جمع بندی بررسی ادله خداناباوران؛ احتجاب خدا

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی ادله خداناباوران؛ احتجاب خدا

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
در مقابل ادله خداباوران ملحدان نیز ادله ای در رد وجود خدای متعال دارند. یکی از این دلایل احتجاب خداوند است.
این برهان چیست و چه پاسخ هایی می توان به آن داد؟
یا علیم
[/][/]

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif](

محی الدین;976549 نوشت:
در مقابل ادله خداباوران ملحدان نیز ادله ای در رد وجود خدای متعال دارند. یکی از این دلایل احتجاب خداوند است.
این برهان چیست و چه پاسخ هایی می توان به آن داد؟

باسلام و عرض ادب

مساله احتجاب الهی مساله ای به قدمت ادیان است که به طور خاصی در مورد ادیان ابراهیمی اهمیت پیدا میکند. در ادیان ابراهیمی با توجه به تعالی خداوند و در عین حال خالقیت و حضور او و سخن گفتن و ارتباط شهودی او با بعضی از انسانهای ساکن زمین مساله ای پدید میاید با پرسشهایی از قبیل اینکه چرا ارتباط مستقیم ویا حداقل ارتباط وافی به باور با درجه اطمینان بالا برای همگان میسور نیست و یا اینکه چرا در چنین شرایطی آن خدا از ما توقع دارد که عاقلانه به او ایمان بیاوریم و او را بندگی کنیم. این مساله اگر با ناملایمات روزگار همراه شود باعث بحران وجودی برای مومنان میشود که از خداوند رحیم و شنوا و توانا عاجزانه کمک میخواهند ولی با سکوت الهی مواجه میشوند. هر چه بر درش ناله میکنند کمتر جوابی میشنوند. آن قدر هم صبر ندارند که به سخن ناصحان برای جبران ناگواریها چشم به اینده ای داشته باشند که کسی جز همان خدا واقعیتش را تایید نکرده است.
فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینه ای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ می دهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود می داشت می توانست بی آن که خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری به مراتب فاجعه بارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متأخر خود این گونه شرور را که ما نمی توانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بی وجه می نامد.
در دهه های اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیده اند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستین بار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ این است که اختفای الهی و مستور بودن او حتی اگر نتواند عدم وجود خداوند را به شکل قطعی اثبات کند،دست کم احتمال صدق این ادعا را تا میزان قابل توجهی افزایش میدهد.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]او این برهان را به چندین صورت تقریر کرده است. یکی از این تقریرها بدین صورت است:
م1. اگر خدایی وجود دارد، او بی نهایت مهربان است؛
م2. اگر خدایی بی نهایت مهربان وجود داشته باشد، خداناباوری موجه رخ نمیدهد؛( خداناباوری موجه، نوعی خاص از خدانابوری سرزنش ناپذیر است که شخص در ایمان نداشتن خود مقصر شناخته نیمشود چرا که باور پدیده ای غیر ارادی است. ما حق داریم از خدا توقع داشته باشیم که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادله ای کافی، وجود او را باور کنیم؛ زیرا اگر او وجود داشته باشد بی نهایت مهربان است و به بندگانش عشق می ورزد و جز سعادت و خوشبختی ابدی آنها را نمیخواهد.)
م3. خداناباوری موجه رخ میدهد؛
م4. خدای بی نهایت مهربان وجود ندارد؛
م5. خدایی وجود ندارد.(شلنبرگ، 2010، ص46، [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] مقاله اختفای الهی به مثابه مصداقی از شر بی وجه، امیر عباس علی زمانی، جستارهای فلسفه دین، سال سوم، شماره دوم، 1393، صص53-72)

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]یکی دیگر از تقریرهای این برهان که توسط خود شلنبرگ ارائه شده است با استفاده از مفهوم شر بی وجه، اینچنین است:
م1. مصادیقی عینی از شر بی وجه وجود دارد و خداناباوری موجه یکی از مصادیق آن است. (چرا که یک موجود قادر مطلق، دانای مطلق، خیر محض و بی نهایت مهربان و بزرگ، میتوانست بی آنکه مصلحت برتری از دست برود یا شرور فجیع تری تجویز شوند از وقوع آن ممانعت کند)
م2. اگر خدایی خیر محض و بی نهایت مهربان وجود داشت، خداناباوری موجه رخ نمیداد(زیرا هر فردی که در زمان خاصی مستعد و پذیرای برقراری رابطه ای دو سویه و صمیمانه با خدا در آن زمان بود، بر اساس ملاکهای معقولی دست کم در همان بازه زمانی باور داشت که خدا هست مگر اینکه به طرز سرزنش پذیر و غیر موجهی نمیتوانست در آن زمان خداباور شود. یا اینکه دلایل خداوند دلایل قانع کننده ای برای تجویز خداناباور شدن او داشت)
م3. خدای همه توان، دانای مطلق، خیر محض و بی نهایت مهربان وجود ندارد.
نتیجه: خدا وجود ندارد.([=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]شلنبرگ، 1996، ص456، نقل از همان.)

