جمع بندی اعتراف دانشمندان غیر مسلمان به خوبی پیامبر (ص) بدون ایمان آوردن به ایشان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اعتراف دانشمندان غیر مسلمان به خوبی پیامبر (ص) بدون ایمان آوردن به ایشان


سلام

در حال مطالعه این تاپیک بودم:

پيامبر اسلام (ص) از نگاه انديشمندان غير مسلمان

که ابن مطالب به چشمم خورد:

رضا;24788 نوشت:

گوته، شاعر پرآوازه آلماني پس از آشنايي با دين اسلام و پيام آور اين ايين يگانه، قطعه شعري با عنوان «نغمه محمد» درباره پيامبر اعظم (ص) سرود.
اين قطعه شعر از زبان نزديک‌ترين خويشان پيامبر؛ يعني حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام گفته مي‌شود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم(ص) و راهنمايي‌اش در ميان مردم را به زبان توصيف و تشبيه و نماد مي‌آورد.

آرمسترانگ در مقدمه کتابش چنين نوشته است:
«بيشتر همّ پيامبر صرف جلوگيري از برخوردهاي وحشيانه گرديد؛ زيرا لغت اسلام که به معناي تسليم بودن در برابر خداوند است، از ريشه «سلام» به معناي «صلح» گرفته شده است.


ويل دورانت:
محمد، پيغمبري بزرگ و موحدي کامل بود که مانند نداشت و براي اصلاح بشر مبعوث شد.

کارل ماکس:
حقيقت انکار ناپذير اين است که محمد مبعوث شد تا رسالتي را که خلاصه رسالات سابق و مافوق آنها بود، براي عالم بياورد.

الکساندر دوما:
محمد، معجزه شرق بود؛ زيرا دينش داراي آموزه‌هاي بزرگي بود. اخلاقش برجسته بود و رفتاري پسنديده داشت.

آلفرد گيوم:
محمد، يکي از عظيم‌ترين شخصيت‌هاي تاريخي است که در ايمان به وجود خداي يگانه غرق شده بود.

لئو تولستوي:
شکي نيست که محمد از مردان بزرگ و مصلحاني است که به حقيقت خدمت بزرگي به بشر کرده است.

واشنگتن ايرونيگ:
او سريع الانتقال و داراي حافظه قوي، ديدي بلند و استعدادي سرشار بود.

ژان ژاک روسو:
حضرت محمد، پيامبر اسلام، نظريه بهتري داشت و توانست سيستم سياسي خود را به خوبي متحد سازد.

الان برام این سوال مطرح هستش که چرا این افراد نامسلمان باقی ماندند؟!؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد مشکور

[TD][/TD]

فضه الزهرا;1008190 نوشت:
سلام

در حال مطالعه این تاپیک بودم:

پيامبر اسلام (ص) از نگاه انديشمندان غير مسلمان

که ابن مطالب به چشمم خورد:

نقل قول نوشته اصلی توسط رضا نمایش پست ها

گوته، شاعر پرآوازه آلماني پس از آشنايي با دين اسلام و پيام آور اين ايين يگانه، قطعه شعري با عنوان «نغمه محمد» درباره پيامبر اعظم (ص) سرود.
اين قطعه شعر از زبان نزديک‌ترين خويشان پيامبر؛ يعني حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه عليها السلام گفته مي‌شود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم(ص) و راهنمايي‌اش در ميان مردم را به زبان توصيف و تشبيه و نماد مي‌آورد.

آرمسترانگ در مقدمه کتابش چنين نوشته است:
«بيشتر همّ پيامبر صرف جلوگيري از برخوردهاي وحشيانه گرديد؛ زيرا لغت اسلام که به معناي تسليم بودن در برابر خداوند است، از ريشه «سلام» به معناي «صلح» گرفته شده است.

ويل دورانت:
محمد، پيغمبري بزرگ و موحدي کامل بود که مانند نداشت و براي اصلاح بشر مبعوث شد.

