جمع بندی مسأله شر در عالم و سپاسگزاری از خداوند

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسأله شر در عالم و سپاسگزاری از خداوند

با سلام .
مدتیست که مسئله شر ذهن بنده را به خود مشغول ساخته سعی کردم مسئله را با دو بحث جبران شر و حکمت شر حل کنم . اما متاسفانه هنوز مسائلی برای من مجهول مانده و در ایمان دینی من تردید ایجاد کرده است . اگر به جز بحث جبران و حکمت موضوعی وجود دارد که بنده به آن در پاسخ به مسئله شر توجه نکرده ام لطفا ابتدا به توضیح آن موضوح بپردازید .

بنده در راستای رد حکیم بودن خداوند نمیتوانم به استدلالی متوسل بشم زیرا هر گاه بپرسم مثلا در اینکه یک نفر کر و کور و لال به دنیا امده چه حکمتی است ؟ ممکن است جواب این باشد که حکمتی دارد و ما چون علممان ناقص است قادر به درک آن نیستیم .

اما این مسئله شر بنده را در زمینه سپاسگزاری از خدا دچار تردید قرار داده . به طور مثلا امروز بعد از امتحان که بیرون امدیم یکی از دوستانم داشت میگفت خدایا شکرت که امتحان خوب شد بعد تو ذهنم این سوال پیش اومد که چرا باید خدا رو شکر کرد ؟ و وقتی همین سوال را از دوستم پرسیدم گفت دعا کرده بودم و خدا بهم کمک کرده . بعد از او پرسیدم خدا در مرگ میر انسان هایی که هر روز در اثر گرسنگی با زجر تمام میمیرند سکوت کرده اگر قرار باشد رحمت خدا شامل کسی بشود کدام واقعا در اولویت قرار دارد ؟ البته این نیز با همان مسئله حکمت قابل توجیه است و میتوان گفت که مثلا اگر خدا به آن ها کمک نمیکند حکمتی وجود دارد که پشت آن رحمت است .

خلاصه کلام اینکه : موضوع حکمت داشتن شر در عالم به نظر موضوعی است که مطابق با براهین صدیقین و متون دینی است و در ضد حکیم بودن خداوند استدلالی جز توسل به حس و حواس نیست .

اما برای بنده شخصا "بدی ها به قدری نفرت انگیز هستند" که نمیتوانم این مسئله را با حکیم بودن خداوند توجیه کنم و هنوز هم حس بدی نسبت به خدا دارم و فکر میکنم چون ما شر را ازمایش کردیم و حس کردیم و بین شر و مهربانی مطلق خدا تناقض وجود دارد یکی باید کنار برود زیرا ما سایر صفات خدا را حس نکردیم .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد قول سدید

مهرشاد فراهانی;983836 نوشت:
با سلام .
مدتیست که مسئله شر ذهن بنده را به خود مشغول ساخته سعی کردم مسئله را با دو بحث جبران شر و حکمت شر حل کنم . اما متاسفانه هنوز مسائلی برای من مجهول مانده و در ایمان دینی من تردید ایجاد کرده است . اگر به جز بحث جبران و حکمت موضوعی وجود دارد که بنده به آن در پاسخ به مسئله شر توجه نکرده ام لطفا ابتدا به توضیح آن موضوح بپردازید .

بنده در راستای رد حکیم بودن خداوند نمیتوانم به استدلالی متوسل بشم زیرا هر گاه بپرسم مثلا در اینکه یک نفر کر و کور و لال به دنیا امده چه حکمتی است ؟ ممکن است جواب این باشد که حکمتی دارد و ما چون علممان ناقص است قادر به درک آن نیستیم .

اما این مسئله شر بنده را در زمینه سپاسگزاری از خدا دچار تردید قرار داده . به طور مثلا امروز بعد از امتحان که بیرون امدیم یکی از دوستانم داشت میگفت خدایا شکرت که امتحان خوب شد بعد تو ذهنم این سوال پیش اومد که چرا باید خدا رو شکر کرد ؟ و وقتی همین سوال را از دوستم پرسیدم گفت دعا کرده بودم و خدا بهم کمک کرده . بعد از او پرسیدم خدا در مرگ میر انسان هایی که هر روز در اثر گرسنگی با زجر تمام میمیرند سکوت کرده اگر قرار باشد رحمت خدا شامل کسی بشود کدام واقعا در اولویت قرار دارد ؟ البته این نیز با همان مسئله حکمت قابل توجیه است و میتوان گفت که مثلا اگر خدا به آن ها کمک نمیکند حکمتی وجود دارد که پشت آن رحمت است .

