جمع بندی با حسادتم نسبت به خانواده همسرم چه کنم؟

تب‌های اولیه

42 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
با حسادتم نسبت به خانواده همسرم چه کنم؟

سلام خسته نباشید
من یکساله عقد هستم و در این مدت مشکلات زیادی داشتم
چون همسرم تک پسره و یه خواهر داره و پدرشم تو جمعهاشون نیست و علی رغم متاهل بودن خواهرش همش با خواهرو مادرش سه تایی چرخیدنو به این خاطر هم روحیه ش دخترانه شده هم خیلی وابسته ست به مادرشو خواهر هم پدرشم همش هواشو داشته تیغ تو پاش نره واسه همین خیلی ناز نازی شده و وابسته متاسفانه ما مشاوره قبل ازدواج نرفتیم وگرنه میگفت جایگاهمون برعکسه و من مردترم ولی بااین حال دوسش دارم خیلی حالا مشکلم با خودمه ، مادروخواهرش که همش باید با ما بیرون باشنو یبار نبریمشون اخم و بداخلاقی باید ببینیم و دنبال فرصتن که شوهرم بیکار باشه مثل سابق سه تایی برن بیرون دیگه فهمیدم ولی متاسفانه حسود شدم و سخته برام کنار اومدن هرکاری میکنم نمیتونم اینو هضم کنم همش حرص میخورم توروخدا شده حتی ذکرو ختم هم بفرماید ولی منو ازین حسادت نجات بدید بدیش اینه همه حق میدن بهم و میگن هرکس جای من بود گردوخاک میکرد منم چندبار ناراحتی کردم ولی حالا به رو نمیارمو از تو میسوزم آخه اعتقادشون اینه بیرون بردن تو دوران عقد لطفه وگرنه وظیفه ای نداره شوهرم منو بیرون ببره ! خواهرشم تو همه چیزم دخالت میکنه و تقریبا تمام رازهاییکه شوهرم میگه فقط به تو میگمو از زبان اونم میشنوم
بدتر اینکه گفته چندین ماهه شوهرش باهاش رابطه نداره و هروقت میاد پیش شوهرم یا تو بغلش میشینه یا تو تخت کنارش میخوابه نازو نوازشم تا دلتون بخواد ولی میخوام یاد بگیرم کنار بیام چیکار کنم ؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد امیـد

[TD][/TD]

سيمرغ;999000 نوشت:
سلام خسته نباشید
من یکساله عقد هستم و در این مدت مشکلات زیادی داشتم
چون همسرم تک پسره و یه خواهر داره و پدرشم تو جمعهاشون نیست و علی رغم متاهل بودن خواهرش همش با خواهرو مادرش سه تایی چرخیدنو به این خاطر هم روحیه ش دخترانه شده هم خیلی وابسته ست به مادرشو خواهر هم پدرشم همش هواشو داشته تیغ تو پاش نره واسه همین خیلی ناز نازی شده و وابسته متاسفانه ما مشاوره قبل ازدواج نرفتیم وگرنه میگفت جایگاهمون برعکسه و من مردترم ولی بااین حال دوسش دارم خیلی حالا مشکلم با خودمه ، مادروخواهرش که همش باید با ما بیرون باشنو یبار نبریمشون اخم و بداخلاقی باید ببینیم و دنبال فرصتن که شوهرم بیکار باشه مثل سابق سه تایی برن بیرون دیگه فهمیدم ولی متاسفانه حسود شدم و سخته برام کنار اومدن هرکاری میکنم نمیتونم اینو هضم کنم همش حرص میخورم توروخدا شده حتی ذکرو ختم هم بفرماید ولی منو ازین حسادت نجات بدید بدیش اینه همه حق میدن بهم و میگن هرکس جای من بود گردوخاک میکرد منم چندبار ناراحتی کردم ولی حالا به رو نمیارمو از تو میسوزم آخه اعتقادشون اینه بیرون بردن تو دوران عقد لطفه وگرنه وظیفه ای نداره شوهرم منو بیرون ببره ! خواهرشم تو همه چیزم دخالت میکنه و تقریبا تمام رازهاییکه شوهرم میگه فقط به تو میگمو از زبان اونم میشنوم
بدتر اینکه گفته چندین ماهه شوهرش باهاش رابطه نداره و هروقت میاد پیش شوهرم یا تو بغلش میشینه یا تو تخت کنارش میخوابه نازو نوازشم تا دلتون بخواد ولی میخوام یاد بگیرم کنار بیام چیکار کنم ؟

سلام

شما نیز مانند هر خانم جوان دیگر دوست دارید مورد محبّت همسرتان قرار گیرید و تنها زنی باشید که از چشمه مهرِ شوهرتان سیراب می شود. احساسِ شما ناشی از علاقه ای است که به همسرتان دارید. این احساسِ حسادت، با مفهوم «حسّ تملّک» مترادف است. شما به روابطِ همسرتان با مادر و خواهرش حسّاس شده اید و این احساس را به درستی در درون خود تشخیص داده اید.
شما در دوران عقد هستید و هنوز نمی توان از رفتار همسرتان در زندگیِ مشترک قضاوت دقیقی ارائه داد. لذا در صورتی که از این رفتارهای شوهرتان انتقاد کنید، شاید این طور توجیه کند که ما هنوز در دوران عقد هستیم و وقتی زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم، من همه توجّهم به تو خواهد بود.

این یک نیاز طبیعی است که هر زنی همسرش را فقط برای خود بخواهد و در مورد رفتار شوهرش با زن های دیگر حسّاس باشد. اما اگر این حسّ تملّک از شکل طبیعی اش خارج شود، تنش را در روابطِ همسران ایجاد می کند. شاید بتوان «تا حدودی» به شما به خاطر این احساسِ حسادت حق داد. زیرا به نظر می رسد شوهرتان با رفتارهایش این حسّ را در شما به وجود آورده است. شوهر شما وابستگیِ زیادی به خانواده خود دارد. به نظر می رسد شوهر شما هنوز نتوانسته به صورت عاطفی و روانی از خانواده اش مستقلّ شود. به همین خاطر حرف هایی را که با شما در میان می گذارد، از زبان خواهرشوهرتان نیز می شنوید.

برای حلّ این مشکل، توصیه های زیر را انجام دهید:

- با شوهرتان صحبت کنید. دلایلی را که باعث ایجاد این حس در شما می شود توضیح دهید و بگویید که چگونه این حسّ بر روی شما تاثیر منفی می گذارد. به او تاکید کنید که نمی‌خواهید از او عیب‌جویی کنید یا به او زور بگویید. فقط احساس ناامنی می‌کنید. این مسأله را با او در میان بگذارید. از او بخواهید برای برطرف شدن این حس به شما کمک کند. برای توضیح احساستان و خواستن از شوهرتان برای تغییر رفتارش، از روش زیر بهره ببرید.
« وقتی که در موقعيتِ X ، عملِ Y را انجام دادی، احساسِ Z به من دست داد. ميشه کار ... را انجام دهی؟(خواسته)».
مثال1: وقتی روزهای جمعه(X) نمی تُونیم با هم بیرون بِریم و اصرار می کنی که همیشه با مادر و خواهرت به تفریح بِریم(Y) غصه می خورم(Z). میشه از این بعد بیشتر دو نفری بیرون بریم؟(خواسته)
مثال2: وقتی دیروز(X) به خاطر اینکه مادر و خواهرت رو بیرون نبردیم،اخم و بداخلاقی کردی(Y) دلخور شدم(Z). میشه از این به بعد، به خاطر این مسأله بداخلاقی نکنی؟(خواسته)

- بعد از اینکه شما توضیح دادید که چرا حسودی می کنید، به پاسخ های شوهرتان خوب گوش دهید. ممکن است او یک توضیح منطقی داشته باشد و با این توضیح، ذهن شما را از این احساس رها کند.
- از مقایسه خود و زندگی و روابطتان با زندگیِ دیگران و روابطشان پرهیز کنید. با این کار شما هرگز از زندگیِ خود راضی و خرسند نخواهید بود.
- وقتی حسّ حسادت به شما دست می دهد، با خودتان مکالمه مثبت داشته باشید. به یاد بیاورید که همسرتان شما را دوست دارد، به شما تعلق دارد و به شما احترام می‌گذارد. به خودتان بگویید آدمی دوست داشتنی هستید و به همین خاطر مشکلی پیش نمی‌آید.
- به آدرس زیر مراجعه کنید و توصیه هایم به خانمِ پرسشگر را بخوانید و آنها را انجام دهید:

http://http://www.askdin.com/showthread.php?t=63772

نکته ای در حرف های شما بود که من را به فکر انداخت. گفتید:«خواهرشم... هروقت میاد پیش شوهرم یا تو بغلش میشینه یا تو تخت کنارش میخوابه نازو نوازشم تا دلتون بخواد». این موضوع بیشتر به یک شوخی شبیه است. توصیه می کنم برای بررسیِ رفتارهای شوهرتان و تواناییِ ایشان در بهره گیری از «مهارت های زندگیِ مشترک» به همراه شوهرتان به یک روانشناس و مشاورِ خانواده یِ متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه نمایید. شوهرتان شاید از شما حرف شنوی نداشته باشد؛ اما به توصیه هایِ یک روانشناسِ خبره گوش دهد و با به کارگیریِ توصیه هایش زندگیِ خوبی را برایتان رقم بزند.

موفق باشید.

سيمرغ;999000 نوشت:
سلام خسته نباشید
چیکار کنم ؟

سلام و عرض ادب

اگر می خواهید از شر این احساس خلاص شوید

به همسرتان به چشم یک شریک زندگی ، یا همراه مسیر زندگی نگاه کنید

و فقط او را در همین حد دوست داشته باشید و افراط نکنید .

زمانی که شخص عاشق طرف مقابلش می شود ( در دوست داشتن افراط می کند )
و او را شریک خدای خود می کند ، یا با خدا شراکت می کند

به چنین مشکلاتی بر خورد می کند !

سخن نیچه در این زمینه قابل تامل است

از آدم ها بت نسازید ! ! !
این خیانت است...
هم به خودتان،هم به خودشان !
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند
و شما در آخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته !


راه رهایی این است که تنها عاشق خداوند باشید

و هیچ کس را در عشق ، شریک خداوند نکنید

حتی خودتان را ! ( شراکت در تملک همسرتان با خداوند ! )

برخی از مردم ، غیر خدا را همانند خدا گیرند
و چنانکه خدا را بایست دوست داشت
با آنها دوستی ورزند،

لیکن آنها که اهل ایمانند
کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند.
و فرقه مشرکین ستمکار
وقتی که عذاب خدا را مشاهده کنند
ببینند که قدرت خاص خدا است
و عذاب خدا بسیار سخت است
بقره . 165

در پناه حق تعالی

امید;999099 نوشت:
سلام

شما نیز مانند هر خانم جوان دیگر دوست دارید مورد محبّت همسرتان قرار گیرید و تنها زنی باشید که از چشمه مهرِ شوهرتان سیراب می شود. احساسِ شما ناشی از علاقه ای است که به همسرتان دارید. این احساسِ حسادت، با مفهوم «حسّ تملّک» مترادف است. شما به روابطِ همسرتان با مادر و خواهرش حسّاس شده اید و این احساس را به درستی در درون خود تشخیص داده اید.
شما در دوران عقد هستید و هنوز نمی توان از رفتار همسرتان در زندگیِ مشترک قضاوت دقیقی ارائه داد. لذا در صورتی که از این رفتارهای شوهرتان انتقاد کنید، شاید این طور توجیه کند که ما هنوز در دوران عقد هستیم و وقتی زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم، من همه توجّهم به تو خواهد بود.

این یک نیاز طبیعی است که هر زنی همسرش را فقط برای خود بخواهد و در مورد رفتار شوهرش با زن های دیگر حسّاس باشد. اما اگر این حسّ تملّک از شکل طبیعی اش خارج شود، تنش را در روابطِ همسران ایجاد می کند. شاید بتوان «تا حدودی» به شما به خاطر این احساسِ حسادت حق داد. زیرا به نظر می رسد شوهرتان با رفتارهایش این حسّ را در شما به وجود آورده است. شوهر شما وابستگیِ زیادی به خانواده خود دارد. به نظر می رسد شوهر شما هنوز نتوانسته به صورت عاطفی و روانی از خانواده اش مستقلّ شود. به همین خاطر حرف هایی را که با شما در میان می گذارد، از زبان خواهرشوهرتان نیز می شنوید.

