جمع بندی خداشناسی و حقیقت شناسی بیشتر نیازمند پرسش است یا تقدیس؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خداشناسی و حقیقت شناسی بیشتر نیازمند پرسش است یا تقدیس؟

سلام .
امیدوارم که خوب و خوس و سلامت باشید .
سوالی برام پیش اومده که خواستم بدین وسیله ازتون بپرسم ...

1. فرض کنین که دارین در درون خیابان راه میرید ؛ ناگهان زنجیزی درخشان بر رویه زمین میبینید که داره برق میزنه ؛ اون رو برمیدارید و نمیدونین که طلا هست یا بدل ... اولین کاری که میکنید این هستش که اون رو محک میزنید و اون رو به دیوار میکشید و میبینید که رنگش رو از دست میده ... و سپس اون رو بیرون میندازین .

2. فرض کنین که حقیقتی از شما پنهان نگاه داشته شده ؛ مثلا کسی داره با شما بازی 20 سوالی میکنه ؛ و شما باید پشت سره هم سوال بپرسید تا بتونید که به اون حقیقت دسترسی پیدا کنید .

خوب همکنون همه انسانها در درون زمین خاکی اسیر هستیم و همه به دنبال کشف حقیقت زندگی ؛ اینکه از کجا اومدیم ؛ به کجا قرار هست برویم و هدف از خلقت ما چه چیزی بوده و ... هستیم .

همونطور که میدونیم دین هدف از خلقت انسان رو " قرب ال الله " میدونه ...

و سوال من اینجا شکل میگیره ...

ما داریم در درون دنیایی پر از " بت " زندگی میکنیم ؛ و برای رسیدن به حقیقت هیچ چیزه پر ارزشی جز " پرسیدن " نداریم . در حقیقت پرسش همون سنگ محک هست ؛ همون چیزی هست که طلا رو از بدلش جدا میکنه ...

1. چرا بر ما واجب نشده به جایه اینکه روزی 5 بار نماز بخونیم ... به جاش بریم و در درون اسک دین و 5 تا سوال بپرسیم ...
2. چرا بر ما خواندن فلسفه واجب نشده ... و برخی از علمای اسلامی از خوندن فلسفه انسان رو بر حذر میدارند آنچنانچه ...

آیت الله بهجت به کسی که میخواست بره و فلسفه بخونه ... میگه ... آیا میخواهی بری و کافر بشی ....
یا
آیت الله وحیدخراسانی ( مرجع تقلید ) به کسی دیگر میگوید ... تمام فلسفه نزد من است ... فلسفه کشک است و ... از این جور حرفها

میخواستم بدونم چرا برای رسیدن به قرب الی الله به جایه پرورش مغزی حقیقت جو و طی کردن مسیر پرسیدن .... باید پرستش کنیم ... چگونه با پرستش میشه به قرب الی الله رسید ؟؟؟

من پیشتر هیچ شناختی از آقای Hesam78 نداشتم ... و تصورات زیادی نسبت به ایشون داشتم ... نمیدونستم چند سالشونه . نمیدونستم که چجور انسانی هستند ؛ نمیدونستم که اخلاقیاتشون چجوری هست و ...

هر چقدر که ایشون رو بیشتر محک زدم ... حقیقت وجودی ایشون بیشتر برای من بیشتر مشخص شد ... آیا تحسین کردن و پرستیدن راهی برای تشخیص حقیقت ایشون میتونست باشه ...

میشه یه مثال بزنین که بتونیم با پرستیدن به حقیقت وجودی چیزی نزدیک تر بشیم ....

متشکرم .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد قول سدید

مبنای 2;981790 نوشت:
سلام .
امیدوارم که خوب و خوس و سلامت باشید .
سوالی برام پیش اومده که خواستم بدین وسیله ازتون بپرسم ...

1. فرض کنین که دارین در درون خیابان راه میرید ؛ ناگهان زنجیزی درخشان بر رویه زمین میبینید که داره برق میزنه ؛ اون رو برمیدارید و نمیدونین که طلا هست یا بدل ... اولین کاری که میکنید این هستش که اون رو محک میزنید و اون رو به دیوار میکشید و میبینید که رنگش رو از دست میده ... و سپس اون رو بیرون میندازین .

2. فرض کنین که حقیقتی از شما پنهان نگاه داشته شده ؛ مثلا کسی داره با شما بازی 20 سوالی میکنه ؛ و شما باید پشت سره هم سوال بپرسید تا بتونید که به اون حقیقت دسترسی پیدا کنید .

خوب همکنون همه انسانها در درون زمین خاکی اسیر هستیم و همه به دنبال کشف حقیقت زندگی ؛ اینکه از کجا اومدیم ؛ به کجا قرار هست برویم و هدف از خلقت ما چه چیزی بوده و ... هستیم .

همونطور که میدونیم دین هدف از خلقت انسان رو " قرب ال الله " میدونه ...

و سوال من اینجا شکل میگیره ...

ما داریم در درون دنیایی پر از " بت " زندگی میکنیم ؛ و برای رسیدن به حقیقت هیچ چیزه پر ارزشی جز " پرسیدن " نداریم . در حقیقت پرسش همون سنگ محک هست ؛ همون چیزی هست که طلا رو از بدلش جدا میکنه ...

1. چرا بر ما واجب نشده به جایه اینکه روزی 5 بار نماز بخونیم ... به جاش بریم و در درون اسک دین و 5 تا سوال بپرسیم ...
2. چرا بر ما خواندن فلسفه واجب نشده ... و برخی از علمای اسلامی از خوندن فلسفه انسان رو بر حذر میدارند آنچنانچه ...

