جمع بندی آیا گناه کردن کودک قبل از بلوغ در دنیا از نظر تکوینی برایش اثری دارد؟

تب‌های اولیه

117 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا گناه کردن کودک قبل از بلوغ در دنیا از نظر تکوینی برایش اثری دارد؟

سلام
آیا گناه کردن کودک قبل از بلوغ در دنیا از نظر تکوینی برایش اثری دارد؟
یعنی اگر به طور مثال یک مسر در ده سالگی در شرایطی که عقلش فی الجمله درست و غلط را متوجه می‌شود
گناهی انجام دهد؛ آیا این گناه که قبحش را فی الجمله می‌داند ممکن است باعث شود بلایی در دنیا به او برسد؟
چون قطعا گناه برایش ثبت نمی‌شود چون به سن تکلیف نرسیده
اما می‌خواهم بدانم بر طبق روایات!!!! آیا گناهی که عقلش فی الجمله معصیت بودن آن را ادراک می‌کند
برایش عقوبت دنیوی دارد یا نه.
اگر روایات وجود این عقوبت را تایید می‌کرد دلیل عقلی هم بیان کنید که چرا.
سپاس

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مسلم

[TD][/TD]

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

III I III;997733 نوشت:
آیا گناه کردن کودک قبل از بلوغ در دنیا از نظر تکوینی برایش اثری دارد؟
یعنی اگر به طور مثال یک مسر در ده سالگی در شرایطی که عقلش فی الجمله درست و غلط را متوجه می‌شود
گناهی انجام دهد؛ آیا این گناه که قبحش را فی الجمله می‌داند ممکن است باعث شود بلایی در دنیا به او برسد؟
چون قطعا گناه برایش ثبت نمی‌شود چون به سن تکلیف نرسیده
اما می‌خواهم بدانم بر طبق روایات!!!! آیا گناهی که عقلش فی الجمله معصیت بودن آن را ادراک می‌کند
برایش عقوبت دنیوی دارد یا نه.
اگر روایات وجود این عقوبت را تایید می‌کرد دلیل عقلی هم بیان کنید که چرا.

قطعا خداوند به هر چیزی که امر کرده است و از هرچه که انسان را نهی کرده است به خاطر مصلحت و مفسده هایی بوده است که آن رفتار داشته است؛ همان طور که قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»؛ به درستی که خداوند به پلیدی ها فرمان نمی دهد.(اعراف:28)
«يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهَْئهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يحُِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يحَُرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئثَ»؛ آنها را به معروف دستور مى‏دهد، و از منكر باز ميدارد أشياء پاكيزه را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكيها را تحريم مى كند.(اعراف:157)

نمونه روشن آن حرامزادگی و حرام خواری است که ممکن است از بدو تولد روی فرزند تأثیر منفی گذارد،
بنابراین این مصالح و مفاسد متعلق به خودِ این افعال است، و خداوند به همین خاطر به آنها امر یا از آنها نهی کرده است، البته خداوند کسانی را که از اطاعت او نافرمانی میکنند مجازات خواهد کرد. پس رفتارهای ما دو اثر دارند، یکی اثری است که متعلق به خودشان است که به آن اثر «وضعی» می گویند، و دیگری اثری که از جانب خدا و پاداش یا عقوبت به دنبال دارد که به آن «اثر تکلیفی» می گویند.

اثر تکلیفیِ اعمال در گرو عقل و بلوغ و اختیار است، اما اثر وضعی وابسته به هیچ کدام نیست، مثلا اگر کسی آزادانه و با آگاهی مشروب بخورد هم مست می شود و هم مجازات خواهد شد، اما اگر کسی عقل نداشت، یا بالغ نبود، یا به اجبار مشروب به دهان او ریختن مجازات نمیشود، اما بالاخره مست خواهد شد.

بنابراین رفتارهای خوب و بد به لحاظ آثار وضعی شان بزرگ و کوچک و مکلف و غیر مکلف نمی شناسد. مثل این است که شما به کسی که به سمت آتش می رود می گویید نرو! خب اگر شخص رفت، طبیعتا می سوزد؛ حالا این شخص اگر عاقل باشد او را به خاطر تخطی از نهی تان مواخذه هم می کنید، اما اگر شخص عاقل و بالغی نباشد او را مواخذه نمی کنید اما به هر حال آتش کار خودش را می کند، سوزندگی آتش نسبت به این دو تفاوتی نخواهد داشت.

سلام علیکم.
بیچاره این کودکان که قربانی می شوند و فریادرسی ندارند.
نبو فریادرس آیا دلیل کافی برای وجود ظلم نیست ؟

با سلام و احترام

مضطرب;998196 نوشت:
بیچاره این کودکان که قربانی می شوند و فریادرسی ندارند.
نبو فریادرس آیا دلیل کافی برای وجود ظلم نیست ؟


قطعا فریادرسی هست:
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ (عنکبوت:69)
«أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ »(نمل:62)
«فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏»(بقره:186)
و...

پس چرا اثری دیده نمی شود ؟
وقتی موها مثل دندان سفید شد پدیدار می شود ؟
چرا باید خداوند کودک را به گرفتاری دچار کند؟

مضطرب;998344 نوشت:
پس چرا اثری دیده نمی شود ؟
وقتی موها مثل دندان سفید شد پدیدار می شود ؟
چرا باید خداوند کودک را به گرفتاری دچار کند؟

اثری که شما می خواهید آن چیزی نیست که خداوند به دنبال آن باشد.
فلسفه ورود به دنیا مبارزه با نفس است و شما می خواهید خداوند این بار را از شانه شما بردارد، این نشدنی است...! سختی مبارزه با نفس خودش موضوعیت دارد که هر کسی باید طعم آن را بچشد تا رشد کند.

سلام.
پس شما فلسفه ورود به دنیا را مبارزه با نفس اعلام کردید.
پس احتمالا مبتلا شدن به شر هم یکی از زمینه های مبارزه با نفس است دیگر چون عاملی نباشد که نمی شود کاری کرد و کودک هم می تواند در دام بلا بیفتد ؟
و سوال مهمتر مبارزه با نفس شود که چه شود ؟

مسلم;998370 نوشت:
اثری که شما می خواهید آن چیزی نیست که خداوند به دنبال آن باشد.
فلسفه ورود به دنیا مبارزه با نفس است و شما می خواهید خداوند این بار را از شانه شما بردارد، این نشدنی است...! سختی مبارزه با نفس خودش موضوعیت دارد که هر کسی باید طعم آن را بچشد تا رشد کند.

سلام بنده در تاپیکی مفصل به این مسئله پرداختم. اما بازبگذارید به مناسبت جوابی که به این آقا دادید یک سوال را در این جا بپرسم. من در دوره ی سربازی متهمی داشتم که از کلاس پنجم دبستان معتاد شده بود. معتاد خراب . مشخصه که به قول شما اثر تکلیفی بر اعتیاد او مترتب نیست. اما سوال من این است که این طوری که مشخصه تعداد گناهان خیلی مهم نیست بلکه میزان مبارزه بانفس مهمه. یعنی مثلا من که در کودکی یک چنین وضعی نداشتم الان اگر یک بار مواد مخدر مصرف کنم اثر تکلیفی خیلی بیشتری داره برام . مثلا اثر تکلیفی یک بار مصرف مواد مخدر برای من برابر صد بار مصرف مواد مخدر برای اون متهمه و مقاومتی که اون در برابر حتی یک بار مصرف انجام می ده شاید برابر چندین شب ، شب زنده داری برای من باشه.

مضطرب;998196 نوشت:
بیچاره این کودکان که قربانی می شوند و فریادرسی ندارند.
نبو فریادرس آیا دلیل کافی برای وجود ظلم نیست ؟

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زده ام فالی و فریاد رسی می آید
مضطرب;998196 نوشت:
خوش به حال کسانی که خون و خردشان چنان درست به هم پیوند خورده که دیگر
مثل نی نیستند که سر انگشتانِ زندگی و سرنوشت, هر نوایی را که خواست از آنها
بیرون بکشد...!
ببخشید این متن از زبان خودتون گفتید یا از جایی نقل قول کردید؟

ابوالبرکات;998403 نوشت:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش / زده ام فالی و فریاد رسی می آید
ببخشید این متن از زبان خودتون گفتید یا از جایی نقل قول کردید؟

سلام اشعار همانند داروهای مسکن اند که موقت تسکین می دهند.
خیر این جمله ی کتاب هملت شکسپیر است

با سلام و احترام

مضطرب;998379 نوشت:
پس شما فلسفه ورود به دنیا را مبارزه با نفس اعلام کردید.
پس احتمالا مبتلا شدن به شر هم یکی از زمینه های مبارزه با نفس است دیگر چون عاملی نباشد که نمی شود کاری کرد و کودک هم می تواند در دام بلا بیفتد ؟
و سوال مهمتر مبارزه با نفس شود که چه شود ؟

ورود تفصیلی به این مسئله ما را از موضوع تاپیک دور می کند فقط همین مقدار عرض کنم که شر اقسام مختلفی دارد شرور اختیاری بخشی از زمینه رشد هستند، اما شرور طبیعی لازمه آفرینش جهان مادی هستند که در اصل برای رشد انسان به وجود نیامده اند اما بالعرض می توانند در رشد انسان نقش داشته باشند.

دنیا به گونه ای خلق شده که بر خلاف ظاهر آن پشت راحتی هایش سختی، و پشت سختی های آن راحتی است؛ خود این سختی ها در رشد و تکامل انسان نقش دارد: «إن مع العسر یسرا»

با سلام و احترام

ابوالبرکات;998402 نوشت:
سوال من این است که این طوری که مشخصه تعداد گناهان خیلی مهم نیست بلکه میزان مبارزه بانفس مهمه. یعنی مثلا من که در کودکی یک چنین وضعی نداشتم الان اگر یک بار مواد مخدر مصرف کنم اثر تکلیفی خیلی بیشتری داره برام . مثلا اثر تکلیفی یک بار مصرف مواد مخدر برای من برابر صد بار مصرف مواد مخدر برای اون متهمه و مقاومتی که اون در برابر حتی یک بار مصرف انجام می ده شاید برابر چندین شب ، شب زنده داری برای من باشه.

