جمع بندی بیماری روحی- روانی و خودکشی

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بیماری روحی- روانی و خودکشی

سلام خسته نباشید من یک دختر ۳۱ ساله هستم حدود چهارده ساله که به بیماری هراس یا فوبیای اجتماعی مبتلا شدم تو این ۱۴ سال تا جایی که شرایط مالیم اجازه داده چندین بار پیش دکتر روانشناس و روانپزشک مراجعه کردم اما متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم آخرین مشاورم گفتن که بهتره با این مشکل کنار بیام ولی مشکل من مسئله ای نیست که باهاش کنار اومد من تو مدرسه دانش آموز زرنگی بودم اما بعد از بیماری درسم کاملا افت کرد و خیلی منزوی شدم دانشگاه هم نتونستم رشته و دانشگاه مورد علاقه ام رو قبول بشم ومتاسفانه دانشگاه پیام نور قبول شدم که اون هم به دلیل بیماریم نتونستم هیچ کدوم از کلاس ها برم و خود خوان درسهام رو پاس کردم به همین خاطر چند ترم مشروط شدم وبا معدل پایین درسمو تموم کردم این وضعیت در مقطع ارشد هم تکرار شد بعد از دانشگاه هم من حدود سه ساله که خونه هستم و به خاطر مشکلی که دارم نمیتونم از خونه بیرون برم راستش سوال اصلیم اینه چرا خودکشی برای آدمی مثل من گناهه لحظه لحظه زندگی من زجر و عذاب و گریه است خیلی از خدا ناراحتم خیلی گله دارم باورم نمیشه خدا منو آفریده که فقط بخورم وبخوابم و توهین بشنوم و عذاب بکشم من که هیچ آینده ای ندارم نه میتونم خانواده ای تشکیل بدم نه میتونم بیشتر از این سربار خانوادم باشم دلم نمیخواد یکی از آدمهای مفتخور و۸ بدبخت که سربار خودشون و خانوادشون و جامعه شون هستند باشم دیگه از تحقیر ها و توهین ها و پوزخندهای مردم خسته شدم
این چه خداییه که با مسخره شدن و تحقیر شدن بنده هاش حکمتش ثابت میشه من از بچگیم زندگی خیلی خیلی سختی داشتم از فقر شدید مالی تا دعواهایی که هر روز تو خونه داشتیم ولی هیچ کدوم برام مهم نبود چون همیشه امید داشتم که که خودم میتونم آیندم رو بسازم و بالخره یک روز خودم رو از این شرایط نجات میدم همیشه تو اون شرایط خدا رو شکر میکردم که سالمم و خدارو دارم و سعی میکردم بنده ی خوبی باشم ولی خدا بهم رحم نکرد وقتی دید من با تمام سختی ها و مشکلات کنار اومدم من رو به این بیماری مبتلا کرد الان موجودی ام که نه جز زنده ها به حساب میام و نه مرده ها فقط سربار خانواده و باعث سر افکندگی اونها هستم
تنها امیدم به خوکشی هست وامیدوارم خدا به خاطر خودکشی منو میبخشه چون فقط خودش از حالم باخبره ولی من هیچ وقت خدارو نمیبخشم به خاطر لحظه لحظه های این ۱۴ سال

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صابر

باسلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی!

قطعا شرایط سخت و طاقت فرسایی را به خاطر این مشکل سپری کرده اید و الان احساس می کنید به بن بست رسیده اید. شاید اگر هر کس دیگری جای شما بود همین احساسات به او دست می داد. اما همیشه نباید فراموش کرد که آنچه دل انسان را زنده نگه می دارد امید است...
کاربر محترم! فرض كنيد يك روز از خواب بيدار مي شويد و مي بينيد ميان دو ديوار موازي كه تا بي نهايت ادامه دارند گير افتاده ايد. چه مي كنيد؟ احتمالا ً افراد مختلف در اين حال رفتار متفاوتي از خود بروز مي دهند، برخي گوشه اي مي نشينند وبه بدبختي خود غصه مي‌خورند، برخي ديگر بر ديوارها مي كوبند كه شايد راه گريزي بيابند، و فرياد خشم و نارضايتي بر سر دنيا مي زنند كه چرا؟ و جهان را به دشنام مي آرايند و در آخر با سر و دستان خونين بي رمق بر زمين مي افتند، و برخي در پي ساختن ابزاري براي خراب كردن ديوارند، برخي روياي آن طرف ديوار را مي‌بافند وبي هيچ تلاشي به خواب مي روند، برخي تلاش مي كنند كه به زندگي حقير بين دو ديوار خو كنند و درصد كمي آنقدر بزرگ مي‌شوند تا بتوانند از ديوار عبور كنند! حال شما از كدام دسته ايد؟ اين تعريف زندگي است و راه حلتان! ، منش و روش شما !.بيانات هزارتوي شما اشاره به مشكلات متعددي دارد كه البته نشان دهنده ي دشواري اوضاع و شرايطتان نيز هست. نكته ي قابل توجه تنوع موضوعات مشكل آفرين است و شايد همين ناتواني شما در نظم دادن به مسائل و مشكلات زندگيتان باشد كه اينگونه نا اميدانه حرف مي زنيد. اما به طور كلي مي‌توان اين موضوعات را در چند دسته ي كلي دسته بندي كرد كه عبارتند از:1- مشكلات درون فردي (شامل ارتباط با خدا، تنهايي)2- مشكلات برون فردي و ارتباطي ( مشکل اضطراب اجتماعی)روشي كه شما در پيش گرفته ايد و البته شرايط محيطي نيز باعث شده ابتكار عملتان را از دست داده و فراموش كنيد براي هر مشكلي چندين راه حل وجود دارد كه البته سخت ولي ممكن است.
ذكر چند نكته در اين خصوص مفيد به نظر مي رسد،

نكته ي اول اينكه در شما گرايش زيادي به سمت افسردگي قابل مشاهده است كه برآيند نوع تفكر غلط و باورهاي خطاي شماست، به نظر مي رسد كه شما در زندگي چيزهايي را خواسته ايد و در راستاي آن اقدام عملي و لو نادرست هم انجام داده ايد ولي به خاطر نا كامي در رسيدن به خواسته ي خود باورِ بي كفايتي و ناتواني ذاتي در رسيدن به اهداف در شما تشديد شده و احساس ناكار آمدي شما بالارفته است و به جاي اينكه اين عدم موفقيت را به رفتار و روش غلط خود نسبت دهيد و نه به ذات خود و با خود بگوييد كه روش من غلط بوده و دفعه ي بعد با روش درست و برنامه ريزي صحيح به هدف خواهم رسيد، اين نا كامي را به ذات خود نسبت داده ايد و مثلث شناختي غلط در سيستم رواني شما شكل گرفته است يعني با خود گفته ايد كه من هميشه در كارهايم ناموفق بوده ام( ضلع اول مثلث)، و اصلا من ذاتا آدم ناتوانمندي هستم(ضلع دوم) و لذا در آينده هم به هيچ هدفي در زندگي نخواهم رسيد(ضلع سوم مثلث) يعني چون اين ناتواني در ذات من است! همواره همين طور خواهم بود و لذا آينده من نيز تاريك خواهد بود پس اين زندگي فايده اي ندارد زيرا من ذاتا بي كفايت و ناتوانمند هستم و تلاش بي فايده است. و همين مثلث شناختي غلط موجب روي آوردن افسردگي به سوي شما شده. پس براي خروج از حالت بن بست بايد اين مثلث را بشكنيد و روش آن اين است كه زواياي مختلف آنرا به چالش كشيده و بشكنيد تا بزرگ شويد و همانند كساني كه در ابتداي كلام گفته شد از ما بين دو ديوار تنگ خارج شويد. بدين معني كه ابتدا زاويه اول را به چالش بكشيد يعني روي موفقيت هاي و لو كوچكي كه تا كنون داشته ايد فكر كنيد و آنها را پيدا كنيد و روي يك كاغذ ياداشت كنيد و با مرور اين ليست، به اين نكته برسيد كه اينگونه نيست كه شما هميشه بدشانس و ناموفق بوده باشيد، ضلع دوم اين مثلث فكر غلط ناتواني ذاتي شما است، كه شما با تفكر در ذات خود و كشف توانايي هاي خود در زمينه هاي خاص و نيز موفقيت هايي كه تا كنون داشته ايد به اين نكته مي رسيد كه ناتوانمندي شما ذاتي نيست و عدم موفقيت در رسيدن به هدف به ذات شما برنمي گردد بلكه به رفتار غلط شما باز مي گردد كه با اصلاح آن مي توانيد به موفقيت برسيد و ضلع سوم نا اميدي از موفقيت در اينده است كه با شكستن ضلع دوم مثلث كه ناتواني ذاتي بود به اين نكته مي رسيد كه شما ذاتا توانمند هستيد و بخاطر روش غلط ناموفق بوده ايد لذا با بكار گيري روش هاي درست و مشورت با متخصصين فن، در آينده به موفقيت هاي چشمگيري خواهيد رسيد.

