جمع بندی لطفا منو قانع کنید! (وسواس یا اسکیزوفرنی؟)

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لطفا منو قانع کنید! (وسواس یا اسکیزوفرنی؟)

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

بنده حدود ده سالی میشه که میگن وسواس و اسکیزوفرنی دارم ، ولی مشکل اینه که وسواس من دقیقا از روش دین استفاده میکنه و منو وسوسه میکنه !

یه مثال میزنم ببینید :

مثلا میگه : اگه حق کسی رو بخوری انرژی بدنت میره خب میگم این که حرف بدی نیست به نظر درست میاد ولی میاد بغلش یه قانون دیگه هم بهم تلقین میکنه که این یکی مورد قبول جامعه نیست !

در حالی که من هیچ جایی چنین چیزی ندیدم و نشنیدم ! وقتی ازش میپرسم چرا اینکارو بکنم میگه واسه آخرتت خوبه ! میگم آخه من که پیامبر نیستم از کجا میگی : میگه اینا دانش درونیه انسانه ! مثل همون چیزی که زنبور عسل میدونه چیکار بکنه ، یا بچه وقتی متولد میشه دنبال پستان مادر میگرده !

یعنی دائما انگار داخل ذهنم دارم با خودم بحث میکنم ، که آخه همچین چیزی منطقی هست یا نیست

پیش روانشناس هم میرم با من بحث نمیکنه ! روانپزشک هم فقط قرص مینویسه و قرص ها منو سست میکنن ! جالب اینه وقتی یه مدت به این افکار عمل نمیکنم دیگه به اون شدت قبل منو وسوسه نمیکنه

مثلا یکی از عجیب ترین عاداتی که پیدا کرده بودم اینا بود :

مثلا وقتی از جایی بلند میشدم ، یه دست میکشیدم اونجا که چیزی ازم باقی نمونه Fool یا موقع خواب میچرخیدم دور خودم حصار میکشیدم و پاکسازی میکردم محیط رو !

یا مثلا اعداد فرد رو به اعداد زوج ترجیح میده .

یا مثلا میگه بعضی ها ذهن بقیه رو میخونن و ممکنه کسی ذهنتو بخونه و دائما عذاب میکشم ، ولی جالبه نمیگه چیکار کنم ذهنمو نتونن بخونن

یه مشکلی که هست اینه که من نمیدونم این تلقین هایی که به من میشه از طرف کیه و دلیلشون چیه ! یعنی یقین ندارم از طرف شیطانه ! البته یه بار تلقین های خیلی بدی بهم کرد و باعث شد مرتکب یه اشتباه بزرگ بشم .

اینکه میگم وسواس طریق دین وارد میشه اینه که مثلا بهم میگه ، خب الان ضرر کردی آخرت سودشو میبینی !

یعنی هر بلایی سرم میاد بهم میگه آخرت سودش رو میبینی !

همون چیزهایی که دین بهم میگه این وسواس یا اسکیزوفرنی یا هر چی که هست بهم میگه منتها بعضی وقت ها خودمم احساس میکنم کارهای بدی میگه و دیگه بهش اعتماد نمیکنم !

عوض اینکه فقط کارهای خوب رو بگه گاهی کارهای بد رو میگه ولی من نمیتونم تشخیص بدم کدوم خوبه کدوم بد ! و مثلا بقیه میگن این کار بده !

میخواستم یه راهی نشونم بدید که بدونم آیا این افکار غلطه چون من دیگه عقلم به جایی قد نمیده !

گاهی بعضی افراد بهم اطمینان میدن که کسی نمیتونه ذهنمو بخونه و سایر کارها ولی خودم سر در نمیارم چطور اینقدر مطمئن هستن ! بعضی ها هم میگن اگه همچین چیزی بود ائمه به ما میگفتن ولی شاید یه علمی هستش که نمیخوان لو بدن !

در واقع اگه بتونین مرز بین واقعیت و خرافه رو به من بشناسونین خیلی خوب میشه !

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد امیـد

به من بیاموز;985312 نوشت:
با سلام و عرض ادب

بنده حدود ده سالی میشه که میگن وسواس و اسکیزوفرنی دارم ، ولی مشکل اینه که وسواس من دقیقا از روش دین استفاده میکنه و منو وسوسه میکنه !


سلام
طاعات و عباداتتان قبول درگاه حق.
من به صفحه شخصیِ شما مراجعه کردم؛ ولی نتوانستم مشخصاتی از شما پیدا کنم.
لطفا این مشخصات را در موردِ خودتان بفرمایید:
جنسیِّت (خانم/آقا)، سنّ، تحصیلات، سابقه بیماریِ روانشناختی در خانواده یِ نزدیک (پدر، مادر، خواهر و برادر) و خانواده دور (پدر بزرگ، مادربزرگ،خاله، دائی، عمو، عمّه)
توجّه: ما به نام و نام خانوادگی تان کاری نداریم و «می خواهیم هویّتِ تان مخفی بماند».
می توانید مشخّصات تان را به صورت پیام خصوصی برایم ارسال کنید.

به من بیاموز;985312 نوشت:
بنده حدود ده سالی میشه که میگن وسواس و اسکیزوفرنی دارم ، ولی مشکل اینه که وسواس من دقیقا از روش دین استفاده میکنه و منو وسوسه میکنه !

دوست گرامی
مشکلی که شما دارید، همان اسکیزوفرنی است. درباره مشکلتان در چند بخش توضیح می دهم:

اسکیزوفرنی یکی از شایع ترین مشکلات روانشناختی است. از هر صد نفر، یک نفر در طولِ عُمرش به اسکیزوفرنی مبتلا می شود. این بیماری در زنان و مردان وجود دارد و شیوعِ آن در هر دوْ مساوی است. اما در مردها زودتر شروع می شود. این بیماری معمولاً قبل از 25 سالگی شروع می شود و در همه طبقاتِ اجتماعی و اقتصادی (ثروتمند و متوسّط، تحصیل کرده و غیرتحصیل کرده) وجود دارد. این بیماری سال هاست که در کتاب ها مطرح شده است و درمان هایی برای آن کشف شده که به افرادِ مبتلا به اسکیزوفرنی امکان می دهند که بیماریِ شان را کنترل کنند و به زندگیِ خود ادامه دهند. دانشمندان در مورد علّتِ بُروزِ اسکیزوفرنی می گویند:«عواملِ ژنتیکْ همراه با عواملِ محیطی در ایجادِ اسکیزوفرنی نقش دارند».
بُروزِ اسکیزوفرنی در افراد، با یکدیگر تفاوت دارد. نشانه های اسکیزوفرنی در شما عبارتند از:
- افکارِ غریب:
اینکه گفته اید:«میگه بعضی ها ذهن بقیه رو میخونن و ممکنه کسی ذهنتو بخونه»، در روانشناسی به آنْ «انتشارِ فکر» می گویند. یعنی فردِ مبتلا به اسکیزوفرنی تصوّر می کند که دیگران می توانند ذهنِ او را بخوانند. اینکه هنگام خواب، دور خودتان می چرخیدید و محیط را پاکسازی می کردید نیز از همان افکارِ غریب ناشی می شود.
این افکار از مغز و ذهنتان به وجود می آید.
- توهّم:
اگر این تلقین ها به صورتِ صدایی باشد که در مورد زندگی یا رفتارِتان اِظهار نظر می کند، یک نوع توهّمِ شنوایی است. منظور از توهّم این است که فرد، چیزی را با یکی از حواسِّ پنج گانه احساس می کند که دیگران آن را احساس نمی کنند.
اینکه شما می توانید بخوانید، بنویسید و تحصیل کرده هستید، باعثِ امیدواریِ زیادی در موردِ آینده بیماری تان است. درست است که شما به این مشکلْ مُبتلا هستید، ولی اقداماتِ شما در تعیینِ روندِ اسکیزوفرنی تأثیرِ زیادی دارند. جالب است بدانید که یکی از افرادِ مبتلا به اسکیزوفرنی، «جان نَش» می باشد که در سن ۳۰ سالگی به عنوان یکی از بهترین ریاضی‌دانان جهان معروف شد. او ۲۰ سال با مشکلاتِ ناشی از اسکیزوفرنی زندگی کرد. سپس به تدریج بهبود یافت و به کار در دانشگاه پِرینستون بازگشت. او در سال ۱۹۹۴، برنده‌ی جایزه ی نوبل در اقتصاد شد. زندگیِ این دانشمند در فیلمِ «ذهنِ زیبا» به تصویر کشیده شده است. این فیلم چند بار از شبکه نمایش پخش شده است.
پس شما نیز می توانید با وجود اسکیزوفرنی فردی موفق باشید.