در این که سختی عمل در رشد نقش دارد و هر چه سخت تر باشد سازنده تر است شکی نیست، همانطور که پیامبر(ص) می فرمایند: «افضل الاعمال احمزها»؛ برترین اعمال دشوارترین آنهاست.
اما تعداد گناهان هم مهم است، چون شخصیت و مرتبه انسان را شکل می دهند، اگرچه شب زنده داری و ترک اعتیاد هر دو سخت است اما این دو سختی مانند سختی بالا آمدن از چاه و بالا رفتن از قله است؛ این دو انان علی رغم سختی واحد اما به خاطر نوع عملکرد گذشته در یک مرتبه نیستند.
اما اگر دو انسان هم ردیف و هم مرتبه را مقایسه کنیم، بله هر کدام سختی بیشتری را در مسیر رشد تحمل کند رشد بیشتری خواهد داشت و پاداش افزون تری.

مسلم;998423 نوشت:
اما تعداد گناهان هم مهم است، چون شخصیت و مرتبه انسان را شکل می دهند، اگرچه شب زنده داری و ترک اعتیاد هر دو سخت است اما این دو سختی مانند سختی بالا آمدن از چاه و بالا رفتن از قله است؛ این دو انان علی رغم سختی واحد اما به خاطر نوع عملکرد گذشته در یک مرتبه نیستند.
این بخش حرفتون مبهم است.

ابوالبرکات;998426 نوشت:
این بخش حرفتون مبهم است.

منظورم این است که اینکه دو انسان که به اندازه یکسان دارند سختی می کشند را نمی توان دارای رشد واحدی دانست مگر آنکه در یک رتبه باشند، مثل اینکه دو انسانی که یکی دارد از چاه بالا می آید و دیگری دارد از قله بالا میرود اگرچه هر دو دارند مثلا از ارتفاع 80 درجه بالا می روند و سختی یکسانی تحمل می کنند اما در یک رتبه نیستند و رشد یکسانی نخواهند برد. گناه مرتبه انسان را پایین میبرد و باعث میشود بخشی از سختی هایی که انسان بعدا می کشد صرف جبران این سقوط شود. بنابراین در کنار سختی در راه رشد، پرهیز از گناهان، و تعداد گناه هم مهم است.

مسلم;998430 نوشت:
منظورم این است که اینکه دو انسان که به اندازه یکسان دارند سختی می کشند را نمی توان دارای رشد واحدی دانست مگر آنکه در یک رتبه باشند، مثل اینکه دو انسانی که یکی دارد از چاه بالا می آید و دیگری دارد از قله بالا میرود اگرچه هر دو دارند مثلا از ارتفاع 80 درجه بالا می روند و سختی یکسانی تحمل می کنند اما در یک رتبه نیستند و رشد یکسانی نخواهند برد. گناه مرتبه انسان را پایین میبرد و باعث میشود بخشی از سختی هایی که انسان بعدا می کشد صرف جبران این سقوط شود. بنابراین در کنار سختی در راه رشد، پرهیز از گناهان، و تعداد گناه هم مهم است.
شما 15 سالگی من و اون متهم رو تصور کنید . اون تا 15 سالگیش 5 سال در کثافت اعتیاد غرق بوده است. تقصیری هم نداشته است. آیا بنده و اون آدم در 15 سالگی با هم برابریم؟ بله. اما من اعتیاد ندارم و اون داره. بنابراین ما هردویمان بر روی سطح زمین قرار داریم و نه اون ته چاه نیست.

گناه هم شر است دیگر خیر که نیست شر اختیاری هم است اما کودک چرا ؟!
انسان آگاه به عمل مجازات می شود اما خالق آگاه چرا چیزیش نمی شود ؟
مگر شر هم در مشیت الهی نیست ؟
اما این را جواب ندادید : مبارزه با نفس شود که در آخر چه شود ؟

ابوالبرکات;998432 نوشت:
آیا بنده و اون آدم در 15 سالگی با هم برابریم؟ بله

پاسخ بله نیست، خیر است!
البته به سایر اعمال هم بستگی دارد ولی اگر فرض ما بین دو نفر کاملا برابر که همه اعمالشان برابر است الا اینکه یکی پنج سال است درگیر اعتیاد است اما دیگری نه؛ طبیعتا این دو در یک مرحله نیستند! اعتیاد اراده انسان را خرد می کند، و در شخصیت انسان تأثیر عمیقی می گذارد.

مضطرب;998498 نوشت:
گناه هم شر است دیگر خیر که نیست شر اختیاری هم است اما کودک چرا ؟!
انسان آگاه به عمل مجازات می شود اما خالق آگاه چرا چیزیش نمی شود ؟
مگر شر هم در مشیت الهی نیست ؟

گناه شر است اما آنچه خدا به انسان داده است اختیار است نه گناه، این انسان است که از میان ثواب و گناه، گناه را انتخاب می کند، خداوند در خصوص افعال اختیاری انسان آن چیزی را اراده می کند که خود انسان اراده کرده است.

مضطرب;998498 نوشت:
مبارزه با نفس شود که در آخر چه شود ؟

رشد و تکامل؛ رسیدن به آن هدف نهایی انسان؛ همه در سایه مبارزه با نفس است که حاصل میشود؛ اصلا ساختار دنیا و آخرت اینگونه است؛ کسی که عضلات قوی می خواهد باید آن را با وزنه های سنگین درگیر کند.

مسلم;998586 نوشت:
شر است اما آنچه خدا به انسان داده است اختیار است نه گناه

مسلم;998584 نوشت:
پاسخ بله نیست، خیر است!

مضطرب;998498 نوشت:
اما کودک چرا ؟!

باسلام
خداقوت
یک سوالی برام پیش اومد
منظور ازمثال برای افراد در این تایپک کودک هست که به نظرم در پاسخگویی همه بزرگواران این مورد کمرنگ میشه

آیا کودکی در شرایط نا مناسب بزرگ میشود با کودکی که در شرایط خوب اختیار در انتخاب شرایط داشته اند

یعنی منظورم اینه این دو قرار است با این شرایط و مسیر به کمال برسند و اختیاری در این باره نداشته اند

پرداختن به این موضوع فکر کنم یکم باعث شفاف سازی بهتر بشه

منظور از مثالی که در اینجا زدید چیست ؟

مسلم;998430 نوشت:
مگر آنکه در یک رتبه باشند، مثل اینکه دو انسانی که یکی دارد از چاه بالا می آید و دیگری دارد از قله بالا میرود اگرچه هر دو دارند مثلا از ارتفاع 80 درجه بالا می روند و سختی یکسانی تحمل می کنند اما در یک رتبه نیستند و رشد یکسانی نخواهند برد.

آیا این کودک در چاه بودن خود نقشی داشته است پس اگر با تلاش خود تازه به سطح زمین برسد و آن یکی که در سطح زمین بوده به قله رسیده پس هیچ مشکلی در این باره نیست

مشکل وقتی پیش میاد که این کودک در ته چاه بودنش دست خودش نباشه و یا اونی که از سطح زمین شروع کرده به حرکت هم همینطور

[="Times New Roman"][="Black"]

مسلم;998586 نوشت:
گناه شر است اما آنچه خدا به انسان داده است اختیار است نه گناه، این انسان است که از میان ثواب و گناه، گناه را انتخاب می کند، خداوند در خصوص افعال اختیاری انسان آن چیزی را اراده می کند که خود انسان اراده کرده است.
رشد و تکامل؛ رسیدن به آن هدف نهایی انسان؛ همه در سایه مبارزه با نفس است که حاصل میشود؛ اصلا ساختار دنیا و آخرت اینگونه است؛ کسی که عضلات قوی می خواهد باید آن را با وزنه های سنگین درگیر کند.

سلام استاد مسلم عزیز

تا اونجایی که می دونم خداوند هیچکس رو بیهوده خلق نمی کنه و چنین چیزهایی از ذات پاک خداوند به دور است

از طرفی هم ( نظر شخصیم هست ) فکر میکنم خداوند هرگز هیچ انسانی رو برای ماموریت های کوچک در این دنیا خلق نمیکنه

مثلا خداوند من رو خلق نمی کنه که مثلا مهندس ساختمان بشم و خانواده تشکیل بدم و بعدشم دو سه تا ساختمون واسه نیازمندان بسازم بعدشم بمیرم

بلکه خداوند تک تک انسان ها رو برای ماموریت هایی عظیم و منحصر به فرد و اثرگذاری بزرگ در این دنیا در جهت رشد و پیشرفت مادی و معنوی بشر آفریده

اگر نظر شخصی من درست باشه احتمالا شما می خواید بگید که بله درسته ولی انسان ها خودشون انتخاب میکنند که چقدر رشد بکنند

و به اون سطح مورد نظر خداوند برسند یا خیر. همه استعداد و توانایی رسیدن به اوج رو دارند ولی باید بخوان که برسند

خب این حرف کاملا درسته

ولی من می خوام بگم که بعضی آدم ها هستن که رنج های بسیار زیادی توی زندگیشون کشیدند

و این رنج ها مانع شکوفایی استعدادهاشون تا سنین بالا شده و جوانیشون در حین درگیر بودن با مشکلاتی که دیگران واسشون بوجود آوردند

و خودشون توی بوجود اومدنشون کوچکترین نقشی نداشتند هدر رفته

مثلا یه مرد 45 ساله از کودکی با پدر و مادرش درگیر بوده و بعدش در جوانی به دلیل فشارهای روحی به انواع و اقسام مشکلات دیگر روحی و روانی و جسمانی

مثل افسردگی اختلالات جنسی ضعف جسمانی بیماری قلبی و... دچار شده

و بعدش مدام درگیر برطرف کردن این فشارهای روحی بوده و در سن 45 سالگی

یک مرد مجرد هست که تازه داره مثل بیست سالگیه مسعود میشه

اصلا نمی خوام روی این بحث کنم که خدا توقعش از این کمتره از اون بالاتره و اینکه خدا جبران میکنه و این حرفها

می خوام ببینم ماموریت این انسان توی این دنیا چی بوده که حدود نیم قرن زندگیش فقط درگیر مشکلات شخصی خودش بوده

و اصلا نتونسته درس بخونه دکتر بشه مهندس بشه به کشورش خدمت کنه و ...

بر فرض که بمیره و خداوند بهترین جای بهشت رو بهش بده. خب که چی بشه ؟

این آدم بدون اینکه زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره وارد بهشت شده.

استاد مسلم یه جور بیهودگی و بی برنامگی توی کار خدا می بینم[/]

با سلام و احترام

اللیل والنهار;998588 نوشت:
آیا کودکی در شرایط نا مناسب بزرگ میشود با کودکی که در شرایط خوب اختیار در انتخاب شرایط داشته اند
یعنی منظورم اینه این دو قرار است با این شرایط و مسیر به کمال برسند و اختیاری در این باره نداشته اند...

