آثار و پيامدهاي خودفراموشي

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آثار و پيامدهاي خودفراموشي

[=&quot]به نظر شما آثار و پيامدهاي خود فراموشی چه چیزهائی میتونه باشه؟[/]

این حرفهای یک جوان خوش فکر و دور اندیش است که بنده برای شما بیان می کنم:

[=&quot]گاهی اوقات که توی غار تنهائی خودم خلوت می کنم و یه نگاهی از بالا به زندگیم می ندازم،سوالهای زیادی از خودم می پرسم که یکی از اونها اینه که:[/]
[=&quot]من به چه نظام اخلاقی پایبندم و ملتزم؟[/]


[=&quot][/]
[=&quot] اگر نه، به چه علت؟ و اگر ضعیف چرا؟[/]
[=&quot](البته قرار نیست بحث اعتقادی بشه و باید جنبه اخلاقی عرفانی مدّ نظر باشه.)[/]

در واقع سوال هایی که این جوان در ذهن می پروراند حول این محور است که
هدف من در زندگی چه باید باشد؟
و "ملاک در این هدف یابی چیست؟ " که من به اینجا رسیدم.
او در یک بازیابی به این سوال مهم رسیده که
کدام نظام اخلاقی را الگوی خود در زندگی قرار دهم؟

[=&quot]پاسخ به این سوال ها:

[=&quot]1[=&quot]ـ عدم درك درست از زمان
[=&quot]عمر انسان كه تنها سرمايه اوست، همچون آب روان در سراشيبی تندی می گذرد و هر روز كه می گذرد به اندازه يك روز از سرمايه انسان مستهلك می شود، بنابراين بايد نهايت توجه و وسواس را داشت تا در قبال اين رفتن سرمايه، توشه و كمالی كسب كنيم. نيروها، نشاط، سلامتي و بالاخره فرصت های مختلفي كه اكنون برای همه فراهم است، هميشه همين طور نمی ماند، بلكه روز به روز از مقدار آن كاسته مي شود. انسان عاقل آن است كه قبل از پايان يافتن فرصت ها، بارش را ببندد و كمال مطلوب خود را تحصيل كند. انسان خود فراموش، بدون هدف ساعات عمرش را سپری می كند، بدون آن كه از آن استفاده بكند; ساعت های عمر خود را جلو آيينه می گذارند و كمترين توجهی ندارد كه "الفرصة تمرّ مر السحاب فانتهزوا فرض الخير"[1] فرصت ها همچون ابر در گذرند و نبايد فرصت های شايسته و خوب را از دست داد.
[=&quot]بنابراين، بايد بيشترين بهره را از عمر خود برد و توجه داشت كه اين فرصت ها، عمر انسان است كه در گذر است و هر كدام كه از دست رفت ديگر بازگشتی برای آن نيست; علي(عليه السلام)می فرمايد: "و لاكل فرصة نصاب"[2] هر فرصتی به دست نمی آيد. يعنی فرصت ها هميشه به سراغ انسان ها نمی آيند، اكنون كه به سراغ تو آمده است و چند صباحی مهمان توست از آن نهايت بهره برداری را بكن، چرا كه هزاران اوضاع و شرايط جزئی و كلی دست به دست هم مي دهد. تا فرصتی برای كسی پيش آيد و با فقدان يكی از آن ها فرصت به دست آمده هم از ميان مي رود. لذا تا فرصت هست، تا سلامتی و نشاط هست، تا امكانات تحصيلی علم و كمال هست، بايد حداكثر نتيجه را از آن گرفت. وقت شناسی و آمادگی برای بهره برداری درست از شرايط و امكانات گوناگون، از اصول مورد تأكيد اسلام است. حضرت امير(عليه السلام) فرمودند: "بادر الفرصة قبل ان تكون غصة"[3] از فرصت قبل از آن كه (با رفتنش) غصه شود سبقت بگير. بنابراين، اولين پيامد خودفراموشي، اين است كه انسان زمان را دست درك نكرده و درست از آن استفاده نمی كند; يا اين كه استفاده از فرصت يكي از اصولي است كه با برنامه ريزی دقيق مي توان به آن دست يافت.

