جمع بندی تصمیم درست چیست؛ طلاق یا تحمل؟

تب‌های اولیه

27 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تصمیم درست چیست؛ طلاق یا تحمل؟

به نام خدا
سلام
من یک مرد ٣٧ ساله هستم.١٣ ساله که ازدواج کردم و ٢ فرزند دارم.
فارغ از این که ریشه مشکلات زندگی ما چیست، می خوام مساله ای رو مطرح کنم!
اصلاً فرض کنیم که من و خانواده ام، بد هستیم و همسر و خانواده اش بهترین انسان های عالم...
فرض دوم: من هیچ بی حرمتی ای به ایشان و خانواده شان نگردم هرگز. بلکه همیشه حرمت نگه داشتم و سعی کردم کمک حال باشم
اما در مقابل همسرم دقیقاً بر عکس عمل کرده و پس از این همه سال حاضر به دست برداشتن از این رفتارهای بد نیست و به بنده و خانواده ام نهایت بی حرمتی ها رو انجام می ده.
این ها به کنار، ایشان فرزندان مان را هم در این رفتارها دخیل می کند و عملاً رفتار زشت را به ایشان یاد می دهد. همه ی این رفتارها در حالیست که خانواده همسرم ظاهری کاملاً متشرع دارند.
بیشترین ناراحتی بنده از این است که فرزندانم بد تربیت بشوند و همچنین از غصه هاییست که می خورند
حقوق خودم هم که به کنار
در خانه محلی از اعراب ندارم!
حال با این فرضیات تکلیف چیست؟
چند روزیست که شدیداً به جدایی فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم. ضمن اینکه نیازهای شخصی یک شوهر هم دارد به من فشار می آورد و اساساً حالم خوش نیست
و فقط دارم تلاش می کنم تا با رفتار درست، فرزندانم را خوشحال نگه دارم و رفتار بد همسرم را جبران کنم

پ.ن.: یادآوری می کنم که بنده ادعای خوب بودن در مقابل بد بودن همسرم را نداشتم. اما اخلاق و رفتار بسیار بد ایشان را دیگر نمی توانم تحمل کنم.
یک سوال: آقایان محترم! چند بار در دوران ازدواجتان، بدترین نسبت ها به مادرتان داده شود از کوره در خواهید رفت؟ آیا تذکر و نصیحت می کنید یا برخورد تند؟...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

سلام و عرض ادب
بزرگوار امیدوارم که مشکلتون بزودی حل شود.
دوست خوبم در هر زندگی مشکلات وجود دارد و بهترین تدبیر در هر مسائلی ریشه یابی مشکلات و دقت در رفتارها و بررسی مسائل بوجود آمده می باشد. بدیهی بعد از کشف ریشه مشکلات حل آن سهل خواهد بودو. از آنجایی که در این مشکل علت عکس العمل رفتارهای همسرتان کامل مشخص نشده، و همچنین شخصیت ایشان برای ما مبهم است، راهنمایی سخت خواهد بود.
توصیه می شود چند مورد از مصادیق مشکلات را به طور دقیق و منصفانه با ذکر علت و نوع رفتارهای هر دو طرف را بیان کنید و همچنین از میزان علاقه و رابطه همسرتان نیز توضیحاتی را بدهید تا بتوانیم موضوع را از زوایای مختلف بررسی و در این امر کمک کنیم.
بنابراین منتظر توضیحات کاملی هستیم تا بتوانیم مسئله و مشکل بوجود آمده را دقیق تحلیل و راهکار مناسب را بیان کنیم، البته ذکر خصوصیات اخلاقی خودتان نیز لازم است.

SepehrOmid;985147 نوشت:
به نام خدا
سلام
من یک مرد ٣٧ ساله هستم.١٣ ساله که ازدواج کردم و ٢ فرزند دارم.
فارغ از این که ریشه مشکلات زندگی ما چیست، می خوام مساله ای رو مطرح کنم!
اصلاً فرض کنیم که من و خانواده ام، بد هستیم و همسر و خانواده اش بهترین انسان های عالم...
فرض دوم: من هیچ بی حرمتی ای به ایشان و خانواده شان نگردم هرگز. بلکه همیشه حرمت نگه داشتم و سعی کردم کمک حال باشم
اما در مقابل همسرم دقیقاً بر عکس عمل کرده و پس از این همه سال حاضر به دست برداشتن از این رفتارهای بد نیست و به بنده و خانواده ام نهایت بی حرمتی ها رو انجام می ده.
این ها به کنار، ایشان فرزندان مان را هم در این رفتارها دخیل می کند و عملاً رفتار زشت را به ایشان یاد می دهد. همه ی این رفتارها در حالیست که خانواده همسرم ظاهری کاملاً متشرع دارند.
بیشترین ناراحتی بنده از این است که فرزندانم بد تربیت بشوند و همچنین از غصه هاییست که می خورند
حقوق خودم هم که به کنار
در خانه محلی از اعراب ندارم!
حال با این فرضیات تکلیف چیست؟
چند روزیست که شدیداً به جدایی فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم. ضمن اینکه نیازهای شخصی یک شوهر هم دارد به من فشار می آورد و اساساً حالم خوش نیست
و فقط دارم تلاش می کنم تا با رفتار درست، فرزندانم را خوشحال نگه دارم و رفتار بد همسرم را جبران کنم

پ.ن.: یادآوری می کنم که بنده ادعای خوب بودن در مقابل بد بودن همسرم را نداشتم. اما اخلاق و رفتار بسیار بد ایشان را دیگر نمی توانم تحمل کنم.
یک سوال: آقایان محترم! چند بار در دوران ازدواجتان، بدترین نسبت ها به مادرتان داده شود از کوره در خواهید رفت؟ آیا تذکر و نصیحت می کنید یا برخورد تند؟...

سلام

با اجازه کارشناس محترم

به این چند صوت مراجعه کنید و اگه خوشتان امد و کارای داشت امر کنید تا جلسات رو کامل در اختیارتون قرار بدهم

http://bayanbox.ir/download/8974532171729349977/Panahian-Clip-ChikarKonamRahatBesham-32k.mp3

http://s9.picofile.com/d/8328519200/4127bb50-5e92-4376-9d67-f0b12510127e/Panahian_Clip_RavabeteEgbari.mp3

http://bayanbox.ir/download/5300151288035628292/Clip-Panahian-TavahomEshgh-32k.mp3

نقل قول:

به نام خدا
سلام
من یک مرد ٣٧ ساله هستم.١٣ ساله که ازدواج کردم و ٢ فرزند دارم.
فارغ از این که ریشه مشکلات زندگی ما چیست، می خوام مساله ای رو مطرح کنم!
اصلاً فرض کنیم که من و خانواده ام، بد هستیم و همسر و خانواده اش بهترین انسان های عالم...
فرض دوم: من هیچ بی حرمتی ای به ایشان و خانواده شان نگردم هرگز. بلکه همیشه حرمت نگه داشتم و سعی کردم کمک حال باشم
اما در مقابل همسرم دقیقاً بر عکس عمل کرده و پس از این همه سال حاضر به دست برداشتن از این رفتارهای بد نیست و به بنده و خانواده ام نهایت بی حرمتی ها رو انجام می ده.
این ها به کنار، ایشان فرزندان مان را هم در این رفتارها دخیل می کند و عملاً رفتار زشت را به ایشان یاد می دهد. همه ی این رفتارها در حالیست که خانواده همسرم ظاهری کاملاً متشرع دارند.
بیشترین ناراحتی بنده از این است که فرزندانم بد تربیت بشوند و همچنین از غصه هاییست که می خورند
حقوق خودم هم که به کنار
در خانه محلی از اعراب ندارم!
حال با این فرضیات تکلیف چیست؟
چند روزیست که شدیداً به جدایی فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم. ضمن اینکه نیازهای شخصی یک شوهر هم دارد به من فشار می آورد و اساساً حالم خوش نیست
و فقط دارم تلاش می کنم تا با رفتار درست، فرزندانم را خوشحال نگه دارم و رفتار بد همسرم را جبران کنم

پ.ن.: یادآوری می کنم که بنده ادعای خوب بودن در مقابل بد بودن همسرم را نداشتم. اما اخلاق و رفتار بسیار بد ایشان را دیگر نمی توانم تحمل کنم.
یک سوال: آقایان محترم! چند بار در دوران ازدواجتان، بدترین نسبت ها به مادرتان داده شود از کوره در خواهید رفت؟ آیا تذکر و نصیحت می کنید یا برخورد تند؟...


