جمع بندی تأثیر امید و باور قلبی در زندگی و جهان تا چه حد است؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تأثیر امید و باور قلبی در زندگی و جهان تا چه حد است؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:


سلام

میگن به هر چی باور قلبی داشته باشید همون رو وارد زندگیتون میکنید.این گفته شاید تداعی گر قانون جذب باشد .

مثلا در مورد شفای بیماران در حرم امام رضا ع و اینکه چگونه چنین چیزی با قانون طبیعت سازگاره چنین میگن که اگه یکی واقعا باور داشته باشه که اینجور جاها شفا پیدا میکنه این اتفاق براش میفته چون اعتقاد قلبی داره و از صمیم قلب درخواست میکنه و چون فضای همچین جاهایی مثبت و گرم هست پس فرکانس مثبت همراه با خواسته قلبی باعث میشه که قانون در موردش جواب بده

در ایران مردم از امام رضا شفا میگیرند …… در هند مردم در معبدی به نام معبد سکوت شفا میگیرند ………. مسیحیان در کلیسا شمع روشن میکنند و شفا میگیرند ………….. بعضی مردم از ادیان دیگه میان مشهد از امام رضا شفا بگیرند و میگیرند چون باور کردند….
به هر حال برای هر کس ، ایمان قوی به یک چیز ، موجب ایجاد اتفاقات شگفت انگیز در زندگی اش میشود

یعنی همه چیز باوره. هیچ معجزه و اتفاق خارج از چهارچوبی رخ نمیده.

به هر حال واقعا ایمان و باور قلبی تا این حد در زندگی تاثیر میگذاره؟
لطفا با دلیل توضیح دهید.متشکر




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام

مدیر ارجاع سوالات;985080 نوشت:
یعنی همه چیز باوره. هیچ معجزه و اتفاق خارج از چهارچوبی رخ نمیده.
به هر حال واقعا ایمان و باور قلبی تا این حد در زندگی تاثیر میگذاره؟


برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:

قانون جذب به عنوان یک قانون قطعی در گرو اثبات علمی است، و دلیل محکمی بر آن وجود ندارد، اما شبیه آن با نگاهی الهی در روایات وجود دارد، به عنوان نمونه امام رضا(علیه السلام) در روایتی با سند صحیح می فرمایند:
«أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً»؛ به خداوند گمان نیک و حسن ظن داشته باش، پس به درستی که خداوند عزوجل می فرماید من در نزد گمان بنده ام هستم، اگر بر من گمان خیر ببرد همان خیر را برای او رقم میزنم، و اگر گمان بد ببرد همان را.(الکافی، ج2، ص72)
یعنی مثبت اندیشی و منفی اندیشی در نتیجه نقش دارد، اما با رنگ و بویی الهی، نه مادی.
نهایت چیزی که برای قانون جذب میتوان قائل شد این است که تمرکز بر هدف موجب عزم بر پی گیری و مجاهدت در آن مسیر میشود و این جدیّت به تحقق آن منجر میشود.

نکته دوم:

در هر صورت در فضای درون دینی اگر بخواهیم بحث کنیم آیات و روایات صراحتا از شفا به دست خداوند و اولیاء الهی سخن گفته اند، و این ادله تأثیر تلقین و قانون جذب و مانند آن را در این نوع از شفا یافتن نفی می کند، قرآن کریم صراحتا از شفای بیماران توسط حضرت عیسی(علیه السلام) سخن می گوید:
«و تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏‏»؛ و كور مادرزاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى‏ دادى و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده میكردى‏(مائده:110)خب این آیه دیگر تردیدی در این نمیگذارد که شفا از سوی آن ولی خدا شکل می­گیرد، نه از سوی نفس آن بیمار!

در روایات نیز به صورت متعدد از شفا دادن بیماران از سوی ائمه(علیهم السلام) خبر داده اند، به گونه ای که صفار در بصائرالدرجات بابی در همین موضوع تحت عنوان: "باب في الأئمة ع أنهم يحيون الموتى و يبرءون الأكمه و الأبرص بإذن الله‏» گشوده است(صفار، بصائرالدرجات، جزء6، ص262)
همچنین سایر روایاتی که از شرائط استجابت دعا از جمله به مصلحت بودن و نبودن آن سخن گفته اند، خب اینها نشان میدهد شفا به صرف فکر و تلقین و تمرکز اتفاق نمی افتد، بلکه عامل بیرونی در آن نقش دارد که مصلحت را در نظر می گیرد.