مراد وی از مجموع این استدلال آن است که دست کم برخی از انسان ها هستند که برای سرسپردگی شان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه می کوشند تا قرینه یا نشانه ای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکار نساختن خود و اختفای نشانه های وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب می کند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بنده اش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بنده اش نداشته است.

[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]اینک به بررسی این استدلال و مقدمات آن میپردازیم.
این استدلال از چندین ایراد رنج میبرد:
نخست: ادعای وجود مصادیق عینی از شر بی وجه:
ادعای اینکه شر بی وجه وجود دارد به دو صورت میتواند باشد:
صورت نخست اینکه خداوند برای کارهای خود توجیهی دارد ولی ما به لحاظ اخلاقی قادر به درک دلیلی برای تجویز آنها نیستیم. بدین معنا که خداوند به استناد براهین عقلی که نشان میدهد خداوند کار غیر حکیمانه و بدون جهت انجام نمیدهد، ولی چون ما قادر به درک آن توجیه و دلیل نیستیم پس بگوییم خداوند وجود ندارد.
در این فرض که ما نتوانیم دلیل و توجیه کارهای خداوند را کشف کنیم، میتوان چند نتیجه گرفت:

[=1]

  • [=microsoft sans serif]ما نمیتوانیم کارهای خداوند را توجیه کنیم و وجه کارهای او را بفهمیم.
  • [=microsoft sans serif]ما نمیتوانیم به استناد کارهای خداوند، او را حکیم بنامیم. حداقل حکیم به صورت مطلق.
  • [=microsoft sans serif]ما میتوانیم بگوییم که خداوند حکیم نیست.
  • [=microsoft sans serif]ما میتوانیم بگوییم که خداوند وجود ندارد. [/]
    [=microsoft sans serif]نتیجه گیری اول درست است و این نتیجه عینا منطوق ادعای ماست.
    نتیجه گیری دوم هم درست است چرا که زمانی ما میتوانیم از کارهای یک فرد، حکیم بودن او را اثبات کنیم که وجه کارهایش را کشف کنیم وگرنه از روی کارهای خداوند نمیتوان این مسئله را اثبات کرد.
    نتیجه گیری سوم درست نیست چرا که پی نبردن به حکمت خداوند مستلزم حکیم نبودن خداوند نیست و این دو هیچ ملازمه ای با یکدیگر ندارند.
    از سوی دیگر، راه اثبات حکمت خداوند، پی بردن به وجه مشخص تمام کارهای خداوند نیست بلکه دلیل عقلی پیشوانه این سخن است.
    نتیجه گیری چهارم نیز کاملا نادرست است چرا که این نتیجه گیری مبتنی بر نتیجه گیری سوم است که وقتی آن مخدوش بود، نتیجه گیری چهارم نیز مخدوش خواهد شد.

    صورت دوم اینکه خداوند برای کارهایی خود که منتهی به تحقق شرور میشود هیچ دلیل ندارد.
    این ادعا، ادعایی بدون دلیل است و به همین جهت قابل قبول نیست.

  • [=microsoft sans serif]دوم: اینکه اختفای الهی از مصادیق شر بی وجه است.
    به نظر میرسد این ادعا نیز نادرست باشد. چرا که
    اولا: ادعای بی وجه یک عمل در صورتی صحیح است که ما علم کامل نسبت به نیت و اهداف فاعل آن داشته باشیم. حتی در فاعلهای انسانی که هر فرد انسانی به صورت طبیعی میتواند شرایط عمل انسانهای دیگر راتجربه کند باز هم این ادعا نیاز به علم کافی و کامل دارد. تا چه رسد به فاعلی که علم و حکمتش بر اساس ادله عقلی بی نهایت و مطلق است.
    ثانیا: حتی اگر بگویییم" صرف اینکه عملی در ظاهر بی وجه بود، بنابراین غیر موجه است" این نیز سخن نادرستی است؛ چرا که بین "ظاهر بی وجه یک عمل" و "بی وجه حقیقی بودن آن" هیچ تلازمی وجود ندارد.
    ثالثا: اینکه "اگر خداوند دلیلی برای اختفای خود داشت حتما ما انرا متوجه میشدیم" نیز نادرست و به اصطلاح ناشی از لغزش معرفت شناختی ماست. هیچ لزومی وجود ندارد که حتی اگر خداوند دلیلی برای اختفای خود داشته باشد ما از آن دلیل آگاه باشیم یا انرا درک کنیم.