[=&quot]سعديا دی رفت، فردا همچنان موجود نيست *** در ميان اين و آن، فرصت شمارامروز را

[=&quot] هويت منفي
[=&quot]در اين حالت، جوان و نوجوان، نقش و وظايفي را كه به وسيله خانواده يا اجتماع براي وي مناسب تشخيص داده مي شود، با تمسخر يا پرخاش و حالتي خصمانه رد مي كند و ممكن است رفتاري غريب و نامأنوس يا اجتماع داشته باشد.[4]
[=&quot]بي ترديد هر جواني در زندگي خود در جستجوي سعادت و خوشبختي است; يكي اين سعادت را در كسب درآمد بيشتر مي جويد و ديگري در تعقيب تحصيلات عالي تر و سوّمي در آرزوي رسيدن به سكوي قهرماني و...، اما واقعيت اين است كه هيچ كدام از اين آرزوها، جوان را سيراب نمي سازد، زيرا او به دنبال "ناخود" از "خودِ" خويش، پيوسته دور مي شود و شخصيت انساني خود را رفته رفته به دست فراموشي مي سپارد و تمام شخصيت او، با چيزي كه در جستن آن بوده عجين مي شود:
[=&quot]من فاش كنم حقيقت مطلب را هر چيز كه در جستن آني، آني
[=&quot]ناگفته نماند كه اگر جواني به راستي استعدادهاي خود را بشناسد و ارزش خويش را آن چنان كه شايسته است دريابد، تحصيلات عالي، سكوي قهرماني و ديگر افتخارات، براي او ارزشمند خواهند بود و او بايد همه آن ها را پاس دارد و براي رسيدن به مراحل بعدي كمال، تلاش بيشتري انجام دهد.

[=&quot] [=&quot]گناه و شرمساري
[=&quot]جوان خودفراموش، بر اثر بيماري، دچار فرومايگي و پستي مي شود، انسانيت را از ياد مي برد، به نداي وجدان اخلاقي بي اعتنا مي گردد، به آساني تن به گناه و ناپاكي مي دهد و پيوسته در مسير سقوط حركت مي كند.
[=&quot]امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: "قبيح بذي العقل ان يكون بهيمةً و قد امكنه ان يكون انساناً"[5] براي انسان خردمند و عاقل، ناپسند است كه داراي اخلاقي حيواني باشد، با آن كه مي تواند به حقيقت انسان باشد.
[=&quot]انساني كه مي تواند خود را به مرحله اي برساند كه امام فرشتگان بشود، انساني كه مي تواند خود را به مرحله اي برساند كه معبود ملائكة الله بشود، در اثر گناه به جايي مي رسد كه فرمود: "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون"[6] حتي خود را به رده چارپايان مي رساند.

عرفان;32443 نوشت:
هدف من در زندگی چه باید باشد؟


با سلام و تشکر

بنظر حقیر اگر هدف توی زندگی هر چیزی غیر از خدا باشه انسان هر موقع به اون هدفش رسید احساس پوچی می کنه . بخاطر همین باید هدف اصلی فقط و فقط خدا باشه .


http://www.azha.ir/showthread.php?tid=762

راه چاره و درمان خود فراموشي چيست؟




براي اين كه بتوانيم بر خود فراموشي و از خود بيگانه شدن غلبه كنيم، رعايت چند نكته لازم به نظر مي رسد.

1 ـ نظم و برنامه ريزي و استفاده از فرصت تاثير نظم در زندگي غير قابل انكار است. جواني كه به اميد موفقيت تلاش مي كند، با غفلت از اين عامل مهم، ره به جايي نخواهد برد. نظم در زندگي، رفتاري موقتي نيست كه بتوان با رعايت آن در كوتاه مدت به نتيجه رسيد، بلكه اين اصل مهم بايد همواره در زندگي جاري باشد و به صورت يك عادت مطلوب در آيد.

ارزش نظم در اسلام تا آن اندازه مورد توجه قرار گرفته كه حضرت امام علي(عليه السلام) در آخرين لحظات زندگي، پيروان خود را به اين مهم سفارش مي كند: "اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم".[1] شما را به دو چيز سفارش مي كنم: يكي پرهيزگاري و ديگري نظم در كارها.