کارل ماکس:
حقيقت انکار ناپذير اين است که محمد مبعوث شد تا رسالتي را که خلاصه رسالات سابق و مافوق آنها بود، براي عالم بياورد.

الکساندر دوما:
محمد، معجزه شرق بود؛ زيرا دينش داراي آموزه‌هاي بزرگي بود. اخلاقش برجسته بود و رفتاري پسنديده داشت.

آلفرد گيوم:
محمد، يکي از عظيم‌ترين شخصيت‌هاي تاريخي است که در ايمان به وجود خداي يگانه غرق شده بود.

لئو تولستوي:
شکي نيست که محمد از مردان بزرگ و مصلحاني است که به حقيقت خدمت بزرگي به بشر کرده است.

واشنگتن ايرونيگ:
او سريع الانتقال و داراي حافظه قوي، ديدي بلند و استعدادي سرشار بود.

ژان ژاک روسو:
حضرت محمد، پيامبر اسلام، نظريه بهتري داشت و توانست سيستم سياسي خود را به خوبي متحد سازد.

الان برام این سوال مطرح هستش که چرا این افراد نامسلمان باقی ماندند؟!؟


سلام و ادب

از پرسش دقیق تان کمال تشکر را داریم. در پاسخ به این سؤال نکاتی را تقدیم می کنم:

اولاً بسیاری از دانشمندان و شخصیت های جهانی غیرمسلمان که در باره اسلام و شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مطالعه و اظهار نظر کرده اند، نگاهشان به شخص پیامبر و مکتب اسلام، بیشتر از زوایه یک فرد مصلح و روشنفکر بوده که در بستری از زمان، آن هم در شرایط جاهلی جزیرة العرب، توانسته تحولی عظیم ایجاد کرده و مکتبی نو را در کنار دیگر مکاتب فکری و نظری موجود در جهان ایجاد کند.

ثانیاً با توجه به اینکه شاکله فکری غالب این دانشمندان در فضایی رشد و نمو یافته که اصل وحیانی بودن کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، بواسطه نقدهای گسترده و متعددی (سنتی و جدید) که از لحاظ شکلی و محتوایی به آن وارد شده، ماهیت و اعتبار خود را بعنوان کتاب وحیانی از دست داده، از اینرو نباید انتظار داشت وقتی چنین نگاه و تفکری در باره آیین های مرسوم در غرب (یهود و مسیحیت) و دین آباء و اجدادی خود دارند، با مطالعه اسلام و شخصیت و خصائل رفتاری پیامبر اکرم، به سهولت و آسانی و با روی باز اسلام بیاورند.

ثالثاً گذشته ی پر التهابِ قرون وسطی و خاطرات تلخ جهان غرب از فساد و تباهی و ظلم و تعدی اربابان کلیسا و رهبران دینی به اسم دین و حاکمیت خدا، چنان ذائقه همگان بویژه اندیشمندان و روشنفکران غربی را تلخ و قلبهاشان را تیره و تار نموده که به اشتباه بجای تلاش برای اصلاح فساد و تباهی کلیسا و حذف اربابان فاسد، در یک اقدام عجولانه، به حذف و کنار گذاشتن اصل دین الهی که همچون گوهری برای سعادت بشر می درخشید رضایت دادند و چشم و گوش بسته پای ورقه سکولاریسم را امضا کردند، حال با این شرایط و با چنین زاویه دید و تاریخچه ای که غرب و اندیشمندان غربی نسبت به دین دارند، آن هم دینی که بدان تعلق خاطر و وابستگی داشته اند! چگونه می شود انتظار داشت که دین دیگری را علیرغم همه محاسنی که دارد بپذیرند.

