جمع بندی سارتر و اصالت وجود

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سارتر و اصالت وجود

سلام

درست است که سارتر هم قائل به اصالت وجود است و ماهيت را اعتباري مي داند؟

ملاصدرا هم همین را می گوید؟

فرقشون چیه؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

ایرانمهر;993544 نوشت:
درست است که سارتر هم قائل به اصالت وجود است و ماهيت را اعتباري مي داند؟ ملاصدرا هم همین را می گوید؟ فرقشون چیه؟

باسلام وعرض ادب
پرسش مطرح شده در حقیقت حاوی سه مطلب جدا و در عین حال مرتبط با هم است. بنابراین لازم است به این سه مطلب به صورت مجزا پرداخته شود:
نخست. مراد سارتر از اصالت وجود واعتباری بودن ماهیت.
دوم. مراد ملاصدرا از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت.
سوم. تفاوت دیدگاه صدرا و سارتر در این مبحث.

[=YekanNumbers]

[=microsoft sans serif]اما مطلب نخست. مراد سارتر از اصالت وجود
همانطور که میدانید، اگزییستانسیالیسم مکتبی فلسفی معاصر است که به صورت غیر رسمی با آراء و دیدگاه های کی یرکگور شروع شد(بدون اینکه خود وی از این عنوان استفاده کرده باشد) و توسط فلاسفه موثری از جمله هایدگر، نیچه و سارتر ادامه یافت.
فلاسفه ای که در این نحله فلسفی می گنجند، بر دو دسته مسیحی و ملحد می گنجند: یاسپرس و گابریل مارسل در دسته مسیحیان و سارتر و هایدگر در دسته ملحدان قرار داده شده اند.(1)
اصول اساسی این مکتب فلسفی، بر اصالت انسان و ازادی اراده او، دلشوره و مسئولیت ناشی از اصالت اراده استوار است.
[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]از منظر این مکتب، در جهان هستى براى همه موجودات، ماهیتى در نظر گرفته شده است جز انسان. خدا طبیعت وجود انسان را ساخته است اما عظمت وزیبایى‏ ها وخوبى‏ ها و... بالاخره همه هویت انسان، ساخته خودش مى‏ باشد. انسان عبارت است از صفاتى که ما باید بسازیم. بنابراین وجدان مشترک انسانى که همه آدم‏ها در آن شریک‏ اند موهوم است و فقط وجود در همه مشترک است. در اخلاق، ملاکى نیست. ما ملاک را بعد ازعمل مى‏ سازیم. هر کس هر عملى را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد، انجام دهد؛ در این صورت عملى اخلاقى انجام داده است. بالاخره از نگاه سارتر، مؤسس این مکتب، انسان در طبیعت وانهاده است. ناامید از عنایت خدا، نا امید از این که طبیعت سرنوشت او رابسازد، حتى ناامید از انسان!

[=microsoft sans serif]بر این اساس، اصالت وجود در دیدگاه سارتر و اگزیستانسیالیستها، به معنای آن است که ابتدا وجود انسان ایجاد شده است و این خود فرد انسان است که به صورت خاص، ماهیت و ویژگی ها و صفات خودش را میسازد.(2) برخلاف فلاسفه ای که از دوران یونان باستان معتقد بودند که انسان مانند سایر موجودات، ماهیتی نوعی دارد که در تمام انسانها مشترک است. در آن دیدگاه، انسان عبارت است از حیوانی که دارای فصل نطق است. تفاوت انسانها نیز در خصوصیات عرضی و صنفی است. انسان، از قبل ماهیتی مشخص دارد و کار افراد انسان، آن است که خصوصیات عرضی خود را تا حد امکان تغییر دهد.
به بیان سارتر، خدایی نیست که انسان را مطابق ایده ماهیت انسان افریده باشد، به صورتی که هر انسان، مصداق ماهیت انسان باشد.البته این مسئله- یعنی تقدم وجود انسان بر ماهیتش- وجه مشترک همه اگزیستانسیالستها است. بدین معنا که انسان از قبل ساخته و پرداخته نشده است. او، خود را میسازد. مسیری از پیش معین شده نیست. او هرچه بشود، بستگی به خودش و به انتخاب خودش دارد.(3)
اما اگزیستانسیالسیتها و سارتر این نگرش را تغییر دادند و پیشینی و مشخص بودن ماهیت انسان و کلی بودن آنرا کنار گذاردند. بر این اساس، بین وجود وماهیت، تقدم برقرار است ولی این وجود است که ماهیت را میسازد، نه اینکه وجود همانند لباسی بر تن ماهیت مشترک انسان پوشانده شده باشد.دغدغه اصلی این افراد برای طرح این نظریه، اصرار کردن بر ازادی انسان در ساخت ماهیت و واقعیت و هویت خودش و به دنبال آن، مسئولیت پذیرتر کردن انسان در مورد کارهایش بود.

