جمع بندی بررسی سند حدیث امامت امام جواد (علیه السلام) در نقل یونس بن عبدالرحمن

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی سند حدیث امامت امام جواد (علیه السلام) در نقل یونس بن عبدالرحمن

با سلام خدمت اساتید گرامی و دوستان عزیز
.
نقل شده:

یونس بن عبدالرحمن که از شیعیان قابل اعتماد نزد امام رضا (ع) بود گفت: تا این فرزند (امام جواد) بزرگ شود چه باید بکنیم؟ در این هنگام ریان بن صلت از جای خود برخاسته و به اعتراض گفت: تو خود را از نظر ظاهر مؤمن به امام جواد (ع) نشان می‌دهی ولی پیداست که در باطن به امامت او تردید داری، اگر امامت وی از جانب خدا باشد حتی اگر طفل یک‌روزه هم باشد به منزله شیخ و چنانکه از طرف خدا نباشد حتی اگر هزار سال هم عمر کرده باشد مانند سایر مردم است. دیگران برخاسته و ریان را ساکت کردند

در تاپیک زیر بررسی شده
[h=1]امامت امام جواد (علیه السلام) در نقل یونس بن عبدالرحمن[/h] مسعودی، ابو الحسن، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی‌طالب(ع)‏، ص 220، قم، انصاریان‏، چاپ سوم، 1423ق‏.

آیا سند این روایت صحیح است

با تشکر@};-

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد واسع

بسمه تعالی
با سلام و احترام

در پاسخ به سوال فوق ابتدا به ذکر مطلب از منبع اصلی آن پرداخته و در ادامه به تجزیه و تحلیل و بررسی آن خواهیم پرداخت.

مطلب مذکور در کتاب «اثبات الوصیه» از «علی بن حسین مسعودی» متوفای 346 قمری به صورت زیر آمده است.

عن المحمودي قال: كنت واقفا على رأس الرضا (عليه السّلام) بطوس فقال لي بعض أصحابه: ان حدث حدث، فإلى من؟
فالتفت (عليه السّلام) و قال له: الى ابني أبي جعفر.
فكأن الرجل استصغر سنّه، فقال له أبو الحسن: ان اللّه بعث عيسى بن مريم قائما بشريعته و هو في دون السن التي يقوم فيها أبو جعفر على شريعتنا.

فلما مضى الرضا (عليه السّلام) في سنة اثنتين و مائتين كانت سن أبي جعفر نحو سبع سنين.
و اختلفت الكلمة من الناس ببغداد و في الأمصار و اجتمع الريان بن الصلت و صفوان بن يحيى و محمد بن حكيم و عبد الرحمن بن الحجاج و يونس بن عبد الرحمن و جماعة من وجوه الشيعة و ثقاتهم في دار عبد الرحمن بن الحجاج في بركة زلول يبكون و يتوجعون من المصيبة فقال لهم يونس بن عبد الرحمن: دعوا البكاء، من لهذا الأمر؟ و إلى من يقصد بالمسائل الى أن يكبر هذا الصبي؟- يعني أبا جعفر (عليه السّلام).
فقام إليه الريّان بن الصلت فوضع يده في حلقه و لم يزل يلطمه و يقول له: يا ابن الفاعلة أنت تظهر الايمان لنا و تبطن الشك و الشرك. ان كان أمره من اللّه- جل و علا- فلو انّه ابن يوم واحد كان بمنزلة ابن مائة سنة، و ان لم يكن من عند اللّه فلو عمّر ألف سنة فهو كواحد من الناس. هذا ما ينبغي أن يفكر فيه. فأقبلت العصابة على يونس تعذله و توبّخه.[1]

از محمودى روايت شده كه گفت: من در طوس بالاى سر امام رضا عليه السّلام ايستاده بودم، بعضى از ياران آن حضرت گفت: اگر حادثه‏اى براى امام رضا پيش آمد كند امام بعد از او كه خواهد بود؟ امام رضا به آن شخص توجهى كرد و فرمود: بعد از من بايد براى امر امامت به پسرم (امام جواد) رجوع شود. گفت: سنّ امام جواد كم است فرمود: خدا حضرت عيسى بن مريم را براى مقام پيغمبرى برانگيخت در صورتى كه سن آن حضرت از امام محمّد تقى كمتر بود.[2]