مشکل وقتی پیش میاد که این کودک در ته چاه بودنش دست خودش نباشه و یا اونی که از سطح زمین شروع کرده به حرکت هم همینطور

ببینید ما فقط می توانیم از قاعده سخن بگوییم، اما بررسی مصادیق جزئی برای ما مقدور نیست چون از تمام حقائق و فاکتورهای شخصی اطلاع نداریم.
در این که انسان ها در شرایط تربیت و اختیارشان مساوی نیستند شکی وجود ندارد، اما من در خصوص قاعده دو نکته عرض می کنم:

نکته اول:
چاره ای از این تفاوت ها نیست، و همه قاعده مند هستند، هیچ کسی دارایی ندارد مگر آنکه هزینه آن پرداخت شده، حالا یا خودش یا پدر و مادرش؛ همانطور که ثروت می تواند از جانب خود انسان باشد و هم از جانب والدینش؛ سایر فاکتورها هم همینطور است، پدر و مادر می توانند با مراقبت های تغذیه ای سلامتی را به فرزندی که هنوز به دنیا نیامده هدیه بدهند، و از آن طرف می توانند با ابتلاء به دیابت و مانند آن فرزندشان را مستعد به این مسائل کنند. پس همه چیز قاعده مند است، خداوند کسی را بی جهت بر دیگری برتری نمی دهد، هر کسی دارایی بیشتری نسبت به کسی داده علت آن دارایی در گذشته او موجود بوده اما در گذشته شخص دیگر وجود نداشته است.

نکته دوم:
انسان ها همواره توان تغییر شرایط را دارد، انسان با عقل و اراده و اختیار و آگاهی که از طریق کتاب آسمانی به او می رسد می تواند در هر شرایطی رشد کند، بله اگر یکی از این موارد زیر سوال برود، یا طرف عقل نداشته باشد، یا اختیار نداشته باشد، و یا آگاهی نداشته باشد و در این جهل مقصر نباشد طبیعتا مجازات نخواهد شد، اما وقتی اینها باشد او موظف است رشد کند، خانواده و شرایط دیگر همه نیروهای کمکی هستند و بشر بدون آنها هم می تواند رشد کند.
البته کار او دشوارتر خواهد بود، اما این دشواری در رشد او تأثیر مضاعف خواهد داشت، و توقع خداوند هم از یک جوانی که در خانواده مذهبی به دنیا آمده بسیار بیشتر است از جوانی که در خانواده غیر مذهبی به دنیا آمده است.

مسلم;998595 نوشت:
البته کار او دشوارتر خواهد بود

باسلام متشکرم برای توضحات

اما در مورد این دشواری آیا برای خداوند تفاوتی بین اینکه این دشواری را پدر مادر این فرزند متحمل شده اند با اینکه خود این فرزند دارد متحمل میشود نیست

آیا نباید پاداشی که برای این فرزند در نظر گرفته میشود با ان یکی متفاوت باشد

در نگاه ظاهری بله این فرزند از ته چاه به سطح زمین رسیده و آن یکی در قله قرار دارد

ولی این کودک برای رسیدن به سطح زمین خودش تلاش کرده ولی آن یکی نه آیا به این میزان تفاوت در این دو نیست

و دیگر اینکه من قبول دارم که ممکن است این فرزندی که در سطح زمین هست ممکن است حرکتی نداشته باشد و در همین سطح باقی بماند و آن فرزند ته چاه با یک جهش به نوک قله برسد

آیا می توان به صرف اینکه او از ته چاه امده من از سطح زمین نگاه متفاوت به این دو فرد داشت و یک حس پستی و برتری برای این دو در نظر گرفت

در حالی که به خودی خود نمی توان برای آنها تا حرکتی نکرده اند رتبه و جایگاهی مشخص کرد

منظورم اینه که بعد از قرار گرفتن در موقعیت و میزان تلاش برای حرکت به سمت قله باتوجه به جایگاهی که دارند می توان میزان برتری آنها را مشخص کرد

با سلام و احترام

Im_Masoud.Freeman;998589 نوشت:
می خوام ببینم ماموریت این انسان توی این دنیا چی بوده که حدود نیم قرن زندگیش فقط درگیر مشکلات شخصی خودش بوده
و اصلا نتونسته درس بخونه دکتر بشه مهندس بشه به کشورش خدمت کنه و ...
بر فرض که بمیره و خداوند بهترین جای بهشت رو بهش بده. خب که چی بشه ؟
این آدم بدون اینکه زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره وارد بهشت شده.
استاد مسلم یه جور بیهودگی و بی برنامگی توی کار خدا می بینم

ببینید هدف خداوند را باید به صورت کلی دید، باید به آفرینش نگاه خوشه ای داشت، نه حبه ای
خدا اراده کرده همه چیز منظم و در قالب و چارچوب نظام علت و معلول باشد؛ و بشر در تعیین سرنوشتش اختیار داشته باشد، خب این بهترین شکل ممکن است، اما همین موجب بروز برخی مشکلات حداقلی میشود. چون علت تولد و تربیت چنین فرزندانی، تنبلی یا سوء تربیت والدین است، و خداوند برای پیشگیری از آن می بایست این خانواده ها را یا عقیم کند، یا مجبور به کار و تربیت نیکو!

بنابراین خداوند می بایست بین این دو یکی را انتخاب کند:
اول: جهانی بدون اختیار انسان، و دچار هرج و مرج قانونی، اما بدون شر
دوم: جهانی با اختیار، و کاملا قانونمند اما به همراه شر

خداوند از تک تک انسان ها انتظار و هدف دارد، اما طبیعت اقتضاء می کند مقدار استعدادها و توانایی های ایشان برگرفته از علل و عوامل پیشینی باشد، چاره ای از آن نیست.
خلاصه اینکه اگر بخواهیم نظام اختیاری را حفظ کنیم چاره ای از تحقق چنین انسان هایی نیست، البته قطعا این ها هم با سختی بیشتر امکان رشد دارند.
در یک کلام هیچ کسی نیست که امکان رشد نداشته باشد مگر آنکه از «عقل» بی بهره باشد، عقل موهبتی معصومان است که خداوند در بشر قرار داده، و راه را پیدا می کند به شرط آنکه به کار بسته شود.

با سلام مجدد

اللیل والنهار;998598 نوشت:
آیا نباید پاداشی که برای این فرزند در نظر گرفته میشود با ان یکی متفاوت باشد

بله قطعا همینطور است و حسابرسی یکسانی نخواهند داشت، قبلا هم به برخی آیات و روایات اشاره کردم

اللیل والنهار;998598 نوشت:
آیا می توان به صرف اینکه او از ته چاه امده من از سطح زمین نگاه متفاوت به این دو فرد داشت و یک حس پستی و برتری برای این دو در نظر گرفت

خیر، ما نباید نگاه متفاوتی داشته باشیم؛ اما ملاک ارزش انسان تقوا و رشد و تکامل است و ارزش انسان هم در گرو همین است، اما ما چون از درون انسان ها خبر نداریم فقط قاعده را بیان می کنیم، اما نمی توانیم بین آنها قضاوت کنیم.
مثال چاه و قله و اینها هم همه برای تشبیه آن قاعده و تقریب به ذهن است، وگرنه نمی خواهیم بگوییم آقای «الف» در چاه است و آقای «ب» در قله؛ جایگاه انسان ها را خداوند می داند و بس!

مسلم;998175 نوشت:
اما بالاخره مست خواهد شد.

Im_Masoud.Freeman;998589 نوشت:
اصلا نمی خوام روی این بحث کنم که خدا توقعش از این کمتره از اون بالاتره و اینکه خدا جبران میکنه و این حرفها

می خوام ببینم ماموریت این انسان توی این دنیا چی بوده که حدود نیم قرن زندگیش فقط درگیر مشکلات شخصی خودش بوده

و اصلا نتونسته درس بخونه دکتر بشه مهندس بشه به کشورش خدمت کنه و ...

بر فرض که بمیره و خداوند بهترین جای بهشت رو بهش بده. خب که چی بشه ؟

این آدم بدون اینکه زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره وارد بهشت شده.

استاد مسلم یه جور بیهودگی و بی برنامگی توی کار خدا می بینم

باسلام
این سوالات مربوط به این بخش از توضیحات شما برای بنده هم ایجاد شد شاید توضیح دادید بنده متوجه نشدم

یعنی این سوال برام ایجاد شد که خداوند برای این فرد در این دنیا به چه صورت جبران میکند

یا نه برای این موضوع نباید منتظر این بود که ثمره تلاشش رو در این دنیا ببینه

باتوجه به تلاشی که کرده مطمئنا به این سطح از آگاهی رسیده که این همه کاستی ها بی پاسخ نیست اگر خودش در بوجود آمدنش نقشی نداشته باشه

و اینکه واقعا افراد در اینکه در چه جایگاهی در بدو تولد دارند هیچ نقشی نداشته اند یعنی این نداشتنها و کمبودهای چه مادی چه معنوی به هیچ وجه به خود فرد برنمیگرده ؟

من یه سخنرانی گوش میدادم که اگه درست متوجه شده باشم توضیح میداد که بودنمون در شرایط مختلف در این دنیا از همون بدو تولد تا حدودی به خود فرد هم برمیگرده

منزلت شیعه بود عنوانش

گویا بی دلیل نیست بودن در شرایط بهتر و بدتر ولی با همه این حال در افراد این توانایی هست که خودشون رو از این شرایط خارج کنند به قولی دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره Smile

با سلام و احترام

اللیل والنهار;998623 نوشت:
این سوال برام ایجاد شد که خداوند برای این فرد در این دنیا به چه صورت جبران میکند
یا نه برای این موضوع نباید منتظر این بود که ثمره تلاشش رو در این دنیا ببینه
باتوجه به تلاشی که کرده مطمئنا به این سطح از آگاهی رسیده که این همه کاستی ها بی پاسخ نیست اگر خودش در بوجود آمدنش نقشی نداشته باشه

این کاستی ها و کمبودها قرار نیست در دنیا جبران شود، دنیا محل تلاش و حرکت است، نه محل جبران کاستی ها، همانطور که امام علی(ع) می فرمایند: «الْيَوْمَ‏ عَمَلٌ‏ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏»؛ امروز عمل است بدون حساب، و فردا حساب است بدون عمل.(الکافی، ج8، ص58)

اللیل والنهار;998623 نوشت:
و اینکه واقعا افراد در اینکه در چه جایگاهی در بدو تولد دارند هیچ نقشی نداشته اند یعنی این نداشتنها و کمبودهای چه مادی چه معنوی به هیچ وجه به خود فرد برنمیگرده ؟

خیر، دارایی های انسان در لحظه تولد، هرگز به خود فرد بر نمی گردد؛ آفرینش و کیفیت آن جبری است و انسان در دارایی های خودش نقشی ندارد.

