جمع بندی مشکلات این طرز فکر

تب‌های اولیه

48 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکلات این طرز فکر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

بنده وحدت وجود رو بررسی کردم ( همون که میگه فقط یک وجود هست اونم خداست بقیه مظاهر هستن ) راستش قانع کننده نبود برام اصلا

الان میخوام در نظر بگیرم که خدا یه موجود جداست و همه ی وجود نیست ، میخواستم بدونم در این صورت چه اشکالی به وجود میاد ؟ آیا مثلا اگه اینطور فکر کنم وجود خدا زیر سوال میره و ... ؟

بنده مشکلی نمیبینم در اینکه خداوند در اسماء حسنی نامحدود باشه ( مثلا علم بیکران داشته باشه ، قدرت نامحدود داشته باشه و ... ) ولی اینکه در وجود ( مثلا ماده وجود داره ) نامحدود باشه تناقض آمیزه .

در ضمن لطفا بگین اثبات این موضوع که اصلا خداوند در اسماء حسنی نامحدوده چیه ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;980216 نوشت:
الان میخوام در نظر بگیرم که خدا یه موجود جداست و همه ی وجود نیست ، میخواستم بدونم در این صورت چه اشکالی به وجود میاد ؟ آیا مثلا اگه اینطور فکر کنم وجود خدا زیر سوال میره و ... ؟

باسلام و عرض ادب

اینکه خداوند جدای از عالم باشد و همه عالم را در برنگرفته باشد، بدین معناست که خداوند موجودی در عرض موجودات دیگر باشد.
بنابراین وجود خداوند، در بخشهایی از عالم باشد و در بخشهایی نباشد.
حال بودن خداوند در هر وعایی که در نظرگرفته شود.
در دو ایراد عقلی به وجود می آید:
نخست اینکه خداوند محدود خواهد بود. یعنی وجود او محدود به مقداری از عالم است(البته این مقدار لزوما به معنای کمیت و ملازم با جسم نیست)
در حالیکه محدودیت، با وجوب بالذات وجود سازگار نیست و خلف فرض واجب الوجود بودن ذات حق تعالی است

ایراد دوم اینکه وجود خدا، ترکیب از داشتن یک درجاتی از وجود و نداشتن درجاتی دیگر است.
در حالیکه وجود خداوند بسیط محض است و هیچگونه ترکیب در او راه ندارد.

بنابراین فرض اینکه خداوند یک موجودی در عرض موجودات دیگر باشد و نه همه وجود، از نظر عقلی باطل است.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;980216 نوشت:
در ضمن لطفا بگین اثبات این موضوع که اصلا خداوند در اسماء حسنی نامحدوده چیه ؟

این مسئله نیز در فلسفه با عنوان "واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات" معروف است.
بر اساس این قاعده
م1. داشتن صفات کمالی و اسمای حسنی در حد اعلی و کاملش برای ذات حق تعالی ممتنع نیست(یعنی به امکان عام ممکن است)
م2. هرآنچه برای ذات حق تعالی ممکن به امکان عام باشد، برای او ضرورت دارد.
بنابراین داشتن تمامی اوصاف کمالی و ثبوتی برای ذات حق تعالی به نحو تام و تمام ضروری است.

برای فهم این مسئله لازم است دو مقدمه بالا توضیح داده شود.
مقدمه اول:
بر اساس این مقدمه، داشتن صفات کمالی برای خداوند به امکان عام ممکن است.
امکان عام بدین معناست که جهت مخالف حکم قضیه، برای موضوع ضرورت ندارد.(نهایه الحکمه، مرحله4، فصل1)
این امکان، عام تر از امکان خاص است و شامل امکان خاص و ضرورت وجود هم میشود.
به عبارت دیگر، در این مثال "خداوند صفات کمالی و اسمای حسنای عالی دارد"، نداشتن این صفات برای ذات خداوند ضروری نیست.

[=microsoft sans serif]
مقدمه دوم:
بر اساس این مقدمه، دارا بودن چیزهایی که برای خداوند به نحو امکان عام ممکن است، امری است ضروری.
به عبارت دیگر، خداوند حتما و ضرورتا چیزها و اوصافی -که نداشتن آنها برایش ضروری نیست- را داراست.
دلیل این مسئله نیز این است که
م1. اگر خداوند کمالی را نداشته باشد یا ناقص داشته باشد، یعنی نسبت به آن ضرورتی ندارد.
م2. وصفی که برای ذاتی ضرورت نداشته باشد و در عین حال، ممکن عام باشد، پس امکان خاص دارد.
م3. نداشتن صفت مزبور، به معنای وجود جهتی امکانی در ذات حق تعالی است.
م4. وجود جهت امکانی، بدان معناست که ذات او به خودی خود، آنرا ندارد و فاقدش است. پس
م5. ذات حق تعالی، مرکبی از یک سری داشتنها و یک سری نداشتنهاست.
م6. ترکیب از وجود و عدم یکی از انحای ترکیب است. پس
م7. ذات حق تعالی ،مرکب است.
م8. لازمه ترکیب در ذات، احتیاج است.
م9. لازمه احتیاج امکان است.
م10. خداوند واجب بالذات است.
بنابراین فرض اینکه صفتی در خداوند نباشد یا ناقص باشد، خلف فرض وجوب وجود اوست پس این فرض باطل بوده و نقیض ان(یعنی کامل از جمیع جهات بودن ذات حق تعالی) اثبات میشود.(نهایه الحکمه، مرحله 4، فصل4)

موفق باشید.

با سلام و عرض ادب

صدیق;980795 نوشت:
در حالیکه محدودیت، با وجوب بالذات وجود سازگار نیست و خلف فرض واجب الوجود بودن ذات حق تعالی است

سلام چرا محدودیت با ذات خدا سازگار نیست ؟

صدیق;980795 نوشت:
ایراد دوم اینکه وجود خدا، ترکیب از داشتن یک درجاتی از وجود و نداشتن درجاتی دیگر است.

ترکیب وجود و عدم ؟ عدم که وجود ندارد بخواهد ترکیب درست کند ! گفته شد اگر خداوند مرکب باشد برای اینکه موجود شود نیازمند اجزاء خواهد بود ولی ترکیب وجود با عدم معنی ندارد زیرا عدم اصلا وجود ندارد که بخواهد ترکیب ایجاد کند .

لطفا این مورد را هم توضیح دهید ممنون .

[=microsoft sans serif]سلام

به من بیاموز;980815 نوشت:
سلام چرا محدودیت با ذات خدا سازگار نیست ؟

چون محدودیت ملازم با نیازمندی است و نیازمندی در وجوب بالذات راه ندارد.

به من بیاموز;980815 نوشت:
ترکیب وجود و عدم ؟ عدم که وجود ندارد بخواهد ترکیب درست کند ! گفته شد اگر خداوند مرکب باشد برای اینکه موجود شود نیازمند اجزاء خواهد بود ولی ترکیب وجود با عدم معنی ندارد زیرا عدم اصلا وجود ندارد که بخواهد ترکیب ایجاد کند .

