جمع بندی واسطه ی فیض بودن امام

تب‌های اولیه

79 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
واسطه ی فیض بودن امام

با عرض سلام و احترام

لطفا در مورد چگونگی و چرایی واسطه فیض بودن امام (علیه السلام) توضیح بفرمایید.

با تشکر فراوان

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"]
[/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی

واسطه فیض بودن حضرات اهلبیت و حجت های الهی به چند معنا است و چند کاربرد دارد که ابتدا به آنها می پردازیم:

1-واسطه فیض تشریعی:

حجت های الهی و (پیامبران و ائمه اطهار) شریعت الهی را دریافت کرده و تنزیل شده آن را به بشر می رسانند و آنها هستند که این قابلیت را دارند که واسطه بین خدا و خلق شده و حقیقت دین را از ملکوت الهی دریافت کرده و به انسان ها ابلاغ کنند و آن را در جامعه پیاده سازند:
خدای تبارک و تعالی در سوره انبیاء آیه 73 می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»

و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و خصوص اقامه نماز و اداء زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.

آن حضرات با عبودیت محض پروردگار این ظرفیت را پیدا کرده واسطه رساندن شریعت الهی به مردم شوند و به واسطه این هدایت گری و واسطه فیض بودن این حضرات است که انسان ها خدا را عبادت می کنند.

در ابتدای دعای ندبه به این حقیقت اشاره شده است:
اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ مَا عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ الَّذِي لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِيعَةَ [الذَّرَائِعَ ] إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلَى رِضْوَانِكَ

ستايش خاص خدا، پروردگار جهانيان است، و درود و سلام خدا، سلامي كامل، بر سرور ما محمد، پيامبرش و اهل بيت او.
خدايا تو را ستايش، بر آنچه به آن جاري شد قضاي تو درباره اوليايت، آنان كه تنها براي خود و دينت برگزيدي، آنگاه كه براي ايشان اختيار كردي، فراواني نعمت پابرجايي كه نزد توست، نعمتي كه تباهي و نابودي ندارد، پس از آنكه بي ميل بودن نسبت به رتبه هاي اين دنياي فرومايه، و زيب و زيورش را با آنان شرط نمودي، آنان هم آن شرط را از تو پذيرفتند، و تو هم وفا نمودن به آن را از جانب آنان دانستي، پس قبولشان كردي، و مقرّب درگاهشان نمودي، و براي آنان ياد والا، و ثناي روشن پيش آوردي، و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادي، و به وحي ات اكرامشان فرمودي، و به دانشت به آنان عطا كردي، و ايشان را دست آويز به سويت و وسيله به جانب خشنودي ات قرار دادي،

بنا بر این تعبیر حجت های الهی با عبودیت محض پروردگار این ظرفیت را در خود ایجاد کردند که مردم را با دعوت به عبادت پروردگار و شریعت الهی از سطح حیوانیت به سطح انسانیت ارتقاء دهند؛ به گفته ملاصدرا انسان تا پیش از بلوغ و سن تکلیف در عالم حیوانی به سر می برد، تنها پس از سن تکلیف و به واسطه حجت الهی، از فیض انسانیت برخوردار می شود.

ادامه دارد....

ادامه:

2- واسطه شفاعت خواهی در سرای آخرت نزد پروردگار:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»(مائده 35) «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! تقوا و پرهیزکاری پیشه کنید و وسیله‏ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید، «لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِی لَهُ قَوْلاً» (طه 109) «در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی‏دهد، مگر کسانی که خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در این زمینه) راضی است‏.
ائمه اطهار و پیامبران الهی به درجه ای از بندگی و کمال رسیده اند که نزد خدا وجیه شده و می توان آنها را برای کارها و حوایج خود در خانه خدا واسطه قرار داد.

3-واسطه در دعا و استغفار

یکی از نیازهای ما برای پیشرفت در زندگی مادی و معنوی برداشته شدن گناهان از زندگی و رفع تاثیر آنها در عواقب امور ماست در دعای کمیل می خوانیم :«اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم. اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلی الذّنوب التی تغیّر النّعم.» گناهانی وجود دارد که پرده‌ها را می‌درد. گناهانی وجود دارد که نقمت الهی را بر انسان نازل می‌کند. گناهانی وجود دارد که نعمتها را از انسان می‌گیرد. «اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء.» گناهانی هم وجود دارد که دعا را حبس می‌کند.پناه بر خدا! ممکن است انسان مرتکب گناهی شود که هر چه دعا کند، آن دعا بی‌اثر و بی‌فایده گردد.
ما نیاز داریم برای کمال در زندگی گناهانمان بخشیده شود که بهترین راه آن واسطه قرار دادن ولی خدا در خانه خداست همان گونه که در قرآن به مومنین سفارش می کند:
«وَ لَو اَنَّهُمْ اَذ ظَلَموُا اَنْفُسَهُمْ جاووکَ فَاسْتَغفَرُوا الله وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولَ لَوَجدُوا الله تَوّاباً رَحیماً»(نساء: 64)؛ (و اگر آنان هنگامى که بر خود ستم کرده اند به نزد تو بیاند و خود از خدا آمرزش بخواهند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز براى آنان طلب آمرزش کند،خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.)
در مورد برادران یوسف هم قرآن بیان می کند که برای بخشش گناهانشان به پدر خود که ولی خدا بود مراجعه کردند.
«قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ»(یوسف: 97) در آن حال برادران یوسف عرضه داشتند: ای پدر بر تقصیراتمان از خدا آمرزش طلب که ما خطای بزرگ مرتکب شده‌ایم.

در زیارت جامعه کبیره نیز یکی از کارکرد های وجود مقدس اهلبیت را بخشش کناهان به واسطه قبول ولایت آنها و فرستادن صلوات بر آن حضرات معرفی فرموده است:
"جَعَلَ صَلواتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا"(زیارت جامعه کبیره)

ادامه دارد...

ادامه:

4- واسطه به معنای غایت و هدف

خدای تعالی هدف آفرینش را عبادت و معرفت خداوند دانسته است:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (زاریات 56) و حقیقت این دو امر، تنها در وجود انبیا و ائمه(علیهم السلام) محقق می شود، و چون فعلِ بدون غایت محکوم به فناست، بنابراین، وجود مستمر یکی از اولیا باید باشد تا فیض الهی قطع نشود. این معنای فیض به برهانِ غایت برمی گردد که جداگانه مطرح می شود.
این حقیقت در برخی از رویات بیان شده است :

پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: «ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نيز نابود مي گردند. اهل بيت من امان ساكنين زمين مي باشند، پس اگر اهل بيت من وجود نداشته باشند اهل زمين نيز هلاك مي گردند.» (سبط بن جوزي، تذكرة الخواص الامة، چاپ سوم، 1285، ص182.)

ابو حمزه مي گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا زمين بدون وجود امام باقي مي ماند؟ فرمود: «اگر زمين بي امام گردد فرو خواهد رفت.» (كليني، اصول كافي، چاپ المکتبةالاسلاميه، 1381، ج1، ص334.)

وجود مقدس امام، غايت نوع و فرد كامل انسانيت و رابطه ميان عالم مادي و عالم ربوبي است. اگر امام روي زمين نباشد نوع انسان منقرض خواهد شد. اگر امام نباشد خدا به حد كمال شناخته و عبادت نخواهد شد. اگر امام نباشد رابطه بين عالم مادي و دستگاه آفرينش منقطع مي گردد. اشراقات و افاضات عوالم غيبي اولا بر آينه پاك قلب امام و سپس به وسيله او بر دلهاي ساير افراد نازل مي گردد. امام، قلب عالم وجود و رهبر و مربي نوع انسان است و معلوم است كه حضور و غيبت او در تحقق اين آثار تفاوتي ندارد (دادگستر جهان، همان، ص 154 .)

امام سجاد(عليه السلام) فرمودند: «ما پيشواي مسلمين و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنين و رهبر نيكان و صاحب اختيار مسلمين هستيم. ما امان اهل زمين هستيم، چنانكه ستارگان امان اهل آسمانند، به واسطه ما است كه آسمان بر زمين فرود نمي آيد مگر وقتي كه خدا بخواهد، به واسطه ما باران رحمت حق نازل و بركات زمين خارج مي شود. اگر ما روي زمين نبوديم اهلش را فرو مي برد و آنگاه فرمود: از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجت خالي نبوده است ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور مي باشد، تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمي شود.»

ادامه...


5- واسطه در ایجاد قابلیت و هدایت خاص

در کاربرد اول واسطه فیض بحث تشریعی واسطه فیض را مطرح کردیم که ائمه هادی انسان ها هستند با دریافت و بیان و اجرای احکام الهی. اما یک مرتبه بالاتری هم ائمه در هدایت گری دارند و آن هدایت گری خاص و ایجاد قابلیت در افراد و دست گیری خاص آنها از انسان ها و ایصال الی المطلوب است.

با گفتار و کردارشان که برگرفته از وحی است، بندگان را ارشاد می کنند تا در نتیجه، قابلیت دریافت مراحل بالای از فیض و تداوم آن را پیدا کنند (ایجاد و اتمام قابلیت). گاهی ارشاد از راه تصرف در نفوس انجام می شود.
قرآن می فرماید :
«و اذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين»(ابراهیم:40)
امام در این آیه مقامی است که بالاتر از هدایت به معنای نشان دادن راه "ایصال الی المطلوب" می کند به این معنا که نه تنها راه را نشان می دهد بلکه افراد را در آن راه می برد و به مطلوب می رساند.
حضرت ابراهیمی که مقام امامت را دارا بوده است دوباره خداوند خطاب به ایشان بفرماید: " انی جاعک للناس اماماً " اگر امامت همان نبوت و به معنای ارائه طریق باشد، این تکرار، لغو و بی جاست بنابراین امامت غیر از نبوت است؛ نبوت صرفاً همان هدایت است به معنای ارائه طریق علامه طباطبایی ذیل این آیه می فرمایند:" و لا تنفک النبوه عن الهدایه بمعنی ارائه الطریق " هدایت به معنای ارائه طریق همان نبوت است و نبوت جدای از هدایت به معنای ارائه طریق نیست. سپس می فرمایند:" فلا یبقی للا مامه الا الهدایه بمعنی الا یصال الی المطلوب" یعنی امامت یک نوع تحریک و ایصال مأموم است، یک نوع هل دادن انسانها به سمت فلاح و رستگاری است و ایصال الی المطلوب یعنی رساندن و واصل کردن" و هو نوع تصرف تکوینی فی النفوس" چون امام دارای ولایت است، نوعی تصرف در دلها می کند و آنها را به سمت مطلوب می برد.

پس امام واسطه فیض الهی در هدایت خاص است و اوست که انسان ها را برای رسیدن به کمال مستعد می کند و بعد از این که استعداد در آنها ایجاد شد آنها را به کمال انسانی می رساند.

6- واسطه در آفرینش عالم

ائمه جایگاهی دارند که می توانند بی واسطه فیوض و کمالات را از خداوند بگیرند و به مخلوقات برسانند. وجود انبیا و ائمه(علیهم السلام) در مرتبه ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آنها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرار گرفته و کسب فیض می کنند.

بنا بر نظر عرفا و حکمای اسلامی پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت (ع) واسطه در آفرینش هم هستند و بدون آفرینش آنان با توجه به نظام تکوین امکان خلق عالم نبوده و نوبت به آن نمی رسد چرا که بر اساس قاعده الواحد لا یصدر منه الا الواحد نخستین آفریده خدا باید کامل مطلق باشد که بسیاری از حکما و عرفا این مخلوق را عقل دانسته و بر حقیقت محمدیه تطبیق داده اند.