مسلم;998584 نوشت:
پاسخ بله نیست، خیر است!
البته به سایر اعمال هم بستگی دارد ولی اگر فرض ما بین دو نفر کاملا برابر که همه اعمالشان برابر است الا اینکه یکی پنج سال است درگیر اعتیاد است اما دیگری نه؛ طبیعتا این دو در یک مرحله نیستند! اعتیاد اراده انسان را خرد می کند، و در شخصیت انسان تأثیر عمیقی می گذارد.
خوب بنده فرض کردم که اون آدم به دلیل این که در کودکی اعتیاد پیدا کرده ، تقصیری نداشته است و تا سن 15 سالگی نمی دانسته که چیز بدیه. آیا با این فرض باز ما با هم برابر نیستیم یا هستیم؟

ابوالبرکات;998629 نوشت:
خوب بنده فرض کردم که اون آدم به دلیل این که در کودکی اعتیاد پیدا کرده ، تقصیری نداشته است و تا سن 15 سالگی نمی دانسته که چیز بدیه. آیا با این فرض باز ما با هم برابر نیستیم یا هستیم؟

به لحاظ تکلیفی چرا، اما به لحاظ رتبه وجودی خیر! اصلا کودکانی که به دنیا می آیند هم به لحاظ رتبه وجودی در یک مرتبه نیستند، همانطور که به لحاظ جسمی در یک مرتبه نیستند، به لحاظ روحی هم در یک رتبه نیستند.

مسلم;998695 نوشت:
به لحاظ تکلیفی چرا، اما به لحاظ رتبه وجودی خیر! اصلا کودکانی که به دنیا می آیند هم به لحاظ رتبه وجودی در یک مرتبه نیستند، همانطور که به لحاظ جسمی در یک مرتبه نیستند، به لحاظ روحی هم در یک رتبه نیستند.
منظورتون همان قضیه ی عالم ذر هست؟

ابوالبرکات;998706 نوشت:
منظورتون همان قضیه ی عالم ذر هست؟

نه، علل و عوامل دنیوی منظورم هست؛ به لحاظ شاخصه های والدین و سایر علل و عوامل پیش از تولد؛ این علل و عوامل تأثیرگذار در پیش از تولد همانطور که موجب تفاوت نوزادان به لحاظ جسمی میشوند، موجب تفاوت کودکان به لحاظ روحی هم میشوند.
همانطور که یک کودک حرام زاده، و یک کودک حلال زاده به لحاظ نورانیت درونی و معنوی در یک مرتبه نیستند، و این فقط به خاطر عوامل پیشینی است، به خاطر همین عوامل پیشینی کودکان حلال زاده هم در یک مرتبه نیستند.

مسلم;998695 نوشت:
به لحاظ تکلیفی چرا، اما به لحاظ رتبه وجودی خیر! اصلا کودکانی که به دنیا می آیند هم به لحاظ رتبه وجودی در یک مرتبه نیستند، همانطور که به لحاظ جسمی در یک مرتبه نیستند، به لحاظ روحی هم در یک رتبه نیستند.

باسلام خداقوت

این پستتون بنده رو یاد صحبتهایی که در دبیرستان یکی از همکلاسی ها داشتند انداخت که گفتند چرا مثلا من در خانواده ای بزرگ نشده ام که همه حافظ قرآن هستند

و مثلا فلانی به خاطر اینکه همچین خانواده ای بزرگ شده از بچگی آشنا و مانوس با قرآن هست

خدا در حق من ظلم نکرده وقتی که حتی نمی تونم به راحتی ازروش بخونم

که اونجا معلم دینیمون گفتند که خب مهم اینکه خدا انتظاری که از اون بچه داره از شما نداره

نه اینکه نخواد شما هم با قرآن مانوس باشید نه اگر اراده کنید تو همین سن هم می تونید

ولی مطمئنا انتظاری که از اون فرد داره متفاوت از شماست

یه همچین چیزی دقیق یادم نیست جملات و کلماتی که استفاده کردند

ولی اگر در مورد علل و عوامل تفاوت رتبه روحی توضیح بدید ممنون میشم به جز اینکه مثلا والدین نقشی داشتند به جز این موضوع و داشته های فرد ازاین طریق علت دیگری هست ؟

سلام.
چرا وقتی پدر و مادر بین کودکان فرق می گذارند ظلم و ایراد است ، اما فرق گذاشتن خداوند حکمت است ؟!
مگر انسان ها نماینده خدایشان روی زمین نیستند ؟ اعمالی که در طول اراده ی خداوند از انسان سر زده و عوامل پیشینی و ... را به وجود آورده.
چرا انسان آگاه بابت اعمالش مجازات و بازخواست می شود د حالی که او نماینده خدا روی زمین است اما خداوند که اراده ها از او سر می زند و البته آگاه به ظلم و ستم است پاسخگو نیست ؟

اللیل والنهار;998771 نوشت:
ولی اگر در مورد علل و عوامل تفاوت رتبه روحی توضیح بدید ممنون میشم به جز اینکه مثلا والدین نقشی داشتند به جز این موضوع و داشته های فرد ازاین طریق علت دیگری هست ؟


علل متعددی هست اما با توجه به نقش اساسی پدر و مادر به گونه ای به ایشان بر می گردد، مثلا لقمه ای که انسان خورده است، یا اصل حلال خواری، حرام خواری؛ شرایط خارجی مثل قمر در عقرب بودن، حلال زادگی و حرام زادگی و...
البته آباء و اجداد فراتر از پدر و مادر هم تأثیرگذار هستند، به همین خاطر در نسل انبیاء و ائمه(ع) تا حضرت آدم(ع) نباید انسان مشکر یا زن بدکاره ای وجود داشته باشد، این نور امامت از اصلاب شامخه به ارحام مطهره منتقل میشود.

مسلم;998840 نوشت:
البته آباء و اجداد فراتر از پدر و مادر هم تأثیرگذار هستند،

باسلام خداقوت

با این حال یه جورایی اون چیزی که به این طریق به کودک رسیده تحمیلی هست آیا خداوند میخواسته با این کار چه چیز رو برای ما روشن کنه اینکه حتی در حد شقاوت هم میشه مسیر درست رو پیدا کرد

یا اینکه نقش یک عمل بر نسلهای دیگر

و...

این موضوع برای اونی که اعتقادی به آخرت و معاد اینجور چیزها نداره به چه صورت خواهد بود من با این مسئله که بلاخره خدا برای این فرد جبران خواهد کرد خودم رو آروم و قانع کنم

ولی برای همچین افرادی که ازبعد معنوی نگاه نمیکنند چقدر درد آور و زجر اور خواهد بود یا نه این موضوع خودش میتونه بابی باشه برای انکه با فکر کردن به این موضوع به حقایقی دست پیدا کنه

با سلام و احترام

مضطرب;998779 نوشت:
چرا وقتی پدر و مادر بین کودکان فرق می گذارند ظلم و ایراد است ، اما فرق گذاشتن خداوند حکمت است ؟!

فرق گذاشتن پدر و مادر با فرق گذاشتن خدا تفاوت دارد، فرق گذاشتن خدا تکوینی است، یعنی خلقتی است که در چارچ.ب تفاوت علت ها، معلول ها هم متفاوت آفریده شده اند، نه اینکه رفتاری باشد.
بله اگر خدا هم در رفتارش بی قاعده بین انسان ها تفاوت می گذاشت مذموم بود!

مضطرب;998779 نوشت:
مگر انسان ها نماینده خدایشان روی زمین نیستند ؟ اعمالی که در طول اراده ی خداوند از انسان سر زده و عوامل پیشینی و ... را به وجود آورده.

اگرچه اراده انسان در طول اراده خداوند است اما برای اینکه اختیار بشر محقق شود خداوند آنچه را که بشر اراده کند اراده می کند، تا انسان بتواند آزادانه اختیار کند.
بنابراین اینطور نیست که هر چه در عالم اتفاق می افتد مورد رضایت خداوند باشد، اگرچه همه امور به اراده تکوینی خداست، همه امور به اراده تشریعی(رضایت خدا) نیست، همانطور که واقعه کربلا به راده تکوینی خداوند بود، اما خداوند به آن راضی نبود.

مضطرب;998779 نوشت:
چرا انسان آگاه بابت اعمالش مجازات و بازخواست می شود د حالی که او نماینده خدا روی زمین است اما خداوند که اراده ها از او سر می زند و البته آگاه به ظلم و ستم است پاسخگو نیست ؟

بشر در جایی که قاعده مند رفتار کند هرگز بازخواست نمیشود، در جایی بازخواست میشود که کارش بی قاعده و بی ضابطه باشد.

با سلام و احترام

اللیل والنهار;998842 نوشت:
با این حال یه جورایی اون چیزی که به این طریق به کودک رسیده تحمیلی هست آیا خداوند میخواسته با این کار چه چیز رو برای ما روشن کنه اینکه حتی در حد شقاوت هم میشه مسیر درست رو پیدا کرد

یا اینکه نقش یک عمل بر نسلهای دیگر

و...

این موضوع برای اونی که اعتقادی به آخرت و معاد اینجور چیزها نداره به چه صورت خواهد بود من با این مسئله که بلاخره خدا برای این فرد جبران خواهد کرد خودم رو آروم و قانع کنم

ولی برای همچین افرادی که ازبعد معنوی نگاه نمیکنند چقدر درد آور و زجر اور خواهد بود یا نه این موضوع خودش میتونه بابی باشه برای انکه با فکر کردن به این موضوع به حقایقی دست پیدا کنه

ببینید خداوند هرگز تبعیضی قائل نمیشود، همه چیز منطقی و در چارچوب علل و عوامل است؛ همانطور که پدر و مادر می توانند با مراقبت از سلامت خویش و مراقبت های پیش از بارداری وهنگام بارداری بچه ای سالم به لحاظ جسمی به دنیا بیاورند، و یا پدر و مادری که تغذیه سالم و تحرّک لازم را نداشته اند و مثلا مبتلا به دیابت هستند بچه شان هم ناسالم بوده و مستعد به دیابت خواهد بود کاملا منطقی بوده و کسی اعتراض نمی کند، تفاوت های روحی و روانی نوزادان هم همینگونه است؛ خدا تبعیض قائل نشده این لازمه نظام آفرینش و اسباب و مسببات است.

