاهدت کند، باید ساعت خواب شبانه روزش را تنظیم و از حالت بی نظمی خارج سازد، از اعتیاد و افراط در نگاه کردن تلویزیون و استفاده بی حد و اندازه از گوشی تلفن و شبکه های مجازی بشدت پرهیز کند و جایگزین آنها، برنامه های مناسب و مفیدی همچون مطالعه، یادداشت برداری وقایع و تجربیات، کار و فعالیت، ورزش، کمک به خانواده، دیدار وابستگان و دوستان، حضور در اجتماعات و محافل سازنده مانند مسجد و جلسات و حلقه های دینی و معرفتی، هنری و ادبی و ... را در دستور کار روزانه و یا هفتگی اش قرار دهد.

بی شک، مداومت و ممارست و اصرار بر این فرایند و سیکل مثبت، به مرور وی را از بند عادات منفی و ناپسند و عوارضی که از آن عادات و تبعات آن، ناشی شده خلاصی خواهد بخشید و گو اینکه مجدداً تولدی دوباره را تجربه خواهد کرد.

در ادامه مثال دیگری را از همین مقوله ذکر خواهیم کرد ...@};-

مشکور;999601 نوشت:
اولاً برای خلاصی از احساس شکست و ناامیدی و رفع افسردگی باید علل و عواملی که موجب بروز این حالت در انسان شده را شناخت و در رفع آنها کوشید. این علل و عوامل را می توان به چند دسته تقسیم کرد که در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
1. علل و عوامل شخصی و فردی:

مشکور;999601 نوشت:
در ادامه مثال دیگری را از همین مقوله ذکر خواهیم کرد ...

سلام مجدد

نمونه دیگری که برای این قسمت می توان ذکر کرد، گرفتاری انسان در دام شیطان و هوای نفس و لغزیدن در باتلاق غفلت و گناه و معصیت است.

فردی که به چنین وضعیتی گرفتار شود یعنی روح و روانش گناه آلود شده و از یاد خدا غافل شده باشد و البته هیچ عزم و برنامه ای برای توبه و بازگشت و جبران خطاهایش نداشته باشد نتیجه ای جز غلطیدن در وادی یأس و نومیدی و احساس شکست و سرخوردگی نخواهد داشت، درهای توفیق بروی انسان بسته خواهد شد و بنوعی دچار قبض و گرفتگی های مادی و معنوی خواهد شد. چنانکه خداوند در این کریمه می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً (1). و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود.» غفلت و حرمان از یاد خدا نتیجه ای جز همین تنگنا و شکست و محرومیت ها در بر نخواهد داشت.

وضعیت ما در چنین اوضاع و احوالی بمثابه همان وضعیتی است که حضرت یونس (علیه السلام) پس از ترک اولی در قبض و گرفتار شکم ماهی و ظلمات دریا شد و اما یونس (علیه السلام) وقتی آن تنگنا و قبض و تاریکی و سنگینی دل را احساس کرد، زانوی غم و افسردگی بغل نگرفت، همه چیز را تمام شده تصور نکرد، احساس شکست و نومیدی نکرد (همان حالتی که ما عموماً در سختی و دشواری و در اثر بدحالی های گناه دچارش می شویم) بلکه در آن وضعیت دهشتناک، همه وجودش را متوجه توبه و بازگشت و استغفار و تسبیح و تحمید خدای سبحان نمود و در آن تنگنا شکم ماهی، سر بر سجده خضوع نهاد و با حالت پشیمانی از عمق جان ندا سر داد که: «لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِينَ؛(2) هیچ خدایی جز تو نیست، تو منزه هستی و من از ستمکاران هستم.» آنچه در حکایت یونس (علیه السلام) می بینیم اینکه این اعتراف خالصانه، و این تسبیح توام با ندامت، کار خود را کرد و همان گونه که در ادامه آیات آمده خداوند می فرماید: «فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُوْمِنِینَ»؛(3) ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم، و این گونه، مومنان را نیز نجات مى دهیم.» خداوند او را مورد بخشش قرار داد و هر بنده مؤمنی هم که در وضعیت مشابه یونس (علیه السلام) به درگاه ما روی آورد آنها را نیز نجات خواهیم بخشید.

اما حکایت به همین جا ختم نمی شود در آیات دیگری از کتاب حکیم در یک جمله کوتاه مى فرماید: «فَلَوْ لا اَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ* لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ. (4) اگر او از تسبیح کنندگان نبود، مسلماً تا روز قیامت، در شکم ماهى باقى مى ماند!» بعبارتی این زندان موقت، تبدیل به یک زندان دائم مى شد، و آن زندان دائم، مبدل به گورستان او مى گشت! و این داستان زندگی همه ما بنی بشر است، عمدتاً ما بنی بشر وقتی دچار قبض و گرفتگی روحی یعنی همان حالت افسردگی و احساس شکست و گوشه گیری و نومیدی می شویم نباید قافیه را ببازیم بلکه باید همچون یونس (علیه السلام) رشته کار را بدست گرفته و بدانیم که این احساس مردگی و شکست و نومیدی و دلتنگی که در اثر گناه و معصیت در قلبمان ایجاد شده جز با توبه و بازگشت و اظهار ندامت و پشیمانی و جز با لطف و عنایت خدای متعال باز نمی شود و اگر بجای توبه و بازگشت، با گوشه گیری و تلقین شکست و دوری از اجتماع، بیش از پیش احساس شکست و نومیدی را به خود تلقین کنیم بی شک، با دستان خود زندان موقتی که برای آزمایش و امتحانمان فراهم شده را به زندانی دائمی و همیشگی و شکستی حقیقی مبدل می سازیم.

مثال ها و نمونه های بسیاری برای این بخش یعنی «علل و عوامل شخصی و فردی» می توان یافت که به همین مقدار بسنده می کنیم. در ادامه و پست های بعدی به دسته دوم علل و عوامل می پردازیم:

2. علل و عوامل اجتماعی

ادامه دارد ...

پی نوشت ها:
1. طه/آیه 124.
2. انبیاء/آیه 87.
3. همان/آیه 88.
4. صافات/آیات 143 و 143.

با سلام و احترام
از چه تعبیر میکنید به شکست؟
اگر عدم رستگاری فرزند است،اولا از کجا معلوم که وضع به همین منوال بماند؟بعد اگر این ملاک باشد،حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هم در زندگی شکست خورده اند؟ثالثا اگر ایشان در تربیت فرزند وقت کافی نگذاشته اند یا مسیر ‌‌‌و روششان اشتباه بوده ،باید درصدد اصلاح برآیند.به هر روشی که ممکن است.قهر کردن یک انفعال است که مطمینا فریب شیطان استشاید بهتر است فرزندشان را با همین وضعش کاملا و عمیقا بپذیرند و مدتی مثلا یک سال فقط به معاشرت محبت آمیز با همدیگر بپردازند.این کار ذخیره ی عاطفی انسان را بالا میبرد و باعث میشود انسان در گردنه ها احساس کم آوردن و ته کشیدن انرژی اش را نکند.
اما یک موضوع را میخواهم مطرح کنم که نمیدانم برای حال ایشان مناسب است یا نه.اگر افسردگی ایشان حاد باشد این راه شاید مناسب نباشد و شاید هم برعکس انگیزه ای خارق العاده به ایشان بدهد.
مدتی پیش در جریان نظریه ای قرار گرفتم که میگوید تکامل بعد از برزخ و در قیامت ممکن نیست چون ماده ای نیست تا مستعد تکامل باشد.در ابتدای امر این موضوع مرا چنان پریشان کرد که در مواجهه با هر لحظه از حیاتم دچار استیصال شده بودم.اگر بنا باشد تمام حق من از وجود و ادراک ،در همین عمر کوتاه معین شود و بعد از برزخ ظرف وجودی من قابل گسترش نباشد،این غیر قابل باور به معنای واقعی کلمه بود و مرا به پوچی و جنون میرساند.تا اینکه یکی از کارشناسان عقاید به من فرمودند که مبانی فلسفی ما را مجبور. به پذیرش این موضوع میکنند وگرنه خود ایشان هم چنین اعتقاد قلبی ای ندارند و این موضوع را فعلا مسکوت گذاشته اند.و احتمالا تکامل به انحای دیگری در انتظار ماست.این سخن ایشان باعث شد از آن حیرت ویرانگر رها شوم ولی در عین حال این ترس همچنان از این حوالی رخت برنبسته است....این است که لحظه لحظه های حیات را باید قدر نهاد...و نوبت به هر چه که برسد، به انفعال اصلا نوبت نمیرسد.

مشکور;999601 نوشت:
سلام و تشکر

در این مجال برخی نکاتی را که در جلسات مختلف، با این دوست عزیزم مطرح کرده ام را مختصراً بیان می کنم به امید آنکه دوستان عزیز در تکمیل و تتمیم بحث و رفع اشکالات، مساعدت کنند:

اولاً برای خلاصی از احساس شکست و ناامیدی و رفع افسردگی باید علل و عواملی که موجب بروز این حالت در انسان شده را شناخت و در رفع آنها کوشید. این علل و عوامل را می توان به چند دسته تقسیم کرد که در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:


مشکور;999733 نوشت:
2. علل و عوامل اجتماعی

سلام مجدد@};-

2. علل و عوامل اجتماعی احساس شکست و بروز نومیدی

نوع انگیزه ها و اغراض و هدفگذاری های ما در کارها و تعامل و رفتار ما با اطرافیانمان اعم از خانواده، دوستان، همکاران، همسایگان و دیگر مجموعه هایی که با آنها در ارتباط هستیم می تواند عامل بروز احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری ما شود که در ادامه به مواردی اشاره می کنیم:

الف- اگر هدف ما در زندگی صرفاً رسیدن به ثروت و شهرت و جاه و مقام و مدرک و اعتبار باشد: وقتی همه هم و غم ما در زندگی رسیدن به دنیا و اعتباریات دنیا باشد بگونه ای که مردم از انگیزه و تلاشهای ما برای رسیدن به این اعتباریات مطلع شده باشند و نوعی انتظار در ایشان ایجاد شده باشد و گاه و بیگاه حتی از طرف اطرافیان و دلسوزان خردمند مورد ملامت و سرزنش قرار گرفته باشیم، اگر در مسیر اهداف خود حتی با کوچکترین شکست مواجه شویم و به موقعیت هایی که با رفتار و عملمان مدعی رسیدن به ان جایگاه بوده ایم نرسیم و در میانه راه شکست بخوریم، ناگزیر ما را به احساس شکست و نومیدی و افسردگی و گوشه گیری از جامعه و اطرافیانمان سوق می دهد، بگونه ای که حاضر نیستیم با مردم روبرو شویم تا نکند مورد سؤال در باره نتیجه کار و تلاش و اهدافمان قرار بگیریم، یا مورد ملامت و سرزنش بیشتر از طرف دوستان و آشنایان دلسوز قرار بگیریم.

راهکارهایی که می تواند هر فردی را از افتادن در وضعیت احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری و افسردگی نجات دهد بر این قرار است:
اولاً در هر کاری خود آن کار نباید هدف فرد باشد تا به هر قیمتی بدنبال دستیابی به آن باشد بلکه باید رضای خدا و خدمت به خلق خدا برایش از هر امری مهمتر باشد.
ثانیاً وقتی رضای خدا و خدمت به مردم هدف کارهایش بود دیگر در تلاش و کوششهایش بدنبال شعار و تبلیغ و داد و فریاد و جلب توجه دیگران نیست، بلکه آنچه برایش اهمیت دارد جلب رضای خداوند است.
ثالثاً همیشه کارها انطور که ما تصور و برنامه ریزی می کنیم به مقصد و مقصود خود نمی رسد گاهی باید یک طرح چندین بار ناکام مانده و حتی شکست بخورد تا اشکالات کار نمایان شود و در مراحل بعدی کاملتر و دقیق تر پیگیری شود، بی شک صبر و استقامت و پشتکار داشتن در تعقیب اهداف کار پشتوانه پیروزی و توفیق است.
رابعاً انسانهای موفق همه وجود و توان و سرمایه هایشان را روی یک کار، آن هم با نیت و غرض دنیایی صرف نمی کنند که اگر احیاناً شکست خوردند دیگر چیزی برای جبران و ادامه کار و یا سرمایه گذاری در مسیر دیگری نداشته باشند بلکه طرحهای مختلفی را درنظر می گیرند تا اگر در یکی موفق نشدند در مسیر دیگری ادامه دهند و همین پاسخ مناسبی است به کسانی که از آنها سؤال می کنند.
خامساً انسانهای موفق، مدیر و آینده نگر، برخلاف کسانیکه بیشتر بدنبال کسب نام و شهرت و نان و ثروت برای خودشان هستند معمولاً کارگروهی را بر کار فردی و مستقل ترجیح می دهند از اینرو وقتی طرح و برنامه ای با شکست مواجه شود همه بار شکست به یکباره بر سر روح و شخصیت آنها آوار نمی شود بعبارتی اطرافیان و مردم در نگاه و سؤالشان او را شکست خورده تلقی نمی کنند بلکه نگاه ها و سؤالها متوجه بی نتیجه ماندن کار می شود.