این قسم از واسطه فیض نیاز به مقدمات فلسفی و عرفانی دارد که در صورت نیاز در ادامه به آن می پردازیم.
لینک زیر درباره مباحث فلسفی واسطه فیض توضیح داده است که می توانید مراجعه کنید:
http://intizar.ir/vdcfivd0aw6dj.giw.html

شعیب;998835 نوشت:

1-واسطه فیض تشریعی:

حجت های الهی و (پیامبران و ائمه اطهار) شریعت الهی را دریافت کرده و تنزیل شده آن را به بشر می رسانند و آنها هستند که این قابلیت را دارند که واسطه بین خدا و خلق شده و حقیقت دین را از ملکوت الهی دریافت کرده و به انسان ها ابلاغ کنند و آن را در جامعه پیاده سازند:
خدای تبارک و تعالی در سوره انبیاء آیه 73 می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»

و آنان را پیشوای مردم ساختیم تا (خلق را) به امر ما هدایت کنند و هر کار نیکو را (از انواع عبادات و خیرات) و خصوص اقامه نماز و اداء زکات را به آنها وحی کردیم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.

آن حضرات با عبودیت محض پروردگار این ظرفیت را پیدا کرده واسطه رساندن شریعت الهی به مردم شوند و به واسطه این هدایت گری و واسطه فیض بودن این حضرات است که انسان ها خدا را عبادت می کنند.

ادامه دارد..

باسلام

آیه ای که به آن اشاره فرمودید درباره انبیاء و پیامبران می باشد نه امامان. مطلبی که درباره واسطه فیض تشریعی ائمه فرمودید یک باور مذهبی است که معمولاً مشابه آن در مذاهب و فرقه های دیگر نیز پیدا می شود ولی پشتوانه الهی ندارد و در قرآن اثری از آن نمی توان یافت.
در قرآن وظیفه رساندن پیامهای پروردگار صرفاً بر عهده رسولان الهی( اعم از ملائکه و پیامبران) گذاشته شده که آنهم با تدابیر امنیتی ویژه در اختیار انبیاء قرار داده می شود تا آن را آشکارا به مردم ابلاغ نمایند.


در قران کریم تشریع دین و شریعت فقط و فقط جزء اختیارات رب العالمین می باشد و در حوزه دین احدی غیر از الله صاحب حکم نیست. حکم فقط مخصوص پروردگار است و امر کرده که جز حکم او را عبادت نکنیم. در قلمرو شریعت حتی انبیاء صاحب حکم نیستند و فقط مامورند که حکم پروردگارشان را ابلاع نمایند ولاغیر.
تعبد صرف حکم پروردگار تنها راه رستگاری و اجتناب از تفرقه و فرقه گرابی می باشد و منجر به تشکیل امت واحده خواهد شد پس:

[="#0000FF"]

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا
[/]

شعیب;999959 نوشت:

امام سجاد(عليه السلام) فرمودند: «ما پيشواي مسلمين و حجت بر اهل عالم و سادات مؤمنين و رهبر نيكان و صاحب اختيار مسلمين هستيم. ما امان اهل زمين هستيم، چنانكه ستارگان امان اهل آسمانند، به واسطه ما است كه آسمان بر زمين فرود نمي آيد مگر وقتي كه خدا بخواهد، به واسطه ما باران رحمت حق نازل و بركات زمين خارج مي شود. اگر ما روي زمين نبوديم اهلش را فرو مي برد و آنگاه فرمود: از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجت خالي نبوده است ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور مي باشد، تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمي شود.»

ادامه...

با سلام و احترام استاد گرامی
زمین اهلش را در خودش فرو می‌برد یعنی چه؟ مثل رانش زمین منظورتون هست؟ یا نه منظور این است اگر پیامبران نبودند انسان در گمراهی فرو میرفت؟

شروع کننده بحث منظورشان چرایی این مسأله بود (واسطه فیض بودن به صورت مطلق بودن)و نه تکرار روایاتی از این قبیل.
دلیل قرانی شما بر این موضوع چیست؟

شعیب;999961 نوشت:

6- واسطه در آفرینش عالم

ائمه جایگاهی دارند که می توانند بی واسطه فیوض و کمالات را از خداوند بگیرند و به مخلوقات برسانند. وجود انبیا و ائمه(علیهم السلام) در مرتبه ای قرار دارند که شایستگی دریافت فیض را بی واسطه دارند و دیگر موجودات که فاقد آن مرتبه هستند، تحت ولایت آنها که در طول ولایت خداوند و به اذن اوست، قرار گرفته و کسب فیض می کنند.

بنا بر نظر عرفا و حکمای اسلامی پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت (ع) واسطه در آفرینش هم هستند و بدون آفرینش آنان با توجه به نظام تکوین امکان خلق عالم نبوده و نوبت به آن نمی رسد چرا که بر اساس قاعده الواحد لا یصدر منه الا الواحد نخستین آفریده خدا باید کامل مطلق باشد که بسیاری از حکما و عرفا این مخلوق را عقل دانسته و بر حقیقت محمدیه تطبیق داده اند.

این قسم از واسطه فیض نیاز به مقدمات فلسفی و عرفانی دارد که در صورت نیاز در ادامه به آن می پردازیم.
لینک زیر درباره مباحث فلسفی واسطه فیض توضیح داده است که می توانید مراجعه کنید:
http://intizar.ir/vdcfivd0aw6dj.giw.html

این نتیجه ای که شما گرفته اید بر مبنای نظام فلسفی است که بر پایه قاعده الواحد است و یک نظام سلسله مراتبی از خدا به جهان مادی را تصویر سازی میکند که شامل عقل اول و... میشود.

صرف نظر از اشکالاتی که خود قاعده الواحد دارد، مقدمه دوم دیگر شما روایاتی هستند از پیامبر علیه السلام، که نقل به مضمون این است که خداوند می‌فرمایید جهان را برای تو خلق کردم و یا جهان از نور وجود پیامبر خلق شد.

سند چنین روایاتی ضعیف است و چند روایت بیشتر هم نیست.

من دلیل قرانی بر چنین امری پیدا نکردم. شما آیه ای که به صراحت پیامبر را دارای ولایت تکوینی بداند را سراغ دارید؟
سپاس

شعیب;999959 نوشت:

4- واسطه به معنای غایت و هدف

خدای تعالی هدف آفرینش را عبادت و معرفت خداوند دانسته است:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (زاریات 56) و حقیقت این دو امر، تنها در وجود انبیا و ائمه(علیهم السلام) محقق می شود، و چون فعلِ بدون غایت محکوم به فناست، بنابراین، وجود مستمر یکی از اولیا باید باشد تا فیض الهی قطع نشود. این معنای فیض به برهانِ غایت برمی گردد که جداگانه مطرح می شود.

سلام

حقیقتاً این چیزی که درباره غایت و هدف مطرح فرموده اید هیچ ارتباطی با آیه فوق ندارد چون نه در اینجا و نه در هیج جای دیگر از قرآن، تعبد هدف آفرینش نیست بلکه یکی از مقدماتی است که ما را به هدف نهایی نایل می گرداند. خداوند برای این جن و انس را خلق کرده که از او پیروی و تبعیت( او را تعبد کنند) تا آنها را به سر منزل مقصود و رستگاری برساند ولی اکثراً چنین نمی کنند، این از مطلب اول.
شما چه دلیلی بر صدق مطلب دومتان دارید که می گویید عبادت خداوند تنها در وجود انبیاء و ائمه محقق می شود؟

شعیب;999958 نوشت:
ادامه:

2- واسطه شفاعت خواهی در سرای آخرت نزد پروردگار:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»(مائده 35) «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! تقوا و پرهیزکاری پیشه کنید و وسیله‏ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید، «لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِی لَهُ قَوْلاً» (طه 109) «در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی‏دهد، مگر کسانی که خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در این زمینه) راضی است‏.
ائمه اطهار و پیامبران الهی به درجه ای از بندگی و کمال رسیده اند که نزد خدا وجیه شده و می توان آنها را برای کارها و حوایج خود در خانه خدا واسطه قرار داد.


از آیات قرآن بخوبی مشخص و معلوم است که قوم پیامبر به الله ایمان داشتند و ملائکه را بعنوان دختران خداوند، شفعا و واسطه هایی تصور می کردند که تعبد از آنها موجبات تقربشان به درگاه الهی را فراهم می سازد، با این وجود آنها به آخرت و زندگی دوباره ایمان نداشتند و حیات را فقط مخصوص دنیا می دانستند که با مرگ تمام می شود و قابل بازگشت نیست.
گفتنی است مخاطب اکثر قریب به اتفاق آیاتی که در آنها به مسئله شفاعت اشاره شده، همین قوم می باشند، با این وجود آنها شفیع و شفاعت را برای چه می خواستند ؟!
آنچه ما از شفیع و شفاعت می دانیم این است که در روز رستاخیز ائمه و پیامبر به عنوان شفعای امت واسطه می شوند و از خداوند برایمان طلب بخشش می کنند تا پروردگار ما را از رفتن به جهنم عفو فرمایند! پس معلوم است مفهومی که ما از شفاعت می شناسیم با آنچه در قرآن است متفاوت می باشد و درقرآن منظور از شفیع و شفاعت غیر از آن چیزی است که ما باور کرده ایم.
ادامه دارد....

قوم پیامبر شفاعت ملائکه را برای امور اخروی نمی خواستند چون آنها اصلاً به آخرت و حساب و کتاب اعتقادی نداشتند. انتظار آن قوم از شفاعت ، صرفاً یاری رسانی ملائکه در امور دنیوی بود. یاری در امور دنیوی و برآورده شدن حاجات، بیشترین چشم داشت و انتظاری است که اقوام و ملتهای مختلف از شفعای خود دارند اگرچه ممکن است بظاهر رویشان به سمت شفاعت اخروی باشد.
قوم پیامبر برای این شفعای خود را می خواندند که در جنگها یاریشان کنند، برایشان باران بیاورند، محصولشان را حاصل خیز نمایند، حاجاتشان را برآورده کنند و آنها را دربرابر مصائب و حوادث حفظ نمایند.

اگر می خواهید بدانید، اتخاذ شفیع، نشانی بارز در انحراف از صراط المستقیم و عدم آگاهی از تعالیم قرآن است. آنانکه به غیر خدا برای خود شفیعانی بر می گزینند، در واقع اهواء و پندارهای گذشتگان خود را با خدا شریک ساخته و به شفاعت گرفته اند و قصد دارند خداوند را به زور مجاب کنند که چنین شریکان و شفیعانی دارد در حالی که پروردگار از این شفعا بی خبرند!

وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ ۚ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(10:18)
غیر خدا چیزهای را تعبد می کنند که نه سودی به حالشان دارد و نه زیانی و می گویند اینها شفیعان ما نزد پروردگارند، آیا الله را از چیزی آگاه می سازید که در آسمانها و زمین از آن بی خبر است؟! او منزه و برتر است از آنچه شريك وى مى‌سازند.

گفته شد مخاطب اکثریت قریب به اتفاق آیاتی که در آنها به شفیع و شفاعت اشاره شده، قوم پیامبر هستند و آن قوم به تبع آباء اولینشان نامهایی را بر روی ملائکه می گذاشتند( مانند: لات و منات و عزی) و بعد می گفتند اینها شفیعان ما نزد پروردگار هستند و خداوند ضمن اظهار بی اطلاعی از چنین شفیعانی به آنها، که هیچ اعتقادی به روز رستاخیز و حساب کتاب نداشتند و بالطبع شفیع را برای بخشش گناهان و ورود به بهشت نمی خواستند، می گفت:

مَا مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ – تا او اذن ندهد شفیعی وجود نخواهد داشت.