ترکیب از وجود و عدم با توجه به تشکیکی بودن وجود مشخص میشود.
توضیح اینکه
هر موجود مخلوقی، از پائین ترین موجود تا بالاترین درجه مخلوق، یک مقداری از کمالات را دارد و یک مقداری را ندارد.
این نداشتن ها، خودشان وجودی نیستند بلکه عبارتند ازقالبها و محدودیتهایی که یک موجود محدود دارد.
این قالبها، حدود وجود او را مشخص میکنند.
بنابراین اگر موجودی این قالبها را نداشته باشد بدین معناست که او در محدوده موجودات مخلوق و معلول نیست
و
اگر این قالبها را داشته باشد، حتما مخلوق خواهد بود.

سلام

صدیق;980978 نوشت:
چون محدودیت ملازم با نیازمندی است و نیازمندی در وجوب بالذات راه ندارد.

چرا باید موجود محدود حتما نیازمند باشد ؟

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;980991 نوشت:
چرا باید موجود محدود حتما نیازمند باشد ؟

چون محدودیت نشانه نداشتن یک سری کمالات است.
به همان اندازه که موجود نقص دارد، به همان اندازه نیز محدودیت دارد.
نداشتن و نقص هم لازمه نیازمندی است.
چون موجودی که کمالی را ندارد، به دنبال کسب آن است.
پس موجود ناقص، نیازمند است.

صدیق;981102 نوشت:
چون محدودیت نشانه نداشتن یک سری کمالات است.
به همان اندازه که موجود نقص دارد، به همان اندازه نیز محدودیت دارد.
نداشتن و نقص هم لازمه نیازمندی است.
چون موجودی که کمالی را ندارد، به دنبال کسب آن است.
پس موجود ناقص، نیازمند است.

خب فرض ما واجب الوجود محدود به کمالات نیست ، یعنی کمالاتش نامحدود است ولی وجودش محدود است !

مثلا خدا دست و پا ندارد ولی قدرت را که کمال است دارد .

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;981132 نوشت:
خب فرض ما واجب الوجود محدود به کمالات نیست ، یعنی کمالاتش نامحدود است ولی وجودش محدود است !

این موجودی که شما فرض میکنید، واجب الوجود مورد نظر در فلسفه نیست.
چرا که ناقص است و ناقص نیازمندی است. و نیازمند نمیتواند واجب بالذات باشد.
ناقص است و باید کامل شود. کامل شوند نیز تغییر میکند و موجود متغیر مادی است و ماده نیاز دارد و واجب الوجود مادی نیست.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;981132 نوشت:
مثلا خدا دست و پا ندارد ولی قدرت را که کمال است دارد .

این را قبلا بحث کردیم.
دست و پا داشتن یا نداشتن، به خودی خود کمال نیست.
بلکه آن قدرتی که از این طریق ایجاد میشود کمال است.
علاوه بر اینکه خود دست و پا داشتن چون مستلزم مادی بودن است و مادی بودن نوعی نقص به حساب میآید(در مقابل مجرد بودن)
بنابراین دست و پا نداشتن نقص نیست بلکه خودش کمال است.

صدیق;981353 نوشت:
این را قبلا بحث کردیم.
دست و پا داشتن یا نداشتن، به خودی خود کمال نیست.
بلکه آن قدرتی که از این طریق ایجاد میشود کمال است.
علاوه بر اینکه خود دست و پا داشتن چون مستلزم مادی بودن است و مادی بودن نوعی نقص به حساب میآید(در مقابل مجرد بودن)
بنابراین دست و پا نداشتن نقص نیست بلکه خودش کمال است.

ولی دست و پا وجود داره ، و اگه خدا بخواد از نظر وجود کامل باشه ( واجب الوجود فلسفه ) باید دست و پا هم داشته باشد !

باسمه الأعلی

عرض سلام و ادب

صدیق;980795 نوشت:
بنابراین فرض اینکه خداوند یک موجودی در عرض موجودات دیگر باشد و نه همه وجود، از نظر عقلی باطل است.

بر اساس سیستم فکری اصالت ماهیت و بر فرض سؤال،باز هم خداوند در عرض موجودات قرار می گیرد؟

تبیین مسئله بر اساس اصالت ماهیت چگونه است؟

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;980216 نوشت:
با سلام و عرض ادب .

بنده وحدت وجود رو بررسی کردم ( همون که میگه فقط یک وجود هست اونم خداست بقیه مظاهر هستن ) راستش قانع کننده نبود برام اصلا

الان میخوام در نظر بگیرم که خدا یه موجود جداست و همه ی وجود نیست ، میخواستم بدونم در این صورت چه اشکالی به وجود میاد ؟ آیا مثلا اگه اینطور فکر کنم وجود خدا زیر سوال میره و ... ؟

بنده مشکلی نمیبینم در اینکه خداوند در اسماء حسنی نامحدود باشه ( مثلا علم بیکران داشته باشه ، قدرت نامحدود داشته باشه و ... ) ولی اینکه در وجود ( مثلا ماده وجود داره ) نامحدود باشه تناقض آمیزه .

در ضمن لطفا بگین اثبات این موضوع که اصلا خداوند در اسماء حسنی نامحدوده چیه ؟


سلام
مثل اینکه فراموش کردید در تاپیکی دیگه ظهور بودن موجودات را با توجه به مثال دریا و موج پذیرفتید.
یا علیم[/]

محی الدین;981704 نوشت:
سلام
مثل اینکه فراموش کردید در تاپیکی دیگه ظهور بودن موجودات را با توجه به مثال دریا و موج پذیرفتید.
یا علیم

اینو قبل از اون نوشته بودم ، هر چند وقتی دقیق شدم دیدم اون مثال موج دریا و دریا هم خالی از اشکال نیست ! به هر حال موج دریا چیزی دارد که ذات دریا ندارد یا اگر دارد موج دریا جزئی از ذات دریاست .

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;981735 نوشت:
اینو قبل از اون نوشته بودم ، هر چند وقتی دقیق شدم دیدم اون مثال موج دریا و دریا هم خالی از اشکال نیست ! به هر حال موج دریا چیزی دارد که ذات دریا ندارد یا اگر دارد موج دریا جزئی از ذات دریاست .

سلام
اگر موج جزئی از دریا بود باید با از بین رفتن امواج دریا هم از بین برود چون بین جزء و کل چنین رابطه ای است اما می بینیم که موج جزء نیست چون با از بین رفتنش دریا همچنان باقی است.
یا علیم[/]

[=palatino linotype]

به من بیاموز;981537 نوشت:
ولی دست و پا وجود داره ، و اگه خدا بخواد از نظر وجود کامل باشه ( واجب الوجود فلسفه ) باید دست و پا هم داشته باشد !

