جمع بندی شبهات عالم مثال و معاد صدرایی

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهات عالم مثال و معاد صدرایی

سلام

در صحبت های ترجمه شده ملاصدرا بارها با این جمله برخورد داشته ام
که عالم مثال همان عالم نفس فرد است و هرچه که در برزخ و آخرت دیده و درک میشود به یک وجود موجودند و آن یک وجود نفس فرد است

سوال
۱-نفس نه جسم است و نه بدن، پس اگر فرد اخروی بدنی و اجسامی را درک میکند ..عالم آخرت چه وجه تمایزی از نظر جوهری و وجودی(نه شدت و ضعف) با عالم خواب دارد و چگونه اطلاق جسمانیت میتوان به آن داد؟

۲-اگر موجودات اخروی به وجود نفس موجوداند نحوه ادراک و ارتباط با موجوداتی که خارج از نفس ما هستند (مثل دیگر نفوس)چگونه تبیین میشود؟

تشکر

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

الکی;996892 نوشت:
که عالم مثال همان عالم نفس فرد است و هرچه که در برزخ و آخرت دیده و درک میشود به یک وجود موجودند و آن یک وجود نفس فرد است

باسلام و عرض ادب

از جمله مباحث دقیق و سنگین مباحث فلسفی و نظام حکمت صدرایی، مبحث نفس شناسی و در ادامه آن برزخ و معاد آن است.
این مبحث در آثار صدرالمتالهین از پیش فرضها و اصول فلسفی حکمت متعالیه بهره میبرد که فهم آن خودش بسیار مشکل است.
با این حال، مطلبی که شما نقل کردید، قدری نامفهوم است که البته باتوجه به این نکته که گاهی اوقات در نقل قول ها، برداشت شخص آورده میشود و الفاظ به صورتی تغییر پیدا میکنندکه مراد گوینده و نویسنده تغییر میکند، برای پاسخ دقیق به این سوال خوب است اصل آن مطلب با آدرسش آورده شود.
البته باتوجه به اینکه ترجمه ها نیز گاهی اوقات انعکاس تصورات و تمایلات خود مترجم است، اگر به متن اصلی و به زبان عربی باشد که خیلی بهتر است.

در پناه حق

صدیق;997261 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام و عرض ادب

از جمله مباحث دقیق و سنگین مباحث فلسفی و نظام حکمت صدرایی، مبحث نفس شناسی و در ادامه آن برزخ و معاد آن است.
این مبحث در آثار صدرالمتالهین از پیش فرضها و اصول فلسفی حکمت متعالیه بهره میبرد که فهم آن خودش بسیار مشکل است.
با این حال، مطلبی که شما نقل کردید، قدری نامفهوم است که البته باتوجه به این نکته که گاهی اوقات در نقل قول ها، برداشت شخص آورده میشود و الفاظ به صورتی تغییر پیدا میکنندکه مراد گوینده و نویسنده تغییر میکند، برای پاسخ دقیق به این سوال خوب است اصل آن مطلب با آدرسش آورده شود.
البته باتوجه به اینکه ترجمه ها نیز گاهی اوقات انعکاس تصورات و تمایلات خود مترجم است، اگر به متن اصلی و به زبان عربی باشد که خیلی بهتر است.

در پناه حق

سلام
بنده هرچی مقاله خوندم مسئله عالم مثال از ارکان اصلی معادشناسی ملاصدرا بوده
این سوالات نیز در مورد عالم مثال است
نمیشه که همه ترجمه ها اشتباه باشه!

اصل هشتم: تجرّد خیال
یکی از مهم‌ترین اصول اثبات معاد جسمانی در نظر ملاصدرا «اثبات تجرّد خیال» است (ملاصدرا 1378 ج 9: 191)، به گونه‌ای که با قطع نظر از آن، اصول دیگر نیز در اثبات کیفیّت خلق بدن محشور کارایی نخواهند داشت. ملاصدرا قوّة خیال را به عنوان یک قوّة مجرّد که پس از مفارقت نفس از بدن باقی است و در عین حال مدرِک جزئیات نیز می‌باشد، مطرح کرده است. وی نفس انسان را در لحظة مرگ در چنین مرتبه‌ای قرار داده و قوّة خیال را آخرین مرتبة نشئة دنیایی نفس و مرحلة آغازین ورود به نشئة آخرت دانسته است (ملاصدرا 1378 ج 9: 221). ارائة چنین تصویری از قوّة خیال، کلید یکی از معضلات مهم فلسفی، یعنی معاد جسمانی و کیفیت ثواب و عقاب انسان در برزخ است.

اصل نهم: قیام صور تخیلی و ادراکی به نفس در تمام مراتب.
ملاصدرا این اصل را یکی از مقدمات اثبات معاد جسمانی دانسته (ملاصدرا 1378ج 9: 191) و آن را چنین شرح می‌دهد: نسبت نفس به مدرکات حسیه و خیالیة خود بیشتر شبیه فاعل مخترع است تا نسبت قابل متصف (ملاصدرا 1382: 156)؛ زیرا نفس نسبت به صور ادراکی خود نسبت خالقیّت و ابداع دارد به گونه‌ای که پس از احساس امور خارجی بی‌درنگ صورتی نظیر آنها؛ ولی عاری از مادّه در خود ایجاد می‌کند و پس از غیبت امور و یا انعدام آنها، نظیر آنها را در قوّة خیال إنشا و ابداع می‌کند. بدین ترتیب، ملاصدرا کیفیت تحصیل ادراکات حسی و خیالی را بر نهج صدور می‌داند و به قیام صدوری این صور به نفس فاعل قائل می‌شود.

اصل دهم: چگونگی خلاقیت نفس بعد از خروج از طبیعت
ملاصدرا متذکّر می‌شود که صورت‌های خیالی در این عالم به خاطر اشتغال نفس به حس، اثر چندان شدیدی ندارند امّا همین صور با مرگ و انقطاع نفس از ماده و محسوسات شدتی بالاتر از آنها خواهد یافت (ملاصدرا 1386 ج 2: 963)، و چنانچه به طور کلی از بدن و دنیا جدا شود و هیچ مشغله‌ای نداشته باشد – به طور حتم چنان خلّاقیتی خواهد یافت که می‌تواند هر آنچه را بخواهد ایجاد کند (ملاصدرا 1378 ج 9: 194

بر مبنای این اصول و توضیحات آن به سوال تاپیک پاسخ بفرمایید.

[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب

همانطور که میدانید، ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خویش، علاوه بر تبیین نوینی که از برخی مباحث فلسفی نمود، سعی در حل مشکلات ناظر به نفس انسان از قبیل معاد جسمانی نیز داشت.

برای پاسخ به سوالات شما ابتدا لازم است توضیح مختصری از برخی مبادی مهم در بحث ارائه شود:

نخست. عالم مثال متصل و منفصل: ملاصدرا معتقد است که عالم مثال، به منفصل و متصل تقسیم می­شود. مثال متصل همان مرتبة خیال انسانی است؛ ولی مثال منفصل، قائم به ذات خویش بوده و تعلّقی به نفس و بدن انسانی ندارد. به بیان دیگر، موجودات و مظاهر مثال منفصل، هم در ذات و هم در فعل، بی­ نیاز از ماده هستند؛ بر خلاف مثال متّصل که در مقام فعل، نیازمند ماده است و نسبت به آن تعلّق تدبیری دارد.

[=microsoft sans serif]دوم: قوس صعود و نزول در مثال منفصل:
به نظر ملاصدرا، عالم مثال منفصل که وجودی منحاز دارد، به دو گونه صعودی و نزولی تقسیم می­شود.

