نکته های ناب و جذاب از زندگی بزرگان
تبهای اولیه
1- شرط ملا صدرا برای پذیرش شاگرد
از تمام ایران برای استفاده از درس ملا صدرا به شیراز می رفتند و استاد شاگردی نمی پذیرفت مگر این که چهار شرط را بپذیرد و عمل نماید :
الف – این که شاگرد در صدد مال نباشد مگر به اندازه تحصیل معاش
ب- در صدد تحصیل مقام نباشد
ج – معصیت نکند
د –تقلید ننماید ( مجتهد باشد ) (ملا صدرا فیلسوف بزرگ ..ص 18 – سیمای فرزانگان ص 36 )
2- از ریاء نجات یافتم
گویند روزی شاگردان سید بحر العلوم (رضوان الله علیه ) او را خندان و متبسم یافتند با اصرار سبب آن را پرسیدند ؟ در پاسخ فرمود :
پس از بیست مجاهدت اکنون که در خود نگریستم دیدم دیگر اعمالم ریایی نیست و توانسته ام به رفع آن موفق گردم (رساله لب الالباب ص 55 – سیمای فرزانگان ص 122 )
3- قصد قربت در همه کارها
شهید اول (ره ) در کتاب قواعدش می نویسد :
« . من الخسران صرف الزمان فی المباح و ان قل ...»
صرف عمر در کارهای مباح (بدون قصد قربت ) هر چند کم چیزی جز زیان نیست چون از ثواب می کاهد و درجات انسان را پایین می آورد ( منتخب التواریخ ص 195 – سیمای فرزانگان ص 106 )
4 – ملک برای نماز او را صدا می زند
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب اسرار الصلوة می نویسد :
....خدا را شاهد می گیرم که من از متهجدین و شب زنده داران کسی را می شناسم که به هنگام سحر صدای فرشته ای که او را بیدار می کند می شنود . فرشته با لفظ آقا به او خطاب می کند و آن شخص با این سخن بیدار میشود و به نماز شب می ایستد ( اسرار الصلاة ص 289- 290 )
« تصور می شود این شخص خودش باشد که برای پرهیز از ریا و خود ستایی بدین عبارت بیان کرده ست » «سیمای فرزانگان ص 64 »
ادامه دارد .....
5- قبول نکردن مرجعیت
آیت الله بهجت فرمودند :
آقا سید محمد فشارکی _رحمه الله – بعد از میرزای شیرازی شاید از علمای معاصر خود اعلم بود ولی به دنبال ریاست و مرجعیت نرفت با این که به نان شب خود محتاج بود ( در محضر بهجت ج 3 ص 59 )
از دوست غیر دوست تمنا چه می کنی
« تصور می شود این شخص خودش باشد که برای پرهیز از ریا و خود ستایی بدین عبارت بیان کرده ست » «سیمای فرزانگان ص 64 »
این احتمال وجود دارد جناب مجید ولی انسانهای نیک روزگار از دید دیگران پنهانند و این به خواست خداوند متعال است درست است تعدادشان کم است ولی در هر جمعی حضور دارند و ناشناخته مگر اتفاقی باعث نمایان شدن حضورشان گردد.
جناب ملکی تبریزی این مطلب را شاید در توصیف خود و یا یکی از اینان فرموده اند.
یاحق
حال اگر این بزرگوار یهودی بود نمی شود یا عیبی ندارد سخنی حق از او نقل کنم ؟
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار فرزندش :
به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد.
به اوبیاموزید که هرگز حسد نورزد.
به او نقش و تاثیر شگرف و مهم خندیدن را یادآوری کنید.
به او نقش مهم کتاب در زندگی را آموزش دهید.
به فرزندم بیاموزید به ازای هر انسان ناپاک،انسانهای صادقی هم
وجود دارند.
به او بیاموزید که هرگز از اشک ریختن خجالت نکشد.
به فرزندم بیاموزید در مدرسه بهتر است مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد.
به او بیاموزید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه در
جهت خلاف او حرف بزنند.
به او یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به
نظرش درست می رسد انتخاب کند.
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند
پای حرفش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
یاحق
انسان دردمندي كه انبان بزرگ ابهامهاي خود را گشوده و چشم انتظار دستورالعمل است، از اين دستورالعملها چه بهرهاي در نظر دارد؟ آيا جز اين است كه ميخواهد پس از يافتن راه، حركت كند و پس از گرفتن دستور، اجرا نمايد؟ اگر اين گونه نيست و قصد عمل وجود ندارد، آگاهي از اين بيهوده است. كسي كه آهنگ حركت ندارد،چرا بيجهت، وقت و فكر و نشاط خود را صرف يافتن و آموختن نقشه مسير كند؟ همان بهتر كه در بيخبري بماند؛ زيرا دانستن، مقدمه انجام دادن است و عمل، نتيجه علم.
