جمع بندی محدثین و سلاطین

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
محدثین و سلاطین

با سلام و عرض ادب

آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟

به طور مثال تعریف و تمجید از فتحعلی شاه توسط نراقی در معراج السعادة :

.... خدیو زمان ، قبله سلاطین جهان ، .... بانی مبانی دین ! مروج شریعت سید المرسلین ! .... مظهر ان الله یامر بالعدل والاحسان ! و....

و تعاریف مجلسی از سلاطین خونریز و غارتگر و پدر و پسر و زن و مادر کش صفوی ... در زاد المعاد :

... سید سلاطین ، شیرازه اوراق ملت و دین ! ، چشم و چراغ دودمان مرتضوی ! موسس قواعد ملت و دین ! ، مروج شریعت آبای طاهرین !!!!

و ...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد کافی

شروحیل;986915 نوشت:
با سلام و عرض ادب

آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟

به طور مثال تعریف و تمجید از فتحعلی شاه توسط نراقی در معراج السعادة :

.... خدیو زمان ، قبله سلاطین جهان ، .... بانی مبانی دین ! مروج شریعت سید المرسلین ! .... مظهر ان الله یامر بالعدل والاحسان ! و....

و تعاریف مجلسی از سلاطین خونریز و غارتگر و پدر و پسر و زن و مادر کش صفوی ... در زاد المعاد :

... سید سلاطین ، شیرازه اوراق ملت و دین ! ، چشم و چراغ دودمان مرتضوی ! موسس قواعد ملت و دین ! ، مروج شریعت آبای طاهرین !!!!

و ...

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
این نوع تعاریف و حتی همکاری با سلاطین، به معنای قبول داشتن و تایید کارهای انان نیست، بلکه در جهت یک مصلحت عالی و بالاتر می باشد. مانند پاسداری از کیان اسلام و نگهداشت خیر و مصلحت امت اسلامی و کیان تشیّع و نشر معارف دینی.
مانند: وارد شدن علی بن یقطین، به اذن و اجازه امام کاظم (علیه السلام) در دستگاه خلافت هارون الرشید، که وقتى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد از حال خود به جهت ابتلاء به مجالست و مصاحبت و وزارت هارون الرشيد، حضرت فرمود: «يا عَلِىُّ! اِنَّ للّهِ تَعالى اَوْلِياء مَعَ اَوْلياء الظَّلَمَةِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اَوْلِيائِه وَاَنْتَ مِنْهُمْ يا عَلِىُّ [1] از براى خداوند تعالى اوليائى است با اولياء ظلمه تا دفع كند به واسطه ايشان ظلم و اذيت را از اولياء خود، تو از ايشانى اى على»
در همین زمینه حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) می فرماید:
«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده ‏اند به یک سلاطین و این سلاطین را وادار کرده ‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏ کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می ‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ ها روابط داشته ‏اند و می‏ رفتند سراغ این‏ ها، همراهی شان می‏ کردند، خیال کنند که اینها مانده ‏اند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ ها نبوده در کار، آن‏ ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده ‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.» [2]
به عنوان نمونه
مورخان نوشته اند: در مراسم تاج گذاری شاه سلطان حسین صفوی [3] علامه مجلسی با دست خود شمشیر سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاج گذاری را نیز انشا نمود . شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواسته ای دارند تا آنهارا برآورده سازد . علامه مجلسی سه خواسته را عنوان کرد: نخست، منع شراب; دوم، منع جنگ طایفه ها و سوم، منع دستجات کبوتربازی . شاه خواسته های ایشان را پذیرفت و بی درنگ فرمان لازم را صادر کرد. [4]

در مورد خواسته دوم و سوم، باید اوضاع اجتماعی آن روز اصفهان و دیگر شهرهای ایران ملاحظه شود; چراکه در آن عهد اشخاصی در پی ارتکاب این اعمال موجب اذیت و آزار شهروندان می گشتند . جنگ طایفه ها هم که بنیان گذار آن شاه عباس اول بود، پیامدهای ناگواری از قبیل کشته و زخمی شدن عده ای بی گناه را به دنبال می داشت، این دو مساله از مسائل و مشکلات اجتماعی آن دوران محسوب می شد، به گونه ای که رفع این منکرات جز با فرمانهای حکومتی امکان پذیر نبود.
موفق باشید.


__________________
پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 72، ص 342، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
2. امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، ص 240، موسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
3.لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه دکتر دولت شاهی، ص 44 و سید عبدالحسین خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 541 .

4. لارنس لکهارت، و حسن طارمی، علامه مجلسی، ص 97.


مرحوم نراقی نیز علی رغم آن که حکومت قاجار را مشروع نمی دانستهف اما به دلایل و مصالحی به آن نزدیک شده و گاه گاهی هم از آن هواداری کرده است.
به نظر می رسد سببها و علتهای بسیاری سبب شده که مرحوم نراقی برخلاف نامشروع دانستن حکومت قاجار به آن نزدیک شود که به گونه گذرا به پاره ای از مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

الف. پدید آمدن آرامش نسبی در کشور: با روی کار آمدن فتح علی شاه قاجار و تلاش وی در فرو خواباندن آشوبها و درگیریها و… آرامش نسبی در کشور پدید آمد و برای همه گروه ها بویژه گروه های فکری. عرصه های امن و آرامی تا بتوانند به تلاشهای فکری و علمی بپردازند و عالمان دینی که افول باورهای دینی آنان را می آزرد مجال یافتند تا به سازمان دهی نیروها و تلاشهای دینی روی آورند و از این راه باورهای دینی را رشد دهند و از رکود و ایستایی به در آورند و دوباره احیا کنند.
در این حال و روز وعرصه ها در پهنه های پدید آمده و در این برهه که حکومت و در رأس آن شاه خود را پای بند به دین تشیّع و علاقه مند به علما و فقهای می نمایاند و مشی و رفتار دینداران را پیشه خود ساخته به خیر و صلاح جامعه اسلامی نبود که علمای دین بویژه نراقی که از نفوذ و جایگاه بالایی برخوردار بود به مخالفت با دستگاه برخیزند و اگر هم رویارو می شدند و به مخالفت برمی خاستند ره به جایی نمی بردند و بر دامنه هرج و مرج می افزودند و این مجال به دست آمده را هم از دست می دادند.

از این روی سیاست اصلاح و همکاری را پیش گرفتند. تا جایی که توان داشتند تذکرها نصیحتها اندرزها و پندها و گاه خشم کردنها به اصلاح نابهنجاریها پرداختند و در آن جاهایی که به صلاح مسلمانان و سود اسلام بود به همکاری با حکومت همت گماردند و از این راه اسلام و شیعه را در این سرزمین پایدار ساختند و مسلمانان را از گزند بیگانگان و هرج و مرج طلبان داخلی نگهداشتند.
این حرکت و خیزش البته آسان نبود و از هر کسی بر نمی آمد باید کسی به این کار دامن می زد که از پشتوانه علمی و مردمی بالایی برخوردار باشد که حکومت به او احساس نیاز کند و خواسته های او را بر آورد و به اصلاح امور تن در دهد و گرنه یعنی اگر عالم برخورداری از دانش بالا در بین مردم پایگاه نداشته باشد نمی تواند آن گونه که باید نقش آفرین باشد و حکومت را به اصلاح امور وادارد و یا اگر از نفوذ برخوردار باشد و به دقایق دانش دین و دانش روز آشنایی نداشته باز هم نمی تواند کارآیی داشته باشد و از قدرت و تواناییهای حکومت در راه خیر و صلاح مردم بهره کافی و وافی ببرد.

افزون بر اینها باید سیاستها را دقیق بشناسد تا در دامهای گوناگون دستگاه حکومت گرفتار نیاید و به نام دین و مردم از او استفاده نادرست نکنند و به سویی نکشانندش که به خیر و صلاح مسلمانان و به سود اسلام نباشد.
این گونه عالمان در دورانهای گوناگون تاریخ اسلام و تشیّع نقش آفرینی کرده و تمام داغ و دردها را به جان خریده و به حکومتهای زمان خویش نزدیک شده و از آبروی خویش مایه گذاشته اند تا گامی در راه صلاح و سداد بردارند به گفته امام خمینی: «ایثار کردند که به سلاطین نزدیک شدند.»
یعنی با این که از جایگاه والایی در دانش دین و معارف اسلامی و آگاهیهای بشری برخوردار بودند و شمعهای محفلهای مردمی بودند و مورد علاقه پیروان خود با این همه رنج نزدیک شدن به حکومتها را به جان خریدند تا از رنج و الم مردمان بکاهند و مذهب را از انزوا به در آورند و در جای جای این سرزمین مشعل آن را بر افروزند.

ب. سیاست دینی فتح علی شاه: در روزگار غربت دین و آوارگی و دربه دری و حرمان مردم دیندار فتح علی شاه خود را پای بند به دین و علاقه مند به تشیّع وانمود می کرد و به امور دینی خود را سخت دلبسته نشان می داد تا آن جا که پادشاهی خود را به نیابت ازمجتهدان می دانسته است:

(سلطنت ما به نیابت مجتهد عهد و ما را به سعادت ائمه های دین مهتدین سعی و جهد است.)