مثال در قوس صعود، همان عالم برزخی است که نفوس انسانی، بعد از مفارقت از بدن در آن بسر برده و ظهور اعمال انسانی، جنّت جسمانی و صور اشقیاء در این عالم است؛ زیرا در این عالم، نتایج اعمال و ملکات انسانی ظهور می­یابد. موجودات مثالی صعودی همان انسان­هایی هستند که در مقام علم و عمل متوسط بوده و به مرتبة تجرّد عقلانی نرسیده­ اند؛ و با قطع تعلّق نفس از بدن، به فعلیّت خویش دست یافته­ اند.

مثال در قوس نزول، عالمی واسطه میان مجردات و عقول جبروتی و عالم ماده است.

در قوس صعود، صورت­های واقع در برزخ بعد از مرگ، صورت­های اعمال و نتایج افعال دنیوی است؛ اما صورت­های برزخ در قوس نزول، به اعمال و نتایج افعال آدمی بستگی ندارد. (صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیّة. تصحیح سید جلال‏ الدین آشتیانى. قم: بوستان کتاب، 1382ش، ص343)
البته واضح است که در قوس صعود که همان مرتبه برزخ و عالم بعد از مرگ است، هر صورتی که در آنجا حاضر است، به تناسب اعمال وملکات خودش شکل میگیرد و این شکل گیری نیز به واسطه خلاقیت نفس انسانی و توانایی آن است. نه اینکه همه صورتها بر اساس تخیل هر انسانی و به تناسب آن تغییر شکل یافته باشد.

[=microsoft sans serif]سوم: تجرد مثالی: طبق دیدگاه ملاصدرا، قوة خیال نه متعلّق به عالم تجرّد عقلانی است و نه داخل در عالم طبیعت و ماده است؛ بلکه از تجرّد مثالی (برزخی) برخوردار است. لذا نفس در عالم قبر و برزخ هم می‌تواند ادراک جزئی داشته و ثواب و عذاب جزئی را درک کند؛ زیرا مرتبة خیال مادی نیست و ادرکاتش به مرتبة مادّه وابستگی ندارد. از این رو، یکی از آثار و نتایج مرتبة مثالی (خیالی) نفس، توجیه معقول عذاب و ثواب انسان در عالم برزخ است. علاوه بر این، برای اثبات معاد جسمانی نیز از وجود همین مرتبة خیالی نفس استفاده می‌گردد (شواهد الربوبیه، ص 344).

چهارم. بدن در عالم برزخ: بر اساس این مبانی، نفس انسانی در حرکت جوهری خویش، تا زمانی که به مرتبه تجرد تام نرسیده باشد، همچنان نیاز به بدن دارد. چرا که تا قبل از این مرحله، نفس هنوز در مرتبه جوهر نفسانی است و به مرتبه عقل نائل نیامده است. به همین جهت، بعد از اینکه در این سیر کمالی، نیازش به بدن مادی مرتفع شد و دیگر از آن کمکی برای حرکت نفس بر نیامد، بدن مادی را رها کرده و با انتخاب بدنی مثالی، وارد عالم برزخ و مثال منفصل میشود. خود این عالم، عالم مثال منفصل است که واقعیتی منحاز و مستقل از عالم ماده و عقل دارد. موجوداتش نیز دارای تجرد مثالی هستند که از نظر نحوه وجودی، مابین ماده و تجرد تام است.
جسم مثالی، عبارت است از موجودی که از نظر ظاهری شبیه جسم مادی و عنصری است، یعنی رنگ و شکل و اندازه دارد، ولی ماده ندارد و جای اشغال نمیکند.

[=microsoft sans serif]پنجم. بدن در عالم قیامت: نفس انسان با تعلق به این بدن مثالی، حرکت خود را ادامه میدهد تا قیامت روی بدهد.
در قیامت نیز، نفس انسانی به دو گونه عمده است:
برخی از نفوس که در سیر حرکت خود، بتوانند ازمرحله تجرد مثالی خارج شوند، حیات کاملا عقلی دارند و هیچگونه جسمانیتی حتی در حد جسم مثالی نیز ندارند.
برخی دیگر از نفوس(که اتفاقا بیشتر بشر اینگونه اند)، در همان حالت جسمانیت مثالی باقی میمانند.

ششم. بدن انشاء شده در برزخ و قیامت: بر اساس حکمت متعالیه، جسم انسانی دنیوی،‌ منضم با هیولاست اما در عوالم پس از دنیا، بدنی بدون ماده و هیولا دارد به عبارتی دیگر عنصری اجنبی از خودش، قرین با او نیست؛ مجذوب نفس است و به هیچ وجه از آن تعصّی نمی‌کند؛‌ زیرا خود نفس است و آن سرا، سرای حیات است پس لوازم حیات نیز باید مهیا باشد. در نتیجه، ابدان مثالی برزخی قیام صدوری به نفوس دارند.
فعالیت و کارکرد نفس در نشئه‌ی پس از دنیا از طریق انشای بدنِ مناسب با باطن خود است. در واقع، آن چه را که در باطن دارد ظاهر می‌کند و این هویت چیزی غیر از خود نیست. انسانی که در دنیا همه تمرکز خود را تحت قوای پست حیوانی در آورده است پس از انتقال به عالم آخرت، همین قوا، مبدأ و مصدر فعالیتهای او خواهد شد. و در ادامه، بدن متناسب با این مبدأ را هم انشاء خواهد کرد. این مبادی حیوانی حاکم بر نفس، سایر مبادی شخص را منکوب و لگدمال می‌کنند. در حقیقت، ماده‌ی آخرتی انسان‌ها، همین مبادی ساخته‌ شده در دنیاست. همانطور که ماده‌ی آخرتی افراد صالح، قوه‌ی عاقله است و قوای دیگر مسخر این قوه خواهند بود. پس انسان‌ها از محض صور فعلیه‌ای که مطابق با ملکات دنیوی وی ایجاد شده یا در عذاب اند و یا در تنعم.(امام خمینی، تبیان، ص 88-90 به نقل از سجادی، محمد، معاد از دیدگاه حکمت متعالیه (2)، حکمت رضوی، پاییز 83، ش 9، ص 7)

[=microsoft sans serif]هفتم. تمایز صور خیالی در دنیا و برزخ: از تمایزات صور خیالی در این دنیا با صور خیالی در عالم برزخ آن است که صور ذهنی و خیالی در دنیا؛ از ویژگی عینیت و خارجیت برخوردار نیستند؛ زیرا به تبع ضعف نفس، در نهایت ضعف‌اند؛ که البته، عامل ضعف نفس نیز اشتغالات و تعلقات طبیعی است. این در حالی است که بدن اخروی انشاء شده توسط نفس؛ دارای وجود عینی و خارجی می‌باشند و در عین داشتن حیات و اتحاد با نفس، باقی به بقای آن‌ می‌باشند.(صدرالمتألهین، شواهد الربوبیة، تصحیح جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ص 335؛ صدالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم: مصطفوی، ج9، ص 184.)

[=microsoft sans serif]حال به سوالات شما میپردازیم:

الکی;996892 نوشت:
نفس نه جسم است و نه بدن، پس اگر فرد اخروی بدنی و اجسامی را درک میکند ..عالم آخرت چه وجه تمایزی از نظر جوهری و وجودی(نه شدت و ضعف) با عالم خواب دارد و چگونه اطلاق جسمانیت میتوان به آن داد

سوال نخست که خودش دو سوال مجزا هست:
اولا:این عالم چه تفاوتی با عالم خواب دارد.:
تفاوت این عالم با عالم خواب، در این است که موجودات در عالم خواب، معمولا صورتهایی در نفس انسان هستند وهیچ واقعیت منحازی در خارج ندارند. این موجودات، صورتهایی خیالی در صقع نفس و ذهن هستند و به عنوان مثال متصل حضور دارند. (البته برخی از این موجوداتی که در خواب مشاهده میکنیم، موجوداتی هستند که در مثال منفصل هستند و نفس انسان با اتصال به عالم مثال منفصل با آنها برخورد دارد و انها را مشاهده میکند. این البته در رویاهای صادقه روی میدهد که بسیار نادر است.)

