جمع بندی جبر و اختیار در نظر فقها

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جبر و اختیار در نظر فقها

قول سدید;997071 نوشت:

رخی از فقیهان و اصولیان شیعی برای توضیح اختیار آدمی، ضرورت علّی در فاعلیت موجودات مختار را انکار نمودند. در نظر ايشان، قاعده ضرورت علّی در علّت‌هاي موجَب (مجبور) سريان دارد؛ ولي در علت‌هاي مختار قابل اجرا نيست؛ بنابراين جايگاه قاعده فقط علّت‌هاي تامّه موجَب است، نه مختار؛ زيرا فاعل مختار نسبت به فعل و ترك، دست و پايش بسته نيست و سلطنت ذاتي دارد و تا زماني كه فعل را انجام نداده‌ است، همواره در برابر او دو راه وجود دارد كه مي‌تواند هر كدام را برگزيند؛ بنابراين معنا ندارد قبل از انجام فعل، تحققش ضروري گردد.
از این منظر، فاعل مختار بر فعل و ترك، سلطه ذاتي دارد و هيچ‌گاه نسبت به انجام آن مجبور نخواهد بود و فعل و معلول با وجود علّت تامّه واجب نمي‌شود مگر پس از انجام آن (ضرورت لاحق). بنابراین، ضرورت علّی دو قسم است: ضرورت سابق و ضرورت لاحق. در فاعل های موجَب، هر دو ضرورت وجود دارد. اما در فاعل های مختار، فقط ضرورت لاحق وجود دارد.
آیت الله نائینی و آیت الله خوئی و شهید صدر و علامه جعفری از این دسته اند. به باور آنها بعد از تجمع علل و شکل گیری اراده، باز هم نفس مختار است که چنین بکند یا نکند. در واقع، در مورد افعال انسانی، علل سابق (علل بیرونی یا درونی از جمله علم و اراده)، علت تمام کننده نیستند. تنها در صورتی فعل محقق می شود که من وقوعش را طلب کنم. از این رو، فعل اختیاری فعلی است که مطلوب من است

سلام

این مطلب برام مبهم مونده بودش.

ممنون میشم مقداری بیشتر توضیح بدین.

مگر علیت ضرورت عقلی نیست؟ پس چرا در مورد انسان جاری نشه؟!

سلطنت و طلب غیر از اراده هستند؟ دقیقا چین؟

آیا نمیشه در مورد آنها اصل علیت را مطرح کرد؟ چرا؟!

همه آیات عظام چنین نظری دارن؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

ایرانمهر;997243 نوشت:
سلام

این مطلب برام مبهم مونده بودش.

ممنون میشم مقداری بیشتر توضیح بدین.

مگر علیت ضرورت عقلی نیست؟ پس چرا در مورد انسان جاری نشه؟!

سلطنت و طلب غیر از اراده هستند؟ دقیقا چین؟

آیا نمیشه در مورد آنها اصل علیت را مطرح کرد؟ چرا؟!

همه آیات عظام چنین نظری دارن؟

سلام و عرض ادب

مطلب مذکور منسوب به برخی از فقها است که البته از جهاتی با هم اختلاف نظر نیز دارند.

در اسرع وقت به نظرات این متفکران می پردازم و نقاط قوت و ضعف آنها را بر می شمرم.

قول سدید;997626 نوشت:
سلام و عرض ادب

مطلب مذکور منسوب به برخی از فقها است که البته از جهاتی با هم اختلاف نظر نیز دارند.

در اسرع وقت به نظرات این متفکران می پردازم و نقاط قوت و ضعف آنها را بر می شمرم.

سلام و عرض ادب و قبولی طاعات و عبادات

مرحوم نائینی بر این باور بودند که سیر انجام یک فعل اختیاری از سوی انسان از این قرار است: تصور فعل، تصدیق به فایده اش، شوق به فعل، اراده انجام فعل، طلب و تاثیر نفس بر عضلات، حرکت عضلات و تحقق فعل.

بنابراین، میان اراده و حرکت عضلات، مرتبه ای به نام طلب و تاثیر نفس بر فعل است که اختیار آدمی ناشی از همین قسمت است.

در واقع، انسان از این جهت مختار است که بعد از تحقق تصور و تصدیق و شوق و اراده، هنوز فعل محقق نمی شود و اینطور نیست که فعل معلول اراده و اراده معلول علل سابق باشند بلکه در این میان، چیزی به عنوان طلب وجود دارد که اساسا معلول اراده نیست و به همین جهت، از پیش تعیین شده نیست و مقهور علل سابق درونی و بیرونی نیست.

از این منظر، طلب فعل نفس است برخلاف اراده که عارض بر نفس و منفعل از علل سابق است.

نفس نسبت به طلب و تاثیرش بر فعل، مشمول ضرورت علّی نیست؛ یعنی اینطور نیست که وقوع فعل، نسبت به علل سابق همچون اراده و یا حتی خود نفس، ضرورت سابق داشته باشند.

برای مطالعه بیشتر، رک: صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج2، ص34.

اما شهید صدر به جای مفهوم طلب، از مفهوم سلطنت استفاده می کند.

از این منظر، میان اراده و فعل چیزی به نام طلب نداریم. آدمی مختار است چرا که مسلط است نسبت به فعل یا ترک فعل.

در واقع، من چون نسبت به فعلم کنترل دارم و می توانم آن را ترک کنم یا انجام دهم، فاعل مختارم.

در این مورد، فعل اختیاری تخصصا از حوزه ضرورت سابق خارج است؛ نه این فعل اختیاری ضرورت سابق را تخصیص بزند.

بنابراین، هر فعلی مشمول ضرورت سابق از سوی علل پیشین است مگر فعل اختیاری آدمی که مشمول ضرورت سابق نیست و تا وقتی فعل محقق نشده، امکان فعل و ترک پابرجاست.

برای مطالعه بیشتر، رک: صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج2، صص34-38.

محقق خوئی نیز معتقدند فعل را معلول اراده بدانیم یا معلول طلب بدانیم، در هر صورت، مشمول ضرورت سابق نمی شود چرا که ضرورت سابق ناشی از سنخیت معلول با علت است. در واقع، معلول در مرتبه ذات علت وجود دارد و به همین جهت، قبل از وقوع معلول، معلول ضرورت سابق دارد.