احترام به عالمان دین و دعوت بسیاری از آنان به پایتخت رونق دادن به مجلسها و محفلهای دینی ساخت و مرمت مسجدها و مدرسه های دینی و حرم و بارگاه امامان و امام زادگان و میدان دادن به علمای دین برای تلاشهای دینی و علمی و….

افزون بر اینها در نامه هایی که برای علما می نگاشت و یا در دیدارهایی که با آنان داشت مهم ترین هدف حکومت را گسترش و رواج مذهب تشیّع اعلام می کرد.
علاّمه نراقی نیز به علاقه مندی فتح علی شاه به علمای دین و رواج اسلام اشاره می کند:
(و کان له میل و رغبة الی العلم و العلماء و حصل به رواج فی احکام الشریعة)

او به علم و علمای دین علاقه و گرایش داشت و به همّت او احکام شریعت رواج یافت.
وقتی نراقی در فتح علی شاه این میل و گرایش را می بیند و به آن باور دارد طبیعی است که در آن برهه به حکومت نزدیک شود و از آن برای استوار سازی پایه های شریعت در جامعه و در بین مردم بهره برد.

ج. جنگ ایران و روس: روس ایران اسلام و تشیّع را تهدید می کرد. هدفهای روسیه که نیرومند ترین قدرت استعماری آن زمان بود برای نراقی به طور کامل و دقیق و همه سویه روشن بود.روسیه بر آن بود که با به چنگ گرفتن سرزمین ایران به آبهای گرم خلیخ فارس دریای عمان و منابع عظیم ثروت ایران دست یابد و زمام مردم ایران به دست گیرد.

بر همه روشن بود که چیرگی کافران بر ایران چه پیامدهای شومی برای مردم داشت و چه بر سر دین هویت و ناموس آنها می آمد.
از این روی نه تنها نراقی که همه عالمان دین به پشتیبانی از شاه قاجار برخاستند و همین پشتیبانیها سبب شدکه آنها نتوانستند به همه هدفهای شوم خود دست یابند و ایران با همه آسیبهایی که دید و بخشی از سرزمینهای مقدس خویش را از دست داد از انهدام و نابودی کلی در امان ماند و جان سالم به در برد.
این که نراقی در این برهه به کمک حکومت پرداخت، کاری بود خردمندانه و دقیق و برابر با معیارها و ترازهای اسلامی. و اگر چنین نمی کرد و به کمک حکومت بر نمی خاست و از کنار این واقعه بزرگ و سرنوشت ساز بی تفاوت می گذشت و در برابر تاخت و تازهای روسها هیچ واکنشی نشان نمی داد و از نفوذ کلمه خود استفاده نمی کرد و مردم را بر نمی انگیخت و آنان را در برابر دست اندازیهای روسها حساس و هشیار نگه نمی داشت امروزه همه حتی آنان که بر وی خرده می گیرند که چرا به حکومت نزدیک شده زبان به سرزنش وی می گشودند و او را در دادگاه تاریخ محکوم می کردند و او را از جمله کسانی می شمردند که به ملت پشت کرده و از کنار این فاجعه بزرگ انسانی بی تفاوت گذشته است.

از این روی در این برهه حساس نراقی نمی توانست رویاروی حکومت بایستد و او را در برابر دشمن که تمامی هویت و هستی ایران اسلامی را نشانه رفته بود و به چیزی کم تر از نابودی ایران و اسلام نمی اندیشید ضعیف کند و از کارایی بیندازد که کاری بود نابخردانه و خلاف معیارها و ترازهای اسلامی. پس ناگزیز بود با حکومت راه بیاید و تا می تواند حرکتی انجام ندهد که در این برهه حساس ناتوان شود و به زانو درآید و از چشم مردم بیفتد . بدین جهت در برخورد با حکومت به گونه ای وانمود می کرد که مردم احساس کنند فتح علی شاه فردی شایسته و برای ایران و شیعه مفید است.




ب. سیاست دینی فتح علی شاه: در روزگار غربت دین و آوارگی و دربه دری و حرمان مردم دیندار فتح علی شاه خود را پای بند به دین و علاقه مند به تشیّع وانمود می کرد و به امور دینی خود را سخت دلبسته نشان می داد تا آن جا که پادشاهی خود را به نیابت ازمجتهدان می دانسته است:

(سلطنت ما به نیابت مجتهد عهد و ما را به سعادت ائمه های دین مهتدین سعی و جهد است.)

احترام به عالمان دین و دعوت بسیاری از آنان به پایتخت رونق دادن به مجلسها و محفلهای دینی ساخت و مرمت مسجدها و مدرسه های دینی و حرم و بارگاه امامان و امام زادگان و میدان دادن به علمای دین برای تلاشهای دینی و علمی و….

افزون بر اینها در نامه هایی که برای علما می نگاشت و یا در دیدارهایی که با آنان داشت مهم ترین هدف حکومت را گسترش و رواج مذهب تشیّع اعلام می کرد.
علاّمه نراقی نیز به علاقه مندی فتح علی شاه به علمای دین و رواج اسلام اشاره می کند:
(و کان له میل و رغبة الی العلم و العلماء و حصل به رواج فی احکام الشریعة)

او به علم و علمای دین علاقه و گرایش داشت و به همّت او احکام شریعت رواج یافت.
وقتی نراقی در فتح علی شاه این میل و گرایش را می بیند و به آن باور دارد طبیعی است که در آن برهه به حکومت نزدیک شود و از آن برای استوار سازی پایه های شریعت در جامعه و در بین مردم بهره برد. [1]
________________
پی نوشت:
1. برای اطلاع بیشتر ر. ک مجله حوزه، آذر و اسفند 1380، شماره 107 و 108.


شروحیل;986915 نوشت:
ا سلام و عرض ادب

آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟

به طور مثال تعریف و تمجید از فتحعلی شاه توسط نراقی در معراج السعادة :

.... خدیو زمان ، قبله سلاطین جهان ، .... بانی مبانی دین ! مروج شریعت سید المرسلین ! .... مظهر ان الله یامر بالعدل والاحسان ! و....

و تعاریف مجلسی از سلاطین خونریز و غارتگر و پدر و پسر و زن و مادر کش صفوی ... در زاد المعاد :

... سید سلاطین ، شیرازه اوراق ملت و دین ! ، چشم و چراغ دودمان مرتضوی ! موسس قواعد ملت و دین ! ، مروج شریعت آبای طاهرین !!!!

و ...


با سلام خدمت همه دوستان
نکته جالبی که در این تعاریف هست دروغگویی آشکار هست و همه میدانیم دروغ از گناهان کبیره هست
مثلا فتحعلی شاه آیا مروج شریعت سید المرسلین هست؟؟؟؟؟ یا بانی مبانی دین!!!

بار ها شده برخی از روحانیون افراطی مخالف فلسفه و عرفان اسلامی برجسته ترین افراد تاریخ ایران از جمله حافظ را تکفیر و به خاطر بکار بردن عباراتی مانند شراب و ... محکوم کرده اند
و مردم را حواله دادن به امثال مجلسی ها خوب هست این چاپلوسی ها و تعریف و تمجید ها و دروغ ها را ببیند و جو زده نشوند

کافی;987074 نوشت:
وارد شدن علی بن یقطین، به اذن و اجازه امام کاظم (علیه السلام) در دستگاه خلافت هارون الرشید، که وقتى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد از حال خود به جهت ابتلاء به مجالست و مصاحبت و وزارت هارون الرشيد، حضرت فرمود: «يا عَلِىُّ! اِنَّ للّهِ تَعالى اَوْلِياء مَعَ اَوْلياء الظَّلَمَةِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اَوْلِيائِه وَاَنْتَ مِنْهُمْ يا عَلِىُّ [1] از براى خداوند تعالى اوليائى است با اولياء ظلمه تا دفع كند به واسطه ايشان ظلم و اذيت را از اولياء خود، تو از ايشانى اى على»
در همین زمینه حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) می فرماید:

استاد عزیز دقت بفرمایید:
خود اهل بیت که در دستگاه ظلم نمیرفتند( به عنوان الگوی تمام مراجع و علما)
افرادی هم که میفرستادند به این سبک علمایی که در بالا اسمشان آمده چاپلوسی و دروغگویی نمیکردند.