تجربه من میگه این زندگی عذاب اوره
چرا چون دو تا بچه دارن توی این شرایط بزرگ میشه اشتباه به نطره من از سوی شما بوده از قدیم تا قیامت غیر این نمیتونه جنس مرد سخت جسور بوده و زن ظریف و صبور این شما بودی جسارتو به زنت دادی تا توهین کنه

حالا بجایه اینکه به طلاق و تحمل فکر کنی به از خانواده مادر کمی دوری کن بیا توی خانواده خودت سرویس به عروس و مادر شوهر اینطوری میتونی اداره کنی هر چی بینشون باشی بیشتر خوردت میکنن توهینو با کم کردنه این دونفر متونی کمرنگش کنی

هوالنور
سلام و عرض ادب
مشکل مشابه مشکل شما .....
عروس فحاش (به خانواده پسر)
خانواده دختر : مکار ,کنترلگر و تسلط خواه و طماع به ثروت
ملاک ازدواج این دو زوج :پسر (هوس) و دختر (ثروت)
نشستم ببینم چه مدت اینجور ازدواج ها دوام خواهد داشت!
فقط به خداوند پناه میبرم ازین مدل ازدواج ها و اتفاقات
دعا میکنم هیچ مومنی گرفتار این مشکلات نشه و اگه شد
خداوند راه نجات رو بهش نشون بده...الهی امین

SepehrOmid;985147 نوشت:
در مقابل همسرم دقیقاً بر عکس عمل کرده

سلام
به نظر من یه کم منصفانه به دوران عقد، مراسم عروسی و اوایل زندگیتون فکر کنید.رفتارو اعمال مادر و یا احتمالا خواهر و یا دختر های فامیلتون....میدونید،منم از جنس خانمتون هستم.یه زن بعد این مدت و داشتن بچه هرگز حاضر نیست زندگیشو از دست بده.شاید از اون زمان هنوز به دلشه.نه اینکه که از کینه باشه،ممکنشه اون زمان نگفته اما اذیت شده
میخام جدی ازتون خواهش کنم یه زمان خیلی نزدیک بچه هارو یه جا بذارین و با خانمتون شام یا افطار دو نفره برین...براش کادو بگیرین و اگه شد بکشید تو بغلتون و بهش بگید دوسش دارید اما این طرز رفتارش شما رو اذیت و نگران میکنه.امیدوارم باهاتون صحبت کنه .اما اگه باز هم ناراحتی کرد تروخدا به دل نگیرید شاید بنده خدا بیماری مث تیروئید یا...داره و این رفتارهادست خودش نیست.این روزها شیطون رو زیاد ذکر ببگید تا شیطون ازتون دور بشه و خدا صبر و طاقتتون بده تا این مساله رو مردانه مدیریت و حل کنید نه اینکه مث آدمای ضعیف پاکش کنید....طرفتون یه زنه اونم زن خودتون همونی که کلی خاطره شیرین و خصوصی باهاش دارین.خواهش میکنم تمام تلاشتون رو بکنید که خدایی نکرده بعدا خودتون رو یا بچه ها شما رو سرزنش نکنند

mery;985466 نوشت:
سلام
به نظر من یه کم منصفانه به دوران عقد، مراسم عروسی و اوایل زندگیتون فکر کنید.رفتارو اعمال مادر و یا احتمالا خواهر و یا دختر های فامیلتون....میدونید،منم از جنس خانمتون هستم.یه زن بعد این مدت و داشتن بچه هرگز حاضر نیست زندگیشو از دست بده.شاید از اون زمان هنوز به دلشه.نه اینکه که از کینه باشه،ممکنشه اون زمان نگفته اما اذیت شده
میخام جدی ازتون خواهش کنم یه زمان خیلی نزدیک بچه هارو یه جا بذارین و با خانمتون شام یا افطار دو نفره برین...براش کادو بگیرین و اگه شد بکشید تو بغلتون و بهش بگید دوسش دارید اما این طرز رفتارش شما رو اذیت و نگران میکنه.امیدوارم باهاتون صحبت کنه .اما اگه باز هم ناراحتی کرد تروخدا به دل نگیرید شاید بنده خدا بیماری مث تیروئید یا...داره و این رفتارهادست خودش نیست.این روزها شیطون رو زیاد ذکر ببگید تا شیطون ازتون دور بشه و خدا صبر و طاقتتون بده تا این مساله رو مردانه مدیریت و حل کنید نه اینکه مث آدمای ضعیف پاکش کنید....طرفتون یه زنه اونم زن خودتون همونی که کلی خاطره شیرین و خصوصی باهاش دارین.خواهش میکنم تمام تلاشتون رو بکنید که خدایی نکرده بعدا خودتون رو یا بچه ها شما رو سرزنش نکنند

سلام
ببینید! حرف حساب جواب نداره. فرمایشات شما، چیزی از بنده کم نمی کنه که نخوام اجراشون کنم.
قطعاً خیلی جیزها هست که در اوایل ازدواج ممکنه پیش اومده باشه، مثل خیلی از زندگی های دیگه. حقیقتاً تلاش خودم رو کردم برای درست شدن شرایط و اتفاقاً بارها و بارها و بارها خودم رو گذاشتم جای ایشون. یعنی سعی کردم که منصف باشم.
باز هم تلاش خواهم کرد. اما خواهش می کنم به این نکته توجه کنید که دو طرف باید بخوان که رابطه اصلاح بشه.
و اگرنه این حالتی پیش میاد که برای بنده پیش اومده متاسفانه Sad
دیگه انگیزه ام برای تلاش و دوست داشتنش بسیار کم شده، چرا که زخم زبون، سرزنش، لعن و نفرین، صبح و شب حواله بنده و پدر و مادرم داره میشه! نمی دونم این حرف عجیبه یا نه، اما حقیقت داره.
قلب مردها از سنگ نیست به خدا
اون ها هم تکیه گاه می خوان
اون ها هم دوست داشته شدن دلشون می خواد
اون ها هم گاهی کم میارن
فشارهای بیرون رو داخل خونه نمیارم. اما بر عکس ایشون کوچکترین مشکلات داخل خونه رو چنان به استحضار بنده می رسونه! که گاهی کل روز کاریم رو بر باد می ده! (با کمی اغراق)
همین امروز که بیرون بودم برای کار، موقع برگشتن به یه آشتی فکر می کردم، اما خب پذیرایی طور دیگه ایه. خستگیم رو با زخم زبون های تند و تیز در کردم. شما جای من، حتی به دروغ هم گفتنِ 'دوستت دارم' کار سختیه. واااای خدا... خسته ام. ببخشید Sad
ضمن اینکه دخالت های خاله خرسانه! و بسیار زیاد از ابتدای زندگی توسط پدر و مادر همسرم منو تحقیر و خسته کرده و این هم روی رفتار ایشون به شدت تاثیر گذاشته و چنان خودشون رو محق و پدر و مادر بنده رو ظالم می دونند که بدترین نسبت ها رو بهشون می دند. این انصافه واقعاً؟
خیلی کار سختیه که به کسی که بدون هیچ ابایی بارها و بارها بدترین فحش رو به مادرم داده برم بغلش کنم و بگم دوستت دارم!
کما اینکه بغل و کادو اخیراً اتفاق افتاده اما اون جمله رو نمی تونم بگم ������
اما چیزی که همچنان منو زنده و امیدوار نگه داشته بعد از توکل به خدا، همین دو فرزند کوچولوییه که خدا عطا کرده. هر چند زجر کشیدن اون ها رو هم از این رفتارها و تعاملات دارم به چشم میبینم

نشاط;985289 نوشت:
سلام و عرض ادب
بزرگوار امیدوارم که مشکلتون بزودی حل شود.
دوست خوبم در هر زندگی مشکلات وجود دارد و بهترین تدبیر در هر مسائلی ریشه یابی مشکلات و دقت در رفتارها و بررسی مسائل بوجود آمده می باشد. بدیهی بعد از کشف ریشه مشکلات حل آن سهل خواهد بودو. از آنجایی که در این مشکل علت عکس العمل رفتارهای همسرتان کامل مشخص نشده، و همچنین شخصیت ایشان برای ما مبهم است، راهنمایی سخت خواهد بود.
توصیه می شود چند مورد از مصادیق مشکلات را به طور دقیق و منصفانه با ذکر علت و نوع رفتارهای هر دو طرف را بیان کنید و همچنین از میزان علاقه و رابطه همسرتان نیز توضیحاتی را بدهید تا بتوانیم موضوع را از زوایای مختلف بررسی و در این امر کمک کنیم.
بنابراین منتظر توضیحات کاملی هستیم تا بتوانیم مسئله و مشکل بوجود آمده را دقیق تحلیل و راهکار مناسب را بیان کنیم، البته ذکر خصوصیات اخلاقی خودتان نیز لازم است.