یعنی ملائکه ای که شما به عنوان شفیع اتخاذ نموده اید و از آنها انتظار یاری و برآوردن حاجاتتان را دارید هیچ کاری از دستشان بر نمی آید، نه سودی به حالتان دارند و نه ضرری بلکه این منم که به ملائکه اذن می دهم تا به یاری شما بیایند و تا من اجازه ندهم احدی نمی تواند برایتان کاری انجام دهد پس بی جهت اهواء و توهمات خود و آباء اولینتان را به یاری مطلبید!
حقیقت قضیه اذن دادن به شفیع این است اما متأسفانه خیلی ها این موضوع را متوجه نشده اند و برداشتشان از آن این است که خداوند شفاعت و شفیع را ، آنگونه که در باور مردمان وجود دارد، تایید کرده در حالی که رد کرده و بطوری که ملاحظه فرمودید، می خواهد بگوید تا من اذن ندهم کسی نمی تواند عملی به سود یا زیان شما انجام دهد، همین.

shahed1;999984 نوشت:
آیه ای که به آن اشاره فرمودید درباره انبیاء و پیامبران می باشد نه امامان. مطلبی که درباره واسطه فیض تشریعی ائمه فرمودید یک باور مذهبی است که معمولاً مشابه آن در مذاهب و فرقه های دیگر نیز پیدا می شود ولی پشتوانه الهی ندارد و در قرآن اثری از آن نمی توان یافت.
در قرآن وظیفه رساندن پیامهای پروردگار صرفاً بر عهده رسولان الهی( اعم از ملائکه و پیامبران) گذاشته شده که آنهم با تدابیر امنیتی ویژه در اختیار انبیاء قرار داده می شود تا آن را آشکارا به مردم ابلاغ نمایند.

بحث " ائمه یهدون بامر الهی" مختص به انبیاء نمی باشد بلکه وصفى که از امامت شده، وصف تعریف است و می خواهد آن را به مقام هدایت معرّفى نماید از طرفی دربارۀ ارتباط این بحث و آیۀ شریفۀ «أئمٌةً یَهدُونَ بِأمرِنَا» با امامتِ ائمۀ اطهار(ع)، احادیثی ذکر شده است؛ مانند: امام رضا (ع) می فرماید: «خداوند متعال ابراهیم(ع) را به مقام امامت اختصاص داد، پس از این که او را به مقام نبوّت رسانید و مقام امامت سوّمین درجۀ او محسوب می شود که درجه ای برتر از مقامات قبلی وی است و بعد از وی، این مقام رفیع را در ذریۀ او قرار داد... و این مقام از نسلی به نسلی، و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا این که پیامبر اسلام(ص) وارث این مقام شد، و خداوند متعال فرمود: سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند همچنین) این پیامبر و کسانى که (به او) ایمان آورده‏اند (از همه سزاوارترند) و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است، که امامت مخصوص پیامبر اکرم(ص) شد و ایشان به امر خداوند – به همان گونه که خداوند واجب فرموده بود - این مقام را به عهدۀ امام علی(ع) قرار داد، و سپس در آن دسته از نسل حضرت على (ع) که برگزیده بودند، و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت. پس این امامت در فرزندان على(ع) تا روز قیامت خواهد بود».(شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج 1، ص 216، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.)

shahed1;999989 نوشت:
در قران کریم تشریع دین و شریعت فقط و فقط جزء اختیارات رب العالمین می باشد و در حوزه دین احدی غیر از الله صاحب حکم نیست. حکم فقط مخصوص پروردگار است و امر کرده که جز حکم او را عبادت نکنیم. در قلمرو شریعت حتی انبیاء صاحب حکم نیستند و فقط مامورند که حکم پروردگارشان را ابلاع نمایند ولاغیر.
تعبد صرف حکم پروردگار تنها راه رستگاری و اجتناب از تفرقه و فرقه گرابی می باشد و منجر به تشکیل امت واحده خواهد شد پس:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا

در این که همه امور چه تکوینا و چه تشریعا به خدا منتسب است هیچ شکی نیست حتی در این که شریعت و احکام از طرف خداست و پیامبران نیز بیان کننده شریعت الهی هستند جای تردیدی نیست اما صحبت در این است که واسطه رساندن این شریعت به مردم چه کسانی هستند ؟ آیا مردم به صورت مستقیم این شریعت را از الله دریافت می کنند یا نه؟
بدون شک انبیاء الهی و ائمه اطهار واسطه رساندن شریعت الهی به مردم هستند پیامبر اسلام در دریافت و تبیین و ائمه اطهار در تبیین فقط .

یوری;999991 نوشت:
با سلام و احترام استاد گرامی
زمین اهلش را در خودش فرو می‌برد یعنی چه؟ مثل رانش زمین منظورتون هست؟ یا نه منظور این است اگر پیامبران نبودند انسان در گمراهی فرو میرفت؟

با سلام
روایت تصریح دارد "لساخت الارض باهلها" یعنی بنا بر فرض خالی بودن زمین از حجت زمین اهلش را فرو می برد البته این فرض گر چه ممکن است اما واقع نخواهد شد چرا که خدا اراده کرده است زمین از حجت خالی نماند گر چه این حجت ظاهر نباشد و غایب باشد اما واسطه فیض بودن او منتفی نیست.
بنا بر این این حدیث نمی خواهد بگوید که یک زمانی زمین به خاطر نبودن حجت روی آن اهلش را به صورت دهان باز کردن و یا رانش و یا .. فرو می برد بلکه می خواهد نتیجه بگیرد که اکنون که زمین استوار است حتما حجتی بر روی آن زندگی می کند.

یوری;999991 نوشت:
شروع کننده بحث منظورشان چرایی این مسأله بود (واسطه فیض بودن به صورت مطلق بودن)و نه تکرار روایاتی از این قبیل.
دلیل قرانی شما بر این موضوع چیست؟

ما نیز برای این که زوایای این واسطه فیض بودن مطلق مشخص شود شقوق و فروع آن را بیان کردیم که بحث منقح شود.

یوری;999997 نوشت:
این نتیجه ای که شما گرفته اید بر مبنای نظام فلسفی است که بر پایه قاعده الواحد است و یک نظام سلسله مراتبی از خدا به جهان مادی را تصویر سازی میکند که شامل عقل اول و... میشود.
صرف نظر از اشکالاتی که خود قاعده الواحد دارد، مقدمه دوم دیگر شما روایاتی هستند از پیامبر علیه السلام، که نقل به مضمون این است که خداوند می‌فرمایید جهان را برای تو خلق کردم و یا جهان از نور وجود پیامبر خلق شد.
سند چنین روایاتی ضعیف است و چند روایت بیشتر هم نیست.

شما مقاله مذکور را خواندید یا نه؟ اولا تنها طریق اثبات واسطه فیض در عالم قاعده الواحد نیست گذشته از این که قاعده الواحد تقریرات مختلفی دارد که بنا بر برخی از تقریر ها(مانند تقریر علامه طباطبایی) اشکالی بر آن وارد نیست. ثانیا: روایات متعددی از پیامبر و ائمه اطهار در مورد خلقت ابتدایی و تقدیم وجودی آنها موجود است اکثر آنها مشکل سندی ندارند و مورد تایید است.

یوری;999997 نوشت:
من دلیل قرانی بر چنین امری پیدا نکردم. شما آیه ای که به صراحت پیامبر را دارای ولایت تکوینی بداند را سراغ دارید؟
سپاس

قرار نیست که همه چیز در قرآن آمده باشد بلکه روایات مفسران و مبینان قرآن هستند.

shahed1;1000147 نوشت:
از آیات قرآن بخوبی مشخص و معلوم است که قوم پیامبر به الله ایمان داشتند و ملائکه را بعنوان دختران خداوند، شفعا و واسطه هایی تصور می کردند که تعبد از آنها موجبات تقربشان به درگاه الهی را فراهم می سازد، با این وجود آنها به آخرت و زندگی دوباره ایمان نداشتند و حیات را فقط مخصوص دنیا می دانستند که با مرگ تمام می شود و قابل بازگشت نیست.
گفتنی است مخاطب اکثر قریب به اتفاق آیاتی که در آنها به مسئله شفاعت اشاره شده، همین قوم می باشند، با این وجود آنها شفیع و شفاعت را برای چه می خواستند ؟!
آنچه ما از شفیع و شفاعت می دانیم این است که در روز رستاخیز ائمه و پیامبر به عنوان شفعای امت واسطه می شوند و از خداوند برایمان طلب بخشش می کنند تا پروردگار ما را از رفتن به جهنم عفو فرمایند! پس معلوم است مفهومی که ما از شفاعت می شناسیم با آنچه در قرآن است متفاوت می باشد و درقرآن منظور از شفیع و شفاعت غیر از آن چیزی است که ما باور کرده ایم.
ادامه دارد....

با سلام
یک مورد نقض برای شما از قرآن بیان می کنم:
[=AR Quran]وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ یقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یشْرِکون
پس برخی از مشرکین بت ها را می پرستیدند و معتقد بودند که آنها نزد خدا برای این ها شفاعت می کند. (این بت ها شفیع های ما نزد خدا هستند چه در دنیا و چه در آخرت و این گونه نبوده که هیچ کدام از آنها قیامت را قبول نداشته باشند)
پس مهم نزد خدا بودن شفاعت است نه در دنیا و یا در آخرت آن . مهم این است که شفیع در عالم وجود کاره ای است که می تواند منجی گری کند.
حتی در مواردی خدا این معنا را بیان می کند که مشکران گمان می کردند که بت ها در قیامت شفاعت می کنند:
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کما خَلَقْناکمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُمْ ما خَوَّلْناکمْ وَراءَ ظُهُورِکمْ وَ
ما نَری مَعَکمْ شُفَعاءَکمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَینَکمْ وَ ضَلَّ عَنْکمْ ما کنْتُمْ تَزْعُمُونَ. انعام:۹۴

همین معنا را خدا در مورد پیامبرش به کار برده است:
«[=AR Quran]وَ مِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَکَ عَسَی أَنْ یبْعَثَکَ رَبُّک مَقَاماً مَحْمُوداً»مفسران شیعه و سنیاتفاق نظر دارند که منظور ازمقام محمود در این آیه، همان مقام شفاعت است که خداوند آن را به پیامبرش وعده داده است.
از این گذشته خود قرآن بیشترین مورد و جایگاه شفاعت را قیامت بیان می کند و شفاعت استقلالی موجودات را نفی می کند:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لا بَیعٌ فیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون. بقره: ۲۵۴
وَ اتَّقُوا یوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیئاً وَ لا یقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ ینْصَرُونَ. بقره:۴۸

و از این بالاتر خدا شفاعت را برای شفاعت قیامت به کار برده و آن را برای کسانی که خود به آنها اجازه بدهد و از آنها راضی باشد ثابت می داند:
[=AR Quran]یوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلا

راز نفی و اثبات شفاعت از سوی خدا اذن الهی است :
[=AR Quran]وَ لاتَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عَنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ

بنا بر این بیان شفاعت در خصوص قیامت و این که کسی واسطه شود برای رفتن انسان به بهشت کاملا صحیح و بلا اشکال است
و روایات متعددی از پیامبر اکرم این معنا را تایید می کند:
فرمود: «اُعطیتُ خمساً... و اُعطیتُ الشفاعة، فادّخرتُها لأُمّتی فهی لِمَن لا یشرک باللّه شیئاً «خداوند به من پنج امتیاز عطا فرموده است... که یکی از آنها شفاعت است و آن را برای امت خود نگاه داشته‌ام، شفاعت برای کسانی است که برای خدا شریکی قائل نشوند».

