جمع بندی مفتون همدانی کیست؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مفتون همدانی کیست؟

سلام و دورد
مفتون همدانی کیست؟
ایا شهریار شعر«علی ای همای رحمت» را از او گرفته است؟
برخی از کانالهای معاند شهریار را به سرقت علمی متهم کرده اند، صحیح است؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عماد

[TD][/TD]

چرا؟ 3992;994346 نوشت:
مفتون همدانی کیست؟

میرآقا کبریایی متخلص به مفتون فرزند سیدآقا (شمس العرفا) از شعرای قرن چهاردهم در اردیبهشت ماه سال 1268 خورشیدی در همدان متولد شد.
نسب او با سی و هشت واسطه به امام زین العابدین (علیه السلام) می‌رسد. وی در سال ۱۲۶۸ ه. ش در همدان متولد شد تحصیلات مقدماتی را به انجام رسانید و دروس عربی و ریاضیات را ضمن اشتغال به کار روزانه نزد اساتید فن تکمیل نمود و هیئت و نجوم، تاریخ و ادبیات و فنون شعر را نیز بیاموخت. در جوانی نام مفتون در شهر همدان و غرب کشور به پهلوانی و آزادیخواهی معروف و سپس در جوامع و محافل ادبی کشور به عنوان شاعری توانا، عارف و دانشمند مشهور گردید. سید میر آقا سرانجام در دهم مهر ماه سال ۱۳۳۴ ه. ش وفات یافت و بنابر وصیتش در ضلع شمالی آرامگاه قدیمی بابا طاهر عریان همدانی به خاک سپرده شد.

1.دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۱۱۱۶-۱۱۱۸.

چرا؟ 3992;994346 نوشت:
ایا شهریار شعر«علی ای همای رحمت» را از او گرفته است؟

این شعر مفتون است

class: nastaliq

[TD="class: b"]علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را
[/TD]

[TD="class: b"]که خدا نمود زینت به تو تخت انما را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای محیط وحدت تو چه آیتی خدا را[/TD]

[TD="class: b"]که محاط توست کثرت چه نهان چه آشکارا[/TD]
[TD="class: b"]علی ای سوار قدرت تو چه قدرتی خدا را[/TD]

[TD="class: b"]که کشید دست و تیغ تو کمان لافتی را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که بامحمد به دوچشم رفته یک روح[/TD]

[TD="class: b"]صلوات ختم بنما بنگر یکی دو تا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای سمای وحدت تو چه پرتوی خدا را[/TD]

[TD="class: b"]که به نه سپهر دادی تو علو و ارتقا را[/TD]
[TD="class: b"]تو به آسمان وحدت چه مهی چه آفتابی[/TD]

[TD="class: b"]که گرفته نور روی تو ز ارض تا سما را[/TD]
[TD="class: b"]به تو گر قوام هستی ز ازل خدا نبستی[/TD]

[TD="class: b"]به تمام ملک هستی به که کردی این عطا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که داد احمد به کفت لوای حمدش[/TD]

[TD="class: b"]که علم کند یدالله به دو عالم آن لوا را[/TD]
[TD="class: b"]اگر آفتاب روی تو نبود قصد یزدان[/TD]

[TD="class: b"]نه ز شمس نام بردی به قسم نه والضحی را[/TD]
[TD="class: b"]چه تو مظهر العجایب چه تو مظهر الغرایب[/TD]

[TD="class: b"]که شود به نفس غالب که بود به دهر یارا[/TD]
[TD="class: b"]تو به تارک از تبارک ز ازل چو تاج هشتی[/TD]

[TD="class: b"]فتبارک الله ایزد بسرود و مرحبا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که در شجاعت به قدر تو قدر داری[/TD]

[TD="class: b"]که قدر به دست گیرد سر رشته قضا را[/TD]
[TD="class: b"]نبود بجز تو حیدر نبود بجز تو صفدر[/TD]

[TD="class: b"]به کسی نداده داور به جز از تو این قوا را[/TD]
[TD="class: b"]به کدام دهر و حینی تو حدوث گشته بودی[/TD]

[TD="class: b"]که نمود حق نثار قدم تو هل اتی را[/TD]
[TD="class: b"]به نبوت ولایت بکشاندی از بدایت[/TD]

[TD="class: b"]تو تمام انبیا را تو تمام اولیا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که کس به جز تو به خدا نمی‌تواند[/TD]

