جمع بندی چرا من منم ؟!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا من منم ؟!


یک سوال بزرگ و عجیب برام به وجود آمده که همیشه ذهنم رو مشغول میکنه:

چرا من جای هری پاتر به دنیا نیومدم ؟! برای مثال ؟!
چرا من در کشور امریکا به دنیا نیومدم؟
چرا من مسیول اداره این جسم هستنم ؟!
چرا من مسیول اداره اون یارو نیستم ؟!
چرا من منم ؟! :دی

این روحه منه که داره سوال میکنه اگر کسی میدونه بگه ما هم بدونیم
چون به هر کی گفتم اون ذهنش مشغول شده و جوابی نبود که بده
تشکر

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد شعیب

[TD][/TD]

با سلام خدمت شما دوست گرامی

برخی گمان می کنند که در دنیا همه چیز باید طبق اختیار انسان باشد و هیچ جبری نیست در صورتی که این تفکر درست نیست بلکه برخی از چیز ها برای انسان جبری است. مثلا این که انسان در کجا به دنیا بیاید و در کجا از دنیا برود این که نفس می کشد این که خانواده اش چه کسی هستند و این که ویژگی های بدنی و فیزیولوژیکی او چیست و . در این موارد هیچ اختیاری نداریم. اما وقتی پا به عرصه وجود گذاشتیم و به سن تمیز رسیدیم که خوب و بد را از هم بازشناسیم با اختیار خود کارهای زندگی مان را سامان می دهیم.

اما چرا من جای فلان فرد در آن طرف دنیا نیستم و چرا او به جای من نیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به یک قانون و سنت عمومی در عالم توجه کنیم . آن قانون علیت است و این که هر معلولی از علت خاص خود به وجود می آید و هر علت مشخصی معلول مشخصی دارد و به تعبیر دیگر در عالم گتره و بی حساب و کتابی نیست.
این قانون در همه عالم وجود دارد و استثنایی در کار نیست چه در مورد انسان و چه حیوان چه اشیاء و چه...
یعنی از آتش گرما تولید می شود و از آب خنکی و از گندم گندم بروید جو ز جو.

اگر دو فرد با خصوصیات مشخص با یکدیگر ازدواج کردند فرزند این دو فرد از ژن های والدین خود به ارث می برد و فرد دیگر از پدر و مادر خود. اصلا وجود فرد که نام(من) بر آن می گذارد حاصل مشخصات خاص خود است و اگر این مشخصات تفاوت کرد دیگر این فرد همان قبلی نیست بلکه فرد دیگری است که خصوصیات دیگری دارد.
مرحوم شهید مطهری این مطلب را با سلسله اعداد توضیح می دهد : 1-2-3-4-5-6-7-8-9-10 -11 -12-13- 14 .... این اعداد را در نظر بگیرید در این که هر کدام از اعداد در کجا قرار بگیرند که هیچ اختیاری ندارند(و این وجه شبه ما با وجود انسان است که انسان هم در این که کجا باشد اختیاری ندارد ) هر کدام از این اعداد تشخص و تعینشان به جایی است که قرار گرفته اند مثلا عدد 5 یعنی عددی که بین 4 و 6 است یعنی عددی که یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 است.

عدد 5 اگر بخواهد جای عدد 114 باشد چه اتفاقی می افتد؟؟ (مثلا بگوبد من چرا به جای 114 نیستم؟؟ می گوییم برای امتحان کردن جای این دو عدد را عوض می کنیم چه می شود 5 می رود سر جای 114 و 114 می آید جای 5 . این دو حالت دارد یا عدد 5 با تعین خود جایش را عوض می کند یا کلا مشخصات 114 را هم به خود می گیرد . در صورت اول این عوض کردن جا در حقیقت یک تغییر صوری و گزاف است چرا که واقعا جابجا نشده است بلکه فقط گفتیم این برود آنجا آن بیاید اینجا!! که این اصلا جابجایی نیست.5 یعنی یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 جایش آنجا نیستمگر این که مشخصاتش هم عوض شود.
در حالت دوم این است که تعینات و تشخصاتشان هم تغییر کند یعنی 5 در حقیقت مشخصات 114 را بگیرد پس می شود 5 عددی که یکی از 113 بیشتر و یکی از 115 کمتر است. در حقیقت معنای 5 همان معنای 114 است فقط لفظش تغییر کرده که این هم باز آن چه که ما می خواستیم نیست یعنی 5 در حقیقت همان 114 است با شکل 5 .
پس در هر دو صورت تغییر جا معنا نخواهد داشت تغییری که همان 5 با همان خصوصیاتش در جای 114 قرار بگیرد.