خداوند نه در مقابل مشرکین بلکه در جواب مومنین هم می فرماید گمان باطل درباره شفاعت نداشته باشید گمان باطل درمورد شفاعت استقلالی دیدن شفیع است این که گمان کند که شفیع می تواند بدون اذن الهی کاری انجام دهد در حالی که هیچ موجودی بدون اذن الهی اصلا وجود پیدا نمی کند چه رسد به شفاعت و کارگری در عالم وجود.

مواردی هم که در پست های بعدی بیان کرده اید تکرار همین ادعای شماست که نیازی نمی بینم دوباره آن را پاسخ دهم.

شعیب;1000458 نوشت:

بحث " ائمه یهدون بامر الهی" مختص به انبیاء نمی باشد بلکه وصفى که از امامت شده، وصف تعریف است و می خواهد آن را به مقام هدایت معرّفى نماید.

سلام

آیه ای که معرفی کردید در سوره انبیاست و ضمیر در جعلناهم به انبیاء بر می گردد و آنهارا بعنوان ائمه و پیشوایانی معرفی می کند که به امر پروردگار مردم را به طریقت مستقیم رهنمون می شوند. در ضمن کلمه ائمه همواره با یک وصف ثابت نیامده و به فرد یا افراد خاصی هم تعلق نگرفته است. گاهی ائمه به وصف کفر توصیف شده و گاهی به وصف داعی به سوی دوزخ. گاهی به پیامبران تعلق گرفته و گاهی به مردم عادی. پس شما از این کلمه نمی توانید معنای ثابتی استخراج کنید یا آن را به افراد بخصوصی اختصاص دهید.

شعیب;1000458 نوشت:

از طرفی دربارۀ ارتباط این بحث و آیۀ شریفۀ «أئمٌةً یَهدُونَ بِأمرِنَا» با امامتِ ائمۀ اطهار(ع)، احادیثی ذکر شده است؛ مانند: امام رضا (ع) می فرماید: «خداوند متعال ابراهیم(ع) را به مقام امامت اختصاص داد، پس از این که او را به مقام نبوّت رسانید و مقام امامت سوّمین درجۀ او محسوب می شود که درجه ای برتر از مقامات قبلی وی است و بعد از وی، این مقام رفیع را در ذریۀ او قرار داد... و این مقام از نسلی به نسلی، و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا این که پیامبر اسلام(ص) وارث این مقام شد، و خداوند متعال فرمود: سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروى کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند همچنین) این پیامبر و کسانى که (به او) ایمان آورده‏اند (از همه سزاوارترند) و خداوند، ولىّ و سرپرست مؤمنان است، که امامت مخصوص پیامبر اکرم(ص) شد و ایشان به امر خداوند – به همان گونه که خداوند واجب فرموده بود - این مقام را به عهدۀ امام علی(ع) قرار داد، و سپس در آن دسته از نسل حضرت على (ع) که برگزیده بودند، و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت. پس این امامت در فرزندان على(ع) تا روز قیامت خواهد بود».(شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردى، مهدى‏، ج 1، ص 216، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.)

ما در اینجا می خواهیم درستی یا نادرستی مطالبی را که درباره ائمه نوشته اید و بسیار نوشته اند بررسی کنیم، بنابر این مجاز نیستید برای این منظور از کلام منسوب به آنها استفاده نمایید.

شعیب;1000460 نوشت:

با سلام
روایت تصریح دارد "لساخت الارض باهلها" یعنی بنا بر فرض خالی بودن زمین از حجت زمین اهلش را فرو می برد البته این فرض گر چه ممکن است اما واقع نخواهد شد چرا که خدا اراده کرده است زمین از حجت خالی نماند گر چه این حجت ظاهر نباشد و غایب باشد اما واسطه فیض بودن او منتفی نیست.
بنا بر این این حدیث نمی خواهد بگوید که یک زمانی زمین به خاطر نبودن حجت روی آن اهلش را به صورت دهان باز کردن و یا رانش و یا .. فرو می برد بلکه می خواهد نتیجه بگیرد که اکنون که زمین استوار است حتما حجتی بر روی آن زندگی می کند.

با سلام و احترام خدمت شما استاد گرامی

قبل از خلقت انسان روی کره زمین که امامی وجود نداشت، پس چرا زمین در هم فرو نرفت؟

شعیب;1000461 نوشت:

شما مقاله مذکور را خواندید یا نه؟

بله خواندم. حرف مقاله این بود که بنا بر قاعده الواحد و سنخیت علت و معلول باید واسطه های بین خدای باری تعالی و جهان مادی باشد که معروف هستند به جهان عقول و ... که بنا بر روایاتی همان نور وجود پیامبر و معصومین هستند.
البته اشکالاتی بر قاعده الواحد هست که در مقاله توضیح داده نشده است.
طبق قاعده الواحد، واحد نمی‌تواند موجب کثرت شود، و عقل اول هم واحد است، اما فیلسوفان معتقد به این قاعده حیثیاتی اعتباری را برای عقل اول لازم می‌دانند که این حیثیات موجب کثرت میشود. اگر قرار است چنین حیثیاتی موجب کثرت شود و به واحد بودن عقل اول هم آسیب نرسد که می‌توان برای خدا هم چنین حیثیاتی اعتباری در نظر گرفت و مستقیما موجب کثرت شود.(مثلن خدا صفات متعددی دارد. برخی از آنها هم نمی‌تواند عین ذات خدا باشند)

شعیب;1000461 نوشت:

اولا تنها طریق اثبات واسطه فیض در عالم قاعده الواحد نیست گذشته از این که قاعده الواحد تقریرات مختلفی دارد که بنا بر برخی از تقریر ها(مانند تقریر علامه طباطبایی) اشکالی بر آن وارد نیست. ثانیا: روایات متعددی از پیامبر و ائمه اطهار در مورد خلقت ابتدایی و تقدیم وجودی آنها موجود است اکثر آنها مشکل سندی ندارند و مورد تایید است.

استاد گرامی تا جایی که من جستجو کردم در این موضوع در کتاب کافی ۱۸ روایت وجود دارد در دو باب(یک باب ۱۳ روایت و باب دیگر ۵ روایت) که سند اکثر آنها مجهول و ضعیف است(بنا بر تحلیل های جناب علامه مجلسی) و فقط دو حدیث معتبر وجود دارد که خبر واحد هستند و نمی‌توانند مبنای امر اعتقادی باشند.
از طرفی دلیل قرانی برای این موضوع وجود ندارد(من نمیدانم در واقع).
شعیب;1000461 نوشت:

قرار نیست که همه چیز در قرآن آمده باشد بلکه روایات مفسران و مبینان قرآن هستند.

بله استاد گرامی این درست است.
ولی این یک مسأله اعتقادی است و انتظار میرود در قران از آن سخنی به میان آمده باشد، چطور در مورد ولایت تشریعی در قران آیات زیادی وجود دارد ولی در مورد ولایت تکوینی که اتفاقا مهمتر است به صراحت چیزی بیان نشده است؟ عجیب نیست؟

سپاس

شعیب;1000459 نوشت:

در این که همه امور چه تکوینا و چه تشریعا به خدا منتسب است هیچ شکی نیست حتی در این که شریعت و احکام از طرف خداست و پیامبران نیز بیان کننده شریعت الهی هستند جای تردیدی نیست اما صحبت در این است که واسطه رساندن این شریعت به مردم چه کسانی هستند ؟ آیا مردم به صورت مستقیم این شریعت را از الله دریافت می کنند یا نه؟
بدون شک انبیاء الهی و ائمه اطهار واسطه رساندن شریعت الهی به مردم هستند پیامبر اسلام در دریافت و تبیین و ائمه اطهار در تبیین فقط .

سلام

شریعت فقط در قالب کتابی مبین و توسط رسولی مبین ابلاغ می شود ولاغیر. اینکه مثلاً قوم پیامبر ملائکه ای را برای خود تصور می کردند، بر رویشان نامهایی می گذاشتند و بعد آن ملائکه را واسطه شریعت قرار می داند غیر قابل قبول است.
مردم باید هم رسولی که شریعت را ابلاغ می کند بتوانند ببینند و هم آن چیزی که بعنوان شریعت ابلاغ می کند بصورت آشکار باشد نه اینکه سالها یا حتی قرنها بعد از وفات رسول، به نقل این و آن ظهور پیدا کند. یا اینکه از طریق نواب و واسطه های درجه دوم صورت پذیرد.
این یک قاعده قرآنی است که خداوند بسیار بر روی آن تأکید فرموده اند تا کسی نتواند به او و رسولش افتراء بزند.

شعیب;1000471 نوشت:

با سلام
یک مورد نقض برای شما از قرآن بیان می کنم:
[=AR Quran]وَ یعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ وَ یقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یشْرِکون
پس برخی از مشرکین بت ها را می پرستیدند و معتقد بودند که آنها نزد خدا برای این ها شفاعت می کند. (این بت ها شفیع های ما نزد خدا هستند چه در دنیا و چه در آخرت و این گونه نبوده که هیچ کدام از آنها قیامت را قبول نداشته باشند)

بگذار از همین یک مورد نقضی که وارد کرده ای شروع کنیم و یک به یک جلو برویم:
شما از کدام قسمت این آیه به مطلب داخل پرانتز رسیدید؟
از کجا متوجه شدید که در این آیه مشرکین شفاعت را هم برای دنیا می خواستند و هم آخرت؟

shahed1;1000552 نوشت:
سلام

آیه ای که معرفی کردید در سوره انبیاست و ضمیر در جعلناهم به انبیاء بر می گردد و آنهارا بعنوان ائمه و پیشوایانی معرفی می کند که به امر پروردگار مردم را به طریقت مستقیم رهنمون می شوند. در ضمن کلمه ائمه همواره با یک وصف ثابت نیامده و به فرد یا افراد خاصی هم تعلق نگرفته است. گاهی ائمه به وصف کفر توصیف شده و گاهی به وصف داعی به سوی دوزخ. گاهی به پیامبران تعلق گرفته و گاهی به مردم عادی. پس شما از این کلمه نمی توانید معنای ثابتی استخراج کنید یا آن را به افراد بخصوصی اختصاص دهید.

با سلام خدمت شما دوست گرامی

واژه شناسی بحث امام در جای خود قابل طرح است و بدیهی است که قرآن آن را برای ائمه هدایت و ائمه کفر به کار برده است و اعم از آن دو است ولی ما نمی خواهیم صرف آمدن لفظ ائمه آن را به امامان معصوم خود تطبیق دهیم بلکه آنچه که از ابتدای بحث بیان شد این است که واسطه بودن پیامبران و اولیای الهی یک جنبه اش جنبه واسطه گری تشریعی است یعنی این شریعت به واسطه این حضرات به بشر می رسد و بشر قابلیت درک بلا واسطه شریعت را ندارند حال گاهی این شریعت به صورت تنزیلی و با نزول ملائکه وحی است که مخصوص انبیاء الهی است و گاهی این واسطه گری در شریعت به شکل تبیین شریعت است که در این شان واسطه بودن ، علاوه بر پیامبران (که هم وحی به آنها نازل می شود و هم وحی را تبیین می کنند) ائمه اطهار نیز واسطه تبیین شریعت هستند.