نكته ي دوم در مورد ارتباط شما با مفهوم خداست، يك تضاد دروني در رابطه با خدا در درون شما قابل مشاهده است، از سويي خدا را مبدا وجود مي دانيد و به او احترام مي گذاريد و از سوي ديگر از دست او دلخور هستيد كه چرا لطف و عنايت زوري در حق بندگانش روا مي دارد! و در اين حال اين سوال پيش مي آيد كه من بايد چنين خدايي را دوست بدارم يا خير؟ پس بايد بينش خود را در باره ي خدا اصلاح كنيد، بزرگي مي فرمود كه وقتي اتفاقات ناگواري براي من پيش مي ايد ابتدا از دست خدا كه چنين برايم پيش آورده ناراحت مي شوم اما بعد مدتي كه از روي ماجرا مي گذرد و به پشت سر خود نگاه مي كنم مي بينم كه پرودگار مهربان جز لطف چيز ديگري در حق من روا نداشته است، براي اصلاح بينش خود در مورد پروردگار بهترين كار تهيه ي يك قرآن با ترجمه روان و شيوا است كه در طول روز و در ايام فراغت با خويشتن خويش خلوت نماييد و با خواندن و تدبر در آيات قرآن غرق در كلام نوراني وحي كه توحيد خالص است شويد و راه و روش زندگي خود را مطابق با شاخص هاي آن تنظيم نماييد و اگر به سوالي برخورديد كه بعد از تدبر برايتان حل نشد آنرا با ما در ميان گذاريد.

نکته ی سوم اینکه شما به مشاور و روانشناس هم مراجعه کرده اید ولی بی فایده ابوده است. آیا با خود فکر کرده اید که شاید مشاور شما توانمند نبوده یا مشکل شما را به خوبی تشخیص نداده است؟ یا اصلا خود شما به راهکارهای او با دقت عمل ننموده اید؟! پس چرا در صدد هستید به زندگی خود خاتمه دهید و حال آنکه خودتان را از دنیای فعلی نجات داده و به دنیایی سراسر عذاب وارد شوید؟ آیا بهتر نیست جانانه در مقابل مشکلتان بایستید و تلاش خود را بیشتر کنید. خیلی از افراد در همین وضعیت هستند آیا به صلاح است همه ی آنها نام خودشان را از صفحه ی گیتی پاک کنند؟

پس لطفا کمی تأمل کنید...
[=&quot]لطفا پست دوم را که محتوی راهکارهای مقابله با این مسئله است حتما مطالعه نمایید...

[=&quot]***راهکارهای مقابله با اضطراب اجتماعی*** [=&quot]

بنا بر گفته روانشناسان شخصيت، شخصيت انسان از سه جنبه تشكيل مي شود 1- خود مشاهده گري2- فيد بك هاي اجتماعي( توجه به اينكه ديگران در باره من چه مي گويند) 3- و مقايسه اجتماعي( يعني اينكه من خودم را با همسانان خود در جامعه مقايسه كنم). اين روانشناسان اعتقاد دارند كه اگر ما بتوانيم اين سه منبع را با هم بالانس و مساوي كنيم داراي يك شخصيت سالم كه روانش از بهداشت كافي برخوردار است مي شويم. و اگر يكي از اين منابع بيش از دو منبع ديگر در تكوين شخصيت ما اثر داشته باشد ما به همان اندازه به سوي داشتن يك شخصيت مرضي پيش مي رويم. و همانطور كه در پرسش شما پيداست منبع دوم در وجود شما بيش از دو منبع ديگر نقش دارد پس بايد براي كم كردن نقش آن بكوشيد و راهكار آن اهميت بيشتر دادن به دو منبع ديگر و كم توجهي به حرف مردم در باره شماست[=&quot].[=&quot]
[=&quot] [=&quot]در همين راستا چند تكليف عملي به شما توصيه مي شود تا از اين طريق بتوانيد از ديوار محدود كننده ي زندگيتان خارج شويد[=&quot] :[=&quot] [=&quot]
[=&quot]1[=&quot]- [=&quot]افزايش ارتباطات اجتماعي : البته با شرايط موجود در زندگي شما اين نكته قابل درك است كه در اين مورد تنوع زيادي وجود ندارد. اما لازم است براي كاهش حالت تنهاييتان و افزايش دامنه ي زندگيتان اقداماتي البته مورد قبول در شرايط موجود انجام دهيد. مثل شركت در برنامه هاي جمعي فرهنگ سراها ، محلات و[=&quot] ... .[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]2[=&quot]- [=&quot]ورزش : شركت در كلاس هاي ورزشي جمعي مي تواند در اصلاح وضع روحي شما بسيار موثر با شد[=&quot].[=&quot]
[=&quot] [=&quot]3[=&quot]- [=&quot]از يكي از افراد خانواده كه مي تواند امتيازاتي براي تغيير شرايط به نفع شما ايجاد كند كمك بخواهيد[=&quot].[=&quot] [=&quot] [=&quot]4[=&quot]- [=&quot]رفتارهايي از قبيل خواندن دعاهاي مكرر ، نماز خواندن يا ... را در حد لازم كاهش داده و به افراط نكشيد و در عوض اين جمله را به خود يادآوري كند : ((إنَّ مَعَ العُسرِ يُسْراً)) و به پيشنهادي كه در مورد تدبر در قرآن عرض شد توجه نماييد[=&quot].[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]5[=&quot]- [=&quot]جدولي رسم كنيد كه داراي ستون هاي زير باشد[=&quot] :[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]1[=&quot]- [=&quot]واقعه ناخوشايند2- احساس زمان وقوع3- باور بنيادي غلط كه منجر به اين احساس شده4- باور جايگزي اين باور غلط5- نتيجه كار پس از جايگزيني باور درست به جاي باور غلط
[=&quot]
[=&quot]حالا به مدت دو هفته به اتفاقات ناخوشايند زندگي خود تمركز كنيد . احساس لحظه اي خود را بنويسيد و بيانديشيد كدام باورهايتان در مورد زندگي شما را به اين احساس بد رساند. به جاي كلمات افراطي مثل بايد ، هميشه ، حتماً و ... كلماتي را جايگزين كنيد كه باورهايتان متعادل شود و در جدول بالا نتيجه ي باور جديد خود را يادداشت كنيد[=&quot].[=&quot]
[=&quot]برخي از جملاتي كه در پرسش خود به آن اشاره كرده ايد اشاره به نگرش منفي شما به زندگي دارد كه هم غير اسلامي است و هم از نظر روانشناسان، نگرشي مشكل زا است و بايد اصلاح شود اگرچه مي توان باور كرد كه چند مورد از چيزهايي كه بدست اورده ايد با سختي و رنج بسيار همراه بوده ولي اين باور نكردني است كه تمام انچه را كه شما در طول زندگي بدست اورده ايد اينگونه باشد، براي رسيدن به اين نكته كاغذي برداشته و قلمي برگيريد و فهرست وار تمام آنچه را كه از كودكي تا كنون بدست اورده ايد را در يك ستون ليست كنيد و آنگاه منصفانه قضاوت كنيد كه چند در صد انها همانطوري بوده كه شما وصف كرده ايد.[=&quot]
[=&quot]
[=&quot]لطفا این تمرین ها را انجام داده و نتیجه را به ما اعلام فرمایید.
شاد و خوشبخت باشید.

Sabora;982877 نوشت:
سلام خسته نباشید من یک دختر ۳۱ ساله هستم حدود چهارده ساله که به بیماری هراس یا فوبیای اجتماعی مبتلا شدم تو این ۱۴ سال تا جایی که شرایط مالیم اجازه داده چندین بار پیش دکتر روانشناس و روانپزشک مراجعه کردم اما متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم آخرین مشاورم گفتن که بهتره با این مشکل کنار بیام ولی مشکل من مسئله ای نیست که باهاش کنار اومد من تو مدرسه دانش آموز زرنگی بودم اما بعد از بیماری درسم کاملا افت کرد و خیلی منزوی شدم دانشگاه هم نتونستم رشته و دانشگاه مورد علاقه ام رو قبول بشم ومتاسفانه دانشگاه پیام نور قبول شدم که اون هم به دلیل بیماریم نتونستم هیچ کدوم از کلاس ها برم و خود خوان درسهام رو پاس کردم به همین خاطر چند ترم مشروط شدم وبا معدل پایین درسمو تموم کردم این وضعیت در مقطع ارشد هم تکرار شد بعد از دانشگاه هم من حدود سه ساله که خونه هستم و به خاطر مشکلی که دارم نمیتونم از خونه بیرون برم راستش سوال اصلیم اینه چرا خودکشی برای آدمی مثل من گناهه لحظه لحظه زندگی من زجر و عذاب و گریه است خیلی از خدا ناراحتم خیلی گله دارم باورم نمیشه خدا منو آفریده که فقط بخورم وبخوابم و توهین بشنوم و عذاب بکشم من که هیچ آینده ای ندارم نه میتونم خانواده ای تشکیل بدم نه میتونم بیشتر از این سربار خانوادم باشم دلم نمیخواد یکی از آدمهای مفتخور و۸ بدبخت که سربار خودشون و خانوادشون و جامعه شون هستند باشم دیگه از تحقیر ها و توهین ها و پوزخندهای مردم خسته شدم
این چه خداییه که با مسخره شدن و تحقیر شدن بنده هاش حکمتش ثابت میشه من از بچگیم زندگی خیلی خیلی سختی داشتم از فقر شدید مالی تا دعواهایی که هر روز تو خونه داشتیم ولی هیچ کدوم برام مهم نبود چون همیشه امید داشتم که که خودم میتونم آیندم رو بسازم و بالخره یک روز خودم رو از این شرایط نجات میدم همیشه تو اون شرایط خدا رو شکر میکردم که سالمم و خدارو دارم و سعی میکردم بنده ی خوبی باشم ولی خدا بهم رحم نکرد وقتی دید من با تمام سختی ها و مشکلات کنار اومدم من رو به این بیماری مبتلا کرد الان موجودی ام که نه جز زنده ها به حساب میام و نه مرده ها فقط سربار خانواده و باعث سر افکندگی اونها هستم
تنها امیدم به خوکشی هست وامیدوارم خدا به خاطر خودکشی منو میبخشه چون فقط خودش از حالم باخبره ولی من هیچ وقت خدارو نمیبخشم به خاطر لحظه لحظه های این ۱۴ سال