در باره انسان ها همین طور است انسان الف ، آنگاه الف است که از پدر و مادر خاص متولد شده باشد و در جای معین و زمان معین متولد شده باشد یعنی تشخص الف به علل و شرایط آن است و هیچ جای تغییر و حتی آرزوی تغییر هم معنا ندارد.
اگر من جای هری پاتر باشم یعنی من با پدر و مادر هری پاتر و جایی که هری پاتر به دنیا آمده است و زمان تولد او !! این دیگر یعنی دیگر من نباشم هری پاتر باشد.
و بر عکس هری پاتر هم اگر بخواهد جای من باشد و مشخصات و علل من را داشته باشد دیگر هری پاتر نیست من هستم.
پس هر کس در جای خود درست است چون علل و شرایط خود را دارد.

و زیبایی عالم طبیعت این است که موجودات متفاوت اند و در این تفاوت در موجودات مختار امتحان رخ می دهد و بر اساس همین تفاوت ها عمل می کنند و ثواب و عقاب می گیرند و درجه می یابند.

شهید مطهری در عدل الهی در فصل راز تفاوت ها می گوید:(مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 128)

به موجب این عقیده، برای آفرینش، نظام خاص و قانون و ترتیب معیّنی است و اراده ی خدا به وجود اشیاء، عین اراده ی نظام است. از همینجا است كه قانون علّت و معلول و یا «نظام اسباب و مسبّبات» بوجود می آید. معنای «نظام اسباب و مسبّبات» این است كه هر معلولی علت خاص، و هر علتی معلول مخصوص دارد؛ نه یك معلول مشخص ممكن است از هر علتی بدون واسطه صدور یابد و موجود گردد و نه یك علت معیّن می تواند هر معلولی را بی واسطه ایجاد كند. در حقیقت، هر موجود و هر شیئی در نظام علت و معلول، جای مشخّص و مقام معلومی دارد، یعنی آن معلول، معلول شی ء معیّنی است و علّت شی ء معیّن، و این همان مفهوم دقیق «إِنّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» است.
اگر «الف» علت است از برای «ب» ، به خاطر خصوصیّتی است كه در ذات «الف» وجود دارد و آن را علت «ب» ساخته است، و نیز «ب» كه معلول «الف» است خصوصیّتی دارد كه به خاطر آن، مربوط با «الف» گشته است؛ و این خصوصیّت، چیزی جز نحوه ی وجود آنها نیست؛ و به همین دلیل، آن خصوصیّت، امری واقعی است نه اعتباری و عارضی و قابل انتقال. علی هذا ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش از ذات علت و ذات معلول بر می خیزد؛ معلول به تمام ذات خود مرتبط با علت است و علت نیز به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است.