مضاف بر این که در این آیه قید یهدون بامرنا برای ائمه ، جهت امامت آنها را مشخص می کند و هر امام و هادی به سوی خدا را در بر می گیردالبته این این ائمه قیدی هم دارند که در پایان آیه به آن اشاره شده است اولا معصوم هستند:وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ ثانیا در صدد اجرای دین در جامعه هستند وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ و ثالثا در اوج عبودیت پروردگار هستند وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ


shahed1;1000552 نوشت:
ما در اینجا می خواهیم درستی یا نادرستی مطالبی را که درباره ائمه نوشته اید و بسیار نوشته اند بررسی کنیم، بنابر این مجاز نیستید برای این منظور از کلام منسوب به آنها استفاده نمایید.

با سلام
آنچه که شما در نظر داید معنای دور در بیان است شما گمان کرده اید ما با این آیه ها می خواهیم امامت امام رضا را ثابت کنیم؟؟!! اینگونه نیست . اثبات امامت ائمه اطهار به طریق دیگری و راه دیگری است نه این که با این آیه بخواهیم امات آنها را ثابت کنیم که تا قبل از ثبوت این آیه در حق آنها نتوانیم از کلام آنها در تبیین این آیات استفاده کنیم.
پس این دوری که شما تصور کرده اید بی مورد است.
ما اگر کلام امام رضا(ع) را در تبیین این آیه قرآن می آوریم به این دلیل است که در جای خود ثابت شده است که این حضرات مفسران معصوم قرآن هستند.

یوری;1000611 نوشت:
با سلام و احترام خدمت شما استاد گرامی

قبل از خلقت انسان روی کره زمین که امامی وجود نداشت، پس چرا زمین در هم فرو نرفت؟

با سلام خدمت شما دوست گرامی

نکته اول: آیا زمانی که انسان نبوده زمین استقراری برای سکونت داشته و یا به گفته طبیعت شناسان سالیان سال زمین قابلیت سکونت برای هیچ انسانی را نداشته است پس لساخت می تواند این مورد را هم در بر بگیرد

نکته دوم: در اصطلاح منطق دان ها می گویند وجود حکم فرع وجود موضوع است و یا به عبارت دیگر در جایی که موضوع برای حکم محقق نشده باشد حکم منتفی به انتفای موضوع است. در بحث "لساخت الارض اهلها" فرو بردن در موضوع اهل (انسان ها) محقق خواهد بود وقتی که اهل زمین(انسان ها) هنوز وجود نداشته حکم هم که «لساخت» فرو بردن هم منتفی خواهد بود.

نکته سوم:حجت کجا معنا پیدا می کند جایی که موجود مختار باشد. در فرض انتفای موجود مختار(انسان) بودن حجت هم منتفی است.

نکته پایانی:
قبل از خلقت حضرت آدم (ع) انسانهای دیگری وجود داشته اند. آن چنانکه از امام صادق (ع) نقل شده است که خطاب به یکی از اصحاب خود فرمود"لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلْ وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّين‏"(شيخ صدوق‏، الخصال‏، چ جامعه مدرسين‏، قم‏ 1362 ش‏، ج 2، ص 652 .)شايد عقيده تو اينست كه خدا بس همين يك جهان را آفريده و جز شما بشرى نيافريده؟!! آرى بخدا هر آينه خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم آفريده است كه تو در آخر اين عوالم و آدمها هستى‏"و یا در روایت دیگری از امام باقر(ع) نقل شده است که می فرماید" لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَأَسْكَنَهُمْ فِيهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَر"خداى عز و جل در همين زمين از روزى كه آن را آفريده، هفت عالم خلق كرده (و سپس بر چيده) و هيچيك از آن عوالم از نسل آدم ابو البشر نبودند و خداى تعالى همه آنها را از خاک روى زمين آفريد و نسلى را بعد از نسل ديگر ايجاد كرد و براى هر يك عالمى بعد از عالم ديگر پديد آورد تا در آخر آدم ابو البشر را بيافريد و ذريه‏اش را از او منشعب ساخت ...(مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 ه ق ، ج‏54، ص 320.)

یوری;1000617 نوشت:
بله خواندم. حرف مقاله این بود که بنا بر قاعده الواحد و سنخیت علت و معلول باید واسطه های بین خدای باری تعالی و جهان مادی باشد که معروف هستند به جهان عقول و ... که بنا بر روایاتی همان نور وجود پیامبر و معصومین هستند.
البته اشکالاتی بر قاعده الواحد هست که در مقاله توضیح داده نشده است.
طبق قاعده الواحد، واحد نمی‌تواند موجب کثرت شود، و عقل اول هم واحد است، اما فیلسوفان معتقد به این قاعده حیثیاتی اعتباری را برای عقل اول لازم می‌دانند که این حیثیات موجب کثرت میشود. اگر قرار است چنین حیثیاتی موجب کثرت شود و به واحد بودن عقل اول هم آسیب نرسد که می‌توان برای خدا هم چنین حیثیاتی اعتباری در نظر گرفت و مستقیما موجب کثرت شود.(مثلن خدا صفات متعددی دارد. برخی از آنها هم نمی‌تواند عین ذات خدا باشند)

البته به قاعده الواحد اشکالاتی وارد شده است ولی این اشکالی که شما کرده اید قابل جواب است:
حیثیتی که در عقل اول لحاظ کرده اند با آن حیثیتی که شما در اسماء و صفات بیان کردید تفاوت ذاتی دارد. حیثیتی که در عقل اول وجود دارد نسبت به آن به خالق است همین نسبت امکانی که در عقل اول لحاظ شده باعث می شود که بتواند علیتی به همین حیثیت داشته باشد به این معنا که وقتی حیثیات متعدد شد معلول ها هم متعدد می شوند اما در خدا هیچ حیثیت تقییدیه ای نمی توانید لحاظ کنید چرا که لحاظ اینگونه حیثیات باعث حد خوردن ذات الهی می شودو این ممتنع است.

تقریر علامه طباطبایی در نهایه را می توانید ملاحظه بفرمایید.

یوری;1000617 نوشت:
استاد گرامی تا جایی که من جستجو کردم در این موضوع در کتاب کافی ۱۸ روایت وجود دارد در دو باب(یک باب ۱۳ روایت و باب دیگر ۵ روایت) که سند اکثر آنها مجهول و ضعیف است(بنا بر تحلیل های جناب علامه مجلسی) و فقط دو حدیث معتبر وجود دارد که خبر واحد هستند و نمی‌توانند مبنای امر اعتقادی باشند.
از طرفی دلیل قرانی برای این موضوع وجود ندارد(من نمیدانم در واقع).

آنچه که در توثیق و یا تضعیف های مرحوم مجلسی در مرآة العقول در شرح اصول کافی می بینید روشی است که از زمان سید بن طاووس برای ارزیابی احادیث در بین شیعه رواج یافت که به بررسی وثاقت تک تک راویان بپردازند و اگر راویی توصیفی از او بیان نشده بود کل حدیث به واسطه آن تضعیف می شود کما انی که می بینیم در بین این روایاتی که مرحوم مجلسی تضعیف کرده واژه "ضعیف علی المشهور" زیاد دیده می شود یعنی به صرف این که توثیقی از یک راوی ندیده کل حدیث را تضعیف می کند با این روش ایشان دو سوم از روایات کافی تضعیف می شود .
این در صورتی است که ملاک صحیح و یا ضعیف دانستن ضعیف نزد متقدمین چیز دیگری بوده (توثیق صدوری) و ارزیابی احادیث یک سیستم در سیستم دیگر صحیح نیست. اوج این مطلب را می توانید در احادیث باب عقل و جهل کافی ببینید که ایشان به خاطر مجهول بودن یک راوی تعداد زیادی از روایات مرحوم کلینی را ضعیف معرفی می کند در حالی که این روش صحیح نیست.
متقدمین نقل مکتوب داشته اند ینی یک کتاب را به واسطه ای می گرفتند و آن را روایت می کردند چه بسا آورنده نسخه یک کتاب برای کلینی فقط در حد یک پست چی برای حمل ان کتاب بوده است ولی کلینی به آن کتاب اطمینان داشته است برای همین آن کتاب را نقل می کرده و واسطه آورنده این کتاب را نیز ذکر می کرده است که این آورنده در کتب رجالی مجهول است این می شود که علامه مجلسی کثیری از احادیث کلینی را تضعیف می کند .
در حالی که بیش از 20 قرینه برای توثیق یک حدیث نزد متقدمین معتبر بوده که سیستم ارزیابی حدیث متاخرین آنها را از نظر انداخته و باعث تضعیف کثیری از روایات شیعه شده اند.
ما آمدن یک دسته حدیث(نه تک حدیث) در کافی را قرینه بر صحیح بودن آن احادیث می گیریم و این که محدث دقیق و متتبعی مانند کلینی بیش از 20 روایت در یک موضوع می آورد نشان از اهمیت آن معرفت می دهد.

یوری;1000617 نوشت:
بله استاد گرامی این درست است.
ولی این یک مسأله اعتقادی است و انتظار میرود در قران از آن سخنی به میان آمده باشد، چطور در مورد ولایت تشریعی در قران آیات زیادی وجود دارد ولی در مورد ولایت تکوینی که اتفاقا مهمتر است به صراحت چیزی بیان نشده است؟ عجیب نیست؟

اولا : در مورد ولایت تکوینی اولیای الهی در قرآن موارد مختلفی ذکر شده است تمامی معجزات انبیاء یک نوع تصرف و ولایت در تکوین است اینگونه نیست که که برخی فرض کرده اند که پیامبر در اجرای معجزه هیچکاره باشد بلکه پیامبران الهی ظرف های تحقق اراده های تکوینی الهی در خلقت هستند مگر می شود پیامبری ظرفیت ایجاد معجزه را نداشته باشد و آن را انجام دهد.(تناسب هست)

[=me_quran]وَرَسُولًا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ ۖ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
و او را به رسالت به سوی بنی اسرائیل فرستد که به آنان گوید: من از طرف خدا معجزی آورده‌ام، من از گل مجسمه مرغی ساخته و بر آن (نفس قدسی) بدمم تا به امر خدا مرغی گردد، و کور مادر زاد و مبتلای به پیسی را به امر خدا شفا دهم، و مردگان را به امر خدا زنده کنم، و به شما (از غیب) خبر دهم که در خانه‌هاتان چه می‌خورید و چه ذخیره می‌کنید. این معجزات برای شما حجّت و نشانه (حقانیت من) است اگر اهل ایمان هستید.


حضرت عیسی این کارها را به خود نسبت می دهد البته باذن خدا؛ ایا ولایت تکوینی چیزی جز این است که فرد باذن خدا کارهایی در عالم انجام دهد ؟؟

از معجزات که بگذریم مواردی را خدا بیان کرده است که نشان دهد امور تکوینی در دست اولیای الهی قابل اجراست به عنوان نمونه آوردن تخت بلقیس آصف بن برخیا که قرآن در این باره می گوید: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»
این فرد مقداری اندک از علم کتاب نزد اوست قرآن از کسانی سخن می گوید(که به اعتراف مفسرین فریقین منظور علی است) که علم تمام کتاب را دارد [=me_quran]وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ

اما چرا به صراحت در مورد مقام ولایت تکوینی اولیای الهی کمتر سخن گفته شده است؟
گفتیمیم که اولا مطلب در این مورد زیاد است فقط دقت می خواهد
اما در ظاهر آیات که برای عموم مردم است این معنا کمتر بیان شده چون سطح فهم عمومی مردم باید در ظاهر قرآن رعایت شود.

shahed1;1000723 نوشت:
شریعت فقط در قالب کتابی مبین و توسط رسولی مبین ابلاغ می شود ولاغیر.

