جمع بندی نگاهی دیگر به مسأله شر

تب‌های اولیه

38 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاهی دیگر به مسأله شر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

توی این انجمن داشتم مباحث رو دنبال میکردم که دیدم یکی از کاربران نوشته بود کافیست به بیمارستان اعصاب و روان کودکان مراجعه کنید تا فطرتا درک کنید که خدا نیست !

بنده یکم این مساله منو به فکر فرو برد و گفتم یه مروری به مسئله شر بکنم .

ابتدا نگاهی بندازیم به یک تقریر مسئله ی شر :

  1. حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.
  2. حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی‌تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.
  3. حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.

آنطور که من فهمیدم اختلاف سر این است که خداوند از وجود شر با خبر است و نسبت به دفع آن هم تواناست اما از اینکار امتناع میکند بنا بر مصلحت و خیر بزرگتر !

اما سوال اینجاست که چه خیری میتواند بزرگتر از عذاب چند ساله ی یک کودک برای او باشد ؟ چه خیری میتواند در این باشد که یک ساعقه بزند و صدها گوزن را بکشد ؟

البته ممکن است خیرهایی برای دیگران باشد ولی آیا این افراد قربانی جامعه شده اند ؟ یا نه نیک خودشان هم در همین بوده که بیمار باشند ؟

---
از نظر خوده بنده اینجا نه تنها وجود خداوند رد نمی شود ، بلکه بیشتر ضروری تر می باشد که خداوندی باشد تا در برابر این ضعف ها و نیازها ( بیماری و ... ) از ما حمایت کند و همچنین در جهان دیگر پاداش این موجوداتی که در این جهان تنها عذاب نسیبشان شده را در صورت موفقیتشان در امتحان الهی اگر خدا بخواهد بدهد .

مدعیان میگویند اگر خداوند مهربان و عالم و قادری بود این کودکان مریض را شفا میداد و همه جا گل و بلبل بود ولی ما از آنها میپرسیم کجای این عادلانه است که یک انسانی که در ذات خود خیری ندارد به فیض الهی برسد ؟

بنابر این از ضرورت خلق دنیای قبل بهشت و جهنم ( جهان امتحان بشر ) و همچنین اینکه چرا خداوند یک دفعه همه را به بهشت نبرده ( تا این عذاب ها که انسان خیری در آن نمی بیند نباشد ) نیز در بین سخنان خود لطفا بنویسید .

و هم از اینکه فلسفه ی این رنج ها و عذاب ها چیست و چه سودی برای ما دارد .

با تشکر .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد قول سدید

به من بیاموز;976861 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب .

توی این انجمن داشتم مباحث رو دنبال میکردم که دیدم یکی از کاربران نوشته بود کافیست به بیمارستان اعصاب و روان کودکان مراجعه کنید تا فطرتا درک کنید که خدا نیست !

بنده یکم این مساله منو به فکر فرو برد و گفتم یه مروری به مسئله شر بکنم .

ابتدا نگاهی بندازیم به یک تقریر مسئله ی شر :

  1. حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.
  2. حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی‌تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.
  3. حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.

آنطور که من فهمیدم اختلاف سر این است که خداوند از وجود شر با خبر است و نسبت به دفع آن هم تواناست اما از اینکار امتناع میکند بنا بر مصلحت و خیر بزرگتر !

اما سوال اینجاست که چه خیری میتواند بزرگتر از عذاب چند ساله ی یک کودک برای او باشد ؟ چه خیری میتواند در این باشد که یک ساعقه بزند و صدها گوزن را بکشد ؟

البته ممکن است خیرهایی برای دیگران باشد ولی آیا این افراد قربانی جامعه شده اند ؟ یا نه نیک خودشان هم در همین بوده که بیمار باشند ؟

---
از نظر خوده بنده اینجا نه تنها وجود خداوند رد نمی شود ، بلکه بیشتر ضروری تر می باشد که خداوندی باشد تا در برابر این ضعف ها و نیازها ( بیماری و ... ) از ما حمایت کند و همچنین در جهان دیگر پاداش این موجوداتی که در این جهان تنها عذاب نسیبشان شده را در صورت موفقیتشان در امتحان الهی اگر خدا بخواهد بدهد .

مدعیان میگویند اگر خداوند مهربان و عالم و قادری بود این کودکان مریض را شفا میداد و همه جا گل و بلبل بود ولی ما از آنها میپرسیم کجای این عادلانه است که یک انسانی که در ذات خود خیری ندارد به فیض الهی برسد ؟

بنابر این از ضرورت خلق دنیای قبل بهشت و جهنم ( جهان امتحان بشر ) و همچنین اینکه چرا خداوند یک دفعه همه را به بهشت نبرده ( تا این عذاب ها که انسان خیری در آن نمی بیند نباشد ) نیز در بین سخنان خود لطفا بنویسید .

و هم از اینکه فلسفه ی این رنج ها و عذاب ها چیست و چه سودی برای ما دارد .

با تشکر .

سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون برای شما دوست گرامی

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. برخی خداناباوران گفته اند که وجود شرور نشان می دهد که خدایی نیست یا اگر هست، عالم به شرور نیست و اگر هست و عالم است، قادر به مقابله با آنها نیست و اگر هست و عالم و قادر است، خیرخواه نیست و نمی خواهد مشکلات انسان ها را مرتفع سازد.

2. روشن است که هیچ یک از این اقوال برای یک دیندار قابل قبول نیست چرا که یک دیندار بر اساس ادله عقلی –که در جای خود به بحث گذاشته شده است- بر این باور است که خداوند موجودی مطلقا عالم و قادر و خیرخواه است و هیچ نقصی در علم و قدرت و خیرخواهی او راه ندارد. در این صورت، یک دیندار باید نشان بدهد که چگونه خداوند با این اوصاف موجود است اما با این حال، مانع از ایجاد شرور نمی شود.

3. برخی از خداباوران برای رهایی از این اشکال، شرور را عدمی دانستند؛ اما برخی دیگر شرور را لازمه ذات جهان مادی دانستند که نسبت به خیرات جهان مادی کمتر است؛ و برخی نیز شرور را نسبی دانستند؛ و برخی نیز برای توجیه شرور به اصل عوض اخروی تمسک کرده اند. هر یک از این راهکارها نیازمند بحث و بررسی است. به نظر می رسد چون شرور متنوعند، باید از راهکار تلفیقی و چندوجهی برای توجیه شرور استفاده کرد؛ آنهم مبتنی بر مبانی عقلی و نقلی درباره اوصاف خداوند. در پست های بعد، انواع شرور و راهکار مورد نظر برای توجیه آنها را برای شما عزیزان به اشتراک می گذارم. اما فعلا به پرسش اصلی کاربر محترم (با عنوان «به من بیاموز») می پردازم.

4. مساله اساسی در شرور از این قرار است که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده است و یا مانع از ایجاد آنها نشده است؟ به نظر می رسد راهکار حمایت دنیوی و عوض اخروی (راهکاری که جناب «به من بیاموز» ارائه می دهند)، پاسخی به این مساله -که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده و مانع از ایجاد آنها نشده است- ارائه نمی دهد بلکه صرفا عدل الهی را از اشکال مصون نگه می دارد با این توضیح که اگر به برخی از انسانها شرور می رسد، خداوند بواسطه حمایت دنیوی یا عوض اخروی آن را جبران می کند و بدین شکل، به کسی که مبتلا به شرور شده، ظلم نمی شود.

5. البته کاربر گرامی به نکته دیگری هم اشاره کرده اند که به نظرم قابل قبول نیست: «مدعیان میگویند اگر خداوند مهربان و عالم و قادری بود این کودکان مریض را شفا میداد و همه جا گل و بلبل بود ولی ما از آنها میپرسیم کجای این عادلانه است که یک انسانی که در ذات خود خیری ندارد به فیض الهی برسد». در واقع، کاربر گرامی فرض گرفته اند که کسی که بیمار می شود در ذات خودش خیری ندارد و به همین جهت به فیض الهی نمی رسد. اما آیا واقعا چنین است؟! می دانیم که بسیاری از اولیای الهی نیز به مریضی مبتلا می شوند و در همان حالت بیماری نیز وفات می یابند. شاید کاربر گرامی منظور دیگری دارند که بهتر است در پست های بعدی آن را توضیح دهند.

6. در پست های بعدی به مطالب دیگر (همچون ضرورت امتحان و فوائد شرور و غیره) می پردازیم. اما فعلا بهتر است به همین مقدار بسنده کنیم تا دوستان مشارکتی در بحث داشته باشند و راهکارهای خودشان را ارائه بدهند.

پیشاپیش تشکر میکنم از همه عزیزانی که در این بحث مشارکت خواهند کرد؛ خصوصا جناب «به من بیاموز»@};-

قول سدید;977087 نوشت:
برخی از خداباوران برای رهایی از این اشکال، شرور را عدمی دانستند

دیندار نباید برای توجیه شرور، سوفیست شود. مگر می شود شرور را عدمی دانست؟!!! کافی است تصور کنیم که جلوی چشم ما به فرزند و همسر ما تجاوز می شود! کافی است تصور کنیم که همین الان خبر مرگ مادرمان را شنیده ایم! مطمئنم اگر به خوبی تصور کنیم، جانمان از صمیم قلب می سوزد! حالا باز هم شرور را عدمی می دانیم؟!!

احمدصابری;977219 نوشت:
دیندار نباید برای توجیه شرور، سوفیست شود. مگر می شود شرور را عدمی دانست؟!!! کافی است تصور کنیم که جلوی چشم ما به فرزند و همسر ما تجاوز می شود! کافی است تصور کنیم که همین الان خبر مرگ مادرمان را شنیده ایم! مطمئنم اگر به خوبی تصور کنیم، جانمان از صمیم قلب می سوزد! حالا باز هم شرور را عدمی می دانیم؟!!

سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون

متفکران دینی از راهکارهای مختلفی برای توجیه شرور استفاده می کنند که یکی از آنها عدمی بودن شرور است.

راهکار عدمی بودن شرور بدین بیان است که اگر شرور عدمی هستند، پس اساسا چیزی نیستند تا از خداوند صدور یابند و برخلاف خیرات موجود در جهان باشند و خیرخواهی خداوند و نظام احسن را نقض نمایند. البته عدمی بودن به معنای عدم محض نیست بلکه به معنای عدم مضاف است؛ یعنی عدم چیزی است. به دیگر سخن، شرور حدود عدمی موجودات هستند و بواسطه آن موجودات، خودشان نیز واجد نحوه ای از وجودند. بنابراین، شرور عدم مضاف و عدم نسبی برای چیزی هستند و به همین جهت، بهره ضعیفی از وجود دارند اما اینطور نیست که مستقلا موجود باشند و خداوند آنها را مستقیما و مستقلا آفریده باشد. در این صورت، با رفع یک طرف تناقض (یعنی تناقض میان وجود خدا و وجود شرور)، یعنی با رفع شرور، مشکل به خودی خود حل می شود.[1]

اما آیا واقعا این راهکار (عدمی بودن شرور)، راهکار قابل قبولی است؟ به نظر می رسد که شرور به معنای عرفی کلمه، آن چیزی هستند که آدمی از آن بیزار است و خواستار نبودنش است. از این منظر، مصداق اولیه شرور، درد و رنج است چرا که درد و رنج، تنها چیزی است که آدمی از آن بیزار است و اگر از سایر امور نیز اظهار بیزاری می کند، از این جهت است که آنها نیز به درد و رنج می انجامند. در این صورت، روشن می شود که شرور مصداق وجودی دارند.

اما منشا شرور (یا همان درد و رنج)، گاهی وجودی است و گاهی عدمی؛ مثلا گاهی زلزله عامل وجودی برای پیدایش درد و رنج می شود و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است، به آن نیز بالتبع شر گفته می شود؛ و گاهی معلولیت عامل عدمی برای پیدایش درد و رنج است و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است به آن نیز شر گفته می شود. بنابراین، مصداق اولیه و بالذات شرور، وجودی هستند؛ اما مصداق ثانویه و بالتبع شرور، گاهی وجودی و گاهی عدمی هستند.

با این توضیحات روشن می شود که اینطور نیست که شرور عدمی باشند.

بگذریم از این که عدمی دانستن شرور، صرفا صورت مساله را تغییر می دهد و آن را حل نمی کند چرا که بر فرض عدمی بودن شرور نیز این پرسش پدید می آید که چرا خداوند که عالم و قادر و خیرخواه است، این عدم را برطرف نکرد و موجود نساخت. بنابراین، نمی توان از عدمی بودن شرور به عنوان راهکاری برای توجیه شرور استفاده کرد بلکه باید از راهکارهای دیگری بهره گرفت همچون اقلی بودن شرور و غیره. به نظر می رسد، راهکار توجیه شرور باید راهکار تلفیقی باشد که در پست های بعدی به آن می پردازم.


[/HR][1] برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981،ج7، صص58-91

قول سدید;977087 نوشت:
5. البته کاربر گرامی به نکته دیگری هم اشاره کرده اند که به نظرم قابل قبول نیست: «مدعیان میگویند اگر خداوند مهربان و عالم و قادری بود این کودکان مریض را شفا میداد و همه جا گل و بلبل بود ولی ما از آنها میپرسیم کجای این عادلانه است که یک انسانی که در ذات خود خیری ندارد به فیض الهی برسد». در واقع، کاربر گرامی فرض گرفته اند که کسی که بیمار می شود در ذات خودش خیری ندارد و به همین جهت به فیض الهی نمی رسد. اما آیا واقعا چنین است؟! می دانیم که بسیاری از اولیای الهی نیز به مریضی مبتلا می شوند و در همان حالت بیماری نیز وفات می یابند. شاید کاربر گرامی منظور دیگری دارند که بهتر است در پست های بعدی آن را توضیح دهند.

نظر شما درست است بنده از کلمات مناسبی استفاده نکردم ولی خیلی از جاها اینکه ما دچار مشکل میشویم به خاطر کمبود های خودمان است که البته همیشه هم اینطور نیست .

قول سدید;977087 نوشت:
3. برخی از خداباوران برای رهایی از این اشکال، شرور را عدمی دانستند؛ اما برخی دیگر شرور را لازمه ذات جهان مادی دانستند که نسبت به خیرات جهان مادی کمتر است؛ و برخی نیز شرور را نسبی دانستند؛ و برخی نیز برای توجیه شرور به اصل عوض اخروی تمسک کرده اند. هر یک از این راهکارها نیازمند بحث و بررسی است. به نظر می رسد چون شرور متنوعند، باید از راهکار تلفیقی و چندوجهی برای توجیه شرور استفاده کرد؛ آنهم مبتنی بر مبانی عقلی و نقلی درباره اوصاف خداوند. در پست های بعد، انواع شرور و راهکار مورد نظر برای توجیه آنها را برای شما عزیزان به اشتراک می گذارم. اما فعلا به پرسش اصلی کاربر محترم (با عنوان «به من بیاموز») می پردازم.

از نظر بنده این نوع تفسیر چندان درست نیست ، موجود آن است که به صورت وجدانی قابل درک است ، شرور نیز به صورت وجدانی قابل درک هستند پس به نظرم وجود دارند .

قول سدید;977087 نوشت:
پیشاپیش تشکر میکنم از همه عزیزانی که در این بحث مشارکت خواهند کرد؛ خصوصا جناب «به من بیاموز»

خواهش میکنم متشکرم گل

از نظر بنده خداباور دو تا برگ برنده داره که خداناباور نتونه ادعا کنه که خدا وجود نداره با مسئله شر .

اول اینکه در برابر شر هایی که وجود دارند خداباور مدعی خیری بزرگتر از شر آن در آنهاست ، به عبارتی خداباور میگه اینکه ساعقه بزنه و صدها گوزن یکجا بمیرن ممکنه خیری داشته باشه که شما بی خدایان از آن اطلاع ندارید و چون بی خدا به تمام امور جهان علم نداره نمیتونه منکر این مساله بشه .

ولی آیا این ادعای خداباور قابل اتکاست ؟ چرا وقتی انسان در جایی نوری نمیبینه مدعی میشه اینجا تاریکه و نمیگه من نوری نمیبینم ؟ اگر ادعای خداباور درست باشه بنابر این نباید اونجا کسی بتونه ادعا کنه که نوری در تاریکی نیست بلکه باید ادعا کنند ما نوری در اینجا نمیبینیم .

پس گاهی اوقات از نظر کلی ندیدن به معنای نبودنه ، و وقتی کسی خیری در مرگ آن همه گوزن نمیبینه میگه خیر بزرگتری در اینجا وجود نداشته .

و مساله دوم اینه که بعضی خداباور ها میگن مثلا زلزله و امثال آن هم کار موجود مختاری غیر خداوند است ، مثلا میگوید فلان زلزله به خاطر این آمد که مثلا موکل مختار زلزله تصمیم گرفت آن زلزله را بیاورد و خداوند به صورت مستقیم دخالتی در این کار نداشته و اگر گناه و شری است تقصیر آن موکل است .

البته این ادعا بسیار نادر تر است ولی شاید بتوان از آن استفاده کرد بنابر این اینجا نیز مساله اختیار مطرح میشود و اینکه ممکن است آمدن زلزله ها و شرهای طبیعی نیز کار موجود مختاری باشد که توان انجام آن را دارد .

مثلا من یک مثالی میزنم ، الان چند روزه مادرم شروع کرده یا باید اموال رو به اسم من کنید یا من طلاق میگیرم :-s

خون دل ها خوردم سر این موضوع ...

التماس کردم هر کاری کردم ولی مادرم ول کن نیست ، مادرم میخواد به خاطر صد میلیون منو و بابامو ول کنه بره با اینکه میدونه غیر خدا کسی رو نداریم !