سلام و عرض ادب
بله من هم نگفتم که توهمه.
ولی بحث این است در مسئله وحدت وجود واجب الوجود حایز چه چیزهایی از موجودات است.
ایا خود موجودات را دارد یا کیفیت و مرتبه وجودی آنها را.
اگر خود موجودات را داشته باشد که مرکب میشود.
بنابراین باید مرتبه و شدت وجودی آنها را داشته باشد(البته محدود به آن هم نباشد)
بنابراین
دست و پا ندارد ولی قدرتی که دست و پا برای انسان ایجاد میکند را دارد.
گوش ندارد ولی قدرتی که در اثر داشتن گوش برای انسان ایجاد میشود را داراست.
ووو

[=palatino linotype]

حبیبه;981554 نوشت:
بر اساس سیستم فکری اصالت ماهیت و بر فرض سؤال،باز هم خداوند در عرض موجودات قرار می گیرد؟

تبیین مسئله بر اساس اصالت ماهیت چگونه است؟


باسلام و عرض ادب
به نظر میرسد اگر اصالت وجود و تشکیک در وجود را نپذیریم، این مسئله قابل تحلیل نباشد.
چرا که از طرفی وجود اصل نیست.
از طرف دیگر، ماهیت اصیل هم به نحو مشکک نمیتواند باشد.
از سوی سوم، خداوند وجود محض است(حتی به نظر طرفداران اعتباری بودن وجود مانند شیخ اشراق) و در بقیه موجودات، اصالت و واقعیت با ماهیت است نه وجود.
بنابراین
ماهیتی که به نحو تشکیکی در عالم نمیتواند موجود باشد، و ارتباط وجود خدا با ماهیات متکثر ماسوی الله چندان روشن نیست.

محی الدین;981793 نوشت:
اگر موج جزئی از دریا بود باید با از بین رفتن امواج دریا هم از بین برود چون بین جزء و کل چنین رابطه ای است اما می بینیم که موج جزء نیست چون با از بین رفتنش دریا همچنان باقی است.

ولی اگه چه از یک جهت وجود موج وابسته به دریاست ولی از جهت دیگر وجودی غیر از وجود دریا نیز دارد ! چو ذات دریا به معنای واقعی کلمه کامل مطلق نیست ! در مثال موج دریا و خوده دریا ، موج یک چیز اضافه به ذات دریا است چون ذات دریا کامل مطلق نیست ، اگر کامل مطلق بود دیگر چیزی نمیتوانست اضافه بر آن باشد .

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب

صدیق;981889 نوشت:
به نظر میرسد اگر اصالت وجود و تشکیک در وجود را نپذیریم، این مسئله قابل تحلیل نباشد.

فلاسفه ی قبل از جناب ملاصدرا توحید را بر محور رابطه ی خداوند با جهان آفرینش تبیین و تحلیل کرده اند.

صدیق;981889 نوشت:
از سوی سوم، خداوند وجود محض است(حتی به نظر طرفداران اعتباری بودن وجود مانند شیخ اشراق) و در بقیه موجودات، اصالت و واقعیت با ماهیت است نه وجود.

ظاهرا طبق نظریه ی اصالت ماهیت،خداوند وجود تام و خاص است نه وجود محض(به جز سهرودی که حق متعال را صرف الوجود می داند)

صدیق;981889 نوشت:
بنابراین
ماهیتی که به نحو تشکیکی در عالم نمیتواند موجود باشد، و ارتباط وجود خدا با ماهیات متکثر ماسوی الله چندان روشن نیست.

چرا روشن نیست استاد گرامی؟

خداوند واجب الوجود بالذات است و ماسوی الله ممکن الوجود؛او به ذات خویش قائم است و ماسوی الله قائم به اویند.

او علت العلل است و غیر او همگی معلول،او غنی بالذات است و ماسوای او در اصل وجود و صفات و آثار و نیز بقا به او نیازمندند.

در نزد طرفداران اصالت ماهیت، بساطت حق به معنای عدم ترکیب ذات با برهان خلف ثابت می شود از سوی دیگر ماسوی الله

موجوداتی مرکب و نیازمندند این نکته بیانگر آنست که خداوند دارای وجودی خاص و تام است.

به من بیاموز;981937 نوشت:
ولی اگه چه از یک جهت وجود موج وابسته به دریاست ولی از جهت دیگر وجودی غیر از وجود دریا نیز دارد ! چو ذات دریا به معنای واقعی کلمه کامل مطلق نیست ! در مثال موج دریا و خوده دریا ، موج یک چیز اضافه به ذات دریا است چون ذات دریا کامل مطلق نیست ، اگر کامل مطلق بود دیگر چیزی نمیتوانست اضافه بر آن باشد .

با سلام و عرض ادب و احترام

در مثال جای مناقشه نیست

موج دریا مثالی است برای تبیین موضوع

نه این که خود موضوع موج و دریا باشد

چرا که مو ج و دریا هر دو مخلوق اند ...

بسم الله الرحمن الرحیم

ولم یکن لهو کفوا احد

و نه هیچ کس مانند اوست....

شاید مثال نور راه گشاتر باشد

نور چه آینه ای باشد یا نباشد نور است و کامل و بی نیاز از آیینه

[=palatino linotype]
باسلام و عرض ادب

حبیبه;981942 نوشت:
فلاسفه ی قبل از جناب ملاصدرا توحید را بر محور رابطه ی خداوند با جهان آفرینش تبیین و تحلیل کرده اند.

منظور من این بود که بر اساس اصالت ماهیت،نمیتوان ارتباط خداوند با موجودات را به صورتی بود که هم بتوان توحید و بساطت وجود را حفظ کرد و هم وجود سراسری داشتن خداوندرا.
بحث ما صرفا تبیین توحید حق تعالی نبود بلکه ارائه تبیینی بود که بتواند داخل و خارج بودن در اشیا را اثبات کند بدون اینکه باعث ممازجت یا مفارقت شود.

حبیبه;981942 نوشت:
ظاهرا طبق نظریه ی اصالت ماهیت،خداوند وجود تام و خاص است نه وجود محض(به جز سهرودی که حق متعال را صرف الوجود می داند)

قبل از ملاصدرا تقریبا هیچ فیلسوفی این بحث را به صورت خاصش مطرح نکرده است.
تنها شیخ اشراق به واسطه اعتباری دانستن وجود تا حدودی اصالت ماهوی دانسته شده است.
وگرنه در اثار فلاسفه مشاء هم رگه هایی از اصالت ماهوی هست و هم ازاصالت وجود.

[=palatino linotype]

حبیبه;981942 نوشت:
خداوند واجب الوجود بالذات است و ماسوی الله ممکن الوجود؛او به ذات خویش قائم است و ماسوی الله قائم به اویند.

او علت العلل است و غیر او همگی معلول،او غنی بالذات است و ماسوای او در اصل وجود و صفات و آثار و نیز بقا به او نیازمندند.

در نزد طرفداران اصالت ماهیت، بساطت حق به معنای عدم ترکیب ذات با برهان خلف ثابت می شود از سوی دیگر ماسوی الله

موجوداتی مرکب و نیازمندند این نکته بیانگر آنست که خداوند دارای وجودی خاص و تام است.


چیزی که روشن نیست، بیانی است که بتواند بین بساطت ذات و خالی نبودن جهان از او را جمع کند.
همانی که در بسیط الحقیقه منظور است.
همانی که مودای وحدت شخصی وجود است.
این دیدگاه بر اساس اصالت وجود قابل تبیین نیست یا بنده انرا بلد نیستم.

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;981937 نوشت:
ولی اگه چه از یک جهت وجود موج وابسته به دریاست ولی از جهت دیگر وجودی غیر از وجود دریا نیز دارد ! چو ذات دریا به معنای واقعی کلمه کامل مطلق نیست ! در مثال موج دریا و خوده دریا ، موج یک چیز اضافه به ذات دریا است چون ذات دریا کامل مطلق نیست ، اگر کامل مطلق بود دیگر چیزی نمیتوانست اضافه بر آن باشد .

