جمع بندی نسبت نظام اصفهانی با ابن عربی

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نسبت نظام اصفهانی با ابن عربی

به نام خدا

نسبت نظام اصفهانی با محیی الدین ابن عربی چه بود؟

با تشکر

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد حافظ

قدیما;991122 نوشت:
نسبت نظام اصفهانی با محیی الدین ابن عربی چه بود؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
نظام اصفهانی ملقب به عین الشمس دختر شیخ مکین الدین اصفهانی است که از اعاظم دانشمندان روزگار محی الدین است و ابن عربی که در سال 598 به مکه معظمه مشرف شده, با شیخ مکین الدین اصفهانی ایرانی آشنا شده است. این مرد شریف یکی از علمای طراز اول و در زهد و پارسائی سلمان زمان خود بوده است. محی الدین بن عربی در مکه نزد او روایت کتاب ابوعیسی ترمذی را از او شنیده و اجازه روایت گرفته است و ضمنا با دخترش بنام نظام اصفهانی و ملقب به عین الشمس که در زیبایی بی بدیل و بی نظیر بوده و در زهد و پارسایی و دانش و بینش بی همتا بوده برخورد کرده و دل در گرو عشق او سپرده و این دلباختگی آن چنان به شور و سوز می افتد و آتشش بالا می گیرد که او را به سرودن تغزلاتی عارفانه وا می دارد و آن موجب گفتگوهایی می شود و در نتیجه محی الدین بن عربی برای رفع هر گونه سوء تعبیر و رد نظرات مخالفان و معاندان خود, به شرح عرفانی آن می پردازد و کتاب ذخائر الاعلاق مجموع شروحی است که بر اشعار ترجمان الاشواق نوشته است.[1]
پس شاید بتوان گفت یکی از انگیزه های نوشتن کتاب ترجمان الاشواق, بانویی فاضل و پارسا به نام نظام اصفهانی بوده است.
ابن عربی مخلوقات را آیینه جمال حق می داند و نظام اصفهانی را تجلی کامل صورت آشکار آن جمال.
نظام برای ابن عربی نماد جمال و زیبایی الهی بود که در پرده او حق را می ستود و این در ادب عرفانی امری مرسوم است.
شاید از همین مقوله باشد حدیث منقول از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود: "حُبِّبَ ألیّ من دنیاکم ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قره عینی فی الصلاه". ترجمه: سه چیز از دنیای شما برای من پسندیده است: زن و بوی خوش و نور چشم من در نماز است.
ابن عربی در توضیح و تفسیر این حدیث عنوان می دارد که حکمت قرار دادن بوی خوش بعد از نساء آن است که در زن, نسیم تکوین قرار دارد؛ و آن از خوشبوترین معطرات است. وی معتقد است که صحبت بانوان و یاد آنان, انسان را به خدا نزدیک می کند؛ زیرا خداوند چیزی را محبوب پیامبرش می گرداند که باعث تقرب او به خداوند شود و از آنجا که جناب موسی قدر این معرفت را دریافت, در برابر مهر زنی, خود را ده سال اجیر گردانید.[2]
ابن عربی, حب زنان را کمال عرفا و میراث نبوی و حب الهی می شناسد.
به نظر ابن عربی, حوا از آدم به وجود آمد و عیسی از مریم, پس سیر تکامل زن از مخلوق بودن تا خالق بودن است و این نهایت حکمت آفرینش اوست.

البته شاید برخی نتوانند میان عشق معنوی به زنان و عشق جنسی و زمینی و مادی به زنان فرقی نهند و از این جهت بر عارفانی از قبیل ابن عربی و مولانا و سهروردی و نظامی گنجوی خرده گیری و شماتت کنند. اما در آیین عارفان, مرز میان این دو نوع عشق, واضح و مشخص است و همان گونه که محبوب بودن زنان برای رسول الله صلی الله علیه و آله از مقوله ی مادی و شهوانی نیست برای عارفانی که خود را وارثان روحانی ایشان می دانند نیز اینچنین است.



[/HR][1]. رکن الدین همایون فرخ, حافظ عارف, تهران, چ اول, 1361, ص 320.

[2]. ابن عربی, فتوحات مکیه, تصحیح خواجوی, انتشارات مولی, ج1, ص 112؛ فصوص الحکم, ص 522.

حافظ;991292 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
نظام اصفهانی ملقب به عین الشمس دختر شیخ مکین الدین اصفهانی است که از اعاظم دانشمندان روزگار محی الدین است و ابن عربی که در سال 598 به مکه معظمه مشرف شده, با شیخ مکین الدین اصفهانی ایرانی آشنا شده است. این مرد شریف یکی از علمای طراز اول و در زهد و پارسائی سلمان زمان خود بوده است. محی الدین بن عربی در مکه نزد او روایت کتاب ابوعیسی ترمذی را از او شنیده و اجازه روایت گرفته است و ضمنا با دخترش بنام نظام اصفهانی و ملقب به عین الشمس که در زیبایی بی بدیل و بی نظیر بوده و در زهد و پارسایی و دانش و بینش بی همتا بوده برخورد کرده و دل در گرو عشق او سپرده و این دلباختگی آن چنان به شور و سوز می افتد و آتشش بالا می گیرد که او را به سرودن تغزلاتی عارفانه وا می دارد و آن موجب گفتگوهایی می شود و در نتیجه محی الدین بن عربی برای رفع هر گونه سوء تعبیر و رد نظرات مخالفان و معاندان خود, به شرح عرفانی آن می پردازد و کتاب ذخائر الاعلاق مجموع شروحی است که بر اشعار ترجمان الاشواق نوشته است.[1]
پس شاید بتوان گفت یکی از انگیزه های نوشتن کتاب ترجمان الاشواق, بانویی فاضل و پارسا به نام نظام اصفهانی بوده است.
ابن عربی مخلوقات را آیینه جمال حق می داند و نظام اصفهانی را تجلی کامل صورت آشکار آن جمال.
نظام برای ابن عربی نماد جمال و زیبایی الهی بود که در پرده او حق را می ستود و این در ادب عرفانی امری مرسوم است.
شاید از همین مقوله باشد حدیث منقول از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله که فرمود: "حُبِّبَ ألیّ من دنیاکم ثلاث: النساء و الطیب و جعلت قره عینی فی الصلاه". ترجمه: سه چیز از دنیای شما برای من پسندیده است: زن و بوی خوش و نور چشم من در نماز است.
ابن عربی در توضیح و تفسیر این حدیث عنوان می دارد که حکمت قرار دادن بوی خوش بعد از نساء آن است که در زن, نسیم تکوین قرار دارد؛ و آن از خوشبوترین معطرات است. وی معتقد است که صحبت بانوان و یاد آنان, انسان را به خدا نزدیک می کند؛ زیرا خداوند چیزی را محبوب پیامبرش می گرداند که باعث تقرب او به خداوند شود و از آنجا که جناب موسی قدر این معرفت را دریافت, در برابر مهر زنی, خود را ده سال اجیر گردانید.[2]
ابن عربی, حب زنان را کمال عرفا و میراث نبوی و حب الهی می شناسد.
به نظر ابن عربی, حوا از آدم به وجود آمد و عیسی از مریم, پس سیر تکامل زن از مخلوق بودن تا خالق بودن است و این نهایت حکمت آفرینش اوست.

البته شاید برخی نتوانند میان عشق معنوی به زنان و عشق جنسی و زمینی و مادی به زنان فرقی نهند و از این جهت بر عارفانی از قبیل ابن عربی و مولانا و سهروردی و نظامی گنجوی خرده گیری و شماتت کنند. اما در آیین عارفان, مرز میان این دو نوع عشق, واضح و مشخص است و همان گونه که محبوب بودن زنان برای رسول الله صلی الله علیه و آله از مقوله ی مادی و شهوانی نیست برای عارفانی که خود را وارثان روحانی ایشان می دانند نیز اینچنین است.

سلام علیکم

با توجه به اینکه ابن عربی و نظام اصفهانی با هم نسبتی نداشتند.ابن عربی از کجا فهمیده این خانم لطیف پوست و باریک اندام و لاغر شکم بود و جشمانش فریبا و خمار بود و جدا از اینکه تعریف کردن اندام زنان برای دیگران کار زشت و کثیفی است اصلا اندام این خانم چه ارتباطی به عرفان دارد.خب می رفت از زن خودش در محفل خصوصی تعریف می کرد نه زن مردم را برای عالم و ادم تعریف کند.

وکان لهذا الشیخ ـ رضی اللّه‏ عنه ـ عذراء طُفیله هیفاء تقیّد النظر، وتزیّن المحاضر وتحیّر المناظر، تسمّى بالنِظام وتُلقَّب بـ «عین الشمس والبها»… ساحرت الطرف، عراقیت الظرف، إن أسهبت أشعبت، وإن أوجزت أعجزت، وإن أفصحت أوصخت… وإن وفّت قصّر السؤال خُطاه… ولولا النفوس الضعیفه السریعه الأمراض السیّئه الأعراض، لأخذت فی شرح ما أودع اللّه‏ تعالى فی خلقها من الحسن… . ذخائر الأعلاق شرح ترجمان الأشواق ص3

براى شیخ مکین الدین که استاد بود، دخترى بود دوشیزه، لطیف اندام، لاغر شکم، باریک اندام، که نگاه را دربند مى‏کرد و محفل محفلیان را زینت مى‏بخشید و بیننده را دچار حیرت مى‏کرد، نامش «نِظام» بود و لقبش «عین الشمس والبهاء» [چشمه نور و زیبایى] گوشه چشمش فریبا و اندامش نازک و زیبا بود، چون سخن بسیار مى‏گفت سخن را درمانده مى‏کرد، و چون کوتاه مى‏گفت ناتوان مى‏کرد… که اگر روان‏هاى ناتوان و بدسگال و بیمار نبود، همانا من در شرح زیبایى خُلق و خوى وى داد سخن مى‏دادم.

مرضی مِن مریضه الأجفان علّلانی بذکرها علّلانی طال شوقی لِطِفلهٍ ذات نثر و نظامٍ و منبرٍ و بیانِ
مِن بنات الملوک مِن دار فُرسٍ من أجلّ البلاد مِن اِصبهان
ترجمان الأشواق ص7

بیمارى من از عشق آن زیباى خُمار چشم است! من را با یاد وى درمان کنید! ـ عشق من به آن زیباى نازپرورده نازک بدن به درازا انجامید، که صاحب نثر و نظام و منبر است.
ـ از شاهزادگان سرزمین ایران، از بزرگ‏ترین شهرهاى آن سامان، اصفهان است.

شمسٌ بین العلماء… حُقّه المختومه واسطه عقد منظومهٍ وفتح الروض لمجاورتها أکامه… مسحه ملک… ولکن نظمنا فیها بعض خاطر الاشتیاق من تلک الذخائر والأعلاق، فأعربت عن نفس توّاقه أذهى السؤال والمأمول والعذراء البتول… فکلّ اسم ذکرته فی هذا الجزء فعنها أُکنّی، وکلّ دارٍ أندبها فدارها أعنی…

او خورشید است میان عالِمان و حُقّه لؤلؤ سربسته، واسطه گردنبند مروارید به رشته کشیده… سیماى فرشتگان دارد… در نَظم این کتاب با زبانى مناسب و دلپذیر و عبارات غزل دلنشین، وى را با نیکوترین زینتها آرایش دادیم، زیرا او سؤال مأمول و عُذراى بتول است… پس در این کتاب هر نامى که ذکر مى‏کنم از وى کنایه مى‏آورم و به هر دارى که نُدبه مى‏کنم، دار او را قصد مى‏کنم.

جانم فدای دوشيزگانِ زيباروی عشوه گری که،آنگاه که رکن يمانی و حجرالاسود را می بوسيدم، با من بازی می کردند!
آنگاه که در پی آنان گم شده باشی هيچ راهنمايی جز رايحه شان، که دلپذيرترين نشانه است، نخواهی يافت.
شيفتگی ام مرا واداشت تا با يکی از آنان عشق ورزی کنم، زيبارويی که در ميان انسان ها همتا ندارد
اگر نقاب از چهره برگيرد، برقی به تو خواهد نمود، همچون خورشيدی که تابشی مدام دارد.
سپيدی پيشانی اش سپيدی خوشيد است، و سياهی طرّه گيسويش سياهی شب!
خوشيد و شب در کنار هم! از شگفت انگيزترين صورت هاست.
کنار آفتاب روئی چون او، شب ما چون روز است و در سياهی گيسوان مشکين اش در نيمروز خواهيم شد.
ماه تمام در تاريکی گيسو برآمد؛
و نرگس سياه، همنشين گل سرخ شد.
دختر نازک اندامی است که زنان زيبا روی مبهوت اويند،
و تابش چهره اش، بر ماه پيشی گرفته است
اگر در خاطر آيد، عالم خيال، او را آزار و آسيب رساند، چه رسد به اينکه به چشم آيد!
لعبتی است که چون به يادش می آورريم، ياد ما آبش می کند و ناپديدش می سازد!
لطيف تر از آن است که به نظر گاه آيد!
توصيف، خواست که او را به شرح عرضه کند، اما او از توصيف برتر نشست و توصيف درمانده شد.
و هرگاه بخواهد وصف او باز گويد، هميشه ناتوان می ماند
اگر کسی که در طلب اوست به اسب های خويش استراحت دهد، ديگران به توسن فکر استراحت نخواهند داد.
شادی ای است که هر که را از عشق او بسوزد و بگدازد، از مرتبه انسانيت در گذراند.
سوز و گدازی از اين که مبادا، گوهر پاکش به آلودگی هايی که در آبگيرها هست بيالايد
درخشش اش از درخشش خوشيد در می گذرد
صورتی است که با هيچ صورتی قياس اش نمی توان کرد
فلک نور در زير پای اوست
و تاج او، فراتر از افلاک است»
ترجمان الأشواق ص123