موقعى كه امام رضا عليه السّلام در سنه (202) هجرى از دنيا رفت سنّ امام محمّد تقى تقريبا هفت سال بود، لذا در بغداد و ساير شهرها در بين مردم اختلاف عقيده پيدا شد و ريّان بن صلت، صفوان بن يحى، محمّد بن حكيم، عبد الرحمن بن حجاج، يونس بن عبد الرحمن وعده‏ ديگرى از برجستگان و معتمد بن شيعه در خانه عبد الرحمن بن حجاج در گودالى اجتماع كرده از درد مصيبت شروع بگريه كردند.
يونس بن عبد الرحمن به آن جمعيت گفت: براى امر امامت گريه نكنيد، مسائل و احكام شرعى را تا اين كودك يعنى امام جواد بزرگ شود از كه بايد پرسيد؟ ريّان بن صلت بلند شد، دست خود را بحلق يونس نهاد، چند سيلى بصورت يونس زد، به يونس ميگفت:
اى پسر زن مزدور! تو ايمان خود را بما نشان ميدهى و شك و شرك خود را مخفى ميدارى؟!. اگر امامت امام از طرف خدا باشد و لو اينكه پسر يك روزه باشد بمنزله شخص صدساله خواهد بود، اگر امامت امام از طرف خدا نباشد و لو اينكه آن شخص هزار سال عمر كرده باشد نظير يكى از مردم معمولى خواهد بود. امر امامت از امورى است كه بايد درباره آن مطالعه كرد. آن جمعيت بجانب يونس آمدند، او را سرزنش و توبيخ كردند[3]

آنچه گذشت متن و ترجمه مطلبی بود که در کتاب« اثبات الوصیه» آمده است.

تحلیل و بررسی :

ملاحظه مطلب فوق در منابع دیگر نشان می دهد که تمام آنچه در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است روایت نیست بلکه بخش اول آن روایت و مابقی آن نقل یک جریان تاریخی و اضافاتی است از ناحیه راویان یا از ناحیه «مسعودی» نویسنده کتاب «اثبات الوصیه» که با رویکرد تاریخی و اجتماعی نگاشته شده است. برای اثبات این سخن، مطلب فوق را با ذکر اسناد آن از کتاب «كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص277» که البته متاخر از کتاب «اثبات الوصیه» است نقل می کنیم.

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ عَنِ‏ الْمَحْمُودِيِ‏ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: كُنْتُ وَاقِفاً عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بِطُوسَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ إِنْ حَدَثَ حَدَثٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ‏ إِلَى ابْنِي مُحَمَّدٍ وَ كَأَنَّ السَّائِلَ اسْتَصْغَرَ بِسِنِّ أَبِي جَعْفَرٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع ثَابِتاً بِإِقَامَةِ شَرِيعَتِهِ فِي دور [دُونِ‏] السِّنِّ الَّذِي أُقِيمَ فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ ثَابِتاً عَلَى شَرِيعَتِهِ.[4]