ادامه دارد...

به من بیاموز;985312 نوشت:
اسکیزوفرنی

در بیماریِ اسکیزوفرنی، عواملِ ژنتیک و عواملِ خانوادگی نقش دارند. یعنی وقتی استرس در اطرافِ فردِ مستعدّ به این بیماری زیاد باشد، باعث می شود علائم و نشانه های اسکیزوفرنی در فرد افزایش پیدا کنند. پس داشتنِ محیطِ خانوادگیِ آرام و به دور از استرسْ نقش مهمّی در کمتر شدنِ نشانه ها دارد.
برای تشخیصِ واقعیت از توهّم و خیال، باید از روش های «رفتار درمانیِ شناختی» (cbt) استفاده کنید و واقعیّتِ چیزی که به نظرتان رسیده را آزمایش کنید. برای این کار، وقتی در یک موقعیّتْ فکرِ نامطلوبی به ذهنتان رسید، این سؤالات را از خود بپرسید:
- چه شواهدی وجود دارد که این فکر را ردّ می کند؟
- آیا توضیحِ بهتری برای این موقیعیت وجود ندارد؟
- آیا برادر، خواهر، پدر و دوستم نیز در مورد این موقعیّت به همین صورت فکر می کنند؟ برای اطّلاع از نظرِ این افراد در موردِ آن موقعیّت، به آرامی آن موقعیّت را برایِ آنها توضیح دهید و تفسیرِ آنها را از آن موقعیّت بنویسید و با چیزی که به نظرتان می رسد، مقایسه کنید.
برای بررسی و یادگیریِ راه های فکرکردنِ درست، از پدر، برادر یا خواهرتان کمک بگیرید و از حرف ها و واکنش هایِ غیرمنطقیِ افرادِ بیمار پیروی نکنید.
زندگی در محیطی که پُر از محبت و حمایتِ عاطفی باشد، کمک بزرگی به شما می کند. ولی مواظب باشید که برای دریافتِ حمایت، از افرادی که نسبتی با شما ندارند و ممکن است توصیه های نامناسبی به شما ارائه کنند، کمک نگیرید. به همین دلیل، توصیه کردم برای آزمایشِ واقعیّت داشتنِ چیزی که به ذهنتان رسیده، از پدر، برادر یا خواهرتان کمک بگیرید. زیرا پدر، برادر و خواهرتانْ شما را دوست دارند و توصیه های ناشایست به شما ارائه نمی دهند.
گفته اید:«وقتی یه مدت به این افکار عمل نمیکنم، دیگه به اون شدت قبل منو وسوسه نمیکنه». پس به خوبی فهمیده اید که بی توجّهی به این افکار، باعث می شود کمتر اذیّت بشوید. برای اینکه از دست این افکارِ ناخوشایند راحت شوید، می توانید از راهکارهای زیر استفاده کنید:
1- تمرکز بر یک شیء:
در این روش، وقتی فکر مزاحم به ذهنتان خطور کرد، توجه خود را بر یک شیء (مثلا یک گلدان پر از گل) متمرکز کنید و با جزئیاتِ هر چه بیشتر آن را برای خود توصیف نمایید. می توانید این سؤال ها را از خود بپرسید:«آن شیء دقیقا کجاست؟اندازه اش چقدر است؟چه رنگی است؟از چه ساخته شده؟به چه دردی می خورد؟»و غیره.
2- آگاهیِ حسّی:
در این روش، باید محیط اطراف خود را به صورت یک کلّ مورد توجه قرار دهید و از همه حواسّ پنج گانه خود استفاده کنید. می توانید از خود بپرسید:« در اطرافم چه چیزهایی وجود دارد؟ در اطرافم چه می بینم؟ چه صداهایی می شنونم؟ در بدنم چه حس می کنم؟ آیا لباسم را حس می کنم؟ چه بویی به مشامم می رسد؟و ...».
3- تمرین های ذهنی:
تمرین هایی مانند: هفت تا هفت تا از هزار کم کردن، یادآوریِ جانورانی که نامشان با حرف خاصی شروع می شود و غیره. هیچ چیز به اندازه مشغول کردن، شما را از فکرکردن به امور بی فایده دور نمی کند. هر قدر آدم توانمندی باشید و قدرت فکرکردن همزمان به چند موضوع داشته باشید، وقتی ذهنتان به معنای واقعی درگیر کار شود؛ نمی توانید آن مسأله بی فایده را در اولویت فکرکردن قرار دهید.
4- خاطرات و خیالپردازی های خوشایند:
می توان از خاطرات خوشایندِ گذشته (مثل خاطرات تعطیلات) و نیز خیالپردازی ها (اگر خدا بخواهد و به مشهد مقدس سفر کنم، چه کار می کنم؟) برای برگرداندن توجه از افکارِ مزاحم استفاده کرد.
5- وارد گروه های مفید شوید:
برای خلاصی از شرّ افکار مزاحم، در جمع های آشنا شرکت کنید. در جمع بودن، تاثیر بسیار زیادی در فکرنکردن به یک موضوع خاص دارد.
6- فعالیت های جالب:
می توان از کارهایی که ذهن و جسم را به یک اندازه مشغول می کنند، برای برگرداندن توجه از افکار مزاحم استفاده کرد. مثلا می توانید جدول یا پازل حل کنید، روش حلّ مکعب روبیک یا جدول سودوکو را یاد بگیرید و تمرین نمایید. ورزش های مفید انجام دهید. ورزش کردن باعث افزایش فعالیت و نیز ارتقای انگیزه پیشرفت می شود. در مورد ورزشِ مناسب برای شما، با روانپزشک مشورت کنید.