از آن طرف آنچه که برای رشد و تکامل بشر لازم است عقل و اختیار است، هر انسانی در هر خانواده ای به دنیا بیاید با این دو ابزار می تواند راه خود را پیدا کند و همه این را دارند، اگر کسی این دوتا را نداشته باشد که اصلا تکلیفی ندارد؛ اما بقیه اموری که وجود دارد مثل خانواده خوب و سالم و مذهبی و مانند آن همه نیروهای کمکی هستند که خداوند برای کسانی که از آن بی بهره هستند در حسابرسی جبران خواهد کرد.

کسی که به آخرت اعتقاد دارد که می داند قرار است جبران شود، کسی هم که اعتقادی به معاد و آخرت ندارد، طبیعتا چنین اشخاصی خدا را هم قبول ندارند، بنابراین این تفاوت ها را زاییده طبیعت دانسته و البته ممکن است به پوچی و افسردگی منجر شود.

مسلم;998857 نوشت:
با سلام و احترام

ببینید خداوند هرگز تبعیضی قائل نمیشود، همه چیز منطقی و در چارچوب علل و عوامل است؛ همانطور که پدر و مادر می توانند با مراقبت از سلامت خویش و مراقبت های پیش از بارداری وهنگام بارداری بچه ای سالم به لحاظ جسمی به دنیا بیاورند، و یا پدر و مادری که تغذیه سالم و تحرّک لازم را نداشته اند و مثلا مبتلا به دیابت هستند بچه شان هم ناسالم بوده و مستعد به دیابت خواهد بود کاملا منطقی بوده و کسی اعتراض نمی کند، تفاوت های روحی و روانی نوزادان هم همینگونه است؛ خدا تبعیض قائل نشده این لازمه نظام آفرینش و اسباب و مسببات است.

از آن طرف آنچه که برای رشد و تکامل بشر لازم است عقل و اختیار است، هر انسانی در هر خانواده ای به دنیا بیاید با این دو ابزار می تواند راه خود را پیدا کند و همه این را دارند، اگر کسی این دوتا را نداشته باشد که اصلا تکلیفی ندارد؛ اما بقیه اموری که وجود دارد مثل خانواده خوب و سالم و مذهبی و مانند آن همه نیروهای کمکی هستند که خداوند برای کسانی که از آن بی بهره هستند در حسابرسی جبران خواهد کرد.

کسی که به آخرت اعتقاد دارد که می داند قرار است جبران شود، کسی هم که اعتقادی به معاد و آخرت ندارد، طبیعتا چنین اشخاصی خدا را هم قبول ندارند، بنابراین این تفاوت ها را زاییده طبیعت دانسته و البته ممکن است به پوچی و افسردگی منجر شود.

باسلام

بله مشکلی از این بابت نداشتم همانطور که در پستهای قبلی اشاره کردید

منظور بنده از تحمیلی بودن نه اینکه خداوند بر بنده تحمیل کرده بلکه نتیجه مثلا فعل وعمل که به خاطر والدین بر این کودک تاثیر گذاشته تحمیلی بوده همانطور که توضیح دادید که وقتی برگشتم به پستهای قبلی و دوباره مطالعه کردم پاسخ رو در این بخش از پست شما یافتم

مسلم;998599 نوشت:
بنابراین خداوند می بایست بین این دو یکی را انتخاب کند:
اول: جهانی بدون اختیار انسان، و دچار هرج و مرج قانونی، اما بدون شر
دوم: جهانی با اختیار، و کاملا قانونمند اما به همراه شر

خداوند از تک تک انسان ها انتظار و هدف دارد، اما طبیعت اقتضاء می کند مقدار استعدادها و توانایی های ایشان برگرفته از علل و عوامل پیشینی باشد، چاره ای از آن نیست.
خلاصه اینکه اگر بخواهیم نظام اختیاری را حفظ کنیم چاره ای از تحقق چنین انسان هایی نیست، البته قطعا این ها هم با سختی بیشتر امکان رشد دارند.
در یک کلام هیچ کسی نیست که امکان رشد نداشته باشد مگر آنکه از «عقل» بی بهره باشد، عقل موهبتی معصومان است که خداوند در بشر قرار داده، و راه را پیدا می کند به شرط آنکه به کار بسته شود.

فقط سوالی که همچنان باقی هست اینکه که چرا برای یکی هست برای دیگری نیست با قبول تمام مسائلی که در پستهای قبلی اشاره شد (جبران و نوع حسابرسی و...) در واقع ریشه این موضوع به کجا برمیگرده همه اینها میخواد چی بگه
نمیدونم شاید تو این موارد باید انفرادی هرکس به خودش فکر کنه و کاری به اینکه چرا مثلا اون اینطوری اون یکی اونطوری چرا شده نداشته باشه Smile
یا شاید باز من دقت نکردم تو توضیحاتتون
نمیدونم می تونم منظورمو برسونم یا نه

اگر سوال تکراری هست لینک پستی که پاسخ داده شده رو برام بفرستید بزارید خودم فکر کنم

تنها پاسخی که براش دارم اینکه امتحانات این دو باهم متفاوت است همانطور که یکی از طریق مال و دارایی امتحان میشود دیگر با فقر
باتشکر

یاحق

مسلم;998857 نوشت:
با سلام و احترام

ببینید خداوند هرگز تبعیضی قائل نمیشود، همه چیز منطقی و در چارچوب علل و عوامل است؛ همانطور که پدر و مادر می توانند با مراقبت از سلامت خویش و مراقبت های پیش از بارداری وهنگام بارداری بچه ای سالم به لحاظ جسمی به دنیا بیاورند، و یا پدر و مادری که تغذیه سالم و تحرّک لازم را نداشته اند و مثلا مبتلا به دیابت هستند بچه شان هم ناسالم بوده و مستعد به دیابت خواهد بود کاملا منطقی بوده و کسی اعتراض نمی کند، تفاوت های روحی و روانی نوزادان هم همینگونه است؛ خدا تبعیض قائل نشده این لازمه نظام آفرینش و اسباب و مسببات است.

از آن طرف آنچه که برای رشد و تکامل بشر لازم است عقل و اختیار است، هر انسانی در هر خانواده ای به دنیا بیاید با این دو ابزار می تواند راه خود را پیدا کند و همه این را دارند، اگر کسی این دوتا را نداشته باشد که اصلا تکلیفی ندارد؛ اما بقیه اموری که وجود دارد مثل خانواده خوب و سالم و مذهبی و مانند آن همه نیروهای کمکی هستند که خداوند برای کسانی که از آن بی بهره هستند در حسابرسی جبران خواهد کرد.

کسی که به آخرت اعتقاد دارد که می داند قرار است جبران شود، کسی هم که اعتقادی به معاد و آخرت ندارد، طبیعتا چنین اشخاصی خدا را هم قبول ندارند، بنابراین این تفاوت ها را زاییده طبیعت دانسته و البته ممکن است به پوچی و افسردگی منجر شود.

سلام
اینطور پرسشها و شبهات جنبه های متفاوتی دارند و میتوان انها را از چند جهت بررسی کرد.

مثلا در روایات داریم ( بدین مضمون ) یکی از ریشه های کفر حسادت است.

حالا یک نفر به خاطر مشکلاتی که در کودکی داشته است دچار رذایل اخلاقی میشود و رشد پیدا میکند.
اما یک نفر دچار چنین موانعی نیست چون سالم پرورش یافته است.

حال تصور کنید مقاومت این دو نفر را با شماره گذاشتن تعیین کنیم.
ما فرض میکنیم مقاومت هر دو در برابر موانعی مثل حسادت یا شهوت، 50 است.
و فرض میکنیم قدرت موانعی که برای فرد اول پیش آمده 60 است.
یعنی فرد اول نمیتواند با مقاومت 50 با موانع 60 مقابله کند.
لذا کافر میشود.
اما فرد دوم مانعی ندارد یا اگر دارد 10 است و با مقاومت 50 بر موانع غلبه میکند و بهشتی میشود.

این دو نفر با مقاومت یکسان دو عاقبت متضاد دارند.
علتش این بود که یکی این طور پرورش یافت
و یکی آن طور پرورش یافت.

هر دو به یک اندازه سعی کردند و به یک اندازه مقاومت کسب کردند
اما یکی کافر به خدا شد
و یکی مومن به خدا شد
کافر را به جهنم میبرند
و مومن را به بهشت

خباء;998879 نوشت:
سلام
اینطور پرسشها و شبهات جنبه های متفاوتی دارند و میتوان انها را از چند جهت بررسی کرد.

مثلا در روایات داریم ( بدین مضمون ) یکی از ریشه های کفر حسادت است.

حالا یک نفر به خاطر مشکلاتی که در کودکی داشته است دچار رذایل اخلاقی میشود و رشد پیدا میکند.
اما یک نفر دچار چنین موانعی نیست چون سالم پرورش یافته است.

حال تصور کنید مقاومت این دو نفر را با شماره گذاشتن تعیین کنیم.
ما فرض میکنیم مقاومت هر دو در برابر موانعی مثل حسادت یا شهوت، 50 است.
و فرض میکنیم قدرت موانعی که برای فرد اول پیش آمده 60 است.
یعنی فرد اول نمیتواند با مقاومت 50 با موانع 60 مقابله کند.
لذا کافر میشود.
اما فرد دوم مانعی ندارد یا اگر دارد 10 است و با مقاومت 50 بر موانع غلبه میکند و بهشتی میشود.

این دو نفر با مقاومت یکسان دو عاقبت متضاد دارند.
علتش این بود که یکی این طور پرورش یافت
و یکی آن طور پرورش یافت.

هر دو به یک اندازه سعی کردند و به یک اندازه مقاومت کسب کردند
اما یکی کافر به خدا شد
و یکی مومن به خدا شد
کافر را به جهنم میبرند
و مومن را به بهشت

سلام و عرض ادب

حدیثی با این مضمون خوانده بودم که هر انسانی دو جایگاه در قیامت دارد

یکی در بهشت و دیگری در جهنم

اگر در ضمیر خود دقت کنیم ،

چنین چیزی را پیدا می کنیم

همه ما یک مشرک و کافر درونی داریم
و یک مومن و موحد درونی

و بدون شک مومن را به جهنم نخواهند برد

و کافر نیز به بهشت نخواهد رفت !