نکته سوم:

قانون جذب نیازمند تمرکز بر هدف و فکر به آن است، و تحقق آن هم معمولا زمان بر است؛ اما شفا یافتن از سوی اولیاء الهی دفعتا اتفاق می افتد و زمان بر نیست، و همچنین لزوما در گرو تمرکز و فکر و مانند آن نیست.
گاهی اصلا خود شخص هیچ توجهی به بیماری و بهبودی خود ندارد، مثلا شخصی برای شفای کودک خرسالش متوسل شده و یا برای بیماری که در بیهوشی و کما است و مانند آن که هیچ نقش ذهنی و تمرکز نمی توان در این بین تصور کرد.
مثلا در یکی از روایات هست که امام کاظم(علیه السلام) گاو مرده ای را که تنها سرمایه یک زن و بچه هایش برای زندگی بود را زنده کردند(صفار، بصائر الدرجات، جزء6، ص272)

گواه دیگر آنکه گاهی انسان برای مسئله مهمی چون بیماری که منجر به مرگش خواهد شد آنقدر دعا و توسل می کند اما با وجود این تمرکز دقیق و فکر و هدفگذاری عمیق شفا نمی یابد، و گاهی برای مسئله دیگری که خیلی بر آن اصرار و تمرکز ندارد اما کمی برای آن دعا می کند نتیجه حاصل شده و دعایش مستجاب میشود.

نکته چهارم:

در روایات به استجابت دعای دیگران در حق انسان بیشتر تأکید شده است(ر.ک: بحارالانوار، ج90، ص383 به بعد) به عنوان مثال آمده است که خدا به حضرت موسی(ع) فرمود: «ادْعُنِي بِلِسَانٍ‏ لَمْ‏ تَعْصِنِي بِهِ فَقَالَ أَنَّى لِي بِذَلِكَ فَقَالَ ادْعُنِي بِلِسَانِ غَيْرِك‏»؛ مرا با زبانی بخوان که با آن گناه نکرده باشی، موسی(ع) پرسید خدایا چگونه؟ گفت مرا با زبان غیر خودت بخوان. بنابراین دعای در حق دیگران بیشتر مستجاب میشود تا در حق خودمان، چرا که انسان ها با زبان دیگران گناه نکرده اند، و این برخلاف قانون جذب و تلقین و مانند آن است.

همچنین باید توجه داشت ایمان در استجابت دعا و توسل نقش دارد، لذا فرموده اند از شرایط استجابت دعا، امیدواری به استجابت آن است، یا اینکه فرموده اند کسی که مراقب افکارش باشد مستجاب الدعوة خواهد بود و دعاهایش مستجاب میشود، یعنی خود مقرّب بودن درگاه خداوند در استجابت دعا نقش دارد.


نکته پنجم:
شفا گرفتن مسیحیان از حضرت عیسی(علیه السلام) و یهودیان از حضرت موسی(علیه السلام) و مانند آن چیزی نیست که اسلام منکر آن باشد، چرا که ایشان هم اولیاء الهی بوده اند و ممکن است حوائج متدین به مسیحیت و یهود که مسیحی و یهودی ماندنشان از سر لجاجت نیست را برآورده سازند.

نکته ششم:

اما در خصوص حاجت گرفتن از معابد ادیان غیر آسمانی این مسئله باید به صورت دقیق بررسی شود، که چقدر این مسئله اتفاق می افتد، اما در هر صورت در صورت تحقق چنین مسئله ای احتمالات متعددی مطرح خواهد بود:
اولا: ممکن است برخی از این حجت ها از باب تلقین باشد، یا نتیجه درمان باشد، یا علت دیگری در میان باشد که به پای آن معبد نوشته شود.
ثانیا: در برخی روایات آمده است که خداوند گاهی از سر لطف و ترحّم دعای غیر موحّدین را هم که به غیر او تمسک جسته اند مستجاب میکند.
ثالثا: برخی از علمایی که در علم نفس شناسی کار کرده اند معتقدند قدرت هایی که انسان ها از طریق ریاضت های نفسانی به دست می آورند حتی بعد از مرگ هم در اطراف قبورشان وجود دارد.