و چشمان آرامش بخش خود را به او می دوزد و او را آب می کند و با حال بيماری در بستر وامی نهد
از کمان ابرو، خدنگ نگاهش را پرتاب می کرد، و از هر سو که درآمدم کشته شدم
در واقع، او دختر عرب است، امّا در اصل، از دخترکان فارس است
زيبايی برای او، رديفی از دندان های مرواريدگونِ زيبا به رشته کشيده است،سپيد و پاک همچون بلور.
چون نقاب از چهره بر انداخت بيمار شدم، آنگاه زيبايی و شکوهش مرا به هراس افکند
از آن زيبايی و شکوه به دو مرگ گرفتار آمدم، بدينسان قرآن به او اشارت کرده است.
گفتم:چرا نقاب برانداختن ات مرا به هراس افکند؟
در پاسخ گفت: دشمنانت باهم وعده کردند که به هنگام تابش خورشيد بر تو هجوم آورند.
گفتم: من در قرقگاه آن گيسوی سياهم که چهره تو را پوشيده می دارد، پس آن را به هنگام هجوم دشمنان فرو هِل
ترجمان الأشواق ص127


«ای مشک! ای ماه تمام! و ای شاخه روييده در تپّه های شنی!
شاخه چه سرسبز است، ماه چه درخشان، و مشک چه خوشبو!
ای دهان خندانی که آب و شادابی ات را دوست دارم!
و ای آب دهانی که از تو، عسل سپيد چشيدم!
ای «ماه»ی که پوشيده در سرخی ای که از شَرم بر گونه ات نشسته بود، بر ما پديدار شدی!
اگر نقاب اش را برمی داشت عذابی بود؛ هم از اين روی، نقاب زد
خورشيد بامدادی است که در آسمانی بر آمده است؛ شاخه روييده در تپه های شنی است که در باغی کاشته شده است
از سَرِ ترس، مدام بدان خورشيد می نگرم،
و آن شاخه را از بارانِ ريزان، آب می دهم
اگر آن خورشيد برآيد به چشم من شگفت خواهد بود،
و اگر فرو رود، مرگ مرا سبب خواهد شد
از آن زمان که زيبايی، تاجی از زر ناب بر سر او نهاد، مهرِ زر در دلم افتاده است
اگر ابليس فروغ رخ او را در آدم ديده بود از سجده بر او تن نمی زد
اگر ادريس خطوطی را که زيبايی بر گونه های او رقم زده بود می ديد، هرگز دست به نوشتن نمی برد
اگر بلقيس استراحتگاه او را ديده بود، تخت و بارگاه به خاطرش خطور نمی کرد»
ترجمان الأشواق ص98

قدیما;991372 نوشت:
عذراء طُفیله هیفاء تقیّد النظر

سلام علیکم
تعبیر هیفاء و یا تعبیر تقید النظر تعابیری دو وجهی است که هم برای معانی آسمانی و معنوی به کار می‌رود و هم برای معانی زمینی.
در لغت هیفاء را به خمیصة البطن معنا کرده اند. آنوقت این «خمیصه» در کتاب العین به معنای «خمیص البطن من اموال الناس» أی عفیف عنها آورده شده است.
در میان عرفا برای تعبیر از معانی آسمانی و معنوی استفاده از کلمات و تعابیر زمینی مرسوم بوده است. همانطور که در اشعار فارسی در میان شعرای عارف از قبیل حافظ و مولوی به وفور دیده می‌شود.
شاهد بر این که مراد ابن عربی از این عشق، عشق معنوی است تعبیر خود وی در این جملاتی است که خود شما نقل کرده‌اید:

قدیما;991372 نوشت:
ولولا النفوس الضعیفه السریعه الأمراض السیّئه الأعراض، لأخذت فی شرح ما أودع اللّه‏ تعالى فی خلقها من الحسن

قدیما;991372 نوشت:
فکلّ اسم ذکرته فی هذا الجزء فعنها أُکنّی

در این کتاب هر نامى که ذکر مى‏کنم از وى کنایه مى‏آورم
اگر بخواهم عشقی که ابن عربی به نظام اصفهانی داشته را ترسیم کنم،‌به عشق ما به حضرت زهراء سلام الله علیها را اشاره می‌کنم. آیا در مخیله‌ی کسی می‌آید که اظهار عشق ما به حضرت زهرا سلام الله علیها
از نوع عشق زمینی و مادی است! در مورد عشق ابن‌عربی به نظام اصفهانی نیز مسئله اینچنین است.
این تعابیری را هم که شما را به اشتباه انداخته، تعابیر استعاری است. در زبان فارسی خودمان نیز این نحوه بیان مرسوم است؛ مانند «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم». آیا مثلا امام خمینی از این مصرع قصد و غرض مادی و شهوانی داشته!

یک نکته دیگر این که برای رهیافت به مقصود متکلمی عرب زبان، نمی‌توان به ترجمه‌های این و آن اتکا و اعتماد کرد.

حافظ;991383 نوشت:
تعبیر هیفاء و یا تعبیر تقید النظر تعابیری دو وجهی است که هم برای معانی آسمانی و معنوی به کار می‌رود و هم برای معانی زمینی.
در لغت هیفاء را به خمیصة البطن معنا کرده اند. آنوقت این «خمیصه» در کتاب العین به معنای «خمیص البطن من اموال الناس» أی عفیف عنها آورده شده است.

سلام علیکم

هیفا به معنی زن کمر باریک است،جند ترجمه دیگر را هم دیدم همین کمر باریک معنی کردند.جدا از اینکه اگر فقط کلمه هیفا بود قابل تحمل بود ولی کلمات دیگری مثل اجفان و غیره هم هست.

نظم الحسن من الدر لها
اشنبا ابیض صافی کالمها
...
قلت:انی فی حمی من فاحم
ساترا فلترسلیه عندها
(ترجمان الاشواق ص 178)


فلم اشعر الا بضربه بین کتفی بکف الین من الخز فالتفت فاذا بجاریه من بنات الروم لم ار احسن...
(ذخائر الأعلاق شرح ترجمان الأشواق ص 7)

در این وقت که از خود بیخود بود، ناگهان دستى نرم‏تر از خز، شانه‏ هایش را لمس مى‏ کند و چون سر مى‏ گرداند، دخترى رومى را در برابر خود مى‏ بیند که تا آن زمان سیمایى بدان زیبایى ندیده و بیانى بدان شیوایى نشنیده، و با دخترى بدان نکته‏ سنجى و خوش‏ سخنى و شیرین زبانى دیدار نداشته است، که او در ظرافت و لطافت اَدب و معرفت و زیبایى و فرهنگ، سرآمد همه دختران و زنان اهل زمان خود بود.

چه لزومی داشت دندان های سفید چون مروارید و موهای مشکی و دست های لطیف چون خز یک زن نامحرم را دید بزند و بعد برای عالم و ادم تعریف کند.یعنی اگر همچین خزعبلاتی نمی گفت مردم عارف حقیقی نمی شدند؟

شما کجا دیدید دعبل خزاعی شاعر امام رضا(ع) برای دختر اباصلت هروی شعر گفته باشد؟

حافظ;991383 نوشت:
حافظ و مولوی به وفور دیده می‌شود.

باز اشعار ابن عربی وضعیت بهتری نسبت به این دو دارد. مولوی که درباره ما تحت و آلت خر گرفته تا لواط و جماع انسان با حیوان و غیره شعر دارد(عذر خواهی می کنم از اوردن این کلمات ولی بحث علمی است).تعدادی اشعار شراب خواری حافظ از نوع انگوری را در تاپیک های قبلی اورده بودم،در این یکی که تازه می گذارم می گوید داستان عاد و ثمود قران را کنار بگذار و بیا شراب بخوریم و ایین زرتشت را تازه و زنده کنیم.
https://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh219/

در حالی که ابن عربی به دنبال لهو و لعب در مسجد الحرام بود:

نفسی الفداء لبیض خرد عرب
لعبن بی عند لثم رکن و الحجر
(تراجم الاشواق ص 171)

جانم فدای دوشیزگان زیباروی که انگاه که رکن یمانی و حجر الاسود را می بوسیدم با من بازی می کردند.

حافظ;991383 نوشت:
اگر بخواهم عشقی که ابن عربی به نظام اصفهانی داشته را ترسیم کنم،‌به عشق ما به حضرت زهراء سلام الله علیها را اشاره می‌کنم. آیا در مخیله‌ی کسی می‌آید که اظهار عشق ما به حضرت زهرا سلام الله علیها

عشق به حضرت زهرا(س) و عشق به پدر و مادر و عشق به دختر استاد، سه نوع عشق متفاوت است

اگر یک نفر به یک عارف حقیقی بگوید من عاشق حضرت زهرا هستم عارف خوشحال می شود.ولی اگر بگوید من عاشق دختر خوشگل و خوش اندام و سفید و مو مشکی و چشم فریبا شما شدم و یک دیوان شعر برایش سرودم، اگر طرف را قیمه قیمه نکند شانس اورده.

خود همین اقای ابن عربی و عرفا امروزی یک نفر برای ناموسشان همچین شعرهایی بگوید، این کار را تایید می کنند؟

حافظ;991383 نوشت:
این تعابیری را هم که شما را به اشتباه انداخته، تعابیر استعاری است. در زبان فارسی خودمان نیز این نحوه بیان مرسوم است؛ مانند «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم». آیا مثلا امام خمینی از این مصرع قصد و غرض مادی و شهوانی داشته!

اگر اقای خمینی ابتدای کتاب می نوشت من این اشعار را برای دختر خوشگل ایت الله شاه ابادی استاد خودم نوشتم،بله

ولی اقای خمینی خدا ترس تر و عاقل تر از این حرف ها بودند که همچین مطلبی را بیان کنند یا همچین نظراتی داشته باشند.

موفق و سلامت باشید

اگر تاپیک باز بماند بهتر است،چون ممکن است دیگر کاربران هم نظر داشته باشند.

ولی باز هم صلاح ملک خویش خسروان دانند

قدیما;991463 نوشت:
گر اقای خمینی ابتدای کتاب می نوشت من این اشعار را برای دختر خوشگل ایت الله شاه ابادی استاد خودم نوشتم،بله

سلام و عرض ادب
دوست عزیز کمی مراعات کنید این طرز بیان به دور از تقوا هست یکم خویشتندار باشید
من طرفدار عرفان یا شخصیت های مربوط به این تاپیک نیستم همینطور که طرفدار برخی مراجع مخالف عرفان و فلسفه نیستم
اما انسان اگر طالب حقیقت باشه بحث رو با ادب و به دور از برخی مطالب جلو میبره
امیدوارام همه حقیقت جوی بدون کینه ورزی و غصب باشن در مباحث
با احترام @};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;991482 نوشت:
سلام و عرض ادب
دوست عزیز کمی مراعات کنید این طرز بیان به دور از تقوا هست یکم خویشتندار باشید
من طرفدار عرفان یا شخصیت های مربوط به این تاپیک نیستم همینطور که طرفدار برخی مراجع مخالف عرفان و فلسفه نیستم
اما انسان اگر طالب حقیقت باشه بحث رو با ادب و به دور از برخی مطالب جلو میبره
امیدوارام همه حقیقت جوی بدون کینه ورزی و غصب باشن در مباحث
با احترام

سلام علیکم و عرض ادب

دوست عزیز "استاد حافظ" فرمودند اقای خمینی اشعاری مثل ابن عربی سرودند، من با این نظر مخالفت کردم،اشعار ابن عربی سنخیتی با اشعار اقای خمینی در نیت و محتوا ندارد.اشعار ابن عربی برای یک دختر سروده شده و اشعار اقای خمینی به هیچ عنوان اینگونه نیست.

به هیچ عنوان قصد بی احترامی نداشتم
اگر بی احترامی شد بسیار بسیار عذر خواهی می کنم.@};-@};-@};-@};-

موفق و سلامت باشید

قدیما;991463 نوشت:
چه لزومی داشت دندان های سفید چون مروارید و موهای مشکی و دست های لطیف چون خز یک زن نامحرم را دید بزند و بعد برای عالم و ادم تعریف کند.یعنی اگر همچین خزعبلاتی نمی گفت مردم عارف حقیقی نمی شدند؟

با سلام
اینها همه تعابیر استعاری است.
مسئله عفت فرج از مسلمات همه فرق اسلامی است. از طرفی، ابن‌عربی از جمله کسانی است که هم به ادعای خویش - در جای جای کتابهای خود التزام به شریعت را شرط اساسی سلوک دانسته- و هم به شهادت اطرافیان، متعبد به شریعت و دستورات آن می‌دانسته است.
از باب تشبیه، اگر به ما بگویند حضرت امام خمینی، اباحی‌گری را تجویز کرده آیا با تواتری که از تقوای ایشان سراغ داریم چنین امری را ممکن می‌دانیم! ابن عربی هم در میان اهل معرفت بدین صورت شناخته شده است.
پس باید راه برای ورود یک احتمال عقلایی دیگر باز بگذاریم.
اگر عقل خود را حکّم کنیم منصفانه اذعان خواهیم کرد که انسان به دختر استاد معنوی خویش نظر سوء زمینی پیدا نمی‌کند و اگر هم چنین نظری داشته باشد، آن را در بوق و کرنا نمی‌کند؛ چنین مسئله‌ای حتی از یک بچه‌ی ممیز هم سر نمی‌زند تا چه رسد به یک عالم ذو وجوه که به تقوا شهره خاص و عام است.

قدیما;991487 نوشت:
اشعار ابن عربی برای یک دختر سروده شده

آیا همین که مخاطب معنوی یک شخص، یک زن باشد، هیچ محمل صحیحی برای این تعشق نمی‌توان یافت؟!
این مسئله‌ را در ساختار ادبیات عرفانی ملاحظه کنید نه خارج از این قالب.
به عنوان مثال حافظ می‌گوید: «من و انکار شراب این چه حکایت باشد» اگر از قالب شعری خارج شویم، باید بگوییم حافظ طرفدار سرسخت شرب و می انگوری است اما یک آشنای به این ادبیات، معانی عمیق معنوی را استفاده می‌کند. این همان چیزی است که می‌گوییم در سنت تفسیر متن، باید مؤلف محور بود.