از ابی محمود روايت شده كه گفت: من در طوس بالاى سر امام رضا (عليه السّلا)م ايستاده بودم، بعضى از ياران آن حضرت گفت: اگر حادثه‏اى براى امام رضا پيش آمد كند امام بعد از او كه خواهد بود؟ امام رضا فرمود: بعد از من بايد براى امر امامت به پسرم (امام جواد) رجوع شود. گویا سوال کننده سن امام جواد(علیه السلام) را ناچیز شمرد. اما رضا(علیه السلام) فرمود: خدا حضرت عيسى بن مريم را براى مقام پيغمبرى برانگيخت در صورتى كه سن آن حضرت از امام محمّد تقى که برای امر امامت انتخاب شده است كمتر بود.[5]
با ملاحظه دو متن فوق از دو کتاب «اثبات الوصیه» و کتاب« كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» و مقایسه بین آن دو روشن می شود که آنچه روایت محسوب می شود و قابل بررسی سندی است همان قسمتی است که در « كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» نقل شده است و مابقی آن که در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است و در کتاب« کفایه الاثر» اثری از آن نیست، از لحاظ بررسی سندی فاقد شرایط بررسی و اساسا فاقد سند تلقی می شود. زیرا سلسله سندی در آن وجود ندارد و بیشتر به نقل یک جریان تاریخی شباهت دارد که صاحب نظران تاریخی باید نسبت به صحت یا سقم آن اظهار نظر نمایند.

حاصل اینکه: آنچه در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است از لحاظ سندی فاقد سند می باشد و قابل ارزیابی سندی نیست. اما آنچه در کتاب« كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» ذکر شده است مستند بوده سلسله سند آن قابل بررسی است.و اغلب رجال موجود در سند در کتب رجالی ثقه و قابل اعتماد معرفی شده اند.
پانوشت:
[1] مسعودى، على بن حسين، اثبات الوصية ؛ ناشر: انصاریان ، (1384ش / 1426ق ) ايران ؛ قم، چاپ: سوم، ؛ ص220.

[2] مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية ناشر: اسلامیه ، 1362ش چاپ دوم ، تهران، ص412
[3] مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - ناشر: اسلامیه ، 1362ش چاپ دوم ، تهران، ص412
[4] خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر محقق: عبداللطیف حسینی کوه کمره ای ، نشر بیدار ( 1401 ق.) ، قم ، ص 277.
[5] مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية – ناشر: اسلامیه، 1362ش ، چاپ: دوم، تهران ص 412.

به نظر می رسد پاسخ اصل سوال داده نشده است
منظور این نیست که این نقل تاریخی روایت است یا نه تا گفته شود این واقعه تاریخی روایتی از معصوم نیست و بلکه سوال اصلی این است:

آیا واقعا یونس بن عبد الرحمن چنین سخنانی در آن مجلس گفته است یا نه و چگونه ممکن است یکی از بزرگان شبعه چنین نگاهی به امامت داشته باشد؟!

با سلام
آنچه از کارشناس واسع سوال شده حدیث بودن یا نبودن آن است و بررسی این مساله با توجه به تخصص کارشناس به او ارجاع شده است. بررسی تاریخی مربوط به کارشناس تاریخ است. که باید بررسی شود. بررسی یک اتفاق تاریخی که آیا مستندات دیگری در کتب تاریخی برای آن وجود دارد یا خیر؟ ما اثبات کردیم که مطلب مذکور روایت نیست و از لحاظ روایی نمی توان آن را اثبات کرد. موفق و منصور باشید

سوال: تردید «یونس بن عبدالرحمن» که از راویان ثقه و مورد اعتماد می باشد درباره امامت امام جواد(علیه السلام) به هنگام طفولیت، از لحاظ سندی معتبر می باشد؟

پاسخ:

در پاسخ به سوال فوق ابتدا به ذکر مطلب مورد نظر از منبع اصلی آن پرداخته و در ادامه به تجزیه و تحلیل و بررسی آن خواهیم پرداخت.

مطلب مذکور در کتاب «اثبات الوصیه» از «علی بن حسین مسعودی» متوفای 346 قمری به صورت زیر آمده است.

عن المحمودي قال: كنت واقفا على رأس الرضا (عليه السّلام) بطوس فقال لي بعض أصحابه: ان حدث حدث، فإلى من؟ فالتفت (عليه السّلام) و قال له: الى ابني أبي جعفر.
فكأن الرجل استصغر سنّه، فقال له أبو الحسن: ان اللّه بعث عيسى بن مريم قائما بشريعته و هو في دون السن التي يقوم فيها أبو جعفر على شريعتنا.