آیت الله بهجت به کسی که میخواست بره و فلسفه بخونه ... میگه ... آیا میخواهی بری و کافر بشی ....
یا
آیت الله وحیدخراسانی ( مرجع تقلید ) به کسی دیگر میگوید ... تمام فلسفه نزد من است ... فلسفه کشک است و ... از این جور حرفها

میخواستم بدونم چرا برای رسیدن به قرب الی الله به جایه پرورش مغزی حقیقت جو و طی کردن مسیر پرسیدن .... باید پرستش کنیم ... چگونه با پرستش میشه به قرب الی الله رسید ؟؟؟

من پیشتر هیچ شناختی از آقای Hesam78 نداشتم ... و تصورات زیادی نسبت به ایشون داشتم ... نمیدونستم چند سالشونه . نمیدونستم که چجور انسانی هستند ؛ نمیدونستم که اخلاقیاتشون چجوری هست و ...

هر چقدر که ایشون رو بیشتر محک زدم ... حقیقت وجودی ایشون بیشتر برای من بیشتر مشخص شد ... آیا تحسین کردن و پرستیدن راهی برای تشخیص حقیقت ایشون میتونست باشه ...

میشه یه مثال بزنین که بتونیم با پرستیدن به حقیقت وجودی چیزی نزدیک تر بشیم ....

متشکرم .

با سلام و عرض ادب و آرزوي توفيق روزافزون.

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. هر انسانی می کوشد تا واقعیات را بفهمد و متناسب با آنها، برای زندگی خود برنامه ریزی کند و سبک و سیره خاصی را پیش بگیرد. روشن است که اگر آدمی بتواند واقعیات را به صورت یقینی بفهمد، موظف است که در آن مورد، تحصیل علم و یقین کند. به همین جهت، در آیات و روایات دینی، اهتمام ویژه ای به علم و یقین شده است. در این مورد، می توان به آیات متعددی اشاره کرد؛ از جمله این آیه: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»(1) از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسئولند.

بنابراین، آنچه در اسلام حائز اهمیت است، پیروی از علم و یقین است نه ظن و گمان. در این مسیر باید تحقیق کرد و بهترین قول را پذیرفت: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‌»(2) همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

اما از سوی دیگر می دانیم که ما انسانها محدودیت معرفتی داریم و نمی توانیم در تمامی مباحث و مسائل معرفتی، به علم و یقین دست یابیم چرا که اگر علم و یقین، همان اعتقادی باشد که هیچ احتمال خلافی در آن راه ندارد (و اگر احتمال بدوی و ابتدایی نیز در آن مطرح شود، با دقت در متعلق آن، فورا آن احتمال منتفی می گردد)، در این صورت، جز در موارد محدودی نمی توانیم به علم و یقین دست یابیم. متفکران مسلمان به صورت استقرائی، عقاید یقینی پایه و بدیهی را در شش دسته می گنجانند: اولیات، حسیات، مجربات، متواترات، فطریات، حدسیات.(3)
روشن است که مستند به این تعداد محدود قضایای یقینی پایه، نمی توان تمامی عقاید مورد نیازمان را توجیه و مستدلّ کنیم. بنابراین، حوزه ای از عقاید ما باقی می مانند که راهی برای اثبات یقینی بودن آنها وجود ندارد و همچنان احتمال خطا در آنها راه دارد. مثلا عقایدی که ما از تقلید از متخصص بدست می آوریم، یقینی نیست چرا که احتمال خلاف در آنها راه دارد؛ اما با این حال، ما همچنان از پزشک متخصص برای درمان بیماری، تقلید می کنیم. یا استنباطی که فقیهان از ظواهر آیات می کنند، استنباط یقینی نیست و احتمال خطا در آنها وجود دارد و به همین جهت، در یک مساله فقهی به فتاوای مختلف می رسند؛ اما همچنان هر فقیهی می کوشد تا مستند به همین ظواهر، به فتوای صحیحتری دست یابد.

از سوی دیگر می دانیم که هر انسانی توانایی معرفتی و ذهنی خاص خودش را دارد و نمی توان از همگان انتظار داشت که به یقین تام برسند؛ و می دانیم که خداوند ما را به فراتر از توانایی مان، تکلیف نمی کند: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(4) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏ كند.

کوتاه سخن این که هر کسی برای تحصیل سعادت اخروی و یا حتی دنیوی، می کوشد تا جایی که ممکن است واقعیات را بشناسد. اگر می تواند به صورت یقینی بشناسد، پس باید بکوشد تا بشناسد؛ و اگر به یقین دسترسی ندارد، عقل حکم می کند که وی باید روشی را پیشه کند که یقینا معتبر است و به همین جهت، باید به حکم عقل، احتمال راجح و بیشتر را برگزیند که یقینا نسبت به احتمال مرجوح، ارجح است و برگزیدنش به حکم عقل، معتبر است.


2. با عنایت به این ساختار معرفتی، جایگاه تعقل و تفکر در اسلام مشخص می گردد. به باور متفکران مسلمان، عقل یکی از مهمترین منابع معرفتی برای تحصیل علم و معرفت است و دارای اعتبار و حجیت معرفت شناختی است و حجیتش ذاتی است.(5) بر همین اساس، قرآن نیز بارها بر حجیت عقل تاکید نموده است و از انسان ها تعقل و تفکر و تدبر را طلب کرده است.
برای نمونه، به این آیات بنگرید: «وَ هُوَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(6)؛ و او كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آيا انديشه نمى‏كنيد؟!
«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»(7)؛ اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده‏ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند.
همچنین روایات دینی نیز بر حجیت عقل تاکید نموده و آن را همتراز با وحی دانسته اند: «انَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّهُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ»(8).