قدیما;991487 نوشت:
اشعار اقای خمینی به هیچ عنوان اینگونه نیست

امام راحل در جایی فرموده: «من نیز با یکی دو گلندام سیم تن / بیرون روم به جانب صحرا به عیش و نوش»
«دستی به دامن بت مه طلعتی زنم/ اکنون که حاصلم نشد از شیخ خرقه پوش»
«در میخانه گشایید به رویم شب و روز/ که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم»
«بگذارید که از بتکده یادی بکنم/ من که با دست بت میکده بیدار شدم»

غرض آن که زبان اهل عرفان در طول زمان، واجد مختصاتی به ویژه در امر واژه گزینی و شیوه القای یافته‌های کشفی و معارف عرشی شده است که بدون شناسایی آن مختصات نمی‌توان به دنیای پر رمز و راز آنان وارد شد و از مکنونات قلبی آنان سر در آورد.

قدیما;991463 نوشت:
شما کجا دیدید دعبل خزاعی شاعر امام رضا(ع) برای دختر اباصلت هروی شعر گفته باشد؟

در مورد «حب النساء» رسول الله صلی الله علیه و آله نظرتان را مرقوم بفرمایید؟

حافظ;991495 نوشت:
از طرفی، ابن‌عربی از جمله کسانی است که هم به ادعای خویش - در جای جای کتابهای خود التزام به شریعت را شرط اساسی سلوک دانسته- و هم به شهادت اطرافیان، متعبد به شریعت و دستورات آن می‌دانسته است.

ابوبکر و عمر و معاویه و ابن ملجم هم خودشان را متعبد به شریعت می دانستند. اطرافیانش هم یا مثل خودش صوفی گمراه بودند یا مثل عزالدین بن عبدالسلام او را کذاب می دانستند

حافظ;991495 نوشت:
اگر عقل خود را حکّم کنیم منصفانه اذعان خواهیم کرد که انسان به دختر استاد معنوی خویش نظر سوء زمینی پیدا نمی‌کند و اگر هم چنین نظری داشته باشد، آن را در بوق و کرنا نمی‌کند؛ چنین مسئله‌ای حتی از یک بچه‌ی ممیز هم سر نمی‌زند تا چه رسد به یک عالم ذو وجوه که به تقوا شهره خاص و عام است.

دوست عزیز.توصیه می کنم کتاب شاهد بازی سیروس شمیسا را بخوانید،این قوم به پسران نوجوان هم رحم نمی کردند چه برسد به دختر استاد.سعدی شیرازی تاکید می کند موهای فرزندان خود را بتراشید تا زیبایی انها کم شود و پسران خود را کنار این افراد نخوابانید تا به انها تجاوز نشود و خودشان برای این اعمالشان شعر هم گفنند.شما نگاهی به قابوسنامه عنصر المعالی و سایر کتب ادبی و تاریخ بیاندازید ببینید چه اعمالی بین دو مرد انجام می شده.

نقل قول:
به عنوان مثال حافظ می‌گوید: «من و انکار شراب این چه حکایت باشد» اگر از قالب شعری خارج شویم، باید بگوییم حافظ طرفدار سرسخت شرب و می انگوری است اما یک آشنای به این ادبیات، معانی عمیق معنوی را استفاده می‌کند. این همان چیزی است که می‌گوییم در سنت تفسیر متن، باید مؤلف محور بود.

دوست گرامی بهاء الدین خرمشاهی استاد دانشگاه و حافظ شناس می گوید من 30 سال با حافظ مانوس بودم و او سه نوع می دارد:می عرفانی،می انگوری،می مثالی

عبدالحسین جلالیان از بزرگترین شارحان دیوان حافظ است و می گوید حافظ می انگوری دارد

نام چند نفر ادیب را می خواهید بیاورم که اذعان دارند که حافظ شراب انگوری هم دارد؟

شرح جلالی بر شعر حافظ:

class: cms_table

1-
کنون که در چمن آمد گُل از عدم به وجود
[/TD]
[TD]بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
[/TD]
[TD]
۲-
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
[/TD]
[TD]ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
[/TD]
[TD]
۳-
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ
[/TD]
[TD]که همچو دور بقا هفته یی بود معدود
[/TD]
[TD]
۴-
شد از خروج ریاحین چو آسمان روشن
[/TD]
[TD]زمین به اختر میمون و طالع مسعود
[/TD]
[TD]
۵-
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم
[/TD]
[TD]شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
[/TD]
[TD]
۶-
جهان چو خلدبرین شد به دور سوسن و گل
[/TD]
[TD]ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
[/TD]
[TD]
۷-
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار
[/TD]
[TD]سحر که مرغ درآید به نغمه داوود
[/TD]
[TD]
۸-
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی
[/TD]
[TD]کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
[/TD]
[TD]
۹-
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد
[/TD]
[TD]وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
[/TD]
[TD]
۱۰-
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش
[/TD]
[TD]هر آن چه می طلبد جمله باشدش موجود
[/TD]
[TD]

(۱) در این زمان که گل در چمن از خاک نیستی سر برآورد و بنفشه در پیش پای او سر به سجده نهاد…
(۲) هم زمان با آواز دایره وچنگ ، در بامدادان شراب صبحگاهی بنوش و باآواز نی و رود ، بزیر گلوی ساقی را بوسه بزن.
(۳) در فصل بهار ، بدون شراب و دلبر و چنگ مگذران که دوره عمر گل نیز مانندآدمی بیشتر چند هفته بیش نیست.
(۴) به هنگامی که زمین به برکت ستاره بخت و طالع فرخنده ، از رُستن و فروغ سبزه و گلها مثل آسمان روشن شد.
(۵) از دست دلبر نازک اندام خوش چهره عیسی نفس ، جام شراب گرفته و با نوشیدن آن داستان عاد و ثمود گذشته را فراموش کن.
(۶) دنیا، در این زمان که سوسن و گل سرخ سر برافراشته اند، چون بهشت برین شده ، اما چه فایده که در آن برای همیشه نمی توان زیست.
(۷) سحرگاهان ، در آن هنگام که بو، و برگ گل در هوا رها و بلبل با لحن داودی خویش نغمه خوان می شود.
(۸) (و) در حالی که لاله سرخ ، آتش نمرود برافروخته ، با نوشیدن شراب ، راه و رسم دین زرتشتی را در باغ تجدید کن.
(۹) (و) جام شراب صبحگاهی را به سلامتی وزیر نامدار کنونی خطه فارس ، عمادالدین محمود بگیر و بنوش.
(۱۰) به امید این که در اثر سرپرستی و لطف او ، در مجلس حافظ ، امکان فراهم کردن هرچه دلش می خواهد موجود باشد

حافظ;991497 نوشت:
در مورد «حب النساء» رسول الله صلی الله علیه و آله نظرتان را مرقوم بفرمایید؟

رسول خدا(ص) حب به همسر را فرمودند، یعنی از زیبایی های همسر خود در محفل خصوصی بهره ببری و اشعار زیبا درباره کمر باریک و چشم فریبا و دندان سفید و موی مشکی همسرتان را برای ایجاد عشق بیشتر برای خود او بسرایی و این باعث رضایت خدا است و همینطور محبت به مادر و خواهر و دختر و خاله و عمه و آشنایان که باعث نزدیکی به خداست و زنان اهل بیت(ع) مثل حضرت زینب(س) که محبتشان واجب است و کمک به زنان فقیر و یتیم، نه به قصد صیغه کردنشان.
نه اینکه اندام زن نامحرم را برای دیگران تعریف کنی بعد اسمش را هم بگذاری عرفان.

شما یک حدیث بیاورید مثلا امام صادق(ع) درباره دندان های دختران زراره و محمد بن مسلم شعر گفته باشند یا حتی حرف زده باشند.

حافظ;991496 نوشت:
امام راحل در جایی فرموده: «من نیز با یکی دو گلندام سیم تن / بیرون روم به جانب صحرا به عیش و نوش»
«دستی به دامن بت مه طلعتی زنم/ اکنون که حاصلم نشد از شیخ خرقه پوش»
«در میخانه گشایید به رویم شب و روز/ که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم»
«بگذارید که از بتکده یادی بکنم/ من که با دست بت میکده بیدار شدم»

الله الله

اقای خمینی در مقدمه کتابشان گفتند "بت مه طلعت" دختر کمر باریک و چشم فریبا استاد من است !!!!!!؟؟؟؟ این "بت مه طلعت" می تواند هر کسی باشد مثل استاید ایشان.

اصلا بر فرض محال قصد اقای خمینی همان قصد ابن عربی بوده.مگر من مدافع اقای خمینی هستم!

اقای خمینی اشعاری دارند که بسیار بسیار قابل نقدتر از این اشعاری است که شما اوردید:

ما همه موج و تو دریای جمالی*** ای دوست موج دریاست، عجب آنکه نباشد دریا
(دیوان اقای خمینی صفحه 43)

انموذَج جمالی و اسطورة جلال*** دریای بی‌کرانی و عالم همه سراب
(دیوان اقای خمینی صفحه 47)

وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ سوره الشعراء

و شاعران را گمراهان پيروى مى كنند

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ﴿۲۲۵﴾

آيا نديده‏ اى كه آنان در هر واديى سرگردانند

وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿۲۲۶﴾

و آنانند كه چيزهايى مى‏ گويند كه انجام نمى‏ دهند

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ﴿۲۲۷﴾

مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‏ اند يارى خواسته‏ اند و كسانى كه ستم كرده‏ اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت

قدیما;991504 نوشت:
وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿۲۲۴﴾ سوره الشعراء

و شاعران را گمراهان پيروى مى كنند


آیات قرآن مطلق و مقید و عام و خاص دارد.
مذمت مطلق شعراء در آیه‌ی «إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا ...» در مورد این عده استثناء شده است.
نزاع من و شما یک نزاع صغروی است. شما می‌گویید این شعراء جزء شاعرانی اند که جزء مستثنی منه اند -شعراء مذموم- ما می‌گوییم اینها جزء مستثنایند - شعراء ممدوح-. و فکر نمی کنم این نزاع خاتمه یابد.

قدیما;991503 نوشت:
اصلا بر فرض محال قصد اقای خمینی همان قصد ابن عربی بوده.مگر من مدافع اقای خمینی هستم!

بنده می دانم که شما مدافع امام خمینی نیستید اما می‌خواستم این نکته را ملموس کنم که آيا به فکر و مخیله‌تان خطور می‌کند که فکر و تخیل امام خمینی در دوران کهولت سن بر گرد امور جنسی و شهوانی دور بزند!؟
چون ایشان در دوران حیات و زندگانی ما بوده بیشتر قابل لمس و درک است لذا ایشان را مثال زدم و الا می دانم شما در ادب و نزاکت، به ایشان هم رحم نمی‌کنید.

قدیما;991501 نوشت:
رسول خدا(ص) حب به همسر را فرمودند، یعنی از زیبایی های همسر خود در محفل خصوصی بهره ببری و اشعار زیبا درباره کمر باریک و چشم فریبا و دندان سفید و موی مشکی همسرتان را برای ایجاد عشق بیشتر برای خود او بسرایی و این باعث رضایت خدا است و همینطور محبت به مادر و خواهر و دختر و خاله و عمه و آشنایان که باعث نزدیکی به خداست و زنان اهل بیت(ع) مثل حضرت زینب(س) که محبتشان واجب است و کمک به زنان فقیر و یتیم، نه به قصد صیغه کردنشان.

عزیز من؛ حضرت فرمود «النساء» نه ازواج؛ فرمود «النساء» نه اعمام و خالات و بنات و اخوات؛ مشکل دیرینه و تشکیلاتی شما که ریشه در جمود فکری دارد تفسیر به رأی و مخاطب محوری - در مقابل مولف محوری- است.
مشکل اینجاست که شما میان عشق معنوی و عشق جنسی و شهوانی فرقی نمی‌گذارید.

قدیما;991500 نوشت:
نام چند نفر ادیب را می خواهید بیاورم که اذعان دارند که حافظ شراب انگوری هم دارد؟

همانطور که قبلا به عرض رسید ادبیات عرفانی یک ادبیات رمزی و سمبلیک است. در آن واژه‌هایی مانند می، میخانه، بت، بتکده، شاهد، ساقی، ساغر، سراحی زیاد است اما غالبا معانی ظاهری مقصود شاعر نیست و شاعر از این واژه‌ها به مثابه سمبلی برای بیان معانی عالی استفاده می کند.
دلیل این رمزگویی سه چیز است:
اول: قلب عارف محمل اسراری است که به اقتضای مصلحت، مجاز به افشای آن برای توده‌های مردم نیست از این رو برای بیان حقایق، به زبان رمزی و کنایی پناه می‌برد که برای طبقه خاصی قابل فهم است. (یثربی، یحیح، عرفان نظری، چ چهارم، تهران: صدای معاصر، 1380، ص 558)
دوم: دلیل دیگر استفاده از ظرافتهای ادبی برای تأثیرگذاری بر مخاطبان است.
سوم: تهی دستی عارف از واژه‌ها و مصطلحاتی که بتواند حال خوش خود را در قالب بیانی شاعرانه به تصویر کشد و حقایق عالی فراچنگ آمده را آن گونه که هست در دسترس قرار دهد.
جناب شبستری می‌گوید:
«چه خواهد مرد معنی زان عبارت/ که سوی چشم و لب دارد اشارت؟»
چه جوید از رخ و زلف و خط و خال/ کسی کاندر مقامات است و احوال؟

هر آن چیزی که در عالم عیان است/ چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/ که هر چیزی به جای خویش نیکوست
تجلی گه جمال و گه جلال است/ رخ و زلف آن معانی را مثال است/
صفات تحق تعالی لطف و قهر است/ رخ و زلف و بتان را زان دو بهر است/

این اشعار پاسخی گویا در مورد تعابیری که ابن عربی در مورد نظام اصفهانی گفته است نیز می‌باشد.

چون محسوس آمد این الفاظ مسموع/ نخست از بهر محسوس اند موضوع
هر آن معنی که شد از ذوق پیدا/ کجا تعبیر لفظی یابد او را
که محسوسات از آن عالم چو سایه است / که این چون طفل و آن مانند دایه است. (شبستری، 1382، ص 75 و 76).