با این حال اگر فردی با گذار از این مسیر غلط با چنین سرگذشت ناکامی مواجه شده بود نباید از مردم و اطرافیانش فاصله بگیرد زیرا با گوشه گیری و غیبت خود بیشتر به قضاوت های پنهانی مردم و حرف و حدیث ها درگوشی آنها کمک کرده است، می تواند در برابر پرسشها و قضاوت های مردم گزاره هایی منطقی و همه کَس فهم را از قبل آماده کند تا در مواجهه با سؤال و قضاوت ایشان پاسخ دهد بعنوان نمونه: 1. اساساً نقص و محدودیت و اشتباه برای آدمیزاد است و من در این مسأله اشتباه کردم. 2. بسیاری از اشتباهات، تجربیات بزرگی برای رسیدن به موفقیتهای بعدی است. 3. عبرت ها فقط مخصوص کتاب های تاریخ نیست، خدا مرا عبرتی برای امروز شما قرار داده و این باعث افتخار است. 4. هیچ وقت برای جبران دیر نیست و من با تجربه تر از قبل، همان اهداف را بدون اشتباه و با توکل به خدا پیگیری می کنم. 5. از تجربه شکست قبلی بهترین درسها را آموختم اینکه کار باید برای رضای خدا باشد. 6. علیرغم شکست در این کار هیچگاه توکلم را به خدا از دست نداده و نخواهم داد. 7. دارم روی طرح و برنامه جدیدی مطالعه می کنم و یا تصمیم گرفته ام با گروهی از دوستان روی طرح و برنامه جدیدی مطالعه و کار کنیم. 8. آیا شما در اهداف و برنامه ها و زندگی تان هیچوقت شکست نخورده اید؟ 9. اگر در باره دیگران قضاوت کنید و آنها را مورد تخطئه قرار دهید مطمئن باشید روزی در همان وضعیت قرار خواهید گرفت. 10. و ......

در ادامه ...@};-

ب- بی جهت سطح انتظارات اطرافیان مان را افزایش ندهیم
ج- دوگانگی در قول و عمل و زبان و رفتار عامل شکست های پی در پی
د- دوستی و رفاقت با نااهلان، قرار گرفتن در مواضع اتهام
و مشاوره با نابخردان
ه- عادت کردن به غیبت و تهمت و قضاوت ناروا در باره دیگران
و- و ...

صد در صد چون خودم سختی زیاد کشیدم تو زندگیم #:-s

مشکور;999864 نوشت:
2. علل و عوامل اجتماعی احساس شکست و بروز نومیدی

مشکور;999864 نوشت:
ب- بی جهت سطح انتظارات اطرافیان مان را افزایش ندهیم

سلام مجدد@};-

ب- بی جهت سطح انتظارات اطرافیان مان را افزایش ندهیم
معمولاً یکی از عواملی که موجب ایجاد احساس شکست و گوشه گیری و افسردگی در افراد می شود عبارت از این است که بعضی اوقات و در آغاز شروع کاری سطح انتظارات اطرافیانمان اعم از دوستان و همکاران و آشنایان فامیل را بشدت بالا می بریم، گاهی خانواده هم به ما کمک می کنند، شرایط طوری می شود که همه جا نام شما بر روی زبانها می افتد که فلانی تصمیم به فلان کار مهم گرفته، همه جا از شما و تصمیم جدیدتان صحبت می کنند، به هر مناسبتی و در هر دیداری از شما و کارتان می پرسند، هنوز شروع نشده، پایان کار و نتیجه نهایی را برایتان خواب می بینند و در زبانها به به و چه چه و حلوا حلوایتان می کنند.

مثلاً شما تصمیم گرفته اید امسال کنکور تجربی شرکت کنید هنوز در کنکور شرکت نکرده اید به یکباره با موج عظیمی از خطابهای دکتر و مهندس و استاد و ... مواجه می شوید و البته شما هم از این ادبیات خوشتان می آید و این طبیعت نفس آدمی است، و اینگونه حرفها توسط خانواده هم پشتیبانی و تشویق می شود و این یعنی بالا بردن سطح انتظارات اطرافیان، همه بی تابانه انتظار آمدن نتیجه کنکور و یا فارق التحصیلی شما را از مقطع ارشد و یا دکتری می کشند اما بیکباره ورق بر می گردد، تحت شرایطی و یا بر حسب تقدیر و بروز مشکلاتی برای شما، در هیچ رشته ایده آلی قبول نمی شوید و یا بدلایل و مشکلاتی نمی توانید ادامه تحصیل داده و درستان را تمام کنید و حال آنکه همه آشنایان شما را دکتر و مهندس می دانند و مدام این بخش از داستان زندگی شما را دنبال می کنند، چه خوابها که برایتان دیده بودند.

در چنین وضعیتی علیرغم میل باطنی یا باید دائم دروغ بگویید و یا می بایست سیر تا پیاز جزییات زندگی و مشکلات زندگی تان را برای ایشان تعریف کنید و تا همه ی داستان را نشنوند، از علت انصراف شما از ادامه تحصیل یا دلیل اینکه نتیجه خوبی در کنکور نگرفتید قانع نمی شوند و این تازه شروع کار است، حرفهایی که ممکن است پشت سرتان از این خلق الله (یک کلاغ چهل کلاغ) صادر شود! همین امر موجب می شود که شما بجای حضور در جامعه و در بین مردم و دوستان و آشنایان و ادامه کار و فعالیت های قبلی تان، دچار احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری و افسردگی شوید.

پس باید فرزند زمان باشید و هر میوه ای را در زمان خودش بچینید و حتی الامکان اجازه ندهید اطرافیان شما نیز زودتر از موعد و زمان، میوه ای برای شما بچینند زیرا اگر زودتر از زمان، چنین اتفاقی بیفتد باید منتظر عواقب تلخ آن باشید.

ادامه دارد ...@};-

شروحیل;999539 نوشت:
هر انسانی در دوره ای از زندگی چنین تجربه ای را خواهد داشت
سلام
من در تمام عمر 40 ساله خودم فقط و فقط همین احساس را داشتم
تنها خوشی من در زندگی تنها این بوده که خوشحال باشم از این بدخت‌تر نیستم!

یک چششم کور شده، اما باید خوشحال باشم که هر دو چشمم کور نشده!
استعدادهایم همگی به باد رفته، اما باید خوشحال باشم که مثلاً فلج نیستم!
در سنی ازدواج کردم که دیگر هیچ شوقی برای ازدواج نداشتم، اما باید خوشحال بشم که مجرد نیستم!
شغلی دارم که هیچگونه تناسبی با روحیاتم ندارد و هر روز دارم در این شغل زجر می‌کشم، اما باید خوشحال باشم که بی کار نیستم!
از نظر مالی به شدت مشکل دارم به حدی که تقریباً کسی نیست که به او بدهکار نباشم، اما باید خوشحال باشم که شکم خودم و خانواده‌ام سیر می‌شود!

مشکور;999454 نوشت:
دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و نا امیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است
سلام استاد
از قول من به او بگوئید بیهوده تلاش نکن. سرنوشت هرکسی از ابتدا مشخص شده
بعضی‌ها دست به سنگ بزنند طلا می‌شود و بعضی‌ها هم دست به طلا بزنند سنگ می‌شود. کاریش هم نمی‌شود کرد

Reza-D;1000111 نوشت:
یک چششم کور شده، اما باید خوشحال باشم که هر دو چشمم کور نشده!
استعدادهایم همگی به باد رفته، اما باید خوشحال باشم که مثلاً فلج نیستم!
در سنی ازدواج کردم که دیگر هیچ شوقی برای ازدواج نداشتم، اما باید خوشحال بشم که مجرد نیستم!
شغلی دارم که هیچگونه تناسبی با روحیاتم ندارد و هر روز دارم در این شغل زجر می‌کشم، اما باید خوشحال باشم که بی کار نیستم!
از نظر مالی به شدت مشکل دارم به حدی که تقریباً کسی نیست که به او بدهکار نباشم، اما باید خوشحال باشم که شکم خودم و خانواده‌ام سیر می‌شود!

سلام@};-

خودمونیم اینا که خوندم یاد فیلم شاید برای شما هم اتفاق بیفتد که خونواده معتاد و بی در و پیکرداشت و راه برگشت نداشت و ...!! هزار تا جک و طنز هم ازش درست کرده بودند که الهی سرخودت بیاد با این فیلم ساختن الهی همش برای خودت و خونواده ات اتفاق بیفته شاید یک در هزار هم برای یکی نیفته!!:-??L-)%-(#-o

اولش که متن مقدمه رو خوندم خواستم بگم:پول فقط پول بهش دستی بدی هم خوبه!!

فقر و بی چیزی هست که باعث غم و غصه و هزار و یک فکر وخیال می شه وقتی از نظر مالی تامین باشی دیگه کمتر هله هوله می خوری!!

و همون شعرقدیمی برای جمع بندی:

گرنکوبی شیشه ی غم را به سنگ

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک@};-
آسمان آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد@};-
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها@};-
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام
باده رنگین نمی‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب@};-
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ@};-

[="Times New Roman"][="Black"]

Reza-D;1000111 نوشت:
سلام
من در تمام عمر 40 ساله خودم فقط و فقط همین احساس را داشتم
تنها خوشی من در زندگی تنها این بوده که خوشحال باشم از این بدخت‌تر نیستم!

یک چششم کور شده، اما باید خوشحال باشم که هر دو چشمم کور نشده!
استعدادهایم همگی به باد رفته، اما باید خوشحال باشم که مثلاً فلج نیستم!
در سنی ازدواج کردم که دیگر هیچ شوقی برای ازدواج نداشتم، اما باید خوشحال بشم که مجرد نیستم!
شغلی دارم که هیچگونه تناسبی با روحیاتم ندارد و هر روز دارم در این شغل زجر می‌کشم، اما باید خوشحال باشم که بی کار نیستم!
از نظر مالی به شدت مشکل دارم به حدی که تقریباً کسی نیست که به او بدهکار نباشم، اما باید خوشحال باشم که شکم خودم و خانواده‌ام سیر می‌شود!

سلام استاد
از قول من به او بگوئید بیهوده تلاش نکن. سرنوشت هرکسی از ابتدا مشخص شده
بعضی‌ها دست به سنگ بزنند طلا می‌شود و بعضی‌ها هم دست به طلا بزنند سنگ می‌شود. کاریش هم نمی‌شود کرد


در آینده ای نه چندان دور اگر این تاپیک باز باشه خودت میای حرفهاتو پس می گیری[/]

[="Tahoma"]به نظر بنده خودشون باید بخوان از انزوا بیرون بیان
خودشون باید یه جورایی با این قضیه کنار بیان
اگر خوشون بخوان .اون موقع میشه بهشون کمک کرد
با حرف
با نصیحت
با سرگرمی ایجاد کردن .وقت گذروندن
مث ورزش مهمونی

Reza-D;1000111 نوشت:
سلام استاد
از قول من به او بگوئید بیهوده تلاش نکن. سرنوشت هرکسی از ابتدا مشخص شده
بعضی‌ها دست به سنگ بزنند طلا می‌شود و بعضی‌ها هم دست به طلا بزنند سنگ می‌شود. کاریش هم نمی‌شود کرد

سلام رضاجان@};-

این تفکر که سرنوشت هر کسی از قبل نوشته شده و خودش هیچ تأثیری نمی تواند در مسیر زندگی و ساختن آینده اش بگذارد، شما هم می دانید که باطل و مردود است، اساساً سرنوشت ما یا همان قضا و قدر الهی امری جدای از اختیار و عزم واراده های خود ما نیست یعنی همان تفکر شیعی (لاجبر ولا تفویض بل امر بین الامرین) اگر جز این بود اساساً فلسفه اصل آفرینش انسان و جهان و اصل عدل و حکمت الهی و اصل معاد و پاداش و جزاء اخروی و خیلی از سنت های الهی نظیر امتحان، ارسال رسل و انزال کتب، و ... زیر سؤال می رفت.

پس بسیاری از مشکلات و گرفتاری هایی که در زندگی های ما رخداد می کند نتیجه سوءتدبیرها و بدعملی های خود ماست.

Reza-D;1000111 نوشت:
سلام
من در تمام عمر 40 ساله خودم فقط و فقط همین احساس را داشتم
تنها خوشی من در زندگی تنها این بوده که خوشحال باشم از این بدخت‌تر نیستم!

یک چششم کور شده، اما باید خوشحال باشم که هر دو چشمم کور نشده!
استعدادهایم همگی به باد رفته، اما باید خوشحال باشم که مثلاً فلج نیستم!
در سنی ازدواج کردم که دیگر هیچ شوقی برای ازدواج نداشتم، اما باید خوشحال بشم که مجرد نیستم!
شغلی دارم که هیچگونه تناسبی با روحیاتم ندارد و هر روز دارم در این شغل زجر می‌کشم، اما باید خوشحال باشم که بی کار نیستم!
از نظر مالی به شدت مشکل دارم به حدی که تقریباً کسی نیست که به او بدهکار نباشم، اما باید خوشحال باشم که شکم خودم و خانواده‌ام سیر می‌شود!


سلام مجدد@};-

این داستان را بگونه ای دیگر هم می توان نگاشت اینکه:
هر دو چشم آدم کور باشد و آرزو می کرد که ایکاش حداقل یک چشم داشتم.
همه استعدادهای وجودی انسان زائل شده بود و با خود می گفت: ایکاش حداقل می توانستم چند قدمی در طبیعت راه بروم.
در حالیکه ازدواج کرده ام اما دکترها می گویند شما نمی توانید صاحب اولاد شوید و باز خدا را شکر می کنم که همسر مهربان و باگذشت و بسازی دارم.
شغلی و درامدی دارم هرچند همراه با سختی و میزانش ناچیز است اما پیش زن و فرزندانم سرافکنده نیستم اما همیشه در دلم اندوه کسانی را می خورم که بیکارند و شرمنده زن و فرزندانشان.
از نظر مالی به همه کس بدهکارم ولی خوشحالم که خدا توانایی جبران بدهی هایم را از من سلب نکرده، هم سلامتی و هم فرصت جبران دارم، در حالیکه خیلی ها را می شناسم بطور کلی از فرصت جبران، محرومند! یا بیکارند، یا دچار نقص جسمی شده اند و یا گرفتار زندان و سخت گیری طلبکاران ...