با سلام و احترام
تا جایی که بتونم تلاش می کنم اطلاعات لازم رو عرض کنم.
ازدواج ما دانشجویی بوده
خانواده بنده در تهران نیستند
ظاهر خانواده همسر از ما مذهبی تره!
فکر می کنم بنده مقادیری وسواس فکری دارم
از علاقه همسر به خودم دیگه خیلی خبر ندارم������
پدر بنده به خاطر بیماری پارانویا چند سالیه که از مادرم جدا زندگی می کنند اما فکر می کنم که پدر و مادر خوبی برای بنده و برادرانم بودند شکر خدا.
اوایل ازدواج به خاطر مساله خرید خانه، اختلافی بین پدر بنده و پدر همسر پیش اومد و اون مساله دیگه از سمت ایشون فراموش نشد. اگر چه زیاد صحبت کردیم و ظاهراً سوء تفاهم رفع می شد و اگر ناراحتی ای هم بود ظاهراً از بین می رفت اما باطناً همواره این کینه در دل ایشون بود و بی حرمتی می کرد و علاقه ای به دیدن پدر و مادر بنده نداشت. متاسفم از اینکه از سمت پدر و مادرشون هم خیلی این موضوع تقبیح نشد!
دخترهای فامیل نزدیک ما، چه با نماز و چه بی نماز، خیلی اهل حجاب نبودند و اساساً یکی از دلایلی که من همسرم رو انتخاب کردم محجبه بودن و متشرع بودن خانواده شون بود و این موضوع رو هم همون ابتدا شفاف بیان کردم. اما تا مدت ها حتی از فاصله ی ٢٠ متری ما اگر خانمی رد می شد، ایشون شروع می کرد به حرفهای بد و تند و تیز و زخم زبان و تهمت به بنده!!! تا نهایتاً خودش از این کار دست کشید
ایشون با شلوغ بازی جلوی بچه ها منو از دیدن پدر و مادرم محروم کرده و بدترین نسبت ها رو نسبت به مادر بنده به راحتی بر زبان میاره
بنده تذکر، نصیحت، دعوا (قدیما)، نشنیده گرفتن و از این دست راه ها رو امتحان کردم جواب نداده.
خیلی داره یه طرفه میشه!!! می دونم که من هم اشتباهاتی داشتم و جاهایی کم توجهی هایی داشتم. حقیقت اینه که نسبت به بی اخلاقی حساسیتم بالاست و از اونجایی که ایشون از ابتدا بی حرمتی جزو رفتار عادیش بود، من در مقابل روش قطع ارتباط رو پیش گرفتم و فکر می کنم که برای،ایشون آزار دهنده بوده
لطفا در نظر بگیرید که به هر دلیلی الان ایشون و بچه هاش!!! و پدر و مادرش توی یک تیم رقتند (به زعم ایشون) و من یک فرد جداگانه با خاندانی ناپاک هستم!
هر توضیح دیگه ای هم لازم باشه می دم تا اگر توضیحاتم از حد انصاف خارج شده، درست بشه
سپاس از توجه شما

حدس میزنم خانمتون همچین گذشته ای داشته باشه....باور کنید رفتارش اصلا مورد تایید نیست اما کاملا طبیعیه.
به اندازه تمام این سالها که گذشته الان شما باید صبوری کنید.....منم یه زنم با تمام خاطرات تلخ دو ساله از خانواده شوهر...فقط روشهایی که خدمتتون گفتم میتونه آرومم کنه...آزار روحی یه زن دیر یادش میره
بی منت فقط بهش نزدیک بشید...باور کنید پررو نمیشه...اون بنده خدا زجر کشیده و راه فراموشی و تخلیه اش رو بلد نیست...شما هم این سالها اصلا نتونستید درست کمکش کنید
من جای شما باشم فقط روی خودم کار میکنم و کتاب میخونم تا این مشکل رو حل کنم...جدایی از نظر من شاید ظلم بزرگی به کل خونوادتون باشه....ترو خدا زودتر این بار با تمام قوا کمک کنید....شاید بچه ها هم بتونن کمک کننده باشن....کاش مشاور خوبی پیدا کنید برا خودتون ایشون توی موقعیت فرمانبری نیستن....شما تلاش کن...خیرشو میبینی

روح سبز;985394 نوشت:
سلام

با اجازه کارشناس محترم

به این چند صوت مراجعه کنید و اگه خوشتان امد و کارای داشت امر کنید تا جلسات رو کامل در اختیارتون قرار بدهم

http://bayanbox.ir/download/8974532171729349977/Panahian-Clip-ChikarKonamRahatBesham-32k.mp3

http://s9.picofile.com/d/8328519200/4127bb50-5e92-4376-9d67-f0b12510127e/Panahian_Clip_RavabeteEgbari.mp3

http://bayanbox.ir/download/5300151288035628292/Clip-Panahian-TavahomEshgh-32k.mp3

سلام و سپاس حتما گوش خواهم داد ان شاءالله

حمید خالی;985458 نوشت:

تجربه من میگه این زندگی عذاب اوره
چرا چون دو تا بچه دارن توی این شرایط بزرگ میشه اشتباه به نطره من از سوی شما بوده از قدیم تا قیامت غیر این نمیتونه جنس مرد سخت جسور بوده و زن ظریف و صبور این شما بودی جسارتو به زنت دادی تا توهین کنه

حالا بجایه اینکه به طلاق و تحمل فکر کنی به از خانواده مادر کمی دوری کن بیا توی خانواده خودت سرویس به عروس و مادر شوهر اینطوری میتونی اداره کنی هر چی بینشون باشی بیشتر خوردت میکنن توهینو با کم کردنه این دونفر متونی کمرنگش کنی

سلام اگه درست منظورتون رو متوجه شده باشیم، فرمودین که از خانواده خودم دوری کنم و به همسرو خانواده اش نزدیک تر بشم.
اگر منظورتون این بوده باید عرض کنم که یکی از مظلوم ترین افردا در این چندین سال، مادر و پدر بنده بودند که من نتونستم وظیفه ی فرزندی رو در حقشون درست به جا بیارم و بارها ازشون حلالیت طلبیدم.
شاید یکی از دلایلی که نتونستم زیاد خدمتشون برسم، جلوگیری از دهان باز کردن همسر یوده که هر آنچه دلش بخواد به راحتی نثار اونها می کنه تحمل شنیدن چنین حرفهایی واقعاً سخته

mery;985535 نوشت:
حدس میزنم خانمتون همچین گذشته ای داشته باشه....باور کنید رفتارش اصلا مورد تایید نیست اما کاملا طبیعیه.
به اندازه تمام این سالها که گذشته الان شما باید صبوری کنید.....منم یه زنم با تمام خاطرات تلخ دو ساله از خانواده شوهر...فقط روشهایی که خدمتتون گفتم میتونه آرومم کنه...آزار روحی یه زن دیر یادش میره
بی منت فقط بهش نزدیک بشید...باور کنید پررو نمیشه...اون بنده خدا زجر کشیده و راه فراموشی و تخلیه اش رو بلد نیست...شما هم این سالها اصلا نتونستید درست کمکش کنید
من جای شما باشم فقط روی خودم کار میکنم و کتاب میخونم تا این مشکل رو حل کنم...جدایی از نظر من شاید ظلم بزرگی به کل خونوادتون باشه....ترو خدا زودتر این بار با تمام قوا کمک کنید....شاید بچه ها هم بتونن کمک کننده باشن....کاش مشاور خوبی پیدا کنید برا خودتون ایشون توی موقعیت فرمانبری نیستن....شما تلاش کن...خیرشو میبینی