اما آنچه انسان در برزخ(عالم مثال منفصل در قوس صعود) و قیامت مشاهده میکند، موجوداتی هستند واقعی که به تناسب اعمال و ملکات خود شکل گرفته اند و کاملا مستقل از نفس انسانی هستند.
بنابراین گرچه موجودات در عالم خواب نیز در هیأت مثالی(بین مادی و عقل) هستند ولی مثالی بودن آنها از نوع متصل است و هیچ واقعیتی منحاز و مستقل از قوه خیال و ذهن انسان ندارند. برخلاف موجودات عالم مثال منفصل در برزخ و عالم قیامت.

[=microsoft sans serif]ثانیا: اطلاق جسمانیت بر آن چگونه ممکن است؟
موجوداتی که در عالم مثال قرار دارند، همانطور که بیان شد، گرچه مادی نیستند ولی کاملا خصوصیات ظاهری مادی را دارند. یعنی از نظر شکل، رنگ و تناسب اندازه، کاملا مشابه نسخه مادی خود هستند. این موجودات، نه مادی هستند و نه عقلی و مجرد. بلکه در بین این دو قرار دارند. بنابراین چون مجرد نیستند، میتوان به آنها عنوان جسم داد و چون مادی و عنصری نیستند، عنوان مثالی به آنها داده شده است. پس جسم مثالی هستند.
از سوی دیگر، این موجودات از آنجا که همچون بدن جسمانی، مرکب نفس انسانی در عالم برزخ هستند، بنابراین از انها تعبیر به جسم شده است. (حسن زاده آملی, هزار و یک کلمه, ج1, ص 145 – 148)

[=microsoft sans serif]اما سوال دوم:

الکی;996892 نوشت:
گر موجودات اخروی به وجود نفس موجوداند نحوه ادراک و ارتباط با موجوداتی که خارج از نفس ما هستند (مثل دیگر نفوس)چگونه تبیین میشود؟

همانطور که در نکته ششم و هفتم گفته شد، بدن مثالی برای انسانهایی که نتوانسته اند به تجرد تام و عقل دست بیابند، توسط نفس آنها انشاء میشود. بنابراین هر بدن مثالی، توسط همان نفسی انشاء میشود که بدان تعلق گرفته است.
اما از این مطلب، هیچگاه نمیتوان به مانند ایده آلیستهای افراطی نتیجه گرفت که همه موجودات عالم مثال، نتیجه خیال و تصور من هستند وواقعیت در عالم ندارند. خیر این مسئله نه در کلام صدرا وجود دارد و نه از آن قابل برداشت است.
هر موجود در عالم مثال و قیامت که با جسم مثالی حاضر میشود، برای خودش واقعیت دارد و موهوم نیست بلکه به تناسب اعمال وملکاتی که کسب کرده است، توسط نفس خودش ساخته و انشاء میشود.

صدیق;997422 نوشت:
بر اساس این مبانی، نفس انسانی در حرکت جوهری خویش، تا زمانی که به مرتبه تجرد تام نرسیده باشد، همچنان نیاز به بدن دارد. چرا که تا قبل از این مرحله، نفس هنوز در مرتبه جوهر نفسانی است و به مرتبه عقل نائل نیامده است. به همین جهت، بعد از اینکه در این سیر کمالی، نیازش به بدن مادی مرتفع شد و دیگر از آن کمکی برای حرکت نفس بر نیامد، بدن مادی را رها کرده و با انتخاب بدنی مثالی، وارد عالم برزخ و مثال منفصل میشود.

سلام
ولی انهایی که با تصادف میمیرند چه؟

صدیق;997422 نوشت:
[=microsoft sans serif]سوم: تجرد مثالی: طبق دیدگاه ملاصدرا، قوة خیال نه متعلّق به عالم تجرّد عقلانی است و نه داخل در عالم طبیعت و ماده است؛ بلکه از تجرّد مثالی (برزخی) برخوردار است. لذا نفس در عالم قبر و برزخ هم می‌تواند ادراک جزئی داشته و ثواب و عذاب جزئی را درک کند؛ زیرا مرتبة خیال مادی نیست و ادرکاتش به مرتبة مادّه وابستگی ندارد. از این رو، یکی از آثار و نتایج مرتبة مثالی (خیالی) نفس، توجیه معقول عذاب و ثواب انسان در عالم برزخ است. علاوه بر این، برای اثبات معاد جسمانی نیز از وجود همین مرتبة خیالی نفس استفاده می‌گردد (شواهد الربوبیه، ص 344).

چهارم. بدن در عالم برزخ: بر اساس این مبانی، نفس انسانی در حرکت جوهری خویش، تا زمانی که به مرتبه تجرد تام نرسیده باشد، همچنان نیاز به بدن دارد. چرا که تا قبل از این مرحله، نفس هنوز در مرتبه جوهر نفسانی است و به مرتبه عقل نائل نیامده است. به همین جهت، بعد از اینکه در این سیر کمالی، نیازش به بدن مادی مرتفع شد و دیگر از آن کمکی برای حرکت نفس بر نیامد، بدن مادی را رها کرده و با انتخاب بدنی مثالی، وارد عالم برزخ و مثال منفصل میشود. خود این عالم، عالم مثال منفصل است که واقعیتی منحاز و مستقل از عالم ماده و عقل دارد. موجوداتش نیز دارای تجرد مثالی هستند که از نظر نحوه وجودی، مابین ماده و تجرد تام است.
جسم مثالی، عبارت است از موجودی که از نظر ظاهری شبیه جسم مادی و عنصری است، یعنی رنگ و شکل و اندازه دارد، ولی ماده ندارد و جای اشغال نمیکند.

تشکر

اما چند نکته در پاسخ ها وجود دارد

اثبات عالم منفصل صعودی چگونه است؟
و در کدام کلام ملاصدرا است
اتفاقا منتقدان میفرمایند صدرا در مثال صعودی نتوانسته مثال منفصل را ثابت کند..
به این دلیل که در نظر او عذاب پاداش مرتبط به ملکات و عقاید است که بواسطه قوه خیال صادر میشود..عقاید و ملکات هم در صقع نفس است نه عالمی مستقل از نفس
لذا بر مبنای قوه خیال و خلاقیت آن..و انشا بدن و ظهور ملکات و عقاید فقط همان مثال متصل ثابت میشود نه عالم مثال مستقل از ما!!
وقتی میفرمایید صور برزخی قیام صدوری به نفس دارند اساسا عالم مستقل از نفس منتفی میشود
عالم مستقل از نفس فقط در مورد ماده برهانی است

و اینکه میفرمایید فرق پدیده های عالم برزخ و قیامت با تصورات دنیا در این است که صور اخروی عینی و خارجی است..ولی صور خیالی دنیا عینیت ندارد..
در حالی که به نظر میرسد فرق این دو صور در شدت و ضعف است نه عینی و ذهنی بودن..
در عالم خواب هم اجسام شدت میابند و در نظر ما عینی نمود میکنند
پس در عمل بدون ماده هیچ ملاکی برای تمییز عالم بیرون و درون نداریم..چراکه اساسا نفس بیرون و داخل ندارد
بیرون و داخل از ویژه گی های ماده است نه ورای ماده

در یکی از مطالب شما هم آمده که بدن اخروی عنصر اجنبی با نفس نیست بلکه خود نفس است...که این سخن هم در تایید اشکالات ما به معادشناسی ملاصدرا از جمله مسئله مثال منفصل است

معادی که صدرا شرح میدهد با توجه به قیام صدوری پدیده ها به نفس و مسئله ملکات و عقاید که شخصی هستند یک عالم کاملا فردی است نه عالم جمعی که آیات قرآن ناظر بر آن است..! در این معاد شناسی نحوه ارتباط و همنشینی نفوس اخروی با یکدیگر تبیین نشده

[=microsoft sans serif]

Miss.Narges;997432 نوشت:
ولی انهایی که با تصادف میمیرند چه؟

اونها هم در زمره کسانی قرار میگیرند که تنها به مرحله تجرد مثالی میرسند.
یکی دیگر از تفاوتهای صدرا با مشاء در همین مسئله هست که چون دار آخرت را جای ماده نمیدانند، مشاء در مورد کسی که به ادراک عقلی و تجرد ناشی از او نرسیده، مشکل دارد. به همین جهت حشر نفوس اینچنینی را با تعلق به جسم افلاک به کمال لازم برای حضور در محشر توجیه میکند.
اما صدرا که صورت خیالی را مجرد مثالی میداند با این مشکل روبرو نیست و با طرح جسم مثالی که دارای تجرد مثالی است و نیز عالم خیال منفصل این مشکل را به صورت دیگری حل میکند.