البته مادر خودمم مریضه و بیماری روانی داره ، هر کاری میکنیم میگیم ببریمت بیمارستان و ... قبول نمیکنه ، اونقدر ها هم وضعیتش هنوز وخیم نشده که مردم متوجه بشن مریضه !

حتی خودمون هم کاملا مطمئن نیستیم که اینکار ها به خاطر پوله یا واقعا از روی مریضیه .

از طرفی هم اینقدر بهش اعتماد نداریم که اموال رو به اسمش بزنیم ، چون هنوز سی میلیون پول داره یه ریال اجازه نمیده ما ازش استفاده کنیم ( فقط گذاشته توی بانک سود بگیره فقط بیشتر بشه )

بابام میگه بیا حقتو بدم تو هم امضا بده که حقوقمو گرفتم قبول نمیکنه چون مادرش بهش گفته امضا نده هیچ وقت سرت کلاه میزارن ( حتی میگیم بیا پول وکیلتو بدیم وکیل بگیر از طریق اون اقدام کن میگه به وکیلم اعتماد ندارم ) - والا نمیدونم که چه فکری توی سرشه

حتی نمیزاره بابام توی خونه قرآن بخونه ، میاد میره اذیت میکنه میگه باید اموال رو به اسم من بزنین ( میگه فلان کس آپارتمان خریده و اسه زنش و ... تو هم باید بخری ، بابام میگه یه دونه پسر مریض از کار افتاده دارم ( منو میگه ) اگه اینکارو بکنم این فردا باید بردگی بکنه ( بابام خوب میشناسه مامانمو )

واقعا من چی بگم ؟ مادری که به خاطر پول بارها توی روی بچه اش ایستاده ، حتی یکبار به خاطر 50 تومن سود بیشتر زد توی گوش من !

تازه فقط اینا نیست خدا میدونه چه کارهایی میکنه ، مثلا همین امروز بلند شد گفت میخوام آرایش غلیظ کنم برم توی خیابون و ...

توی این چند روز دستشو بوسیدم ، محبت کردم گفتم مادرم بیا و اینکارو با ما نکن ولی قبول نمیکنه ! آخرش بابام نمیدونم چی گفت مامانم بلند شد گفت بلند شین بریم .

یه لحظه گفتم بابا آخرش تسلیم شدی ؟ بابام برگشت گفت نه ، بعد مادرم برگشت به من گفت تو بچه ی من نیستی و ... ( فکر کرد بابام با حرف من پشیمون شد )

الانم با من دشمن شده همش اضطراب اینو دارم بیاد کامپیوترمو خراب کنه یا کاری بکنه که آسیب ببینم x_x

میخوام بدونم توی این موردی که به چشم خودم دارم میبینم و مثال میزنم چه خیری هست ؟ چه سودی داره به من میرسه که من ازش بی خبرم ؟

از وقتی دست چپ و راستمو شناختم با اینکه بچه ی پسرم ، مادرم بهم به چشم یک رقیب نگاه کرده ، بابام یه دونه توت فرنگی به من بیشتر میداد مادرم خون به پا میکرد :-s

البته مادرم خوبی هم بهم کرده مثلا وقتی زندان بودم میگه کلی دعا کردم که آزاد بشی و ...

ولی وقتی میبینم رنگ پوست پدرم از عصبانیت عوض میشه ولی بیچاره به خاطر من تحمل میکنه چه قضاوتی میتونم در مورد مادرم بکنم که اینقدر اذیتش میکنه سر پول ؟

به من بیاموز;977285 نوشت:
از نظر بنده خداباور دو تا برگ برنده داره که خداناباور نتونه ادعا کنه که خدا وجود نداره با مسئله شر .

اول اینکه در برابر شر هایی که وجود دارند خداباور مدعی خیری بزرگتر از شر آن در آنهاست ، به عبارتی خداباور میگه اینکه ساعقه بزنه و صدها گوزن یکجا بمیرن ممکنه خیری داشته باشه که شما بی خدایان از آن اطلاع ندارید و چون بی خدا به تمام امور جهان علم نداره نمیتونه منکر این مساله بشه .

ولی آیا این ادعای خداباور قابل اتکاست ؟ چرا وقتی انسان در جایی نوری نمیبینه مدعی میشه اینجا تاریکه و نمیگه من نوری نمیبینم ؟ اگر ادعای خداباور درست باشه بنابر این نباید اونجا کسی بتونه ادعا کنه که نوری در تاریکی نیست بلکه باید ادعا کنند ما نوری در اینجا نمیبینیم .

پس گاهی اوقات از نظر کلی ندیدن به معنای نبودنه ، و وقتی کسی خیری در مرگ آن همه گوزن نمیبینه میگه خیر بزرگتری در اینجا وجود نداشته .

سلام و عرض ادب

از آن جایی که خداناباور درصدد استدلال است، او باید ثابت کند که قطعا هیچ خیر مهمتری در این شرور وجود ندارد. در واقع، خداناباور مدعی است که شروری داریم که هیچ خیر مهمتری در آنها نیست و به همین جهت، ارتکاب آنها اخلاقا قبیح است و برخلاف خیرخواهی و علم و قدرت الهی است. بنابراین، او باید ثابت کند که این شرور فاقد هر گونه خیر مهمتری هستند. اگر خداباور بتواند این احتمال را مطرح کند که چه بسا خیر مهمتری در این شرور وجود داشته است، و خداناباور نتواند این احتمال را منتفی سازد، استدلال خداناباور از اعتبار ساقط می شود.

دقت بفرمایید: لازم نیست که خداباور به صورت قطعی و مشخص اثبات کند که در این شرور، فلان خیر مهمتر وجود دارد. خداباور اجمالا به خیرخواهی و علم و قدرت الهی معتقد است و خداوند را با این اوصاف موجود می داند. به همین جهت، در مواجهه با شرور، به صورت اجمالی می داند که خداوند مرتکب شر نمی شود و اگر بشود حتما آن شر، خیر مهمتری به دنبال داشته است. اما این که در این مورد چه خیری در این شرور نهفته است، چه بسا برای خداباور تفصیلا معلوم نباشد. به دیگر سخن، خداباور به صورت لمّی به شرور نگاه می کند یعنی بدین صورت که چون شرور را معلول خداوند می داند و خداوند را عالم و قادر و خیرخواه می داند، مطمئن می شود که در این شرور خیر بیشتری نهفته است و به همین جهت، خداوند آنها را ایجاد کرده است. اما خداناباور چون به چنین خدایی معتقد نیست و صرفا با شرور مواجهه می یابد، به صورت انّی به شرور نگاه می کند و باید نشان بدهد که این شرور خالی از هر گونه خیر مهمتری هستند. سخن ما این است که به صورت انّی نمی توان در مواجهه با هر شرور، نشان داد که این شرور، فلان خیر مهمتر را دارند یا ندارند. آنچه خداباور را از این مشکل نجات می دهد، نگاه لمّی او به مساله است که خداناباور فاقدش است. به صورت انّی و صرفا با مشاهده شرور و نظام دنیوی، نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که این شرور، واجد فلان خیر مهمتر هستند (خداباوران) یا نیستند (خداناباوران).

به من بیاموز;977285 نوشت:
و مساله دوم اینه که بعضی خداباور ها میگن مثلا زلزله و امثال آن هم کار موجود مختاری غیر خداوند است ، مثلا میگوید فلان زلزله به خاطر این آمد که مثلا موکل مختار زلزله تصمیم گرفت آن زلزله را بیاورد و خداوند به صورت مستقیم دخالتی در این کار نداشته و اگر گناه و شری است تقصیر آن موکل است .

البته این ادعا بسیار نادر تر است ولی شاید بتوان از آن استفاده کرد بنابر این اینجا نیز مساله اختیار مطرح میشود و اینکه ممکن است آمدن زلزله ها و شرهای طبیعی نیز کار موجود مختاری باشد که توان انجام آن را دارد .

این که زلزله را کار موجودی مختار بدانیم که مستقل از اراده الهی زلزله را ایجاد می کند، برخلاف مبانی الهیاتی مسلمانان است. آری، برخی از خداباوران ثنوی مسلک، معتقدند که شرور معلول خداوند نیست بلکه معلول موجود مختار اهریمنی است. در واقع، آنها بعد از مشاهده شرور و ناتوانی در توضیح آن، به ثنویت و شرک ربوبی قائل شدند.

با این حال، می توان برخی از شرور را ناشی از فاعل های مختار دانست بدون آن که به شرک دچار شویم. توضیح بیشتر این که از منظر دینی، برخی از شرور ناشی از گناهان ما است؛ یعنی چون ما بدرفتاری می کنیم، خداوند برای تنبیه یا برای تطهیر ما، ما را به شرور مبتلا می سازد. بدین ترتیب، برخی از بلایای طبیعی ناشی از بدرفتار و گناهان ما است (البته این مطلب عمومیت ندارد و اینطور نیست که هر بلایی ناشی از گناهان ما باشد. همچنین تشخیص این مطلب که این بلا ناشی از گناهان ما هست یا نیست، در حوزه توانایی معرفتی ما نیست). این مطلب به شرک نمی انجامد چرا که اختیار انسانها مستقل از اراده الهی نیست (توضیح این مطلب در این مجال نمی گنجد) و نزول بلایای طبیعی نیز خارج از نظام تدبیری خداوند نمی باشد.

به من بیاموز;976861 نوشت:

  1. حالت اول: شر در جهان وجود دارد، چون خدا از وجود شر بی خبر است؛ در این صورت خدا عالم مطلق نیست.
  2. حالت دوم: شر در جهان وجود دارد، زیرا گرچه خدا از وجود شر باخبر است، اما نمی‌تواند آن را نابود کند؛ در این صورت خدا قادر مطلق نیست.
  3. حالت سوم: شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛ در این صورت خدا خیرخواه مطلق نیست.

با تشکر .

با سلام و عرض ادب

4 -

شر در جهان وجود دارد، در حالی که خدا از وجود شر باخبر و نسبت به دفع آن تواناست؛
اما به انسان اختیار داده تا با انتخاب خود خیر را از شر تمایز دهد تا آفرینش این جهان (در حالی که بهشت وجود دارد) عبث نباشد.
در این صورت خدا حکیم است.

اما هر شری اگر از دیدگاه خدایی به ان نگاه کنیم (خلیفه الله ) حاصلی خیر دارد

ذبح گوسفند از دیدگاه گوسفند شر است و از دیدگاه ما خیر است !

مانند فوران آتش نشان و سیل که پس از فروکش باعث حاصلخیزی زمین می شود

یا مرگ عزیزان که باعث می شود تا بفهمیم مرگ وجود دارد و نباید به دنیا دل بست واسیر آن شد

یا تجاوز به عزیزانمان که به ما می فهماند باید از حقوق خود دفاع کنیم و منفعل نباشیم

و ...

در پناه حق تعالی

به من بیاموز;977326 نوشت:
مثلا من یک مثالی میزنم ، الان چند روزه مادرم شروع کرده یا باید اموال رو به اسم من کنید یا من طلاق میگیرم :-s

خون دل ها خوردم سر این موضوع ...

التماس کردم هر کاری کردم ولی مادرم ول کن نیست ، مادرم میخواد به خاطر صد میلیون منو و بابامو ول کنه بره با اینکه میدونه غیر خدا کسی رو نداریم !

البته مادر خودمم مریضه و بیماری روانی داره ، هر کاری میکنیم میگیم ببریمت بیمارستان و ... قبول نمیکنه ، اونقدر ها هم وضعیتش هنوز وخیم نشده که مردم متوجه بشن مریضه !

حتی خودمون هم کاملا مطمئن نیستیم که اینکار ها به خاطر پوله یا واقعا از روی مریضیه .

از طرفی هم اینقدر بهش اعتماد نداریم که اموال رو به اسمش بزنیم ، چون هنوز سی میلیون پول داره یه ریال اجازه نمیده ما ازش استفاده کنیم ( فقط گذاشته توی بانک سود بگیره فقط بیشتر بشه )

بابام میگه بیا حقتو بدم تو هم امضا بده که حقوقمو گرفتم قبول نمیکنه چون مادرش بهش گفته امضا نده هیچ وقت سرت کلاه میزارن ( حتی میگیم بیا پول وکیلتو بدیم وکیل بگیر از طریق اون اقدام کن میگه به وکیلم اعتماد ندارم ) - والا نمیدونم که چه فکری توی سرشه

حتی نمیزاره بابام توی خونه قرآن بخونه ، میاد میره اذیت میکنه میگه باید اموال رو به اسم من بزنین ( میگه فلان کس آپارتمان خریده و اسه زنش و ... تو هم باید بخری ، بابام میگه یه دونه پسر مریض از کار افتاده دارم ( منو میگه ) اگه اینکارو بکنم این فردا باید بردگی بکنه ( بابام خوب میشناسه مامانمو )

واقعا من چی بگم ؟ مادری که به خاطر پول بارها توی روی بچه اش ایستاده ، حتی یکبار به خاطر 50 تومن سود بیشتر زد توی گوش من !

تازه فقط اینا نیست خدا میدونه چه کارهایی میکنه ، مثلا همین امروز بلند شد گفت میخوام آرایش غلیظ کنم برم توی خیابون و ...

توی این چند روز دستشو بوسیدم ، محبت کردم گفتم مادرم بیا و اینکارو با ما نکن ولی قبول نمیکنه ! آخرش بابام نمیدونم چی گفت مامانم بلند شد گفت بلند شین بریم .

یه لحظه گفتم بابا آخرش تسلیم شدی ؟ بابام برگشت گفت نه ، بعد مادرم برگشت به من گفت تو بچه ی من نیستی و ... ( فکر کرد بابام با حرف من پشیمون شد )

الانم با من دشمن شده همش اضطراب اینو دارم بیاد کامپیوترمو خراب کنه یا کاری بکنه که آسیب ببینم x_x

میخوام بدونم توی این موردی که به چشم خودم دارم میبینم و مثال میزنم چه خیری هست ؟ چه سودی داره به من میرسه که من ازش بی خبرم ؟

از وقتی دست چپ و راستمو شناختم با اینکه بچه ی پسرم ، مادرم بهم به چشم یک رقیب نگاه کرده ، بابام یه دونه توت فرنگی به من بیشتر میداد مادرم خون به پا میکرد :-s

البته مادرم خوبی هم بهم کرده مثلا وقتی زندان بودم میگه کلی دعا کردم که آزاد بشی و ...

ولی وقتی میبینم رنگ پوست پدرم از عصبانیت عوض میشه ولی بیچاره به خاطر من تحمل میکنه چه قضاوتی میتونم در مورد مادرم بکنم که اینقدر اذیتش میکنه سر پول ؟


سلام و عرض ادب مجدد خدمت شما دوست عزیز

می دانم که با سختی و مشکلات فراوانی روبرو هستید و از خداوند برای شما آرزوی صبوری دارم که خداوند با صابران است: «ِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ».

قطعا دوستان شما در بخش مشاوره بهتر می توانند به شما کمک کنند. پیشنهاد می کنم از طریق همین سایت یا از طریق تلفنی (096400) و یا از طریق سامانه مکتوب مرکز ملی پاسخگویی (http://www.pasokhgoo.ir/send) این مشکل را پیگیری نمایید و از مشورت مشاوران مرکز بهره مند گردید. امیدوارم در زندگی شما فرج و بهبودی حاصل شود.

اما اگر بخواهم از جنبه کلامی و الهیاتی به نوشته شما نظر بیندازم باید به چند نکته اشاره کنم:

یکی این که همانطور که سابقا عرض شد، این شرور نه خداباوری را تقویت می کنند و نه خداناباوری را؛ چرا که همواره این احتمال مطرح است که خیر مهمتری برای این شرور باشد یا نباشد. صرفا با ملاحظه شرور، نمی توان این احتمالات را نفی کرد.

دوم این که منظور از خیر مهمتر لزوما خیر برای شخص مبتلا به شرور نیست. گاهی خیر برای نظام خلقت است؛ یعنی وقتی از منظر کلی به مناسبات جهان نگاه می کنیم، این نظام فعلی را خیر می دانیم اگرچه گاهی این نظام خلقت، به شروری اجازه وجود بدهد. مثلا آتش برای نظام خلقت امری لازم است و خیر حساب می شود و اساسا حیات زمینی بدون آن ناممکن است؛ اما همین آتش می تواند برای برخی از انسانها شر باشد و به آنها صدمه وارد کند یا آنها را بمیراند. در این صورت، نمی توان آتش را برای شخصی که در آتش سوخته، خیر دانست اما از منظر کلی برای نظام خلقت، آتش خیر است. بر همین اساس، ساختار روحی و روانی انسان نیز می تواند از منظر کلی برای انسانها خیر باشد اگرچه همین ساختار روحی و روانی، می تواند اختلال یابد و برای شخص و اطرافیانش شر به حساب آید. در این موارد، چون خداوند را خیرخواه می دانیم معتقدیم که این شرور ناشی از نظام خلقتی است که مجموعا وجودش خیر بیشتری دارد اگرچه من از همین نظام خلقت به شروری مبتلا شده ام.