در هر صورت حتی اگر بپذیریم که چنین اتفاقی در معابد هم می افتد نمی توانیم شفا یافتن را به صورت کلی انکار نموده و از مصادیق قانون جذب بدانیم، چرا که در آیات و روایات تصریح شده است که اولیاء الهی گاهی دیگران را شفا داده و یا مشکلاتشان را حل می کرده اند؛ نهایت این است که می گوییم آنچه در معابد اتفاق می افتد از باب تلقین و مانند آن است.

[=Times New Roman]سلام و عرض احترام خدمت استاد مسلم عزیز

قانون جذب از طریق فیلم راز ( The Secret ) به مردم جهان معرفی شد.

ولی طبق گفته ی استاد فرهیخته دکتر فرهنگ:
یکی از بزرگترین اشتباهات فیلم راز اینه که داره اینو القا میکنه که فقط یک قانون وجود داره و اونم قانون جذبه.
در حالی که در جهان هستی میلیاردها قانون حاکم هست که هر کدوم در جای خودشون کار خودشون رو میکنند.

مثلا شما می خوای ده میلیون تومان پول به دست بیاری.

حسابی تلاش میکنی و برنامه ریزی میکنی و پشتکار داری و پله پله جلو میری.

خب یکی از قوانین جهان هستی اینه که «یاری خداوند به اندازه ی تلاش آدمی میرسد.» پس ده میلیون در دو قدمی شما وجود داره.

ولی در کنار اینکه شما اهل تلاش و پشتکار هستی یه ذهن منفی باف هم داری. همش به همه شک داری. فکر میکنی همه می خوان زیر آبت رو بزنن.

خب یکی دیگه از قوانین جهان هستی اینه که اگر گمان بد داشته باشی بد به سرت میاد و به خواسته هات نمی رسی.

حالا این دوتا قانون با هم می جنگند. اگر افکار منفی شما بر پشتکارت غلبه بکنه شما نتیجه ای نمی گیری.

ولی اگر پشتکارت بر افکار منفی غلبه کنه به پولی که می خوای میرسی.

برای همین هست که اگر این آزمایش رو روی ده تا آدم متفاوت انجام بدید و به هر کدوم یک ماه زمان بدید برای جذب ده میلیون می بینید که

بعد از یک ماه، نفر اول صد میلیون به دست آورده، نفر دوم ده میلیون، نفر سوم پنج میلیون، نفر چهار یک میلیون، نفر پنجم پنجاه میلیون رفته زیر بدهی و .....

این بخاطر اینه که مو لای درز قوانین جهان هستی نمیره و هرکدوم از این اشخاص نقاط ضعف و قوتی دارند

و این نقاط ضعف و قوت هرکدام شامل یکی از قوانین جهان هستی میشه.

دعا یه قانونه. توکل یه قانونه. ذهنیت مثبت یه قانونه و هرکدوم یکی از قطعات پازل موفقیت هستند.

اینکه یه نفر به خواسته اش میرسه شاید خیلی اوقات اصلا ارتباطی به قانون جذب نداشته باشه و مربوط به یک قانون دیگه باشه.

قانون کارما قانون تابش و بازتابش هست. قانون عمل و عکس العمل هست.

مثلا شما توی جاده داری رانندگی میکنی یه بنده خدایی رو می بینی کنار جاده داره زیر بارون خیس میشه.

میگی بنده ی خداست گناه داره برسونمش تا یه جایی. این عمل از طرف شماست. و طبق قانون کارما باید منتظر یک عکس العمل از طرف جهان هستی باشی.

و می بینی چند روز بعد یه پول خوبی بهت میرسه یا یه اتفاق خوب واست میفته.