برای حلّ این مشکل، توصیه های زیر را انجام دهید:

- با شوهرتان صحبت کنید. دلایلی را که باعث ایجاد این حس در شما می شود توضیح دهید و بگویید که چگونه این حسّ بر روی شما تاثیر منفی می گذارد. به او تاکید کنید که نمی‌خواهید از او عیب‌جویی کنید یا به او زور بگویید. فقط احساس ناامنی می‌کنید. این مسأله را با او در میان بگذارید. از او بخواهید برای برطرف شدن این حس به شما کمک کند. برای توضیح احساستان و خواستن از شوهرتان برای تغییر رفتارش، از روش زیر بهره ببرید.
« وقتی که در موقعيتِ X ، عملِ Y را انجام دادی، احساسِ Z به من دست داد. ميشه کار ... را انجام دهی؟(خواسته)».
مثال1: وقتی روزهای جمعه(X) نمی تُونیم با هم بیرون بِریم و اصرار می کنی که همیشه با مادر و خواهرت به تفریح بِریم(Y) غصه می خورم(Z). میشه از این بعد بیشتر دو نفری بیرون بریم؟(خواسته)
مثال2: وقتی دیروز(X) به خاطر اینکه مادر و خواهرت رو بیرون نبردیم،اخم و بداخلاقی کردی(Y) دلخور شدم(Z). میشه از این به بعد، به خاطر این مسأله بداخلاقی نکنی؟(خواسته)

- بعد از اینکه شما توضیح دادید که چرا حسودی می کنید، به پاسخ های شوهرتان خوب گوش دهید. ممکن است او یک توضیح منطقی داشته باشد و با این توضیح، ذهن شما را از این احساس رها کند.
- از مقایسه خود و زندگی و روابطتان با زندگیِ دیگران و روابطشان پرهیز کنید. با این کار شما هرگز از زندگیِ خود راضی و خرسند نخواهید بود.
- وقتی حسّ حسادت به شما دست می دهد، با خودتان مکالمه مثبت داشته باشید. به یاد بیاورید که همسرتان شما را دوست دارد، به شما تعلق دارد و به شما احترام می‌گذارد. به خودتان بگویید آدمی دوست داشتنی هستید و به همین خاطر مشکلی پیش نمی‌آید.
- به آدرس زیر مراجعه کنید و توصیه هایم به خانمِ پرسشگر را بخوانید و آنها را انجام دهید:

http://http://www.askdin.com/showthread.php?t=63772

نکته ای در حرف های شما بود که من را به فکر انداخت. گفتید:«خواهرشم... هروقت میاد پیش شوهرم یا تو بغلش میشینه یا تو تخت کنارش میخوابه نازو نوازشم تا دلتون بخواد». این موضوع بیشتر به یک شوخی شبیه است. توصیه می کنم برای بررسیِ رفتارهای شوهرتان و تواناییِ ایشان در بهره گیری از «مهارت های زندگیِ مشترک» به همراه شوهرتان به یک روانشناس و مشاورِ خانواده یِ متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه نمایید. شوهرتان شاید از شما حرف شنوی نداشته باشد؛ اما به توصیه هایِ یک روانشناسِ خبره گوش دهد و با به کارگیریِ توصیه هایش زندگیِ خوبی را برایتان رقم بزند.

موفق باشید.

سلام بزرگوار
ممنون از جواب کاملتون
فقط چند مورد هست که باید عرض کنم
غیر از اینکه همسرم توانایی استقلال نداره اگر جایی تشویقش کنم به سمت کاری برای استقلال بعد که خانواده ش بفهمن بدون اونا کاری مستقل کردیم اونا بداخلاقی میکنن
برای بیرون رفتن شوهرم یا میگه بیاند یا اگه هرازگاهی با اصراری نیومدن بداخلاقی خودش نمیکنه ، خانواده ش میکنن
خانواده ش به هیچوجه نمیخوان ما رو پای خودمون باشیم
من هردفعه تلاش میکنم با محبت و تشویقش رفتاریکه مردانه و مستقله را توی وجودش پرورش بدم با تشویق انجام میده اما تا خواهرو مادرش میفهمن بدجور با نیش و کنایه اعصابامونو خورد میکنند و بعد که میره خونه پیششون هم حداقل تا یک روز بعد همش دنبال بهانه ست واسه دعوا باهام و متوجه میشم اونا این کارو کردن

درمورد خواهرش بخدا شوخی یا دروغی نگفتم
مثلا من تو اتاق نشستم شوهرم رو تخت دراز کشیده میاد میره تو بغلش دراز میکشه و بغلش میکنه و رفتارا و... که کمی بیش از حد رمانتیک میشه
بعدش یبار گفتم درسته محرمید و خواهرو برادرید اما خب درست نیست همه اندامتون بهم بچسبه من فکر نمیکنم توی دین هم توجیهی باشه گفت ما مثل دوقلوهاییمو ازین حرفا نداریم ، میفهمم شوهرمم منظوری نداره و قلبی خواهرشو دوست داره اما خواهرش چون مدام از رابطه نداشتن باشوهرش شاکیه و همونروز رفتارایی میکنه که خب منم دخترم و منظور را میفهمم نمیتونم بدون لذت جویی به رفتاراش نگاه کنم
یا مثلا تو جمع نشستیم باید ترتیب نشستن این طور باشه من و خواهرشوهرموکنارش شوهرم بعد مادرش و خواهرشم جلوی شوهرش چسبیده به شوهر من
چندبارم خواهرشو مادرش تاکید کردن توی حرفای متفرقه هیچکس نمیتونه ما چهارتارو از هم جدا کنه درصورتیکه بخدا اگه حتی خواهرش از لحنش یموقع ناراحت شده ام من با خواهشو التماس مجبورش کردم بره از دلش دربیاره و با خواهرش آشتی کنه

مادرشم حتی شرمو حیارو قورت داده
من طرز پوششی ازش میدیدم که اول شوکه شدم چون من خودم جلوی پدرمم کاملا رعایت میکنم ولی بعد هی پیش خودم توجیه کردم اما تا به مشاور گفتم گفت این خانم سالم نیست
شوهرم میگه از وقتی ما عقد کردیم مامانم اینجور میگرده جلو من
یا با لباسهایی شدیدا بدن نما که عموما زن فقط جلوی شوهرش میپوشه موقع خواب
یا عذر میخوام شرمندم ولی لباس زیرشم از شوهرم کمک میگیره

ولی توی این یکسال رو خودم کار کردم حساس نباشمو بگم جاهله
اگه نبود که میفهمید داره گناه میکنه که میخواد برای پسرش بدن نمایی کنه تا به منکه زنشم توجهش از بین بره و بیشتر دعا کنم خدا عقلش بده
خواهرشم دعا میکنم همش رابطه ش خوب بشه تا دیگه ازین اشتباها نکنه
اما دخالت شدیدشون تو زندگیمونو خیلیی سخته برام تحمل کردن و واقعا نمیتونم هضم کنم دارم خودمو میخورم توی این یکسال هم میگرن گرفتم هم کولیت عصبی
میشه در کنار مشاوره ختم یا دعایی بهم اموزش بدید که ازین خودخوری نجاتم بده ؟ سوره فلق را در تمام نمازام میخونم اما روم اثری نداشته
ممنون میشم بزرگوار

شروحیل;999107 نوشت:
سلام و عرض ادب

اگر می خواهید از شر این احساس خلاص شوید

به همسرتان به چشم یک شریک زندگی ، یا همراه مسیر زندگی نگاه کنید

و فقط او را در همین حد دوست داشته باشید و افراط نکنید .

زمانی که شخص عاشق طرف مقابلش می شود ( در دوست داشتن افراط می کند )
و او را شریک خدای خود می کند ، یا با خدا شراکت می کند

به چنین مشکلاتی بر خورد می کند !

سخن نیچه در این زمینه قابل تامل است

از آدم ها بت نسازید ! ! !
این خیانت است...
هم به خودتان،هم به خودشان !
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند
و شما در آخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته !


راه رهایی این است که تنها عاشق خداوند باشید

و هیچ کس را در عشق ، شریک خداوند نکنید

حتی خودتان را ! ( شراکت در تملک همسرتان با خداوند ! )

برخی از مردم ، غیر خدا را همانند خدا گیرند
و چنانکه خدا را بایست دوست داشت
با آنها دوستی ورزند،

لیکن آنها که اهل ایمانند
کمال محبّت و دوستی را فقط به خدا مخصوص دارند.
و فرقه مشرکین ستمکار
وقتی که عذاب خدا را مشاهده کنند
ببینند که قدرت خاص خدا است
و عذاب خدا بسیار سخت است
بقره . 165

در پناه حق تعالی

سلام بزرگوار درست میفرمایید
من علاقه شدید را دارم
اما فکر میکنم واسه دختریکه تو زندگیش هیچ پسری حتی برادر هم نبوده وابستگی شدید قلبی به همسرش طبیعی باشه
اما حالا علاقه م نیست که آزارم میده
این اذیتم میکنه که با اون رفتارا احساس میکنم جاپای محکمی واسه اینده ندارم ! و هرلحظه مادرو خواهرش میتونن به راحتی با دلبری و بداخلاقی تمام تصمیمای دونفرمونو خراب کننو شوهرمم فقط بلده به من نه بگه و درمقابل اونا کاملا بی اختیاره

سلام ، روز بخیر

همسر شما یک عمر به همین منوال بزرگ شدن و هر چه هست با ضعف در حال انجامه و فکر نکنین این تمام چیزهایی هست که میبینین. به مرور هویدا میشن.

از طرفی نیت و منظور بدی پشت این رفتار و حرکات نیست.

همسر شما هم وابستگی دارن و این حتی بعد از ازدواج هم ادامه خواهد داشت. تنها میشه این رفتارها رو کنترل کرد.

بهترین کار این هست یک محیط صمیمی به دور از تنش برای دو نفرتون ایجاد کنید و بخواین که درباره برخی مسایل صحبت کنین. مسایلی که شما هیچ وقت با اونها برخورد نداشتین و باعث دغدغه فکریتون شده.

بخاطر داشته باشین به هیچ عنوان به مادر یا خواهرش توهین نکنین و تیکه یا طعنه ... ابدا. با احترام درباره رفتارها صحبت کنین ، درباره درخواستتون.

میتونم بپرسم علت طولانی شدن زمان عقد چی هست؟ آیا قبل از اون دوران آشنایی یا نامزدی هم داشتین، چه مدت؟

سيمرغ;999174 نوشت:
درمورد خواهرش بخدا شوخی یا دروغی نگفتم

سلام

خواهش می کنم.
اینکه گفتم:حرف تان در مورد خواهر شوهرتان به یک شوخی می ماند، به خاطر عجیب بودن این رفتارها بود؛ نه اینکه بخواهم بگویم خدای نکرده شما دروغ می گویید یا شوخی می کنید.

سيمرغ;999174 نوشت:
درصورتیکه بخدا اگه حتی خواهرش از لحنش یموقع ناراحت شده ام من با خواهشو التماس مجبورش کردم بره از دلش دربیاره و با خواهرش آشتی کنه

اگر به خاطر اشتباهی که فردی مرتکب می شود، تذکّری می دهید و می دانید که تذکّرتان درست است، هرگز نباید از ناراحت شدنِ فردی که مرتکب اشتباهی شده نگران باشید و به خاطر آن تذکّر عذرخواهی نمایید.

توصیه اکید می کنم حتما به همراه همسرتان به یک روانشناس و مشاور خانواده یِ متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و حتما رفتارهای شوهرتان و خانواده اش را با مشاور درمیان بگذارید. این رفتارها باید دقیقا بررسی شوند. باید بدانید در آینده چه زندگیِ مشترکی در انتظارتان خواهد بود. شاید مجبور شوید با نظرِ این روانشناس و مشاورِ خبره تصمیم بزرگی بگیرید.

سيمرغ;999174 نوشت:
میشه در کنار مشاوره ختم یا دعایی بهم اموزش بدید که ازین خودخوری نجاتم بده ؟

می توانید برای حلّ شدن مشکلاتتان زیاد صلوات بفرستید. ولی باید مشکلتان را ریشه ای حلّ کنید. این کار هم با مراجعه یِ حضوری به روانشناسی خبره امکان پذیر است. شما هنوز در دوران عقد هستید. آیا می خواهید با چشم بستن بر روی مشکلاتِ جدّی، روزی به جایی برسید که با داشتنِ فرزند مجبور به گرفتنِ تصمیمِ بزرگی شوید؟؟!!

دختر دهه شصتی;999176 نوشت:
میتونم بپرسم علت طولانی شدن زمان عقد چی هست؟ آیا قبل از اون دوران آشنایی یا نامزدی هم داشتین، چه مدت؟

سلام

ازمشارکتتان در این موضوع صمیمانه سپاسگزارم.

سيمرغ;999175 نوشت:
سلام بزرگوار درست میفرمایید
من علاقه شدید را دارم
اما فکر میکنم واسه دختریکه تو زندگیش هیچ پسری حتی برادر هم نبوده وابستگی شدید قلبی به همسرش طبیعی باشه
اما حالا علاقه م نیست که آزارم میده
این اذیتم میکنه که با اون رفتارا احساس میکنم جاپای محکمی واسه اینده ندارم ! و هرلحظه مادرو خواهرش میتونن به راحتی با دلبری و بداخلاقی تمام تصمیمای دونفرمونو خراب کننو شوهرمم فقط بلده به من نه بگه و درمقابل اونا کاملا بی اختیاره

سلام و عرض ادب

خواهر گرامی

این که یک نفر در یک محله پر از معتاد بزرگ شود ، طبیعی است که معتاد شود!