اما چون در افعال اختیاری، اساسا فعل و فاعل از دو سنخند و سنخیت ندارند، پس فعل قبل از وقوع در مرتبه ذات فاعل، وجود نداشته تا ضرورت سابق داشته باشد.

برای مطالعه بیشتر، رک: خوئی، سیدابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، ج2، صص58-59.

بنابراین، تمامی فقهای مذکور، اصل علیت و ضرورت سابق را در فاعل طبیعی غیرمختار می پذیرند

اما ضرورت سابق را در مورد فاعل مختار نمی پذیرند؛ یعنی معتقدند که ضرورت سابق فقط در مورد فاعل های طبیعی است.

مستند همه فقهای مذکور وجدان و علم حضوری است. نهایتا محقق خوئی کوشید نشان بدهد که ضرورت سابق ناشی از سنخیت است و این مطلب فقط در مورد فاعل طبیعی جاری است.

به هر حال، آنها میخواهند اثبات کنند که اولا ضرورت علّی (ضرورت سابق یا ضرورت بالغیر) با اختیار آدمی (امکان فعل و ترک) ناسازگار است. از این رو، تنها راه رهایی از این تعارض، نفی ضرورت سابق در مورد فاعلیت انسانی است. بنابراین، افعال اختیاری انسان مشمول ضرورت سابق نیستند.

از توضیحاتی که بدست می آید گویی آنها درصدد تخصیص قاعده ضرورت سابق هستند. اما با دقت بیشتر روشن می شود که به باور آنها، این قاعده اساسا شامل افعال اختیاری انسان نمی شد تا لازم باشد آن را تخصیص بزنیم بلکه اصطلاحا افعال اختیاری انسان تخصصا از این اصل خارج است.

بنابراین، افعال آدمی اختیاری است چرا که اصلا علم و شوق و اراده، وقوع فعل را از پیش تعیین شده نمی کنند بلکه علت اصلی فعل خود انسان است؛ و انسان حتی بعد از تجمیع علم و شوق و اراده، همچنان نسبت به فعل و ترک کاری مسلط است و می تواند آن را انجام بدهد یا ترک کند.

اما همانطور که سابقا در تاپیکی که نقل قول فرمودید گذشت، اصل ضرورت سابق اساسا اصل نامعقول و نادرستی است و نیازی نیست که واسطه ای میان اراده و فعل، به نام طلب را فرض بگیریم و یا نیازی نیست که نشان بدهیم این اصل فقط در مورد فاعل طبیعی جاری است. بلکه همانطور که سابقا توضیح داده شد اساسا اصل ضرورت سابق، اصل نادرستی است؛ خواه در افعال طبیعی و خواه در افعال اختیاری.

به باور درست، انسان مسلط بر اراده است. اراده انسان بر انجام کاری، کیفیت عارض بر نفس و معلول علل سابق همچون علم و شوق نیست؛ بلکه اراده فعل نفس انسانی است و انسان نسبت به آن کاملا مسلط است و حتی بعد از وقوع اراده و قبل از وقوع مراد، انسان می تواند تغییرش بدهد. به باور درست، اراده مشمول ضرورت سابق نیست یعنی چنین نیست که قبل از وقوع اراده، اراده از پیش تعیین شده باشد و علل سابقش وقوعش را ضرورت بخشیده بودند بلکه اساسا اراده تا زمانی که من ایجادش نکرده باشم، محقق نمی شود و ضرورت لاحق نمی یابد. بعد از وقوع اراده توسط من است که اراده ضرورت لاحق می یابد.

در مبحث جبر و اختیار آنچه کمتر توجه میشود این است که حوزه تاثیر یک عمل را صرفا در همان مقطع در نظر میگیرند. مثلا در یک مقطع زمانی در نظر گرفته میشود که در آن مقطع یک انسان بر انجام یا عدم انجام فعلی مختار تصور میشود. مثلا فرض کنید انسانی در محل انجام قتلی است. میتواند قتل کند میتواندنکند. لذا بیان میشود که مختار است. مساله این است که حوضه تاثیر یک عمل فراتر از یک مقطع زمانی است. بدین معنی بی نهایت امر در واقع شدن یکی از دو حالت تاثیر میگذارد که اهم آن قابل ذکر است ولی بسیاری نیز به دلیل گستردگی و پیچیدگی مساله قابل بیان نیست ولی وجود دارد. مثلا در ارتکاب یا عدم ارتکاب قتل بسیاری از عوامل چون تربیت خانوادگی ، میزان سرایت قوانین موضوعی ، حالات روانی فرد، ژنتیک فرد و ... بیشمار عامل در ارتکاب یکی از دو حالت تاثیر گذار است. نکته در اینجاست که تمامی این عوامل را میتوان در دو دسته کلی دسته بندی کرد که علی رغم تکثر این عوامل کلیه این عوامل را شامل میشود به این صورت:
فرد چیزی به جز ترکیب این دو نیست:
1-عوامل ژنتیک
2-عوامل محیطی

حاصل جمع این دو مورد در هر مقطعی دقیقا مشخص خواهد کرد که چه عملی تحقق می یابد. یعنی اگر برای هر فردی کلیه عوامل فوق را بدانید (فرض کنید یک ابرکامپیوتری موجود باشد که توانایی گردآوری و تحلیل همه عوامل را داشته باشد) دقیقا و دقیقا میتوانید مشخص کنید که فرد مرتکب قتل خواهد شد یا نخواهد شد. از این باب میتوان اختیار را بکلی فاقد اعتبار دانست.