ادامه دارد ...

به من بیاموز;985312 نوشت:
اسکیزوفرنی

به نظر می رسد هوشِ شما سالم است و از نظر توانایی های ذهنی، واکنش های احساسی و رفتارْ کمتر دچار مشکل هستید. باید تلاش کنید در موقعیّت های اجتماعی (یافتنِ شغل برای خود و غیره) بر مشکلات غلبه کنید و موفق شوید.
مصرفِ داروْ روشِ اصلی در درمانِ اسکیزوفرنی است. داروها نشانه های اسکیزوفرنی را کم می کنند و احتمالِ برگشتِ نشانه ها را کم می کنند. قطعِ مصرف داروها احتمالِ برگشت علائم و نشانه های اسکیزوفرنی را به شدّت افزایش می دهد. استفاده موقّت از داروها برای درمانِ اسکیزوفرنی کافی نیست. این مسأله به خصوص در مورد شما که تحصیل کرده هستید، باعثِ نگرانی است. زیرا اگر دچارِ برگشتِ نشانه های اسکیزوفرنی شوید، مشکلاتِ زیادی پیدا می کنید.
در کنار مصرف دارو، استفاده از خدمات مشاوره یِ روانشناختی برای شما ضرور است. جلسات مشاوره باید برای یادگیریِ مهارت های اجتماعی و بهترکردنِ روابطِ شما با اطرافیان برگزار شود. برای مشاوره باید به «روانشناسِ بالینیِ خبره» در شهر خود مراجعه کنید. روانشناس عمومی نمی تواند به شما در این زمینه کمک کند. در جلساتِ مشاوره باید یاد بگیرید که در گفتگوها تماس چشمیِ مناسب داشته باشید و احساساتِ دیگران را به درستی تفسیر کنید. یادگیریِ این مهارت ها مقدارِ برگشتِ نشانه های اسکیزوفرنی را کم می کند.
باید خانواده شما نیز به همراه شما به روانشناس بالینیِ خبره مراجعه کنند تا شیوه یِ تعامل و رفتارِ صحیح با شما را یاد بگیرند. خانواده شما نیز باید موقعیّت هایی که می توانند مشکل ایجاد کنند را بشناسند و بیاموزند که چگونه از آن موقعیت ها خودداری نمایند. اعضای خانواده شما باید راه های کم کردنِ استرس و افزایشِ مُدارا و محبّت را یاد بگیرند. به شرکتِ خانواده در جلساتِ مشاوره، خانواده درمانی می گویند. خانواده درمانی در کم کردنِ برگشت نشانه ها مؤثّر است.
هنگامِ ایجادِ استرس از روش های آرام سازی (ریلَکسِیْشِن) استفاده کنید. برای مطالعه و یادگرفتنِ روش آرام سازی به آدرس زیر مراجعه نمایید و تمرین های ذکرشده را مطالعه و اجرا کنید:

http://www.migna.ir/news/15937/%D8%AA%DA%A9%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%B3

توصیه می کنم یک هُنر را یاد بگیرید. زیرا پرداختن به هنر (نقاشی، خطّاطی و غیره) راهی برای از بین بردنِ افکارِ غلط است. شما با استفاده از هنر می توانید دنیای درونِ خود را به دیگران نشان دهید.
برای از بین بردن و درمانِ مشکلاتِ اسکیزوفرنی هیچ وقت به سیگار، موادّ مخدّر یا مشروبات الکلی پناه نبرید. زیرا همگیِ این موادّ اوضاعتان را بدتر می کند، نشانه های اسکیزوفرنی را افزایش می دهند و خطرِ بستری شدن را افزایش می دهند.
به دنبال هدفی در زندگی بگردید و با پیدا کردن و دنبال کردنِ آن هدف، به زندگیِ خود معنا بدهید. برای رسیدن به آن هدف تلاش کنید و فعّالیت کنید. نباید فکر کنید که اسکیزوفرنی باعث می شود به رُؤیاها و اهدافتان در زندگی نرسید. زیرا افرادِ زیادی با وجودِ اسکیزوفرنی، کارهای زیبا و با کیفیت به جامعه یِ خود ارائه داده اند. غیر از «جان نش، ریاضی دان و اقتصاددانِ برنده جایزه نوبل»، افرادِ زیر نیز به اسکیزوفرنی مبتلا بوده اند:
- تام هَرِل (موسیقی دان آمریکایی)
- اَندی گورام (بازیکن فوتبال و دروازه بانِ انگلیسی)
- آنتوئین آرتاد (نویسنده درام فرانسوی)
- لیونِل آلردریج (بازیکن مشهورِ راگبی در آمریکا)
- آلین ساکس (استاد حقوق و نویسنده آمریکایی)

ازدواج افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بستگي به نوع، شدت، سن بیمار و ميزان كنترل علایم بیماری دارد. با داشتن شرایط درماني خوب، حمایت خانواده و اطلاع همسر از بيماري زوج و اينكه بداند که فرد نیاز به مراقبت و درمان دارد و با تحت نظر قرار گرفتن فردِ مبتلا به اسکیزوفرنی توسط روانپزشک امكان ازدواج براي اين افراد وجود دارد.
در زیرّ تصویرِ نقاشیِ فردی مبتلا به اسکیزوفرنی به نام «دیوید مارش» (David March) را مشاهده می کنید. نام این نقاشی، «عطارد» (Mercury) است.


به من بیاموز;985312 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

بنده حدود ده سالی میشه که میگن وسواس و اسکیزوفرنی دارم ، ولی مشکل اینه که وسواس من دقیقا از روش دین استفاده میکنه و منو وسوسه میکنه !

یه مثال میزنم ببینید :

مثلا میگه : اگه حق کسی رو بخوری انرژی بدنت میره خب میگم این که حرف بدی نیست به نظر درست میاد ولی میاد بغلش یه قانون دیگه هم بهم تلقین میکنه که این یکی مورد قبول جامعه نیست !

در حالی که من هیچ جایی چنین چیزی ندیدم و نشنیدم ! وقتی ازش میپرسم چرا اینکارو بکنم میگه واسه آخرتت خوبه ! میگم آخه من که پیامبر نیستم از کجا میگی : میگه اینا دانش درونیه انسانه ! مثل همون چیزی که زنبور عسل میدونه چیکار بکنه ، یا بچه وقتی متولد میشه دنبال پستان مادر میگرده !

یعنی دائما انگار داخل ذهنم دارم با خودم بحث میکنم ، که آخه همچین چیزی منطقی هست یا نیست

پیش روانشناس هم میرم با من بحث نمیکنه ! روانپزشک هم فقط قرص مینویسه و قرص ها منو سست میکنن ! جالب اینه وقتی یه مدت به این افکار عمل نمیکنم دیگه به اون شدت قبل منو وسوسه نمیکنه

مثلا یکی از عجیب ترین عاداتی که پیدا کرده بودم اینا بود :

مثلا وقتی از جایی بلند میشدم ، یه دست میکشیدم اونجا که چیزی ازم باقی نمونه Fool یا موقع خواب میچرخیدم دور خودم حصار میکشیدم و پاکسازی میکردم محیط رو !