سلام
اولا کسی ادعا نکرده دریا موجود مطلق است.
ثانیا مثال موج و دریا صرفا شبه و مثالی از نسبت خالق و مخلوق است چه اینکه اذهان با مثال مانوسترند تا امور عقلی صرف
ثالثا زیادتی موج بر دریا صرفا یک اعتبار ذهنی است چون امر واقع خارجی همان وجود دریاست که برای ما اینگونه ( با موج یا حتی بی موج) جلوه می کند.
یا علیم[/]

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب و تبریک حلول ماه مبارک رمضان

صدیق;982045 نوشت:
چیزی که روشن نیست، بیانی است که بتواند بین بساطت ذات و خالی نبودن جهان از او را جمع کند.

خالی نبودن جهان از خداوند به چه معنا؟ مگر حضور خداوند در اشیاء به نحو معیّت قیومی نیست؟

بساطت ذات هم که عدم ترکیب در ذات است کدامش با مبانی اصالت ماهیت در تعارض است؟

[=microsoft sans serif]

حبیبه;982176 نوشت:
خالی نبودن جهان از خداوند به چه معنا؟ مگر حضور خداوند در اشیاء به نحو معیّت قیومی نیست؟

باسلام و تبریک متقابل به مناسب حلول ماه مبارک رمضان
و ارزوی قبولی طاعات و عبادات شما

ببینید
ما بحثی داشتیم در مورد اینکه چطور میتوان به توحید احدی معتقد بود ولی همه خدایی نبود.
گفتیم بر اساس اصالت وجود میتوان این مسئله را با استناد به مسئله "بسیط الحقیقه" حل نمود.
طبق ان قاعده، بسیط الحقیقه هم تمام اشیاء هست و هم هیچ یک از انها نیست.
حل این تناقض نما نیز خودش مسئله ای شده است.
یکی از حل ها این بود که بگوییم تمام اشیاء هست یعنی مرتبه وجودی و کمالات آنرا دارد.
نه اینکه عین آنها را دارد، اینکه مساوی است با معدوم شدن آنها و نیز ترکیب ذات الهی و نیز خدا شدن آنها.
بلکه بدین صورت که چون مرتبه عالی تری از آنها را دارد پس گویا همه آنهاست.
شبیه اینکه میگوییم چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

این بر اساس اصالت وجود است
اما بر اساس اصالت ماهیت و اینکه
از سویی مصداق ماهیت در خارج موجود است و ماهیتها هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند پس تشکیکی در کار نیست.
از سوی دیگر خداوند نیز ماهیت ندارد و وجود صرف یا تمام است و هیچ ماهیتی ندارد.
چه باید کرد؟
بر اساس اصالت ماهیت، خداوند وجودی است مستقل وجدای از بقیه موجودات
بقیه موجودات هم که فقط ماهیتشان اصیل است و کمال مشترکی با بقیه موجودات ندارند
کمال هر موجودی منحصر به خودش است.
هر موجودی وجودش و کمالاتش منحصر به خودش است.
خب حالا چگونه میتوان خداوند را موجودی در نظر گرفت به همان صورتی که در وحدت وجود در نظر میگرفتیم.
در این صورت، خداوند موجودی میشود در عرض موجودات دیگر که البته در عالیترین درجه کمال قرار دارد.
هیچ اشتراکی بین وجود خدا و کمالات او با بقیه موجودات نیست.
چون هیچ تشکیکی در کار نیست.

بدین لحاظ بود که بنده عرض کردم بر اساس اصالت ماهیت، نمیتوان این بحث را توضیح داد.
امیدوارم واضح شده باشد.

[=microsoft sans serif]

حبیبه;982176 نوشت:
بساطت ذات هم که عدم ترکیب در ذات است کدامش با مبانی اصالت ماهیت در تعارض است؟

بساطت ذات بدون توجه به بحثی که گفتیم به نظر میرسد در اصالت ماهیت هم قابل فهم است.
ولی اگر ماهیت موجودات دیگر را جدای از وجود خدا در نظر بگیریم، و وجود و تحقق داشتن را نیز یک کمال در نظر بگیریم،
ذات خداوند و وجود او مرکب میشود از داشتن یک سری کمالات، منهای یک سری کمالات که عبارت است از نداشتن وجود یا ماهیت محقق موجودات دیگر یا نداشتن کمالات مشکک آنها.
پس نوعی ازترکیب که ترکیب از وجود و عدم است در خداوند ایجاد میشود.

باسمه العلیم

صدیق;982210 نوشت:
باسلام و تبریک متقابل به مناسب حلول ماه مبارک رمضان
و ارزوی قبولی طاعات و عبادات شما

با سلام و تشکر و نیز آرزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی

صدیق;982210 نوشت:
ماهیتها هیچ وجه اشتراکی با هم ندارند

حتی در مفاهیم کلی مانند جنس و فصل و نوع؟

وجه اشتراک انسان با اسب،حیوان بودن(از نظر تقسیمات منطقی) یعنی جنس آنها نیست؟

صدیق;982210 نوشت:
پس تشکیکی در کار نیست.

رواقیون یا همان فلاسفه ی اشراق تشکیک در ماهیت را جایز می دانستند،مانند سیاهی تام و ناقص

که اختلاف در نفس سیاهی است نه چیزی خارج از آن.

ضمن اینکه ملاصدرا هم تشکیک در ماهیت را پذیرفته گرچه آن را ارجاع به تشکیک در وجود می دهد:

"تفصیل این بحث را در اسفار آورده ایم و در آنجا جانب قول به اشدیت (تشکیک در ماهیت) را ترجیح داده ایم و در اینجا می گوئیم این تفاوت [در شدت و ضعف ماهیات مثل سیاهی تام و ناقص] بازگشتش به تفاوت در انحاء وجودات است چرا که وجود در نفس خود دارای اطوار مختلفی است که معانی و ماهیات هم راجع به همین اطوار هستند"الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوکیة، ص 135

صدیق;982210 نوشت:
در این صورت، خداوند موجودی میشود در عرض موجودات دیگر که البته در عالیترین درجه کمال قرار دارد.
هیچ اشتراکی بین وجود خدا و کمالات او با بقیه موجودات نیست.
چون هیچ تشکیکی در کار نیست.

می توان گفت که خداوند فوق موجودات و در رأس هرم هستی قرار دارد:"والله قاهر فوق عباده" و از این جهت که حضرتش

علت العلل آفرینش است صاحب کمالات تمامی معلولات یا به عبارتی مخلوقات خویش است.

باسمه العلیم

صدیق;982211 نوشت:
ولی اگر ماهیت موجودات دیگر را جدای از وجود خدا در نظر بگیریم،

در قول به اصالت ماهیت هم نمی توانیم موجودات را جدای از خداوند محسوب کنیم چون وجود موجودات

قائم به حق است.

