جمع بندی خدا در زندگی من

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خدا در زندگی من

سلام.
فرض همه ی ما وجود خداوند است.
هیچ وقت تو زندگیم نتونستم این دو آیه رو لمس کنم:
۱- من از رگ‌گردن به شما نزدیک ترم.
۲- مرا بخوانید تا اجابت کنم.

اصلا یک عمر با تلقین زندگی کردم که خداوند در زندگی من حضور دارد اما دیدم نه خبری نیست.هیچ خبری !!!

در زندگیم اصلا خدا را ندیدم.حوادث هولناکی در زندگیم اتفاق افتاد که مرا از زندگی به طور کامل ناامید کرد.(خواهشا نگید این ها امتحانه که از هر چی امتحانه بی زارم!) بعضی وقت ها بی جهت به خاطر حوادث این دنیا که بر سرم اومده گریه می کنم.زندگیم روز به روز سخت تر و فرسایشی تر میشه.متاسفانه این حوادث هولناک زندگیم سال به سال مثل موریانه زندگی و جوانی ام رو نابود کرد.عملا بهدهیچی نرسیدم و بدتر نابود هم شدم.

اصلا یک امداد الهی که می گفتن در زندگی همه انسان ها دجود دارد برای من وجود نداشت.

یادمه وقتی چیزی از خدا می خواستم همه چیز بدتر می شد و الان دیگه از خداوند چیزی درخواست نمی کنم.

کلی با خودم سال ها دارم کلنجار می رم این اعمال ما اختیاری است یا واقعا ذات آدمی است که اینگونه او را فرمان می دهد و اگر ذات آدمی باشد مگر خداوند آن را نیافریده؟!

با خودم دیگر می گویم حتما خداوند بدبختی و بی آبرویی ات را می خواهد که خیلی از راه ها برای تو بسته شده.
متاسفانه من کلا از زندگی قطع امید کردم چون تلاش هام اصلا به بار نمیشینه.گاهی وقت ها خودمو نفرین می کنم !

الان هر کسی رو که می بینیم یک حس تنفری در من به وجود میاد و طاقت دیدن هیچکس رو ندارم و شاید عقده ای شدم ؟! از شادی دیگران غمگین می شم و گاهی وقت ها گریه ام می گیره.

اصلا دیگر دوست ندارم عقایدم و افکارم و ... رو بیان کنم و یا بهتر بگم دوست ندارم با کسی حرف بزنم.

الان کاملا از آینده ترس دارم ترسی استرس زا که انگار همین فردا یه چیزی قراره اتفاق بیوفته و من دوباره بدبختی بکشم درحالی که بدبختی های قبلی ام رو نتونستم حلش کنم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

مضطرب;983661 نوشت:
سلام.
فرض همه ی ما وجود خداوند است.
هیچ وقت تو زندگیم نتونستم این دو آیه رو لمس کنم:
۱- من از رگ‌گردن به شما نزدیک ترم.
۲- مرا بخوانید تا اجابت کنم.

اصلا یک عمر با تلقین زندگی کردم که خداوند در زندگی من حضور دارد اما دیدم نه خبری نیست.هیچ خبری !!!

در زندگیم اصلا خدا را ندیدم.حوادث هولناکی در زندگیم اتفاق افتاد که مرا از زندگی به طور کامل ناامید کرد.(خواهشا نگید این ها امتحانه که از هر چی امتحانه بی زارم!) بعضی وقت ها بی جهت به خاطر حوادث این دنیا که بر سرم اومده گریه می کنم.زندگیم روز به روز سخت تر و فرسایشی تر میشه.متاسفانه این حوادث هولناک زندگیم سال به سال مثل موریانه زندگی و جوانی ام رو نابود کرد.عملا بهدهیچی نرسیدم و بدتر نابود هم شدم.

اصلا یک امداد الهی که می گفتن در زندگی همه انسان ها دجود دارد برای من وجود نداشت.

یادمه وقتی چیزی از خدا می خواستم همه چیز بدتر می شد و الان دیگه از خداوند چیزی درخواست نمی کنم.

کلی با خودم سال ها دارم کلنجار می رم این اعمال ما اختیاری است یا واقعا ذات آدمی است که اینگونه او را فرمان می دهد و اگر ذات آدمی باشد مگر خداوند آن را نیافریده؟!

