روح و بیهوشی

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روح و بیهوشی

سوالی داشتم که در زمان بیهوشی در اتاق عمل چه اتفاقی میفته که روح از بدن خارج میشود و در ان زمان روح کجا می رود و چه زمانی به بدن بر میگردد

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

Fakhr20;996502 نوشت:
سوالی داشتم که در زمان بیهوشی در اتاق عمل چه اتفاقی میفته که روح از بدن خارج میشود و در ان زمان روح کجا می رود و چه زمانی به بدن بر میگردد

باسلام و عرض ادب

پاسخ به این سوال در گروه شناخت واقعیت نفس و رابطه نفس و بدن است.
بنابراین ابتدا به عنوان مقدمه این دو نکته را بیان میکنیم.

[=microsoft sans serif]نفس، در اصطلاح فلسفی، جوهری است که گرچه ذاتا هیچ نیازی به ماده ندارد و مجرد است
ولی به خاطر کارهایش و درمقام فعل، نیازمند به ماده است.
توضیح اینکه
در یک دسته بندی کلی، موجودات عالم امکان، به دو دسته جوهر و عرض تقسیم میشوند.
جواهر، موجودی است که اگر در عالم محقق شوند، نیازی به موضوع یا محلی ندرد تا در آن حلول کند. بلکه مستقل ایجاد میشود.
عرض نیز موجودی است که اگر در عالم محقق شود، حتما در موضوعی محقق میشود به صورتی که نیازمند به آن موضوع هست ولی آن موضوع نیازی به این عرض ندارد.(نهایه الحکمه، ص114)
جواهر بر 5 نوع هستند و عرض 9 صورت محقق میشود.
جواهر بدین صورت تقسیم میشوند
که جوهر
یا در محل قرار دارد: صورت مادی
یا در محل نیست. این قسم:

یا محل چیزی دیگری است: هیولا و ماده اولی
یا محل چیز دیگری نیست. این قسم:

یا مرکب از هیولا و صورت است: جسم
یا مرکب نیست. این قسم:

یا علاقه انفعالی با ماده دارد: نفس است.
یا هیچ علاقه ای با ماده ندارد: عقل است.(همان، ص117)

[=microsoft sans serif]بنابراین همانطور که در این تقسیم متوجه شدیم، نفس
اولا: جوهر است نه عرض. بنابراین برای تحقق نیاز به موضوع مستقل از خودش ندارد.
ثانیا: در محل قرار ندارد. ولو در محلی که مستقل از خود این نباشد. وگرنه صورت مادی میشد.
ثالثا: محل چیزی دیگر نیز نیست. وگرنه هیولا میشد.
رابعا: مرکب از ماده و صورت هم نیست. وگرنه جسم میشد. پس، مادی نیست و غیر مادی است.
خامسا: ارتباط انفعالی با ماده دارد. یعنی به گونه ‏اى است كه تغيير و تحولات و حالات گوناگون جسم به شكلى در آن تأثير مى‏ گذارد، مانند روح انسان كه از بدن متأثر مى شود.

در نتیجه، نفس در بدن قرار ندارد تا بخواهد از آن بیرون بیاید. بلکه برای اینکه به حیات خود ادامه دهد و تکامل بیابد، نیاز به بدنی دارد تا با تعلق گرفتن به آن، کمال بیابد.

[=microsoft sans serif]نکته دوم: روح با نفس متفاوت است.
نفس انسان دارای مراتبی است که برخی از مراتب آن مجرد است.
مرتبه ای از نفس که در بدن انسان است، روح نامیده میشود.
مرتبه ای که به بدن تعلق دارد و در فلسفه از آن بحث میشود، نفس نام دارد.
در روایتی از امام صادق(ع) به این نکته اشاره شده که زمان خواب، نفس انسان به آسمان عروج میکند و روحش در بدنش می ماند. ارتباط انها در این هنگام بسیار کم است ولی هنگام مرگ و قبض روح، روح درون بدن نیز همراه با نفس از بدن خارج میشود(
طبرسى فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 8؛ ص 781، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.)

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]بنابراین نکته اینک به پاسخ سوال میپردازیم.
در هنگام بیهوشی، حالت انسان شبیه به حالت خواب عمیق است که انسان اصلا متوجه اطراف خود نیست.
در این حالت، روح از بدن منصرف منصرف میشود.
این انصراف در حالت خواب عمیق، به صورت شدید از بدن صورت میگیرد.
همین حالت در حالت بیهوشی نیز وجود دارد و روح به شدت از بدن قطع تعلق میگیرد.
به بیان دیگر،نفس انسان، به واسطه مغز به اعضای بدن انسان دستورات لازم را صادر میکند.
این دستورات، در زمانی که هوشیاری انسان کم است، به حداقل خود میرسد.
چرا که مغز در این زمان، در حال استندبای و خاموشی موقت و توقف فعالیت است و به نوعی واسطه بین نفس و بدن در حالتی است که نفس نمیتواند به از آن بهره ببرد.
این مسئله را میتوان در حالت خواب عمیق مشاهده کرد که به جهت استراحت مغز، بدن تقریبا حرکتی ندارد جز حرکات غیر ارادی.
حال اگر این هوشیاری به حداقل خود برسد یا در حالت بیهوشی، کاملا واضح است که نفس دیگر نمیتواند به بدن کاری را دستور بدهد.
در این زمان، نفس هست، تعلق به بدن نیز دارد، حتی قصد تدبیر و استفاده از بدن را نیز دارد، ولی به جهت اینکه مغز انسان در حالت هوشیاری قرار ندارد، نفس نمیتواند از آن استفاده کند.