سلام

منم تا اندازه ای گرفتار فوبیا شده ام..
کاش میگفتید ریشه ی ترس شما کجاست؟
و دقیقا به چه چیزی فوبیا دارید؟
آیا از قضاوت شدن یا تحقیر شدن توسط مردم ، هراس دارید؟ و اینکه بفرمایید چه چیزی در شما وجود دارد که مردم ممکن است شما را بابت آن تحقیر کنند؟

Sabora;982877 نوشت:
سلام
متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم آخرین مشاورم گفتن که بهتره با این مشکل کنار بیام ولی مشکل من مسئله ای نیست که باهاش کنار اومد من تو مدرسه دانش آموز زرنگی بودم اما بعد از بیماری درسم کاملا افت کرد و خیلی منزوی شدم

سلام
لطفا در این رابطه و مشکلتان بیشتر توضیح دهید
مثلا بفرمایید مشکل شما چیه که نمیشه باهاش کنار اومد؟ لطفا توضیح بدید

Sabora;982877 نوشت:
سلام خسته نباشید من یک دختر ۳۱ ساله هستم حدود چهارده ساله که به بیماری هراس یا فوبیای اجتماعی مبتلا شدم تو این ۱۴ سال تا جایی که شرایط مالیم اجازه داده چندین بار پیش دکتر روانشناس و روانپزشک مراجعه کردم اما متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم آخرین مشاورم گفتن که بهتره با این مشکل کنار بیام ولی مشکل من مسئله ای نیست که باهاش کنار اومد من تو مدرسه دانش آموز زرنگی بودم اما بعد از بیماری درسم کاملا افت کرد و خیلی منزوی شدم دانشگاه هم نتونستم رشته و دانشگاه مورد علاقه ام رو قبول بشم ومتاسفانه دانشگاه پیام نور قبول شدم که اون هم به دلیل بیماریم نتونستم هیچ کدوم از کلاس ها برم و خود خوان درسهام رو پاس کردم به همین خاطر چند ترم مشروط شدم وبا معدل پایین درسمو تموم کردم این وضعیت در مقطع ارشد هم تکرار شد بعد از دانشگاه هم من حدود سه ساله که خونه هستم و به خاطر مشکلی که دارم نمیتونم از خونه بیرون برم راستش سوال اصلیم اینه چرا خودکشی برای آدمی مثل من گناهه لحظه لحظه زندگی من زجر و عذاب و گریه است خیلی از خدا ناراحتم خیلی گله دارم باورم نمیشه خدا منو آفریده که فقط بخورم وبخوابم و توهین بشنوم و عذاب بکشم من که هیچ آینده ای ندارم نه میتونم خانواده ای تشکیل بدم نه میتونم بیشتر از این سربار خانوادم باشم دلم نمیخواد یکی از آدمهای مفتخور و۸ بدبخت که سربار خودشون و خانوادشون و جامعه شون هستند باشم دیگه از تحقیر ها و توهین ها و پوزخندهای مردم خسته شدم
این چه خداییه که با مسخره شدن و تحقیر شدن بنده هاش حکمتش ثابت میشه من از بچگیم زندگی خیلی خیلی سختی داشتم از فقر شدید مالی تا دعواهایی که هر روز تو خونه داشتیم ولی هیچ کدوم برام مهم نبود چون همیشه امید داشتم که که خودم میتونم آیندم رو بسازم و بالخره یک روز خودم رو از این شرایط نجات میدم همیشه تو اون شرایط خدا رو شکر میکردم که سالمم و خدارو دارم و سعی میکردم بنده ی خوبی باشم ولی خدا بهم رحم نکرد وقتی دید من با تمام سختی ها و مشکلات کنار اومدم من رو به این بیماری مبتلا کرد الان موجودی ام که نه جز زنده ها به حساب میام و نه مرده ها فقط سربار خانواده و باعث سر افکندگی اونها هستم
تنها امیدم به خوکشی هست وامیدوارم خدا به خاطر خودکشی منو میبخشه چون فقط خودش از حالم باخبره ولی من هیچ وقت خدارو نمیبخشم به خاطر لحظه لحظه های این ۱۴ سال

با سلام و عرض ادب

هر که در این بزم مقرب تر است

جام بلا بیشترش می دهند ...

و

تنها کافران از رحمت خداوند نا امید می شن

انسان اگر ایمانش واقعی باشه هیچ وقت پا پس نمی کشه مثل حضرت ایوب ...

و اگر هم ظاهری باشه مثل شیطان بعد از 7000 سال عبادت اون روی خودش رو نشون می ده ....

و تنها راه نجات هم همیشه یاد خداست...

الا بذکر الله تطمئن القلوب

هیچ راه دیگه ای وجود نداره ....

این حرف های کسی هست که مشکلات مشابه شما رو پشت سر گذاشته...

سلام
کمی از لاک خودتون بیرون بیاین. منم گاهی مثل شما به قضاوت دیگران اهمیت میدم یا اگر کم احترامی ببینم به شدت ناراحت میشم اما وقتی به دور و برم و افراد دیگه نگاه میکنم میبینم من در زندگیشون جایگاهی برای توجه ندارم کسی که اگر دستش درد بگیره بیشتر به فکر دستشه تا منو یادش بیاره چرا باید به نظراتش اهمیت بدم. افراد موفقی و میبینم که مثل من به هیچ کس توجه نکرده و الان از زندگیش لذت میبره یا افرادی که فکر میکردم موفق نیستن و ناگهان ورق برمیگرده و اون ارزش ها و موفقیت هایی ذاتیشون نمایان میشه من این ها رو گاهی الگو قرار میدم.
یکی از مشکلات اصلی تفکرات ما هست که از بچگی در ذهنمون ملکه شده مثلا فلانی موفقه چون درس خونده فلانی موفقه چون فلان جا شاغله چون فلآنه و ... . این ها باعث آزارمون میشن چون از این حرف ها استانداردهایی ساختیم که اگر در چارچوبش قرار نگیریم یعنی بدبختیم و کسی که احساس بدبختی کنه همه بدبختش میدونن و میبینن.

این ها یک طرف قضیه ....
طرف دیگر قضیه راه مقابله با ترس هاتون و شناخت علایق درست خودتون و آغاز زندگی به ظاهر خیالی و سخت اما واقعی و نزدیک هست.
برائ مقابله با ترس هاتون با مادرتون یا کسی که قلبا باورش دارین حرف بزنین و به زبون بیارین. با کارهایی که دوست دارین حتی توی خونه باشن شروع کنین و طبق گفته کارشناس بیرون برین در ورزش های دسته جمعی ثبت نام کنین به مهدکودک ها برای کار برین و بدونین اون ترسی که ساختین پوچه و واقعی نیست و با یکبار فعالیت و احساس لذتی که در کار بیرون خواهین داشت از بین میره. این ها فکر کنم به خاطر شرایط استرسی هست پس استرستون و کم کنین و بدونین همشون قابل درمانه و هیچ اتفاق بدی نمی افته. نگرشتون و درست کنین
این هم اضافه بکنم که شما جوان هستین و زمان برای تغییر و خوشبختی هست و اتفاق خاصی برای شما نیافتاده پس نا امید نباشین.