[=microsoft sans serif]

الکی;997469 نوشت:
اتفاقا منتقدان میفرمایند صدرا در مثال صعودی نتوانسته مثال منفصل را ثابت کند..
به این دلیل که در نظر او عذاب پاداش مرتبط به ملکات و عقاید است که بواسطه قوه خیال صادر میشود..عقاید و ملکات هم در صقع نفس است نه عالمی مستقل از نفس
لذا بر مبنای قوه خیال و خلاقیت آن..و انشا بدن و ظهور ملکات و عقاید فقط همان مثال متصل ثابت میشود نه عالم مثال مستقل از ما!!
وقتی میفرمایید صور برزخی قیام صدوری به نفس دارند اساسا عالم مستقل از نفس منتفی میشود
عالم مستقل از نفس فقط در مورد ماده برهانی است

صدرا بیان میکند که نفس انسان همانند خداوند متعال توانایی خلق دارد.
پائین ترین مرتبه آن خلق و انشای صورتهای ذهنی و مثالهای متصل است.
مراتب بالای آن ایجاد موجودات در عالم خارج است که البته در این دنیای مادی، تنها برای برخی انسانها حاصل میشود.
ولی در برزخ و قیامت، برای همه انسانها این وضعیت حاصل است.

در مورد توانایی بر ایجاد صورت های ذهنی: فالنفس خلقت و ابدعت مثالا للباری جل اسمه ذاتا وصفه و فعلا، مع التفاوت بین المثال و الحقیقه.(شواهد، مشهد اول، شاهددوم، اشراق سوم)
در مورد توانایی بر ایجاد بدنهای مثالی ومثالهای منفصل: کل انسان، یخلق بالهمه فی قوه خیالیه ما لاوجود له الا فیها(این قدرت خلاقه مشترک تمام نفوس، اما)

والعارف، یخلق بالهمه ما یکون له وجود فی خارج محل الهمه(دقت کنید در خارج از ذهن و نفسش)[=microsoft sans serif](شواهد الربوبیه، مشهد چهارم، شاهد اول، اصل 6)
پس تا اینجا مشخص شد که نفس انسانی در دنیا
اولا: در همه افراد توانایی ایجاد صورتهای مثالی دارد(مثال متصل)
ثانیا: عرفا توانایی ایجاد صورتهای مثال منفصله در خارج از ذهن خود دارد.

[=microsoft sans serif]
بعد خود صدرا ادامه میدهد
ان هذه القدره التی تکون لاصحاب الکرامات فی الدنیا، تکون لعامه اهل الاخره فی العقبی. الا ان السعاد ... یکون قرنائهم فی الاخره لصور الجنانیه .. و اما الاشقیاء... یکون جلیسهم فی القیامه الجحیم و.... اذ کما الن الاعمال مستتبعه الملکات فی الدنیا.. فالملکات مستتبعه للاعمال فی الاخره..(شواهد الربوبیه، مشهد چهارم، شاهد اول، اصل 6)
پس
مشخص میشود که
اولا: همه انسانها چنین توانایی ای را در آخرت دارند.
ثانیا: این صورتهای مثالی واقعیتی منحاز از خود انسان و صقع نفس انسان دارد. یعنی در عالم مختص خود(عالم مثال منفصل) ایجاد میشود.
ثالثا: این صورتها به تناسب ملکات انسان ایجاد و صادر میشود.

[=microsoft sans serif]

الکی;997469 نوشت:
و اینکه میفرمایید فرق پدیده های عالم برزخ و قیامت با تصورات دنیا در این است که صور اخروی عینی و خارجی است..ولی صور خیالی دنیا عینیت ندارد..
در حالی که به نظر میرسد فرق این دو صور در شدت و ضعف است نه عینی و ذهنی بودن..
در عالم خواب هم اجسام شدت میابند و در نظر ما عینی نمود میکنند

منافاتی بین این دو نیست.
بر اساس دیدگاه صدرا که وجود را مقول به تشکیک میداند و قائل به شدت وضعف بین موجودات است، وجود قائم به نفس و در صقع آن، یک درجه از وجود را دارد و موجود در صقع عالم مثال منفصل، درجه ای شدیدتر.

الکی;997469 نوشت:
پس در عمل بدون ماده هیچ ملاکی برای تمییز عالم بیرون و درون نداریم..چراکه اساسا نفس بیرون و داخل ندارد
بیرون و داخل از ویژه گی های ماده است نه ورای ماده

بیرون و درون، مشترک لفظی است و در مورد مجردات به معنایی دیگر به کار میرود.
در مواردی که مربوط به مجردات است، منظور از این دو واژه این است که در صقع و عالم آن موجود مجرد است یا در وعایی دیگر است.

[=microsoft sans serif]

الکی;997469 نوشت:
معادی که صدرا شرح میدهد با توجه به قیام صدوری پدیده ها به نفس

اشکال اصلی بیان شما، خلط بین قیام حلولی و قیام صدوری است.

الکی;997469 نوشت:
مسئله ملکات و عقاید که شخصی هستند یک عالم کاملا فردی است نه عالم جمعی که آیات قرآن ناظر بر آن است.

توضیح این بخش نیز گذشت که ناشی از سوء برداشت شما بود.

صدیق;997486 نوشت:
اونها هم در زمره کسانی قرار میگیرند که تنها به مرحله تجرد مثالی میرسند.
یکی دیگر از تفاوتهای صدرا با مشاء در همین مسئله هست که چون دار آخرت را جای ماده نمیدانند، مشاء در مورد کسی که به ادراک عقلی و تجرد ناشی از او نرسیده، مشکل دارد. به همین جهت حشر نفوس اینچنینی را با تعلق به جسم افلاک به کمال لازم برای حضور در محشر توجیه میکند.
اما صدرا که صورت خیالی را مجرد مثالی میداند با این مشکل روبرو نیست و با طرح جسم مثالی که دارای تجرد مثالی است و نیز عالم خیال منفصل این مشکل را به صورت دیگری حل میکند.

این باعث میشه بعضیها که میتونستن به تجرد عقلی برسند ولی با تصادف از دنیا رفته اند ظلم بشه.

[=microsoft sans serif]

Miss.Narges;997501 نوشت:
این باعث میشه بعضیها که میتونستن به تجرد عقلی برسند ولی با تصادف از دنیا رفته اند ظلم بشه.

سلام
این اشکال مختص اینها نیست.
بچه ها و مجنونین و کسانی که دسترسی به منابع برای کمال ندارند نیز مشمول این اشکال میشند.
هرجوابی انجا دادیم اینجا هم میدیم.
بگذریم از اینکه در اینجا یک پاسخ مجزایی هم میتوان داد مبنی بر اینکه این افراد دو دسته اند.
کسانی که میتوانستند و اقدامی نکردند و کسانی که قبل از رسیدن به امکان این کار، از دنیا میروند.

صدیق;997496 نوشت:
[=microsoft sans serif]
صدرا بیان میکند که نفس انسان همانند خداوند متعال توانایی خلق دارد.
پائین ترین مرتبه آن خلق و انشای صورتهای ذهنی و مثالهای متصل است.
مراتب بالای آن ایجاد موجودات در عالم خارج است که البته در این دنیای مادی، تنها برای برخی انسانها حاصل میشود.
ولی در برزخ و قیامت، برای همه انسانها این وضعیت حاصل است.