براي برقراري نظم در زندگي بايد با برنامه ريزي به كارهاي روزانه پرداخت و هر كاري را در وقت مناسب انجام داد. امام كاظم(عليه السلام) مي فرمايد: سعي كنيد كه وقت خويش را چهار قسمت كنيد: 1 ـ ساعتي براي مناجات باشد 2 ـ ساعتي براي امر معاش 3 ـ ساعتي براي معاشرت با دوستان و افراد مورد اطمينان كه عيوب شما را به شما مي شناسانند و در نهادشان نسبت به شما دلسوزند و اخلاص دارند. 4 ـ ساعتي نيز براي لذت حلال و تفريحات سالم; و به سبب همين قسمت آخر است كه بر سه قسمت ديگر قدرت (و نشاط) پيدا خواهيد كرد.[2]

بنابراين، جوان خودباخته لازم است براي رسيدن به پيروزي با يك برنامه ريزي دقيق و منطقي و با استفاده مناسب از فرصت ها، تمام كارهاي روزانه خود را انجام دهد و از درهم ريختگي و بي نظمي كه عامل ركود و آفت پيروزي است، به شدت بپرهيزد.

2 ـ ذكر خدا دستور صريح خداوند اين است كه مومنان بايد خدا را بسيار ياد كنند: "يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكراً كثيراً و سبّحوه بكرة و اصيلا".[3]

البته بايد دانست كه ذكر در اذكار زباني يا نماز و عبادت خلاصه نمي شود، بلكه ذكر مصاديق بسيار دارد، از جمله ذكر نعمت هاي خداوند، ذكر كمك ها و توفيقات الهي، ذكر آيات الهي، ذكر دستورهاي الهي در هنگام عمل و رعايت فرمان هاي خداوند، ذكر معاد و مرگ و از همه مهم تر ذكر ذات خداوندي; بدين معنا كه او را در همه احوال حاضر و ناظر دانسته و توجه داشته باشيم كه معبود مطلق اوست و رشته تمام امور به دست اوست; بايد تنها از او كمك خواست و بر او توكل كرد.

به همين سبب ذكر كثير خداوند از شديدترين و مهم ترين وظايف انسان دانسته شده است
. انسان سرگردان در بيابان خود فراموشي، بايد به ياد خدا باشد و او را نظاره گر اعمال خود بداند كه عالم محضر خداوند است و نبايد در پيشگاه حضرت دوست، معصيتي صورت گيرد كه خود فرمود: "الم يعلم بان الله يري"[4] آيا نمي دانيد كه خداوند ناظر شماست؟

پس همواره به ياد خدا باشيد و او را حاضر و ناظر بدانيد چرا كه در پرتو ياد خداست كه انسان خود را آن چنان كه هست مي يابد.

3 ـ عبادت به همان نسبت كه وابستگي و غرق نشدن در ماديات انسان را از آن جدا مي كند، عبادت انسان را به خويشتن باز مي گرداند.

عبادت به هوش آورنده و بيدار كننده انسان است. عبادت انسان را مانند نجات غريق، از اعماق درياي غفلت ها بيرون مي آورد. در عبادت و در پرتو ياد خداوند است كه انسان خود را آن چنان كه هست مي بيند، به نقص ها و كسري هاي خود آگاه مي گردد و از بالا به هستي، حيات و زمان و مكان مي نگرد; در عبادت است كه انسان به حقارت و پستي آمال و آرزوهاي محدود مادي پي مي برد و مي خواهد كه خود را به قلب هستي برساند.

پس در همه حال بايد خود را به سلاح دعا و نيايش مجهز كرد، چرا كه دعا يكي از وظايف عبد واقعي است و عبادتي[5] است كه اگر انسان از آن سرباز زند،
رحمت خاصه خداوند شامل حالش نخواهد شد:
"قل ما يعبوابكم ربّي لولا دعاؤكم"[6] اي پيامبر، بگو اگر دعاي شما نباشد، خداوند به شما عنايتي نخواهد كرد.





4ـ دعا




همان طوري كه ذكر خداوند موجب تقرب بنده در پيشگاه خداوند است; دعا نيز موجب جلب رحمت و عنايات خداوندي است.