سوم این که باید به این نکته هم توجه کنیم که شرور می توانند برای من و شما زمینه ای برای تعالی باشند مشروط به این که صبوری کنیم و با استعانت از خداوند متعال، بر آنها غلبه نماییم. در این راستا، به این آیات سوره مبارکه بقره توجه بفرمایید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (155) الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156) أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(157)»؛ یعنی: «قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان(155) آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمى‏گرديم!» (156) اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدايت‏يافتگان(157)». این آیات دربردارنده نکات کلیدی برای من و شما است: اگر مبتلا به سختی شده ایم، آن را فرصتی بدانیم که خداوند در اختیار ما قرار داده است تا با صبر پیشه کردن، خداوند را در زندگی خود احساس کنیم و به هدایت و رحمت او دست یابیم. فراموش نکنیم که رحمت خداوند، بالاترین چیزی است که مومن راستین در آرزوی آن است. خوشا به حال آنهایی که صبر پیشه کردند و به سعادت و رحمت پروردگار نائل شدند. فراموش نکنیم که نعمت های خداوند به یک انسان، بدین معنا نیست که آن شخص، محبوب خدا است؛ و مشکلاتی که یک انسان بدان مبتلا می شود بدین معنا نیست که آن شخص، محبوب خدا نیست. آری، این دنیا مکانی برای رشد و استکمال و کوشش و تلاش است. تنها در آخرت است که فقط مومنان غرق در رحمت و نعمت الهی می شوند و فقط کافران غرق در عذاب می شوند: «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»(بقره: 112)؛ یعنی: «آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند». بنابراین، مواجهه ما با شرور می تواند مسیر زندگی ما را تغییر بدهد: اگر مومنانه به آنها بنگریم و صبر و شکیبایی کنیم و یاد خداوند را فراموش نکنیم، مشمول درود و سلام خداوند می شویم و به خیر ابدی دست یابیم؛ اما اگر بی تابی کنیم و کفر بورزیم، نه نصیبی از دنیا داریم و نه نصیبی از آخرت.

چهارم این که خداوند عادل است و به کسی ظلم نمی کند: «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»(نساء: 40). از این رو، کسانی که به شرور دنیوی مبتلا می شوند را مشمول عوض اخروی قرار می دهد. حتما در زندگی خودمان مشاهده کرده ایم که برخی از انسانها زندگی سخت تری نسبت به دیگران دارند. عدل الهی مستلزم آن است که سختی زندگی این گروه از انسانها در آخرت جبران شود. این مضمون در متون دینی مختلف از جمله این روایت بیان شده است: «کسانی که مبتلا به بلایا می شوند، بعد از مرگ چنان ثواب می برند که اگر بعد از مرگ آنها را مختار سازند که بار دیگر به دنیا برگردند و بلایا را متحمل شوند، بازگشت به دنیا را انتخاب می کنند تا ثواب بیشتری بگیرند»(علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج 3، ص 71).

آنچه گذشت، بخشی از راهکار تلفیقی بنده برای حل مساله شرور است که قبلا وعده داده بودم آن را بیان کنم. در پست های بعد، فرازهای دیگرش را اضافه می کنم.

پیروز و موفق باشید@};-

به من بیاموز;977326 نوشت:
مثلا من یک مثالی میزنم ، الان چند روزه مادرم شروع کرده یا باید اموال رو به اسم من کنید یا من طلاق میگیرم :-s

خون دل ها خوردم سر این موضوع ...

التماس کردم هر کاری کردم ولی مادرم ول کن نیست ، مادرم میخواد به خاطر صد میلیون منو و بابامو ول کنه بره با اینکه میدونه غیر خدا کسی رو نداریم !

البته مادر خودمم مریضه و بیماری روانی داره ، هر کاری میکنیم میگیم ببریمت بیمارستان و ... قبول نمیکنه ، اونقدر ها هم وضعیتش هنوز وخیم نشده که مردم متوجه بشن مریضه !

حتی خودمون هم کاملا مطمئن نیستیم که اینکار ها به خاطر پوله یا واقعا از روی مریضیه .

از طرفی هم اینقدر بهش اعتماد نداریم که اموال رو به اسمش بزنیم ، چون هنوز سی میلیون پول داره یه ریال اجازه نمیده ما ازش استفاده کنیم ( فقط گذاشته توی بانک سود بگیره فقط بیشتر بشه )

بابام میگه بیا حقتو بدم تو هم امضا بده که حقوقمو گرفتم قبول نمیکنه چون مادرش بهش گفته امضا نده هیچ وقت سرت کلاه میزارن ( حتی میگیم بیا پول وکیلتو بدیم وکیل بگیر از طریق اون اقدام کن میگه به وکیلم اعتماد ندارم ) - والا نمیدونم که چه فکری توی سرشه

حتی نمیزاره بابام توی خونه قرآن بخونه ، میاد میره اذیت میکنه میگه باید اموال رو به اسم من بزنین ( میگه فلان کس آپارتمان خریده و اسه زنش و ... تو هم باید بخری ، بابام میگه یه دونه پسر مریض از کار افتاده دارم ( منو میگه ) اگه اینکارو بکنم این فردا باید بردگی بکنه ( بابام خوب میشناسه مامانمو )

واقعا من چی بگم ؟ مادری که به خاطر پول بارها توی روی بچه اش ایستاده ، حتی یکبار به خاطر 50 تومن سود بیشتر زد توی گوش من !

تازه فقط اینا نیست خدا میدونه چه کارهایی میکنه ، مثلا همین امروز بلند شد گفت میخوام آرایش غلیظ کنم برم توی خیابون و ...

توی این چند روز دستشو بوسیدم ، محبت کردم گفتم مادرم بیا و اینکارو با ما نکن ولی قبول نمیکنه ! آخرش بابام نمیدونم چی گفت مامانم بلند شد گفت بلند شین بریم .

یه لحظه گفتم بابا آخرش تسلیم شدی ؟ بابام برگشت گفت نه ، بعد مادرم برگشت به من گفت تو بچه ی من نیستی و ... ( فکر کرد بابام با حرف من پشیمون شد )

الانم با من دشمن شده همش اضطراب اینو دارم بیاد کامپیوترمو خراب کنه یا کاری بکنه که آسیب ببینم x_x

میخوام بدونم توی این موردی که به چشم خودم دارم میبینم و مثال میزنم چه خیری هست ؟ چه سودی داره به من میرسه که من ازش بی خبرم ؟

از وقتی دست چپ و راستمو شناختم با اینکه بچه ی پسرم ، مادرم بهم به چشم یک رقیب نگاه کرده ، بابام یه دونه توت فرنگی به من بیشتر میداد مادرم خون به پا میکرد :-s

البته مادرم خوبی هم بهم کرده مثلا وقتی زندان بودم میگه کلی دعا کردم که آزاد بشی و ...

ولی وقتی میبینم رنگ پوست پدرم از عصبانیت عوض میشه ولی بیچاره به خاطر من تحمل میکنه چه قضاوتی میتونم در مورد مادرم بکنم که اینقدر اذیتش میکنه سر پول ؟

با سلام وعرض ادب و احترام

بدون شک ما انسان ها دانای کل نیستیم و دانای کل تنها خداست (یا علیم)

او می داند که چرا چنین اموری که از دید ما شر است باید باشد اما ما نمی دانیم

در بسیاری از اوقات تنها گذر زمان حکمت این امور را روشن خواهد کرد

بدون شک این دنیا محل آزمایش است (طبق آیات قرآن)
این موارد اکثر اوقات آزمایشی است تا مومنین را از صف بی ایمانان جدا سازد

وظیفه مومنین صبر بر مصیبت ها و عمل به دستورات الهی است

در پناه حق تعالی

قول سدید;977335 نوشت:
کسانی که مبتلا به بلایا می شوند، بعد از مرگ چنان ثواب می برند که اگر بعد از مرگ آنها را مختار سازند که بار دیگر به دنیا برگردند و بلایا را متحمل شوند، بازگشت به دنیا را انتخاب می کنند تا ثواب بیشتری بگیرند

با عرض سلام و ادب و تشکر از شما به خاطر دعای خیرتان امیدوارم همواره سلامت باشید .

استاد بر اساس آنچه که خودتان گفتید و بنده برداشت کردم این موضوع اگر چه میتواند نوعی اثبات معاد و عدل الهی باشد اما مساله این است که خداناباور به خدا اعتقاد ندارد و برای همین نمیتواند بگوید چون خدا در آخرت این شر را برای من جبران می کند پس این شری که الان من گرفتار آن هستم خیر است .

این هم که می گویید این شر باعث میشود کمالاتی مانند صبر کردن در ما نمودار شود ، آیا صبر کردن در برابر مشکلات برای کسی که به آخرت و خداوند اعتقاد ندارد نوعی امتیاز محسوب میشود ؟ علاوه بر آن ممکن است کسی معتقد باشد این مشکلات بیشتر حوصله ی ما را میبرند و باعث میشوند بی قرار و عصبی بشویم .

قول سدید;977329 نوشت:
سلام و عرض ادب

از آن جایی که خداناباور درصدد استدلال است، او باید ثابت کند که قطعا هیچ خیر مهمتری در این شرور وجود ندارد. در واقع، خداناباور مدعی است که شروری داریم که هیچ خیر مهمتری در آنها نیست و به همین جهت، ارتکاب آنها اخلاقا قبیح است و برخلاف خیرخواهی و علم و قدرت الهی است. بنابراین، او باید ثابت کند که این شرور فاقد هر گونه خیر مهمتری هستند. اگر خداباور بتواند این احتمال را مطرح کند که چه بسا خیر مهمتری در این شرور وجود داشته است، و خداناباور نتواند این احتمال را منتفی سازد، استدلال خداناباور از اعتبار ساقط می شود.

دقت بفرمایید: لازم نیست که خداباور به صورت قطعی و مشخص اثبات کند که در این شرور، فلان خیر مهمتر وجود دارد. خداباور اجمالا به خیرخواهی و علم و قدرت الهی معتقد است و خداوند را با این اوصاف موجود می داند. به همین جهت، در مواجهه با شرور، به صورت اجمالی می داند که خداوند مرتکب شر نمی شود و اگر بشود حتما آن شر، خیر مهمتری به دنبال داشته است. اما این که در این مورد چه خیری در این شرور نهفته است، چه بسا برای خداباور تفصیلا معلوم نباشد. به دیگر سخن، خداباور به صورت لمّی به شرور نگاه می کند یعنی بدین صورت که چون شرور را معلول خداوند می داند و خداوند را عالم و قادر و خیرخواه می داند، مطمئن می شود که در این شرور خیر بیشتری نهفته است و به همین جهت، خداوند آنها را ایجاد کرده است. اما خداناباور چون به چنین خدایی معتقد نیست و صرفا با شرور مواجهه می یابد، به صورت انّی به شرور نگاه می کند و باید نشان بدهد که این شرور خالی از هر گونه خیر مهمتری هستند. سخن ما این است که به صورت انّی نمی توان در مواجهه با هر شرور، نشان داد که این شرور، فلان خیر مهمتر را دارند یا ندارند. آنچه خداباور را از این مشکل نجات می دهد، نگاه لمّی او به مساله است که خداناباور فاقدش است. به صورت انّی و صرفا با مشاهده شرور و نظام دنیوی، نمی توان به صورت قطعی اثبات کرد که این شرور، واجد فلان خیر مهمتر هستند (خداباوران) یا نیستند (خداناباوران).

استاد اینکه از خداناباور بخواهیم ثابت کند که هیچ خیری در آن شر نیست به نظر می آید خواسته ی درستی نباشد ، چرا که خداناباور و ما خدا نیستیم که بخواهیم تمام مساله خلقت را تحلیل کنیم و بگوییم نتیجه گرفتیم هیچ خیری در این شر نیست !

ولی از نظر کلی به نظر خوده بنده همینقدر که نتوانیم خیری در آن بیابیم میتوانیم بگوییم خیری در آن نیست ( البته هرچند به زبان دقیق تر باید بگوییم خیری در آن نیافتیم )

اینکه شما وارد یک اتاق میشوید و آنجا نوری نمیبینید در حالی که قبلا نور را حس کرده اید و می دانید که در شما این توانایی وجود دارد ، قضاوت میکنید که در آنجا نوری وجود ندارد ، همانطور یک خداناباور وقتی عدالت را حس کرده است ، وارد این مسائل میشود و آن را تحلیل میکند و خیری در آن پیدا نمی کند میگوید در آن خیری نیست !

هر چند ممکن است مثلا صد سال بعد کشف شود که در آن خیر بسیار بزرگی بوده ولی خداوند خودش می فرماید شما را بیشتر از توانایی که دارید تکلیف نمیکنیم ، وقتی خداناباور میبیند ساعقه میزند و حدود صد گوزن بدون اینکه خیری در آن بیابد که ارزش مرگ آن صد گوزن با آن طرز وحشتناک را داشته باشد میگوید از نظر من خیری در این کار نیست !

قول سدید;977329 نوشت:
این که زلزله را کار موجودی مختار بدانیم که مستقل از اراده الهی زلزله را ایجاد می کند، برخلاف مبانی الهیاتی مسلمانان است. آری، برخی از خداباوران ثنوی مسلک، معتقدند که شرور معلول خداوند نیست بلکه معلول موجود مختار اهریمنی است. در واقع، آنها بعد از مشاهده شرور و ناتوانی در توضیح آن، به ثنویت و شرک ربوبی قائل شدند.

با این حال، می توان برخی از شرور را ناشی از فاعل های مختار دانست بدون آن که به شرک دچار شویم. توضیح بیشتر این که از منظر دینی، برخی از شرور ناشی از گناهان ما است؛ یعنی چون ما بدرفتاری می کنیم، خداوند برای تنبیه یا برای تطهیر ما، ما را به شرور مبتلا می سازد. بدین ترتیب، برخی از بلایای طبیعی ناشی از بدرفتار و گناهان ما است (البته این مطلب عمومیت ندارد و اینطور نیست که هر بلایی ناشی از گناهان ما باشد. همچنین تشخیص این مطلب که این بلا ناشی از گناهان ما هست یا نیست، در حوزه توانایی معرفتی ما نیست). این مطلب به شرک نمی انجامد چرا که اختیار انسانها مستقل از اراده الهی نیست (توضیح این مطلب در این مجال نمی گنجد) و نزول بلایای طبیعی نیز خارج از نظام تدبیری خداوند نمی باشد.



چرا باید این مساله خلاف آموزه های اسلامی باشد ؟ مگر اینکه یک انسان مختار شروع می کند و یک بمب گذاری انجام میدهد و صد ها نفر را می کشد اسلام می گوید این بر خلاف توحید است ؟ خب خداوند اختیار داده آن جن یا موجود هم آمد و زلزله یا طوفان ایجاد کرده و چندین نفر را کشته است .

در آخر از نظر فعلیم اگر خداناباور با سایر دلایل وجود خدا برایش اثبات نشده باشد میتواند با استناد به برهان شر این مسئله را نوعی دلیل بر عدم وجود خداوند بگیرد ، ولی اگر با سایر دلایل مانند برهان علیت وجود خداوند برایش اثبات شده باشد میتواند با استناد به خیر آخرت و خیر برتر این دلایل را از اعتبار ساقط کند .

به من بیاموز;977414 نوشت:
با عرض سلام و ادب و تشکر از شما به خاطر دعای خیرتان امیدوارم همواره سلامت باشید .

استاد بر اساس آنچه که خودتان گفتید و بنده برداشت کردم این موضوع اگر چه میتواند نوعی اثبات معاد و عدل الهی باشد اما مساله این است که خداناباور به خدا اعتقاد ندارد و برای همین نمیتواند بگوید چون خدا در آخرت این شر را برای من جبران می کند پس این شری که الان من گرفتار آن هستم خیر است .

این هم که می گویید این شر باعث میشود کمالاتی مانند صبر کردن در ما نمودار شود ، آیا صبر کردن در برابر مشکلات برای کسی که به آخرت و خداوند اعتقاد ندارد نوعی امتیاز محسوب میشود ؟ علاوه بر آن ممکن است کسی معتقد باشد این مشکلات بیشتر حوصله ی ما را میبرند و باعث میشوند بی قرار و عصبی بشویم .

استاد اینکه از خداناباور بخواهیم ثابت کند که هیچ خیری در آن شر نیست به نظر می آید خواسته ی درستی نباشد ، چرا که خداناباور و ما خدا نیستیم که بخواهیم تمام مساله خلقت را تحلیل کنیم و بگوییم نتیجه گرفتیم هیچ خیری در این شر نیست !

ولی از نظر کلی به نظر خوده بنده همینقدر که نتوانیم خیری در آن بیابیم میتوانیم بگوییم خیری در آن نیست ( البته هرچند به زبان دقیق تر باید بگوییم خیری در آن نیافتیم )

اینکه شما وارد یک اتاق میشوید و آنجا نوری نمیبینید در حالی که قبلا نور را حس کرده اید و می دانید که در شما این توانایی وجود دارد ، قضاوت میکنید که در آنجا نوری وجود ندارد ، همانطور یک خداناباور وقتی عدالت را حس کرده است ، وارد این مسائل میشود و آن را تحلیل میکند و خیری در آن پیدا نمی کند میگوید در آن خیری نیست !

هر چند ممکن است مثلا صد سال بعد کشف شود که در آن خیر بسیار بزرگی بوده ولی خداوند خودش می فرماید شما را بیشتر از توانایی که دارید تکلیف نمیکنیم ، وقتی خداناباور میبیند ساعقه میزند و حدود صد گوزن بدون اینکه خیری در آن بیابد که ارزش مرگ آن صد گوزن با آن طرز وحشتناک را داشته باشد میگوید از نظر من خیری در این کار نیست !


چرا باید این مساله خلاف آموزه های اسلامی باشد ؟ مگر اینکه یک انسان مختار شروع می کند و یک بمب گذاری انجام میدهد و صد ها نفر را می کشد اسلام می گوید این بر خلاف توحید است ؟ خب خداوند اختیار داده آن جن یا موجود هم آمد و زلزله یا طوفان ایجاد کرده و چندین نفر را کشته است .

در آخر از نظر فعلیم اگر خداناباور با سایر دلایل وجود خدا برایش اثبات نشده باشد میتواند با استناد به برهان شر این مسئله را نوعی دلیل بر عدم وجود خداوند بگیرد ، ولی اگر با سایر دلایل مانند برهان علیت وجود خداوند برایش اثبات شده باشد میتواند با استناد به خیر آخرت و خیر برتر این دلایل را از اعتبار ساقط کند .

