جمع بندی توبیخ برای فرار از بیماری

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توبیخ برای فرار از بیماری


چرا بايد عده اي از مردم كه عاقلانه از محل شيوع بيماري خارج شده اند مورد توبيخ قرآن قرار گيرند:

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (
البقرة : 243)

آيا نديدى جمعيتى را كه از ترس مرگ، از خانه‏هاى خود فرار كردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (كه به بهانه بيمارى طاعون، از شركت در ميدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها گفت: بميريد! (و به همان بيمارى، كه آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده كرد (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آيندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏كند ولى بيشتر مردم، شكر (او را) بجا نمى‏ آورند.

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد میقات

[="Tahoma"]

جویا;991584 نوشت:
چرا بايد عده اي از مردم كه عاقلانه از محل شيوع بيماري خارج شده اند مورد توبيخ قرآن قرار گيرند:

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقٰالَ لَهُمُ اَللّٰهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيٰاهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى اَلنّٰاسِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَشْكُرُونَ»
آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه ‌های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند). خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد؛ (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می ‌کند؛ ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی ‌آورند.(بقره: 2/ 243)

با سلام و درود

در ابتدا بهتر است با شأن نزولی که برای این آیه آورده شده آشنا شویم:

در يكى از شهرهاى منطقه‏ شام (سوريه‏ فعلى)، به خاطر شيوع بيمارى طاعون، مرگ و مير فراوان شده بود و بسيارى از مردم به اميد آن كه از مرگ رهايى يابند، آن‏ جا را ترک کردند و پس از رهايى از مرگ، در خود احساس قدرت و غرور و استقلال نمودند؛ خداوند نيز آن ها را در همان بيابان با همان بيمارى نابود ساخت.(تفسير نمونه، ج ‏2، ص 219)

از برخى روايات استفاده مى‏ شود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات بود؛ زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آن ها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد آماده كرده و از شهر خارج شوند، آن ها به بهانه اين كه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع است، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آن ها را به همان چيزى كه بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت.(همان؛ تفسير نور، ج ‏1، ص 377)

به دنبال نافرمانی و فرار از جهاد به بهانه طاعون، فرمانروای آن ها به خداوند عرضه داشت خدایا ـ اى رب يعقوب و اى خداى موسى ـ تو نافرمانى و معصيت بندگانت را مى ‏بينى، پس به آن ها نشانه ‏اى از قدرت خود را در وجود اينان نشان بده تا بدانند كه نمی توانند از تو بگريزند؛ در نتيجه اين دعا، خداوند خود آن ها و نيز چارپايانشان را نابود كرد.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 605)

بنابر این:
می توان گفت میراندن آن ها به خاطر احساس قدرت و غروری بوده که به آن ها دست داده و خداوند می خواسته قدرت بی انتهای خود را به آن ها و به دیگران متذکر شود.
هم چنین می توان گفت این، مجازات فرار از دستور جهاد در راه خدا بوده است.

بیان روایی:

«إِنَّ قَوْماً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ خَرَجُوا مِنْ بِلَادِهِمْ مِنَ الطَّاعُونِ ـ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ‏ ـ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَعَمَدَ أَهْلُ الْقَرْيَةِ فَحَظَرُوا عَلَيْهِمْ حَظِيرَةً فَلَمْ يَزَالُوا فِيهَا حَتَّى نَخِرَتْ عِظَامُهُمْ وَ صَارُوا رَمِيماً فَمَرَّ بِهِمْ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَتَعَجَّبَ مِنْهُمْ وَ مِنْ كَثْرَةِ الْعِظَامِ الْبَالِيَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أُحْيِيَهُمْ لَكَ فَتُنْذِرَهُمْ قَالَ نَعَمْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ نَادِهِمْ فَقَالَ أَيَّتُهَا الْعِظَامُ الْبَالِيَةُ قُومِي بِإِذْنِ اللَّهِ- فَقَامُوا أَحْيَاءً أَجْمَعُونَ يَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِم»

در روایات در اشاره به سرگذشت این قوم، آمده:

تعدادى از بنى اسرائيل كه به هزاران نفر مى ‌رسيدند، از بيم طاعون از ديار خود خارج شدند، ولى خداوند جان ايشان را در يک لحظه گرفت، اهل آن ديار، اطراف آن مردگان حصارى كشيدند و آنان را به همان حال رها كردند تا استخوان هايشان پوسيد.
روزى يكى از انبياء بنى اسرائيل [به نام حزقیل] از آن جا عبور می كرد، از كثرت استخوان هاى پوسيده به شگفت آمد. خداوند به او وحى فرمود كه آيا ميل دارى ايشان را براى تو زنده كنم تا آنان را انذار كرده و دين خود را تبليغ كنى‌؟ گفت: آرى، اى پروردگار من.
پس خداوند وحى فرستاد كه ايشان را صدا بزن، او نيز چنين ندا كرد: اى استخوان هاى پوسيده! به فرمان خدا برخيزيد!
در يک آن، همه زنده شده و با تكاندن خاک از سر خود برخاستند.(الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج ‏2، ص 419)