یعنی شما معتقد هستید این رسولان الهی هیچ خصوصیتی در دریافت این شریعت و واسطه بودن بین خدا و بندگان خدا ندارند؟؟!!
یعنی هر انسان گنهکار و بی ظرفیتی هم می توانست محل وحی الهی و نزول ملائک باشد؟؟
قطعا نه.
پیامبر به عنوان وجود مطهری که ظرفیت دریافت وحی را دارد بین خدا و بندگانش واسطه می شود برای رساندن فیض شریعت به این بندگان.

shahed1;1000723 نوشت:
اینکه مثلاً قوم پیامبر ملائکه ای را برای خود تصور می کردند، بر رویشان نامهایی می گذاشتند و بعد آن ملائکه را واسطه شریعت قرار می داند غیر قابل قبول است.

کسی شکی در بطلان این ندارد!

shahed1;1000723 نوشت:
مردم باید هم رسولی که شریعت را ابلاغ می کند بتوانند ببینند و هم آن چیزی که بعنوان شریعت ابلاغ می کند بصورت آشکار باشد نه اینکه سالها یا حتی قرنها بعد از وفات رسول، به نقل این و آن ظهور پیدا کند. یا اینکه از طریق نواب و واسطه های درجه دوم صورت پذیرد.
این یک قاعده قرآنی است که خداوند بسیار بر روی آن تأکید فرموده اند تا کسی نتواند به او و رسولش افتراء بزند.

بیانتان و ربطش به مطلب تاپیک مشخص نیست لطفا مقصود خود را توضیح دهید

shahed1;1000726 نوشت:
بگذار از همین یک مورد نقضی که وارد کرده ای شروع کنیم و یک به یک جلو برویم:
شما از کدام قسمت این آیه به مطلب داخل پرانتز رسیدید؟
از کجا متوجه شدید که در این آیه مشرکین شفاعت را هم برای دنیا می خواستند و هم آخرت؟

از اطلاق آیه .
آیه مطلق است و به شفاعت در دنیا (باریدن باران و روییدن گندمزار و ...) مقید نیست و تقیید این مطلق به دنیا دلیل می خواهد.
درست است که که اکثر مردم عصر جاهلیت به معاد اعتقاد نداشتند اما اعتقاد به معاد هم در بین آنها یافت می شد.
عمر فروخ درباره اعتقاد به معاد در جاهلیت مى گوید: غالب مردم جاهلى به قیامت، بهشت و جهنم ایمان نداشتند البته نزد برخى از شعرا مثل زهیر و لبید شمّه هایى از ایمان به آخرت دیده مى شود.(عمر فروخ، تاریخ الجاهلیة، چ دوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1984، ص 163.)

شعیب;1000850 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

واژه شناسی بحث امام در جای خود قابل طرح است و بدیهی است که قرآن آن را برای ائمه هدایت و ائمه کفر به کار برده است و اعم از آن دو است ولی ما نمی خواهیم صرف آمدن لفظ ائمه آن را به امامان معصوم خود تطبیق دهیم بلکه آنچه که از ابتدای بحث بیان شد این است که واسطه بودن پیامبران و اولیای الهی یک جنبه اش جنبه واسطه گری تشریعی است یعنی این شریعت به واسطه این حضرات به بشر می رسد و بشر قابلیت درک بلا واسطه شریعت را ندارند حال گاهی این شریعت به صورت تنزیلی و با نزول ملائکه وحی است که مخصوص انبیاء الهی است و گاهی این واسطه گری در شریعت به شکل تبیین شریعت است که در این شان واسطه بودن ، علاوه بر پیامبران (که هم وحی به آنها نازل می شود و هم وحی را تبیین می کنند) ائمه اطهار نیز واسطه تبیین شریعت هستند.

مضاف بر این که در این آیه قید یهدون بامرنا برای ائمه ، جهت امامت آنها را مشخص می کند و هر امام و هادی به سوی خدا را در بر می گیردالبته این این ائمه قیدی هم دارند که در پایان آیه به آن اشاره شده است اولا معصوم هستند:وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ ثانیا در صدد اجرای دین در جامعه هستند وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ و ثالثا در اوج عبودیت پروردگار هستند وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ

با سلام

در آیه مورد بحث صحبتی از امام به مفهوم شیعی آن نشده است فقط می گوید انبیاء را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند و کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می‌کردند، همین.
در اینکه پیامبران واسطه نزول کتاب آسمانی هستند هیچ شکی وجود ندارد اما اینکه بشر قابلیت درک بلا واسطه شریعت را ندارند حرف درستی نیست چون پیامبر خودش یک بشر بود و از این لحاظ ویژگی منحصر به فردی نداشت.

شعیب;1000851 نوشت:

با سلام
آنچه که شما در نظر داید معنای دور در بیان است شما گمان کرده اید ما با این آیه ها می خواهیم امامت امام رضا را ثابت کنیم؟؟!! اینگونه نیست . اثبات امامت ائمه اطهار به طریق دیگری و راه دیگری است نه این که با این آیه بخواهیم امات آنها را ثابت کنیم که تا قبل از ثبوت این آیه در حق آنها نتوانیم از کلام آنها در تبیین این آیات استفاده کنیم.
پس این دوری که شما تصور کرده اید بی مورد است.
ما اگر کلام امام رضا(ع) را در تبیین این آیه قرآن می آوریم به این دلیل است که در جای خود ثابت شده است که این حضرات مفسران معصوم قرآن هستند.

معیار دین کتاب آسمانی است، در قرآن آیاتی هستند که خداوند در مقابل عقاید و باورهای مردمان از آنها کتابی طلب کرده که از جانب خودش باشد و آن باورها را تایید کرده باشد.
تایید اینکه ائمه مفسران معصوم قرآن هستند در کجاست؟

شعیب;1000870 نوشت:

یعنی شما معتقد هستید این رسولان الهی هیچ خصوصیتی در دریافت این شریعت و واسطه بودن بین خدا و بندگان خدا ندارند؟؟!!
یعنی هر انسان گنهکار و بی ظرفیتی هم می توانست محل وحی الهی و نزول ملائک باشد؟؟
قطعا نه.


هر انسان گنهکاری که به الله ایمان می آورد و گذشته خود را اصلاح می کرد می توانست محل وحی الهی و نزول ملائک باشد چون پیامبر نیز بشری مثل دیگران است و هر کاری که از یک بشر سر می زند می توان از یک پیامبر نیز سر بزند کما اینکه پیامبر عزیزمان قبل از بعثت یک امی( =کسی که از دین الهی بی بهره است) بود.

بیانتان و ربطش به مطلب تاپیک مشخص نیست لطفا مقصود خود را توضیح دهید

ربطش این است که شما داشتید از واسطه شریعت بودن انبیاء و ائمه صحبت می کردید و من در پاسختان نوشتم: شریعت فقط در قالب کتابی مبین و توسط رسولی مبین ابلاغ می شود ولاغیر. یعنی اینکه هر شریعتی به پیامبران منسوب بشود قابل قبول نیست مگر اینکه بصورت کتابی مبین ارائه شود و خود رسول نیز از طرف خداوند معرفی شده باشد.

شعیب;1000873 نوشت:

از اطلاق آیه .
آیه مطلق است و به شفاعت در دنیا (باریدن باران و روییدن گندمزار و ...) مقید نیست و تقیید این مطلق به دنیا دلیل می خواهد.
درست است که که اکثر مردم عصر جاهلیت به معاد اعتقاد نداشتند اما اعتقاد به معاد هم در بین آنها یافت می شد.
عمر فروخ درباره اعتقاد به معاد در جاهلیت مى گوید: غالب مردم جاهلى به قیامت، بهشت و جهنم ایمان نداشتند البته نزد برخى از شعرا مثل زهیر و لبید شمّه هایى از ایمان به آخرت دیده مى شود.(عمر فروخ، تاریخ الجاهلیة، چ دوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1984، ص 163.)

معیار ما کتاب قرآن است نه آنچه عمر فروخ یا امثالهم می گویند، در قرآن آیات فراوانی وجود دارند که می گویند قوم پیامبر به آخرت اعتقاد نداشته اند.
قوم پیامبر ملائکه را دختران خدا می دانستند و به آخرت ایمان نداشتند:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَىٰ(53:27)
کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری می‌کنند! مکارم شیرازی

shahed1;1000928 نوشت:
معیار ما کتاب قرآن است نه آنچه عمر فروخ یا امثالهم می گویند، در قرآن آیات فراوانی وجود دارند که می گویند قوم پیامبر به آخرت اعتقاد نداشته اند.
قوم پیامبر ملائکه را دختران خدا می دانستند و به آخرت ایمان نداشتند:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَىٰ(53:27)
کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری می‌کنند! مکارم شیرازی

این آیه مطلق است و اختصاصی به امت پیامبر نداره

گلشن;1000946 نوشت:
این آیه مطلق است و اختصاصی به امت پیامبر نداره

سلام

یعنی قوم پیامبر هم ملائکه را دختران خدا می دانستند؟
آیا آنها نیز به آخرت ایمان نداشتند؟

shahed1;1000951 نوشت:
سلام

یعنی قوم پیامبر هم ملائکه را دختران خدا می دانستند؟
آیا آنها نیز به آخرت ایمان نداشتند؟



خدا می فرماید کسانی که ایمان به آخرت ندارن

این اطلاق داره که شامل قوم پیامبر(ص) قبل از اسلام هم می شود.

shahed1;1000919 نوشت:
در آیه مورد بحث صحبتی از امام به مفهوم شیعی آن نشده است فقط می گوید انبیاء را پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند و کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می‌کردند، همین.

بله ظاهر آیه در نگاه اولی(بدون تدبر) ضمیر "هم" به انبیاء بر می گردد اما آیا نمی توان تنقیح مناط کرد بر پیشوایان معصومی که مفسران اصلی قرآن و واسطه هایی برای تبیین شریعت هستند؟؟ آیا ملاک در ان جاری نیست ؟؟ مشکل بحث شما این جاست که شما تصور می کنید که منا می خواهیم با این آیه ائمه شیعه را ثابت کنیم!! آن هم با لفظ " ائمه" که در آیه آمده است!! در حالی که اصلا ما در صدد اثبات ائمه معصومین با این آیه نیستیم و این لفظ "ائمه" را با لفظ "ائمه شیعه" یکسان پنداری نمی کنیم بلکه با اثبات قبلی این معنا که ائمه اطهار مبین ها و مفسر های واقعی و معصوم قرآن هستند مدعی هستیم که آنها واسطه فیض تشریعی بین خدا و بشر هستند.

shahed1;1000919 نوشت:
در اینکه پیامبران واسطه نزول کتاب آسمانی هستند هیچ شکی وجود ندارد

تمام سخن ما هم از اول تاپیک تا به این جا همین است برخی از انسان ها (انسان های وارسته و برگزیده توسط خدا) واسطه رساندن پیام خدا هستند . در ابتدا هم عر کردیم واسطه فیض می تواند شقوق مختلفی داشته باشد یکی واسطه در تشریع بودن آنهاست.
خب حالا این سوال پیش می آید که این افراد چه خصوصیتی داشتند که دیگر افراد بشر نداشته اند؟؟
اگر خصوصیتی نداشته اند پس چرا شریعت برای تک تک تفراد بشر نیامد ؟؟

shahed1;1000919 نوشت:
اما اینکه بشر قابلیت درک بلا واسطه شریعت را ندارند حرف درستی نیست چون پیامبر خودش یک بشر بود و از این لحاظ ویژگی منحصر به فردی نداشت.