داستان حضرت موسی و خضر در این مورد بسیار مفید است :

شاید ما قتل یک جوان بی گناه را شر بدانیم

اما در واقع این خیری است برای پدر و مادر مومن آن جوان!

اما جز خداوند و حضرت خضر کسی از این موضوع آگاهی ندارد !!!!

بدون شک اکنون اگر حضرت خضر بود با قانون حکومتی محکوم به اعدام می شد!!!

شاید روزی ما هم فهمیدیم این همه قتل و غارت و تجاوز چه حکمتی داشته !!!!

و آن زمان تنها مومنینی که صبر کرده اند و به خدا شکایت نکرده اند ، سربلند خواهند بود ...

شاید اگر بهشتی باشیم در بهشت کسانی را ببینیم که ان ها را جهنمی می پنداشتیم !!! و شاید هم بالعکس!!!

در پناه حق تعالی

به من بیاموز;977414 نوشت:
با عرض سلام و ادب و تشکر از شما به خاطر دعای خیرتان امیدوارم همواره سلامت باشید .

استاد بر اساس آنچه که خودتان گفتید و بنده برداشت کردم این موضوع اگر چه میتواند نوعی اثبات معاد و عدل الهی باشد اما مساله این است که خداناباور به خدا اعتقاد ندارد و برای همین نمیتواند بگوید چون خدا در آخرت این شر را برای من جبران می کند پس این شری که الان من گرفتار آن هستم خیر است .

سلام و عرض ادب و تشکر از دقت نظر شما

با شما موافقم. همانطور که پیشتر خدمتتان عرض کردم، اصل عوض اخروی، نمی تواند مساله شرور را حل نماید چرا که مساله شر این است که چرا خدای خیرخواه، شرور را ایجاد کرده و یا اجازه داده شرور ایجاد شوند. اصل عوض اخروی، به این پرسش، پاسخی نمی دهد و به همین جهت، فلاسفه مسلمان از این اصل برای توجیه شرور استفاده نمی کنند.

اینک اضافه می کنم که اصل عوض اخروی، اصل پوچی نیست بلکه اصل مهم کلامی و الهیاتی است که می تواند برای مخاطب دیندار راهگشا باشد. در واقع، یکی از پرسشهای کلامی و الهیاتی، عدل الهی است مبنی بر این که آیا برخلاف عدل الهی نیست که برخی از انسانها به شرور مبتلا می شوند و برخی هم مبتلا نمی شوند و یا کمتر مبتلا می شوند؟ مساله عوض اخروی یکی از مقدمات پاسخگویی به این پرسش است مبنی بر این که حتما شرور خیری داشته که از سوی خداوند صادر شده و یا خداوند مانعش نشده است و حالا که در دنیا رخ داده است و گریزی از وقوعش نبوده، خداوند بوسیله عوض اخروی آن را جبران می کند.

همانطور که پیداست اصل عوض اخروی، در گفتمان دینی و برای مخاطب دیندار، امری راهگشا است؛ هم از این جهت که پرسش الهیاتیش را پاسخ می دهد و هم از این جهت که از جهت روانی به او این اطمینان را می دهد که روزی این شرور و ناملائمتی ها جبران می شوند.

به من بیاموز;977414 نوشت:
علاوه بر آن ممکن است کسی معتقد باشد این مشکلات بیشتر حوصله ی ما را میبرند و باعث میشوند بی قرار و عصبی بشویم .

با شما موافقم. به همین جهت، پیش تر عرض شد که شرور می تواند زمینه خیرات باشد؛ یعنی اگر کسی صبوری کند متعالی می شود و به خیرات می رسد؛ اما اگر کسی صبوری نکند نمی تواند مایه خیرات و تعالی باشد:
«سوم این که باید به این نکته هم توجه کنیم که شرور می توانند برای من و شما زمینه ای برای تعالی باشند مشروط به این که صبوری کنیم و با استعانت از خداوند متعال، بر آنها غلبه نماییم.»

به من بیاموز;977414 نوشت:
استاد اینکه از خداناباور بخواهیم ثابت کند که هیچ خیری در آن شر نیست به نظر می آید خواسته ی درستی نباشد ، چرا که خداناباور و ما خدا نیستیم که بخواهیم تمام مساله خلقت را تحلیل کنیم و بگوییم نتیجه گرفتیم هیچ خیری در این شر نیست !

ولی از نظر کلی به نظر خوده بنده همینقدر که نتوانیم خیری در آن بیابیم میتوانیم بگوییم خیری در آن نیست ( البته هرچند به زبان دقیق تر باید بگوییم خیری در آن نیافتیم )

اینکه شما وارد یک اتاق میشوید و آنجا نوری نمیبینید در حالی که قبلا نور را حس کرده اید و می دانید که در شما این توانایی وجود دارد ، قضاوت میکنید که در آنجا نوری وجود ندارد ، همانطور یک خداناباور وقتی عدالت را حس کرده است ، وارد این مسائل میشود و آن را تحلیل میکند و خیری در آن پیدا نمی کند میگوید در آن خیری نیست !

هر چند ممکن است مثلا صد سال بعد کشف شود که در آن خیر بسیار بزرگی بوده ولی خداوند خودش می فرماید شما را بیشتر از توانایی که دارید تکلیف نمیکنیم ، وقتی خداناباور میبیند ساعقه میزند و حدود صد گوزن بدون اینکه خیری در آن بیابد که ارزش مرگ آن صد گوزن با آن طرز وحشتناک را داشته باشد میگوید از نظر من خیری در این کار نیست !

در فلسفه با زبان فنی و دقیق سخن می گوییم و به دنبال اثبات دعاوی یقینی هستیم؛ یعنی اثبات اعتقاداتی که هیچ احتمال خلافی در آنها متصور نیست. از این رو، اگر بدانیم که عدم علم به چیزی همان عدم آن چیز نیست (یا همانطور که به درستی فرمودید: به زبان دقیق تر باید بگوییم خیری در آن نیافتیم) نمی توانیم به صورت یقینی و بدون احتمال خلاف درباره واقعیت سخن بگوییم و مدعی عدم چیزی باشیم.

این سخت گیری فلسفی، محدود به خداناباوران نیست بلکه شامل خداباوران نیز می شود؛ یعنی خداباوران نیز وقتی درصدد اثبات یقینی خداوند هستند، نمی توانند از مقدماتی استفاده کنند که احتمال خطا در آنها مطرح باشد.

جالب است بدانید که برخی از فلاسفه خداناباور، با عنایت به همین اشکال، به این سخن اذعان کرده اند که شرور، عدم خداوند را به صورت یقینی اثبات نمی کند بلکه صرفا احتمال عدم خداوند را تقویت می کند. (برای مطالعه بیشتر، رک: Davies, Brian, An introduction to philosophy of religion, oxford university press, 1993, p: 32-55)

البته ما در نقد این سخن نیز می گوییم که وقتی با دو احتمال روبرو هستیم که یکی از آن دو احتمال (احتمال وجود خداوند) مستند به دلایل یقینی است (براهین اثبات خداوند) و احتمال دیگر (احتمال عدم خداوند) مستند به دلایل ظنی است و نمی تواند احتمال وجود خداوند را کاملا منتفی سازد، عقلا باید احتمال اخیر را مرجوح دانست و کنار گذاشت.

به من بیاموز;977414 نوشت:
چرا باید این مساله خلاف آموزه های اسلامی باشد ؟ مگر اینکه یک انسان مختار شروع می کند و یک بمب گذاری انجام میدهد و صد ها نفر را می کشد اسلام می گوید این بر خلاف توحید است ؟ خب خداوند اختیار داده آن جن یا موجود هم آمد و زلزله یا طوفان ایجاد کرده و چندین نفر را کشته است .

بله اگر اثبات شود که چنین موجودی وجود دارد و به اذن الهی مختار به انجام یا ترک شرور شده است، مستلزم شرک نیست. گمانم این بود که شما از موجودی سخن می گویید که خارج از نظام تدبیری خداوند، به ایجاد شرور اقدام می کند.

به من بیاموز;977414 نوشت:
در آخر از نظر فعلیم اگر خداناباور با سایر دلایل وجود خدا برایش اثبات نشده باشد میتواند با استناد به برهان شر این مسئله را نوعی دلیل بر عدم وجود خداوند بگیرد ، ولی اگر با سایر دلایل مانند برهان علیت وجود خداوند برایش اثبات شده باشد میتواند با استناد به خیر آخرت و خیر برتر این دلایل را از اعتبار ساقط کند .

با توجه به فرازهای قبل، پاسخ به این بخش نیز مشخص می شود. اگر خداناباور قائل به وجود خداوند نباشد، نمی تواند از شرور به مثابه دلیل قطعی علیه خداوند استفاده کند (چون عدم علم به چیزی به معنای عدم آن چیز نیست) اما شاید بتواند از شرور به مثابه دلیل ظنی استفاده کند. منظورم از «شاید» این است که چه بسا حتی نتواند از شرور به مثابه دلیل ظنی استفاده کند چرا که در مواجهه با جهان، با دو امر روبرو می شو: خیرات و نظم جهان، شرور و بی نظمی جهان. شاید اگر کسی این دو امر را با هم در نظر بگیرد، شاید بیشتر به شکاکیت (

agnosticism) سوق یابد تا خداناباوری (atheism) چرا که همانقدر که شرور بر بی خدایی دلالت دارند، خیرات منظم نیز بر وجود خدا دلالت دارند.

پیروز و موفق باشید

@};-

سلام خدمت دوستان محقق

فلاسفه مسلمان از طریق نظام احسن نیز شرور را توجیه می کنند؛ یعنی چون این نظام احسن است، پس شرور نیز موجهند. البته شاید همانطور که استاد بیان کردند این پاسخ نیز به مساله اساسی ما پاسخ ندهد چون مساله این است که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده و چرا مانعش نشده. این که بگوییم این نظام، احسن است، صرفا به ما می گوید این نظام احسن است و در مجموع خیراتش بیشتر از شرور است. اما مساله همچنان باقی است که چرا شرور ایجاد شده و خداوندمانعش نشده.

احمدصابری;977940 نوشت:
سلام خدمت دوستان محقق

فلاسفه مسلمان از طریق نظام احسن نیز شرور را توجیه می کنند؛ یعنی چون این نظام احسن است، پس شرور نیز موجهند. البته شاید همانطور که استاد بیان کردند این پاسخ نیز به مساله اساسی ما پاسخ ندهد چون مساله این است که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده و چرا مانعش نشده. این که بگوییم این نظام، احسن است، صرفا به ما می گوید این نظام احسن است و در مجموع خیراتش بیشتر از شرور است. اما مساله همچنان باقی است که چرا شرور ایجاد شده و خداوندمانعش نشده.

سلام و عرض ادب

دنیای را بدون شر در نظر بگیرید

دنیای بدون انرژی منفی(در برابر انرژی مثبت)

وجود چنین دنیایی نه از لحاظ فیزیکی ممکن است

نه از لحاظ عقلی و منطقی

احمدصابری;977940 نوشت:
سلام خدمت دوستان محقق

فلاسفه مسلمان از طریق نظام احسن نیز شرور را توجیه می کنند؛ یعنی چون این نظام احسن است، پس شرور نیز موجهند. البته شاید همانطور که استاد بیان کردند این پاسخ نیز به مساله اساسی ما پاسخ ندهد چون مساله این است که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده و چرا مانعش نشده. این که بگوییم این نظام، احسن است، صرفا به ما می گوید این نظام احسن است و در مجموع خیراتش بیشتر از شرور است. اما مساله همچنان باقی است که چرا شرور ایجاد شده و خداوندمانعش نشده.

سلام و عرض ادب و تبریک اعیاد شعبانیه@};-

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. فیلسوفان مسلمان بر این باورند که خداوند بهترین موجود است؛ یعنی عالم مطلق و قادر مطلق و خیرخواه مطلق است؛ از این رو، به بهترین نظام(نظام احسن) آگاهی دارد و قادر است آن را بیافریند و چون نظام احسن، مصداق خیر است و خداوند خیرخواه است پس خداوند بهترین نظام را می آفریند. بنابراین، فیلسوفان مسلمان از بهترین موجود بودن خداوند به بهترین خالق بودن خداوند رسیده، و سپس، از بهترین خالق بودن خداوند به بهترین مخلوق بودن جهان می رسند. به دیگر سخن، از منظر فلسفی، بهترین موجود، منشا صدور بهترین افعال است و چون جهان فعل خدا است پس بهترین چیزی است که می توانست موجود گردد. اگر بهترین موجود، منشا بهترین فعل نباشد، نشان می دهد که بهترین موجود نیست و از جهتی نقص دارد: یا در علمش نقصی وجود دارد یا در قدرتش و یا در خیرخواهیش و یا در سایر اوصاف کمالیش.

2. بعد از تبیین بهترین بودن خداوند و نظامی که آفریده است، فیلسوفان مسلمان با این مشکل روبرو می شوند که شروری در جهان وجود دارد. در وهله نخست، این شرور در تقابل با نظام احسن به نظر می رسد (چرا که نظام احسن مصداق خیر است و نباید شری در آن وجود داشته باشد) بلکه فراتر از آن، این شرور در تقابل با خیرخواهی خداوند است چرا که اگر خداوند خیرخواه است، چیزی جز خیر نباید از او صادر شود. بنابراین، یکی از مسائل اساسی در فلسفه اسلامی این است که چگونه شرور در عنایت و قضا و قدر الهی راه یافته اند و در نتیجه، در نظام احسن، شروری موجود شده اند. فلاسفه اسلامی می کوشند تا با راهکارهایی همچون عدمی بودن شرور و یا اقلّی بودن شرور نسبت به خیرات اکثری، مشکل را حل نمایند.

3. راهکار عدمی بودن شرور بدین بیان است که اگر شرور عدمی هستند، در نتیجه، اساسا چیزی نیستند تا از خداوند صدور یابند و برخلاف خیرات موجود در جهان باشند و نظام احسن را نقض نمایند. البته عدمی بودن به معنای عدم محض نیست بلکه به معنای عدم مضاف است؛ یعنی عدم چیزی است. به دیگر سخن، شرور حدود عدمی موجودات هستند و بواسطه آن موجودات، خودشان نیز واجد نحوه ای از وجودند. بنابراین، شرور عدم مضاف و عدم نسبی برای چیزی هستند و به همین جهت، بهره ضعیفی از وجود دارند اما اینطور نیست که مستقلا موجود باشند و خداوند آنها را مستقیما و مستقلا آفریده باشد. در این صورت، با رفع یک طرف تناقض (یعنی تناقض میان وجود خدا و وجود شرور)، مشکل به خودی خود حل می شود.

4. راهکار دیگر، اقلی بودن شرور است بدین بیان که شرور لازمه خلقت جهان مادی هستند به گونه ای که محال است جهان مادی آفریده شود اما شری در آن نباشد؛ اما چون شرور نسبت به خیرات موجود در جهان مادی، اقلّی هستند، پس جهان مادی مجموعا (بعد از جمع و تفریق خیر و شر) خیر است و خیرهایی که دارد بر شرورش غلبه می یابد. مثلا خاصیت حرارت آتش، خیرات زیادی دارد و اساسا مایه حیات است؛ اما همین آتش و حرارتش، برخی از موجودات زنده را نیز سوزانده و کمالی از کمالات را از آنها گرفته است. وقتی خیرات و شرور آتش را با هم می سنجیم، متوجه می شویم که این خیرات بیشتر از شرورآتش است و به همین جهت، مجموعا آتش مصداق خیر است.

5. نتیجه آن که فلاسفه مسلمان با این دو راهکار (عدمی بودن و اقلی بودن شرور) می کوشند تا مشکل را حل نمایند و توضیح بدهند که چرا و چگونه در این جهان شروری وجود دارند. بنابراین، در سنت فلسفی ما، نظام احسن بخشی از مساله ما است نه راهکار ما. نظام احسن به ما می گوید که این جهان باید بهترین جهان ممکن باشد اما نمی گوید چرا و چگونه شرور در این جهان راه یافته اند و آیا وجود این شرور با نظام احسن و وجود خداوند، تعارضی دارد یا نه. فلاسفه مسلمان با تبیینی که از منشا پیدایش شرور ارائه می دهند، نشان می دهند که لازم نیست برای تبیین منشا پیدایش شرور به اموری همچون ثنویت (خدای شر و خدای خیر) و تناسخ (شرور نتیجه اعمال بد ما در زندگی سابق ما است) تمسک جُست. شرور عدمی هستند و نیازی به علت ایجادی ندارند تا برای توجیه آنها به ثنویت برسیم. همچنین شرور لازمه ذاتی جهان مادی است و اینطور نیست که ناشی از اعمال بد گذشته ما در زندگی های سابق باشد. با این توضیحات روشن می شود که ایده نظام احسن، به تنهایی به عنوان راهکاری برای مساله شرور نیست بلکه خودش تکرار مساله است. ما ایده نظام احسن را از ایده احسن بودن وجود و اوصاف وجودی خداوند، وام گرفته ایم؛ و مساله شرور، هر دوی آنها (احسن بودن نظام و احسن بودن خداوند) را نشانه می گیرد. بنابراین، باید از راهکارهای دیگری برای رفع مشکل استفاده کرد و نشان داد که شرور یا وجود مستقلی ندارند و یا اگر دارند، اقلّی و لازمه ذات جهان هستند و اگر خداوند جهان را به خاطر شرور اقلّی نمی آفرید، مرتکب شرّ بزرگتر می شد.[1]

6. در پایان، خالی از لطف نیست که به این نکته نیز اشاره کنیم که راهکارهای توجیه شرور، محدود به این دو مورد (عدم بودن و اقلی بودن) نیست بلکه راهکارهای دیگری نیز مطرح است همچون راهکاری که متکلمان ارائه می دهند. به باور متکلمان امامیه، اولا شرور وجودی هستند و عدمی نیستند؛ و ثانیا شرور مستند به اصل حکمت الهی، حتما توجیهی دارند؛ اگرچه ما به همه آن حکمت ها آگاهی نداریم. آنگاه متکلمان برای توجیه عدل الهی نسبت به ابتلای مردم به شرور، از دو اصل انتصاف و اصل عوض بهره می گیرند. خداوند مستند به اصل انتصاف، داد مظلوم را از ظالم می ستاند؛ و مستند به اصل عوض، کسی که به بلایای طبیعی دچار شده است را به نعمت های اخروی می رساند به گونه ای که شخص دردمند راضی شود. بدین ترتیب، وجود شرور، با وجود یا اوصاف وجودی خداوند در تعارض نیست تا با طرح شرور، خداوند یا یکی از اوصاف خداوند انکار شود.[2]

7. کوتاه سخن این که نظام احسن، نه فقط راهکاری برای حل مساله شرور نیست بلکه تکرار مساله است. فلاسفه مسلمان از دو راهکار عدمی و اقلی لازم، استفاده کرده اند ولی متکلمان با عدمی بودن شرور مخالفند و آن را به صورت حکیمانه و عادلانه توضیح می دهند.



