جمع بندی عُجب و سیاهی قلب

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عُجب و سیاهی قلب

سلام دانشجو ام سوال اعتقادي داشتم ،انسان هايي که عجب دارند يکي از صفتشان اينه که ميخوان بهترينارو داشته باشن ،اين انسان ها بجز ان که در دنيا عابرويشان ميرود اگر ديوانه بشوند و حافظشان از دست برود ايا از عذاب جهنمشان کم ميشود؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مشکور

nemat123;984620 نوشت:
سلام دانشجو ام سوال اعتقادي داشتم ،انسان هايي که عجب دارند يکي از صفتشان اينه که ميخوان بهترينارو داشته باشن ،اين انسان ها بجز ان که در دنيا عابرويشان ميرود اگر ديوانه بشوند و حافظشان از دست برود ايا از عذاب جهنمشان کم ميشود؟

سلام و ادب@};-

در پاسخ سؤال شما نکاتی را تقدیم می کنیم:

اولاً با توجه به سؤال می توان برای افراد دیوانه اقسامی قائل شد: 1. کسی که در همه دوران زندگی اش دیوانه بوده است. 2. کسی که در مقطعی از دوران بلوغ و تکلیف عاقل بوده و سپس تا پایان عمر دیوانه شده و 3. کسی که در مقطع آغازین بلوغ و تکلیف دیوانه بوده و در اثر حادثه ای عقل و هوشیاری اش بازگشته است.

تقسیم دیگری نیز می توان برای افراد دیوانه قائل شد: 1. کسی که بطور طبیعی و بدون دخالت اراده و اختیار خود دچار دیوانگی شده و 2. کسی که با اراده و اختیار خود گرفتار وادی گناه و صفات رذیله عجب و زیاده خواهی و حرص شده و بدلیل گرفتار ساختن خود در شکست های روحی و روانی و آثار و پیامدهای شوم گناه به ورطه ی دیوانگی کشیده شده است.

ثانیاً طبق آموزه های دینی کسانیکه بصورت طبیعی و بدون دخالت اراده و اختیار خود در همه دوران زندگی شان دچار بیماری نقصان عقل و یا دیوانگی بوده اند. (گروه اول) تکلیف ندارند بعبارتی ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود و وقتی تکلیف نباشد، حساب ثواب و عقاب نیز نخواهد بود. بنابراین، همه ی گروههایی که به نحوی قصور دارند(نه تقصیر)، جزء مستضعفان شمرده می شوند که رحمت خاص الهی شامل آنها نخواهد شد و این بدین معنا نیست که آنها در رتبه ی بهشتیانی قرار دارند که با اعمال و تلاش خویش به بهشت رسیده اند؛ بلکه به این معناست که اجمالاً به بهشت راه می یابند و به تعبیر امام خمینی(ره): "این طور نیست که در جهنم را باز کنند و هر کس باقی ماند به جهنم بیندازند. افراد بسیار کمی به جهنم می روند همان طور که افراد کمی هم به مراتب بالای بهشت راه می یابند."(1) امام خمینی در مورد این افراد توضیح می دهد: "اینها به لحاظ مراتب ادراکی مانند حیوانات هستند و لذا سعادت و شقاوت آن چنانی برایشان مطرح نیست. بلکه فقط قوای حیوانی وجودشان به فعلیت می رسد گرچه بالقوه از حیوانات دیگر عالی ترند. اینها مطابق آیه ی -و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً-(2) جهنمی نخواهند بود و در حقیقت می توان گفت که به حد سعادت برزخیه ی حیوانیه می رسند ،نه سعادت عقلانیه"(3)