پی نوشتها:
1. [=&quot]فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه عبدالحسین آذرنگ و سید محمود یوسف ثانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384، ج9، ص404[=microsoft sans serif]
2.
[=&quot]تاریخ فلسفه کاپلستون، ج9، ص420[=microsoft sans serif]
3.
[=&quot]همان، ص421[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]


[=microsoft sans serif]اما دیدگاه ملاصدرا در مورد اصالت وجود
یکی از مسائل مهم و اساسی که به صورت کلاسیک از زمان میرداماد وارد مباحث فلسفی شد-گرچه قبل از او نیز رگه هایی از این بحث در اثار فلاسفه دیگر از جمله ابن سینا، بهمنیار و شیخ اشراق وجود داشته است- آن است که از میان دو بعد هستی و چیستی(هویت و ماهیت) کدام یک اصیل است.
اصالت در این بحث بدان معناست که کدام یک از هویت و ماهیت موجودات دارای ماهیت، متن عالم خارج را به صورت اصیل و حقیقی پر کرده اند و کدام یک به تبع دیگری یا به صورت عرضی و مجازی درخارج وجود دارند.
بر اساس اصالت وجود، آنچه عالم را به صورت اصیل و بدون واسطه پر کرده است، وجود است و ماهیت به تبع وجود یا به صورت مجازی و عرضی در خارج محقق و منشأ اثر است.
در این دیدگاه، تفاوتی میان تلقی صدرا و فلاسفه اسلامی پیشین در مورد ماهیت وجود ندارد جز در این مسئله که بر اساس اصالت وجود، ماهیت چیزی نیست قالب وجود که وجود مشخص هر موجود خارجی، در قالب خودش قرار میگیرد.
این قالبها برای هر فردی از پیش مشخص است، هرچند این قالبها نقش تامی در عملکرد، انتخابها و نهایتا در سعادت وی ندارند ولی انسان و سایر موجودات دارای اختیار، میتوانند بعد از به وجود آمدن با حرکت خویش، جوهره و قالب خود را تغییر دهند و به سمت کمال یا نقصان بروند.چنانکه وی، انسانیت انسان را جنسی میداند و انسانهای مختلف را انواع مختلف قملداد میکند.(5) انسان با اختیار خود میتواند حتی قالبهای نفسانی خود را کنار بگذارد و از نفس بالاتر رفته و تبدیل به عقل شود.(6)

4. ر.ک: صدرالدین محمد شیرازی، اسفار اربعه، ج1،
5. ر.ک. اسفار اربعه، ج9، ص96-97
6. اسفار، ج9، ص116

[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]این دو دیدگاه یک سری نقاط اشتراک دارند که عبارتند از:
[=microsoft sans serif]نخست. وجود شخصی به ذهن نمی آید: [=microsoft sans serif]

صدرا مانند اگزیستانسیالیستهاى جدید، معتقد است که آنچه وجود دارد، منحصراً، جزئى است; بنابرین، آن را مى توان از طریق مفاهیم، قیاس و ساختار ذهنى، شناخت; زیرا اینها مفاهیم کلى هستند و وجود یگانه و جزئى.(7)
[=microsoft sans serif]


دوم. ماهیت انسان قابل تغییر است و تحقق ثابت و ایستایی ندارد: دومین اشتراک این دو دیدگاه در آن است که هم صدرا بر اساس حرکت جوهری معتقد به تغییر و تبدل در جوهر و ماهیت انسان است و ماهیت ساکنی برای انسان قائل نیست و هم سارتر معتقد به این ماهیت متغیر است.

سوم. هر دو معتقدند که چیزی به نام ماهیت به عنوان یک مصداق جزئی خارجی و مشخص قبل از وجود یافتن فرد، برای انسان تحقق ندارد. بلکه قبل از افاضه وجود، چیزی به نام ماهیت انسان نیست.


ــــــــــــ
7. Nasr, Hossain; Sadr-al Din Shirazi and His Transcendent Theosophy, Institute for Humanities
نقل از
اینجا.and Cultural Studies, Tehran, 1997, p.112


[=lucida sans unicode]

[=microsoft sans serif]این دو دیدگاه، در عین شباهتهای حیرت انگیر، یک سری تفاوتهای عمیق نیز دارد که عبارتند از:

نخست. اصالت در اندیشه صدرا، به معنای اصیل در عالم خارج و در مقابل اعتباری و تحقق بالعرض و بالتبع است ولی در اندیشه سارتر، اصالت به معنای وجودمقدم است و نقطه مقابل آن، تحقق متاخر است نه محقق بالعرض یا بالتبع و مجازی.