manmehdiam;997768 نوشت:
در مبحث جبر و اختیار آنچه کمتر توجه میشود این است که حوزه تاثیر یک عمل را صرفا در همان مقطع در نظر میگیرند. مثلا در یک مقطع زمانی در نظر گرفته میشود که در آن مقطع یک انسان بر انجام یا عدم انجام فعلی مختار تصور میشود. مثلا فرض کنید انسانی در محل انجام قتلی است. میتواند قتل کند میتواندنکند. لذا بیان میشود که مختار است. مساله این است که حوضه تاثیر یک عمل فراتر از یک مقطع زمانی است. بدین معنی بی نهایت امر در واقع شدن یکی از دو حالت تاثیر میگذارد که اهم آن قابل ذکر است ولی بسیاری نیز به دلیل گستردگی و پیچیدگی مساله قابل بیان نیست ولی وجود دارد. مثلا در ارتکاب یا عدم ارتکاب قتل بسیاری از عوامل چون تربیت خانوادگی ، میزان سرایت قوانین موضوعی ، حالات روانی فرد، ژنتیک فرد و ... بیشمار عامل در ارتکاب یکی از دو حالت تاثیر گذار است. نکته در اینجاست که تمامی این عوامل را میتوان در دو دسته کلی دسته بندی کرد که علی رغم تکثر این عوامل کلیه این عوامل را شامل میشود به این صورت:
فرد چیزی به جز ترکیب این دو نیست:
1-عوامل ژنتیک
2-عوامل محیطی

حاصل جمع این دو مورد در هر مقطعی دقیقا مشخص خواهد کرد که چه عملی تحقق می یابد. یعنی اگر برای هر فردی کلیه عوامل فوق را بدانید (فرض کنید یک ابرکامپیوتری موجود باشد که توانایی گردآوری و تحلیل همه عوامل را داشته باشد) دقیقا و دقیقا میتوانید مشخص کنید که فرد مرتکب قتل خواهد شد یا نخواهد شد. از این باب میتوان اختیار را بکلی فاقد اعتبار دانست.

سلام و عرض ادب

در تاپیک «اختیار چیست» (http://www.askdin.com/showthread.php?t=63016&page=21) مفصلا توضیح دادم که به نظرم علت اصلی وقوع فعل من هستم نه علل بیرونی و درونی همچون تعلیم و تربیت خانوادگی و یا علم و شوق درونی و ...

در واقع، همه این امور در تحدید و مرزبندی گزینه های رو به روی من موثرند ولی در فعل اختیاری، نهایتا این من هستم که یکی از آنها را بر می گزینم. این گزینش، همان اراده و تصمیم بر انجام کار است که من بر آن مسلطم به گونه ای که با این که به کاری شوق دارم ولی میتوانم آن را انجام ندهم و یا اگرچه با دین و آئین خاصی بزرگ شده ام اما می توانم نهایتا از آن روی برگردانم و به گونه دیگری زندگی کنم.

این مطلب با درون بینی دریافت می شود و شواهد اجتماعی نیز گویای برخورداری از این قدرت و سلطه درونی است.

نهایتا ممکن است گفته شود چون هر معلولی از جمله فعل اختیاری من، مشمول اصل علیت و ضرورت سابق است، پس باید پیش از وقوع توسط علل خودش ضرورت یافته باشد. در این صورت، من نسبت به آن تسلطی ندارم.

در پاسخ گفتنی است که اولا آنچه به عنوان علت انتخاب گفته میشود، حقیقتا زمینه سازند نه علت. ثانیا علت حقیقی فعل، خودم هستم. ثالثا هیچ معلولی قبل از وقوعش ضرورت نمی یابد بلکه بعد از وقوعش ضرورت می یابد. بنابراین، فعلی که من انجام می دهم و بر آن مسلطم، تا زمانی که تحققش نبخشم، در حیطه ممکنات بوده و صرفا بعد از تحققش توسط من، ضرورت لاحق (نه ضرورت سابق) می یابد.

بنابراین، همواره تا قبل از وقوع فعل، آن فعل، در حیطه ممکنات بود و من نسبت به آن مسلط بودم و امکان فعل و ترک داشتم ولی همین که من خودم (نه علل بیرونی و درونی که حقیقتا زمینه سازند و گزینه ها را قبض و بسط می دهند اما حقیقتا یکی از آنها را متعین نمی سازند)، یکی از آنها را برگزینم، آن کار محقق شده و ضرورت می یابد.

قول سدید;997771 نوشت:
حقیقتا زمینه سازند نه علت.

قول سدید;997771 نوشت:
در واقع، همه این امور در تحدید و مرزبندی گزینه های رو به روی من موثرند ولی

قطعا به طول کل که نمیتوانید نفی کنید چرا که در این صورت دست کم فلسفه تعلیم و تربیت هم زیر سوال میرود.

صحبت سر همین «من» هست.
به باور این مخلص :
من = ژنتیک +محیط
و این تساوی یک تسای دقیق است. و متغیر دیگری به طرف دوم این تساوی نمیتوانید اضافه کنید. به دیگر سخن اگر تمامی اجزای «ژنتیک» به اضافه تمامی اجزای «محیط» را از «من» کسر کنید چیزی ته ظرف نمیماند. هیچ چیز نمیماند. حال آنکه شما قائلید که اگر این دو را کسر کنیم هنوز بخش اهم «من» بر جای خودش باقی است.

سوال من این است که در ظرفی که «من» قرار دارد اگر ژنتیک و محیط را بردارید چه چیزی در ظرف خواهید یافت؟

manmehdiam;997775 نوشت:
قطعا به طول کل که نمیتوانید نفی کنید چرا که در این صورت دست کم فلسفه تعلیم و تربیت هم زیر سوال میرود.

صحبت سر همین «من» هست.
به باور این مخلص :
من = ژنتیک +محیط
و این تساوی یک تسای دقیق است. و متغیر دیگری به طرف دوم این تساوی نمیتوانید اضافه کنید. به دیگر سخن اگر تمامی اجزای «ژنتیک» به اضافه تمامی اجزای «محیط» را از «من» کسر کنید چیزی ته ظرف نمیماند. هیچ چیز نمیماند. حال آنکه شما قائلید که اگر این دو را کسر کنیم هنوز بخش اهم «من» بر جای خودش باقی است.

سوال من این است که در ظرفی که «من» قرار دارد اگر ژنتیک و محیط را بردارید چه چیزی در ظرف خواهید یافت؟

سلام و عرض ادب

بنده کاملا قبول دارم که انسان متاثر از ژنتیک و محیط است. حتی در تاپیک سابق به این نکته تاکید کرده بودم که آنچه من یاد میگیرم و به آن معتقد میشوم و یا تحت تاثیر محیط امیال و عواطف خاصی پیدا میکنم، نحوه وجود من است نه عوارض ضمیمه شده بر من. یعنی نسبت آنها به من، مثل نسبت رنگ بر دیوار نیست.