Sabora;982877 نوشت:
سلام خسته نباشید من یک دختر ۳۱ ساله هستم حدود چهارده ساله که به بیماری هراس یا فوبیای اجتماعی مبتلا شدم تو این ۱۴ سال تا جایی که شرایط مالیم اجازه داده چندین بار پیش دکتر روانشناس و روانپزشک مراجعه کردم اما متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم آخرین مشاورم گفتن که بهتره با این مشکل کنار بیام ولی مشکل من مسئله ای نیست که باهاش کنار اومد من تو مدرسه دانش آموز زرنگی بودم اما بعد از بیماری درسم کاملا افت کرد و خیلی منزوی شدم دانشگاه هم نتونستم رشته و دانشگاه مورد علاقه ام رو قبول بشم ومتاسفانه دانشگاه پیام نور قبول شدم که اون هم به دلیل بیماریم نتونستم هیچ کدوم از کلاس ها برم و خود خوان درسهام رو پاس کردم به همین خاطر چند ترم مشروط شدم وبا معدل پایین درسمو تموم کردم این وضعیت در مقطع ارشد هم تکرار شد بعد از دانشگاه هم من حدود سه ساله که خونه هستم و به خاطر مشکلی که دارم نمیتونم از خونه بیرون برم راستش سوال اصلیم اینه چرا خودکشی برای آدمی مثل من گناهه لحظه لحظه زندگی من زجر و عذاب و گریه است خیلی از خدا ناراحتم خیلی گله دارم باورم نمیشه خدا منو آفریده که فقط بخورم وبخوابم و توهین بشنوم و عذاب بکشم من که هیچ آینده ای ندارم نه میتونم خانواده ای تشکیل بدم نه میتونم بیشتر از این سربار خانوادم باشم دلم نمیخواد یکی از آدمهای مفتخور و۸ بدبخت که سربار خودشون و خانوادشون و جامعه شون هستند باشم دیگه از تحقیر ها و توهین ها و پوزخندهای مردم خسته شدم
این چه خداییه که با مسخره شدن و تحقیر شدن بنده هاش حکمتش ثابت میشه من از بچگیم زندگی خیلی خیلی سختی داشتم از فقر شدید مالی تا دعواهایی که هر روز تو خونه داشتیم ولی هیچ کدوم برام مهم نبود چون همیشه امید داشتم که که خودم میتونم آیندم رو بسازم و بالخره یک روز خودم رو از این شرایط نجات میدم همیشه تو اون شرایط خدا رو شکر میکردم که سالمم و خدارو دارم و سعی میکردم بنده ی خوبی باشم ولی خدا بهم رحم نکرد وقتی دید من با تمام سختی ها و مشکلات کنار اومدم من رو به این بیماری مبتلا کرد الان موجودی ام که نه جز زنده ها به حساب میام و نه مرده ها فقط سربار خانواده و باعث سر افکندگی اونها هستم
تنها امیدم به خوکشی هست وامیدوارم خدا به خاطر خودکشی منو میبخشه چون فقط خودش از حالم باخبره ولی من هیچ وقت خدارو نمیبخشم به خاطر لحظه لحظه های این ۱۴ سال


هوالنور

سلام و عرض ادب

مشکلات روانی 3 منشا دارن اول باید بررسی کنیم ببینیم کدام عامل یا عوامل در شما تاثیر گذاشته؟

1-بیولوژیکی : مشکلات روانی بعضی وقتها از غذاهایی که مصرف میکنیم یا عوامل ژنتیکی یا بد کارکردی بدن مثل مشکل کم خونی یا تیرویید به وجود میاد

2-سایکولوژِکی (روانی) : زمانی هست که ما خطاهای شناختی نسبت به خودمون, دیگران و اینده داریم ....به خاطر تجربیات تلخ ترس و واهمه و اضطراب داریم
یا عدم توانایی ارتباط درست با دیگران هست و مهارتهای رفتاری

3-سوشال(اجتماعی) : زمانی هست که بازخورد رفتار دیگران باعث این احساسات ناخوشایند نسبت به خودمون میشن

شما فرمودید که دیگران مسخره میکنن شمارو, ممکنه بیشتر توضیح بفرمایین؟
و اینکه دقیقا چی باعث میشه که از اجتماع فرار کنید ؟
ایاشما سابقه بیماری خاصی درخودتون یا خانوادتون دارید ؟ مثل کم خونی یا مشکل تیرویید؟

صابر;983154 نوشت:
باسلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی!

قطعا شرایط سخت و طاقت فرسایی را به خاطر این مشکل سپری کرده اید و الان احساس می کنید به بن بست رسیده اید. شاید اگر هر کس دیگری جای شما بود همین احساسات به او دست می داد. اما همیشه نباید فراموش کرد که آنچه دل انسان را زنده نگه می دارد امید است...

کاربر محترم! فرض كنيد يك روز از خواب بيدار مي شويد و مي بينيد ميان دو ديوار موازي كه تا بي نهايت ادامه دارند گير افتاده ايد. چه مي كنيد؟ احتمالا ً افراد مختلف در اين حال رفتار متفاوتي از خود بروز مي دهند، برخي گوشه اي مي نشينند وبه بدبختي خود غصه مي‌خورند، برخي ديگر بر ديوارها مي كوبند كه شايد راه گريزي بيابند، و فرياد خشم و نارضايتي بر سر دنيا مي زنند كه چرا؟ و جهان را به دشنام مي آرايند و در آخر با سر و دستان خونين بي رمق بر زمين مي افتند، و برخي در پي ساختن ابزاري براي خراب كردن ديوارند، برخي روياي آن طرف ديوار را مي‌بافند وبي هيچ تلاشي به خواب مي روند، برخي تلاش مي كنند كه به زندگي حقير بين دو ديوار خو كنند و درصد كمي آنقدر بزرگ مي‌شوند تا بتوانند از ديوار عبور كنند! حال شما از كدام دسته ايد؟ اين تعريف زندگي است و راه حلتان! ، منش و روش شما !.بيانات هزارتوي شما اشاره به مشكلات متعددي دارد كه البته نشان دهنده ي دشواري اوضاع و شرايطتان نيز هست. نكته ي قابل توجه تنوع موضوعات مشكل آفرين است و شايد همين ناتواني شما در نظم دادن به مسائل و مشكلات زندگيتان باشد كه اينگونه نا اميدانه حرف مي زنيد. اما به طور كلي مي‌توان اين موضوعات را در چند دسته ي كلي دسته بندي كرد كه عبارتند از:1- مشكلات درون فردي (شامل ارتباط با خدا، تنهايي)2- مشكلات برون فردي و ارتباطي ( مشکل اضطراب اجتماعی)روشي كه شما در پيش گرفته ايد و البته شرايط محيطي نيز باعث شده ابتكار عملتان را از دست داده و فراموش كنيد براي هر مشكلي چندين راه حل وجود دارد كه البته سخت ولي ممكن است.
ذكر چند نكته در اين خصوص مفيد به نظر مي رسد،

نكته ي اول اينكه در شما گرايش زيادي به سمت افسردگي قابل مشاهده است كه برآيند نوع تفكر غلط و باورهاي خطاي شماست، به نظر مي رسد كه شما در زندگي چيزهايي را خواسته ايد و در راستاي آن اقدام عملي و لو نادرست هم انجام داده ايد ولي به خاطر نا كامي در رسيدن به خواسته ي خود باورِ بي كفايتي و ناتواني ذاتي در رسيدن به اهداف در شما تشديد شده و احساس ناكار آمدي شما بالارفته است و به جاي اينكه اين عدم موفقيت را به رفتار و روش غلط خود نسبت دهيد و نه به ذات خود و با خود بگوييد كه روش من غلط بوده و دفعه ي بعد با روش درست و برنامه ريزي صحيح به هدف خواهم رسيد، اين نا كامي را به ذات خود نسبت داده ايد و مثلث شناختي غلط در سيستم رواني شما شكل گرفته است يعني با خود گفته ايد كه من هميشه در كارهايم ناموفق بوده ام( ضلع اول مثلث)، و اصلا من ذاتا آدم ناتوانمندي هستم(ضلع دوم) و لذا در آينده هم به هيچ هدفي در زندگي نخواهم رسيد(ضلع سوم مثلث) يعني چون اين ناتواني در ذات من است! همواره همين طور خواهم بود و لذا آينده من نيز تاريك خواهد بود پس اين زندگي فايده اي ندارد زيرا من ذاتا بي كفايت و ناتوانمند هستم و تلاش بي فايده است. و همين مثلث شناختي غلط موجب روي آوردن افسردگي به سوي شما شده. پس براي خروج از حالت بن بست بايد اين مثلث را بشكنيد و روش آن اين است كه زواياي مختلف آنرا به چالش كشيده و بشكنيد تا بزرگ شويد و همانند كساني كه در ابتداي كلام گفته شد از ما بين دو ديوار تنگ خارج شويد. بدين معني كه ابتدا زاويه اول را به چالش بكشيد يعني روي موفقيت هاي و لو كوچكي كه تا كنون داشته ايد فكر كنيد و آنها را پيدا كنيد و روي يك كاغذ ياداشت كنيد و با مرور اين ليست، به اين نكته برسيد كه اينگونه نيست كه شما هميشه بدشانس و ناموفق بوده باشيد، ضلع دوم اين مثلث فكر غلط ناتواني ذاتي شما است، كه شما با تفكر در ذات خود و كشف توانايي هاي خود در زمينه هاي خاص و نيز موفقيت هايي كه تا كنون داشته ايد به اين نكته مي رسيد كه ناتوانمندي شما ذاتي نيست و عدم موفقيت در رسيدن به هدف به ذات شما برنمي گردد بلكه به رفتار غلط شما باز مي گردد كه با اصلاح آن مي توانيد به موفقيت برسيد و ضلع سوم نا اميدي از موفقيت در اينده است كه با شكستن ضلع دوم مثلث كه ناتواني ذاتي بود به اين نكته مي رسيد كه شما ذاتا توانمند هستيد و بخاطر روش غلط ناموفق بوده ايد لذا با بكار گيري روش هاي درست و مشورت با متخصصين فن، در آينده به موفقيت هاي چشمگيري خواهيد رسيد.