[TD="class: b"]که بقا دهد فنا را که فنا دهد بقا را[/TD]
[TD="class: b"]به کدام چشم بیند به تو آنکه خود نبوده[/TD]

[TD="class: b"]که ز ابتدا تو بودی و تو هستی انتها را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که حب و بغض تو بهشت گشت و دوزخ[/TD]

[TD="class: b"]که میان این دو برزخ کند امتحان ما را[/TD]
[TD="class: b"]تو به توبه و انابه لب بوالبشر گشودی[/TD]

[TD="class: b"]پسری قبول توبه ز پدر نمود یارا[/TD]
[TD="class: b"]دم عیسوی ز لعل تو نمود مرده احیا[/TD]

[TD="class: b"]که به دست پورعمران تونهادی آن عصا را[/TD]
[TD="class: b"]چو عروج کرد احمد که به جز تو بود آنجا[/TD]

[TD="class: b"]که به جلوه وا نماید پس پرده عما را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که در سخاوت به هزار ها چه حاتم[/TD]

[TD="class: b"]ز کرم تو یاد دادی ره بخشش و سخا را[/TD]
[TD="class: b"]به عناصر و به ارکان چه به امهات و آبا[/TD]

[TD="class: b"]تو مهندس ار نبودی که نهادی این بنا را[/TD]
[TD="class: b"]چه سکندری سکندر،ز توخورد،ریخت آبش[/TD]

[TD="class: b"]چو به خضر وا سپردی سر چشمه بقا را[/TD]
[TD="class: b"]تو اگر ز کعبه بتها به زمین نمی فکندی[/TD]

[TD="class: b"]به خدا کسی به عالم نشناختی خدا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که بو علی ها ز تو رسم کرده قانون[/TD]

[TD="class: b"]که نوشت حکمت او ز شفای تو شفا را[/TD]
[TD="class: b"]ز عقب که می‌تواند چه تو بشکند جلو را[/TD]

[TD="class: b"]ز جلو که می‌تواند چه تو بشگرد قفا را[/TD]
[TD="class: b"]اگر عمرو یا که عنتر چه به نهروان چه خیبر[/TD]

[TD="class: b"]که نکرد کم ز بیم تو به جنگ دست و پا را[/TD]
[TD="class: b"]به یراق عرش دل دل مکن و بگوی دلدل[/TD]

[TD="class: b"]بشناس راهرو را بستای رهنما را[/TD]
[TD="class: b"]تو به منکر خدا گو نکند به هیچ سو رو
[/TD]

[TD="class: b"]به رخ علی ببیند بشر خدا نما را[/TD]
[TD="class: b"]به علی مکن برابر به خیال خود کسی را
[/TD]

[TD="class: b"]که به آفتاب نسبت ندهد کسی سها را[/TD]
[TD="class: b"]به همای اوج عزت مده نسبت مگس را[/TD]

[TD="class: b"]که به فر و شوکت خود نشناختی هما را[/TD]
[TD="class: b"]به جز از علی چه گویی به کسی خلیفه الله[/TD]

[TD="class: b"]ز خدای زهد و تقوی بده فرق اشقیا را[/TD]
[TD="class: b"]علی ای که با نگاهی کنی عالمی تو احیا[/TD]

[TD="class: b"]چه شود که وانوازی به نگاهی آشنا را[/TD]
[TD="class: b"]نجف تو عرش دیگر بود و مقام دیگر[/TD]

[TD="class: b"]که به عرش کرده زینت نجف تو کربلا را[/TD]
[TD="class: b"]به عطای پادشاهی بودش امید مفتون[/TD]

[TD="class: b"]که غلام قنبر خود بشمارداین گدا را[/TD]

این شعر شهریار:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا


چرا؟ 3992;994346 نوشت:
برخی از کانالهای معاند شهریار را به سرقت علمی متهم کرده اند، صحیح است؟

با دقت در ابیات مشخص می شود که هیچ مصرعی تکرار نشده است بلکه تنها در وزن و قافیه شهریار از مفتون پیروی کرده است و این در بین شعرا امری عادی است. کسی که با شعر و شاعری آشنایی داشته باشد می داند که چنین مواردی طبیعی است و حتی حافظ بارها عین مصرع سعدی را تکرار می کند اما به سرقت ادبی متهم نمی شود
برای نمونه به اشعار زیر دقت کنید:

  1. حافظ: جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب - که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را سعدی: جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب - که مهربانی از آن طبع و خو نمی‌آید