و قس علیهذا ...

[="Tahoma"]

مهر...;1000129 نوشت:
با حرف
با نصیحت
با سرگرمی ایجاد کردن .وقت گذروندن
مث ورزش مهمونی

بهش بگید در زمینه ی تربیت بچه ها باید بگم پدرو مادر تا یه جایی تو تربیت بچه ها تاثیر دارن .بقیه شو به حساب تقدیر و سرنوشت و جامعه و محیط بزارن
از پیامبرانمون مث حضرت نوح و حضرت ابرهیم که بالا تر نبودن .اونها هم در سرنوشت شون فرزندانی داشتن که باعث زجر و دردشون شده بود
اگه قرار بر این بود که هر کی بیشتر غصه بخوره زودتر مشکلاتش حل شده بود الان همهی ادما در به در دنبال یه اتاق ساکت و تاریک و به دور از بشر برای غصه خوردن و حل شدن مشکلاتشون میگشتن
قدم به قدم .روز و شبایی که میان و میرن همشون ازمایش الهی خداست
یکی رو با خوشی امتحان میکنه یکی رو با سختی .مهم اینه که کی تو این امتحان سربلند میشه
یه نگاه به مشکلات بقیه بندازید میبینید مشکلات شما در مقابلشون هیچه
یه نوشته ی قشنگی بود .که میگفت اگه قرار بود مشکلاتمون و در غالب یک عکس جمع کنیم و بریم به خدا تحویلش بدیم
وقتی میرفتیم و مشکلات بقیه رو میدیدم اروم عکس مشکلاتمون و تو جیب سر میدادیم و به خونه برمی گشتیم

مشکور;1000140 نوشت:
.....
استاد عیزیز، شاید من بهتر وضعیت این دوستی که گفتید را بفهمم و حرفم تاثیر بیشتری روی او داشته باشد
لطفاً به ایشان این حرفها را از طرف من بگوئید:

راه پیدا کردن یک ورزشکار به المپیک دشوار است و کار بزرگی هم هست، ولی تعداد کسانی که می‌توانند به المپیک راه پیدا کنند فراوان است
شاید در هر رشته ورزشی ده‌ها بلکه صدها نفر بتوانند به المپیک بروند و این را افتخاری بزرگ برای خود بدانند و دیگران هم آنان را تحسین کنند
اما مدال المپیک را فقط و فقط به سه نفر می‌دهند. اولی طلا، دومی نقره و سومی برنز. بجز این سه نفر دیگر به هیچکسی مدال نمی‌دهند

خدا نیز برعکس آنچه ما آدمها فکر می‌کنیم که امتحان‌های مشخصی دارد، اتفاقاً چند مرحله امتحان می‌گیرد
امتحان درجه چهار برای قهرمانی استان، امتحان درجه سه برای قهرمانی کشور و امتحان درجه دو برای راه یافتن به المپیک
بیشتر مردم تا همینجا را می‌دانند (بگذریم که خیلی‌ها همین را هم نمی‌دانند!)

اما مهمترین و ظریف‌ترین امتحان خداوند (امتحان درجه یک) امتحانی است که برای اهدای مدال انجام می‌دهد. منتهی جنس این امتحان با سه نوع دیگر متفاوت است
تفاوت این امتحان با سایر امتحانات این است که در لابلای سایر امتحان‌ها گرفته می‌شود و درک آن به این راحتی نیست
سه امتحان دیگر را خداوند از
عقل می‌گیرد اما امتحانی که برای مدال است از قلب گرفته می‌شود

مثالی می‌زنم
خداوند سایر مراحل امتحان حضرت ابراهیم(ع) را بصورت بچه‌دار نشدن، اختلاف بین همسران، دوری از فرزند و.... از او گرفت
اما امتحانی که برای مدال بود را چگونه گرفت؟ گفت ای ابراهیم! تمام مراحل قبلی را بخاطر اسماعیل و ذریه‌ای که در نسل او گذاشتم گذراندی، درست است؟
ابراهیم گفت بله ای خدای بزرگ، و خداوند گفت:
"حالا همین اسماعیل را سر بِبُر!!"

شاید اگر کسی اینجای داستان را نداند هرگز تصورش را هم نکند که امتحان نهایی حضرت ابراهیم(ع) این خواهد بود
وقتی حضرت ابراهیم قصد کرد که دستور خدا را اطاعت کند، خداوند به او فرمود:
"إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً"
یعنی تا الان فقط به المپیک آمده بودی، اما حالا لایق مدال گرفتن شدی

اگر بخواهم مثال امروزی آن را بزنم، اینگونه می‌شود. یک نفر را تصور کنید که هیأت عزاداری امام حسین(ع) برگذار می‌کند
از روزها قبل لوازم هیأت را فراهم می‌کند، پولش را کنار می‌گذارد و مردم را خبر می‌کند و در زمان مراسم خودش به مردم چای می‌دهد
اکثر ماها فکر می‌کنیم که این شخص با برگزاری هیأت از پس امتحان الهی برآمده. اما نه! تا اینجا همان جریان المپیک است. پس امتحان مدال چیست؟

در حال برگزاری مراسم، کودکی این آقای برگزار کننده هیأت را صدا می‌زند و می‌گوید آقا یک لیوان آب به من میدی؟
و برگزار کننده هیأت می‌گوید:
"دستم بند است، به یکی دیگه بگو"

تمام شد! مدال طلا به همین راحتی از دستش رفت!
حال ممکن است اکثر مردم فکر کنند که چون برپا کردن هیأت و چای دادن و عزاداری خیلی بیشتر توی چشم است، پس از آب دادن به یک بچه مهمتر است
و دقیقاً تفاوت این اکثریت با اقلیتی که لایق مدال هستند همینجا مشخص می‌شود. در چشم کسی که لایق مدال است، آب دادن به آن کودک کم ارزش دیده نمی‌شود

در عاشورا قرار بود بدن‌ها تکه تکه شوند. امام حسین(ع) به خیلی‌ها گفت تا همینجا که آمدید(المپیک) کافی است، اگر می‌خواهید دیگر بروید
اما زهیر را خودش خبر کرد. به دیگران گفت بروید اما به زهیر گفت تو بمان. حد تو بالاتر از المپیک است، تو لایق طلا هستی
حالا دوست عزیز، می‌دانم خیلی سخت است، اما بمان. چون لایق طلا هستی

Reza-D;1000111 نوشت:
سلام
من در تمام عمر 40 ساله خودم فقط و فقط همین احساس را داشتم
تنها خوشی من در زندگی تنها این بوده که خوشحال باشم از این بدخت‌تر نیستم!

سلام و عرض ادب

برادر گرامی

آن چه ما اکنون هستیم حاصل گذشته ماست

اگر سختی های گذشته نبود

من اکنون من نبودم

شاید گوسفندی بودم مانند دیگر گوسفندان

همه زندگی من لذت غذا بود ، لذت تناسل و خواب !

بدون هیچ زحمت و درد و رنجی

براستی که اگر انسان به فهم کافی برسد و قدر بداند

خواهد فهمید

هر که در این بزم مقرب تر است

جـــام بـــلا بیشترش مــی دهند

شما هم می توانید بی خیال آخرت شوید و به لذت دنیا مشغول شوید
و تمام غم و غصه های خود را فراموش کنید !

مانند اکثریت مردم

اما قلب شما هیچ گاه راضی به این کار نخواهد شد!


در پناه حق تعالی

[="Tahoma"]

Reza-D;1000111 نوشت:
سلام استاد
از قول من به او بگوئید بیهوده تلاش نکن. سرنوشت هرکسی از ابتدا مشخص شده
بعضی‌ها دست به سنگ بزنند طلا می‌شود و بعضی‌ها هم دست به طلا بزنند سنگ می‌شود. کاریش هم نمی‌شود کرد

نیمه پر لیوان و ببینید
به قول شاعر چو میگذرد غمی نیست

سلام

افسردگی ایشان اگر ناشی از شکست باشه با تلاش مجدد از بین میره پس من این قسمت و حذف می کنم.

در مورد علت شکست هاشون به صورت جزئی و سن و چراییش به هر دلیلی چیزی ننوشتین.

به صورت کلّی:

فرمول موفقیت به نظرم همین باشه:

تلاش
شکست
یاس
تلاش
شکست
نا امیدی
تلاش
شکست
تلاش
شکست
تلاش
شکست نسبی و پیدا کردن راه درست
تلاش
تلاش
موفقیتی که در ضمن تلاش هم بارقه ها و روزنه هاش مشخص بود.... (فقط در این بین نباید انسان خودش و با دیگرانی که به راحتی به این هدف میرسن مقایسه کنه چون هیچ بشری شرایط و ویژگیش مثل یک فرد دیگر نیست)

بعضی وقت ها بد بیاری یا حکمت و بیشتر مواقع هم عدم بکارگیری راه درست زندگی باعث شکست میشه.
مثلا کسی که در زندگی شخصیش وقت کم میذاره و در انتخابش دقت نداره و .... بعدها نتیجه اش رو میبینه. شما به گلدانی مرتب آب بدین به گلدانی توجه نکنین مشخصه نتیجه چیه.

انسان نباید زندگی شخصیش و فدای کار و چیز دیگری نکنه و به هر بخشی از زندگیش توجه و تلاش داشته باشه.
چه بسا انسان های موفقی در اجتماع که در زندگی شخصیشون بسیار غیر قابل تحمل هستن.

من نمیدونم ایشون دوباره بخوان تلاش کنن یا قراره به عاقبت افرادی که سکته میکنن و پیله میکنن دچار بشن یا نه ولی اولین درس شکست قبول اشتباهات و بعد تلاش برای از بین بردنه اون اشتباهات هست و قطعا از خدا خواستن نتیجه میده خدا خواب نیست که نشنوه بسیار بینا و دقیق و مهربان هست و یه سیب تا به زمین بیافته هزارتا چرخ میزنه و بعد دقیقه 90 و سوت پایان هست که نتیجه ی بازی مشخصه.

ایمانه که کارساز ایشون هست..
خیلیا در سنن بالا مجددا تلاش کردن و جزو انسان های موفق شدن

همه چیز در ید قدرت خداست لحظه ای میگیره و در آنی میبخشه .....

و نکته ی دیگر یاس فقط حربه ی شیطانه که میخواد انسان رو گول بزنه

[="Tahoma"]استاد مشکور اگه امکان هست بیشتر توضیح بدید که در کار چگونه شکست خوردن که ما هم دست و بالتون برای نظر دادن بیشتر باشه

مشکور;999513 نوشت:
مگر اینکه تضمینی از طرف صاحبکار برسد. (یعنی همان حجت و نشانه ای از طرف خداوند)

سلام
وقتی شما (استاد) هستید، ما چه بگوییم؟ قطعا یک کلمه شما که ناشی از علم و تخصص است، بهتر از هزار صفحه پندار و گمان ماست.

خداوند که تضمین جزئی نمیدهد. تضمینهای خداوند، کلیه هستند.
حجت و نشانه هم بستگی به تفسیر خودمان دارد وگرنه عالم، تمام نشانه است.
من وقتی اول صبح، یا در راهی، کسی را میبینمم که بهم سلام میکنه، اینرا نشانه مثبتی برای کارهام از طرف خدا می دانم.
خصوصا کسی که بهم سلام میکنه، یک روحانی سید باشه. دیگه کبکم خروس میخونه حسابی.... احساس میکنم دوباره به دنیا اومدم.... آخه یک اهل علم از ذریه زهرا (س) به من سلام کرده.... برید تو بحرش... قضیه کم اهمیتی نیست...اوج سعادته.... فیض است... معنای سلام را در نظر بگیرید: سلامت بودن از همه چیز... کی بهتون گفته؟ یک اهل علم از ذریه علی و فاطمه!!!!!.... 8->

چند وقت پیش ساعت خونمون خراب شده بود، یک ساعت جدید خریدم.
با خودم فکر کردم، خدا دوباره زمان جدید به من داده، تا من در این زمان جدید (زمانهایی که لحظاتش توسط این ساعت شمرده میشه، نه ساعت قبلی که تموم شد و رفت) خیلی خوب عمل کنم.... پرونده زمانهای قبلی که با اون ساعت سپری شد، بسته شد دیگه. حالا اول کار این ساعت در خانه ماست
... زندگی از نو شروع شده.... این یه پرونده جدیده که باید با خوبی ها پرش کنم...

انساني رو ميشناختم كه ٣٠٠مليون بدهي داشت و بسيار افسرده بود اتفاقي به يه پرورشگاه رفت و ماهي ٥٠هزار تومن ميداد و هر ماه فقط ١٠دقيقه حامي اون بچه بود بعد از مدتي از افسردگي جدا شد اون قدر كه كار كرد و كل بدهيش رو داد و الان حامي ١٨تا يتيم هست

مهر...;1000337 نوشت:
استاد مشکور اگه امکان هست بیشتر توضیح بدید که در کار چگونه شکست خوردن که ما هم دست و بالتون برای نظر دادن بیشتر باشه

سلام و تشکر@};-

ایشان بسیار در کار و تحصیل و فعالیت های علمی و فرهنگی و معنوی شخص پر انگیزه ای بودند و حال بعد از گذشت 25 سال از همه این فعالیت ها و تلاشها بدلیل اینکه نسبت به تربیت فرزندانش ناکام مانده و شاهد شکست ها و مشکلات فرزندانش نیز هست، از طرف آنها بنوعی تحت فشار است، حرمتی از طرف اعضاء خانواده نمی بیند، به همین جهت، آبرویش را در اجتماع و بین دوستان و آشنایان در مخاطره می بیند. بدلیل قبض و گرفتگی مادی و اقتصادی در تأمین نیازهای خانواده احساس ناتوانی می کند و راهی برای جبران فرصت های از دست رفته نمی یابد بعبارتی تحت این فشارها همه تلاشهای خودش را شکست خورده می داند، احساس می کند که یک بازرگان ورشکسته است که هم دنیایش را باخته و هم آخرتی ندارد و نتوانسته برای آخرتش هم سرمایه های مطمئن و ارزشمندی (باقیات الصالحات) ذخیره کند. احساس می کند که همه اینها ناشی از گناهانی است که در مقطعی از زندگی مرتکب شده و علیرغم توبه و پشیمانی هنوز تاوان و مکافات های آنها گریبان گیر اوست، و یا گناهان و مظالمی که ناشناخته و پنهانی است، همه اینها موجب شده از طرف خدا خود را در قبض و گرفتگی روحی و فکری و معنوی و همه درها را بروی خود بسته ی ببیند، خلاصه به شدت احساس ناامیدی و ورشکستگی می کند بگونه ای که از اجتماع گریزان شده و به گوشه گیری روی آورده است. همه کارها و فعالیت های فکری و فرهنگی، علمی و تحصیلی، و حضور در اجتماع مگر به قدر ضرورت را قطع کرده و از همین بابت هم احساس خوبی ندارد اما تا کنون چاره ای جز این رویکرد نیافته است.