فلما مضى الرضا (عليه السّلام) في سنة اثنتين و مائتين كانت سن أبي جعفر نحو سبع سنين.
و اختلفت الكلمة من الناس ببغداد و في الأمصار و اجتمع الريان بن الصلت و صفوان بن يحيى و محمد بن حكيم و عبد الرحمن بن الحجاج و يونس بن عبد الرحمن و جماعة من وجوه الشيعة و ثقاتهم في دار عبد الرحمن بن الحجاج في بركة زلول يبكون و يتوجعون من المصيبة فقال لهم يونس بن عبد الرحمن: دعوا البكاء، من لهذا الأمر؟ و إلى من يقصد بالمسائل الى أن يكبر هذا الصبي؟- يعني أبا جعفر (عليه السّلام).
فقام إليه الريّان بن الصلت فوضع يده في حلقه و لم يزل يلطمه و يقول له: يا ابن الفاعلة أنت تظهر الايمان لنا و تبطن الشك و الشرك. ان كان أمره من اللّه- جل و علا- فلو انّه ابن يوم واحد كان بمنزلة ابن مائة سنة، و ان لم يكن من عند اللّه فلو عمّر ألف سنة فهو كواحد من الناس. هذا ما ينبغي أن يفكر فيه. فأقبلت العصابة على يونس تعذله و توبّخه.(1)

از محمودى روايت شده كه گفت: من در طوس بالاى سر امام رضا (عليه السّلام) ايستاده بودم، بعضى از ياران آن حضرت گفت: اگر حادثه‏ اى براى امام رضا پيش آمد كند امام بعد از او كه خواهد بود؟ امام رضا به آن شخص توجهى كرد و فرمود: بعد از من بايد براى امر امامت به پسرم (امام جواد) رجوع شود. گفت: سنّ امام جواد كم است فرمود: خدا حضرت عيسى بن مريم را براى مقام پيغمبرى برانگيخت در صورتى كه سن آن حضرت از امام محمّد تقى كمتر بود.(2)

موقعى كه امام رضا (عليه السّلام) در سنه (202) هجرى از دنيا رفت سنّ امام محمّد تقى (علیه السلام) تقريبا هفت سال بود، لذا در بغداد و ساير شهرها در بين مردم اختلاف عقيده پيدا شد و ريّان بن صلت، صفوان بن يحى، محمّد بن حكيم، عبد الرحمن بن حجاج، يونس بن عبد الرحمن وعده‏ ديگرى از برجستگان و معتمد بن شيعه در خانه عبد الرحمن بن حجاج در گودالى اجتماع كرده از درد مصيبت شروع بگريه كردند.

يونس بن عبد الرحمن به آن جمعيت گفت: براى امر امامت گريه نكنيد، مسائل و احكام شرعى را تا اين كودك يعنى امام جواد بزرگ شود از كه بايد پرسيد؟ ريّان بن صلت بلند شد، دست خود را بحلق يونس نهاد، چند سيلى بصورت يونس زد، به يونس ميگفت:

اى پسر زن مزدور! تو ايمان خود را بما نشان ميدهى و شك و شرك خود را مخفى ميدارى؟!. اگر امامت امام از طرف خدا باشد و لو اينكه پسر يك روزه باشد بمنزله شخص صدساله خواهد بود، اگر امامت امام از طرف خدا نباشد و لو اينكه آن شخص هزار سال عمر كرده باشد نظير يكى از مردم معمولى خواهد بود. امر امامت از امورى است كه بايد درباره آن مطالعه كرد. آن جمعيت بجانب يونس آمدند، او را سرزنش و توبيخ كردند(3)

آنچه گذشت متن و ترجمه مطلبی بود که در کتاب« اثبات الوصیه» آمده است.