دوم. در اندیشه صدرایی، تلقی از ماهیت انسان تغییری ندارد و تحقق پیشینی دارد، البته تحققی که به تبع یا به عرض هستی موجود محقق میشود. ولی بالاخره امری است که با هر تلقی ای بدان نگریسته شود، همزمان با وجود(ولو به تبع یا عرض آن) تحقق دارد. اما در اندیشه سارتر، قبل از وجود یافتن انسان، اصولا ماهیتی تحقق ندارد حتی به نحو تبعی یا مجازی که همه انسانها در خصوصیات جنسی و فصلی آن اشتراک داشته باشند. بلکه ماهیت به همان معنای متداولش، پس از وجود یافتن انسانهای مشخص در خارج، در هر فردی به صورت خودش و متناسب با عملکرد خودش محقق میشود.

سوم.

[=&quot]ملاصدرا یک ماهیت اولیه برای انسان معتقد است که در همه انسانها دارای یکسری نقاط اشتراک است و در اثر عملکرد انسان تغییر میکند. ماهیتی که به منزله جنس(و به تعبیر پیشینیان، نوع مشترک همه انسانها است) و با عملکرد او تغییر میکند. ولی سارتر وجود چنین ماهیتی که از پیش تعیین شده باشد و مشترک پیشینی ای را منکر است. به عبارت دیگر، در اندیشه صدرا، انسانیت یک جنس مشترک در افراد انسان است و وجودهای مشخص انسانی در قالب ماهیت جنسی انسان و با همان قالب ایجاد میشود. ولی به نظر سارتر، اصولا چنین امر مشترکی قبل از تحقق وجود انسان و اعمال اختیاری او تحقق ندارد.


[=microsoft sans serif]
چهارم. اگر ماهیت را در اندیشه ملاصدرا به منزله امری مجازی و به عرض وجود بدانیم، تفاوت دیگر این دو دیدگاه در این میشود که به نظر سارتر ماهیت و چیستی انسان با کارهای اختیاری او ساخته میشود. ماهیتی که جدای از وجود و غیر از آن است هرچند پس از وجود تحقق می یابد. ولی صدرا، نه پیش از وجود به چنین امر محققی معتقد است و نه بعد از وجود یافتن. بلکه در همه حال، ماهیت را امری مجازی میداند.

[=microsoft sans serif]

پرسش: درست است که سارتر هم قائل به اصالت وجود است و ماهيت را اعتباري مي داند؟ ملاصدرا هم همین را می گوید؟ چه تفاوتی بین این دو وجود دارد؟

پاسخ:
پرسش مطرح شده در حقیقت حاوی سه مطلب جدا و در عین حال مرتبط با هم است. بنابراین لازم است به این سه مطلب به صورت مجزا پرداخته شود:
نخست. مراد سارتر از اصالت وجود واعتباری بودن ماهیت.
دوم. مراد ملاصدرا از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت.
سوم. تفاوت دیدگاه صدرا و سارتر در این مبحث.

اما مطلب نخست. مراد سارتر از اصالت وجود
همانطور که میدانید، اگزییستانسیالیسم مکتبی فلسفی معاصر است که به صورت غیر رسمی با آراء و دیدگاه های کی یرکگور شروع شد(بدون اینکه خود وی از این عنوان استفاده کرده باشد) و توسط فلاسفه موثری از جمله هایدگر، نیچه و سارتر ادامه یافت.
فلاسفه ای که در این نحله فلسفی می گنجند، بر دو دسته مسیحی و ملحد می گنجند: یاسپرس و گابریل مارسل در دسته مسیحیان و سارتر و هایدگر در دسته ملحدان قرار داده شده اند.(1)
اصول اساسی این مکتب فلسفی، بر اصالت انسان و ازادی اراده او، دلشوره و مسئولیت ناشی از اصالت اراده استوار است.