لذا در مواقع مناسب با ايجاد آمادگي و تهيه مقدمات، بايد ضمن دعاي قلبي، از ادعيه زباني نيز غفلت نكرد.

بنابراين فردي كه دچار بي هويتي شده براي اين كه بتواند خويشتن خويش را باز يابد، بهتر است كه بخشي از اوقات زندگي خود را به نماز و دعا و راز و نياز با خداوند بي نيازي بگذراند كه در پرتو ذكر او قلب ها آرام مي گيرند و در ساحل امنيت و آرامش و اطمينان لنگر مي اندازند.



5 ـ توبه





بعد از كفر و شرك، يأس از رحمت خداوند در رأس گناهان كبيره قرار دارد
.
كسي كه از رحمت خداوند نااميد است و خود را قابل بخشش نمي داند، كم كم اين تصور برايش پيدا مي شود كه او فردي جهنمي است و هرگز بخشيده نخواهد شد. پس دست كم در اين دنيا بايد هرچه مي تواند، حتي به قيمت ارتكاب گناهان مختلف از زندگي لذت ببرد. به اين ترتيب انواع گناهان را مرتكب مي شود و خود را ازمسير رحمت الهي دور مي سازد. چنان كه پيش تر ذكر شد يكي از پيامدهاي خود فراموشي احساس گناه و شرمساري است كه دامن گير چنين انساني مي شود; اما بايد دانست كه پشيماني از گناه اولين و اصولي ترين راهي است كه به سوي خودشناسي برداشته مي شود و اين توفيق را نبايد ناديده گرفت كه رسول رحمت براي عالميان نبي اكرم پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند: "التائب من الذنب كمن لا ذنب له"[7] كسي كه از گناهان خود توبه مي كند مانند كسي است كه براي او گناهي نيست.

بنابراين يكي از راه هاي درمان خود فراموشي اين است كه پيوسته در مقابل هر عملي كه منجر به شرمساري مي گردد، توقف و از هر گفتار و كردار و پندار ناروا به معناي واقعي كلمه توبه نمود تا مورد محبت خداوند واقع شد. چرا كه هيچ چيز در پيشگاه خداوند محبوبتر از جوان توبه كار نيست كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: "ما من شيء احب الي الله من شاب تائب"[8]

چنان كه نقل شده است: جواني از بني اسرائيل به مدت بيست سال عبادت خدا كرد و سپس بيست سال از عمرش را در نافرماني از خداوند گذراند. روزي موي سپيد خود را در آينه ديد، به خود آمد و گفت: واي بر من كه دوران پيري فرا رسيد و جواني سپري شد! خدايا، سالياني به ياد تو بودم و چند سالي از تو روي برتافتم، اينك اگر به سويت بازگردم، آيا مرا مي پذيري؟ در اين هنگام ندايي شنيد كه اي مرد، تو مدتي عبادت كردي، ما به ياد تو بوديم، آن گاه ما را فراموش كردي، ماهم تو را به خود واگذاشتيم، ولي تو را مهلت داديم; اينك اگر به سوي ما بازگردي تو را مي پذيريم.[9]


بنابراين بايد صفحه دل را از هر چه يأس و نااميدي است با ياد خداصيقل داد تا نو ر اميد و خداشناسي در آن سايه اندازد.

6 ـ خودشناسي



خودشناسي يكي از مهم ترين رموز پيروزي و موفقيت است. انسان با شناخت خود مي تواند اسرار دروني و استعدادهاي ذاتي اش را كشف كند و در مسير پيروزي و كاميابي حقيقي به جريان اندازد. بي حكمت نيست كه "خودشناسي" يكي از قديمي ترين دستورهاي حكيمانه بشريت است و انبيا و اوليا و حكيمان بزرگ جهان بر آن تاكيد داشته اند. علي(عليه السلام) در اين زمينه مي فرمايند: "افضل المعرفه، معرفة الانسان نفسه"[10] برترين شناخت اين است كه انسان خودش را بشناسد.