بنده همیشه با علمای اخباری مشکل داشتم و این افراد رو در نهایت افراط میبینم نمونه اونها هم همین جناب مجلسی هست که دارید میبینید چه سخنانی رو گفته

کافی;987074 نوشت:
مورخان نوشته اند: در مراسم تاج گذاری شاه سلطان حسین صفوی [3] علامه مجلسی با دست خود شمشیر سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاج گذاری را نیز انشا نمود . شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواسته ای دارند تا آنهارا برآورده سازد . علامه مجلسی سه خواسته را عنوان کرد: نخست، منع شراب; دوم، منع جنگ طایفه ها و سوم، منع دستجات کبوتربازی . شاه خواسته های ایشان را پذیرفت و بی درنگ فرمان لازم را صادر کرد. [4]

این عمل شرکت در مراسم تاجگذاری اشکالی نداره ولی اون سخنان محل اشکاله جدای اینکه ستایش فقط مخصوص حضرت حق تعالی هستش
آیه اول سوره حمد الحمد الله... تمام حمد برای خداست

با سپاس و پوزش از استارتر تاپیک به علت دخالت در بحث@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;987096 نوشت:

استاد عزیز دقت بفرمایید:
خود اهل بیت که در دستگاه ظلم نمیرفتند( به عنوان الگوی تمام مراجع و علما)
افرادی هم که میفرستادند به این سبک علمایی که در بالا اسمشان آمده چاپلوسی و دروغگویی نمیکردند.

بنده همیشه با علمای اخباری مشکل داشتم و این افراد رو در نهایت افراط میبینم نمونه اونها هم همین جناب مجلسی هست که دارید میبینید چه سخنانی رو گفته

این عمل شرکت در مراسم تاجگذاری اشکالی نداره ولی اون سخنان محل اشکاله جدای اینکه ستایش فقط مخصوص حضرت حق تعالی هستش
آیه اول سوره حمد الحمد الله... تمام حمد برای خداست

با سپاس و پوزش از استارتر تاپیک به علت دخالت در بحث@};-@};-@};-


باسمه تعالی
الف: ما عرض نکردیم که اهل بیت (علیهم السلام) به دستگاه ظلمه می رفتند، بلکه بحث اذن امام، جهت همکاری به برخی افراد به جهت مصالح بالاتر بود.
ب: بزرگوار، شما نباید به راحتی نسبت دروغ و چاپلوسی به این بزرگان بدهید، خصوصا افرادی مانند مرحوم نراقی که خود یکی از اساتید اخلاق و نویسنده کتاب معروف اخلاق معراج السعادة است.
ما فرمایشات حضرت امام را آوردیم که شما به این راحتی قضاوت نکنید.
لطفا کمی با تامل و احتیاط بیشتری، نظر بدهید.

با سلام و عرض ادب و احترام

ممنون از استاد گرامی

آیا بهتر نبود این بزرگواران به جای تعریف و تمجید از سلاطین ، فقط به امر به معروف و نهی از منکر اکتفا می کردن؟؟؟؟

آیا همین تعریف و تمجید ها باعث عجب و غرور این سلاطین نمی شده ؟؟؟؟؟

کافی;987121 نوشت:
باسمه تعالی
الف: ما عرض نکردیم که اهل بیت (علیهم السلام) به دستگاه ظلمه می رفتند، بلکه بحث اذن امام، جهت همکاری به برخی افراد به جهت مصالح بالاتر بود.
ب: بزرگوار، شما نباید به راحتی نسبت دروغ و چاپلوسی به این بزرگان بدهید، خصوصا افرادی مانند مرحوم نراقی که خود یکی از اساتید اخلاق و نویسنده کتاب معروف اخلاق معراج السعادة است.
ما فرمایشات حضرت امام را آوردیم که شما به این راحتی قضاوت نکنید.
لطفا کمی با تامل و احتیاط بیشتری، نظر بدهید.

سلام مجدد خدمت استاد عزیز
ببینید بنده حرف خطایی نزدم
مثلا جناب نراقی گفتند قبله سلاطین جهان به فتحعلی شاه
خوب یا این سخن ایشون خلاف واقع هست که میشه دروغ یا خلاف واقع نیست پس حقیقتو گفتن
واضح هست که دروغ هست
بعد مشخصه که قبله سلاطین گفتن به یک پادشاه مصداق چاپلوسیه
بنده عرض کردم اهل بیت هیچ وقت همچین عبارت هایی ندارن و فکر نمیکنم جایی به کسی اجازه داده باشن اینطوری از یک سلطان ظالم تعریف کنه
در مورد استاد اخلاق بودن ایشون هم بحث مشخصه ما وظیفه داریم دینمونو از معصوم بگیریم و استاد اخلاق همه اهل بیت هستن با وجود اهل بیت به ایشون هیچ نیازی نیست(باور کنید)
باز برای سایر عبارات هم همینطوره
اگر حرف بنده خلاف واقع هست بفرمایید آیا اهل بیت استاد اخلاق نیستن؟ آیا اهل بیت گفتن به این شکل خاص از ظالمین تعریف بشه؟ آیا سخن خلاف واقع گفتن دروغ نیست؟
سپاس@};-@};-@};-

شروحیل;987137 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

ممنون از استاد گرامی

آیا بهتر نبود این بزرگواران به جای تعریف و تمجید از سلاطین ، فقط به امر به معروف و نهی از منکر اکتفا می کردن؟؟؟؟

آیا همین تعریف و تمجید ها باعث عجب و غرور این سلاطین نمی شده ؟؟؟؟؟

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
اتفاقا چنانچه توضیح دادیم ، هدف اصلی آنها امر به معروف و نهی از منکر بود. حال در این میان، تعریفات چندگانه ای داشتند، تا بتوانند در خلال این تعاریف، سلاطین را در حدی مدیریت کنند، و خدمات خود را نسبت به معارف دینی و نشر احکام تحقق ببخشند.

کافی;987176 نوشت:
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
اتفاقا چنانچه توضیح دادیم ، هدف اصلی آنها امر به معروف و نهی از منکر بود. حال در این میان، تعریفات چندگانه ای داشتند، تا بتوانند در خلال این تعاریف، سلاطین را در حدی مدیریت کنند، و خدمات خود را نسبت به معارف دینی و نشر احکام تحقق ببخشند.

سلام و عرض ادب

چرا ائمه و شاگردان ایشان چنین تعریف و تمجید هایی از سلاطین نمی کردند؟

جوجه اردک زشت;987155 نوشت:
سلام مجدد خدمت استاد عزیز
ببینید بنده حرف خطایی نزدم
مثلا جناب نراقی گفتند قبله سلاطین جهان به فتحعلی شاه
خوب یا این سخن ایشون خلاف واقع هست که میشه دروغ یا خلاف واقع نیست پس حقیقتو گفتن
واضح هست که دروغ هست
بعد مشخصه که قبله سلاطین گفتن به یک پادشاه مصداق چاپلوسیه
بنده عرض کردم اهل بیت هیچ وقت همچین عبارت هایی ندارن و فکر نمیکنم جایی به کسی اجازه داده باشن اینطوری از یک سلطان ظالم تعریف کنه
در مورد استاد اخلاق بودن ایشون هم بحث مشخصه ما وظیفه داریم دینمونو از معصوم بگیریم و استاد اخلاق همه اهل بیت هستن با وجود اهل بیت به ایشون هیچ نیازی نیست(باور کنید)
باز برای سایر عبارات هم همینطوره
اگر حرف بنده خلاف واقع هست بفرمایید آیا اهل بیت استاد اخلاق نیستن؟ آیا اهل بیت گفتن به این شکل خاص از ظالمین تعریف بشه؟ آیا سخن خلاف واقع گفتن دروغ نیست؟
سپاس@};-@};-@};-


باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
بزرگوار! قطعا کسی که معصوم نباشد، در معرض خطا و لغزش است.
منتها بحث این جاست که ما در مورد یک انسان عادی بحث نمی کنیم، و این بزرگان پدر جد این حرف ها هستند، و لذا واقف به این امور بودند. لذا جهت اطلاع شما باید عرض شود
از مواردی که از موضوع دروغ استثنا شده و به عنوان کار حرام محسوب نمی‌شود، مبالغه و اغراق است و همچنین انواع مجازگویی و استعاره و تشبیه‌ها، که قصد حقیقت‌گویی در آن نباشد، جایز است.
موفق باشید.

شروحیل;987177 نوشت:
سلام و عرض ادب

چرا ائمه و شاگردان ایشان چنین تعریف و تمجید هایی از سلاطین نمی کردند؟


باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
این تعاریف که هدف اصلی و بالذات نبود، بلکه در صورتی مجاز بود (آن هم به عنوان مبالغه که دروغ هم نیست) که بتوان در گرو آن، خدماتی نسبت به اسلام انجام داد. وقتی روشن باشد که با این تعاریف، هیچ خدمتی نمی توان انجام داد، از انجام آن صرف نظر می شود.
موفق باشید.