[/HR][1] برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981،ج7، صص58-91.

[2] برای مطالعه بیشتر، رک: عماد زاده، حسین، مساله شر در کلام امامیه، پژوهشنامه ثقلین، تابستان 1393.

قول سدید;977968 نوشت:

سلام و عرض ادب و تبریک اعیاد شعبانیه

@};-

برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. فیلسوفان مسلمان بر این باورند که خداوند بهترین موجود است؛ یعنی عالم مطلق و قادر مطلق و خیرخواه مطلق است؛ از این رو، به بهترین نظام(نظام احسن) آگاهی دارد و قادر است آن را بیافریند و چون نظام احسن، مصداق خیر است و خداوند خیرخواه است پس خداوند بهترین نظام را می آفریند. بنابراین، فیلسوفان مسلمان از بهترین موجود بودن خداوند به بهترین خالق بودن خداوند رسیده، و سپس، از بهترین خالق بودن خداوند به بهترین مخلوق بودن جهان می رسند. به دیگر سخن، از منظر فلسفی، بهترین موجود، منشا صدور بهترین افعال است و چون جهان فعل خدا است پس بهترین چیزی است که می توانست موجود گردد. اگر بهترین موجود، منشا بهترین فعل نباشد، نشان می دهد که بهترین موجود نیست و از جهتی نقص دارد: یا در علمش نقصی وجود دارد یا در قدرتش و یا در خیرخواهیش و یا در سایر اوصاف کمالیش.

2. بعد از تبیین بهترین بودن خداوند و نظامی که آفریده است، فیلسوفان مسلمان با این مشکل روبرو می شوند که شروری در جهان وجود دارد. در وهله نخست، این شرور در تقابل با نظام احسن به نظر می رسد (چرا که نظام احسن مصداق خیر است و نباید شری در آن وجود داشته باشد) بلکه فراتر از آن، این شرور در تقابل با خیرخواهی خداوند است چرا که اگر خداوند خیرخواه است، چیزی جز خیر نباید از او صادر شود. بنابراین، یکی از مسائل اساسی در فلسفه اسلامی این است که چگونه شرور در عنایت و قضا و قدر الهی راه یافته اند و در نتیجه، در نظام احسن، شروری موجود شده اند. فلاسفه اسلامی می کوشند تا با راهکارهایی همچون عدمی بودن شرور و یا اقلّی بودن شرور نسبت به خیرات اکثری، مشکل را حل نمایند.

3. راهکار عدمی بودن شرور بدین بیان است که اگر شرور عدمی هستند، در نتیجه، اساسا چیزی نیستند تا از خداوند صدور یابند و برخلاف خیرات موجود در جهان باشند و نظام احسن را نقض نمایند. البته عدمی بودن به معنای عدم محض نیست بلکه به معنای عدم مضاف است؛ یعنی عدم چیزی است. به دیگر سخن، شرور حدود عدمی موجودات هستند و بواسطه آن موجودات، خودشان نیز واجد نحوه ای از وجودند. بنابراین، شرور عدم مضاف و عدم نسبی برای چیزی هستند و به همین جهت، بهره ضعیفی از وجود دارند اما اینطور نیست که مستقلا موجود باشند و خداوند آنها را مستقیما و مستقلا آفریده باشد. در این صورت، با رفع یک طرف تناقض (یعنی تناقض میان وجود خدا و وجود شرور)، مشکل به خودی خود حل می شود.

4. راهکار دیگر، اقلی بودن شرور است بدین بیان که شرور لازمه خلقت جهان مادی هستند به گونه ای که محال است جهان مادی آفریده شود اما شری در آن نباشد؛ اما چون شرور نسبت به خیرات موجود در جهان مادی، اقلّی هستند، پس جهان مادی مجموعا (بعد از جمع و تفریق خیر و شر) خیر است و خیرهایی که دارد بر شرورش غلبه می یابد. مثلا خاصیت حرارت آتش، خیرات زیادی دارد و اساسا مایه حیات است؛ اما همین آتش و حرارتش، برخی از موجودات زنده را نیز سوزانده و کمالی از کمالات را از آنها گرفته است. وقتی خیرات و شرور آتش را با هم می سنجیم، متوجه می شویم که این خیرات بیشتر از شرورآتش است و به همین جهت، مجموعا آتش مصداق خیر است.

5. نتیجه آن که فلاسفه مسلمان با این دو راهکار (عدمی بودن و اقلی بودن شرور) می کوشند تا مشکل را حل نمایند و توضیح بدهند که چرا و چگونه در این جهان شروری وجود دارند. بنابراین، در سنت فلسفی ما، نظام احسن بخشی از مساله ما است نه راهکار ما. نظام احسن به ما می گوید که این جهان باید بهترین جهان ممکن باشد اما نمی گوید چرا و چگونه شرور در این جهان راه یافته اند و آیا وجود این شرور با نظام احسن و وجود خداوند، تعارضی دارد یا نه. فلاسفه مسلمان با تبیینی که از منشا پیدایش شرور ارائه می دهند، نشان می دهند که لازم نیست برای تبیین منشا پیدایش شرور به اموری همچون ثنویت (خدای شر و خدای خیر) و تناسخ (شرور نتیجه اعمال بد ما در زندگی سابق ما است) تمسک جُست. شرور عدمی هستند و نیازی به علت ایجادی ندارند تا برای توجیه آنها به ثنویت برسیم. همچنین شرور لازمه ذاتی جهان مادی است و اینطور نیست که ناشی از اعمال بد گذشته ما در زندگی های سابق باشد. با این توضیحات روشن می شود که ایده نظام احسن، به تنهایی به عنوان راهکاری برای مساله شرور نیست بلکه خودش تکرار مساله است. ما ایده نظام احسن را از ایده احسن بودن وجود و اوصاف وجودی خداوند، وام گرفته ایم؛ و مساله شرور، هر دوی آنها (احسن بودن نظام و احسن بودن خداوند) را نشانه می گیرد. بنابراین، باید از راهکارهای دیگری برای رفع مشکل استفاده کرد و نشان داد که شرور یا وجود مستقلی ندارند و یا اگر دارند، اقلّی و لازمه ذات جهان هستند و اگر خداوند جهان را به خاطر شرور اقلّی نمی آفرید، مرتکب شرّ بزرگتر می شد.[1]

6. در پایان، خالی از لطف نیست که به این نکته نیز اشاره کنیم که راهکارهای توجیه شرور، محدود به این دو مورد (عدم بودن و اقلی بودن) نیست بلکه راهکارهای دیگری نیز مطرح است همچون راهکاری که متکلمان ارائه می دهند. به باور متکلمان امامیه، اولا شرور وجودی هستند و عدمی نیستند؛ و ثانیا شرور مستند به اصل حکمت الهی، حتما توجیهی دارند؛ اگرچه ما به همه آن حکمت ها آگاهی نداریم. آنگاه متکلمان برای توجیه عدل الهی نسبت به ابتلای مردم به شرور، از دو اصل انتصاف و اصل عوض بهره می گیرند. خداوند مستند به اصل انتصاف، داد مظلوم را از ظالم می ستاند؛ و مستند به اصل عوض، کسی که به بلایای طبیعی دچار شده است را به نعمت های اخروی می رساند به گونه ای که شخص دردمند راضی شود. بدین ترتیب، وجود شرور، با وجود یا اوصاف وجودی خداوند در تعارض نیست تا با طرح شرور، خداوند یا یکی از اوصاف خداوند انکار شود.[2]

7. کوتاه سخن این که نظام احسن، نه فقط راهکاری برای حل مساله شرور نیست بلکه تکرار مساله است. فلاسفه مسلمان از دو راهکار عدمی و اقلی لازم، استفاده کرده اند ولی متکلمان با عدمی بودن شرور مخالفند و آن را به صورت حکیمانه و عادلانه توضیح می دهند.



[/HR][1] برای مطالعه بیشتر رک: صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981،ج7، صص58-91.

[2] برای مطالعه بیشتر، رک: عماد زاده، حسین، مساله شر در کلام امامیه، پژوهشنامه ثقلین، تابستان 1393.

در جایی این پرسش مطرح شد که چرا خداوند ما را مختار آفریده تا مرتکب قتل و جنایت بشویم. اگر خلقت ما از جانب خداوند است که هست، بهتر بود مختار آفریده نمی شدیم تا شرور کمتری رخ می دادند. با این توضیح خداوند با واسطه فاعل شرور است.

البته عزیزی می گفت که از کجا معلوم مختاریم خصوصا این که می دانیم آدمی در تولدش مختار نبوده است و خداوند هم مختار نیست و نتیجتا نمی تواند انسان را مختار بیافریند.

البته به نظرم این مطلب هم راهگشا نیست چرا که همچنان شرور به خداوند نسبت داده می شود جز این که خداوند را هم مختار ندانیم.

شاید همان راهکار شرور حداقل راهگشاتر باشد.


احمدصابری;978191 نوشت:
در جایی این پرسش مطرح شد که چرا خداوند ما را مختار آفریده تا مرتکب قتل و جنایت بشویم. اگر خلقت ما از جانب خداوند است که هست، بهتر بود مختار آفریده نمی شدیم تا شرور کمتری رخ می دادند. با این توضیح خداوند با واسطه فاعل شرور است.

البته عزیزی می گفت که از کجا معلوم مختاریم خصوصا این که می دانیم آدمی در تولدش مختار نبوده است و خداوند هم مختار نیست و نتیجتا نمی تواند انسان را مختار بیافریند.

البته به نظرم این مطلب هم راهگشا نیست چرا که همچنان شرور به خداوند نسبت داده می شود جز این که خداوند را هم مختار ندانیم.

شاید همان راهکار شرور حداقل راهگشاتر باشد.

سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون

پرسش حاضر از چند بخش تشکیل شده است که گام به گام آنها را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:

1. مطلب اول مربوط به اصل اختیار آدمی است. در این راستا مقدمتا گفتنی است که اولا آدمی فاعل مختار است چرا که می تواند افعالش را متناسب با اراده اش تنظیم کند؛ اراده ای که معلول تمایلات و تاملات درونی خود فاعل است.
در این صورت، اختیار آدمی بدین معنا است که اگر آدمی اراده بکند که چنین بکند، چنین بکند و اگر اراده نکند که چنین بکند، چنین نکند. مثلا اگر آدمی درباره غذا فکر بکند و از سویی گرسنه نیز باشد و تمایل درونی او به غذا تحقق یابد، در این صورت، اراده می کند که غذا بخورد. بعد از تحقق اراده، عضلات آدمی به حرکت در می آید و دست آدمی به سوی غذا دراز می شود و فعل خوردن غذا را انجام می دهد. به این سیر فاعلی، اختیار گفته می شود و فاعلی که این کار را انجام می دهد، فاعل مختار و آزاد است.[1]
با عنایت به این توضیح از اختیار، روشن می گردد که آدمی مختار است چرا که وجدانا می دانیم که دست کم، برخی از افعالش را متناسب با اراده خودش انجام می دهد.

2. مطلب دیگر درباره اختیار آدمی این است که اگرچه آدمی در اصل ولادت و نحوه تولدش اختیار ندارد اما این مطلب، دلیل بر این نیست که آدمی در لحظه ولادت مجبور بوده است و یا بعدا هم فاقد اختیار خواهد بود.
توضیح مطلب این که فاعل مختار برای این که مختار باشد، باید واجد چند ویژگی باشد: اولا موجود باشد، ثانیا خودآگاهی داشته باشد، یعنی به خودش و فعل و اراده خود آگاهی داشته باشد و بتواند درباره آنها تامل نماید، ثالثا دارای اراده باشد، رابعا فاعلیت داشته باشد یعنی بتواند فعلی را ایجاد کند؛ خامسا میان فعل و اراده و تاملات و تمایلاتش رابطه علّی معلولی برقرار باشد. از این رو، اختیار وصفی است که به لحاظ تحلیلی و وجودی، بعد از تحقق آدمی بر او عارض می گردد، یعنی آدمی باید نخست موجود باشد و سپس مختار باشد.

3. بنابر آنچه گذشت، روشن می شود که تا وقتی که آدمی موجود نباشد اساسا اختیاری برای او مطرح نیست تا جبری برای او مطرح باشد: جبر و اختیار از مفاهیم ملکه و عدم هستند یعنی جبر به معنای فقدان اختیار است در جایی که موضوع، شانیت اختیار را داشت اما فعلا اختیار را ندارد. به همین جهت، نمی توان به یک سنگ گفت که نابینا است چرا که نابینایی فقدان بینایی است در جایی که شانیت بینایی باشد.
از این رو، نمی توان گفت که خلقت آدمی و یا نحوه خلقت او در فلان موقعیت خاص خانوادگی و اجتماعی و غیره، به صورت جبری است چرا که قبل از خلقت، آدمی شانیت اختیار را نداشت تا از فقدان اختیار در انتخاب خانواده و شهر و رنگ پوست، به مجبور بودن او حکم کرد. پس آدمی در آن لحظه مختار نبود اما مجبور هم نبود؛ و روشن است که از این وضعیت، نباید نتیجه گرفت که آدمی بعد از تولد نیز فاقد اختیار است.

4. مطلب دیگر درباره اختیار آدمی این است که خداوند نیز مختار است و از این جهت، در مختار آفریدن انسان، مانعی نیست. همان طور که گفتیم مختار بودن فاعل بدین معنا است که فاعل بتواند افعالش را متناسب با اراده خودش انجام دهد. بر این اساس، خداوند -که اراده اش عین ذات او است و هر موجودی مخلوق و معلول اوست و نمی تواند مانع از اراده او بشود- از اختیار برخوردار است. بنابراین، خداوند نیز مختار است و از این جهت، مانعی برای مختار آفریدن انسان متصور نیست.[2]

5. اما این که گفته شود که خداوند مسئول شرور انسانی است چرا که انسانها را مختار آفریده است، گفتنی است که اختیار لزوما به ایجاد شرور نمی انجامد. اختیار نحوه وجودی آدمی است نه چیزی که بر انسان عارض شده باشد.
در واقع، مرتبه وجودی آدمی به گونه ای است که مکانیزم رفتاریش به صورت اختیاری و ناشی از اراده ناشی از تامل و تمایل است. از آن جایی که انسان وجودش خیر است و اختیار نحوه وجودی اوست و می تواند با اختیار متکامل شود و خیرخواهی نماید، پس خداوند انسان را ایجاد نمود.
آری، برخی از انسانها بدرفتاری می کنند اما باید دانست که بدرفتاری و شرور انسانی، لازمه ضروری اختیار نبوده است بلکه از عوارض امکانی آن است: ممکن است که برخی با استفاده از اختیار به شرور دست بزنند و ممکن است با استفاده از اختیار، به خیرات بپردازند.
بنابراین، نمی توان خداوند را مسئول شروری دانست که برخی از انسان ها با بدرفتاری مرتکب آن می شوند. اگر بدرفتاری عده ای مجوزی است برای سلب اختیار از دیگران، پس باید قلم را از دست تمامی کودکان گرفت چرا که ممکن است که کودکی به خاطر شیطنت، چشم همکلاسی خود را کور کند! آیا چنین کاری عادلانه و حکیمانه است؟!



[/HR][1] برای مطالعه بیشتر، رک:
Bunnin, Nicholas and Yu, Jiyuan, The Blackwell Dictionary of Western Philosophy, Blackwell Publishing, p:123, 270-271
مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم(ج6 از مجموعه آثار)، انتشارات صدرا، صص612-626.

[2] صدرالمتالهین، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعۀ(بعلاوه پاورقی علامه طباطبائی)، دار احياء التراث، ج3، ص12.

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;976861 نوشت:
نابر این از ضرورت خلق دنیای قبل بهشت و جهنم ( جهان امتحان بشر ) و همچنین اینکه چرا خداوند یک دفعه همه را به بهشت نبرده ( تا این عذاب ها که انسان خیری در آن نمی بیند نباشد ) نیز در بین سخنان خود لطفا بنویسید .

و هم از اینکه فلسفه ی این رنج ها و عذاب ها چیست و چه سودی برای ما دارد .