اما این اصل اعتیاد را پاک نمی کند!

کاری که اشتباه است ، اشتباه است! هر چند طبیعی باشد!

به خدا توکل کنید و خدا را بیشتر از هر شخصی دوست داشته باشید

این احساسات به مرور کمرنگ خواهند شد و روح شما از این زندان احساسات نا پسند خارج خواهد شد

شما نمی توانید همه دنیا را تغییر دهید
و رفتار افرادی که در برابر تغییر به سختی مقاومت می کنند
تغییر دهید

اما وقتی عاشق خدا باشید

رفتارهای ناپسند دیگران شما را آزار نخواهد داد

دنیا تغییر نخواهد کرد

تا زمانی که انسان نگرش خود را نسبت به دنیا تغییر دهد

این دنیا مسیر است

و آدم ها وسیله

به آدم ها دل نبندید و از رفتار آنان ناراحت نشوید

به خدا توکل کنید و با او زندگی کنید

خداوند جبران تمام کاستی های زندگی است


الیس الله بکاف عبده ؟
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟


سوره الزمر آیه ۳۶

در پناه حق تعالی

دختر دهه شصتی;999176 نوشت:
سلام ، روز بخیر

همسر شما یک عمر به همین منوال بزرگ شدن و هر چه هست با ضعف در حال انجامه و فکر نکنین این تمام چیزهایی هست که میبینین. به مرور هویدا میشن.

از طرفی نیت و منظور بدی پشت این رفتار و حرکات نیست.

همسر شما هم وابستگی دارن و این حتی بعد از ازدواج هم ادامه خواهد داشت. تنها میشه این رفتارها رو کنترل کرد.

بهترین کار این هست یک محیط صمیمی به دور از تنش برای دو نفرتون ایجاد کنید و بخواین که درباره برخی مسایل صحبت کنین. مسایلی که شما هیچ وقت با اونها برخورد نداشتین و باعث دغدغه فکریتون شده.

بخاطر داشته باشین به هیچ عنوان به مادر یا خواهرش توهین نکنین و تیکه یا طعنه ... ابدا. با احترام درباره رفتارها صحبت کنین ، درباره درخواستتون.

میتونم بپرسم علت طولانی شدن زمان عقد چی هست؟ آیا قبل از اون دوران آشنایی یا نامزدی هم داشتین، چه مدت؟

ممنون عزیزم
والا نه ما کاملا سنتی و در عرض یکماه ازدواج کردیم
و شوهرم الآن سربازه و ده ماه مونده از سربازیش

امید;999178 نوشت:
سلام

خواهش می کنم.
اینکه گفتم:حرف تان در مورد خواهر شوهرتان به یک شوخی می ماند، به خاطر عجیب بودن این رفتارها بود؛ نه اینکه بخواهم بگویم خدای نکرده شما دروغ می گویید یا شوخی می کنید.

اگر به خاطر اشتباهی که فردی مرتکب می شود، تذکّری می دهید و می دانید که تذکّرتان درست است، هرگز نباید از ناراحت شدنِ فردی که مرتکب اشتباهی شده نگران باشید و به خاطر آن تذکّر عذرخواهی نمایید.

توصیه اکید می کنم حتما به همراه همسرتان به یک روانشناس و مشاور خانواده یِ متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و حتما رفتارهای شوهرتان و خانواده اش را با مشاور درمیان بگذارید. این رفتارها باید دقیقا بررسی شوند. باید بدانید در آینده چه زندگیِ مشترکی در انتظارتان خواهد بود. شاید مجبور شوید با نظرِ این روانشناس و مشاورِ خبره تصمیم بزرگی بگیرید.

می توانید برای حلّ شدن مشکلاتتان زیاد صلوات بفرستید. ولی باید مشکلتان را ریشه ای حلّ کنید. این کار هم با مراجعه یِ حضوری به روانشناسی خبره امکان پذیر است. شما هنوز در دوران عقد هستید. آیا می خواهید با چشم بستن بر روی مشکلاتِ جدّی، روزی به جایی برسید که با داشتنِ فرزند مجبور به گرفتنِ تصمیمِ بزرگی شوید؟؟!!

سلام بزرگوار خیلی ممنونم
چشم حتما پیش مشاوره میرم
حقیقتش خیلی به اون تصمیم بزرگ فکر کردم
ولی شاید از جهالتمه که نمیتونم درست تصمیم بگیرم چون سر این موضوع توهینهای بدی بهم شده ولی بخاطر احساس نابم به ایشون و اینکه میدونم بعدش به هیچوجه نمیتونم به هیچکس دیگه حتی فکر کنم هی پشیمون شدم وگرنه بخاطر توهین های خیلی بد و رفتارهاشون خانوادم تاکید به طلاق داشتن
من میترسم پشیمون بشم
مشاوری هم که خودم پیششون رفتم خودمو خالی از عیب نمیدونن
میگن خیلی روحیه ت ضعیف شده و از طرفی چون روحیه ت مستقله این اوضاع برات سخته چند راه حل دادن هرکدومو انجام دادم جوابهایی گرفتم و بهشون گفتم که ایشون متحیر شدنو گفتن حتما به طلاق فکر کن
اما حاج اقا روحیه م خیلی ضعیفه
خیلی شکننده شدم
خیلی سخته برام این تصمیم

سيمرغ;999234 نوشت:

و اینکه میدونم بعدش به هیچوجه نمیتونم به هیچکس دیگه حتی فکر کنم

سلام و عرض ادب

این نوعی تلقین به خود است

زمانی که شخص جدیدی جایگزین شود

همین احساس را نسبت به آن شخص پیدا خواهید کرد!

( البته در کل چنین احساساتی اشتباه است)

افراط در دوست داشتن یک انسان ، موجب انحراف در کارکرد طبیعی مغز می شود

با ایجاد مراقبه و نزدیک شدن به خداوند ، این احساسات به مرور کمرنگ خواهد شد و نظر شما تغییر خواهد کرد .

برای شروع حتما نمازتان را اول وقت بخوانید

حتما اذان و اقامه بگویید

نماز را با آرامش کامل و تمرکز روی معانی اذکار به جا بیاورید

در صورت امکان نماز های نافله را به جا بیاورید

این اعمال ( مراقبه ) تاثیر بسیار زیادی در بازگرداندن روند طبیعی تفکر به ذهن شما دارد

طلب استغفار کنید

ذکر استغفار برای رسیدن به آرامش فکری بسیار مفید است

در مورد گذشته خود فکر کنید ، اشتباهاتی که انجام داده اید را به خاطر بیاورید ، از آن ها عبرت بگیرید

و از خداوند بخواهید برای آن اشتباهات شما را ببخشد

به طور مثال
از خداوند بابت این که در دوست داشتن همسرتان افراط کرده اید
طلب استغفار کنید

این باعث خواهد شد ذهن شما اشتباه بودن این امر را به مرور زمان بپذیرد
و نسبت به این مشکلات مقاومت بیشتری داشته باشید
با پذیرش این امر توسط ذهن شما ،
دیگر اشتباهات و بد رفتاری از سوی کسی که دوستش دارید
باعث رنجش خاطر شما نخواهد شد

این دنیا محل آزمایش است

خداوند با این اتفاقات ما را مورد آزمایش قرار می دهد

تا معیار ایمان ما به خودش را در وجود ما به نمایش بگذارد

تا مومنان حقیقی از کسانی که فقط ایمان زبانی دارند از یکدیگر تمییز شوند

در پناه حق تعالی

شروحیل;999236 نوشت:
سلام و عرض ادب

این نوعی تلقین به خود است

زمانی که شخص جدیدی جایگزین شود

همین احساس را نسبت به آن شخص پیدا خواهید کرد!

( البته در کل چنین احساساتی اشتباه است)

افراط در دوست داشتن یک انسان ، موجب انحراف در کارکرد طبیعی مغز می شود

با ایجاد مراقبه و نزدیک شدن به خداوند ، این احساسات به مرور کمرنگ خواهد شد و نظر شما تغییر خواهد کرد .

برای شروع حتما نمازتان را اول وقت بخوانید

حتما اذان و اقامه بگویید

نماز را با آرامش کامل و تمرکز روی معانی اذکار به جا بیاورید

در صورت امکان نماز های نافله را به جا بیاورید

این اعمال ( مراقبه ) تاثیر بسیار زیادی در بازگرداندن روند طبیعی تفکر به ذهن شما دارد

طلب استغفار کنید

ذکر استغفار برای رسیدن به آرامش فکری بسیار مفید است

در مورد گذشته خود فکر کنید ، اشتباهاتی که انجام داده اید را به خاطر بیاورید ، از آن ها عبرت بگیرید

و از خداوند بخواهید برای آن اشتباهات شما را ببخشد

در پناه حق تعالی

سلام بزرگوار
من اونقدریکه شما قوی هستید نیستم
من یه دخترم با احساسات دخترانه
خدا تمام زندگیمه و به همسرمم گفتم اگه چیزی خلاف خواست خدا ازم بخواد به راحتی اب خوردن تمام میکنم زندگی باهاش را اما ....
فکر نمیکنم تو دین ما علاقه به همسر مشکلی داشته باشه
تازه پسندیده ام هست
حتی ابرازش
نمیدونم چرا اینقدر با علاقه به همسر مخالف هستید
این علاقه ست که دو نفرو کنار هم توی یه خونه میاره ! که دین و خدا بهش سفارش کردن

سيمرغ;999237 نوشت:
سلام بزرگوار
من اونقدریکه شما قوی هستید نیستم
من یه دخترم با احساسات دخترانه
خدا تمام زندگیمه و به همسرمم گفتم اگه چیزی خلاف خواست خدا ازم بخواد به راحتی اب خوردن تمام میکنم زندگی باهاش را اما ....
فکر نمیکنم تو دین ما علاقه به همسر مشکلی داشته باشه
تازه پسندیده ام هست
حتی ابرازش
نمیدونم چرا اینقدر با علاقه به همسر مخالف هستید
این علاقه ست که دو نفرو کنار هم توی یه خونه میاره ! که دین و خدا بهش سفارش کردن

سلام و عرض ادب

خواهر گرامی

بنده با دوست داشتن همسر مخالف نیستم

سخن بنده در مورد افراط در دوست داشتن همسر است!

غذا خوردن خوب است

اما اگر شما زیاد غذا بخورید بیمار خواهید شد

اگر شخص در دوست داشتن افراط نکند ،
چه بسا بتواند با تفکر صحیح
در تصحیح رفتار شخص مقابل موفق شود

اما وقتی شخص مقابل از افراط شما در دوست داشتن خودش مطلع باشد
از احساسات شما به راحتی سوء استفاده خواهد کرد!

در پناه حق تعالی

سيمرغ;999233 نوشت:
ممنون عزیزم
والا نه ما کاملا سنتی و در عرض یکماه ازدواج کردیم
و شوهرم الآن سربازه و ده ماه مونده از سربازیش

بله ... از دواج زود هنگام به نظر من دو نوع هست یکی در سن پایین و دیگری در وقت کم.
قطعا شناخت یک فرد و بررسی تمامی جوانب زمان بر هست و در عرض یکماه امکانش نیست.

این یکطرف و سربازی رفتن و ... طرف دیگر.

شما و همسرتون چند ساله هستین؟
ایشان شاغل هستن؟ این شغل وابسته به خانوادش هست یا مستقل؟
قرار شما بعد از اتمام سربازی چی هست و قرار هست در کجا ساکن باشین؟

سيمرغ;999234 نوشت:
حقیقتش خیلی به اون تصمیم بزرگ فکر کردم

نمی شود دقیق پیش بینی کرد که _ خدای نکرده_ حتما این ازدواج به جدائی ختم می شود.
برخلافِ روانپزشک ها، ما روانشناس ها به فردی که از ما مشاوره می گیرد، «بیمار» نمی گوییم؛ بلکه «مُراجع» می گوییم.
یک روانشناسِ خبره مُراجع را به طلاق و جدائی توصیه نمی کند.
بلکه تصمیم گیری را بر عهده خودش می گذارد.
ممکن است شوهرِ شما با راهنمایی های یک روانشناس و مشاورِ خوب، قبول کند تغییراتی در رفتارش ایجاد نماید.
ممکن است بپذیرد که برای مدتی به همراه شما دور از خانواده اش _ مثلا در شهری دیگر یا در شهرِ خودتان، در منطقه ای دور از خانواده اش_ زندگی کند تا بتواند از خانواده اش استقلال پیدا کند.
ممکن است شما مهارت هایی را برای کنارآمدن با خانواده همسرتان یاد بگیرید و بتوانید نقشِ آنها را در زندگیِ تان بسیار کم کنید.