از اینجا روشن می گردد كه مرتبه ی هر وجودی عین ذات او است و تخلّف ناپذیر است. درست مانند مراتب اعداد. در یك صف اتوبوس، افراد را می توان عقب و جلو كرد، ولی مراتب اعداد را نمی توان عقب و جلو كرد، عدد پنج كه رتبه اش بعد از عدد چهار قرار دارد ممكن نیست قبل از آن قرار بگیرد. قبل از عدد چهار، جز عدد سه چیزی نمی تواند باشد؛ حتی اگر آن را پنج هم بنامیم، فقط نام را عوض كرده ایم و محال است كه واقعیّت آن را عوض كنیم.
ما معمولاً وقتی یكی از پدیده ها را مورد سؤال و تردید قرار می دهیم فقط به خود آن پدیده توجه می كنیم، حساب نمی كنیم كه آن پدیده در نظام هستی چه جایی و چه وضعی دارد؟ در حالی كه هر پدیده ای خواه نیك باشد یا بد، معلول یك سلسله علل مخصوص و وابسته به شرایط معیّنی است؛ هیچ وقت یك حریق بدون ارتباط به عوامل و حوادث دیگر رخ نمی دهد و جلوگیری از وقوع آن نیز جدا از یك سلسله علل و عوامل، خواه مادّی و خواه معنوی، امكان پذیر نیست. هیچ حادثه ای در جهان، «منفرد» و «مستقل» از سایر حوادث نیست، همه ی قسمتهای جهان با یكدیگر متصل و مرتبط است. این اتصال و ارتباط، همه ی اجزاء جهان را شامل می گردد و یك پیوستگی عمومی و همه جانبه را بوجود می آورد. اصل وابستگی اشیاء به یكدیگر، و به عبارت دیگر اصل وحدت واقعی جهان- وحدت اندام واری- اصلی است كه حكمت الهی تكیه ی فراوان بر آن دارد. اصل وابستگی اشیاء، در حكمت الهی مفهوم جدّی تری پیدا می كند و آن مفهوم «تجربه ناپذیری» جهان است.
در فلسفه گفته می شود: «كلّ حادث مسبوق بمادّة و مدّة» یعنی هر پدیده ای در چهارچوب زمان خاص و مكان خاص واقع می شود. هر پدیده، زمان خاصی و مكان خاصی دارد. ممكن نیست كه همه ی زمانها یا همه ی مكانها برای یك حادثه، بی تفاوت باشد.

بنا بر این این که هر کسی در دنیا کجا قرار بگیرد جبری است به جبر علل و تغییر در این سلسله نیز معنایی ندارد. و چرا هم معنا پیدا نمی کند.

شاعر می گه :
(( زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم / عربده را گوش بده ، دست منه بر دهنم
چون که من از دست شدم در ره من شیشه منه / هر چه نهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم ))

iranmx;994394 نوشت:
چرا من جای هری پاتر به دنیا نیومدم ؟! برای مثال ؟!
چرا من در کشور امریکا به دنیا نیومدم؟
چرا من مسیول اداره این جسم هستنم ؟!
چرا من مسیول اداره اون یارو نیستم ؟!
چرا من منم ؟! :دی

سلام
سوال از من و خودشناسی سوال بسیار بزرگ و سختی است.
در حدیث است "من عرف نفسه عرف ربه" پس شناخت نفس نیز به اندازه شناخت رب سخت است .
شاید بتوان گفت ما یک من بدون تعین و تمیز داریم که ذات باریتعالی است این من در وجود موجودات و انسانها تکثیر شده لذا من هر موجودی دو بعد دارد یک بعد وحدت که به ذات باریتعالی وصل است و یک بعد کثرت که به ابعاد دیگر وجودی اش و از جمله به بدن و جسم او مرتبط است. مانند شعاع های نوری که از خورشید می تابند یا موج های متعددی که بر سطح دریا هستند. پس از یک سو به جهت اتصال به خدای متعال به همه متصلیم و یک جورایی انگار تمایزی با چیزهای دیگر نداریم از سوی دیگر به جهت اتصال به یک وجود محدود معین و متمایز بنام جسم از سایرین جدا هستیم . اینکه من نمی توانم شما باشم بخاطر آن است که نور آن من الهی در بنده در این بدن و این ساختار وجودی منعکس شده و دیگر نمی تواند من شما باشد و بالعکس. پس تنها چیزی که من را از شما و شما را از من و هر چیزی را از چیز دیگر جدا می کند همان وجود مادی جسمانی محدود و متمایز اوست والا در ورای این من های متمایز یک من واحدی است که در اتصال بدو همه به هم مرتبطیم. البته این تمایز مادام که در مراتب نازل و محدود وجود هستیم باقی است و تنها با رهایی از ابعاد محدود وجود است که می توان همه چیز بود و همه چیز شد.
یا علام