سلام
شرور اقتضای عالمی است که اساسش بر محدودیت است. هنر انسان در این دنیای محدود همراه بر شر و بدبختی حرکت بسوی خیر و نیکی و کمال است ولو اینکه در این مسیر و در این عمر دنیایی به پایان راه و مقصد نهایی هم نرسد. همین که بسوی خیر و نیکی و نور حرکت کند هنر کرده است. هنری بزرگ...
یا علیم[/]

به من بیاموز;976861 نوشت:
بنابر این از ضرورت خلق دنیای قبل بهشت و جهنم ( جهان امتحان بشر ) و همچنین اینکه چرا خداوند یک دفعه همه را به بهشت نبرده ( تا این عذاب ها که انسان خیری در آن نمی بیند نباشد ) نیز در بین سخنان خود لطفا بنویسید

محی الدین;978249 نوشت:
سلام
شرور اقتضای عالمی است که اساسش بر محدودیت است. هنر انسان در این دنیای محدود همراه بر شر و بدبختی حرکت بسوی خیر و نیکی و کمال است ولو اینکه در این مسیر و در این عمر دنیایی به پایان راه و مقصد نهایی هم نرسد. همین که بسوی خیر و نیکی و نور حرکت کند هنر کرده است. هنری بزرگ...
یا علیم

سلام و تشکر از جناب محی الدین که به این بخش از پرسش نیز توجه کردند.

برای پاسخ به این بخش، باید به این دو نکته توجه کرد:

1. در جای خودش ثابت شده است که خداوند موجودی کامل و عالم و قادر و خیرخواه و حکیم است و جز خیر انجام نمی خواهد و انجام نمی دهد. از این منظر، خداوند هیچ نقصی ندارد تا برای جبرانش کاری را انجام دهد؛ از این رو، خالقیت خداوند نه به خاطر رفع نیاز خودش بلکه لازمه ذات کامل الهی است؛ یعنی چون خداوند کامل است و نقصی ندارد و جز خیر نمی خواهد، از خیرخواهی دریغ نمی ورزد و هر موجودی که شایستگی وجود و کمال وجودی داشته باشد را ایجاد می کند. بنابراین، من و شما و جهان پیرامونی و بهشت و جهنم، از این جهت خلق شده ایم که می توانستیم موجود گردیم و خداوند نیز به این امر آگاهی داشت و چون کامل و خیرخواه بوده و قادر به خلق ما بوده، ما را خلق کرده است(1). بنابراین، روشن شد که چرا خداوندی که بی نیاز مطلق است ما را آفرید.

2. اما حالا که خداوند ما را آفریده، پس چرا ناقص آفریده تا آدمی مجبور بشود که با افعال اختیاریش به تکامل برسد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کرد که: از آن جایی که خداوند بهترین موجود است، پس بهترین خالق نیز می باشد؛ و چون بهترین خالق است، پس بهترین خلقت را آفریده است. از این رو، نظام فعلی جهان، بهترین نظام موجود است.(2) با عنایت به این نکته روشن می شود که اراده اولیه خداوند به نقصان ما تعلق نگرفته است یعنی خداوند نمی خواست که ما ناقص آفریده شویم بلکه چون مرتبه وجودی ما مرتبه ناقصی است، یا نباید اصلا خلق می شدیم و یا باید با این نقصان ها خلق می شدیم. بنابراین، چون خداوند خیرخواه است و به هر مرتبه وجودی که شایستگی وجود دارد، وجود می بخشد؛ به ما نیز در این مرتبه وجودی ناقص و محدود وجود بخشید. اما چون مرتبه وجودی ما مختار است و قابلیت تکامل تدریجی دارد، انبیائی را مبعوث نمود تا متکامل شویم و به سعادت ابدی رهنمون گردیم. بنابراین، خداوند اولا و بالذات درصدد خلقت ناقص ما نیست بلکه بهترین خلقت را از خود بروز می دهد ولی چون مرتبه وجودی ما ناقص است، ما ناقص آفریده می شویم و می توانیم به تدریج تحت هدایت الهی و به صورت اختیاری تکامل یابیم و نهایتا به بهشت و سعادت ابدی رهنمون گردیم.

پی نوشت ها:

(1) برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، صص496-500.
(2) برای مطالعه بیشتر، رک: سهروردی، مجموعه مصنفات، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1375، ج1، ص183؛ صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981، ج5، ص91؛ ج7، ص91.

احمدصابری;978191 نوشت:
در جایی این پرسش مطرح شد که چرا خداوند ما را مختار آفریده تا مرتکب قتل و جنایت بشویم. اگر خلقت ما از جانب خداوند است که هست، بهتر بود مختار آفریده نمی شدیم تا شرور کمتری رخ می دادند.

با سلام

خداوند قبلا موجوداتی افریده که مختار نیستند واصلا شری در دنیای انان وجود ندارد چون مختار نیستند

ملائک و بهشت ...

احمدصابری;978191 نوشت:
با این توضیح خداوند با واسطه فاعل شرور است.

بنده به شما چاقو می دهم تا آن را در آشپزی استفاده کنید

اما با آن ادم می کشید

من ادم کشته ام؟؟؟؟ یا شما ؟؟؟

فاعل شما هستید نه بنده

احمدصابری;978191 نوشت:
البته عزیزی می گفت که از کجا معلوم مختاریم خصوصا این که می دانیم آدمی در تولدش مختار نبوده است و خداوند هم مختار نیست و نتیجتا نمی تواند انسان را مختار بیافریند.

ادمی ترکیبی است از جبر و اختیار

نه جبر قابل انکار است نه اختیار

همین که شما با چاقویی که من به شما داده ام تا اشپزی کنید می توانید ادم بکشید نشانه اختیار شماست

شما حتی با آن چاقو می توانید هزاران کار خیر غیر از آشپزی انجام دهید و حتی هزاران شر دیگر ...

این دیگر به مختار بودن شما بر می گردد

البته تمام هزاران اختیار شما محدود به خواست الهی است و خارج از علم او نیست و این می شود جبر الهی

یعنی خداوند نتیجه همه کارهایی که شما میتوانید با اختیار انجام دهید را می داند

پس جبر با اختیار قابل جمع است

برای درک این موضوع می توانید نظریه جهان های موازی در فیزیک کوانتوم را مطالعه کنید

در پناه حق تعالی

شروحیل;978264 نوشت:
بنده به شما چاقو می دهم تا آن را در آشپزی استفاده کنید

اما با آن ادم می کشید

من ادم کشته ام؟؟؟؟ یا شما ؟؟؟

فاعل شما هستید نه بنده

اگر شما میتوانستید چاقویی بسازید که با آن نتوان ظلم کرد و آدم کشت و به صورت اختیاری انتخاب کرده اید که چاقویی که احتمال خطر آن زیاد است را بسازید در آن صورت چطور ؟

مگر اینکه بگویید خداوند نمی توانست دنیایی خلق کند که در آن شر نباشد ، که در این صورت به ضعف و ناتوانی خداوند اعتراف کرده اید .

به من بیاموز;978679 نوشت:
اگر شما میتوانستید چاقویی بسازید که با آن نتوان ظلم کرد و آدم کشت و به صورت اختیاری انتخاب کرده اید که چاقویی که احتمال خطر آن زیاد است را بسازید در آن صورت چطور ؟

مگر اینکه بگویید خداوند نمی توانست دنیایی خلق کند که در آن شر نباشد ، که در این صورت به ضعف و ناتوانی خداوند اعتراف کرده اید .

با سلام و عرض ادب

خداوند این ها را قبلا ساخته

ملائک و بهشت

خداوند توانایی خود را در ساختن خیر مطلق قبلا اثبات کرده

----------------------------------------------------

هدف از خلقت نبودن شر نیست

شر وسیله تکامل است

هدف تعالی و تکامل در عین وجود موانع است ...

شروحیل;978692 نوشت:
با سلام و عرض ادب

خداوند این ها را قبلا ساخته

ملائک و بهشت

خداوند توانایی خود را در ساختن خیر مطلق قبلا اثبات کرده

----------------------------------------------------

هدف از خلقت نبودن شر نیست

شر وسیله تکامل است

هدف تعالی و تکامل در عین وجود موانع است ...

البته به نظرم بحث وجود ملائکه یک بحث درون دینی است و چگونه میتوان از آن برای اثبات قدرت خدا بهره برد زمانی که آن را ندیده ایم و ... ؟

آیا این تکامل در قدرت خداوند بدون شر ممکن نبود ؟ اگر ممکن نبود پس قدرت خدا محدود است ، اگر ممکن بود پس خداوند خیر خواه مطلق نیست .

به من بیاموز;978710 نوشت:
البته به نظرم بحث وجود ملائکه یک بحث درون دینی است و چگونه میتوان از آن برای اثبات قدرت خدا بهره برد زمانی که آن را ندیده ایم و ... ؟

آیا این تکامل در قدرت خداوند بدون شر ممکن نبود ؟ اگر ممکن نبود پس قدرت خدا محدود است ، اگر ممکن بود پس خداوند خیر خواه مطلق نیست .

با سلام و عرض ادب

شما نگویید ملائک

بگویید انرژی

بگویید ماده

بگویید سنگ

آیا این ها اختیار دارند که شری مرتکب شوند؟؟؟؟؟؟

دنیای بدون انسان را تصور کنید چه بهشت زیبایی خواهد بود !!!

البته بهشتی که انسان ندارد

عشق ندارد

موجودی که این بهشت زیبا را درک کند و از آفریدگار آن با عشق تبعیت کند و از نعمت های او لذت ببرد ندارد

فقط اطاعت محض است ...

و این بود علت آفرینش انسان

*********************

در مورد شر

ببینید شر آن چیزی نیست که ما در ذهن خود ار آن هیولای بی شاخ و دم ساخته ایم ...

بریدن سر گوسفند از دید گوسفند شر است و از دید ما خیر است ...

شر مانند سایه است

درست است که در سایه نور زندگی بخش و خیر خورشید نیست ،

اما همین سایه برای ما لازم است چون وجود ما تحمل خیر زیاد خورشید را ندارد

درست است خداوند می توانست از عناصر بدن ما سنگ بیافریند یا درخت یا آب ... که هیچ کدام شر ندارند... چون اختیار ندارند ...

اما آیا هدف خدا فقط آفریدن خیر بوده یا هدفی دیگر داشته که حتی ملائک از آن بی خبرند

رسم خداوند بر این بوده که همه کارها را با اسباب انجام دهد ...

هیچ فرمانروایی خودش جلوی در خانه اش را جارو نمی کند

نه این که نتواند و نیازمند به رفتگر باشد

نمی خواهد امور را بدون اسباب انجام دهد

یک رفتگر نمی تواند کامپیوتر بسازد

هر کس در این حکومت وظیفه خاص خود را دارد ...

حال آیا ملائک می توانستند کامپیوتر بسازند ؟؟؟؟

ملائک نمی توانند اشتباه کنند ولی انسان می تواند اشتباه کند ...

و با درس گرفتن از اشتباهات ترقی کند

ملائک قدرت ترقی ندارند ... اما انسان دارد ...

اگر خداوند به ملائک قدرت ترقی می داد همه ادعای خدایی می کردند ... مانند شیطان ...

اما با وسیله شر و شیطان به انسان آموخت که باید توبه کنی و از امامت تبعیت کنی و ادعای خدایی نکنی ...

شروحیل;978728 نوشت:
با سلام و عرض ادب

شما نگویید ملائک

بگویید انرژی

بگویید ماده

بگویید سنگ

آیا این ها اختیار دارند که شری مرتکب شوند؟؟؟؟؟؟

دنیای بدون انسان را تصور کنید چه بهشت زیبایی خواهد بود !!!

البته بهشتی که انسان ندارد

عشق ندارد

موجودی که این بهشت زیبا را درک کند و از آفریدگار آن با عشق تبعیت کند و از نعمت های او لذت ببرد ندارد

فقط اطاعت محض است ...

و این بود علت آفرینش انسان

*********************

در مورد شر

ببینید شر آن چیزی نیست که ما در ذهن خود ار آن هیولای بی شاخ و دم ساخته ایم ...

بریدن سر گوسفند از دید گوسفند شر است و از دید ما خیر است ...

شر مانند سایه است

درست است که در سایه نور زندگی بخش و خیر خورشید نیست ،

اما همین سایه برای ما لازم است چون وجود ما تحمل خیر زیاد خورشید را ندارد

درست است خداوند می توانست از عناصر بدن ما سنگ بیافریند یا درخت یا آب ... که هیچ کدام شر ندارند... چون اختیار ندارند ...

اما آیا هدف خدا فقط آفریدن خیر بوده یا هدفی دیگر داشته که حتی ملائک از آن بی خبرند

رسم خداوند بر این بوده که همه کارها را با اسباب انجام دهد ...

هیچ فرمانروایی خودش جلوی در خانه اش را جارو نمی کند

نه این که نتواند و نیازمند به رفتگر باشد

نمی خواهد امور را بدون اسباب انجام دهد

یک رفتگر نمی تواند کامپیوتر بسازد

هر کس در این حکومت وظیفه خاص خود را دارد ...

حال آیا ملائک می توانستند کامپیوتر بسازند ؟؟؟؟

ملائک نمی توانند اشتباه کنند ولی انسان می تواند اشتباه کند ...

و با درس گرفتن از اشتباهات ترقی کند

ملائک قدرت ترقی ندارند ... اما انسان دارد ...

اگر خداوند به ملائک قدرت ترقی می داد همه ادعای خدایی می کردند ... مانند شیطان ...

اما با وسیله شر و شیطان به انسان آموخت که باید توبه کنی و از امامت تبعیت کنی و ادعای خدایی نکنی ...

سه تا مساله رو اینجا مطرح کردید .

آفرینش سنگ بدون احساسات نشان میدهد خداوند میتوانست موجود بدون شر بیافریند .

که به نظر صحیح می آید . خداوند میتوانست موجود بدون شر بیافریند اما چرا اینکار را نکرده ؟

پاسخی برای این سوال ارائه میکنید ، میگویید شر اصلش شر نیست و خودش مفید است .

در برابر این پاسخ گفته میشه اگر همه ی شرور اینگونه هستند به ما بگویید چه خیر بزرگی در بیماری روانی کودکان نهفته است ؟ چه خیری در اینکه یک ساعقه بزند و صد گوزن بمیرند وجود دارد ؟

شاید اصلا کسی سایه را شر نداند که شما چنین مثالی میزنید .

و در مورد اینکه می گویید شر باعث ترقی میشود از شما میپرسم آیا خداوند نمیتوانست ترقی را بدون شر خلق کند ؟ اگر میتوانست و خلق نکرده خیر خواه مطلق است ؟ ولی اگر نمیتوانست آیا قادر مطلق است ؟

به من بیاموز;978901 نوشت:

در برابر این پاسخ گفته میشه اگر همه ی شرور اینگونه هستند به ما بگویید چه خیر بزرگی در بیماری روانی کودکان نهفته است ؟ چه خیری در اینکه یک ساعقه بزند و صد گوزن بمیرند وجود دارد ؟

با سلام و عرض ادب

دوست گرامی دانشمندای تجربی هم ادعا ندارن که همه علوم رو یکجا دارن و همه گفته هاشون فرضیه هست نه 100% حقیقت

منم همون گوسفند هستم نمی دونم چرا دارن سرم رو می برن ....

شاید حکمت این هست که اون کودک با غلبه بر مشکل خودش به یک موجود قدرتمند تبدیل بشه

یا شاید هم فقط حکم اون گوسفند یا سنگ رو داره
و فقط در ظاهر انسانی متولد شده برای آزمایش دیگران و فهماندن نعمت سلامتی و انسان بودن به دیگران
( یعنی به مرتبه تعقل و خودآگاهی انسانی نرسیده و حکم شامپانزه رو داره و تکلیفی بر اون نیست)

اون گوزن ها هم شاید باید به انرژی تبدیل بشن برای یه هدف خاص

همون طور که ما غذا می خوریم و انرژی تولید می کنیم برای تفکر و انرژی تفکر رو مصرف می کنیم برای خیر یا شر

یا از فسیل هایی که سال ها پیش دفن شدن نفت استخراج میکنیم...

و خیلی فرضیه های دیگه که می شه مطرح کرد

ولی بدون شک کسی که امتحان رو مطرح کرده می دونه چی کار داره می کنه ...

من به مطرح کننده امتحان ایمان دارم ، با آزمون و خطا و تحقیق به این باور رسیدم که یه امتحانی هست

به من بیاموز;978901 نوشت:

شاید اصلا کسی سایه را شر نداند که شما چنین مثالی میزنید .
و در مورد اینکه می گویید شر باعث ترقی میشود از شما میپرسم آیا خداوند نمیتوانست ترقی را بدون شر خلق کند ؟ اگر میتوانست و خلق نکرده خیر خواه مطلق است ؟ ولی اگر نمیتوانست آیا قادر مطلق است ؟

حرف بنده نیز همین است شاید آن چه ما به آن شر می گوییم به خاطر نگاه گوسفند گونه ما باشد

وگرنه اگر خود را انسان بدانیم که بریدن سر گوسفند یا قطع کردن درخت یا کندن گیاهان و خوردن ان ها که شر نیست .

حال خدا نیز چنین نگرشی دارد

او شر را شر نمی داند که نیاز باشد با روشی دیگر ما را ترقی دهد

او شر را مانند کف روی آب می داند طبق ایات قرآن

خیرو شر و مثیت و منفی و اجبار و اختیار عباراتی است که انسان به کار می برد تا بتواند امورات را از یکدیگر تمییز دهد ...

این حاصل نگرش انسان است و همین قدرت نام گذاری دلیل برتری انسان بر دیگر موجودات است طبق آیات قرآن

شروحیل;978913 نوشت:
او شر را شر نمی داند که نیاز باشد با روشی دیگر ما را ترقی دهد

اگر او شر را شر نمی داند پس چطور میتواند بگوید به انسان تسلط دارد ؟ زمانی که شما درد می کشید شر را نمی فهمید ؟ منظور این است که درد کشیدن انسان یا گوسفند یا گوزن چه تفاوتی در نظام خلقت ایجاد میکند که بدون آن خدا نمیتوانست .