با خودم دیگر می گویم حتما خداوند بدبختی و بی آبرویی ات را می خواهد که خیلی از راه ها برای تو بسته شده.
متاسفانه من کلا از زندگی قطع امید کردم چون تلاش هام اصلا به بار نمیشینه.گاهی وقت ها خودمو نفرین می کنم !

الان هر کسی رو که می بینیم یک حس تنفری در من به وجود میاد و طاقت دیدن هیچکس رو ندارم و شاید عقده ای شدم ؟! از شادی دیگران غمگین می شم و گاهی وقت ها گریه ام می گیره.

اصلا دیگر دوست ندارم عقایدم و افکارم و ... رو بیان کنم و یا بهتر بگم دوست ندارم با کسی حرف بزنم.

الان کاملا از آینده ترس دارم ترسی استرس زا که انگار همین فردا یه چیزی قراره اتفاق بیوفته و من دوباره بدبختی بکشم درحالی که بدبختی های قبلی ام رو نتونستم حلش کنم.

با سلام و ادب خدمت شما و همه اسک دینی های عزیز
از حسن اعتمادتون به این انجمن سپاسگذارم و از مسائلی که با آنها مواجه هستید متاسفم امیدوارم نکاتی را که خدمتتون عرض می کنم راهگشا باشد.

بسیار رخ می دهد که انسانی مسائل زیادی برایش رخ دهد که تحمل آنها برایش بسیار سخت است و زمینه ناامیدی برایش فراهم گردد.البته محکم بودن و مقاومت و ایستادگی زمینه موفقیت او را فراهم می سازد مسائلی که برای انسان رخ می دهد علتهای مختلفی دارد ممکن است علت آنها:

  1. ضعف شخصیت و بدبینی باشد.
  2. یا ضعف مهارت باشد.
  3. ضعف ایمان باشد.
  4. ضعف اراده باشد.
  5. و یا ممکن است هیچ یک از این مسائل نباشد و خواست الهی باشد برای رشد و تکامل و...

در هرصورت علت مسائل و مشکلات هر چه باشد آنچه مهم است این است که هیچ انسانی در عالم بدون مسئله نیست دچار مسئله و مشکل شدن اشکالی ندارد آنچه اشکال دارد عدم توانایی در حل آن مسئله و مشکل است .
دوست عزیزم این را بدانید که انسان به گونه ای آفریده شده و توانمندیها و یارانی دارد که می تواند با توجه به آنها بر هر مسئله ای غلبه نماید و تنها عامل شکست انسان نشناختن خود و توانمندیها و یاوران خود است که البته سبب ناامیدی هم می شود.
به فلسفه مشکلات و مسائل فکر نمایید روزی فردی به پروانه ای که تلاش می کرد که از پیله در بیاید نگریست دلش سوخت تصمیم گرفت پروانه را نجات دهد چاقویی را برداشت تا پیله را پاره کند و پیله را پاره کرد پروانه از پیله نجات پیدا کرد ولی دیگر تا آخر عمر از نعمت پرواز محروم شد چرا که پروانه در داخل با تلاشش بالهایش را هم کامل می کرد و تلاش و سختی راهی برای کمال او بود.دوست عزیزم مشکلات راهی برای کمال است البته به شرطی که بدانیم و از کوره در نرویم(برای پخته شدن کافیست از کوره در نرویم)

مشکلات نظیر سنگهای جلوی رودخانه هستند و ما نظیر آن رودخانه.رودخانه در مسیر خود به سنگهای مختلفی برخورد می کند اگر کوچک باشند آنها را براحتی برمی دارند و اگر بزگتر باشند و رودخانه نتواند آنها بردارد از کنار آن عبور می کند و راهش را به طرف هدفش ادامه می دهد. و اگر بزرگتر باشد نظیر سدها می ماند و به آرامی هدف خود را تغییر می کند تا بحال سعی می کرد به دریا برسد و الان سعی می کند خود دریا شود و به مزارع اطراف و یا انسانهای نیازمند آب دهد ما نیز اینگونه باشیم اگر مسئله ای قابل حل باشد حل کنیم و الا از کنار آن عبور نماییم و اگر نشد هدف خود را عوض نماییم.