قطعا از نگاه جناب نراقی به هیچ روی حکومت فتح علی شاه قاجار مشروع نبوده، زیرا بر اساس مبانی پذیرفته شده تشیّع و نیز برابر دیدگاه ولایت فقیه که خود وی از پای بندان به آن و احیاءگر آن بوده، در روزگار غیبت فقیهان باید عهده دار حکومت باشند.
حال باید دید جناب نراقی در برابر شاه قاجار چگونه رفتاری داشته؟ آیا رفتار او به رفتار درباریان مانند بوده و از همان سنخ رفتار بوده ؟ یا خیر رفتار او به رفتار عالمان دارای رسالت والا و بزرگ مانند بوده و او در پی هدفی والا و بالا بوده است؟
اگر به تاریخ سری بزنید، مشاهده خواهید کرد این پشتیبانی بی قید و شرط و همیشه و همه گاه نبوده بلکه به شرطی همراهی می کرده که حکومت در جهتی که او می خواسته یعنی نشر معارف دینی و خدمت به تشیع و اسلام، گام بردارد و حرکت کند که در این صورت او را باید از جمله عالمان صاحب رسالت والا دانست.

کافی;987178 نوشت:

باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
بزرگوار! قطعا کسی که معصوم نباشد، در معرض خطا و لغزش است.
منتها بحث این جاست که ما در مورد یک انسان عادی بحث نمی کنیم، و این بزرگان پدر جد این حرف ها هستند، و لذا واقف به این امور بودند. لذا جهت اطلاع شما باید عرض شود
از مواردی که از موضوع دروغ استثنا شده و به عنوان کار حرام محسوب نمی‌شود، مبالغه و اغراق است و همچنین انواع مجازگویی و استعاره و تشبیه‌ها، که قصد حقیقت‌گویی در آن نباشد، جایز است.
موفق باشید.

با سلام و عرض ادب

آیا نمونه ای از این دست در مورد ائمه یا شاگردان ایشان با سند صحیح در تاریخ هست؟

در مورد چنین پادشاهانی !

باورمندی ترکمانان به مهدویت و تطبیق آخر زمان (رویمر، 1385: 443)
با وضع موجود،
جایگاه اسماعیل در مقام مهدی موعود
(عالم­آرای صفوی، 1350: 46؛ جهانگشای خاقان، 1364: ۱۴۷ تا 150)
را ارتقا بخشید؛
به حدی که نه تنها سجده و ستایش وی،
به­ عنوان تجلی ارادۀ الهی به­ شمار می‌رفت
(سفرنامه­های ونیزیان، 1349: 308؛ خنجی اصفهانی، 1382: 27۲ و 27۴)
که قزلباشان مخالفان مرشد خود را با ولع می‌خوردند !!!
(قزوینی، 1367: 5؛ خطائی، 1357: 167).

نکته جالب این است که بر خلاف سکوت امامان و شاگردان ایشان در برابر خلفا
و عدم توهین به انها برای حفظ وحدت
این محدثین سب و لعن خلفا و حتی تهمت زدن به اون ها در جامعه رو عادی می دونستن !
و به سلاطین برای ایجاد اختاف بین شیعه و سنی کمک می کردن

به رغم اعطای امتیازات اجرایی، به علمایی همچون کرکی (افندی اصفهانی، 1389: ج3/ 447). در چنین وضعی، نظریۀ حکومتی فقها به تأیید دیدگاه‌های ولایت سلطان چرخید و عمده آثار موجود از این دوران، برآنند تا ضمن انتساب صفویان به ائمه اطهار و تجلّیِ گونه‌ای از امامت در شاه‌اسماعیل، مشروعیّت سلاطین را به محوری‌ترین مبانی تشیّع پیوند زنند. ازاین‌رو محقق کرکی به هنگام توسعه ارضی شاه به بغداد، درسال 909ق/1504م، با دریافت مبالغی در نجف استقرار یافت

شروحیل;987887 نوشت:
با سلام و عرض ادب

آیا نمونه ای از این دست در مورد ائمه یا شاگردان ایشان با سند صحیح در تاریخ هست؟

در مورد چنین پادشاهانی !

باورمندی ترکمانان به مهدویت و تطبیق آخر زمان (رویمر، 1385: 443)
با وضع موجود،
جایگاه اسماعیل در مقام مهدی موعود
(عالم­آرای صفوی، 1350: 46؛ جهانگشای خاقان، 1364: ۱۴۷ تا 150)
را ارتقا بخشید؛
به حدی که نه تنها سجده و ستایش وی،
به­ عنوان تجلی ارادۀ الهی به­ شمار می‌رفت
(سفرنامه­های ونیزیان، 1349: 308؛ خنجی اصفهانی، 1382: 27۲ و 27۴)
که قزلباشان مخالفان مرشد خود را با ولع می‌خوردند !!!
(قزوینی، 1367: 5؛ خطائی، 1357: 167).

نکته جالب این است که بر خلاف سکوت امامان و شاگردان ایشان در برابر خلفا
و عدم توهین به انها برای حفظ وحدت
این محدثین سب و لعن خلفا و حتی تهمت زدن به اون ها در جامعه رو عادی می دونستن !
و به سلاطین برای ایجاد اختاف بین شیعه و سنی کمک می کردن


باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
اولا: وقتی که شرایط زمانی متفاوت است، قطعا عملکردها هم طبیعی است که متفاوت باشد. والا اگر طبق مبانی شما بخواهیم قضاوت کنیم، پس باید پرسید چرا امام حسین (علیه السلام) بر عیله حکومت وقت، قیام می کنند و بعد از سید الشهداء (علیه السلام) قیامی از ناحیه اهل بیت (علیهم السلام) صورت نمی گیرد؟
روشن است که شرایط زمانی را باید در نظر گرفت و نباید اوضاع زمانی اهل بیت (علیهم السلام) را با سایر ازمنه یکسان دانست.
ثانیا: اگر به تاریخ و مبانی فقهی این بزرگان مراجعه کنید تصدیق خواهید کرد که آنها اصل حکومت این نوع سلاطین را قبول نداشتند و آن را غاصبانه می دانستند، و این نوع تعاریف را نمی توان دلیل بر قبولی عملکرد سلاطین دانست، بلکه مباحث دیگری دخیل بود که قبلا به آن اشاره شد.
ثالثا: اینکه مرقوم فرمودید، «محدثین سب و لعن خلفا و حتی تهمت زدن به اون ها در جامعه رو عادی می دونستن ! و به سلاطین برای ایجاد اختاف بین شیعه و سنی کمک می کردن»
اگر چه از موضوع تاپیک خارج است، ولی مباحث علمی می طلبد که از کلی گویی پرهیز کنید و مشخصا عنوان نمایید منظورتان کدام یک از محدثین است؟ و این مطلب شما دقیقا بر اثر چه مستند صحیح و قابل اعتمادی می باشد؟
موفق باشید.

کافی;987178 نوشت:
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
بزرگوار! قطعا کسی که معصوم نباشد، در معرض خطا و لغزش است.
منتها بحث این جاست که ما در مورد یک انسان عادی بحث نمی کنیم، و این بزرگان پدر جد این حرف ها هستند، و لذا واقف به این امور بودند. لذا جهت اطلاع شما باید عرض شود
از مواردی که از موضوع دروغ استثنا شده و به عنوان کار حرام محسوب نمی‌شود، مبالغه و اغراق است و همچنین انواع مجازگویی و استعاره و تشبیه‌ها، که قصد حقیقت‌گویی در آن نباشد، جایز است.
موفق باشید.

درود
استاد گرامی بنده اهل جدل نیستم فقط سوالی در ذهنم هست
ببینید میشود در یک دستگاه ستم وارد شد به نیت خدمت به خلق(با دلایل منطقی مثل امکان تاثیر و ...) اما این تملق ها و عبارات رو هم بکار نبرد
ببینید کار از اغراق و مبالغه گذشته: فردی که یک جنایت کار هست و معلوم نیست چند نفر روگردن زده در عمرش مظهر ان الله یامر بالعدل والاحسان نامیدن مبالغه نیست رسما چاپلوسیه
فرمودید این ها پدر جد مسائل اخلاق و ... هستند به نظر من خیر اینها پدر جد این چیز ها به ما معرفی شدند در حالی که نیستن. در واقعا سخن شما(با تقوا بودن امثال مجلسی ها) با واقعیت موجود نمی خواند
بنده در مورد مرحوم نراقی سخنی دیگه نمیگم به هر حال از متن پیداست ولی امثال مجلسی ها ید طولایی گویا در تکفیر فلاسفه و عرفا داشتن
یکی از روش هایی که این افراد داشتن همین بوده که چهار خط از یک کتاب فلان فیلسوف رو بطور نقطیع شده می آوردند و بعد شروع می کردند به تکفیر
من هم به شیوه خودشان دارم برخورد میکنم آقای مجلسی(که گویا علامه بهشون میگن!!!!!!!) چه پاسخی دارن برای این چاپلوسی ها و دروغ ها :چشم چراغ دودمان مرتضوی!!!!!!و...
بازم سپاس
@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;988017 نوشت:
درود
استاد گرامی بنده اهل جدل نیستم فقط سوالی در ذهنم هست
ببینید میشود در یک دستگاه ستم وارد شد به نیت خدمت به خلق(با دلایل منطقی مثل امکان تاثیر و ...) اما این تملق ها و عبارات رو هم بکار نبرد
ببینید کار از اغراق و مبالغه گذشته: فردی که یک جنایت کار هست و معلوم نیست چند نفر روگردن زده در عمرش مظهر ان الله یامر بالعدل والاحسان نامیدن مبالغه نیست رسما چاپلوسیه
فرمودید این ها پدر جد مسائل اخلاق و ... هستند به نظر من خیر اینها پدر جد این چیز ها به ما معرفی شدند در حالی که نیستن. در واقعا سخن شما(با تقوا بودن امثال مجلسی ها) با واقعیت موجود نمی خواند
بنده در مورد مرحوم نراقی سخنی دیگه نمیگم به هر حال از متن پیداست ولی امثال مجلسی ها ید طولایی گویا در تکفیر فلاسفه و عرفا داشتن
یکی از روش هایی که این افراد داشتن همین بوده که چهار خط از یک کتاب فلان فیلسوف رو بطور نقطیع شده می آوردند و بعد شروع می کردند به تکفیر
من هم به شیوه خودشان دارم برخورد میکنم آقای مجلسی(که گویا علامه بهشون میگن!!!!!!!) چه پاسخی دارن برای این چاپلوسی ها و دروغ ها :چشم چراغ دودمان مرتضوی!!!!!!و...
بازم سپاس
@};-@};-@};-