  2. حافظ: چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان - همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
    سعدی: دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست - با غمزه بگو تا دل مردم نستاند


  3. حافظ : سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست - کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست سعدی: کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست - یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست


  4. حافظ: غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است - در سراپای وجودت هنری نیست که نیست سعدی: در سراپای وجودت هنری نیست که نیست - عیبت آن است که بر بنده نمی‌بخشایی


  5. حافظ : حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست - که آشنا سخن آشنا نگه دارد سعدی: حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست - یکی تمام بود مطلع بر اسرارم


  6. حافظ: می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب - بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند سعدی: هفتاد زلت از نظر خلق در حجاب - بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنیم


  7. حافظ : اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد - به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم سعدی : به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم - ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم


  8. حافظ : حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی - من از آن روز که دربند توام آزادم سعدی: من از آن روز که دربند توام آزادم - پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم


  9. حافظ : من از بازوی خود دارم بسی شکر - که زور مردم آزاری ندارم سعدی: کجا خود شکر این نعمت گزارم - که زور مردم آزاری ندارم


  10. حافظ : در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند - اقرار بندگی کن و اظهار چاکری سعدی: سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی - دعوی بندگی کن و اقرار چاکری


  11. حافظ : خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است - اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی سعدی: سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد - اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی


  12. حافظ : صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم - عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی سعدی: صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم - همه دانند که در صحبت گل خاری هست

علاوه بر سعدی حافظ از خواجوی کرمانی نیز پیروی کرده و گاهی ابیات یا مصرع های وی را عینا تکرار کرده است:
1) خواجو: همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما
حافظ: کاینچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما

2) خواجو: خرقه رهن خانه ی خمار دارد پیر ما
حافظ: روی سوی خانه ی خمار دارد پیر ما

3) خواجو: ای بسا عاقل که شد دیوانه ی زنجیر ما
حافظ: عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
4) خواجو: خرم آن روز که از خطه ی کرمان بروم
دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم


حافظ: خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و ز پی جانان بروم


5) خواجو: دل صنوبریم همچو بید می لرزد
حافظ: دل صنوبریم همچو بید لرزانست

6) خواجو: خوش خبر باش ای نسیم شمال
حافظ: خوش خبر باشی از نسیم شمال

7) خواجو: هزار یوسف مصری اسیر چاه زنخدان
حافظ: هزار یوسف مصری فتاده درچه ماست

Dirol خواجو: آتش از چشمه ی خورشید درخشان طلبند
حافظ: تا لب چشمه ی خورشید درخشان بروم

9) خواجو: نسیم صبح سعادت به خون دل یابی
حافظ: نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی

10) خواجو: مکن به چشم حقارت نظر به مردم از آنک ...
حافظ: مکن به چشم حقارت نگاه در من مست

11) خواجو: چون کمیت اشک را بر قطره کردم گرم رو
حافظ:گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

12) خواجو: بوی روح از دم جانبخش سحر می شنوم
حافظ:بوی جای از لب خندان قدح می شنوم
13) خواجو: گویی بت من چون ز شبستان به در آید
حوریست که از روضه ی رضوان به در آید

حافظ: هشدار که گر وسوسه ی عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه ی رضوان به در آیی

14) خواجو: ولوله از جان شیخ و شاب برآمد
حافظ: خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

15) خواجو: خیز تا رخت تصوف به خرابات کشیم
حافظ: خیز تا خرقه ی صوفی به خرابات بریم

16) خواجو: همچو موسی ارنی گوی به میقات آیند
حافظ: همچو موسی ازرنی گوی به میقات بریم

17) خواجو: بگو که ای مه نامهربان مهر گسل
حافظ: فغان که آن مه نامهربان مهر گسل

18) خواجو: که جز به زر نتوان کرد دست در کمرش
حافظ: که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

19) خواجو: گرم به هر سر مویی هزار جان بودی
فدای جان و سرش کردمی به جان و سرش

حافظ: بگفتمی که چه ارزد نسیم طره ی دوست
گرم به هر سر مویی هزا جان بودی


20) خواجو: نه من سوخته خون می خوردم و خاموشم
حافظ: مُهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم

21) خواجو: زمین ببوس و بیان کن بدان زبان که تو دانی
حافظ: حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی

22) خواجو: جان بی جمال جانان پیوند جان نجوید
حافظ: جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