سپاس از توصیه های دوستان، بنده راهکارهای مفید و کاربردی شما را به ایشان منتقل می کنم امید آنکه مفید فایده افتد. ان شاءالله@};-

عبد شکور;1000440 نوشت:
سلام
وقتی شما (استاد) هستید، ما چه بگوییم؟ قطعا یک کلمه شما که ناشی از علم و تخصص است، بهتر از هزار صفحه پندار و گمان ماست.

سلام و تشکر از شما@};-

در این فقره از موضوعات، که مسأله مربوط به زندگی آدمی می شود و غالباً تجربیات موفقی در برون رفت از این مسائل و مشکلات و تنگناها دارند، تجربه کاراتر و مؤثر از نظرات علمی می تواند عمل کند چنانکه گفته شده: التجربة فوق العلم

عبد شکور;1000440 نوشت:
خداوند که تضمین جزئی نمیدهد. تضمینهای خداوند، کلیه هستند.
حجت و نشانه هم بستگی به تفسیر خودمان دارد وگرنه عالم، تمام نشانه است.
من وقتی اول صبح، یا در راهی، کسی را میبینمم که بهم سلام میکنه، اینرا نشانه مثبتی برای کارهام از طرف خدا می دانم.
خصوصا کسی که بهم سلام میکنه، یک روحانی سید باشه. دیگه کبکم خروس میخونه حسابی.... احساس میکنم دوباره به دنیا اومدم.... آخه یک اهل علم از ذریه زهرا (س) به من سلام کرده.... برید تو بحرش... قضیه کم اهمیتی نیست...اوج سعادته.... فیض است... معنای سلام را در نظر بگیرید: سلامت بودن از همه چیز... کی بهتون گفته؟ یک اهل علم از ذریه علی و فاطمه!!!!!....
چند وقت پیش ساعت خونمون خراب شده بود، یک ساعت جدید خریدم.
با خودم فکر کردم، خدا دوباره زمان جدید به من داده، تا من در این زمان جدید (زمانهایی که لحظاتش توسط این ساعت شمرده میشه، نه ساعت قبلی که تموم شد و رفت) خیلی خوب عمل کنم.... پرونده زمانهای قبلی که با اون ساعت سپری شد، بسته شد دیگه. حالا اول کار این ساعت در خانه ماست
... زندگی از نو شروع شده.... این یه پرونده جدیده که باید با خوبی ها پرش کنم...

عبد شکور عزیز بله اگر کسی اهل نگاه باطنی به عالم باشد همه عالم سراسر حجت و نشانه است اما می دانید که ما حجت قطعی و یقینی داریم و حجت ظنی و تفسیری، مواردی که شما اشاره کردید در زمره حجت های ظنی و تفسیری قرار می گیرند و این دوست ما بیشتر بدنبال حجت قطعی و یقینی می گردد، حجت و نشانه ای که روشن و آشکار حجت را بر وی تمام کند دیگر جایی برای ظن و گمان و تفسیر و تعبیر نباشد. معتقد است ما که عمری را در دستگاه اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و در راه دفاع از دین و ارزشها وقت و عمرمان را گذاشتیم و حال در چنین بحران فکری و روحی و جهات مختلف زندگی قرار گرفتیم آیا ارزش مان از امثال زهیر بن قین عثمانی مسلک کمتر است که در مسیر حرکت امام حسین (ع) بطرف کربلا از قافله امام گریزان بود و اصلاً نمی خواست با ایشان روبرو شود، اما امام (ع) در فرصتی که فراهم شد، حجت و نشانه ای قاطع برای اتمام حجت نزدش فرستاد و قلبش را از ظلمت و تاریکی به نور و هدایت و صراط نجات رهنمون ساخت.

ایشان می گوید: من انتظار چنین نشانه و حجتی بلکه بسا کوچکتر و ضعیف تر اما قطعی و یقینی از ارباب و مولای خودم دارم!!!

يسنا;1000462 نوشت:
انساني رو ميشناختم كه ٣٠٠مليون بدهي داشت و بسيار افسرده بود اتفاقي به يه پرورشگاه رفت و ماهي ٥٠هزار تومن ميداد و هر ماه فقط ١٠دقيقه حامي اون بچه بود بعد از مدتي از افسردگي جدا شد اون قدر كه كار كرد و كل بدهيش رو داد و الان حامي ١٨تا يتيم هست

سلام و تشکر@};-

راهکارهای معنوی که در دین کامل ما بسیار سفارش شده و هم کاربرد پیشگیری داره و هم درمان، از دوستان عزیز که تجربیاتی عملی در این خصوص دارند و یا در زندگی دیگران بعبنه دیده اند موارد اینچنینی را احصاء کنند که هم برای این دوست قدیمی ما مفید فایده است و هم برای زندگی خود ما و دیگر عزیزانی که به این صفحه مراجعه می کنند و مجموعه ای یادگار را در این فضا به یادگار خواهیم گذاشت.

ملتمس دعا

مشکور;999864 نوشت:
سلام مجدد

2. علل و عوامل اجتماعی احساس شکست و بروز نومیدی

نوع انگیزه ها و اغراض و هدفگذاری های ما در کارها و تعامل و رفتار ما با اطرافیانمان اعم از خانواده، دوستان، همکاران، همسایگان و دیگر مجموعه هایی که با آنها در ارتباط هستیم می تواند عامل بروز احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری ما شود که در ادامه به مواردی اشاره می کنیم:

الف- اگر هدف ما در زندگی صرفاً رسیدن به ثروت و شهرت و جاه و مقام و مدرک و اعتبار باشد:


مشکور;999864 نوشت:
ب- بی جهت سطح انتظارات اطرافیان مان را افزایش ندهیم
ج- دوگانگی در قول و عمل و زبان و رفتار عامل شکست های پی در پی

سلام مجدد@};-

ج- دوگانگی در قول و عمل و زبان و رفتار عامل شکست های پی در پی

اینکه دین مبین اسلام اینهمه روی صدق و راستی و راستگویی انگشت فشرده و تأکید کرده و نجات را در صدق و راستی می داند. (النجاة فی الصدق) بدلیل اهمیت آن در رهیافت انسان به توفیق در همه امور زندگی است. ما در زندگی هایمان هر کجا و هر قدر رنگ دو رویی و دو رنگی گرفته ایم به همان میزان از موفقیت و نجات فاصله گرفته ایم. روح جامعه و اجتماع و حتی کوچکترین آن یعنی خانواده از دورویی و دروغ متنفر است، باید بگردیم مشکلاتی که امروز در خانه و خانواده و با فرزندان مان داریم را در دروغ و فریب و دورنگی هایی که از خودمان نشان دادیم بیابیم. تربیت صحیح نسبت به فرزندان، محصول راستی و درستی و راستگویی است و ما در این میدان و در برابر چشمان فرزندان مان چه کرده ایم؟؟ آنقدر دروغ گفته ایم که آنها حتی راست های ما را هم باور نمی کنند و در نگاه و نظر آنها ما به مهره های سوخته ای مبدل شده ایم که دیگر گویا کاربردشان را از دست داده اند. خوب! این وضعیت، نتیجه نوع عملکرد خود ماست. این حکایت در خصوص برخورد با دیگران و دیگر اجتماعات نیز صدق می کند هر قدر اهل صدق و راستی و خلوص و پاکی ذهن و روح و زبان باشیم در قلب همگان، اعم از خانواده و دوستان و دیگر اعضای جامعه جای بیشتری باز می کنیم.

به نظر در چنین شرایطی که خانواده را از هم پاشیده و متلاشی و دچار گسست و فاقد تربیت صحیح می دانیم که یکی از عوامل احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری شده، باید عکس وضعیت قبلی، قولاً و عملاً صدق و راستی و پاکی و خلوص را تمرین کنیم و به وضوح و آشکارا این نسخه را برای خانواده ثابت کنیم، قطعاً این یک کار، مجاهدتی زمان بر است اما نتیجه قطعی است! اگر لازم باشد تا دیر نشده، برای بازیافت روح در هم شکسته اعضاء خانواده باید جلسه ای فوری گذاشت و به بدقولی ها و بدعملی ها و عدم صدق و راستی ها که موجب شکاف بین خانواده شده اعتراف و در فضایی صمیمی و عاطفی از روح آنها عذرخواهی کرد. بی شک، صدق و راستی نسخه بی بدیلی است که هم برای پیشگیری مفید است و هم برای درمان. بخشی از نگرانی این دوست عزیز ما از ناحیه فرزندان و خانواده اش بود که به این شکست روحی و نومیدی منجر گردیده فلذا بازگشت به لسان صدق و عمل به صدق به یقین در بازگشت آثار و برکات توفیق و احساس نشاط و سرزندگی و برگشت دوباره به زندگی مؤثر است.

ادامه دارد ...

مشکور;1000487 نوشت:

ایشان می گوید: من انتظار چنین نشانه و حجتی بلکه بسا کوچکتر و ضعیف تر اما قطعی و یقینی از ارباب و مولای خودم دارم!!!

سلام و عرض ادب

انتظار به جایی است

البته باید در نظر داشت که این حجت وابسته به حجت درونی است و بدون کمک گرفتن از حجت درونی نمی توان حجت های بیرونی را پیدا کرد.

دنبال کردن نشانه های کوچک و پیوند زدن آن ها با یکدیگر می تواند ایشان را به ان حجت مد نظر ایشان برساند

در پناه حق تعالی

شروحیل;1000529 نوشت:
سلام و عرض ادب

البته باید در نظر داشت که این حجت وابسته به حجت درونی است و بدون کمک گرفتن از حجت درونی نمی توان حجت های بیرونی را پیدا کرد.


سلام و ادب@};-

قطعاً همینطور است و بنده هم موافقم گرچه این طریقه راه چندان آسانی نیست و چه بسا صبر و شکیبایی و همت والایی می طلبد با این حال، اگر لطف کنید کمی بیشتر و مصداقی تر، ترجیحاً در قالب مثال، برای بهره مندی بیشتر بنده و اعزه این گزاره را توضیح دهید سپاسگزار خواهیم شد. گل

مشکور;1000541 نوشت:

سلام و ادب@};-

قطعاً همینطور است و بنده هم موافقم گرچه این طریقه راه چندان آسانی نیست و چه بسا صبر و شکیبایی و همت والایی می طلبد با این حال، اگر لطف کنید کمی بیشتر و مصداقی تر، ترجیحاً در قالب مثال، برای بهره مندی بیشتر بنده و اعزه این گزاره را توضیح دهید سپاسگزار خواهیم شد. گل

سلام و عرض ادب

به طور مثال جمعیت کثیری انتظار دیدار با امام زمان را دارند

و می گویند تا او را نبینیم ایمان نمی آوریم و به همین زندگی معمول خود ادامه می دهیم

در حالی که راه دیدن ( باطنی) ایشان این است که از این زندگی معمول دل بکنیم( این گفته حجت درونی است)

خوب این باعث ایجاد دور می شود و به ناکجا آباد می رسد!

شروحیل;1000545 نوشت:
سلام و عرض ادب

به طور مثال جمعیت کثیری انتظار دیدار با امام زمان را دارند

و می گویند تا او را نبینیم ایمان نمی آوریم و به همین زندگی معمول خود ادامه می دهیم

در حالی که راه دیدن ( باطنی) ایشان این است که از این زندگی معمول دل بکنیم( این گفته حجت درونی است)

خوب این باعث ایجاد دور می شود و به ناکجا آباد می رسد!


سلام و تشکر@};-

اولا در خصوص تقاضای ایشان نگفتیم که ایشان، انتظار دیدار شخص امام (علیه السلام) را بعنوان حجت و نشانه قطعی و یقینی دارد! بلکه گفتیم فقط انتظار دارد که نشانه و حجتی که می بیند قطعی و یقین آور باشد حتی اگر رؤیای صادقه ای باشد و یا صدا و مکاشفه ای که شفاف و بی پرده قلبش را اطمینان ببخشد. ثانیاً برای دیدار امام زمان (عجل الله فرجه) و یا تجربه ای معنوی و یقین آور نیازی نیست که از زندگی معمولی دست بشوییم و بعبارتی رهبانیت اختیار کنیم، بلکه باید با توبه ای راسخ، قلب و دل و درون مان را از آلودگی ها و رذائل پالایش کنیم و با همتی استوار جانانه مسیر اتیان واجبات و ترک محرمات را پیشه کنیم، مسیری که هیچ منافاتی با زندگی معمول ما ندارد. چنانکه امام (عجل الله فرجه) به آن شخصی که شیفته دیدار امام (علیه السلام) بود، در دکه ساعت سازی آن عبد صالح خدا گفت: زندگی تان را مثل این مرد ساعت ساز کنید نیازی نیست دنبال ما بگردید ما به خانه هایتان می آییم.