باسمه تعالی
کاش کمی با عصای احتیاط قدم بر داریم و به راحتی نسبت عدم تقوا به بزرگان دین خود ندهیم. وقتی حداقل احتمالش را می دهیم، احتیاط ایجاب می کند در نسبت های خود دقت بیشتری کنیم.
مجددا به فرمایشات حضرت امام (رحمة الله علیه ) توجه کنید:

«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده ‏اند به یک سلاطین و این سلاطین را وادار کرده ‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏ کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می ‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ ها روابط داشته ‏اند و می‏ رفتند سراغ این‏ ها، همراهی شان می‏ کردند، خیال کنند که اینها مانده ‏اند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ ها نبوده در کار، آن‏ ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده ‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.» [1]
_____________________
پی نوشت:
1. امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، ص 240، موسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

کافی;988030 نوشت:
باسمه تعالی

«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق،

سلام

این بزرگواران در دربار کم خدم و اموال نگرفتن !

بنده موندم امثال آیت الله بهجت که به دربار وصل نشدن نتونستن دین اسلام رو ترویج کنن !!!!!!

به شخصه خدمات امثال ایشون رو بیشتر از خدمات درباریان سلاطین می دونم

شروحیل;988048 نوشت:
سلام

این بزرگواران در دربار کم خدم و اموال نگرفتن !

بنده موندم امثال آیت الله بهجت که به دربار وصل نشدن نتونستن دین اسلام رو ترویج کنن !!!!!!


باسمه تعالی
قبلا هم به شما تذکر دادم که خوب است در مباحث علمی، مطالب خود را به یک سند قابل اعتماد مستند کنید. نه اینکه صرفا ادعایی را مطرح کنید، و همچنان متاسفانه مجددا در مطالب خود دچار قیاس می شوید.

کافی;988030 نوشت:
اسمه تعالی
کاش کمی با عصای احتیاط قدم بر داریم و به راحتی نسبت عدم تقوا به بزرگان دین خود ندهیم. وقتی حداقل احتمالش را می دهیم، احتیاط ایجاب می کند در نسبت های خود دقت بیشتری کنیم.
مجددا به فرمایشات حضرت امام (رحمة الله علیه ) توجه کنید:
«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده ‏اند به یک سلاطین و این سلاطین را وادار کرده ‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏ کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می ‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ ها روابط داشته ‏اند و می‏ رفتند سراغ این‏ ها، همراهی شان می‏ کردند، خیال کنند که اینها مانده ‏اند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ ها نبوده در کار، آن‏ ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده ‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.» [1]
_____________________

فکر می کنم این یعنی پاسخی ندارید
موفق و پیروز باشید@};-@};-@};-

جوجه اردک زشت;988057 نوشت:
فکر می کنم این یعنی پاسخی ندارید
موفق و پیروز باشید@};-@};-@};-


باسمه تعالی
پاسخ را که مفصل بیان کردیم
آن کس که ز کوی آشنائیست/ داند که متاع ما کجائیست
شما هم موفق و پیروز باشید

سلام علیکم
.
بی انصافی هست بدون درک شرایط اون زمان بعضی از دوستان فتوا صادر می کنند که فلانی چیکار کرد!

اگر علامه مجلسی و مرحوم نراقی در ابتدای برخی کتاب ها عباراتی رو به کار بردند که زیاد با مزاق ما خوش نیست؛دلیل چاپلوسی و دنیا طلبی نیست که اگر اینطور بود باید در ابتدای تمام تالیفات این عزیزان از این عبارات استفاده می شد

مسلماََ از این عبارات هدف خاص و بالاتری رو دنبال می کردند که منفعت بیشتری برای شیعه داشته

شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات صفحه 120 می نویسد:

من مي‌گويم كه ياري كردن به ستمگران در راه حق و اجراي حدود الهي و به انجام رسانيدن آنچه برايشان واجب است، جايز است و گاهي واجب.

خب با این کلام شیخ مفید میشه اقدامات علامه مجلسی و ....رو بیشتر درک کرد همونطور که استاد اشاره کردند مثلاََ منع نوشیدن شراب!

شیخ مفید در ادامه این مطلب رو هم ذکر میکنه که:مدد كردن به ستمگران در ستمگري و تعدّي ممنوع است و با اختيار، پرداختن به آن روا نيست ( اوائل المقالات صفحه 120)

عبدالله نجاشی هم از اصحاب امام صادق علیه السلام هست که در دولت منصور دوانیقی به ولایت اهواز منصوب شد؛حالا چون منصور یک ستمگر هست از قبول این کار خودداری کنه؟

او در نامه ای به امام صادق علیه السلام می نویسد:من به ولایت اهواز مبتلا شدم و از آقا و مولای خود می خواهم حد و حدود من را مشخص نماید تا بفهمم با چه عملی به خدا نزدیک شوم و چگونه بیت المال را خرج کنم و به چه کسی اعتماد نمایم و چه کسی را اهل سرّ خود قرار دهم

پاسخ امام:خبر والی شدن تو بر اهواز مرا هم خوشحال کرد و هم ناراحت ، علت خوشحالی این است که شاید خداوند به وسیله تو به شیعیان عزت دهد و ضعف آنان را بر طرف نماید ... و اما ناراحتی ام به این دلیل است که مبادا نسبت به دوستان ما لغزشی مرتکب شوی که باعث شود بوی بهشت را هم نشنوی و.....الی آخر نامه

ثقةالاسلام کلینی در کتاب اصول کافی جلد 2 صفحه 152 (باب شاد کردن مومن) می نویسد:

از محمد بن جمهور، نقل کرده که شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد: در دفتر عبدالله نجاشی، حاکم اهواز و فارس، بر عهده من خراجی است و او از کسانی است که به فرمانبرداری از شما معتقد است؛ اگر صلاح بدانید برایش نامه ای بنویسید. حضرت مرقوم فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم سر اخاک یسرک الله» – برادرت را شاد کن تا خدا تو را شاد کند

همین که نام امام صادق (ع) به عبدالله نجاشی رسید، آن را بوسید و بر چشم گذاشت و گفت: حاجتت چیست؟ آن مرد گفت: در دیوان شما خراجی بر من است. نجاشی گفت: چه مقدار است؟ مرد گفت: ده هزار درهم. نجاشی دفتردارش را خواست و دستور داد از حساب شخصی خودش پرداخت شود؛ و بدین ترتیب بدهی آن مرد را از دفتر دیون خارج کرد، و برای سال بعد هم همان مقدار خراج را به نام خودش ثبت کرد، و آن گاه رو به مرد کرد و گفت: آیا تو را شاد کردم؟ مرد گفت: آری. سپس دستور داد تا به او مرکبی و کنیزی و غلامی و یک دست لباس دادند و در هر بار از او می پرسید که آیا تو را شاد کردم؟ و او در جواب می گفت: آری، قربانت. و هر چه او می گفت آری، نجاشی می افزود تا از عطا فراغت یافت، آن گاه گفت: فرش این اتاق را هم که، در لحظه دریافت نامه مولایم، زیر پایم بود بردار و ببر، و بعد از این هم، هر گاه نیازی داشتی پیش من آی.

چون آن مرد به خدمت امام صادق (ع) رسید و جریان را، چنان که واقع شده بود، گزارش داد، حضرت مسرور شد. مرد گفت: یا ابن رسول الله، گوییا نجاشی با این رفتارش، در مورد من، شما را نیز شادمان کرد؟ فرمود: آری به خدا، به یقین او، خدا و پیغمبرش را نیز شادمان کرد

حال کمال بی انصافی هست بدون درک شرایط زمان فتوا صادر کنیم ما هر چه داریم از همین عالمان دینی به ما رسیده از شیخ مفید؛شریف مرتضی؛فیض کاشانی و علامه مجلسی

اگر مطلب اخلاقی هم از امامان رسیده از طریق همین عالمان دینی بوده که نسل به نسل و سینه به سینه به ما رسیده

آیت الله بهجت رحمت الله علیه هم همین کتاب ها رو خونده!