    [=microsoft sans serif]سوم. اینکه اگر انسان با تمام وجود مشتاق درک مطلوبی باشد ولی آنرا نیابد، پس آن مطلوب وجود خارجی ندارد.
    این ادعا نیز از چند جهت ایراد دارد:
    اولا: جمله فعل مقدم در این جمله شرطیه مبتنی بر این ادعا است که اگر کسی باتمام وجود مشتاق درک چیزی باشد حتما آنرا درک میکند. در حالکیه این ادعا، کاملا بدون دلیل است، گذشته از اینکه ادله و قرائن برخلاف آن در دسترس است. انسانی که به دنبال درک یک چیز است ولی شرایط و لوازم آنرا در دسترس ندارد، هیچ گاه نمیتواند به درک آن مطلوب نائل شود. دانشمندان بسیاری به دنبال کشف حقایقی در مورد ابهامات علمی خود هستند ولی به جهت اینکه وسیله کشف انرا فعلا در دسترس ندارند نمیتوانند انرا کشف کنند.
    ثانیا: ملازمه میان مقدم و تالی در این جمله شرطیه نیز نادرست است. اینکه اگر انسان چیزی را با وجود اشتیاق و عشق فراوان نتواند درک کند به لحاظ معرفت شناسی به هیچ وجه نشان نمی دهد که آن چیز وجود ندارد. چنانکه در مواردی که انسان با وجود علاقه و اشتیاق فراوان توان درک آنرا ندارد دانشمندان حکم به عدم آن نمیکنند. به اصطلاح در این موارد درست است گفته شود که "عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود". مثلا وقتی انسان در یک اتاق مثلا تاریک به دنبال یافتن انگشتر خود است ولی آنرا نمییابد، آیا میتواند حکم کند که آن شیء وجود ندارد؟ مشخص است که این حکم و نتیجه گیری نادرست است.
    در مورد خداوند نیز دستگاه معرفتی انسان آنچنان ضعیف است که نمیتوان به صورت یقینی حکم کرد که اگر چیزی را نیافت یا حتی اگر نشانه ای از وجود او نیافت، حتما آن وجود ندارد.

    [=microsoft sans serif]چهارم. اینکه اختفای الهی قابل ممانعت است و خداوند باید این شر(اختفای خودش) را برطرف کند.
    این مقدمه نیز نادرست است. چرا که
    اولا: عدم درک یک مسئله میتواند به جهت عوامل مختلفی باشد:
    عدم وجود آن چیز، وجود مانعی برای درک آن، عدم وجود شرایط لازم برای درک آن
    بنابراین تا زمانی که ندانیم علت این اختفا و عدم ادراک نسبت به وجود خداوند چیست، نمیتوان حکم به لزوم رفع آن و امکان رفع آن نمود.
    ثانیا: مشخص نشده است که منظور از برطرف کردن این شر ادعایی( اختفای الهی) چیست؟
    اگر مراد از این بر طرف کردن، آن است که قرائنی ارائه شود که دیگران و مخاطبان به صورت کاملا اختیاری بتوانند به وجود او ایمان بیاورند. پاسخ این است که این کار از سوی خداوند انجام شده است. انسانهایی که به وجود خداوند ایمان می آورند و حداقل اندیشمندان خداباور که با قرائن و ادله گوناگون به وجود خداوند ایمان اورده اند نشان از آن دارد که خداوند برای وجود خود قرائنی در عالم ایجاد کرده است که انسان میتواند به صورت کاملا اختیاری و بدون اجبار و ترس به وجود او ایمان بیاورد.
    اگر هم مراد این است که این قرائن به اندازه ای باشد که همه انسانها بتوانند از انها به وجود خداوند ایمان بیاورند، پاسخ این است:
    باتوجه به عدم قبول قرائنی که مورد قبول طیف وسیع خداباوران بر وجود خداوند از سوی خدناباوران، تنها احتمالی که باقی می ماند است که این قرائن باید به اندازه ای باشد که هیچ کسی نتواند آنرا انکار کند جز شخص شکاک در این صورت، مشکل این است که این اگاه کردن
    از سویی باتوجه به حس گرا بودن بسیاری از مخاطبان منکر وجود خدا، تنها با مشاهده حسی خداوند قابل تحقق است که آن هم به واسطه غیر مادی بودن خداوند امری است محال.
    از سوی دیگر، حتی اگر این درخواست و این نحوه ظهور و بروز خداوند ممکن هم بود(که نیست) با اختیاری بودن ایمان منافات دارد. چنانکه گفته شده است که وجود شرور ممانعت پذیر برای ازادی اختیار انسان امری ضروری و اجتناب ناپذیر است.
    ثالثا: این حکم که دفع همه شرور ممانعت پذیر بر خداوند حکیم و مهربان لازم است، حکمی است مخالف با اختیار. چنانکه بی ایمانی و محرومیت از سعاد ابدی به نظر میرسد که از جمله این شرور باشد که دفع آن برای خداوند ممکن است ولی دفع کردن آن از هر طریق ممکن(مثلا نیافریدن شخصی که خداوندمیداند شقی میشود یا جلوگیری از شرور اخلاقی او یا جلوگیری از بی ایمانی او) با اختیار انسان منافات دارد.

