جمع بندی فرق نظریه کسب و جبرگرایی در کلام قدیم

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق نظریه کسب و جبرگرایی در کلام قدیم

سلام و درود

از کارشناس محترم درخواست دارم این مطلب را توضیح دهند:

قول سدید;987254 نوشت:

همچنین لازم به ذکر است که نظریه جبرگرایی و نظریه کسب دو نظریه متمایز از همدیگرند. اگرچه به باور متفکران شیعی، نظریه کسب نیز نهایتا به جبر می انجامد. بررسی این مدعا نیز نیازمند تایپیک دیگر است. اگر تمایل داشتید، در تایپیک دیگر این مبحث را دنبال بفرمایید.

برام مهمه.
با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد قول سدید

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. جبرگرایی بدین معنا است که آدمی فاقد اختیار است و هیچ فعلی از افعال آدمی، اختیاری نمی باشد. اما در مقابل با جبرگرایی، اختیارگرایی است که برای آدمی اختیار را در نظر می گیرد بدین بیان که حداقل برخی از افعال آدمی اختیاری هستند.

2. جبرگرایی اقسام مختلفی دارد: جبرگرایی علمی؛ جبرگرایی فلسفی؛ جبرگرایی عرفانی؛ جبرگرایی کلامی و غیره. در واقع، هر نظام عقیدتی که اختیار را از آدمی منتفی می داند، جبرگرا است. نهایتا برخی مستند به مبانی و آرای علمی به چنین عقیده ای سوق یافته اند و به همین جهت، آنها را جبرگرای علمی می نامیم و برخی مستند به مبانی و آرای فلسفی و ...

3. جبرگرایی کلامی مستند به مبانی الهیاتی است؛ یعنی برخی از متکلمان با استناد به اوصاف الهی، آدمی را فاقد فعل اختیاری معرفی کردند. از آن جایی که خداوند توحید در فاعلیت دارد، برخی از متکلمان به این نتیجه سوق یافتند که قبول فاعلیت انسان، در تقابل با توحید است؛ پس آدمی اصلا فاعلیت ندارد تا بحث شود که فاعلیتش اختیاری است. از این منظر، خداوند فاعل تمامی افعال است و اگر احیانا انسان را فاعل می نامیم، از باب مجاز و تسامح است نه حقیقت و واقعیت. در ادامه، به سه گروه از جبرگرایان کلامی (جهمیه و ضراریه و نجاریه) اشاره می کنیم و نهایتا به نظریه کسب می پردازیم و نشان می دهیم که اگرچه این دو دیدگاه تشابهاتی دارند اما با این حال، میان این دو دیدگاه تفاوت هایی وجود دارد که مانع از اینهمان دانستن این دو می شود.

جَهمیِّه:
به باور جهمیه، اگر انسان و خداوند در صفات خالقیت و فاعلیت و قادریت، اشتراک داشته باشند، نتیجه اش تشبیه خالق به مخلوق است که به تصریح عقل و نقل، باطل است. بنابراین، فقط خداوند خالق و قادر و فاعل است و انسان هیچ قدرت و فعلی ندارد: «همانا انسان قادر بر چیزی نیست و به استطاعت متصف نمی‌شود و همانا در افعالش مجبور است؛ نه قدرتی دارد و نه اراده و اختیاری. این خداوند است که افعال را در آدمی خلق می‌کند همانطور که افعال طبیعی را در جمادات خلق می‌کند؛ و در نتیجه، افعال مجازا به انسان نسبت داده می‌شود همانطور که مجازا به جمادات نسبت داده می‌شود و گفته می‌شود که درخت میوه داد در حالی که خداوند میوه دادن را در درخت خلق نمود. (1).

پی نوشت:
1. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، صص97-98؛ و همچنین رک: رازی، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، 1413 ق، صص69-70 .

نجّاریِّه:
به باور نجاریه، خداوند خالق افعال آدمی است؛ خواه فعل خیر باشد خواه فعل شر؛ خواه حسن و پسندیده باشد خواه قبیح و ناپسند. اما نجاریه قدرت حادثی را برای آدمی در نظر می‌گیرند که به همین جهت، آنها را به نظریه کسب اشعری نزدیک می کند بدین بیان که انسان نیز همچون خداوند قادر است ولی قدرتش حادث است و قدیم نمی باشد. به همین جهت، قادر دانستن انسان مستلزم اشتراک و تشبیه خالق به مخلوق نمی شود(1).