در مورد توانایی بر ایجاد صورت های ذهنی: فالنفس خلقت و ابدعت مثالا للباری جل اسمه ذاتا وصفه و فعلا، مع التفاوت بین المثال و الحقیقه.(شواهد، مشهد اول، شاهددوم، اشراق سوم)
در مورد توانایی بر ایجاد بدنهای مثالی ومثالهای منفصل: کل انسان، یخلق بالهمه فی قوه خیالیه ما لاوجود له الا فیها(این قدرت خلاقه مشترک تمام نفوس، اما)

والعارف، یخلق بالهمه ما یکون له وجود فی خارج محل الهمه(دقت کنید در خارج از ذهن و نفسش)[=microsoft sans serif](شواهد الربوبیه، مشهد چهارم، شاهد اول، اصل 6)
پس تا اینجا مشخص شد که نفس انسانی در دنیا
اولا: در همه افراد توانایی ایجاد صورتهای مثالی دارد(مثال متصل)
ثانیا: عرفا توانایی ایجاد صورتهای مثال منفصله در خارج از ذهن خود دارد.

با سلام وعرض ادب

نمیدونم این پرسشم مرتبط با تاپیک هست یا نه .ببخشید

اگه مرتبط نیست .

استاد گرامی آفای مصطفی حسینی طباطبایی نظر عرفایی مثل ابن عربی و صدرا رو در حد غلو میدونن

میگن که تطابق با آیات قرآن نداره .چرا که خداوند

میفرماید بنده من به بهشت من داخل شو نفرمودن بیا در

ذات من داخل شو .یعنی قرار نیست ما خدا بشیم .

صدیق;997496 نوشت:
[=microsoft sans serif]
صدرا بیان میکند که نفس انسان همانند خداوند متعال توانایی خلق دارد.
پائین ترین مرتبه آن خلق و انشای صورتهای ذهنی و مثالهای متصل است.
مراتب بالای آن ایجاد موجودات در عالم خارج است که البته در این دنیای مادی، تنها برای برخی انسانها حاصل میشود.
ولی در برزخ و قیامت، برای همه انسانها این وضعیت حاصل است.

در مورد توانایی بر ایجاد صورت های ذهنی: فالنفس خلقت و ابدعت مثالا للباری جل اسمه ذاتا وصفه و فعلا، مع التفاوت بین المثال و الحقیقه.(شواهد، مشهد اول، شاهددوم، اشراق سوم)
در مورد توانایی بر ایجاد بدنهای مثالی ومثالهای منفصل: کل انسان، یخلق بالهمه فی قوه خیالیه ما لاوجود له الا فیها(این قدرت خلاقه مشترک تمام نفوس، اما)

والعارف، یخلق بالهمه ما یکون له وجود فی خارج محل الهمه(دقت کنید در خارج از ذهن و نفسش)[=microsoft sans serif](شواهد الربوبیه، مشهد چهارم، شاهد اول، اصل 6)
پس تا اینجا مشخص شد که نفس انسانی در دنیا
اولا: در همه افراد توانایی ایجاد صورتهای مثالی دارد(مثال متصل)
ثانیا: عرفا توانایی ایجاد صورتهای مثال منفصله در خارج از ذهن خود دارد.

انشای صورتها در عالم خارج اگر صورت مادی به خود بگیرد...بله در عالم خارج است..اما غیر از صورت مادیی اطلاق خارجیت دادن به صور مثالی نه شاهدی بر آن داریم و نه از نظر عقلی مفهوم است
میفرمایید خارج و داخل در مجردات طور دیگری است ..
ولی خب این سخن مفهوم نیست و بر یک مبنای نامفهوم نمیتوان از اثبات نوعی معاد جسمانی سخن گفت.

از نظر من فقط ماده منشاء تکثر و خارج و داخل است
چراکه ماده خود یک پدیده و ضمیمه خارجی است
لذا وقتی نفس باشد و نفس و ضمیمه خارجی در میان نباشد سخن از عالم خارج و اطلاق واقعیت به آن دادن کاملا بی مفهوم است
خیلی از بیمارهای اعصاب روان که توهم میزنند چیزهایی رو در عالم خارج میبینند که من و شما شاهد ادعایشان نیستیم ولی میبینند
بر این اساس صور های خیالی کاملا درونی و فردی هستند و دلیلی بر رد این مسئله صدراییان ارائه ندادند..
در واقع آنها توانسته اند نوعی معاد جسمانی را ثابت کنند ولی عالمی از سنخ عالم خواب را که فردی و درونی است نه بیشتر

صدرا با توجه به اصولش میفرماید که صور اخروی موهوم نیست ولی اثباتی برای این حرف ندارند
مسئله اینجاست

[=microsoft sans serif]

همای رحمت;997508 نوشت:
استاد گرامی آفای مصطفی حسینی طباطبایی نظر عرفایی مثل ابن عربی و صدرا رو در حد غلو میدونن

میگن که تطابق با آیات قرآن نداره .چرا که خداوند

میفرماید بنده من به بهشت من داخل شو نفرمودن بیا در

ذات من داخل شو .یعنی قرار نیست ما خدا بشیم .


باسلام
گذشته از اینکه این بیان ناشی از درک نادرست و ناقص از وحدت وجود است، ربطی به بحث این تاپیک ندارد.

[=microsoft sans serif]

الکی;997731 نوشت:
انشای صورتها در عالم خارج اگر صورت مادی به خود بگیرد...بله در عالم خارج است..اما غیر از صورت مادیی اطلاق خارجیت دادن به صور مثالی نه شاهدی بر آن داریم و نه از نظر عقلی مفهوم است

سلام
دوست عزیز
دقت کنید!
صورت مادی برای عالم ماده است.
بحث ما در عالم مثال است نه عالم ماده.
بحث در برزخ و سرای قیامت و حشر برای کسانی است که به تجرد عقلی نرسیده اند.
این عالم جای مادیات و عنصریات نیست.
عالمش، مثالی است و موجوداتش نیز مثالی.

اینکه این صورتهای مثالی را خارجی معرفی میکنیم بدان جهت است که قائم به ذهن ما نیستند.
برخلاف صورتهای ذهنی و مثالهای متصل که در ذهن ما نقش می بندند و حتی در عالم مثال منفصل نیز نیستند تا منحاز از ما باشند.

صدیق;997895 نوشت:
[=microsoft sans serif]
سلام
دوست عزیز
دقت کنید!
صورت مادی برای عالم ماده است.
بحث ما در عالم مثال است نه عالم ماده.
بحث در برزخ و سرای قیامت و حشر برای کسانی است که به تجرد عقلی نرسیده اند.
این عالم جای مادیات و عنصریات نیست.
عالمش، مثالی است و موجوداتش نیز مثالی.

اینکه این صورتهای مثالی را خارجی معرفی میکنیم بدان جهت است که قائم به ذهن ما نیستند.
برخلاف صورتهای ذهنی و مثالهای متصل که در ذهن ما نقش می بندند و حتی در عالم مثال منفصل نیز نیستند تا منحاز از ما باشند.

سلام
صحبت بنده هم در خصوص برزخ و عالم مثال است.
ما فقط برای مثال متصل و برزخی همچون عالم خواب دلیل داریم..که اینها هم درونی و قائم به ما هستند نه مستقل از ما
برای عالم مثال منفصل بنده اثباتی پیدا نکردم در صحبت های ملاصدرا
بلعکس صدرا میگوید هرچه از بهشت و جهنم میبینید در مملکت وجود خود شماست
و برای این سخن اصل تجرد قوه خیال را به وسط میکشد..
خب با قوه خیالی که مستقل از ما نیست مثال متصل ثابت میشود نه مثال منفصل.