اگر شما «سبک رفتاریِ قاطعانه» را یاد بگیرید و بتوانید آن را به خوبی اجرا کنید و در برابرِ اخم و کج خلقی ها و عصبانیّت خانواده شوهرتان به سختی مقاومت کنید و از میدان به در نروید، می توانید در روشِ زندگیِ همسرتان تغییر ایجاد کنید. می دانم سخت است. هر تغییری سخت است، ولی زندگی همین تغییرهاست. یک نوزاد وقتی به دنیا می آید، گریه می کند؛ تا زمانی که بزرگ شود، انواع سختی ها را می چشد. این همان تغییر است که زندگی بر مبنای آن نهاده شده است. شما هم اگر تغییراتی در رفتار خود ایجاد کنید و مثل کوه بایستید و نترسید، می توانید مسیر زندگیِ شوهرتان را به سمتی درست هدایت کنید. گفتم:«سخت است، ولی شدنی است». خیلی از خانم ها این کار را انجام داده اند. من زنانی سراغ دارم که با سرسختی شوهر معتادشان را ترک داده اند و شوهرشان به این ترک پایبند مانده است. این مشکلِ شما از اعتیاد بدتر نیست. زیرا معتاد دردِ جسمیِ بسیار زیادی را تحمّل می کند و بعد از ترکِ جسمی باید ترک روحی و روانی را تحمّل نماید. اگر پای صحبت بعضی از زن های قدیمی بنشینید، می شنوید که برخی از آنها رفتارهای شوهرانِ شان به مراتب بدتر از شوهر شما بوده است. اجازه دهید حکایتی نقل کنم:

می گویند در روزگار قدیم، جوانی بود که بیکار بود و با افراد ناباب رفاقت می کرد. اهالیِ محلِّ زندگی اش تصمیم گرفتند او را زن بدهند. همه با هم مشورت کردند و گفتند:«باید زنی برایش بگیریم که اجازه ندهد به این جوان که به این روشِ زندگی ادامه دهد». یک نفر دختری را معرفی کرد. دختر را به عقدِ جوان در آوردند. روز بعد از عروسی، زن به شوهرش گفت:«من نمی توانم اجازه دهم تو مثل گذشته زندگی کنی. بلند شو تا شغلی برایت دست و پا کنم». جوان از بلند شدن خودداری کرد. زن با کمی دست و زبانِ غیر نرم (:d) به شوهرش فهماند که باید بلند شود. زن با شوهرش به بازارِ باربَرها رفت. زن از رئیسِ باربرها پرسید:« روزی چند به باربرها می دهی؟». رئیس باربرها گفت:«روزی ده ریال». زن گفت:«روزی به این شوهرم هشت ریال بده و هر چه خواستی از او کار بکش». رئیس باربرها قبول کرد. شب که شد، پس از یک روزِ سخت، جوان هشت ریالش را گرفت و مقداری غذا خرید و خسته به خانه آمد. پس از خوردنِ شام، جوان خواست بخوابد. اما زنش گفت:«بلند شو. باید سر کار بروی». جوان خواست بداخلاقی کند که زن این دفعه هم با دست و زبانی غیرنرم، به او فهماند که باید بلند شود. زن با شوهرش به نزدِ داروغه رفتند. زن از داروغه پرسید:« هر شب به این پاسبان ها چند می دهی؟». داروغه گفت:«شبی پانزده ریال». زن گفت:«شوهرم حاضر است برای یک شب پاسبانی دوازده ریال بگیرد». داروغه قبول کرد. جوان تا صبح پاسبانی داد و صبح بعد از اینکه حقوقش را گرفت، خسته تر از قبل به خانه آمد. خلاصه چند وقتی به همین روال زندگی کرد تا اینکه روزی یکی از دوستانِ جوان، او را دید. از او پرسید:«کجائی؟ چند وقتی است که دیگر تو را نمی بینیم». جوان گفت:«زنی گرفته ام که نمی گذارد لحظه ای سرم را بخارانم و اگر به حرفش گوش نکنم، با دست و زبان غیر نرم به حسابم می رسد». دوستش گفت:«برو طلاقش بده تا از دستش خلاص شوی». جوان گفت:«کو فرصتِ طلاق؟!». خلاصه جوان و زنش سال ها به خوبی با هم زندگی کردند.

پس طلاق راه حلّ همه مشکلات نیست. بلکه می توان با پایداری و استقامت، برخی را به راه مستقیم هدایت کردhappy .

[امیدوار دوستان از قصّه امشب خوششان آمده باشد و زیاد مته به خشخاش نگذارند و شکایتِ مرا به از ما بهتران نبرند:d].

امید;999256 نوشت:
نمی شود دقیق پیش بینی کرد که _ خدای نکرده_ حتما این ازدواج به جدائی ختم می شود.
برخلافِ روانپزشک ها، ما روانشناس ها به فردی که از ما مشاوره می گیرد، «بیمار» نمی گوییم؛ بلکه «مُراجع» می گوییم.
یک روانشناسِ خبره مُراجع را به طلاق و جدائی توصیه نمی کند.
بلکه تصمیم گیری را بر عهده خودش می گذارد.
ممکن است شوهرِ شما با راهنمایی های یک روانشناس و مشاورِ خوب، قبول کند تغییراتی در رفتارش ایجاد نماید.
ممکن است بپذیرد که برای مدتی به همراه شما دور از خانواده اش _ مثلا در شهری دیگر یا در شهرِ خودتان، در منطقه ای دور از خانواده اش_ زندگی کند تا بتواند از خانواده اش استقلال پیدا کند.
ممکن است شما مهارت هایی را برای کنارآمدن با خانواده همسرتان یاد بگیرید و بتوانید نقشِ آنها را در زندگیِ تان بسیار کم کنید.

].

سلام ، وقت بخیر

در ادامه صحبت ارزشمند کارشناس محترم و توجه شما به این مطالب من هم اضافه میکنم.

برخی افراد هستند که در برابر مراجعه به مشاوره و ... مقاومت میکنن یا بعد از یکی ، دو جلسه به دلیل فشار خانواده و ... منصرف میشن و پیگیری نمیکنن.

راههای دیگری هم برای تعدیل رفتارهای اونها پیشنهاد میکنم؛

کتاب ( در رابطه با زندگی مشترک و رمان های عاشقانه)
رفت و آمد با افراد معتدل و موفق در زندگی مشترک
دیدن فیلم های تأثیر گذار و عاطفی
بازی ها و سرگرمی های دو نفره برای ارتباط بیشتر
بوجود آوردن دغدغه های جدید و مثبت در زندگی مشترک

همه ی این موارد میتونن جایگزین های بعدی باشن و باعث تغییر نگرش افراد بشن.

سلام
تا مطمئن نشدین و به همسرتون در زندگی اعتماد و اطمینان نکردین وارد زندگی مشترک ابدا نشین.

هرچی فرصت و مشاوره هست الان انجام بدین و بدونین عقد و نامزدی دوران آشنایی هست نه ازدواج، اگر همسرتون به حدی رسید که قابل اطمینان شد زندگیتونو شروع کنین وگرنه من فکر نمیکنم با این ازدواج به این شکل زندگی موفق و پر دوامی داشته باشین.

شما شاید بتونین همسرتون و متوجه کنین اما خانواده ی همسرتون تحت اختیار شما نیست مگر اینکه خیلی ماهر باشین یا از شما بترسن، اگر همسرتون با شما یکی بشه رفتارهای خانواده همسر براتون زیاد آزاردهنده و پراهمیت نمیشه و در واقع مهم شما دو نفرید.

دختر دهه شصتی;999247 نوشت:
بله ... از دواج زود هنگام به نظر من دو نوع هست یکی در سن پایین و دیگری در وقت کم.
قطعا شناخت یک فرد و بررسی تمامی جوانب زمان بر هست و در عرض یکماه امکانش نیست.

این یکطرف و سربازی رفتن و ... طرف دیگر.

شما و همسرتون چند ساله هستین؟
ایشان شاغل هستن؟ این شغل وابسته به خانوادش هست یا مستقل؟
قرار شما بعد از اتمام سربازی چی هست و قرار هست در کجا ساکن باشین؟

عزیزم من ۲۶ و همسرم ۲۹
شغلشون ازاد بود که بخاطر شیفتهای بد سربازی از دستش داد اما ارشد هوش مصنوعی هست
بعد از اتمام سربازی قرار شده هروقت به نتیجه رسیدیم با رفتارای هم ازدواج کنیمو خونه هم اجاره

امید;999256 نوشت:
نمی شود دقیق پیش بینی کرد که _ خدای نکرده_ حتما این ازدواج به جدائی ختم می شود.
برخلافِ روانپزشک ها، ما روانشناس ها به فردی که از ما مشاوره می گیرد، «بیمار» نمی گوییم؛ بلکه «مُراجع» می گوییم.
یک روانشناسِ خبره مُراجع را به طلاق و جدائی توصیه نمی کند.
بلکه تصمیم گیری را بر عهده خودش می گذارد.
ممکن است شوهرِ شما با راهنمایی های یک روانشناس و مشاورِ خوب، قبول کند تغییراتی در رفتارش ایجاد نماید.
ممکن است بپذیرد که برای مدتی به همراه شما دور از خانواده اش _ مثلا در شهری دیگر یا در شهرِ خودتان، در منطقه ای دور از خانواده اش_ زندگی کند تا بتواند از خانواده اش استقلال پیدا کند.
ممکن است شما مهارت هایی را برای کنارآمدن با خانواده همسرتان یاد بگیرید و بتوانید نقشِ آنها را در زندگیِ تان بسیار کم کنید.

اگر شما «سبک رفتاریِ قاطعانه» را یاد بگیرید و بتوانید آن را به خوبی اجرا کنید و در برابرِ اخم و کج خلقی ها و عصبانیّت خانواده شوهرتان به سختی مقاومت کنید و از میدان به در نروید، می توانید در روشِ زندگیِ همسرتان تغییر ایجاد کنید. می دانم سخت است. هر تغییری سخت است، ولی زندگی همین تغییرهاست. یک نوزاد وقتی به دنیا می آید، گریه می کند؛ تا زمانی که بزرگ شود، انواع سختی ها را می چشد. این همان تغییر است که زندگی بر مبنای آن نهاده شده است. شما هم اگر تغییراتی در رفتار خود ایجاد کنید و مثل کوه بایستید و نترسید، می توانید مسیر زندگیِ شوهرتان را به سمتی درست هدایت کنید. گفتم:«سخت است، ولی شدنی است». خیلی از خانم ها این کار را انجام داده اند. من زنانی سراغ دارم که با سرسختی شوهر معتادشان را ترک داده اند و شوهرشان به این ترک پایبند مانده است. این مشکلِ شما از اعتیاد بدتر نیست. زیرا معتاد دردِ جسمیِ بسیار زیادی را تحمّل می کند و بعد از ترکِ جسمی باید ترک روحی و روانی را تحمّل نماید. اگر پای صحبت بعضی از زن های قدیمی بنشینید، می شنوید که برخی از آنها رفتارهای شوهرانِ شان به مراتب بدتر از شوهر شما بوده است. اجازه دهید حکایتی نقل کنم:

می گویند در روزگار قدیم، جوانی بود که بیکار بود و با افراد ناباب رفاقت می کرد. اهالیِ محلِّ زندگی اش تصمیم گرفتند او را زن بدهند. همه با هم مشورت کردند و گفتند:«باید زنی برایش بگیریم که اجازه ندهد به این جوان که به این روشِ زندگی ادامه دهد». یک نفر دختری را معرفی کرد. دختر را به عقدِ جوان در آوردند. روز بعد از عروسی، زن به شوهرش گفت:«من نمی توانم اجازه دهم تو مثل گذشته زندگی کنی. بلند شو تا شغلی برایت دست و پا کنم». جوان از بلند شدن خودداری کرد. زن با کمی دست و زبانِ غیر نرم (:d) به شوهرش فهماند که باید بلند شود. زن با شوهرش به بازارِ باربَرها رفت. زن از رئیسِ باربرها پرسید:« روزی چند به باربرها می دهی؟». رئیس باربرها گفت:«روزی ده ریال». زن گفت:«روزی به این شوهرم هشت ریال بده و هر چه خواستی از او کار بکش». رئیس باربرها قبول کرد. شب که شد، پس از یک روزِ سخت، جوان هشت ریالش را گرفت و مقداری غذا خرید و خسته به خانه آمد. پس از خوردنِ شام، جوان خواست بخوابد. اما زنش گفت:«بلند شو. باید سر کار بروی». جوان خواست بداخلاقی کند که زن این دفعه هم با دست و زبانی غیرنرم، به او فهماند که باید بلند شود. زن با شوهرش به نزدِ داروغه رفتند. زن از داروغه پرسید:« هر شب به این پاسبان ها چند می دهی؟». داروغه گفت:«شبی پانزده ریال». زن گفت:«شوهرم حاضر است برای یک شب پاسبانی دوازده ریال بگیرد». داروغه قبول کرد. جوان تا صبح پاسبانی داد و صبح بعد از اینکه حقوقش را گرفت، خسته تر از قبل به خانه آمد. خلاصه چند وقتی به همین روال زندگی کرد تا اینکه روزی یکی از دوستانِ جوان، او را دید. از او پرسید:«کجائی؟ چند وقتی است که دیگر تو را نمی بینیم». جوان گفت:«زنی گرفته ام که نمی گذارد لحظه ای سرم را بخارانم و اگر به حرفش گوش نکنم، با دست و زبان غیر نرم به حسابم می رسد». دوستش گفت:«برو طلاقش بده تا از دستش خلاص شوی». جوان گفت:«کو فرصتِ طلاق؟!». خلاصه جوان و زنش سال ها به خوبی با هم زندگی کردند.