یا مثلا اعداد فرد رو به اعداد زوج ترجیح میده .

یا مثلا میگه بعضی ها ذهن بقیه رو میخونن و ممکنه کسی ذهنتو بخونه و دائما عذاب میکشم ، ولی جالبه نمیگه چیکار کنم ذهنمو نتونن بخونن

یه مشکلی که هست اینه که من نمیدونم این تلقین هایی که به من میشه از طرف کیه و دلیلشون چیه ! یعنی یقین ندارم از طرف شیطانه ! البته یه بار تلقین های خیلی بدی بهم کرد و باعث شد مرتکب یه اشتباه بزرگ بشم .

اینکه میگم وسواس طریق دین وارد میشه اینه که مثلا بهم میگه ، خب الان ضرر کردی آخرت سودشو میبینی !

یعنی هر بلایی سرم میاد بهم میگه آخرت سودش رو میبینی !

همون چیزهایی که دین بهم میگه این وسواس یا اسکیزوفرنی یا هر چی که هست بهم میگه منتها بعضی وقت ها خودمم احساس میکنم کارهای بدی میگه و دیگه بهش اعتماد نمیکنم !

عوض اینکه فقط کارهای خوب رو بگه گاهی کارهای بد رو میگه ولی من نمیتونم تشخیص بدم کدوم خوبه کدوم بد ! و مثلا بقیه میگن این کار بده !

میخواستم یه راهی نشونم بدید که بدونم آیا این افکار غلطه چون من دیگه عقلم به جایی قد نمیده !

گاهی بعضی افراد بهم اطمینان میدن که کسی نمیتونه ذهنمو بخونه و سایر کارها ولی خودم سر در نمیارم چطور اینقدر مطمئن هستن ! بعضی ها هم میگن اگه همچین چیزی بود ائمه به ما میگفتن ولی شاید یه علمی هستش که نمیخوان لو بدن !

در واقع اگه بتونین مرز بین واقعیت و خرافه رو به من بشناسونین خیلی خوب میشه !

با سلام و عرض ادب

پدر بنده سال هاست این مشکل رو دارن

این مشکل گاهی سراغ من هم میاد

به نظرم بهترین راهکار این هست که افکارمون رو به قرآن رجوع بدیم و ببینیم که آیا این افکار از طرف ملائک هست یا شیاطین ...

کار آسونی نیست

ولی همیشه قبل از تصمیم گرفتن برای انجام یک کار ، کاملا در مورد درستی اون تحقیق کنید و به نداهای درونی اکتفا نکنید

به خدا توکل کنید و ازش بخواید در انتخاب ها کمکتون کنه تا مرتکب اشتباهات جبران ناپذیر نشید ...

در پناه حق تعالی ...

به من بیاموز;985312 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

بنده حدود ده سالی میشه که میگن وسواس و اسکیزوفرنی دارم ، ولی مشکل اینه که وسواس من دقیقا از روش دین استفاده میکنه و منو وسوسه میکنه !

یه مثال میزنم ببینید :

مثلا میگه : اگه حق کسی رو بخوری انرژی بدنت میره خب میگم این که حرف بدی نیست به نظر درست میاد ولی میاد بغلش یه قانون دیگه هم بهم تلقین میکنه که این یکی مورد قبول جامعه نیست !

در حالی که من هیچ جایی چنین چیزی ندیدم و نشنیدم ! وقتی ازش میپرسم چرا اینکارو بکنم میگه واسه آخرتت خوبه ! میگم آخه من که پیامبر نیستم از کجا میگی : میگه اینا دانش درونیه انسانه ! مثل همون چیزی که زنبور عسل میدونه چیکار بکنه ، یا بچه وقتی متولد میشه دنبال پستان مادر میگرده !

یعنی دائما انگار داخل ذهنم دارم با خودم بحث میکنم ، که آخه همچین چیزی منطقی هست یا نیست

پیش روانشناس هم میرم با من بحث نمیکنه ! روانپزشک هم فقط قرص مینویسه و قرص ها منو سست میکنن ! جالب اینه وقتی یه مدت به این افکار عمل نمیکنم دیگه به اون شدت قبل منو وسوسه نمیکنه

مثلا یکی از عجیب ترین عاداتی که پیدا کرده بودم اینا بود :

مثلا وقتی از جایی بلند میشدم ، یه دست میکشیدم اونجا که چیزی ازم باقی نمونه Fool یا موقع خواب میچرخیدم دور خودم حصار میکشیدم و پاکسازی میکردم محیط رو !

یا مثلا اعداد فرد رو به اعداد زوج ترجیح میده .

یا مثلا میگه بعضی ها ذهن بقیه رو میخونن و ممکنه کسی ذهنتو بخونه و دائما عذاب میکشم ، ولی جالبه نمیگه چیکار کنم ذهنمو نتونن بخونن

یه مشکلی که هست اینه که من نمیدونم این تلقین هایی که به من میشه از طرف کیه و دلیلشون چیه ! یعنی یقین ندارم از طرف شیطانه ! البته یه بار تلقین های خیلی بدی بهم کرد و باعث شد مرتکب یه اشتباه بزرگ بشم .

اینکه میگم وسواس طریق دین وارد میشه اینه که مثلا بهم میگه ، خب الان ضرر کردی آخرت سودشو میبینی !

یعنی هر بلایی سرم میاد بهم میگه آخرت سودش رو میبینی !

همون چیزهایی که دین بهم میگه این وسواس یا اسکیزوفرنی یا هر چی که هست بهم میگه منتها بعضی وقت ها خودمم احساس میکنم کارهای بدی میگه و دیگه بهش اعتماد نمیکنم !

عوض اینکه فقط کارهای خوب رو بگه گاهی کارهای بد رو میگه ولی من نمیتونم تشخیص بدم کدوم خوبه کدوم بد ! و مثلا بقیه میگن این کار بده !

میخواستم یه راهی نشونم بدید که بدونم آیا این افکار غلطه چون من دیگه عقلم به جایی قد نمیده !

گاهی بعضی افراد بهم اطمینان میدن که کسی نمیتونه ذهنمو بخونه و سایر کارها ولی خودم سر در نمیارم چطور اینقدر مطمئن هستن ! بعضی ها هم میگن اگه همچین چیزی بود ائمه به ما میگفتن ولی شاید یه علمی هستش که نمیخوان لو بدن !

در واقع اگه بتونین مرز بین واقعیت و خرافه رو به من بشناسونین خیلی خوب میشه !