خلاصه کلام اینکه : موضوع حکمت داشتن شر در عالم به نظر موضوعی است که مطابق با براهین صدیقین و متون دینی است و در ضد حکیم بودن خداوند استدلالی جز توسل به حس و حواس نیست .

اما برای بنده شخصا "بدی ها به قدری نفرت انگیز هستند" که نمیتوانم این مسئله را با حکیم بودن خداوند توجیه کنم و هنوز هم حس بدی نسبت به خدا دارم و فکر میکنم چون ما شر را ازمایش کردیم و حس کردیم و بین شر و مهربانی مطلق خدا تناقض وجود دارد یکی باید کنار برود زیرا ما سایر صفات خدا را حس نکردیم .

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

مساله شر از دو جنبه قابل بررسی است:

اول این که آیا مساله شر می تواند دلیلی علیه وجود یا یکی از اوصاف خداوند همچون علم و قدرت و خیرخواهی و حکمت خداوند باشد؟

دوم این که اگر مساله شر نمی تواند دلیلی علیه وجود خداوند یا یکی از اوصاف خداوند باشد (چرا که نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور ناموجه و فاقد حکمتند)، توجیه و حکمت آنها چه چیزی است؟ در واقع، اگر خداوند حکیم است و شرور حکمتی مهمتر دارند، آن حکمت مهمتر چه چیزی است؟

فرق مساله اول و دوم این است که در مساله اول باید روشن شود که آیا می توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور پیرامونی ما شروری ناموجهند یا نه؛ از این رو، اگر به این نکته توجه کنیم که علم ما محدود است و همواره این احتمال وجود دارد که شرور حکمت و خیر مهمتری داشته باشند که ما از آن بی خبریم، پس پاسخ مساله اول روشن می شود که شرور دلیلی علیه خدا و اوصافش نیستند. در این قسمت، لازم نیست آن خیر و حکمت مهمتر را نشان بدهیم. همین که دیگری نمی تواند خلافش را نشان بدهد، مشخص می شود که نمی توان از شرور به مثابه دلیلی علیه خداوند و اوصافش استفاده کرد. اما در مساله دوم باید آن خیر و حکمت مهمتر را نشان بدهیم. در ادامه، این دو مساله را مستقلا مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:

مساله اول: نقد و بررسی شرور به مثابه دلیلی علیه وجود یا اوصاف خداوند

برای پاسخ به مساله اول، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. شرور به معنای عرفی کلمه، آن چیزی هستند که آدمی از آن بیزار است و خواستار نبودنش است. از این منظر، مصداق اولیه شرور، درد و رنج است چرا که درد و رنج، تنها چیزی است که آدمی از آن بیزار است و اگر از سایر امور نیز اظهار بیزاری می کند، از این جهت است که آنها نیز به درد و رنج می انجامند. در این صورت، روشن می شود که شرور مصداق وجودی دارند.

2. اما منشا شرور (یا همان درد و رنج)، گاهی وجودی است و گاهی عدمی؛ مثلا گاهی زلزله عامل وجودی برای پیدایش درد و رنج می شود و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است، به آن نیز بالتبع شر گفته می شود؛ و گاهی معلولیت عامل عدمی برای پیدایش درد و رنج است و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است به آن نیز شر گفته می شود. بنابراین، مصداق اولیه و بالذات شرور، وجودی هستند؛ اما مصداق ثانویه و بالتبع شرور، گاهی وجودی و گاهی عدمی هستند.

3. شر و خیر ناسازگارند؛ از این رو، اگر موجودی خیرخواه است نباید مرتکب شرّ بشود. با این حال، برخی از شرور از سوی موجودات اخلاقی و خیرخواه نیز صادر می شوند که موجهند. این شرور تعارضی با خیرخواهی این موجودات ندارد چرا که این شرور دارای خیر یا خیرات مهمتری هستند که گریزی از آنها نیست. این شرور هم خیر مهمتر دارند و هم راه رسیدن به آن خیر فقط از طریق این شرور ممکن است. بنابراین، گریزی از انجام آن شرور نیست. مثلا اگر یک جراح برای نجات بیمار راهی جز قطع پای او ندارد، در این صورت، کسی او را مواخذه نمی کند که چرا مرتکب شر شده است.