[=IRANSans]آخرت میتونی از هری بهتر باشی و اون ممکنه جایگاه پایین تری از تو داشته باشه. چیزی که عوض داره گله نداره :-bd

iranmx;994394 نوشت:

یک سوال بزرگ و عجیب برام به وجود آمده که همیشه ذهنم رو مشغول میکنه:

چرا من جای هری پاتر به دنیا نیومدم ؟! برای مثال ؟!
چرا من در کشور امریکا به دنیا نیومدم؟
چرا من مسیول اداره این جسم هستنم ؟!
چرا من مسیول اداره اون یارو نیستم ؟!
چرا من منم ؟! :دی

این روحه منه که داره سوال میکنه اگر کسی میدونه بگه ما هم بدونیم
چون به هر کی گفتم اون ذهنش مشغول شده و جوابی نبود که بده


تشکر

سلام
این سوالا مال بیکاریه بیکارتر که بشی و ذهنت رو درگیر کار و تلاش و .. نکنی بدتر از این سوالا هم به ذهنت میاد.دنیا همینه که هست من منم کسی هم نمیتونه چیزی رو عوض کنه. عمرت رو سر چیزایی که دست تو نیستن و تو اراده ای روشون نداری که تغییرشون بدی حروم نکن.
سوال پرسیدن و رسیدن به جواب بد نیست اما به نظرم سوالایی که فقط وقت رو میگذرونن حتی به جواب درستش هم برسی ضرره

سلام علیکم

خداقوت

شما اگر هری پاتر بودی بازم میپرسیدی من چرا هری پاترم چرا iranmx نیستم !!!!

هرکس میتونه این سوال رو از خودش بپرسه ...

منتها هرکس از بدو خلقت جاش مشخص شده ..

اینم بدونید که هر جا باشی بازم خودتی .. یعنی شما اگه جای آیت الله بهجت بودی دیگه آیت الله بهجتی نبود iranmx بود ...

این رو استاد شعیب هم تو پاسخ هاشون بهش اشاره کردند ...

یا علی@};-

باسلام
بنده با بخشی از نظر آقای کارشناس مخالفم.به نظر من برخی از ویژگی های ژنتیکی برای انسان می توانست جور دیگری باشد بدون اینکه آن انسان به انسان دیگری تبدیل شود.مثلا رنگ چشم چه ربطی به شخصیت و اصل وجود یک انسان دارد یا مثلا محل به دنیا آمدن چه ربطی به خوب یا بد بودن یک فرد دارد؟سوال پرسشگر محترم اگر مربوط به مسایل ظاهری است بله می توانست جور دیگری باشد بدون آنکه شخص دیگری می بودیم ولی اگر منظور شخصیت(آدم بد یا خوبی بودن ) است نه زیرا شخصیت هرکس آن انسان را تعریف میکند و اگر آن شخصیت را داشتیم شخص دیگری می بودیم.