با این حال، من مقهور این امور نیستم چرا که
اولا من از قدرت تفکر و تامل و مقایسه برخوردارم و می توانم داده های محیطی را مورد بررسی قرار بدهم و یا آنها را نقد کنم و کنارشان بگذارم. کافی است به کسانی که از خانواده مسیحی بودند و بعدا مسلمان شدند (یا بالعکس) بنگریم یا به انقلاب های علمی در جامعه علمی دقت کنیم و ...
ثانیا من همواره نسبت به یک فعل اختیاری (نه هر فعلی که از من صادر میشود) خودم را مسلط می یابم به گونه ای که می توانم آن را انجام یا ترک کنم. در آن تاپیک مثال های متعددی برای این امر بیان شد که نشانگر آن است که من همواره با گزینه های متعددی روبرو هستم که آنها را از محیط بیرونی یا تفکر درونی وام گرفته ام اما نهایتا این من هستم که یکی از آنها را برمی گزینم و متعین میکنم.

قول سدید;997804 نوشت:
بنده کاملا قبول دارم که انسان متاثر از ژنتیک و محیط است.

انسان متاثر از این دو نیست بلکه :
انسان حاصل ژنتیک و محیط است. تمام انسان ترکیب این دو است. چیزی بیش از این دو وجود ندارد.

قول سدید;997804 نوشت:
اولا من از قدرت تفکر و تامل و مقایسه برخوردارم
دقت بفرمایید که نحوه تفکر و اصلا خود تفکر شما حاصل ژنتیک و محیط است. ژنتیک و محیط تعیین میکند که شما در آن مقطع خاص چگونه بیاندیشید و ترجیحات شما به چه گونه باشد.

من همچنان علاقه مندم که به این سوال پاسخ داده شود. که اگر شما میفرمایید ژنتیک و محیط را از «من» بردارید چه چیزی میماند.
برای تبیین دیدگاه شما نسبت به انسان و مفهوم خود و خویشتن لطفا در مورد مفهومی یا چیزی سخن بگویید که آثار محیط و ژنتیک به طور کامل از آن حذف شده است.

manmehdiam;997884 نوشت:
انسان متاثر از این دو نیست بلکه :
انسان حاصل ژنتیک و محیط است. تمام انسان ترکیب این دو است. چیزی بیش از این دو وجود ندارد.

دقت بفرمایید که نحوه تفکر و اصلا خود تفکر شما حاصل ژنتیک و محیط است. ژنتیک و محیط تعیین میکند که شما در آن مقطع خاص چگونه بیاندیشید و ترجیحات شما به چه گونه باشد.

من همچنان علاقه مندم که به این سوال پاسخ داده شود. که اگر شما میفرمایید ژنتیک و محیط را از «من» بردارید چه چیزی میماند.
برای تبیین دیدگاه شما نسبت به انسان و مفهوم خود و خویشتن لطفا در مورد مفهومی یا چیزی سخن بگویید که آثار محیط و ژنتیک به طور کامل از آن حذف شده است.

بنده با درون بینی و شواهد اجتماعی بر مدعای خودم استدلال کردم.

اما در عبارات شما دلیلی به سود مدعایتان دلیلی ندیدم.

manmehdiam;997884 نوشت:

دقت بفرمایید که نحوه تفکر و اصلا خود تفکر شما حاصل ژنتیک و محیط است. ژنتیک و محیط تعیین میکند که شما در آن مقطع خاص چگونه بیاندیشید و ترجیحات شما به چه گونه باشد.

سلام و عرض ادب

چرا دوقلوهای یکسان ، که در یک محیط و با یک ژنتیک هستند ، متفاوت از یکدیگر انتخاب می کنند؟

بسیاری از دوستان تفویض و اختیار را با هم خلط می کنند .

تفویض امر مقابل جبر است

اما اختیار امری بین جبر و تفویض است!

امری که جبری نباشد تفویض است

اما انسان های دارای تفویض امور نیستند

بلکه دارای اختیار در امور هستند!

برای در ک اختیار می توان بازی های نقش آفرینی را مثال زد

[="Arial"]

شروحیل;997964 نوشت:
سلام و عرض ادب

چرا دوقلوهای یکسان ، که در یک محیط و با یک ژنتیک هستند ، متفاوت از یکدیگر انتخاب می کنند؟

بسیاری از دوستان تفویض و اختیار را با هم خلط می کنند .

تفویض امر مقابل جبر است

اما اختیار امری بین جبر و تفویض است!

امری که جبری نباشد تفویض است

اما انسان های دارای تفویض امور نیستند

بلکه دارای اختیار در امور هستند!

برای در ک اختیار می توان بازی های نقش آفرینی را مثال زد


سلام
دوست عزیزم manmehdiam اشاره درستی داشتند که انسان حاصل محیط و وراثت هست و تنها این دو عامل هست که مسبب افعال انسانی است
و شما اشاره جالبی داشتید که حتی شرایط مشابه منجر به اراده های متفاوت میشود
در این مورد خواستم بگوئیم شرایط دوقلو های همسان تقریبا مشابه به هم هستند نه عین هم عین هم یعنی اینکه در زمان و مکان هم یکسان باشند که این یعنی یک شی و یک موجود و ما میدانیم که دوقلوهای همسان هر چند شرایط یکسان دارند ولی در زمان و مکان هیچگاه یکسان نیستند همین موجب شروع تفاوتها میشود و در نهایت موجب میشود که شما شاهد دو انسان تقریبا شبیه ولی متفاوت میشوید

متحیر;998046 نوشت:

سلام
دوست عزیزم manmehdiam اشاره درستی داشتند که انسان حاصل محیط و وراثت هست و تنها این دو عامل هست که مسبب افعال انسانی است
و شما اشاره جالبی داشتید که حتی شرایط مشابه منجر به اراده های متفاوت میشود
در این مورد خواستم بگوئیم شرایط دوقلو های همسان تقریبا مشابه به هم هستند نه عین هم عین هم یعنی اینکه در زمان و مکان هم یکسان باشند که این یعنی یک شی و یک موجود و ما میدانیم که دوقلوهای همسان هر چند شرایط یکسان دارند ولی در زمان و مکان هیچگاه یکسان نیستند همین موجب شروع تفاوتها میشود و در نهایت موجب میشود که شما شاهد دو انسان تقریبا شبیه ولی متفاوت میشوید

سلام و عرض ادب

همانطور که سابقا عرض شد، هیچ دلیلی به سود این مدعا ارائه نشد.