4. بنابراین، برای این که نشان بدهیم که خداوند خیرخواه نیست باید نشان بدهیم شروری از سوی خداوند صادر می شود که ناموجهند؛ یعنی شروری هستند که خیر مهمتر ندارند و یا اگر دارند از طریق دیگر قابل وصول باشند بی آن که شری بوجود آید.

5. به نظرم، با ملاحظه خود شرور، و محدودیت معرفتی ما، نمی توانیم به صورت قطعی اثبات کنیم که شروری که در جهان ارتکاب می یابد، از آن جهت که به خداوند منسوب است، ناموجهند. دقت بفرمایید که منظورم از این سخن این نیست که نمی توانیم شرور ناموجه را تشخیص بدهیم. روشن است که فردی که از روی ظلم و تجاوز، قتل می کند، رفتارش ناموجه است؛ اما نمی توانیم این شر را از آن جهت که به خداوند منسوب می شود، نیز ناموجه دانست.
از چه جهتی شرور به خداوند منسوب می شوند؟ از این جهت که خداوند به شخص قاتل اختیار و قدرت قتل داده است و مانعش نشده است. اثبات این که خداوند از این جهت، مرتکب شر ناموجه شده است، اثبات نشدنی است چرا که همواره این احتمال مطرح است که این اختیار خیر مهمتری دارد که بدون اختیار آن خیر محقق نمی شود؛ و یا اختیار لازمه مرتبه وجودی انسان است و انسان بدون اختیار خلق نشدنی است.

6. بنابراین، به نظرم اساسا مساله شرور برای نفی وجود خداوند، راه به جایی نمی برد چرا که مبتنی بر یک حدس و گمان است: حدس می زنیم که این شرور ناموجهند!

مساله دوم: بررسی حکمت ها و خیرهای مهمتر شرور

در مکاتبه قبلی درصدد اثبات این مطلب بودیم که شرور به مثابه قرینه ای علیه خداوند نیستند مگر این که به صورت یقینی اثبات کنیم که شرور ناموجهند؛ و میدانیم که این امر در محدوده توانایی معرفتی بشری نیست و نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور هیچ خیر مهمتری ندارند (چرا که ما به تمامی ابعاد جهان و آثار موجودات در این ساختار گسترده اشراف نداریم).

بنابراین، برای ما کافی بود نشان بدهیم که نمی توان به صورت قطعی شرور را ناموجه دانست. اما آیا لازم است که اثبات کنیم که شرور فلان خیر مهمتر را دارند؟ خیر. در واقع، برای نقد برهان شرّ، همین مقدار کافی است که نشان بدهیم نمیتوان ناموجه بودن شرور را به صورت قطعی اثبات کرد.

اما طبیعتا مومنان که شرور را به مثابه قرینه ای علیه خداوند نمیدانند، شرور را موجه میدانند و برایش حکمت هایی را ذکر می کنند که توسط عقل و نقل ثابت شده است که در ادامه، به چند نمونه از آن علل اشاره میکنیم (لازم به ذکر است که شرور دلایل متنوعی دارند و اینطور نیست که تمامی شرور لازمه خلقت جهان مادی باشند و یا غیره):

1. تحقق علم الهی به احوال انسان: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»(عنکبوت/3) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد.

2. تکامل و رسیدن به رحمت الهی: »وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(بقره/155-157) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان. آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمى‏گرديم». اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدايت‏يافتگان.

....

در پست های بعد، این مطالب را بیشتر مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. همچنین اگر لازم باشد به راهکاری دیگری که برای توجیه شرور ذکر کرده اند اشاره می کنیم. البته از آن جایی که به نظر می رسد آن راهکارها قابل قبول نیستند، از بیان آنها چشمپوشی کردم. مثلا عدمی بودن شرور و یا نسبی بودن شرور به تنهایی نمی توانند برای توجیه شرور راهگشا باشند. به نظرم، راهکار صحیح، همانی است که پیش تر ذکر شد.