نكته ي دوم در مورد ارتباط شما با مفهوم خداست، يك تضاد دروني در رابطه با خدا در درون شما قابل مشاهده است، از سويي خدا را مبدا وجود مي دانيد و به او احترام مي گذاريد و از سوي ديگر از دست او دلخور هستيد كه چرا لطف و عنايت زوري در حق بندگانش روا مي دارد! و در اين حال اين سوال پيش مي آيد كه من بايد چنين خدايي را دوست بدارم يا خير؟ پس بايد بينش خود را در باره ي خدا اصلاح كنيد، بزرگي مي فرمود كه وقتي اتفاقات ناگواري براي من پيش مي ايد ابتدا از دست خدا كه چنين برايم پيش آورده ناراحت مي شوم اما بعد مدتي كه از روي ماجرا مي گذرد و به پشت سر خود نگاه مي كنم مي بينم كه پرودگار مهربان جز لطف چيز ديگري در حق من روا نداشته است، براي اصلاح بينش خود در مورد پروردگار بهترين كار تهيه ي يك قرآن با ترجمه روان و شيوا است كه در طول روز و در ايام فراغت با خويشتن خويش خلوت نماييد و با خواندن و تدبر در آيات قرآن غرق در كلام نوراني وحي كه توحيد خالص است شويد و راه و روش زندگي خود را مطابق با شاخص هاي آن تنظيم نماييد و اگر به سوالي برخورديد كه بعد از تدبر برايتان حل نشد آنرا با ما در ميان گذاريد.

نکته ی سوم اینکه شما به مشاور و روانشناس هم مراجعه کرده اید ولی بی فایده ابوده است. آیا با خود فکر کرده اید که شاید مشاور شما توانمند نبوده یا مشکل شما را به خوبی تشخیص نداده است؟ یا اصلا خود شما به راهکارهای او با دقت عمل ننموده اید؟! پس چرا در صدد هستید به زندگی خود خاتمه دهید و حال آنکه خودتان را از دنیای فعلی نجات داده و به دنیایی سراسر عذاب وارد شوید؟ آیا بهتر نیست جانانه در مقابل مشکلتان بایستید و تلاش خود را بیشتر کنید. خیلی از افراد در همین وضعیت هستند آیا به صلاح است همه ی آنها نام خودشان را از صفحه ی گیتی پاک کنند؟

پس لطفا کمی تأمل کنید...

[=&quot]لطفا پست دوم را که محتوی راهکارهای مقابله با این مسئله است حتما مطالعه نمایید...

سلام ببخشید از اینکه پراکنده مینویسم در رابطه با توضیحات شما از مثال خودتون شروع میکنم من هم شاید سال اولی که به این بیماری مبتلا شدم مثل دسته اول فقط دشنام میدادم و میگفتم چرا من ؟اما بعد متوجه شدم باید مشکلم رو حل کنم امکانات و توانایی های زیادی نداشتم ولی سعی کردم با همین امکانات کم و با تلاش مشکلم رو حل کنم امانشد زور من به این مشکل نرسید و متاسفانه روز به روز شرایطم سختتر شد طوری که وقتی مثلا به پنج سال پیش فکر میکنم میبینم اون موقع وضعیتم خیلی بهتر از الان بوده حداقل خانوادم ،چند تا دوست و مهمتر از همه دین و ایمان داشتم ولی الان همه ی اینها رو از دست دادم خانواده ام هم صبرشون تموم شده و حوصله من رو ندارند وقتی باهام حرف میزنند فشار زیادی رو تحمل میکنند حق هم دارند دوستام که همه باهام قطع رابطه کردند و کم کم دارم به وجود خدا هم شک میکنم ویا در بهترین حالت از این خدا میترسم هروز منتظر یک اتفاق بدتر از سمتش هستم
الان هم دنبال درمان نیستم چون فهمیدم همون طور که خیلی از بیمار یهای جسمی درمان نمیشن بیماری من هم درمان نمیشه پس تنها راه من کنار اومدن با بیماری و تحمل کردن زندگی هست ولی من این نوع زندگی رو نمیخوام نمیتونم تصور کنم تا آخر عمر یه گوشه بشینم واگر هم مجبور بودم با کسی حرف بزنم نگاه از بالا به پایین یا پرخاشگریشو تحمل کنم
درمورد نکته دوم من متوجه این جمله نشدم (از دست او دلخور هستید که چرا لطف و عنایت زوری در حق بندگانش روا میدارد) چه لطفی منظورتونه ؟ در حق من که لطفی نکرده اینکه بنده ای با حقارت و ذلت زندگی کنه یعنی لطف خدا شامل حالش نشده
سوال اصلیم هم این هست که چرا خودکشی برای کسی مثل من گناهه؟چه کسی گفته خدا این گناه رو نمیبخشه؟اتفاقا فکر میکنم خدا من رو میبخشه؟من از خدا نا امید نشدم اما معلوم نیست کی رحمت خدا شامل حال من میشه پنج سال دیگه ده سال دیگه ولی من هم صبرم تموم شده و دیگه رمقی برای شروع کردن دوباره ندارم

اغاثاذیمون;983286 نوشت:

هوالنور

سلام و عرض ادب

مشکلات روانی 3 منشا دارن اول باید بررسی کنیم ببینیم کدام عامل یا عوامل در شما تاثیر گذاشته؟

1-بیولوژیکی : مشکلات روانی بعضی وقتها از غذاهایی که مصرف میکنیم یا عوامل ژنتیکی یا بد کارکردی بدن مثل مشکل کم خونی یا تیرویید به وجود میاد

2-سایکولوژِکی (روانی) : زمانی هست که ما خطاهای شناختی نسبت به خودمون, دیگران و اینده داریم ....به خاطر تجربیات تلخ ترس و واهمه و اضطراب داریم
یا عدم توانایی ارتباط درست با دیگران هست و مهارتهای رفتاری

3-سوشال(اجتماعی) : زمانی هست که بازخورد رفتار دیگران باعث این احساسات ناخوشایند نسبت به خودمون میشن

شما فرمودید که دیگران مسخره میکنن شمارو, ممکنه بیشتر توضیح بفرمایین؟
و اینکه دقیقا چی باعث میشه که از اجتماع فرار کنید ؟
ایاشما سابقه بیماری خاصی درخودتون یا خانوادتون دارید ؟ مثل کم خونی یا مشکل تیرویید؟


سلام
من مشکلمو اینجا باز نکردم چون اونقدر بزرگ و پیچیده هست که حل شدنش تقریبا غیر ممکنه
بیماری من ارثیه چون هم تو خانوداه و هم تو فامیل افرادی داریم که بیماری روانی دارد همین طور بیماری کم خونی و تالاسمی که همه اعضای خانواده بهش مبتلا هستیم
مسایلی که به خاطرش مسخره شدم و راستش به دیگران هم حق میدم به خاطرش یکی صدام یکی فن بیانم و یکی هم دست و پا چلفتی بودنم

خباء;983164 نوشت:
سلام
لطفا در این رابطه و مشکلتان بیشتر توضیح دهید
مثلا بفرمایید مشکل شما چیه که نمیشه باهاش کنار اومد؟ لطفا توضیح بدید

سلام
بیماری هراس اجتماعی به طرز وحشتناکی ناتوان کنندست شما تصور کنید هیچ ارتباطی با دیگران نداشته باشید یا حتی جرات اینو نداشته باشید که از خونه بیرون برید من تو دانشگاه هر کتابی رو چند بار می افتادم چون جرات اینو نداشتم سر کلاس حاضر شم یا کارمو رها کردم چون نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم یا وقتی با کسی حرف بزنی دستات بلرزه و رنگت بپره و...