این که می گوییم بشر قابلیت درک وحی را ندارد منظور بشر عادی است(نوع بشر منظور است) و الا کاملا واضح است که پیامبر ها هم بشر بوده اند فقط این پیامبر ها خود را از لحاظ روحی از سطح عمومی جامعه بشریت بالاتر آورده و خدا آنها را برای وحی خود برگزید در آیه شریفه هم اشاره به همین معنا کرده است:" قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ یوحی الی " پیامبر مثل بشری مثل ماست اما ادامه آیه را همدقت بفرمایید "یوحی الی" بشری که قابلیت وحی شدن را دارد و به او وحی می شود و این تفاوت اصلی و اساسی پیامبر با بقیه بشر است. تا جایی که خدا پیامبرش را برتر از بشر می داند:" إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِي" "أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى" (به واژه علی توجه بفرمایید).
پس این که گفته شد بشر قابلیت درک وحی را ندارد به مثابه این جمله استکه می گویند "مردم نمی توانند خودشان را درمان کنند نیاز به پزشک دارند " و شایسته نیست کسی بگوید مگر پزشک از مردم نیست؟؟ چرا می گویید مردم نمی توانند خودشان را درمان کنند !!!؟؟ بله پزشک از مردم است اما مردمی که درس خوانده است تلاش کرده و تخصص یافته است(دقت کنید)

shahed1;1000922 نوشت:
معیار دین کتاب آسمانی است، در قرآن آیاتی هستند که خداوند در مقابل عقاید و باورهای مردمان از آنها کتابی طلب کرده که از جانب خودش باشد و آن باورها را تایید کرده باشد. تایید اینکه ائمه مفسران معصوم قرآن هستند در کجاست؟

یک اشتباه بینشی در بیان های شما هست که باید ابتدا آن اصلاح شود بعد به سراغ بقیه موارد رفت " آیا همه چیز باید در قرآن باشد " و اگر چیزی در قرآن نبود باطل است؟ بله همه چیز در باب هدایت در قرآن است "لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین" یعنی خدا برای هدایت چیزی را فروگذار نکرده مگر این که در قرآن هست اما آیا حالا که همه چیز هست همه می توانند آن را دریابند ؟؟ یا همه چیز به صورت تفصیلی در قرآن است ؟؟ خیر . چرا که در این صورت قرآن یک کتاب چند صد جلدی باید باشد.
پس گونه است؟؟ مثالی می زنم که برای شما روشن شود احتمالا از گزینه ای به نام لینک کردن در صفحات آشنا باشید. اگر ادعا شود که در این صفحه پیش رو تمام اطلاعات درباره نحوه استفاده از دستگاه a هست و در میان توضیح ها چند لینک داده شود این کار معمول است خدا در قرآن که حدود 6000 هزار آیه است برخی جاها لینک داده است و فرموده به سراغ این لینک بروید تا این مطلب برای شما واضح شود بزرگ ترین و مهمترین لینک قرآن این آیه است:
«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ‏ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»
و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه كنند! (1)

اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا (ص) در بيان آيات قرآن و تفسير آن، چه آن آياتى كه نسبت به مدلول خود صراحت دارند و چه آنهايى كه ظهور دارند، و چه آنهايى كه متشابهند، و چه آنهايى كه مربوط به اسرار الهى هستند، بيان و تفسير رسول خدا (ص) در همه آنها حجت است.

این جاست که پیامبر اجمالات قرآن را تفصیل می دهد و وحی هایی از سوی خدا می آید که قرآن نیستند بلکه تبیین آیات خدا هستند " لتبین للناس" این جاست که خدا درباره پیامبرش می فرماید: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى و از سر هوس سخن نمى‏ گويد اين سخن بجز وحيى كه وحى مى ‏شود نيست.

پس اولا همه چیز در قرآن هست اما همین قرآن می فرماید که هر آنچه پیامبر بگوید قول خدا و مطابق با وحی است دیگر نیاز به توضیح نیست که پیامبر چه کسانی را به عنوان امام و خلیفه و مبین شرع و مفسر قرآن معرفی فرمودند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». این است که امام علی(ع) می فرماید: «ما نزلت علی رسول اللّه آیة من القرآن الّا اقرأنیها و املأها علیّ فکتبتها بخطی و علّمنی تأویلها و تفسیرها و ناسخها و منسوخها و محکمها و متشابهها و خاصّها و عامّها»

قرآن بعد از بیان این که قرآن محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و .. دارد می فرماید: [=me_quran]وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ
[=me_quran][=me_quran]

shahed1;1000927 نوشت:
هر انسان گنهکاری که به الله ایمان می آورد و گذشته خود را اصلاح می کرد می توانست محل وحی الهی و نزول ملائک باشد چون پیامبر نیز بشری مثل دیگران است و هر کاری که از یک بشر سر می زند می توان از یک پیامبر نیز سر بزند کما اینکه پیامبر عزیزمان قبل از بعثت یک امی( =کسی که از دین الهی بی بهره است) بود.

قبلا توضیح دادم

shahed1;1000927 نوشت:
ربطش این است که شما داشتید از واسطه شریعت بودن انبیاء و ائمه صحبت می کردید و من در پاسختان نوشتم: شریعت فقط در قالب کتابی مبین و توسط رسولی مبین ابلاغ می شود ولاغیر. یعنی اینکه هر شریعتی به پیامبران منسوب بشود قابل قبول نیست مگر اینکه بصورت کتابی مبین ارائه شود و خود رسول نیز از طرف خداوند معرفی شده باشد.

آیا همین مقدار که این بزرگواران خود را برای دریافت وحی آماده کرده اند تلاش کرده اند پاک زیسته اند و ... آیا لحاظ واسطه بودن نمی شود ؟؟ آیا همین که به این ها وحی می شود و این ها واسطه دریافت و بیان وحی اند نمی شود به آنها واسطه تشریعی گفت؟؟
بیان ما از ابتدا همین است.

shahed1;1000928 نوشت:
معیار ما کتاب قرآن است نه آنچه عمر فروخ یا امثالهم می گویند، در قرآن آیات فراوانی وجود دارند که می گویند قوم پیامبر به آخرت اعتقاد نداشته اند.
قوم پیامبر ملائکه را دختران خدا می دانستند و به آخرت ایمان نداشتند:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَىٰ(53:27)
کسانی که به آخرت ایمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاری می‌کنند!

اولا این آیه در صدد بیان عقیده عرب جاهلی درباره ایمان و یا عدم ایمان آنها به قیامت نبوده است بلکه می خواهد بگوید کسانی که این عقیده را دارند(فرشته ها را دختران خدا می دانند) در واقع به قیامت اعتقاد ندارند مثل این که ما در محاورات خود نیز می گوییم کسانی که مال مردم را می خورند به قیامت اعتقاد ندارند . در واقع نتیجه این عمل آنها کاشف از عمق عقیده آنهاست.
البته آیات فراوانی داریم که بیان می کند که مردم بت پرست به قیامت اعتقاد نداشته اند (فی الجمله)
اما ما برای بحث در اعتقاد به شفاعت اهلبیت و نهی از اعتقاد بت پرستان به شفیع دانستن بت ها نیازی به اثبات و یا رد اعتقاد این ها به قیامت نداریم بلکه:
بت پرست ها گر چه اکثرا اعتقادی به قیامت نداشتند و بت ها را شفیع در درگاه خالق خود می دانستند (حتی برای امور دنیایی) اما بعد از بیان عقیده به معاد و فراهم شدن زمینه اعتقاد به قیامت بحث شفاعت هم در قیامت و هم در دنیا مطرح شد و شفاعت استقلالی و بی حساب و کتاب نفی شده و شفاعت باذن الله و با قواعد الهی اثبات می شود و این شفاعت هم در دنیا و هم در آخرت جاری است.

شعیب;1001019 نوشت:

این که می گوییم بشر قابلیت درک وحی را ندارد منظور بشر عادی است(نوع بشر منظور است) و الا کاملا واضح است که پیامبر ها هم بشر بوده اند فقط این پیامبر ها خود را از لحاظ روحی از سطح عمومی جامعه بشریت بالاتر آورده و خدا آنها را برای وحی خود برگزید در آیه شریفه هم اشاره به همین معنا کرده است:" قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ یوحی الی " پیامبر مثل بشری مثل ماست اما ادامه آیه را همدقت بفرمایید "یوحی الی" بشری که قابلیت وحی شدن را دارد و به او وحی می شود و این تفاوت اصلی و اساسی پیامبر با بقیه بشر است. تا جایی که خدا پیامبرش را برتر از بشر می داند:" إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِي" "أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى" (به واژه علی توجه بفرمایید).
پس این که گفته شد بشر قابلیت درک وحی را ندارد به مثابه این جمله استکه می گویند "مردم نمی توانند خودشان را درمان کنند نیاز به پزشک دارند " و شایسته نیست کسی بگوید مگر پزشک از مردم نیست؟؟ چرا می گویید مردم نمی توانند خودشان را درمان کنند !!!؟؟ بله پزشک از مردم است اما مردمی که درس خوانده است تلاش کرده و تخصص یافته است(دقت کنید)

با سلام

من مطلبتان را بدقت می خوانم اما برای اینکه بحثمان به نتیجه برسد و معیاری برای بحث کردن داشته باشیم فقط به آن مطالبی می پردازم که به آیات قرآن استناد کرده اید.
ایاتی که به آنها اشاره فرمودید فقط علت انتخاب پیامبران را نشان می دهد که بواسطه وحی و ابلاغ رسالات الهی بوده و بیش از این توانمندی و اختیارات خاصی برای آنها تعریف نمی کند. علاوه بر این در قرآن آیاتی وجود دارند که با صراحت می گویند رسول جز ابلاغ پیام پروردگارش وظیفه دیگری بر عهده نداشته است.

شعیب;1001020 نوشت:

«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينِ‏ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»
و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه كنند! (1)

اين آيه دلالت دارد بر حجيت قول رسول خدا (ص) در بيان آيات قرآن و تفسير آن، چه آن آياتى كه نسبت به مدلول خود صراحت دارند و چه آنهايى كه ظهور دارند، و چه آنهايى كه متشابهند، و چه آنهايى كه مربوط به اسرار الهى هستند، بيان و تفسير رسول خدا (ص) در همه آنها حجت است.

اما این دلیل محکمی نیست چون من می توانم بگویم در آیه فوق بیان در مقابل کتمان است نه تفسیر و تأویل. من می گویم اگر پیامبر نخواهد قرآن را برای مردم بیان کند و به رشته کلام در آورد پس مردم چگونه باید به آن دست پیدا کنند؟

آیا در آیه زیر نیز منظور از لتبینن این است که بنی اسرائیل نیز علم لدونی دارند و خداوند وظیفه تفسیر و تأویل تورات را به عهده آنها گذاشته است؟

وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ(3:187)
و آن‌گاه كه خداوند از اهل كتاب پيمان محكم گرفت كه آن را حتما براى مردم بيان كنيد و كتمانش نسازيد. آنها اين را پشت سر انداختند و آن را به بهاى ناچيزى فروختند، پس بد معامله‌اى كردند

خیر. این میثاقی است که خداوند از همه پیروان کتاب آسمانی و آنهایی که به ایشان کتاب داده گرفته تا آن را کتمان نکنند و برای مردم بیانش نمایند .

shahed1;1001026 نوشت:
با سلام
من مطلبتان را بدقت می خوانم اما برای اینکه بحثمان به نتیجه برسد و معیاری برای بحث کردن داشته باشیم فقط به آن مطالبی می پردازم که به آیات قرآن استناد کرده اید.