شاید چیزی شبیه به تجزیه در قیامت رخ دهد و این ها از یکدیگر تمییز شود

در پناه حق تعالی

اللیل والنهار;998871 نوشت:
فقط سوالی که همچنان باقی هست اینکه که چرا برای یکی هست برای دیگری نیست با قبول تمام مسائلی که در پستهای قبلی اشاره شد (جبران و نوع حسابرسی و...) در واقع ریشه این موضوع به کجا برمیگرده همه اینها میخواد چی بگه
نمیدونم شاید تو این موارد باید انفرادی هرکس به خودش فکر کنه و کاری به اینکه چرا مثلا اون اینطوری اون یکی اونطوری چرا شده نداشته باشه Smile
یا شاید باز من دقت نکردم تو توضیحاتتون
نمیدونم می تونم منظورمو برسونم یا نه

اگر سوال تکراری هست لینک پستی که پاسخ داده شده رو برام بفرستید بزارید خودم فکر کنم

تنها پاسخی که براش دارم اینکه امتحانات این دو باهم متفاوت است همانطور که یکی از طریق مال و دارایی امتحان میشود دیگر با فقر

ببینید همه چیز در چارچوب نظام سبب و مسببی، یا همان علت و معلول محقق میشود. اینطور نیست که خداوند با قرعه یکی را فقیر کرده باشد، و یکی را ثروتمند؛ یکی را با قرعه بیمار آفریده باشد و دیگری را ثروتمند
همه این ثروت و فقرها؛ بیماری ها و سلامت ها، شکل صورت و بزرگی و کوچکی جثه و رنگ چهره و پوست و شکل مو و تمام اینها برگرفته از علل طبیعی پیشینی است. به همین خاطر هر کدام را بخشی از علوم بر عهده گرفته اند، مثلا علم پزشکی به دنبال کشف این است که چه کنیم بچه ای سالم و زیبا داشته باشیم و حتی به دنبال راهکارهایی برای تعیین جنسیت فرزند هستند، این یعنی همه چیز قاعده مند است، هیچ چیزی در قالب قرعه کشی نیست!

یا علم اقتصاد می تواند تحلیل کند چرا فلانی ثروتمند است و چرا فلانی فقیر است، آیا کوشش و تلاش نداشته است، آیا موقعیت مالی مناسب نداشته است، آیا در هزینه کردن ها مراعات نکرده است، آیا در درآمدزایی برنامه نداشته و بی برنامه کار کرده است؛ یا ...
خلاصه اینکه هر کسی بیمار است و هرکسی سالم است، هر کسی فقیر است و هر کسی پولدار است، و... همه قابل پیگیری است و این نشان می دهد علل و عواملی در کار بوده است. من جدّا با این مخالفم که مردم در کارشان جدی نیستند، یا بدون برنامه کار می کنند و بعد که موفق نمی شوند می گویند خواست خداست که ما فقیر بمانیم! خیر، خواست خدانیست، نتیجه سوء رفتار خودمان است!
یا شخص در تغذیه مراعات نمی کند، اهل تحرّک هم که نیست، بعد که بیمار میشود می گوید: "هر که در این بزم مقرب تر است؛ جام بلا بیشترش می دهند!!

این افکار زاییده نگاه نادرست است، ازاده خداوند بدین تعلق گرفته که همه چیز را از طریق اسباب عادی جاری سازد، همانطور که امام صادق(ع) می فرمایند:
«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَبا»؛ خداوند ابا دارد امور را جز از طریق اسبابش جاری سازد، پس برای هر چیزی سببی قرار داد.(الکافی، ج1، ص183)

بنابراین هر اتفاقی در عالم می افتد به خاطر اسباب آن است، قرعه کشی در کار نیست!

با سلام و احترام

خباء;998879 نوشت:
مثلا در روایات داریم ( بدین مضمون ) یکی از ریشه های کفر حسادت است.

حالا یک نفر به خاطر مشکلاتی که در کودکی داشته است دچار رذایل اخلاقی میشود و رشد پیدا میکند.
اما یک نفر دچار چنین موانعی نیست چون سالم پرورش یافته است.

حال تصور کنید مقاومت این دو نفر را با شماره گذاشتن تعیین کنیم.
ما فرض میکنیم مقاومت هر دو در برابر موانعی مثل حسادت یا شهوت، 50 است.
و فرض میکنیم قدرت موانعی که برای فرد اول پیش آمده 60 است.
یعنی فرد اول نمیتواند با مقاومت 50 با موانع 60 مقابله کند.
لذا کافر میشود.
اما فرد دوم مانعی ندارد یا اگر دارد 10 است و با مقاومت 50 بر موانع غلبه میکند و بهشتی میشود.



نتوانستن در عالم تکلیف معنا ندارد، وگرنه تکلیف بمالایطاق می شود! خداوند هرگز کسی را بیش از توانش تکلیف نمی کند، این خلاف عدالت است؛ اگر کسی واقعا توان ایمان آوردن نداشته باشد تکلیفی بر او نیست اما این حرف درست نیست که فلان کس نمی تواند ایمان بیاورد! کسی که کافر میشود نه اینکه نمی تواند ایمان بیاورد، بلکه نمی خواهد ایمان بیاورد!
عقل و اختیار برای تکلیف و پیدا کردن مسیر درست کفایت می کند، کسی که از این دو نعمت برخوردار باشد می تواند مسیر درست را پیدا کند، وتمام فاکتورهای دیگر مثل تربیت خوب و خانواده و جامعه خوب و نداشتن رذائل اخلاقی و مانند آن نیروهای کمکی به حساب می آیند، وگرنه شخص بئون آن هم می تواند مسیر درست را برود؛ البته خداوند برای کسانی که از این نیروهای کمکی بی بهره بوده اند در آخرت جبران خواهد کرد.

مسلم;998908 نوشت:
ببینید همه چیز در چارچوب نظام سبب و مسببی، یا همان علت و معلول محقق میشود. اینطور نیست که خداوند با قرعه یکی را فقیر کرده باشد، و یکی را ثروتمند؛ یکی را با قرعه بیمار آفریده باشد و دیگری را ثروتمند
همه این ثروت و فقرها؛ بیماری ها و سلامت ها، شکل صورت و بزرگی و کوچکی جثه و رنگ چهره و پوست و شکل مو و تمام اینها برگرفته از علل طبیعی پیشینی است. به همین خاطر هر کدام را بخشی از علوم بر عهده گرفته اند، مثلا علم پزشکی به دنبال کشف این است که چه کنیم بچه ای سالم و زیبا داشته باشیم و حتی به دنبال راهکارهایی برای تعیین جنسیت فرزند هستند، این یعنی همه چیز قاعده مند است، هیچ چیزی در قالب قرعه کشی نیست!

یا علم اقتصاد می تواند تحلیل کند چرا فلانی ثروتمند است و چرا فلانی فقیر است، آیا کوشش و تلاش نداشته است، آیا موقعیت مالی مناسب نداشته است، آیا در هزینه کردن ها مراعات نکرده است، آیا در درآمدزایی برنامه نداشته و بی برنامه کار کرده است؛ یا ...
خلاصه اینکه هر کسی بیمار است و هرکسی سالم است، هر کسی فقیر است و هر کسی پولدار است، و... همه قابل پیگیری است و این نشان می دهد علل و عواملی در کار بوده است. من جدّا با این مخالفم که مردم در کارشان جدی نیستند، یا بدون برنامه کار می کنند و بعد که موفق نمی شوند می گویند خواست خداست که ما فقیر بمانیم! خیر، خواست خدانیست، نتیجه سوء رفتار خودمان است!
یا شخص در تغذیه مراعات نمی کند، اهل تحرّک هم که نیست، بعد که بیمار میشود می گوید: "هر که در این بزم مقرب تر است؛ جام بلا بیشترش می دهند!!

این افکار زاییده نگاه نادرست است، ازاده خداوند بدین تعلق گرفته که همه چیز را از طریق اسباب عادی جاری سازد، همانطور که امام صادق(ع) می فرمایند:
«أَبَى‏ اللَّهُ‏ أَنْ‏ يُجْرِيَ‏ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَبا»؛ خداوند ابا دارد امور را جز از طریق اسبابش جاری سازد، پس برای هر چیزی سببی قرار داد.(الکافی، ج1، ص183)

بنابراین هر اتفاقی در عالم می افتد به خاطر اسباب آن است، قرعه کشی در کار نیست!

باسلام خداقوت

همون طور که تو پست قبلی گفتم منظور فقط فقط در نظر گرفتن یه کودک که به خودی خود هیچ نقشی نداشتهدر اینکه پدر مادرش از لحاظ سلامت جسمی،مذهبی، رفاهی و... براش کاری نکردن

مطمئنا این کودک وقتی بزرگ بشه میتونه این مسیر اشتباه که پدر مادر رفتن رو حداقل برای خودش اصلا ح کنه و آینده بهتری داشته باشه همه اینا قابل قبول هست و برام سوال ایجاد نمیشه

فقط همچنان یه نقطه تاریک در این مورد تو ذهنم هست که بلاخره علت و سبب اینکه مثلا من در خانواده خوب باشم یا دیگری بد یا بلاعکس چیه؟ با اینکه خود این کودک در انتخاب این موضوع هیچ نقشی ندارد و در همه این موارد فقط در مورد موضوعاتی که خارج از توان و تغییر فرد هست دارم سوال رو میپرسم

و اینکه بعدا می تونه تغییر بده یا نه رو میدونم و برام قابل هضم هست

آیا توانمندی در فرد وجود داشته که تفاوتی هم بوده یا نه بلاخره لازمه این دنیا اینکه یکی اینطور و با اون شرایط بلاخره به دنیا بود و یکی دیگه در شرایط دیگر و این موضوع کاملا به صورتی با توجه به علتها و سببهاش اجباری است در بدو تولد برای اون کودک نمیگم این اجبار از طرف خداوند هست همون کم کاری والدین رو در نظر بگیریم

مسلم;998909 نوشت:
با سلام و احترام


نتوانستن در عالم تکلیف معنا ندارد، وگرنه تکلیف بمالایطاق می شود! خداوند هرگز کسی را بیش از توانش تکلیف نمی کند، این خلاف عدالت است؛ اگر کسی واقعا توان ایمان آوردن نداشته باشد تکلیفی بر او نیست اما این حرف درست نیست که فلان کس نمی تواند ایمان بیاورد! کسی که کافر میشود نه اینکه نمی تواند ایمان بیاورد، بلکه نمی خواهد ایمان بیاورد!
عقل و اختیار برای تکلیف و پیدا کردن مسیر درست کفایت می کند، کسی که از این دو نعمت برخوردار باشد می تواند مسیر درست را پیدا کند، وتمام فاکتورهای دیگر مثل تربیت خوب و خانواده و جامعه خوب و نداشتن رذائل اخلاقی و مانند آن نیروهای کمکی به حساب می آیند، وگرنه شخص بئون آن هم می تواند مسیر درست را برود؛ البته خداوند برای کسانی که از این نیروهای کمکی بی بهره بوده اند در آخرت جبران خواهد کرد.