باسمه تعالی
روشن است که تعریف کردن از حاکمی، موونه کمتری نسبت به کار کردن و عامل یک حاکم بودن می برد. اما در عین حال می بینیم در صدر اسلام، شاگردان خاص اهل بیت (علیهم السلام) برای حفظ اسلام، عامل حاکمی می باشند که طبق مبانی مذهب شیعه، آن حاکم بر حق نمی باشد.
کسی در حقانیت سلمان فارسی و عمار یاسر شکی ندارد.
همه ما عاشق این هستیم که وارد بهشت شویم. اما سلمان فارسی شخصیتی است که پیامبر گرمی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم )در شأن او فرمود:
«
إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَشْوَقُ‏ إِلَى سَلْمَانَ‏ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَعْشَقُ لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ لِلْجَنَّة [1] بهشت مشتاق تر است به سلمان از سلمان به بهشت، و بهشت عاشق تر است از سلمان به او نسبت به عشق سلمان به بهشت»

یا عمار که شهید جنگ صفین است ( پیامبر صلی الله علیه وآله) به وی فرمود:«ویح عمار، تقتله الفئة الباغیة، یدعوهم الی الجنة، ویدعونه الی النار»، وای رحمت بر عمار! گروه سرکش و نافرمان او را می کشند در حالیکه وی آنها را به سوی بهشت فرا می خواند و ایشان او را به سوی دوزخ دعوت می نمایند. »[2]

اما در عین حال می بینیم سلمان در دوران حکومت خلیفه دوم اهل تسنن، فرماندار مدائن و عمار فرماندار کوفه می باشند. همكاری این دو نفر و همچنین دیگر افراد وارسته با دستگاه خلافت، ناشی از این است که اصل حفظ اسلام، قابل صرف نظر كردن نبود، بنابراین، افراد یاد شده كه از پاك ترین یاران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بودند و دربارۀ آنان، ستایش های فراوانی رسیده است، به خاطر حفظ اصل اسلام، این منصبها را پذیرفتند، كه تا حد ممكن به وظیفه خود عمل كنند.
و منطق عقل و شرع این نوع همكاری را ایجاب كرد و با خود می گفتند: اكنون كه آن وضع ایده آل اسلامی و آن رهبری والای مورد نظر خدا و رسول تحقق نیافته، باید از طرق دیگر به اسلام خدمت كنند.
___________________
پی نوشت:
1. علامه مجلسی، یحارالانوار، ج22، ص 341.
2. ابن بطريق، يحيى بن حسن‏،
عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، ص324،جماعة المدرسين بقم، مؤسسة النشر الاسلامي‏، قم‏، 1407 ق‏

کافی;988231 نوشت:
باسمه تعالی

اما در عین حال می بینیم سلمان در دوران حکومت خلیفه دوم اهل تسنن، فرماندار مدائن و عمار فرماندار کوفه می باشند. همكاری این دو نفر و همچنین دیگر افراد وارسته با دستگاه خلافت، ناشی از این است که اصل حفظ اسلام، قابل صرف نظر كردن نبود، بنابراین، افراد یاد شده كه از پاك ترین یاران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بودند و دربارۀ آنان، ستایش های فراوانی رسیده است، به خاطر حفظ اصل اسلام، این منصبها را پذیرفتند، كه تا حد ممكن به وظیفه خود عمل كنند.
و منطق عقل و شرع این نوع همكاری را ایجاب كرد و با خود می گفتند: اكنون كه آن وضع ایده آل اسلامی و آن رهبری والای مورد نظر خدا و رسول تحقق نیافته، باید از طرق دیگر به اسلام خدمت كنند.

سلام و عرض ادب

واقعا عمر و ابوبکر قابل مقایسه با صفویه هستند!؟

شراب خواری تا حد مرگ

لواط

قتل و غارت مسلمانان بی گناه و غیر نظامیان به جرم شیعه نبودن

حیوان بازی

و...

اعمال این سلاطین بیشتر شبیه به اعمال یزید است تا عمر و ابوبکر

اگر امام یا شاگردی از امامان با یزید بیعت کرده و یا برای او کارکرده بفرمایید ....

شروحیل;988248 نوشت:
سلام و عرض ادب

واقعا عمر و ابوبکر قابل مقایسه با صفویه هستند!؟

شراب خواری تا حد مرگ

لواط

قتل و غارت مسلمانان بی گناه و غیر نظامیان به جرم شیعه نبودن

حیوان بازی

و...

اعمال این سلاطین بیشتر شبیه به اعمال یزید است تا عمر و ابوبکر

اگر امام یا شاگردی از امامان با یزید بیعت کرده و یا برای او کارکرده بفرمایید ....


باسمه تعالی
اتفاقا با توجه به شرايط نامناسب اخلاقي حاکم بر دربار صفوي و جامعه آن روز، مي توان گفت که علاّمه مجلسي از ابتداي تصدّي منصب شيخ الاسلامي در پي فرصتي بود تا دربار را مدیریت کند.
به عنوان نمونه ایشان در صدد بود که فرمان منع شراب را از شاه صفوي بگيرد، به گونه اي که اين فرمان حکومتي شامل خود شاه و درباريان وي نيز بشود. با وجود احتمال آلوده شدن شاه جديد به باده نوشي و لزوم پيش گيري از آن، اظهار چنين خواسته اي به منظور اجراي يکي از احکام الهي، ضروري مي نمود. اين زمان براي علامه ي مجلسي بهترين فرصتي بود تا خواسته ي خود را عملي سازد؛ بنابراين آن چه را که وظيفه ي ديني و مسئوليت سياسي وي اقتضاد مي کرد، انجام داد.[1]
بنابراین این بزرگان، افق وسیع تری را در نظر داشتند و نباید به راحتی در مورد آنان قضاوت نمود.
________________
1.لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه دکتر دولت شاهی، ص 46

کافی;988280 نوشت:
باسمه تعالی
اتفاقا با توجه به شرايط نامناسب اخلاقي حاکم بر دربار صفوي و جامعه آن روز، مي توان گفت که علاّمه مجلسي از ابتداي تصدّي منصب شيخ الاسلامي در پي فرصتي بود تا دربار را مدیریت کند.
به عنوان نمونه ایشان در صدد بود که فرمان منع شراب را از شاه صفوي بگيرد، به گونه اي که اين فرمان حکومتي شامل خود شاه و درباريان وي نيز بشود. با وجود احتمال آلوده شدن شاه جديد به باده نوشي و لزوم پيش گيري از آن، اظهار چنين خواسته اي به منظور اجراي يکي از احکام الهي، ضروري مي نمود. اين زمان براي علامه ي مجلسي بهترين فرصتي بود تا خواسته ي خود را عملي سازد؛ بنابراين آن چه را که وظيفه ي ديني و مسئوليت سياسي وي اقتضاد مي کرد، انجام داد.[1]
بنابراین این بزرگان، افق وسیع تری را در نظر داشتند و نباید به راحتی در مورد آنان قضاوت نمود.
________________
1.لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه دکتر دولت شاهی، ص 46

سلام و عرض ادب

این پست بنده در خصوص اعتراض به مقایسه صحابه با سلاطین شرابخوار و لواط کار و خونخواه جور بود

اگر قرار بر قیاس باشد باید ایشان را با یزید مقایسه کرد

و این را دانست

کسی مثل حسین(ع) با کسی مثل یزید بیعت نمی کند !!!!!!

درمورد توجیه امور بزرگانتان بنده سخن دیگری ندارم

در خانه اگر کس است
یک حرف بس است

ان شاء الله خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید

شروحیل;988281 نوشت:
سلام و عرض ادب

این پست بنده در خصوص اعتراض به مقایسه صحابه با سلاطین شرابخوار و لواط کار و خونخواه جور بود

اگر قرار بر قیاس باشد باید ایشان را با یزید مقایسه کرد

و این را دانست

کسی مثل حسین(ع) با کسی مثل یزید بیعت نمی کند !!!!!!