23) خواجو: عَلَم چگونه زنی بر فضای عالم قدس
حافظ: چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

24) خواجو: چو از رخش گل صد برگ می توان چیدن
حافظ: به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

همچنین حافظ از خاقانی نیز تاثیر پذیر بوده است که به نمونه هایی از آن اشاره می شود
یک:
خاقانی:دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
حافظ:دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

دو:
خاقانی: دارم از چرخ تهی دو گله چندان که مپرس
حافظ: دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس

نیز حافظ بر وزن و قافیه سلمان ساوجی اشعاری دارد که حتی بسیار شبیه به هم است از جمله
یک:
سلمان ساوجی:
آفتابی، امشبم، در خانه طالع می‌شود
گوییا در خانه طالع، کدامین کوکب است؟
حافظ:
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است

دو:
سلمان ساوجی:
خواهی که روشنت شود احوال درد ما
درگیر شمع را وز سر تا به پا بپرس
حافظ :
خواهی که روشنت شود احوال سوز ما
از شمع پرس قصه ز باد هوا مپرس

یکی از آگاهان در زمنیه شعر و ادب در مورد این تاثیرپذیری ها می گوید:« طرفه اینجا است که هر چند دیوان حافظ سرساز از این قبیل چنگ اندازی ها به شعر شاعران دیگر است، با این همه هیچ کس هرگز به خود اجازه را نداده است که از این بابت حتی بر او خرده بگیرد تا چه رسد که این همه را در زمره سرقات ادبی به شمار آرد، و این نیست مگر بدان دلیل که حافظ هر بیتی را از شاعری دیگر گرفته، بی درنگ از کیمیای جادوئی هنر خود، اندکی در کار آن کرده و آن را به سحری چنان حلال مبدل ساخته است که با آنچه از پیش بوده است هیچ نسبتی بیشتر از آن ندارد که گرده گل با عسل»(1)
شعر شهریار نسبت به شعر مفتون همین حالت را دارد الا اینکه مفتون نیز از زیبائی قابل توجهی بر خوردار است.

1. حق شناس، علی محمد، مولانا و حافظ دو همدل یا دو همزمان، مجله نقد ادبی، تابستان1387ش، شماره 2، ص26


دستمریزاد جناب عماد عزیز
چند وقت پیش در شبکه کلمه که متعلق به وهابی ها و داعشی هاست، مجری به نام عقیل هاشمی که داعشی بودن از سر و رویش میریزد این شبهه را مطرح کرد و حتی خواب آیه الله مرعشی در مورد این شعر را نیز زیر سوال برد، روحانی شیعه ای پشت خط به نام ابراهیم نه تنها نتوانست به شبهه پاسخ دهد بلکه شبهه را تقویت کرد.
واقعا پاسخ شما عالی است وای کاش شما به آن وهابی تکفیری داعشی پاسخ می دادید.
بنده که ناتوانی جناب ابراهیم را دیدم پیش خود هم نسبت به آقای مرعشی بدبین شدم و هم به استاد شهریار ، اما پاسخ شما ارادت بنده به آیه الله مرعشی و استاد شهریار را دو چندان کرد.

شاید این مشکل باشد که حافظ یک مصرع از شعرای پیشین را تکرار کرده اما در این شهریار تعداد بیشتری را تکرار کرده است

سید معصوم;994651 نوشت:
شاید این مشکل باشد که حافظ یک مصرع از شعرای پیشین را تکرار کرده اما در این شهریار تعداد بیشتری را تکرار کرده است

اتفاقا برعکس زیرا:
اولا: شهریار هیچ مصرع و بیتی را کپی یا تکرار نکرده است
ثانیا: تنها بیت اول را به سبک پنج بیت اول مفتون و شبیه آن سروده است اما سایر ابیات و بیتها در اشعار دو شاعر کاملا متفاوت است تنها این بیت : علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
شبیه نه کپی این چند بیت است

class: cms_table_nastaliq

[TD="class: cms_table_b"]علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را
[/TD]

[TD="class: cms_table_b"]که خدا نمود زینت به تو تخت انما را[/TD]
[TD="class: cms_table_b"]علی ای محیط وحدت تو چه آیتی خدا را[/TD]

[TD="class: cms_table_b"]که محاط توست کثرت چه نهان چه آشکارا[/TD]
[TD="class: cms_table_b"]علی ای سوار قدرت تو چه قدرتی خدا را
[/TD]