صدیق;982211 نوشت:
ولی اگر ماهیت موجودات دیگر را جدای از وجود خدا در نظر بگیریم، و وجود و تحقق داشتن را نیز یک کمال در نظر بگیریم،
ذات خداوند و وجود او مرکب میشود از داشتن یک سری کمالات، منهای یک سری کمالات که عبارت است از نداشتن وجود یا ماهیت محقق موجودات دیگر یا نداشتن کمالات مشکک آنها.

خداوند علت العلل معلولات است و علت واجد همه ی کمالات معلول است؛پس اشکال فوق قابل نقد است ضمن اینکه

اگر قائل به عدم تشکیک در ماهیات و کمالات آنها باشیم نیز اشکال فوق پیش نخواهد آمد.

محی الدین;982053 نوشت:
ثالثا زیادتی موج بر دریا صرفا یک اعتبار ذهنی است چون امر واقع خارجی همان وجود دریاست که برای ما اینگونه ( با موج یا حتی بی موج) جلوه می کند.

سلام ، بنده در نهایت نتیجه گرفتم که منظور شما این است که : مانند موج دریا که یک چیز اضافه به ذات دریاست ( اینطور فکر کردم نمیدونم درسته یا نه ) ما ممکنات هم یک چیز اضافه به ذات خدا هستیم ولی جدا از او نیستیم زیرا بدون وجود او ما وجود نخواهیم داشت و وجود ما کاملا وابسته به اوست .

فقط مشکل اینجاست که با چنین تفکری یک مشکل بزرگ به وجود می آید !

با چنین تفکری فقط خداست که وجود دارد و ما یک چیز اضافه به ذات خدا هستیم ! در حالی که فرض بر این بود که ذات خدا کامل مطلق است و اگر چیزی کامل مطلق باشد چیزی نمیتواند اضافه بر آن باشد .

در نتیجه یا ما ذات خدا هستیم که این امر محال است ، یا کلا وجود نداریم که این هم محال است ، یا خداوند کامل مطلق از نظر وجود نیست !

صدیق;981847 نوشت:
سلام و عرض ادب
بله من هم نگفتم که توهمه.
ولی بحث این است در مسئله وحدت وجود واجب الوجود حایز چه چیزهایی از موجودات است.
ایا خود موجودات را دارد یا کیفیت و مرتبه وجودی آنها را.
اگر خود موجودات را داشته باشد که مرکب میشود.
بنابراین باید مرتبه و شدت وجودی آنها را داشته باشد(البته محدود به آن هم نباشد)
بنابراین
دست و پا ندارد ولی قدرتی که دست و پا برای انسان ایجاد میکند را دارد.
گوش ندارد ولی قدرتی که در اثر داشتن گوش برای انسان ایجاد میشود را داراست.
ووو

خب اینکه میشود حرف بنده ! یعنی کمالات را دارد نه وجود را !

با سلام

در صورت امکان برای نامحدود بودن صفات خداوند دلیل نقلی با منبع بیارین ممنون .

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;982533 نوشت:
سلام ، بنده در نهایت نتیجه گرفتم که منظور شما این است که : مانند موج دریا که یک چیز اضافه به ذات دریاست ( اینطور فکر کردم نمیدونم درسته یا نه ) ما ممکنات هم یک چیز اضافه به ذات خدا هستیم ولی جدا از او نیستیم زیرا بدون وجود او ما وجود نخواهیم داشت و وجود ما کاملا وابسته به اوست .

فقط مشکل اینجاست که با چنین تفکری یک مشکل بزرگ به وجود می آید !

با چنین تفکری فقط خداست که وجود دارد و ما یک چیز اضافه به ذات خدا هستیم ! در حالی که فرض بر این بود که ذات خدا کامل مطلق است و اگر چیزی کامل مطلق باشد چیزی نمیتواند اضافه بر آن باشد .

در نتیجه یا ما ذات خدا هستیم که این امر محال است ، یا کلا وجود نداریم که این هم محال است ، یا خداوند کامل مطلق از نظر وجود نیست !


سلام برادر دانش طلب
بنده نگفتم ما اضافه بر خدا هستیم گفتم این زیادتی اعتباری است همانطور که زیادتی موج بر دریا امر اعتباری است چه اینکه در خارج چیزی جز دریا نیست که در سطحش موج یافته در عین حال نمی توان منکر وجود امواج بود اما امواج چیزی جدا و زائد بر دریا نیستند بلکه نحوی از جلوه گری خود دریا هستند.
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;982534 نوشت:
خب اینکه میشود حرف بنده ! یعنی کمالات را دارد نه وجود را !

باسلام و ادب
بله عین وجود ما را که ندارد.
چرا که عین وجود ما مملو و مشحون از نواقص است.
نواقص مرتبه، نواقص مادی و ....
اگر بخواهد اینها را هم داشته باشد، که ناقص میشود.
وجود ما
اولا: توهمی نیست.
ثانیا: مستقل نیست.
ثالثا: عین ربط به واجب متعال است.
رابعا: هر کمالی که ما داریم حق تعالی برتر و عالی تر آنرا دارد.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;982537 نوشت:
در صورت امکان برای نامحدود بودن صفات خداوند دلیل نقلی با منبع بیارین ممنون .

باسلام
«الذی سئلت الانبیاء فلم تصفه بحد و لا بنقص » ; (شیخ صدوق، التوحید، ص 70/ ص 71/ ص 50/ ص 79) خدایی که انبیا را مورد پرسش قرار دادند، او را به حد و نقص توصیف نکردند.

«فلیست له صفة تنال و لاحد تضرب فیه الامثال » ; (کلینی، الکافی، ج 1، ص 239) برای او صفتی نیست که دست یافتنی باشد و نه حدی که در آن مثل زنند.

«لم یطلع العقول علی تحدید صفته » ; (نهج البلاغه، خطبه 49، ص 88) عقول را بر مرزبندی صفتش آگاه نکرد.

«لایوصف بشی ء من الاجزاء و لا بالجوارح و الاعضاء و لابعرض من الاعراض و لا بالغیریة و الابعاض، لا یقال کان بعد ان لم یکن فتجری علیه الصفات المحدثات » ; (همان، خطبه 186، ص 274) نه به هیچ جزئی توصیف می شودونه به جوارح و اعضاو نه به عرضی از اعراض و نه به غیریت و ابعاض. گفته نمی شود خدا بود پس از آن که نبودتابراوصفات حادث شده ها جاری شود.

«الذی لیس له وقت معدود و لا اجل ممدود و لانعت محدود» ; (حمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ص 240/ ص 253) خدایی که برای او وقت شمرده شده نیست و نه زمان کشیده شده و نه صفت محدود.

«لایوصف باین و لابم » ; (پیشین) به "جا" و "چه چیزی" توصیف نمی شود.

«ان الله لایوصف بالعجز» ; (شیخ صدوق، التوحید، ص 130/ ص 50) خدا به عجز توصیف نمی شود.