ثالثاً در فرض سؤال، کسانیکه در مقطع آغازین زندگی دارای عقل و آگاهی بوده و در اثر گناه و نافرمانی خدا و یا تمسک به صفات رذیله "عجب و خودخواهی" و "زیاده خواهی و حرص" به اراده و اختیار خود گرفتار مشکلات و بحران های روحی و روانی و بیماری دیوانگی شده اند قطع مسلم، نسبت به بخش اول و آغازین زندگی خود مسئول بوده و باید پاسخگو باشند و چه بسا چون خودشان با سوء اختیار موجبات بحران زدگی روحی و روانی و دیوانگی خود و زائل شدن سرمایه های زندگی شان را فراهم کرده اند مسئولند و باید نسبت به سوء استفاده و تخریب فرصت عمر و سرمایه های زندگیشان، پاسخگو باشند. بعبارت دیگر؛ معلولیت ها و نقص ها یا طبیعی است، یا به جهت بی احتیاطی، تقصیر و ظلم دیگران است و یا به جهت بی احتیاطی و تقصیر خود افراد است. بر اساس نظام مندی جهان و «حكمت خدا» كسانی كه اصول زندگی و احتیاطات رفتاری را رعایت كرده اند نتیجه خوبی دریافت کرده و آثار خوشبختی آن را در دنیا و آخرت می ببینند و آنها كه به اختیار و با زیاده خواهی رعایت نكرده اند می بایست زجر و بدبختی آن را در دنیا و آخرت بچشند. و از جهت «عدالت خدا» اگر مقصر خود افراد باشند كه مكافات عمل خود آنهاست و اگر مشکل از ناحیه علل و عوامل طبیعی و یا تقصیر دیگران رخ داده، خداوند به میزان توانمندی و شرایط آنها، از ایشان، انتظار تکلیف خواهد داشت.

رابعاً در قسم آخر، به فرض اینکه شخصی در مقطع آغازین تکلیف دیوانه بوده و سپس در بخش پایانی دارای عقل و هوشیاری شده، این فرد، نسبت به دوران دیوانگی هیچ تکلیفی نداشته و پس از دارا شدن عقل و یافتن توانایی آگاهی واجد تکلیف می شود و نسبت به اندیشه و اعمال بخش پایانی عمرش مکلف بوده و باید پاسخگو باشد.

موفق باشید ...@};-

پی نوشت ها:
1-امام خمینی، روح الله، معاد از دیگاه امام خمینی،(تبیان،ج3)، گردآوری: رحیم پور، فروغ السادات، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، تهران، 1368، ص326.
2-اسراء/آیه 15.
3-معاد از دیدگاه امام خمینی، پیشین، ص323-329.

با تشکر از پاسخ شما لطف کردید ،کسانی که در قسم اول زندگی عجب و خود پسندی داشتند بعد خدا عذابشون کرد و حافظشون رو گرفت ،باز باید اون دنیا هم عذاب بچشند ، یک مثالی هم هست که حضرت عیسی ع با قد کوتاهی داشت روی اب راه میرفتند فرد کنار حضرت عیسی ع گفت من چه فرقی با عیسی ع دارم همون لحظه در اب فرو رفت

nemat123;985196 نوشت:
با تشکر از پاسخ شما لطف کردید ،کسانی که در قسم اول زندگی عجب و خود پسندی داشتند بعد خدا عذابشون کرد و حافظشون رو گرفت ،باز باید اون دنیا هم عذاب بچشند ،

سلام و ادب

کسانیکه در زندگی گرفتار عجب و خودپسندی و بلندپروازی و زیاده خواهی شده و سس در نتیجه آن، دچار بحران های روحی و روانی و دیوانگی شده اند، خودشان چنین سرنوشتی را با اختیار و انتخاب برای خودشان رقم زده اند نه اینکه گمان شود خداوند بدون هیچ دلیلی سرنوشت کسی را از همان آغاز چنین نگاشته و یا در ادامه از اختیار بعضی انسانها منصرف شده و به اجبار و بدون هیچ مقدمه و پیش زمینه ای، آنها را به وادی ضلالت و گمراهی و سقوط و هلاکت سوق داده و مورد عذاب قرار داده است؟! بعبارتی مفهوم اضلال که در آیات شریفه قرآن در قالب [=book antiqua]«یُضِلٌّ مَن یَشَآءُ وَیَهْدِى مَن یَشَآءُ»(1) آمده، ضلالت ثانوی است که در اثر سوء اختیار و اصرار و پافشاری برخی اتفاق می افتد. اساساً اضلال یا گمراهی ابتدایی از صفات سلبیه است که در خداوند وجود ندارد و خدا هرگز کسی را گمراه نکرده و نمی کند. خدایی که عقل و فطرت را از درون و عزیزترین مخلوقات خود، یعنی پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) را از بیرون، برای هدایت بشر فرستاده، هرگز کسی را گمراه نخواهد کرد. اگر کسی با همه این هدایت‌ها به بیراهه برود، خداوند راه توبه و بازگشت را باز گذاشته و اگر با همه این وسیله ها، باز هم به بیراهه برود، از آن پس، خداوند او را «اضلال» می کند.