بلاخره با وجود این همه درد چطور میتوان به رحمت خدا ایمان داشت ؟ اینکه خدا بگوید تو را بیشتر از این به درد نمی اندازم پس بدان من رحمت دارم ؟

به من بیاموز;978952 نوشت:
اگر او شر را شر نمی داند پس چطور میتواند بگوید به انسان تسلط دارد ؟ زمانی که شما درد می کشید شر را نمی فهمید ؟ منظور این است که درد کشیدن انسان یا گوسفند یا گوزن چه تفاوتی در نظام خلقت ایجاد میکند که بدون آن خدا نمیتوانست .

بلاخره با وجود این همه درد چطور میتوان به رحمت خدا ایمان داشت ؟ اینکه خدا بگوید تو را بیشتر از این به درد نمی اندازم پس بدان من رحمت دارم ؟

با سلام و عرض ادب و احترام

ببینید چون ما از شر کینه به دل داریم ، متعصبانه و با بغض به ان نگاه می کنیم ...

اما وقتی بدانیم حب و بغض وسیله تعالی و تکامل ماست نه وسیله در جا زدن ما نگرش ما به شر متفاوت خواهدبود

دیگر از شر و درد و رنج نمی ترسیم بلکه ترس ما از ناراضایتی خالق خیر و شر از ما خواهد بود ...

وقتی خضر در کنار موسی جوان را کشت می دانست کشتن انسان از منظر موسی شر است
و از نظر خالق موسی شر نیست

او به مرتبه ای رسیده بود که به خیر و شر نگاه انسانی نداشت ... نگاهی فرا انسانی داشت ... نگاهی که حتی ملائک قادر به درک ان نیستند ...

این نیاز وجود ادمی است

همان طور که انرژی منفی و انرژی مثبت نیاز وجود ماده است که انسان از آن تشکیل شده

نگاه ما به انرژی منفی ماده چنین نگاهی نیست و میتوانیم خیر بودن انرژی منفی را درک کنیم

وقتی نگاه من بدون تعصب و این گونه باشد که درد و شر آن انرژی منفی است و شیطان آن وسیله ای است کم من با دوری از ان می توانم پیشرفت کنم

دیگر درد و رنج و شیطان معنای کنونی را برای من نخواهد داشت ...

به همین دلیل است که برخی بزرگان اعتقاد دارند پس از رسیدن به مراتب بالا ، ذهن را از زندانی از صفات که برای خدا ساخته ایم ، باید رها کرد

به طور مثال شما در کلاس اول به ریاضی به چشم قول بی شاخ و دم نگاه می کنید

اما وقتی ان را از بر می شوید و به کلاس دوم می روید در کلاس دوم نگاه شما به آن کاملا متفاوت است و از ان ترسی به دل ندارید.

درد و رنج و شر همان خواهد بود

این نگرش است که متفاوت خواهد شد

خداوند میداند که انسان هایی با استعداد های متفاوت ساخته است

برخی انسان ها هرگز معنای واقعی شر را درک نخواهند کرد و از کلاس اول بالاتر نخواهند رفت

این موجودات به دستورات خداوند عمل کرده اند و هدفشان جلب رضایت خداوند بوده پس باید به جزای کار خود برسند

سنگ هم تسبیح میگوید

مرغ هم تسبیح میگوید

انسان هم تسبیح میگوید

خضر هم تسبیح می گوید

اما نگرش و استعداد هر کدام متفاوت است و جزای هر کدام مطابق با عمل به استعدادشان است

یعنی اگر نگاه خضر پس از رسیدن به تعالی همچنان نگرش انسان معمول باشد
به معنای ناراضی کردن خداوند و عمل نکردن به دستورات خواهد بود و از رحمت خداوند به دور خواهد بود...

در حالی که انسان معمولی با همین نگرش با عمل به دستورات رضای خداوند را جلب خواهد کرد و مورد رحمت خواهد بود!

--------------------------------------------------------------

اگر رحمتی نبود

نه غذایی برای خوردن بود
نه هوایی برای نفس کشیدن
نه مرگی برای رهایی از این دنیا بود
نه دستی بود
نه پایی بود
و نه هیچ نعمت دیگری وجود نداشت

مانند جهنم

اما این دنیا بهشت است با چاشنی شر

ما امروز درد را تحمل کنیم چون می دانیم دیروز درد نداشتیم پس دیروز غرق رحمت بودیم
وامروز درد می کشیم اما نفس هم میکشیم پس باز هم غرق رحمت هستیم
و فردا نفس هم نمی کشیم اما هستیم پس باز هم غرق رحمت هستیم

ما به رحمت عادت کرده ایم

به همین دلیل آن را نمی بینیم

بودن رحمت است
نفس کشیدن رحمت است
سیر بودن
درد نداشتن رحمت است
امید به اینده داشتن رحمت است

همین نبود شر رحمت است و بوودن شر هم اگر به معنای آن برسیم باز هم رحمت است

تعداد این رحمت ها کم می شود ولی تمام نمی شود

این رحمت ها فقط برای کسی تمام می شود که وارد جهنم اخر شود

جای که هیچ رحمتی نیست

نه از نگرش خدا
بلکه از نگرش جهنمیان ...

شروحیل;979049 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

ببینید چون ما از شر کینه به دل داریم ، متعصبانه و با بغض به ان نگاه می کنیم ...

اما وقتی بدانیم حب و بغض وسیله تعالی و تکامل ماست نه وسیله در جا زدن ما نگرش ما به شر متفاوت خواهدبود

دیگر از شر و درد و رنج نمی ترسیم بلکه ترس ما از ناراضایتی خالق خیر و شر از ما خواهد بود ...

وقتی خضر در کنار موسی جوان را کشت می دانست کشتن انسان از منظر موسی شر است
و از نظر خالق موسی شر نیست

او به مرتبه ای رسیده بود که به خیر و شر نگاه انسانی نداشت ... نگاهی فرا انسانی داشت ... نگاهی که حتی ملائک قادر به درک ان نیستند ...

این نیاز وجود ادمی است

همان طور که انرژی منفی و انرژی مثبت نیاز وجود ماده است که انسان از آن تشکیل شده

نگاه ما به انرژی منفی ماده چنین نگاهی نیست و میتوانیم خیر بودن انرژی منفی را درک کنیم

وقتی نگاه من بدون تعصب و این گونه باشد که درد و شر آن انرژی منفی است و شیطان آن وسیله ای است کم من با دوری از ان می توانم پیشرفت کنم

دیگر درد و رنج و شیطان معنای کنونی را برای من نخواهد داشت ...

به همین دلیل است که برخی بزرگان اعتقاد دارند پس از رسیدن به مراتب بالا ، ذهن را از زندانی از صفات که برای خدا ساخته ایم ، باید رها کرد

به طور مثال شما در کلاس اول به ریاضی به چشم قول بی شاخ و دم نگاه می کنید

اما وقتی ان را از بر می شوید و به کلاس دوم می روید در کلاس دوم نگاه شما به آن کاملا متفاوت است و از ان ترسی به دل ندارید.

درد و رنج و شر همان خواهد بود

این نگرش است که متفاوت خواهد شد

خداوند میداند که انسان هایی با استعداد های متفاوت ساخته است

برخی انسان ها هرگز معنای واقعی شر را درک نخواهند کرد و از کلاس اول بالاتر نخواهند رفت

این موجودات به دستورات خداوند عمل کرده اند و هدفشان جلب رضایت خداوند بوده پس باید به جزای کار خود برسند

سنگ هم تسبیح میگوید

مرغ هم تسبیح میگوید

انسان هم تسبیح میگوید

خضر هم تسبیح می گوید

اما نگرش و استعداد هر کدام متفاوت است و جزای هر کدام مطابق با عمل به استعدادشان است

یعنی اگر نگاه خضر پس از رسیدن به تعالی همچنان نگرش انسان معمول باشد
به معنای ناراضی کردن خداوند و عمل نکردن به دستورات خواهد بود و از رحمت خداوند به دور خواهد بود...

در حالی که انسان معمولی با همین نگرش با عمل به دستورات رضای خداوند را جلب خواهد کرد و مورد رحمت خواهد بود!

--------------------------------------------------------------

اگر رحمتی نبود

نه غذایی برای خوردن بود
نه هوایی برای نفس کشیدن
نه مرگی برای رهایی از این دنیا بود
نه دستی بود
نه پایی بود
و نه هیچ نعمت دیگری وجود نداشت

مانند جهنم

اما این دنیا بهشت است با چاشنی شر

ما امروز درد را تحمل کنیم چون می دانیم دیروز درد نداشتیم پس دیروز غرق رحمت بودیم
وامروز درد می کشیم اما نفس هم میکشیم پس باز هم غرق رحمت هستیم
و فردا نفس هم نمی کشیم اما هستیم پس باز هم غرق رحمت هستیم

ما به رحمت عادت کرده ایم

به همین دلیل آن را نمی بینیم

بودن رحمت است
نفس کشیدن رحمت است
سیر بودن
درد نداشتن رحمت است
امید به اینده داشتن رحمت است

همین نبود شر رحمت است و بوودن شر هم اگر به معنای آن برسیم باز هم رحمت است

تعداد این رحمت ها کم می شود ولی تمام نمی شود

این رحمت ها فقط برای کسی تمام می شود که وارد جهنم اخر شود

جای که هیچ رحمتی نیست

نه از نگرش خدا
بلکه از نگرش جهنمیان ...

از یک طرف درد میکشیم و شر را حس میکنیم و از طرفی با امیدواری به آینده آن را مفید میدانیم .

دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ؟ Beee

در ضمن در تمام فرض های شما شر لازمه ی رشد است ، اما به سوال اساسی بنده پاسخ ندادید ، آیا خداوند توانایی آفریدن جهان بدون شر را نداشت که ترقی و تکامل نیز در آن باشد ؟ اگر نداشت پس قادر مطلق نیست اگر داشت ولی خلق نکرد چگونه میتوان گفت رحمش بی نهایت است و هیچ شری در او وجود ندارد .

به من بیاموز;979050 نوشت:
رحمش بی نهایت است و هیچ شری در او وجود ندارد .

رحمتش بی انتهاست برای مومنان و نیکان ، و شر در او وجود ندارد اما سخت کیفر و شدید العقاب است ...

کافران را به سختی مجازات میکند بنابر این مجازات و سخت کیفری خداوند غیر از شر بودن است ، چرا که اعمال و نیات شر از ذات ضعیف و شرور جن و انس نشعت میگیرد ولی سخت کیفری و مجازات که در عمل شبیه به آن است از سوی ذات پاک صورت میگیرد .

به من بیاموز;979050 نوشت:
از یک طرف درد میکشیم و شر را حس میکنیم و از طرفی با امیدواری به آینده آن را مفید میدانیم .

دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ؟ Beee

در ضمن در تمام فرض های شما شر لازمه ی رشد است ، اما به سوال اساسی بنده پاسخ ندادید ، آیا خداوند توانایی آفریدن جهان بدون شر را نداشت که ترقی و تکامل نیز در آن باشد ؟ اگر نداشت پس قادر مطلق نیست اگر داشت ولی خلق نکرد چگونه میتوان گفت رحمش بی نهایت است و هیچ شری در او وجود ندارد .

با سلام

دوست گرامی

شما درد می کشید

و نفس هم می کشید و زنده هم هستید و هزاران نعمت دیگر دارید

آیا فقط برای نبودن نعمت سلامتی که ان را درد یا شر می نامیم باید کافر شویم و ناشکری دیگر نعمت ها را کنیم؟

مسلمان هم نباشیم انسان که هستیم و این رذیلت اخلاقی است که با نبودن یک هدیه بقیه هدایا را منکر شویم !

و فریاد بزنیم ای جهان هستی چرا به من هدیه سلامتی ندادی پس تو وجود نداری !!!!!

دندون اسب پیش کشی رو که نمی شمرن دوست گرامی

ناشکری یک رذیلت است چه مسلمان باشیم چه کافر

دوست گرامی گفتم شر از نظر شما شر است نه از نظر آفریدگار شما یا جهان هستی یا ماده یا هر چیزی که می خواید اسمش رو بزارید
و شما از اون بوجود اومدید !

گوسفند به بریدن سرش می گه شر ، اما از نظر قصاب این شر نیست از نظر خالق گوسفند و قصاب هم شر نیست!

این یه فعل هست که با انرژی منفی درد و انرژی مثبت نتیجه همراه هست

هر عملی باید یه عکس العملی داشته باشه

انرژی خود به خود بوجود نمیاد خود به خود ه از بین نمی ره

قانون پایستگی رو که بلد هستید!

آیا می تونید دنیایی رو بدون انرزی منفی تصور کنید؟!!!

چنین دنیایی وجودش ممکن نیست

وجود بهشت بدون جهنم ممکن نیست!!!!

این به معنای قادر نبودن جهان هستی نیست

این به معنای اینه که بودن و وجود داشتن نیاز به دو قطب داره

لازمه مادی بودن دو قطبی بودن هست

اما در بعد معنوی فقط خیر مطلق هست

در بعد معنوی انرژی منفی به معنای شر بودن نیست یه وجه تمایز بین دو نوع انرژی هست

باور بفرمایید جور دیگه نمی تونم توضیح بدم

در پناه حق تعالی

سلام وعرض ادب خدمت کاربران گرامی و دوستان عزیز@};-

بعد از تبادل نظر با دوستان در تایپیک دیگری با موضوع شرور(http://www.askdin.com/showthread.php?t=62414&page=4)، پستی را بارگذاری کردم که آن را به شما عزیزان نیز تقدیم میکنم. خوشحال می شوم از نظر دوستان درباره این پست آگاه بشم.

1. شرور به معنای عرفی کلمه، آن چیزی است که آدمی از آن بیزار است و خواستار نبودنش است. از این منظر، مصداق اولیه شرور، درد و رنج است چرا که درد و رنج، تنها چیزی است که آدمی از آن بیزار است و اگر از سایر امور نیز اظهار بیزاری می کند، از این جهت است که آنها نیز به درد و رنج می انجامند. در این صورت، روشن می شود که شرور مصداق وجودی دارند.

2. اما منشا شرور (یا همان درد و رنج)، گاهی وجودی است و گاهی عدمی؛ مثلا گاهی زلزله عامل وجودی برای پیدایش درد و رنج می شود و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است، به آن نیز بالتبع شر گفته می شود؛ و گاهی معلولیت عامل عدمی برای پیدایش درد و رنج است و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است به آن نیز شر گفته می شود. بنابراین، مصداق اولیه و بالذات شرور، وجودی هستند؛ اما مصداق ثانویه و بالتبع شرور، گاهی وجودی و گاهی عدمی هستند.

3. شر و خیر ناسازگارند؛ از این رو، اگر موجودی خیرخواه است نباید مرتکب شرّ بشود. با این حال، برخی از شرور از سوی موجودات اخلاقی و خیرخواه نیز صادر می شوند که موجهند. این شرور تعارضی با خیرخواهی این موجودات ندارد چرا که این شرور دارای خیر یا خیرات مهمتری هستند که گریزی از آنها نیست. این شرور هم خیر مهمتر دارند و هم راه رسیدن به آن خیر فقط از طریق این شرور ممکن است. بنابراین، گریزی از انجام آن شرور نیست. مثلا اگر یک جراح برای نجات بیمار راهی جز قطع پای او ندارد، در این صورت، کسی او را مواخذه نمی کند که چرا مرتکب شر شده است.

4. بنابراین، برای این که نشان بدهیم که خداوند خیرخواه نیست باید نشان بدهیم شروری از سوی خداوند صادر می شود که ناموجهند؛ یعنی شروری هستند که خیر مهمتر ندارند و یا اگر دارند از طریق دیگر قابل وصول باشند بی آن که شری بوجود آید.

5. به نظرم، با ملاحظه خود شرور، و محدودیت معرفتی ما، نمی توانیم به صورت قطعی اثبات کنیم که شروری که در جهان ارتکاب می یابد، از آن جهت که به خداوند منسوب است، ناموجهند. دقت بفرمایید که منظورم از این سخن این نیست که نمی توانیم شرور ناموجه را تشخیص بدهیم. روشن است که فردی که از روی ظلم و تجاوز، قتل می کند، رفتارش ناموجه است؛ اما نمی توانیم این شر را از آن جهت که به خداوند منسوب می شود، نیز ناموجه دانست.
از چه جهتی شرور به خداوند منسوب می شوند؟ از این جهت که خداوند به شخص قاتل اختیار و قدرت قتل داده است و مانعش نشده است. اثبات این که خداوند از این جهت، مرتکب شر ناموجه شده است، شدنی نیست چرا که همواره این احتمال مطرح است که این اختیار خیر مهمتری دارد که بدون اختیار آن خیر محقق نمی شود؛ و یا اختیار لازمه مرتبه وجودی انسان است و انسان بدون اختیار خلق نشدنی است.

6. بنابراین، به نظرم اساسا مساله شرور برای نفی وجود خداوند، راه به جایی نمی برد چرا که مبتنی بر یک حدس و گمان است: حدس می زنیم که این شرور ناموجهند!

7. اما با این حال، برخی از محققان راهکارهای دیگری برای حل مساله شرور ارائه کرده اند که به نظرم چندان راهگشا نیست. مثلا عدمی دانستن شرور راهکار قابل قبولی برای حل مساله شرور نیست. عدمی دانستن راهگشا نیست چرا که عدمی دانستن شرور، خلاف وجدان است. شرور وجودی هستند و مصداق اولیه آنها همان درد و رنج است. بگذریم از این که عدمی دانستن شرور، صورت مساله را تغییر می دهد ولی آن را حل نمی کند چرا که اگر بنا بر وجودی دانستن شرور، مساله شر این بود که چرا خداوند شر را پدید آورد و مانعش نشد؛ بنا بر عدمی دانستن شرور، مساله شر این است که چرا خداوند این عدمیات را بوجود نیاورد و یا عللی که منشا این عدمیات هستند را از بین نبرد.