اساساً اینجا هستم برای ریشه یابی و پیدا کردن راه درست
اما همونطور که گفتم من هم دل دارم و از سنگ نیستم
اصلاً بحث پررو شدن و این حرفها نیست
خداوند شاهده که هرگز دنبال این مباحث انحرافی زندگی نبودم. همواره سعی کردم حقوقی که به گردنم هست رو انجام بدم. شاید تلاشم کم بوده. تموم این چیزها رو هم از پدر و مادرم یاد گرفتم. پدر و مادری که الان از هم جدا زندگی می کنند و دل هر دوشون پر از غصه است. از مادری که وقتی ناسزا میشنید از پدر، باز هم به ما تذکر می داد که احترام و وظیفه مون نسبت به پدر رو فراموش نکنیم. انقدر عاشق پدرم بود که هرگز دست به تحریمش نمی زد! (که شاید باید می زد، نمی دونم) حتی اگر قهر یودند باز هم همه چیز از سمت اون سر جاش،بود و من این ها رو دیدم و یاد گرفتم و برای یک زن و همسر ارزش قائلم و فکر می کزدم که یک خانواده به ظاهر متشرع، همه ی این چیزها رو صد برابر من از بر هستند اما...
حالا هم تلاشم بر پیدا کردن راه درسته، هر روز و شب کابوس چشمان غصه دار بچه ها رو در لحظه ی جدایی جلوی چشمام میبینم
ولی توانم تموم شده، پیر شدم شدم دیگه
دلم می خولد کسی هم توی این دنیا باشه بیاد یه بار به من بگه دوستت دارم. یه بار یه نفر بیاد و اون منو بغل کنه، بی منت، بی شرط...
بچه شدم

[=Arial Black]به نظر بنده در این موارد، محبت درمانی خیلی جواب میدهد.
البته باید بدانید "اسلحه محبت" را چگونه استفاده کنید. این یک دانش است.

امام علی ع میفرماید: انسان، بنده احسان است.

از محبت تلخها شیرین شود وز محبت مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود وز محبت بار بختی می شود
از محبت سجن گلشن می شود بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت نار نوری می شود وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده ، زنده می شود وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است کی گزافه بر چنین تختی نشست[=Arial Black]

بعضی کتابهای منطق، کامل نوشته شده اند... در این کتابها، منطق به 5 شاخه: استدلال ، جدل ، شعر ، خطابه و مغالطه تقسیم شده است.
اما متاسفانه در خیلی از کتابهای منطق، فقط به "استدلال" -که البته مهمترین قسمت نیز هست- توجه شده و ذکری از بقیه شاخه های منطق نشده است.
توجه کنید که شعری که جزو منطق است، شعر ادبیاتی که وزن و قافیه دارد، نیست.

شما یک کتاب منطق که هر 5 شاخه منطق را توضیح داده باشد مطالعه کنید - کار سختی نیست-.
هر کدام از 5 شاخه فوق، در شرایط خاصی کاربرد دارد. مثلا جایی که خطابه کاربرد دارد، استدلال به کار نمی آید.

اینها مقدمه بود تا عرض کنم:
نکته اول:
خانمها به سبب شخصیتشان که احساساتشان قوی است و از دید احساس به چیزها نگاه میکنند، نمیشه در خانه با آنها زیاد منطقی و استدلالی صحبت کرد.
بنده همیشه به دوستان عرض میکنم: استدلال، یک چیز خشک است. دو دو تا چهارتا است. فضای خانواده را "منطقی" -به معنای استدلال- نکنید. با خانواده و مخصوصا همسر ، با شعر برخورد کنید - یعنی با عاطفه، با محبت، با عشق- . شعری که خود یکی از شاخه های علم منطق است.

اما محبت را باید عالمانه به کار برد، لذا حتما یک کتاب منطق که هر 5 شاخه منطق را توضیح داده باشد بخوانید. لازم نیست بحث های منطقی را دقیق فرا بگیرید. همینقدر که بدانید "روش برخوردتان" به طور کلی در هر شرایطی باید چگونه باشد کافیست.

نکته دوم:
فرض کنیم یک مجموعه ای، از چند نفر نادان و یک نفر عاقل تشکیل شده است و این مجموعه ، هدفی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند.

فرض کنید این مجموعه دچار مشکلاتی باشد که به جای رسیدن به هدف، اختلالاتی را هم ایجاد کند.

ما از کدام عضو مجموعه باید انتظار داشته باشیم که "مشکل را حل کند"؟
از اعضای نادان؟ یا از عضو عاقل؟
طبیعتا از نادان انتظاری نیست.
انتظار حل کردن مشکل، از فرد عاقل است.

پس شما انتظار حل مشکل از همسرتان نداشته باشید.
خودتان به عنوان فردی عاقل، مشکل را پیگیری و حل کنید و صبر و تحمل لازم جهت به بار نشستن نتایج را به خرج دهید.

[SPOILER]گاهی وقتها نادانها - احمق ها- خیلی مشکلات ایجاد میکنند. ببینید در این زمینه ، فرد عاقل چگونه عمل میکند.
منظورم، این است که به امضایم توجه کنید happy[/SPOILER]

عبد شکور;985588 نوشت:
[=Arial Black]به نظر بنده در این موارد، محبت درمانی خیلی جواب میدهد.
البته باید بدانید "اسلحه محبت" را چگونه استفاده کنید. این یک دانش است.

امام علی ع میفرماید: انسان، بنده احسان است.

از محبت تلخها شیرین شود وز محبت مسها زرین شود
ازمحبت دُردها صافی شود وز محبت دَردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود وز محبت بار بختی می شود
از محبت سجن گلشن می شود بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت نار نوری می شود وز محبت دیو حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سُقم صحت می شود وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده ، زنده می شود وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم

نتیجه دانش است کی گزافه بر چنین تختی نشست[=Arial Black]

بعضی کتابهای منطق، کامل نوشته شده اند... در این کتابها، منطق به 5 شاخه: استدلال ، جدل ، شعر ، خطابه و مغالطه تقسیم شده است.
اما متاسفانه در خیلی از کتابهای منطق، فقط به "استدلال" -که البته مهمترین قسمت نیز هست- توجه شده و ذکری از بقیه شاخه های منطق نشده است.
توجه کنید که شعری که جزو منطق است، شعر ادبیاتی که وزن و قافیه دارد، نیست.

شما یک کتاب منطق که هر 5 شاخه منطق را توضیح داده باشد مطالعه کنید - کار سختی نیست-.
هر کدام از 5 شاخه فوق، در شرایط خاصی کاربرد دارد. مثلا جایی که خطابه کاربرد دارد، استدلال به کار نمی آید.

اینها مقدمه بود تا عرض کنم:
نکته اول:
خانمها به سبب شخصیتشان که احساساتشان قوی است و از دید احساس به چیزها نگاه میکنند، نمیشه در خانه با آنها زیاد منطقی و استدلالی صحبت کرد.
بنده همیشه به دوستان عرض میکنم: استدلال، یک چیز خشک است. دو دو تا چهارتا است. فضای خانواده را "منطقی" -به معنای استدلال- نکنید. با خانواده و مخصوصا همسر ، با شعر برخورد کنید - یعنی با عاطفه، با محبت، با عشق- . شعری که خود یکی از شاخه های علم منطق است.

اما محبت را باید عالمانه به کار برد، لذا حتما یک کتاب منطق که هر 5 شاخه منطق را توضیح داده باشد بخوانید. لازم نیست بحث های منطقی را دقیق فرا بگیرید. همینقدر که بدانید "روش برخوردتان" به طور کلی در هر شرایطی باید چگونه باشد کافیست.

نکته دوم:
فرض کنیم یک مجموعه ای، از چند نفر نادان و یک نفر عاقل تشکیل شده است و این مجموعه ، هدفی دارد که باید برای رسیدن به آن تلاش کند.

فرض کنید این مجموعه دچار مشکلاتی باشد که به جای رسیدن به هدف، اختلالاتی را هم ایجاد کند.

ما از کدام عضو مجموعه باید انتظار داشته باشیم که "مشکل را حل کند"؟
از اعضای نادان؟ یا از عضو عاقل؟
طبیعتا از نادان انتظاری نیست.
انتظار حل کردن مشکل، از فرد عاقل است.