از منظر این مکتب، در جهان هستى براى همه موجودات، ماهیتى در نظر گرفته شده است جز انسان. خدا طبیعت وجود انسان را ساخته است اما عظمت وزیبایى‏ ها وخوبى‏ ها و... بالاخره همه هویت انسان، ساخته خودش مى‏ باشد. انسان عبارت است از صفاتى که ما باید بسازیم. بنابراین وجدان مشترک انسانى که همه آدم‏ها در آن شریک‏ اند موهوم است و فقط وجود در همه مشترک است. در اخلاق، ملاکى نیست. ما ملاک را بعد ازعمل مى‏ سازیم. هر کس هر عملى را مشروط بر این که در آن حسن نیت داشته باشد، انجام دهد؛ در این صورت عملى اخلاقى انجام داده است. بالاخره از نگاه سارتر، مؤسس این مکتب، انسان در طبیعت وانهاده است. ناامید از عنایت خدا، نا امید از این که طبیعت سرنوشت او رابسازد، حتى ناامید از انسان!

بر این اساس، اصالت وجود در دیدگاه سارتر و اگزیستانسیالیستها، به معنای آن است که ابتدا وجود انسان ایجاد شده است و این خود فرد انسان است که به صورت خاص، ماهیت و ویژگی ها و صفات خودش را میسازد.(2) برخلاف فلاسفه ای که از دوران یونان باستان معتقد بودند که انسان مانند سایر موجودات، ماهیتی نوعی دارد که در تمام انسانها مشترک است. در آن دیدگاه، انسان عبارت است از حیوانی که دارای فصل نطق است. تفاوت انسانها نیز در خصوصیات عرضی و صنفی است. انسان، از قبل ماهیتی مشخص دارد و کار افراد انسان، آن است که خصوصیات عرضی خود را تا حد امکان تغییر دهد.
به بیان سارتر، خدایی نیست که انسان را مطابق ایده ماهیت انسان افریده باشد، به صورتی که هر انسان، مصداق ماهیت انسان باشد.البته این مسئله- یعنی تقدم وجود انسان بر ماهیتش- وجه مشترک همه اگزیستانسیالستها است. بدین معنا که انسان از قبل ساخته و پرداخته نشده است. او، خود را میسازد. مسیری از پیش معین شده نیست. او هرچه بشود، بستگی به خودش و به انتخاب خودش دارد.(3)
اما اگزیستانسیالسیتها و سارتر این نگرش را تغییر دادند و پیشینی و مشخص بودن ماهیت انسان و کلی بودن آنرا کنار گذاردند. بر این اساس، بین وجود وماهیت، تقدم برقرار است ولی این وجود است که ماهیت را میسازد، نه اینکه وجود همانند لباسی بر تن ماهیت مشترک انسان پوشانده شده باشد.دغدغه اصلی این افراد برای طرح این نظریه، اصرار کردن بر ازادی انسان در ساخت ماهیت و واقعیت و هویت خودش و به دنبال آن، مسئولیت پذیرتر کردن انسان در مورد کارهایش بود.

اما دیدگاه ملاصدرا در مورد اصالت وجود
یکی از مسائل مهم و اساسی که به صورت کلاسیک از زمان میرداماد وارد مباحث فلسفی شد-گرچه قبل از او نیز رگه هایی از این بحث در اثار فلاسفه دیگر از جمله ابن سینا، بهمنیار و شیخ اشراق وجود داشته است- آن است که از میان دو بعد هستی و چیستی(هویت و ماهیت) کدام یک اصیل است.
اصالت در این بحث بدان معناست که کدام یک از هویت و ماهیت موجودات دارای ماهیت، متن عالم خارج را به صورت اصیل و حقیقی پر کرده اند و کدام یک به تبع دیگری یا به صورت عرضی و مجازی درخارج وجود دارند.
بر اساس اصالت وجود، آنچه عالم را به صورت اصیل و بدون واسطه پر کرده است، وجود است و ماهیت به تبع وجود یا به صورت مجازی و عرضی در خارج محقق و منشأ اثر است.
در این دیدگاه، تفاوتی میان تلقی صدرا و فلاسفه اسلامی پیشین در مورد ماهیت وجود ندارد جز در این مسئله که بر اساس اصالت وجود، ماهیت چیزی نیست قالب وجود که وجود مشخص هر موجود خارجی، در قالب خودش قرار میگیرد.
این قالبها برای هر فردی از پیش مشخص است، هرچند این قالبها نقش تامی در عملکرد، انتخابها و نهایتا در سعادت وی ندارند ولی انسان و سایر موجودات دارای اختیار، میتوانند بعد از به وجود آمدن با حرکت خویش، جوهره و قالب خود را تغییر دهند و به سمت کمال یا نقصان بروند.چنانکه وی، انسانیت انسان را جنسی میداند و انسانهای مختلف را انواع مختلف قملداد میکند.(4) انسان با اختیار خود میتواند حتی قالبهای نفسانی خود را کنار بگذارد و از نفس بالاتر رفته و تبدیل به عقل شود.(5)