از نظر من نصبت به ذهنت برتری پیدا کن فکر کن ذهنت داره ازت سوال می پرسه که چی درسته چی غلطه درست ها رو پیدا کن و اگر ذهنت درست بهت گفته بود که به خودت یه تشویقی بده و اگر غلط گفته بود با خودت بر خورد کن که درست چی می تونست باشه . درست زندگی اینه که حق الناس از بین نره . حق الناس = حق کسی که نیاز داره خدا رو بشناسه ، حق کسی که نیاز داره زندگی رو بصورت صحیح ادامه بده ، حق کسی که نیاز داره درست رو از غلط تشخیص بده ، حق کسی که مادیات رو برای ادامه زندگی نیاز داره و ... حالا شرایط مختلف رو بسنج و کار درست رو انجام بده مثلا کسی خدا رو قبول نداره ، درون قلبت اعتقاد به خدا رو نگه دار و به طرف مقابلت بروز نده به چی اعتقاد داری و اعتقاداتت رو با عملت نشون بده و طوری وانمود کن که برات یک چیز معمولیه . کاری کن که نه به دنیات خسارت بخوره نه به آخرتت . با برنامه و فهم جلو برو هرچی علمت برای اعتقاداتت بیشتر بشه هرچی بیشتر به خدا شناسی برسی کارها برات آسون تر میشه . و درک بهتری از جهان هستی هم پیدا می کنی . البتته این نظر منه و نظر اساتید مهمتره به نظر من بهتره این کار رو بکنی و درست ها رو یاد بگیری و به خودت ثابت کنی که درست و غلط چیه و ذهنت از اشتباهات پاک بشن .

هوالنور
سلام و عرض ادب

منم حدود دو سال هست که به انواع وسواس ها دچار شدم .....تا یک نوعش درست میشه نوع دیگرش عود میکنه\مامانم هم وسواس داره به نماز و وضو
خودمم دانشجوی روانشناسی هستم..
بعضی از نوع وسواس ها حالت هذیانی دارن یعنی فلانی نیم ساعت میکشه تا در رو قفل کنه یا وضو بگیره یا یک نماز رو 10 بار میخونه مثلا (یعنی هرچقدر
سعی کنیم که در شناخت فرد تغییر به وجود بیاریم نمیشه )اینگونه افراد بهتر هست به روانپزشک برن و دارو مصرف کنن ولی دارو همه افراد رو درست نمیکنه

من با مطالعاتی که خودم انجام دادم شخصا به این نتیجه رسیدم که همه ی این افکار به سبک تغذیه نادرست بر میگرده .....جوریکه حتی من که اخلاقم وحشتناک
عصبیه با مصرف بعضی از گیاهان دارویی خوش اخلاق میشم !

و یا کلا در طول این دو سال زمانهایی بوده که اصلا به هیچ وجه دیگه وسواس نداشتم .....(طب سنتی میگه به خاطر غلبه سودا هست) و ما دایما غذاهای سودازا
استفاده میکنیم مثل مصرف نوشابه ها و .....

بدن یه مدت میتونه با غذاهای بد کنار بیاد و دفاع کنه ولی بعد یه مدت دیگه خسته میشه/درگیری فکری زیاد و خواب کم هم خیلی دخیل هستن در این بیماری

حقیقتش اینه که من فکر میکنم دلیل وسواس ها - بیماری اسکیزوفرن- پارانویید- جنون .......همشون به خاطر برهم خوردن تعادل مزاج هست و در کتب میخوندم که
فردیکه جنون داره دماغش همیشه خشک هست این علایم خشکی مزاج هست

(البته اینهانظرات شخصی من هست, روانشناسی نمیگه )

اغاثاذیمون;986254 نوشت:
وسواس

سلام
طاعات و عباداتتان قبول درگاه حق.
در مورد وسواس باید خدمتتان بگویم:
در مراحلِ اوّلیّه یِ وسواس، می توان آن را با روش هایِ شناخت درمانی (زیر سؤال بردنِ افکارِ خودآیندِ منفی) درمان نمود.
در مراحلِ بعدی، نمی توان برای درمانِ وسواس از روش های شناختی بهره گرفت و باید از روش های رفتاردرمانی (مواجهه با موضوع وسواس و جلوگیری از پاسخ) برای درمانِ آن استفاده کرد.
اما در مراحلِ پیشرفته تر، فردِ مبتلا به وسواس، به روش های رفتاردرمانی تن نمی دهد و از آنها تبعیّت نمی نماید و راهی جز مصرف دارو برایش باقی نمی ماند.
ولی داروها عوارضی دارند. در صورت مصرف نکردنِ دارو، ممکن است روانپزشک برای فرد مبتلا به وسواس، الکتروشوک درمانی (ect) را تجویز کند.

بنابراین بهتر است در مراحل اولیه یِ وسواس، این مشکلْ درمان شود.

امید;986263 نوشت:
در مراحلِ اوّلیّه یِ وسواس، می توان آن را با روش هایِ شناخت درمانی (زیر سؤال بردنِ افکارِ خودآیندِ منفی) درمان نمود.

مشکل اینجاست که این افکار به من میگن در آخرت خیرشون رو خواهم دید ! اینو چیکار کنم ؟

دیگه آدم هر چقدر به یه دین اعتقاد داشته باشه بیشتر از خودش بهش اعتماد نداره که ! الان بیماری خود من مثل دین عمل میکنه ، میگه مثلا اگر فلان کارو نکنی در آخرت ضررشو میبینی ، منم آخرت رو ندیدم که بدونم راست میگه یا دروغ چیکار کنم راهکاری واسه راستی آزماییش ندارم !

حرف بقیه هم تکیه گاه کاملا مطمئنی نیست برام ، بسیاری از مردم امروزه به جن اعتقاد ندارند در حالی که در باور های اساسی دین اسلامه ، آیا باید باور به جن رو کنار بزاریم چون بیشتر مردم بهش اعتقاد ندارند ؟

اتفاقا بعضی وقتا به طرز عجیبی حرفاش درست در میاد ! بعضی وقت ها چیزهایی میگه که در دین نیست ، بعضی وقتا هم چیزایی میگه که در دین هست !

مثلا میگه در انسان نوعی مراکز انرژی هست و من وظیفه دارم از منابع و انرژی خودم محافظت کنم ! و به خاطر این محافظت خانه نشین میشه آدم !

من اعتقادمو در این مورد داشتم ترک میکردم که در کانال های علوم غریبه با چاکرا ها آشنا شدم و اعتقادم برگشت !

اصلا توی دین ما حرفی از چاکرا ها زده شده ؟ ائمه ما چیزی از چاکرا ها گفتن ؟ این دلیل میشه که همش خرافاته ؟

چون تقریبا همچین چیزی به من میگه بیماریم

یعنی مثلا از بعضی سنگ ها استفاده میکنم که انرژیمو بیشتر کنم ولی اونطور که باید نمیشه Sad

قبلا هم که به خدا اعتقاد نداشتم ( به صورت غالب ) سعی میکردم این انرژی رو از راه های دیگه ای تهیه کنم !

آخرش دیدم منو مجبور به کارهای خطرناک میکنه تصمیم گرفتم کلا ترک کنم اینکارارو ولی الان زندگیم فقط خدارو دارم که اونم همش تحقیق میکنم مطمئن بشم ازش ولی نمیشه Sad

این همه برهان خوندم این همه فکر کردم الان فقط میتونم بگم احتمالش هست خدا وجود داشته باشه !