پس طلاق راه حلّ همه مشکلات نیست. بلکه می توان با پایداری و استقامت، برخی را به راه مستقیم هدایت کرد

happy .

[امیدوار دوستان از قصّه امشب خوششان آمده باشد و زیاد مته به خشخاش نگذارند و شکایتِ مرا به از ما بهتران نبرند

:d].

سلام بزرگوار
راهنمایی هاتون بسیار ارزشمنده و داستانتونم بسیار زیبا
اما کاش میشد یه سر سوزن از اقتدار اون عروس را داشته باشم
من یبار که خیلی فشار و ناراحتیها زیاد شده بودو پدرم گفتن جلسه بگیریم فقط با پدرو مادرو خواهرشونو پدرو مادر من بودیم
فقط گفتم از چه برخوردهایی ناراحتم
بهم میگن با این رفتارت دیگه اسم حضرت زهرا رو نیار
حضرت زهرا شوهرشو جلو جمع خراب نمیکرد !
بخدا اگه خراب هم کرده باشم اصل اتفاقی که افتاد و اصل ناراحتسمون را برای پدرشوهرم که حرف حق میزنند گفتم ایشونم تاییدم کردنو به پسرشون گفتن بیراه نمیگه چرا اذیتش میکنی!
هرچقدرم چندوقت باهم خوب میشیم مادر محترمشون دوباره یادشون میارندو دعوا جدید برامون درست میکنند
پیش روانشناس بالینی رفتیم باهم یه تست گرفتن ازمون
گفتن من فقط نیاز به توجه دارم از سمت همسرمو بخاطر بی توجهیشون ناراحت میشم
ایشونم فوق العاده پسر عاطفیی هستنو توان نه گفتن به خانواده ندارن به همین دلیل حاضرن قول و قرارشون با منو زیر پا بذارن
برای همین دیگه حاضر نشدن پیشش برن !
ولی سه تا مشکل خیلی خیلی بزرگترم دارم
یکی اینکه موقع بحث یا مشکل
شوهرم هرچی میگه بعد به کل فراموش میکنه
یعنی من قسمم میخورم میگه دست روی قرآن بذار توی اون جلسه که با صراحت گفتن قرآن جواب قسم دروغتو میده
منم به این خاطر کال ریکوردر نصب کردم اون جلسه راهم کامل ضبط کردم
بعد که زیر حرفاشون زدن براش فایلشو فرستادم
اما انگار تا جوشی میشه همه حرکاتو حرفاش جوریه که بعد که اروم میشه فراموش میکنه و حوری دیگه تو ذهنش تداعی میشه
مشکل دومم اینه که خانواده شون اصیل اصفهانی هستنو کلا توی رفتار و همه چیز خودشونو برتر میبینند و همیشه همه را کم میبینند من نمیدونم تو زندگی میشه اینو حل کرد؟
و مشکل سومم خودمم
واقعا افسرده و خسته شدم
دست خودم نیست تا بحثها و موضوعات تکراری که بارها با سندو مدرک ثابتش کردمو دوباره شروع میکنه از همون اول اشکم در میادو نمیتونم حرفمو بزنم
مثل بچه ها میشم
همین دیشب اینقدر اشک منو در اوردنو هرچقدر گفتم دیگه نمیکشم برای بحث بذار مثل ادم بریمو بیایم یکم ادامه دادن که گفتم از دستت خودمو میکشم تا اینو فهمید باور کردو گفت نه چرا اینکارو بکنی تمامش میکنیم گفتم باشه منکه چندبار ازت خواستم (توی قضیه همون دعوا که به جلسه خانوادگی کشید ) گفتن من فکر نمیکردم یه دل باشی ، گفتم خیالتون راحت کاملا یه دل هستم شنبه اقدام کنید ، اول گفتن باشه بعد با مکث لحنشون تغییر کردو انگار یکی دیگه حرف میزد کلا رومانتیک و مهربون شدن و گفتن الکی که نیست و نمیشه و اینا
به نظرتون ایشون که حاضر نمیشن بیاند دیگه پیش دکتر من خودم برم فقط اثر داره ؟

شروحیل;999238 نوشت:
سلام و عرض ادب

خواهر گرامی

بنده با دوست داشتن همسر مخالف نیستم

سخن بنده در مورد افراط در دوست داشتن همسر است!

غذا خوردن خوب است

اما اگر شما زیاد غذا بخورید بیمار خواهید شد

اگر شخص در دوست داشتن افراط نکند ،
چه بسا بتواند با تفکر صحیح
در تصحیح رفتار شخص مقابل موفق شود

اما وقتی شخص مقابل از افراط شما در دوست داشتن خودش مطلع باشد
از احساسات شما به راحتی سوء استفاده خواهد کرد!

در پناه حق تعالی

سلام بزرگوار
دقیقا درست میفرمایید
تا مطمئن میشن از دل و محبت طرف مقابل خیلی نامرد و بی رحم میشن
چشم تلاشم میکنم

روزنه;999384 نوشت:
سلام
تا مطمئن نشدین و به همسرتون در زندگی اعتماد و اطمینان نکردین وارد زندگی مشترک ابدا نشین.

هرچی فرصت و مشاوره هست الان انجام بدین و بدونین عقد و نامزدی دوران آشنایی هست نه ازدواج، اگر همسرتون به حدی رسید که قابل اطمینان شد زندگیتونو شروع کنین وگرنه من فکر نمیکنم با این ازدواج به این شکل زندگی موفق و پر دوامی داشته باشین.

شما شاید بتونین همسرتون و متوجه کنین اما خانواده ی همسرتون تحت اختیار شما نیست مگر اینکه خیلی ماهر باشین یا از شما بترسن، اگر همسرتون با شما یکی بشه رفتارهای خانواده همسر براتون زیاد آزاردهنده و پراهمیت نمیشه و در واقع مهم شما دو نفرید.

سلام خیلی ممنونم
درست میفرمایین
تا حل نشه وارد زندگی نمیشیم
و درمورد خانوادشون متاسفانه سرسوزنی مهارت ندارم

سيمرغ;999475 نوشت:

من یبار که خیلی فشار و ناراحتیها زیاد شده بودو پدرم گفتن جلسه بگیریم فقط با پدرو مادرو خواهرشونو پدرو مادر من بودیم
فقط گفتم از چه برخوردهایی ناراحتم
بهم میگن با این رفتارت دیگه اسم حضرت زهرا رو نیار
حضرت زهرا شوهرشو جلو جمع خراب نمیکرد !

سلام سیمرغ عزیز ، ممنونم پاسخ دادین. اما وقتی سایر پاسخ ها رو خوندم این جمله بنظرم مهم اومد.

ابن جلسات برای مشکلات و مسائل خیلی بزرگتر تشکیل میشه نه برای مسائلی از این دست که باید در حریم خصوصی دو نفر حل بشن. وقتی برخی مشکلات از حریم خصوصی دو نفر عبور کنه و در جمع ( خانواده، دوستان و ...) مطرح بشه باعث میشه دیگران نظراتی برای زندگی مشترک اونها تجویز کنن که به ضررشون باشه و....

خانم ها از این به سیاست یاد میکنن. مثلا کسی که سیاست داره هیچ وقت از مشکلات خودش و همسرش جلوی خانواده، فامیل و دوستان نزدیک صحبت نمیکنه و در خفا و با مشاوره وارد صحبت میشه.وقتی من از مشکلانم جلوی خانواده همسر میگم در حالی که موضوع اصلی اونها هستند باعث میشه دفعه ی بعد از راه دیگر وارد بشن و من بیشتر تحت فشار باشم.

دختر دهه شصتی;999482 نوشت:
سلام سیمرغ عزیز ، ممنونم پاسخ دادین. اما وقتی سایر پاسخ ها رو خوندم این جمله بنظرم مهم اومد.

ابن جلسات برای مشکلات و مسائل خیلی بزرگتر تشکیل میشه نه برای مسائلی از این دست که باید در حریم خصوصی دو نفر حل بشن. وقتی برخی مشکلات از حریم خصوصی دو نفر عبور کنه و در جمع ( خانواده، دوستان و ...) مطرح بشه باعث میشه دیگران نظراتی برای زندگی مشترک اونها تجویز کنن که به ضررشون باشه و....

خانم ها از این به سیاست یاد میکنن. مثلا کسی که سیاست داره هیچ وقت از مشکلات خودش و همسرش جلوی خانواده، فامیل و دوستان نزدیک صحبت نمیکنه و در خفا و با مشاوره وارد صحبت میشه.وقتی من از مشکلانم جلوی خانواده همسر میگم در حالی که موضوع اصلی اونها هستند باعث میشه دفعه ی بعد از راه دیگر وارد بشن و من بیشتر تحت فشار باشم.

سلام عزیزم
والا یک هفته ای بود که شوهرم نه تماس گرفته بود و نه سراغی ازم گرفته بود پروفایلشم طناب بری ه و جبران اشتباه و اینا گذاشته بود
پدرم زنگشون زدنو پیشنهاد دادن یا مشاوری خووشون پیدا کنندو دونفری بریم پیشش
یا خانوادگی و بزرگترا بشینند و کمکمون کنند
ایشونم گفتن یکساعت دیگه تماس میگیرم
بعد از یکساعت گفتن ما فردا میایم خونتون

بنده همین مشکلات رو با پدرم داشتم ، که آخرش به جاهای خیلی وحشتناک کشید و بنده 6 ماه بستری شدم ، حالا کاری ندارم تقصیر کی بود ولی چیزی که در آخر فهمیدم همین چیزی بود که جناب شروحیل گفتن .

شروحیل;999107 نوشت:
از آدم ها بت نسازید ! ! !
این خیانت است...
هم به خودتان،هم به خودشان !
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند
و شما در آخر می شوید سر تا پا کافر خدای خود ساخته !

یعنی علاقه ی بیش از اندازه ی من به پدرم باعث این مشکلات شد ، پدری که یه روز اولین قهرمان ( بت ) زندگیم بود ، الان اگه احترام بهش میزارم فقط به خاطر رضای خداست .

اتفاقاتی برام افتاد که الان دیگه هیچکس جز خدا و دوستان خدارو دوست ندارم .

دوستان خدارو رو هم به خاطر نزدیکی به خدا دوست دارم .

این شده که اولین ملاک هام توی انتخاب همسر ایمان تقوا و عمل صالح هستش که خیلی ها بهم میخندن میگن شعار میدی .

___

پیشنهاد بنده به شما اینه که یا همسرتون رو همینجوری که هست بپذیرید و انتظار زیادی از رابطه با ایشون نداشته باشید ( چون تجربه ام نشون داده اینجور مرد ها تقریبا تغییر ناپذیرن حتی بعد از اینکه 7 سال تقریبا هر روز و شب اشک و آه و ناله و نفرین زن و بچه ی خودشو در آورده )

یا اینکه یه فکر اساسی بکنید

___

بابام میگفت خانواده پدریم همه چیزم نیست ولی گریه ها و ناله های تقریبا هر روز و شب من و مادرم یه چیز دیگه میگفت توی خونه .

___

در ضمن این رفتار دوگانه ی همسر شما شاید به خاطر ترس از طلاق و مهریه و ایناست ، معمولا مرد ها به خاطر مهریه حاضر نمیشن زنو طلاق بدن ، اینقدر زنو شکنجه میدن که خودش فرار کنه و مهریه هم نخواد ( خاک بر سر قانون ما که مهریه رو اول کاری نمیدن به زن )

___

البته مرد هایی هم دیدم که کلا زن و بچه پرست هستن و رفتار اینارو هم تایید نمیکنم ، مثلا طرف به خاطر اینکه زنش خوب زندگی بکنه مغازه ای که از پدرش ارث مونده رو برداشته در حالی که مادر خودش مچبوره بره کارگری کنه با اینکه حدود 60 سالشه و توان کار کردن نداره .

___

در کل باید بگم هر کس عاشق خدا شده برده و بقیه باختن .

به من بیاموز;999494 نوشت:
پیشنهاد بنده به شما اینه که یا همسرتون رو همینجوری که هست بپذیرید و انتظار زیادی از رابطه با ایشون نداشته باشید ( چون تجربه ام نشون داده اینجور مرد ها تقریبا تغییر ناپذیرن حتی بعد از اینکه 7 سال تقریبا هر روز و شب اشک و آه و ناله و نفرین زن و بچه ی خودشو در آورده )
.

البته اینو تحمل کردن اوایل زندگی که زندگی زناشویی خیلی جذابیت و تازگی داره خیلی آسونتر هستش ، ولی شاید بعد چند سال تازه میفهمین چه بلایی سرتون اومده .