[=microsoft sans serif]

الکی;997898 نوشت:
برای عالم مثال منفصل بنده اثباتی پیدا نکردم در صحبت های ملاصدرا

سلام
برای اثبات عالم مثال منفصل، دو استدلال اقامه شده است.
صدرا به تبعیت از سهروردی قاعده امکان اشرف را اقامه کرده است و خودش قاعده امکان اخس را ابداع کرده است:
بدین صورت که چون جهان هستی واحد است و کل جهان همانند موجود بزرگ واحدی است که اجزای آن به یکدیگر متصلند. به این معنا که هر مرتبه کمالی از وجود باید با مرتبه کمالی نازل‌تر از خودش مجاور است و نباید میان آنها فاصله‌ای باشد. یعنی نمی‌توان میان دو مرتبه نازل و کامل وجودی، درجه‌ای را تصور کرد که تحقق نیافته است. در این مسئله اگر از وجود مرتبه نازل‌تر به وجود مرتبه کامل‌تر برسیم، قاعده امکان اشراف شکل می‌گیرد و اگر از وجود مرتبه کامل‌تر به وجود مرتبه نازل‌تر پی ببریم، قاعده امکان اخس نام دارد.
امکان اشرف بدان معنا است که در این سلسله موجودات و مراتب، اگر موجود مادی هست، حتما موجودی باید باشد که اشرف از او هست ولی این موجودات نمیتوانند عقلی باشند چرا که در این صورت، بین عالم عقل و عالم ماده ارتباط بسیار ضعیف خواهد بود و به نوعی فاصله بین آنها میافتد. بنابراین باید عالم دیگری باشد که در این فاصله قرار بگیرد و آن عالم مثال است.
امکان اخس نیز دقیقا در نقطه مقابل و از سیر نزولی بهره میبرد.(اسفار، ج5، ص342)

صدیق;997894 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
گذشته از اینکه این بیان ناشی از درک نادرست و ناقص از وحدت وجود است، ربطی به بحث این تاپیک ندارد.

با سلام و عرض ادب و تشکر

نمی‌دونم والا

ایشون نظر مولوی وصدرا و...قبول ندارن .

استاد گرامی من هم که هیچی از فلسفه نمیدونم میدونم که وحدت

وجود حداقل تعریف سادهش چیه اینکه هر موجودی جلوه ای از مظهر خداوند هست .و ما وجود حقیقی نیستیم و وجود حقیقی خداوند هست .

حالا چطور میشه استاد طباطبایی با این اصطلاحات بیگانه باشه

ایشونراجع به اثبات معاد جسمانی نظر جناب ملا صدرا رو در حد غلو دونستن .
ونه نظرات دیگش رو .

صدیق;997951 نوشت:
[=microsoft sans serif]
سلام
برای اثبات عالم مثال منفصل، دو استدلال اقامه شده است.
صدرا به تبعیت از سهروردی قاعده امکان اشرف را اقامه کرده است و خودش قاعده امکان اخس را ابداع کرده است:
بدین صورت که چون جهان هستی واحد است و کل جهان همانند موجود بزرگ واحدی است که اجزای آن به یکدیگر متصلند. به این معنا که هر مرتبه کمالی از وجود باید با مرتبه کمالی نازل‌تر از خودش مجاور است و نباید میان آنها فاصله‌ای باشد. یعنی نمی‌توان میان دو مرتبه نازل و کامل وجودی، درجه‌ای را تصور کرد که تحقق نیافته است. در این مسئله اگر از وجود مرتبه نازل‌تر به وجود مرتبه کامل‌تر برسیم، قاعده امکان اشراف شکل می‌گیرد و اگر از وجود مرتبه کامل‌تر به وجود مرتبه نازل‌تر پی ببریم، قاعده امکان اخس نام دارد.
امکان اشرف بدان معنا است که در این سلسله موجودات و مراتب، اگر موجود مادی هست، حتما موجودی باید باشد که اشرف از او هست ولی این موجودات نمیتوانند عقلی باشند چرا که در این صورت، بین عالم عقل و عالم ماده ارتباط بسیار ضعیف خواهد بود و به نوعی فاصله بین آنها میافتد. بنابراین باید عالم دیگری باشد که در این فاصله قرار بگیرد و آن عالم مثال است.
امکان اخس نیز دقیقا در نقطه مقابل و از سیر نزولی بهره میبرد.(اسفار، ج5، ص342)

این اثبات اگر هم صحیح باشد ارتباطی با معاد مثالی صدرایی ندارد یا اینکه حداقل قابل تطبیق با اصول فلسفی صدرا در اثبات معاد جسمانی نیست.

مهمترین اصل جناب صدرا برای معاد جسمانی مثالی...
اصل تجرد قوه خیال است
مشکل عدم تطبیق اینجاست که قوه خیال و فعالیت آن قائم به نفس است و مستقل از او نیست
و نفس هم بدون بدن مادی جایی برای غیر نمیگذارد که بگوییم این شیء داخل نفس است و آن خارج نفس!
فقط با فرض یک ضمیمه خارجی به نفس است که میتوانیم عنوان کنیم این پدیده ذهنی و درونی است یا خارجی.
امید وارم اشکال ما به ملاصدرا برای شما روشن شده باشد

[=microsoft sans serif]

همای رحمت;998010 نوشت:
استاد گرامی من هم که هیچی از فلسفه نمیدونم میدونم که وحدت

وجود حداقل تعریف سادهش چیه اینکه هر موجودی جلوه ای از مظهر خداوند هست .و ما وجود حقیقی نیستیم و وجود حقیقی خداوند هست .


سلام بر شما
اینکه چرا عده ای با این مطالب مخالفت میکنند، عوامل مختلفی میتونه داشته باشه.
البته نباید از این نکته گذشت که برخی تعابیر عرفا خودش زمینه را برای قبول این دیدگاه ها و یا حتی طرح دیدگاه تند برخلاف عرفان مهیا کرده.
بحث از وحدت وجود بحث عمیقی است و نمیتوان در اینجا بدان پرداخت چرا که بحث را به بیراهه میکشاند.
اگر در تاپیکهای سایت پاسخ خود را نیافتید میتوانید تاپیک مستقلی ایجاد کنید.
یاعلی

[=microsoft sans serif]

الکی;998059 نوشت:
مشکل عدم تطبیق اینجاست که قوه خیال و فعالیت آن قائم به نفس است و مستقل از او نیست
و نفس هم بدون بدن مادی جایی برای غیر نمیگذارد که بگوییم این شیء داخل نفس است و آن خارج نفس!
فقط با فرض یک ضمیمه خارجی به نفس است که میتوانیم عنوان کنیم این پدیده ذهنی و درونی است یا خارجی.
امید وارم اشکال ما به ملاصدرا برای شما روشن شده باشد

باسلام
مشکلی که در سوالات شما به چشم میخورد این است که به صورت دقیق معنای قیام را متوجه نشدید.
قیام میتواند حلولی باشد و میتواند صدوری باشد.
انچه در ذهن شماست و به صدرا نسبت میدهید قیام حلولی است که یک چیز با حلول د رچیزی دیگر، قائم بدان است و مستقل از آن نیست.
اما نظر صدرا در مورد رابطه نفس با صورتهای مثالی اش چه متصل و چه منفصل، قیام صدوری است و این نوع قیام ربطی به حلول و قرا رگرفتن در چیزی ندارد.

صدیق;998116 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
مشکلی که در سوالات شما به چشم میخورد این است که به صورت دقیق معنای قیام را متوجه نشدید.
قیام میتواند حلولی باشد و میتواند صدوری باشد.
انچه در ذهن شماست و به صدرا نسبت میدهید قیام حلولی است که یک چیز با حلول د رچیزی دیگر، قائم بدان است و مستقل از آن نیست.
اما نظر صدرا در مورد رابطه نفس با صورتهای مثالی اش چه متصل و چه منفصل، قیام صدوری است و این نوع قیام ربطی به حلول و قرا رگرفتن در چیزی ندارد.