یعنی حجت و نشانه یقین آور هم به وقتش می رسد، بقول آیت الله حق شناس: اگر صبر و استقامت بورزید کمک خواهد رسید! و این وعده حق خداوند است به اهل ایمان و استقامت ورزان در ایمان و تقوا آنجا که فرمود: «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ﴿فصلت/آیه 30﴾ به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!»

به اعتقاد بنده این دوست ما گرچه عواملی تبعی در حاشیه زندگیشان موجب شده به این مرحله یعنی احساس شکست و گوشه گیری و در ادامه به یأس و نومیدی برسد که در یادداشت های قبلی بیان شد اما عامل اصلی که موجب شده این زخمهای افتاده بر وجود ایشان کاری و عمیق و عفونی شوند بگونه ای که نومیدی و شکست و گوشه گیری که از جمله ابزار نفوذ شیطان است بر روح ایشان مستولی شود، عبارت است از: از دست دادن روح معنویت و ازتباط با خدا، قهر با نماز اول وقت و با حضور قلب، قطع ارتباط با دعا و توسل و ترک اصرار و پافشاری بر تلاوت مکرر آیات وحی و ترک حضور در مجامع و محافل مردمی و دینی و عدم بهره مندی از لذت های معنوی خدمت به مردم و در یک خلاصه (عدم نظم و تقوی) بوده که باعث گردیده لحظه به لحظه زخمهای درونی اش کاری و عمیق تر شوند زیرا بدون شک اگر راهی برای حیات طیبه و پاک و تداوم زندگی معنوی در هر شرایط و موقعیتی برای انسان میسر باشد جز از همین مسیری که گفتیم امکانپذیر نیست.

ملتمس دعا@};-

مشکور;1000558 نوشت:

سلام و تشکر@};-

اولا در خصوص تقاضای ایشان نگفتیم که ایشان، انتظار دیدار شخص امام (علیه السلام) را بعنوان حجت و نشانه قطعی و یقینی دارد! بلکه گفتیم فقط انتظار دارد که نشانه و حجتی که می بیند قطعی و یقین آور باشد حتی اگر رؤیای صادقه ای باشد و یا صدا و مکاشفه ای که شفاف و بی پرده قلبش را اطمینان ببخشد. ثانیاً برای دیدار امام زمان (عجل الله فرجه) و یا تجربه ای معنوی و یقین آور نیازی نیست که از زندگی معمولی دست بشوییم و بعبارتی رهبانیت اختیار کنیم، بلکه باید با توبه ای راسخ، قلب و دل و درون مان را از آلودگی ها و رذائل پالایش کنیم و با همتی استوار جانانه مسیر اتیان واجبات و ترک محرمات را پیشه کنیم، مسیری که هیچ منافاتی با زندگی معمول ما ندارد. چنانکه امام (عجل الله فرجه) به آن شخصی که شیفته دیدار امام (علیه السلام) بود، در دکه ساعت سازی آن عبد صالح خدا گفت: زندگی تان را مثل این مرد ساعت ساز کنید نیازی نیست دنبال ما بگردید ما به خانه هایتان می آییم.

یعنی حجت و نشانه یقین آور هم به وقتش می رسد، بقول آیت الله حق شناس: اگر صبر و استقامت بورزید کمک خواهد رسید! و این وعده حق خداوند است به اهل ایمان و استقامت ورزان در ایمان و تقوا آنجا که فرمود: «إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ﴿فصلت/آیه 30﴾ به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می‌شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!»

به اعتقاد بنده این دوست ما گرچه عواملی تبعی در حاشیه زندگیشان موجب شده به این مرحله یعنی احساس شکست و گوشه گیری و در ادامه به یأس و نومیدی برسد که در یادداشت های قبلی بیان شد اما عامل اصلی که موجب شده این زخمهای افتاده بر وجود ایشان کاری و عمیق و عفونی شوند بگونه ای که نومیدی و شکست و گوشه گیری که از جمله ابزار نفوذ شیطان است بر روح ایشان مستولی شود، عبارت است از: از دست دادن روح معنویت و ازتباط با خدا، قهر با نماز اول وقت و با حضور قلب، قطع ارتباط با دعا و توسل و ترک اصرار و پافشاری بر تلاوت مکرر آیات وحی و ترک حضور در مجامع و محافل مردمی و دینی و عدم بهره مندی از لذت های معنوی خدمت به مردم و در یک خلاصه (عدم نظم و تقوی) بوده که باعث گردیده لحظه به لحظه زخمهای درونی اش کاری و عمیق تر شوند زیرا بدون شک اگر راهی برای حیات طیبه و پاک و تداوم زندگی معنوی در هر شرایط و موقعیتی برای انسان میسر باشد جز از همین مسیری که گفتیم امکانپذیر نیست.

ملتمس دعا@};-

سلام و عرض ادب و احترام

برادر گرامی

مجددا پست بنده را بدون پیش فرض قبلی بخوانید !!!!

دیدار با امام زمان مثال بود !

وبنده گفتم زندگی معمول یعنی همین روال عادی زندگی که در حال گذرانش هستیم و ما را از دیدار محروم کرده ...

خوب اگر قرار باشد با همین روال پیش برویم که آینده ما همان گذشته ما خواهد بود !

منظور بنده رهبانیت نبود!

منظور بنده تغییر بود

همان اصلاح رفتار و کسب فضایل اخلاقی و ترک رذایل اخلاقی !

من نوعی که تغییر کنم و خودم را اصلاح کنم
و به جای عادت به زندگی
هر روز به خودم گوشزد کنم که شاید امروز آخرین روز من باشد

هر بار که در آیینه نگاه کنم

امام زمانم را خواهم دید !

در پناه حق تعالی

مشکور;1000482 نوشت:

سلام و تشکر@};-

ایشان بسیار در کار و تحصیل و فعالیت های علمی و فرهنگی و معنوی شخص پر انگیزه ای بودند و حال بعد از گذشت 25 سال از همه این فعالیت ها و تلاشها بدلیل اینکه نسبت به تربیت فرزندانش ناکام مانده و شاهد شکست ها و مشکلات فرزندانش نیز هست، از طرف آنها بنوعی تحت فشار است، حرمتی از طرف اعضاء خانواده نمی بیند، به همین جهت، آبرویش را در اجتماع و بین دوستان و آشنایان در مخاطره می بیند. بدلیل قبض و گرفتگی مادی و اقتصادی در تأمین نیازهای خانواده احساس ناتوانی می کند و راهی برای جبران فرصت های از دست رفته نمی یابد بعبارتی تحت این فشارها همه تلاشهای خودش را شکست خورده می داند، احساس می کند که یک بازرگان ورشکسته است که هم دنیایش را باخته و هم آخرتی ندارد و نتوانسته برای آخرتش هم سرمایه های مطمئن و ارزشمندی (باقیات الصالحات) ذخیره کند. احساس می کند که همه اینها ناشی از گناهانی است که در مقطعی از زندگی مرتکب شده و علیرغم توبه و پشیمانی هنوز تاوان و مکافات های آنها گریبان گیر اوست، و یا گناهان و مظالمی که ناشناخته و پنهانی است، همه اینها موجب شده از طرف خدا خود را در قبض و گرفتگی روحی و فکری و معنوی و همه درها را بروی خود بسته ی ببیند، خلاصه به شدت احساس ناامیدی و ورشکستگی می کند بگونه ای که از اجتماع گریزان شده و به گوشه گیری روی آورده است. همه کارها و فعالیت های فکری و فرهنگی، علمی و تحصیلی، و حضور در اجتماع مگر به قدر ضرورت را قطع کرده و از همین بابت هم احساس خوبی ندارد اما تا کنون چاره ای جز این رویکرد نیافته است.

سپاس از توصیه های دوستان، بنده راهکارهای مفید و کاربردی شما را به ایشان منتقل می کنم امید آنکه مفید فایده افتد. ان شاءالله@};-


سلام
1- آیه ای در قرآن می فرماید: فافسحوا یفسح الله لکم
در این آیه، معنای ظاهری اش این است که: در مجالس، جا برای دیگران باز کنید، تا خداوند برای شما جا باز کند.
جا باز کردن اول، در مجالس است و جای فیزیکی است.
جا باز کردن دوم که قرار است خداوند به عنوان نتیجه کار ما، برای ما انجام بدهد چیست؟ گشایش در امور زندگی

2- شنیده اید حدیث: "با صدقه، بیماری ها را درمان کنید"؟
صدقه، راه طبیعی درمان مشکل بیماری نیست. اما بیماری را درمان می کند!

همین آیه و همین حدیث کافیست تا نتیجه بگیریم: کارها را می توان از راه دیگری غیر از راههای ظاهری و عادی و طبیعی هم انجام داد!
(البته این به معنی کوتاهی در انجام امور عادی در هر زمینه نیست. امور عادی باید در حد توان انجام شوند).

فقط تلاش ما و علم ما نیست که نتیجه کار ما را معین می کند. خیرهایی که انجام داده ایم، نماز اول وقتمان، صلواتهایی که می فرستیم، نماز شبمان، کمکمان به مردم و دعای خیر آنها پشت سر ما، رضایت پدر و مادر از ما و ... هم بر نتیجه کارهای ما، نتیجه کنکور ما، تربیت فرزندان ما، وضعیت درسی فرزندانمان و نتیجه کنکور آنها، طرز رفتار همسرمان در منزل، موثر است. و چه بسا اهمیت و تاثیر گذاری اینها بیشتر از تلاشهای عادی و طبیعی ما باشد که قطعا هم همینطور است.

گاهی می بینیم خیلی در کاری تلاش میکنیم اما به نتیجه مطلوب نمی رسد.
گاهی هم بدون اینکه کوچکترین تلاشی بکنیم، بدون اینکه تصمیمی بگیریم، یک نتیجه خوب خود به خود به ما داده می شود.
این از کجا آمده است؟ طبق قانون علیت، هیچ چیزی که بی علت نیست!

استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا
ربط استغفار با باریدن باران (نعمت) و زیادی اموال و پسر شدن فرزندان چیست؟
این نشان میدهد غیر از عوامل ظاهری، چیزهای دیگری هم در تعیین کیفیت و کمیت نتیجه کارهای ما تأثیرگذارند.
[SPOILER]مدتی من استغفار خاصی را می خواندم. با خودم فکر میکردم طبق آیه فوق، خدا ممکن است باران (نعمت) بفرستد و اموال و بنین به من بدهد. اما جنات و انهار را چطور می دهد؟
چند روز بعد خانمم به من گفت: مدتی است هر شب خواب می بینم توی باغ بسیار زیبایی هستم. اینقدر از آن باغ لذت می برم که هر روز منتظرم تا دوباره شب بشود و بخوابم و آن باغ را در خواب ببینم.
یهو بچه ام گفت: مامان منم همینطور! منم هر شب خواب یک باغ بسیار زیبا را می بینم![/SPOILER]
ایشان از این راه وارد شوند، قطعا انجام اینگونه امور، مشکلات زندگی ایشان را رفع خواهد کرد و نواقص تلاشهای عادی ایشان در زمینه های تربیت فرزندان و ... را رفع خواهد نمود و باعث به ثمر رسیدن بیشتر و بهتر و مضاعف تلاشهای عادی ایشان خواهد شد.

یکی از نامهای حسنای خداوند، جابر است. هر نام خداوند، بر یکی از شئون او دلالت دارد. جابر یعنی جبران کننده. یعنی اگر ما ملاحظه آن عوامل غیر عادی را بکنیم، خداوند کم کاری ها و نواقص کارها و تلاشهای ظاهری ما را (به شرطی که عمدی نباشند) جبران می کند و آنها را تصحیح می کند تا کارمان به نتیجه مطلوب برسد.
این جبران کردن نواقص کارها، یکی از شئون (کارهای) خداوند است.

تجربه شخصی خودم این است که می خواهی مشکلت حل شود؟ برو مشکل دیگران را حل کن.
(البته چنان فرهنگ جامعه و ظواهر رنگارنگ دنیا و نظام اسباب دنیا، در ذهن ما بر حقیقت باطن دنیا غلبه کرده، که خود من هم که اینها را می گویم، خیلی وقتها از آن غفلت می کنم).

قرآن می فرماید: كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً
یعنی: خداوند دو پیامبر بزرگش را فرستاد تا بدون مزد گرفتن بنایی کردند، تا کسی گنج را برندارد تا دو کودک یتیم بزرگ شوند و گنج برای آنها بماند.
چرا؟ چون پدرشان انسان صالحی بود. پس صلاح پدر، موجب موفقیت فرزندان هم می شود.
(نکته این آیه توی وبلاگم مفصلتر هست).

بنده اعتقاد راسخ دارم و به گمانم بزرگان عرفان و فلسفه هم همین عقیده را دارند که هیچ خیری نیست، مگر اینکه انسان به برکت صلوات فرستادن به آن می رسد و هیچ شری نیست مگر اینکه به برکت صلوات فرستادن، انسان از آن ایمن میگردد.
بالاترین کار خیر، صلوات فرستادن است.

منتها، صلوات ، شرایطی دارد...
صرف لقلقه زبان، خیلی اثرش ضعیف است.
مثلا صلوات بفرستی، اما نمازت اول وقت نباشد
صلوات بفرستی اما حضور قلب در نماز نداشته باشی
صلوات بفرستی اما با زبانت قلبی را برنجانی
صلوات بفرستی، اما میتوانی به فقیری کمک کنی ولی نکنی
صلوات بفرستی اما در انتخابات، به شخص غیر اصلح رأی بدهی و روی وضعیت کشور اثر سوء بگذاری (به اندازه همان یک رأی)
و ....
اینها اثر صلوات را ضعیف می کند.