البته ممکن است جناب فراهانی نسبت به آنچه عرض شد، نقد و نظری داشته باشند که صمیمانه مشتاق خواندنش هستم.

در پناه حق تعالی، پیروز و موفق باشید.

مهرشاد فراهانی;983836 نوشت:
با سلام .

اما برای بنده شخصا "بدی ها به قدری نفرت انگیز هستند" که نمیتوانم این مسئله را با حکیم بودن خداوند توجیه کنم و هنوز هم حس بدی نسبت به خدا دارم و فکر میکنم چون ما شر را ازمایش کردیم و حس کردیم و بین شر و مهربانی مطلق خدا تناقض وجود دارد یکی باید کنار برود زیرا ما سایر صفات خدا را حس نکردیم .

با سلام و عرض ادب

مشکل اکثر کسانی که با مساله شر درگیر هستند این هست که نمی تونن به مساله آزمایش بودن این دنیا به درستی پی ببرن

نیاز بشر برای تمییز خوب و بد و طی مرحله آزمایش در این دنیا دو قطبی بودن هست

در واقع اگر مساله اعتباری شر وجود نداشت بشر قابلیت تمییز نداشت !

اما اگر حقیقت موضوع رو درک کنیم و به دیدگاهی بالاتر برسیم و از دید خدایی به مساله شر نگاه کنیم، شر همون خیر خواهد بود !
(برای کسی که به توحید برسه و بدونه همه این ها آزمایش هست و حقیقت ذاتی نداره !)

گرسنگی کودکان ، جنگ ، غارت و... همه این ها دیدگاهی رو در ما بوجود میاره
تا بتونیم درک کنیم که یه اشتباه کوچیک و انتخاب نادرست ، می تونه فجایع عظیمی رو رقم بزنه

شما وقتی یک بازی کامپیوتری رو انجام می دید و در اون نقش آدم بده رو دارید خیلی هم لذت می برید حتی اگر باعث کشت وکشتار و تلفات بشید !!!
اما در این دنیا چون این ها رو با تمام وجود حس می کنید دیگه به خودتون اجازه انجام دادن اون اعمال رو نخواهید داد

حالا اگر پا رو فراتر بزارید و این دنیا رو بر آخرت ترجیح بدید و حقیقت رو این دنیا بدونید دوباره دچار اشتباه خواهید شد و در ترحم افراط خواهید کرد !

به طور مثال گفته شده دلیل ترور امیر مومنان توسط ابن ملجم ترحم این شخص به یتیمان جنگ هایی بوده که امیر مومنان در اون ها شرکت داشته !

ما نباید به قلبمون اجازه ورود کینه و نفرت رو بدیم و همین طور اجازه ورود حس ترحم افراطی

چون انتخاب های ما رو تحت تاثیر قرار خواهد داد

همه چیز در اعتدال خلاصه می شه

پذیرش مساله شر به ما کمک خواهد کرد تا در انتخاب بین بد و بدتر بتونیم بهترین انتخاب ممکن رو داشته باشیم

و این نیاز به وجود مساله شر رو توضیح خواهد داد

در پناه حق تعالی

مهرشاد فراهانی;983836 نوشت:
خلاصه کلام اینکه : موضوع حکمت داشتن شر در عالم به نظر موضوعی است که مطابق با براهین صدیقین و متون دینی است و در ضد حکیم بودن خداوند استدلالی جز توسل به حس و حواس نیست .

اما برای بنده شخصا "بدی ها به قدری نفرت انگیز هستند" که نمیتوانم این مسئله را با حکیم بودن خداوند توجیه کنم و هنوز هم حس بدی نسبت به خدا دارم و فکر میکنم چون ما شر را ازمایش کردیم و حس کردیم و بین شر و مهربانی مطلق خدا تناقض وجود دارد یکی باید کنار برود زیرا ما سایر صفات خدا را حس نکردیم .