سلام
اتفاقا مسئله قیام نیست
به متن من توجه نمی فرمایید
قوه خیال مثال متصل را اثبات میکند نه مثال منفصل
عالم منفصل اگر موجود باشد باید به خودی خود باشد نه با خلاقیت خیال.
و اشکال دیگر که بی پاسخ میزارید این است که نفس بدون ضمیمه خارجی حد و اندازه ای نداره که بخواهیم خارج از آن را تصور کنیم
شما خودتون تصریح دارید که بدن مثالی خود نفس است
بعد نوبت به اشکال ما که میرسد میفرمایید خارج از نفس.

الکی;998202 نوشت:
سلام
اتفاقا مسئله قیام نیست
به متن من توجه نمی فرمایید
قوه خیال مثال متصل را اثبات میکند نه مثال منفصل
عالم منفصل اگر موجود باشد باید به خودی خود باشد نه با خلاقیت خیال.
و اشکال دیگر که بی پاسخ میزارید این است که نفس بدون ضمیمه خارجی حد و اندازه ای نداره که بخواهیم خارج از آن را تصور کنیم
شما خودتون تصریح دارید که بدن مثالی خود نفس است
بعد نوبت به اشکال ما که میرسد میفرمایید خارج از نفس.

با سلام.
مثال منفصل محل ظهوره افعاله این ظهور افعال یا از طرف نفسه یا از طرف حقه ظهور افعال الهی در قوص نزوله و ظهور افعال ادمی در قوس صعود نتیجتا دو مثال منفصل داریم که با هم مغایرند هر چند احکام و نظامشون با هم شبیه...

نفس مراتب مختلف یه وجوده این وجود در مرتبه مادی همین بدن خاکیه در مرتبه مثالی جسمی مثالی و در مرتبه معادی جسمی معادیست...به عبارتی نفس در مراتب مختلف ظهورات مختلفه دارد...

erfan_alavi;998371 نوشت:
با سلام.
مثال منفصل محل ظهوره افعاله این ظهور افعال یا از طرف نفسه یا از طرف حقه ظهور افعال الهی در قوص نزوله و ظهور افعال ادمی در قوس صعود نتیجتا دو مثال منفصل داریم که با هم مغایرند هر چند احکام و نظامشون با هم شبیه...

نفس مراتب مختلف یه وجوده این وجود در مرتبه مادی همین بدن خاکیه در مرتبه مثالی جسمی مثالی و در مرتبه معادی جسمی معادیست...به عبارتی نفس در مراتب مختلف ظهورات مختلفه دارد...

سلام
میفرمایید نفس در مرتبه مادی همین بدن مادی است در حالی که ماده یک ضمیمه خارجی است
ولی بدن مثالی ضمیمه خارجی نیست عین نفس است
سوال تاپیک این است که اگر به قول ملاصدرا موجودات برزخ و معاد به موجود نفس موجودند و عین نفس اند...
چنین عالمی از نظر سنخی چه فرقی با عالم خواب دارد.
معاد صدرایی یک عالم شخصی و درونی است برخلاف معاد قرآن که عمومی و خارجی است
شاید صدرا هم در مورد معادشناسی اش همین را بگوید ولی اثباتی برایش ندارد
با مبنا و اصول صدرا به معادی چون عالم خواب میرسیم نه آنچه که از آیات و روایات بدست می آید

پرسش:
ملاصدرا معتقد است که که عالم مثال همان عالم نفس فرد است و هرچه که در برزخ و آخرت دیده و درک میشود به یک وجود موجودند و آن یک وجود نفس فرد است. بر این اساس دو سوال دارم:
1. -نفس نه جسم است و نه بدن، پس اگر فرد اخروی بدنی و اجسامی را درک میکند ..عالم آخرت چه وجه تمایزی از نظر جوهری و وجودی(نه شدت و ضعف) با عالم خواب دارد و چگونه اطلاق جسمانیت میتوان به آن داد؟
۲-اگر موجودات اخروی به وجود نفس موجوداند نحوه ادراک و ارتباط با موجوداتی که خارج از نفس ما هستند (مثل دیگر نفوس)چگونه تبیین میشود؟

پاسخ:
ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خویش، علاوه بر تبیین نوینی که از برخی مباحث فلسفی نمود، سعی در حل مشکلات ناظر به نفس انسان از قبیل معاد جسمانی نیز داشت.
برای پاسخ به سوالات شما ابتدا لازم است توضیح مختصری از برخی مبادی مهم در بحث ارائه شود:

نخست. عالم مثال متصل و منفصل: ملاصدرا معتقد است که عالم مثال، به منفصل و متصل تقسیم می­شود. مثال متصل همان مرتبة خیال انسانی است؛ ولی مثال منفصل، قائم به ذات خویش بوده و تعلّقی به نفس و بدن انسانی ندارد. به بیان دیگر، موجودات و مظاهر مثال منفصل، هم در ذات و هم در فعل، بی­ نیاز از ماده هستند؛ بر خلاف مثال متّصل که در مقام فعل، نیازمند ماده است و نسبت به آن تعلّق تدبیری دارد.

دوم: قوس صعود و نزول در مثال منفصل:
به نظر ملاصدرا، عالم مثال منفصل که وجودی منحاز دارد، به دو گونه صعودی و نزولی تقسیم می­شود.
مثال در قوس صعود، همان عالم برزخی است که نفوس انسانی، بعد از مفارقت از بدن در آن بسر برده و ظهور اعمال انسانی، جنّت جسمانی و صور اشقیاء در این عالم است؛ زیرا در این عالم، نتایج اعمال و ملکات انسانی ظهور می­یابد. موجودات مثالی صعودی همان انسان­هایی هستند که در مقام علم و عمل متوسط بوده و به مرتبة تجرّد عقلانی نرسیده­ اند؛ و با قطع تعلّق نفس از بدن، به فعلیّت خویش دست یافته­ اند. مثال در قوس نزول، عالمی واسطه میان مجردات و عقول جبروتی و عالم ماده است.

در قوس صعود، صورت­های واقع در برزخ بعد از مرگ، صورت­های اعمال و نتایج افعال دنیوی است؛ اما صورت­های برزخ در قوس نزول، به اعمال و نتایج افعال آدمی بستگی ندارد. (1)البته واضح است که در قوس صعود که همان مرتبه برزخ و عالم بعد از مرگ است، هر صورتی که در آنجا حاضر است، به تناسب اعمال وملکات خودش شکل میگیرد و این شکل گیری نیز به واسطه خلاقیت نفس انسانی و توانایی آن است. نه اینکه همه صورتها بر اساس تخیل هر انسانی و به تناسب آن تغییر شکل یافته باشد.

سوم: تجرد مثالی: طبق دیدگاه ملاصدرا، قوة خیال نه متعلّق به عالم تجرّد عقلانی است و نه داخل در عالم طبیعت و ماده است؛ بلکه از تجرّد مثالی (برزخی) برخوردار است. لذا نفس در عالم قبر و برزخ هم می‌تواند ادراک جزئی داشته و ثواب و عذاب جزئی را درک کند؛ زیرا مرتبة خیال مادی نیست و ادرکاتش به مرتبة مادّه وابستگی ندارد. از این رو، یکی از آثار و نتایج مرتبة مثالی (خیالی) نفس، توجیه معقول عذاب و ثواب انسان در عالم برزخ است. علاوه بر این، برای اثبات معاد جسمانی نیز از وجود همین مرتبة خیالی نفس استفاده می‌گردد (2).