امام اميرالمؤمنين فرمود: 1. دانستن براي عمل
)ثَمَرَه العِلمِ العَمَلُ بِهِ (؛1
ميوه دانش، به كار بستن آن است.
عالم رباني، حضرت آيت الله بهجت در اين باره ميفرمايد:
جماعتي هستند كه وعظ و خطابه و سخنراني را كه مقدمه عمليّات مناسبه ميباشند، با آنها معامله ذي المقدمه ميكنند؛ ]آن را هدف نهايي ميدانند، نه مقدمه هدف[ كانّه دستور اين است كه بگويند و بشنوند؛ براي اينكه بگويند و بشنوند، و اين اشتباه است. تعليم و تعلّم، براي عمل مناسب است و استقلال ندارند.2
اين هشدار اوّليه، از آن رو است كه گمان نشود «علم» به تنهايي كافي است. به دست آوردن علم و شناخت نقشه مسير، آغاز راه است نه پايان راه، بنابر اين هر كس بايد تصميم بگيرد «آنچه ياد ميگيرد، انجام دهد» و بر اين تصميم، صادق و استوار باشد.
. ميداني؛ عمل كن
كسي كه بنا دارد با يافتن دستور عمل، برنامه زندگي خود را تنظيم كرده و پيش برود، در معرض اين سؤال قرار ميگيرد: آيا در مواردي كه به وظيفه آگاهي داشتهاي و «به يقين» ميدانستي چه چيز تو را به سمت كمال پيش ميبرد، عمل كردهاي كه اكنون در پي دستور جديد هستي؟ «گزارههاي يقيني ما» براي آغاز حركت كافي است و عمل به همين گزارهها، صداقت ما را در ادعايمان و تصميممان روشن ميكند. نقل شده است نقش انگشتر مبارك امام حسين عليه السلام اين جمله بود:عَلِمتَ فَاعمَل3دانستي؛ پس عمل كن.
اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد:
عَلَي العالِمِ أَن يَعمَلَ بِما عَلِمَ، ثُمَّ يَطلُبَ تَعلُّمَ ما لَم يَعلَم4
بر عالم است آنچه را ميداند به كار بندد، سپس به دنبال دانشي رود كه نميداند.
انّكُم إلَي العَمَلِ بِما عَلِمتُم أَحوَجُ مِنكُم إلي تَعَلُّمِ ما لَم تَكونوا تَعلَمون
شما به عمل كردن آنچه ميدانيد، نيازمندتريد، تا آموختن آنچه نميدانيد.
باز، سخني از حضرت آيت الله بهجت را از نظر ميگذرانيم:
آقاياني كه طالب مواعظ هستند، از ايشان سؤال ميشود: آيا به مواعظي كه تا به حال شنيدهايد، عمل كردهايد يا نه؟.... آيا اگر عمل به معلومات ، اختياراً ، ننمايد، شايسته است توقّع زيادتي معلومات؟5
هر كس براي آينده تصميم گرفته است آنچه ياد ميگيرد، انجام دهد، به گذشته بازگردد كه تاكنون چه ياد گرفته است و به همان عمل كند. هر كس اعتراف دارد كه علم، مقدمه عمل و عمل، نتيجه علم است، انبوه مقدمات بينتيجهاي را كه فراهم آورده است، به نتيجه برساند.
راه خداوند است (يا مَن سَبيلُهُ واضِحٌ لِلمُنيبين)6 نبايد توقع داشته باشيم استادي خبير، توصيه ويژهاي براي ما صادر كند كه هيچ پيامبر و امام و عالمي آن را بيان نفرموده و در هيچ كتاب و دفتري سابقه نداشته است.
3. فقط هر چه ميداني عمل كن؛ نميداني، عمل نكن
بزرگان علم و عمل توصيه كردهاند آدميان براي حركت خود، مسيري مطمئن و مستحكم انتخاب نمايند و همه عمل خود را بر مدار «علم و يقين» تنظيم كنند؛ يعني تا هنگامي كه از «صحت» و نيز «فايده يا ضرورت» كاري مطمئن نشدهاند، به آن اقدام ننمايند. اقدام به كار، بدون ايمان و اطمينان به آن، زبانههاي تزلزل، ترديد و دودلي را در وجود ما شعلهورتر ميسازد؛ پس هر چه ميدانيم «صحيح و مفيد» است و فقط هر چه ميدانيم «صحيح و مفيد» است عمل كنيم.