قول سدید;997917 نوشت:
بنده با درون بینی و شواهد اجتماعی بر مدعای خودم استدلال کردم.

اما در عبارات شما دلیلی به سود مدعایتان دلیلی ندیدم.

شروحیل;997964 نوشت:
سلام و عرض ادب

چرا دوقلوهای یکسان ، که در یک محیط و با یک ژنتیک هستند ، متفاوت از یکدیگر انتخاب می کنند؟

بسیاری از دوستان تفویض و اختیار را با هم خلط می کنند .

تفویض امر مقابل جبر است

اما اختیار امری بین جبر و تفویض است!

امری که جبری نباشد تفویض است

اما انسان های دارای تفویض امور نیستند

بلکه دارای اختیار در امور هستند!

برای در ک اختیار می توان بازی های نقش آفرینی را مثال زد

سلام و عرض ادب

با شما موافقم که الامر بین الامرین نه جبر است و نه تفویض.

اما بهتر است به این نکته توجه داشت که نظریه الامر بین الامرین، ناظر به مساله کلامی فاعلیت الهی و فاعلیت انسان است؛ یعنی آیا فاعلیت الهی با فاعلیت انسان در تعارض است یا نه؟ اشاعره و معتزله قائل به ناسازگاریند و به همین جهت، یکی فاعلیت الهی را ترجیح می دهد و به جبر یا کسب می رسد و دیگری فاعلیت انسانی را ترجیح می دهد و به تفویض.

اما همانطور که مستحضرید نظریه امامان شیعه علیهم السلام از این قرار است که ایندو ناسازگار نیستند و می توان هر دو را با هم پذیرفت. البته توضیح این مطلب نیازمند تاپیک دیگر است.

بنابراین، الامر بین الامرین، ناظر به مساله دیگری است. مساله فعلی از این قرار است که آیا انسان مختار است یا این که مقهور علل بیرونی و درونی. در واقع، مساله حاضر ناظر به اختیار انسان و اصل علیت است و مساله کلامی سابق ناظر به اختیار انسان و فاعلیت خداوند.

متحیر;998046 نوشت:

سلام
دوست عزیزم manmehdiam اشاره درستی داشتند که انسان حاصل محیط و وراثت هست و تنها این دو عامل هست که مسبب افعال انسانی است
و شما اشاره جالبی داشتید که حتی شرایط مشابه منجر به اراده های متفاوت میشود
در این مورد خواستم بگوئیم شرایط دوقلو های همسان تقریبا مشابه به هم هستند نه عین هم عین هم یعنی اینکه در زمان و مکان هم یکسان باشند که این یعنی یک شی و یک موجود و ما میدانیم که دوقلوهای همسان هر چند شرایط یکسان دارند ولی در زمان و مکان هیچگاه یکسان نیستند همین موجب شروع تفاوتها میشود و در نهایت موجب میشود که شما شاهد دو انسان تقریبا شبیه ولی متفاوت میشوید

سلام و عرض ادب

ایشون فرمودند محیط و وراثت تنها دلیل بودن ماست

شما مورد سومی رو اضافه کردید که به معنای یگانه بودن هر کدوم از موجودات هست

یعنی هر موجودی دارای یک واحدیت مختص به خودش هست

یعنی اگر همه موجودات از یک پدر مادر باشن
و در یک محیط بزرگ بشن
باز هم با هم تفاوت هایی خواهند داشت
و یکسان نخواهند بود!

این اثبات می کنه که به جز محیط و وراثت ، مورد سومی که همون اراده ماست ، در روند مسیر زندگی ما دخیل هست


[=IRANSans] گودل به یکی از دوستان صمیمی اش به نام اسکارمورگنسترن گفت :

آیندگان نسبت به این مسئله قضاوت خواهند کرد

که چگونه دانشمندان قرن بیستم که ذرات بنیادین جهان را کشف کرده بودند،

حتی نتوانستند احتمال وجود قابلیت های بنیادین فراروان شناختی در انسان را مطرح کنند


او از زاویه یک ریاضیدان و با همان منطق و زبان ریاضیات، ناکامل بودن ذاتی ریاضیات را در شناخت اثبات کرد و بدین ترتیب از لزوم اتکا به حقیقتی فراسوی ساختارهای ریاضی در شناخت جهان خبر داد.

هاوکینگ بر اساس دستاورد گودل، به ناشناختنی بودن (و نه صرفا ناشناخته بودن)
ماهیت بنیادین هستی
توسط علوم تجربی
اشاره می کند.

در پناه حق تعالی

قول سدید;998063 نوشت:
همانطور که سابقا عرض شد، هیچ دلیلی به سود این مدعا ارائه نشد.

بزرگوار! این مخلص که در فرمایشات شما دلیلی بجز ادعای صرف نمیبینم.
اما عرضی که مخلص داشتم دلیل محکمی است. که برای مرتبه آخر! آن را تکرار میکنم.

عرض کردم:

manmehdiam;997884 نوشت:
من همچنان علاقه مندم که به این سوال پاسخ داده شود. که اگر شما میفرمایید ژنتیک و محیط را از «من» بردارید چه چیزی میماند.
برای تبیین دیدگاه شما نسبت به انسان و مفهوم خود و خویشتن لطفا در مورد مفهومی یا چیزی سخن بگویید که آثار محیط و ژنتیک به طور کامل از آن حذف شده است.

لطفا یک «من» در درون یک ظرف قرار دهید و هر آنچه از ژنتیک دارد و هرآنچه از محیط دارد از درون ظرف بردارید. آنچه که میماند میتواند مدعای شما باشد. مخلص عرض میکنم ظرف خالی است. شما مدعی هستید که خیر . بنابراین لطفا توضیح دهید چه چیزی در درون ظرف هست؟
ضروری است وقتی که در مورد آنچه در ظرف باقیمانده توضیح میدهید بنده و دیگران نتوانیم هیچ آثاری از ژنتیک و محیط در آن بیابیم.

