جمع بندی اشکال در برهان وجوب و امکان

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشکال در برهان وجوب و امکان

سلام
در برهان امکان و وجوب در ابتدا موجودات را به دو قسم موجوداتی که وجودشان از موجودی دیگر است و موجوداتی وجودشان را از موجودی دیگر نیست خب گر از دید هر موجود از موجود دیگر به وجود اومده با سوال اول متوفق میشیم اونم این سواله اول فاعل بوده یا مفعول؟//اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ ؟؟ لطفا این مشکل را حل کنید:-s

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

SH110;997152 نوشت:
سلام

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:


SH110;997152 نوشت:
در برهان امکان و وجوب در ابتدا موجودات را به دو قسم موجوداتی که وجودشان از موجودی دیگر است و موجوداتی وجودشان را از موجودی دیگر نیست

1. برهان امکان و وجوب از این قرار است که: هر موجودی یا ضرورتا موجود است(واجب الوجود) و یا ممکن است که وجود داشته باشد و ممکن است وجود نداشته باشد(ممکن الوجود و العدم). در صورت نخست، آن وجود نیازی به علت ندارد اما در صورت اخیر نیازمند علت است و نهایتا باید به علتی ختم شود که آن موجود به علت دیگر نیازی ندارد که همان واجب الوجود است.

SH110;997152 نوشت:
خب گر از دید هر موجود از موجود دیگر به وجود اومده

2. بر این اساس، اینطور نیست که هر موجودی از موجود دیگری بوجود آمده است بلکه موجودات ممکن الوجود لزوما از موجود دیگری بوجود آمده اند.

نهایتا سلسله علل به موجودی می رسد که او از موجود دیگری بوجود نیامده است؛ که همانا خداوند (به تعبیر دینی) یا واجب الوجود (به تعبیر فلسفی) است.

SH110;997152 نوشت:
سوال اول متوفق میشیم اونم این سواله اول فاعل بوده یا مفعول؟//اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ ؟؟ لطفا این مشکل را حل کنید

3. مطلب بعدی این که در سلسله علل، حتما اول علت (یا به تعبیر شما فاعل) موجود است و سپس معلول (یا به تعبیر شما مفعول) چرا که اساسا رابطه علّی میان دو موجود بدین معنا است که وجود یکی از آنها متوقف است بر وجود دیگری: موجودی که وجود دیگری بر آن متوقف است را علت می نامند؛ و آن که وجودش بر دیگری متوقف است را معلول می نامند.

بر این اساس، همواره باید اول علت موجود باشد وگرنه معلول بوجود نمی آید.

SH110;997152 نوشت:
اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ ؟؟

4. اما درباره مرغ و تخم مرغ گفتنی است از آن جایی که علت حقیقی امور خداوند است و خداوند قادر است گاهی معلول را از طریق غیرمتعارف ایجاد کند، هیچ ایرادی ندارد، که تخم مرغ را بدون مرغ متولد کند و یا مرغ را بدون تولد از تخم مرغ متولد سازد. آری، اینک روش متعارف چنین است که مرغ از تخم مرغ متولد می شود چنانکه تخم مرغ نیز از مرغ دیگر متولد می شود و آن مرغ دیگر از تخم مرغ دیگر و... اما این که نهایتا اولین موجود در این سلسله، مرغ بوده یا تخم مرغ معلوم نیست؛ چرا که هر دو مورد نسبت به قدرت الهی ممکند و خداوند قادر است که تخم مرغ را بدون مرغ متولد کند و یا مرغ را بدون تولد از تخم مرغ متولد سازد.

همین دو فرض در مورد خلقت انسانها نیز جاری است جز این که در این مورد، متون دینی به ما می گویند که خداوند برای اولین بار، نخست آدم و حوا را دفعتا آفرید و سپس سایر موجودات را از آنها: در مورد انسانها نیز هر انسانی از والدین متولد می شود و والدین نیز از والدین انسانی دیگر تا این که به آدم ع می رسیم که خداوند او را بدون والدین آفرید.

قول سدید;997320 نوشت:
هر موجودی یا ضرورتا موجود است(واجب الوجود)

این فرض چه تفاوتی دارد با :یک موجودی هست که علت ندارد. یا :موجودی میتواند باشد که به علت نیاز نداشته باشد. یا :میتوان موجودی یافت که علت ندارد.
بنابراین قانون علیت نقض شده است. یعنی علیت قابل نقض است.

سعی دیگری که الهیون برای احتراز از اشکال بزرگ علیت نموده اند جایگزین کردن موجود با معلول است. میفرمایند هر معلولی علت دارد. ولی از بیان هر موجودی علت دارد خودداری میکنند. که فرض معقولی نیست. یعنی هر موجودی لزوما معلول نیست.
کلمه معلول یعنی موجودی که علت دارد. یعنی علیت در خود کلمه معلول مستتر است. یعنی وقتی که میگویی معلول یعنی پذیرفته ایم که علت دارد.