پی نوشت:
1. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، ص100.

ضراریِّه:
به باور ضراریه، فاعل حقیقی افعال انسانی، خداوند است اما با این حال، انسان را کاسب افعال می دانند و به همین جهت، به نظریه کسب نزدیک می شوند.(1)
البته ابوالحسن اشعری در تقریر دیدگاه ضراریه می نویسد که آنها یک فعل را دارای دو فاعل حقیقی می دانند. فاعلی که فعل را خلق می‌کند و فاعلی که فعل را کسب می‌کند. وجه اختلاف ضراریه و نجاریه در اموری از این قبیل است که به باور ضراریه، استطاعتی که خداوند در آدمی ایجاد می‌کند تا عامل اکتساب فعل ایجاد شده از سوی خداوند باشد، هم قبل از فعل است و هم حین فعل؛ اما به باور نجاریه فقط حین فعل است.(2)

پی نوشت:
1. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، صص102-103.
2. الاشعری، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين‏، 1400ق، صص281-283.

نظریه کسب:
اشعری از موسسان نظریه کسب است. وی در تقریر دیدگاه نظریه از تمایز وجدانی فعلی که از روی عجز صورت می گیرد و فعلی که از روی قدرت صورت می گیرد، استفاده می کند. مثلا لرزش دست بیمار از روی قدرت نیست و به همین جهت، بیمار نمی تواند مانع از انجامش بشود؛ در حالی که عبور و مرور من به مسجد از روی قدرت است؛ یعنی می توانم روزی مسجد بروم یا نروم. البته اشعری تصریح می کند که هر دو فعل مخلوق خداوند هستند؛ نهایتا فعل منتسب به بیمار از روی قدرت نیست اما فعل منتسب به من از روی قدرت حادث است؛ یعنی قدرتی که در من ایجاد شده است و قبلا نبوده است(برخلاف قدرت خداوند که قدیم است). بنابراین، من در فعل عبور و مرور به مسجد، کاسب آن فعل هستم بدون آن که فاعلش باشم. فاعل حقیقی خداوند است و بس. فعلی که از روی قدرت انجام می شود، دو حیثیت دارد: از آن جهت که خداوند خالقش است، ناشی از قدرت قدیم الهی است؛ اما از آن جهت که من کاسبش هستم، ناشی از قدرت حادث من است.(1)

پی نوشت:
1. الاشعری، اللمع في الرد على أهل الزيغ و البدع‏، صص72-74.

سلام علیکم

استاد مفهوم مورد نظر اشعری از کسب چیست ؟ آیا مقصودش کسی است که بر او افاضه فیض شده از فیض قدرت الهی و بقدرت او ولی با واسطه فعل را انجام میدهد ؟ یا منظورش قدرتی که ذاتی و یک امر نفسانی انسان است و مجزا از فعل الهی است پس حادث است

غزالی میگوید بین علت و معلولی مثل سوختن پنبه با آتش تصور ماست که آتش علت است حقیقت این است که خداوند علت آن است .

پس اگر چنین باشد کاسب هم اوست . راه رفتن در راه مسجد نیز توسط او انجام میشود و ما فقط فکر میکنیم فعلی از ما صادر شده در حالیکه در حقیقت فاعل اوست نظریه کسب نظر بر وهم است و اصالت جبر

با این توضیحات، روشن می شود که جبرگرایی کلامی به چه معناست و چه اقسامی دارد و با نظریه کسب چه تفاوت هایی دارد.

البته در پایان، لازم به ذکر است که متفکران اسلامی معتقدند که نظریه کسب نهایتا به جبرگرایی گرفتار می شود چرا که اگرچه طرفداران نظریه کسب (و یا گروه هایی مثل ضراریه و نجاریه) از تاثیر قدرت حادث انسانی در ایجاد فعل سخن می گویند تا بدین وسیله برای انسان نیز نقشی در فعل در نظر بگیرند؛ اما نهایتا باید به این نکته نیز توجه کنند که این قدرت، در ایجاد فعل یا تاثیر دارد یا ندارد؛ اگر تاثیری ندارد همان جبرگرایی محض است و اگر دارد پس خود آدمی به اذن الهی، حقیقتا فاعل است.(1)

بگذریم از این که اگر آدمی فاعل نباشد و اختیاری نداشته باشد، شریعت و ارسال رسولان لغو می شود و تکلیفی به انسان تعلق نمی گیرد، در حالی که می دانیم خداوند انسان را مکلف به احکام کرده است و برای بیان شریعت رسولانی را به سوی مردم مبعوث کرده است(2): ««فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»(3) پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد.