پس شما انتظار حل مشکل از همسرتان نداشته باشید.
خودتان به عنوان فردی عاقل، مشکل را پیگیری و حل کنید و صبر و تحمل لازم جهت به بار نشستن نتایج را به خرج دهید.

[SPOILER]گاهی وقتها نادانها - احمق ها- خیلی مشکلات ایجاد میکنند. ببینید در این زمینه ، فرد عاقل چگونه عمل میکند.
منظورم، این است که به امضایم توجه کنید happy[/SPOILER]

سلام و سپاس
درست می فرمایید. به نظرم به هر دلیلی، فرایند رفتاری بنده از محبت آمیز بودن به سمت منطق و استدلالی بودن تغییر مسیر داد.
قطعا بخشی از اون به خاطر مدل ذهنی خودم بوده و بخشیش هم احتمالا بازخورد رفتارهای همسر
امیدوارم بتونم خودم رو راضی کنم برای این کار
به هر حال عدم رعایت اخلاق از سمت ایشون، بد جوری بنده رو زخمی و خسته کرده

SepehrOmid;985606 نوشت:
عدم رعایت اخلاق از سمت ایشون، بد جوری بنده رو زخمی و خسته کرده

آقای SepehrOmid من به عنوان یکی از خواننده های مطلب شما کاملا متوجه شرایط و اذیت شدنتان هستم کما اینکه اگر رضایت از زندگی داشتید این مطالب رو عنوان نمی کردید...ما هم به عنوان دوستان جدید شما و البته که حضور موثرتر کارشناسان مربوطه سعی در دادن راه کار و تجارب مفیدمان به شما را داریم. منم با آقای عبد شکور موافقم...به نظر برای بهبود این زندگی لازمه مرد از مردانگیش کمک بگیره.تو حدیث اما سجاد در حق زوجه نوشته "باهاش مداراکن با اینکه حق تو بر او بیشتر است اما او اسیر و زیر دست توست و اگر نادانی کرد حلیم باش"
آقا منم یه زنم میتونم خانمت رو درک کنم....انتظارات معقول گاهی از خانمت نداشته باش ....شاید لازم باشه یه مدت تصور کنید دختر کوچولوتونه....چطور بهش نرمی میکنید....امیدوارم هر چه زودتر اول این افعال و افکار منفی را که زیاد دارید استفاده میکنید ترک کرده و با عزم و تسلط کافی این زندگی رو که فقط برا بهتر شدنش مرررررررررد میخاد نجات بدین
ضمنا مجدد تکرار میکنم...بنظرم بهتره یه آزمایش کامل خون خانمتون بره که مطمئن بشین خدایی نکرده مشکل جسمی ندارن

mery;985617 نوشت:
آقای SepehrOmid من به عنوان یکی از خواننده های مطلب شما کاملا متوجه شرایط و اذیت شدنتان هستم کما اینکه اگر رضایت از زندگی داشتید این مطالب رو عنوان نمی کردید...ما هم به عنوان دوستان جدید شما و البته که حضور موثرتر کارشناسان مربوطه سعی در دادن راه کار و تجارب مفیدمان به شما را داریم. منم با آقای عبد شکور موافقم...به نظر برای بهبود این زندگی لازمه مرد از مردانگیش کمک بگیره.تو حدیث اما سجاد در حق زوجه نوشته "باهاش مداراکن با اینکه حق تو بر او بیشتر است اما او اسیر و زیر دست توست و اگر نادانی کرد حلیم باش"
آقا منم یه زنم میتونم خانمت رو درک کنم....انتظارات معقول گاهی از خانمت نداشته باش ....شاید لازم باشه یه مدت تصور کنید دختر کوچولوتونه....چطور بهش نرمی میکنید....امیدوارم هر چه زودتر اول این افعال و افکار منفی را که زیاد دارید استفاده میکنید ترک کرده و با عزم و تسلط کافی این زندگی رو که فقط برا بهتر شدنش مرررررررررد میخاد نجات بدین
ضمنا مجدد تکرار میکنم...بنظرم بهتره یه آزمایش کامل خون خانمتون بره که مطمئن بشین خدایی نکرده مشکل جسمی ندارن

سلام
بله ممنون از نظرات دوستان
همون طوری که عرض کردم همه تلاشم رو می کنم بی منت
حتما خودم هم اشکلات زیادی دارم که باید اون ها رو هم اصلاح کنم
گاهی همین درد دل ها و شنیدن حرف دوستان، به آدم انرژی می ده
خدا به همه تون خیر بده

SepehrOmid;985531 نوشت:
خیلی داره یه طرفه میشه!!! می دونم که من هم اشتباهاتی داشتم و جاهایی کم توجهی هایی داشتم. حقیقت اینه که نسبت به بی اخلاقی حساسیتم بالاست و از اونجایی که ایشون از ابتدا بی حرمتی جزو رفتار عادیش بود، من در مقابل روش قطع ارتباط رو پیش گرفتم و فکر می کنم که برای،ایشون آزار دهنده بوده
لطفا در نظر بگیرید که به هر دلیلی الان ایشون و بچه هاش!!! و پدر و مادرش توی یک تیم رقتند (به زعم ایشون) و من یک فرد جداگانه با خاندانی ناپاک هستم!
هر توضیح دیگه ای هم لازم باشه می دم تا اگر توضیحاتم از حد انصاف خارج شده، درست بشه

سلام
دوست خوبم
بیزحمت توضیح بیشتری بدهید، آن طوری که در بیان شماست، گزارش یک طرفه مشکل آن هم به نوع اعتراض از واکنش همسرتان بوده و غیر از آن چیزی متوجه نمی شویم. اخلاق همسرتان را از بعد مثبت و منفی خیلی توضیح نداده اید، اینکه رابطه شما با همسرتان تا چه حدی است( خوبه، بده، اکثرا قهر و...) آیا اصلا با هم صحبت مسالمت آمیز دارین یا نه، همدیگر را تخریب و یا هر کدوم خود را حق می دانید و بس!! ضمنا نوع رفتار پدر و مادر شما با ایشان و اتفاقاتی که افتاده و نوع و کیفیت رابطه آنها را با همسرتان را معلوم نکرده و توضیحی ارائه نداده اید.
ضمنا در طول این مدت زندگی مشکلات خودتان را چه جوری حل می کردید؟!( لطفا توضیح بدهید)

سلام

من می خواستم یه موضوع رو بیان کنم اکثرا به شما کتاب ها یا منابع رو معرفی می کنن که خیلی خوبه برای بالا رفتن آگاهی ولی همان طور که وقتی بیمار هستین با فقط مطالعه کتاب های پزشکی بیماریتون درمان نمیشه و به دکتر باید مراجعه کنین این جا هم حتما به یه مشاور حاذق و با تجربه حضوری مراجعه کنین .

نشاط;985662 نوشت:

سلام
دوست خوبم
بیزحمت توضیح بیشتری بدهید، آن طوری که در بیان شماست، گزارش یک طرفه مشکل آن هم به نوع اعتراض از واکنش همسرتان بوده و غیر از آن چیزی متوجه نمی شویم. اخلاق همسرتان را از بعد مثبت و منفی خیلی توضیح نداده اید، اینکه رابطه شما با همسرتان تا چه حدی است( خوبه، بده، اکثرا قهر و...) آیا اصلا با هم صحبت مسالمت آمیز دارین یا نه، همدیگر را تخریب و یا هر کدوم خود را حق می دانید و بس!! ضمنا نوع رفتار پدر و مادر شما با ایشان و اتفاقاتی که افتاده و نوع و کیفیت رابطه آنها را با همسرتان را معلوم نکرده و توضیحی ارائه نداده اید.
ضمنا در طول این مدت زندگی مشکلات خودتان را چه جوری حل می کردید؟!( لطفا توضیح بدهید)