شناخت استعدادها، توانايي ها، علايق، گرايش ها و همچنين يادآوري پيروزي ها و موفقيت هايي كه در گذشته كسب كرده است، موجب مي شود كه جوان اعتماد بيشتري به خود پيدا كند،
مسير زندگي اش را در راستاي توانايي ذاتي خود برگزيند و راه پيروزي را آسان تر بپيمايد; از سوي ديگر، شناخت ضعف ها و حساسيت ها اين امكان را ايجاد مي كنند كه انسان در جهت رفع جنبه هاي منفي شخصيت خويش تلاش كند، در برخورد با مشكلات زندگي، معقول و منطقي رفتار كند و ضعف هاي خود را در نظر داشته باشد.


منابع جهت مطالعه بيشتر


1ـ اخلاق اسلامي، محمد علي سادات، تهران، انتشارات سمت، 1372.
2 ـ اخلاق ج 2، محمد تقي فلسفي، تهران، هيأت نشر معارف اسلامي، 1359.
3 ـ سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، قم، دارالتبليغ اسلامي، 1354.
4 ـ فلسفه اخلاق، تهران صدرا، 1374.
5 ـ نقطه هاي آغازين در اخلاق عملي، محمد رضا مهدوي كني، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.


پی نوشت ها




[1] . سيدرضي، نهج البلاغه، نامه 47، ص 135، نهج البلاغه معجم المفهرس، چاپ دوم، 1413 هـ.
[2] . تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص 408.
[3] . احزاب، 41.
[4] . علق، 14.
[5] . "ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين"، (غافر، 60)
[6] . فرقان، 77.
[7] . ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ج 1، قم، دفتر تبليغات اسلامي، روايت 2116، ص540.
[8] . همان، ج 5، روايت 9091، ص 8.
[9] . تاج لنگرودي، محمد مهدي، داستان جوانان، ناشر مولف، 1371، ص 143.
[10] . آمدي، غررالحكم، ج2، (چاپ دانشگاه 7 جلدي)، رقم 2935، ص386.





از خود فراموشی تا خدا فراموشی

یکی از حالات انسانی، فراموشی است که معادل عربی آن نسیان است. فراموشی به معنای از یادرفتگی و فراموشکاری دارای دو صورت اختیاری و غیراختیاری است. صورت اختیاری آن، ارتباط تنگاتنگی با رفتار آدمی دارد. از این رو در آموزه های قرآنی به آن توجه شده است، زیرا فراموشکاری اختیاری گاه به خدا فراموشی منجر می شود که دامنه آن تا خود فراموشی ادامه یافته و بستر مهمی برای سقوط آدمی می شود.
از آن جایی که قرآن، کتاب هدایت آدمی به سوی کمال و تقرب الهی است، هر مطلب و مساله ای که موجب دوری آدمی از مسیر کمالی شود، مورد توجه، تحلیل، تبیین و توصیه قرار گرفته است. فراموشی نیز به سبب پیامدهای منفی در برخی از حالات آن مورد توجه آموزه های وحیانی قرآن است. نویسنده بر این اساس به سراغ قرآن رفته تا تحلیل و توصیه قرآن را در این مساله ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.