بی شک، کسانی که در وادی گمراهی و ضلالت و گناه و نافرمانی خدا قرار می گیرند، در حقیقت خود واقعی و خدای خودشان را فراموش کرده و با دشمنان حقیقی خود یعنی طاغوت درون و بیرون (هوای نفس و شیطان) دست دوستی داده و اجازه تصرف و لمس و ارتباط شیطان در زوح و روان و پهنای زندگی شان را می دهند و آن به آن و لحظه به لحظه از حقیقت فطرت و روح الهی خود و صراط خدای هستی بخش و جان آفرین دور و دورتر می شوند چنانکه در این کریمه فرمود: [=book antiqua]«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» ﴿2﴾ و همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد نباشيد، و آنها فاسق و گنهكارند.

سختیها و عذابهایی که برخی در دنیا متحمل می شوند گاهی اثر وضعی آن بدعملی و بدرفتاری و سوء تدبیر و انتخاب خود فرد است که تا آخر عمر دامن ایشان را می گیرد مانند کسی که در اثر خشم و عصبانیت و عدم رعایت تقوا وارد میدان اختلاف و درگیری شده و در آن درگیری سلامتی جسمانی اش را تا آخر عمر از دست می دهد! و یا کسیکه در اثر افراط در هوای نفس و پیروی از شهوات، وارد حریم زندگی دیگران شده و به تبع آن آبرویش را به حراج گذاشته وبعلاوه دیگر امنیت جانی و روانی در جامعه نیز نداشته و دائماً با ترس و اضطراب و تهدید و خطر زندگی می کند. حکایت اینها نظیر حکایت کسانی است که در فرض سؤال مطرح شد که در اثر گناه و نافرمانی؛ عجب و خودبزرگ بینی و افراط و زیاده خواهی دچار شکست و نومیدی شده و به تبع آن متأثر از بحران زدگی روحی و روانی به وادی دیوانگی کشیده شده است، اینها همه نتیجه و عقوبت سوء تدبیر و سوء اختیار انسان در دنیاست که گاهی می تواند دامنه آن تا قیام قیامت تداوم داشته باشد.

بطور قطع، اگر همین فرد در شرایط عقل و تکلیف از گناهان و نافرمانی ها و ظلم و تعدی هایی که مرتکب شده توبه نکرده و به جبران آنها نپرداخته باشد، قطعاً باید منتظر عقوبت اخروی اعمالش نیز باشد. و البته سختی ها و مشکلات و محرومیت هایی که به اقسام و انواع مختلف، در بخشهایی از عمر انسان بر وی عارض می گردد بمنظور تخفیف و پاکسازی گناهان و خطاهای گذشته انسان است و نیز سختی هایی که در عالم برزخ انسان متحمل می شود نیز از همین سنخ است تا از سنگینی پرونده اعمال انسان کاسته و انسان با پاکیزگی و شایستگی، لایق برخورداری از رحمت الهی شده و وارد بهشت شود.

قرآن كريم مي فرمايد: [=book antiqua]«ما شما را به وسيله شرور يعني بدي ها و بيماري ها و خيرات و نعمت ها امتحان مي كنيم.»(3) يعني آن چه را خير يا شر مي ناميد، معلوم نيست صد درصد همان گونه باشد كه مي پنداريد، بلكه بستگي دارد به نحوه استفاده اي كه از آن مي كنيد و يا به برخوردي كه با آن داريد. وقتي انواع سختي ها را مي بيند، متوجه خدا مي شود، تنها اين گونه افراد هستند كه تحمل سختي ها و مصائب باعث گشوده شدن درهاي رحمت پروردگار به سوي آنان مي شود.(4) قطعاً چنين برخوردي با مصائب و مشكلات، باعث پاك شدن گناهان و كفارة آن به شمار مي آيد.

پی نوشت ها:
1. نحل، آیه 93.
2. حشر/ آیه 19.
3. انبیاء/آیه 35.
4. بقره/آیات 158 و 256.