وقتی که موجود را بر دو قسم میکنیم و بخشی را معلول (یا ممکن الوجود) مینامیم و بخشی را از دایره معلولیت جدا کرده و آن را فاقد علت دانسته ایم و آن را واجب الوجود مینامیم. یعنی موجودی را بدون علت فرض کرده ایم. و این نقض علیت است.

وقتی که بپذیریت وجودی قابل تصور است که علت نداشته باشد چه تفاوتی بین الهیون و خداناباوران است؟ یکی موجود بدون علت را خدا مینامد. یکی این جهان را وجودی بدون علت میداند!

پس برهان وجوب یا علیت به نظر مخلص اصلا برهان نیست. یک تعریف این همانی است.

در برخی موارد به مشخصات واجب میپردازند. که آن را خاص جلوه داده و از سایر موجودات متباین نمایند. مثلا میگویند واجب نباید دارای اجزا باشد یا به اجزایش متکی باشد و ....

در دیدگاه طبیعیون کلیت عالم با اجزای عالم دو موضوع کاملا متفاوت است. مثلا ما در درون عالم قوانین فیزیک میگوید هیچ محرکی قادر نیست از سرعت نور تجاوز کند ولی این قاعده در مورد کلیت عالم صدق نمیکند. کما اینکه در تورم کیهانی سرعت گسترش کیهان بسیار بسیار بیشتر از سرعت نور بوده است. علیت در درون عالم امری عقلانی و پذیرفته شده است که تمامی قوانین فیزیک بر این مفروض بنا نهاده شده است ولی وقتی درمورد خلق عالم صحبت میکنیم در مورد قوانین درون عالم سخن نمیگوییم. لذا تسری دادن علیت به کلیت عالم خطا است.

در درون این جهان علیت برقرار است. لکن وقتی که در مورد خلق این عالم سخن میگوییم یعنی از جهان خارج به کلیت عالم بنگریم(برای تقریب به ذهن اینگونه عرض میکنم) آنگاه قاعده علیت قابل تسری نخواهد بود. مضافا اینکه علیت در درون این جهان بر مبنای تجربه ادارک شده است حال آنکه خلق کلیت عالم امری تجربه پذیر نیست
بنابراین بکارگیری قاعده علیت برای کلیت جهان بی معنی است.

manmehdiam;997467 نوشت:
این فرض چه تفاوتی دارد با :یک موجودی هست که علت ندارد. یا :موجودی میتواند باشد که به علت نیاز نداشته باشد. یا :میتوان موجودی یافت که علت ندارد.

فرق چندانی ندارد. اینها دو بیان از یک حقیقتند: واجب الوجود موجودی است که وجودش عین ذاتش است و نیازی به دیگری ندارد تا موجود شود.

manmehdiam;997467 نوشت:
بنابراین قانون علیت نقض شده است. یعنی علیت قابل نقض است.

قانون علیت نقض نشده چون موضوعش موجود ممکن الوجود است نه هر موجودی. دقت بفرمایید مفاد قانون علیت این است که هر موجود ممکن الوجودی که وجود و عدمش برایش مساوی است، برای خروج از حالت تساوی و موجود یا معدوم شدن نیازمند علت است. در این صورت موجودی که ذاتش عین وجود است، اساسا ممکن الوجود نیست و مشمول اصل علیت نیست تا آن را نقض کند.

اصطلاحا واجب الوجود تخصصا از اصل علیت خارج است نه این که اصل علیت را تخصیص بزند. همچون این جمله هر ظرف چینی بر اثر ضربه می شکند. اما اگر ظرفی استیل یا مسی بود و بر اثر ضربه نشکست، قاعده اول نقض نمی شود چرا که اساسا موضوع قاعده اول هر ظرفی نبود بلکه ظرف چینی بود.

manmehdiam;997467 نوشت:
کلمه معلول یعنی موجودی که علت دارد. یعنی علیت در خود کلمه معلول مستتر است. یعنی وقتی که میگویی معلول یعنی پذیرفته ایم که علت دارد.

همینطور است. به همین جهت، تصدیق به اصل علیت بدیهی است چرا که از قضایای تحلیلی است .

manmehdiam;997467 نوشت:
وقتی که بپذیریت وجودی قابل تصور است که علت نداشته باشد چه تفاوتی بین الهیون و خداناباوران است؟ یکی موجود بدون علت را خدا مینامد. یکی این جهان را وجودی بدون علت میداند!

اختلاف در تعیین مصداق واجب الوجود است. الهیون معتقدند که واجب الوجود مادی و زمانمند و مکانمند نیست و از سنخ دیگری است اما مادیون می گویند واجب الوجود مادی و زمانمند و مکانمند است.