بسیار مهم است که بدانیم شکستها و مشکلات برای توقف ما نیستند بلکه پل و مسیری برای رسیدن به اهدافمون می باشند. در این صورت است آماده می شویم برای علتیابی و حل مسائل.
ببینید کدام یک از علتهای ذکر شده و یا غیر آنها سبب بروز این مسائل یا حل نشدن آنها می باشد بررسی نمایید و پس از یافتن ،در پی برطرف نمودن آنها برآیید.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی


[="Tahoma"][="Navy"]

مضطرب;983661 نوشت:
با خودم دیگر می گویم حتما خداوند بدبختی و بی آبرویی ات را می خواهد که خیلی از راه ها برای تو بسته شده.
متاسفانه من کلا از زندگی قطع امید کردم چون تلاش هام اصلا به بار نمیشینه.گاهی وقت ها خودمو نفرین می کنم !

الان هر کسی رو که می بینیم یک حس تنفری در من به وجود میاد و طاقت دیدن هیچکس رو ندارم و شاید عقده ای شدم ؟! از شادی دیگران غمگین می شم و گاهی وقت ها گریه ام می گیره.

اصلا دیگر دوست ندارم عقایدم و افکارم و ... رو بیان کنم و یا بهتر بگم دوست ندارم با کسی حرف بزنم.


سلام
بنده فکر میکنم امتیاز بزرگی که برای شما در کوران سختی ها و رنج ها و مصیبت ها می تواند باشد آنستکه همه این حوادث نتواند باور شما را به مهربانی خدا کم کند؟ البته اگر بتوانید چنین باشید شما برترید از همه آنها که سختی نکشیدند یا کمتر سختی کشیدند ولی به مهربانی خدا باورمند نشدند.
و اما چگونه می توان با همه این رنجها به مهربانی خدا باورمند ماند؟
شاید مطالعه رنج های اولیاء الهی برای ما پندآموز باشد.
باورش خیلی سخت است اما واقعیت این است که خدای مهربان به دوستانش رنج های فراوانی هدیه کرده است. زندگی آنها را مطالعه کنید...
یا علیم[/]

سلام.
نه حوادث زندگی من پل و وسیله ای برای رسیدن به اهدافم نبود و من رو کاملا نابود کرد.
متاسفانه من به بن بست خوردم و هیچ فریادرسی هم وجود ندارد.
مثل همون پروانه که مثال مشکلاتم از کودکی تمام قدرت پرواز و سعادت رو ازم گرفت.

می دونم این کار حرام هست ولی ۹۵ درصد تصمیم به خودکشی دارم فقط نتونستم روش آبرومندی پیدا کنم.

خیلی تلاش کردم یک سری چیزها رو بتونم حل کنم و به خودم آینده ی خوب رو تلقین کردم اما هیچ چیزی تغییر نکرد و بدتر شد.

بالاخره امیدی باید برای زندگی کردن وجود داشته باشه؟ برای من اصلا امیدی وجود نداره.اصلا قادر به زندگی کردن نیستم.

نمی دونم چه زمانی بالاخره کار رو تموم می کنم!

مضطرب;984355 نوشت:
سلام.
نه حوادث زندگی من پل و وسیله ای برای رسیدن به اهدافم نبود و من رو کاملا نابود کرد.
متاسفانه من به بن بست خوردم و هیچ فریادرسی هم وجود ندارد.
مثل همون پروانه که مثال مشکلاتم از کودکی تمام قدرت پرواز و سعادت رو ازم گرفت.

می دونم این کار حرام هست ولی ۹۵ درصد تصمیم به خودکشی دارم فقط نتونستم روش آبرومندی پیدا کنم.

خیلی تلاش کردم یک سری چیزها رو بتونم حل کنم و به خودم آینده ی خوب رو تلقین کردم اما هیچ چیزی تغییر نکرد و بدتر شد.

بالاخره امیدی باید برای زندگی کردن وجود داشته باشه؟ برای من اصلا امیدی وجود نداره.اصلا قادر به زندگی کردن نیستم.

نمی دونم چه زمانی بالاخره کار رو تموم می کنم!

با سلام و عرض ادب

کاملا شما رو درک می کنم

منم روز هایی مثل شما جوابی نمی شنیدم

اما مشکل از خدا نبود

از من بود ...

ما سر نخ های زندگی رو گم می کنیم

و به جای این که تلاش کنیم تا دوباره پیداش کنیم

دست از تلاش می کشیم و زار زار گریه می کنیم ، که چرا گمش کردیم ...

با این وضع هیچ وقت به نتیجه نخواهیم رسید ...

باید به خودمون ایمان داشته باشیم ، تا بتونیم خدا رو پیدا کنیم ...