سلام و عرض ادب
فکر می کنم که به طور ناخواسته معمولاً توضیحات اعتراض آمیز یک طرفه می شه! البته تلاش می کنم که درست موارد رو بیان کنم اما حق بدین که گاهی تصور بنده با همسرم ممکنه که متفاوت باشه!
حقیقت اینه که اخیراً تعداد دفعات و مدت قهرها به قدری شده که فرزندان نه تنها از آشتی بودن ما متغجب و مسرور می شن، بلکه هر زمان که ما با هم صحبت می کنیم، نگران می شن که داریم دعوا می کنیم.
یک چیز قطعیه. اون هم این که بنده در مقابل بچه ها معمولاً پرخاش و تندگویی نمی کنم. اما فکر می کنم که هر دوی ما انسان هایی هستیم که بر حرف خودمون معمولاً پافشاری می کنیم.
اگرچه هر کدوم به مدل خودمون، گاهی کوتاه میایم تا بحث کش پیدا نکنه. اما صحبت های دوستانه و تعامل خوب ما معمولاً در زمینه های درسی و دانشگاهی بوده و هست. اگر چه مشترکات ذهنی دیگری هم بعضاً در مسایل مختلف داریم.
فکر می کنم که بنده در صحبت کردن هام گاهی شوخی می کنم که همسرم برداشت تخریب گونه داشته و اعتراض می کنه و البته که مدت هاست سعی کردم این رفتار رو دور کنم
و البته ایشان هم به مدل خودشون (تقریباً بی پرده) حرف های بدی می زنند که توهین آمیزه و البته سریعاً پای خانواده بنده هم معمولاً پیش کشیده میشه. در مواردی بنده سعی می کنم با آرامش موضوع مورد بحث رو کمی باز کنم و توضیح بدم و بگم که اطلاعات شما کافی نیست که چنین صحبتی می کنین ولی متاسفانه گوشی بدهکار نیست. (شاید اصرار بنده بر حل منطقی بحث درست نبوده باشه البته) که خب معمولاً یا با کوتاه اومدن بنده بحث مسکوت گذاشته میشه یا اینکه ایشون انقدر می گه تا فروکش کنه و نتیجتاً مدتی با هم صحبت نخواهیم کرد.
بنده مطمئنم که در تعاملاتم اشتباه زیاد داشتم که دارم کشفشون می کنم تا رفع بشه اما همچنان توقع احترام و رعایت اخلاق و حرمت نگه داشتن بنده سر جاشه و شدیداً معترض هستم.
ایشان به تنها چیزی که در مورد بنده معتقده، مباحث درسی و دانشگاهیه که بنده رو بسیار توانمند می دونه. از ابتدا بسیار اصرار داشتند که پدر و مادر بنده هزینه زندگی ما رو بدند تا بنده بتونم تحصیلاتم رو ادامه بدم و ... (این یکی از بزرگترین محل های اختلاف ما بوده و هست)
یکی از مواردی که الان مقادیری از اون پشیمان هستم، قبول شرط ادامه تحصیل همسر و پرداخت هزینه تحصیل توسط پدر ایشون بوده. که الان مثل پتک توی سر بنده هوار می شه. اگر چه بی منت بنده تمام تلاش خودم رو کردم تا همسر بتونند به مرحله تز دکتری برسند. اما خب بنده نتونستم هنوز پاسان نامه ارشد هودم رو بعد از سال ها دفاع کنم. بخشیش به دلیل همون وسواس،فکری خودم بوده قطعا اما طی این سال ها به این نتیجه رسیدم که چه در کار و چه در درس و چه هر زمینه، هر زمان که تنها نبودم و همراه داشتم، تونستم بر اون وسواس غلبه کنم و نتایج خوبی هم به دست اومده، اما متاسفانه این همراه، اگر هم قبلا همسر بوده، مدت های زیادیه که نیست. در درس که تنها شدم و در موارد دیگه هم که هیچ.
پدر و مادر بنده هرگز بی احترامی ای نسبت به ایشون نداشتند اما در مقابل متاسفانه همسر رفتارهای دور از شأنی داشتند که متاسفم.
یکی از زجرهای بنده سخت شدن ارتباط با پدر و مادرم هست به خاطر رفتارها و صحبت های ناشایست و شلوغ بازی های همسر (البته با تاکید بر اینکه این رفتارها جلوی بچه ها انجام میشه)
بنده متهم هستم که از ظالم دارم دفاع می کنم! و ایشون و پدر و مادرشون مظلوم هستند (طبق گفته همسر)
مسایلی که سر مباحث مهریه پیش اومد یکی از عمده ترین مشکلاتیه که متاسفانه ظاهراً علاقه ای به رفع سوء تفاهم از سوی همسر نیست و بنده بارها تلاش کردم که در مورد این سوء تفاهمات صحبت کنم که گوشی بدهکار نبوده.
همین الان که در محضر شما هستم، دارم دوران تحریم شدید پس از سفر یک روزه برای دیدن پدر و مادر بعد از بیش از ٦ماه رو می گذرونم! در این بین ظاهراً کاغذی که در زمان مهربرون امضا شده بوده و لای قرآنی که همسر ازش استفاده می کردند بوده، گم شده و تهمت دزدی و نقشه برای نابود کردن کاغذ و ندادن مهریه (کاملاً به صورت یک طرفه و در حضور بچه ها) پیش رفت!
راستش بیان بعضی مسایل ممکنه این برداشت رو به هکراه داشته باشه که بنده هم از پدرم کمی پارانویا به ارث بردم و نسبت به همه جیز ید بین هستم! و اگر نه که دلم خیلی خیلی از. رفتار همسر پیرو برخی رفتارهای پدر و مادرش پُره! و همچنان معتقدم که اون ها بیش از حد و اندازه در زندگی ما دخالت کردند. خیلی بیش از اندازه و بنده (به درست یا اشتباه) به دلیل ملاحظه حال مادر همسر (مبتلا به بیماری سخت و مزمن) روش هایی رو پیش گرفتم که ظاهراً توفیقی در جلوگیری از این رفتارها نداشته. به ویژه در دخالت های مالی و مادی زندگی که بسیار تحقیرآمیز و آزاردهنده است که بحث مفصلی داره.
تلاش برای حل مشکلات بوده. قدیم ها صحبت می کردم، به آرامش فرامی خواندم و جمله هایی می گفتم که ایشون می پذیرفت و من واقعا تصور می کردم که مساله حل شده، اما باز همون آش و همون کاسه بود. الان متاسفانه انگیزه و حوصله ای نیست و فقط سکوت...
در واقع آنچه توی ذهن بنده هست اینه که همه مدل تلاشی رو انجام دادم و الان دیگه فارغ از انگیزه و حوصله راه حلی ندارم!
ارتباط زناشویی مون هم افتضاح شده! اگر چه به زعم بنده هرگز ایشون خوب عمل نکردند در این مسایل (منظورم این نیست که من همیشه خوب عمل کردم اما حداقل رفتم مطالعه کردم و کمی چیزهایی یاد گرفتن که به نظرم بد نبود)
از یک کنار هم نشستن ساده در خونه یا مهمانی بگیرید تا رابطی جنسی! نمی دونم ریشه تربیتی خانواده چقدر موثر بوده اما شدیداً به این موضوع هم معترض هستم
مطمئنم که اگه پای درد دل ایشون هم بشینید، حرف های زیادی برای زدن دارند و من خودم رو بری از اشتباه ندونستم
ولی خب اینکه تلاش برای حل مسایل چقدر انجام شده، بر اساس شواهد عینی و نه تصورات ذهنی ام، در ظاهر که از سوی ایشون چیزی جز تهدید و لعن و نفرین و بحث وکیل و اشتباه در ازدواج و غلط کردم و طلاق و رفتار ناشایست در منزل و توهین جلوی بچه ها و ... ندیدم
گاهی حس می کنم دو شخصیتی شدم!
یک شخصیتم دنبال راه حله و شخصیت دیگرم خسته، معترض، عصبانی و لجباز در حل مساله...
والسلام

کیمیای دانش;985663 نوشت:
سلام

من می خواستم یه موضوع رو بیان کنم اکثرا به شما کتاب ها یا منابع رو معرفی می کنن که خیلی خوبه برای بالا رفتن آگاهی ولی همان طور که وقتی بیمار هستین با فقط مطالعه کتاب های پزشکی بیماریتون درمان نمیشه و به دکتر باید مراجعه کنین این جا هم حتما به یه مشاور حاذق و با تجربه حضوری مراجعه کنین .

سلام ممنون از توجه و فرمایش درست شما
اما راستش فکر می کنم که در کل اگر خواست دو طرفه در حل ین مسایل نباشه، چه حضوری و چه غیر حضوری، راه سختی در پیش خواهد بود.
بنده مشورت حضوری هم گرفتم که نهایتا منجبر به این شده که همسر هم باید باشند و خب ایشون تا الان که علاقه ای نشون ندادند، برعکس هی بنده رو با موضوع وکیل و اینها تهدید می کنند!!!