Amir1377;994974 نوشت:
باسلام
بنده با بخشی از نظر آقای کارشناس مخالفم.به نظر من برخی از ویژگی های ژنتیکی برای انسان می توانست جور دیگری باشد بدون اینکه آن انسان به انسان دیگری تبدیل شود.مثلا رنگ چشم چه ربطی به شخصیت و اصل وجود یک انسان دارد یا مثلا محل به دنیا آمدن چه ربطی به خوب یا بد بودن یک فرد دارد؟سوال پرسشگر محترم اگر مربوط به مسایل ظاهری است بله می توانست جور دیگری باشد بدون آنکه شخص دیگری می بودیم ولی اگر منظور شخصیت(آدم بد یا خوبی بودن ) است نه زیرا شخصیت هرکس آن انسان را تعریف میکند و اگر آن شخصیت را داشتیم شخص دیگری می بودیم.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
این صفات ظاهری که شما فرمودید آیا معلول علت خاصی نیست؟ اگر هست یعنی ما قبول کردیم که رنگ چشم ما معلول ترکیب دو ژن از پدر و مادر و غلبه یکی از آنها بر دیگری و یا ترکیب آنهاست دیگر تغییر معنایی ندارد مگر این که بگوییم علت را تغییر بدهیم و یا اصلاح ژنتیکی انجام شود. بلاخره با این علت خاص این معلول نتیجه می دهد و اگر می خواهد معلول تغییر کند باید علت آن تغییر می کرد.
در مورد مکان تولد هم همین طور . تا وقتی که انسان مختار به انتخاب مکانش نیست(مثلا حین تولد) هر جات که پدر و مادر انتخاب کردند می شود محل تولد ما، اگر آنها انتخابشان را عوض کردند و تصمیم دیگری گرفتند معلول آن نیز تغییر خواهد کرد.

تمام صحبت این است که عالم در سیستم علی و معلولی کار می کند و بر همان وزان استوار است و تا علت تغییر نکند معلول تغییر نمی کند و در جایی که انتخاب علت ها دست ما نیست یعنی در پدید آمدن آن پدیده ما مجبور هستیم و انتخابی نداریم و تغییر از سوی ما معنایی نخواهد داشت.

یعنی منظور شما این است که علت محل تولد ما پدر و مادر ما بودند ؟ به نظر من این خواست خدا بوده که کجا به دنیا بیاییم و می شد ما با همین شخصیتی که داریم در جای دیگری به دنیا می آمدیم و به نظر من سیستم علت و معلول همه اش دست خداست و اگر جبری هم در محل تولد هست از سمت خداست نه از سوی پدر و مادر .

Amir1377;995268 نوشت:
یعنی منظور شما این است که علت محل تولد ما پدر و مادر ما بودند ؟ به نظر من این خواست خدا بوده که کجا به دنیا بیاییم و می شد ما با همین شخصیتی که داریم در جای دیگری به دنیا می آمدیم و به نظر من سیستم علت و معلول همه اش دست خداست و اگر جبری هم در محل تولد هست از سمت خداست نه از سوی پدر و مادر .

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همه چیز خواست خداست هر فعلی که در عالم صورت می گیرد خواست خداست و چیزی خارج از اراده او محقق نمی شود اما باید دید این اراده او به چه تعلق گرفته است ؟ گاهی این اراده به افعال ارادی انسان تعلق می گیرد یعنی فعلی که از رهگذر اراده انسان گذشته باشد. مثلا این که پدر و مادر بچه خود را کجا به دنیا بیاورند فعل ارادی انسان است و خدا نیز این را اراده کرده است پدر و مادر گاهی تصمیم می گیرند در شهر خود فرزندشان به دنیا بیاید و یا در شهر دیگر. در هر صورت این فعل نیز خواست خداست.

اما این که می گویید سیستم علت و معلول دست خداست به چه معناست یعنی این که آتش به پا شود در یک جا بسوزاند و در جای دیگر نسوزاند یعنی خدا علیت را بر هم بزند !! این گونه نیست اما اگر منظورتان این است که خدا جعل اثر در یک چیزی بکند و در چیز دیگر نکند تا آن چیز علت فلان معلول قرار بگیرد و یا نگیرد این حرف درست و صحیح است. مثلا خداست که آتش را سوزاننده و آب را سرد کننده قرار داده است. اما حالا که آتش سوزاننده قرار داده شده اگر نسوزاند خلاف علیت است. علیتی که خدا بر جهان حاکم کرده است.