سلام دوباره ، حدیثی هست از پیامبر که مومن در بهشت میگوید مقام فرزندانش به اندازه او برسد اگر مقام فرزندش پایین باشد حالا اگه شخصی که عجب داره فرزند مومن باشه شامل حال او میشه؟

با توجه به فرمایش شما چگونه میشود عجب را جبران کرد؟

این که انسان بهترین ها رو می خواد نشانه ی عجب نیست. اتفاقا فقط انسان است که بهترین ها رو می خواد و کسی که بهترین ها رو نخواد از مرتبه ی انسانیت خارج شده است.

nemat123;985961 نوشت:
سلام دوباره ، حدیثی هست از پیامبر که مومن در بهشت میگوید مقام فرزندانش به اندازه او برسد اگر مقام فرزندش پایین باشد حالا اگه شخصی که عجب داره فرزند مومن باشه شامل حال او میشه؟

سلام مجدد

رذیلت عجب، جزو گناهان کبیره است و فرد باید اولاً اهل ایمان باشد و ثانیاً از گناهان توبه کند تا مشمول رحمت و مغفرت الهی باشد و اما در مورد سؤال می توان گفت: پیوستن فرزندان به پدر و مادر وابسته به شرایطی است؛ اول آنکه فرزندان هم اهل ایمان و عمل صالح باشند و صرفاً پرونده عمل ایشان دارای نواقص و کاستی هایی قابل جبران باشد ثانیاً اهل لجاج و عناد با دین حقه الهی و دشمنی با اولیاء الهی نباشند و ثالثاً گرفتار حق الناس نباشند.

بعبارت دیگر پیوستن ایشان به پدر و مادران مؤمنشان که طبق فرمایش امام صادق (ع) نوعی چشم روشنی برای پدر و مادر مؤمن است.(1) بستگی به نوع آثاری دارد که از عجب و خودپسندی فرد بر پرونده اعمال وی سایه انداخته، اگر شخص در اثر این گناه کبیره، گرفتار عناد و لجاج و دشمنی با راه حق و حقیقت و مخالفت با دین حقه و اولیاء الهی شده و در مسیر هدایت بندگان خدا سد و گرفتگی ایجاد کرده باشد و به تبع آن، گرفتار حق الناس اعم از مادی و معنوی شده باشد، بعنوان مثال دلهای بسیاری را شکسته و عزت و شرف افرادی را لگدمال خواهشهای نفسانی و عجب و خودپسندی خود کرده و باب امید و هدایت را بروی بسیاری بسته باشد، کار چنین فردی به روز حساب و کتاب و میزان موکول می شود که البته حساب و کتاب حق الناس مرحله سخت و دشواری است. و اما اگر عجب و خودپسندی فرد متوجه حق الله و وظایف شخصی فرد نسبت به خدای سبحان بوده باشد، احتمال برخورداری و شمول از رحمت و مغفرت الهی نسبت به چنین شخصی منتفی نیست چنانکه در آیه شریفه می فرماید: [=book antiqua]«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»؛(2) [=book antiqua]و آنان که ایمان آوردند و فرزندانشان هم در ایمان، پیرو ایشان شدند ما آن فرزندان را به آنها برسانیم و از پاداش عمل آنان هیچ نکاهیم. هر نفسی در گرو عملی است که اندوخته است.

پی نوشت ها:
1. امام صادق عليه السلام در باره‌ى آيه‌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ‌ ... فرمود: مراد فرزندانى هستند كه عمل آنها از پدران كمتر است ولى خداوند آنان را به پدران ملحق مى‌كند تا موجب چشم‌روشنى آنان گردند. كافى، ج 3، ص 250.
2. سوره طور/آیه 21

nemat123;985965 نوشت:
با توجه به فرمایش شما چگونه میشود عجب را جبران کرد؟

سلام مجدد@};-

در پاسخ گفتنی است: عُجب عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و زياد شمردن آن و مسرور و خوشحال شدن به عمل خود و خود را از حد تقصير خارج دانستن، به عبارتی انسان خودبزرگ بین متکبر، خود و عمل خود را از دیگران و عمل دیگران بالا و بزرگتر می بیند و تا آنجا پیش میرود که بر خداي تعالي نیز منت میگذارد. عُجب، از جمله گناهان قلبي و بيماري هاي دروني است. حقيقت عجب آن است که شخص خود را بدون عيب و نقص بداند و از اين که در کمال و نعمت است خود را بزرگ پندارد و گمان کند که اين کمال از خودش است نه از خداوند و به اين مسأله تکيه کند و شاد باشد و فکر کند که اين نعمت زايل شدني نيست؛ مثلا عبادت مي کند و عبادت را از همت خود مي داند نه توفيقي که از جانب خدا پيدا کرده و مي پندارد کار بزرگي انجام داده است.