پی نوشت ها:
1. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص97؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج2، ص127.
2. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص196.
3. کهف/110.

فاتح;987559 نوشت:
سلام علیکم

استاد مفهوم مورد نظر اشعری از کسب چیست ؟ آیا مقصودش کسی است که بر او افاضه فیض شده از فیض قدرت الهی و بقدرت او ولی با واسطه فعل را انجام میدهد ؟ یا منظورش قدرتی که ذاتی و یک امر نفسانی انسان است و مجزا از فعل الهی است پس حادث است

غزالی میگوید بین علت و معلولی مثل سوختن پنبه با آتش تصور ماست که آتش علت است حقیقت این است که خداوند علت آن است .

پس اگر چنین باشد کاسب هم اوست . راه رفتن در راه مسجد نیز توسط او انجام میشود و ما فقط فکر میکنیم فعلی از ما صادر شده در حالیکه در حقیقت فاعل اوست نظریه کسب نظر بر وهم است و اصالت جبر

سلام و عرض ادب.

تا جایی که بنده مطالعه کرده ام، ظاهرا نظریه کسب مرادش این است که خداوند توحید در خالقیت و فاعلیت دارد و تمامی امور مخلوق او هستند. اگر فعلی به من نسبت داده می شود صرفا از این جهت است که این فعل که مخلوق خداوند است، به خاطر قدرت حادثی که در من هست، ایجاد شده است.

اگر بخواهیم بنا بر اصطلاحات فلسفی سخن بگوییم، ظاهرا قدرت حادث من، صرفا علت اعدادی و زمینه ساز برای ایجاد فعل از سوی علت حقیقی آن (یعنی قدرت قدیم خداوند) است.

البته اگر قرار باشد که توحید در خالقیت را بپذیریم، قدرت حادث من نیز از سوی خداوند ایجاد شده است. در این صورت، خداوند قدرتی در من ایجاد کرده که این قدرت، زمینه ای شده تا خداوند خودش فعلی را نیز ایجاد کند. در این صورت، اگر فعل به من نسبت می یابد، از این جهت است که خداوند این دو را متقارن و ملازم با هم در من ایجاد کرده است.

سلام و عرض ادب

هر چه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست

با توجه به این آیه می شه این طور گفت که عامل خیرات خداست و عامل شر مخلوقات

و چون در نهایت همه چیز در دید الهی خیر محسوب میشه پس عامل اصلی خداست و انسان فقط واسطه محسوب می شه

شروحیل;987581 نوشت:
سلام و عرض ادب

هر چه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست

با توجه به این آیه می شه این طور گفت که عامل خیرات خداست و عامل شر مخلوقات

و چون در نهایت همه چیز در دید الهی خیر محسوب میشه پس عامل اصلی خداست و انسان فقط واسطه محسوب می شه

سلام علیکم

اشعری قائل به حسن و قبح افعال نیست .

قول سدید;987571 نوشت:

سلام و عرض ادب.

تا جایی که بنده مطالعه کرده ام، ظاهرا نظریه کسب مرادش این است که خداوند توحید در خالقیت و فاعلیت دارد و تمامی امور مخلوق او هستند. اگر فعلی به من نسبت داده می شود صرفا از این جهت است که این فعل که مخلوق خداوند است، به خاطر قدرت حادثی که در من هست، ایجاد شده است.

اگر بخواهیم بنا بر اصطلاحات فلسفی سخن بگوییم، ظاهرا قدرت حادث من، صرفا علت اعدادی و زمینه ساز برای ایجاد فعل از سوی علت حقیقی آن (یعنی قدرت قدیم خداوند) است.

البته اگر قرار باشد که توحید در خالقیت را بپذیریم، قدرت حادث من نیز از سوی خداوند ایجاد شده است. در این صورت، خداوند قدرتی در من ایجاد کرده که این قدرت، زمینه ای شده تا خداوند خودش فعلی را نیز ایجاد کند. در این صورت، اگر فعل به من نسبت می یابد، از این جهت است که خداوند این دو را متقارن و ملازم با هم در من ایجاد کرده است.