شباهتهای این دو دیدگاه
این دو دیدگاه یک سری نقاط اشتراک دارند که عبارتند از:
نخست. وجود شخصی به ذهن نمی آید:

صدرا مانند اگزیستانسیالیستهاى جدید، معتقد است که آنچه وجود دارد، منحصراً، جزئى است; بنابرین، آن را مى توان از طریق مفاهیم، قیاس و ساختار ذهنى، شناخت; زیرا اینها مفاهیم کلى هستند و وجود یگانه و جزئى.(6)


دوم. ماهیت انسان قابل تغییر است و تحقق ثابت و ایستایی ندارد: دومین اشتراک این دو دیدگاه در آن است که هم صدرا بر اساس حرکت جوهری معتقد به تغییر و تبدل در جوهر و ماهیت انسان است و ماهیت ساکنی برای انسان قائل نیست و هم سارتر معتقد به این ماهیت متغیر است.

سوم. هر دو معتقدند که چیزی به نام ماهیت به عنوان یک مصداق جزئی خارجی و مشخص قبل از وجود یافتن فرد، برای انسان تحقق ندارد. بلکه قبل از افاضه وجود، چیزی به نام ماهیت انسان نیست.



تفاوتهای این دو دیدگاه:
این دو دیدگاه، در عین شباهتهای حیرت انگیر، یک سری تفاوتهای عمیق نیز دارد که عبارتند از:

نخست. اصالت در اندیشه صدرا، به معنای اصیل در عالم خارج و در مقابل اعتباری و تحقق بالعرض و بالتبع است ولی در اندیشه سارتر، اصالت به معنای وجودمقدم است و نقطه مقابل آن، تحقق متاخر است نه محقق بالعرض یا بالتبع و مجازی.

دوم. در اندیشه صدرایی، تلقی از ماهیت انسان تغییری ندارد و تحقق پیشینی دارد، البته تحققی که به تبع یا به عرض هستی موجود محقق میشود. ولی بالاخره امری است که با هر تلقی ای بدان نگریسته شود، همزمان با وجود(ولو به تبع یا عرض آن) تحقق دارد. اما در اندیشه سارتر، قبل از وجود یافتن انسان، اصولا ماهیتی تحقق ندارد حتی به نحو تبعی یا مجازی که همه انسانها در خصوصیات جنسی و فصلی آن اشتراک داشته باشند. بلکه ماهیت به همان معنای متداولش، پس از وجود یافتن انسانهای مشخص در خارج، در هر فردی به صورت خودش و متناسب با عملکرد خودش محقق میشود.

سوم.

ملاصدرا یک ماهیت اولیه برای انسان معتقد است که در همه انسانها دارای یکسری نقاط اشتراک است و در اثر عملکرد انسان تغییر میکند. ماهیتی که به منزله جنس(و به تعبیر پیشینیان، نوع مشترک همه انسانها است) و با عملکرد او تغییر میکند. ولی سارتر وجود چنین ماهیتی که از پیش تعیین شده باشد و مشترک پیشینی ای را منکر است. به عبارت دیگر، در اندیشه صدرا، انسانیت یک جنس مشترک در افراد انسان است و وجودهای مشخص انسانی در قالب ماهیت جنسی انسان و با همان قالب ایجاد میشود. ولی به نظر سارتر، اصولا چنین امر مشترکی قبل از تحقق وجود انسان و اعمال اختیاری او تحقق ندارد.

چهارم. اگر ماهیت را در اندیشه ملاصدرا به منزله امری مجازی و به عرض وجود بدانیم، تفاوت دیگر این دو دیدگاه در این میشود که به نظر سارتر ماهیت و چیستی انسان با کارهای اختیاری او ساخته میشود. ماهیتی که جدای از وجود و غیر از آن است هرچند پس از وجود تحقق می یابد. ولی صدرا، نه پیش از وجود به چنین امر محققی معتقد است و نه بعد از وجود یافتن. بلکه در همه حال، ماهیت را امری مجازی میداند.


پی نوشتها:
1.
فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ترجمه عبدالحسین آذرنگ و سید محمود یوسف ثانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1384، ج9، ص404
2.
تاریخ فلسفه کاپلستون، ج9، ص420
3.
همان، ص421

4. ر.ک.صدرالدین محمد شیرازی، اسفار اربعه، بیروت، دار احیاء التراث، 1981، ج9، ص96-97
5. اسفار، ج9، ص116

6. Nasr, Hossain; Sadr-al Din Shirazi and His Transcendent Theosophy, Institute for Humanities

نقل از اینجا.and Cultural Studies, Tehran, 1997, p.112
موضوع قفل شده است