Sabora;983298 نوشت:
سلام
من مشکلمو اینجا باز نکردم چون اونقدر بزرگ و پیچیده هست که حل شدنش تقریبا غیر ممکنه
بیماری من ارثیه چون هم تو خانوداه و هم تو فامیل افرادی داریم که بیماری روانی دارد همین طور بیماری کم خونی و تالاسمی که همه اعضای خانواده بهش مبتلا هستیم
مسایلی که به خاطرش مسخره شدم و راستش به دیگران هم حق میدم به خاطرش یکی صدام یکی فن بیانم و یکی هم دست و پا چلفتی بودنم

وقتی میگین حل شدنش غیر ممکنه یعنی خودتون در هارو به روی خودتون میبندین
خب در مورد تغذیه بهتر اینطوری بگم اگه بیماری کم خونیتون لا علاج هست حداقل این موردی که میگم رو اگه رعایت کنید تا حدودی
میتونه عامل بازدارنده از پیشرفتش باشه و عوارضش رو کم کنه

تنها کاری که باید انجام بدید اینه که غذاهای مزاج سرد رو خیلی کم باید مصرف کنید و حتما همراه با مصلح مصرف کنید یعنی اگه شیر میل میکنید حتما کنارش خرما یا
عسل هم باید باید باید میل شود همراه با سردیجات باید گرمیجات میل شود همراه با خشکی ها باید تری هم مصرف بشه
هر غذایی که مصرف میشه همان لحظه تاثیرش رو روی بدن و روان میگذاره

غذاهای با مزاج گرم زیاد میل کنید (تو اینترنت سرچ کنید میاره)...... اگر کمبود اهن هم دارید این مساله در مقاله المانی سندیت داره و معتبر هست:
داخل غذایی مثل سوپ یا اش بعد از سرد شدن یک عدد میخ بزرگ بندازید بگذارید چند ساعتی بمونه بعد میخ رو بیرون بیارید و غذارو مصرف کنید .....
البته این نکته فراموش نشه که میخ با غذاهایی که کلسیم داره سازگار نیست و کلسیم رو از بین میبره حواستون باشه
خب دست و پا چلفتی بودن بر میگرده به عدم اعتماد به نفس ......اگه انسان در جمع زیاد نباشه معمولا در حضور دیگران خجل میشه و دست و پا چلفتی میشه

ایا صداتون رو خودتون خلق کردید که به خاطرش ناراحت باشین ؟! مگه معیار سنجش انسانها بر حسب صداشونه ؟! میتونید همیشه با صدای اروم و اهسته صحبت
کنید تا اینطوری به دل مردم بنشینه صداتون ولی دیگه به نظر مردم زیاد اهمیت ندید که زیاد اهمیت بدید صداتون که هیچ موجودیتتون رو زیر سوال میبرن !

فن بیانتون رو با مطالعه روزنامه و کتاب میتونید افزایش بدید مثلا روزانه ده دقیقه تو خونه تصور کنید در سمیناری استاد هستید و دارید برا مردم سخنرانی میکنید
یا از روی کتاب مطالب رو بلند بلند برا خودتون بخونید و توضیح بدید

از خودتون تصویر بسیار خوبی بسازید ......شبها به ارزوهایی که دارید فکر کنید و تصور کنید که بهشون رسیدید
و در ارتباط با دیگران همیشه سعی کنید گشاده رو باشید گاهی وقتها ما با کمبود اعتماد به نفس که روی زبان بدن هم تاثیر میگذاره بدون کلام به دیگران
پیام میدیم که من انسان چندان ارزشمندی نیستم ....پس اول باید خودتون به خودتون ارزش بدید و دیگران رو الزام به احترام نسبت ب خودتون کنید اونموقع
دیگران هم از شما حساب میکنن

خب حالا چطوری اعتماد به نفس رو افزایش بدیم شما باید سعی کنید در زمینه هایی که بهشون علاقه دارید مهارت به دست بیارید جوری که حرفی برای گفتن در
جامعه داشته باشید و به خاطر مهارتی که دارید به خودتون افتخار کنید از مهارت صحبت کردن گرفته تا ....کارهایی که خودتون دوست دارید مثلا در رشته تحصیلیتون

برا خودتون نقاط قوت زیادی درست کنید جوری که نگاه و تصور دیگران در شما نفوذ نکنه چون شما خودت میدونید که چی در چنته داری پس نظرات دیگران اصلا مهم نیست
و تمرکزتون به خوبیهای خودتون باشه نه عیبهاتون

Sabora;983300 نوشت:
سلام
بیماری هراس اجتماعی به طرز وحشتناکی ناتوان کنندست شما تصور کنید هیچ ارتباطی با دیگران نداشته باشید یا حتی جرات اینو نداشته باشید که از خونه بیرون برید من تو دانشگاه هر کتابی رو چند بار می افتادم چون جرات اینو نداشتم سر کلاس حاضر شم یا کارمو رها کردم چون نمیتونستم با دیگران ارتباط برقرار کنم یا وقتی با کسی حرف بزنی دستات بلرزه و رنگت بپره و...

با سلام

تنها راه درمان ترس روبرو شدن با اون هست ...

اگر می خواید درمان بشید باید خودتون رو در شرایطی که ازش می ترسید قرار بدید

دیگه از مرگ که بدتر نیست ...

به خودتون دیکته کنید هر چی می خواد بشه بزار بشه

هر اتفاقی هم بی افته دیگه از شرایط کنونی که بهتره

بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ...

من در گذشته انقدر از یه چیز کوچیک می ترسیدم که .... خ.س می کردم

اما به جای ادامه دادن اون روند تصمیم گرفتم خودم رو بندازم توی محیط

نهایت این بود که می مردم دیگه ...

خدا رو شکر الان خیلی بهتر از گذشته شدم و میتونم خودم رو مدیریت کنم

هنوزم مشکل لرزش دست و تعرق وبرخی مسائل رو دارم

هنوزم تو برقراری ارتباط خیلی محتاط هستم

اما مثل گذشته از همه مردم نمی ترسم

به آینده امید دارم ...

همین امید تمام مشکلاتم رو کمرنگ می کنه ....

Sabora;983298 نوشت:
سلام
من مشکلمو اینجا باز نکردم چون اونقدر بزرگ و پیچیده هست که حل شدنش تقریبا غیر ممکنه
بیماری من ارثیه چون هم تو خانوداه و هم تو فامیل افرادی داریم که بیماری روانی دارد همین طور بیماری کم خونی و تالاسمی که همه اعضای خانواده بهش مبتلا هستیم
مسایلی که به خاطرش مسخره شدم و راستش به دیگران هم حق میدم به خاطرش یکی صدام یکی فن بیانم و یکی هم دست و پا چلفتی بودنم

سلام
به منم میگفتن تو خیلی مشکلاتت رو بزرگ میکنی
و میگفتن هر چه قدر مشکلت بزرگ باشه، تو از اون بزرگتری...
همش به من میگفتن فلانی داره آشغال جمع میکنه و زن و بچه داره...
فلانی فلان مشکل رو داره و داره زندگیشو میکنه.....

شما میدونی اینا تو حرف راحته ولی وقتی میخوای عمل کنی سخت میشه...
من خودم موفقیت کاملی کسب نکردم
ولی همین حمایت اندک خونواده ( که به نسبت بعضی خونواده ها خیلی زیاده و ناشکری نمیکنم) به من کمک کرد...
وقتی به آیندم فکر میکنم هر دو جهتش رو می بینم
شاید وضعم از شما بدتر بشه
و شاید از الان خیلی خیلی بهتر بشم...

جالبه پیش روانشناسی رفتم که مثل خودم بود و شرایط من رو چندین سال پیش تجربه کرده بود... برای خودم اتفاق جالبی بود که حکمتش چیه؟ چرا بین این همه روانشناس دقیقا همین رو انتخاب کردم ... کسی که مثل من بوده و خودش این مسیر رو تجربه کرده...

من باهاش حرف زدم و فهمیدم.... فهمیدم که ما با هم فرق داریم یکی از این تفاوت ها، این بود که من یه چیزهایی میدونستم که اون نمیدونست... من یه باورهایی داشتم که اون نداشت... با خودم میگفتم جهل عجب نعمتی است...
اگر باورها و افکارم دستخوش چنین آگاهی هایی نبود، الان وضعم بهتر بود...
کاش جاهل به دنیا می آمدم و جاهل از دنیا میرفتم تا زجر نمیکشیدم...
اصلا هر چه قدر بیشتر میدانی بیشتر زجر میکشی...
این ها خودشان باورهای محدود کننده هستند....
تفاوت من با آن روانشناس در این باورهایی بود که در مغزم ریشه کرده بودند..
با خودم فکر میکردم چه طور از این رنج خلاص شوم
از هر طریقی میرفتم بن بست بود....
تا زمانی که مغزم تصمیم گرفت به مشکلاتم فکر نکند...
شاید بهترین راه حل برای من تا الان فکر نکردن به مشکلات بود...
ولی این نیز خودش یک مشکل اساسی است چون مشکل رفع نشده و من دارم درجا میزنم.. و ممکن است این آتش زیر خاکستر شعله بکشد و وضعیتم اسفناک شود...
واقعیت این است که شرایط ما را شکست داده است
ذهن ما در مقابل طبیعت و شرایط موجود، شکست خورده است و راهی پیدا نمیکند...
اما تنها راه، درست ترین راه نیست...
گاهی اوقات میترسیم وارد جزئیات ترسهایمان شویم و کلی گویی میکنیم... باید با آنها روبرو شد اما چگونه؟!