    بنابراین، به نظر میرسد نه تنها دلیلی بر این ادعا که اختفای الهی مصداقی از شرور است، در دست نیست بلکه در مقابل، میتوان گفت که مستور بودن خداوند به مانند موهبت یا فرصتی برای انسان است تا بتواند ازادانه ایمان بیاورد.

    موفق باشید.

    با سلام و عرض ادب

    استاد من یه چیزی برام سوال شد، من اینطور برداشت کردم که شما گفتین با توجه به ضعف سیستم شناختی انسان اگر انسان نتونه جیزی رو درک کنه دلیل بر عدم وجود آن چیز نیست .

    حالا یه سوال میپرسم از شما ، آیا شما به اینکه نوری در تاریکی هست اعتقاد دارید ؟

    انسان با درک تاریکی پی میبره که نوری در آنجا نیست ، حال میتوانیم با توجه به درک ضعیف سیستم معرفتی انسان بگیم که خیر ، در این تاریکی نوری هست ولی شما آن را نمی بینید .

    اگر بنده ادعا کنم در تاریکی ها نوری میبینم شما که آن را درک نمی کنید به من نخواهید گفت که شما احتمالا دچار روان پریشی شده اید و اینجا نوری نیست چون حداقل پنجاه درصد جامعه اینجا نوری نمی بینند ؟

    پس اولا از نظر کلی گاهی ندیدن به معنای نبودن است ! دوما ، اصلا گیرم هست ما نمیبینیم ، آیا وقتی ما این را نمیبینیم و درک نمی کنیم در برابرش مسئول هستیم ؟

    اگر انسان نوری را در تاریکی نمیبینه و میره میوفته توی چاه ، آیا این عدالته که بهش بگیم نوری آنجا بود ولی تو خودت آن را ندیدی !

    آیا شما یک انسان کور را که به چاهی افتاده مقصر خواهید شمرد که چرا به درون چاهی که کسی آن را کنده افتاده ، یا اینکه کسی را که آن چاه را کنده و جلوی راه کور قرار داده که او را امتحان کند ؟

    منظورم این است که مثلا پنجاه درصد جامعه خیر بزرگی در مرگ صد گوزن بر اثر ساعقه یا بیماری اعصاب و روان این همه کودک نمی بینند ، آیا منطقی است شما بگویید که آقا شما همتون کورین حتما دلیلی هست ؟

    به نظر بنده اینطور آمد که اینجا استدلال شده که چون پنجاه درصد به بالای جامعه این خیر برتر را نمی دانند و با توجه به اینکه خداوند در صورت وجود اصولا با توجه به رحمن بودنش حجتی برای این جمعیت قرار می داد ، استدلال بر عدم وجود خداوند شده .

    اگر هم بگویید درک آن یک نفری که می داند خیری هست کافیست برای اینکه خیری باشد ، پس باید قبول کنید درک یک بیمار روانی کافیست که یک موضوعی هر چند غیر دینی واقعیت داشته باشد !

    انگار توی یک شهری که همه مردم کور هستند یک بینا همه جا چاه کنده و تهش را جهنم قرار داده و این کور ها را با سخنش دعوت میکند که سر جای خود بمانند و اگر حرکت کنند خواهند مُرد .

    و می گوید اسم این امتحان است که ببینم چه کسی مرا باور می کند و چه کسی مرا باور نمی کند ، آیا به چنین شخصی میتوان گفت که رحیم و رحمن است ؟

    به من بیاموز;977447 نوشت:
    به نظر بنده اینطور آمد که اینجا استدلال شده که چون پنجاه درصد به بالای جامعه این خیر برتر را نمی دانند و با توجه به اینکه خداوند در صورت وجود اصولا با توجه به رحمن بودنش حجتی برای این جمعیت قرار می داد ، استدلال بر عدم وجود خداوند شده .

    البته اینجا یک اشکلال به سخنان خودم میگیرم ، از نظر بنده خداوند حجت را برای مردم قرار داده ، آنها میتوانند با تحقیق منصفانه و مستمر اندیشیدن و ... راه را پیدا کنند اگر چه اینکار واقعا بسیار سخته به نظرم ، ولی نهایتا بنده با برهان علیت توانستم وجود خدا را به خودم اثبات کنم پس نمیتوانم بگویم راهی وجود ندارد ، و حال با دیدن این شرور میدانم که خیر بزرگی در ورای آن است چرا که قبلا از راه دیگری حجت برایم روشن شده است ، اما اگر کسی قبلا این راه را طی نکرده باشد و بدون ایمان برهان شر را مطالعه کند دچار مشکل اعتقادی به احتمال قوی خواهد شد .