رابعاً اساساً در طول تاریخ، همین مسأله که در پرسش شما مطرح شده وجود داشته است، در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیاری از سران قریش، به یقین، نسبت به حقانیت و پاکی و صداقت گفتار و کردار نبی اسلام ایمان کامل داشتند و غالباً بین خودشان اعتراف می کردند اما بدلیل شرایط و به جهت حفظ موقعیت اجتماعی خود، یا بعضاً برای حفظ مال و ثروت خود، یا برای آزادی در شهوت و هوسرانی و تن ندادن به احکام دین خدا، به وضوح پیامبر و مکتبش را انکار می کردند! پس از رحلت پیامبر اکرم، در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) همه صحابی پیامبر از انصار و مهاجر، که سالها محضر نبی اکرم را درک کرده بودند، همه و همه ذره ای در حقانیت علی (علیه السلام) تردید نداشتند! اما دلیل مخالفت، غصب خلافت و رو در رویی آنها با امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه بود؟ مگر نه آنکه حتی معاویه علیرغم همه دشمنی هایش نسبت به علی، به هر مناسبتی او را مدح و ستایش می کرد! امروزه نیز همین گونه مسائل در بین بسیاری از صاحبان اندیشه و قدرت و ثروت و مکنت وجود دارد، شناخت و اذعان به محاسن اسلام و پیامبر اکرم یک چیز است اما تسلیم شدن و ایمان آوردن به آخرین دین الهی و آورنده آن، چیز دیگری است. اعتراف کردن همیشه تاریخ بوده چنانکه مصادیقش را گفتیم اما مهم تسلیم شدن و ایمان آوردن است.

خامساً اندیشمندان غربی مورد نظر بین یک تضاد و پارادوکس گرفتارند، از طرفی با مطالعه شخصیت پیامبر و معارف اسلام کمال و زیبایی را در آن مجموعه می بینند، از طرف دیگر نازیبایی ها، اشکالات و عقب ماندگی های زیاری که جوامع اسلامی بدلیل فاصله داشتن از احکام و دستورات دین حقه و ایجاد شکاف و اختلاف بین مذاهب گوناگون آن گرفتارش هستند، مشاهده می کنند و همین مسأله انها در انتخاب و اختیار اسلام دچار تعارض می کند.

و ....

البته بعنوان یک فرض، (در حد آرزوی قلبی) بعید هم نیست که بسیاری از اندیشمندان جهان (نام آشنا و گمنام) پس از مطالعه دین اسلام و دستورات متعالی آن و آشنایی با شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بصورت قلبی به اسلام و دین و آیین محمد ایمان آورده باشند اما بدلیل شرایطی که پیرامون زندگی شان داشته و یا از خوف جان خود و عزیزانشان و ... (از باب تقیه) از اظهار آن امتناع کرده باشند.

برای شروع به همین چند مورد اکتفا می کنیم، ان شاء الله در ادامه به کمک دیگر دوستان مطالب دیگری را نیز خواهیم افزود.

چند وقت پیش من همین سوال رو از یک کشیش و به نوعی دیگر ‌رسیدم

سوال من این بود که چرا در عاشورا تاسوعا کشیش ها مثلا در کربلا حاضر میشن و گاها برخیشون بر بارگاه ایشون سجده می‌کنند

یا در درون ایران حتی کلیساها سیاه پوش میشه

یا در اربعین این همه مسیحی شرکت میکنه

خاطرم هست سوال اینجوری برام بوجود اومد که یه اخونده یک بنز تبلیغاتی در درون اینستاگرام درست کرده بود که کلیساها سیاه پوش شده بودند و زیرش نوشته بود حسین کیست که قانونهای عالم را به هم میریزد

وقتی من این مساله رو از کشیش ‌پرسیدم ایشون من رو ارجاع دادند به دو‌مطلب

یکی سخنی بود از پولس رسول در نامه به رومیان که ایشون میفرمایند

مصرف گوشتی که برای بت‌ها قربانی شده است برای یهودیان ممنوع شده است ولی پولس رسول خطاب به مسیحیان می‌گوید از آنجا که مسیحیت شریعت نیست به راحتی می‌توان چنین گوشتهایی را مصرف کرد و هیچ قانونی در این ارتباط نداریم