باید از همه داشته هامون استفاده کنیم و به خاطر اون ها شاکر باشیم

به جای اینکه نداشته هامون رو فریاد بزنیم ...

حتی اگر داشته های ما در برابر نداشته هامون مثل سوزن توی انبار کاه باشه ....

و این راز موفقیت در پیدا کردن خداست

اگر شکر گذار داشته ها نباشیم ( حتی اگر به اندازه سر سوزن باشه ) ، هیچ وقت به حقیقت نخواهیم رسید

و در انتها

خیلی ها هستن که اهمیتی به بودن یا نبودن خدا در زندگی شون نمی دن

و به آخور دنیا سرگرم هستن ...

و لی شما این طور نیستید

و این موهبتی هست که نصیب هر کسی نمی شه ...

هر که در این بزم مقرب تر است ... جام بلا بیشترش می دهند

در پناه حق تعالی ...

[="Tahoma"][="Navy"]

مضطرب;984355 نوشت:
سلام.
نه حوادث زندگی من پل و وسیله ای برای رسیدن به اهدافم نبود و من رو کاملا نابود کرد.
متاسفانه من به بن بست خوردم و هیچ فریادرسی هم وجود ندارد.
مثل همون پروانه که مثال مشکلاتم از کودکی تمام قدرت پرواز و سعادت رو ازم گرفت.

می دونم این کار حرام هست ولی ۹۵ درصد تصمیم به خودکشی دارم فقط نتونستم روش آبرومندی پیدا کنم.

خیلی تلاش کردم یک سری چیزها رو بتونم حل کنم و به خودم آینده ی خوب رو تلقین کردم اما هیچ چیزی تغییر نکرد و بدتر شد.

بالاخره امیدی باید برای زندگی کردن وجود داشته باشه؟ برای من اصلا امیدی وجود نداره.اصلا قادر به زندگی کردن نیستم.

نمی دونم چه زمانی بالاخره کار رو تموم می کنم!


سلام
تصور اینکه خودکشی راه حلی برای رهایی از ستختیهاست اشتباه است. کسی که خودکشی می کند رنجی بزرگتر را در عالم برزخ برای خود آماده می کند. کتابی که در امضاء خودم معرفی کرده ام بخوانید تا با تجربه کسانی که خودکشی کرده اند آشنا شوید. بنده فکر می کنم خودکشی کردن از رفتن به وسط خیابان و فریاد زدن و کمک خواستن خیلی بدتر است.
و هوالرئوف الرحیم[/]

مضطرب;984355 نوشت:

سلام.
نه حوادث زندگی من پل و وسیله ای برای رسیدن به اهدافم نبود و من رو کاملا نابود کرد.
متاسفانه من به بن بست خوردم و هیچ فریادرسی هم وجود ندارد.
مثل همون پروانه که مثال مشکلاتم از کودکی تمام قدرت پرواز و سعادت رو ازم گرفت.

می دونم این کار حرام هست ولی ۹۵ درصد تصمیم به خودکشی دارم فقط نتونستم روش آبرومندی پیدا کنم.

خیلی تلاش کردم یک سری چیزها رو بتونم حل کنم و به خودم آینده ی خوب رو تلقین کردم اما هیچ چیزی تغییر نکرد و بدتر شد.

بالاخره امیدی باید برای زندگی کردن وجود داشته باشه؟ برای من اصلا امیدی وجود نداره.اصلا قادر به زندگی کردن نیستم.

نمی دونم چه زمانی بالاخره کار رو تموم می کنم!

با عرض سلام و ادب
دوست عزیز ممکن است انسان در زندگی مشکلات زیادی را تحمل نماید و هیچ موقع نباید نا امید شود چرا که بزرگترین تکیه گاه را دارد.
شماا ناامید نشده اید اگر ناامید بودید اینجا نمی آمدید و پیام نمی دادید این امید است.