امام صادق عليه السلام:
العامِلُ عَلي غَيرِ بَصيرَه كَالسّائِرِ عَلي غَيرِ الطَّريقِ، فَلايزيدُهُ سُرعَه السَّيرِ إلّا بُعداً ؛ 7
كسي كه بدون بينش عمل كند،همچون كسي است كه در بيراهه رود، چنين كسي هر چه تند رود، از راه دورتر ميافتد.
رسول اكرم صلي الله عليه و آله:
مَن عَمِلَ عَلي غَيرِ عِلمٍ، كانَ ما يُفسِدُ أكثَرَ مِمّا يُصلِح؛8
كسي كه بدون علم، عمل كند، آنچه خراب ميكند، بيش از آن است كه درست ميكند.
باز هم سخناني از عالم بزرگوار حضرت آيت الله بهجت: آنچه را كه دانستيم، عمل نماييم و آنچه را كه ندانستيم، توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود، هرگز پشيماني و خسارت در ما راه نخواهد داشت. اين عزم، اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداي بزرگ، أولي به توفيق و ياري خواهد بود.9
خداوند، توفيق مرحمت فرمايد كه آنچه را ميدانيم، زير پا نگذاريم و آنچه نميدانيم توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود؛ نباشيم از آنها كه گفتهاند:
پي مصلحت مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند10
خداشناس، مطيع خدا ميشود و سر و كار با او دارد. آنچه ميداند موافق رضاي اوست، عمل مينمايد، و در آنچه نميداند، توقف مينمايد تا بداند. و آن به آن، استعلام مينمايد و عمل مينمايد يا توقف مينمايد. عملش، از روي دليل، و توقّفش، از روي عدم دليل.11
ملتفت باشيد. خيلي احتياط بكنيد. احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين تجاوز نكنيد.12
4. عمل كني، مييابي
«عمل به آنچه ميدانيم»، يك تأثير بسيار مهم و شگفتانگيز به دنبال دارد و آن «روشن شدن مجهولات و مشتبهات» ما است.
همان گونه كه مطالعه، مباحثه و حضور در مجلس درس، از راههاي تحصيل علم محسوب ميشوند، يكي از راههاي كسب و افزايش علم، «عمل به معلومات» است. در آيات و روايات، به صراحت و با زبانهاي مختلف، بر اين واقعيّت تأكيد شده است كه: عمل، نور دانشي جديد فرا راه انسان ميتاباند و مسير حركت او را روشن ميكند.
در قرآن كريم آمده است:
)يا أيُّهَا الَّذين آمنَوا، إن تَتَّقُوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقاناً(13؛
اي مؤمنان! اگر تقواي الهي پيشه كنيد، خداوند براي شما فرقان ]=قدرت تشخيص حق از باطل[ قرار ميدهد.
)وَ الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا(14؛
كساني كه در راه ما مجاهدت و كوشش نمايند، محقّقاً به راههايمان هدايتشان ميكنيم.
)اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله(15؛
تقواي الهي پيشه كنيد و خداوند شما را ميآموزاند.
)وَ إن تُطيعوهُ تَهتَدوا(16
اگر خدا را اطاعت كنيد، هدايت خواهيد يافت.17
روايات نوراني پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز اين حقيقت درخشان را چنين بيان داشته است:
امام صادق عليه السلام:
العِلمُ مَقرونٌ إلَي العَمَلِ، فَمَن عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَن عَمِلَ عَلِمَ؛18
علم و عمل به هم بسته شدهاند؛ هر كس بداند، عمل كند و هر كس عمل كند، بداند.
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم:
مَن عَمِلَ بِما يَعلَمُ وَرَّثَهُ (عَلَّمَه) اللهُ عِلمَ ما لَم يَعلَم؛19
هر كس به آنچه ميداند عمل كند، خداوند،آنچه را ندانسته به او ميآموزد.
امام صادق عليه السلام: مَن عَمِلَ بِما عَلِمَ كُفِيَ ما لَم يَعلَمُ؛20
هر كس به آنچه ميداند عمل كند، از آنچه نميداند كفايت شود.
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم:
ما أَخلَصَ عَبدٌللهِ عزَّوَجَلَّ أَربَعينَ صَباحاً إلاّ جرت يَنابيعُ الحِكمه مِن قَلبِهِ عَلي لِسانِهِ ؛ 21
هيچ بندهاي براي خدا چهل روز خالص نگردد، مگر آنكه چشمههاي حكمت از قلبش بر زبانش جاري شود.
ادامه....