برهان وجوب یا علیت، صرفا اثبات می کند که هر ممکن الوجود یا هر سلسله ای از ممکن الوجود ها باید نهایتا ناشی از واجب الوجود باشد. اما این که واجب الوجود چه خصایصی دارد، مساله دیگری است که تحت عنوان اوصاف واجب الوجود مورد بحث قرار می گیرد.

manmehdiam;997467 نوشت:
پس برهان وجوب یا علیت به نظر مخلص اصلا برهان نیست. یک تعریف این همانی است.

اگر منظورتان بازی با مفاهیم است، سخن قابل قبولی نیست.

این برهان درباره جهان خارج سخن می گوید: موجودی که پیرامون ما است، یا خودش واجب الوجود است که نیست؛ و یا نهایتا باید به واجب الوجود برسد چرا که ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی نیازمند علت است و سلسله علل نهایتا به موجودی می رسند که بی نیاز از علت است چرا که وجودش عین ذاتش است.

manmehdiam;997468 نوشت:
در دیدگاه طبیعیون کلیت عالم با اجزای عالم دو موضوع کاملا متفاوت است. مثلا ما در درون عالم قوانین فیزیک میگوید هیچ محرکی قادر نیست از سرعت نور تجاوز کند ولی این قاعده در مورد کلیت عالم صدق نمیکند. کما اینکه در تورم کیهانی سرعت گسترش کیهان بسیار بسیار بیشتر از سرعت نور بوده است. علیت در درون عالم امری عقلانی و پذیرفته شده است که تمامی قوانین فیزیک بر این مفروض بنا نهاده شده است ولی وقتی درمورد خلق عالم صحبت میکنیم در مورد قوانین درون عالم سخن نمیگوییم. لذا تسری دادن علیت به کلیت عالم خطا است.

چنین تفکیکی میان مصادیق اصل علیت قابل قبول نیست. دقت بفرمایید که موضوع اصل علیت، ممکن الوجود است. در این صورت، فرقی ندارد که آن ممکن الوجود اجزای عالم باشد یا کلیت عالم. در هر دو صورت، این عالم ممکن الوجود است و مصداق اصل علیت.

بگذریم از این که کلیت عالم چیزی جز اجزای عالم نیست. کلیت عالم یک مفهوم اعتباری از اجزای عالم است؛ چنانچه که مجموع دانش آموزان کلاس اول، چیزی جز یک یک شاگردان کلاس اول که با هم لحاظ شده اند، نیست. در واقع، فرق کلیت با اجزاء، در لحاظ ذهنی ما است. وقتی اجزا را مجتمعا و با هم در نظر می گیریم، آنها یک کل هستند و وقتی هر یک را مستقلا در نظر می گیریم، آنها فرد هستند و وقتی هر یک از آنها را نسبت به مجتمع در نظر می گیریم، آنها جزء هستند.

manmehdiam;997468 نوشت:
مضافا اینکه علیت در درون این جهان بر مبنای تجربه ادارک شده است حال آنکه خلق کلیت عالم امری تجربه پذیر نیست

اصل علیت اصل عقلی بدیهی است اما تطبیقش بر مصادیق نیازمند تجربه است؛ یعنی باید با تجربه بفهمیم که فلان موجود خصایص یک موجود ممکن الوجود را دارد و به همین جهت، ممکن الوجود است به علت نیازمند است.

بنابراین، باید میان اصل علیت و احراز مصادیق آن فرق گذاشت. خود اصل علیت بدیهی عقلی است ولی احراز مصادیقش تجربی است.

از آن جایی که کلیت عالم چیزی جز همین اجزاء به هم پیوسته نیست و جون این اجزاء ممکن الوجودند پس کلیت عالم نیز ممکن الوجود است و به علتی نیازمند است. آن علت یا خداوند است و یا نهایتا به خداوند خاتمه می یابد.

قول سدید;997476 نوشت:
چنین تفکیکی میان مصادیق اصل علیت قابل قبول نیست. دقت بفرمایید که موضوع اصل علیت، ممکن الوجود است. در این صورت، فرقی ندارد که آن ممکن الوجود اجزای عالم باشد یا کلیت عالم. در هر دو صورت، این عالم ممکن الوجود است و مصداق اصل علیت.

سلام
شاید تصور ما از خدا اشتباه است.چرا نگیم اصل وجود ماده و انرژی کل عالم همان خدای ادیان باشد؟

Miss.Narges;997483 نوشت:
سلام
شاید تصور ما از خدا اشتباه است.چرا نگیم اصل وجود ماده و انرژی کل عالم همان خدای ادیان باشد؟

سلام و عرض ادب

چون پرسش مورد نظر شما خارج از موضوع تاپیک است، به منظور انضباط در پاسخگویی، پیشنهاد می شود آن را در تاپیک دیگر دنبال بفرمائید.