میشه خودتون را با پایین تر از خودتون مقایسه کنید؟

خداوند در عالم نمونه های مختلف از انسانهای با تقوا با انواع مشکلات و آزمایشها را قرار داده است تا ببینیم و الگو بگیریم آیا حاضریم مثل حضرت ایوب(ع) باشیم و یا در همین زمان خودمون هم نمونه های زیادی است.ما نمی دانیم مشکلات شما چه چیزهایی است واگر یکی یکی تاپیک بزنید و بیان کنید بهتر میتوانیم جهت رفع آنها کمک کنیم
ولی این را بدایند:

نقل شده است که :
یک روز با رفیقم داشتیم تو شهر می گشتیم گفتم موقع تقسیم این همه اموال و ثروت ما کجا بودیم
رفیقم دستم و گرفت و منو برد بیمارستان و گفت موقع تقسیم این همه بیماری ما کجا بودیم

دوست عزیز بدان که خداوند همیشه کنار ما است و رفیق و مونس کسانی است که هیچ رفیق و مونسی ندارند: یا رفیق من لا رفیق له، یا انیس من لا انیس له

نقل شده است که در زمان حضرت موسی(ع) جوانی

بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.برای پسرش چنین دعا کرد!:خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن، تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت، و وقتی که مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم!!!


دوست عزیزم ناامید نشو ما داریم رشد می کنیم مثل فولاد داریم گداخته و مذاب می شیم تا خالص شویم لذا بیا اینچنین دعا کنیم :
خدایا ما سختی های زندگی را همچنانکه تابحال تحمل کرده ایم بیشتر تحمل می کنیم فقط خودت کمکمون کن یک موقع از ما خسته و ناامید نشی.ما امید به تو و آینده با تو داریم یا ارحم الراحمین.
ضمنا برطرف کردن هر مشکل راهکار خاص خود را دارید که در صورت بیان بیشتر مشکلات خدمت شما هستیم
فقط کلید اصلی حل مشکلات کنار خدا بودن ،آرامش ، تدبیر و کسب مهارت می باشد.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی


روزی حضرت موسی (ع) به کوه طور می رفت تا با خدای خویش مناجات و گفتگو کند. در راه زاهدی دید که در حال مناجات بود. با دیدن موسی رو به موسی کرد و گفت: وقتی به کوه طور رسیدی به خداوند بگو آنچه گفته ای کرده شد مرا مورد رحمت خویش قرار ده.
موسی از آنجا گذشت به عاشقی مخمور رسید که او هم با دیدن موسی به او گفت: به خداوند بگو این عاشق شیفته دوستدار توست، آیا تو هم او را دوست داری؟
حضرت موسی از این شخص نیز گذشت، به دیوانه ای رسید که با سر و پای برهنه و ژولیده، گستاخ وار نزدیک آمد و گفت: با کردگار بگو که تا کی مرا دیوانه و سودایی می داری؟ بیش از این تاب و طاقت خواری ندارم. به خداوند بگو من تو را ترک کرده ام، تو هم می توانی مرا ترک کنی و دست از من بداری؟
حضرت موسی این سخن گستاخانه دیوانه را جوابی نگفت و به راه خود ادامه داد تا به کوه طور رسید. قصه آن عابد و عاشق را برای خدا تعریف کرد و درخواست آنها را به خدا رساند.
خداوند فرمود: آن عابد مشمول رحمت ماست و نصیب آن عاشق محبت ما. هر آنچه که از ما خواسته اند برآورده می کنیم تا باشد که از نیکوکاران باقی بمانند.
موسی در مقابل حق سجده کرد و خواست بازگردد. خداوند او را خطاب قرار داد و فرمود: پیام دیگری به تو دادند که به ما نگفتی. چرا قصه آن مرد دیوانه رو از من پنهان کردی؟
موسی گفت: خداوندا آن پیغام را نهفته بدارم بهتر است. تو که خود می دانی آن دیوانه چه گفته است. من نمی توانم در برابر بزرگی تو اینگونه بی ادبانه پیغام او را برسانم.
اما خداوند بدون توجه به حرف موسی فرمود: به او بگو اگر تو ما را ترک کنی من تو را ترک نخواهم کرد، چه سر به راه باشی و چه سر پیچی کنی.
قصه دیوانگان آزادگی است جمله گستاخی و کار افتادگی ست
آنچه فارغ می بگوید بیدلی کی تواند گفت هرگز عاقلی