SepehrOmid;985666 نوشت:
یک شخصیتم دنبال راه حله و شخصیت دیگرم خسته، معترض، عصبانی و لجباز در حل مساله..

با سلام و احترام
بزرگوار به نظر می رسد، تا زمانی که شما و همسرتان صادقانه وارد حل مسائل زندگی نشده و نخواهید همدیگر را درک کرده و به انتظارات معقول همدیگر بها بدهید، این مسائل به همین راحتی حل نخواهد شد.
می تونید به یک مسافرتی دل چسب بروید و تمام منیتها و خودخواهی را کنار بگذارید و با دلی آرام وارد حل مشکلات خودتان بشوید و حتما باید خودتان وارد عمل شوید( همانطوری که در گذشته موفقیتهایی را داشتید، چون شما مرد خانه هستید و شما مدیر زندگی هستید) من از مرحوم علامه جعفری سراغ دارم که در مسائل زندگی کوتاه می آمد و حتی در حل مشکلات زندگی خود پیشقدم می شد و همسرش را راضی می کرد. ( چه بسا همسرش قصور داشت) باید نگاه و رویکرد خودتان را حسابی تغییر دهید.
تا از در محبت و احترام وارد نشده اید، تا از رفتارهایی که همسرتان خوشش نمی اید ترک نکرده اید، تا عفو و احترام و بخشش و مهر ورزی را در زندگی وارد نکرده اید ریشه این مسائل بدست آمده به همین راحتی حل نخواهد شد( ولو که زندگی دیگری را از نو شروع کنید). قانون زندگی تحمل است، شما روی نقاط مثبت همسرتان تمرکز کنید، به صحبت های او گوش دهید و جواب ندهید، به او بها بدهید تا ارزش شما پیش همه بالا رود. منتها اگر از سر لج و لج بازی وارد شده و انتظار ادب و حرمت را داشته باشید، فایده ای ندارد.
حتما به یک مشاور خانواده مراجعه کنید، البته به شرط اینکه هر دوی شما صادقانه بخواهید که مسائل حل شود. البته زمانبر است ولی ارزشمند خواهد بود.
در زندگی هیچ وقت نوع زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید.
برای خودتان قانونی وضع کنید در مسائل پیش آمده دنبال راهکار باشید.
سعی کنید شما با روحیه مردانه و بزرگ منشانه وارد حل مشکلات شوید.( پس صبر و بردباری خیلی مهم است)
روابط خودتان را هر طور شده بهبود ببخشید( دوری کینه می آورد و زندگی را بدتر و وخیم می کند، نوازش و محیت و ... باید سرجای خود باشد)
حداقل به خاطر فرزندان از رفتارهای سلیقه ای و مغرورانه بپرهیزید( ولو که شده شما در این امر ایثار کنید، باز ارزش دارد و می ارزد)
به حرف های بیهوده و بی اساس سعی کنید بها ندهید. خاطرات تلخ گذشته را مرور نکنید.
سعی کنید عقده ها و کینه های همدیگر را فراموش کرده و به جای آن همدیگر را دوست داشته باشید.
مثبت های همسرتان را بازگو کنید.( تعریف و توصیف خانم ها از جانب همسرشان معجزه می کند)
از شوخی های نیش دار حتما بپرهیزید( سم زندگی شماست. به جای آن علاقه و محبت خودتان را نشان بدهید)
به هیچ وجه در مورد پدر و مادر همسرتان مواضع تندی نداشته باشید بلکه احترام کنید( این شما را عزتمند می کند و صد در صد رفتار همسرتان را هم عوض می کند) ( چه طور انتظار دارید که شما والدین همسرتان را نپذیرید و ... از آن طرف میزان علاقه و دوست داشتن از جانب همسرتان به خانواده شما بیشتر شود؟!!)
سعی کنید همدیگر ا خوب بشناسید( رفتارهای خوب و منفی همدیگرا در ذهنتان مرور کنید و به نقاط ضعف همسرتان حساس نشوید، بلکه به جای آن روی نقاط قوت ایشان تمرکز کرده وسرمایه گذاری کنید)
به انتخاب خودتان( در زندگی) ارزش قائل شوید و به هیچ احساس پشیمانی نکنید( چون تمام انرژی و امید شما را از بین می برد)
سعی کنید در پیش دیگران و در جمع های خاص در فرصت مناسب و به جا از همسرتان توصیف نیکی داشته باشید.( معجزه می کند)
یک طرفه خودتان را ذی حق ندانید، قبول کنیم که ما انسان کاملی نیستیم، چه بسا انتظار همسرتان هم از دید خودشان منطقی است و نمی توان حق ایشان را هم بی ارزش شمرد. قرار است زن و شوهر در کنار هم بسازند و یارو یاور هم باشند.
پس با عشق و علاقه قهر را کنار بگذارید و قدر همدیگر را بدانید که این مشکلات حادی نیست که به خاطر آن زندگی را برای خودتان جهنم کنید.
باز هم در خدمتتون هستیم.

سلام و عرض ادب
نکات کلیدی و ارزشمندی رو بیان فرمودید که به یاری خدا تلاش می کنم عمل کنم و ان شاءالله نتیجه مثبت حاصل بشه.
سپاس از وقتی که گذاشتید@};-

SepehrOmid;985147 نوشت:
به نام خدا
سلام
من یک مرد ٣٧ ساله هستم.١٣ ساله که ازدواج کردم و ٢ فرزند دارم.
فارغ از این که ریشه مشکلات زندگی ما چیست، می خوام مساله ای رو مطرح کنم!
اصلاً فرض کنیم که من و خانواده ام، بد هستیم و همسر و خانواده اش بهترین انسان های عالم...
فرض دوم: من هیچ بی حرمتی ای به ایشان و خانواده شان نگردم هرگز. بلکه همیشه حرمت نگه داشتم و سعی کردم کمک حال باشم
اما در مقابل همسرم دقیقاً بر عکس عمل کرده و پس از این همه سال حاضر به دست برداشتن از این رفتارهای بد نیست و به بنده و خانواده ام نهایت بی حرمتی ها رو انجام می ده.
این ها به کنار، ایشان فرزندان مان را هم در این رفتارها دخیل می کند و عملاً رفتار زشت را به ایشان یاد می دهد. همه ی این رفتارها در حالیست که خانواده همسرم ظاهری کاملاً متشرع دارند.
بیشترین ناراحتی بنده از این است که فرزندانم بد تربیت بشوند و همچنین از غصه هاییست که می خورند
حقوق خودم هم که به کنار
در خانه محلی از اعراب ندارم!
حال با این فرضیات تکلیف چیست؟
چند روزیست که شدیداً به جدایی فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم. ضمن اینکه نیازهای شخصی یک شوهر هم دارد به من فشار می آورد و اساساً حالم خوش نیست
و فقط دارم تلاش می کنم تا با رفتار درست، فرزندانم را خوشحال نگه دارم و رفتار بد همسرم را جبران کنم

پ.ن.: یادآوری می کنم که بنده ادعای خوب بودن در مقابل بد بودن همسرم را نداشتم. اما اخلاق و رفتار بسیار بد ایشان را دیگر نمی توانم تحمل کنم.
یک سوال: آقایان محترم! چند بار در دوران ازدواجتان، بدترین نسبت ها به مادرتان داده شود از کوره در خواهید رفت؟ آیا تذکر و نصیحت می کنید یا برخورد تند؟...

سلام علیکم

فرمودید طلاق!

فقط دو نکته :

1-فیلم سینمایی بلوک9 خروجی 2 با بازی امیر جعفری و پانته آ بهرام را تماشا کنید!
سرنوشت بچه طلاق می تواند چنین هم رقم بخورد!
مطمئن هستید که طلاق آینده فرزندان را بهتر می کند؟

2-فرض کنید جدا شدید! حاضر به بخشش غیرت هم هستید؟ تا یک مرد دیگر با همسر(سابق) ازدواج کند و از او لذت ببرد؟در عین حال حضرت عالی هم مهریه او را در خوشبینانه ترین حالت بصورت اقساط بپردازید!؟

مابقی حرف ها با مشاور

باسمه السبحان

سلام علیکم

عبد شکور;985588 نوشت:
فرض کنید این مجموعه دچار مشکلاتی باشد که به جای رسیدن به هدف، اختلالاتی را هم ایجاد کند.