بنابراین، از منظر دینی، علم و یقین و عقلانیت محوریت دارند و هر کس متناسب با توانایی خودش موظف به تامین آنها است. آری همانطور که سابقا گفته شد توانایی انسانها متفاوت است و به همین جهت، نمی شود بر همگان تکلیف نمود که فلسفه بخوانند و بعد از شنیدن برهان صدیقین، سبک زندگی خودشان را مشخص کنند و مثلا تعبد بورزند یا نورزند. طبیعتا هر کسی برای عقاید خودش متناسب با توانایی معرفتی خودش استدلالهایی فراهم می کند و بر اساس همان عقاید زندگی می کند و از نهادها و افراد خاصی نیز تبعیت می کند و الگو می گیرد؛ خواه دیندار باشد و سبک زندگی دینی داشته باشد؛ خواه دیندار نباشد.


3. با این توضیحات، جایگاه تعبد در اسلام نیز مشخص می شود: در دین اسلام، تعبد باید در چارچوب عقلانیت و تفکر و استدلال باشد وگرنه تقلید کورکورانه ای است که خداوند آن را نکوهیده است: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ»(9) و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مى‏گويند: «آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!»؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند(باز از آنها پيروى مى‏كنند)؟!.

در دین اسلام، تعبدی طلب شده است که همراه با علم و عقلانیت باشد. در واقع، اگر شخصی، متناسب با توانایی معرفتی خودش، بعد از تعقل و تفکر به حقانیت اسلام رسید، خداوند را محور اندیشه و فکر خود قرار دهد، و در نتیجه، اندیشه ها و انگیزه های خودش را در چارچوب خواست و اراده و رضایت الهی دنبال می نماید. به این دنباله روی اندیشه و انگیزه و رفتار از خداوند، عبودیت و بندگی و تعبد می گویند.

در واقع، آدمی می داند که عقلش محدودیت دارد و نمی تواند بسیاری از آموزه های الهیاتی را به صورت یقینی اثبات کند و مثلا از جزئیات بهشت و جهنم آگاه گردد اما می تواند با استفاده از دلایلی، حجیت وحی و معارف برآمده از آن را اثبات نماید و از این طریق، به معارف موجه و معتبری درباره جزئیات بهشت و جهنم دست یابد و یا می فهمد که اطاعت از فلان دستور خداوند برای رسیدن به سعادت ابدی، مفید و موثر است.

لازم به ذکر است که این مطلب بدین معنا نیست که در سیر زندگی دینی، عقل و هوش خود را تعطیل کرده و بنده محض می شویم. از منظر اسلامی، نه فقط در آغاز پذیرش اسلام بلکه در طول زندگی اسلامی نیز باید از عقلانیت و تفکر و استدلال بهره ببریم و در فهم دین و خواست الهی، از علم و یقین و عقلانیت پیروی کنیم. بنابراین، تعبد و تعقل، دو عنصر متعارض نیستند که با یکی دیگری نفی شود بلکه تعبدی دینی و مقدس است که ناشی از عقلانیت و علم و تلاش فکری باشد و به تعطیلی فکر و تعقل نینجامد.


پی نوشت ها:
1. اسراء/ 36.
2. زمر: 18.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: ابونصر محمد فارابي؛ المنطقيات للفارابي، 1410ق ، ج‌1، صص 350 357؛ حسين بن عبدالله ابن سينا، منطق النجاة، انتشارات دانشگاه تهران، 1364ش، ص 168.
4. بقره/ 286.
5. حسین زاده، محمد، منابع معرفت، انتشارات موسسه امام خمینی، صص234-237.
6. مومنون/ 80.
7. ص/ 29.
8. علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج78، ص300.
9. مائده/ 104.

[="Tahoma"][="Navy"]

مبنای 2;981790 نوشت:
و سوال من اینجا شکل میگیره ...

ما داریم در درون دنیایی پر از " بت " زندگی میکنیم ؛ و برای رسیدن به حقیقت هیچ چیزه پر ارزشی جز " پرسیدن " نداریم . در حقیقت پرسش همون سنگ محک هست ؛ همون چیزی هست که طلا رو از بدلش جدا میکنه ...

1. چرا بر ما واجب نشده به جایه اینکه روزی 5 بار نماز بخونیم ... به جاش بریم و در درون اسک دین و 5 تا سوال بپرسیم ...
2. چرا بر ما خواندن فلسفه واجب نشده ... و برخی از علمای اسلامی از خوندن فلسفه انسان رو بر حذر میدارند آنچنانچه ...

آیت الله بهجت به کسی که میخواست بره و فلسفه بخونه ... میگه ... آیا میخواهی بری و کافر بشی ....
یا
آیت الله وحیدخراسانی ( مرجع تقلید ) به کسی دیگر میگوید ... تمام فلسفه نزد من است ... فلسفه کشک است و ... از این جور حرفها

میخواستم بدونم چرا برای رسیدن به قرب الی الله به جایه پرورش مغزی حقیقت جو و طی کردن مسیر پرسیدن .... باید پرستش کنیم ... چگونه با پرستش میشه به قرب الی الله رسید ؟؟؟

من پیشتر هیچ شناختی از آقای Hesam78 نداشتم ... و تصورات زیادی نسبت به ایشون داشتم ... نمیدونستم چند سالشونه . نمیدونستم که چجور انسانی هستند ؛ نمیدونستم که اخلاقیاتشون چجوری هست و ...

هر چقدر که ایشون رو بیشتر محک زدم ... حقیقت وجودی ایشون بیشتر برای من بیشتر مشخص شد ... آیا تحسین کردن و پرستیدن راهی برای تشخیص حقیقت ایشون میتونست باشه ...