به من بیاموز;999494 نوشت:
بعد از اینکه 7 سال تقریبا هر روز و شب اشک و آه و ناله و نفرین زن و بچه ی خودشو در آورده

اینم عرض کنم که معمولا اینجور مرد ها خیلی ارزش واسه هم خون بودن قائل هستن و ممکنه هر روز توی سر آدم بزنن که تو همخون من نیستی و ...

البته در ظاهر میگن بچه هام از خون منه پس اونارو هم دوست دارم ، ولی در واقعیت بچه ها بیشتر از همه اذیت میشن وقتی توی خونه مادرشون برای پدرشون ارزش نداره .

البته بنده تجربه ی تلخ خودمو عرض کردم و ممکنه مورد شما خیلی فرق کنه ، پس در کل تصمیم با خودتونه .

به من بیاموز;999496 نوشت:
پس در کل تصمیم با خودتونه

حالا از روی ناراحتی آن طرف ماجرا را عرض کردیم این طرفش را هم عرض کنیم :

البته احادیث زیادی هم در مورد نهی طلاق آمده و اینکار به نظر بنده آخرین راه حل است نه راه حل پیشنهادی .

سيمرغ;999475 نوشت:
هم میگن با این رفتارت دیگه اسم حضرت زهرا رو نیار
حضرت زهرا شوهرشو جلو جمع خراب نمیکرد !

سلام

اگر بار دیگر گفتند:«حضرت زهرا شوهرشو جلو جمع خراب نمیکرد»، بگویید: اوّلاً شوهر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) بود که عیب و ایرادی نداشت و با همسرش به خوبی رفتار می کرد. ثانیاً وقتی شوهر نمی خواهد رفتار اشتباهش را تصحیح کند، شکایتِ شوهر به فرد دیگری کردن برای حلّ مشکلْ گناه نیست. امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «سه زن به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) شرفیاب شدند:
یکی از آنها گفت: «شوهرم گوشت نمی خورد».
دیگری گفت: «شوهرم، از بوی خوش، استفاده نمی کند».
سومی گفت: «شوهرم به زنان نزدیک نمی شود (و تمایل برای آمیزش نشان نمی دهد)
[این بانوان از شوهران خود، شکایت داشتند، چرا که شوهرانشان به اصطلاح غلط، به دنیا پشت پا زده بودند، و راه آخرت را پیش گرفته بودند، و خیال می کردند که استفاده صحیح از نعمتهای دنیا، دنیاپرستی مذموم است].

رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بسیار ناراحت شد. از خانه بیرون آمد؛ در حالی که بر اثر شدت ناراحتی، عبایش به زمین کشیده می شد. در این حال وارد مسجد گردید؛ به بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنا خطاب به مردم فرمود:
«چه شده که (گروهی از) یاران من، از خوردن گوشت و بوئیدن بوهای خوش و نزدیک شدن به زنان، دوری میکنند؟!
«أمّا إنّی آکُلُ اللَّحمَ وَ أشُمُّ الطِیبَ و آتِی النّساءَ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی».
ترجمه :
«بدانید که من هم گوشت می خورم و هم بوی خوش را استشمام می نمایم و هم به زنان نزدیک می شوم، بنابراین هر کس که از روش من بی میل شود، از من نیست».(محمد بن یعقوب، کلینی، الکافي , ج 5، ص 496، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران،1407). اگر شکایت کردن از شوهر، گناه بود، پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زن ها می فرمود: "چرا شکایت همسران تان را می کنید؟ این کار گناه است".

استفاده از موبایل یا هر وسیله دیگر برای ضبط صدا کار هوشیارانه ای و مناسبی است که می توانید جهت مشخص شدنِ حقیقت برای دیگران از آن بهره ببرید.
خیلی خوب است که پدرشوهرتان تا حدّی از شما جانب داری می کند. برای اینکه ایشان باز هم از شما طرفداری کند، همیشه به او احترام بگذارید. مردها در سنینِ پدرشوهرتان به احترام خیلی اهمیت می دهند. شما هم با احترامِ زیاد به ایشان، می توانید از حمایت هایش بهره مند شوید. این خیلی به نفع شماست.

شما نمی توانید دیدگاه مادرشوهرتان در مورد برتری بر دیگران را تغییر دهید. بهتر است فکرتان را به این مسأله مشغول نکنید و به مسائل با اهمیّت تر فکر کنید. مسأله مهمّ تر، احساساتِ شما در این مشکل است. اگر بتوانید احساسات و عواطف خود را کنترل کنید، فاجعه سازی نکنید و به دنبال یادگیریِ راه هایی برای کنارآمدن با شوهرتان باشید، می توانید به مرور اوضاع را بیشتر کنترل کنید. می توانید با مراجعه به روانشناس این مهارت ها را بیاموزید. اگر شوهرتان به همراه شما در این جلسات شرکت نکند، باز هم شرکت در مشاوره برایتان مفید خواهد بود. زیرا با به کارگیریِ مهارت ها، بعد از مدتی شوهرتان متوجه تغییر در رفتارهای شما و واکنش هایتان می شود و تشویق می شود که او نیز مهارت ها را یادبگیرد.

ادامه دارد ...

امید;999528 نوشت:
سلام

اگر بار دیگر گفتند:«حضرت زهرا شوهرشو جلو جمع خراب نمیکرد»، بگویید: اوّلاً شوهر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، حضرت امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) بود که عیب و ایرادی نداشت و با همسرش به خوبی رفتار می کرد. ثانیاً وقتی شوهر نمی خواهد رفتار اشتباهش را تصحیح کند، شکایتِ شوهر به فرد دیگری کردن برای حلّ مشکلْ گناه نیست. امام صادق (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «سه زن به حضور رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) شرفیاب شدند:
یکی از آنها گفت: «شوهرم گوشت نمی خورد».
دیگری گفت: «شوهرم، از بوی خوش، استفاده نمی کند».
سومی گفت: «شوهرم به زنان نزدیک نمی شود (و تمایل برای آمیزش نشان نمی دهد)
[این بانوان از شوهران خود، شکایت داشتند، چرا که شوهرانشان به اصطلاح غلط، به دنیا پشت پا زده بودند، و راه آخرت را پیش گرفته بودند، و خیال می کردند که استفاده صحیح از نعمتهای دنیا، دنیاپرستی مذموم است].

رسول اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بسیار ناراحت شد. از خانه بیرون آمد؛ در حالی که بر اثر شدت ناراحتی، عبایش به زمین کشیده می شد. در این حال وارد مسجد گردید؛ به بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنا خطاب به مردم فرمود:
«چه شده که (گروهی از) یاران من، از خوردن گوشت و بوئیدن بوهای خوش و نزدیک شدن به زنان، دوری میکنند؟!
«أمّا إنّی آکُلُ اللَّحمَ وَ أشُمُّ الطِیبَ و آتِی النّساءَ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَیسَ مِنّی».
ترجمه :
«بدانید که من هم گوشت می خورم و هم بوی خوش را استشمام می نمایم و هم به زنان نزدیک می شوم، بنابراین هر کس که از روش من بی میل شود، از من نیست».(محمد بن یعقوب، کلینی، الکافي , ج 5، ص 496، نشر دار الکتب الاسلامیة، تهران،1407). اگر شکایت کردن از شوهر، گناه بود، پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زن ها می فرمود: "چرا شکایت همسران تان را می کنید؟ این کار گناه است".

استفاده از موبایل یا هر وسیله دیگر برای ضبط صدا کار هوشیارانه ای و مناسبی است که می توانید جهت مشخص شدنِ حقیقت برای دیگران از آن بهره ببرید.
خیلی خوب است که پدرشوهرتان تا حدّی از شما جانب داری می کند. برای اینکه ایشان باز هم از شما طرفداری کند، همیشه به او احترام بگذارید. مردها در سنینِ پدرشوهرتان به احترام خیلی اهمیت می دهند. شما هم با احترامِ زیاد به ایشان، می توانید از حمایت هایش بهره مند شوید. این خیلی به نفع شماست.

شما نمی توانید دیدگاه مادرشوهرتان در مورد برتری بر دیگران را تغییر دهید. بهتر است فکرتان را به این مسأله مشغول نکنید و به مسائل با اهمیّت تر فکر کنید. مسأله مهمّ تر، احساساتِ شما در این مشکل است. اگر بتوانید احساسات و عواطف خود را کنترل کنید، فاجعه سازی نکنید و به دنبال یادگیریِ راه هایی برای کنارآمدن با شوهرتان باشید، می توانید به مرور اوضاع را بیشتر کنترل کنید. می توانید با مراجعه به روانشناس این مهارت ها را بیاموزید. اگر شوهرتان به همراه شما در این جلسات شرکت نکند، باز هم شرکت در مشاوره برایتان مفید خواهد بود. زیرا با به کارگیریِ مهارت ها، بعد از مدتی شوهرتان متوجه تغییر در رفتارهای شما و واکنش هایتان می شود و تشویق می شود که او نیز مهارت ها را یادبگیرد.

ادامه دارد ...

سلام بزرگوار
الهی خدا خیرتون بده
این ماجرایی که برام نقل فرمودید خیلی امیدوارم کرد
از بس یبند گفت گناه بود و اشتباه بود و اینا روحیم داغون بود
چشم حتما همین جواب را بهشون میدم
جلسات روانشناسی هم ان شاءالله دنبال روانشناس میگردم برای جلسه حضوری و میرم
میشه اگر کتابی هم در زمینه تقویت اعتماد بنفس و اینکه محکم بشم و اینقدر اشک نریزم سراغ دارین بفرمایین ؟ که شروع کنم با مطالعه هم خودمو اصلاح کنم
بازم ممنون

به من بیاموز;999526 نوشت:
حالا از روی ناراحتی آن طرف ماجرا را عرض کردیم این طرفش را هم عرض کنیم :

البته احادیث زیادی هم در مورد نهی طلاق آمده و اینکار به نظر بنده آخرین راه حل است نه راه حل پیشنهادی .

سلام عزیزم
با خوندن متنت واقعا دلم به حال مادرت سوخت چون ایشون جوانی و آرزوهاشونو آوردن خونه پدرت و الآن نه تنها دل شکسته و زندگی شکست خورده و احتمالا ریش خند خانواده پدرتو دارن ، بلکه سوختن دخترشونو دیدنو مطمئنا توی دلشون درد خیلی زیادتره و مراعات شمارا میکنند
ممنون بابت راهنماییت عزیزم
اما خواهرانه عرض میکنم سعی کن جای خالی پدرتو برای مادرت پر کنی و بشی شریک خنده هاش
شاید پدرت وقتی ببینند کم میذارنو براتون مهم نیست خودشون خجالت بکشنو برگردن
اینطورم نشد لااقل کمی دل شکسته ی مادرت تسکین پیدا میکنه
که ارزشش از همه دنیا بیشتره و خودتم روحیه ت بهتر میشه

سيمرغ;999530 نوشت:
که ارزشش از همه دنیا بیشتره و خودتم روحیه ت بهتر میشه

سلام ، ممنون از همدردیتون البته بنده پسر هستم .

البته انصافا پدر منم آدم خیلی خوبیه به نظرم و من واقعا دوستش دارم ، ولی خب به هر حال خواستم بگم که این مشکلات هم توی زندگی هستن .

هنوزم که هنوزه من پدرمو خیلی دوست دارم ولی فقط دیگه در راه خدا نه غیر اون ، من فکر میکنم بیشتر این مشکلاتی که کشیدم به خاطر این بود که محبت خدارو توی دلم با محبت پدرم مقایسه میکردم .

و با اینکه پدرم آدم بدی نبود و نیست ولی خدا خواست به من نشون بده که هیچکس غیر خودش ( خدا ) نمیتونه کامل پشتوانه ی آدم باشه .

البته خدا لطفی هم به من کرد که فردا پس فردا که ازدواج کردم دیگه بهتر با همسر و بچه هام رفتار کنم ان شاء الله .

خلاصه این مشکلات ما هم فواید خودشو داشت و احساس نمیکنم که خدا بهم ظلم کرده ، خواستم بگم در نظر داشته باشید که هر آدمی ممکنه یه عیبی داشته باشه و ما احتمالا نمیتونیم همه رو اصلاح کنیم .

سيمرغ;999477 نوشت:
سلام خیلی ممنونم
درست میفرمایین
تا حل نشه وارد زندگی نمیشیم
و درمورد خانوادشون متاسفانه سرسوزنی مهارت ندارم

سلام
شما هرچقدر هم با مهارت باشین به تنهایی کافی نیستین باید همسرتونم مهارت داشته باشن یا کسب کنن.

البته الان یه چیزی یادم افتاد که میتونه راه حل شما هم باشه ، اینکه به خوبی های اون شخص هم فکر کنید .