    صدیق;977094 نوشت:
    بنابراین، به نظر میرسد نه تنها دلیلی بر این ادعا که اختفای الهی مصداقی از شرور است، در دست نیست بلکه در مقابل، میتوان گفت که مستور بودن خداوند به مانند موهبت یا فرصتی برای انسان است تا بتواند ازادانه ایمان بیاورد.

    موفق باشید.


    با سلام و تشکر از پاسخگویی به سوال
    در صورت امکان جوابهای حلی را نیز مطرح فرمایید.
    یا علیم

    با سلام.

    صدیق;977091 نوشت:
    نتیجه گیری سوم درست نیست چرا که پی نبردن به حکمت خداوند مستلزم حکیم نبودن خداوند نیست و این دو هیچ ملازمه ای با یکدیگر ندارند.

    مشکل اینجاست که : با پی نبردن به حکمت خداوند دست کم هیچ نتیجه ای نمی توان گرفت.
    یعنی با مکشوف نشدن حکمت خداوند ملازمه ای با حکیم نبودنش هم ندارد.

    اینکه شما در اتاقی تاریک دنبال انگشتری بگردید . درست است که نمیتوانید به نبودن انگشتر حکم دهید ولی به همان میزان به بودن انگشتر هم نمیتوانید حکم دهید. (دست کم! پنجاه پنجاه است)

    صدیق;977088 نوشت:
    ادعای شلنبرگ این است که اختفای الهی و مستور بودن او حتی اگر نتواند عدم وجود خداوند را به شکل قطعی اثبات کند،دست کم احتمال صدق این ادعا را تا میزان قابل توجهی افزایش میدهد.

    حال وقتی مساله شوق و شدت علاقه به یافتن حقیقت مطرح میشود (که نمونه های عینی این افراد بسیار زیادند) ولی همچنان شما مواجه با شرور بی وجه هستید. مواجه با اختفای بی وجه خداوند هستید اینجاست که منصفانه به مساله نگاه کنید حق میدهید که در ذهن ضمیر چنین انسان مشتاقی دیگر وجود یا عدم وجود خداوند 50-50 و علی السویه نیست. نتیجه گیری مشخص است!

    محی الدین;976549 نوشت:
    سلام
    در مقابل ادله خداباوران ملحدان نیز ادله ای در رد وجود خدای متعال دارند. یکی از این دلایل احتجاب خداوند است.
    این برهان چیست و چه پاسخ هایی می توان به آن داد؟
    یا علیم

    با سلام و عرض ادب

    به نظرم ساده ترین موضوع انرژی یا آغاز ماده هست

    اگر احتجاب خداوند دلیل بر وجود نداشتن خداست

    پس احتجاب انرژی و آغاز ماده هم دلیل بر وجود نداشتن انرژی و ماده هست

    همون طور که ما وجود انرژی و آغاز ماده رو از روی آثارشون قبول می کنیم

    وجود خدا رو هم از روی اثری که می زاره قبول می کنیم...

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978157 نوشت:
    ا سلام و عرض ادب

    به نظرم ساده ترین موضوع انرژی یا آغاز ماده هست

    اگر احتجاب خداوند دلیل بر وجود نداشتن خداست

    پس احتجاب انرژی و آغاز ماده هم دلیل بر وجود نداشتن انرژی و ماده هست

    همون طور که ما وجود انرژی و آغاز ماده رو از روی آثارشون قبول می کنیم

    وجود خدا رو هم از روی اثری که می زاره قبول می کنیم...


    سلام دوست گرامی
    درسته ولی انرژی آگاهی و توانایی برای نشان دادن خود به انسانها رو نداره اما خداوند به این کار قادراست ضمن اینکه شناخت خداوند ضروری است و انسانها به این شناخت نیاز دارن اما شناخت انرژی و آغاز ماده ضروری نیست.
    موفق باشید
    یا علیم[/]

    محی الدین;978216 نوشت:

    سلام دوست گرامی
    درسته ولی انرژی آگاهی و توانایی برای نشان دادن خود به انسانها رو نداره اما خداوند به این کار قادراست ضمن اینکه شناخت خداوند ضروری است و انسانها به این شناخت نیاز دارن اما شناخت انرژی و آغاز ماده ضروری نیست.
    موفق باشید
    یا علیم

    با سلام و عرض ادب

    شما فرمودید ادله ایشان حجاب است

    بنده گفتم اگر حجاب ادله محسوب می شود پس انرژی هم وجود ندارد ، ماده هم وجود ندارد ، ما هم وجود نداریم!!!!!

    آیا ملحدان وجود نداشتن انرژی را می پذیرند؟؟؟؟

    ما قرار نیست همه ملحدان را مسلمان کنیم

    با انذار ما یا مسلمان می شوند یا به جهنم واصل می شوند!!!!

    همه انسان ها که برای بهشت ساخته نشده اند!!!