همچنین پیشنهاد می شود به این آدرس مراجعه بفرمائید
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1444

سلام

بنده خیلی روی این برهان فکر کردم و نتیجه هم نگرفتم و آخرش به بن بست خورد ولی آخرش با کلام ائمه متوجه اشتباه خودم شدم حدیث رو بخونید :

در حدیثی از جعفر بن محمد شیعیان با این تقریر آمده:

چیزی که نبود، و موجود شده‌است، یا خودش خود را موجود کرده، یا غیر او. اگر خودش خود را موجود کرده باشد، یا در هنگامی که موجود بوده سبب وجود خود شده‌است، یا هنگامی که نبوده. در صورت اول، وجود بخشیدن به موجود، محال است؛ و در صورت دوم باید معدوم، علت وجود شود، و آن هم محال است؛ و اگر غیر او، او را به وجود آورده، اگر غیر آن مانند آن چیز نبوده و موجود شده، حکم او حکم همان چیز است

این برهان به نظرم به دنبال اثبات واجب الوجود نیست بلکه به دنبال اثبات خداست .

طرز نتیجه گیری هم اینه که چون موجودات مستقل نیستن نیاز به خدا دارند ، شما به دنبال ذات خدا جستجو نکن اینطوری جواب نمیده ، شما سعی کن ضعف مخلوقات رو بشناسی اون وقت میفهمی که چقدر نیازمند خدا هستن و بدون خدا نمیتونن باشن .

به من بیاموز;997617 نوشت:
سلام

بنده خیلی روی این برهان فکر کردم و نتیجه هم نگرفتم و آخرش به بن بست خورد ولی آخرش با کلام ائمه متوجه اشتباه خودم شدم حدیث رو بخونید :

در حدیثی از جعفر بن محمد شیعیان با این تقریر آمده:

چیزی که نبود، و موجود شده‌است، یا خودش خود را موجود کرده، یا غیر او. اگر خودش خود را موجود کرده باشد، یا در هنگامی که موجود بوده سبب وجود خود شده‌است، یا هنگامی که نبوده. در صورت اول، وجود بخشیدن به موجود، محال است؛ و در صورت دوم باید معدوم، علت وجود شود، و آن هم محال است؛ و اگر غیر او، او را به وجود آورده، اگر غیر آن مانند آن چیز نبوده و موجود شده، حکم او حکم همان چیز است

این برهان به نظرم به دنبال اثبات واجب الوجود نیست بلکه به دنبال اثبات خداست .

طرز نتیجه گیری هم اینه که چون موجودات مستقل نیستن نیاز به خدا دارند ، شما به دنبال ذات خدا جستجو نکن اینطوری جواب نمیده ، شما سعی کن ضعف مخلوقات رو بشناسی اون وقت میفهمی که چقدر نیازمند خدا هستن و بدون خدا نمیتونن باشن .

سلام و عرض ادب

با اکثر مطالب شما موافقم

اصطلاح واجب الوجود اصطلاح فلسفی برای همین مطلبی است که مرقوم فرمودید.

واجب الوجود در فلسفه همان خدا است جز این که صرفا به حیثیت وجودی خدا اشاره دارد.

با سلام.

قول سدید;997474 نوشت:
در این صورت موجودی که ذاتش عین وجود است، اساسا ممکن الوجود نیست و مشمول اصل علیت نیست تا آن را نقض کند.

خوب چه تفاوتی میکند. بگوییم قانون علیت نقض شده یا اینکه بگوییم مشمول اصل علیت نیست. به هر صورت شما خداوند را از قاعده علیت خارج کردید. دست کم قرار نیست دوباره وقتی که به آن نیاز پیدا کردید آن را وارد این قاعده بکنید! بالاخره خداوند مشمول قاعده علیت هست یا نیست؟ یعنی آنجا که به نفع ما هست بگوییم مشمول این اصل هست و آنجا که نبود بگوییم نیست؟! این معقول نیست.

قول سدید;997476 نوشت:
کلیت عالم چیزی جز اجزای عالم نیست.

خیر اینگونه نیست.
وقتی که در دایره آفرینش و ارتباط بین مفهوم خدا و عالم صحبت میکنید این تفکیک بسیار لازم است. برای اثبات آن کافی است به اصل پایستگی ماده و انرژی توجه بفرمایید. شما اگر قادر هستید این اصل را نقض بفرمایید شاید بزرگترین جایزه نوبل که تاکنون به کسی اعطا شده در انتظار شماست! لکن چاره ای نداریم که در درون این عالم این اصل را بپذیریم. ولی وقتی که از بیگ بنگ و زمانی که ماده و پادماده بر سر هم میکوفتند تا این جهانی که در آنیم پدید آید و پدید آمد این اصل معطل میماند. میبینید که کلیت عالم مفهومی بسیار متفاوت است.