[=microsoft sans serif]

حبیبه;982260 نوشت:
حتی در مفاهیم کلی مانند جنس و فصل و نوع؟

وجه اشتراک انسان با اسب،حیوان بودن(از نظر تقسیمات منطقی) یعنی جنس آنها نیست؟


باسلام و احترام
وقتی موجودات هیچ نحوه اشتراکی در خصوصیات خارجی ندارند و هر یک متباین به تمام ذات هستند، بنابراین وجه اشتراک آنها صرفا در یک سری امور ذهنی است.
حیوان بدون نطق، صرفا در محدوده ذهن است چرا که جنس بدون فصل، مبهم است و ابهام جایی در خارج ندارد.
فصل و نوع هم از مفاهیم کلی هستند و تا زمانی که مقیدات و عوارض بدان اضافه نشود، هنوز ذهنی است و جایی در خارج ندارد.
بنابراین
انسانها گرچه در حیوان ناطق بودن مشترکند ولی اینها خصوصیات خارجی نیست تا بخواهیم انها را ملاک اشتراک قرار دهیم.
حبیبه;982260 نوشت:
رواقیون یا همان فلاسفه ی اشراق تشکیک در ماهیت را جایز می دانستند،مانند سیاهی تام و ناقص

که اختلاف در نفس سیاهی است نه چیزی خارج از آن.

ضمن اینکه ملاصدرا هم تشکیک در ماهیت را پذیرفته گرچه آن را ارجاع به تشکیک در وجود می دهد:

"تفصیل این بحث را در اسفار آورده ایم و در آنجا جانب قول به اشدیت (تشکیک در ماهیت) را ترجیح داده ایم و در اینجا می گوئیم این تفاوت [در شدت و ضعف ماهیات مثل سیاهی تام و ناقص] بازگشتش به تفاوت در انحاء وجودات است چرا که وجود در نفس خود دارای اطوار مختلفی است که معانی و ماهیات هم راجع به همین اطوار هستند"الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوکیة، ص 135


این تشکیک همانطور که خود شما هم اشاره کردید، به تبع و حتی به نظر دقیق به عرض وجود است.
حتی همانطور که برخی اسناد تحقق به ماهیت را مجازی میدانند میتوان اسناد تشکیک به ماهیت را نیز مجازی دانست.
یعنی وقتی خود ماهیت وجود خارجی ندارد، چگونه میتوان خصوصیات خارجی برای آن در نظر گرفت.

حبیبه;982260 نوشت:
می توان گفت که خداوند فوق موجودات و در رأس هرم هستی قرار دارد:"والله قاهر فوق عباده" و از این جهت که حضرتش
علت العلل آفرینش است صاحب کمالات تمامی معلولات یا به عبارتی مخلوقات خویش است.

ولی بالاخره جدای از انهاست و عین کمالات انها را ندارد.

[=microsoft sans serif]

حبیبه;982264 نوشت:
در قول به اصالت ماهیت هم نمی توانیم موجودات را جدای از خداوند محسوب کنیم چون وجود موجودات

قائم به حق است.


چرا اتفاقا مشکل اصالت ماهوی و همه تبیین های فلسفی قبل از صدرا(تفسیرهای رایج را عرض میکنم) به همین تلقی از علیت باز میگردد.
وقتی علیت رابطه ای بین دو موجود باشد.
درست مانند طنابی که بین دو فرد وجود دارد.
وجود این فرد، چیزی جدای از خود طناب است.
وجود هر یک از انها نیز جدای از دیگری است.
پس در غیر از تلقی عین ربطی که در فلسفه صدرا بیان میشود، در هیچ یک از تبیین های دیگر، نمیتوان مدعی بود که وجود مخلوقات جدای از حق نیست.
حبیبه;982264 نوشت:
خداوند علت العلل معلولات است و علت واجد همه ی کمالات معلول است

ولی واجد عین ان کمالات(نه شخص آنها) نیست.
چون عین کمال هر موجودی، منحصر به خود آن موجود است.
پس واجد مثل آن کمال است.
پس کمالی هست که خداوند ندارد. که همان عین کمال محقق در موجودی خاص است.

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب

صدیق;982680 نوشت:
باسلام و احترام
وقتی موجودات هیچ نحوه اشتراکی در خصوصیات خارجی ندارند و هر یک متباین به تمام ذات هستند، بنابراین وجه اشتراک آنها صرفا در یک سری امور ذهنی است.

اساس طبقه بندی موجودات در علوم زیست شناختی بر اساس مشترکات موجودات است

که اگر موجودات متباین بالذات بودند هرگز نمی نشد آنها را طبقه بندی نمود.

صدیق;982680 نوشت:
حیوان بدون نطق، صرفا در محدوده ذهن است چرا که جنس بدون فصل، مبهم است و ابهام جایی در خارج ندارد.
فصل و نوع هم از مفاهیم کلی هستند و تا زمانی که مقیدات و عوارض بدان اضافه نشود، هنوز ذهنی است و جایی در خارج ندارد.
بنابراین
انسانها گرچه در حیوان ناطق بودن مشترکند ولی اینها خصوصیات خارجی نیست تا بخواهیم انها را ملاک اشتراک قرار دهیم.

تقسیم مفاهیم کلی بر چه اساس است؟(کلیّات خمس)

مگر هر یک به نسبت دلالت بر تمام،جزء و یا...ماهیت افراد عینی و خارجی خویش تقسیم بندی نشده اند؟

درست است که مفاهیم کلی مفاهیمی ذهنی هستند اما منتزع از حقایق و تعینات خارجیند.

چرا که اگر مفهومی دارای مصداق خارجی نباشد تعریف حدی نخواهد داشت.

صدیق;982680 نوشت:
این تشکیک همانطور که خود شما هم اشاره کردید، به تبع و حتی به نظر دقیق به عرض وجود است.
حتی همانطور که برخی اسناد تحقق به ماهیت را مجازی میدانند میتوان اسناد تشکیک به ماهیت را نیز مجازی دانست.
یعنی وقتی خود ماهیت وجود خارجی ندارد، چگونه میتوان خصوصیات خارجی برای آن در نظر گرفت.

مبنای نظر فوق،اصالت وجود است بعضی هم قائل به عینیت ماهیتند.

صدیق;982680 نوشت:
ولی بالاخره جدای از انهاست و عین کمالات انها را ندارد.

موجودات عین کمالاتشان را از کجا آورده اند؟

باسمه العلیم

صدیق;982681 نوشت:
چرا اتفاقا مشکل اصالت ماهوی و همه تبیین های فلسفی قبل از صدرا(تفسیرهای رایج را عرض میکنم) به همین تلقی از علیت باز میگردد.
وقتی علیت رابطه ای بین دو موجود باشد.
درست مانند طنابی که بین دو فرد وجود دارد.
وجود این فرد، چیزی جدای از خود طناب است.
وجود هر یک از انها نیز جدای از دیگری است.
پس در غیر از تلقی عین ربطی که در فلسفه صدرا بیان میشود، در هیچ یک از تبیین های دیگر، نمیتوان مدعی بود که وجود مخلوقات جدای از حق نیست.

مقصودم از جدا نبودن مخلوق از خالق عدم استقلال وجودی و بالتبع کمالات آنها از وجود و کمالات حق است.

صدیق;982681 نوشت:
پس واجد مثل آن کمال است.

چه اشکالی دارد؟(وله المثل الأعلی فی السموات و الأرض)

وقتی مِثل مَثَل أعلی باشد چه اشکالی پیش می آید؟اتفاقا توجه به این نکته یکی از راههای

معرفة الله و شناخت اوصاف اوست.