صفت «ادلال» به دنبال عجب مي آيد؛ يعني شخص علاوه بر خود بزرگ بيني، به دليل عملي که انجام داده خود را صاحب حق بداند و مقرب در گاه خدا بپندارد به طوري که خيال کند حتما جايش در بهشت است و اگر در دنيا دعايي کند فورا اجابت مي شود و ديگر بلايي نبايد به او برسد. مَثَل اين افراد مثل آن کسی است که وقتي خدمتي به کسي کرد يا مالي به کسي بخشيد خود را در مورد آن شخص صاحب حق بداند و توقع پاداش داشته باشد.ولي مومن هر گاه صفت نيکويي در خود ديد آن را از عنايات خداوندي مي داند که مي تواند هر وقت خواست از او بستاند، در اين صورت فخر نمي فروشد.پيامبر صلي الله عليه واله فرمود: [=book antiqua]«اگر هيچ گناهي نکنيد براي شما مي ترسم از چيزي که بدتر از معصيت است و آن عجب است.»(1) عُجب گناهي است که تخم آن کفر است و زمين آن نفاق است و آب آن فساد و شاخه هاي آن جهل و ناداني و برگ آن ضلالت و گمراهي وميوه ي آن لعنت و خلود در آتش جهنم.پس هر کس عجب کند تخم را پاشيده و حتما ميوه آن را خواهد چيد.(2)

کسي که به عجب دچار شده، به پند و نصيحت کسي گوش نمي دهد، بلکه به ديگران به ديده ي حقارت و جهالت مي نگرد؛ راه خلاصی و نجات و جبران این بیماری روحی آن است که شخص گرفتار عجب، از این رذیلت بزرگ توبه واقعی کند و از اين صفت زشت دست برداشته، تواضع و فروتنی پیشه ساخته، سخنان حکيمانه ديگران را گوش دهد، از نور قرآن بهره بگيرد و از علماي دين استفاده کند و به تحصيل دانش بپردازد تا به حق و حقيقت و سعادت واقعی دست یابد.

پی نوشت ها:

1- معراج السعاده، ص 199.
2- همان.

ابوالبرکات;986910 نوشت:
این که انسان بهترین ها رو می خواد نشانه ی عجب نیست. اتفاقا فقط انسان است که بهترین ها رو می خواد و کسی که بهترین ها رو نخواد از مرتبه ی انسانیت خارج شده است.

سلام
البته انسان طبیعتاً بهترین ها را می خواهد و باید چنین باشد زیرا انسان فطرتاً موجودی کمال طلب است اما خواستن بهترین ها نباید خارج از مدار بندگی خدا باشد، یعنی اگر به خیر و خوبی و کمالی رسید گمان نکند که هر چه هست دستاورد تلاش خود اوست، بعبارتی از لطف و عنایت الهی غفلت نکند تا گرفتار عُجب و خودپسندی نشود، انسان مؤمن و شکرگزار به هر کمال و توفیقی که در زندگی دست می یابد لطف و عنایت و امداد الهی را می بیند، حتی تلاش و کوشش خود و توانی که دارد را نیز لطفی از الطاف الهی می داند از اینرو نه دچار غرور کاذب و عُجب می شود و نه نسبت به مردم تکبر می ورزد.

پرسش:
الف- انسان هايي که دچار عجب و زیاده خواهی هستند اگر در دنیا ديوانه بشوند و حافظه شان از دست برود آيا از عذاب جهنمشان کم ميشود؟
ب- حدیثی هست از پیامبر که مومن در بهشت میگوید مقام فرزندانش به اندازه او برسد، آیا این امتیاز شامل حال کسانی که عجب دارند نیز می شود؟
ج- چگونه میشود کبیره عجب را جبران کرد؟

پاسخ:
در پاسخ به سؤالات شما نکاتی را تقدیم می کنیم:

مقدمتاً تعریف مختصری از عُجب را بیان می کنیم: عُجب عبارت است از بزرگ شمردن عمل صالح و زياد شمردن آن و مسرور و خوشحال شدن به عمل خود و خود را از حد تقصير خارج دانستن، به عبارتی انسان خودبزرگ بین متکبر، خود و عمل خود را از دیگران و عمل دیگران بالا و بزرگتر می بیند و تا آنجا پیش میرود که بر خداي تعالي نیز منت میگذارد. مثلا عبادت مي کند و عبادت را از همت خود مي داند نه توفيقي که از جانب خدا پيدا کرده و مي پندارد کار بزرگي انجام داده است. پيامبر (صلي الله عليه واله) فرمود: «اگر هيچ گناهي نکنيد براي شما مي ترسم از چيزي که بدتر از معصيت است و آن عُجب است.»(1) عُجب گناهي است که تخم آن کفر است و زمين آن نفاق است و آب آن فساد و شاخه هاي آن جهل و ناداني و برگ آن ضلالت و گمراهي وميوه ي آن لعنت و خلود در آتش جهنم.پس هر کس عجب کند تخم را پاشيده و حتما ميوه آن را خواهد چيد.(2)