زندگی تان را غرق صلوات کنید. روزی حداقل هزار تا
اما در تحصیل و حفظ شرایط آن هم تلاش کنید.

[SPOILER]علم، غیر از عمل است.
خود من نویسنده، به این مطالب نیاز شدید دارم!
متشکرم از
استاد، که با طرح این موضوع، باعث تذکر به خودم شدند تا کمی از غفلت بیرون بیایم.[/SPOILER]

مشکور;1000492 نوشت:
سلام مجدد

2. علل و عوامل اجتماعی احساس شکست و بروز نومیدی

نوع انگیزه ها و اغراض و هدفگذاری های ما در کارها و تعامل و رفتار ما با اطرافیانمان اعم از خانواده، دوستان، همکاران، همسایگان و دیگر مجموعه هایی که با آنها در ارتباط هستیم می تواند عامل بروز احساس شکست و نومیدی و گوشه گیری ما شود که در ادامه به مواردی اشاره می کنیم:

الف- اگر هدف ما در زندگی صرفاً رسیدن به ثروت و شهرت و جاه و مقام و مدرک و اعتبار باشد:
ب- بی جهت سطح انتظارات اطرافیان مان را افزایش ندهیم
ج- دوگانگی در قول و عمل و زبان و رفتار عامل شکست های پی در پی


سلام مجدد@};-

دوستان عزیز در این فرصت مغتنم، هر کدام نکات مفید و تجربیات سازنده ای را ارائه دادند، ادامه ی دلایل افتادن در وضعیت ناامیدی و شکست را بررسی می کنیم:

د- دوستی و رفاقت با نااهلان، قرار گرفتن در مواضع اتهام و مشاوره با نابخردان
گاهی ما با کسانی در زندگی واقعی مان، ارتباط کاری، طرح دوستی و رفت و آمد خانوادگی داریم که افرادی غیرصالح و منحرف هستند، در این وضعیت، به مرور تبعات سوء شخصیتی و اخلاقی و رفتاری آنها، روی ما و منش و رفتار ما و خانواده مان هم اثر می گذارد بگونه ای که باعث تغییر ذائقه ما می شود که دیگر تمایلی به ارتباط و همنشینی با خوبان و صالحان نداریم، ارتباط مان با کسانی که اهلیت دارند قطع می شود از حضور در محافل و مجالس صالحان دوری می کنیم زیرا بیشتر تمایل داریم همه اوقات فراغت مان را با همان دوستان و رفقای ناصالح بگذارنیم چون با آنها راحت تریم! علاوه بر این، این تغییر ذائقه موجب می شود که ما حتی در مشکلات مان برای مشاوره به سراغ اصحاب خرد و صلاح نرویم بلکه حتی در مشاوره هم از نابخردان و ناصالحان کمک بگیریم و این اشتباه، دامنه مشکلات ما را دوچندان می کند.

بعلاوه در سطحی وسیع تر، این آسیب در شخصیت اجتماعی ما هم تأثیر منفی می گذارد، چون خیلی از آشنایان و دوستان قدیمی و هم مسلکان خوب ما از ارتباط ما با نااهلان و تغییر ذائقه و رفتار وهمنشینی ما با ناصالحان مطلع شده اند. گویا یک احساس عجیبی داریم، احساس می کنیم همه آشنایان قدیمی به ما به چشم اتهام نگاه می کنند و ما را، هم پیاله ای همان دوستان نااهل و تربیت نایافته می دانند. همین امر موجب می شود که برای فرار از نگاه ها، قضاوت ها، انگشت اتهامات و سؤالات گوناگون اطرافیان، از اجتماع پیرامونی مان حتی الامکان گوشه گیری کنیم و قطع ارتباط با اجتماعات سالم، قدم به قدم ما را به احساس شکست در اهداف و برنامه های موفق زندگی و احساس نومیدی از زندگی نزدیک و نزدیک تر می کند.

حکایت ما از لحاظ روحی در چنین وضعیتی همانند کسانی می شود که بدلیل بدهکاری مالی به دیگران دائم در حال فرار از طلبکاران شان هستند، و حتی لحظه ای آب خوش از گلویشان پایین نمی رود، در زندگی شخصی احساس شکست می کنند و آنقدر به این گوشه گیری و فرار ادامه می دهند که در پرتگاه ناامیدی و یأس سقوط می کنند.

راهکار خلاصی از چنین وضعیت خطرناکی روشن است، باید یک غربال گری کامل در ارتباطات و طرح دوستی و همنشینی هایمان را در پیش بگیریم، چنانکه در دین ما توصیه شده، باور کنیم که دوستی ها و رفاقت های ما در سطح وسیعی می تواند عامل موفقیت و یا شکست های ما باشند، از همین امروز شروع کنیم، اگر می خواهیم به دامن نشاط و شادابی و توفیق و سرافرازی و امید و نجات و طریق انسانیت و بندگی خدا بازگردیم باید دور دوستی ها و رفاقت ها و انس و الفت های کاذب و ناسالم خط بطلانی بکشیم، این دوستی ها فقط و فقط دوستان بیرونی نیستند بلکه هرچیزی که روح ما با آن انس و الفتی برقرار کرده و رابطه عاطفی و قلبی برقرار شده هم داخل در این زمره است، می تواند گوشی تلفن همراه باشد، کامپیوتر و یا تلویزیون باشد و یا هر چیز دیگری که ما را از اصل و اهداف حقیقی وجودی مان دور می کند. و این مرحله نفی است یعنی همان «لا اله گفتن» و پس از آن باید با همه خوبیها و ریبایی ها، اهل توحید و معرفت، دوستان و محافل ایمانی و راهیافته به وادی ایمان و عمل صالح ارتباط برقرار کرد باید پیله گوشه گیری و نومیدی که بدور خود پیچیده ایم را پاره کنیم و وارد اجتماع و ارتباط با دوستان و محافل پاک و طیب و طاهر شویم تا به مرحله اثبات توحید یعنی «الا الله» وارد شویم. و گذراندن این نفی و اثبات یعنی ورود به وادی امن و خلاصی و نجات.

بعبارتی باید از همه آنچیزهایی که ما را به این وضعیت اسفبار و نگران کننده کشانیده استغفار کنیم، استغفار چنانکه دوست عزیزمان «عبدشکور» اشاره کردند یک شاه کلید است، همه جا کاربرد دارد، گره گشای هر غم و اندوه و مشکله و بحران است، حتی در شادی ها و خوشحالی ها هم استغفار تعدیل کننده روح و روان ماست، ذکر یونسیه در واقع همان ذکر استغفار است با زبان حضرت یونس (علیه السلام) و با چاشنی تسبیح، آدم عاقل که در حال گرفتاری و بحران و احساس شکست دست روی دست نمی گذارد و زانو بغل نمی گیرد بلکه برای برون رفت از مشکلات دل به همه کاره عالم می سپارد که هموست، «لا حول و لا قوة الا بالله» پس از همین الان شروع کنیم ... بسم الله

لطفاً دوستان هم مشارکت کنند ...@};-

آثار مداومت بر تلاوت سوره مبارکه شمس برای افرادی که توفیقاتشان کم و حسرتشان زیاد است:

و من (خواص القرآن): روی عن النبی (صلی الله علیه و آله)، أنه قال: «... و من كان قلیل التوفیق فلیدمن قراءتها، فیوفقه الله تعالی أینما یتوجه، و فیها زیادة حفظ و قبول عند جمیع الناس و رفعة».

و قال الصادق (علیه السلام): «یستحب لمن یكون قلیل الرزق و التوفیق كثیر الخسران و الحسرات أن یدمن فی قراءتها، یصیب فیها زیادة و توفیقا...»

مشکور;1000487 نوشت:

این دوست ما بیشتر بدنبال حجت قطعی و یقینی می گردد، حجت و نشانه ای که روشن و آشکار حجت را بر وی تمام کند دیگر جایی برای ظن و گمان و تفسیر و تعبیر نباشد. معتقد است ما که عمری را در دستگاه اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و در راه دفاع از دین و ارزشها وقت و عمرمان را گذاشتیم و حال در چنین بحران فکری و روحی و جهات مختلف زندگی قرار گرفتیم آیا ارزش مان از امثال زهیر بن قین عثمانی مسلک کمتر است که در مسیر حرکت امام حسین (ع) بطرف کربلا از قافله امام گریزان بود و اصلاً نمی خواست با ایشان روبرو شود، اما امام (ع) در فرصتی که فراهم شد، حجت و نشانه ای قاطع برای اتمام حجت نزدش فرستاد و قلبش را از ظلمت و تاریکی به نور و هدایت و صراط نجات رهنمون ساخت.

ایشان می گوید: من انتظار چنین نشانه و حجتی بلکه بسا کوچکتر و ضعیف تر اما قطعی و یقینی از ارباب و مولای خودم دارم!!!


سلام و احترام استاد
حضرتعالی خیلی کلی مسأله ایشون رو مطرح میکنید و این کاملا ما رو محدود می‌کنه .
با این توضیحات نمیشه متوجه شد که مشکل ایشون دقیقا چیه. حجت می طلبند که چه چیزی برایشان روشن شود .آیا به اعتقادی که در طول سال‌های زندگی شان داشتند شک کردند . یا اینکه اون اعتقاد را قبول دارند ولی فکر می کنند نباید وقت شان را صرف تبلیغ ارزش‌های دینی می کردند و باید به مادیات زندگی بیشتر اهمیت می دادند.یا مشکلشان چیز دیگری است. خوب اگر در جنبه ی خاصی از زندگی تدبیر لازم را به کار نبرده اند معلوم است که در این راستا به مشکل خواهند خورد این دیگر طلبکار شدن ندارد. باید عملکرد خودشان را اصلاح کنند.
یک فایل خیلی وقت پیش از استاد پناهیان گوش می کردم که با جزییات خاطرم نیست و کلماتی که ذکر میکنم کلمات ایشان نیست ولی مضموناحاصلش این بود که« این طرز تفکر خیلی خطرناک است که ما برای خودمان سهمی قائل باشیم در مقابل امام مان. فرض کنیم امام زمان ظهور کردند و ما را علیرغم تمام شایستگی ها یا تصور شایستگی هایمان به هیچ کاری منصوب نکردند یا ما را کفش جفت کن قرار دادند. آیا می‌پذیریم یا ناراحت میشیم و گله می کنیم.»
اگر ما ولایت اماممان را قبول داشته باشیم دیگر در مقام نقد امام بر نمی آییم به این قائل نمی‌شویم که امام اینجا باید به ما تفقد می‌کردند و نکردند. بلکه معتقد خواهیم بود که باید و نباید اش را امام تعیین می کنند. اینکه ما نیاز به چه چیزی داریم یا نداریم را امام تشخیص میدهند. ما فقط باید سعی مان در تشخیص راه درست از نادرست و یافتن اشتباهات و نقاط ضعف و اصلاح خودمان باشد و خاضعانه و جاهدانه به درگاه امام‌مان برویم نه منفعلانه و یا خدای نکرده ... ونه اینکه اگر زمین خوردیم قهر کنیم و توقع داشته باشیم که نازمان را بکشند و لباسمان را بتکانند ودنبال بازی خودمان بفرستندمان.در هر زمین خوردنی چیزهایی هست که باید بیاموزیم هر چند که قبلاً چیزهای زیادی بلد بوده باشیم.این یک مرحله از زندگی ماست که گذر از آن برای ما لازم است و وظیفه ی ماست.

و اما یک پیشنهادی که به ذهنم می‌رسد این است که اگر ایشان به یک استاد اخلاق موثق مراجعه کنند خیلی می تواند مفید باشد.

مشکور;999454 نوشت:
سلام عزیزان

یکی از دوستان قدیمی و از همشهریان ما که نسبتاً هم آدم موفق و نقش آفرینی در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی بوده، بدلیل شکست های مختلفی که در گوشه و کنار زندگی، کار و تربیت فرزندانش متحمل شده، دچار نوعی احساس شکست روحی، یأس و ناامیدی و افسردگی مزمن شده و تا حدود زیادی همه فعالیت های علمی، فرهنگی و اجتماعی اش را تعطیل کرده و گوشه گیری را اختیار کرده است.

سلام

جناب استاد مشکور

همان گونه که می دانید معمول نیست که کارشناسان در مورد موضوعِ کارشناس دیگر اظهار نظر نماید؛ اما از آن جایی که شما شروع کننده موضوع هستید و موضوع نیز ارجاعی نیست، من هم مانند سایر دوستان عزیز در این مورد نظرم را می گویم:
لطف بفرمایید قبل از هر چیز، از این دوست تان بخواهید به پرسشنامه زیر «صادقانه» پاسخ دهد. پاسخ دوست تان را به صورت خصوصی، برایم ارسال نمایید.

سن: ...............تحصیلات:............................. وضعیّت تأهّل:............
سابقه بیماری جسمی و روانشناختی:
تاریخ شروع مشکل (به صورت تقریبی):
مصرف دارو و نوع دارو:

این پرسشنامه حاوی 21 گروه جمله است. لطفاً هر گروه از جملات را به دقت بخوانید، سپس در هر گروه از جملات جمله ای را انتخاب کنید که بهتر از همه، گویای احساسات شما طی دو هفته گذشته تا همین امروز است. اگر به نظرتان می رسد که در یک گروه از جملات، چند جمله به یک اندازه در مورد شما صدق می کند، جمله ای را که از همه بالاتر است، انتخاب کنید. این قاعده شامل همه گروه جملات، مثلاً جمله شماره 16 (در مورد تغییر الگوی خواب) و شماره 18 (در مورد تغییر اشتها) نیز می شود. دقت کنید که در هیچ یک از گروه جملات، بیشتر از یک جمله را انتخاب نکنید:

1) غمگینی
الف) غمگین نبودم.
ب) بیشتر وقت ها غمگین بودم.
ج) همیشه غمگین بودم.
د) به قدری غمگین بودم که نمی توانستم آن را تحمل کنم.