ایراد من به این قسمت صحبت های شما است که گفتید "به هیچ عنوان امکان نداره که ما در قالب هری پاتر باشیم ولی در عین حال خودمان باشیم بلکه آدم دیگری خواهیم شد"من با این حرف مخالفم چون که اینگونه ویژگی ها خود واقعی ما را نمی سازد بلکه خود واقعی ما به مغز ما بستگی دارد و نه به قیافه یا پدر و مادر یا حتی ضریب هوشیمان .

Amir1377;995273 نوشت:
ایراد من به این قسمت صحبت های شما است که گفتید "به هیچ عنوان امکان نداره که ما در قالب هری پاتر باشیم ولی در عین حال خودمان باشیم بلکه آدم دیگری خواهیم شد"من با این حرف مخالفم چون که اینگونه ویژگی ها خود واقعی ما را نمی سازد بلکه خود واقعی ما به مغز ما بستگی دارد و نه به قیافه یا پدر و مادر یا حتی ضریب هوشیمان .

با سلام
به جای هری پاتر بودن یعنی چی؟؟! چگونه یک فرد می تواند به جای هری پاتر باشد؟
این را باید توضیح بدهیم تا مشکل برطرف شود.

یک فرد وقتی می تواند به جای هری پاتر باشد که تمامی علت هایی که باعث تشکیل هری پاتر شده است را داشته باشد و هر کدام از آن علت ها(مکانی زمانی استعدادی انتسابی قوا و نیرو ها و ..) نباشد دیگر هری پاتر شکل نمی گیرد و دیگر این فرد هری پاتر نخواهد بود و بر فرض تحقق برخی از آن علل به نسبت یکی می شود مثل او یا شبیه او.
و هر چقدر این علت ها اشتراکشان بیشتر باشد شباهت شان بیشتر خواهد بود پس اگر فردی می خواهد کاملا به جای هری پاتر باشد باید تمام علت های او را داشته باشد. که در این صورت دیگر ان فرد هری پاتر است نه فرد مذکور.

سوال:
چرا من منم ؟!
به عنوان مثال:
چرا من جای هری پاتر به دنیا نیامدم ؟!
چرا من در کشور امریکا به دنیا نیامدم؟
چرا من مسئول اداره این جسم هستم ؟!

جواب:
برخی گمان می کنند که در دنیا همه چیز باید طبق اختیار انسان باشد و هیچ جبری نیست در صورتی که این تفکر درست نیست بلکه برخی از چیزها برای انسان جبری است. مثلاً این که انسان در کجا به دنیا بیاید و در کجا از دنیا برود این که نفس می کشد این که خانواده اش چه کسی هستند و این که ویژگی های بدنی و فیزیولوژیکی او چیست و ... در این موارد هیچ اختیاری نداریم. اما وقتی پا به عرصه وجود گذاشتیم و به سن تمیز رسیدیم که خوب و بد را از هم بازشناسیم با اختیار خود کارهای زندگی مان را سامان می دهیم.

اما چرا من جای فلان فرد در آن طرف دنیا نیستم و چرا او به جای من نیست؟ برای پاسخ به این سوال باید به یک قوانین و سنت عمومی در عالم توجه کنیم . یکی از مهمترین این قانون ها قانون علیت است و این که هر معلولی از علت خاص خود به وجود می آید و هر علت مشخصی معلول مشخصی دارد و به تعبیر دیگر در عالم گتره و بی حساب و کتابی نیست.
این قانون در همه عالم وجود دارد و استثنایی در کار نیست چه در مورد انسان و چه حیوان چه اشیاء و ...
یعنی از آتش گرما تولید می شود و از آب خنکی و از گندم گندم بروید جو ز جو.