عارف رباني، حضرت آيت الله بهجت در دستورالعملهاي خود به طالبان حقيقت بر اين قانون الهي بسيار تأكيد ميورزد:
آيا ميدانيد كه هر كه عمل كرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم ميفرمايد؟
آن چيزهايي را كه ميداند اگر عمل كند، آن چيزهايي را كه نميداند ميفهمد... وقتي به آنها عمل كردي، روشن ميشود. به همان دليلي كه اينها را براي شما روشن كرد، آنهاي ديگر را هم روشن ميكند.22 استاد، علم است و معلّم، واسطه است. عمل به معلومات بنماييد و معلومات را زير پا نگذاريد، كافي است.23
مجهولات ما هر چند فراوان و چشمگير، به منزله نيمه خالي ليوان است و نبايد تمام توجه ما را به خود جلب كند. بخشي از اين ليوان پر است كه بايد از آن بهره جست. اين، كليد زرّين نجات از سرگرداني و تحيّر است. تزلزل و ترديد، توقف ايجاد ميكند و در مقابل، ايمان، حركت و نشاط، ميآفريند. با دانستن اين حقيقت تابناك، به دارايي علمي و يقين موجود خود توجه ميكنيم و با نهايت ايمان و اطمينان پيش ميرويم، نه اين كه با تمركز در كانون مجهولات و مشتبهات، به تحيّر و توقّف مبتلا شويم. انسان (با استفاده از سرمايه علمي خود) ميتواند در صعود به قله كمال يك لحظه هم متوقّف نشود؛ به شرط اين كه از اين دارايي علمي استفاده كند:
علم 1 ? عمل 1 ? علم 2 ? عمل 2? علم 3 ? عمل 3
5. عمل نكني، نمييابي
كسي كه بناي عمل ندارد، بايد بداند كه قابليت هدايت ندارد. كسي كه نميخواهد برود، نميتواند نقشه كل مسير را درك كند. علم و آگاهي، يكباره حاصل نميشود. نبايد براي به دست آوردن همه مجهولات، اصرارِ بيهوده ورزيد. تربيت و تكامل انسان، تدريجي و وابسته به عمل است. با عمل كردن و پيش رفتن ظرفيت انسان براي فهم افزايش مييابد24 امام صادق عليه السلام فرمود:
العَمَلُ وِعاهُ الفَهمِ ؛25
عمل، ظرف (و زمينهساز) فهم است.
بنابراين كسي كه عمل نميكند، نبايد توقع فهم و هدايت داشته باشد؛ زيرا ظرفيت لازم را ندارد.26 آنچه ميدانيد عمل كنيد، و در آنچه نميدانيد احتياط كنيد تا روشن شود، و اگر روشن نشد، بدانيد كه بعضي معلومات را زير پا گذاشتهايد. طلب موعظه از غير عامل، محل اعتراض است. قطعاً مواعظي را كه شنيدهايد و ميدانيد، عمل نكرديد وگرنه روشن بوديد.27 اگر ديد باز هم توقف دارد، بداند ، به طور يقين ، بعضي از معلومات را زير پا گذاشته است. كفشش ريگ دارد؛ خوب دقت نكرده كه اين ريگ را خارج كند.28
پس قاعده هدايت الهي اين گونه است: كسي كه عمل كند، حتماً هدايت ميشود؛ ولي كسي كه بناي عمل ندارد، هدايت نميشود.
6. خطر از دست دادن يافتهها
كسي كه عمل نميكند، علاوه بر اين كه از به دست آوردن علم محروم ميشود، با يك خطر سهمگين نيز مواجه است كه از دست دادن يافتهها است. همان طور كه با عمل به يقينيات امور مشتبه يقيني ميشود عمل نكردن به يقينيها امور يقيني مشتبه ميگردد. آن كس كه به حقيقتي دست يافته است، بايد با عمل خود، شكرگزار اين نعمت باشد وگرنه آن را از دست خواهد داد. آنكس كه عمل نميكند، در وجود خود، ابهام و ظلمت ميآفريند؛ يعني پس از اين كه به صحت، حقانيت يا فايده كاري يقين يافت، دوباره در آن ترديد ميكند.
اين فرايند را ميتوان اين گونه بيان كرد: كسي كه ميداند و خلاف دانسته خود عمل ميكند از دلخواه خود پيروي كرده است. او در حقيقت نتوانسته است از هواي نفس خود دست بردارد و «خوب» را بر «خوش» ترجيح دهد. اين ضعف و ناتواني در مخالفت با خواهش نفس، بسيار ناموجّه و در نظر شخص، بيدرنگ محكوم است. انسان، براي نجات از اين محكوميت، به توجيه حركت خود ميپردازد و با فلسفه بافي و استدلالتراشي، در حق جلوهدادن تصميم خود و نجات از عذاب وجدان ميكوشد. همين تلاش نامبارك، آرام آرام چهره حقيقت را غبارآلود كرده و ترديد ميآفريند. در اين موقعيت، شخص، بافتههاي خود را باور و يافتههاي خود را از دست داده و از مسير هدايت گمراه شده است.