مضافا اینکه اگر فرض بگیریم که شما بجز این دو عامل ، چیز دیگری هم بیابید(که البته فرض اشتباهی است ولی تسامحا فرض میکنیم!) . از آنجا که به سختی این چیز را می یابید!!! پرواضح است که درصد نسبی آن نسبت به دو عامل مذکور بسیار کم خواهد بود که قطعا نمیتوانید نقش تعیین کننده در ارتکاب اعمال به آن بدهید.

manmehdiam;998207 نوشت:
بزرگوار! این مخلص که در فرمایشات شما دلیلی بجز ادعای صرف نمیبینم.
اما عرضی که مخلص داشتم دلیل محکمی است. که برای مرتبه آخر! آن را تکرار میکنم.

عرض کردم:

لطفا یک «من» در درون یک ظرف قرار دهید و هر آنچه از ژنتیک دارد و هرآنچه از محیط دارد از درون ظرف بردارید. آنچه که میماند میتواند مدعای شما باشد. مخلص عرض میکنم ظرف خالی است. شما مدعی هستید که خیر . بنابراین لطفا توضیح دهید چه چیزی در درون ظرف هست؟
ضروری است وقتی که در مورد آنچه در ظرف باقیمانده توضیح میدهید بنده و دیگران نتوانیم هیچ آثاری از ژنتیک و محیط در آن بیابیم.

مضافا اینکه اگر فرض بگیریم که شما بجز این دو عامل ، چیز دیگری هم بیابید(که البته فرض اشتباهی است ولی تسامحا فرض میکنیم!) . از آنجا که به سختی این چیز را می یابید!!! پرواضح است که درصد نسبی آن نسبت به دو عامل مذکور بسیار کم خواهد بود که قطعا نمیتوانید نقش تعیین کننده در ارتکاب اعمال به آن بدهید.

سلام و عرض ادب

استدلالم مستند به درون بینی است. وقتی من به درون خودم مراجعه میکنم خودم را می یابم که دارای احوال مختلفی هستم. وقتی این احوال درونی را رصد میکنم گاهی به عللی بیرون از خودم میرسم بدین بیان که خودم را علت آن امور نمی یابم. و گاهی به به عللی درونی می رسم که خودم را علت انها می یابم. تفکر و انتخابگری من فعل من هستند و معلول و مقهور علل بیرونی نیستند. بله ممکن است که من مصالح و مواد گزینش و تفکر را از بیرون بگیرم ولی خود فرآیند تفکر و فرآیند انتخابگری و گزینش، فعل من هستند. همین افعال درونی، زمینه ای هستند برای پیدایش تفاوت شخصیت ها. هر کسی متناسب با تفکر و انتخابی که دارد سرنوشت خودش را رقم می زند.

بنابراین، من صرفا همان ژنتیک و تاثیرات محیطی نیستم. مستندم درون بینی خودم است که از سوی دوستانم نیز تایید می شود؛ یعنی آنها نیز عمدتا با درون بینی همین حالت را می یابند که می توانند بر محیط بیرونی غالب شوند و تغییر جهت دهند و یا نظام فکری خاصی را پیش بکشند که اصلا مسبوق به سابقه نبوده است (اگرچه برخی از مصالحش را از بیرون میگیریم).

کوتاه سخن این که ظاهرا اختلاف من و شما در دریافت درونی ما است. شما بیش از احوالات ناشی از محیط، چیز دیگری نمی یابید اما من افزون بر اینها از احوال دیگری گزارش می دهم که ناشی از فعل من است.

بگذاریم مخاطبان سایت خودشان قضاوت کنند که آیا ما فقط متاثر از محیطیم یا این که می توانیم بعد از تاثیرپذیری از محیط، افعالی را برگزینیم و بر محیط نیز تاثیرگذار باشیم. به باور بنده، فرض اخیر حق است.

[=arial]

قول سدید;998212 نوشت:
ستدلالم مستند به درون بینی است. وقتی من به درون خودم مراجعه میکنم

دوست عزیز
این درون بینی شما جز بر پایه عملکرد مغز و فیزیولوژی بدن شماست؟
این درون بینی بازگشت به همان صحبت جناب manmehdiam هست !
manmehdiam;998207 نوشت:
لطفا یک «من» در درون یک ظرف قرار دهید و هر آنچه از ژنتیک دارد و هرآنچه از محیط دارد از درون ظرف بردارید. آنچه که میماند میتواند مدعای شما باشد. مخلص عرض میکنم ظرف خالی است. شما مدعی هستید که خیر . بنابراین لطفا توضیح دهید چه چیزی در درون ظرف هست؟

که اگر مغز و بدن شما که آورده وراثت و محیط هست را حذف کنید بستری برای «من» شما باقی نمیماند
گواه این مطلب این است که
با اندک داروی خواب آور یا القای بیهوشی هوشیاری شما مختل میشود
یا با استفاده از داروهای روانگردان احساس شما از محیط تغییر میکند و محیط و بدن خود را غیر از واقعیت درک میکنید
با صدمات مغزی دیگر شما این نیستید که از مرحله یک زندگی نباتی یا فردی بدون اختیار بر حرکات بدن یا بدون منطق یا حافظه یا با کاهش استعدادهای ذهنی یا حتی تغییرات خلق و خو بسته به نوع و شدت آسیب میشوید
یا با بروز بیماری های مغزی مختلف مثل آلزایمر شناخت و یاد شما از محیط متغیر و مستهلک میشود
یا اگر سیر بیمارهای دیگر بدن باعث هرج و مرج در ثبات بیوشیمیایی بدن بشود کارکرد مغز مختل و آن «من» از بین میرود
بدون وراثت و محیط چیزی در ظرف وجود ما باقی نمی ماند.
شاید در رد عرایض بالا به به خواب و رؤیا اشاره کنید
یا تحربه خروج از بدن
یا به حالات فرد در حال مرگ و پرواز روح اشاره کنید
یا احساس آشنا پنداری دژاوو (Déjà vu )
اینها هیچکدام بی پاسخ نیستند کافی است در کتابهای پزشکی یا اینترنت جستجو کنید پاسخ خود را خواهید یافت
یا اینکه به برداشت ناقصی که مجله مکتب اسلام از مرگ و میرهای مکرر همه سلولهای بدن در طی زندگی موجودات تکیه کنید که البته سلولهای پیر بدن با سلولهای جوان دائم جایگزین میشوند ولی متاسفانه همه بافتهای بدن چنین قابلیتی ندارند از جمله سلولهای غصبی که شامل مغز هم میشود و همینطور قلب و عضلات اسکلتی که با عدم تازه شدن اینها پیری و کهولت در اثر سن عاید همه ما میشود
همین برداشت اشتباه آن مجله قدیمی(مکتب اسلام) که یادش به خیر باعث شد مطلب منتشر شده اش سندی باشد برای بسیاری از مطالب