وقتی من فکر میکنم پدرم چقدر آدم خوبیه و چقدر به من خوبی کرده ، وقتی فکر میکنم چقدر زحمت کشیده و نون حلال سر سفرمون آورده ، وقتی فکر میکنم که شریفترین انسانی هستش که از نزدیک دیدم ، وقتی به خوبی هاش به همه که نمیتونم بشمارم فکر میکنم میبینم که واقعا این مرد ماشاالله آدمای اطرافشو عاشق خودش میکنه ، و طبیعی هستش که خانواده ی پدریم خیلی دوستش داشته باشن و در مقابل پدرم هم اونارو خیلی دوست داشته باشه .

شما هم وقتی اینطور فکر ها اومد سراغتون اومد بگین خب این شوهرم از بس خوبه خانواده ی شوهرم خیلی دوستش دارن خب این طبیعیه ، بعد فکر کنید که این شوهر خوبمو ( خوبی هاشو بهش فکر کنید ) این خانواده تربیت کردن و ...

به نظرم این یکی از بهترین راه هاست الان به فکر خودمم اومد ولی متاسفانه برای من دیگه خیلی دیر شده و پشیمونی بزرگی برام مونده .

البته اینم وقتی حاصل میشه که البته محبتون به طرف در راه خدا باشه و اونو ( محبوب رو ) از مال و اموال خودمون ندونیم که متاسفانه اون موقع من کامل نداشتم و از همین بابت هم ضربه خوردم .

سيمرغ;999530 نوشت:
ایشون جوانی و آرزوهاشونو آوردن خونه پدرت و الآن نه تنها دل شکسته و زندگی شکست خورده

ولی مادرم به نظر من که شکست نخورده ، ازدواج با یک قهرمان بلاخره دردسر هایی هم داره ، مادرم از اون درد سر ها کشیده ، پدرم به نظرم قهرمانه ( نه اون قهرمانی که بچگی فکر میکردم بلکه قهرمان صله ی رحم )

فکر کنم شاید رکورد گینس رو شکونده در صله ی رحم ولی گمنامه =d>:d

سيمرغ;999529 نوشت:
اعتماد بنفس

هر کسی می تواند با داشتن روشی مناسب و تلاشی بیشتر، اعتماد به نفس خود را بالا ببرد. مطمئناً با برداشتن هر قدم در این راه، حس اعتماد به نفس بیشتری خواهید کرد. سعی کنید این شش راهکار را در زندگی خود به کار ببندید:

1- به دنبال پیروزی های کوچک باشید:
افرادی که اعتماد به نفس دارند، همواره خود را به چالش می کشند و در برابر دیگران روحیه ای رقابتی دارند؛ هرچند تلاش شان به موفقیت های کوچک ختم شود. پیروزی های کوچک می توانند سبب ایجاد گیرنده های آندروژنی جدیدی در مغز شوند که باعث به وجود آمدن روحیه ی قدردانی و افزایش انگیزه خواهد شد. این افزایش تعداد گیرنده های آندروژنی باعث اثربخشی بیشتر هورمون تستوسترون شده و در نتیجه اعتماد به نفس و اشتیاقتان برای مواجه با چالش های پیش رو بیشتر خواهد شد. بخاطر داشته باشید وقتی موفقیت های کوچکی را پشت سر هم طی کرده باشید، این افزایش اعتماد به نفس برای مدتی طولانی با شما خواهد بود.
باید بدانید که اشتباه کردن در هر کاری، لازمه یادگرفتن صحیح آن کار است. کودک تا بارها اشتباه نکند، یاد نمی گیرد پاهای خود را درست روی زمین قرار دهد و راه برود. کودک نوپا بارها اشتباه می کند و زمین می خورد تا راه رفتن را یاد بگیرد. یادگرفتن کارهای دیگر نیز مانند یادگیری راه رفتن است. از خود انتظار نداشته باشید مانند یک فرد حرفه ای اشتباه نکنید. حرفه ای ها هم گاهی اشتباه می کنند. اینها واقعیت است، نه حرف هایی برای دل خوش کردن شما.

2-" نه" بگویید:
تحقیقات انجام شده در دانشگاه کالیفرنیا نشان داد که هر چقدر نه گفتن برایتان دشوارتر باشد، احتمال اینکه به اضطراب، فرسودگی شغلی و حتی افسردگی دچار شوید، بیشتر می شود و همه ی این عوامل باعث کاهش اعتماد به نفس در شما خواهند شد. افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند؛ به خوبی می دانند که "نه" گفتن در برابر خواسته های غیرمنطقیِ دیگران به نفع آنهاست. این افراد چنان عزت نفسی دارند که مخالفت خود را به وضوح بیان می کنند.
3- قاطعانه صحبت کنید، نه تهاجمی:
داشتن روحیه ی پرخاشگری نشان دهنده ی اعتماد به نفس نیست؛ بلکه زورگویی شما را نشان می دهد. هنگامی که خودتان را باور نداشته باشید، به راحتی و بدون اینکه بخواهید، قلدری و دیگران را تهدید می کنید. سعی کنید در اظهار نظر های خود، بدون اینکه تهاجمی عمل کنید و شخصیت دیگران را زیر سوال ببرید، قاطعانه سخن گفتن را تمرین کنید. بخاطر داشته باشید هیچگاه نمی توانید بدون اینکه روی خودتان کنترل داشته باشید، اعتماد به نفستان را افزایش دهید. همواره با صدا و لحن مناسب حرف بزنید و نسبت به طرز ایستادن خود حساس باشید. حالت بازوها، دست ها و استفاده ی بجا از آنها در هنگام حرف زدن، می تواند اعتماد به نفس را در ظاهر شما نمایان کند.

4- به طور منظم ورزش کنید:
مطالعات انجام شده در مؤسسه ی تحقیقاتی اونتاریو نشان می دهد افرادی که به مدت 10 هفته و هفته ای 2 بار ورزش می کنند، به مراتب از نظر اجتماعی، هوشی و جسمانی توانمندی بیشتری دارند. ورزش کردن علاوه بر اینکه تناسب اندام شما را حفظ می کند، اعتماد به نفستان را نیز بالا می برد. تمرینات بدنی سبب آزاد سازی اندورفین در بدن نیز می شوند و روحیه ی شما را مثبت و پر نشاط خواهند کرد. بنابراین همواره برای تمرینات ورزشی خود برنامه ریزی کنید؛ خواهید دید که اعتماد به نفستان بالا خواهد رفت.
5- یک راهنما برای خودتان پیدا کنید:
هیچ کس به اندازه ی شخص متعهّد، باتجربه و باهوشی که راه صحیح را نشانتان دهد و شما را تشویق کند، نمی تواند باعث افزایش اعتماد به نفس در شما شود. در واقع، یک حامی خوب مانند آیینه عمل می کند و دیدگاهی به شما می دهد که باید برای باور به خود آن را مد نظر داشته باشید. فراموش نکنید آگاهی باعث افزایش اعتماد به نفس می شود. دانستن اینکه در هر لحظه در چه جایگاهی قرار دارید، باعث افزایش تمرکز و اثربخشی انرژی شما در انجام امور خواهد شد.

6- ارزیابی منصفانه ای از خودتان داشته باشید:
بین غرور و اعتماد به نفس تفاوت وجود دارد؛ غرور زمانی است که شما در مورد خودتان دست به بزرگنمایی بزنید. در حالیکه اعتماد به نفس، به معنای باور داشتن به توانایی خود در انجام کارهاست. به عبارت دیگر اعتماد به نفس از طریق تلاش فراوان به دست می آید. اعتماد به نفس حقیقی بر پایه ی واقعیت ها بنا شده است. برای اینکه بتوانید اعتماد به نفستان را بالا ببرید، باید ارزیابی دقیق و صادقانه ای از خود و توانایی هایتان داشته باشید. اگر هنوز نقاط ضعفی در شما وجود دارد، برای بهبود آنها برنامه ریزی و راهی پیدا کنید تا اثرات منفی شان را به حداقل برسانید. به خاطر داشته باشید بی توجهی نسبت به نقاط ضعف و یا نقطه ی قوت نشان دادن آنها، هیچ کمکی به از بین بردنشان نخواهد کرد. به همین ترتیب، داشتن درک درست از توانایی ها می تواند انتقادات یا بازخورد های منفی را کاهش و به شما اعتماد به نفس بیشتری بدهد.


ادامه دارد...

به من بیاموز;999537 نوشت:
سلام ، ممنون از همدردیتون البته بنده پسر هستم .

البته انصافا پدر منم آدم خیلی خوبیه به نظرم و من واقعا دوستش دارم ، ولی خب به هر حال خواستم بگم که این مشکلات هم توی زندگی هستن .

هنوزم که هنوزه من پدرمو خیلی دوست دارم ولی فقط دیگه در راه خدا نه غیر اون ، من فکر میکنم بیشتر این مشکلاتی که کشیدم به خاطر این بود که محبت خدارو توی دلم با محبت پدرم مقایسه میکردم .

و با اینکه پدرم آدم بدی نبود و نیست ولی خدا خواست به من نشون بده که هیچکس غیر خودش ( خدا ) نمیتونه کامل پشتوانه ی آدم باشه .

البته خدا لطفی هم به من کرد که فردا پس فردا که ازدواج کردم دیگه بهتر با همسر و بچه هام رفتار کنم ان شاء الله .

خلاصه این مشکلات ما هم فواید خودشو داشت و احساس نمیکنم که خدا بهم ظلم کرده ، خواستم بگم در نظر داشته باشید که هر آدمی ممکنه یه عیبی داشته باشه و ما احتمالا نمیتونیم همه رو اصلاح کنیم .

وای ببخشید شرمنده من اشتباه متوجه شدم

امید;999551 نوشت:
هر کسی می تواند با داشتن روشی مناسب و تلاشی بیشتر، اعتماد به نفس خود را بالا ببرد. مطمئناً با برداشتن هر قدم در این راه، حس اعتماد به نفس بیشتری خواهید کرد. سعی کنید این شش راهکار را در زندگی خود به کار ببندید:

1- به دنبال پیروزی های کوچک باشید:
افرادی که اعتماد به نفس دارند، همواره خود را به چالش می کشند و در برابر دیگران روحیه ای رقابتی دارند؛ هرچند تلاش شان به موفقیت های کوچک ختم شود. پیروزی های کوچک می توانند سبب ایجاد گیرنده های آندروژنی جدیدی در مغز شوند که باعث به وجود آمدن روحیه ی قدردانی و افزایش انگیزه خواهد شد. این افزایش تعداد گیرنده های آندروژنی باعث اثربخشی بیشتر هورمون تستوسترون شده و در نتیجه اعتماد به نفس و اشتیاقتان برای مواجه با چالش های پیش رو بیشتر خواهد شد. بخاطر داشته باشید وقتی موفقیت های کوچکی را پشت سر هم طی کرده باشید، این افزایش اعتماد به نفس برای مدتی طولانی با شما خواهد بود.
باید بدانید که اشتباه کردن در هر کاری، لازمه یادگرفتن صحیح آن کار است. کودک تا بارها اشتباه نکند، یاد نمی گیرد پاهای خود را درست روی زمین قرار دهد و راه برود. کودک نوپا بارها اشتباه می کند و زمین می خورد تا راه رفتن را یاد بگیرد. یادگرفتن کارهای دیگر نیز مانند یادگیری راه رفتن است. از خود انتظار نداشته باشید مانند یک فرد حرفه ای اشتباه نکنید. حرفه ای ها هم گاهی اشتباه می کنند. اینها واقعیت است، نه حرف هایی برای دل خوش کردن شما.

2-" نه" بگویید:
تحقیقات انجام شده در دانشگاه کالیفرنیا نشان داد که هر چقدر نه گفتن برایتان دشوارتر باشد، احتمال اینکه به اضطراب، فرسودگی شغلی و حتی افسردگی دچار شوید، بیشتر می شود و همه ی این عوامل باعث کاهش اعتماد به نفس در شما خواهند شد. افرادی که اعتماد به نفس بالایی دارند؛ به خوبی می دانند که "نه" گفتن در برابر خواسته های غیرمنطقیِ دیگران به نفع آنهاست. این افراد چنان عزت نفسی دارند که مخالفت خود را به وضوح بیان می کنند.
3- قاطعانه صحبت کنید، نه تهاجمی:
داشتن روحیه ی پرخاشگری نشان دهنده ی اعتماد به نفس نیست؛ بلکه زورگویی شما را نشان می دهد. هنگامی که خودتان را باور نداشته باشید، به راحتی و بدون اینکه بخواهید، قلدری و دیگران را تهدید می کنید. سعی کنید در اظهار نظر های خود، بدون اینکه تهاجمی عمل کنید و شخصیت دیگران را زیر سوال ببرید، قاطعانه سخن گفتن را تمرین کنید. بخاطر داشته باشید هیچگاه نمی توانید بدون اینکه روی خودتان کنترل داشته باشید، اعتماد به نفستان را افزایش دهید. همواره با صدا و لحن مناسب حرف بزنید و نسبت به طرز ایستادن خود حساس باشید. حالت بازوها، دست ها و استفاده ی بجا از آنها در هنگام حرف زدن، می تواند اعتماد به نفس را در ظاهر شما نمایان کند.