Sabora;983287 نوشت:
سلام
الان هم دنبال درمان نیستم چون فهمیدم همون طور که خیلی از بیمار یهای جسمی درمان نمیشن بیماری من هم درمان نمیشه پس تنها راه من کنار اومدن با بیماری و تحمل کردن زندگی هست ولی من این نوع زندگی رو نمیخوام نمیتونم تصور کنم تا آخر عمر یه گوشه بشینم

هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا

اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند

و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره داناى سنجيده‏ كار است


با سلام

به این توصیه های بسیار مهم عمل کنید تا نجات یابید:

1- بعد نماز صبح و عشاء صد بار استغفرالله و اتوب الیه و صلوات بگویید.

بعد نماز صبح و عشاء و قبل خواب هم این تعویذ را حتما بخوانید:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أُعِیذُ نَفْسِی وَ دِینِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی وَ خَوَّلَنِی بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ عَظَمَةِ اللَّهِ وَ جَبَرُوتِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأْفَةِ اللَّهِ وَ غُفْرَانِ اللَّهِ وَ قُوَّةِ اللَّهِ وَ قُدْرَةِ اللَّهِ وَ بِآلَاءِ اللَّهِ وَ بِصُنْعِ اللَّهِ وَ بِأَرْکَانِ اللَّهِ وَ بِجَمْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آله وَ قُدْرَةِ اللَّهِ عَلَی مَا یَشَاءُ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ مَا دَبَّ فِی الْأَرْضِ وَ مِنْ شَرِّ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ مِنْ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ، رَبِّی آخِذٌ بِناصِیَتِها، إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ

این دعا رو میتونید چاپ کنید یا اگه تلگرام یا.. دارید یه کانال خصوصی بسازید و این دعا رو توش برای خودتون ذخیره کنید و...

2- این دستورات زیر رو هم هر کدوم رو نیاز دارید میتونید بکار گیرید ولی بنظرم همون موارد قبلی کافیست!

الف: این حدیث رو 72 بار هر روز بعد نماز صبح با خشوع و تمرکز بخونید برای افزایش قدرت اراده خوبه: لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار

ب: برای درمان خجالت هم این دستور خوبه. صبح و عصر باید انجام بشه
7 بار صلوات یا قوی یا شدید یا لطیف 70 بار در آخر هم 7 بار صلوات

ج: درمان ترس از اجتماع و.. : یکبار صبح و یکبار عصر این آیات خوانده شود و بعد از پایان قرائت، بر سینه خود بدمید
همچنین صبح و عصر 70 بار میگویی استغفر الله القَوی. زیاد صلوات فرستادن هم فراموش نشود

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ مَـالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ

آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ

لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ
هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

بعد سوره اخلاص 7 بار :
بسم الله الرحمن الرحيم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ

انشاءالله به مرور مشکل رفع خواهد شد و میتوان این دستور را انجام نداد اما دستورات اول یعنی صلوات و تعویذ همیشگی باید باشد!

3- سخنان انسانهای الهی را گوش دهید که تاثیرات عجیبی دارد . سخنرانی های استاد رحیم پور ازغدی و دکتر الهی قمشه ای را بنده به شما توصیه میکنم که براحتی از سایتهای مختلف قابل دانلود است و میتونید تو گوشیتون بریزید

گلستان و بوستان سعدی را مطالعه کنید هم ساده است هم شیرین و دلنشین و هم همنشینی با سعدی در شما اثر میکند انشاءالله!
احادیث پیامبر وائمه نازنین را از طریق کتب یا نرم افزار اندرویدی احادیث یا سایت hadith.net میتوانید روزانه بخوانید و از برکاتش بهره گیرید!

4- روزانه خصوصا شبها صورتتان را با چند قطره گلاب مسح بکنید.

حضرت رسول (ص) : «ریختن گلاب بر صورت، آب صورت را زیاد می کند و پریشانى را برطرف مى سازد». «هر که گلاب بر صورت بمالد، در آن روز بدحالى و پریشانى به او نرسد، و چون گلاب را بر صورت و دست ها بمالد، حمد خدا بکند، و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرستد».

Sabora;983287 نوشت:
الان هم دنبال درمان نیستم چون فهمیدم همون طور که خیلی از بیمار یهای جسمی درمان نمیشن بیماری من هم درمان نمیشه پس تنها راه من کنار اومدن با بیماری و تحمل کردن زندگی هست ولی من این نوع زندگی رو نمیخوام نمیتونم تصور کنم تا آخر عمر یه گوشه بشینم واگر هم مجبور بودم با کسی حرف بزنم نگاه از بالا به پایین یا پرخاشگریشو تحمل کنم

با سلام و تقدیم احترام!
کاربر محترم! یک بار دیگر این مکاتبه و مکاتبه ی اصلی تان را خودتان از بالا به پایین بخوانید و ببینید چقدر از کلمات منفی در آن استفاده کرده اید! آیا به بار واژه ها توجه نموده اید؟ آیا می دانید که چقدر ناامید شده اید و بخاطر مشکلی که با عمل دقیق چند راهکار حالتان خوب می شود، خود را باخته اید؟!!!
لطفا کمی تأمل کنید که شما کجای این عالم هستی قرار دارید! شما نیز یک انسان هستید بله برخی از بیماری های جسمانی خوب نمی شوند ولی کسی ناامید می شود که همه ی راهکارهای درمانی را رفته باشد.
منصفانه فکر کنید اگر سرمابخورید به پزشکی مراجعه کنید و داروی او بر شما تأثیری نگذارد آیا به پزشک دیگری مراجعه نمی کنید آیا داروی دیگری مصرف نمی کنید؟! شما هنوز خیلی راه های نرفته دارید و فکر می کنید به بن بست رسیده اید؟!!!
***آنچه درخور بیماری های روانی و موجب شدت یافتن آن می شود ناامیدی است. ناامیدی پای رفتن را از انسان می گیرید و اساسا همه ی آنچه به مخلوق خود نسبت می دهید نیز ناشی از همین ناامیدی است...

Sabora;983287 نوشت:
درمورد نکته دوم من متوجه این جمله نشدم (از دست او دلخور هستید که چرا لطف و عنایت زوری در حق بندگانش روا میدارد) چه لطفی منظورتونه ؟ در حق من که لطفی نکرده اینکه بنده ای با حقارت و ذلت زندگی کنه یعنی لطف خدا شامل حالش نشده

آیا همین که وجود داریم بالاترین لطف نیست؟ آیا همین که تن سالمی دارید لطف نیست؟! آیا همین که دچار شقاوت و انحراف نیستید لطف خدا نیست؟ پس چرا نادیده بگیریم و قدردان خودمان و خدای خود نباشیم. اگر خدای خود را شناخته بودیم شاید به این زودی از بندگی او جدا نمی شدیم. قطعا به گفته ی یکی دوستان در پست های قبل خداوند شما را دوست داشته که چنین بلاهایی را به شما عنایت نموده است. لطفا داستان ایوب نبی را یک بار بخوانید...

Sabora;983287 نوشت:
سوال اصلیم هم این هست که چرا خودکشی برای کسی مثل من گناهه؟چه کسی گفته خدا این گناه رو نمیبخشه؟اتفاقا فکر میکنم خدا من رو میبخشه؟من از خدا نا امید نشدم اما معلوم نیست کی رحمت خدا شامل حال من میشه پنج سال دیگه ده سال دیگه ولی من هم صبرم تموم شده و دیگه رمقی برای شروع کردن دوباره ندارم

خود كشي و انتحار از گناهان بزرگ است و در دين مبين اسلام بدون قيد و شرط به شدت محكوم شده است و خداوند متعال در قرآن كريم آن را نهي كرده و مذمت نموده است. خداوند در آيه 29 سوره نساء مي فرمايد: وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً. اي اهل ايمان خودتان را نكشيد، به درستي كه خداوند به شما مهربان است و هر كسي اين كار را از روي دشمني و شقاوت انجام دهد، به زودي وي را به آتش جهنم مي كشانيم و اين كار بر خدا آسان است.
و امام صادق ـ عليه السلام ـ در روايتي فرمودند كه: «هر كسي خود را از روي عمد بكشد براي اوست آتش پايدار دوزخ».(1)
و در روايتي امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند: «انّ المؤمن يبتلي به بكل بلية و يموت بكلٍّ الا انّهُ لا يقتل نفسهُ». مؤمن به هر بلايي مبتلا مي شود و با هر نوعي از مرگ مي ميرد ولي خودكشي نمي كند.(2)
از اين روايات و آيات قرآن چنين استفاده مي شود كه براي اين عمل زشت مجازات سختي در نظر گرفته شده است و كسي حق ندارد نفس خود را از بين ببرد. چون خداوند، خالق حيات و زندگي مي باشد و در خلقت انسان اهدافي دارد و جان انسان مال خداست و كسي حق ندارد در حريم الهي تجاوز كرده و خود سرانه اقدام به عملي كند كه به او مربوط نمي شود و با اين كار نافرماني خداوند را بكند.
زندگي نعمت ارزشمندي است از طرف خداوند كه به ما ارزاني شده است. زندگي فرصتي است كه ما با استفاده از آن مي توانيم به سعادت برسيم.
اگر شما به اين مطلب توجه داشته باشيد كه مشكلات زندگي طبيعي مي باشد و زندگي بدون مشكل وجود ندارد، حتماً نظرتان عوض خواهد شد. همه مردم دنيا به گونه اي با مشكلات دست و پنجه نرم مي كنند و حتي شايد مشكلات ما در برابر مشكلات ديگران كمتر و پايين تر باشد اما آیا این دلیل که هر کس لحظه ای به بن بست رسید به زندگی خود خاتمه دهد؟!
ضمن اینکه فقط افراد ضعیف و ناتوان فکر چنین کارهایی را می کنند ولی معتقدیم شما انسان با اراده ای هستید که در مقابل این همه مشکل تا الان ایستاده اید و همین که از ما درخواست مشاوره نموده اید نشان از عزم شما دارد. پس از فکرهای باطل و خوشحال کننده ی شیطان خودداری نمایید.
سربلند باشید.
--------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 19، ص 13.
2. همان

