جمع بندی چرا با توجه به وجود یک خدا ، در عالم فساد وجود دارد؟

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا با توجه به وجود یک خدا ، در عالم فساد وجود دارد؟

باتوجه به وجود یک خداچرافساد درعالم هست؟ فساد انسان وفساد درخدایان به چه معنااست؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

جمع بندی

پرسش:
باتوجه به وجود یک خدا چرا فساد در عالم هست؟
فساد انسان و فساد در خدایان به چه معنا است؟

پاسخ:
سوال شما یک لایه درونی و مخفی دارد که برای بیان بهتر جواب بهتر است که این مطلب نهفته در سوال شما را باز کنیم:
در براهین اثبات خدا برهان تمانع را مطرح می شود و این که «اگر‌خداياني غير از الله مي‎بودند، آسمان‌ها و زمين فاسد شده بود. ولي آسمان‌ها و زمين فاسد نشده‎اند؛ پس جز ذات الله هيچ خداي ديگري در عالم وجود ندارد».

استدلالی که اقامه شده است به صورت یک قیاس استنثنایی متصله در قرآن کریم بیان شده است:

«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا»(1)
اگر در اسمان و زمین الهی غیر از الله وجود داشت، این دو فاسد می شدند.

البته مقدمة دوم و نتيجة اين قياس، به‌دليل وضوح آن، در آيه ذكر نشده و مقدرند؛
يعني بايد گفته شود:
ولكن هما لم‎ تفسدا؛ يعني ولي آسمان‌ها و زمين فاسد نشده‎اند؛ تا نتيجه گرفته شود: فليس فيهما آلهة غير الله؛ ولي چون اين مقدمه روشن است و هركسي مي‌تواند ببيند كه آسمان و زمين فاسد نشده‎اند، ذكر نشده است.

اين روشي است كه هم در محاورات روزمره و هم در نوشته‌هاي علمي به‌كار مي‌رود. به‌هرحال، مهم توضيح مقصود آيه و تحليل ارتباط ميان مقدم و تالي (تعدد خدايان و فساد آسمان‌ها و زمين) و به‌عبارت‌ديگر، تبيين ملازمه است كه به آن مي‌پردازيم.

اگر در عالم دو خدا وجود داشته باشد، عالم فاسد و نامنظم میشود.
اما فسادی در عالم نیست.
بنابراین دو خدا نیز در عالم وجود ندارد.

حال شما از این برهان سوال می کنید که با وجود یک خدا در عالم چرا این قدر فساد در عالم هست.
جواب:
ابتدا باید بدانیم مراد از فساد در عالم، عدم یکپارچگی و وحدت نظام درعالم است.
چه عالم متعدد باشد(که هر یک نظم مختص به خودش را دارد) چه واحد باشد، در هر دو صورت، کل عالم یا عوالم آنچنان با هم منسجم و هماهنگ هستند که بر هر انسانی این نظم مشهود است.
مثلاً یک انسان از اندامها و اجزایی تشکیل شده است مانند چشم و گوش و حلق و بینی و دست و پا و قلب و...
این اندامها، هر یک به خودی خود، مجموعه ای پیچیده از اجزا هستند.
گوش از چندین جزء تشکیل شده است.
قلب و چشم وبینی و ... نیز به همین صورت.
هر یک از این اندامها، در درون خود نظمی کامل دارند.
به صورتی که کار و عملکرد خود را به صورتی قابل پیش بینی و منسجم انجام می دهند.
در عین حال، کل این اندامها در کنار هم موجودی دیگر به نام جسم انسان و بدن او را تشکیل میدهند.
این مجموعه ها با هم مجموعه ای بزرگتر را ایجاد کرده اند که در عین انسجام درونی میان هر مجموعه کوچک، این مجموعه ها با هم نیز تناسب و انسجام دارند.
شبیه این وضعیت در سطحی وسیعتر در عالم وجود دارد.

وجود شرور طبیعی نیز منافاتی با آنچه بیان کردیم ندارد.
چون همانطور که گفتیم مراد از وحدتی که درآیه بیان شده است، وحدت نظام عالم است.یعنی عالم و اجزای آن کاملا با یکدیگر منسجم است.
نشانه این انسجام و لازمه آن، قابل پیش بینی بودن حوادث آن است.
اینکه انسان به دنبال کشف قواعد طبیعت است، همگی نشان از آن دارد که حوادث عالم تابع قاعده و ضابطه ای است که البته برخی از آنها مانند زمان زلزله هنوز بر ما کشف نشده است. ولی بشر ناامید از کشف آن نیست.
و اینکه روان شناسان و جامعه شناسان به دنبال شناسایی عوامل جرم وجنایت و بزهکاری انسانها هستند و برای برطرف کردن رفتارهای پر تنش و نامناسب راهکارهایی ارائه می دهند نیز نشان از این دارد که این شرور به خودی خود قاعده مند هستند هرچند کشف آنها زمان می برد.
بنابراین وجود شرور به هر دو صورتش، منافاتی با عدم فساد در عالم ندارد.
چرا که عدم فساد به معنای وجود وحدت نظام در عالم است.
وحدت نظام هم از قابل پیش بینی بودن آنها شناخته می شود.