این ارتباطی با قانون جذب نداره و مربوط به قانون کارماست. اگر کار بدی هم بکنی باید منتظر یک عکس العمل باشی که خرخرتو بجوند. :khandeh!:

گاهی شما یه صفت خوبی داری که با یکی از قوانین جهان هستی هم جهت هست. و یک صفت بدی داری که در خلاف جهت یک قانون دیگر هست.

بعد این سوال واست پیش میاد که چرا هرچی تلاش میکنم به نتیجه نمی رسم. علتش اینه که اینها با هم در تضاد هستند و به هم فشار وارد میکنند.

باید نقاط ضعف ذهنت رو برطرف کنی اون موقع می بینی که خیلی خیلی شیک و خوشگل به خیلی از خواسته هات میرسی.

بهترین نگاهی که انسان می تونه به حاجت ها و خواسته هاش داشته باشه اینه که بدونی دو حالت بیشتر وجود نداره.

اگر با قوانین جهان هستی هم جهت باشی و تلاشت رو بکنی قطعا به خواستت میرسی که مبارکت باشه و خوشبحالت.
اگر با قوانین جهان هستی هم جهت باشی و تلاشت رو بکنی و تمام دنیا هم جمع بشن به خواستت نمیرسی.

مثل همون مطلبی که استاد مسلم گفتند. ممکنه با تلاش همه ی پزشکان و همه ی تکنیک ها شما از دنیا بری.

این یعنی صلاح و خیر شما در این بوده و خداوند خیر شما رو در نرسیدن به اون خواسته دیده. پس باز هم مبارکت باشه و خوشبحالت که خدا بهترین اتفاق رو واست رقم زد.

این بازی دو سر برد هست و باختی وجود ندارد.

در مورد شفا گرفتن همونطور که گفتم ممکنه دلایل زیادی داشته باشه.

گاهی در حرم امام رضا از خود امام رضا شفا میگیرن. و گاهی اعتقادی که به امام رضا دارن باعث شفا میشه. یعنی همون باور قلبی.

گاهی خداوند برای اینکه یک نفر جذب اسلام و دین بشه و در مسیر بندگی قرار بگیره حاجت هاش رو میده.

مثلا خودم اوایل که نماز می خوندم سلام و تشهد نماز رو حفظ نبودم و روی کاغذ نوشته بودم کنار مهر میگذاشتم که از روش بخونم. ( در این حد آماتور بودم :khaneh: )

در اون زمان هرچی از خدا می خواستم ضربتی بهم می داد. ولی بعد از مدتی که در مسیر دین راه افتادم دیگه نداد.

فقط می خواست بهم نشون بده که اگر بخوام می تونم هرچی بخوای بهت بدم.

ولی به نفعته که بهت ندم و در مسیر دیگری حرکت کنی.

بعضی ها با قانون جذب و تفکر مثبت و ... به دنبال بی نیاز شدن از اسلام هستند.

یعنی می خوان حالشون خوب باشه شاد و سرحال باشن و به اهدافشون برسند بدون اینکه نیازی به نماز و روزه و اسلام داشته باشند.

این بیچاره ها نمی دونن که قوانین جهان هستی به اذن خداوند کار میکنند Lol

در پایان فرمایشات گوهربارم ( Lol ) یک نکته ی مهم رو هم بگم.

دین اسلام سلطان قانون جذب و مثبت اندیشی و امید به آینده و هدف گذاری و... هست و هیچ قانون موفقیتی خارج از اسلام وجود نداره.

و این علم هست که باید خودش رو با اسلام هماهنگ کنه و در برابر اسلام سر تعظیم فرود بیاره.:)>-

مسلم;985310 نوشت:
«أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً»؛ به خداوند گمان نیک و حسن ظن داشته باش، پس به درستی که خداوند عزوجل می فرماید من در نزد گمان بنده ام هستم، اگر بر من گمان خیر ببرد همان خیر را برای او رقم میزنم، و اگر گمان بد ببرد همان را.(الکافی، ج2، ص72)