درمورد توجیه امور بزرگانتان بنده سخن دیگری ندارم

در خانه اگر کس است
یک حرف بس است

ان شاء الله خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید


باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
قابل توجه شما این که حضرتعالی قطعا جنایت کار بودن هارون الرشید، و منصور دوانیقی را قبول دارید که قاتل دو امام بودند و چه بر سر ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) آوردند و در دیوارهای بغداد از سادات در حالی که زنده بودند ، قرار می دادند و چه خون هایی از شیعیان ریختند که تاریخ خود گواه است.
اما در عین حال برای اهداف بالاتری، اشخاصی مانند علی بن یقطین و عبد الله نجاشی که از شاگردان و ارادتمندان اهل بیت (علیهم السام) هستند، در دربار آنان حضور دارند.
پس نمی توان به این راحتی قضاوت نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم

تعریف و تمجید و خوش زبانی و خوش خدمتی برای حاکمان و سلاطین ظلم و جور برای مصالح بالاتر ریشه در قرآن و احادیث و سیره ی عملی ائمه معصومین علیهم السلام هم دارد.
مثلا وقتی حضرت موسی علیه السلام می خواست به نزد فرعون برود خداوند به او سفارش کرد که با فرعون با نرمی صحبت کند. همینطور هم امام علی علیه السلام در نهج البلاغه از عمر تعریف و تمجید می کند یا در جای دیگری در وصیت به فرزندشان می گویند که در ظاهر با فاسقان همراهی کن ولی در دلت دشمن آنها باش. و یا امام حسن و امام حسین علیهما السلام که در زمان معاویه پشت سر مروان حکم نماز می خواندند. و یا در جای دیگری امام سجاد علیه السلام به یزید می فرماید که من نوکر تو هستم هر کاری دلت می خواهد با من انجام بده. و یا مثلا امام رضا علیه السلام که مامون را امیرالمومنین خطاب می کردند.
پس می بینیم که دروغگویی و چاپلوسی برخی از علمای شیعه برای حاکمانشان بر خلاف قرآن و روایات نیست. اگرچه واژه ی دروغگویی و چاپلوسی بیشتر بار منفی ندارد بهتر است آنها را به کار نبریم و دنبال عبارت بهتری برای جایگزین آنها بگردیم که علمای شیعه قبلا زحمت این کار را کشیده اند و اصطلاح تقیه را آورده اند . هرچند فرق چندانی از نظر معنایی ندارند البته عبارت چاپلوسی بیشتر زمانی به کار می رود که تعریف و تمجید برای اهداف دنیوی باشد.
در پناه خدا باشید.

شروحیل;988281 نوشت:
این پست بنده در خصوص اعتراض به مقایسه صحابه با سلاطین شرابخوار و لواط کار و خونخواه جور بود

اگر قرار بر قیاس باشد باید ایشان را با یزید مقایسه کرد

و این را دانست

کسی مثل حسین(ع) با کسی مثل یزید بیعت نمی کند !!!!!!


سلام علیکم
.
قیاس های جنابعالی صحیح نیست؛همین طور که گفتید اگر بنا بر قیاس باشد چرا امام حسن و معاویه رو قیاس نکردید که به صلح منتهی شد!

شرایط هر زمانی تصمیم درست رو مطالبه میکنه یه روز صلح و یک روز قیام

نقل قول:
همینطور هم امام علی علیه السلام در نهج البلاغه از عمر تعریف و تمجید می کند

امام علی علیه السلام در خطبه ای می فرماید: فلان !!!یه عده گفتند منظور از فلان عمر بن خطاب بوده!
که بعید هست؛اون کلمه فلان رو به هر آدم دیگه ای هم میشه نسبت داد!

سلام

نمیشه قضاوت کرد ما هم نمیخواهیم به کسی تهمت بزنیم
کلا اینجا دادگاه نیست و شاهدی هم وجود ندارد و متهمان نمیتوانند از خودشان دفاع کنند
و معلوم نیست چه انگیزه ای و چه دلایلی پیش خود داشتند...

اما ما میتوانیم بگوییم :
اگر ما جای آنها بودیم دست به چنین کاری نمیزدیم
و اصولا چنین مصلحت سنجی هایی اشتباه است
حالا ممکن است آنها قصدشان خیر بوده ولی از حیث مصداقی به نظر ما اشتباه کردند...

اما اگر بخواهیم عرفی داستان رو تحلیل کنیم
در روزگار ما چیزی داریم به نام تعارف
طرف میگه فدای تو، قربونت بشم...
و خیلی از این تعارفات و تمجیدهای بیخودی...
در اون روزگار هم از این دست تعارفات بوده..
مثلا به تذکره الاولیا مراجعه کنید ببینید چه طور تعریف میکنه...
در درگاه پادشاهان از این تعارفات و القاب بهره میبردند
لکن ظاهرا هر کس متناسب با منافع خودش القابی به پادشاه میداده...
شاعر به نحوی
فقیه به نحوی
درباری به نحوی
بازاری به نحوی
هر کس طوری تعریف میکرده که منافعش در نظر گرفته شود...
البته اینها رو باید مستند کرد و بنده حدسم را گفتم

خباء;988319 نوشت:
سلام

نمیشه قضاوت کرد ما هم نمیخواهیم به کسی تهمت بزنیم
کلا اینجا دادگاه نیست و شاهدی هم وجود ندارد و متهمان نمیتوانند از خودشان دفاع کنند
و معلوم نیست چه انگیزه ای و چه دلایلی پیش خود داشتند...

اما ما میتوانیم بگوییم :
اگر ما جای آنها بودیم دست به چنین کاری نمیزدیم
و اصولا چنین مصلحت سنجی هایی اشتباه است
حالا ممکن است آنها قصدشان خیر بوده ولی از حیث مصداقی به نظر ما اشتباه کردند...

اما اگر بخواهیم عرفی داستان رو تحلیل کنیم
در روزگار ما چیزی داریم به نام تعارف
طرف میگه فدای تو، قربونت بشم...
و خیلی از این تعارفات و تمجیدهای بیخودی...
در اون روزگار هم از این دست تعارفات بوده..
مثلا به تذکره الاولیا مراجعه کنید ببینید چه طور تعریف میکنه...
در درگاه پادشاهان از این تعارفات و القاب بهره میبردند
لکن ظاهرا هر کس متناسب با منافع خودش القابی به پادشاه میداده...
شاعر به نحوی
فقیه به نحوی
درباری به نحوی
بازاری به نحوی
هر کس طوری تعریف میکرده که منافعش در نظر گرفته شود...
البته اینها رو باید مستند کرد و بنده حدسم را گفتم

سلام و عرض ادب

قصد بنده از ابتدا هم قضاوت نبود

فقط می خواستم برای دوستان و عزیزان روشن بشه که نمی شه از این بزرگان تبعیت محض کرد !!!!

شروحیل;988321 نوشت:
سلام و عرض ادب

قصد بنده از ابتدا هم قضاوت نبود

فقط می خواستم برای دوستان و عزیزان روشن بشه که نمی شه از این بزرگان تبعیت محض کرد !!!!


باسمه تعالی
با عر ض سلام و خسته نباشید
این مطلب اظهر من الشمس است که از غیر معصوم نمی توان تبعیت محض داشت. و هر کسی که از درجه عصمت پایین بیاید در معرض لغزش است.
اما در عین حال باید در نسبت دادن های خود، دقت کنیم و جوانب بحث را در نظر بگیریم.

شروحیل;988321 نوشت:
سلام و عرض ادب

قصد بنده از ابتدا هم قضاوت نبود

فقط می خواستم برای دوستان و عزیزان روشن بشه که نمی شه از این بزرگان تبعیت محض کرد !!!!

سلام

به نظرم دو جور میشه به داستان نگاه کرد
یه وقت میگیم مجلسی قصدش خیر بوده یا نه؟ اهل چاپلوسی بوده یا نه ؟ دین ابزار بوده براش یا نه ؟

یه وقت میگیم ما نمیدونیم قصد مجلسی چی بود؟ ما میگیم این کار اشتباه بوده.... ممکنه قصدش خیر بوده ولی در کشف طریقه انجام وظیفه شرعی، اشتباه کرده..
ممکنه هم قصدش تیر نبوده و کلا آدم چاپلوسی بوده...

وقتی بخوام روی قصد و انگیزه مجلسی صحبت کنیم
کارشناسا میگن طرف شیعه بوده و فقیه بوده و کلی از خوبی هاش میگن تا بگن احتمال قوی در این هست که آدم خوبی بوده و اینجا در پیش سلطان حتما تصور کرده داره طبق وظیفه شرعی عمل میکنه...

شما هم میگی با هر حال افعال این علما حجیت شرعی نداره و ممکنه در تشخیص وظیفه اشتباه کنند و ما نباید این قدر اعمال اونها رو خوب جلوه بدیم ...

به نظرم میتونیم بگیم اونها سعی داشتند طبق وظیفه شرعی عمل کنند ... اما آیا واقعا درست تشخیص دادند؟
کارشناس ها ظاهرا با یک سری قرائن میگن آره
ولی ما میگیم خیر... این قرائن و حتی مصلحت های فرضی کافی نیست...
حتی الان در مباحث سیاسی بعضی ها میگن چرا مرگ زر آمریکا میگین؟ نمیشه یه کم تعریف و تمجید کنید؟ نمیشه دیپلماسی رو منعطف کرد؟ به هر حال کدخدا و سلطانی هست که داره دین و ایمان مردم رو میگیره با تهاجم فرهنگی و اقتصاد... ولی کشورهای اسلامی دیگه خیلی راحت تر هستند....
به هر حال هر کس منطقی داره واسه خودش و مصلحت سنجی هایی میکنه...