ولی اگر من ببینم که با خوردن چنین گوشتهایی رخنه ای در ایمان برادر یهودی ام وارد می‌شود هرگز آن را نخواهم خورد

همچنین ایشون صحبت کردند که در ده فرمان داریم که باید همسایه ات را مانند خودت دوست داشته باشی و طبق فرامین پیشترفته مسیح که بر اساس روح القدس و‌نه شریعت کار می‌کنند ایشان میفرمایند که حتی باید دشمن خوبش را دوست داشته باشی

و چطور امکان دارد یک مسیحی عذاداری همسایه آش را ببیند و بی تفاوت باشد

از این رو هر ساله تعداد زیادی مسیحی در عاشورا تاسوعا ادای دین می‌کنند و یاد کسی را که در مقابل ظلم قد علم کرد گرامی میدارند باشد که تبلیغات بسیار سویی هم صورت می‌گیرد و گفته می‌شود فلان یا بهمان کشیش مسلمان شده است ولی اونا با این حرف‌ها کاری ندارن و بصیرت به خرج نمیدن

فضه الزهرا;1008190 نوشت:
الان برام این سوال مطرح هستش که چرا این افراد نامسلمان باقی ماندند؟!؟

مشکور;1008451 نوشت:
برای شروع به همین چند مورد اکتفا می کنیم، ان شاء الله در ادامه به کمک دیگر دوستان مطالب دیگری را نیز خواهیم افزود.

سلام مجدد و تشکر از کاربر محترم "فرشته بر میگردد"@};-

در ادامه به نکاتی دیگر اشاره می کنم:

یک. شاید یک دلیل دیگر عدم اسلام آوردن دانشمندان غربی علیرغم چنین توصیفاتی این باشد که اساساً نگاه ایشان به شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دین و مکتبی که آورده بود محدود به یک دامنه خاص و بسته ای بود، هر کدام، پیرامون شخصیت پیامبر از یک یا نهایتاً دو زاویه خاص، مطالعه کرده بودند و هیچگاه بصورت جامع و کامل و از همه ابعاد به شخصیت او و آرمانها و برنامه های الهی مکتبش نگاه نکرده بودند! یکی از زاویه شخصیت فردی و اخلاقی و ایمان فردی، پیامبر را بهترین می دانست! یکی از زاویه اخلاق اجتماعی وی را نمونه می دانست! یکی از باب سیاست و آوردن بهترین نظام سیاسی او را تحسین می کند! یکی صرفاً مکتبش را تحسین می کند که خلاصه و مافوق دیگر مکاتب است! یکی وی را بزرگترین مصلح می داند! و دیگری پیامبر را فقط از منظر جنگ های صدر اسلام و استقامت وی می سنجد! و ... و حال آنکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از حیث فضائل و سجایای فردی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و از جمیع جهات ... حقیقتاً یک شخصیت جامع و کامل و نمونه بود. و اگر کسی حتی به یک چهارم چنین شناخت جامع و کاملی از پیامبر برسد، قطعاً به او و مکتبش ایمان خواهد آورد.