میشه یه مثال بزنین که بتونیم با پرستیدن به حقیقت وجودی چیزی نزدیک تر بشیم ....


سلام
اول اینکه در هیچ دینی مثل اسلام به پرسشگری و مطالعه و تحقیق و علم آموزی تحریص و تشویق نشده است
دوم اینکه شما چارتا سوال از حسام کردید و به تحسین ایشون پرداختید آیا کسانی که هزاران سوالشون با دین پاسخ داده شده بلکه به هدایت آن با حقیقتی برتر و قدسی در ارتباط قرار گرفتن که زبان از توصیفش عاجزه حق ندارند دین را تحسین کنند؟
سوم اینکه نظرتان در مورد یک عمر پرسیدن و پرسیدن صرف چیه ؟
یا علیم[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

شناخت یک امر تک بعدی نیست که بگیم صرفا از راه سوال به حقیقت میرسیم !

انسان به مراتب شناخت عمیق تری در اثر انس و هم نشینی بدست میاره .
این شناخت عمیق جلوه گری هم میکنه => میبینی طرف در اثر هم نشینی با فردی رفتارش و .. هم تغییر میکنه .

عبادت ( نماز و . . . ) برای انس با خداست .
این انس منجر به شناخت عمیق هم میشه

سلام جناب قول سدید ...

ببینید جناب قول سدید ... اجازه بدید براتون یک مثال بزنم ...

کسی مانند من میاد و در درون دین تحقیق میکنه و بالاجبار باید قول موافقین و مخالفین رو بشنوه ... مثلا گروهی با صفات خدا به مشگل خورده اند ... از طرفی

1. قولی سدید رو در درون قرآن میبینه که خدا به کافرین وعده داده که از شدت فقر فرزندان خود را زنده به گور نکنید که ما روزی دهنده آنها هستیم .
2. از طرفی آمار وحشتناک از کودکانی رو میبینه و میشنوه که بر اثر گرسنگی جان باختند ( مستند : حتی عکس هاش هم وجود داره )

وقتی اون شخص میاد و در درون اسک دین طرح مساله میکنه که چطور خداوند به بشر قول داده که فرزندانتون رو نکشید که من ( خداوند ) روزی دهنده آنها هستم ؛ و نه یکی نه دو تا ... این همه کودک بر اثر گشنگی و تشنگی مرده اند .

با پاسخ کارشناسی مواجه میشیم که ایشون عنوان میکنند ( خدا میخواهد بدهد اما آمریکا و قدرتهای جهانی نمیزارن و دنیا رو به هرج و مرج کشیدن ) ...

خوب این پاسخ کارشناس باعث میشه که من به حقیقت وجودی خدا بیشتر آشنا بشم ...

متوجه میشم که قول سدید خدا جنسش از چه نوعی هست ... خوب به نظرتون این نوع شناختی که من از خدا بدست میارم من رو به حقیقت وجودی خدا نزدیک تر میکنه و بیشتر به مقام قرب الی الله میرسم ... یا اینکه صد دفعه یا هزار دفعه یا صد میلیون دفعه راه برم و ذکر جلاله ( سبحان الله و الحمد الله و لا ... ) رو بگم ( فکر میکنم بالاتر از این ذکر نداشته باشیم )

کدومشون بیشتر من رو به قرب الی الله میرسونن ...
کدومشون بیشتر من رو به حقیقت وجودی خدا نزدیک تر میکنند .

من براتون مثال زدم .
من وفتی بازی 20 سوالی رو میکنم . اولین سوالم این هستش که جاندار هست ... یا بدونه جان ....
با همین اولین سوالم تفکیک زیادی بر رویه گزینه ها میکنم و من رو خیلی به جواب نزدیک ار میکنه ...
سوال دومی که میپرسم این هست که درون جیب جا میشه یا نمیشه ...

با هر سوالی که میپرسم به جواب نزدیک تر میشم ...
هر پدیده ای رو که میبینم و میپرسم چرا خداوند چنین رفتاری رو اتخاذ کرده ... من بیشتر خدام رو میشناسم ...
خوب چرا روش این نیست ...

من بحثم سره عقلانیت ورزیدن نیست ... بحثم سره طرح پرسش هست ... به نظرم انسان دقیقا باید تا آخره عمرش سوال بپرسه ... دقیقا و دقیقا ...
مانند کسی که به دنبال طلا هست ...
با هر پرسش بت های زیادی رو بیرون میندازه ... و بیشتر به قرب الی الله میرسه ...
من اصل صحبتم این هست که ابزار قرب الی الله ... پرسش هست ... نه تقدیس ..

و دقیقا فلسفه ( نظام پرسش و دقیق فکر کردن در مورد هر چیز ) توسط علمای بنام کشورمون مورد نکوهش قرار گرفته ...

و من نمیتونم دلیلش رو متوجه بشم .

مبنای 2;982296 نوشت:
با هر پرسش بت های زیادی رو بیرون میندازه ... و بیشتر به قرب الی الله میرسه ...
من اصل صحبتم این هست که ابزار قرب الی الله ... پرسش هست ... نه تقدیس ..

سلام و عرض ادب و احترام

بنده هم در پست های سابق عرضم این بود که پرسش و پرستش در تقابل با هم نیستند. اساسا تقدیس و پرستش پسندیده، از دل پرسشگری و نقادی مداوم بدست می آید. آری، هستند دیندارانی که به بهانه تقدیس و پرستش، با هر گونه عقل و استدلال و پرسش مخالفند. اما آنها یک سبکی را برگزیده اند و بنده سبک دیگر را. چنانچه هستند کسانی که به بهانه پرسشگری و نقادی از هر گونه دینداری و تعبد روی برگردانده اند. بنده با آنها نیز مخالفم. بعد از سالها تحقیق و مطالعه در حوزه دین و فلسفه، تفکر فلسفی و دینی من، مرا به سوی تعبد و تعقل سوق داده است. در پست های قبل سعی کردم بخشی از تفکرم را با شما درمیان بگذارم.