)وَ لاتَتّبِعِ الهَوي فَيُضِلَّكَ عَن سَبيلِ الله( ؛29
از خواسته دل پيروي مكن كه تو را از راه خدا گمراه ميكند.
اميرالمؤمنين عليه السلام:
من اتبع هواه اعماه و أصمه و أذله و أضله ؛30
هر كس از دلخواه خود متابعت نمايد، ]اين متابعت يا هواي نفس[ او را كور و خوار و گمراه ميكند.
آفه العقل الهوي31
آفت عقل، هواي نفس است.
بر پايه روايات، پيروي از خواهشهاي نفس و عمل نكردن به حق، ابزار ادراكي و قدرت تشخيص آدمي را از كار مياندازد. همين هشدار ،گويا و صريح ، در نهج البلاغه چنين آمده است.
لاتجعلوا علمكم جهلاً و يقينكم شكّا، اذا علمتم فاعملوا، و إذا تيقنتم فأقدموا32
علم خود را به جهل، و يقين خود را به شك تبديل نكنيد. هر گاه دانستيد، عمل كنيد و هر گاه يقين كرديد، اقدام نماييد.
دانستن و عمل نكردن، گونهاي از نفاق است كه به از دست دادن باور ميانجامد. با از دست دادن باور و فراهم آمدن ترديد، استحكام و اطمينان زندگي از بين ميرود و انسان در صحنهاي سراسر حيرت و ظلمت قرار ميگيرد.
ذهب الله بنورهم و تركهم في ظلمات لايبصرون33
خداوند، نور منافقان را ميزدايد و آنها را در تاريكيها چنان رها ميكند كه هيچ نميبينند.
يخرجونهم من النور الي الظمات34
]خدا[ آنان را از نور، به سوي تاريكيها بيرون ميبرد.
يادآوري: توجّه فراوان به مجهولات و بزرگنمايي گزارههاي متزلزل، اغلب برخاسته از كوتاهي و ناتواني در انجام وظايف مسلّم و مسؤوليتهاي قطعي است. كسي كه به وظايف خود پايبند نيست، براي توجيه سستي و كوتاهي خود به دنبال بهانه ميگردد، و چه بهانهاي بهتر از «نميدانم» ؟ با اين بهانه، تا مدتي ميتوان در پيشگاه خود و جامعه سرافراز باشد. سيد شهداي انقلاب اسلامي، آيت الله بهشتي مي نويسد:
تمايل به بيبندوبار زيستن، زمينه قبول هر مطلب جدي را ،هر قدر هم روشن و مستدل باشد، در ما ضعيف كرده يا از بين برده است. گويي دوست داريم همواره در حال شك باقي بمانيم، مبادا گرفتار وظيفه شويم.. اين بيماري واگير يعني رواج سفسطه و وسواس در يك جامعه، كه نتيجه مستقيم آن، رواج شكهاي بيهدف و غير تحققي است، جامعه را با خطر بزرگي روبهرو ميكند؛ خطر بيمسلكي. در چنين جامعهاي، به زحمت ميتوان چهارتا آدم هم فكر پيدا كرد. به محض اين كه چهار نفر دور هم جمع شدند، آن قدر از اين طرف و آن طرف، در كارشان وسواس و سفسطه و شكهاي بياساس نفوذ ميكند كه قابل توصيف نيست. در اين چنين جامعهاي، ديگر نه وحدتي پيدا ميشود و نه مسلكي پا ميگيرد. وقتي جامعهاي بيمسلك شد، به راحتي و بدون مقاومت قابل توجه، برده ديگران ميشود، به همين سبب، يكي از برنامههاي مؤثر استعمارگران در سرزمينهاي استعمار زده، شك پراكني و مبارزه با ايمان به هر نوع مسلك سازنده و مؤثر است.35
پس استقبال از شكّ و سؤال پيش از پرداختن به آگاهيها و باورها، اغلب براي رهايي از قيد تعهد و فرار از سختي مسؤوليت است. كسي كه بناي انجام وظيفه و اداي تكليف دارد، از مسلّمات آغاز ميكند و در ميانه امواج سهمگين ترديد، به گزارههاي يقيني چنگ ميزند.