و اما در مورد این برهان (که البته از نظر شما برهان و دلیل است که باورمند به آنید)

فارغ از اینکه یک چیز چگونه بوجود آمده است و علت داشته یا نداشته یا هرچیز، ما در مفهوم (وجود) (وجود داشتن) که تفاوتی بین چیزهایی که وجود دارند نباید قائل باشیم!
اذهان بی مقدار ما وجود داشتن را به یک گونه ادراک میکند. اینگونه نیست که وجود داشتن در مورد اشیا مختلف متفاوت باشد. مخلص کلام اینکه ما یک نوع وجود داشتن میشناسیم. اگر شما وجود داشتن خدا را با وجود داشتن مثلا یک سیب (فقط از حیث وجود داشتن عرض میکنم) متفاوت میدانید بفرمایید چه تفاوتی دارند؟
مثلا میگوییم درخت وجود دارد. سیب وجود دارد اسب وجود دارد و دقیقا به همین مفهوم میگوییم خدا وجود دارد. آیا تفاوتی هست بین مفهوم وجود داشتن میان اینها؟! اینکه موجودی علت داشته باشد یا نداشته باشد یا وجودش عین ذاتش باشد(من نمیدانم دیگر موجودات مگر وجودشان متفاوت از ذاتشان است!!) و خلاصه تمام موجودات در دایره وجود داشتن با هم اشتراک دارند.
ما از مفهوم وجود داشتن یک معنی ادراک میکنیم . و تفکیک ممکن الوجود یا واجب الوجود یا (هرچیزی)الوجود معنی وجود داشتن را متباین از هم نمیکند.

manmehdiam;997644 نوشت:
با سلام.

خوب چه تفاوتی میکند. بگوییم قانون علیت نقض شده یا اینکه بگوییم مشمول اصل علیت نیست. به هر صورت شما خداوند را از قاعده علیت خارج کردید. دست کم قرار نیست دوباره وقتی که به آن نیاز پیدا کردید آن را وارد این قاعده بکنید! بالاخره خداوند مشمول قاعده علیت هست یا نیست؟ یعنی آنجا که به نفع ما هست بگوییم مشمول این اصل هست و آنجا که نبود بگوییم نیست؟! این معقول نیست.

خیر اینگونه نیست.
وقتی که در دایره آفرینش و ارتباط بین مفهوم خدا و عالم صحبت میکنید این تفکیک بسیار لازم است. برای اثبات آن کافی است به اصل پایستگی ماده و انرژی توجه بفرمایید. شما اگر قادر هستید این اصل را نقض بفرمایید شاید بزرگترین جایزه نوبل که تاکنون به کسی اعطا شده در انتظار شماست! لکن چاره ای نداریم که در درون این عالم این اصل را بپذیریم. ولی وقتی که از بیگ بنگ و زمانی که ماده و پادماده بر سر هم میکوفتند تا این جهانی که در آنیم پدید آید و پدید آمد این اصل معطل میماند. میبینید که کلیت عالم مفهومی بسیار متفاوت است.

و اما در مورد این برهان (که البته از نظر شما برهان و دلیل است که باورمند به آنید)

فارغ از اینکه یک چیز چگونه بوجود آمده است و علت داشته یا نداشته یا هرچیز، ما در مفهوم (وجود) (وجود داشتن) که تفاوتی بین چیزهایی که وجود دارند نباید قائل باشیم!
اذهان بی مقدار ما وجود داشتن را به یک گونه ادراک میکند. اینگونه نیست که وجود داشتن در مورد اشیا مختلف متفاوت باشد. مخلص کلام اینکه ما یک نوع وجود داشتن میشناسیم. اگر شما وجود داشتن خدا را با وجود داشتن مثلا یک سیب (فقط از حیث وجود داشتن عرض میکنم) متفاوت میدانید بفرمایید چه تفاوتی دارند؟
مثلا میگوییم درخت وجود دارد. سیب وجود دارد اسب وجود دارد و دقیقا به همین مفهوم میگوییم خدا وجود دارد. آیا تفاوتی هست بین مفهوم وجود داشتن میان اینها؟! اینکه موجودی علت داشته باشد یا نداشته باشد یا وجودش عین ذاتش باشد(من نمیدانم دیگر موجودات مگر وجودشان متفاوت از ذاتشان است!!) و خلاصه تمام موجودات در دایره وجود داشتن با هم اشتراک دارند.
ما از مفهوم وجود داشتن یک معنی ادراک میکنیم . و تفکیک ممکن الوجود یا واجب الوجود یا (هرچیزی)الوجود معنی وجود داشتن را متباین از هم نمیکند.

با سلام و عرض ادب و قبولی طاعات و عبادات

به محضر شما چند نکته تقدیم میکنم:

1. خداوند مشمول موضوع اصل علیت نیست. موضوع اصل علیت، ممکن الوجود است. مفاد اصل علیت از این قرار است که هر ممکن الوجود برای ایجاد به علت نیازمند است. آن علت ایجادی نهایتا خداوند است که خودش ممکن الوجود نیست.
بنابراین خداوند مشمول اصل علیت نیست به این معنا که در مورد وجود خداوند نمی توان گفت که خداوند برای ایجاد به علت نیازمند است.