عرض سلام

اگه این حدیث مطلقا درست باشه که خبر خوبیه.کیه که نخواد گمان نیک به خداوند داضشته باشه.
ولی من مثال نقضم براش دارم
بارها دیدم از دوستام یکیشون فوقالعاده دعا میکرد و امید داشته توی امتحان کنکورش به یه جایی که دوست داشت قبول بشه و تلاشم کرده ولی نشده.فرد دیگری سراغ دارم اهل دعا نبوده تلاششم شاید کمترم بوده ولی نتیجه بهتری گرفته.پس میشه گفت مثلا من صرفا با گمان نیک و امید والا به خدا میتونم درخواستمو از خدا بخوام و خدا هم در خواستم رو اجابت کنه؟

بجز تلاش و کوشش که بنظرم اصلا برای رسیدن به هدف شرط کافی نیست(بلکه فقط شرط لازم هست) وجود موقعیت های خوب در زندگی میتونه در رسیدن به هدف تاثیر بسزایی داشته باشه. چه بسا فردی مدام تلاش و کوشش داره توکل هم میکنه ولی بنا به موقعیت های بد نمیتونه به هدفش برسه و در نتقطه مقابل شخصی بخاطر اینکه در موقیعت بهتری هست با حد اقل تلاش به هدفش راحت میرسه.
کلا عوامل زیادی در رسیدن به هدف تاثیر داره تلاش و کوشش صرفا کافی نیست وگرنه خیلیا بلدن تلاش کنن و دوست دارن تلاش کنن ولی بعضی با تلاش نتونستن به هدف برسن.عوامل دیگری هم نیاز هست که بعضا نمیشه اونها رو جور کرد.

با سلام و عرض ادب

مهمترین مساله خواست خداست

نخواستن خدا به این معنی نیست که خداوند اون شخص رو دوست نداره ، گاهی خدا شخص رو دوست داره که خواسته اون رو برآورده نمی کنه

این جبر الهی هست که در نهایت تعیین کننده هست

در علوم تجربی به این موضوع انتخاب طبیعی گفته می شه !

یعنی در نهایت طبیعت (خدا در ادیان) هست که تعیین می کنه چه اتفاقاتی بی افته یا نیافته ...

چون کوچکترین خواسته ممکن هست در نهایت باعث مسائلی مثل انقراض بشریت ، یا بر هم خوردن نظم طبیعت ، یا ..... بشه

حتی اگر اون موضوع از نظر ما خیلی ساده باشه ....

در پناه حق تعالی

با سلام و احترام

Miss.Narges;985388 نوشت:
اگه این حدیث مطلقا درست باشه که خبر خوبیه.کیه که نخواد گمان نیک به خداوند داضشته باشه.
ولی من مثال نقضم براش دارم
بارها دیدم از دوستام یکیشون فوقالعاده دعا میکرد و امید داشته توی امتحان کنکورش به یه جایی که دوست داشت قبول بشه و تلاشم کرده ولی نشده.فرد دیگری سراغ دارم اهل دعا نبوده تلاششم شاید کمترم بوده ولی نتیجه بهتری گرفته.پس میشه گفت مثلا من صرفا با گمان نیک و امید والا به خدا میتونم درخواستمو از خدا بخوام و خدا هم در خواستم رو اجابت کنه؟

قطعا امید و اعتماد و توکل و مثبت اندیشی در رسیدن به نتیجه نقش دارند، و نقش آنها هم پررنگ است، منتهی هیچ کسی اعتقاد ندارد که این ها علت تامه هستند، همانطور که خود شما هم اشاره فرمودید:

Miss.Narges;985388 نوشت:
کلا عوامل زیادی در رسیدن به هدف تاثیر داره تلاش و کوشش صرفا کافی نیست وگرنه خیلیا بلدن تلاش کنن و دوست دارن تلاش کنن ولی بعضی با تلاش نتونستن به هدف برسن.عوامل دیگری هم نیاز هست که بعضا نمیشه اونها رو جور کرد.


این عوامل به خاطر شاخصه ها و متغیرهای متعدد هرگز قابل امارگیری نیستند، اما این را ما به وضوح در جامعه می بینیم که:

««انسان های خوش بین و مثبت اندیش در رسیدن به اهدافشان موفق تر هستند»»


سلام
کتابی در این زمینه خوانده بودم
قوانین مختلفی مطرح است و پیچیدگی های خاص خودش را دارد.
شفا رو نه امید و باور شما میده و نه امام رضا ع...
شفا رو خدا میده...
اینا اسباب و وسایط کار هستند...
ممکنه یکی کافرم باشه و از خدا بخواد و خدا حاجت رواش کنه..