تحلیل و بررسی :

ملاحظه مطلب فوق در منابع دیگر نشان می دهد که تمام آنچه در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است روایت نیست بلکه بخش اول آن روایت و مابقی آن نقل یک جریان تاریخی و اضافاتی است از ناحیه راویان یا از ناحیه «مسعودی» نویسنده کتاب «اثبات الوصیه» که با رویکرد تاریخی و اجتماعی نگاشته شده است. برای اثبات این سخن، مطلب فوق را با ذکر اسناد آن از کتاب «كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ؛ ص277» که البته متاخر از کتاب «اثبات الوصیه» است نقل می کنیم.

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي قَتَادَةَ عَنِ‏ الْمَحْمُودِيِ‏ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي مَحْمُودٍ قَالَ: كُنْتُ وَاقِفاً عَلَى رَأْسِ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بِطُوسَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ إِنْ حَدَثَ حَدَثٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ‏ إِلَى ابْنِي مُحَمَّدٍ وَ كَأَنَّ السَّائِلَ اسْتَصْغَرَ بِسِنِّ أَبِي جَعْفَرٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع ثَابِتاً بِإِقَامَةِ شَرِيعَتِهِ فِي دور [دُونِ‏] السِّنِّ الَّذِي أُقِيمَ فِيهِ أَبُو جَعْفَرٍ ثَابِتاً عَلَى شَرِيعَتِهِ.(4)

از ابی محمود روايت شده كه گفت: من در طوس بالاى سر امام رضا (عليه السّلام) ايستاده بودم، بعضى از ياران آن حضرت گفت: اگر حادثه‏ اى براى امام رضا پيش آمد كند امام بعد از او كه خواهد بود؟ امام رضا فرمود: بعد از من بايد براى امر امامت به پسرم (امام جواد) رجوع شود. گویا سوال کننده سن امام جواد(علیه السلام) را ناچیز شمرد. اما رضا(علیه السلام) فرمود: خدا حضرت عيسى بن مريم را براى مقام پيغمبرى برانگيخت در صورتى كه سن آن حضرت از امام محمّد تقى که برای امر امامت انتخاب شده است كمتر بود.(5)

با ملاحظه دو متن فوق از دو کتاب «اثبات الوصیه» و کتاب« كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» و مقایسه بین آن دو روشن می شود که آنچه روایت محسوب می شود و قابل بررسی سندی است همان قسمتی است که در « كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» نقل شده است و مابقی آن که در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است و در کتاب« کفایه الاثر» اثری از آن نیست، از لحاظ بررسی سندی فاقد شرایط بررسی و اساسا فاقد سند تلقی می شود. زیرا سلسله سندی در آن وجود ندارد و بیشتر به نقل یک جریان تاریخی شباهت دارد که صاحب نظران تاریخی باید نسبت به صحت یا سقم آن اظهار نظر نمایند.

حاصل اینکه: آنچه در کتاب «اثبات الوصیه» آمده است از لحاظ سندی فاقد سند می باشد و قابل ارزیابی سندی نیست. اما آنچه در کتاب« كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر» ذکر شده است مستند بوده سلسله سند آن قابل بررسی است.و اغلب رجال موجود در سند در کتب رجالی ثقه و قابل اعتماد معرفی شده اند. لذا آنچه به عنوان یک جریان تاریخی نقل شده یا اضافه شده است قابل ارزیابی سندی نیست و محققان و صاحب نظران تاریخ باید نسبت به آن اظهار نظر نمایند.

پی نوشت ها:

1. مسعودى، على بن حسين، اثبات الوصية ؛ ناشر: انصاریان ، (1384ش / 1426ق ) ايران ؛ قم، چاپ: سوم، ؛ ص220.
2. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية ناشر: اسلامیه ، 1362ش چاپ دوم ، تهران، ص412
3. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية - ناشر: اسلامیه ، 1362ش چاپ دوم ، تهران، ص412
4. خزاز رازى، على بن محمد، كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر محقق: عبداللطیف حسینی کوه کمره ای ، نشر بیدار ( 1401 ق.) ، قم ، ص 277.
5. مسعودى، على بن حسين، ترجمه إثبات الوصية – ناشر: اسلامیه، 1362ش ، چاپ: دوم، تهران ص 412.

موضوع قفل شده است