قول سدید;997474 نوشت:
قانون علیت نقض نشده چون موضوعش موجود ممکن الوجود است نه هر موجودی. دقت بفرمایید مفاد قانون علیت این است که هر موجود ممکن الوجودی که وجود و عدمش برایش مساوی است، برای خروج از حالت تساوی و موجود یا معدوم شدن نیازمند علت است. در این صورت موجودی که ذاتش عین وجود است، اساسا ممکن الوجود نیست و مشمول اصل علیت نیست تا آن را نقض کند.

اصطلاحا واجب الوجود تخصصا از اصل علیت خارج است نه این که اصل علیت را تخصیص بزند. همچون این جمله هر ظرف چینی بر اثر ضربه می شکند. اما اگر ظرفی استیل یا مسی بود و بر اثر ضربه نشکست، قاعده اول نقض نمی شود چرا که اساسا موضوع قاعده اول هر ظرفی نبود بلکه ظرف چینی بود.

2. مطلب بعدی این که مفهوم وجود یکی است و دارای مصادیق متنوع است. اصطلاحا مشترک معنوی است. یعنی یک معنای مشترک برای مصادیق متعدد.
اما یکی بودن مفهوم بدین معنا نیست که نحوه وجودی مصادیق هم یکسان است بلکه مصادیق میتوانند نسبت به همان معنای مشترک تقدم و تاخر یا شدت و ضعف یا ... داشته باشند.
مثلا رنگ زرد یک مفهوم است اما مصادیق متنوعی دارد و برخی شدیدتر و برخی ضعیف تر هستند. یا مفهوم حرارت که مصادیق متنوع دارد و برخی شدید و برخی ضعیفند و برخی معلول برخورد دو سنگ آتشزا هستند و برخی معلول جریان برق و ... همچنین مفهوم نور یا مفهوم وجود.
بنابراین خداوند و مخلوقاتش مصداق یک مفهوم هستند اما نحوه وجودشان از هم متفاوت است؛ یکی از آنها وجودش فقیر است و در حدوث و بقائش وابسته به علت است و دیگری وجودش غنی است و ابدی و ازلی است و نیازی به دیگری ندارد بلکه همواره بوده و خواهد بود.

3. اما درباره کلیت جهان نیز توضیح دادم که کلیت همان اجزای مجتمع است و تفاوتش در اعتبار است.

قول سدید;997476 نوشت:
چنین تفکیکی میان مصادیق اصل علیت قابل قبول نیست. دقت بفرمایید که موضوع اصل علیت، ممکن الوجود است. در این صورت، فرقی ندارد که آن ممکن الوجود اجزای عالم باشد یا کلیت عالم. در هر دو صورت، این عالم ممکن الوجود است و مصداق اصل علیت.

بگذریم از این که کلیت عالم چیزی جز اجزای عالم نیست. کلیت عالم یک مفهوم اعتباری از اجزای عالم است؛ چنانچه که مجموع دانش آموزان کلاس اول، چیزی جز یک یک شاگردان کلاس اول که با هم لحاظ شده اند، نیست. در واقع، فرق کلیت با اجزاء، در لحاظ ذهنی ما است. وقتی اجزا را مجتمعا و با هم در نظر می گیریم، آنها یک کل هستند و وقتی هر یک را مستقلا در نظر می گیریم، آنها فرد هستند و وقتی هر یک از آنها را نسبت به مجتمع در نظر می گیریم، آنها جزء هستند.

قول سدید;997745 نوشت:
خداوند مشمول موضوع اصل علیت نیست.

خداوندی که مشمول اصل علیت نیست چگونه میشود مبتنی بر این اصل وجودش اثبات شود. ما مفروضات شما را در ارتباط با اصل علیت میپذیریم. قبول میکنیم که مصادیق اصل علیت تمام موجودات نباشند و تنها ممکن الوجود باشد. قبول! خوب شما خداوند را از شمول این اصل وقتی خارج کردید حق ندارید زمانی که نیاز به فاعل یا علت برای این عالم دارید ، خدا را داخل این اصل کنید.
قضیه ساده است. خدا یا داخل در اصل علیت هست یا نیست. هم هست هم نیست که نمیشود.

قول سدید;997745 نوشت:
ما درباره کلیت جهان نیز توضیح دادم که کلیت همان اجزای مجتمع است و تفاوتش در اعتبار است.