استاد علت معد هم علت است حال با یک واسطه که اینجا فعل الهی است اگر این طور باشد پس حادث به فعل الهی تعلق میگیرد .

فاتح;987694 نوشت:
استاد علت معد هم علت است حال با یک واسطه که اینجا فعل الهی است اگر این طور باشد پس حادث به فعل الهی تعلق میگیرد .

سلام و عرض ادب و تشکر از مشارکت شما

دقیقا متوجه منظور شما نشدم اما نکاتی را تقدیم میکنم. امیدوارم نکاتم دور از منظور شما نباشد.

درباره علت معدّ گفتنی است که علت معدّ هم علت است؛ اما علت ایجادی و فاعلی نیست. فلاسفه علت را به دو قسم حقیقی و غیرحقیقی تقسیم می کنند و علت معد را علت حقیقی به حساب نمی آورند. علت معدّ مترادف است با زمینه ساز بودن چیزی برای چیزی بدون ایجادگری. مثلا سمّ مُجازی که به درخت داده می شود یکی از علل معده برای تولید میوه است اما روشن است که سم میوه را ایجاد نمی کند.

اما درباره حادث گفتنی است که به دیدگاه اشاعره تمامی حوادث مخلوق خداوند هستند و هیچ موجودی غیر از خدا، علت فاعلی برای خلق حوادث نیست. به همین جهت، عرض کردم که از این منظر، قدرت حادث که علت معده برای ایجاد فعل است، مخلوق خداوند است؛ چنانچه که خود فعل نیز مخلوق خداوند است چرا که هر دوی آنها حادث هستند و به علت فاعلی نیازمندند.

شروحیل;987581 نوشت:
سلام و عرض ادب

هر چه از انواع نیکویی به تو رسد از جانب خداست و هر بدی رسد از خودِ توست

با توجه به این آیه می شه این طور گفت که عامل خیرات خداست و عامل شر مخلوقات

و چون در نهایت همه چیز در دید الهی خیر محسوب میشه پس عامل اصلی خداست و انسان فقط واسطه محسوب می شه

فاتح;987694 نوشت:
اشعری قائل به حسن و قبح افعال نیست .

فعلا درباره این آیه بحث نمی کنم چون به نظرم بررسی مفاد این آیه نیازمند تایپیک مستقلی است نه از این جهت که این آیه با بحث مرتبط نیست بلکه از این جهت که بررسی آن نیازمند طرح آرای مختلف است و میدانم که ما را از تایپیک فعلی دور می سازد. به هر حال، از جناب شروحیل بابت اشاره به این آیه متشکرم.

اما درباره نظر جناب فاتح فقط به یک نکته تکمیلی اشاره کنم که اشاعره قائل به حسن و قبح ذاتی عقلی نیستند و در عوض، از حسن و قبح الهی شرعی دفاع می کنند.
به نظر آنها، افعال به خودی خود (ذاتا)، حسن و قبح ندارند و به همین جهت، عقل نیز حسن و قبحی را در آنها کشف نمی کند.
به نظر آنها اگر فعلی حسن و قبح دارد، از این جهت است که خداوند آن را حَسَن یا قبیح قرار داده است. از نظر آنها تنها راه احراز اراده الهی نیز شریعت و متون دینی است.

قول سدید;987764 نوشت:

سلام و عرض ادب و تشکر از مشارکت شما

دقیقا متوجه منظور شما نشدم اما نکاتی را تقدیم میکنم. امیدوارم نکاتم دور از منظور شما نباشد.

درباره علت معدّ گفتنی است که علت معدّ هم علت است؛ اما علت ایجادی و فاعلی نیست. فلاسفه علت را به دو قسم حقیقی و غیرحقیقی تقسیم می کنند و علت معد را علت حقیقی به حساب نمی آورند. علت معدّ مترادف است با زمینه ساز بودن چیزی برای چیزی بدون ایجادگری. مثلا سمّ مُجازی که به درخت داده می شود یکی از علل معده برای تولید میوه است اما روشن است که سم میوه را ایجاد نمی کند.