کافی;988322 نوشت:
باسمه تعالی
با عر ض سلام و خسته نباشید
این مطلب اظهر من الشمس است که از غیر معصوم نمی توان تبعیت محض داشت. و هر کسی که از درجه عصمت پایین بیاید در معرض لغزش است.
اما در عین حال باید در نسبت دادن های خود، دقت کنیم و جوانب بحث را در نظر بگیریم.

برادر گرامی این رو به طرقداران نظریه ولایت مطلق فقیه بگید !

بنده نسبت خاصی به کسی ندادم

با حرف من هم قضاوت خداوند تغییری نخواهد کرد

در ضمن بهتره اون روی سکه رو هم ببینیم

اگر فقاهت از سلطنت طرفداری نمی کرد ،

این سلطنت نمی تونست تا این حد بزرگ بشه و به اون جنایات دست بزنه

شروحیل;988324 نوشت:
برادر گرامی این رو به طرقداران نظریه ولایت مطلق فقیه بگید !

بنده نسبت خاصی به کسی ندادم

با حرف من هم قضاوت خداوند تغییری نخواهد کرد

در ضمن بهتره اون روی سکه رو هم ببینیم

اگر فقاهت از سلطنت طرفداری نمی کرد ،

این سلطنت نمی تونست تا این حد بزرگ بشه و به اون جنایات دست بزنه

باسمه تعالی
اتفاقا اصلا بحث طرفداری نیست. بلکه بحث ورود به امری است که در شریعت هم ریشه دارد( علی بن یقطین، عبد الله نجاشی و...) تا حکومت مدیریت شود و جلوی جنایات بزرگ تر گرفته شود.
ضمنا در رابطه با نسبت دادن خوب است نیم نگاهی به پست ۲۱ خود داشته باشید.

پرسش:
آیا تعریف از سلطان جائر صحیح است ؟ به طور مثال تعریف و تمجید از فتحعلی شاه توسط نراقی در معراج السعادة، و تعاریف مجلسی از سلاطین خونریز و غارتگرصفوی ... در زاد المعاد ؟
پاسخ:
الف: این نوع تعاریف و حتی همکاری با سلاطین، به معنای قبول داشتن و تایید کارهای انان نیست، بلکه در جهت یک مصلحت عالی و بالاتر می باشد. مانند پاسداری از کیان اسلام و نگهداشت خیر و مصلحت امت اسلامی و کیان تشیّع و نشر معارف دینی.
مانند: وارد شدن علی بن یقطین، به اذن و اجازه امام کاظم (علیه السلام) در دستگاه خلافت هارون الرشید، که وقتى به حضرت امام موسى عليه السلام شكايت كرد از حال خود به جهت ابتلاء به مجالست و مصاحبت و وزارت هارون الرشيد، حضرت فرمود: «يا عَلِىُّ! اِنَّ للّهِ تَعالى اَوْلِياء مَعَ اَوْلياء الظَّلَمَةِ لِيَدْفَعَ بِهِمْ عَنْ اَوْلِيائِه وَاَنْتَ مِنْهُمْ يا عَلِىُّ (1) از براى خداوند تعالى اوليائى است با اولياء ظلمه تا دفع كند به واسطه ايشان ظلم و اذيت را از اولياء خود، تو از ايشانى اى على»
در واقع روشن است که تعریف کردن از حاکمی، موونه کمتری نسبت به کار کردن و عامل یک حاکم بودن می برد. اما در عین حال می بینیم در صدر اسلام، شاگردان خاص اهل بیت (علیهم السلام) برای حفظ اسلام، عامل حاکمی می باشند که طبق مبانی مذهب شیعه، آن حاکم بر حق نمی باشد.
کسی در حقانیت سلمان فارسی و عمار یاسر شکی ندارد.
همه ما عاشق این هستیم که وارد بهشت شویم. اما سلمان فارسی شخصیتی است که پیامبر گرمی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم )در شأن او فرمود:
«إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَشْوَقُ‏ إِلَى سَلْمَانَ‏ مِنْ سَلْمَانَ إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ لَأَعْشَقُ لِسَلْمَانَ مِنْ سَلْمَانَ لِلْجَنَّة (2) بهشت مشتاق تر است به سلمان از سلمان به بهشت، و بهشت عاشق تر است از سلمان به او نسبت به عشق سلمان به بهشت»

یا عمار که شهید جنگ صفین است ( پیامبر صلی الله علیه وآله) به وی فرمود:
«ویح عمار، تقتله الفئة الباغیة، یدعوهم الی الجنة، ویدعونه الی النار»، وای رحمت بر عمار! گروه سرکش و نافرمان او را می کشند در حالیکه وی آنها را به سوی بهشت فرا می خواند و ایشان او را به سوی دوزخ دعوت می نمایند.»(3)

اما در عین حال می بینیم سلمان در دوران حکومت خلیفه دوم اهل تسنن، فرماندار مدائن و عمار فرماندار کوفه می باشند. همكاری این دو نفر و همچنین دیگر افراد وارسته با دستگاه خلافت، ناشی از این است که اصل حفظ اسلام، قابل صرف نظر كردن نبود، بنابراین، افراد یاد شده كه از پاك ترین یاران رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) بودند و دربارۀ آنان، ستایش های فراوانی رسیده است، به خاطر حفظ اصل اسلام، این منصبها را پذیرفتند، كه تا حد ممكن به وظیفه خود عمل كنند.
و منطق عقل و شرع این نوع همكاری را ایجاب كرد و با خود می گفتند: اكنون كه آن وضع ایده آل اسلامی و آن رهبری والای مورد نظر خدا و رسول تحقق نیافته، باید از طرق دیگر به اسلام خدمت كنند.
یا کسی در جنایت کار بودن هارون الرشید، و منصور دوانیقی، شکی ندارد که قاتل دو امام بودند و چه بر سر ذریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) آوردند و در دیوارهای بغداد از سادات در حالی که زنده بودند ، قرار می دادند و چه خون هایی از شیعیان ریختند که تاریخ خود گواه است.
اما در عین حال برای اهداف بالاتری، اشخاصی مانند علی بن یقطین و عبد الله نجاشی که از شاگردان و ارادتمندان اهل بیت (علیهم السام) هستند، در دربار آنان حضور دارند.
در همین زمینه حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) می فرماید:
«.می‏بینیم که یک طایفه از علما این ‏ها گذشت کرده ‏اند از یک مقاماتی و متصل شده ‏اند به یک سلاطین با این که می ‏دیدند مردم مخالف‌اند؛ لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، این‏ها متصل شده ‏اند به یک سلاطین و این سلاطین را وادار کرده ‏اند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و این‏ ها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما می‏ کنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش می ‏خورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با این‏ ها روابط داشته ‏اند و می‏ رفتند سراغ این‏ ها، همراهی شان می‏ کردند، خیال کنند که اینها مانده ‏اند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آن‏ها عنایتی بکنند. این حرف‏ ها نبوده در کار، آن‏ ها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کرده ‏اند برای این که مذهب را به وسیله آن‏ ها، به دست آن‏ها ترویج کنند.»(4)
به عنوان نمونه
مورخان نوشته اند: در مراسم تاج گذاری شاه سلطان حسین صفوی (5) علامه مجلسی با دست خود شمشیر سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاج گذاری را نیز انشا نمود . شاه صفوی در مقام سپاس از این اقدام علامه اظهار داشت: در عوض این خدمت چه خواسته ای دارند تا آنهارا برآورده سازد . علامه مجلسی سه خواسته را عنوان کرد: نخست، منع شراب; دوم، منع جنگ طایفه ها و سوم، منع دستجات کبوتربازی . شاه خواسته های ایشان را پذیرفت و بی درنگ فرمان لازم را صادر کرد.

در مورد خواسته دوم و سوم، باید اوضاع اجتماعی آن روز اصفهان و دیگر شهرهای ایران ملاحظه شود; چراکه در آن عهد اشخاصی در پی ارتکاب این اعمال موجب اذیت و آزار شهروندان می گشتند . جنگ طایفه ها هم که بنیان گذار آن شاه عباس اول بود، پیامدهای ناگواری از قبیل کشته و زخمی شدن عده ای بی گناه را به دنبال می داشت، این دو مساله از مسائل و مشکلات اجتماعی آن دوران محسوب می شد، به گونه ای که رفع این منکرات جز با فرمانهای حکومتی امکان پذیر نبود.
بنابراین مصالح مهم تری وجود داشت که ان بزرگان در نظر داشتند و برای آن اقدام می کردند.

پی نوشت:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 72، ص 342، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق.
2. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص 341، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
3. ابن بطريق، يحيى بن حسن‏، عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، ص324،جماعة المدرسين بقم، مؤسسة النشر الاسلامي‏، قم‏، 1407 ق‏
4. امام خمینی، صحیفه امام، ج 3، ص 240، موسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
5.لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفویه، ترجمه دکتر دولت شاهی، ص 44 و سید عبدالحسین خاتون آبادی، وقایع السنین و الاعوام، ص 541 .

موضوع قفل شده است