این روایت با تفاوت اندک، در کتاب «کافی» نیز آمده است:

... حزقیل(علیه السلام) به خداوند عرضه داشت: پروردگارا، اگر می خواهی، آن ها را زنده کن تا مانند سایر عبادت کنندگان، تو را عبادت کنند... خداوند فرمود، این را دوست داری؟ عرض کرد آری.
خداوند فرمود چنین بگو؛ پس از این که حزقیل آن را [در روایت است که اسم اعظم بوده است] گفت، استخوان ها به هم متصل شده و... همه آن ها زنده شدند، در حالی که به یکدیگر نگاه می کردند و تسبیح و تکبیر و تهلیل خدا می گفتند.(الكافي (ط - الإسلامية)، ج ‏8، ص 199)

بیان تفسیری:

آيه فوق، اشاره به گروهى از بنى اسرائيل است كه براى فرار از زير بار مسئوليت جهاد، دست به بهانه ‏تراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بيمارى طاعون كرد،... يعنى تصور نكنيد با فرار از زير بار مسئوليت و توسل به بهانه ‏هاى مختلف مى ‏توانيد در امان بمانيد، تصور نكنيد كه در برابر قدرت پروردگار، مى ‏توانيد مقاومت كنيد، خدا مى ‏تواند با دشمن بسيار كوچكى، مانند ميكرب طاعون يا وبا، كه حتى با چشم ديده نمى‏ شود، شما را چنان درو كند كه اثرى از شما باقى نماند.(تفسیر نمونه، ج 2، ص 222)

نکته مهم:

قرآن كريم اين قصه را بطور سربسته نقل مى ‏كند تا مايه عبرتى باشد براى كسانى كه به خاطر ترس از مرگ، از جهاد با دشمن فرار مى ‏كنند و مى ‏پندارند كه اگر با دشمن روبرو نشوند زنده مى ‏مانند در حالى كه اگر مقدر باشد، آن ها در هر كجا كه باشند مى ‏ميرند.

و نيز اين آيه بيانگر قدرت خدا و يكى از آيات اوست كه جمعى را پس از مردنشان‏ زنده مى ‏كند و آن ها بار ديگر به اين زندگى رجعت مى ‏كنند؛ لذا اين آيه به روشنى از امكان رجعت و زنده شدن مردگان در اين دنيا خبر مى دهد.(ر.ک: تفسیر کوثر، ج 1، ص 563)

[="Tahoma"]پرسش:
چرا بايد عده ای از مردم كه عاقلانه از محل شيوع بيماری خارج شده اند، مورد توبيخ قرآن قرار گيرند؟

پاسخ:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيٰارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ اَلْمَوْتِ فَقٰالَ لَهُمُ اَللّٰهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيٰاهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى اَلنّٰاسِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَشْكُرُونَ»؛ آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانه ‌های خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان جهاد خودداری نمودند.) خداوند به آنها گفت: بمیرید! (و به همان بیماری، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد؛ (و ماجرای زندگی آنها را درس عبرتی برای آیندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان می ‌کند؛ ولی بیشتر مردم، شکر (او را) بجا نمی ‌آورند.(1)

شأن نزول:
در ابتدا بهتر است با شأن نزولی که برای این آیه آورده شده آشنا شویم:
در يكى از شهرهاى منطقه‏ شام (سوريه‏ فعلى)، به خاطر شيوع بيمارى طاعون، مرگ و مير فراوان شده بود و بسيارى از مردم به اميد آن كه از مرگ رهايى يابند، آن‏ جا را ترک کردند و پس از رهايى از مرگ، در خود احساس قدرت و غرور و استقلال نمودند؛ خداوند نيز آن ها را در همان بيابان با همان بيمارى نابود ساخت.(2)
از برخى روايات استفاده مى‏ شود كه اصل بيمارى مزبور در آن شهر، به عنوان مجازات بود؛ زيرا وقتى رهبر و پيشواى آنان از آن ها خواست كه خود را براى مبارزه و جهاد آماده كرده و از شهر خارج شوند، آن ها به بهانه اين كه در منطقه جنگى مرض طاعون شايع است، از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند و خداوند آن ها را به همان چيزى كه بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت.(3)
به دنبال نافرمانی و فرار از جهاد به بهانه طاعون، فرمانروای آن ها به خداوند عرضه داشت خدایا ـ اى رب يعقوب و اى خداى موسى ـ تو نافرمانى و معصيت بندگانت را مى ‏بينى، پس به آن ها نشانه ‏اى از قدرت خود را در وجود اينان نشان بده تا بدانند كه نمی توانند از تو بگريزند؛ در نتيجه اين دعا، خداوند خود آن ها و نيز چارپايانشان را نابود كرد.(4)
بنابر این:
می توان گفت میراندن آن ها به خاطر احساس قدرت و غروری بوده که به آن ها دست داده و خداوند می خواسته قدرت بی انتهای خود را به آن ها و به دیگران متذکر شود.
هم چنین می توان گفت این، مجازات فرار از دستور جهاد در راه خدا بوده است.