اما درباره حادث گفتنی است که به دیدگاه اشاعره تمامی حوادث مخلوق خداوند هستند و هیچ موجودی غیر از خدا، علت فاعلی برای خلق حوادث نیست. به همین جهت، عرض کردم که از این منظر، قدرت حادث که علت معده برای ایجاد فعل است، مخلوق خداوند است؛ چنانچه که خود فعل نیز مخلوق خداوند است چرا که هر دوی آنها حادث هستند و به علت فاعلی نیازمندند.

سلام علیکم

مثل کودکی که تنها جسم و پا دارد (علت معد ) و پدری او را از زمین بلند میکند و پاهایش را تکان میدهد ( علت فاعلی ) با این توصیف علت معد چیزی را کسب نمیکند علت معده فقط محل جاری شدن قدرت و اراده الهی است و آن را در حد یک ابزار یک وجود رابط منفعل .

پس تفاوت بین کسب با جبر محض در کجاست . در این وصف فقط یک واسطه با مفهومی گنگ بلحاظ کلامی اضافه شده که مبحث جبر بمغالطه کشیده شود ..

فاتح;987773 نوشت:
تفاوتی بین مفهوم کسب با جبر محض وجود ندارد .

نسبتا با شما موافقم. به لحاظ تاریخی، نظریه جبرگرایی از سوی کسانی مطرح شد که مقدم بر ابوالحسن اشعری بودند. دغذغه اصلی آنها حفظ توحید بود. ابوالحسن اشعری نیز همچون جبرگرایان مستند به توحید در فاعلیت، فاعلیت آدمی را نفی می کند. از این جهت، فرقی با جبرگرایان ندارد.

نهایتا وی متوجه شد که جبرگرایی محض با آیات قرآن سازگاری ندارد و تکلیف و مسئولیت دینی و ثواب و عقاب را منتفی می سازد. وی کوشید تا راه میانه ای را پیدا کند که با آیات قرآن سازگاری بیشتری داشته باشد. به همین جهت، از واژه قرآنی کسب استفاده کرد که بیش از 30 بار در آیا قرآنی به آن اشاره شده است از جمله در آیه 286 سوره مبارکه بقره: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ».

اشعری، برای تبیین نحوه کسب افعال از سوی انسان، از مولفه قدرت حادث استفاده کرد. حتی وی در آثارش مکررا کوشید تا نشان بدهد که اساسا جهمیه و ضراریه و نجاریه نیز طرفدار جبرگرایی محض نبودند بلکه آنها نیز همان نظریه کسب را مطرح کرده اند؛ یعنی اگرچه افعال را مخلوق خداوند می دانند ولی برای قدرت انسان نیز تاثیری در نظر می گیرند و آن را زمینه ساز خلق فعل از سوی خداوند می دانند.

البته همانطور که عرض شد، نظریه کسب نیز همچون جبرگرایی مخدوش است.

قول سدید;987775 نوشت:
حتی وی در آثارش مکررا کوشید تا نشان بدهد که اساسا جهمیه و ضراریه و نجاریه نیز طرفدار جبرگرایی محض نبودند بلکه آنها نیز همان نظریه کسب را مطرح کرده اند؛ یعنی اگرچه افعال را مخلوق خداوند می دانند ولی برای قدرت انسان نیز تاثیری در نظر می گیرند و آن را زمینه ساز خلق فعل از سوی خداوند می دانند.

در این راستا، می توانید به این منبع مراجعه بفرمایید:

الاشعری، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين‏، 1400ق، ص279-283.

قول سدید;987775 نوشت:
نهایتا وی متوجه شد که جبرگرایی محض با آیات قرآن سازگاری ندارد

سلام استاد
بسیار ممنونم از نکات جالبی که نوشتید.
برخی از آیه های قرآن ظاهرا از جبر سخن گفتند.
شاید اشاعره و جبرگرایان به همین آیات نگاه می کردند.
مثلا یکی از آیاتی که همیشه برام مساله بوده اینه یضل من یشاء یهدی من یشاء.
هدایت و ضلالت ما به اراده خدا بستگی داره نه اراده ما!
بنابراین، خیلی هم دور از قران نیست کسی به جبر برسه.