فراموشی اختیاری و غیراختیاری

نسیان به معنای فراموشی یکی از حالت های انسانی است که قرآن به آن توجه کرده و احکام و توصیه هایی درباره آن بیان داشته است؛ زیرا در برخی از حالات آن، آثار و پیامدهایی وجود دارد که آدمی را از کمال و کمالیات دور ساخته و زمینه هبوط و سقوط وی را در دوزخ خشم الهی و دوری از بهشت رضوان وی را فراهم می آورد.
فراموشی ارتباط تنگاتنگی با غفلت دارد ولی میان غفلت و نسیان تفاوت هایی است، زیرا غافل کسی است که با حضور آن چیز به عللی متوجه آن نمی شود، در حالی که فراموشی نسبت به چیزی است که پیش از آن به یاد داشته است ولی به علل طبیعی و غیرطبیعی آن را از یاد برده و اکنون در خاطر ندارد.
فراموشی نسبت تنگاتنگی با ذکر و یاد دارد؛ زیرا هرگاه شخصی موضوع و چیزی را از یاد برده و در خاطر نداشته باشد، گرفتار فراموشی است. بنابر این فراموشی، مرتبط با حوزه ذهن، حافظه و خاطرات نیز می شود، در حالی که غفلت ارتباط به امور خارجی پیدا می کند، زیرا شخص با آن که حضور چیزی را در برابر خود دارد ولی آن را نمی بیند و از آن غافل است. نمونه غفلت را می توان در هنگام تفکر شدید و هجوم افکار و خیالات دید. در این حالت با آن که در خیابان راه می رود ولی در فضای ذهنی سیر می کند و امور خارجی مانند ماشین ها و آدم ها را نمی بیند و از آن ها غافل می شود که گاه با بوق وحشتناک ماشین و موتوری و یا برخورد با آن از حالت غفلت بیرون می آید.
اما آدم فراموشکار کسی است که چیزی را از یاد برده است و در جایی آن را گذاشته و به خاطر نمی آورد. خداوند در آیه ۶۱ سوره کهف از فراموشی حضرت موسی (ع) و همراهش در سفر به مجمع البحرین و دیدار عالم ربانی سخن به میان می آورد. حضرت موسی و همراهش که احتمالاً یوشع بن نون (ع) جانشین و خلیفه آن حضرت (ع) بود، در هنگامی که بر صخره ای برای استراحت می نشینند، ماهی خشک شده که غذا و خوراک سفرشان بود را فراموش می کنند. خداوند می فرماید: نسیا حوتهما، آن دو، ماهیشان را فراموش کردند.
این نوع فراموشی که از آن به فراموشی طبیعی یاد می کنند به سبب کهولت سن نیز اتفاق می افتد؛ زیرا انسان همه چیزهایی را که در تمامی طول عمرش آموخته فراموش می کند و چیزی از آن به خاطر نمی آورد و همانند کودکی نادان می شود.
خداوند خود را در آیاتی چون ۶۴ سوره مریم و ۵۲ سوره ۵۲ از چنین حالتی که ما آن را فراموشی می نامیم منزه و پاک می شمارد و در آیاتی، فراموشی و نسیان را حالت عمومی بشر می داند، مگر آن که خداوند آنان را از چنین حالتی حفظ کند، چنان که در آیه ۶ سوره اعلی پیامبر گرامی(ص) را از هرگونه سهو و نسیان در تعالیم الهی مصون می شمارد و به وی اطمینان می دهد که وی را به گونه ای نگه می دارد که دچار فراموشی آیات الهی نشود.
به هر حال، همه انسان ها، گرفتار حالت فراموشی و نسیان هستند. از این رو برخی از محققان بر این باورند که واژه انسان از نسیان گرفته شده است که حالت غالب و چیره انسانی است؛ زیرا انسان ها در معرض فراموشی گرفتاری های گذشته هستند (زمر، آیه ۸) و این گونه است که تحمل فشارها و مصیبت ها بر انسان آسان می شود و در مسیر تعادل و اعتدال قرار می گیرد. جالب این که برخی از انسان ها دچار فراموشی خاص در دوران پیری و سالخوردگی می شوند و همه دانش ها و آگاهی های خویش را فراموش می کنند و گرفتار جهل مطلق نسبت به دانش ها و آگاهی های اکتسابی می شوند که در علم امروز به آن آلزایمر گفته می شود. (نحل، آیه ۷۰ و حج، آیه ۵)
این گونه فراموشی های طبیعی که به اراده و مشیت الهی انجام می شود آثار خوب و سازنده ای برای بشر دارد؛ به ویژه که فراموشی نسبت به گرفتاری ها و مصایب گذشته باشد. البته خداوند بعضی از مسایل و آیات را نیز از ذهن انسان ها برمی دارد و آنان را نسبت به آن دچار فراموشی می کند و به جای آن آیات و آموزه های بهتری را جایگزین می سازد که این مسئله نیز دارای حکمت و اهداف چندی است.(بقره آیه ۱۰۶)
در مقابل، خداوند برخی از افراد را به گونه ای حفظ می کند که هرگز دچار فراموشی نشوند و یا موضوعات و مسایلی را هرگز فراموش نکنند. از جمله این افراد و موضوعات می توان به پیامبران و آموزه های وحیانی اشاره کرد که در آیاتی چند از جمله آیه ۶ سوره اعلی به آن اشاره شده است.

موضوع قفل شده است