2) بدبینی
الف) نسبت به آینده دلسرد نبودم.
ب) بیشتر نسبت به گذشته ام، حسرت میخوردم تا اینکه نگران آینده ام باشم.
ج) انتظار نداشتم اوضاع بر وفق مرادم باشد.
د) احساس میکردم، آینده ام امیدوار کننده نیست و فقط اوضاع بدتر می شود.

3) احساس شکست
الف) احساس شکست نمی کردم.
ب) احساس میکردم، بیش از آنچه که باید، در زندگی شکست خورده ام.
ج) وقتی به گذشته نگاه میکردم، شکستهای زیادی را می دیدم.
د) خود را انسانی کاملا شکست خورده می دیدم.

4) لذت نبردن (نارضایتی)
الف) مانند گذشته از زندگیم لذت می بردم.
ب) مانند گذشته از زندگیم لذت نمی بردم.
ج) خیلی کم از چیزهای که قبلا برایم لذت بخش بود، لذت می بردم.
د) اصلاً نمی توانستم از چیزهایی که قبلاً برایم لذت بخش بودند، لذتی ببرم.

5) احساس گناه
الف) احساس گناه خاصی نداشتم.
ب) در مورد بیشتر چیزهای که انجام داده بودم، احساس گناه می کردم.
ج) اغلب اوقات کاملاً احساس گناه می کردم.
د) همیشه احساس گناه می کردم.

6) انتظار تنبیه
الف) احساس نمیکردم که دارم تنبیه می شوم.
ب) احساس میکردم که ممکن است به دلایلی، تنبیه شوم.
ج) انتظار داشتم به دلایلی تنبیه شوم.
د) احساس میکردم که دارم تنبیه می شوم.

7) دوست نداشتن خود
الف) همان احساسی را در مورد خودم داشتم، که همیشه داشته ام.
ب) اعتماد به نفسم را از دست داده بودم.
ج) از خودم مأیوس و ناامید شده بودم.
د) از خودم بدم می آمد.

8) خودسرزنشی
الف) بیش از حد معمول، از خودم انتقاد نمی کردم.
ب) بیش از همیشه از خودم انتقاد می کردم (خودم را سرزنش می کردم).
ج) به خاطر تمام اشتباهاتم خودم را سرزنش می کردم.
د) خودم را برای هر چیز بدی که اتفاق می افتاد، مقصر می دانستم.

9) افکار خودکشی
الف) هیچ فکری در مورد آسیب زدن به خودم نداشتم.
ب) به آسیب زدن به خودم فکر میکردم، اما به آن ها عمل نمی کردم.
ج) دلم می خواست خودم را بکشم.
د) اگر امکان داشت، خودم را می کشتم.

10) گریه کردن
الف) بیش از حد معمول، گریه نمی کردم.
ب) بیش از حد معمول، گریه می کردم.
ج) به خاطر هر چیز کوچکی گریه می کردم.
د) دلم می خواست گریه کنم؛ اما نمی توانستم.

11) بی قراری
الف) بیش ازحد معمول، بی قرار و آشفته نبودم.
ب) بیش ازحد معمول، احساس بی قراری می کردم.
ج) به قدری بی قرار و آشفته بودم که برایم سخت بود، آرام بگیرم.
د) به قدری بی قرار و ناآرام بودم که باید دائماً یا حرکت می کردم یا خودم را به کاری مشغول می کردم.

12) کناره گیری اجتماعی
الف) علاقه ام را به سایر آدمها یا فعالیتها از دست نداده بودم.
ب) در مقایسه با قبل، کمتر به سایر آدمها یا چیزها علاقه مند بودم.
ج) بیشترِ علاقه ام را نسبت به سایر آدمها یا چیزها از دست داده بودم.
د) اینکه بتوانم به چیزی یا کسی علاقه مند شوم، برایم کار دشواری شده بود.

13) بی تصمیمی
الف) تقریباً به خوبی گذشته تصمیم گیری می کردم.
ب) احساس می کردم تصمیم گیری برایم سخت تر از گذشته است.
ج) نسبت به گذشته، در تصمیم گیری با مشکلات بیشتری روبه رو بودم.
د) درگرفتن هر نوع تصمیمی (در ارتباط با هر چیزی) مشکل داشتم.

14) بی ارزشی
الف) احساس بی ارزشی نمی کردم.
ب) خودم را به اندازه گذشته ارزشمند و مفید نمی دیدم.
ج) احساس می کردم در مقایسه با سایر آدمها کم ارزش تر هستم.
د) بی نهایت احساس بی ارزشی می کردم.

15) از دست دادن انرژی
الف) به اندازه گذشته انرژی داشتم.
ب) به اندازه گذشته انرژی نداشتم.
ج) به اندازه ای که بتوانم خیلی کار کنم، انرژی نداشتم.
د) به قدری بی انرژی بودم که نمی توانستم هیچ کاری انجام دهم.

16) تغییر در الگوی خواب
الف) هیچ تغییری در خوابیدنم بوجود نیامده بود.
ب) کمی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ج) تا حدودی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
د) خیلی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ه) خیلی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
و) بیشتر اوقات روز را می خوابیدم.
ز) صبح ها یک الی دو ساعت زودتر از خواب بیدار می شدم و دیگر نمی توانستم بخوابم.

17) زودرنجی (تحریک پذیری)
الف) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج نبودم.
ب) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج بودم.
ج) خیلی بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج شده بودم.
د) تقریبا همیشه تحریک پذیر و زودرنج بودم.

18) تغییر در اشتها
الف) هیچ تغییری در اشتهایم بوجود نیامده بود.
ب) اشتهایم تا حدودی کمتر از حد معمول بود.
ج) اشتهایم تا حدودی بیشتر از حد معمول بود.
د) اشتهایم خیلی کمتر از گذشته بود.
و) اشتهایم خیلی بیشتر از گذشته بود.
ز) اصلاً اشتها نداشتم.
ح) میل زیادی (ولع) به غذا داشتم.

19) اشکال در تمرکز
الف) می توانستمم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ب) نمی توانستم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ج) برایم خیلی سخت بود که برای مدت طولانی روی چیزی تمرکز کنم.
د) احساس میکنم نمی توانستم روی هیچ چیزی تمرکز کنم.

20) خستگی پذیری
الف) بیش از حد معمول خسته یا کسل نبودم.
ب) به آسانی و بیش از حد معمول، احساس خستگی و کسالت می کردم.
ج) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم بسیاری از کارهای معمولی را انجام دهم.
د) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم هیچکدام از کارهایی را که قبلاً می کردم، انجام دهم.

21) کاهش علاقه جنسی
الف) تغییر قابل توجهی در میل جنسی ام ایجاد نشده بود.
ب) کمتر از گذشته به امور جنسی علاقه داشتم.
ج) در حال حاضر به مراتب، کمتر به امور جنسی علاقه دارم.
د) میل جنسی ام را کاملاً از دست بودم.

نکته: شاید از سؤال درباره خواب (16)، اشتها (18) و علاقه جنسی (21) تعجّب کرده و ناراحت شده باشید. اما باید بدانید که سؤالاتِ فوق، مربوط به یکی از معتبرترین پرسشنامه های روانشناختی می باشد که در همه دنیا برای تشخیصِ یکی از مشکلات روانشناختی به کار می رود. پس از ارسالِ پاسخ های پرسشنامه به صورت مفصّل در مورد آن توضیح خواهم داد.

امید;1002042 نوشت:
سلام

جناب استاد مشکور

همان گونه که می دانید معمول نیست که کارشناسان در مورد موضوعِ کارشناس دیگر اظهار نظر نماید؛ اما از آن جایی که شما شروع کننده موضوع هستید و موضوع نیز ارجاعی نیست، من هم مانند سایر دوستان عزیز در این مورد نظرم را می گویم:
لطف بفرمایید قبل از هر چیز، از این دوست تان بخواهید به پرسشنامه زیر «صادقانه» پاسخ دهد. پاسخ دوست تان را به صورت خصوصی، برایم ارسال نمایید.

سن: ...............تحصیلات:............................. وضعیّت تأهّل:............
سابقه بیماری جسمی و روانشناختی:
تاریخ شروع مشکل (به صورت تقریبی):
مصرف دارو و نوع دارو:

این پرسشنامه حاوی 21 گروه جمله است. لطفاً هر گروه از جملات را به دقت بخوانید، سپس در هر گروه از جملات جمله ای را انتخاب کنید که بهتر از همه، گویای احساسات شما طی دو هفته گذشته تا همین امروز است. اگر به نظرتان می رسد که در یک گروه از جملات، چند جمله به یک اندازه در مورد شما صدق می کند، جمله ای را که از همه بالاتر است، انتخاب کنید. این قاعده شامل همه گروه جملات، مثلاً جمله شماره 16 (در مورد تغییر الگوی خواب) و شماره 18 (در مورد تغییر اشتها) نیز می شود. دقت کنید که در هیچ یک از گروه جملات، بیشتر از یک جمله را انتخاب نکنید:


1) غمگینی
الف) غمگین نبودم.
ب) بیشتر وقت ها غمگین بودم.
ج) همیشه غمگین بودم.
د) به قدری غمگین بودم که نمی توانستم آن را تحمل کنم.

2) بدبینی
الف) نسبت به آینده دلسرد نبودم.
ب) بیشتر نسبت به گذشته ام، حسرت میخوردم تا اینکه نگران آینده ام باشم.
ج) انتظار نداشتم اوضاع بر وفق مرادم باشد.
د) احساس میکردم، آینده ام امیدوار کننده نیست و فقط اوضاع بدتر می شود.

3) احساس شکست
الف) احساس شکست نمی کردم.
ب) احساس میکردم، بیش از آنچه که باید، در زندگی شکست خورده ام.
ج) وقتی به گذشته نگاه میکردم، شکستهای زیادی را می دیدم.
د) خود را انسانی کاملا شکست خورده می دیدم.

4) لذت نبردن (نارضایتی)
الف) مانند گذشته از زندگیم لذت می بردم.
ب) مانند گذشته از زندگیم لذت نمی بردم.
ج) خیلی کم از چیزهای که قبلا برایم لذت بخش بود، لذت می بردم.
د) اصلاً نمی توانستم از چیزهایی که قبلاً برایم لذت بخش بودند، لذتی ببرم.

5) احساس گناه
الف) احساس گناه خاصی نداشتم.
ب) در مورد بیشتر چیزهای که انجام داده بودم، احساس گناه می کردم.
ج) اغلب اوقات کاملاً احساس گناه می کردم.
د) همیشه احساس گناه می کردم.

6) انتظار تنبیه
الف) احساس نمیکردم که دارم تنبیه می شوم.
ب) احساس میکردم که ممکن است به دلایلی، تنبیه شوم.
ج) انتظار داشتم به دلایلی تنبیه شوم.
د) احساس میکردم که دارم تنبیه می شوم.

7) دوست نداشتن خود
الف) همان احساسی را در مورد خودم داشتم، که همیشه داشته ام.
ب) اعتماد به نفسم را از دست داده بودم.
ج) از خودم مأیوس و ناامید شده بودم.
د) از خودم بدم می آمد.

8) خودسرزنشی
الف) بیش از حد معمول، از خودم انتقاد نمی کردم.
ب) بیش از همیشه از خودم انتقاد می کردم (خودم را سرزنش می کردم).
ج) به خاطر تمام اشتباهاتم خودم را سرزنش می کردم.
د) خودم را برای هر چیز بدی که اتفاق می افتاد، مقصر می دانستم.

9) افکار خودکشی
الف) هیچ فکری در مورد آسیب زدن به خودم نداشتم.
ب) به آسیب زدن به خودم فکر میکردم، اما به آن ها عمل نمی کردم.
ج) دلم می خواست خودم را بکشم.
د) اگر امکان داشت، خودم را می کشتم.

10) گریه کردن
الف) بیش از حد معمول، گریه نمی کردم.
ب) بیش از حد معمول، گریه می کردم.
ج) به خاطر هر چیز کوچکی گریه می کردم.
د) دلم می خواست گریه کنم؛ اما نمی توانستم.

11) بی قراری
الف) بیش ازحد معمول، بی قرار و آشفته نبودم.
ب) بیش ازحد معمول، احساس بی قراری می کردم.
ج) به قدری بی قرار و آشفته بودم که برایم سخت بود، آرام بگیرم.
د) به قدری بی قرار و ناآرام بودم که باید دائماً یا حرکت می کردم یا خودم را به کاری مشغول می کردم.

12) کناره گیری اجتماعی
الف) علاقه ام را به سایر آدمها یا فعالیتها از دست نداده بودم.
ب) در مقایسه با قبل، کمتر به سایر آدمها یا چیزها علاقه مند بودم.
ج) بیشترِ علاقه ام را نسبت به سایر آدمها یا چیزها از دست داده بودم.
د) اینکه بتوانم به چیزی یا کسی علاقه مند شوم، برایم کار دشواری شده بود.

13) بی تصمیمی
الف) تقریباً به خوبی گذشته تصمیم گیری می کردم.
ب) احساس می کردم تصمیم گیری برایم سخت تر از گذشته است.
ج) نسبت به گذشته، در تصمیم گیری با مشکلات بیشتری روبه رو بودم.
د) درگرفتن هر نوع تصمیمی (در ارتباط با هر چیزی) مشکل داشتم.