[TD="class: cms_table_b"]که کشید دست و تیغ تو کمان لافتی را[/TD]
[TD="class: cms_table_b"]علی ای که بامحمد به دوچشم رفته یک روح[/TD]

[TD="class: cms_table_b"]صلوات ختم بنما بنگر یکی دو تا را[/TD]
[TD="class: cms_table_b"]علی ای سمای وحدت تو چه پرتوی خدا را[/TD]

[TD="class: cms_table_b"]که به نه سپهر دادی تو علو و ارتقا را
[/TD]

سایر سایر ابیات شهریار کاملا متفاوت از اشعار مفتون است اما حافظ مصرع را عینا تکرار کرده است.

پرسش:
آیا شهریار شعر«علی ای همای رحمت» را از شاعری دیگری به نام مفتون همدانی سرقت علمی کرده است؟؟
پاسخ:

اگر در شعر زیبای شهریار و نیز شعر زیبای مفتون همدانی دقت شود به دست می آید که هیچ بیتی عینا تکرار نشده و تنها مصرع اول شعر شهریار شباهت به ابیات اول مفتون دارد اما به هیچ وجه تکرار نیست. اینگونه شباهت ها در آثار شاعران نسبت به یک دیگر دیده می شود و کسی که با شعر و شاعری آشنا باشد ، چنین شباهت هایی را سرقت علمی محسوب نمی کند مگر اینکه غرض دیگری داشته باشد. در برخی از مصرعها و ابیات حافظ نیز شباهتهایی به شاعران پیش از ایشان دیده می شود حتی حافظ بارها مصرعهایی از سعدی، سلمان ساوجی، خواجوی کرمانی و خاقانی را عینا بدون هیچ کم و زیادی تکرار کرده است.
برای نمونه این مصرعها از سعدی عینا توسط حافظ تکرار شده است. «جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب»(1)
«دنبال تو بودن گنه از جانب ما نیست»(2)
«کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست»(3)
«در سراپای وجودت هنری نیست که نیست»(4)
«حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست»(5)
«به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم»(6)
«من از آن روز که دربند توام آزادم»(7)
«که زور مردم آزاری ندارم»(8)
«اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی»(9)
«صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم»(10)

ولی کسی که با شعر و شاعری میانه ای داشته باشد حافظ را به سرقت ادبی متهم نمی کند بلکه در این باره وی را می ستاید.یکی از آگاهان در زمنیه شعر و ادب در مورد این تاثیرپذیری ها می گوید:« طرفه اینجا است که هر چند دیوان حافظ سرساز از این قبیل چنگ اندازی ها به شعر شاعران دیگر است، با این همه هیچ کس هرگز به خود اجازه را نداده است که از این بابت حتی بر او خرده بگیرد تا چه رسد که این همه را در زمره سرقات ادبی به شمار آرد، و این نیست مگر بدان دلیل که حافظ هر بیتی را از شاعری دیگر گرفته، بی درنگ از کیمیای جادوئی هنر خود، اندکی در کار آن کرده و آن را به سحری چنان حلال مبدل ساخته است که با آنچه از پیش بوده است هیچ نسبتی بیشتر از آن ندارد که گرده گل با عسل»(11)
شعر شهریار نسبت به شعر مفتون همین حالت را دارد الا اینکه مفتون نیز از زیبائی قابل توجهی بر خوردار است.

منابع:
1. سعدی، مصلح بن عبدالله، کلیات سعدی، به اهتمام محمدعلی فروغی، پیام عدالت، 1389، چاپ سوم، ص584؛ حافظ، ص6
2. سعدی، ص 550؛ حافظ، محمد، دیوان اشعار، به اهتمام حسین قائدی، انتشارات امام عصر(علیه السلام) 1389، چاپ ششم، ص68.
3.سعدی، ص500؛ حافظ، ص69.
4.سعدی، ص691؛ حافظ، ص72.
5.سعدی، ص633؛ حافظ،ص177
6.سعدی، ص622؛ حافظ،ص305.
7.سعدی، 625؛ حافظ،ص 307
8. سعدی، ص991؛ حافظ، ص304
9. سعدی، ص748؛ حافظ ص464
10.سعدی، ص498؛ حافظ، ص471
11.حق شناس، علی محمد، مولانا و حافظ دو همدل یا دو همزمان، مجله نقد ادبی، تابستان1387ش، شماره 2، ص26

موضوع قفل شده است