صدیق;982681 نوشت:
پس کمالی هست که خداوند ندارد. که همان عین کمال محقق در موجودی خاص است.

کمالات موجودات از کجا آمده اند وقتی در اصل هستی چیزی نیستند؟

فرض این است که خداوند کمال مطلق و مطلق کمال است و ماسوی الله همگی قائم به حق متعالند چه در هستی

و چه در لوازم و آثار آن از جمله کمالات،آیا در دیدگاه اصالت ماهیت غیر این رابطه بین خالق و مخلوق متصور است؟

پ.ن

استاد گرامی سؤالات حقیر در جهت فهم رابطه ی خداوند با آفرینش از منظر

اصالت ماهیت و اشکالات آن است لذا فکر کردم موضوع این تاپیک می تواند با مبحث فوق در ارتباط

باشد،بنابراین اگر اجازه بفرمائید بحث ادامه یابد ولی اگر ادامه بحث را مخل به بحث استارتر گرامی

می دانید موضوع جدیدی ایجاد نمایم تا موضوع به تاپیک دیگری انتقال یابد.

با تشکر

صدیق;982674 نوشت:
باسلام و ادب
بله عین وجود ما را که ندارد.
چرا که عین وجود ما مملو و مشحون از نواقص است.
نواقص مرتبه، نواقص مادی و ....
اگر بخواهد اینها را هم داشته باشد، که ناقص میشود.
وجود ما
اولا: توهمی نیست.
ثانیا: مستقل نیست.
ثالثا: عین ربط به واجب متعال است.
رابعا: هر کمالی که ما داریم حق تعالی برتر و عالی تر آنرا دارد.

فقط مشکلی که وجود دارد این است که اگر فقط کمالات را دارد نه کل وجود را ، چرا در برخی احادیث صفت موجود به خداوند داده شده است ( البته مطمئن نیستم ) ؟ مگر نه اینکه اگر صفتی به خداوند داده شود باید آن را به صورت نامحدود داشته باشد ؟

[=microsoft sans serif]سلام بر شما

حبیبه;982689 نوشت:
اساس طبقه بندی موجودات در علوم زیست شناختی بر اساس مشترکات موجودات است
که اگر موجودات متباین بالذات بودند هرگز نمی نشد آنها را طبقه بندی نمود.

جریان بحث را فراموش کردید.
شما این بحث را از دید اصالت ماهوی ها خواستید.
عرض کردم که اصالت ماهوی های غیر رسمی که مشائین هستند، غالبا موجودات را متمایز به ذات و حقیقت میدانند.
یعنی معتقدند که هر موجودی حقیقتی متمایز با موجود دیگر دارد.
یعنی شما هیچ دو موجودی را نمی یابید که اشتراک خارجی با هم داشته باشند.
اما انچه اینجا مطرح کردید مربوط به مباحث زیست شناسی است نه فلسفی آن هم گرایش مشائی.

حبیبه;982689 نوشت:
تقسیم مفاهیم کلی بر چه اساس است؟(کلیّات خمس)
مگر هر یک به نسبت دلالت بر تمام،جزء و یا...ماهیت افراد عینی و خارجی خویش تقسیم بندی نشده اند؟
درست است که مفاهیم کلی مفاهیمی ذهنی هستند اما منتزع از حقایق و تعینات خارجیند.
چرا که اگر مفهومی دارای مصداق خارجی نباشد تعریف حدی نخواهد داشت.

جنس و فصل از ماده و صورت با تغییر لحاظ گرفته شده اند.
ماده و صورت نیز دو لحاظ دارند.
یک لحاظ، کلیت ماده وصورت است که مشترک بین موجودات مرکب است.
یک لحاظ نیز مصداق ماده و صورت است.
کلیت ماده و صورت گرچه بین موجودات مادی مشترک است ولی مفاهیمی کلی و ذهنی هستند.
فرد آنها هم منحصر به فرد است و در هر موجودی جدای از دیگری است.

حبیبه;982689 نوشت:
مبنای نظر فوق،اصالت وجود است بعضی هم قائل به عینیت ماهیتند.

لطفا توضیح دهید

حبیبه;982689 نوشت:
موجودات عین کمالاتشان را از کجا آورده اند؟

از هرکجا آوده اند، این مهم نیست.
مهم این است که عین آنها بر اساس اصالت ماهیت، در حق تعالی نیست.
چرا که در این دیدگاه، حقیقت تمام موجودات با هم تقاوت دارد.

[=microsoft sans serif]

حبیبه;982690 نوشت:
مقصودم از جدا نبودن مخلوق از خالق عدم استقلال وجودی و بالتبع کمالات آنها از وجود و کمالات حق است.

این بیان، مشکلی که در ابتدای تاپیک بود و بسیط الحقیقه به دنبال رفع آن هست را برطرف نمیکنه

حبیبه;982690 نوشت:
چه اشکالی دارد؟(وله المثل الأعلی فی السموات و الأرض)
وقتی مِثل مَثَل أعلی باشد چه اشکالی پیش می آید؟اتفاقا توجه به این نکته یکی از راههای
معرفة الله و شناخت اوصاف اوست.

پس یک سری کمالات را ندارد.
کمالاتی که در موجودات(ماهیات) دیگر هست و منحصر به خود آنهاست.
این یعنی ترکیب از وجود و عدم

همانطور که شما نیز بیان کردید، بحث از محور خود دور شده است.
بعلاوه این مباحث به جهت اهمیتش، بهتر است در تاپیک مستقلی مطرح بشه.

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;982756 نوشت:
فقط مشکلی که وجود دارد این است که اگر فقط کمالات را دارد نه کل وجود را ، چرا در برخی احادیث صفت موجود به خداوند داده شده است ( البته مطمئن نیستم ) ؟

چون وجود دارد.

به من بیاموز;982756 نوشت:
مگر نه اینکه اگر صفتی به خداوند داده شود باید آن را به صورت نامحدود داشته باشد ؟

خیر. لزومی ندارد
صفات هر موجودی به تناسب ظرفیت وجودی خودش است.
موجود محدود، صفات و ویژگی های محدودی نیز دارد.
موجود غیر محدود نیز صفاتش به همان تناسب نامحدود خواهد بود.

باسمه الشکور

سلام و عرض ادب

صدیق;982918 نوشت:
همانطور که شما نیز بیان کردید، بحث از محور خود دور شده است.
بعلاوه این مباحث به جهت اهمیتش، بهتر است در تاپیک مستقلی مطرح بشه.

عذرخواه و متشکر بزرگوار.ان شاالله با ایجاد موضوع جدید از محضر شریفتان استفاده خواهم کرد.

به من بیاموز;980216 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

بنده وحدت وجود رو بررسی کردم ( همون که میگه فقط یک وجود هست اونم خداست بقیه مظاهر هستن ) راستش قانع کننده نبود برام اصلا

الان میخوام در نظر بگیرم که خدا یه موجود جداست و همه ی وجود نیست ، میخواستم بدونم در این صورت چه اشکالی به وجود میاد ؟ آیا مثلا اگه اینطور فکر کنم وجود خدا زیر سوال میره و ... ؟

بنده مشکلی نمیبینم در اینکه خداوند در اسماء حسنی نامحدود باشه ( مثلا علم بیکران داشته باشه ، قدرت نامحدود داشته باشه و ... ) ولی اینکه در وجود ( مثلا ماده وجود داره ) نامحدود باشه تناقض آمیزه .