متحیر;998363 نوشت:
[=arial]
دوست عزیز
این درون بینی شما جز بر پایه عملکرد مغز و فیزیولوژی بدن شماست؟

سلام و عرض ادب

فرض شما بر این است که چون افعال من به واسطه مغز به بدن منتقل می شود

پس چیزی جز مغز وجود ندارد!

مثل این که بگوییم ماشین به واسطه ecu از نقطه مبدا به مقصد رسید

پس راننده ای وجود ندارد! (حتی از نوع نرم افزار کامپیوتری!)

مغز سخت افزار است

این سخت افزار نیاز به نرم افزار برای انجام عمل دارد

آن نرم افزار همان منیت ماست

شما افراد را از روی عملکردشان می شناسید

نه صرفا از روی مغزشان!

حتی اگر از لحاظ مادی مرده باشند !

هر لامپی که روشن می شود ، نشان از جاویدان بودن شخصیت ادیسون دارد
هر چند مغزش تجزیه شده باشد!

شما نه خود ادیسون را دیده اید
نه مغزش را

اما او را می شناسید و با او رابطه دارید (رابطه نرم افزاری) .

متحیر;998363 نوشت:
[=arial]
دوست عزیز
این درون بینی شما جز بر پایه عملکرد مغز و فیزیولوژی بدن شماست؟
این درون بینی بازگشت به همان صحبت جناب manmehdiam هست !

که اگر مغز و بدن شما که آورده وراثت و محیط هست را حذف کنید بستری برای «من» شما باقی نمیماند
گواه این مطلب این است که
با اندک داروی خواب آور یا القای بیهوشی هوشیاری شما مختل میشود
یا با استفاده از داروهای روانگردان احساس شما از محیط تغییر میکند و محیط و بدن خود را غیر از واقعیت درک میکنید
با صدمات مغزی دیگر شما این نیستید که از مرحله یک زندگی نباتی یا فردی بدون اختیار بر حرکات بدن یا بدون منطق یا حافظه یا با کاهش استعدادهای ذهنی یا حتی تغییرات خلق و خو بسته به نوع و شدت آسیب میشوید
یا با بروز بیماری های مغزی مختلف مثل آلزایمر شناخت و یاد شما از محیط متغیر و مستهلک میشود
یا اگر سیر بیمارهای دیگر بدن باعث هرج و مرج در ثبات بیوشیمیایی بدن بشود کارکرد مغز مختل و آن «من» از بین میرود
بدون وراثت و محیط چیزی در ظرف وجود ما باقی نمی ماند.
شاید در رد عرایض بالا به به خواب و رؤیا اشاره کنید
یا تحربه خروج از بدن
یا به حالات فرد در حال مرگ و پرواز روح اشاره کنید
یا احساس آشنا پنداری دژاوو (Déjà vu )
اینها هیچکدام بی پاسخ نیستند کافی است در کتابهای پزشکی یا اینترنت جستجو کنید پاسخ خود را خواهید یافت
یا اینکه به برداشت ناقصی که مجله مکتب اسلام از مرگ و میرهای مکرر همه سلولهای بدن در طی زندگی موجودات تکیه کنید که البته سلولهای پیر بدن با سلولهای جوان دائم جایگزین میشوند ولی متاسفانه همه بافتهای بدن چنین قابلیتی ندارند از جمله سلولهای غصبی که شامل مغز هم میشود و همینطور قلب و عضلات اسکلتی که با عدم تازه شدن اینها پیری و کهولت در اثر سن عاید همه ما میشود
همین برداشت اشتباه آن مجله قدیمی(مکتب اسلام) که یادش به خیر باعث شد مطلب منتشر شده اش سندی باشد برای بسیاری از مطالب

سلام و عرض ادب

با عنایت به این که هر یک از این مطالب نیازمند تاپیک مستقلند، پیشنهاد می شود مستقلا آنها را پی بگیرید.

مساله حاضر درباره دیدکاه فقها درباره جبر و اختیار بود که نکاتی در این زمینه تقدیم شد.

پرسش:
گفته شده: برخی از فقیهان و اصولیان شیعی برای توضیح اختیار آدمی، ضرورت علّی در فاعلیت موجودات مختار را انکار نمودند. در نظر ايشان، قاعده ضرورت علّی در علّت‌هاي موجَب (مجبور) سريان دارد؛ ولي در علت‌هاي مختار قابل اجرا نيست؛ از این منظر، فاعل مختار بر فعل و ترك، سلطه ذاتي دارد و هيچ‌گاه نسبت به انجام آن مجبور نخواهد بود و فعل و معلول با وجود علّت تامّه واجب نمي‌شود مگر پس از انجام آن. لطفا به این پرسشها پاسخ دهید: مگر علیت ضرورت عقلی نیست؟ پس چرا در مورد انسان جاری نشه؟! سلطنت و طلب غیر از اراده هستند؟ دقیقا چین؟ آیا نمیشه در مورد آنها اصل علیت را مطرح کرد؟ چرا؟! همه آیات عظام چنین نظری دارن؟

پاسخ:
مطلب مذکور منسوب به برخی از فقها است که البته از جهاتی با هم اختلاف نظر نیز دارند. در ادامه، آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم.