اما درباره مخالفت برخی از عالمان و مردمان دینی با فلسفه، چندین احتمال و علت مطرح شده است:

1. يكي از عوامل، وجود رواياتي در مذمت فلاسفه است كه با توجه به شواهد تاريخي مراد از فلاسفه، دراين روايات كساني هستند كه تحت تأثير كتب يوناني ويا فلسفه هاي الحادي گرفتار سفسطه شده بودند يا با فلسفه در مقابل دين دكان باز كرده بودند؛ ولي مخالفين فعلي متوجه اين مطلب نشده اند.
2ــ نداشتن ذوق در علوم عقلي، چرا كه همه، استعداد هر علمي را ندارند و «الناس اعداء ما جهلوا»(نهج البلاغه)
3. برخي مخالف بودند با فلسفه خواندن كساني كه استعداد فلسفه نداشتند به عبارت ديگر مخالفت آنها با عمومي شدن فلسفه بود نه با خود آن.
4. مخالفت برخي هم تقليديست يعني چون برخي علماي نامدار مخالفت كرده اند اينها نيز مخالفت مي كنند.
5. برخي نيز مانند ظاهرگرايان اهل سنت اساسا با عقل و تعقل در دين مخالف بودند و معتقد بودند كه دين را نمي توان با عقل فهميد.
6. برخي نيز با آميختگي دين و فلسفه مخالفند لذا اينها با فلسفه مشاء مشكلي ندارند ولي با حكمت متعاليه مخالفند.
7. برخي نيز معتقدند كه خلفاي عباسي با ترويج فلسفه قصد داشتند كه روايات اهل بيت(ع) را از رونق بيندازند لذا از اين جنبه با آن مخالفند.
8. برخي نيز فلسفه را ره آورد فرقه معتزله مي دانند و مخالفت با فلسفه را مخالفت با تفكر معتزلي مي دانند.
9. برخي نيز عقايد فلاسفه را مخالف با قرآن و سنت قلمداد مي كنند در حالي كه درمواردي پاره اي ازعقائد فلاسفه مخالف با فهم آنان از كتاب و سنت است نه لزوما مخالف با كتاب و سنت. البته در مواردي نيز چه بسا انديشه فيلسوفي در يك مطلب خطا باشد اما نمي توان به اين دليل به طور كلي فلسفه را مردود انگاشت.

این علل اجمالا در سایت http://porseman.org/q/show.aspx?id=89046 ذکر شده اند. اگر تمایل داشتید، در پست های بعد، هر یک از آنها را مورد بحث و بررسی تفصیلی قرار می دهیم.

مبنای 2;981790 نوشت:
سلام .
امیدوارم که خوب و خوس و سلامت باشید .
سوالی برام پیش اومده که خواستم بدین وسیله ازتون بپرسم ...

1. فرض کنین که دارین در درون خیابان راه میرید ؛ ناگهان زنجیزی درخشان بر رویه زمین میبینید که داره برق میزنه ؛ اون رو برمیدارید و نمیدونین که طلا هست یا بدل ... اولین کاری که میکنید این هستش که اون رو محک میزنید و اون رو به دیوار میکشید و میبینید که رنگش رو از دست میده ... و سپس اون رو بیرون میندازین .

2. فرض کنین که حقیقتی از شما پنهان نگاه داشته شده ؛ مثلا کسی داره با شما بازی 20 سوالی میکنه ؛ و شما باید پشت سره هم سوال بپرسید تا بتونید که به اون حقیقت دسترسی پیدا کنید .

خوب همکنون همه انسانها در درون زمین خاکی اسیر هستیم و همه به دنبال کشف حقیقت زندگی ؛ اینکه از کجا اومدیم ؛ به کجا قرار هست برویم و هدف از خلقت ما چه چیزی بوده و ... هستیم .

همونطور که میدونیم دین هدف از خلقت انسان رو " قرب ال الله " میدونه ...

و سوال من اینجا شکل میگیره ...

ما داریم در درون دنیایی پر از " بت " زندگی میکنیم ؛ و برای رسیدن به حقیقت هیچ چیزه پر ارزشی جز " پرسیدن " نداریم . در حقیقت پرسش همون سنگ محک هست ؛ همون چیزی هست که طلا رو از بدلش جدا میکنه ...

1. چرا بر ما واجب نشده به جایه اینکه روزی 5 بار نماز بخونیم ... به جاش بریم و در درون اسک دین و 5 تا سوال بپرسیم ...
2. چرا بر ما خواندن فلسفه واجب نشده ... و برخی از علمای اسلامی از خوندن فلسفه انسان رو بر حذر میدارند آنچنانچه ...

آیت الله بهجت به کسی که میخواست بره و فلسفه بخونه ... میگه ... آیا میخواهی بری و کافر بشی ....
یا
آیت الله وحیدخراسانی ( مرجع تقلید ) به کسی دیگر میگوید ... تمام فلسفه نزد من است ... فلسفه کشک است و ... از این جور حرفها

میخواستم بدونم چرا برای رسیدن به قرب الی الله به جایه پرورش مغزی حقیقت جو و طی کردن مسیر پرسیدن .... باید پرستش کنیم ... چگونه با پرستش میشه به قرب الی الله رسید ؟؟؟

من پیشتر هیچ شناختی از آقای Hesam78 نداشتم ... و تصورات زیادی نسبت به ایشون داشتم ... نمیدونستم چند سالشونه . نمیدونستم که چجور انسانی هستند ؛ نمیدونستم که اخلاقیاتشون چجوری هست و ...