بیان روایی:
«...فَمَرَّ بِهِمْ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَتَعَجَّبَ مِنْهُمْ وَ مِنْ كَثْرَةِ الْعِظَامِ الْبَالِيَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أُحْيِيَهُمْ لَكَ فَتُنْذِرَهُمْ قَالَ نَعَمْ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ نَادِهِمْ فَقَالَ أَيَّتُهَا الْعِظَامُ الْبَالِيَةُ قُومِي بِإِذْنِ اللَّهِ- فَقَامُوا أَحْيَاءً أَجْمَعُونَ يَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِم»
در روایات در اشاره به سرانجام این قوم، بعد از مردن آن ها، آمده:
«...روزى يكى از انبياء بنى اسرائيل [به نام حزقیل] از آن جا عبور می كرد، از كثرت استخوان هاى پوسيده به شگفت آمد. خداوند به او وحى فرمود كه آيا ميل دارى ايشان را براى تو زنده كنم تا آنان را انذار كرده و دين خود را تبليغ كنى‌؟ گفت: آرى، اى پروردگار من.
پس خداوند وحى فرستاد كه ايشان را صدا بزن، او نيز چنين ندا كرد: اى استخوان هاى پوسيده! به فرمان خدا برخيزيد!
در يک آن، همه زنده شده و با تكاندن خاک از سر خود برخاستند.»(5)
این روایت با تفاوت اندک، در کتاب «کافی» نیز آمده است: «...همه آن ها زنده شدند، در حالی که به یکدیگر نگاه می کردند و تسبیح و تکبیر و تهلیل خدا می گفتند.»(6)

بیان تفسیری:
آيه فوق، اشاره به گروهى از بنى اسرائيل است كه براى فرار از زير بار مسئوليت جهاد، دست به بهانه ‏تراشى زدند و خداوند آنها را مبتلا به بيمارى طاعون كرد،... يعنى تصور نكنيد با فرار از زير بار مسئوليت و توسل به بهانه ‏هاى مختلف مى ‏توانيد در امان بمانيد، تصور نكنيد كه در برابر قدرت پروردگار، مى ‏توانيد مقاومت كنيد، خدا مى ‏تواند با دشمن بسيار كوچكى، مانند ميكرب طاعون يا وبا، كه حتى با چشم ديده نمى‏ شود، شما را چنان درو كند كه اثرى از شما باقى نماند.(7)

نکته مهم:
قرآن كريم اين قصه را بطور سربسته نقل مى ‏كند تا مايه عبرتى باشد براى كسانى كه به خاطر ترس از مرگ، از جهاد با دشمن فرار مى ‏كنند و مى ‏پندارند كه اگر با دشمن روبرو نشوند زنده مى ‏مانند در حالى كه اگر مقدر باشد، آن ها در هر كجا كه باشند مى ‏ميرند.
و نيز اين آيه بيانگر قدرت خدا و يكى از آيات اوست كه جمعى را پس از مردنشان‏ زنده مى ‏كند و آن ها بار ديگر به اين زندگى رجعت مى ‏كنند؛ لذا اين آيه به روشنى از امكان رجعت و زنده شدن مردگان در اين دنيا خبر مى دهد.(8)

نتیجه:
این توبیخ، به جهت نافرمانی آن ها از رفتن به جهاد در راه خدا بوده است؛ لذا نمی توان بر آن، نام فرار عاقلانه گذاشت.
و یا این که این توبیخ، به خاطر غرور و احساس قدرت و استقلال نابجایی بود که آن ها دچار آن شدند؛ خداوند آن ها را به همان بیماری از بین برد تا بدانند در برابر قدرت الهی، غرور و احساس استقلال، جایی ندارد.
از همه این ها گذشته، آن ها به دعای پیامبر الهی و اجابت خداوند متعال، دو باره زنده شده و به زندگی و شهر خود بازگشتند و سالیان سال عمر کردند.

پی نوشت ها:
1. بقره: 2/ 243.
2. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج ‏2، ص 219.
3. همان؛ قرائنی، تفسیر نور، ناشر: مركز فرهنگى درسهايى از قرآن ـ تهران‏، ج ‏1، ص 377.
4. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج ‏2، ص 605.
5. طبرسى، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق/مصحح: خرسان، ناشر: نشر مرتضى‏ ـ مشهد، 1403 ق‏، چاپ: اول‏، ج ‏2، ص 419.
6. کلینی، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج ‏8، ص 199.
7. تفسیر نمونه، ج 2، ص 222.
8. ر.ک: جعفری، تفسير كوثر، ناشر: موسسه انتشارات هجرت‏ ـ قم، ج 1، ص 563.

موضوع قفل شده است