[=microsoft sans serif]

پرسش: در زمان بیهوشی در اتاق عمل چه اتفاقی میفته که روح از بدن خارج میشود و در ان زمان روح کجا می رود و چه زمانی به بدن بر میگردد.

پاسخ:
پاسخ به این سوال در گروه شناخت واقعیت نفس و رابطه نفس و بدن است. بنابراین ابتدا به عنوان مقدمه این دو نکته را بیان میکنیم.
نفس، در اصطلاح فلسفی، جوهری است که گرچه ذاتا هیچ نیازی به ماده ندارد و مجرد است. ولی به خاطر کارهایش و درمقام فعل، نیازمند به ماده است.

توضیح اینکه
در یک دسته بندی کلی، موجودات عالم امکان، به دو دسته جوهر و عرض تقسیم میشوند. جواهر، موجودی است که اگر در عالم محقق شوند، نیازی به موضوع یا محلی ندرد تا در آن حلول کند. بلکه مستقل ایجاد میشود. عرض نیز موجودی است که اگر در عالم محقق شود، حتما در موضوعی محقق میشود به صورتی که نیازمند به آن موضوع هست ولی آن موضوع نیازی به این عرض ندارد.(1)
جواهر بر 5 نوع هستند و عرض 9 صورت محقق میشود. جواهر بدین صورت تقسیم میشوند
که جوهر:
یا در محل قرار دارد: صورت مادی، یا در محل نیست. این قسم:
یا محل چیزی دیگری است: هیولا و ماده اولی
یا محل چیز دیگری نیست. این قسم:

یا مرکب از هیولا و صورت است: جسم
یا مرکب نیست. این قسم:

یا علاقه انفعالی با ماده دارد: نفس است.
یا هیچ علاقه ای با ماده ندارد: عقل است.(2)

بنابراین همانطور که در این تقسیم متوجه شدیم، نفس
اولا: جوهر است نه عرض. بنابراین برای تحقق نیاز به موضوع مستقل از خودش ندارد.
ثانیا: در محل قرار ندارد. ولو در محلی که مستقل از خود این نباشد. وگرنه صورت مادی میشد.
ثالثا: محل چیزی دیگر نیز نیست. وگرنه هیولا میشد.
رابعا: مرکب از ماده و صورت هم نیست. وگرنه جسم میشد. پس، مادی نیست و غیر مادی است.
خامسا: ارتباط انفعالی با ماده دارد. یعنی به گونه ‏اى است كه تغيير و تحولات و حالات گوناگون جسم به شكلى در آن تأثير مى‏ گذارد، مانند روح انسان كه از بدن متأثر مى شود.

در نتیجه، نفس در بدن قرار ندارد تا بخواهد از آن بیرون بیاید. بلکه برای اینکه به حیات خود ادامه دهد و تکامل بیابد، نیاز به بدنی دارد تا با تعلق گرفتن به آن، کمال بیابد.

نکته دوم: روح با نفس متفاوت است. نفس انسان دارای مراتبی است که برخی از مراتب آن مجرد است. مرتبه ای از نفس که در بدن انسان است، روح نامیده میشود. مرتبه ای که به بدن تعلق دارد و در فلسفه از آن بحث میشود، نفس نام دارد.
در روایتی از امام صادق(ع) به این نکته اشاره شده که زمان خواب، نفس انسان به آسمان عروج میکند و روحش در بدنش می ماند. ارتباط آنها در این هنگام بسیار کم است ولی هنگام مرگ و قبض روح، روح درون بدن نیز همراه با نفس از بدن خارج میشود(3)

بنابراین نکته اینک به پاسخ سوال میپردازیم.
در هنگام بیهوشی، حالت انسان شبیه به حالت خواب عمیق است که انسان اصلا متوجه اطراف خود نیست. در این حالت، روح از بدن منصرف میشود. این انصراف در حالت خواب عمیق، به صورت شدید از بدن صورت میگیرد. همین حالت در حالت بیهوشی نیز وجود دارد و روح به شدت از بدن قطع تعلق میگیرد.
به بیان دیگر،نفس انسان، به واسطه مغز به اعضای بدن انسان دستورات لازم را صادر میکند. این دستورات، در زمانی که هوشیاری انسان کم است، به حداقل خود میرسد. چرا که مغز در این زمان، در حال خاموشی موقت و توقف فعالیت است و به نوعی واسطه بین نفس و بدن در حالتی است که نفس نمیتواند به از آن بهره ببرد.
این مسئله را میتوان در حالت خواب عمیق مشاهده کرد که به جهت استراحت مغز، بدن تقریبا حرکتی ندارد جز حرکات غیر ارادی. حال اگر این هوشیاری به حداقل خود برسد یا در حالت بیهوشی، کاملا واضح است که نفس دیگر نمیتواند به بدن کاری را دستور بدهد. در این زمان، نفس هست، تعلق به بدن نیز دارد، حتی قصد تدبیر و استفاده از بدن را نیز دارد، ولی به جهت اینکه مغز انسان در حالت هوشیاری قرار ندارد، نفس نمیتواند از آن استفاده کند.

پی نوشتها:
1. محمد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1422ق، چاپ شانزدهم، ص114
2. همان، ص117
3.فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن،تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج 8، ص 781.

موضوع قفل شده است