الانم میترسم وقتی حواسم نیست انرژیمو بدزدن Sad یعنی دیوانه کرده این فکر منو !

بلد هم نیستم علوم غریبه رو ، فقط زور میزنم Sad

تا جایی پیش رفتم که اگه حرفام درست باشه هم خطرناکه برام اگه درست نباشه هم خطرناکه برام :-ss

به من بیاموز;986719 نوشت:
مشکل اینجاست که این افکار به من میگن در آخرت خیرشون رو خواهم دید ! اینو چیکار کنم ؟

دیگه آدم هر چقدر به یه دین اعتقاد داشته باشه بیشتر از خودش بهش اعتماد نداره که ! الان بیماری خود من مثل دین عمل میکنه ، میگه مثلا اگر فلان کارو نکنی در آخرت ضررشو میبینی ، منم آخرت رو ندیدم که بدونم راست میگه یا دروغ چیکار کنم راهکاری واسه راستی آزماییش ندارم !

حرف بقیه هم تکیه گاه کاملا مطمئنی نیست برام ، بسیاری از مردم امروزه به جن اعتقاد ندارند در حالی که در باور های اساسی دین اسلامه ، آیا باید باور به جن رو کنار بزاریم چون بیشتر مردم بهش اعتقاد ندارند ؟

اتفاقا بعضی وقتا به طرز عجیبی حرفاش درست در میاد ! بعضی وقت ها چیزهایی میگه که در دین نیست ، بعضی وقتا هم چیزایی میگه که در دین هست !


دوست گرامی
مشکل شما وسواس نیست، مشکل شما همان اسکیزوفرنی است. تفاوت افکارِ وسواسی و افکارِ اسکیزوفرنی در این است که فرد وسواس می داند که این افکار اشتباه است، ولی نمی تواند بر خلافِ آنها رفتار کند. فردی که پس از چند بار شستنِ دست، هنوز فکر می کند دستش نجس است، می داند که دستش با این مقدار شستن باید پاک شده باشد؛ ولی نمی تواند به افکار مزاحمی که می گوید:«شاید اثرِ نجاست در دستت باشد»، بی توجهی نشان دهد. فرد وسواس می داند که این فکر غیرمنطقی است، ولی نمی تواند بر خلاف آن رفتار کند. اما در اسکیزوفرنی، این گونه نیست.

به من بیاموز;986722 نوشت:
مثلا از بعضی سنگ ها استفاده میکنم که انرژیمو بیشتر کنم ولی اونطور که باید نمیشه

با توجه به اثبات نشدنِ وجود انرژی در سنگ ها، این یک هذیان (باوری که بیشترِ مردمْ آن را برداشتِ غلط از واقعیّت می دانند) به حساب می آید.

به من بیاموز;986722 نوشت:
چاکرا ها

وجود چاکراها (مراکز انرژی در بدن) نیز تنها ادّعاهایی است که «دلیلی علمی» برای وجود آنها ارائه نشده است.

به من بیاموز;986723 نوشت:
الانم میترسم وقتی حواسم نیست انرژیمو بدزدن

این هم یک هذیان است.

اغاثاذیمون;986254 نوشت:
هوالنور
سلام و عرض ادب

منم حدود دو سال هست که به انواع وسواس ها دچار شدم .....تا یک نوعش درست میشه نوع دیگرش عود میکنه\مامانم هم وسواس داره به نماز و وضو
خودمم دانشجوی روانشناسی هستم..
بعضی از نوع وسواس ها حالت هذیانی دارن یعنی فلانی نیم ساعت میکشه تا در رو قفل کنه یا وضو بگیره یا یک نماز رو 10 بار میخونه مثلا (یعنی هرچقدر
سعی کنیم که در شناخت فرد تغییر به وجود بیاریم نمیشه )اینگونه افراد بهتر هست به روانپزشک برن و دارو مصرف کنن ولی دارو همه افراد رو درست نمیکنه

من با مطالعاتی که خودم انجام دادم شخصا به این نتیجه رسیدم که همه ی این افکار به سبک تغذیه نادرست بر میگرده .....جوریکه حتی من که اخلاقم وحشتناک
عصبیه با مصرف بعضی از گیاهان دارویی خوش اخلاق میشم !

و یا کلا در طول این دو سال زمانهایی بوده که اصلا به هیچ وجه دیگه وسواس نداشتم .....(طب سنتی میگه به خاطر غلبه سودا هست) و ما دایما غذاهای سودازا
استفاده میکنیم مثل مصرف نوشابه ها و .....

بدن یه مدت میتونه با غذاهای بد کنار بیاد و دفاع کنه ولی بعد یه مدت دیگه خسته میشه/درگیری فکری زیاد و خواب کم هم خیلی دخیل هستن در این بیماری

حقیقتش اینه که من فکر میکنم دلیل وسواس ها - بیماری اسکیزوفرن- پارانویید- جنون .......همشون به خاطر برهم خوردن تعادل مزاج هست و در کتب میخوندم که
فردیکه جنون داره دماغش همیشه خشک هست این علایم خشکی مزاج هست

(البته اینهانظرات شخصی من هست, روانشناسی نمیگه )

ايشون كاملا درست ميگن
اين ها از خشكي مزاجه
به يك متخصص طب سنتي خوب مراجعه كنيد ان شاءالله جواب ميگيرد
قرصاي روانپزشك نه تنها ريشه اي حل نميكنن بلكه عوارض بدي هم بجا ميزارن ولي اگه داريد مصرف ميكنيد، بايد زير نظر پزشك و كم كم ( نه يكدفعه) قطعش كنيد

سلام
به نظر من در مورد بیماری اسکیزوفرنی شروع کنین به خوندن کتاب های زیاد تا جاییکه کاملا بشناسیدش و وقتی اومد سراغتون حتی به هر شکلی هم که دراومده باشه تا شما رو گول بزنه و نشناسینش فورا تشخیصش بدین و علائمش و بدونین. مثل برنامه کودک گرگ و خروس که گرگه به انواع اشکال در می اومد تا خروس و از خونه اش بکشه بیرون وشکار کنه.

از روش های بی خیال درمانی و آرامش یا همون کلاس های استاد فاطمی نیا هم استفاده ببرین.

توی این دنیا همه چیز ساده هست و هیچ چیز غیر عادی وجود نداره ما به دنیا اومدیم خوش اخلاق باشیم و به دیگران کمک کنیم و تحصیل و تلاش کنیم و دنبال عدایقمون بریم هرچیزی اینا رو مختل کنه یعنی نادرسته و خدا هم دینی فرستاده راحت تا به این جور مشکلات نخوریم و از این خرافات در امان باشیم وگرنه به تعداد موهای سر آدم دین هست. خداوند حافظ همه ی ماست.