دیدگاه مرحوم نائینی
مرحوم نائینی بر این باور بودند که سیر انجام یک فعل اختیاری از سوی انسان از این قرار است: تصور فعل، تصدیق به فایده اش، شوق به فعل، اراده انجام فعل، طلب و تاثیر نفس بر عضلات، حرکت عضلات و تحقق فعل. بنابراین، میان اراده و حرکت عضلات، مرتبه ای به نام طلب و تاثیر نفس بر فعل است که اختیار آدمی ناشی از همین قسمت است. در واقع، انسان از این جهت مختار است که بعد از تحقق تصور و تصدیق و شوق و اراده، هنوز فعل محقق نمی شود و اینطور نیست که فعل معلول اراده و اراده معلول علل سابق باشند بلکه در این میان، چیزی به عنوان طلب وجود دارد که اساسا معلول اراده نیست و به همین جهت، از پیش تعیین شده نیست و مقهور علل سابق درونی و بیرونی نیست. از این منظر، طلب فعل نفس است برخلاف اراده که عارض بر نفس و منفعل از علل سابق است. نفس نسبت به طلب و تاثیرش بر فعل، مشمول ضرورت علّی نیست؛ یعنی اینطور نیست که وقوع فعل، نسبت به علل سابق همچون اراده و یا حتی خود نفس، ضرورت سابق داشته باشند(1).

دیدگاه شهید صدر
اما شهید صدر به جای مفهوم طلب، از مفهوم سلطنت استفاده می کند. از این منظر، میان اراده و فعل چیزی به نام طلب نداریم. آدمی مختار است چرا که مسلط است نسبت به فعل یا ترک فعل. در واقع، من چون نسبت به فعلم کنترل دارم و می توانم آن را ترک کنم یا انجام دهم، فاعل مختارم. در این مورد، فعل اختیاری تخصصا از حوزه ضرورت سابق خارج است؛ نه این فعل اختیاری ضرورت سابق را تخصیص بزند. بنابراین، هر فعلی مشمول ضرورت سابق از سوی علل پیشین است مگر فعل اختیاری آدمی که مشمول ضرورت سابق نیست و تا وقتی فعل محقق نشده، امکان فعل و ترک پابرجاست(2).

دیدگاه محقق خوئی
محقق خوئی نیز معتقدند فعل را معلول اراده بدانیم یا معلول طلب بدانیم، در هر صورت، مشمول ضرورت سابق نمی شود چرا که ضرورت سابق ناشی از سنخیت معلول با علت است. در واقع، معلول در مرتبه ذات علت وجود دارد و به همین جهت، قبل از وقوع معلول، معلول ضرورت سابق دارد. اما چون در افعال اختیاری، اساسا فعل و فاعل از دو سنخند و سنخیت ندارند، پس فعل قبل از وقوع در مرتبه ذات فاعل، وجود نداشته تا ضرورت سابق داشته باشد(3).

نتیجه گیری:
بنابراین، تمامی فقهای مذکور، اصل علیت و ضرورت سابق را در فاعل طبیعی غیرمختار می پذیرند اما ضرورت سابق را در مورد فاعل مختار نمی پذیرند؛ یعنی معتقدند که ضرورت سابق فقط در مورد فاعل های طبیعی است. مستند همه فقهای مذکور وجدان و علم حضوری است. نهایتا محقق خوئی کوشید نشان بدهد که ضرورت سابق ناشی از سنخیت است و این مطلب فقط در مورد فاعل طبیعی جاری است. به هر حال، آنها میخواهند اثبات کنند که اولا ضرورت علّی (ضرورت سابق یا ضرورت بالغیر) با اختیار آدمی (امکان فعل و ترک) ناسازگار است. از این رو، تنها راه رهایی از این تعارض، نفی ضرورت سابق در مورد فاعلیت انسانی است. بنابراین، افعال اختیاری انسان مشمول ضرورت سابق نیستند.

از توضیحاتی که بدست می آید گویی آنها درصدد تخصیص قاعده ضرورت سابق هستند. اما با دقت بیشتر روشن می شود که به باور آنها، این قاعده اساسا شامل افعال اختیاری انسان نمی شد تا لازم باشد آن را تخصیص بزنیم بلکه اصطلاحا افعال اختیاری انسان تخصصا از این اصل خارج است. بنابراین، افعال آدمی اختیاری است چرا که اصلا علم و شوق و اراده، وقوع فعل را از پیش تعیین شده نمی کنند بلکه علت اصلی فعل خود انسان است؛ و انسان حتی بعد از تجمیع علم و شوق و اراده، همچنان نسبت به فعل و ترک کاری مسلط است و می تواند آن را انجام بدهد یا ترک کند.

البته به بیان دقیق، اصل ضرورت سابق اساسا اصل نامعقول و نادرستی است و نیازی نیست که واسطه ای میان اراده و فعل، به نام طلب را فرض بگیریم و یا نیازی نیست که نشان بدهیم این اصل فقط در مورد فاعل طبیعی جاری است. اساسا اصل ضرورت سابق، اصل نادرستی است؛ خواه در افعال طبیعی و خواه در افعال اختیاری. به باور درست، انسان مسلط بر اراده است. اراده انسان بر انجام کاری، کیفیت عارض بر نفس و معلول علل سابق همچون علم و شوق نیست؛ بلکه اراده فعل نفس انسانی است و انسان نسبت به آن کاملا مسلط است و حتی بعد از وقوع اراده و قبل از وقوع مراد، انسان می تواند تغییرش بدهد. به باور درست، اراده مشمول ضرورت سابق نیست یعنی چنین نیست که قبل از وقوع اراده، اراده از پیش تعیین شده باشد و علل سابقش وقوعش را ضرورت بخشیده باشند بلکه اساسا اراده تا زمانی که من ایجادش نکرده باشم، محقق نمی شود و ضرورت لاحق نمی یابد. بعد از وقوع اراده توسط من است که اراده ضرورت لاحق می یابد.(4)

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر، رک: صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج2، ص34.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج2، صص34-38.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: خوئی، سیدابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، ج2، صص58-59.
4. برای مطالعه بیشتر، رک: میرجعفری میاندهی، سید محمدجواد، جبر فلسفی از دیدگاه استاد فیاضی، انتشارات موسسه امام خمینی.

موضوع قفل شده است