چهارم. بدن در عالم برزخ: بر اساس این مبانی، نفس انسانی در حرکت جوهری خویش، تا زمانی که به مرتبه تجرد تام نرسیده باشد، همچنان نیاز به بدن دارد. چرا که تا قبل از این مرحله، نفس هنوز در مرتبه جوهر نفسانی است و به مرتبه عقل نائل نیامده است. به همین جهت، بعد از اینکه در این سیر کمالی، نیازش به بدن مادی مرتفع شد و دیگر از آن کمکی برای حرکت نفس بر نیامد، بدن مادی را رها کرده و با انتخاب بدنی مثالی، وارد عالم برزخ و مثال منفصل میشود. خود این عالم، عالم مثال منفصل است که واقعیتی منحاز و مستقل از عالم ماده و عقل دارد. موجوداتش نیز دارای تجرد مثالی هستند که از نظر نحوه وجودی، مابین ماده و تجرد تام است.جسم مثالی، عبارت است از موجودی که از نظر ظاهری شبیه جسم مادی و عنصری است، یعنی رنگ و شکل و اندازه دارد، ولی ماده ندارد و جای اشغال نمیکند.

پنجم. بدن در عالم قیامت: نفس انسان با تعلق به این بدن مثالی، حرکت خود را ادامه میدهد تا قیامت روی بدهد.
در قیامت نیز، نفس انسانی به دو گونه عمده است:
برخی از نفوس که در سیر حرکت خود، بتوانند ازمرحله تجرد مثالی خارج شوند، حیات کاملا عقلی دارند و هیچگونه جسمانیتی حتی در حد جسم مثالی نیز ندارند. برخی دیگر از نفوس(که اتفاقا بیشتر بشر اینگونه اند)، در همان حالت جسمانیت مثالی باقی میمانند.

ششم. بدن انشاء شده در برزخ و قیامت: بر اساس حکمت متعالیه، جسم انسانی دنیوی،‌ منضم با هیولاست اما در عوالم پس از دنیا، بدنی بدون ماده و هیولا دارد به عبارتی دیگر عنصری اجنبی از خودش، قرین با او نیست؛ مجذوب نفس است و به هیچ وجه از آن تعصّی نمی‌کند؛‌ زیرا خود نفس است و آن سرا، سرای حیات است پس لوازم حیات نیز باید مهیا باشد. در نتیجه، ابدان مثالی برزخی قیام صدوری به نفوس دارند.
فعالیت و کارکرد نفس در نشئه‌ی پس از دنیا از طریق انشای بدنِ مناسب با باطن خود است. در واقع، آن چه را که در باطن دارد ظاهر می‌کند و این هویت چیزی غیر از خود نیست. انسانی که در دنیا همه تمرکز خود را تحت قوای پست حیوانی در آورده است پس از انتقال به عالم آخرت، همین قوا، مبدأ و مصدر فعالیتهای او خواهد شد. و در ادامه، بدن متناسب با این مبدأ را هم انشاء خواهد کرد. این مبادی حیوانی حاکم بر نفس، سایر مبادی شخص را منکوب و لگدمال می‌کنند. در حقیقت، ماده‌ی آخرتی انسان‌ها، همین مبادی ساخته‌ شده در دنیاست. همانطور که ماده‌ی آخرتی افراد صالح، قوه‌ی عاقله است و قوای دیگر مسخر این قوه خواهند بود. پس انسان‌ها از محض صور فعلیه‌ای که مطابق با ملکات دنیوی وی ایجاد شده یا در عذاب اند و یا در تنعم.(3)

هفتم. تمایز صور خیالی در دنیا و برزخ: از تمایزات صور خیالی در این دنیا با صور خیالی در عالم برزخ آن است که صور ذهنی و خیالی در دنیا؛ از ویژگی عینیت و خارجیت برخوردار نیستند؛ زیرا به تبع ضعف نفس، در نهایت ضعف‌اند؛ که البته، عامل ضعف نفس نیز اشتغالات و تعلقات طبیعی است. این در حالی است که بدن اخروی انشاء شده توسط نفس؛ دارای وجود عینی و خارجی می‌باشند و در عین داشتن حیات و اتحاد با نفس، باقی به بقای آن‌ می‌باشند.(4)

بر اساس این مقدمات باز میگردیم به پاسخ سوالات مطرح شده.
سوال نخست خودش دو سوال مجزا هست:
اولا:این عالم چه تفاوتی با عالم خواب دارد؟
تفاوت این عالم با عالم خواب، در این است که موجودات در عالم خواب، معمولا صورتهایی در نفس انسان هستند وهیچ واقعیت منحازی در خارج ندارند. این موجودات، صورتهایی خیالی در صقع نفس و ذهن هستند و به عنوان مثال متصل حضور دارند. (البته برخی از این موجوداتی که در خواب مشاهده میکنیم، موجوداتی هستند که در مثال منفصل هستند و نفس انسان با اتصال به عالم مثال منفصل با آنها برخورد دارد و انها را مشاهده میکند. این البته در رویاهای صادقه روی میدهد که بسیار نادر است.)
اما آنچه انسان در برزخ(عالم مثال منفصل در قوس صعود) و قیامت مشاهده میکند، موجوداتی هستند واقعی که به تناسب اعمال و ملکات خود شکل گرفته اند و کاملا مستقل از نفس انسانی هستند.
بنابراین گرچه موجودات در عالم خواب نیز در هیأت مثالی(بین مادی و عقل) هستند ولی مثالی بودن آنها از نوع متصل است و هیچ واقعیتی منحاز و مستقل از قوه خیال و ذهن انسان ندارند. برخلاف موجودات عالم مثال منفصل در برزخ و عالم قیامت.

ثانیا: اطلاق جسمانیت بر آن چگونه ممکن است؟
موجوداتی که در عالم مثال قرار دارند، همانطور که بیان شد، گرچه مادی نیستند ولی کاملا خصوصیات ظاهری مادی را دارند. یعنی از نظر شکل، رنگ و تناسب اندازه، کاملا مشابه نسخه مادی خود هستند. این موجودات، نه مادی هستند و نه عقلی و مجرد. بلکه در بین این دو قرار دارند. بنابراین چون مجرد نیستند، میتوان به آنها عنوان جسم داد و چون مادی و عنصری نیستند، عنوان مثالی به آنها داده شده است. پس جسم مثالی هستند.
از سوی دیگر، این موجودات از آنجا که همچون بدن جسمانی، مرکب نفس انسانی در عالم برزخ هستند، بنابراین از انها تعبیر به جسم شده است. (5)

در مورد سوال دوم نیز میتوان گفت:
همانطور که در نکته ششم و هفتم گفته شد، بدن مثالی برای انسانهایی که نتوانسته اند به تجرد تام و عقل دست بیابند، توسط نفس آنها انشاء میشود. بنابراین هر بدن مثالی، توسط همان نفسی انشاء میشود که بدان تعلق گرفته است.
اما از این مطلب، هیچگاه نمیتوان به مانند ایده آلیستهای افراطی نتیجه گرفت که همه موجودات عالم مثال، نتیجه خیال و تصور من هستند وواقعیت در عالم ندارند. خیر این مسئله نه در کلام صدرا وجود دارد و نه از آن قابل برداشت است.
هر موجود در عالم مثال و قیامت که با جسم مثالی حاضر میشود، برای خودش واقعیت دارد و موهوم نیست بلکه به تناسب اعمال وملکاتی که کسب کرده است، توسط نفس خودش ساخته و انشاء میشود.

پی نوشتها:
1. صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیّة. تصحیح سید جلال‏ الدین آشتیانى. قم: بوستان کتاب، 1382ش، ص343
2. همان، ص 344
3. امام خمینی، تبیان، ص 88-90 به نقل از سجادی، محمد، معاد از دیدگاه حکمت متعالیه (2)، مجله حکمت رضوی، پاییز 83، ش 9، ص 7
4. شواهد الربوبیة،ص 335؛ صدالدین شیرازی، الاسفار الاربعة، قم، نشر مصطفوی، ج9، ص 184
5. حسن حسن زاده آملی، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، ج1، ص 145 – 148

موضوع قفل شده است