سؤال:
سلام خسته نباشید من یک دختر ۳۱ ساله هستم. حدود چهارده ساله که به بیماری هراس یا فوبیای اجتماعی مبتلا شدم تو این ۱۴ سال چندین بار پیش دکتر روانشناس و روانپزشک مراجعه کردم اما متاسفانه هیچ نتیجه ای نگرفتم.

پاسخ:
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی!
خدا را شاکریم به ماهیت مشکل خود واقفید و می دانید که برای مقابله با آن راهکارهایی وجود دارد. همین امید است که شما را به سمت حل این مسئله هدایت نموده است. امیدواریم ما نیز راهنمای خوبی برایتان باشیم.در مورد «اضطراب اجتماعي» در هر جامعه درصد قابل توجهي از كودكان، نوجوانان و بزرگسالان با اين عامل بازدارنده رشد شخصيت اجتماعي، مواجه هستند. چه بسا دانش‌آموزان و دانشجويان هوشمند و خلّاقي چون شما كه در مدارس و دانشگاه‌ها فقط به دليل كمرويي و اضطراب اجتماعي همواره از نظر پيشرفت تحصيلي و قدرت خلّاقيت و نوآوري نمرة كمتري عايدشان مي‌شود و شخصيت واقعي و قابليت‌هاي ارزشمند ايشان در پس تودهايی از ابرها ناشناخته مي‌ماند.
اضطراب يك پديده ی گسترده و متنوعي است كه تقريباً همه ی ما به گونه‌اي آن را در موقعيتهاي مختلف تجربه كرده ايم.(1) بنابراين مي توان گفت كه اكثر قريب به اتفاق مردم در مواردي از زندگي اجتماعي خود به گونه اي دچار اضطراب شده اند. بعضي از كودكان و نوجوانان تقريباً در همة موقعيتهاي اجتماعي دچار اضطراب مي شوند. برخي ديگر صرفاً در موقعيت‌هاي خاص دچار اضطراب مي‌شوند. بايد توجه داشت كه اضطراب اجتماعي ميتواند به تدريج به صورت نوعي اختلال رفتاري درآيد. بنابراين، بايد هر چه زودتر علل آن را شناخته و به اصلاح آن بپردازيد.(2)

*علل اضطراب اجتماعي*
عوامل بسياري چون تجربه‌هاي گذشته، الگوهاي تربيتي دوران كودكي، دوري از جامعه و منزوي بودن مي توانند در ايجاد اضطراب اجتماعي نقش داشته باشند. اما آنچه در مورد شما بيشتر احتمال دارد اين است كه:
1 . در محيطي جديدي قرار گرفته‌ايد، و با این محیط ناآنا هستید. اين ناآشنايي باعث مي شود كه در هنگام برخورد با دیگران دچار اضطراب شويد.
2 . شما از اينكه كسي حرفتان را نپذيرد و نقد كند، نگران هستيد و هر لحظه احتمال مي‌دهيد مورد نقد ديگران قرار گيريد، پس اضطراب در واقع ناشي از ترس و نقد و ارزيابي ديگران است.

روشهاي درمان اضطراب اجتماعی
1.از مهمترين روش هاي درمان اضطراب اجتماعي تقويت اعتماد به نفس، خودباوري و خودپندارة مثبت است. شما بايد تصور و برداشت مثبتي از خود داشته باشيد. جنبه هاي مثبت و منفي خود را تؤام در نظر بگيريد. اگر نقاط ضعفي داريد، مطمئناً در قبال آن نقاط قوّتي نيز داريد.
2. علت اصلي اضطراب شما آن است كه بيش از حدّ حساسيت نشان مي دهيد و فكر مي كنيد كه اگر در جمعی خوب صحبت نکنید، آبرويتان خواهد رفت. نه، اينطوري نيست. شما در زمينه هاي ديگر بسيار قوي هستيد.(3)
3. اين حقيقت را بپذيريد كه ديگران رفتار شما را ارزيابي ميكنند و نه شخصيت شما را.
4. قبل از آن كه شروع به صحبت ميكنيد، سعي كنيد نفس آرام و عميق بكشيد تا اكسيژن بيشتري به مغزتان برسد. اين كار آرامش عضلاني و در نتيجه آرامش رواني را به دنبال ميآورد و از اضطراب پيشگيري ميكند.
5. هميشه رضايت خاطر داشته باشيد. زيرا اولين نماد دروني اعتماد به نفس، رضايت خاطر است. خصوصاً هنگام صحبت رضايت خاطر سبب مي شود تا از اضطراب شما كاسته شود.
6. روي كاغذ اين جملات را يادداشت نموده و در هنگام صحبت با دیگران جلو رويتان بگذاريد بگونه اي كه ديگران متوجه نشوند: «نبايد تحت تأثير ديگران قرار بگيرم»، «خيلي مهم نيست»، «نقد و ارزيابي موجب رشد انسان است» و...
7.ابتداي صحبت کردنتان بسيار آرام و با لحن ملايم به صحبت شروع كنيد.(4)
8. در هنگام صحبت كردن سعي كنيد به برگة خلاصه برداري، يا نقطه اي كه كسي نيست نگاه كنيد، البته ميتوانيد همزمان با صحبت كردن خود را به نوشتن مشغول نماييد.
9. حتماً سعي كنيد در حال صحبت كردن در صورت امكان قدم بزنيد و تحرك داشته باشيد.
10. گاهی قبل از صحبت کردن و ارتباط با دیگران، صداي خود را ضبط كنيد و به آن گوش دهيد. احتمالاً در هنگام صحبت كردن صدا و لهجة شما تغيير كرده است. گوش دادن به نوار باعث ميشود كه اشكالات احتمالي خود را كشف كرده و در نوبت هاي بعد بيشتر دقت كنيد.(5)
اميد است با توجه به اين نكات و تمرين راهكارهاي ياد شده كه مبتني بر نظريه هاي روانشناختي است، بتوانيد بر اضطراب خويش پيروز شد و در زمينه هاي مختلف تحصيل و روابط اجتماعي به موفقيتهاي چشمگيري نايل شويد.در پايان خوب است به اين نكته نيز اشاره كنم كه بعضي اوقات شكستها و ناكاميها خود بركت هستند و انسان در ساية مشورت و نظرخواهي از ديگران اهداف و برنامههاي زندگي خود را مورد بازنگري قرار ميدهد و با انتخاب روش نويني، توفيقات بيشتري را كسب ميكند. پس این ما هستیم که نباید ناامید شویم.موفق باشید.

پی نوشت:
1. آقايي، اصغر، استرس و بهداشت رواني، تهران: نشر پردژ، چاپ اول، 1380، فصل دوم، ص102.
2. كراز، ژ. بيماري‌هاي رواني، ترجمه: محمود منصور و پريرخ دادستان، تهران: رشد، 1381، فصل دوم، ص87
.
3. كيهان‌نيا، راز موفقيت در بازار كار، تهران: ياسمن، 1375،‌ص 43-41
.
4. پاليفر، ويرا. روش‌هاي كاهش فشار رواني، ترجمه:‌جمالفر، تهران: ارسباران، چاپ اول، 1382، بخش سوم، ص53
5.
5. خياباني، ناصر، مهارتهايي بهتر زيستن، تهران: نشر سپند هنر، چاپ اول، 1370، فصل اول، ص62.

منابع جهت مطالعه‌ی بیشتر:
1. پژوم، جعفر، با راست قامتان پهنه اندرز: یادنامه راشد، تهران: سخن، 1387.

2. جان‌بزرگی، مسعود و نوری، ناهید، شیوه های درمانگری اضطراب و تنیدگی(استرس)، تهران: سمت، 1382.
موضوع قفل شده است