سلام
به نظر بنده بحث نسبی بودن خیر و شر یکی از مهمترین پاسخ های بحث شرور است. این نسبی بودن هم به نحو عرضی و به نحو طولی شر بودن شر را بر می دارد. مثلا عالم طبیعت به نسبت عالم مجردات شر است چون آن عالم همه نور و خیر و نیکی است اما این عالم عالم تزاحم و تنازغ و جنگ و درگیری. اما این عالم به نسبت عالم مجردات ویژگی دارد که عالم مجردات ندارد و آن این است که کسب کمال وجودی در این عالم ممکن است اما در عالم مجردات نیست. اما همین امکان کسب کمال باز یک جهت شری از لحاظ دیگر دارد و آن قرارگرفتن در موقعیت های مختلف سخت و آسان یا خوب و بد است. خلاصه اینکه در هر شری به لحاظی خیری است اما اینکه یک شر خاص چه جهت خیری دارد نیازمند علم و اطلاع یا جستجو و تحقیق است.
البته باید به این نکته هم توجه داشت که مساله شرور به ذهنیت وابستگی زیادی دارد و چه بسا عمده اموری که شر خوانده می شود صرفا یک امر ذهنی است و در خارج چیزی که به معیار حقایق شر باشد خیلی کمتر است.
یا علیم

قول سدید;984135 نوشت:
در پست های بعد، این مطالب را بیشتر مورد نقد و بررسی قرار می دهیم. همچنین اگر لازم باشد به راهکاری دیگری که برای توجیه شرور ذکر کرده اند اشاره می کنیم. البته از آن جایی که به نظر می رسد آن راهکارها قابل قبول نیستند، از بیان آنها چشمپوشی کردم. مثلا عدمی بودن شرور و یا نسبی بودن شرور به تنهایی نمی توانند برای توجیه شرور راهگشا باشند. به نظرم، راهکار صحیح، همانی است که پیش تر ذکر شد.

البته ممکن است جناب فراهانی نسبت به آنچه عرض شد، نقد و نظری داشته باشند که صمیمانه مشتاق خواندنش هستم.

در پناه حق تعالی، پیروز و موفق باشید.

با سلام. این درست است که نمیتوان اثبات کرد شر حکمتی ندارد ولی یک مسئله ای وجود دارد و آن این است که وقتی دو موضوع متناقض در کنار یک دیگر قرار میگیرند یکی باید حذف شود(مهربانی مطلق و شر) . حال ما هم برای حکیم بودن و مهربان بودن خداوند دلیل داریم . هم برای شر دلیل داریم . حال تکلیف چیست ؟ کدام یک را کنار بگذاریم ؟ به نظر بنده باید حکمت کنار برود . زیرا شر را ازمایش کرده ایم و حسش کردیم . اما حکمت داشتن یا نداشتن خدا هیچ وقت مورد ازمایش قرار نگرفته و هیچ وقت حکمت موجود در شر را حس نکردیم.

مهرشاد فراهانی;984175 نوشت:
با سلام. این درست است که نمیتوان اثبات کرد شر حکمتی ندارد ولی یک مسئله ای وجود دارد و آن این است که وقتی دو موضوع متناقض در کنار یک دیگر قرار میگیرند یکی باید حذف شود(مهربانی مطلق و شر) . حال ما هم برای حکیم بودن و مهربان بودن خداوند دلیل داریم . هم برای شر دلیل داریم . حال تکلیف چیست ؟ کدام یک را کنار بگذاریم ؟ به نظر بنده باید حکمت کنار برود . زیرا شر را ازمایش کرده ایم و حسش کردیم . اما حکمت داشتن یا نداشتن خدا هیچ وقت مورد ازمایش قرار نگرفته و هیچ وقت حکمت موجود در شر را حس نکردیم.

سلام و عرض ادب

بی تردید، شروری در عالم موجود است که آنها را وجدانا حس می کنیم. اما مساله ما اصل شرور نیست. همانطور که عرض شد مساله اساسی، شرور ناموجه هستند. شرور دو گونه است: موجه و ناموجه. آنچه با حکمت و خیرخواهی و مهربانی سازگاری ندارد، شرور ناموجهند؛ وگرنه شرور موجهی که خیر مهمتر دارند، با خیرخواهی و مهربانی و حکمت منافات ندارند.
به همین جهت، جراحی که پای بیمار را می بُرد تا او را نجات دهد، تنبیه و سرزنش نمی شود چرا که میدانیم که شرّی که او رسانده، از قبیل شرور موجه است نه ناموجه. تنها در صورتی می توان او را سرزنش کرد و در حکمت و خیرخواهی و مهربانیش تردید کرد، که مسلم شود که شرّی که او رسانده است شرّ ناموجه است.