پرسش
میگن به هر چی باور قلبی داشته باشید همان وارد زندگی تان میشود، این گفته شاید تداعی گر قانون جذب باشد. مثلا در مورد شفای بیماران، در ایران مردم از امام رضا(علیه السلام) شفا میگیرند، در هند مردم در معبدی به نام معبد سکوت شفا میگیرند، مسیحیان در کلیسا شمع روشن میکنند و شفا میگیرند، چون باور کردند….
بنابراین آیا ایمان و باور است که موجب شفاست؟ ایمان و باور در این راستا چه نقشی دارد؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:
قانون جذب به عنوان یک قانون قطعی در گرو اثبات علمی است، و دلیل محکمی بر آن وجود ندارد، اما شبیه آن با نگاهی الهی در روایات وجود دارد، به عنوان نمونه امام رضا(علیه السلام) در روایتی با سند صحیح می فرمایند:
«أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً»؛ به خداوند گمان نیک و حسن ظن داشته باش، پس به درستی که خداوند عزوجل می فرماید من در نزد گمان بنده ام هستم، اگر بر من گمان خیر ببرد همان خیر را برای او رقم میزنم، و اگر گمان بد ببرد همان را.(1)
یعنی مثبت اندیشی و منفی اندیشی در نتیجه نقش دارد، اما با رنگ و بویی الهی، نه مادی.
نهایت چیزی که برای قانون جذب میتوان قائل شد این است که تمرکز بر هدف موجب عزم بر پی گیری و مجاهدت در آن مسیر میشود و این جدیّت به تحقق آن منجر میشود.

نکته دوم:
در هر صورت در فضای درون دینی اگر بخواهیم بحث کنیم آیات و روایات صراحتا از شفا به دست خداوند و اولیاء الهی سخن گفته اند، و این ادله تأثیر تلقین و قانون جذب و مانند آن را در این نوع از شفا یافتن نفی می کند، قرآن کریم صراحتا از شفای بیماران توسط حضرت عیسی(علیه السلام) سخن می گوید:
«و تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏‏»؛ و كور مادرزاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى‏ دادى و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده میكردى‏(2)خب این آیه دیگر تردیدی در این نمیگذارد که شفا از سوی آن ولی خدا شکل می­گیرد، نه از سوی نفس آن بیمار!

در روایات نیز به صورت متعدد از شفا دادن بیماران از سوی ائمه(علیهم السلام) خبر داده اند، به گونه ای که صفار در بصائرالدرجات بابی در همین موضوع تحت عنوان: "باب في الأئمة ع أنهم يحيون الموتى و يبرءون الأكمه و الأبرص بإذن الله‏» گشوده است(3)
همچنین سایر روایاتی که از شرائط استجابت دعا از جمله به مصلحت بودن و نبودن آن سخن گفته اند، خب اینها نشان میدهد شفا به صرف فکر و تلقین و تمرکز اتفاق نمی افتد، بلکه عامل بیرونی در آن نقش دارد که مصلحت را در نظر می گیرد.

نکته سوم:
قانون جذب نیازمند تمرکز بر هدف و فکر به آن است، و تحقق آن هم معمولا زمان بر است؛ اما شفا یافتن از سوی اولیاء الهی دفعتا اتفاق می افتد و زمان بر نیست، و همچنین لزوما در گرو تمرکز و فکر و مانند آن نیست.
گاهی اصلا خود شخص هیچ توجهی به بیماری و بهبودی خود ندارد، مثلا شخصی برای شفای کودک خرسالش متوسل شده و یا برای بیماری که در بیهوشی و کما است و مانند آن که هیچ نقش ذهنی و تمرکز نمی توان در این بین تصور کرد.
مثلا در یکی از روایات هست که امام کاظم(علیه السلام) گاو مرده ای را که تنها سرمایه یک زن و بچه هایش برای زندگی بود را زنده کردند(4)

گواه دیگر آنکه گاهی انسان برای مسئله مهمی چون بیماری که منجر به مرگش خواهد شد آنقدر دعا و توسل می کند اما با وجود این تمرکز دقیق و فکر و هدفگذاری عمیق شفا نمی یابد، و گاهی برای مسئله دیگری که خیلی بر آن اصرار و تمرکز ندارد اما کمی برای آن دعا می کند نتیجه حاصل شده و دعایش مستجاب میشود.