پرسش:

حدود ده سالی است که می گویند وسواس و اسکیزوفرنی دارم. دائما انگار داخل ذهنم دارم با خودم بحث می کنم. پیش روانشناس که می روم، در موردِ مشکلم با من صحبت نمی کند. روانپزشک هم فقط قرص می نویسد و قرص ها مرا سست می کنند. جالب این است که وقتی مدتی به این افکار عمل نمی کنم، دیگر به شدتِ قبل مرا وسوسه نمی کنند. صدایی به من می گوید:«بعضی ها ذهن بقیه را می خوانند و ممکن است کسی ذهنت را بخواند» و من به خاطر این صدا دائما عذاب می کشم. مشکلی که هست این است که من نمی دانم تلقین هایی که به من می شود، از طرف کیست و دلیلشان چیست. این صدا گاهی کارهای بد را به من می گوید و گاهی کارهای خوب را به من می گوید. ولی من بعضی وقت ها نمی توانم تشخیص بدهم کدام خوب است و کدام بد است. و بقیه می گویند: این کار بد است! لطفا راهی به من نشان دهید که بدانم آیا این افکار غلط است یا درست است.

پاسخ:

مشکلی که شما دارید، همان اسکیزوفرنی است. درباره مشکلتان توضیح می دهم:

اسکیزوفرنی یکی از شایع ترین مشکلات روانشناختی است. از هر صد نفر، یک نفر در طولِ عُمرش به اسکیزوفرنی مبتلا می شود. این بیماری در زنان و مردان وجود دارد و شیوعِ آن در هر دوْ مساوی است. اما در مردها زودتر شروع می شود. این بیماری معمولاً قبل از 25 سالگی شروع می شود و در همه طبقاتِ اجتماعی و اقتصادی (ثروتمند و متوسّط، تحصیل کرده و غیرتحصیل کرده) وجود دارد. این بیماری سال هاست که در کتاب ها مطرح شده است و درمان هایی برای آن کشف شده که به افرادِ مبتلا به اسکیزوفرنی امکان می دهند که بیماریِ شان را کنترل کنند و به زندگیِ خود ادامه دهند. دانشمندان در مورد علّتِ بُروزِ اسکیزوفرنی می گویند:«عواملِ ژنتیکْ همراه با عواملِ محیطی در ایجادِ اسکیزوفرنی نقش دارند».

بُروزِ اسکیزوفرنی در افراد، با یکدیگر تفاوت دارد. نشانه های اسکیزوفرنی در شما عبارتند از:
- افکارِ غریب:
اینکه گفته اید:«میگه بعضی ها ذهن بقیه رو میخونن و ممکنه کسی ذهنتو بخونه»، در روانشناسی به آنْ «انتشارِ فکر» می گویند. یعنی فردِ مبتلا به اسکیزوفرنی تصوّر می کند که دیگران می توانند ذهنِ او را بخوانند. اینکه هنگام خواب، دور خودتان می چرخیدید و محیط را پاکسازی می کردید نیز از همان افکارِ غریب ناشی می شود.
این افکار از مغز و ذهنتان به وجود می آید.
- توهّم:
اگر این تلقین ها به صورتِ صدایی باشد که در مورد زندگی یا رفتارِتان اِظهار نظر می کند، یک نوع توهّمِ شنوایی است. منظور از توهّم این است که فرد، چیزی را با یکی از حواسِّ پنج گانه احساس می کند که دیگران آن را احساس نمی کنند.

اینکه شما می توانید بخوانید، بنویسید و تحصیل کرده هستید، باعثِ امیدواریِ زیادی در موردِ آینده بیماری تان است. درست است که شما به این مشکلْ مُبتلا هستید، ولی اقداماتِ شما در تعیینِ روندِ اسکیزوفرنی تأثیرِ زیادی دارند. جالب است بدانید که یکی از افرادِ مبتلا به اسکیزوفرنی، «جان نَش» می باشد که در سن ۳۰ سالگی به عنوان یکی از بهترین ریاضی‌دانان جهان معروف شد. او ۲۰ سال با مشکلاتِ ناشی از اسکیزوفرنی زندگی کرد. سپس به تدریج بهبود یافت و به کار در دانشگاه پِرینستون بازگشت. او در سال ۱۹۹۴، برنده‌ی جایزه ی نوبل در اقتصاد شد. زندگیِ این دانشمند در فیلمِ «ذهنِ زیبا» به تصویر کشیده شده است. این فیلم چند بار از شبکه نمایش پخش شده است.
پس شما نیز می توانید با وجود اسکیزوفرنی فردی موفق باشید.

در بیماریِ اسکیزوفرنی، عواملِ ژنتیک و عواملِ خانوادگی نقش دارند. یعنی وقتی استرس در اطرافِ فردِ مستعدّ به این بیماری زیاد باشد، باعث می شود علائم و نشانه های اسکیزوفرنی در فرد افزایش پیدا کنند. پس داشتنِ محیطِ خانوادگیِ آرام و به دور از استرسْ نقش مهمّی در کمتر شدنِ نشانه ها دارد.
برای تشخیصِ واقعیت از توهّم و خیال، باید از روش های «رفتار درمانیِ شناختی» (cbt) استفاده کنید و واقعیّتِ چیزی که به نظرتان رسیده را آزمایش کنید. برای این کار، وقتی در یک موقعیّتْ فکرِ نامطلوبی به ذهنتان رسید، این سؤالات را از خود بپرسید:
- چه شواهدی وجود دارد که این فکر را ردّ می کند؟
- آیا توضیحِ بهتری برای این موقیعیت وجود ندارد؟
- آیا برادر، خواهر، پدر و دوستم نیز در مورد این موقعیّت به همین صورت فکر می کنند؟ برای اطّلاع از نظرِ این افراد در موردِ آن موقعیّت، به آرامی آن موقعیّت را برایِ آنها توضیح دهید و تفسیرِ آنها را از آن موقعیّت بنویسید و با چیزی که به نظرتان می رسد، مقایسه کنید.
برای بررسی و یادگیریِ راه های فکرکردنِ درست، از پدر، برادر یا خواهرتان کمک بگیرید و از حرف ها و واکنش هایِ غیرمنطقیِ افرادِ بیمار پیروی نکنید.

زندگی در محیطی که پُر از محبت و حمایتِ عاطفی باشد، کمک بزرگی به شما می کند. ولی مواظب باشید که برای دریافتِ حمایت، از افرادی که نسبتی با شما ندارند و ممکن است توصیه های نامناسبی به شما ارائه کنند، کمک نگیرید. به همین دلیل، توصیه کردم برای آزمایشِ واقعیّت داشتنِ چیزی که به ذهنتان رسیده، از پدر، برادر یا خواهرتان کمک بگیرید. زیرا پدر، برادر و خواهرتانْ شما را دوست دارند و توصیه های ناشایست به شما ارائه نمی دهند.
گفته اید:«وقتی مدتی به این افکار عمل نمی کنم، دیگر به شدتِ قبل مرا وسوسه نمی کنند». پس به خوبی فهمیده اید که بی توجّهی به این افکار، باعث می شود کمتر اذیّت بشوید. برای اینکه از دست این افکارِ ناخوشایند راحت شوید، می توانید از راهکارهای زیر استفاده کنید:

1- تمرکز بر یک شیء:
در این روش، وقتی فکر مزاحم به ذهنتان خطور کرد، توجه خود را بر یک شیء (مثلا یک گلدان پر از گل) متمرکز کنید و با جزئیاتِ هر چه بیشتر آن را برای خود توصیف نمایید. می توانید این سؤال ها را از خود بپرسید:«آن شیء دقیقا کجاست؟اندازه اش چقدر است؟چه رنگی است؟از چه ساخته شده؟به چه دردی می خورد؟»و غیره.
2- آگاهیِ حسّی:
در این روش، باید محیط اطراف خود را به صورت یک کلّ مورد توجه قرار دهید و از همه حواسّ پنج گانه خود استفاده کنید. می توانید از خود بپرسید:« در اطرافم چه چیزهایی وجود دارد؟ در اطرافم چه می بینم؟ چه صداهایی می شنونم؟ در بدنم چه حس می کنم؟ آیا لباسم را حس می کنم؟ چه بویی به مشامم می رسد؟و ...».