هر چقدر که ایشون رو بیشتر محک زدم ... حقیقت وجودی ایشون بیشتر برای من بیشتر مشخص شد ... آیا تحسین کردن و پرستیدن راهی برای تشخیص حقیقت ایشون میتونست باشه ...

میشه یه مثال بزنین که بتونیم با پرستیدن به حقیقت وجودی چیزی نزدیک تر بشیم ....

متشکرم .

با سلام و عرض ادب و احترام

اسلام به تحقیق و پرسش بهای زیادی داده ....

تا جایی که در دین اسلام ساعتی تفکر بالاتر از 70 سال عبادت هست !!!!!!!

آل عمران 190-191
محققا در خلقت آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز دلائل روشنی است برای خردمندان عالم.190
آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار؛191

در ضمن در اسلام تقلید در اصول دین جایز نیست

یعنی شما نمی تونید با تقلید اسلام بیارید

بلکه باید تحقیق کنید

در ضمن تفقه و علم اندوزی مانند نماز بر هر مسلمانی واجب هست

می تونید به احادیث در این مورد رجوع کنید

متاسفانه علمای متاخر زیاد به این حکم بها ندادن و به مردم به اندازه کافی این حکمرو تفهیم نکردن ( دلیل داره ... بماند چرا ...)

اما در مورد پرستش

دانشمندان مراقبه یا پرستش و تقدیس رو نیاز جسمی و روانی هر انسانی می دونن

چون خداوند این رو در فطرت انسان قرار داده

حالا یه سری می رن شیطان رو تقدیس میکنن
یه سری هوای نفسشون رو
و یه سری هم خدای یکتا رو

این دیگه به انتخاب خود شخص هست

اما شما نمیتونید کسی رو تو این دنیا پیدا کنید که یکی از این سه مورد رو انجام نده ...

در پناه حق تعالی

مبنای 2;982296 نوشت:
سلام
و دقیقا فلسفه ( نظام پرسش و دقیق فکر کردن در مورد هر چیز ) توسط علمای بنام کشورمون مورد نکوهش قرار گرفته ...

و من نمیتونم دلیلش رو متوجه بشم .

با سلام و عرض ادب

دلیل نکوهش فلسفه حال حاضر ، کلام گرایی صرف هست

در صورتی که معنای فلسفه دانش دوست بودن هست

اگر انسانی واقعا دنبال دانش باشه این کارش قابل تحسین هست

امام اگه هدفش مطرح کردن خودش و رسیدن به شهرت با فلسفه و کلام باشه ، چیزی جز گمراهی نصیبش نخواهد شد ....

در واقعه فلسفه مثل شراب فواید و مضرات داره

اما مضراتش به خاطر کلام گرایی صرف ، بیشتر از فوایدش هست

اگر بحث علم اندوزی هست

بدون عبارت فلسفه و کلام هم می شه بهش رسید ...

در پناه حق تعالی

سلام
میشه بگین چه کسی گفته برای رسیدن به قرب الی الله به جای پرسیدن باید پرستش کنیم؟
به نظر شما پرستیدن قبل از شناخت صورت میگیره یا بعد از شناخت؟ پرستش بدون شناخت چه ارزشی داره؟ تا وقتی خدا رو نشناسیم اصلا معلوم نیست چی رو داریم میپرستیم. صرف نماز خوندن دلیل بر پرستیدن نیست. مهم اینه که شما کدوم خدا رو دارین میپرستین. خدایی که فلاسفه یونان معرفی میکنه؟ خدایی که فلسفه و عرفان اسلامی معرفی میکنه؟ خدایی که مسیحیت معرفی میکنه؟ و غیره؟
این امر محقق نمیشه جز با پرسیدن. خب سوالی که پیش میاد اینه که من از کی برم بپرسم؟ چه کسی میتونه خدا رو برای من به درستی توصیف کنه؟ این یک سوال واقعا کلیدی هست. آیا یک انسانی که بهره اون از عقل مثل خود من یا مقداری بالاتر هست میتونه خدا رو برای من توصیف کنه؟ انسانی که حتی از وجود خودش آگاهی کامل نداره و هنوز در ابتدای راه شناخت خودش هست میتونه شناختی از خدا داشته باشه؟ عقل انسان به تنهایی راهی برای شناخت خدا و صفاتش داره؟ اگه داره پس چطوره که هنوز خودش رو نتونسته کامل بشناسه؟ توی این مسیر پرسش و پاسخ باید خیلی مراقب بود. چه بسیار افرادی که خودشون خدا رو به اشتباه شناختن و دیگران رو هم خواسته یا ناخواسته به مسیر گمراهی هدایت میکنن.
هر چقدر میتونین بپرسین اما اول مشخص کنین که چه کسی میتونه خدا رو اونطور که باید معرفی کنه و بعدش فقط از اون بپرسین و حرف اونو قبول کنین.