    بسیاری برای جهنم ساخته شده اند و حتی قدرت درک چنین چیز ساده ای را ندارند!!!

    آیا شما به یک میمون می توانید بفهمانید خدا وجود دارد؟؟

    جالب است بدانید افرادی که به حس دیداری تکیه تام می کنند و به فرض حجاب را دلیل بر وجود نداشتن می کنند از بعد روانشناسی به شامپانزه ها نزدیک ترند...

    برخی ملحدان متعصب از لحاظ درک و شعور از حیوان پست ترند و نخواهند توانست چنین چیزی را درک کنند ...

    این مورد به وضوح در قرآن ذکر شده است...

    در پناه حق تعالی

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978224 نوشت:
    با سلام و عرض ادب

    شما فرمودید ادله ایشان حجاب است

    بنده گفتم اگر حجاب ادله محسوب می شود پس انرژی هم وجود ندارد ، ماده هم وجود ندارد ، ما هم وجود نداریم!!!!!

    آیا ملحدان وجود نداشتن انرژی را می پذیرند؟؟؟؟

    ما قرار نیست همه ملحدان را مسلمان کنیم

    با انذار ما یا مسلمان می شوند یا به جهنم واصل می شوند!!!!

    همه انسان ها که برای بهشت ساخته نشده اند!!!

    بسیاری برای جهنم ساخته شده اند و حتی قدرت درک چنین چیز ساده ای را ندارند!!!

    آیا شما به یک میمون می توانید بفهمانید خدا وجود دارد؟؟

    جالب است بدانید افرادی که به حس دیداری تکیه تام می کنند و به فرض حجاب را دلیل بر وجود نداشتن می کنند از بعد روانشناسی به شامپانزه ها نزدیک ترند...

    برخی ملحدان متعصب از لحاظ درک و شعور از حیوان پست ترند و نخواهند توانست چنین چیزی را درک کنند ...

    این مورد به وضوح در قرآن ذکر شده است...

    در پناه حق تعالی


    سلام
    نام دلیلی که بدان استناد می کنند احتجاب است اما مطالب دیگری حول این محور مطرح است که می توانید برای اطلاع از آن به پاسخهای استاد صدیقی مراجعه کنید.
    طرح ادله خداناباوران برای این است که این ادله در مجامع مختلفی مطرح و باعث سستی عقاید افراد می شود لذا اگر اینجا مطرح شده و بطور کامل پاسخ داده شود دوستان در مقابل آن واکسینه میشوند. سایر ادله را هم کم کم مطرح خواهیم کرد.
    یا علیم[/]

    صدیق;977089 نوشت:
    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]او این برهان را به چندین صورت تقریر کرده است. یکی از این تقریرها بدین صورت است:
    م1. اگر خدایی وجود دارد، او بی نهایت مهربان است؛
    م2. اگر خدایی بی نهایت مهربان وجود داشته باشد، خداناباوری موجه رخ نمیدهد؛( خداناباوری موجه، نوعی خاص از خدانابوری سرزنش ناپذیر است که شخص در ایمان نداشتن خود مقصر شناخته نیمشود چرا که باور پدیده ای غیر ارادی است. ما حق داریم از خدا توقع داشته باشیم که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادله ای کافی، وجود او را باور کنیم؛ زیرا اگر او وجود داشته باشد بی نهایت مهربان است و به بندگانش عشق می ورزد و جز سعادت و خوشبختی ابدی آنها را نمیخواهد.)
    م3. خداناباوری موجه رخ میدهد؛
    م4. خدای بی نهایت مهربان وجود ندارد؛
    م5. خدایی وجود ندارد.(شلنبرگ، 2010، ص46، [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] مقاله اختفای الهی به مثابه مصداقی از شر بی وجه، امیر عباس علی زمانی، جستارهای فلسفه دین، سال سوم، شماره دوم، 1393، صص53-72)

    کم کم دارم به این نتیجه می رسم که واقعا فلسفه گناه هست به خاطر کلام گرایی محض اکثر فیلسوفان ...

    محی الدین;978253 نوشت:

    سلام
    نام دلیلی که بدان استناد می کنند احتجاب است اما مطالب دیگری حول این محور مطرح است که می توانید برای اطلاع از آن به پاسخهای استاد صدیقی مراجعه کنید.
    طرح ادله خداناباوران برای این است که این ادله در مجامع مختلفی مطرح و باعث سستی عقاید افراد می شود لذا اگر اینجا مطرح شده و بطور کامل پاسخ داده شود دوستان در مقابل آن واکسینه میشوند. سایر ادله را هم کم کم مطرح خواهیم کرد.
    یا علیم

    با سلام

    اگر انرژی وجود دارد،بی نهایت مثبت است؛

    اگر انرژی بی نهایت مثبت وجود داشته باشد، انرژی ناباوری موجه رخ نمیدهد؛( انرژی ناباوری موجه، نوعی خاص از انرژی نابوری سرزنش ناپذیر است که شخص در ایمان نداشتن خود مقصر شناخته نیمشود چرا که باور پدیده ای غیر ارادی است. ما حق داریم از انرژی توقع داشته باشیم که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادله ای کافی، وجود او را باور کنیم؛ زیرا اگر او وجود داشته باشد بی نهایت مثبت است و به بندگانش عشق می ورزد و جز سعادت و خوشبختی ابدی آنها را نمیخواهد.)