شمس مغربی - از شعرای نام آشنای حوزه تصوف- هم شبیه این سخنان را دارد: «پس ار بینی در این دیوان اشعار/ خرابات و خراباتی و خمار ...»
مغربی به حدود شصت اصطلاح رمزی عرفانی اشاره می‌کند (از قبیل خرابات، خراباتی، خمار،‌مغ، ترسا،‌خط و خال، قد، لب،‌دندان،‌چشم شوخ،‌عذار،‌عارض، رخسار و گیسو ...) در نهایت به مخاطبین خود می گوید:

چو هر یک را از این الفاظ جانی است/ به زیر هر یکی پنهان جهانی است
تو جانش را طلب از جسم بگذر/ مسما جوی باش از اسم بگذر/
فرو مگذار چیزی از دقایق/ که تا باشی ز اصحاب حقایق (مغربی، محمد شیرین بن عزالدین، دیوان شمس مغربی، تحقیق میرعابدینی، تهران:‌ زوار، 1358، ص 52)

بنده حقیر به شما هم توصیه می‌کنم برای این که از اصحاب حقایق باشید از اسم بگذرید و به مسما برسید از جسم بگذرید تا به جان برسید.

و باز توصیه می‌کنم به کتبی - مانند أوراد الاحباب و فصوص الآداب نوشته یحیی باخرزی از عرفای قرن هشتم قمری ذیل فص آداب السماع، باب «شرح الفاظ القوال فی السماع»- که به شرح این کلمات و الفاظ پرداخته‌اند مراجعه و مطالعه فرمایید.

قدیما;991503 نوشت:
اقای خمینی در مقدمه کتابشان گفتند "بت مه طلعت" دختر کمر باریک و چشم فریبا استاد من است !!!!!!؟؟؟؟

نکند آن جا که ایشان سخن از «گلندام» می‌آورد منظور همسر مکرمه‌شان است! آنوقت باید بگوییم آن مرد غیور، در این لحظه چیز خور شده بوده که اینطور گفته است!
امان از تعصب؛ که ذهن انسان را مسخر خود می‌کند و بدیهی‌ترین امور برایش درک کردنی نخواهد شد.

حافظ;991524 نوشت:
عزیز من؛ حضرت فرمود «النساء» نه ازواج؛ فرمود «النساء» نه اعمام و خالات و بنات و اخوات؛ مشکل دیرینه و تشکیلاتی شما که ریشه در جمود فکری دارد تفسیر به رأی و مخاطب محوری - در مقابل مولف محوری- است.

دوست عزیز،شما یک بیت شعر یا حدیث از معصوم یا امثال دعبل خزاعی بیاورید که در ان از اندام زنان نامحرم تعریف شده باشد.

اگر اوردید من تمام مطالبم را پس میگرم،اگر نیاوردید پس نتیجه می شود حرف من درست است.

حافظ;991524 نوشت:
مشکل دیرینه و تشکیلاتی شما که ریشه در جمود فکری دارد
مشکل اینجاست که شما میان عشق معنوی و عشق جنسی و شهوانی فرقی نمی‌گذارید.

شما بروید حوزه علمیه خواهران و جلو اساتید و طلاب ان بگیرید و به هر کدام بگویید شما زن عارف و متقی و مومنی هستید شما عشق کمر باریک و چشم فریبای من هستید عجب دندان های مثل مرواریدی دارید و چه دست لطیفی دارید. چه پوست سفید و مو مشکی زیبایی دارید.فرقی هم ندارد چه به نثر باشد یا نظم،هر کدام که دوست داشتید

اینکه دیگر برداشت من نیست که بگویید ریشه در جمود فکری شما دارد

هر برداشتی که این خانم ها از این جملات داشتند من هم به همان برداشت رضایت می دهم.

بسم الله

فقط مراقب باشید بعضی از انها ممکن است اسپری فلفل داشته باشند.


حافظ;991532 نوشت:
نکند آن جا که ایشان سخن از «گلندام» می‌آورد منظور همسر مکرمه‌شان است! آنوقت باید بگوییم آن مرد غیور، در این لحظه چیز خور شده بوده که اینطور گفته است!

برای من نه مهم است که این گلندام کیست نه مهم است اقای خمینی چه تفکری دارد.طبق قانون الزام شما از شخصیتی هایی که من قبول دارم باید دلیل بیاورید.لطفا از معصومین بیاورید که به یک خانم نامحرم گفته باشند فریبا یا اجفان یا همین گلندام.

حافظ;991531 نوشت:
همانطور که قبلا به عرض رسید ادبیات عرفانی یک ادبیات رمزی و سمبلیک است. در آن واژه‌هایی مانند می، میخانه، بت، بتکده، شاهد، ساقی، ساغر، سراحی زیاد است اما غالبا معانی ظاهری مقصود شاعر نیست و شاعر از این واژه‌ها به مثابه سمبلی برای بیان معانی عالی استفاده می کند.

شما با توجه به ادبیات سمبلیک و عرفان این ادبیات را شرح دهید:

ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم

شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود

جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل

ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود

چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار

سحر که مرغ درآید به نغمه داوود

به باغ تازه کن آیین دین زردشتی

کنون که لاله برافروخت آتش نمرود

و همین طور این مصراع:

باده از خون رزان است نه از خون شماست

باتشکر@};-

قدیما;991534 نوشت:
برای من نه مهم است که این گلندام کیست نه مهم است اقای خمینی چه تفکری دارد.طبق قانون الزام شما از شخصیتی هایی که من قبول دارم باید دلیل بیاورید.لطفا از معصومین بیاورید که به یک خانم نامحرم گفته باشند فریبا یا اجفان یا همین گلندام.

وقتی از رسول باطن - عقل- دست بکشید همین اتفاقی می‌افتد که در ذهن شما رخ داده. شما مگر چقدر به سنت دست رسی دارید؟ صحت و سقم احادیث منقول را چطور ثابت می‌کنید؟ غیر از اسرائیلیات و جعلیات بیشتر احادیث گرفتار «نقل به مضمون» اند در حالی عده ای که فکر می کنم شما هم جزء آن دسته‌اید نص محورانه به الفاظ نگاه می کنند و عقل خود را تعطیل می کنند.

عقل به گفته احادیث،‌ یک رسول باطنی است در کنار رسول بیرونی. و شما این رسول را از کار انداخته اید
حالا متوجه شدید که چرا تاپیک را باز نکردم! مشکل، مشکل مبنایی است.

حافظ;991539 نوشت:
شما مگر چقدر به سنت دست رسی دارید؟

مقداری از احادیث شیعه را علامه مجلسی در بحارالانوار جمع کرده که حدود 85000 حدیث است و بسیاری از احادیث ان معتبر است

حافظ;991539 نوشت:
صحت و سقم احادیث منقول را چطور ثابت می‌کنید؟

با علم رجال و درایه

حافظ;991539 نوشت:
عقل به گفته احادیث،‌ یک رسول باطنی است در کنار رسول بیرونی. و شما این رسول را از کار انداخته اید

عقل و رسول باطنی من می گوید توصیف اندام زنان نامحرم برای دیگران چون ذاتا کار کثیفی است نباید انجام شود.

حدیث که نیاوردید.اگر دلیل عقلی برای توصیف اندام زنان برای دیگران توسط ابن عربی دارید بیان بفرمایید.

نقل قول:
حالا متوجه شدید که چرا تاپیک را باز نکردم! مشکل، مشکل مبنایی است.

مشکلات مبنایی باید یک جا مطرح شود تا حل شود.بستن تاپیک دردی دوا نمی کند.مردم نظرات را می خوانند و خودشان قضاوت می کنند و اگر تاپیک باز باشد می توانند شبهات خود را مطرح کنند و جواب بگیرند.

عرفان حقیقی در پاسخ دادن به شبهات دیگران است نه گفتن شطحیات

موفق و سلامت باشید

باسمه علّام الغیوب

سلام علیکم

قدیما;991463 نوشت:
چه لزومی داشت دندان های سفید چون مروارید و موهای مشکی و دست های لطیف چون خز یک زن نامحرم را دید بزند و بعد برای عالم و ادم تعریف کند.یعنی اگر همچین خزعبلاتی نمی گفت مردم عارف حقیقی نمی شدند؟

ابن عربی عارف بوده است و نظام عالمه،عابده،زاهده و مسبحه(اوصاف نقل شده از وی)،گمان می کنید چنین بانویی در نزد نامحرمان

زیبایی های ظاهری خویش را به نمایش می گذاشته و اجازه می داده که به تعبیر شما او را دید بزنند؟

یا ابن عربی اهل چشم چرانی بوده است؟

آنچه ابن عربی از خصوصیات و ویژگیهای نظام می گوید ویژگیهای وجود مثالی نظام است چنانچه در قران،حور العین

وصف شده اند و گمان نمی کنم کسی غیورتر از خداوند باشد!

عقاید،اخلاق و اعمال انسان در عالم مثال و آخرت به صورتهایی زیبا مبدل می شوند که در ظرافت و لطافت و حسن و جمال و بهاء

نظیر ندارند و از آنجایی که ابن عربی اهل شهود بوده است ظاهرا چهره ی ملکوتی نظام را به تصویر می کشد چنان که خداوند چهره ی

حور العین را و روایات حسن و جمال زنان بهشتی را:

«وعندهم قـاصرات الطرف عین * کأنهن بیض مکنون؛ و در نزد بندگان مخلصین خدا زنهائی هستند که چشمان خود را فقط بدانها می اندازند و به دیگری نظر ندارند، و آنان سیاه چشم هستند. و به اندازه ای پیکرشان سفید است که گوئی مانند سپیدی تخم مرغهائی است که پوستش کنده نشده و محفوظ مانده است» (الصافات/48و49).

«و کواعب أترابا»

حوریه های بهشتی همه یک سن و سال و همه با هم شبیه و نظیر، دختران نورس می باشند. و یا آنکه زنهای مؤمن دنیا که از دنیا میروند همه در بهشت جوان و زیبا و هم سن و نیکو روی و نیکو خوی برای شوهران خود هستند.

در «مجمع البیان» در ذیل آیه «فیهن خیرات حسان»؛ از رسول الله در شب معراج نقل کرده است که حوریه ها از خدا اذن گرفته و به پیامبر سلام کردند و می گفتند: نحن الخالدات فلا نموت، و نحن الناعمات فلا یبأس؛ أزواج رجال کرام؛ ما جاودانه ها ایم که نمی میریم، اندام های ما نرم است و هیچ گاه طراوت و نشاطمان را از دست نمی دهیم، ما همسران مردانی بزرگوار هستیم» («مجمع البیان» مجلد 5، ص 211).

«کانهن الیاقوت و المرجان» (الرحمن/58) گویی در صفا یاقوت یا مروارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست.

قدیما;991498 نوشت:
این قوم به پسران نوجوان هم رحم نمی کردند چه برسد به دختر استاد.سعدی شیرازی تاکید می کند موهای فرزندان خود را بتراشید تا زیبایی انها کم شود و پسران خود را کنار این افراد نخوابانید تا به انها تجاوز نشود و خودشان برای این اعمالشان شعر هم گفنند.شما نگاهی به قابوسنامه عنصر المعالی و سایر کتب ادبی و تاریخ بیاندازید ببینید چه اعمالی بین دو مرد انجام می شده.

دو نکته در مورد گرایش شدید عشقی به جانب جمال انسانی را مغفول داشته اید: یکی آن که شدت این گرایش عشقی - البته عشق عفیف نه عشق شهوانی و جنسی- به جهت شدت جلوه‌ی جمال حق در انسان است که عالی ترین جلوه حق در انسان به نحو نوعی و انسان کامل به نحو شخصی، متجلی است.
نکته‌ی دوم به جهت مجالست و مجانستی است که انسان با همنوعش دارد این سبب آن می‌گردد که انسان با گرایشی که به طرف جلوه‌ی جمال حق دارد از همه بیشتر آن را در جلوه انسانی تعقیب کند (ر.ک: فتوحات، ج2، ص 197 و 190 و 186).

در نزد اهل معرفت عشق در یک تقسیم کلان به عشق حقیقی و مجازی تقسیم می‌شود.

عشق حقیقی مختص فقط پروردگار است و هیچ کس در این عشق شریک نیست حتی عشق به انبیا و اولیا، عشق حقیقی نیست و همه پلی است برای رسیدن به حضرت حق.
یک عشق مجازی داریم که هر چه غیر از اوست را شامل می شود.
این عشق مجازی به نحو کلی به دو قسم تقسیم می‌شود:‌یکی عشق مجازی نفسانی که در خیلی کتابها با همین عنوان آمده است.
برخی مانند روزبهان بقلی از آن با عنوان عشق مجازی روحانی نام برده اند - تعبیر دیگر آن «عشق عفیف» است اشاره است به حدیث منسوب به رسول الله صلی الله علیه و آله که فرمود من عشق و عف و کتم و مات مات شهیدا-

عشق مجازی نوع دوم، عشق حیوانی شهوی است.

نکته‌ای که در این قسم اخیر باید گوشزد کرد این است که:
همه عارفان و حکمای بزرگ، عشق مجازی حیوانی را جز در مورد حلال مطلقا ممنوع می‌دانند.
حتی یک مورد هم نمی توان یافت که یک عارف یا حکیم به سوی این عشق میلی داشته باشد.
بله، یک بحث درون علمی است که آیا می‌توان چنین عشق عفیفی را تصویر کرد و این که این عشق عفیف برای چه سنی و چه افرادی و چه سطوحی تجویز می شود اینها همه مباحثی است که به لحاظ علمی قابل پیگیری است.
آقایان به جد بر عفیف بودن این عشق تأکید می‌کنند مثلا قید «لیس سلطان الشهوة» به همین جهت آورده می‌شود.

درباره عشق مجازی نفسانی (عشق عفیف یا عشق روحانی) به این بحث باید توجه داشت که این مدل از عشق دو گونه محتمل بوده است یکی این که این محبت و عشق به خاطر مشاهده‌ی جمال حق در محلی که مورد تماشا قرار گرفته بوده است؛ یعنی فقط آن صورت به عنوان آینه بوده است (ما به ینظر حساب می‌شود نه ما فیه ینظر).
سخن عرفا اکثرا از همین باب است یعنی این صورتهای زیبا از باب مرائی و جلوه های حق اند که اصلا حق را مشاهده می‌کردند (اسفار، ج7، ص 173 سطر 13 به بعد).