انسان، هميشه مكلّف است، هر چند ميان انبوه مجهولات قرار گيرد و نميتواند از دايره مسؤوليت خارج شود، هر چند محدوديتهاي فراوان او را احاطه كند. اين امانت سنگين بر دوش او باقي است؛ زيرا خدا او را صاحب اختيار و اراده آفريده است.
آيت الله بهجت:
ما از عهده تكليف خارج نميشويم؛ بلكه بايد از عمل نتيجه بگيريم و محال است عمل ما بينتيجه باشد و نتيجه، از غير عمل حاصل شود.36
یاحق
شیطان چه مى کند؟
حکایات اخلاقی - عجب حكايتي ...!
گویند در زمان دانیال نبى یک روز مردى پیش او آمد و گفت : اى دانیال امان از دست شیطان ، دانیال پرسید: مگر شیطان چه کرده ؟ مرد گفت : هیچى ، از یک طرف شما انبیاء و اولیاء به ما درس دین و اخلاق مى دهید و از طرف دیگر شیطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، کار خوب بکنیم و از بدیها دورى نماییم . دانیال
پرسید: چطور نمى گذارد؟ آیا لشکر مى کشد و با شما جنگ مى کند و شما را مجبور مى کند که کار بد کنید. مرد گفت : نه ، این طور که نه ، ولى دایم ما را وسوسه مى کند، کارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فریب مى دهد و نمى گذارد دیندار و درست کردار باشیم .
دانیال گفت : باید توضیح بدهى که شیطان چه مى کند، ببینم ، آیا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شیطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آیا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شیطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آیا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شیطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شیطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آیا وقتى مى خواهى با مردم معامله بکنى شیطان مى آید و زورکى از مردم پول زیاد مى گیرد و در جیب تو مى ریزد؟ آیا این کارها را مى کند؟
مرد گفت نه : این کارها را نمى تواند بکند ولى نمى دانم چطور بگویم که شیطان در همه کارى دخالت مى کند، یک جورى دخالت مى کند که تا مى آییم سرمان را بچرخانیم ما را فریب مى دهد، من از دست شیطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شیطان است . دانیال گفت : تعجب مى کنم که تو اینقدر از دست شیطان شکایت دارى ، پس چرا شیطان هیچ وقت نمى تواند مرا فریب بدهد، من هم مثل توام ، شاید تو بى انصافى مى کنى که گناه خودت را به گردن شیطان مى گذارى .
مرد گفت : نه من خیلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شیطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانیال گفت : خیلى عجیب است ، کجا زندگى مى کنى ؟ مرد گفت : همین نزدیکى ، توى آن محله ، و از دست شیطان مردم هم خیال مى کنند که من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه کار کنم ، دانیال پرسید: اسم شما چیست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .
دانیال گفت عجب ، عجب پس این عم اوغلى تویى .
مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چیزى مى دانید؟ دانیال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا دیروز شیطان آمد اینجا پیش من و از تو شکایت داشت و گفت : امان از دست این عم اوغلى .
مرد گفت : شیطان از من شکایت داشت چه شکایتى ؟
دانیال گفت : شیطان مى گفت : من از دست این عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خیلى مرا اذیت مى کند، عم اوغلى در حق من خیلى ظلم مى کند... آن وقت از من خواهش کرد که تو را پیدا کنم و قدرى نصیحتت کنم که دست از سر شیطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسیدید که عم اوغلى چه کار کرده ؟ دانیال گفت : همین را پرسیدم که عم اوغلى چه کار کرده ؟ شیطان جواب داد که هیچى ، آخر من شیطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول که از خدا مهلت گرفتم در این دنیا بمانم براى کارهایم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است که تمام بدى ها در اختیار من باشد و تمام خوبیها در اختیار دینداران ، ولى این عم اوغلى مرتب در کارهاى من دخالت مى کند، پایش را توى کفش من مى کند، و بعد دشنام و ناسزایش را به من مى دهد. مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگیرد ولى نمى گیرد، پولش را مى تواند در کار خیر خرج کند ولى نمى کند. صد تا کار زشت و بد هم هست که مى تواند از آن پرهیز کند ولى پرهیز نمى کند و آن