اگر دو فرد با خصوصیات مشخص با یکدیگر ازدواج کردند فرزند این دو فرد، ژن های والدین خود را به ارث می برد و فرد دیگر از پدر و مادر خود. اصلاً وجود فرد که نام "من" بر آن می گذارد حاصل مشخصات خاص خود است و اگر این مشخصات تفاوت کرد دیگر این فرد همان قبلی نیست بلکه فرد دیگری است که خصوصیات دیگری دارد.
مرحوم شهید مطهری این مطلب را با سلسله اعداد توضیح می دهد : 1-2-3-4-5-6-7-8-9-10 -11 -12-13- 14 .... این اعداد را در نظر بگیرید در این که هر کدام از اعداد در کجا قرار بگیرند که هیچ اختیاری ندارند(و این وجه شبه ما با وجود انسان است که انسان هم در این که کجا باشد اختیاری ندارد) هر کدام از این اعداد تشخص و تعینشان به جایی است که قرار گرفته اند مثلاً عدد 5 یعنی عددی که بین 4 و 6 است یعنی عددی که یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 است.

عدد 5 اگر بخواهد جای عدد 114 باشد چه اتفاقی می افتد؟؟ (مثلا بگوبد من چرا به جای 114 نیستم؟؟ می گوییم برای امتحان کردن جای این دو عدد را عوض می کنیم چه می شود؟ 5 می رود سر جای 114 و 114 می آید جای 5 . این دو حالت دارد یا عدد 5 با تعین خود جایش را عوض می کند یا کلا مشخصات 114 را هم به خود می گیرد . در صورت اول این عوض کردن جا در حقیقت یک تغییر صوری و گزاف است چرا که واقعا جابجا نشده است بلکه فقط گفتیم این برود آنجا آن بیاید اینجا!! که این اصلا جابجایی نیست. 5 یعنی یکی کمتر از 6 و یکی بیشتر از 4 جایش آنجا نیستمگر این که مشخصاتش هم عوض شود.
حالت دوم این است که تعینات و تشخصاتشان هم تغییر کند یعنی 5 در حقیقت مشخصات 114 را بگیرد پس می شود 5 عددی که یکی از 113 بیشتر و یکی از 115 کمتر است. در حقیقت معنای 5 همان معنای 114 است فقط لفظش تغییر کرده که این هم باز آن چه که ما می خواستیم نیست یعنی 5 در حقیقت همان 114 است با شکل 5 .
پس در هر دو صورت تغییر جا معنا نخواهد داشت تغییری که همان 5 با همان خصوصیاتش در جای 114 قرار بگیرد.

درباره انسان ها همین طور است انسان الف ، آنگاه الف است که از پدر و مادر خاص متولد شده باشد و در جای معین و زمان معین متولد شده باشد یعنی تشخص الف به علل و شرایط آن است و هیچ جای تغییر و حتی آرزوی تغییر هم معنا ندارد.
اگر من جای هری پاتر باشم یعنی من با پدر و مادر هری پاتر و جایی که هری پاتر به دنیا آمده است و زمان تولد او !! این دیگر یعنی من نباشم هری پاتر باشد.
و بر عکس هری پاتر هم اگر بخواهد جای من باشد و مشخصات و علل من را داشته باشد دیگر هری پاتر نیست من هستم.
پس هر کس در جای خود درست است چون علل و شرایط خود را دارد.

و زیبایی عالم طبیعت این است که موجودات متفاوت اند و در این تفاوت در موجودات مختار امتحان رخ می دهد و بر اساس همین تفاوت ها عمل می کنند و ثواب و عقاب می گیرند و درجه می یابند.

شهید مطهری در عدل الهی در فصل راز تفاوت ها می گوید (1)