4- به طور منظم ورزش کنید:
مطالعات انجام شده در مؤسسه ی تحقیقاتی اونتاریو نشان می دهد افرادی که به مدت 10 هفته و هفته ای 2 بار ورزش می کنند، به مراتب از نظر اجتماعی، هوشی و جسمانی توانمندی بیشتری دارند. ورزش کردن علاوه بر اینکه تناسب اندام شما را حفظ می کند، اعتماد به نفستان را نیز بالا می برد. تمرینات بدنی سبب آزاد سازی اندورفین در بدن نیز می شوند و روحیه ی شما را مثبت و پر نشاط خواهند کرد. بنابراین همواره برای تمرینات ورزشی خود برنامه ریزی کنید؛ خواهید دید که اعتماد به نفستان بالا خواهد رفت.
5- یک راهنما برای خودتان پیدا کنید:
هیچ کس به اندازه ی شخص متعهّد، باتجربه و باهوشی که راه صحیح را نشانتان دهد و شما را تشویق کند، نمی تواند باعث افزایش اعتماد به نفس در شما شود. در واقع، یک حامی خوب مانند آیینه عمل می کند و دیدگاهی به شما می دهد که باید برای باور به خود آن را مد نظر داشته باشید. فراموش نکنید آگاهی باعث افزایش اعتماد به نفس می شود. دانستن اینکه در هر لحظه در چه جایگاهی قرار دارید، باعث افزایش تمرکز و اثربخشی انرژی شما در انجام امور خواهد شد.

6- ارزیابی منصفانه ای از خودتان داشته باشید:
بین غرور و اعتماد به نفس تفاوت وجود دارد؛ غرور زمانی است که شما در مورد خودتان دست به بزرگنمایی بزنید. در حالیکه اعتماد به نفس، به معنای باور داشتن به توانایی خود در انجام کارهاست. به عبارت دیگر اعتماد به نفس از طریق تلاش فراوان به دست می آید. اعتماد به نفس حقیقی بر پایه ی واقعیت ها بنا شده است. برای اینکه بتوانید اعتماد به نفستان را بالا ببرید، باید ارزیابی دقیق و صادقانه ای از خود و توانایی هایتان داشته باشید. اگر هنوز نقاط ضعفی در شما وجود دارد، برای بهبود آنها برنامه ریزی و راهی پیدا کنید تا اثرات منفی شان را به حداقل برسانید. به خاطر داشته باشید بی توجهی نسبت به نقاط ضعف و یا نقطه ی قوت نشان دادن آنها، هیچ کمکی به از بین بردنشان نخواهد کرد. به همین ترتیب، داشتن درک درست از توانایی ها می تواند انتقادات یا بازخورد های منفی را کاهش و به شما اعتماد به نفس بیشتری بدهد.


ادامه دارد...

چشم بزرگوار ممنونم و منتظر ادامه مطلبتون هستم با توکل بخدا شروع میکنم ان شاءالله

سيمرغ;999475 نوشت:
دست خودم نیست تا بحثها و موضوعات تکراری که بارها با سندو مدرک ثابتش کردمو دوباره شروع میکنه از همون اول اشکم در میادو نمیتونم حرفمو بزنم

خیلی وقت ها مااحساساتی می شویم؛ اما نمی خواهیم گریه کنیم و دوست داریم خود را محکم تر نشان دهیم. ولی کنترل گریه به سادگی ممکن نیست. به خاطر داشته باشید که گاهی اوقات گریه کردن به مراتب بهتر از گریه نکردن است. همه ی ما احساسات داریم و گریه کردن هم جزئی از ماست. برای کنترل گریه، می توانید راه های زیر را به کار ببرید:
- نفس های عمیق بکشید:
وقتی احساس کردید اشکتان در حال سرازیر شدن است، با بینیِ خود نفس های عمیق بکشید. این کار هم آرامش را به شما برمی گرداند و هم از ایجاد بغض جلوگیری می کند. برای تنظیم نفس های خود به آرامی تا ۱۰ بشمارید و با هر عددِ فرد که می شمارید، هوا را از راهِ بینی به داخل بکشید و با هر عدد زوج، هوا را با استفاده ازدهان به بیرون هدایت کنید. با این کار کم کم حواس شما از احساسات تان به شمردن و تنفس معطوف می شود.
- چشمان تان را حرکت دهید:
برای جلوگیری از خارج شدن اشک ها یکی از روش ها چرخاندن چشم ها به اطراف است. چشم های خود را به چپ و یا راست حرکت دهید و یا بچرخانید. شاید بهتر باشد این کار را در جلوی دید افراد دیگر انجام ندهید. همچنین بلندکردن سر و به بالا نگاه کردن می تواند مانعِ شروع گریه شود.
- رهایی از بغض:
هنگام استرسِ شدید، سیستم عصبی با کنترل عضله های پشت گلو باعث ایجاد بغض می شود. برای خلاصی از این حالت، نوشیدن مقداری آب به آرام شدن عضلات گلو کمک می کند. اگر آب در دسترس نیست، به صورت مداوم و سریع تنفس کنید و سپس به آرامی هوا را ببلعید. یا خمیازه بکشید. خمیازه کشیدن روش دیگری است که به شما کمک می کند تا عضلات گلو را به حالت عادی برگردانید.

سيمرغ;999475 نوشت:
گفتم از دستت خودمو میکشم

از تهدید به خودکشی استفاده نکنید. زیرا پس از چند بار تهدید به خودکشی، فرد مخاطب به آن عادت می کند و مطمئن می شود که تهدید جدّی نیست. اگر خدای نکرده شما هم لجبازی کنید و دست به اقدامی برای اثباتِ جدّی بودن آن بزنید، وضعیّت نه تنها بهتر نمی شود، بلکه وخیم تر خواهد شد. بهتر است در این مواقع جلسه یِ صحبت را مؤدبانه ترک کنید. ترک کردن جلسه مهارتی است که مانع از بالاگرفتنِ نزاع و مشاجره می شود. شاید این مهمّ ترین شیوه ای باشد که بتوان به کمک آن از خشونت و بروز ضرب و شتم جلوگیری کرد. مهمّ این است که جلسه گفتگو را در شرایطی ترک کنید که هنوز خشم و صحبت های پرخاشگرانه به حدّی نرسیده باشد که کنترل از دست برود.
پس از اتمامِ فرصت ترک جلسه (یک ساعت) همیشه به نزد همسرتان برگردید. زیرا مراجعت نکردن بر شدّت اختلاف و مشکلِ موجود می افزاید. هنگامی که در حالت ترک جلسه هستید، صحنه مشاجره و اینکه چه گفتید و چه باید می گفتید را در ذهن خود مرور نکنید. این کار بر شدت خشم شما می افزاید. بهترین کاری که در فاصله ترک صحنه می توانید انجام دهید، ورزش کردن است. انجام فعالیت جسمانی از شدّت خشم می کاهد.

برای یادگیریِ سایر مهارت های زندگیِ مشترک، کتاب «مهارت های زناشویی» نوشته «مَتیو مَک کِی» که چند انتشارات آن را چاپ کرده اند (مثل انتشارات ارجمند و نشر ابن سینا) را تهیه و مطالعه نمایید. کتاب «مهارت گفتگو برای همسران» نوشته «زهره شیری» را به صورت رایگان از اینترنت دانلود و مطالعه کنید. توصیه های این دو کتاب راهنمای خوبی می باشد.

[="Tahoma"]اینکه اطرافیان به شما میگن حق داری هر کسی جای تو بود ناراحت میشد مصداق همون نفت روی اتیش ریختنه
هر بار که ناراحت شدید خودتون و جای اون ها بگذارید
جای خواهرش
جای مادرش
زمین گرده .یه روزی هم شما در این جایگاه قرار میگیرید و مادر میشد و ان شالله مادر شوهر

پرسش:

من خانمی هستم که به مدت یک سال است که در دوران عقد هستم. متأسفانه ما مشاوره پیش از ازدواج نرفتیم. همسرم تک پسر است و خیلی به خانواده اش وابسته می باشد. وقتی می خواهیم با هم برای تفریح به بیرون برویم، مادر شوهر و خواهر شوهرم حتما باید با ما بیایند. اگر آنها نباشند، همسرم اخم و بداخلاقی می کند. به مادرشوهر و خواهر شوهرم حسادت می کنم. به روی خودم نمی آورم و می سوزم. می خواهم یادبگیرم که با این وضعیت کنار بیایم. چه کارکنم؟

پاسخ:

شما نیز مانند هر خانم جوان دیگر دوست دارید مورد محبّت همسرتان قرار گیرید و تنها زنی باشید که از چشمه مهرِ شوهرتان سیراب می شود. احساسِ شما ناشی از علاقه ای است که به همسرتان دارید. این احساسِ حسادت، با مفهوم «حسّ تملّک» مترادف است. شما به روابطِ همسرتان با مادر و خواهرش حسّاس شده اید و این احساس را به درستی در درون خود تشخیص داده اید.
شما در دوران عقد هستید و هنوز نمی توان از رفتار همسرتان در زندگیِ مشترک قضاوت دقیقی ارائه داد. شاید در صورتی که از این رفتارهای شوهرتان انتقاد کنید، این طور توجیه کند که ما هنوز در دوران عقد هستیم و وقتی زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم، من همه توجّهم به تو خواهد بود.

این یک نیاز طبیعی است که هر زنی همسرش را فقط برای خود بخواهد و در مورد رفتار شوهرش با زن های دیگر حسّاس باشد. اما این حسّ تملّک از شکل طبیعی اش خارج می شود و تنش را در روابطِ همسران ایجاد می کند. شاید بتوان «تا حدودی» به شما به خاطر این احساسِ حسادت حق داد. زیرا به نظر می رسد شوهرتان با رفتارهایش این حسّ را در شما به وجود آورده است. شوهر شما وابستگیِ زیادی به خانواده خود دارد. به نظر می رسد شوهر شما هنوز نتوانسته به صورت عاطفی و روانی از خانواده اش مستقلّ شود. به همین خاطر حرف هایی را که با شما در میان می گذارد، از زبان خواهرشوهرتان نیز می شنوید.

برای حلّ این مشکل، توصیه های زیر را انجام دهید:
- با شوهرتان صحبت کنید. دلایلی را که باعث ایجاد این حس در شما می شود توضیح دهید و بگویید که چگونه این حسّ بر روی شما تاثیر منفی می گذارد. به او تاکید کنید که نمی‌خواهید از او عیب‌جویی کنید یا به او زور بگویید. فقط احساس ناامنی می‌کنید. این مسأله را با او در میان بگذارید. از او بخواهید برای برطرف شدن این حس به شما کمک کند. برای توضیح احساستان و خواستن از شوهرتان برای تغییر رفتارش، از روش زیر بهره ببرید.
« وقتی که در موقعيتِ x ، عملِ y را انجام دادی، احساسِ z به من دست داد. ميشه کار ... را انجام دهی؟(خواسته)».

مثال1: وقتی روزهای جمعه(x) نمی تُونیم با هم بیرون بِریم و اصرار می کنی که همیشه با مادر و خواهرت به تفریح بِریم(y) غصه می خورم(z). میشه از این بعد بیشتر دو نفری بیرون بریم؟(خواسته)
مثال2: وقتی دیروز(x) به خاطر اینکه مادر و خواهرت رو بیرون نبردیم،اخم و بداخلاقی کردی(y) دلخور شدم(z). میشه از این به بعد، به خاطر این مسأله بداخلاقی نکنی؟(خواسته)
- بعد از اینکه شما توضیح دادید که چرا حسودی می کنید، به پاسخ های شوهرتان خوب گوش دهید. ممکن است او یک توضیح منطقی داشته باشد و با این توضیح، ذهن شما را از این احساس رها کند.

- از مقایسه خود و زندگی و روابطتان با زندگیِ دیگران و روابطشان پرهیز کنید. با این کار شما هرگز از زندگیِ خود راضی و خرسند نخواهید بود.
- وقتی حسّ حسادت به شما دست می دهد، با خودتان مکالمه مثبت داشته باشید. به یاد بیاورید که همسرتان شما را دوست دارد، به شما تعلق دارد و به شما احترام می‌گذارد. به خودتان بگویید آدمی دوست داشتنی هستید و به همین خاطر مشکلی پیش نمی‌آید.

اگر با انجام توصیه های بالا مشکلتان حلّ نشد، قبل از برگزارکردنِ مراسمِ عروسی و زندگی زیر یک سقف، حتما به همراه همسرتان به یک روانشناس و مشاور خانواده یِ متعهّد و خبره در شهرتان مراجعه کنید و رفتارهای شوهرتان و خانواده اش را با مشاور درمیان بگذارید. این رفتارها باید دقیقا بررسی شوند. باید بدانید در آینده چه زندگیِ مشترکی در انتظارتان خواهد بود. شاید مجبور شوید با نظرِ این روانشناس و مشاورِ خبره تصمیم بزرگی بگیرید.

موضوع قفل شده است