اما نوع دومی که در عشق مجازی نفسانی و روحانی محتمل است به معنای حقیقی عشق زمینی است اما نه آلوده به شهوت.
یعنی کاملا مقوله عشق به همین فرد است اما هیچ وجه آلودگی‌های نفسانی در آن دخالت ندارد.
مثلا شنیده می‌شود کسی عاشق کسی بود ولی این دختر را به او ندادند ظرف چند ماه تمام موهای سرش سفید شد. اینها را همه نمی‌توانند درک کنند که یعنی چه؟
این مدل که عشق زمینی غیر شهوانی را چگونه آقایان تجویز کرده‌اند قدر متیقن تحت ضوابط و قواعدی از سوی برخی حکما مطرح شده است.

نگاه خوش بینانه و منصفانه ما را به اینجا می رساند که عرفا به جهت رعایت اصل احتیاط در دین - برای این که بفهمیم نگاه این آقایان به مسئله دین چگونه بوده ر. ک به اللمع سراج؛ اینان بر این عقیده اند که عارف یا باید مجتهد باشد یا مقلد محتاط یعنی مواردی که اختلاف فتوا بود سختترین را اخذ کنند و اساسا روح ریاضت مداری با همین سبک سازگار است- عمدتا عشق به جنس مخالف و محبت به زنان را منع کرده اند و آن را به سوی جنس موافق که حرمت شرعی نداشته چرخانده‌اند.
اما سرّ انتخاب أمردان و نوجوانان در این مدل این بوده که در نوجوانان جلوه جمالی شدیدتر و شدیدالعهد بودن آنان نسبت به پروردگار باعث این انتخاب شده است.
احادیثی داریم که حقایق عِلوی و آسمانی وقتی جلوه‌گر می‌شدند به شکل شاب أمرد (نوجوانی که هنوز مو در صورتش نروییده) جلوه می‌کردند؛
در مجمع البیان از سید بن طاووس مروی است که او نیز از ابن عباس روایت کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لما أسری بی رأیت الرحمان تعالی فی صورة شاب (نوجوان) أمر له نور یتلألؤ و قد نهیت عن وصفه لکم». ابن ابی جمهور احسائی نیز در لآلی این روایت را نقل کرده است.
معمول کسانی که این روایت را نقد کرده‌اند در فضای اهل تسنن به این دلیل بوده که احساس می‌کردند با تجسیم خداوند هماهنگ است؛ در حالیکه این بحث تجسم است نه تجسیم.
تجسیم آن است که خدا را مثل جسم تلقی کنیم که این باطل است اما یک بحث دیگر این است که خدا چطوری می تواند جلوه کند این دو باهم متفاوت اند.

یا در روایت دیگر از عایشه نقل شده: رأی النبی ربه علی صورة شاب جالس علی کرسی رِجْله فی خضرة من لؤلؤ یتلألؤ.
یا در اقبال الاعمال سید آمده: من صام من رجب اربعة و عشرین یوما فإذا نزل به ملک الموت یری له فی صورة شاب امر علیه حُلّة من دیباج اخضر علی فرس من خیل الجنان و بیده حریر اخضر ممسک بالمُشْک الافر و بیده قدح من ذهب مملو من شراب الجنان فسقاه ایاه عند خروج نفسه یهوّن علیه سکرات الموت.

یا وقتی جبرئیل بر جناب مریم تمثل پیدا کرد «إذ دخل علیها جبرائیل فی صورة رجل شاب أمر سویّ الخلق»

اما باید از منظر شریعت چند ریز نکته را توجه کرد:
الف- این مسئله با وجود ریبه و خوف فتنه مطلقا ممنوع است.

ب- حتی احادیث صحیحه‌ای در میان است که نگاه نسبت به زنان را با وجود شرایط خاص تجویز می‌کند (اگر ریبه و فتنه ای در میان نباشد که البته عارفان به جهت رعایت احتیاط، مطابق فحوای این احادیث دستورالعمل صادر نکرده‌اند):
حدیث از علی بن سوید است: قال انی مبتلی بالنظر الی المرأة الجمیلة (جذب می‌شده و نگاه می‌کرده) و یعجبنی النظر الیها (من وقتی به اینها نگاه می کنم به شگفتی می آیم) فقال علیه السلام یا علی (علی بن سوید) لا بأس إذا عرف الله من نیتک الصدق (اگر نیتت صادق باشد اشکالی ندارد) (کشف اللسان فاضل هندی ج2، ص 9).
البته ما الان در مقام استنباط فقهی نیستیم ممکن است فقیهی همه اینها را ببیند و چنین فتوایی را هم ندهد اما قصد من از بازگویی این حدیث آن است که بگویم بسترهایش در فضای دینی ما هست و یک فقیه می‌تواند بدین صورت استنباط کند و خلاصه راه باز است که البته باز تأکید میکنم که عارفان هیچ کدام اینچنین تجویزاتی نداشته‌اند.

شاهد دیگر بر این مطلب که از منظر شریعت راه باز است:‌
آیه 31 از سوره نور: در این آیه که پیرامون بحث حجاب مستثنیاتی را ذکر می‌کند طیفی از افراد را استثنا می‌کند که لازم نیست در مقابل این طیف حجاب نگه داشته شود و آنها هم اگر بخواهند نگاه کنند ایرادی ندارد (البته فتاوای مراجع در خیلی از این بخشها به خاطر رعایت احتیاط این مسئله را ممنوع دانسته اند و فتوا به حرمت داده‌اند) یکی از این موارد (در آیه مستثنی شده) «غیر اولی الاربة من الرجال» است یعنی کسانی که حاجب به نساء نداشته باشند ؛ زیرا یک بسترهایی در این گونه افراد است که نگاه آلوده شهوانی ندارند - دقت شود این آیه مقصودش تنها وجه و کفین نیست بلکه در خصوص مواضع دیگری است که عادتا باید پوشیده شود و اگر پوشیده نشود و اینها نگاه کنند اشکالی ندارد.
در احادیث مصادیق این گونه افراد را بر شمرده‌اند: کسانی مانند خصیّ و ... (ر.ک: کفایه الاحکام مرحوم سبزواری ج2، ص 87.

برای تقریب به ذهن این نوع نگاه را به نگاه به سبزه و آب جاری که هر بیننده‌ای را مسرور می‌سازد مثال می‌زنم.
در احادیث منقول است: اطلب الخیر عند حسان الوجوه (در غیر موارد شهوانی و حرام).
ثلاث یزیدن فی قوة البصر النظر الی الخضرة و النظر الی الوجه الحسن و النظر الی الماء الجاری.

خلاصه آن که این بحث نظر به خوب رویان به لحاظ شرعی آنچنان شسته و رفته نیست که مطلقا ممنوع باشد - اگر چه در میان عرفا نیز مخالفانی دارد-.

قدیما;991552 نوشت:
عقل و رسول باطنی من می گوید توصیف اندام زنان نامحرم برای دیگران چون ذاتا کار کثیفی است نباید انجام شود.

حدیث که نیاوردید.اگر دلیل عقلی برای توصیف اندام زنان برای دیگران توسط ابن عربی دارید بیان بفرمایید.


ر.ک: پست 28 از جناب حبیبه

قدیما;991533 نوشت:
دوست عزیز،شما یک بیت شعر یا حدیث از معصوم یا امثال دعبل خزاعی بیاورید که در ان از اندام زنان نامحرم تعریف شده باشد.

اگر اوردید من تمام مطالبم را پس میگرم،اگر نیاوردید پس نتیجه می شود حرف من درست است


اگر بر این مبنا باشیم که در مورد هر کاری که انجام می‌دهیم باید در احادیث تجویزی در مورد آن پیدا کنیم و الا اصل بر حرمت آن است سخن شما درست است اما این مبنا منجر به تعطیلی عقل (پیامبر درون) می‌گردد. این مبنا موجب آن می‌شود تا دین دست و پای مردم را ببندد و حال آن که دین اسلام چنین نیست بلکه در مواردی که نصی بر خلاف آن یافت نمی‌شود اصل بر جواز و حلیت است. این مبنا، قدرت جولانگری عقل را نه تنها تضعیف نمی کند بلکه تقویت نیز می‌کند.
البته این جواب پس از آن است که بپذیریم ائمه علیهم السلام مطلق شعرگویی را مذمت کرده باشند که خود این مقدمه جای تأمل است.

خلاصه، فرجام نگاه افراطی به سنت - در هر کاری که انجام می‌دهیم باید از سنت شاهدی بر جواز یا عدم جواز آن کار داشته باشیم- تعطیلی قرآن و عقل است. این از دستاوردهای اهل حدیث است که خواسته ناخواسته به ضرر دین تمام شده است.

با سلام

بنده عاشق مولانا سعدی حافظ و سالکان الی الله هستم. اگر بحث و نقد مطالب عرفانی بدون تمسخر عارفان و مغلطه باشد بنده سعی میکنم بیشتر در این تاپیک مشارکت کنم در غیر اینصورت به یکی دو پست بسنده میکنم. البته اصل کلام در همان یکی دو پست اول خواهم گفت چون برای اهل عرفان و فلسفه این مسائل روشن و واضح است.

در خصوص خود ابن عربی باید چند نکته را اول از همه در نظر داشت :

اول اینکه تمام سالکان الهی ابن عربی را بعنوان یک عارف قبول دارند و عارف کسی است که از همان مراحل و منازل اولیه عرفانی از شهوات دنیوی عبور کرده و شوق و اشتیاق به معنویات در وی بیش از ظواهر دنیوی و... است! و عشق بخدا هم نشانه اصلی این مردان الهی است!

دوم اینکه تمام عارفان حتی اهل تصوف حقیقی در کتبشان به ظاهر و زیبایی زنان دنیوی اشاره نکردند و نمیکنند! و با صراحت و با یقین کامل میگم که اشعار حافظ و مولانا و سعدی و کلا عرفا که مثلا سخن از ترک شیرازی و صنم و... میکنند اشاره به این زنان دنیوی نیست! مگر جایی از زیبایی باطنی یک زن عارفه سخن بگویند!

اگر در اشعار مثنوی معنوی واژه های جنسی هم آمده، اولا که داستان است و درباره هر کسی میتواند باشد و ثانیا قصد مولانا شهوت انگیزی برای مخاطب نیست بلکه نکات عرفانی در لابلای داستان ذکر میکند!

سوم اینکه عارف کسی است که چشم قلبش باز است لذا میتواند فرشتگان زیبارو و زیبارویان غیبی و عوالم حُسن،لُطف،... و هزاران هزار زیبایی را ببیند (تَلَذُّ الْأَعْيُنُ).

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : إنّما شِيعَتُنا أصحابُ الأربَعةِ الأعيُنِ : عَينانِ فِي الرَّأسِ ، و عَينانِ فِي القَلبِ ، ألاَ و الخلائقُ كُلُّهُم كذلكَ إلاّ أنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ فَتَحَ أبصارَكُم و أعمى أبصارَهُم . امام صادق عليه السلام : شيعيان ما داراى چهار چشم هستند : دو چشم در سر و دو چشم در دل . بدانيد كه همه مردمان چنينند جز اين كه خداوند عزّ و جلّ چشمان قلب شما (شيعيان حقیقی) را باز و بينا كرده و چشمهاى آنان را كور ساخته است .

رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : ما مِن عَبدٍ إلاّ و في وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدنيا ، و عَينانِ في قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فإذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ ، فأبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بالغَيبِ ، فآمَنَ بالغَيبِ علَى الغَيبِ هیچ بنده ای نیست مگر آن که دو چشم در صورت دارد که با آن دو، کار دنیا را می بیند و دو چشم در دل دارد که با آن دو امر آخرت را می بیند. پس هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیر داشته باشد، دو چشم درون او را باز می کند، تا با آن دو دیده دل، آن چه را خداوند بر اساس غیب به او وعده داده است، ببیند

اما آیا تا یکی مثلا تو خواب یه فرشته ای زیبایی رو دید یا در بیداری زیباییی در عوالم دیگر رو دید!!!! باید سریع جار بزنه یا تو اشعار یا مطالب کتبش با صراحت کامل ذکر کنه که چی دیده و ...؟؟؟!!!!! هیچ خردمندی این کار را نمیکند!

اینها و حتی سیر و سلوک و رسیدن به مقامات عرفانی جزو اسرار است!!!!!

این راه عاشقان و طالبان خداست نه راه کسانی که دنبال شهوات، کرامات و... هستند!

اینها اسرار است نباید در گوش هر کسی گفت! لذا از زبان رمزگونه استفاده میکنند! در سخن امام علی به این کشف حجاب عوالم دیگر توسط سالکان الهی صراحتا اشاره شده. با تعمق در این کلمات نظر کنید تا پشت پرده سخنان سالکان را دریابید. بنده سربسته گفتم:

خطبه 222 نهج البلاغه : وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ؛ [فَكَأَنَّهُمْ] فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ

براى ياد خدا اهلى است كه آن ياد را به جاى دنيا انتخاب كرده اند، هيچ تجارت و داد و ستدى آنان را از ذكر حق غافل نمى كند، روزگار خود را با ياد خدا به سر مى برند،و با بيانهاى باز دارنده از محرمات الهى به گوش غافلان بانگ مى زنند، به عدالت فرمان مى دهند و خود عامل به آنند، از زشتى نهى مى كنند و خود از آن باز مى ايستند، گويى رابطه خود را با دنيا بريده و در آخرتند و آنچه را بعد از دنياست مشاهده مى كنند، انگار بر احوال پنهان برزخيان كه چه مدتى است در برزخ به سر مى برند آگاهند، و قيامت وعده هاى خود را بر آنان محقق كرده، و اينان براى اهل دنيا پرده از آن برداشته اند، گويى چنان است كه مى بينند آنچه را مردم نمى بينند، و مى شنوند آنچه را مردم نمى شنوند. اگر آنان را كه در مقامات پسنديده و مجالس شايسته هستند در عقل خود مجسم كنى

ادامه دارد....