    م3. انرژی ناباوری موجه رخ میدهد؛
    م4. انرژی بی نهایت مثبت وجود ندارد؛
    م5. انرژی وجود ندارد.

    همانگونه که انرژی هم مثبت است و هم منفی

    وجود شر نیز قابل توجیه است

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978258 نوشت:
    با سلام

    اگر انرژی وجود دارد،بی نهایت مثبت است؛

    اگر انرژی بی نهایت مثبت وجود داشته باشد، انرژی ناباوری موجه رخ نمیدهد؛( انرژی ناباوری موجه، نوعی خاص از انرژی نابوری سرزنش ناپذیر است که شخص در ایمان نداشتن خود مقصر شناخته نیمشود چرا که باور پدیده ای غیر ارادی است. ما حق داریم از انرژی توقع داشته باشیم که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادله ای کافی، وجود او را باور کنیم؛ زیرا اگر او وجود داشته باشد بی نهایت مثبت است و به بندگانش عشق می ورزد و جز سعادت و خوشبختی ابدی آنها را نمیخواهد.)
    م3. انرژی ناباوری موجه رخ میدهد؛
    م4. انرژی بی نهایت مثبت وجود ندارد؛
    م5. انرژی وجود ندارد.

    همانگونه که انرژی هم مثبت است و هم منفی

    وجود شر نیز قابل توجیه است


    سلام
    به نظرم با شناختی که فعلا از انرژی داریم چیز خودآگاهی نباشد لذا نمی توان عنوان انرژی نامحدود را جایگزین عنوان خداوند نمود
    یا علیم[/]

    محی الدین;978274 نوشت:

    سلام
    به نظرم با شناختی که فعلا از انرژی داریم چیز خودآگاهی نباشد لذا نمی توان عنوان انرژی نامحدود را جایگزین عنوان خداوند نمود
    یا علیم

    با سلام

    بحث شر بر سر خود اگاهی یا ناخود آگاه نیست

    قطبیت در تمام هستی وجود دارد

    انرژی ، ماده و ...

    اگر از وجود شر به بی خدایی پی می بریم

    پس از وجود انرژی منفی هم به نبودن انرژی پی می بریم!!!!!

    نپذیرفتن خدا یک بحث

    نپذیرفتن خدای ناخودآگاه بحثی دیگر

    در پناه حق تعالی

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978276 نوشت:
    با سلام

    بحث شر بر سر خود اگاهی یا ناخود آگاه نیست

    قطبیت در تمام هستی وجود دارد

    انرژی ، ماده و ...

    اگر از وجود شر به بی خدایی پی می بریم

    پس از وجود انرژی منفی هم به نبودن انرژی پی می بریم!!!!!

    نپذیرفتن خدا یک بحث

    نپذیرفتن خدای ناخودآگاه بحثی دیگر

    در پناه حق تعالی


    سلام
    اگر شما در دلیل احتجاب چیزی را جای خدا می گذارید باید همه اوصاف مورد انتظار از او هم در آن چیز باشد تا دلیل کاملا منطبق شود
    پس قرار دادن انرژی بی نهایت بجای خدا در برهان درست نیست چون انرژی بی نهایت همه اوصاف خدا را ندارد...
    یا علیم[/]

    محی الدین;978304 نوشت:

    سلام
    اگر شما در دلیل احتجاب چیزی را جای خدا می گذارید باید همه اوصاف مورد انتظار از او هم در آن چیز باشد تا دلیل کاملا منطبق شود
    پس قرار دادن انرژی بی نهایت بجای خدا در برهان درست نیست چون انرژی بی نهایت همه اوصاف خدا را ندارد...
    یا علیم

    با سلام و عرض ادب

    در دلیل که مطرح شد وجود شر دلیل بر عدم وجود خدا بود

    اگر دلیل دیگری نیز هست بیان بفرمائید تا جاگذاری کنم وادله جدیدی برای عدم وجود انرژی و انرژی ناباوری بیان کنم!!!!

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978342 نوشت:
    با سلام و عرض ادب

    در دلیل که مطرح شد وجود شر دلیل بر عدم وجود خدا بود

    اگر دلیل دیگری نیز هست بیان بفرمائید تا جاگذاری کنم وادله جدیدی برای عدم وجود انرژی و انرژی ناباوری بیان کنم!!!!