14) بی ارزشی
الف) احساس بی ارزشی نمی کردم.
ب) خودم را به اندازه گذشته ارزشمند و مفید نمی دیدم.
ج) احساس می کردم در مقایسه با سایر آدمها کم ارزش تر هستم.
د) بی نهایت احساس بی ارزشی می کردم.

15) از دست دادن انرژی
الف) به اندازه گذشته انرژی داشتم.
ب) به اندازه گذشته انرژی نداشتم.
ج) به اندازه ای که بتوانم خیلی کار کنم، انرژی نداشتم.
د) به قدری بی انرژی بودم که نمی توانستم هیچ کاری انجام دهم.

16) تغییر در الگوی خواب
الف) هیچ تغییری در خوابیدنم بوجود نیامده بود.
ب) کمی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ج) تا حدودی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
د) خیلی بیشتر از حد معمول می خوابیدم.
ه) خیلی کمتر از حد معمول می خوابیدم.
و) بیشتر اوقات روز را می خوابیدم.
ز) صبح ها یک الی دو ساعت زودتر از خواب بیدار می شدم و دیگر نمی توانستم بخوابم.

17) زودرنجی (تحریک پذیری)
الف) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج نبودم.
ب) بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج بودم.
ج) خیلی بیشتر از حد معمول تحریک پذیر و زودرنج شده بودم.
د) تقریبا همیشه تحریک پذیر و زودرنج بودم.

18) تغییر در اشتها
الف) هیچ تغییری در اشتهایم بوجود نیامده بود.
ب) اشتهایم تا حدودی کمتر از حد معمول بود.
ج) اشتهایم تا حدودی بیشتر از حد معمول بود.
د) اشتهایم خیلی کمتر از گذشته بود.
و) اشتهایم خیلی بیشتر از گذشته بود.
ز) اصلاً اشتها نداشتم.
ح) میل زیادی (ولع) به غذا داشتم.

19) اشکال در تمرکز
الف) می توانستمم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ب) نمی توانستم به خوبی گذشته تمرکز داشته باشم.
ج) برایم خیلی سخت بود که برای مدت طولانی روی چیزی تمرکز کنم.
د) احساس میکنم نمی توانستم روی هیچ چیزی تمرکز کنم.

20) خستگی پذیری
الف) بیش از حد معمول خسته یا کسل نبودم.
ب) به آسانی و بیش از حد معمول، احساس خستگی و کسالت می کردم.
ج) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم بسیاری از کارهای معمولی را انجام دهم.
د) به قدری خسته یا کسل می شدم که نمی توانستم هیچکدام از کارهایی را که قبلاً می کردم، انجام دهم.

21) کاهش علاقه جنسی
الف) تغییر قابل توجهی در میل جنسی ام ایجاد نشده بود.
ب) کمتر از گذشته به امور جنسی علاقه داشتم.
ج) در حال حاضر به مراتب، کمتر به امور جنسی علاقه دارم.
د) میل جنسی ام را کاملاً از دست بودم.

نکته: شاید از سؤال درباره خواب (16)، اشتها (18) و علاقه جنسی (21) تعجّب کرده و ناراحت شده باشید. اما باید بدانید که سؤالاتِ فوق، مربوط به یکی از معتبرترین پرسشنامه های روانشناختی می باشد که در همه دنیا برای تشخیصِ یکی از مشکلات روانشناختی به کار می رود. پس از ارسالِ پاسخ های پرسشنامه به صورت مفصّل در مورد آن توضیح خواهم داد.


سلام
تصور من این بود که قراره تجربیات افراد مختلف در این تاپیک جمع بشه تا به دیگر شکست خورده ها هم کمک بشه، نه فقط یه کیس خاص

الرحیل;1002043 نوشت:
سلام
تصور من این بود که قراره تجربیات افراد مختلف در این تاپیک جمع بشه تا به دیگر شکست خورده ها هم کمک بشه، نه فقط یه کیس خاص

سلام

همان گونه که عرض کردم، معمول نیست که یک کارشناس درباره موضوعِ کارشناس دیگر اظهار نظر نماید. اما از آن جائی که موضوعْ ارجاعی نیست و جناب استاد مشکور در پست ابتدایی فرمودند:

مشکور;999454 نوشت:
اگر توصیه یا تجربیاتی دارند که می تواند در احیاء و زنده کرده روح امید به زندگی در این دوست ما مؤثر افتد دریغ نفرمایند،

من هم درباره این مورد (کیس) اظهار نظر کردم. اگر جناب استاد مشکور بفرمایند، من پست خودم را حذف می کنم تا مانعی برای دوستان در بیان تجربیات شان نباشم.

امید;1002044 نوشت:
سلام

همان گونه که عرض کردم، معمول نیست که یک کارشناس درباره موضوعِ کارشناس دیگر اظهار نظر نماید. اما از آن جائی که موضوعْ ارجاعی نیست و جناب استاد مشکور در پست ابتدایی فرمودند:

من هم درباره این مورد (کیس) اظهار نظر کردم. اگر جناب استاد مشکور بفرمایند، من پست خودم را حذف می کنم تا مانعی برای دوستان در بیان تجربیات شان نباشم.

مانع برای دوستان که نیست. فقط از اونجایی که موضوع ارجاعی نبود حدس زدم چنین نیتی داشته باشند. در هر حال اگر امکانش باشد که این تست را برای دوستشان ارسال خواهند کرد. ولی اگر در کنار این بررسی تخصصی از تجربیاتتان در مشاوره ها هم بگویید و کمی کلی تر بحث کنید، یا احتمالات مختلف را بررسی کنید، در این صورت علاوه بر شخص ایشان برای ما هم مفید خواهد. فقط یک پیشنهاد است از طرف یک کاربر خواننده.

الرحیل;1002049 نوشت:
ولی اگر در کنار این بررسی تخصصی از تجربیاتتان در مشاوره ها هم بگویید و کمی کلی تر بحث کنید، یا احتمالات مختلف را بررسی کنید، در این صورت علاوه بر شخص ایشان برای ما هم مفید خواهد. فقط یک پیشنهاد است از طرف یک کاربر خواننده.

پیشنهاد خوبی است. مشکل اینجاست که آن قدر مواردِ افرادِ مبتلا به افسردگی مختلف و گوناگون است که اگر بخواهم ذکر کنم، باید یک کتاب در اینجا بنویسم. شما در پست های دوستان عزیز در همین جا دقت کنید؛ ببینید چند مورد درباره افراد مبتلا به افسردگی در صحبت های جناب استاد مشکور و سایر دوستان بود. از سوی دیگر باید بگویم: هر روانشناسِ خبره ای سعی می کند تمام مواردی که مشاوره می دهد، افراد مبتلا به افسردگی نباشند؛ زیرا اگر روانشناسی فقط افراد افسرده را مورد درمان قرار دهد، بعد از مدت کوتاهی خود به افسردگی مبتلا می شود. روانشناس هم آدم است و خُلقِ انسان ها قابلیتِ سرایت دارد.

امید;1002042 نوشت:
سلام

جناب استاد مشکور

همان گونه که می دانید معمول نیست که کارشناسان در مورد موضوعِ کارشناس دیگر اظهار نظر نماید؛ اما از آن جایی که شما شروع کننده موضوع هستید و موضوع نیز ارجاعی نیست، من هم مانند سایر دوستان عزیز در این مورد نظرم را می گویم:
لطف بفرمایید قبل از هر چیز، از این دوست تان بخواهید به پرسشنامه زیر «صادقانه» پاسخ دهد. پاسخ دوست تان را به صورت خصوصی، برایم ارسال نمایید.


با سلام و تشکر از شما استاد ارجمند

ابتدا لازم است بنده از محضر مدیریت محترم، دوستان عزیز و کارشناسان انجمن مشاوره بابت راه اندازی این تایپیک که در اصل در حوزه تخصصی اساتید مشاوره است عذرخواهی کنم ضمن آنکه طبق قرار مدیریت محترم قرار بر این بوده که کارشناسان از ایجاد مباحث ترویجی پرهیز کنند که بنده بدلیل عدم اطلاع از مصوبه مزبور این صفحه را آغاز کردم، مسأله ای که قطعاً تکرار نخواهد شد.

از ورود حضرتعالی به بحث کمال تشکر را دارم و در اولین فرصت ممکن پاسخ پرسشنامه را دریافت و به حضورتان پیام خواهم زد. ضمن انکه تقاضامندم اگر نکات سازنده و تجربیات مفید دیگری در خصوص رفع مشکلات روحی و روانی و افسردگی و گوشه گیری چنین افرادی دارید برای استفاده عموم در همین تایپیک بیان کنید.

الرحیل;1002043 نوشت:
سلام
تصور من این بود که قراره تجربیات افراد مختلف در این تاپیک جمع بشه تا به دیگر شکست خورده ها هم کمک بشه، نه فقط یه کیس خاص

سلام و ادب حضور الرحیل عزیز
منافاتی با هم ندارد که اگر در کنار تجربیات عمومی مشکلات مبتلابه اینچنینی، راهکار رفع مشکل کیس خاصی که محل بحث ما هست نیز مورد رسیدگی قرار بگیرد.

در هر حال از مشارکت همه عزیزان کمال تشکر را دارم.@};-

مشکور;1002345 نوشت:
راه اندازی این تایپیک که در اصل در حوزه تخصصی اساتید مشاوره است

سلام
جناب استاد مشکور
حقیقت این است که با تعداد زیادی از افراد افسرده و افرادی که مشکلات دیگر دارند، باید گفتگوهای سقراطی نمود و آنها را به تجدید نظر در افکارشان تشویق کرد. به همین خاطر ارائه مشاوره به این افراد تنها مختصّ روانشناسان و مشاوران خانواده نیست. من قبل از اظهار نظر درباره این آقا، نوشته های شما را خواندم. انصافا حرف های خوبی در پست های تان گفته اید. بنده _ ان شاءالله_ پس از پاسخگوییِ این دوست تان به پرسشنامه، مطالبی را مطرح خواهم کرد. شیوه تصحیح پرسشنامه فوق را نیز خواهم گفت تا سایر دوستان، این پرسشنامه را در اختیار داشته باشند و برای سنجشِ میزانِ افسردگی از آن استفاده کنند. همچنین _ان شاءالله_ مطالبی در مورد افسردگی و درمان آن خدمت شما و همه دوستان عزیز ارائه خواهم داد.

بنام خداوند مهربان

سلام و عرض ادب و احترام

با اجازه اساتید بزرگوار جناب مشکور و امید، تجربه کاری خودم رو که الحمدالله بر مراجعین معمولا اثرش رو دیدم عرض می کنم ان شاءلله مفید واقع بشن:

جناب شکور علائم افسردگی و کلا اختلالات روانی به احتمال قوی وراثتی هستن که کلید زنندش موارد محیطی هستن «که ذکر کردین» در هر صورت تقریبا درمان هاش یکی هستن که اگر وراثت در این زمینه غالب باشه درمان سخت تر هست.
افسرده ها معمولا کلمه چرا در ذهنشون هست و تفکرشون برعکس مضطرب ها که رو به آینده هست، رو به گذشته هست! احساس غمگینی دارن، انگیزه شون میاد پایین برای امورات زندگی و احتمال اختلالات خواب و پر خوری یا کم خوری درشون بیشتر دیده میشه،
درمانهای اختلالات روانی چندجانبه هست، هم شناخت درمانی هم رفتار درمانی، هم دارو و تغذیه درمانی و ورزش درمانی....

با توجه به توصیفی که از دوستتون کردین، ایشون نیاز به انگیزه و صحبت امیدوار کننده قوی دارن،بنظرم در اولین گام:
یک اهل علم و دل که صاحب زبانی دلنشین باشه برای صحبت با ایشون پیدا کنید و قرار ملاقات بذارین و از قبل با استاد مورد نظر هماهنگ کنید، تا با صحبت ایشون مقداری انگیزه به ایشون برگرده.
گام دوم:
درمانهای با بازده زودهنگام هست مثلا الف:داروهای طب سنتی از جمله مصرف قطره افشرده گل سرخ، عرق سنبل الطیب در صورت نداشتن فشار خون و مشکل تیرویید، دم‌کرده گل بابونه ، خوردن بادام ، سبزی جات و مقداری پنیر با مکمل،
ب:تنفس درمانی + پاشیدن عرق بهارنارنج به صورت،
روزانه چهار بار صبح ، ظهر عصر، شب عرق بهارنارنج مشت کند به صورت بزند و هر بار ده مرتبه نفس درمانی انجام دهد به این صورت دم از بینی و بازدم از دهان بصورت آرام و عمیق
پ:ایشان ممکن هست نشخوار فکری منفی درباره گذشته داشته باشن، که حتما باید برنامه قطع فکر و محدود کردن فکر به ساعتی مشخص که البته با ساعت خوابشون شش ساعت فاصله داشته باشه اجرا کنند.

گام سوم:
معمولا موارد بالا میتونه نتیجه کوتاه مدت بده ولی همونطور که استاد امید فرمودند، با گفت و گوسقراطی باید تفکرمنفی شون درمان بشه ، توصیه بنده این هست، در مرحله بعدی درمان افکار منفی رو لیست بگیرن و صحت و سقمشون رو بررسی کنند میتونن تصور کنند این اتفاقات مثلا برای شخص شما « استاد مشکور» افتاده ، انوقت چطور شما رو راهنمایی می کنن...
البته روشهای تفکر درمانی زیاد و بالطبع مراجعین متفاوت هستن.
در نهایت از جمله ورزش های مناسب شنا توصیه شده که البته باز هم بنظرم در گام سوم درمان به ایشون پیشنهاد بدین.
فعلا اینها به ذهنم رسید، ممنونم.