ایرانمهر;988120 نوشت:
سلام استاد
بسیار ممنونم از نکات جالبی که نوشتید.
برخی از آیه های قرآن ظاهرا از جبر سخن گفتند.
شاید اشاعره و جبرگرایان به همین آیات نگاه می کردند.
مثلا یکی از آیاتی که همیشه برام مساله بوده اینه یضل من یشاء یهدی من یشاء.
هدایت و ضلالت ما به اراده خدا بستگی داره نه اراده ما!
بنابراین، خیلی هم دور از قران نیست کسی به جبر برسه.

سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما

در برخی از آیات قرآنی مطالبی وجود دارد که در وهله نخست جبرگرایی را تقویت می‌کند؛ مثلا در آیاتی از قرآن، به این نکته اشاره شده است که هدایت و ضلالت از سوی خداوند است و خدا هر که را بخواهد هدایت نموده و هر که را بخواهد گمراه می‌سازد: «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»(فاطر: 8؛ مدثر: 31) «خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‌سازد و هر كس را بخواهد هدايت می‌كند».

این آیات -دستِ کم در وهله نخست- گویای جبرگرایی هستند. اما آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با جبرگرایی مخالفند و معنای آیات سابق را نیز توضیح می‌دهند. مثلا اگرچه خداوند در آیات متعددی -از جمله فاطر: 8 و مدثر: 31- می‌فرماید «يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاء»؛ اما در آیات دیگر به این نکته توجه می‌دهد که این هدایت و ضلالت بی‌قاعده نیست و در واقع، عذابی الهی برای کسانی است که با سوءاختیار خود از مسیر حق و هدایت منحرف شده‌اند؛ به همین جهت، در آیات دیگر بیان شده است که این ضلالت الهی برای فاسقان و ظالمان و مسرفان است یعنی برای کسانی است که بواسطه بدرفتاری خود به ظلم و فساد و اسراف پرداخته‌اند و از هدایت اولیه الهی -که همانا پیام فطرت و عقل و الهامات است- چشمپوشی کرده اند، و در نتیجه، خداوند آنها را از هدایت ثانویه خود -که همانا پیام انبیاءاست- نیز محروم می‌سازد.

برای نمونه به این آیات بنگرید:
«وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ»(بقره: 26)
«وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ»(ابراهیم: 27)
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» (غافر: 34)
«كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرينَ»(غافر: 74).

در همین راستا، علامه طباطبائی در ذیل تفسیر آیه دوم سوره مبارکه بقره «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» به همین نکته اشاره می‌کند و میان هدایت و ضلالت اولیه و ثانویه فرق می‌نهد: قرآن مایه هدایت ثانوی است برای کسانی که مبتنی بر ندای فطرت، به صورت اختیاری، هدایت اولیه را پیشه کرده‌اند. اما کسانی که به ضلالت اولیه مبتلا شده‌اند و ندای فطرت را نادیده می‌گیرند و تعقل نمی‌ورزند و خود را به تجاهل می‌زنند و عناد پیشه می‌کنند، از این هدایت ثانویه محروم می‌شوند و خداوند نیز قلب آنها را قفل می‌کند و بر ضلالت آنها می‌افزاید.(طباطبائی، المیزان، 1374ش، ج1، صص69-71)

با این توضیحات، می‌توان تفسیر منسجمی از مجموعه آیات الهی عرضه کنیم: پس آدمی مختار است و باید متناسب با ندای فطرت زندگی کند تا در مواجهه با هدایت ثانوی پذیرای آن شده و خداوند به او این اجازه و اذن را بدهد که از هدایت ثانوی نیز برخوردار گردد. اگر کسی هدایت اولیه را پذیرا نشود، خداوند هدایت ثانویه را نیز از او دریغ می کند. پس ایمان و کفر نیز اولیه و ثانویه است. ایمان و کفر اولیه اختیاری است و ایمان و کفر ثانویه نیز جزای ایمان اولیه است که خداوند او را به شخص مومن یا کافر می دهد. با عنایت به این که ایمان و کفر اولیه اختیاری است و بر اساس آن، ایمان و کفر ثانویه عطا شده است، می توان ایمان و کفر ثانویه را نیز از این منظر اختیاری دانست.

پرسش:
فرق نظریه کسب اشاعره با نظریه جبرگرایان در چه چیزی است؟ آیا نظریه کسب اشاعره، نوعی جبرگرایی نیست؟ آیا فرقی میان این دو هست؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. جبرگرایی بدین معنا است که آدمی فاقد اختیار است و هیچ فعلی از افعال آدمی، اختیاری نمی باشد. اما در مقابل با جبرگرایی، اختیارگرایی است که برای آدمی اختیار را در نظر می گیرد بدین بیان که حداقل برخی از افعال آدمی اختیاری هستند.