«به موجب این عقیده، برای آفرینش، نظام خاص و قانون و ترتیب معیّنی است و اراده ی خدا به وجود اشیاء، عین اراده ی نظام است. از همینجا است كه قانون علّت و معلول و یا «نظام اسباب و مسبّبات» بوجود می آید. معنای «نظام اسباب و مسبّبات» این است كه هر معلولی علت خاص، و هر علتی معلول مخصوص دارد؛ نه یك معلول مشخص ممكن است از هر علتی بدون واسطه صدور یابد و موجود گردد و نه یك علت معیّن می تواند هر معلولی را بی واسطه ایجاد كند. در حقیقت، هر موجود و هر شیئی در نظام علت و معلول، جای مشخّص و مقام معلومی دارد، یعنی آن معلول، معلول شی ء معیّنی است و علّت شی ء معیّن، و این همان مفهوم دقیق «إِنّا كُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(2) است.
اگر «الف» علت است از برای «ب» ، به خاطر خصوصیّتی است كه در ذات «الف» وجود دارد و آن را علت «ب» ساخته است، و نیز «ب» كه معلول «الف» است خصوصیّتی دارد كه به خاطر آن، مربوط با «الف» گشته است؛ و این خصوصیّت، چیزی جز نحوه ی وجود آنها نیست؛ و به همین دلیل، آن خصوصیّت، امری واقعی است نه اعتباری و عارضی و قابل انتقال. علی هذا ارتباط هر علت با معلول خودش و ارتباط هر معلول با علت خودش از ذات علت و ذات معلول بر می خیزد؛ معلول به تمام ذات خود مرتبط با علت است و علت نیز به تمام ذات خود منشأ صدور معلول است.

از اینجا روشن می گردد كه مرتبه ی هر وجودی عین ذات او است و تخلّف ناپذیر است. درست مانند مراتب اعداد. در یك صف اتوبوس، افراد را می توان عقب و جلو كرد، ولی مراتب اعداد را نمی توان عقب و جلو كرد، عدد پنج كه رتبه اش بعد از عدد چهار قرار دارد ممكن نیست قبل از آن قرار بگیرد. قبل از عدد چهار، جز عدد سه چیزی نمی تواند باشد؛ حتی اگر آن را پنج هم بنامیم، فقط نام را عوض كرده ایم و محال است كه واقعیّت آن را عوض كنیم.
ما معمولاً وقتی یكی از پدیده ها را مورد سؤال و تردید قرار می دهیم فقط به خود آن پدیده توجه می كنیم، حساب نمی كنیم كه آن پدیده در نظام هستی چه جایی و چه وضعی دارد؟ در حالی كه هر پدیده ای خواه نیك باشد یا بد، معلول یك سلسله علل مخصوص و وابسته به شرایط معیّنی است؛ هیچ وقت یك حریق بدون ارتباط به عوامل و حوادث دیگر رخ نمی دهد و جلوگیری از وقوع آن نیز جدا از یك سلسله علل و عوامل، خواه مادّی و خواه معنوی، امكان پذیر نیست. هیچ حادثه ای در جهان، «منفرد» و «مستقل» از سایر حوادث نیست، همه ی قسمتهای جهان با یكدیگر متصل و مرتبط است. این اتصال و ارتباط، همه ی اجزاء جهان را شامل می گردد و یك پیوستگی عمومی و همه جانبه را بوجود می آورد. اصل وابستگی اشیاء به یكدیگر، و به عبارت دیگر اصل وحدت واقعی جهان- وحدت اندام واری- اصلی است كه حكمت الهی تكیه ی فراوان بر آن دارد. اصل وابستگی اشیاء، در حكمت الهی مفهوم جدّی تری پیدا می كند و آن مفهوم «تجربه ناپذیری» جهان است.
در فلسفه گفته می شود: «كلّ حادث مسبوق بمادّة و مدّة» یعنی هر پدیده ای در چهارچوب زمان خاص و مكان خاص واقع می شود. هر پدیده، زمان خاصی و مكان خاصی دارد. ممكن نیست كه همه ی زمانها یا همه ی مكانها برای یك حادثه، بی تفاوت باشد.»

بنابراین، این که هر کسی در دنیا کجا قرار بگیرد جبری است به جبر علل و تغییر در این سلسله نیز معنایی ندارد. و چرا هم معنا پیدا نمی کند.

پی نوشت:
1-مطهری مجموعه آثار شهید مطهری ، صدرا، ج1، ص: 128.
2- قمر:49.

موضوع قفل شده است