[="Navy"]سلام استاد بهجت (ره) بسیار درست گفتن فلسفه اخرش بی ایمانی هست ...حالا چرا اینطوری میشه چون روح انسان به جای اینکه وارد بخش نورانی درون ضمیر عالم بشه وارد بخش تیره و تاریک ان میشه...یه جایی خوندم یه عالم فیلسوفی کنجکاو شد بره درباره علوم غربی و فلسفه غربی مطالعه کنه و هی به اعماقش میرفت و خودش متوجه یک حالت غیر عادی در خودش شد که این سر خوردن هست و صعود کردن نیست که این همه تحلیل چطور ناگهانی به ذهنش خطور میکرد که یه شب توی خواب از آسمون بالای ضمیرش یکی که صدای علما و عرفا رو داشت داد زد بسه دیگه به اعماق تیره گی نرو برگرد کافر میشی!... که اون یهو وقتی به خودش اومد دید در منطقه جنیان یا خبائث هست !...و وقتی بیدار شد تازه متوجه شد عقلش در حال دزدیده شدن بود و اون همه تحلیل های سخت دام و تله بود که به شیاطین داشتن به او به اون تزریق میکردند تا در دامشان بیفتد!....الان مثلا فیلسوفی که در المان فرانسه انگلیس یا امریکا هست مگه میاد حرف فیلسوف های اسلامی رو گوش بده!...همون اول که حرف از خدا پیامبر امام حسین بزنین بلند میشه میره!...کافرند....اما از طرفی نبود فیلسوف در جامعه عقب ماندگی صنعتی و عصر حجری و افتابه لگنی رو هم به ارمغان میاره ولی عوارض بدی مثل شیوع ناهنجاری ها در جامعه رو هم داره که خیلی بد هست ... در کل باید تابع بزرگان بود اخرت مهمه[/]

هوالنور

سلام و عرض ادب

خب این حس در بنده هم هست و شاید در همه انسانها باشه
ما در حدیث داریم که یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد رکعت نماز هست
چون انسان عالم رو شیاطین نمیتونه اغوا کنه ولی انسانی که طاعات و عبادات سطحی داره رو میشه

مثلا در مقالات شمس نوشته که شیطان به درون مسجدی نگاه میکرد, در درون مسجد یک نفر در حال نماز خواندن بود و یک نفر خوابیده بود
از شیطان میپرسن به چی داری نگاه میکنی ؟ جواب میده که اگه از اون شخص خوابیده نمیترسیدم چنان اون مرد نمازخون رو اغوا و تار و مار میکردم که ندونه چی شد...
اینجا اشاره میکنه به قدرت علم که انسان رو از گناه حفظ میکنه و به انسان وسعت دید و بینش میده علم و عمل دو بال پرواز برای انسان هستند جز این راهی نیست
در پناه حق باشید

پرسش:
همه انسانها در درون زمین خاکی اسیر هستیم و همه به دنبال کشف حقیقت زندگی ؛ اینکه از کجا اومدیم ؛ به کجا قرار هست برویم و هدف از خلقت ما چه چیزی بوده و ... هستیم. همونطور که میدونیم دین هدف از خلقت انسان رو " قرب ال الله " میدونه؛ و سوال من اینجا شکل میگیره. ما داریم در درون دنیایی پر از " بت " زندگی میکنیم ؛ و برای رسیدن به حقیقت هیچ چیزه پر ارزشی جز " پرسیدن " نداریم . در حقیقت پرسش همون سنگ محک هست ؛ همون چیزی هست که طلا رو از بدلش جدا میکنه. میخواستم بدونم چرا برای رسیدن به قرب الی الله به جایه پرورش مغزی حقیقت جو و طی کردن مسیر پرسیدن .... باید پرستش کنیم ... چگونه با پرستش میشه به قرب الی الله رسید؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. هر انسانی می کوشد تا واقعیات را بفهمد و متناسب با آنها، برای زندگی خود برنامه ریزی کند و سبک و سیره خاصی را پیش بگیرد. روشن است که اگر آدمی بتواند واقعیات را به صورت یقینی بفهمد، موظف است که در آن مورد، تحصیل علم و یقین کند. به همین جهت، در آیات و روایات دینی، اهتمام ویژه ای به علم و یقین شده است. در این مورد، می توان به آیات متعددی اشاره کرد؛ از جمله این آیه: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»(1) از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مكن، چرا كه گوش و چشم و دل، همه مسئولند.

بنابراین، آنچه در اسلام حائز اهمیت است، پیروی از علم و یقین است نه ظن و گمان. در این مسیر باید تحقیق کرد و بهترین قول را پذیرفت: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‌»(2) همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

اما از سوی دیگر می دانیم که ما انسانها محدودیت معرفتی داریم و نمی توانیم در تمامی مباحث و مسائل معرفتی، به علم و یقین دست یابیم چرا که اگر علم و یقین، همان اعتقادی باشد که هیچ احتمال خلافی در آن راه ندارد (و اگر احتمال بدوی و ابتدایی نیز در آن مطرح شود، با دقت در متعلق آن، فورا آن احتمال منتفی می گردد)، در این صورت، جز در موارد محدودی نمی توانیم به علم و یقین دست یابیم. متفکران مسلمان به صورت استقرائی، عقاید یقینی پایه و بدیهی را در شش دسته می گنجانند: اولیات، حسیات، مجربات، متواترات، فطریات، حدسیات.(3)
روشن است که مستند به این تعداد محدود قضایای یقینی پایه، نمی توان تمامی عقاید مورد نیازمان را توجیه و مستدلّ کنیم. بنابراین، حوزه ای از عقاید ما باقی می مانند که راهی برای اثبات یقینی بودن آنها وجود ندارد و همچنان احتمال خطا در آنها راه دارد. مثلا عقایدی که ما از تقلید از متخصص بدست می آوریم، یقینی نیست چرا که احتمال خلاف در آنها راه دارد؛ اما با این حال، ما همچنان از پزشک متخصص برای درمان بیماری، تقلید می کنیم. یا استنباطی که فقیهان از ظواهر آیات می کنند، استنباط یقینی نیست و احتمال خطا در آنها وجود دارد و به همین جهت، در یک مساله فقهی به فتاوای مختلف می رسند؛ اما همچنان هر فقیهی می کوشد تا مستند به همین ظواهر، به فتوای صحیحتری دست یابد.