8. همچنین، نسبی بودن شرور نیز راهگشا نیست چرا که منظور از نسبی شرور این است که چیزی برایم شر است اما برای دیگری خیر است؛ مثلا باران برای کشاورز خیر است اما برای مسافر شر است؛ یا باران در فصل پاییز خیر است اما در فصل تابستان برای شالیکار شر است. به هر حال، با نسبی بودن شر، قبول کرده ایم که برخی از موجودات از این خیرات نسبی، متضرر شده اند و درد و رنج کشیده اند. در این صورت، آن مساله همچنان باقی است که آیا خداوند نمی توانست این خیرات نسبی را از مسیری ایجاد کند که شر نسبی نداشته باشد. بنابراین، نسبی بودن شر به تنهایی کافی نیست بلکه باید به آن این مقدمه نیز افزوده شود که با ملاحظه نسبی بودن شر و توجه به این اصل هستی شناسانه که شرور می توانند خیر مهمتری داشته باشند که فقط از این طریق محقق می شوند، به این احتمال سوق می یابیم که این شروری که خداناباوران ناموجه می دانند، موجهند. طرح همین احتمال برای نقد دلیل شر علیه وجود خداوند، کافی است.

9. ممکن است گفته شود که راهکار شما نیز برای طرح احتمال موجه بودن شرور ناتمام است چرا که خداوند قادر است و هیچ ضعفی ندارد و به همین جهت، توانسته است بهشت را بدون شرور بیافریند. پس خداوند می توانست خیرات را بدون شرور ایجاد کند اما چنین نکرد!
در پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کرد که مرتبه وجودی دنیا و بهشت یکی نیست؛ یعنی دنیا از سنخ فرامادی است و شیطان در آن حضوری ندارد و نفس آدمی نیز دلیلی برای ظلم و جور نمی یابد چرا که هر چه میخواهد برایش مهیا می شود بی آن که حق کس دیگری ضایع شود. در این صورت، شرور طبیعی و اخلاقی در آن رخ نمی دهند و فقط خیرات وجود دارند. اما چون ما در این دنیا به سر می بریم و برخی از شرور لازمه حیات مادی است و برخی از شرور نیز لازمه حیات انسانی است و مادیت و اختیار از لوازم وجودی جهان ما است، پس گریزی از این شرور نیست؛ یعنی محال است که خداوند این مرتبه وجودی خیر را بیافریند اما شروری در آن رخ ندهد(محال متعلق قدرت نیست تا انجام ندادنش قدرت مطلق الهی را محدود کند).
دقت بفرمایید که لازم نیست خداباور اثبات کند که این شرور لازمه خیر مهمترند و مثلا این شرور لازمه خلقت حیات مادی انسان و جهان است(اگرچه خداباوران چنین اعتقادی دارند و تمامی شرور را از آن جهت که به خداوند منسوب است، موجه می دانند)؛ بلکه همین که این احتمال را پیش بکشد، کافی است تا دلیلی که خداناباوران پیش کشیده اند را نقد کند و از قوت ساقط کند.

10. بعد از نقد دلیل شر علیه وجود خداوند، اندکی درباره موضع دیندار نسبت به شرور سخن می گویم. برخی از دوستان مومنم مستند به نسبی بودن شرور و فراخ کردن نظر، معتقد بودند که از نگاه ایمانی، هیچ شرّی در جهان وجود ندارد. شاید منظور این دوستان، شرور ناموجه از آن جهت که به خداوند منسوب است باشد. در این صورت، مخالفتی با برادران مومنم ندارم.
اما اگر منظور این باشد که از منظر ایمانی هیچ شرّی در این دنیا وجود ندارد، مخالفم. به نظرم حتی اولیای الهی نیز به شرور مبتلا می شوند و شر بودن برخی از امور را قبول دارند و حتی اشک می ریزند و اندوهگین می شوند و در عین حال، صبوری می کنند و آن شرور را زمینه ای برای استکمال و استغفار و غیره به حساب می آورند(اشک و غم یعقوب ع در دوری فرزند و اشک پیامبر ص در مرگ فرزند و یا گلایه ایوب از عذاب دنیوی
).به این آیه بنگرید: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً»(انبیاء/35).

اما برخی از دوستان به حدیثی درباره زهد استناد کرده اند که مفاد قرآنی دارد: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»(حدید/23). دقت در این آیه نشانگر این واقعیت است که برخی از انسانها وقتی به خیرات یا شروری می رسند، از حدود الهی خارج می شوند و فخرفروشی می کنند و یا خودشان را بزرگتر از این می دانند که شری به آنها برسد و به همین جهت، از شرور غمگین می شوند. خداوند خطاب به آنها می فرماید که انسانها نباید نسبت به خیرات و شرور، از حدود الهی خارج شود. مضمون این آیه، در آیات دیگر نیز بازتاب داده شده است: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً؛ وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ إِلاَّ الْمُصَلِّينَ»(معارج/19-22). بنابراین، با مراجعه به وجدان آدمی -که طبیعتا در برابر خیرات شادمان و در برابر شرور اندوهگین می شود- و با ملاحظه آیات و روایات دیگر درباره حزن و غم اولیای الهی در همین دنیا، متوجه می شویم که مومن نیز از شرور غمگین می شود و آنها را شرّ می داند؛ اما با این حال، به خداوند اعتماد دارد و چون خداوند را عالم و خیرخواه دانسته و خودش را جاهل می داند، پس هیچ گاه بی تابی نمی کند و از شرور به نفی خداوند نمی رسد
بلکه شرور را از آن جهت که به خداوند منسوبند موجه می داند.

نکات مهمی بود. با شما موافقم.
احتمالا عدمی دانستن شرور نیز برای نفی ثنویت بود؛ یعنی مساله ملاصدرا و ابن سینا، نقد ثنویت بوده نه نقد برهان شر.

احمدصابری;980789 نوشت:
نکات مهمی بود. با شما موافقم.
احتمالا عدمی دانستن شرور نیز برای نفی ثنویت بود؛ یعنی مساله ملاصدرا و ابن سینا، نقد ثنویت بوده نه نقد برهان شر.


سلام و عرض ادب و تشکر از لطف شما@};-

چنین احتمالی دور از ذهن نیست که اساسا فلاسفه مسلمان در توجیه شرور، درصدد نقد برهان شر نبوده باشند؛ یعنی اساسا مساله آنها تعارض منطقی وجود شرور و وجود خداوند نبود بلکه این بود که چگونه شرور به قضا و عنایت الهی راه یافته است. این مساله از این جهت برای آنها مهم بود که به نقد ثنوی و تناسخ می انجامید. یعنی اگر کسی می توانست شرور را به گونه ای متناسب با قضای الهی توضیح دهد، از مشکل ثنویت و تناسخ رهایی می یافت. در واقع، یکی از مهمترین ادله تناسخ و ثنویت همین است که آدمی در زندگی خودش به شروری مبتلا می شود که این شرور نمی توانند از جانب خداوند باشند؛ پس یا از ناحیه وجودی اهریمنی (ثنویت) هستند و یا ناشی از بدرفتاری ما درزندگی سابق (تناسخ). فلاسفه مسلمان با تبیینی که از شرور ارائه می دهند نشان می دهند که شرور می تواند در حیطه قضا وقدر الهی به صورت موجهی توضیح داده شود و نیازی به طرح ثنویت و تناسخ نیست.

پرسش:
آنطور که من فهمیدم در مساله شر اختلاف سر این است که خداوند از وجود شر با خبر است و نسبت به دفع آن هم تواناست اما از اینکار امتناع می کند بنا بر مصلحت و خیر بزرگتر. اما سوال اینجاست که چه خیری میتواند بزرگتر از این شرور باشد؟ البته ممکن است خیرهایی برای دیگران باشد ولی آیا این افراد قربانی جامعه شده اند ؟ یا نه نیک خودشان هم در همین بوده که بیمار باشند ؟ از نظر خوده بنده اینجا نه تنها وجود خداوند رد نمی شود ، بلکه بیشتر ضروری تر می باشد که خداوندی باشد تا در برابر این ضعف ها و نیازها از ما حمایت کند و همچنین در جهان دیگر پاداش این موجوداتی که در این جهان تنها عذاب نصیبشان شده را در صورت موفقیتشان در امتحان الهی اگر خدا بخواهد بدهد. نظر شما درباره فلسفه شرور چیست؟

پاسخ:
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:

1. شرور به معنای عرفی کلمه، آن چیزی هستند که آدمی از آن بیزار است و خواستار نبودنش است. از این منظر، مصداق اولیه شرور، درد و رنج است چرا که درد و رنج، تنها چیزی است که آدمی از آن بیزار است و اگر از سایر امور نیز اظهار بیزاری می کند، از این جهت است که آنها نیز به درد و رنج می انجامند. در این صورت، روشن می شود که شرور مصداق وجودی دارند.

2. اما منشا شرور (یا همان درد و رنج)، گاهی وجودی است و گاهی عدمی؛ مثلا گاهی زلزله عامل وجودی برای پیدایش درد و رنج می شود و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است، به آن نیز بالتبع شر گفته می شود؛ و گاهی معلولیت عامل عدمی برای پیدایش درد و رنج است و به همین جهت که منشا پیدایش درد و رنج است به آن نیز شر گفته می شود. بنابراین، مصداق اولیه و بالذات شرور، وجودی هستند؛ اما مصداق ثانویه و بالتبع شرور، گاهی وجودی و گاهی عدمی هستند.

3. شر و خیر ناسازگارند؛ از این رو، اگر موجودی خیرخواه است نباید مرتکب شرّ بشود. با این حال، برخی از شرور از سوی موجودات اخلاقی و خیرخواه نیز صادر می شوند که موجهند. این شرور تعارضی با خیرخواهی این موجودات ندارد چرا که این شرور دارای خیر یا خیرات مهمتری هستند که گریزی از آنها نیست. این شرور هم خیر مهمتر دارند و هم راه رسیدن به آن خیر فقط از طریق این شرور ممکن است. بنابراین، گریزی از انجام آن شرور نیست. مثلا اگر یک جراح برای نجات بیمار راهی جز قطع پای او ندارد، در این صورت، کسی او را مواخذه نمی کند که چرا مرتکب شر شده است.

4. بنابراین، برای این که نشان بدهیم که خداوند خیرخواه نیست باید نشان بدهیم شروری از سوی خداوند صادر می شود که ناموجهند؛ یعنی شروری هستند که خیر مهمتر ندارند و یا اگر دارند از طریق دیگر قابل وصول باشند بی آن که شری بوجود آید.

5. به نظر می رسد با ملاحظه خود شرور و محدودیت معرفتی ما، نمی توانیم به صورت قطعی اثبات کنیم که شروری که در جهان ارتکاب می یابد، از آن جهت که به خداوند منسوب است، ناموجهند. دقت بفرمایید که منظورم از این سخن این نیست که نمی توانیم شرور ناموجه را تشخیص بدهیم. روشن است که فردی که از روی ظلم و تجاوز، قتل می کند، رفتارش ناموجه است؛ اما نمی توانیم این شر را از آن جهت که به خداوند منسوب می شود، نیز ناموجه دانست.
از چه جهتی شرور به خداوند منسوب می شوند؟ از این جهت که خداوند به شخص قاتل اختیار و قدرت قتل داده است و مانعش نشده است. اثبات این که خداوند از این جهت، مرتکب شر ناموجه شده است، اثبات نشدنی است چرا که همواره این احتمال مطرح است که این اختیار خیر مهمتری دارد که بدون اختیار آن خیر محقق نمی شود؛ و یا اختیار لازمه مرتبه وجودی انسان است و انسان بدون اختیار خلق نشدنی است.

6. بنابراین، به نظر می رسد اساسا مساله شرور برای نفی وجود خداوند، راه به جایی نمی برد چرا که مبتنی بر یک حدس و گمان است: حدس می زنیم که این شرور ناموجهند! (1)

7. اما آیا راهکار عوض اخروی می تواند پاسخ دیگری به مساله شرور باشد؟ به نظر می رسد عوض اخروی، صرفا عدل الهی را از اشکال مصون نگه می دارد با این توضیح که اگر به برخی از انسانها شرور می رسد، خداوند بواسطه حمایت دنیوی یا عوض اخروی آن را جبران می کند و بدین شکل، به کسی که مبتلا به شرور شده، ظلم نمی شود.
اما مساله شرور و خیرخواهی خداوند همچنان باقی است. مساله اساسی در شرور از این قرار است که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده است و یا مانع از ایجاد آنها نشده است؟ به نظر می رسد راهکار حمایت دنیوی و عوض اخروی پاسخی به مساله شرور (آیا شرور با خیرخواهی خداوند منافات دارد یا نه؛ و این که چرا خداوند شرور را ایجاد کرده و مانع از ایجاد آنها نشده است) ارائه نمی دهد.(2)
همانطور که عرض شد، این پاسخ برای رفع شبهه نسبت به عدل الهی راهگشا است؛ یعنی اگر بپذیریم که شرور برای خیر مهمتری لازم شده است آنگاه این سوال پیش می آید که این شرور گاهی به خاطر خیر مهمتری رخ می دهند که خیرشان به شخص آسیب دیده نمی رسد. در این صورت، عدالت الهی اقتضا دارد تا ضرر شخص آسیب دیده در آخرت جبران گردد. : «إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ»(3). از این رو، کسانی که به شرور دنیوی مبتلا می شوند را مشمول عوض اخروی قرار می دهد. حتما در زندگی خودمان مشاهده کرده ایم که برخی از انسانها زندگی سخت تری نسبت به دیگران دارند. عدل الهی مستلزم آن است که سختی زندگی این گروه از انسانها در آخرت جبران شود. این مضمون در متون دینی مختلف از جمله این روایت بیان شده است: «کسانی که مبتلا به بلایا می شوند، بعد از مرگ چنان ثواب می برند که اگر بعد از مرگ آنها را مختار سازند که بار دیگر به دنیا برگردند و بلایا را متحمل شوند، بازگشت به دنیا را انتخاب می کنند تا ثواب بیشتری بگیرند»(4).

8. مطلب آخر این که طبیعتا مومنان که شرور را به مثابه قرینه ای علیه خداوند نمیدانند، شرور را موجه میدانند و برایش حکمت هایی را ذکر می کنند که توسط عقل و نقل ثابت شده است که در ادامه، به دو نمونه از آن علل اشاره میکنیم (لازم به ذکر است که شرور دلایل متنوعی دارند و اینطور نیست که تمامی شرور لازمه خلقت جهان مادی باشند و یا غیره):
8/1 تحقق علم الهی به احوال انسان: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ»(5) ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم(و اينها را نيز امتحان مى‏كنيم)؛ بايد علم خدا درباره كسانى كه راست مى‏گويند و كسانى كه دروغ مى‏گويند تحقق يابد.
علم الهی به احوال و افعال آدمی به دو گونه ذاتی و فعلی است. آنچه از متون دینی بدست آمده این است که علم فعلی خداوند مبنای ثواب و عقاب است بدین بیان که علم فعلی خداوند به کاری، متضمن تحقق آن کار است و چون عقاب و ثواب تابع اعمال و کارهای ما است، اصطلاحا گفته می شود که علم فعلی الهی ملاک عقاب و ثواب است.
8/2 تکامل و رسیدن به رحمت الهی: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(6) قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان. آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: «ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمى‏گرديم». اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدايت‏يافتگان.
روشن است که خداوند بهترین موجود است و بهترین خلقت را از خودش بروز می دهد و نمی خواست که ما ناقص آفریده شویم بلکه چون مرتبه وجودی ما مرتبه ناقصی است، یا نباید اصلا خلق می شدیم و یا باید با این نقصان ها خلق می شدیم. بنابراین، چون خداوند خیرخواه است و به هر مرتبه وجودی که شایستگی وجود دارد، وجود می بخشد؛ به ما نیز در این مرتبه وجودی ناقص و محدود وجود بخشید. اما چون مرتبه وجودی ما مختار است و قابلیت تکامل تدریجی دارد، انبیائی را مبعوث نمود تا متکامل شویم و به سعادت ابدی رهنمون گردیم و همچنین ما را به شروری امتحان می کند تا هر کسی متناسب با صبری که ورزیده تکامل یافته و عیار بندگیش بروز کند.(7)

9. کوتاه سخن این که شرور در صورتی با خیرخواهی خداوند در تعارضند که اثبات شود ناموجهند و خیر مهمتری که از طریق دیگر بدست نیاید نداشته باشند. از آن جایی که علم ما محدود است و به تمامی ابعاد انسان وجهان آگاهی ندارد، نمی تواند به صورت قطعی اثبات کند که فلان شرّ، ناموجه است. راهکار عوض اخروی اگرچه به مساله شرور پاسخگو نیستند اما از این جهت که عدل الهی را محفوظ نگاه می دارند، قابل توجهند.(8)

پی نوشت ها:
1. پترسون، مایکل، عقل و اعتقاد دینی(درآمدی بر فلسفه دین)، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، انتشارات طرح نو: فصل ششم(مساله شر). همچنین: پترسون، مایکل، خدا و مساله شرّ، ترجمه یدالله رستمی، انتشارات ریسمان.
2. برای مطالعه بیشتر، رک: عماد زاده، حسین، مساله شر در کلام امامیه، پژوهشنامه ثقلین، تابستان 1393.
3. نساء/ 40.
4. علامه مجلسی، بحار الانوار، انتشارات موسسه الوفاء، ج 3، ص 71.
5. عنکبوت/ 3.
6. بقره/155-157.
7. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، صص496-500.
همچنین، رک: سهروردی، مجموعه مصنفات، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1375، ج1، ص183؛ صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981، ج5، ص91؛ ج7، ص91.
8. برای مطالعه بیشتر، رک:
صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، 1981،ج7، صص58-76.
Davies, Brian, An introduction to philosophy of religion, oxford university press, 1993, p:32-55

موضوع قفل شده است