وقت گناه همه اینها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حیله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در کارهایش حقه بازى مى کند، مسجد خانه خداست و میخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض این که به مسجد برود دایم جایش در خانه من است . بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اینها هم ناخنک مى زند. چه بگویم اى دانیال که این عم اوغلى مرتب بر سر من کلاه مى گذارد و آن وقت تا کار به جاى باریک مى کشد مى گوید بر شیطان لعنت . وقتى معامله مى کند و مردم را در خرید و فروش فریب مى دهد پولش را در جیبش مى ریزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من کى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل کرده ام . آخر اى دانیال من چه هیزم ترى به این عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به این مرد کرده ام که دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى کنم شما که همیشه مرا نصیحت مى کنید این عم اوغلى را احضار کنید و بگویید دست از سر من بردارد و... شیطان این چیزها را گفت و خیلى شکایت داشت و من هم در صدد بودم که تو را پیدا کنم و بگوییم پایت را از کفش شیطان در بیاورى . خوب ، وقتى تو در کارهاى شیطان دخالت مى کنى او هم حق دارد، در کارهاى تو دخالت کند و روزگارت را سیاه کند. اما تو مى گویى که شیطان هرگز به زور و جبر تو را از راه به در نبرده و فقط وسوسه کرده ، در این صورت تو باید به وسوسه او گوش ندهى و سعى کنى به گفتار و رفتار نیک پایبند باشى ، آن وقت تو هم مى شوى مثل دانیال ، و نه تو از شیطان گله دارى و نه او از تو شکایت دارد. وقتى تو خودت بد مى کنى و بر شیطان لعنت مى کنى شیطان هم حق دارد که از تو شکایت کند. تو باید آن قدر خوب باشى که شیطان نتواند تو را لعنت کند. عم اوغلى با شنیدن این حرفها خیلى شرمنده شد و جواب داد: حق با شماست ، تقصیر از خودم بود که دست به کارهاى شیطان مى زدم ، باید خودم خوب باشم و گرنه شیطان گناه مرا به گردن نمى گیرد، اى لعنت بر شیطان
منبع
http://www.yamojir.com/fa/hekayat-haye-akhlaghi/165-ajab-hekayati-/2219-2009-11-20-12-59-36.html
دانلود با صدای جناب قمشه ای و تفسیر این ابیات
http://www.4shared.com/file/198004365/442a9b18/__online.html
محی الدین ابن عربی
من سکوت اختران آسمان دانم که چیست
من سکوت عمق بحر بیکران دانم که چیست
من سکوت دختر محجوب پر احساس را
درحضور مرد محبوب جوان دانم که چیست
من سکوتی را که تنها با نوای ساز و چنگ
درمیان انجمن گردد بیان دانم که چیست
هم سکوت جنگل خاموش را پیش از بهار
هم سکوت مرگبار مردگان دانم که چیست
داستان ماه را در بدر و تربیع و هلال
ماجرای شمس را با اختران دانم که چیست
اعتراضات ملائک آنچه گفتند آشکار
وآنچه را کردند در خاطر نهان دانم که چیست
آنچه حق آموخت آدم را ز اسماء جمال
وآنچه آدم خواند بر لب تشنگان دانم که چیست
سر آن خاک مبارک پی که در طوفان نوح
شد رهائی بخش نوح و نوحیان دانم که چیست
آنچه آتش را گلستان کرد بر جان خلیل
وآنچه گلشن را کند آتشفشان دانم که چیست
یونس اندر بطن ماهی با خدا دانم چه گفت
رمز آن زندان بی نام و نشان دانم که چیست
عطسه آدم که روح القدس درمریم دمید
وآنچه برد اورا به اوج آسمان دانم که چیست
گفت محی الدین که حیوان شو اگر خواهی کمال
می نگویم هیچ و حشر مردمان دانم که چیست
گفت رومی من ز بسیاری گفتارم خمش
گفته و ناگفته ای دانای جان دانم که چیست
قصه نرگس که شد مخمور چشم مست خویش
غصه هاتف ز عشق آن جوان دانم که چیست
آنچه را آموخت حافظ از خط زیبای یار
وآنچه گفت از جوهر لعل بتان دانم که چیست
هفت خطم گرچه خطی می نهانم غیر عشق
خط زیبا بر جمال شاهدان دانم که چیست
گرچه طفلم در طریق عشق و ابجد خوان علم
مبداء و پایان کار عارفان دانم که چیست
طفل عشقا دعوی باطل نکن خاموش باش
من سکوت طفل عشق بی زبان دانم که چیست
جناب بينا 88 از زحمات شما متشكرم
اكر مطالب را خلاصه تر و با خط در شتر و زيبا مي نوشتيد قابله استفاده تر بود
با سلام و سپاس
منصور عزیز همانطوریکه ملاحظه می فرمائید مطالب زیاد بود و هیچ طوری جور در نمی آمد که از نقلی برای شما بگذرم.
از طرفی این مطالب رو اساتید شروع نموده اند و می خواهند به آن شکل و سیاق خود ادامه بدهند و این مطالب بنده پابرهنه دویدن در آن مطالب بود.