من با دقت علوم فیزیک مساله را توضیح دادم. شما اصلا توجه فرمودید؟

manmehdiam;997644 نوشت:
وقتی که در دایره آفرینش و ارتباط بین مفهوم خدا و عالم صحبت میکنید این تفکیک بسیار لازم است. برای اثبات آن کافی است به اصل پایستگی ماده و انرژی توجه بفرمایید. شما اگر قادر هستید این اصل را نقض بفرمایید شاید بزرگترین جایزه نوبل که تاکنون به کسی اعطا شده در انتظار شماست! لکن چاره ای نداریم که در درون این عالم این اصل را بپذیریم. ولی وقتی که از بیگ بنگ و زمانی که ماده و پادماده بر سر هم میکوفتند تا این جهانی که در آنیم پدید آید و پدید آمد این اصل معطل میماند. میبینید که کلیت عالم مفهومی بسیار متفاوت است.

از همه این موارد بگذریم مفهوم اختلاف در مورد مفهوم وجود داشتن همچنان پابرجاست.
لطفا توضیح دهید که شدت و ضعف چگونه در وجود داشتن وارد میشود. یعنی میشود که چیزی بیشتر از چیز دیگر وجود داشته باشد؟ این شدت و ضعف و فتور مگر میشود که درمفهوم وجود داشتن وارد شود؟
رنگ زرد کم رنگ و زرد پر رنگ هر دو در مصداق وجود داشتن دقیقا مساوی هستند. اینکه جسمی کم رنگ تر یا پر رنگ تر باشد یا سایر اصفاتش دارای شدت و ضعف داشته باشد چه ربطی به وجود داشتن دارد؟

نکته مهم این است که مقطعی که شما وجود داشتن یک شی را در نظر میگیرید را ثابت فرض کنید. تکرار میکنم. اینکه شیی چگونه و تحت چه شرایط و چه دلیل و .... بوجود آمده باشد در مصداق وجود داشتن همه اشیا و موجودات علی السویه هستند. ما امکان ندارد دو نوع وجود داشتن درک کنیم.
وجود داشتن یک متغیر تدریجی نمیتواند باشد. اصلا قابل درک نیست که وجود داشتن را متغیر بدانید. وجود داشتن یا نداشتن صفر و یک است. یعنی یا هست یا نیست. یا مثبت است یا منفی. بین اینها چیزی قابل درک نیست.
برای یک شی یک مقدار مشخص تدریجی که ضعف و شدت دارد در مصداق وجود داشتن به هیچ روی قابل تصور نیست. فکر نمیکنم مساله سختی برای درک باشد. یک چیز یا هست یا نیست.

با سلام و عرض ادب

manmehdiam;997759 نوشت:
خداوندی که مشمول اصل علیت نیست چگونه میشود مبتنی بر این اصل وجودش اثبات شود. ما مفروضات شما را در ارتباط با اصل علیت میپذیریم. قبول میکنیم که مصادیق اصل علیت تمام موجودات نباشند و تنها ممکن الوجود باشد. قبول! خوب شما خداوند را از شمول این اصل وقتی خارج کردید حق ندارید زمانی که نیاز به فاعل یا علت برای این عالم دارید ، خدا را داخل این اصل کنید.
قضیه ساده است. خدا یا داخل در اصل علیت هست یا نیست. هم هست هم نیست که نمیشود.

سابقا عرض کردم که موضوع یک قضیه حدود آن قضیه را مشخص می کند؛ اگر قرار باشد موضوع اصل علیت، ممکن الوجود باشد، پس شامل واجب الوجود نمی شود.

manmehdiam;997759 نوشت:
من با دقت علوم فیزیک مساله را توضیح دادم. شما اصلا توجه فرمودید؟

در این مورد هم باید به مفاد الفاظ دقت بفرمایید. وقتی از کلیت جهان سخن می گوییم یعنی اجزای مجتمع.

دوست گرامی تاکیدم بر حفظ حریم واژگان است. مفاد ممکن الوجود، واجب الوجود نیست. مفاد کلیت نیز چیزی نیست جز اجزای مجتمع.

manmehdiam;997759 نوشت:
از همه این موارد بگذریم مفهوم اختلاف در مورد مفهوم وجود داشتن همچنان پابرجاست.
لطفا توضیح دهید که شدت و ضعف چگونه در وجود داشتن وارد میشود. یعنی میشود که چیزی بیشتر از چیز دیگر وجود داشته باشد؟ این شدت و ضعف و فتور مگر میشود که درمفهوم وجود داشتن وارد شود؟

دوست گرامی مجددا به پست های سابق مراجعه بفرمایید. عرضم این نبود که مفهوم وجود شدت و ضعف دارد. عرضم این بود که مصادیق خارجی وجود از جهاتی مختلفند با این که همگی مصداق یک مفهومند.