همانطور که عرض شد، در مورد خداوند نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور ناموجهی از او سر زده است.

مهرشاد فراهانی;984175 نوشت:
با سلام. این درست است که نمیتوان اثبات کرد شر حکمتی ندارد ولی یک مسئله ای وجود دارد و آن این است که وقتی دو موضوع متناقض در کنار یک دیگر قرار میگیرند یکی باید حذف شود(مهربانی مطلق و شر) . حال ما هم برای حکیم بودن و مهربان بودن خداوند دلیل داریم . هم برای شر دلیل داریم . حال تکلیف چیست ؟ کدام یک را کنار بگذاریم ؟ به نظر بنده باید حکمت کنار برود . زیرا شر را ازمایش کرده ایم و حسش کردیم . اما حکمت داشتن یا نداشتن خدا هیچ وقت مورد ازمایش قرار نگرفته و هیچ وقت حکمت موجود در شر را حس نکردیم.

با سلام و عرض ادب

یکی از دلایل حرمت فلسفه همین

تناقض !

افرادی که نمی تونن باور کنن می شه جمع نقیضین کرد به این بن بست می رسن !!!!

دقت کنید که علت وجود تمام ذرات بدن ما و این دنیا فانی جمع نقیضین هست

اگر جمع نقیضین در این دنیا نبود اصلا چنین دنیای که خیر و شر رو بتونه همزمان در خودش جا بده وجود نداشت...

اگر یکی رو انکار کنید باید وجود این دنیا رو انکار کنید

باید قبول کنید که شما وجود ندارید !!!!!

آیا شما وجود ندارید ؟؟؟؟

آیا آزادی انتخاب بین خیر و شر وجود نداره !!!!؟؟؟

قول سدید;984180 نوشت:
سلام و عرض ادب

بی تردید، شروری در عالم موجود است که آنها را وجدانا حس می کنیم. اما مساله ما اصل شرور نیست. همانطور که عرض شد مساله اساسی، شرور ناموجه هستند. شرور دو گونه است: موجه و ناموجه. آنچه با حکمت و خیرخواهی و مهربانی سازگاری ندارد، شرور ناموجهند؛ وگرنه شرور موجهی که خیر مهمتر دارند، با خیرخواهی و مهربانی و حکمت منافات ندارند.
به همین جهت، جراحی که پای بیمار را می بُرد تا او را نجات دهد، تنبیه و سرزنش نمی شود چرا که میدانیم که شرّی که او رسانده، از قبیل شرور موجه است نه ناموجه. تنها در صورتی می توان او را سرزنش کرد و در حکمت و خیرخواهی و مهربانیش تردید کرد، که مسلم شود که شرّی که او رسانده است شرّ ناموجه است.

همانطور که عرض شد، در مورد خداوند نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور ناموجهی از او سر زده است.

بله درست میفرمایید . از راهنماییتون متشکرم .@};-

مهرشاد فراهانی;984204 نوشت:
بله درست میفرمایید . از راهنماییتون متشکرم .@};-

با سلام و عرض ادب

برای درک بهتر موضوع شرور دیدن کنستانتین رو بهتون توصیه می کنم ...

در پناه حق تعالی ...

شروحیل;984194 نوشت:
با سلام و عرض ادب

یکی از دلایل حرمت فلسفه همین

تناقض !

افرادی که نمی تونن باور کنن می شه جمع نقیضین کرد به این بن بست می رسن !!!!

دقت کنید که علت وجود تمام ذرات بدن ما و این دنیا فانی جمع نقیضین هست

اگر جمع نقیضین در این دنیا نبود اصلا چنین دنیای که خیر و شر رو بتونه همزمان در خودش جا بده وجود نداشت...

اگر یکی رو انکار کنید باید وجود این دنیا رو انکار کنید

باید قبول کنید که شما وجود ندارید !!!!!

آیا شما وجود ندارید ؟؟؟؟

آیا آزادی انتخاب بین خیر و شر وجود نداره !!!!؟؟؟

با سلام و عرض ادب

تناقض حقیقی یعنی جمع بود و نبود، یعنی چیزی هم باشد و هم نباشد، یعنی من هم باشم و هم نباشم. چنین چیزی محال است.