دو. نکته دیگر اینکه، توصیف محاسن و خوبیهای شخصیت یک فرد یا یک مکتب، دلیل بر این نمی شود که این انتظار ایجاد بشود که پس همه وصف کنندگان، الزاماً باید به آن شخص و مکتبی که توصیفش کرده اند ایمان می آوردند! البته این انتظار بجا و منطقی است که اندیشمندان و دانشمندان جهان، از انجایی که صرفاً با یک شخصیت عادی و یک دانشمند و نخبه علمی جهانی مواجه نبودند بلکه با یک پیامبر و آورنده یک مکتب و آیین الهی که علاوه بر ویژگی های خاص، مدعی آخرین و کاملترین شریعت الهی نسبت به شریعت های قبلی نیز هست،(چنانکه در توصیفات آمده) فلذا بعنوان اجابت ندای فطرت و قانع کردن وجدانشان، می بایست دامنه تحقیقاتشان را گسترده و عمیق تر می کردند تا با مقایسه آورده ها و تعالیم مکتب اسلام با مکاتب پیشین، به حقانیت مکتب و دین حقه الهی پی می بردند، که تاریخ گواه آنست که به هر دلیل این تلاش ها نه تنها صورت نگرفته، بلکه بر خلاف آن، بر علیه تشعشع نور اسلام و برای دفع خطر گسترش اسلام و قرآن در قلوب جهانیان، اقدامات تخریب گرایانه بسیاری توسط مستشرقان اسلامی نیز صورت یافته است.

دوستان عزیز در بحث مشارکت کنند ...@};-

پرسش:
علیرغم اینکه بسیاری از شخصیت ها و اندیشمندان غیرمسلمان، دین اسلام و شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را ستوده اند، با این وجود چرا اسلام نیاورده اند؟

پاسخ:
ضمن تشکر، در پاسخ به این سؤال نکاتی را تقدیم می کنم:

اولاً بسیاری از دانشمندان و شخصیت های جهانی غیرمسلمان که در باره اسلام و شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مطالعه و اظهار نظر کرده اند، نگاهشان به شخص پیامبر و مکتب اسلام، بیشتر از زوایه یک فرد مصلح و روشنفکر بوده که در بستری از زمان، آن هم در شرایط جاهلی جزیرة العرب، توانسته تحولی عظیم ایجاد کرده و مکتبی نو را در کنار دیگر مکاتب فکری و نظری موجود در جهان ایجاد کند. بعبارتی شاید یک دلیل اسلام نیاوردن دانشمندان غربی علیرغم چنین توصیفاتی، محدودیت نگاه ایشان به شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و دین و مکتبی که آورده بود باشد به این معنا که هر کدام، پیرامون شخصیت پیامبر از یک یا نهایتاً دو زاویه خاص، مطالعه کرده بودند. نظیر شخصیت فردی و اخلاقی، ایمان فردی، اخلاق اجتماعی، سیاست و نظام سیاسی، بزرگترین مصلح، توفیقات نظامی و ... . و هیچگاه بصورت جامع و کامل و از همه ابعاد به شخصیت او و آرمانها و برنامه های الهی مکتبش نگاه نکرده بودند! و حال آنکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از حیث فضائل و سجایای فردی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و از جمیع جهات ... حقیقتاً یک شخصیت جامع و کامل و نمونه بود. و اگر کسی حتی به یک چهارم چنین شناخت جامع و کاملی از پیامبر برسد، قطعاً به او و مکتبش ایمان خواهد آورد.

ثانیاً با توجه به اینکه شاکله فکری غالب این دانشمندان در فضایی رشد و نمو یافته که اصل وحیانی بودن کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، بواسطه نقدهای گسترده و متعددی (سنتی و جدید) که از لحاظ شکلی و محتوایی به آن وارد شده، ماهیت و اعتبار خود را بعنوان کتاب وحیانی از دست داده، از اینرو نباید انتظار داشت وقتی چنین نگاه و تفکری در باره آیین های مرسوم در غرب (یهود و مسیحیت) و دین آباء و اجدادی خود دارند، با مطالعه اسلام و شخصیت و خصائل رفتاری پیامبر اکرم، به سهولت و آسانی و با روی باز اسلام بیاورند. بعبارتی گذشته ی پر التهابِ قرون وسطی و خاطرات تلخ جهان غرب از فساد و تباهی و ظلم و تعدی اربابان کلیسا و رهبران دینی به اسم دین و حاکمیت خدا، چنان ذائقه همگان بویژه اندیشمندان و روشنفکران غربی را تلخ و قلبهاشان را تیره و تار نموده که به اشتباه به حذف و کنار گذاشتن اصل دین الهی رضایت داده و سکولاریسم را پذیرفتند، با این حال! چگونه می شود انتظار داشت که دین دیگری را علیرغم همه محاسنی که دارد بپذیرند.