2. جبرگرایی اقسام مختلفی دارد: جبرگرایی علمی؛ جبرگرایی فلسفی؛ جبرگرایی عرفانی؛ جبرگرایی کلامی و غیره. در واقع، هر نظام عقیدتی که اختیار را از آدمی منتفی می داند، جبرگرا است. نهایتا برخی مستند به مبانی و آرای علمی به چنین عقیده ای سوق یافته اند و به همین جهت، آنها را جبرگرای علمی می نامیم و برخی مستند به مبانی و آرای فلسفی و ...

3. جبرگرایی کلامی مستند به مبانی الهیاتی است؛ یعنی برخی از متکلمان با استناد به اوصاف الهی، آدمی را فاقد فعل اختیاری معرفی کردند. از آن جایی که خداوند توحید در فاعلیت دارد، برخی از متکلمان به این نتیجه سوق یافتند که قبول فاعلیت انسان، در تقابل با توحید است؛ پس آدمی اصلا فاعلیت ندارد تا بحث شود که فاعلیتش اختیاری است. از این منظر، خداوند فاعل تمامی افعال است و اگر احیانا انسان را فاعل می نامیم، از باب مجاز و تسامح است نه حقیقت و واقعیت. در ادامه، به سه گروه از جبرگرایان کلامی (جهمیه و ضراریه و نجاریه) اشاره می کنیم و نهایتا به نظریه کسب می پردازیم و نشان می دهیم که اگرچه این دو دیدگاه تشابهاتی دارند اما با این حال، میان این دو دیدگاه تفاوت هایی وجود دارد که مانع از اینهمان دانستن این دو می شود.

جَهمیِّه:
به باور جهمیه، اگر انسان و خداوند در صفات خالقیت و فاعلیت و قادریت، اشتراک داشته باشند، نتیجه اش تشبیه خالق به مخلوق است که به تصریح عقل و نقل، باطل است. بنابراین، فقط خداوند خالق و قادر و فاعل است و انسان هیچ قدرت و فعلی ندارد: «همانا انسان قادر بر چیزی نیست و به استطاعت متصف نمی‌شود و همانا در افعالش مجبور است؛ نه قدرتی دارد و نه اراده و اختیاری. این خداوند است که افعال را در آدمی خلق می‌کند همانطور که افعال طبیعی را در جمادات خلق می‌کند؛ و در نتیجه، افعال مجازا به انسان نسبت داده می‌شود همانطور که مجازا به جمادات نسبت داده می‌شود و گفته می‌شود که درخت میوه داد در حالی که خداوند میوه دادن را در درخت خلق نمود. (1).

نجّاریِّه:
به باور نجاریه، خداوند خالق افعال آدمی است؛ خواه فعل خیر باشد خواه فعل شر؛ خواه حسن و پسندیده باشد خواه قبیح و ناپسند. اما نجاریه قدرت حادثی را برای آدمی در نظر می‌گیرند که به همین جهت، آنها را به نظریه کسب اشعری نزدیک می کند بدین بیان که انسان نیز همچون خداوند قادر است ولی قدرتش حادث است و قدیم نمی باشد. به همین جهت، قادر دانستن انسان مستلزم اشتراک و تشبیه خالق به مخلوق نمی شود(2).

ضراریِّه:
به باور ضراریه، فاعل حقیقی افعال انسانی، خداوند است اما با این حال، انسان را کاسب افعال می دانند و به همین جهت، به نظریه کسب نزدیک می شوند.(3)
البته ابوالحسن اشعری در تقریر دیدگاه ضراریه می نویسد که آنها یک فعل را دارای دو فاعل حقیقی می دانند. فاعلی که فعل را خلق می‌کند و فاعلی که فعل را کسب می‌کند. وجه اختلاف ضراریه و نجاریه در اموری از این قبیل است که به باور ضراریه، استطاعتی که خداوند در آدمی ایجاد می‌کند تا عامل اکتساب فعل ایجاد شده از سوی خداوند باشد، هم قبل از فعل است و هم حین فعل؛ اما به باور نجاریه فقط حین فعل است.(4)