بله تناقض ظاهری محال نیست، یعنی بود چیزی از جهتی و نبودش از جهت دیگر. مثلا چیزی از جهتی شر باشد و از جهت دیگر شر نباشد و خیر باشد. چنین چیزی ممکن و شدنی است چرا که حقیقتا تعارض نیست

قول سدید;984246 نوشت:
با سلام و عرض ادب

تناقض حقیقی یعنی جمع بود و نبود، یعنی چیزی هم باشد و هم نباشد، یعنی من هم باشم و هم نباشم. چنین چیزی محال است.

با سلام و عرض ادب

اگر منظور از من در این جا جسم باشه و وسیله تمییز بود و نبود احساسات انسانی باشه محال نیست

اگر با ذره بینی به اونچه مواد ازش ساخته شده نگاه کنید چیزی جز فضای خالی نخواهید دید !!!!!

پرسش:
برای بنده شخصا "بدی ها به قدری نفرت انگیز هستند" که نمیتوانم این مسئله را با حکیم بودن خداوند توجیه کنم و هنوز هم حس بدی نسبت به خدا دارم و فکر میکنم چون ما شر را ازمایش کردیم و حس کردیم و بین شر و مهربانی مطلق خدا تناقض وجود دارد یکی باید کنار برود زیرا ما سایر صفات خدا را حس نکردیم .

پاسخ:
مساله شر از دو جنبه قابل بررسی است:

اول این که آیا مساله شر می تواند دلیلی علیه وجود یا یکی از اوصاف خداوند همچون علم و قدرت و خیرخواهی و حکمت خداوند باشد؟

دوم این که اگر مساله شر نمی تواند دلیلی علیه وجود خداوند یا یکی از اوصاف خداوند باشد (چرا که نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور ناموجه و فاقد حکمتند)، توجیه و حکمت آنها چه چیزی است؟ در واقع، اگر خداوند حکیم است و شرور حکمتی مهمتر دارند، آن حکمت مهمتر چه چیزی است؟

فرق مساله اول و دوم این است که در مساله اول باید روشن شود که آیا می توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور پیرامونی ما شروری ناموجهند یا نه؛ از این رو، اگر به این نکته توجه کنیم که علم ما محدود است و همواره این احتمال وجود دارد که شرور حکمت و خیر مهمتری داشته باشند که ما از آن بی خبریم، پس پاسخ مساله اول روشن می شود که شرور دلیلی علیه خدا و اوصافش نیستند. در این قسمت، لازم نیست آن خیر و حکمت مهمتر را نشان بدهیم. همین که دیگری نمی تواند خلافش را نشان بدهد، مشخص می شود که نمی توان از شرور به مثابه دلیلی علیه خداوند و اوصافش استفاده کرد. اما در مساله دوم باید آن خیر و حکمت مهمتر را نشان بدهیم. در ادامه، این دو مساله را مستقلا مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:

مساله اول: نقد و بررسی شرور به مثابه دلیلی علیه وجود یا اوصاف خداوند

برای پاسخ به مساله اول، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. شرور به معنای عرفی کلمه، آن چیزی هستند که آدمی از آن بیزار است و خواستار نبودنش است. از این منظر، مصداق اولیه شرور، درد و رنج است چرا که درد و رنج، تنها چیزی است که آدمی از آن بیزار است و اگر از سایر امور نیز اظهار بیزاری می کند، از این جهت است که آنها نیز به درد و رنج می انجامند. در این صورت، روشن می شود که شرور مصداق وجودی دارند.

2. اما منشا شرور (یا همان درد و رنج)، گاهی وجودی است و گاهی عدمی؛ مثلا گاهی زلزله عامل وجودی برای پیدایش درد و رنج می شود و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است، به آن نیز بالتبع شر گفته می شود؛ و گاهی معلولیت عامل عدمی برای پیدایش درد و رنج است و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است به آن نیز شر گفته می شود. بنابراین، مصداق اولیه و بالذات شرور، وجودی هستند؛ اما مصداق ثانویه و بالتبع شرور، گاهی وجودی و گاهی عدمی هستند.