قدیما;991372 نوشت:

وکان لهذا الشیخ ـ رضی اللّه‏ عنه ـ عذراء طُفیله هیفاء تقیّد النظر، وتزیّن المحاضر وتحیّر المناظر، تسمّى بالنِظام وتُلقَّب بـ «عین الشمس والبها»… ساحرت الطرف، عراقیة الظرف، إن أسهبت أشعبت، وإن أوجزت أعجزت، وإن أفصحت أوصخت… وإن وفّت قصّر السؤال خُطاه… ولولا النفوس الضعیفه السریعه الأمراض السیّئه الأعراض، لأخذت فی شرح ما أودع اللّه‏ تعالى فی خلقها من الحسن… . ذخائر الأعلاق شرح ترجمان الأشواق ص3

براى شیخ مکین الدین که استاد بود، دخترى بود دوشیزه، لطیف پوست، لاغر شکم، باریک اندام، که نگاه را دربند مى‏کرد و محفل محفلیان را زینت مى‏بخشید و بیننده را دچار حیرت مى‏کرد، نامش «نِظام» بود و لقبش «عین الشمس والبهاء» [چشمه نور و زیبایى] گوشه چشمش فریبا و اندامش نازک و زیبا بود، چون سخن بسیار مى‏گفت سخن را درمانده مى‏کرد، و چون کوتاه مى‏گفت ناتوان مى‏کرد… که اگر روان‏هاى ناتوان و بدسگال و بیمار نبود، همانا من در شرح زیبایى خُلق و خوى وى داد سخن مى‏دادم.

هیفا به معنی زن کمر باریک است،جند ترجمه دیگر را هم دیدم همین کمر باریک معنی کردند.جدا از اینکه اگر فقط کلمه هیفا بود قابل تحمل بود ولی کلمات دیگری مثل اجفان و غیره هم هست.

علّلانی بذکرها علّلانی طال شوقی لِطَفْلَةٍ ذات نثر ونظامٍ و منبرٍ و بیانِ ترجمان الأشواق ص7
بیمارى من از عشق آن زیباى خُمار چشم است! من را با یاد وى درمان کنید! ـ عشق من به آن زیباى نازپرورده نازک بدن به درازا انجامید، که صاحب نثر و نظام و منبر است.

اینجا اولا بگم که بنده حوزوی نیستم. در منابع و لغتنامه های آنلاین معنای واژه هایی که در بحث هست اینگونه معنی کرده بود:

طَفْل : ج طِفَال و طُفُول : نرم و نازك از هر چيزى طِفْلَة : مؤنث الطَّفْل است
هَيْفَاء: زن شكم فرو رفته و كمر باريك
عذراء : دوشيزه , دختر باکره , جديد , باکره , دست نخورده , پاکدامن , عفيف , سنبله

ترجمه ای که قرار دادید اشتباه و با غرض هم هست. لِطِفلةٍ را لِطَفْلَةٍ درنظر گرفتید که معناش از دختربچه به نازک بدن تغییر میکند. زیبا و نازپروده هم به عربی در کلام محی الدین نیست!

ابن عربی بیانی نثروار و شاعرانه بکار برده لذا برای موزون بودن از واژه هایی استفاده کرده که شاید منظور اشتباه برای ظاهربینان جلوه کند مثلا محاضر و مناظر به این معنی نیست که این دختر حکیم و فرزند یک شیخ در محافل جلوه گری و... میکند بلکه میخواهد بگوید حضورش در هر جایی پربرکت و رحمت است که علتش را خواهم گفت!

در خصوص عذراء و هیفاء هم ترجمه ای که گذاشتید با غرض ورزی و اغراق است.
عذراء به معنی پاکدامن و عفیف و دوشیزه است و طُفیله هیفاء به معنای دختر بچه ای لاغر است که چون دوبار از طفل دراین بخش از کلام شیخ استفاده شده میتوان نتیجه گرفت که این نظامِ عارفه ی حکیمه از نظر سنّی از خود محی الدین خُردتر و کوچکتر بوده!
حتی امکان زیادی دارد که این جناب فاضله عفیفه، نوجوان بوده باشد و سنّ ایشان در حد فرزند ابن عربی باشد!


اما برای خیلیها سواله که چرا سالکانی همچون ابن عربی یا ... به یک نوجوان دختر یا پسر اینگونه عشق می ورزند؟!!!

مطمئن باشید حتی اگر جناب نظام حکیمه، پسر بود باز هم همین عشق و شوق به وی در کلام ابن عربی میبود!

اما چرا این اتفاق میفتد؟؟؟ اینکه در این خصوص کسی روشنگری نکرده دلیل بر حقایق پنهانی و اسراری است که امروز ذکر میکنم.

سالکان الی الله به ترتیب مقام سه دسته اند : اوتاد زمین، ابدال، صالحین که همه اینها از نظر مقام تحت معصومین قرار دارند!

اوتاد و ابدال قرب معنوی ویژه ای به قطب عالم امکان یا انسان کامل دارند که در زمان ما، منظور امام زمان است!

و بعد اینکه از نظر وجودی هم با سالکان مراتب پایینتر مثل صالحین هم تفاوتهایی دارند!

و نکته بسیار مهم اینکه اوتاد و ابدال از سالکان پنهان و از ارکان این عالم هستند و توسط احدی نباید شناسایی شوند لذا هم ائمه معصوم به وجود اینها اشاره نکردند چون از یاران نزدیکشان همینها بودند و سالکانی که با آنها ملاقات میکنند اصلا هویت این عزیزان را هویدا نمیسازند!

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ عَرَفَ اَللَّهَ مَنَعَ فَاهُ مِنَ اَلْكَلاَمِ وَ بَطْنَهُ مِنَ اَلطَّعَامِ وَ عَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّيَامِ وَ اَلْقِيَامِ
قَالُوا بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ أَوْلِيَاءُ اَللَّهِ
قَالَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ سَكَتُوا فَكَانَ سُكُوتُهُمْ ذِكْراً وَ نَظَرُوا فَكَانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً وَ نَطَقُوا فَكَانَ نُطْقُهُمْ حِكْمَةً وَ مَشَوْا فَكَانَ مَشْيُهُمْ بَيْنَ اَلنَّاسِ بَرَكَةً لَوْ لاَ اَلْآجَالُ اَلَّتِي كُتِبَتْ عَلَيْهِمْ لَمْ تَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ خَوْفاً مِنَ اَلْعَذَابِ وَ شَوْقاً إِلَى اَلثَّوَابِ

وَ قَالَ أَحَبُّ عِبَادِ اَللَّهِ إِلَيَّ اَلْأَتْقِيَاءُ اَلْأَخْفِيَاءُ اَلَّذِينَ إِذَا غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا وَ إِذَا شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا أُولَئِكَ أَئِمَّةُ اَلْهُدَى وَ مَصَابِيحُ اَلْعِلْمِ

در کلام عرفا، اوتاد و ابدال را محبوبین و صالحین را مُحبّین میگویند! صالحین(محبّین) سلوکشان تا رسیدن به مراتب عالیه مثلا مرتبه فنا، سالها طول میکشد در حالیکه اوتاد در نوجوانی به مراتب عالیه میرسند یا ابدال در طی مدت کوتاهتری نسبت به صالحین!

اینجا هم اولا ابن عربی هنوز یک شیخ و سالک کامل نبوده و هنوز شاگردی بزرگان میکرده همانطور که گفته شده نزد جناب شیخ بوده! و چون این نظامِ عارفه از سالکان محبوبین هم بوده و از نظر میزان حکمت و معرفت برای ابن عربی در حد استاد بوده لذا شدیدا مشتاق وی بوده!

همین اتفاق بین شمس تبریزی که از ابدال و محبوبین بود و مولانا افتاد! ملاقات ابدال و اوتاد که بندگان پنهان الهی هستند نعمت خاصی است که اینان را به وجد میآورد که البته دلایل مهم دیگری هم دارد!

این مثل ظهور شخصی امام زمان برای مومن است! حال فکر کنید محبوبین خداوند با آن جمال و چهره باطنی بسیار زیبا، چشم باطنی سالک رو مزیّن و مفرّح کند و در واقع شرابی باشند در پیاله چشم! چه شود؟!!!

در کنار زیبایی باطنی، زیبایی ظاهری هم اگر داشته باشند چه دختر چه پسر، موجب سوء ظن و افکار بد در مورد این عشق و شوق، بین دیگران میشود چون مردم از اصل ماجرا خبر ندارند! و سالکان و ابن عربی هم نباید هویت این صاحب جمالان را فاش سازند!!!!!!!!

مولانا عاشق یک پیرمرد درویش شد نه یک دختر زیبارو!!! بخاطر همین مورد اتهامات اینچنینی قرار نگرفت!

حتی در احادیث هم می بینید که شعیب بن صالح و سید خراسانی که جوان هستند فرماندهی یاران حضرت حتی یاران بزرگسال را بر عهده دارند چون این دو از اولیای پنهان الهی و مرتبه بالاتری نسبت به سایر یاران دارند!

ادامه دارد ...

نقل قول:
فلم اشعر الا بضربه بین کتفی بکف الین من الخز فالتفت فاذا بجاریه من بنات الروم لم ار احسن...

جانم فدای دوشيزگانِ زيباروی عشوه گری که،آنگاه که رکن يمانی و حجرالاسود را می بوسيدم، با من بازی می کردند!

در خصوص این ابیاتِ حضور زیبارویان در کنار حجر الاسود، بهتر است به این روایت نظر کنید که

تنها تنها تنها یه مورد از پشت پرده نماز و عبادات مومن را ذکر فرموده اند:

إذا قام المؤمن فی الصلاة بعث الله الحور العین حتی یحدقن به فإذا انصرف و لم یسأل الله منهن تفرقن و هن متعجبات (6/466)
هنگامی که مومنی به نماز می‌ایستد، خدا حورالعین‌هایی می‌فرستد که گراداگرد او را می‌گیرند. پس اگر نمازش را به پایان رساند و از آن حورالعین‌ها از خدا طلب نکرد، متفرق و پراکنده می‌شوند در حالیکه متعجب هستند (که چرا ما را از خدا طلب نکرد؟)

خصوصا به تعاریفی که از این زیبارویان شده دقت بیشتری شود زیرا چنین تعابیری در شاعران غیر عارف، وجود ندارد!!! و از تعابیر پیداست سخن از صاحب جمالی نورانی و بلند مرتبه و آسمانی است!!!!

دختری است که زنان زيبا روی مبهوت اويند، فلک نور در زير پای اوست و تاج او، فراتر از افلاک است»

زيبايی برای او، رديفی از دندان های مرواريدگونِ زيبا به رشته کشيده است،سپيد و پاک همچون بلور.
چون نقاب از چهره بر انداخت
بيمار شدم، آنگاه زيبايی و شکوهش مرا به هراس افکند

از آن زيبايی و شکوه به دو مرگ گرفتار آمدم، بدينسان قرآن به او اشارت کرده است.
گفتم:چرا نقاب برانداختن ات مرا به هراس افکند؟
از آن زمان که زيبايی، تاجی از زر ناب بر سر او نهاد، مهرِ زر در دلم افتاده است
اگر ابليس فروغ رخ او را در آدم ديده بود از سجده بر او تن نمی زد
اگر ادريس خطوطی را که زيبايی بر گونه های او رقم زده بود می ديد، هرگز دست به نوشتن نمی برد

بنده بیشتر آنچه باید گفته میشد را بی پرده و صریح گفتم. دیگر فکر نمیکنم حرفی باقی مانده باشد که روشنگر این مسائل باشد!

قدیما;991498 نوشت:
ابوبکر و عمر و معاویه و ابن ملجم هم خودشان را متعبد به شریعت می دانستند.
دوست عزیز.توصیه می کنم کتاب شاهد بازی سیروس شمیسا را بخوانید،این قوم به پسر نوجوان هم رحم نمی کردند چه برسد به دختر استاد.سعدی شیرازی تاکید می کند مو های فرزندان خود را بتراشید تا زیبایی انها کم شود و پسران خود را کنار این افراد نخوابانید تا به انها تجاوز نشود و خودشان برای این اعمالشان شعر هم گفنند.در قابوسنامه صفحه 82 به صراحت می گوید در تابستان با غلامان مجامعت کنید و در زمستان با زنان.

شمیسا و اساتید ادبیات را چه به عرفان اسلامی و اسرار الهی؟!!!

اینقدر حرفهای یه مشت ظاهربین رو تکرار نکنید!!! خودتان بیاندیشید با انصاف و تامل بیشتر!

قابوسنامه چه ربطی به سعدی داره؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! کجا سعدی این حرفها رو زده؟!!!!

حبیبه;991558 نوشت:
ابن عربی عارف بوده است و نظام عالمه،عابده،زاهده و مسبحه(اوصاف نقل شده از وی)،گمان می کنید چنین بانویی در نزد نامحرمان

زیبایی های ظاهری خویش را به نمایش می گذاشته و اجازه می داده که به تعبیر شما او را دید بزنند؟

یا ابن عربی اهل چشم چرانی بوده است؟

آنچه ابن عربی از خصوصیات و ویژگیهای نظام می گوید ویژگیهای وجود مثالی نظام است چنانچه در قران،حور العین

وصف شده اند و گمان نمی کنم کسی غیورتر از خداوند باشد!

عقاید،اخلاق و اعمال انسان در عالم مثال و آخرت به صورتهایی زیبا مبدل می شوند که در ظرافت و لطافت و حسن و جمال و بهاء

نظیر ندارند و از آنجایی که ابن عربی اهل شهود بوده است ظاهرا چهره ی ملکوتی نظام را به تصویر می کشد چنان که خداوند چهره ی

سلام علیکم

بله دقیقا گمان من این است که او هوس باز بوده و به خانم نظام اصفهانی نظر داشته

روی پیشانی مردم ننوشته که فلانی با تقوا است،فلانی هوس باز.باید این را از اعمال افراد فهمید

حبیبه;991558 نوشت:
حور العین را و روایات حسن و جمال زنان بهشتی را:

«وعندهم قـاصرات الطرف عین * کأنهن بیض مکنون؛ و در نزد بندگان مخلصین خدا زنهائی هستند که چشمان خود را فقط بدانها می اندازند و به دیگری نظر ندارند، و آنان سیاه چشم هستند. و به اندازه ای پیکرشان سفید است که گوئی مانند سپیدی تخم مرغهائی است که پوستش کنده نشده و محفوظ مانده است» (الصافات/48و49).

«و کواعب أترابا»

حوریه های بهشتی همه یک سن و سال و همه با هم شبیه و نظیر، دختران نورس می باشند. و یا آنکه زنهای مؤمن دنیا که از دنیا میروند همه در بهشت جوان و زیبا و هم سن و نیکو روی و نیکو خوی برای شوهران خود هستند.