نظریه کسب:
اشعری از موسسان نظریه کسب است. وی در تقریر نظریه کسب از تمایز وجدانی فعلی که از روی عجز صورت می گیرد و فعلی که از روی قدرت صورت می گیرد، استفاده می کند. مثلا لرزش دست بیمار از روی قدرت نیست و به همین جهت، بیمار نمی تواند مانع از انجامش بشود؛ در حالی که عبور و مرور من به مسجد از روی قدرت است؛ یعنی می توانم روزی مسجد بروم یا نروم. البته اشعری تصریح می کند که هر دو فعل مخلوق خداوند هستند؛ نهایتا فعل منتسب به بیمار از روی قدرت نیست اما فعل منتسب به من از روی قدرت حادث است؛ یعنی قدرتی که در من ایجاد شده است و قبلا نبوده است(برخلاف قدرت خداوند که قدیم است). بنابراین، من در فعل عبور و مرور به مسجد، کاسب آن فعل هستم بدون آن که فاعلش باشم. فاعل حقیقی خداوند است و بس. فعلی که از روی قدرت انجام می شود، دو حیثیت دارد: از آن جهت که خداوند خالقش است، ناشی از قدرت قدیم الهی است؛ اما از آن جهت که من کاسبش هستم، ناشی از قدرت حادث من است.(5)

به دیگر سخن، نظریه کسب مرادش این است که خداوند توحید در خالقیت و فاعلیت دارد و تمامی امور مخلوق او هستند. اگر فعلی به من نسبت داده می شود صرفا از این جهت است که این فعل که مخلوق خداوند است، به خاطر قدرت حادثی که در من هست، ایجاد شده است.
اگر بخواهیم بنا بر اصطلاحات فلسفی سخن بگوییم، ظاهرا قدرت حادث من، صرفا علت اعدادی و زمینه ساز برای ایجاد فعل از سوی علت حقیقی آن (یعنی قدرت قدیم خداوند) است.
البته اگر قرار باشد که توحید در خالقیت را بپذیریم، قدرت حادث من نیز از سوی خداوند ایجاد شده است. در این صورت، خداوند قدرتی در من ایجاد کرده که این قدرت، زمینه ای شده تا خداوند خودش فعلی را نیز ایجاد کند. در این صورت، اگر فعل به من نسبت می یابد، از این جهت است که خداوند این دو را متقارن و ملازم با هم در من ایجاد کرده است.

نتیجه:
با این توضیحات، روشن می شود که جبرگرایی کلامی به چه معناست و چه اقسامی دارد و با نظریه کسب چه تفاوت هایی دارد.

البته در پایان، لازم به ذکر است که متفکران اسلامی معتقدند که نظریه کسب نهایتا به جبرگرایی گرفتار می شود چرا که اگرچه طرفداران نظریه کسب (و یا گروه هایی مثل ضراریه و نجاریه) از تاثیر قدرت حادث انسانی در ایجاد فعل سخن می گویند تا بدین وسیله برای انسان نیز نقشی در فعل در نظر بگیرند؛ اما نهایتا باید به این نکته نیز توجه کنند که این قدرت، در ایجاد فعل یا تاثیر دارد یا ندارد؛ اگر تاثیری ندارد همان جبرگرایی محض است و اگر دارد پس خود آدمی به اذن الهی، حقیقتا فاعل است.(6)

بگذریم از این که اگر آدمی فاعل نباشد و اختیاری نداشته باشد، شریعت و ارسال رسولان لغو می شود و تکلیفی به انسان تعلق نمی گیرد، در حالی که می دانیم خداوند انسان را مکلف به احکام کرده است و برای بیان شریعت رسولانی را به سوی مردم مبعوث کرده است(7): ««فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»(8) پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد.

پی نوشت ها:
1. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، صص97-98؛ و همچنین رک: رازی، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، 1413 ق، صص69-70 .
2. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، ص100.
3. شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، صص102-103.
4. الاشعری، مقالات الإسلاميين و اختلاف المصلين‏، 1400ق، صص281-283.
5. الاشعری، اللمع في الرد على أهل الزيغ و البدع‏، صص72-74.
6. شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص97؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج2، ص127.
7. سبحانی، محاضرات فی الالهیات، صص196.
8. کهف/110.

موضوع قفل شده است