الف- با توجه به سؤال می توان برای افراد دیوانه اقسامی قائل شد: 1. کسی که در همه دوران زندگی اش دیوانه بوده است. 2. کسی که در مقطعی از دوران بلوغ و تکلیف عاقل بوده و سپس تا پایان عمر دیوانه شده و 3. کسی که در مقطع آغازین بلوغ و تکلیف دیوانه بوده و در اثر حادثه ای عقل و هوشیاری اش بازگشته است. تقسیم دیگر: 1. کسی که بطور طبیعی و بدون دخالت اراده و اختیار خود دچار دیوانگی شده و 2. کسی که با اراده و اختیار خود گرفتار وادی گناه و صفات رذیله عجب و زیاده خواهی و حرص شده و در نهایت به ورطه ی دیوانگی کشیده شده است.

اولاً طبق آموزه های دینی کسانیکه بصورت طبیعی و بدون دخالت اراده و اختیار خود در همه دوران زندگی شان دچار بیماری نقصان عقل و یا دیوانگی بوده اند. (گروه اول) تکلیف ندارند بعبارتی ملاک تکلیف، عقل و بلوغ است و اگر یکی از این دو نباشد، تکلیف نیز نخواهد بود به تعبیر امام خمینی(ره): «این طور نیست که در جهنم را باز کنند و هر کس باقی ماند به جهنم بیندازند. افراد بسیار کمی به جهنم می روند همان طور که افراد کمی هم به مراتب بالای بهشت راه می یابند.»(3) امام خمینی در مورد این افراد توضیح می دهد: "اینها به لحاظ مراتب ادراکی مانند حیوانات هستند و لذا سعادت و شقاوت آن چنانی برایشان مطرح نیست. بلکه فقط قوای حیوانی وجودشان به فعلیت می رسد گرچه بالقوه از حیوانات دیگر عالی ترند. اینها مطابق آیه ی -و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً-(4) جهنمی نخواهند بود و در حقیقت می توان گفت که به حد سعادت برزخیه ی حیوانیه می رسند ،نه سعادت عقلانیه"(5)

ثانیاً در فرض سؤال، کسانیکه در مقطع آغازین زندگی دارای عقل و آگاهی بوده و در اثر گناه و نافرمانی خدا و یا تمسک به صفات رذیله "عجب و خودخواهی" و "زیاده خواهی و حرص" به اراده و اختیار خود گرفتار مشکلات و بحران های روحی و روانی و بیماری دیوانگی شده اند قطع مسلم، نسبت به بخش اول و آغازین زندگی خود مسئول بوده و باید پاسخگو باشند و چه بسا چون خودشان با سوء اختیار موجبات بحران زدگی روحی و روانی و دیوانگی خود را فراهم کرده اند مسئولند و باید نسبت به سوء استفاده و تخریب فرصت عمر و سرمایه های زندگیشان، پاسخگو باشند. بی شک، کسانی که در وادی گمراهی و ضلالت قرار می گیرند، در حقیقت خود واقعی و خدای خودشان را فراموش کرده و با طاغوت درون و بیرون (هوای نفس و شیطان) دست دوستی داده و اجازه تصرف و لمس و ارتباط شیطان در روح و روان و پهنای زندگی شان را می دهند چنانکه در این کریمه فرمود: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» ﴿6﴾ «و همچون كساني كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرد نباشيد، و آنها فاسق و گنهكارند.»