3. شر و خیر ناسازگارند؛ از این رو، اگر موجودی خیرخواه است نباید مرتکب شرّ بشود. با این حال، برخی از شرور از سوی موجودات اخلاقی و خیرخواه نیز صادر می شوند که موجهند. این شرور تعارضی با خیرخواهی این موجودات ندارد چرا که این شرور دارای خیر یا خیرات مهمتری هستند که گریزی از آنها نیست. این شرور هم خیر مهمتر دارند و هم راه رسیدن به آن خیر فقط از طریق این شرور ممکن است. بنابراین، گریزی از انجام آن شرور نیست. مثلا اگر یک جراح برای نجات بیمار راهی جز قطع پای او ندارد، در این صورت، کسی او را مواخذه نمی کند که چرا مرتکب شر شده است.

4. بنابراین، برای این که نشان بدهیم که خداوند خیرخواه نیست باید نشان بدهیم شروری از سوی خداوند صادر می شود که ناموجهند؛ یعنی شروری هستند که خیر مهمتر ندارند و یا اگر دارند از طریق دیگر قابل وصول باشند بی آن که شری بوجود آید.

5. به نظرم، با ملاحظه خود شرور، و محدودیت معرفتی ما، نمی توانیم به صورت قطعی اثبات کنیم که شروری که در جهان ارتکاب می یابد، از آن جهت که به خداوند منسوب است، ناموجهند. دقت بفرمایید که منظورم از این سخن این نیست که نمی توانیم شرور ناموجه را تشخیص بدهیم. روشن است که فردی که از روی ظلم و تجاوز، قتل می کند، رفتارش ناموجه است؛ اما نمی توانیم این شر را از آن جهت که به خداوند منسوب می شود، نیز ناموجه دانست.
از چه جهتی شرور به خداوند منسوب می شوند؟ از این جهت که خداوند به شخص قاتل اختیار و قدرت قتل داده است و مانعش نشده است. اثبات این که خداوند از این جهت، مرتکب شر ناموجه شده است، اثبات نشدنی است چرا که همواره این احتمال مطرح است که این اختیار خیر مهمتری دارد که بدون اختیار آن خیر محقق نمی شود؛ و یا اختیار لازمه مرتبه وجودی انسان است و انسان بدون اختیار خلق نشدنی است.

6. بنابراین، به نظرم اساسا مساله شرور برای نفی وجود خداوند، راه به جایی نمی برد چرا که مبتنی بر یک حدس و گمان است: حدس می زنیم که این شرور ناموجهند!

مساله دوم: بررسی حکمت ها و خیرهای مهمتر شرور

در مکاتبه قبلی درصدد اثبات این مطلب بودیم که شرور به مثابه قرینه ای علیه خداوند نیستند مگر این که به صورت یقینی اثبات کنیم که شرور ناموجهند؛ و میدانیم که این امر در محدوده توانایی معرفتی بشری نیست و نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که شرور هیچ خیر مهمتری ندارند (چرا که ما به تمامی ابعاد جهان و آثار موجودات در این ساختار گسترده اشراف نداریم).

بنابراین، برای ما کافی بود نشان بدهیم که نمی توان به صورت قطعی شرور را ناموجه دانست. اما آیا لازم است که اثبات کنیم که شرور فلان خیر مهمتر را دارند؟ خیر. در واقع، برای نقد برهان شرّ، همین مقدار کافی است که نشان بدهیم نمیتوان ناموجه بودن شرور را به صورت قطعی اثبات کرد.

اما طبیعتا مومنان که شرور را به مثابه قرینه ای علیه خداوند نمیدانند، شرور را موجه میدانند و برایش حکمت هایی را ذکر می کنند که توسط عقل و نقل ثابت شده است که در ادامه، به چند نمونه از آن علل اشاره می کنیم (لازم به ذکر است که شرور دلایل متنوعی دارند و اینطور نیست که تمامی شرور لازمه خلقت جهان مادی باشند و یا غیره):

1. تحقق علم الهی به احوال انسان: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»(1) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد.

2. تکامل و رسیدن به رحمت الهی: »وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(2) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان. آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمى‏گرديم». اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدايت‏يافتگان.

پی نوشت ها:
1. عنکبوت/3.
2. بقره/155-157.

موضوع قفل شده است