مبحث حورالعین با زنان نامحرم تفاوت اساسی دارد و گفتیم عشق ها و الفاظ با هم فرق دارد.عشق به حضرت زهرا و قربان مادر رفتن با عشق و قربان دختر همسایه رففتن با هم متفاوت است.

حبیبه;991558 نوشت:
«کانهن الیاقوت و المرجان» (الرحمن/58) گویی در صفا یاقوت یا مروارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست.

کسی بگوید دختران جنوب سبزه هستند هیج اشکالی ندارد این جامعه شناسی است ولی اگر بگوید سارا دختر فلافل فروش محلمون سبزه است،کار کثیفی است.

حافظ;991571 نوشت:
حال آن که دین اسلام چنین نیست بلکه در مواردی که نصی بر خلاف آن یافت نمی‌شود اصل بر جواز و حلیت است. این مبنا، قدرت جولانگری عقل را نه تنها تضعیف نمی کند بلکه تقویت نیز می‌کند.

ابوبصیر کور و پیر در درس قران با یک خانم شوخی کوچک کرد،امام صادق او را توبیخ کرد،فاطمه زهرا(س) از کور حجاب می گرفتند بعد شما می گوید نصی بر خلاف ان وجود ندارد:-o

در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند
الکافی، ج 5، ص 554

رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آن هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید
وسائل الشیعه، ج 20 ص 197

گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل ها را منحرف می سازد
بحارالانوار ج 74 ص 291

نقل قول:
حدیث از علی بن سوید است: قال انی مبتلی بالنظر الی المرأة الجمیلة (جذب می‌شده و نگاه می‌کرده) و یعجبنی النظر الیها (من وقتی به اینها نگاه می کنم به شگفتی می آیم) فقال علیه السلام یا علی (علی بن سوید) لا بأس إذا عرف الله من نیتک الصدق (اگر نیتت صادق باشد اشکالی ندارد) (کشف اللسان فاضل هندی ج2، ص 9).

اگر ناخواسته چشم بیافتد اشکال ندارد به شرطی که نگاه ادامه پیدا نکند

و همینطور اگر کسی صادقانه به دنبال ازدواج با کسی باشد،می تواند به اندام ان خانم نگاه کند

ولی شعر گفتن و تعریف کردن ان اندام برای دیگران نه

حبیبه;991558 نوشت:
یا ابن عربی اهل چشم چرانی بوده است؟

بله، چشم چران بوده

حافظ;991571 نوشت:
خلاصه، فرجام نگاه افراطی به سنت - در هر کاری که انجام می‌دهیم باید از سنت شاهدی بر جواز یا عدم جواز آن کار داشته باشیم- تعطیلی قرآن و عقل است. این از دستاوردهای اهل حدیث است که خواسته ناخواسته به ضرر دین تمام شده است.

یحبّونه;991593 نوشت:
اینجا اولا بگم که بنده حوزوی نیستم. در منابع و لغتنامه های آنلاین معنای واژه هایی که در بحث هست اینگونه معنی کرده بود:

طَفْل : ج طِفَال و طُفُول : نرم و نازك از هر چيزى طِفْلَة : مؤنث الطَّفْل است
هَيْفَاء: زن شكم فرو رفته و كمر باريك
عذراء : دوشيزه , دختر باکره , جديد , باکره , دست نخورده , پاکدامن , عفيف , سنبله

ترجمه ای که قرار دادید اشتباه و با غرض هم هست. لِطِفلةٍ را لِطَفْلَةٍ درنظر گرفتید که معناش از دختربچه به نازک بدن تغییر میکند. زیبا و نازپروده هم به عربی در کلام محی الدین نیست!

ابن عربی بیانی نثروار و شاعرانه بکار برده لذا برای موزون بودن از واژه هایی استفاده کرده که شاید منظور اشتباه برای ظاهربینان جلوه کند مثلا محاضر و مناظر به این معنی نیست که این دختر حکیم و فرزند یک شیخ در محافل جلوه گری و... میکند بلکه میخواهد بگوید حضورش در هر جایی پربرکت و رحمت است که علتش را خواهم گفت!

در خصوص عذراء و هیفاء هم ترجمه ای که گذاشتید با غرض ورزی و اغراق است.
عذراء به معنی پاکدامن و عفیف و دوشیزه است و طُفیله هیفاء به معنای دختر بچه ای لاغر است که چون دوبار از طفل دراین بخش از کلام شیخ استفاده شده میتوان نتیجه گرفت که این نظامِ عارفه ی حکیمه از نظر سنّی از خود محی الدین خُردتر و کوچکتر بوده!
حتی امکان زیادی دارد که این جناب فاضله عفیفه، نوجوان بوده باشد و سنّ ایشان در حد فرزند ابن عربی باشد!

کاربران گرامی طبق قانون الزام که شیعه و سنی قبول دارند و حتی عرفا هم قبول دارند، شما باید از اشخاصی که من قبول دارم دلیل بیاورید من قران و اهل بیت(ع) را قبول دارم نه عرفا

بعضی از عرفا و فلاسفه هر کثافت کاری کردند برای ان توجیهی پیدا کردند.رقصیدن شده سماع،لواط شده شاهد بازی،دختر بازی شده المجاز قنطره الحقیقه،شراب خواری شده حالت عرفانی ونورانیت روح بخاری

درخواست های من کاملا مشخص است:

درخواست 1:

در این 85000 حدیث بحار الانوار،حدیثی از معصومین که سلطان العارفین هستند پیدا کنید که اندام یک دختر مومن مثلا همسران و دختران امثال زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم را توصیف کرده باشند

درخواست 2:

به استاید زن عرفان یا به دختران عارفین، اشعار ابن عربی را با هر ترجمه ای که دوست داشتید بیان کنید و اگر این کار را تایید کردند،نامشان را بنویسید تا من همین اشعار ابن عربی را به نیت این خانم ها بگویم.

سلام و عرض ادب

دوستان گرامی باید به یک نکته دقت کنند

ابن عربی نیز انسان است

مانند من و شما

ایشان نیز ممکن است مرتکب خطا شود

بدون شک کلام ابن عربی و رفتار ایشان حجت نیست

مگر این که روایت احادیث صحیح باشد

بدون تفسیر به رای و...

به نظر من باید رفتار را نقد کنیم

نه خود شخص را

قرآن و برخی احادیث شعر گویی را مذمت کرده اند

و ترک اشعار (حتی عارفانه) در شب و روز جمعه توصیه شده

نگاه به نامحرم نیز تیری از جانب شیطان است و همه ما در معرض تیر های شیطان

نه من و شما معصوم هستیم و نه ابن عربی و نه خمینی

مهم این مساله هست

همه ما انسان هستیم و ممکن الخطا

کلیت شعر مورد کراهت است

مگر این که منفعتی الهی داشته باشد

که همان منفعت نیز در شب و روز جمعه توصیه به ترک شده

مهم این است که راه بهشت از شعر و غزل نمی گذرد

و بدون شعر نیز به مقامات بالا می توان رسید

باسمه الذی هو اهل التقوی و اهل المغفره

سلام علیکم

قدیما;991632 نوشت:
بله دقیقا گمان من این است که او هوس باز بوده و به خانم نظام اصفهانی نظر داشته

روی پیشانی مردم ننوشته که فلانی با تقوا است،فلانی هوس باز.باید این را از اعمال افراد فهمید

قدیما;991632 نوشت:
مبحث حورالعین با زنان نامحرم تفاوت اساسی دارد و گفتیم عشق ها و الفاظ با هم فرق دارد.عشق به حضرت زهرا و قربان مادر رفتن با عشق و قربان دختر همسایه رففتن با هم متفاوت است.

قدیما;991632 نوشت:
کسی بگوید دختران جنوب سبزه هستند هیج اشکالی ندارد این جامعه شناسی است ولی اگر بگوید سارا دختر فلافل فروش محلمون سبزه است،کار کثیفی است.

و گمان شما درباره ی بانوی عالمه،زاهده،عابده و مسبحه"نظام"چیست؟

آیا ایشان در نزد نامحرمان جلوه گری می نموده و زیبایی هایش را آشکار می کرده است؟

قدیما;991640 نوشت:
کاربران گرامی طبق قانون الزام که شیعه و سنی قبول دارند و حتی عرفا هم قبول دارند، شما باید از اشخاصی که من قبول دارم دلیل بیاورید من قران و اهل بیت(ع) را قبول دارم نه عرفا

بعضی از عرفا و فلاسفه هر کثافت کاری کردند برای ان توجیهی پیدا کردند.رقصیدن شده سماع،لواط شده شاهد بازی،دختر بازی شده المجاز قنطره الحقیقه،شراب خواری شده حالت عرفانی ونورانیت روح بخاری

درخواست های من کاملا مشخص است:

درخواست 1:در این 85000 حدیث بحار الانوار،حدیثی از معصومین که سلطان العارفین هستند پیدا کنید که اندام یک دختر مومن مثلا همسران و دختران امثال زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم را توصیف کرده باشند

درخواست 2:به استاید زن عرفان یا به دختران عارفین، اشعار ابن عربی را با هر ترجمه ای که دوست داشتید بیان کنید و اگر این کار را تایید کردند،نامشان را بنویسید تا من همین اشعار ابن عربی را به نیت این خانم ها بگویم.

پاسخهای منطقی ما هم کاملا مشخص و واضح است و هر عاقل مُنصفی با تحقیق و تعمق خواهد پذیرفت!

در خصوص سماع و دیگر تهمتهایی که گفتید نمیدانم اجازه دارم پاسخ گویم یا در تاپیک دیگری باید بعنوان سوال ذکر شود؟!

در ضمن شاهد بازی و دختر بازی و... که میگید با دلیل و چند نمونه شعر و سخن از سالکان بگید نه همینطوری یه متلکی بندازید! در تاپیکی مجزا باشد بهتر است. چون قطعا برای خیلیها ممکن است سوال و شبهه باشد

اگر این بزرگان بقول شما دخترباز و هوسران بودند پس چرا بصورت واضح به زیباییهای و اندام زنان دنیوی اشاره نکردند؟
میتونستند شهوانی تر از این هم شعر بگویند چرا نگفتند؟
چرا از قرآن و حجر الاسود و خدا و ... اسم میبرند؟

چرا در سایر کتبشان که شاعرانه نیست در خصوص سلوک و ترک شهوات توسط سالک و ریاضات و عبادات سخن میگویند؟

چرا باید ابن عربی کتابی تحت عنوان روح القدس داشته باشد؟ اینها که به قول شما یه مشت شرابخوار انگوری و زن باز و... هستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آثار ابن عربی :


  • الفتوحات المکیة فی معرفة أسرار المالکیة والملکیة
  • عنقاء مغرب فی معرفة ختم الأولیاء وشمس المغرب
  • کتاب العقائد
  • العقد المنظوم والسر المختوم
  • محاضرة الأبرار ومسامرة الأخیار
  • مشاهد الاسرار القدسیة ومطالع الأنوار الإلهیة
  • ترجمان الاشواق فی غزل والنسیب
  • جامع الاحکام فی معرفة الحلال والحرام
  • تنزل الاملاک فی حرکات الأفلاک
  • الدرة الباضعة من الجفر الجامعة
  • کتاب مواقع النجوم ومطالع أهلة الأسرار والعلوم

  • الاسرا إلی المقام الاسری
  • مشکاة العقول المقتبسة من نور المنقول
  • حرف الکلمات وحرف
  • رسالة الأزل
  • رسالة الأنوار
  • رسالة الحجب
  • رسالة روح القدس
  • الرسالة الغوثیة
  • الرسالة القدسیة
  • رسالة القسم الإلهی
  • رسالة کنه مما لا بد منه
  • رسالة المیم والواو والنون
  • کتاب الیاء وهو کتاب الهو الخ
  • رسالة انشاء الدوائر
  • رسالة الأنوار فیما یفتح علی صاحب الخلوة من الاسرار
  • قصیدة عظیمة للشیخ محی الدین بن عربی
  • حلیة الأبدال
  • رسالة الحجب
  • السبحة السوداء
  • شجون المسجون
  • الأمر المحکم المربوط فیما یلزم أهل طریق الله تعالی من الشروط
  • کتاب الفناء فی المشاهدة
  • کتاب بلغة الغواص فی الأکوان إلی معدن الإخلاص (تحت‌الطبع)
  • کتاب الجلال والجمال
  • کتاب الألف و هو کتاب الأحدیة
  • کتاب الجلالة و هو کلمة الله

حبیبه;991654 نوشت:
و گمان شما درباره ی بانوی عالمه،زاهده،عابده و مسبحه"نظام"چیست؟

من ترجمه ای از این خانم در کتب رجال شیعه ندیدم پس ایشان مجهول الحال است و زاهده و عالمه بودن او هم گفته ابن عربی است و او به زنان صوفی هم فکر خود از این القاب ها زیاد داده و ارزش علمی خاصی ندارد.او به حجاج بن یوسف ثقفی هم رحمت فرستاده و ابوبکر و عمر را هم دست راست و چپ رسول خدا می دانست.

حبیبه;991654 نوشت:
آیا ایشان در نزد نامحرمان جلوه گری می نموده و زیبایی هایش را آشکار می کرده است؟

هیز و چشم چران بودن ابن عربی دلیل قاطعی بر جلوه گری این خانم نیست.ممکن است یک خانم چادری باشد ولی یک نفر هیز مثل ابن عربی به ان خانم نگاه کند.

موفق و سلامت باشید

باسمه البصیر

قدیما;991669 نوشت:
هیز و چشم چران بودن ابن عربی دلیل قاطعی بر جلوه گری این خانم نیست.ممکن است یک خانم چادری باشد ولی یک نفر هیز مثل ابن عربی به ان خانم نگاه کند.

یک خانم محجبه را نمی شود به گونه ای که ابن عربی نظام را وصف نموده است توصیف کرد.