مفهوم قابل تشکیک نیست. به نظر بنده (برخلاف نظر برخی از فلاسفه مشاء) حتی صدق مفهوم بر واقعیت نیز قابل تشکیک نیست. آنچه مشکک است خود واقعیت وجود است. شدت و ضعف و تقدم و تاخر و علیت و معلولیت در حوزه مصادیق واقعیات خارجی مطرح است نه در حوزه مفاهیم و صدق مفاهیم.

manmehdiam;997760 نوشت:
نکته مهم این است که مقطعی که شما وجود داشتن یک شی را در نظر میگیرید را ثابت فرض کنید. تکرار میکنم. اینکه شیی چگونه و تحت چه شرایط و چه دلیل و .... بوجود آمده باشد در مصداق وجود داشتن همه اشیا و موجودات علی السویه هستند. ما امکان ندارد دو نوع وجود داشتن درک کنیم.
وجود داشتن یک متغیر تدریجی نمیتواند باشد. اصلا قابل درک نیست که وجود داشتن را متغیر بدانید. وجود داشتن یا نداشتن صفر و یک است. یعنی یا هست یا نیست. یا مثبت است یا منفی. بین اینها چیزی قابل درک نیست.
برای یک شی یک مقدار مشخص تدریجی که ضعف و شدت دارد در مصداق وجود داشتن به هیچ روی قابل تصور نیست. فکر نمیکنم مساله سختی برای درک باشد. یک چیز یا هست یا نیست.

با شما موافقم که واقعیت وجود در برابر عدم است. منظور از اختلاف در مصادیق وجود نیز صرفا این است که برخی از موجودات وجودشان نسبت به وجود دیگر مقدم است و یا نسبت به وجود دیگر علیت دارد و یا نسبت به وجود دیگر کمالات وجودی بیشتری دارد و ...

به همین جهت، هم خداوند موجود است و هم موجودات دیگر. نهایتا خداوند وجودش نسبت به سایر موجودات علیت دارد.

پرسش:
در برهان امکان و وجوب در ابتدا موجودات را به دو قسم موجوداتی که وجودشان از موجودی دیگر است و موجوداتی وجودشان را از موجودی دیگر نیست. اگر از دید هر موجود از موجود دیگر به وجود اومده با سوال اول متوفق میشیم اونم این سواله اول فاعل بوده یا مفعول؟ اول مرغ بوده یا تخم‌مرغ ؟؟ لطفا این مشکل را حل کنید.

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. برهان امکان و وجوب از این قرار است که: هر موجودی یا ضرورتا موجود است(واجب الوجود) و یا ممکن است که وجود داشته باشد و ممکن است وجود نداشته باشد(ممکن الوجود و العدم). در صورت نخست، آن وجود نیازی به علت ندارد اما در صورت اخیر نیازمند علت است و نهایتا باید به علتی ختم شود که آن موجود به علت دیگر نیازی ندارد که همان واجب الوجود است.

2. بر این اساس، اینطور نیست که هر موجودی از موجود دیگری بوجود آمده است بلکه موجودات ممکن الوجود لزوما از موجود دیگری بوجود آمده اند. نهایتا سلسله علل به موجودی می رسد که او از موجود دیگری بوجود نیامده است؛ که همانا خداوند (به تعبیر دینی) یا واجب الوجود (به تعبیر فلسفی) است.

3. مطلب بعدی این که در سلسله علل، حتما اول علت (یا به تعبیر شما فاعل) موجود است و سپس معلول (یا به تعبیر شما مفعول) چرا که اساسا رابطه علّی میان دو موجود بدین معنا است که وجود یکی از آنها متوقف است بر وجود دیگری: موجودی که وجود دیگری بر آن متوقف است را علت می نامند؛ و آن که وجودش بر دیگری متوقف است را معلول می نامند. بر این اساس، همواره باید اول علت موجود باشد وگرنه معلول بوجود نمی آید.

4. اما درباره مرغ و تخم مرغ گفتنی است از آن جایی که علت حقیقی امور خداوند است و خداوند قادر است گاهی معلول را از طریق غیرمتعارف ایجاد کند، هیچ ایرادی ندارد، که تخم مرغ را بدون مرغ متولد کند و یا مرغ را بدون تولد از تخم مرغ متولد سازد. آری، اینک روش متعارف چنین است که مرغ از تخم مرغ متولد می شود چنانکه تخم مرغ نیز از مرغ دیگر متولد می شود و آن مرغ دیگر از تخم مرغ دیگر و... اما این که نهایتا اولین موجود در این سلسله، مرغ بوده یا تخم مرغ معلوم نیست؛ چرا که هر دو مورد نسبت به قدرت الهی ممکند و خداوند قادر است که تخم مرغ را بدون مرغ متولد کند و یا مرغ را بدون تولد از تخم مرغ متولد سازد.

همین دو فرض در مورد خلقت انسانها نیز جاری است جز این که در این مورد، متون دینی به ما می گویند که خداوند برای اولین بار، نخست آدم و حوا را دفعتا آفرید و سپس سایر موجودات را از آنها: در مورد انسانها نیز هر انسانی از والدین متولد می شود و والدین نیز از والدین انسانی دیگر تا این که به آدم ع می رسیم که خداوند او را بدون والدین آفرید.

موضوع قفل شده است