نکته چهارم:
در روایات به استجابت دعای دیگران در حق انسان بیشتر تأکید شده است(5) به عنوان مثال آمده است که خدا به حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: «ادْعُنِي بِلِسَانٍ‏ لَمْ‏ تَعْصِنِي بِهِ فَقَالَ أَنَّى لِي بِذَلِكَ فَقَالَ ادْعُنِي بِلِسَانِ غَيْرِك‏»؛ مرا با زبانی بخوان که با آن گناه نکرده باشی، موسی(علیه السلام) پرسید خدایا چگونه؟ گفت مرا با زبان غیر خودت بخوان. بنابراین دعای در حق دیگران بیشتر مستجاب میشود تا در حق خودمان، چرا که انسان ها با زبان دیگران گناه نکرده اند، و این برخلاف قانون جذب و تلقین و مانند آن است.

همچنین باید توجه داشت ایمان در استجابت دعا و توسل نقش دارد، لذا فرموده اند از شرایط استجابت دعا، امیدواری به استجابت آن است، یا اینکه فرموده اند کسی که مراقب افکارش باشد مستجاب الدعوة خواهد بود و دعاهایش مستجاب میشود، یعنی خود مقرّب بودن درگاه خداوند در استجابت دعا نقش دارد؛ اما اینطور نیست که شفا به این افکار و تلقینات نسبت داده شود، بلکه اینها مقدمه ی تحقق شفا از سوی خداوند و اولیاء الهی است.

نکته پنجم:
شفا گرفتن مسیحیان از حضرت عیسی(علیه السلام) و یهودیان از حضرت موسی(علیه السلام) و مانند آن چیزی نیست که اسلام منکر آن باشد، چرا که ایشان هم اولیاء الهی بوده اند و ممکن است حوائج متدین به مسیحیت و یهود که مسیحی و یهودی ماندنشان از سر لجاجت نیست را برآورده سازند.

نکته ششم:
اما در خصوص حاجت گرفتن از معابد ادیان غیر آسمانی این مسئله باید به صورت دقیق بررسی شود، که چقدر این مسئله اتفاق می افتد، اما در هر صورت در صورت تحقق چنین مسئله ای احتمالات متعددی مطرح خواهد بود:
اولا: ممکن است برخی از این حجت ها از باب تلقین باشد، یا نتیجه درمان باشد، یا علت دیگری در میان باشد که به پای آن معبد نوشته شود.
ثانیا: در برخی روایات آمده است که خداوند گاهی از سر لطف و ترحّم دعای غیر موحّدین را هم که به غیر او تمسک جسته اند مستجاب میکند.
ثالثا: برخی از علمایی که در علم نفس شناسی کار کرده اند معتقدند قدرت هایی که انسان ها از طریق ریاضت های نفسانی به دست می آورند حتی بعد از مرگ هم در اطراف قبورشان وجود دارد.

در هر صورت حتی اگر بپذیریم که چنین اتفاقی در معابد هم می افتد نمی توانیم شفا یافتن را به صورت کلی انکار نموده و از مصادیق قانون جذب و ناشی از تلقین های درونی بدانیم، چرا که در آیات و روایات تصریح شده است که اولیاء الهی گاهی دیگران را شفا داده و یا مشکلاتشان را حل می کرده اند؛ نهایت این است که می گوییم آنچه در معابد اتفاق می افتد از باب تلقین و مانند آن است.

پی نوشت ها:
1. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج2، ص72.
2. مائده:110/5.
3. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، ‏ مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، قم، چاپ دوم، 1404ق، جزء6، ص262.
4. همان، جزء6، ص272.
5. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي‏، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج90، ص383 به بعد.

موضوع قفل شده است