ما از کدام عضو مجموعه باید انتظار داشته باشیم که "مشکل را حل کند"؟
از اعضای نادان؟ یا از عضو عاقل؟
طبیعتا از نادان انتظاری نیست.
انتظار حل کردن مشکل، از فرد عاقل است.

پس شما انتظار حل مشکل از همسرتان نداشته باشید.
خودتان به عنوان فردی عاقل، مشکل را پیگیری و حل کنید و صبر و تحمل لازم جهت به بار نشستن نتایج را به خرج دهید.

عقل و خردمندی وصف جسم نیست تا جنسیت در آن دخیل باشد!!!

هیچ تلازمی هم بین نادان فرض نمودن همسر و پیگیری حل مشکلات زندگی مشترک از سوی آقایان وجود ندارد

که خودِ چنین فرضی جسارتا عین نادانی است.

sayedali;985803 نوشت:
سلام علیکم

فرمودید طلاق!


فقط دو نکته :

1-فیلم سینمایی بلوک9 خروجی 2 با بازی امیر جعفری و پانته آ بهرام را تماشا کنید!
سرنوشت بچه طلاق می تواند چنین هم رقم بخورد!
مطمئن هستید که طلاق آینده فرزندان را بهتر می کند؟

2-فرض کنید جدا شدید! حاضر به بخشش غیرت هم هستید؟ تا یک مرد دیگر با همسر(سابق) ازدواج کند و از او لذت ببرد؟در عین حال حضرت عالی هم مهریه او را در خوشبینانه ترین حالت بصورت اقساط بپردازید!؟

مابقی حرف ها با مشاور

سلام
ممنون از پیشنهادتون
قطعا یکی از اصلی ترین مواردی که من رو ناچار کرده تا به دنبال راه حل بگردم بحث فرزندان بوده و هست. چون خودم که تجربه ی جدایی پدر و مادر رو در دوران نوجوانی داشتم، می دونم که دردناک و سخته و به این راحتی نمی تونم برای فرزندان خودم هم چنین چیزی رو ببینم.
اما امیدوارم که بتونم مساله رو به یاری خدا حل کنم تا این مدل عذاب کشیدت اون ها رو هم نبینم

پرسش:
من یک مرد ٣٧ ساله ام و 13 سال هست که ازدواج کرده ام و ٢ فرزند دارم، شدیداً به جدایی از همسرم فکر می کنم چون دیگر توانی برایم باقی نمانده است و هیچ انرژی و تمرکزی حتی برای کار کردن هم ندارم.


پاسخ:
در هر زندگی مشکلات وجود دارد و بهترین تدبیر در هر مسائل و تنش ها، ریشه یابی آنها و دقت در رفتارها و بررسی مسائل بوجود آمده می باشد. بدیهی است بعد از کشف ریشه مشکلات حل آن سهل خواهد بود. از آنجایی که در این مشکل رفتارهای همسرتان کامل مشخص نشده، و همچنین شخصیت ایشان برای ما مبهم است، راهنمایی سخت خواهد بود.
توصیه می شود چند مورد از مصادیق مشکلات خودتان را نوشته و به طور دقیق روی آن تمرکز کنید، چه بسا یک رفتار سلیقه ای و یا یک مقایسه اشتباه با دیگران موجب تنفر و مسائل دیگر می شود.

بهتر است نگاهتان در این مشکلات نخست این باشد که شاید شما هم در وسعت گیری مشکلات سهمی داشته اید و مسائل بوجود آمده و مشکلات فقط از جانب همسرتان نیست، خود این قضیه اگر خوب هدایت شود می تواند در بهبود روابط و حل مشکلات موثر واقع شود، معمولا در مشکلات و تنش ها های بوجود آمده هیچ کس خود را مقصر نمی داند و همین موضوع به خودخواهی و قضاوت ناعادلانه و لج بازی می کشاند و طبیعتا مشکل نخواهد شد.
هر دو باید تصمیم بگیرید که با کمک هم مشکلات را تقلیل کنید، اصلاح یک طرفه زور گویی است و نمی توان چنین انتظاری را پیش بینی کرد. تا از در محبت و احترام وارد نشده اید، تا از رفتارهایی که همسرتان خوشش نمی اید ترک نکرده اید، تا عفو و احترام و بخشش و مهر ورزی را در زندگی وارد نکرده اید ریشه مسائل بدست آمده به همین راحتی حل نخواهد شد ( ولو که زندگی دیگری را از نو شروع کنید).

قانون زندگی تحمل است، شما روی نقاط مثبت همسرتان تمرکز کنید، به صحبت های او گوش دهید و جواب ندهید، به او بها بدهید تا ارزش شما پیش همه بالا رود. منتها اگر از سر لج و لج بازی وارد شده و انتظار ادب و حرمت را داشته باشید، فایده ای ندارد.
حتما به یک مشاور خانواده مراجعه کنید، البته به شرط اینکه هر دوی شما صادقانه بخواهید که مسائل حل شود. البته زمانبر است ولی ارزشمند خواهد بود.
در زندگی هیچ وقت نوع زندگیتان را با دیگران مقایسه نکنید. برای خودتان قانونی وضع کنید در مسائل پیش آمده دنبال راهکار باشید.
سعی کنید شما با روحیه مردانه و بزرگ منشانه وارد حل مشکلات شوید.( پس صبر و بردباری خیلی مهم است)

روابط خودتان را هر طور شده بهبود ببخشید(دوری کینه می آورد و زندگی را بدتر و وخیم می کند، نوازش و محیت و ... باید سرجای خود باشد)
حداقل به خاطر فرزندان از رفتارهای سلیقه ای و مغرورانه بپرهیزید( ولو که شده شما در این امر ایثار کنید، باز ارزش دارد و می ارزد)
به حرف های بیهوده و بی اساس سعی کنید بها ندهید. خاطرات تلخ گذشته را مرور نکنید.
سعی کنید عقده ها و کینه های همدیگر را فراموش کرده و به جای آن همدیگر را دوست داشته باشید.
مثبت های همسرتان را بازگو کنید. (تعریف و توصیف خانم ها از جانب همسرشان معجزه می کند)
از شوخی های نیش دار حتما بپرهیزید (سم زندگی شماست. به جای آن علاقه و محبت خودتان را نشان بدهید)
به هیچ وجه در مورد پدر و مادر همسرتان مواضع تندی نداشته باشید بلکه احترام کنید( این شما را عزتمند می کند و صد در صد رفتار همسرتان را هم عوض می کند) (چه طور انتظار دارید که شما والدین همسرتان را نپذیرید و ... از آن طرف میزان علاقه و دوست داشتن از جانب همسرتان به خانواده شما بیشتر شود؟!!)

سعی کنید همدیگر ا خوب بشناسید (رفتارهای خوب و منفی همدیگرا در ذهنتان مرور کنید و به نقاط ضعف همسرتان حساس نشوید، بلکه به جای آن روی نقاط قوت ایشان تمرکز کرده وسرمایه گذاری کنید)
به انتخاب خودتان (در زندگی) ارزش قائل شوید و به هیچ احساس پشیمانی نکنید (چون تمام انرژی و امید شما را از بین می برد)
سعی کنید در پیش دیگران و در جمع های خاص در فرصت مناسب و به جا از همسرتان توصیف نیکی داشته باشید.( معجزه می کند)
یک طرفه خودتان را ذی حق ندانید، قبول کنیم که ما انسان کاملی نیستیم، چه بسا انتظار همسرتان هم از دید خودشان منطقی است و نمی توان حق ایشان را هم بی ارزش شمرد. قرار است زن و شوهر در کنار هم بسازند و یارو یاور هم باشند.
پس با عشق و علاقه قهر را کنار بگذارید و قدر همدیگر را بدانید که این مشکلات حادی نیست که به خاطر آن زندگی را برای خودتان جهنم کنید.
در هر صورت مراجعه به یک مشاور متخصص خانواده می تواند در تسریع حل مشکلات موثر واقع شود و لازم است با توافق همسرتان این موضوع را پیشنهاد داده و پیگیر باشید تا قضیه به طور ریشه ای حل شود.

موضوع قفل شده است