3- تمرین های ذهنی:
تمرین هایی مانند: هفت تا هفت تا از هزار کم کردن، یادآوریِ جانورانی که نامشان با حرف خاصی شروع می شود و غیره. هیچ چیز به اندازه مشغول کردن، شما را از فکرکردن به امور بی فایده دور نمی کند. هر قدر آدم توانمندی باشید و قدرت فکرکردن همزمان به چند موضوع داشته باشید، وقتی ذهنتان به معنای واقعی درگیر کار شود؛ نمی توانید آن مسأله بی فایده را در اولویت فکرکردن قرار دهید.
4- خاطرات و خیالپردازی های خوشایند:
می توان از خاطرات خوشایندِ گذشته (مثل خاطرات تعطیلات) و نیز خیالپردازی ها (اگر خدا بخواهد و به مشهد مقدس سفر کنم، چه کار می کنم؟) برای برگرداندن توجه از افکارِ مزاحم استفاده کرد.

5- وارد گروه های مفید شوید:
برای خلاصی از شرّ افکار مزاحم، در جمع های مفید شرکت کنید. در جمع بودن، تاثیر بسیار زیادی در فکرنکردن به یک موضوع خاص دارد. بهتر است جمعی را انتخاب کنید که در ابتدا آشنایی کمی با آنها دارید تا به صورت جدی تری وارد مسایل گروه شوید. با توجه به علاقه تان می توانید دوستان جدیدی پیدا کنید. عضویت در گروه ها و انجمن های مختلف ورزشی، ادبی، هنری و علمی می تواند بسیار مفید باشد.
6- فعالیت های جالب:
می توان از کارهایی که ذهن و جسم را به یک اندازه مشغول می کنند، برای برگرداندن توجه از افکار مزاحم استفاده کرد. مثلا می توانید جدول یا پازل حل کنید، روش حلّ مکعب روبیک یا جدول سودوکو را یاد بگیرید و تمرین نمایید. ورزش های مفید انجام دهید. در مورد ورزش مناسبِ خود با روانشناسِ بالینی مشورت کنید.

به نظر می رسد هوشِ شما سالم است و از نظر توانایی های ذهنی، واکنش های احساسی و رفتارْ کمتر دچار مشکل هستید. باید تلاش کنید در موقعیّت های اجتماعی (یافتنِ شغل برای خود و غیره) بر مشکلات غلبه کنید و موفق شوید.
مصرفِ داروْ روشِ اصلی در درمانِ اسکیزوفرنی است. داروها نشانه های اسکیزوفرنی را کم می کنند و احتمالِ برگشتِ نشانه ها را کم می کنند. قطعِ مصرف داروها احتمالِ برگشت علائم و نشانه های اسکیزوفرنی را به شدّت افزایش می دهد. استفاده موقّت از داروها برای درمانِ اسکیزوفرنی کافی نیست. این مسأله به خصوص در مورد شما که تحصیل کرده هستید، باعثِ نگرانی است. زیرا اگر دچارِ برگشتِ نشانه های اسکیزوفرنی شوید، مشکلاتِ زیادی پیدا می کنید.

در کنار مصرف دارو، استفاده از خدمات مشاوره یِ روانشناختی برای شما ضرور است. جلسات مشاوره باید برای یادگیریِ مهارت های اجتماعی و بهترکردنِ روابطِ شما با اطرافیان برگزار شود. برای مشاوره باید به «روانشناسِ بالینیِ خبره» در شهر خود مراجعه کنید. روانشناس عمومی نمی تواند به شما در این زمینه کمک کند. در جلساتِ مشاوره باید یاد بگیرید که در گفتگوها تماس چشمیِ مناسب داشته باشید و احساساتِ دیگران را به درستی تفسیر کنید. یادگیریِ این مهارت ها مقدارِ برگشتِ نشانه های اسکیزوفرنی را کم می کند.
باید خانواده شما نیز به همراه شما به روانشناس بالینیِ خبره مراجعه کنند تا شیوه یِ تعامل و رفتارِ صحیح با شما را یاد بگیرند. خانواده شما نیز باید موقعیّت هایی که می توانند مشکل ایجاد کنند را بشناسند و بیاموزند که چگونه از آن موقعیت ها خودداری نمایند. اعضای خانواده شما باید راه های کم کردنِ استرس و افزایشِ مُدارا و محبّت را یاد بگیرند. به شرکتِ خانواده در جلساتِ مشاوره، خانواده درمانی می گویند. خانواده درمانی در کم کردنِ برگشت نشانه ها مؤثّر است.

هنگامِ ایجادِ استرس از روش های آرام سازی (ریلَکسِیْشِن) استفاده کنید.
توصیه می کنم یک هُنر را یاد بگیرید. زیرا پرداختن به هنر (نقاشی، خطّاطی و غیره) راهی برای از بین بردنِ افکارِ غلط است. شما با استفاده از هنر می توانید دنیای درونِ خود را به دیگران نشان دهید.
برای از بین بردن و درمانِ مشکلاتِ اسکیزوفرنی هیچ وقت به سیگار، موادّ مخدّر یا مشروبات الکلی پناه نبرید. زیرا همگیِ این موادّ اوضاعتان را بدتر می کند، نشانه های اسکیزوفرنی را افزایش می دهند و خطرِ بستری شدن را افزایش می دهند.

به دنبال هدفی در زندگی بگردید و با پیدا کردن و دنبال کردنِ آن هدف، به زندگیِ خود معنا بدهید. برای رسیدن به آن هدف تلاش کنید و فعّالیت کنید. نباید فکر کنید که اسکیزوفرنی باعث می شود به رُؤیاها و اهدافتان در زندگی نرسید. زیرا افرادِ زیادی با وجودِ اسکیزوفرنی، کارهای زیبا و با کیفیت به جامعه یِ خود ارائه داده اند.
ازدواج افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بستگي به نوع، شدت، سن بیمار و ميزان كنترل علایم بیماری دارد. با داشتن شرایط درماني خوب، حمایت خانواده و اطلاع همسر از بيماري زوج و اينكه بداند که فرد نیاز به مراقبت و درمان دارد و با تحت نظر قرار گرفتن فردِ مبتلا به اسکیزوفرنی توسط روانپزشک امكان ازدواج براي اين افراد وجود دارد.

موضوع قفل شده است