در ضمن لطفا بگین اثبات این موضوع که اصلا خداوند در اسماء حسنی نامحدوده چیه ؟

سلام

حدیث مقارنی از امام صادق (ع) نقل شده است با این عبارت که: « کلما میزتموه باوهامکم فی ادق معانیه مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله تعالی زبانیتین، فان ذلک کمال‌ها و تتوهم ان عدمهما نقصان لمن لا یتصف بهما و هکذا حال العقلاء فیما یصفون الله تعالی به
ترجمه:
هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آنکه شاخک ندارد. حالِ عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. » (بحار الأنوار ، ج‏66، ص293؛ به نقل از توحید صدوق – اربعین شیخ بهایی، ذیل حدیث دوم)


پرسش: چرا وجود خداوند بی نهایت است و چرا نمیتوان گفت که خدا یه موجود جداست و همه ی وجود نیست؟


پاسخ: اینکه خداوند جدای از عالم باشد و همه عالم را در برنگرفته باشد، بدین معناست که خداوند موجودی در عرض موجودات دیگر باشد. بنابراین وجود خداوند، در بخشهایی از عالم باشد و در بخشهایی نباشد.
حال بودن خداوند در هر وعایی که در نظرگرفته شود، دو ایراد عقلی به وجود می آید:
نخست اینکه خداوند محدود خواهد بود. یعنی وجود او محدود به مقداری از عالم است(البته این مقدار لزوما به معنای کمیت و ملازم با جسم نیست)
در حالیکه محدودیت، با وجوب بالذات وجود سازگار نیست و خلف فرض واجب الوجود بودن ذات حق تعالی است

ایراد دوم اینکه وجود خدا بسیط محض است و نتیجه نبودن خداوند در هر بخشی از عالم(هر یک از عوالم) مسلتزم ترکیب ذات او از داشتن یک درجاتی از وجود و نداشتن درجاتی دیگر است.
در حالیکه وجود خداوند بسیط محض است و هیچگونه ترکیب در او راه ندارد.(1)

بنابراین فرض اینکه خداوند یک موجودی در عرض موجودات دیگر باشد و نه همه وجود، از نظر عقلی باطل است.

از سوی دیگر، وحدت وجود به معنای آن نیست که دیگر موجودات، وجود ندارند بلکه بدین معناست که خداوند متعال وجودی اصیل و مستقل دارد و بقیه موجودات کاملا وابسته به او هستند و از خود استقلالی ندارند. رابطه خداوند و موجودات دیگر بر اساس وحدت وجود به صورتهای گوناگون تشبیه شده است.
گاهی به رابطه ای که تصورات ذهنی انسان با خود انسان تشبیه شده اند. بدین صورت که این صورتهای ذهنی، واقعا در ذهن ایجاد شده اند ولی این ایجاد شدن و باقی ماندن کاملا وابسته به اراده شخص عالم ومتصور است و اگر او نمیخواست و نخواهد، نه تصویری ایجاد میشود ونه تصویری باقی میماند.
گاهی نیز تشبیه به رابطه آب دریا با امواج آن شده اند. بدین صورت که امواج دریا واقعا وجود دارند و تخیل فرد بیننده نیستند ولی وجودی مستقل و جدای از وجود آب دریا ندارند و آب دریا در ذره ذره و تمام سلولهای هر یک از امواج جاری و ساری است. اگر آب دریا از آن موج گرفته شود دیگر موجی وجود نخواهد داشت.
بنابراین وحدت وجود به معنای آن نیست که خداوند همه وجود است و بقیه موجودات، تخیلی هستند. ([=microsoft sans serif]2)

پی نوشتها:
1. حسن معلمی، حکمت متعالیه ،قم، نشر هاجر، 1387، فصل هفتم
2. [=microsoft sans serif]برای مطالعه بیشتر، ر.ک: پیشین و جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1373ش، ج1، ص428-430

پرسش: چرا خداوند در اسماء حسنی نامحدود و بی نهایت است؟

پاسخ:
این مسئله نیز در فلسفه با عنوان "واجب الوجود بالذات واجب الوجود من جمیع الجهات" معروف است.
بر اساس این قاعده
م1. داشتن صفات کمالی و اسمای حسنی در حد اعلی و کاملش برای ذات حق تعالی ممتنع نیست(یعنی به امکان عام ممکن است)
م2. هرآنچه برای ذات حق تعالی ممکن به امکان عام باشد، برای او ضرورت دارد.
بنابراین داشتن تمامی اوصاف کمالی و ثبوتی برای ذات حق تعالی به نحو تام و تمام ضروری است.

برای فهم این مسئله لازم است دو مقدمه بالا توضیح داده شود.
مقدمه اول:
بر اساس این مقدمه، داشتن صفات کمالی برای خداوند به امکان عام ممکن است.
امکان عام بدین معناست که جهت مخالف حکم قضیه، برای موضوع ضرورت ندارد.(نهایه الحکمه، مرحله4، فصل1)
این امکان، عام تر از امکان خاص است و شامل امکان خاص و ضرورت وجود هم میشود.
به عبارت دیگر، در این مثال "خداوند صفات کمالی و اسمای حسنای عالی دارد"، نداشتن این صفات برای ذات خداوند ضروری نیست.

مقدمه دوم:
بر اساس این مقدمه، دارا بودن چیزهایی که برای خداوند به نحو امکان عام ممکن است، امری است ضروری.
به عبارت دیگر، خداوند حتما و ضرورتا چیزها و اوصافی -که نداشتن آنها برایش ضروری نیست- را داراست.

دلیل این مسئله نیز این است که
م1. اگر خداوند کمالی را نداشته باشد یا ناقص داشته باشد، یعنی نسبت به آن ضرورتی ندارد.
م2. وصفی که برای ذاتی ضرورت نداشته باشد و در عین حال، ممکن عام باشد، پس امکان خاص دارد.
م3. نداشتن صفت مزبور، به معنای وجود جهتی امکانی در ذات حق تعالی است.
م4. وجود جهت امکانی، بدان معناست که ذات او به خودی خود، آنرا ندارد و فاقدش است. پس
م5. ذات حق تعالی، مرکبی از یک سری داشتنها و یک سری نداشتنهاست.
م6. ترکیب از وجود و عدم یکی از انحای ترکیب است. پس
م7. ذات حق تعالی ،مرکب است.
م8. لازمه ترکیب در ذات، احتیاج است.
م9. لازمه احتیاج امکان است.
م10. خداوند واجب بالذات است.
بنابراین فرض اینکه صفتی در خداوند نباشد یا ناقص باشد، خلف فرض وجوب وجود اوست پس این فرض باطل بوده و نقیض ان(یعنی کامل از جمیع جهات بودن ذات حق تعالی) اثبات میشود.(1)

پی نوشتها:
1. محمد حسین طباطبایی، نهایه الحکمه، قم، نشر اسلامی، 1420، چاپ شانزدهم، مرحله 4، فصل4

موضوع قفل شده است