اگر دقیق بنگریم اتفاقاتی که در عالم آفرینش می افتد گاهی در نگاه ما داری نابسامانی و کجی هایی می باشد این وقایع و نابسامانی ها به دو دسته تقسیم می شوند یکی مربوط به اعمالی است که انسان در آن دخالت دارد و با سوء اختیار سبب ایجاد فساد در عالم می شود (این همان فساد انسان است) که خدا نیز در قرآن به این اعمال انسانی اشاره می کند: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ» (2) دسته دیگر وقایع و اتفاقات که انسان در آنها نقشی نداشته و به صورت طبیعی اتفاق می افتد مانند زلزله و سیل حمله حیوانات به هم و ... که از آن به شرور عالم طبیعت نام می برند هر دو دسته بنابر توحید فاعلی فعل خدا و مخلوق است.

اما درباره دسته اول باید بدانیم که خدا بنا بر یک مصلحت بزرگتر و آن امتحان و تکلیف انسان هاست و این که خدا موجودی مختار بیافریند که به کمالات انسانی دست پیدا کند در حیطه افعال اختیاری انسان به او اجازه تصرف در عالم را داده است و ضمن این که به او امر و نهی کرده است و راه را از بیراه به او نشان داده است اما دست او را دراین گونه تصرف ها باز گذاشته است و لازمه عمل اختیاری انسان ظهور برخی از فسادها در عالم آفرینش است .

دو قسم از شرور، از اثرات آزادی رفتار انسان ناشی می شود:
قسم اول، شروری که نتیجه طبیعی اعمال انسان و به عبارتی دیگر از آثار آزادی اوست. انواع دزدی، قتل، غارت، جنایت، فساد، فحشا، تجاوز، ضرب و شتم و ... از این موارد است. این شرور اتفاق می افتد به این دلیل که انسان آزاد است.
اگر بگوییم چرا خدا انسان را آزاد آفرید تا این همه جنایت کند؟ پاسخ، آن است که اگر حق تعالی آدمی را مجبور خلق می کرد، انسان و اعمال او هیچ ارزشی نداشت. این شرور از مواردی است که به دنبال خیرات بسیار آزادی انسان بر آن، مترتب شده است.
قسم دوم، شروری است که باز هم اثر آزادی انسان و نتیجه اعمال اوست؛ ولی این بار، فرا طبیعی است، نه طبیعی. بسیاری از اموری را که بد می دانیم، به دنبال گناهان انسان اتفاق می افتد.

خداوند در قرآن، این نکته را یادآوری فرموده است که بسیاری از شرور، نتیجه ارتکاب زشتی های انسان و رفتارهای نادرست و بد اوست. از آن جمله می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون»؛(3) «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم؛ ولی تکذیب کردند. پس کیفر دستاوردشان، گریبان آنان را گرفت.»

برخی انسانها با اختیار خود، اعمال شرورانه ای انجام می دهند که لازمه این اعمال، رنج و عذاب دیگران است. بنابراین بسیاری از شرور، از شرارت انسان حاصل می شوند و شرارت انسان نیز ناشی از آزادی و اختیار اوست. البته بسیاری از این رنج و دردها در واقع شر نیستند؛ بلکه باعث تکامل و رشد اخلاقی انسان می شوند.

اما درباره آن قسم از وقایع طبیعی که انسان در آن نقش ندارد و یا به سوء اختیار او نیست نکات زیر را باید توجه کرد:
اولا:
جهان آفرینش، دارای عوالم متعددی است که هر یک، قوانین و سنن مخصوص به خود را دارند؛ یعنی احکام و آثاری در عالم ماده برقرار است که در عالم مثال وجود ندارد و همچنین در عالم مجردات محض، قوانین و احکامی پابرجاست که در دو عالم دیگر نیست.

یکی از احکام و آثار عالم ماده، وجود تزاحم و تضاد و درد و رنج است. در این عالَم، برخلاف عالَم تجرد که خیر محض است، تضاد و تزاحم، محدودیت و زوال و بطلان، غم و شادی، رنج و امید و بالاخره خیر و شر وجود دارد.

ثانیا:
حرکت و تغییر، جزء جدایی ناپذیر ماده است. ماده برای تبدیل، تبدل، رشد و کمال به حرکت نیاز دارد. بدون حرکت، هیچ پیشرفتی در دنیا به وجود نمی آید و اگر چیزی بخواهد رشد کند با تحولاتی همراه است. وقتی چیزی مدام در حال حرکت باشد، به طور طبیعی در جانب آن، اموری اتفاق می افتد که به حسب ظاهر ممکن است شر به نظر برسد.
جهان طبیعت برای اینکه بتواند نقش خود را به درستی ایفا کند و طبق خلقت و اقتضائاتش باشد، باید در حرکت باشد. در حرکت، چیزی از دست می رود و چیزی به دست می آید. احتمالاً آنچه از دست می رود، در نگاه جزئی و بیرون از واقعیت، شر به حساب می آید؛ در حالی که آن چیز در نگاه کلان و با توجه به کل مجموعه آفرینش، عین خیر است. بنابراین وجود جهان مادی که هیچ گونه تنازع و تزاحمی در آن نباشد، خلاف فرض است؛ یعنی چنین جهانی در واقع، غیر مادی می شود و نظام عالم و ترتیب آن به هم می خورد.

فارابی دراین باره می گوید: «خدا در قدرت و حکمت و علم خود، تام است [و] تمامی افعال او، کامل و بدون نقص و عیب است. آفات و شروری که عارض اشیای طبیعی می شود، ضروری عالم ماده و طبیعی است. عالم ماده نمی تواند خیر محض را بپذیرد؛ چون در غیر این صورت، دیگر ماده نخواهد بود.»(4)

 

پی نوشت ها:
1- انبیاء:22.
2- روم :41.
3- اعراف: 96.
4- فارابی، تعلیقات فارابی، تحقیق و مقدمه جعفر آل یاسین، دار المناهل، 1408 ق، ص46.

موضوع قفل شده است