از سوی دیگر می دانیم که هر انسانی توانایی معرفتی و ذهنی خاص خودش را دارد و نمی توان از همگان انتظار داشت که به یقین تام برسند؛ و می دانیم که خداوند ما را به فراتر از توانایی مان، تکلیف نمی کند: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»(4) خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏ كند.

کوتاه سخن این که هر کسی برای تحصیل سعادت اخروی و یا حتی دنیوی، می کوشد تا جایی که ممکن است واقعیات را بشناسد. اگر می تواند به صورت یقینی بشناسد، پس باید بکوشد تا بشناسد؛ و اگر به یقین دسترسی ندارد، عقل حکم می کند که وی باید روشی را پیشه کند که یقینا معتبر است و به همین جهت، باید به حکم عقل، احتمال راجح و بیشتر را برگزیند که یقینا نسبت به احتمال مرجوح، ارجح است و برگزیدنش به حکم عقل، معتبر است.

2. با عنایت به این ساختار معرفتی، جایگاه تعقل و تفکر در اسلام مشخص می گردد. به باور متفکران مسلمان، عقل یکی از مهمترین منابع معرفتی برای تحصیل علم و معرفت است و دارای اعتبار و حجیت معرفت شناختی است و حجیتش ذاتی است.(5) بر همین اساس، قرآن نیز بارها بر حجیت عقل تاکید نموده است و از انسان ها تعقل و تفکر و تدبر را طلب کرده است.
برای نمونه، به این آیات بنگرید: «وَ هُوَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(6)؛ و او كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آيا انديشه نمى‏كنيد؟!
«كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ»(7)؛ اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده‏ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند.
همچنین روایات دینی نیز بر حجیت عقل تاکید نموده و آن را همتراز با وحی دانسته اند: «انَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّهً ظَاهِرَهً وَ حُجَّهً بَاطِنَهً فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّهُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ»(8).

بنابراین، از منظر دینی، علم و یقین و عقلانیت محوریت دارند و هر کس متناسب با توانایی خودش موظف به تامین آنها است. آری همانطور که سابقا گفته شد توانایی انسانها متفاوت است و به همین جهت، نمی شود بر همگان تکلیف نمود که فلسفه بخوانند و بعد از شنیدن برهان صدیقین، سبک زندگی خودشان را مشخص کنند و مثلا تعبد بورزند یا نورزند. طبیعتا هر کسی برای عقاید خودش متناسب با توانایی معرفتی خودش استدلالهایی فراهم می کند و بر اساس همان عقاید زندگی می کند و از نهادها و افراد خاصی نیز تبعیت می کند و الگو می گیرد؛ خواه دیندار باشد و سبک زندگی دینی داشته باشد؛ خواه دیندار نباشد.

3. با این توضیحات، جایگاه تعبد در اسلام نیز مشخص می شود: در دین اسلام، تعبد باید در چارچوب عقلانیت و تفکر و استدلال باشد وگرنه تقلید کورکورانه ای است که خداوند آن را نکوهیده است: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى‏ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ»(9) و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مى‏گويند: «آنچه از پدران خود يافته‏ايم، ما را بس است!»؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمى‏دانستند، و هدايت نيافته بودند(باز از آنها پيروى مى‏كنند)؟!.

در دین اسلام، تعبدی طلب شده است که همراه با علم و عقلانیت باشد. در واقع، اگر شخصی، متناسب با توانایی معرفتی خودش، بعد از تعقل و تفکر به حقانیت اسلام رسید، خداوند را محور اندیشه و فکر خود قرار دهد، و در نتیجه، اندیشه ها و انگیزه های خودش را در چارچوب خواست و اراده و رضایت الهی دنبال می نماید. به این دنباله روی اندیشه و انگیزه و رفتار از خداوند، عبودیت و بندگی و تعبد می گویند.

در واقع، آدمی می داند که عقلش محدودیت دارد و نمی تواند بسیاری از آموزه های الهیاتی را به صورت یقینی اثبات کند و مثلا از جزئیات بهشت و جهنم آگاه گردد اما می تواند با استفاده از دلایلی، حجیت وحی و معارف برآمده از آن را اثبات نماید و از این طریق، به معارف موجه و معتبری درباره جزئیات بهشت و جهنم دست یابد و یا می فهمد که اطاعت از فلان دستور خداوند برای رسیدن به سعادت ابدی، مفید و موثر است.

لازم به ذکر است که این مطلب بدین معنا نیست که در سیر زندگی دینی، عقل و هوش خود را تعطیل کرده و بنده محض می شویم. از منظر اسلامی، نه فقط در آغاز پذیرش اسلام بلکه در طول زندگی اسلامی نیز باید از عقلانیت و تفکر و استدلال بهره ببریم و در فهم دین و خواست الهی، از علم و یقین و عقلانیت پیروی کنیم. بنابراین، تعبد و تعقل، دو عنصر متعارض نیستند که با یکی دیگری نفی شود بلکه تعبدی دینی و مقدس است که ناشی از عقلانیت و علم و تلاش فکری باشد و به تعطیلی فکر و تعقل نینجامد.

پی نوشت ها:
1. اسراء/ 36.
2. زمر: 18.
3. برای مطالعه بیشتر، رک: ابونصر محمد فارابي؛ المنطقيات للفارابي، 1410ق ، ج‌1، صص 350 357؛ حسين بن عبدالله ابن سينا، منطق النجاة، انتشارات دانشگاه تهران، 1364ش، ص 168.
4. بقره/ 286.
5. حسین زاده، محمد، منابع معرفت، انتشارات موسسه امام خمینی، صص234-237.
6. مومنون/ 80.
7. ص/ 29.
8. علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج78، ص300.
9. مائده/ 104.

موضوع قفل شده است