سختیها و عذابهایی که برخی در دنیا متحمل می شوند گاهی اثر وضعی آن بدعملی و بدرفتاری و سوء تدبیر و انتخاب خود فرد است که تا آخر عمر دامن ایشان را می گیرد. بطور قطع، اگر همین فرد در شرایط عقل و تکلیف از گناهان و نافرمانی ها و ظلم و تعدی هایی که مرتکب شده توبه نکرده و به جبران آنها نپردازد، قطعاً باید منتظر عقوبت اخروی اعمالش نیز باشد. و البته سختی ها و مشکلات و محرومیت هایی که به اقسام و انواع مختلف، در بخشهایی از عمر انسان و حتی در عالم برزخ بر وی عارض می گردد بمنظور تخفیف و پاکسازی گناهان و خطاهای گذشته انسان است تا از سنگینی پرونده اعمال انسان کاسته و انسان با پاکیزگی و شایستگی، لایق برخورداری از رحمت الهی شده و وارد بهشت شود.

ب- رذیلت عجب، جزو گناهان کبیره است و فرد باید اولاً اهل ایمان باشد و ثانیاً از گناهان توبه کند تا مشمول رحمت و مغفرت الهی باشد و اما در مورد سؤال می توان گفت: پیوستن فرزندان به پدر و مادر مؤمن که طبق فرمایش امام صادق (ع) نوعی چشم روشنی برای پدر و مادر مؤمن است.(7) وابسته به شرایطی است؛ اول آنکه فرزندان هم اهل ایمان و عمل صالح باشند و صرفاً پرونده عمل ایشان دارای نواقص و کاستی هایی قابل جبران باشد ثانیاً اهل لجاج و عناد با دین حقه الهی و دشمنی با اولیاء الهی نباشند و ثالثاً گرفتار حق الناس نباشند. بعبارتی اگر شخص در اثر این گناه کبیره، گرفتار عناد و لجاج و دشمنی با راه حق و حقیقت شده و در مسیر هدایت بندگان خدا سد و گرفتگی ایجاد کرده باشد و به تبع آن، گرفتار حق الناس شده باشد، کار چنین فردی به روز حساب و کتاب و میزان موکول می شود که البته حساب و کتاب حق الناس مرحله سخت و دشواری است. و اما اگر عجب و خودپسندی فرد متوجه حق الله و وظایف شخصی فرد نسبت به خدای سبحان بوده باشد، احتمال برخورداری و شمول از رحمت و مغفرت الهی نسبت به چنین شخصی منتفی نیست. چنانکه در آیه شریفه می فرماید: «وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ ۚ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»؛(8) و آنان که ایمان آوردند و فرزندانشان هم در ایمان، پیرو ایشان شدند ما آن فرزندان را به آنها برسانیم و از پاداش عمل آنان هیچ نکاهیم. هر نفسی در گرو عملی است که اندوخته است.

ج- از آنجاییکه فرد دچار عُجب به پند و نصيحت کسي گوش نمي دهد، بلکه به ديگران به ديده ي حقارت و جهالت مي نگرد و به دليل عملي که انجام داده همیشه خود را صاحب حق و مقرب در گاه خدا می داند به طوري که خيال می کند حتما جايش در بهشت است و اگر در دنيا دعايي کند فورا اجابت شده و از هر بلايي در امان است. راه خلاصی و نجات و جبران این بیماری روحی آن است که شخص گرفتار عُجب، در گام اول از این رذیلت بزرگ توبه واقعی کند و از اين صفت زشت دست برداشته، تواضع و فروتنی پیشه ساخته، نصیحت و موعظه حکيمانه ديگران را گوش دهد، از نور قرآن بهره گرفته و از علماي دين استفاده کند، به تحصيل دانش بپردازد تا به حق و حقيقت و سعادت واقعی دست یابد. چنین شخصی باید تصمیم بگیرد هر گاه صفت نيکويي در خود ديد آن را از عنايات خداوندي بداند که مي تواند هر وقت خواست از او بستاند.

پی نوشت ها:
1- نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، انتشارات هجرت، قم، سال 1378، ص 199.
2- همان.
3- امام خمینی، روح الله، معاد از دیگاه امام خمینی،(تبیان،ج3)، گردآوری: رحیم پور، فروغ السادات، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س)، تهران، 1368، ص326.
4- اسراء/آیه 15.
5- معاد از دیدگاه امام خمینی، پیشین، ص323-329.
6- حشر/ آیه 19.
7- امام صادق عليه السلام در باره‌ى آيه‌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ‌ ... فرمود: مراد فرزندانى هستند كه عمل آنها از پدران كمتر است ولى خداوند آنان را به پدران ملحق مى‌كند تا موجب چشم‌روشنى آنان گردند. كافى، کلینی، محمد بن یعقوب، کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1369، ج 3، ص 250.
8- سوره طور/آیه 21.

موضوع قفل شده است