پرسش:
فرض همه ی ما وجود خداوند است.هیچ وقت تو زندگیم نتونستم این دو آیه رو لمس کنم:۱- من از رگ‌گردن به شما نزدیک ترم.۲- مرا بخوانید تا اجابت کنم.
اصلا یک عمر با تلقین زندگی کردم که خداوند در زندگی من حضور دارد اما دیدم نه خبری نیست.هیچ خبری !!!حوادث هولناکی در زندگیم اتفاق افتاد که مرا از زندگی به طور کامل ناامید کرد.(خواهشا نگید این ها امتحانه که از هر چی امتحانه بی زارم!) اصلا یک امداد الهی که می گفتن در زندگی همه انسان ها دجود دارد برای من وجود نداشت.با خودم دیگر می گویم حتما خداوند بدبختی و بی آبرویی ات را می خواهد که خیلی از راه ها برای تو بسته شده.اصلا دیگر دوست ندارم عقایدم و افکارم و ... رو بیان کنم و یا بهتر بگم دوست ندارم با کسی حرف بزنم.الان کاملا از آینده ترس دارم ترسی استرس زا که انگار همین فردا یه چیزی قراره اتفاق بیوفته و من دوباره بدبختی بکشم درحالی که بدبختی های قبلی ام رو نتونستم حلش کنم.می دونم این کار حرام هست ولی ۹۵ درصد تصمیم به خودکشی دارم فقط نتونستم روش آبرومندی پیدا کنم.خیلی تلاش کردم یک سری چیزها رو بتونم حل کنم و به خودم آینده ی خوب رو تلقین کردم اما هیچ چیزی تغییر نکرد و بدتر شد.

پاسخ:
از حسن اعتمادتون به این انجمن سپاسگذارم و از مسائلی که با آنها مواجه هستید متاسفم امیدوارم نکاتی را که خدمتتون عرض می کنم راهگشا باشد.
بسیار رخ می دهد که انسانی مسائل زیادی برایش رخ دهد که تحمل آنها برایش بسیار سخت است و زمینه ناامیدی برایش فراهم گردد.البته محکم بودن و مقاومت و ایستادگی زمینه موفقیت او را فراهم می سازد.
ممکن است انسان در زندگی مشکلات زیادی را تحمل نماید و هیچ موقع نباید نا امید شود چرا که بزرگترین تکیه گاه را دارد.شما ناامید نشده اید اگر ناامید بودید اینجا نمی آمدید و پیام نمی دادید این امید است.
میشه خودتون را با پایین تر از خودتون مقایسه کنید؟
خداوند در عالم نمونه های مختلف از انسانهای با تقوا با انواع مشکلات و آزمایشها را قرار داده است تا ببینیم و الگو بگیریم آیا حاضریم مثل حضرت ایوب(ع) باشیم و یا در همین زمان خودمون هم نمونه های زیادی است.ما نمی دانیم مشکلات شما چه چیزهایی است واگر یکی یکی تاپیک بزنید و بیان کنید بهتر میتوانیم جهت رفع آنها کمک کنیم
ولی این را بدایند:
نقل شده است که : یک روز با رفیقم داشتیم تو شهر می گشتیم گفتم موقع تقسیم این همه اموال و ثروت ما کجا بودیم رفیقم دستم و گرفت و منو برد بیمارستان و گفت موقع تقسیم این همه بیماری ما کجا بودیم
دوست عزیز بدان که خداوند همیشه کنار ما است و رفیق و مونس کسانی است که هیچ رفیق و مونسی ندارند: یا رفیق من لا رفیق له، یا انیس من لا انیس له

نقل شده است که:
در زمان حضرت موسی(ع) جوانی بسیار مغرور و از خود راضی بود که همواره مادرش را رنج می داد.بی مهری او به مادر به جایی رسید که ؛روزی مادرش را که بر اثر پیری و ضعف که توان راه رفتن نداشت به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا گذاشت تا طعمه ی درندگان شود.هنگامی که مادر را آنجا گذاشت و از بالای کوه پایین آمد تا به خانه باز گردد، مادرش به این فکر افتاد که مبادا پسرم از پرتگاه بیفتد و زخمی شود؛ یا طعمه ی درندگان گردد.برای پسرش چنین دعا کرد!:خدایا! پسرم را از طعمه ی درندگان و گزند حوادث حفظ کن، تا به سلامت به خانه اش باز گردد!!از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی به آن کوه برو و مهر مادری را ببین،موسی(ع) به آنجا رفت، و وقتی که مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش وخروش آمد که به راستی مادر چقدر مهربان است خداوند به او وحی کرد:ای موسی، من به بندگانم مهربان تر از مادرم!!!
دوست عزیزم ناامید نشو ما داریم رشد می کنیم مثل فولاد داریم گداخته و مذاب می شیم تا خالص شویم لذا بیا اینچنین دعا کنیم :
خدایا ما سختی های زندگی را همچنانکه تابحال تحمل کرده ایم بیشتر تحمل می کنیم فقط خودت کمکمون کن یک موقع از ما خسته و ناامید نشی.ما امید به تو و آینده با تو داریم یا ارحم الراحمین.
فقط کلید اصلی حل مشکلات کنار خدا بودن ،آرامش ، تدبیر و کسب مهارت می باشد.
مسائلی که برای انسان رخ می دهد علتهای مختلفی دارد ممکن است علت آنها:

  1. ضعف شخصیت و بدبینی باشد.
  2. یا ضعف مهارت باشد.
  3. ضعف ایمان باشد.
  4. ضعف اراده باشد.
  5. و یا ممکن است هیچ یک از این مسائل نباشد و خواست الهی باشد برای رشد و تکامل و...
در هرصورت علت مسائل و مشکلات هر چه باشد آنچه مهم است این است که هیچ انسانی در عالم بدون مسئله نیست دچار مسئله و مشکل شدن اشکالی ندارد آنچه اشکال دارد عدم توانایی در حل آن مسئله و مشکل است .
دوست عزیزم این را بدانید که انسان به گونه ای آفریده شده و توانمندیها و یارانی دارد که می تواند با توجه به آنها بر هر مسئله ای غلبه نماید و تنها عامل شکست انسان نشناختن خود و توانمندیها و یاوران خود است که البته سبب ناامیدی هم می شود.
به فلسفه مشکلات و مسائل فکر نمایید روزی فردی به پروانه ای که تلاش می کرد که از پیله در بیاید نگریست دلش سوخت تصمیم گرفت پروانه را نجات دهد چاقویی را برداشت تا پیله را پاره کند و پیله را پاره کرد پروانه از پیله نجات پیدا کرد ولی دیگر تا آخر عمر از نعمت پرواز محروم شد چرا که پروانه در داخل با تلاشش بالهایش را هم کامل می کرد و تلاش و سختی راهی برای کمال او بود.دوست عزیزم مشکلات راهی برای کمال است البته به شرطی که بدانیم و از کوره در نرویم(برای پخته شدن کافیست از کوره در نرویم)
مشکلات نظیر سنگهای جلوی رودخانه هستند و ما نظیر آن رودخانه.رودخانه در مسیر خود به سنگهای مختلفی برخورد می کند اگر کوچک باشند آنها را براحتی برمی دارند و اگر بزگتر باشند و رودخانه نتواند آنها بردارد از کنار آن عبور می کند و راهش را به طرف هدفش ادامه می دهد. و اگر بزرگتر باشد نظیر سدها می ماند و به آرامی هدف خود را تغییر می کند تا بحال سعی می کرد به دریا برسد و الان سعی می کند خود دریا شود و به مزارع اطراف و یا انسانهای نیازمند آب دهد ما نیز اینگونه باشیم اگر مسئله ای قابل حل باشد حل کنیم و الا از کنار آن عبور نماییم و اگر نشد هدف خود را عوض نماییم.
بسیار مهم است که بدانیم شکستها و مشکلات برای توقف ما نیستند بلکه پل و مسیری برای رسیدن به اهدافمون می باشند. در این صورت است آماده می شویم برای علتیابی و حل مسائل.

ابتدا سعی کن آرامش خود را بهتر و بیشتر کنی که مهمترین مقدمه است چرا که بدون آن اراده و پشتکار ضعیف می شود روحیه ضعیف و ناراحتی و استرس بیشتر می گردد.برای اینکار از راهکارهای زیر استفاده نمایید:
  1. ورزش و نرمش
  2. معاشرت بیشتر با افراد شاداب و مومن
  3. مدیریت فکر
  4. پرهیز از مقایسه خود با دیگران
  5. پرهیز از سرزنس خود
  6. یافتن خطاهای شناختی و اصلاح آنان
  7. و...
س از کسب آرامش ببینید کدام یک از علتهای ذکر شده و یا غیر آنها سبب بروز این مسائل یا حل نشدن آنها می باشد بررسی نمایید و پس از یافتن ،در پی برطرف نمودن آنها برآیید.
اگر روحیه شما بهتر نشد حتما لازم است به صورت حضوری به روانشناسان یا مشاورین متعهد و متخصص مراجعه نمایید.

در پناه قرآن و عترت موفق باشید
یا علی
موضوع قفل شده است