با سلام
اتفاقا بنده می خواهم بگویم که اگر می خواهیم بحث قرآنی داشته باشیم و درست بحث کنیم باید حرف پیامبر در تفسیر و تبیین قرآن را باید مورد توجه قرار دهیم و عرض کردیم که خود قرآن بیان پیامبر را حجت بر می شمرد پس چرا به کلام قرآن(حجت بودن قول پیامبر) نپردازیم ؟؟ این که بخواهیم قرآن را بدون قول مفسر آن داشته باشیم نقض کلام قرآن است. به عبارت دیگر " حسبنا کلام الله" یک جمله خود متناقض است.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ؛ بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد؛ و خداوند آمرزنده مهربان است. بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد! پس اگر رويگردان شدند و ولایت را نپذیرفتند، قطعا خداوند كافران را دوست ندارد. (آل عمران، آیات 31 و ۳۲)

shahed1;1001026 نوشت:
ایاتی که به آنها اشاره فرمودید فقط علت انتخاب پیامبران را نشان می دهد که بواسطه وحی و ابلاغ رسالات الهی بوده و بیش از این توانمندی و اختیارات خاصی برای آنها تعریف نمی کند. علاوه بر این در قرآن آیاتی وجود دارند که با صراحت می گویند رسول جز ابلاغ پیام پروردگارش وظیفه دیگری بر عهده نداشته است.

صحبت همین جاست آیا انتخاب فردی برای وحی فرستادن خدا به او گتره و بی حساب و کتاب است یعنی خدا قرعه می اندازد به هر کس که افتاد از بشر به او وحی می کند و یا باید این فرد قابلیت خاصی داشته باشد؟؟

شعیب;1001020 نوشت:

این جاست که پیامبر اجمالات قرآن را تفصیل می دهد و وحی هایی از سوی خدا می آید که قرآن نیستند بلکه تبیین آیات خدا هستند " لتبین للناس" این جاست که خدا درباره پیامبرش می فرماید: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى و از سر هوس سخن نمى‏ گويد اين سخن بجز وحيى كه وحى مى ‏شود نيست.


می دانی حقیقت چیست؟
قوم پیامبر قرآن را قبول نداشتند و پیامبر نازنین را شاعری مجنون خطاب می کردند که شعری چون قرآن را سروده است و خداوند در پاسخ آنها می گوید که آنچه رسول از قرآن برایشان نطق می کند حرف خودش نیست بلکه کلام پروردگار است که از طریق فرشته وحی به او وحی شده است. مشابه آیات سوره نجم، می توان به آیات سوره تکویر اشاره کرد که بخوبی مسئله را واضح و روشن می کنند:

وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ(81:22)


وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ(81:23)


وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ(81:24)


وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ(81:25)


فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(81:26)


إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ(81:27)


و در سوره یس می فرمایند:

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنْبَغِي لَهُ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُبِينٌ(36:69)

شعیب;1001020 نوشت:

قرآن بعد از بیان این که قرآن محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و .. دارد می فرماید: [=me_quran]وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ

اولاً از شما تقاضا می کنم به یکی از این آیات متشابه که جز خدا یا راسخون علم دیگر کسی تأویلشان را نمی داند اشاره کن و ثابت کن اگر راسخون مورد نظر نبودند احدی نمی توانست منظور آن را دریابد. ثانیاً شما از کدام آیه قرآن به این نتیجه رسیدید که راسخون صرفاً پیامبر یا ائمه هستند؟

شعیب;1001037 نوشت:
با سلام
اتفاقا بنده می خواهم بگویم که اگر می خواهیم بحث قرآنی داشته باشیم و درست بحث کنیم باید حرف پیامبر در تفسیر و تبیین قرآن را باید مورد توجه قرار دهیم و عرض کردیم که خود قرآن بیان پیامبر را حجت بر می شمرد پس چرا به کلام قرآن(حجت بودن قول پیامبر) نپردازیم ؟؟ این که بخواهیم قرآن را بدون قول مفسر آن داشته باشیم نقض کلام قرآن است. به عبارت دیگر " حسبنا کلام الله" یک جمله خود متناقض است.
قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ؛ بگو: اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد! تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشايد؛ و خداوند آمرزنده مهربان است. بگو: خدا و پيامبر را اطاعت كنيد! پس اگر رويگردان شدند و ولایت را نپذیرفتند، قطعا خداوند كافران را دوست ندارد. (آل عمران، آیات 31 و ۳۲)

تبعیت از رسول یعنی تبعیت از ملة ابراهیم یعنی تبعیت از اسلام، مسلم است کسیکه تابع دین اسلام باشد مورد محبت و مغفرت الهی قرار خواهد گرفت. اما در جایی دیگر می فرمایند:

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ ۖ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا ۚ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ(24:54)
بگو: از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر اطاعت كنيد. پس اگر رويگردان شويد، بر پيامبر است آنچه بدو تكليف كرده‌اند، و بر شماست آنچه بر شما تكليف كرده‌اند. و اگر از او اطاعت كنيد هدايت يابيد. و بر پيامبر جز تبليغ آشكار هيچ نيست.

shahed1;1001032 نوشت:
اما این دلیل محکمی نیست چون من می توانم بگویم در آیه فوق بیان در مقابل کتمان است نه تفسیر و تأویل. من می گویم اگر پیامبر نخواهد قرآن را برای مردم بیان کند و به رشته کلام در آورد پس مردم چگونه باید به آن دست پیدا کنند؟

آنچه که شما می گویید قرائت است نه تبیین
تبیین در لغت یعنی روشن ساختن و این روشن ساختن مرتبه ای بعد از قرائت است.
مرحله ابلاغ را در سوره جن بیان فرمود:«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدا»
«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»

پس تبیین مرحله دیگری غیر از قرائت است.
در آیه ای دیگر خدای تعالی مقام تبیین را برای موارد اختلاف بیان می فرماید و این نشان می دهد که اولا این بیان فراتر از قرائت است و ثانیا با یان آیه قول پیامبر حجت خواهد بود :
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏

علامه طباطبایی ذیل این آیه می گوید:

ضمير" لهم" به مشركين بر مى‏گردد، و مراد از" آنچه در آن اختلاف كردند" همان اعتقاد حق و عمل حق است، پس مراد از تبين، ايضاح و كشف به منظور اتمام حجت است .

برای این که کامل از شما رفع ابهام شود که تبیین مقامی بالاتر از قرائت است به آیه زیر توجه کنید که خدا چند وظیفه را در قبال این قرآن برای پیامبر بیان می فرماید:

يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ، وَ يُزَكِّيهِمْ، وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ) (آل عمران 164)(آيات آن را بر شما ميخواند و شما را تزكيه نموده، كتاب و حكمت را تعليمتان مى‏ دهد)

و امامان اهل بيت كه رسول خدا (ص) ايشان را در حديث مورد اتفاق بين شيعه و سنى (انى تارك فيكم الثقلين، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى أبدا، كتاب اللَّه و عترتى، اهل بيتى، و انهما لن يفترقا، حتى يردا على الحوض، من دو چيز گران در شما جانشين مى‏گذارم، كه ما دام به آن دو تمسك جوييد، ابدا بعد از من گمراه نمى‏شويد، يكى كتاب خدا، و يكى عترتم اهل بيتم را، و اين‏دو حتى چشم بر هم زدنى از يكديگر جدا نمى‏شوند، تا كنار حوض بر من در آيند)، منصوب براى چنين مقامى كرده، و خدا هم تصديقش كرده، كه فرموده: (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) و نيز علم به قرآن را از غير ايشان كه مطهرين‏اند نفى كرده، و فرموده:

(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ، لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏، (به درستى كه اين قرآن كتابى است كريم و خواندنى در كتابى مكنون كه احدى جز مطهرين با آن تماس ندارد)

shahed1;1001032 نوشت:
آیا در آیه زیر نیز منظور از لتبینن این است که بنی اسرائیل نیز علم لدونی دارند و خداوند وظیفه تفسیر و تأویل تورات را به عهده آنها گذاشته است؟

وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ(3:187)
و آن‌گاه كه خداوند از اهل كتاب پيمان محكم گرفت كه آن را حتما براى مردم بيان كنيد و كتمانش نسازيد. آنها اين را پشت سر انداختند و آن را به بهاى ناچيزى فروختند، پس بد معامله‌اى كردند


سطوح تبیین مختلف است یک وقت شما قرآن را در دست دارید و می دانید که منظور از اولوا الامری که در ایه هستند کیانند اگر قرآن را که برای شاگردان خود می خهوانید این اولا المر را توضیح ندهید می شود کتمان کننده حقیقت قرآن در حالی که شما علم داشته اید و کتمان کرده اید .
بنی اسرائیل دارای عالمانی بودند که کتاب تورات را بلد بودند و نشانه هایی که در این کتاب برای پیامبران آخر الزمان آمده بود را می دانستند تا جایی که به شهادت تاریخ آمده بودند در جزیره العرب برای این که پیامبر آخر الزمان را رویت کنند برخی در مدینه برخی در اطراف مدینه و برخی در قلعه های خیبر و ... این ها به آیات تورات و اشارات آن به پیامبر آخر الزمان آشنا بودند ولی با همه این توصیف ها برای از دست ندادن موقعیت خود و مالهایی که از راه دین یهودیت به دست آورده بودند این آیات را بر مردم پوشیده می داشتند این آیات نیازی به علم لدنی نداشت گروهی که تورات را بلد بودند این آیات را دیده بودند و کتمان کردند.
اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن، دانشمندان يهود و نصارى در مورد بشارتهاى عهدين افشاگرى كامل كرده بودند و آنچه را در اين زمينه خود مى‏دانستند در اختيار ساير مردم مى‏گذاردند ممكن بود در مدت كوتاهى هر سه ملت زير يك پرچم گرد آيند، و از بركات اين وحدت برخوردار شوند.

پس خلاصه کلام ما این شد: تبیین بنا بر تفاوت و مرتبه افراد فرق می کند یک وقت پیامبر الهی است که با وحی الهی اشراب می شود تبیین او بیان تفصیلات مجملات قرآن است یک وقت ولی خدا و معصوم علیه السلام است تبیین و تفسیر و توضیح شریعت با مقام عصمت و علم لدنی خود است و یک وقت عالمان دینی است بیان آنچه که از آیات و سنت پیامبران خود فرا گرفته اند می باشد.


شعیب;1001047 نوشت:

آنچه که شما می گویید قرائت است نه تبیین
تبیین در لغت یعنی روشن ساختن و این روشن ساختن مرتبه ای بعد از قرائت است.
مرحله ابلاغ را در سوره جن بیان فرمود:«عَالِمُ الْغَیْبِ فَلاَ یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً* إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً* لِیَعْلَمَ اَن قَدْ اَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَاَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَاَحْصَی کُلَّ شَیْءٍ عَدَدا»
«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»

پس تبیین مرحله دیگری غیر از قرائت است.
در آیه ای دیگر خدای تعالی مقام تبیین را برای موارد اختلاف بیان می فرماید و این نشان می دهد که اولا این بیان فراتر از قرائت است و ثانیا با یان آیه قول پیامبر حجت خواهد بود :
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏



نظرت درباره آیه زیر چیست؟
بیان و کتمان در این آیه به چه معناست؟

إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ(2:159)
كسانى را كه دلايل روشن و هدايت‌كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشان كرده‌ايم، كتمان مى‌كنند هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت‌كنندگان.

موضوع قفل شده است