بهتر نیست همه ی احتمالات موجود،معقول و خداپسندانه را در نظر گرفت و احتیاط نمود؟

یحبّونه;991661 نوشت:
چرا باید ابن عربی کتابی تحت عنوان روح القدس داشته باشد؟ اینها که به قول شما یه مشت شرابخوار انگوری و زن باز و... هستند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

جواب را از حافظ که شما قبول دارید می اورم:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

تازه علمایی که حافظ میگه یک ذره شرم و حیا بلد بودند در خلوت انجام می دانند ولی ابن عربی در خلوت نبوده،روی کاغذ برای مردم نوشته،یحیی بن اکثم هم بدتر از ابن عربی بوده جلو مردم یک کار هایی می کرده که شرم دارم بنویسم چه کارها می کرده

یحبّونه;991661 نوشت:
پاسخهای منطقی ما هم کاملا مشخص و واضح است و هر عاقل مُنصفی با تحقیق و تعمق خواهد پذیرفت!

شما کی به در خواست ها 1 و 2 درباره اوردن یک حدیث از معصومین که اندام دختران نامحرم اصحاب خود را تعریف کرده باشند و همینطور نام یک عارف که حاضر باشد من و دیگران اشعار ابن عربی را برای دختر او بسرایند را پاسخ دادید!!!!؟

لطفا حدیث و نام ان عارف را با فونت بزرگ و قرمز رنگ بنویسید تا همه ببینند.

حبیبه;991671 نوشت:
یک خانم محجبه را نمی شود به گونه ای که ابن عربی نظام را وصف نموده است توصیف کرد.

سلام

ببینید من بابت تک تک این حروفی که اینجا می نویسم روز قیامت باید جواب گو باشم و اگر خدایی نکرده تهمت بزنم یا بدتر از ان باعث انحراف مردم شوم کارم روی پل صراط سخت است، مخصوصا اگر کسی را منحرف کنم و ان شخص با همان انحراف بمیرد دیگر نمی توانم ان فرد را زنده کنم و به راه راست هدایت کنم و ان موقع وضع من در قیامت واویلاست.

درباره توصیف های ابن عربی از این خانم تا انجایی که من خواندم از روی ظاهر با دید زدن هم می توان به دست های لطیف و چشم فریبا و غیره رسید.الله اعلم

خبر بدی از این خانم به من نرسیده، برخلاف ابن عربی که شیعیان را استاد ابلیس و خوک می دانست و بر حجاج رحمت می فرستاد و از غاصبین خلافت اهل بیت(ع) تجلیل می کرد و غیره.پس طبق حسن ظن من می گویم این خانم انشاءالله ادم خوبی بوده.
درباره حرف های ابن عربی درباره این خانم، چون همانطور که
فیض کاشانی و ملا مازندرانی و ذهبی و غیره گفتند، ابن عربی عقل درست حسابی نداشته و دیوانه بوده پس روی حرف این دیوانه نمی شود زیاد حساب باز کرد و بر اساس ان درباره خوب یا بد بودن خانم نظام اصفهانی نظر داد.

موفق و سلامت باشید

قدیما;991636 نوشت:
ابوبصیر کور و پیر در درس قران با یک خانم شوخی کوچک کرد،امام صادق او را توبیخ کرد،فاطمه زهرا(س) از کور حجاب می گرفتند بعد شما می گوید نصی بر خلاف ان وجود ندارد

در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند
الکافی، ج 5، ص 554

رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آن هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید
وسائل الشیعه، ج 20 ص 197

گفتگو و اختلاط مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل ها را منحرف می سازد


شما چگونه به این یقین رسیدید که «نظام اصفهانی» یک زن بالغ بوده تا مصداق «زنان نامحرم» و «زنان مردم» در حدیث شود!
کار شما مصداق صریح «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ » است.
این که عرض کردم شما عقل خود را تعطیل می‌کنید اینجاست که به قرائن بیّن و واضحی که در این نقل تاریخی خودنمایی می‌کنند را به جهت پدرکشتگی‌ایی که با ابن‌عربی دارید، توجه ندارید؛ 1- این دختر، دختر استاد سلوکی ابن‌عربی است 2- این استاد، دارای صفاتی از قبیل غیرت است (و ولو یک اپسیلون) 3- ابن‌عربی شخص لاابالی نبوده لااقل قرائن معتبر پشتوانه این جریان است 4- اگر قضیه آن طوری باشد که شما تصویر می‌کنید، لااقل این عشق باید مخفی می‌ماند و حال آن که در بوق و کرنا کرده است 5- ...

از همه اینها که بگذریم شما که اینقدر متدین به آموزه‌های دینی می‌باشید چرا آموزه‌ی (ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا) را پشت گوش انداخته‌اید؛ یعنی اگر برادر دینی تو کلامی گفت که دو معنای خوب و بد از آن استفاده می شود در این حال تا می توانی آن را توجیه کنی این کار را بکن.

در غیر اینصورت مبتلا به این عاقبت خواهید شد:‌ «إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ»

ما که مدعی تشیع هستیم باید بیشتر از اهل سنت رسم و مرام اهلبیت علیهم السلام را در عمل پیاده کنیم:
امام کاظم علیه السلام به محمد بن فضیل می فرماید: (يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قُسَامَةً) (پنجاه نفر شهادت دهند که آن فرد آن کار را انجام داده است.)
اما متأسفانه این مسئله به عکس شده است.

حافظ;991730 نوشت:

شما چگونه به این یقین رسیدید که «نظام اصفهانی» یک زن بالغ بوده تا مصداق «زنان نامحرم» و «زنان مردم» در حدیث شود!
کار شما مصداق صریح «إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ » است.
این که عرض کردم شما عقل خود را تعطیل می‌کنید اینجاست که به قرائن بیّن و واضحی که در این نقل تاریخی خودنمایی می‌کنند را به جهت پدرکشتگی‌ایی که با ابن‌عربی دارید، توجه ندارید؛ 1- این دختر، دختر استاد سلوکی ابن‌عربی است 2- این استاد، دارای صفاتی از قبیل غیرت است (و ولو یک اپسیلون) 3- ابن‌عربی شخص لاابالی نبوده لااقل قرائن معتبر پشتوانه این جریان است 4- اگر قضیه آن طوری باشد که شما تصویر می‌کنید، لااقل این عشق باید مخفی می‌ماند و حال آن که در بوق و کرنا کرده است 5- ...

از همه اینها که بگذریم شما که اینقدر متدین به آموزه‌های دینی می‌باشید چرا آموزه‌ی

(ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا) را پشت گوش انداخته‌اید؛ یعنی اگر برادر دینی تو کلامی گفت که دو معنای خوب و بد از آن استفاده می شود در این حال تا می توانی آن را توجیه کنی این کار را بکن.

در غیر اینصورت مبتلا به این عاقبت خواهید شد:‌ «

إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ»

ما که مدعی تشیع هستیم باید بیشتر از اهل سنت رسم و مرام اهلبیت علیهم السلام را در عمل پیاده کنیم:

امام کاظم علیه السلام به محمد بن فضیل می فرماید: (يَا مُحَمَّدُ كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قُسَامَةً) (پنجاه نفر شهادت دهند که آن فرد آن کار را انجام داده است.)
اما متأسفانه این مسئله به عکس شده است.

سلام و عرض ادب

برادر گرامی

مساله اینجاست که از ابن عربی توسط برخی افراد بتی ساخته شده ، که خدایی کردن نمی تواند .

این موضوع در مورد بسیاری از بزرگان دین صدق می کند

اگر بپذیریم همه ما ممکن الخطا هستیم و همه گناهان را با تفسیر به رای احادیث ماست مالی نکنیم چنین جبهه گیری هایی صورت نمی گیرد .

در ضمن اهل سنت ممکن الخطا بودن انسان ها را پذیرفته اند

اما اهل تشیع بزرگان دین ( منظور انبیاء و اولیاء نیست) را در حد معصومیت بزرگ کرده اند .

حافظ;991730 نوشت:
شما چگونه به این یقین رسیدید که «نظام اصفهانی» یک زن بالغ بوده تا مصداق «زنان نامحرم» و «زنان مردم» در حدیث شود!

این توصیفات و الفاظی که ابن عربی برای خانم نظام اصفهانی به کار برده به بچه 5 یا 6 ساله نمی خورد،جدا از اینکه این کتاب را در مدت 12 سال نوشته و اگر این خانم درخت هم بود در این مدت رشد می کرد.

و فقهای زمان خودش هم او را به خاطر این کتاب متهم به شهوت رانی کردند.

ولی حرف شما هم ممکن است درست باشد از این قوم هر کاری بر می اید وقتی با پسران نوجوان شاهد بازی می کردند احتمال دارد با دختران نوجوان هم همچین کارهایی کرده باشد.

برای من فرقی ندارد من حدیثی ندیدم که جواز تعریف کردن اندام یک خانم را به دیگران بدهد چه کودک،چه بالغ،چه میانسال

حافظ;991730 نوشت:
این دختر، دختر استاد سلوکی ابن‌عربی است

قبلا پاسخ دادم این گروه به پسر نوجوان رحم نمی کردند چه برسد دختر استاد

حافظ;991730 نوشت:
این استاد، دارای صفاتی از قبیل غیرت است (و ولو یک اپسیلون)

اگر از نوشته های این کتاب خبر داشته، من شک دارم همین یک اپسیلون غیرت را هم داشته باشد

حافظ;991730 نوشت:
ابن‌عربی شخص لاابالی نبوده لااقل قرائن معتبر پشتوانه این جریان است

فقهای زمان خودش هم او را متهم به لاابالی بودن کردند و از متن کتاب هم پیداست.ولی اگر شما قرائن معتبر دارید بیاورید.

حافظ;991730 نوشت:
اگر قضیه آن طوری باشد که شما تصویر می‌کنید، لااقل این عشق باید مخفی می‌ماند و حال آن که در بوق و کرنا کرده است

وقتی شما یک کار کثیف را خوب می دانید و می دانید افرادی هم هستند که این کارها را توجیه و ماست مالی می کنند،به راحتی می توانید این کلمات را بنویسید

مثل کار شیطان پرستان که عقاید خود را جار می زنند چون فکر می کنند عقاید درستی دارند.

حافظ;991730 نوشت:
ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا

اولا: ابن عربی برادر دینی من نیست و شیعیان را خوک و استاد شیطان می داند(لطفا نگویید تقیه کرده که تا حالا چندین بار تقیه نکردن او را توضیح دادم)

دوما: در این حدیث امده تا جایی که می توانید یک توجیه مناسب پیدا کنید، ظن خوب داشته باشید. من برای این اعمال ابن عربی چه توجیه مناسبی پیدا کنم!

شروحیل;991754 نوشت:
سلام و عرض ادب

برادر گرامی

مساله اینجاست که از ابن عربی توسط برخی افراد بتی ساخته شده ، که خدایی کردن نمی تواند .

این موضوع در مورد بسیاری از بزرگان دین صدق می کند

اگر بپذیریم همه ما ممکن الخطا هستیم و همه گناهان را با تفسیر به رای احادیث ماست مالی نکنیم چنین جبهه گیری هایی صورت نمی گیرد .

در ضمن اهل سنت ممکن الخطا بودن انسان ها را پذیرفته اند

اما اهل تشیع بزرگان دین ( منظور انبیاء و اولیاء نیست) را در حد معصومیت بزرگ کرده اند .


سلام علیکم
برخی خطاها،‌ فاحش اند و از انسان‌ غیر معصوم نیز سزاوار نیست و فاعل آن، سزاوار مذمت.
این که ما این حجم عظیم مطالب علمی یک شخص را نبینیم و روی موارد معدودی از مشتبهات - تعبیر به مشتبهات آوردم زیرا اساسا معلوم نیست مولف و متکلم این کلمات را به چه انگیزه‌ای و به چه معنایی قصد کرده- توقف کنیم و حکم به ارتداد و لاابالی‌گری شخص بدهیم از انصاف علمی و دینی به دور است؛ گمان نمی‌رود که شیعه چنین مرامی را تجویز کند.
قطعا امثال امام خمینی و علامه طباطبایی این مواردی که منکران بر روی آن پافشاری می‌کنند را دیده‌اند اما در عین حال که از دیگر مطالب ابن‌عربی و دیگران ـ مانند مولانا- استفاده می‌کنند خود این موارد را هم به اندازه‌ی جرم - نه بیشتر- مجازات و نقادی می‌کنند.

برخی در قبال تاریخ ابن‌عربی طوری سخن می‌گویند که گویا آنان این وقایع منقول تاریخی را با چشم خود دیده‌‌اند و انگار نه انگار که این تاریخ برای چندین قرن گذشته است؛ تازه اگر به چشم خود دیده باشند هم نمی‌توانند انگیزه‌ قصد و مراد مولف و متکلم را به این راحتی حدس بزنند.

این مطلب در میان احادیث نیز جاری و ساری است؛‌ گاهی یک حدیث است اما یک فقیه به گونه‌ای می‌فهمد که فقیه دیگر آن گونه نمی‌فهمد! این می گوید امام صادق علیه السلام مقصودشان از این سخن «الف» است اما مجتهد دیگر می‌گوید نه؛ مقصود حضرت از این سخن، «ب» است.

قدیما;991758 نوشت:
و فقهای زمان خودش هم او را به خاطر این کتاب متهم به شهوت رانی کردند.

ولی حرف شما هم ممکن است درست باشد از این قوم هر کاری بر می اید وقتی با پسران نوجوان شاهد بازی می کردند احتمال دارد با دختران نوجوان هم همچین کارهایی کرده باشد.

برای من فرقی ندارد من حدیثی ندیدم که جواز تعریف کردن اندام یک خانم را به دیگران بدهد چه کودک،چه بالغ،چه میانسال


آیا امام خمینی و علامه طباطبایی فقیه بوده‌اند یا نه؟
آیا امثال این بزرگواران این کتابی را که شما مطالعه کرده‌اید را مطالعه کرده‌اند یا خیر؟

شما می‌خواهید به زور فهم شما را بپذیریم چون باور دارید فقط شما درست می فهمید نه هیچ کس دیگر؛‌ و لو این کس دیگر بزرگانی مثل امام و علامه باشند

قدیما;991758 نوشت:
قبلا پاسخ دادم این گروه به پسر نوجوان رحم نمی کردند چه برسد دختر استاد

به نظر می رسد شما سخنانتان را گفتید و حرف نزده‌ای باقی نمانده باشد بنابراین بهتر است تاپیک بسته شود. و السلام علی من اتبع الهدی

موضوع قفل شده است