جسارت کردم ولی سعی بر کوتاه کردن عریضه داشتم باید این قصو و تقصیر را شما و اساتید به من ببخشایند.
انشاالله نوبت صحبت ما شد این مطالب را رعایت می کنم
یاحق
گفتم آقا راز مقام و رتبه "سید سکوت" چه بود؟
آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد.
خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را
ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد:
عمداً نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، عقوق والدین و آبرو بردن.
این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمیشوند
...
حضرت استاد فاطمی نیا
6-احترام به والدين
سيد بن طاووس مي گويد :
من وصيت كرده ام قبرم را پايين پاي والدينم قرار دهند با اين كار خواستم كه مادامي كه در قبر هستم سرم پايين پاي پدر ومادرم باشد زيرا خداوند متعال مي فرمايد :
« واخفض لهما جناح الذل من الرحمة پر وبال تواضع خويش را از مهرباني و لطف نزدشان (والدين ) بگستران » اسراء 23 ....
فوائد الرضويه ص 337 – سيماي فرزانگان ص 106
7- عظمت ملا حسينقلي همداني
مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني راجع به ملا حسينقلي همداني – قدس الله نفسه الزكيه - مي گويد:
او در علم اخلاق وزنه عظيمي است كه به وصف نيايد ، مدتها گذست وزمانه مانند او در علم اخلاق و تهذيب نفوس را نديد و اين فن به او ختم شد و پس از وي كسي كه نظيرش با شد به وجود نيامد
سيماي فرزانگان ص 58
8- باريكتر از مو اين جاست
عارف واصل كامل مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مي نويسد :
از يكي از عالمان بزرگ نقل شده است كه :
او سي سال در صف اول نماز جماعت اقتدا ميكرده پس از سي سال روزي به عللي نتوانست خود را به صف اول برساند لذا در صف دوم ايستاد و از اين كه مردم او را در صف دوم مي ديدند گويا در خود خجالتي احساس كرد از اين جا متوجه شد كه در اين مدت طولاني كه در پيشاپيش مردم دررديف اول نماز را اقامه كرده از روي ريا بوده وتمام آن سي سال نمازش را قضا كرد
المراقبات ص 141 – سماي فرزانگان ص 122
9-هرچه داريم از قاضي داريم
علامه طباطبايي «ره »چنان محبت و علاقه و احترام استاد خود را به جان داشت كه تا سال هاي سال او را استاد اصلي خود نام مي برد و از او براي فرزندانش چنين مي گويد :
كه ما هر چه داريم از قاضي داريم
زمهر اولياء الله نشاني كرده ام پيدا
زمهر دوستانش نردباني كرده ام پيدا
10- مثل او ندیدم
امام خمینی ره راجع به استادش ایت الله شاه ابادی فرمودند :
من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت (روح )ایت الله شاه ابادی ندیدم
سیمای فرزانگان ص 85
انسان اگر هر یک از مشاهد مشرفه را زیارت کند. همه مشاهد را در همه جا زیارت کرده است. انها :احیا عند ربهم یرزقون " هستند. و با دیگران قابل قیاس نیستند.در زیارت حضرت سید الشهدا (ع) به همه ائمه بلکه انبیا سلام داده شده است. ادم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص). اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار ان ها را در وجود خود تخفیف دهد. زیارت مشاهد مشرفه به منزله ملاقات انها و دیدار حضرت غایب است. انها در هر جا حاضر و ناظرند. راه دیگر توسل به قران است. این ها شریک قران هستند. بلکه با قران عینیت دارند. توسل به قران هم ارام بخش دل ها ست. انظر الی المصحف عباده . نگریستن به قران عبادت است. برای کسی که به شمایل امام زمان نگاه کند. همین سلوه و ارامش قلبی حاصل میشود. در محضر ایت الله بهجت . یا حق.
[="Arial"][="Black"]استاد فاطمينيا: «بايد واقعا به مردم گفته شود، عوام كه احوالات اوليا را ميشنوند فكر ميكنند كه اينها روزي هزار ركعت نماز ميخواندند كه اينطوري شدند يا مثلا يك خداي ديگر يك اميرالمومنين ديگر داشتند نه هيچ كدام از اينها نيست آنها فقط در اثر داشتن صفات عاليه به اينجا رسيدند. صفات عاليه آدم را ده فرسخ، ده فرسخ جلو مياندازند. خدا شاهد است مقصود زيرآب زدن نماز و مستحبات نيست اينها اهل رياضت كشيدن هم بودند اما ميخواهم بگويم اسلام را كوچك نكنيد.»