سلام
قبول دارم که انسان توانایی های بزرگی دارد.
با توضیحات شما این طور مثال میزنم.

فرض میکنیم همیشه انسان توانایی هایش بیش از موانع است.

مثلا توان انسان 100 است.
ولی موانع همیشه کمتر از 100 است.

در این حالت هر دو نفر توانایی گذر از موانع را دارند و میتوانیم از هر دو توقع بهشتی شدن داشته باشیم.
1
اما آیا این توانایی 100 به صورت بالفعل قبل از بلوغ و تکلیف در او وجود دارد؟
2
یا هنگام تکلیف و بلوغ این توانایی به صورت بالفعل بر او نازل میشود؟ یا فرد به آن می رسد ؟
3
یا این توانایی در هنگام بلوغ بالقوه است و بعد از تکلیف باید تلاش کند تا بتواند به توانایی 100 برسد و بالفعلش کند؟

به نظر می رسد شماره سه معقول تر و موجه تر است. چون اگر اولی درست باشد به نظر میرسد او را باید مکلف میدانستیم نه کسی که هنوز کودک است ... دومی هم درباره تکلیف از یک جهت بعید و از جهتی اثبات نشده است. بعدش در این است که فرض کنیم چیزی بر ما نازل میشود اما اگر این موضوع را به مانند رشد بدانیم ( کما اینکه در قران از تعبیر رشد استفاده شده است ) ، خودمان در زمان تکلیف چنین توانی را حس نکردیم که مثلا توانایی ایمان ما از بالقوه تبدیل به بالفعل شده است.
اما به هر حال اگر این مورد درست باشد، راحت ترین و بی مشکل ترین پاسخ خواهد بود.

اما اگر سومی درست باشد ( کما اینکه مفهوم رشد یک مفهوم تشکیکی و زمان بر است. یعنی اگرچه او بالقوه چنین رشدی دارد ولی برای بالفعل شدنش نیاز به زمان دارد ) ، بالاخره این تلاش ها زمان بر است.
ممکن است فردی تا بخواهد از کفر دست کشیده و ایمان بیاورد دو سال طول بکشد.
اگر قبل از این دو سال بمیرد ( به قول معروف جهان دار تزاحم و اختیار است و انسانها نیز لازم است اختیار داشته باشند تا کسی را بکشند مخصوصا اگر کافر باشد که دستور الهی هم دارند. از طرفی به خاطر دار تزاحم، مرگ هم اتفاق می افتد) تکلیف چیست؟
خوب اصولا کسی که کافر است را جهنمی میدانند. پس باز هم او جهنمی است اگر چه نیاز به دو سال زمان داشت تا بهشتی شود.
حالا فرض کنیم خدا با وجود کفرش او را بهشتی کند چون وقت کافی به او نداده و این را ناعادلانه بداند ( کما اینکه شما اشاره کردید خدا بیش از توان شخصی تکلیف نمیکند) ، در این صورت باید قبول کنیم که ما نمیتوانیم هیچ کافری را جهنمی بدانیم. اگر چه از لحاظ شرعی بگویند او را بکشید. چون نمیدانیم وقت کافی داشته یا نه ؟
لذا این آیاتی که میگوید کفار جهنمی میشوند و کسی که به حال کفر بمیرد فلان و بهمان است، مربوط به همه کفار نیست.
بلکه مربوط به کفاری است که وقت کافی نداشتند. و ممکن است مسلمانها به امر الهی کفاری را بکشند که بهشتی هستند.

این را میتوان نتیجه ی علمی مورد سه دانست که بر اساس برخی فروض خدا را ظالم دانستیم و طبعا باید مثل اشاعره، حسن و قبح را شرعی بدانیم.
و بر اساس برخی فروض، قبول کنیم هر کافری جهنمی نیست و ممکن است خدا دستور بدهد کافری را بکشیم که میداند باید به بهشت برود و بعلاوه این امر خدا بر اساس ظواهر است و ظلم نیست و بر اساس حکمت است و لازمه جهان متزاحم می باشد.

مسلم;998909 نوشت:
با سلام و احترام


نتوانستن در عالم تکلیف معنا ندارد، وگرنه تکلیف بمالایطاق می شود! خداوند هرگز کسی را بیش از توانش تکلیف نمی کند، این خلاف عدالت است؛ اگر کسی واقعا توان ایمان آوردن نداشته باشد تکلیفی بر او نیست اما این حرف درست نیست که فلان کس نمی تواند ایمان بیاورد! کسی که کافر میشود نه اینکه نمی تواند ایمان بیاورد، بلکه نمی خواهد ایمان بیاورد!
عقل و اختیار برای تکلیف و پیدا کردن مسیر درست کفایت می کند، کسی که از این دو نعمت برخوردار باشد می تواند مسیر درست را پیدا کند، وتمام فاکتورهای دیگر مثل تربیت خوب و خانواده و جامعه خوب و نداشتن رذائل اخلاقی و مانند آن نیروهای کمکی به حساب می آیند، وگرنه شخص بئون آن هم می تواند مسیر درست را برود؛ البته خداوند برای کسانی که از این نیروهای کمکی بی بهره بوده اند در آخرت جبران خواهد کرد.

سلام
قبول دارم که انسان توانایی های بزرگی دارد.
با توضیحات شما این طور مثال میزنم.

فرض میکنیم همیشه انسان توانایی هایش بیش از موانع است.

مثلا توان انسان 100 است.
ولی موانع همیشه کمتر از 100 است.

در این حالت هر دو نفر توانایی گذر از موانع را دارند و میتوانیم از هر دو توقع بهشتی شدن داشته باشیم.
1
اما آیا این توانایی 100 به صورت بالفعل قبل از بلوغ و تکلیف در او وجود دارد؟
2
یا هنگام تکلیف و بلوغ این توانایی به صورت بالفعل بر او نازل میشود؟ یا فرد به آن می رسد ؟
3
یا این توانایی در هنگام بلوغ بالقوه است و بعد از تکلیف باید تلاش کند تا بتواند به توانایی 100 برسد و بالفعلش کند؟

به نظر می رسد شماره سه معقول تر و موجه تر است. چون اگر اولی درست باشد به نظر میرسد او را باید مکلف میدانستیم نه کسی که هنوز کودک است ... دومی هم درباره تکلیف از یک جهت بعید و از جهتی اثبات نشده است. بعدش در این است که فرض کنیم چیزی بر ما نازل میشود اما اگر این موضوع را به مانند رشد بدانیم ( کما اینکه در قران از تعبیر رشد استفاده شده است ) ، خودمان در زمان تکلیف چنین توانی را حس نکردیم که مثلا توانایی ایمان ما از بالقوه تبدیل به بالفعل شده است.
اما به هر حال اگر این مورد درست باشد، راحت ترین و بی مشکل ترین پاسخ خواهد بود.

اما اگر سومی درست باشد ( کما اینکه مفهوم رشد یک مفهوم تشکیکی و زمان بر است. یعنی اگرچه او بالقوه چنین رشدی دارد ولی برای بالفعل شدنش نیاز به زمان دارد ) ، بالاخره این تلاش ها زمان بر است.
ممکن است فردی تا بخواهد از کفر دست کشیده و ایمان بیاورد دو سال طول بکشد.
اگر قبل از این دو سال بمیرد ( به قول معروف جهان دار تزاحم و اختیار است و انسانها نیز لازم است اختیار داشته باشند تا کسی را بکشند مخصوصا اگر کافر باشد که دستور الهی هم دارند. از طرفی به خاطر دار تزاحم، مرگ هم اتفاق می افتد) تکلیف چیست؟
خوب اصولا کسی که کافر است را جهنمی میدانند. پس باز هم او جهنمی است اگر چه نیاز به دو سال زمان داشت تا بهشتی شود.
حالا فرض کنیم خدا با وجود کفرش او را بهشتی کند چون وقت کافی به او نداده و این را ناعادلانه بداند ( کما اینکه شما اشاره کردید خدا بیش از توان شخصی تکلیف نمیکند) ، در این صورت باید قبول کنیم که ما نمیتوانیم هیچ کافری را جهنمی بدانیم. اگر چه از لحاظ شرعی بگویند او را بکشید. چون نمیدانیم وقت کافی داشته یا نه ؟
لذا این آیاتی که میگوید کفار جهنمی میشوند و کسی که به حال کفر بمیرد فلان و بهمان است، مربوط به همه کفار نیست.
بلکه مربوط به کفاری است که وقت کافی نداشتند. و ممکن است مسلمانها به امر الهی کفاری را بکشند که بهشتی هستند.

این را میتوان نتیجه ی علمی مورد سه دانست که بر اساس برخی فروض خدا را ظالم دانستیم و طبعا باید مثل اشاعره، حسن و قبح را شرعی بدانیم.
و بر اساس برخی فروض، قبول کنیم هر کافری جهنمی نیست و ممکن است خدا دستور بدهد کافری را بکشیم که میداند باید به بهشت برود و بعلاوه این امر خدا بر اساس ظواهر است و ظلم نیست و بر اساس حکمت است و لازمه جهان متزاحم می باشد.