ثالثاً اساساً در طول تاریخ، همین مسأله که در پرسش شما مطرح شده وجود داشته است، در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیاری از سران قریش، به یقین، نسبت به حقانیت و پاکی و صداقت گفتار و کردار نبی اسلام ایمان کامل داشتند و غالباً بین خودشان اعتراف می کردند اما بدلیل شرایط و به جهت حفظ موقعیت اجتماعی خود، یا بعضاً برای حفظ مال و ثروت خود، یا برای آزادی در شهوت و هوسرانی و تن ندادن به احکام دین خدا، به وضوح پیامبر و مکتبش را انکار می کردند! پس از رحلت پیامبر اکرم، نیز در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) . دیگر ائمه معصومین (علیهم السلام) همین حکایت برقرار بود! امروزه نیز همین گونه مسائل در بین بسیاری از صاحبان اندیشه و قدرت و ثروت و مکنت وجود دارد، شناخت و اذعان به محاسن اسلام و پیامبر اکرم یک چیز است اما تسلیم شدن و ایمان آوردن به آن، چیز دیگری است. اعتراف کردن به حق، همیشه تاریخ بوده اما مهم تسلیم شدن و ایمان آوردن است.

رابعاً اندیشمندان غربی مورد نظر بین یک تضاد و پارادوکس گرفتارند، از طرفی با مطالعه شخصیت پیامبر و معارف اسلام کمال و زیبایی را در آن مجموعه می بینند، از طرف دیگر نازیبایی ها، اشکالات و عقب ماندگی های زیادی که جوامع اسلامی بدلیل فاصله گرفتن از عمل به احکام و دستورات دین حقه و ایجاد شکاف و اختلاف بین مذاهب گوناگون، گرفتارش هستند را مشاهده می کنند و همین مسأله موجب می شود در انتخاب و اختیار اسلام دچار تعارض شوند.

مضافاً اینکه، توصیف محاسن و خوبیهای شخصیت یک فرد یا یک مکتب، دلیل بر این انتظار نمی شود که وصف کنندگان، الزاماً باید به آن شخص و مکتب ایمان بیاوردند! البته با توجه به اینکه توصیف کنندگان، با پیامبر و آورنده مکتبی الهی که علاوه بر ویژگی های خاص، مدعی آخرین و کاملترین شریعت الهی نسبت به شریعت های قبلی نیز هست مواجهند. فلذا بعنوان اجابت ندای فطرت و قانع کردن وجدانشان، می بایست دامنه تحقیقاتشان را گسترده و عمیق تر می کردند تا با مقایسه آورده ها و تعالیم مکتب اسلام با مکاتب پیشین، به حقانیت مکتب و دین حقه الهی پی می بردند، تاریخ گواه آنست که به هر دلیل این تلاش ها نه تنها صورت نگرفته، بلکه بر خلاف آن، بر علیه تشعشع نور اسلام و برای دفع خطر گسترش اسلام و قرآن در قلوب جهانیان، اقدامات تخریب گرایانه بسیاری توسط مستشرقان اسلامی نیز صورت یافته است.

در پایان، بعنوان یک فرض و در حد آرزوی قلبی! شاید بعید نباشد که بسیاری از اندیشمندان جهان (نام آشنا و گمنام) پس از مطالعه دین اسلام و دستورات متعالی آن و آشنایی با شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) قلباً به اسلام و دین و آیین محمد ایمان آورده باشند اما بدلیل شرایطی که پیرامون زندگی شان داشته و یا از خوف جان خود و عزیزانشان و ... (از باب تقیه) از اظهار آن امتناع کرده باشند.

موضوع قفل شده است