با سلام و احترام

اللیل والنهار;998913 نوشت:
فقط همچنان یه نقطه تاریک در این مورد تو ذهنم هست که بلاخره علت و سبب اینکه مثلا من در خانواده خوب باشم یا دیگری بد یا بلاعکس چیه؟ با اینکه خود این کودک در انتخاب این موضوع هیچ نقشی ندارد و در همه این موارد فقط در مورد موضوعاتی که خارج از توان و تغییر فرد هست دارم سوال رو میپرسم

و اینکه بعدا می تونه تغییر بده یا نه رو میدونم و برام قابل هضم هست

آیا توانمندی در فرد وجود داشته که تفاوتی هم بوده یا نه بلاخره لازمه این دنیا اینکه یکی اینطور و با اون شرایط بلاخره به دنیا بود و یکی دیگه در شرایط دیگر و این موضوع کاملا به صورتی با توجه به علتها و سببهاش اجباری است در بدو تولد برای اون کودک نمیگم این اجبار از طرف خداوند هست همون کم کاری والدین رو در نظر بگیریم

ببینید پیش فرض چنین ابهاماتی این است که خداوند انسان ها را از قبل آفریده و آماده کرده و سپس نوزاد «الف» را به خانواده «ب» و نوزاد «ج» را به خانواده «د» می فرستد و...؛ در حالی که اینطور نیست! همانطور که جسم کودک بر اثر ژنتیک پدر و مادرو سایر عوامل شکل گرفته و به وجود می آید، از بستر رشد همین جسم است که نفس و روح او هم حادث میشود. بنابراین همانطور که به لحاظ جسمی نمیشود بچه یک پدر مادر در خانواده دیگری به دنیا بیاید چون با هم همخوانی ندارند، به لحاظ روحی هم اینچنین است. بچه هر خانواده ای نمی تواند در خانواده دیگر به وجود بیاید، چون او در این بستر شکل گرفته، نه اینکه به این خانواده فرستاده شده باشد!

هر کسی تمام خصوصیات جسمی و روحی اش برگرفته از خانواده ای است که در آن متولد شده! هر کسی معلول علل خویش است چه به لحاظ جسمی وچه به لحاظ روحی! اصلا نشدنی است که من در یک خانواده دیگر به دنیا بیایم! اینطور نیست که من از قبل آفریده شده باشم و سپس به این خانواده ای که الان هستم فرستاده شده باشم، بلکه شکل گیری علتی با ویژگی های خاص موجب بروز معلولی به نام «من» شده که متناسب با همان ویژگی های علتم است.
اصلا قبل از اینکه به دنیا بیایم «من»ی وجود نداشته، این «من» معلول این علت است و بس!

مثال واضح تر بچه های انواع موجودات است، بچه دو اسب نمی تواند گوسفند باشد، به خاطر اینکه علت به وجود آمدن او دو اسب هستند؛ نه اینکه از قبل یک کره اسب آفریده شده و سپس برای این دو پدر و مادر فرستاده شده باشد! هر معلولی که به وجود می آید متناسب با علتش است.

امیدوارم روشن شده باشد

خباء;998943 نوشت:
با توضیحات شما این طور مثال میزنم.

فرض میکنیم همیشه انسان توانایی هایش بیش از موانع است.

مثلا توان انسان 100 است.
ولی موانع همیشه کمتر از 100 است.

در این حالت هر دو نفر توانایی گذر از موانع را دارند و میتوانیم از هر دو توقع بهشتی شدن داشته باشیم.
1
اما آیا این توانایی 100 به صورت بالفعل قبل از بلوغ و تکلیف در او وجود دارد؟
2
یا هنگام تکلیف و بلوغ این توانایی به صورت بالفعل بر او نازل میشود؟ یا فرد به آن می رسد ؟
3
یا این توانایی در هنگام بلوغ بالقوه است و بعد از تکلیف باید تلاش کند تا بتواند به توانایی 100 برسد و بالفعلش کند؟

به نظر می رسد شماره سه معقول تر و موجه تر است. چون اگر اولی درست باشد به نظر میرسد او را باید مکلف میدانستیم نه کسی که هنوز کودک است ... دومی هم درباره تکلیف از یک جهت بعید و از جهتی اثبات نشده است. بعدش در این است که فرض کنیم چیزی بر ما نازل میشود اما اگر این موضوع را به مانند رشد بدانیم ( کما اینکه در قران از تعبیر رشد استفاده شده است ) ، خودمان در زمان تکلیف چنین توانی را حس نکردیم که مثلا توانایی ایمان ما از بالقوه تبدیل به بالفعل شده است.
اما به هر حال اگر این مورد درست باشد، راحت ترین و بی مشکل ترین پاسخ خواهد بود.

اما اگر سومی درست باشد ( کما اینکه مفهوم رشد یک مفهوم تشکیکی و زمان بر است. یعنی اگرچه او بالقوه چنین رشدی دارد ولی برای بالفعل شدنش نیاز به زمان دارد ) ، بالاخره این تلاش ها زمان بر است.
ممکن است فردی تا بخواهد از کفر دست کشیده و ایمان بیاورد دو سال طول بکشد.
اگر قبل از این دو سال بمیرد ( به قول معروف جهان دار تزاحم و اختیار است و انسانها نیز لازم است اختیار داشته باشند تا کسی را بکشند مخصوصا اگر کافر باشد که دستور الهی هم دارند. از طرفی به خاطر دار تزاحم، مرگ هم اتفاق می افتد) تکلیف چیست؟
خوب اصولا کسی که کافر است را جهنمی میدانند. پس باز هم او جهنمی است اگر چه نیاز به دو سال زمان داشت تا بهشتی شود.
حالا فرض کنیم خدا با وجود کفرش او را بهشتی کند چون وقت کافی به او نداده و این را ناعادلانه بداند ( کما اینکه شما اشاره کردید خدا بیش از توان شخصی تکلیف نمیکند) ، در این صورت باید قبول کنیم که ما نمیتوانیم هیچ کافری را جهنمی بدانیم. اگر چه از لحاظ شرعی بگویند او را بکشید. چون نمیدانیم وقت کافی داشته یا نه ؟
لذا این آیاتی که میگوید کفار جهنمی میشوند و کسی که به حال کفر بمیرد فلان و بهمان است، مربوط به همه کفار نیست.
بلکه مربوط به کفاری است که وقت کافی نداشتند. و ممکن است مسلمانها به امر الهی کفاری را بکشند که بهشتی هستند.

با سلام و احترام
بحث را پیچیده می کنید، اصلا زمان اهمیتی ندارد، و توانایی کشف حقیقت در هر کسی که عقل و اختیار داشته باشد هم فعلیت دارد؛ آنچه که در آیات و روایات از آن تعبیر شده است در یک کلام «اتمام حجت» است؛ اگر بر کسی حجت تمام شود طبیعتا در آخرت و حتی گاهی در دنیا عذاب خواهد شد، اما اگر کسی حجت بر او تمام نشود بستگی دارد که در این جهالت و عدم اتمام حجت مقصر باشد یا خیر.

مسلم;998951 نوشت:
با سلام و احترام
بحث را پیچیده می کنید، اصلا زمان اهمیتی ندارد، و توانایی کشف حقیقت در هر کسی که عقل و اختیار داشته باشد هم فعلیت دارد؛ آنچه که در آیات و روایات از آن تعبیر شده است در یک کلام «اتمام حجت» است؛ اگر بر کسی حجت تمام شود طبیعتا در آخرت و حتی گاهی در دنیا عذاب خواهد شد، اما اگر کسی حجت بر او تمام نشود بستگی دارد که در این جهالت و عدم اتمام حجت مقصر باشد یا خیر.

سلام

اگر به سخن خویش دقت کنید
شما کشف حقیقت را بالفعل میدانید.
در حالی که کفار زیادی داریم که برای همین کشف حقیقت سالها وقت گذاشتند و مسلمان شدند.
اینکه اسلام تحقیقی است برای چیست؟ برای اینکه بالفعل به دست نمی اید.
بحث پیچیده نیست کمی وقت میخواهد که شما صرف کنید.
موفق باشید

سلام

خباء;998953 نوشت:
اگر به سخن خویش دقت کنید
شما کشف حقیقت را بالفعل میدانید.
در حالی که کفار زیادی داریم که برای همین کشف حقیقت سالها وقت گذاشتند و مسلمان شدند.
اینکه اسلام تحقیقی است برای چیست؟ برای اینکه بالفعل به دست نمی اید.
بحث پیچیده نیست کمی وقت میخواهد که شما صرف کنید.

منظورم این است که ابزار کشف حقیقت در همه فعلیت دارد، دستیابی به این ابزار زمان بر نیست!
همه چیز در گرو دو چیز است:
الف) ابزار کشف حقیقت که در همه انسانهای بالغ فعلیت دارد
ب) کشف حقیقت: که بنده عرض کردم از آن تعبیر به «اتمام حجت» شده است، ممکن است برای یک نفر با شنیدن یک آیه اتفاق بیفتد و ممکن است برای برخی سال ها به طول انجامد؛ اما به هر حال هر وقت حجت اتمام شد کار تمام است.
اختلاف و تفاوتی در کلام ما نیست، بنده همان چیزی که شما فرمودید را با اندکی تغییر به زبان ساده عرض کردم

مسلم;998954 نوشت:
منظورم این است که ابزار کشف حقیقت در همه فعلیت دارد، دستیابی به این ابزار زمان بر نیست!
همه چیز در گرو دو چیز است:
الف) ابزار کشف حقیقت که در همه انسانهای بالغ فعلیت دارد
ب) کشف حقیقت: که بنده عرض کردم از آن تعبیر به «اتمام حجت» شده است، ممکن است برای یک نفر با شنیدن یک آیه اتفاق بیفتد و ممکن است برای برخی سال ها به طول انجامد؛ اما به هر حال هر وقت حجت اتمام شد کار تمام است.
اختلاف و تفاوتی در کلام ما نیست، بنده همان چیزی که شما فرمودید را با اندکی تغییر به زبان ساده عرض کردم

خوب من سه چیز گفتم که مورد سوم به نظرم معقول تر بود.
همین اتمام حجت زمان می برد. یکباره که اتفاق نمیافتد.

اگر کسی کافر بود و دوسال نیاز داشت، به حکم آیات کافر جهنمی است ولی در واقع این شخص نباید جهنم برود.

خباء;998956 نوشت:
اگر کسی کافر بود و دوسال نیاز داشت، به حکم آیات کافر جهنمی است ولی در واقع این شخص نباید جهنم برود.


برادر عزیز بنده هم که زمان تعیین نکردم، بنده عرض کردم جهنم رفتن شخص درگرو اتمام حجت است؛ «اتمام حجت» آنچه را که دغدغه شماست را هم در بر می گیرد؛ به شرط آنکه خودش در این عدم اتمام حجت مقصر نباشد؛ وگرنه شخص اگر شصت سال هم بر او اتمام حجت نشده باشد و در این مسئله هم مقصر نباشد به جهنم نخواهد رفت!
موضوع قفل شده است