    سلام
    اشکال را جواب ندادید .
    جاگذاری فقط در صورتی قابل قبول است که اوصاف مبدل با اوصاف مبدل منه یکسان باشد.
    یا علیم[/]

    محی الدین;978434 نوشت:

    سلام
    اشکال را جواب ندادید .
    جاگذاری فقط در صورتی قابل قبول است که اوصاف مبدل با اوصاف مبدل منه یکسان باشد.
    یا علیم

    با سلام

    پاسخ دادم

    احتمالا متوجه نشدید

    بنده جنبه انرژی گونه خدا را فرض گرفتم (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم)

    شما اول وجود خدا را اثبات کنید

    بعد روی صفات خدا مباحثه کنید ...

    --------------------------------------------

    خداناباوران وجود خدا را باور دارند

    اما با داستان های ساختگی دین گرایان افراطی مشکل دارند...

    انها روزه می گیرند برای این که فهمیده اند روزه برای آن ها مفید است

    حجاب را رعایت می کنند چون حکمت آن را فهمیده اند

    اما با خدای دین گرایان افراطی می جنگند چون ان را نفهمیده اند ...

    چون دین گرایان افراطی خدای انسان گونه ساخته اند ...

    مشکل خدا باوری یا خدا ناباوری نیست

    مشکل لج بازی است...

    آن ها می گویند ما خدایی را می پرستیم که به ما فهمانده شود و انسان گونه نباشد ...

    دین گرایان افراطی می گویند شما باید به اجبار خدا را بپرستید حتی اگر نفهمید او چگونه است

    و این بازی سال هاست ادامه دارد
    و تا ظهور منجی
    و تبیین علم دین به درستی که قابل فهم برای همه انسان ها باشد ادامه خواهد داشت

    در پناه حق تعالی

    [="Tahoma"][="Navy"]

    شروحیل;978471 نوشت:
    با سلام

    پاسخ دادم

    احتمالا متوجه نشدید

    بنده جنبه انرژی گونه خدا را فرض گرفتم (لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم)

    شما اول وجود خدا را اثبات کنید

    بعد روی صفات خدا مباحثه کنید ...


    سلام
    همانطور که گفتم در دلیل احتجاب ناباوران ابعاد مختلفی مطرح است.
    در حجاب بودن او ، بسیار مهربان بودن او ، عدم پاسخ به طالبانش و
    پس نمی توان فقط یک ویژگی را مد نظر قرار داد . پاسخ داد.
    اینکه ناباوران چگونه اند مهم نیست ما اینجا دلیل احتجاب را داریم بررسی می کنیم.
    یا علیم[/]

    شروحیل;978276 نوشت:
    اگر از وجود شر به بی خدایی پی می بریم

    پس از وجود انرژی منفی هم به نبودن انرژی پی می بریم!!!!!

    این فرق میکند ، در بحث خدا گفته میشود او رحمن و رحیم است ولی در بحث انرژی گفته نمیشود او منفی نیست ! رحمن و رحیم بودن خدا منافات دارد با وجود خدا ( خدای ادیان ) بر اساس وجود شر ( البته از نظر قائلین و برخی افراد )

    اما اگر بگوییم وجود شر به خاطر رحمن بودن خداست ، که شر را ببینیم و بدانیم خدا میتوانست چقدر شر باشد ولی نیست بنابر این مهربان است .

    به من بیاموز;978975 نوشت:
    این فرق میکند ، در بحث خدا گفته میشود او رحمن و رحیم است ولی در بحث انرژی گفته نمیشود او منفی نیست ! رحمن و رحیم بودن خدا منافات دارد با وجود خدا ( خدای ادیان ) بر اساس وجود شر ( البته از نظر قائلین و برخی افراد )

    اما اگر بگوییم وجود شر به خاطر رحمن بودن خداست ، که شر را ببینیم و بدانیم خدا میتوانست چقدر شر باشد ولی نیست بنابر این مهربان است .

    با سلام

    انرژی هم مثبت است و هم منفی

    در ضمن آیا شما به انرژی تاریک دسترسی دارید و میتوانید در مورد انرژی تاریک هم همین نظر را بدهید؟

    انرژی هم هم گرمایی است هم جنبشی و هم هزار مدل دیگه

    الان مبحث منفی و مثبت بودن هست

    البته الان که داشتم فکر میکردم به ذهنم اومد که اصولا یک شر داریم و یک قهر غضب ...

    شر فقط از سوی موجودات مختاری مثل انسان و جن رخ میده به نظرم ، مثلا افراد کافر شر ایجاد میکنند چون هدفشان بد است .

    اما غضب و قهر خداوند غیر از شر است ، چرا که خداوند غضبش و قهرش از روی بد ذاتی و اهداف بد نیست بلکه عادلانه و منصفانه است ، اما اگر فقط همین نام رحمت را داشت و غضب و قهار و جبار بودن را نداشت آن وقت این اشکال وارد میشد .

    ولی ما میدانیم که خداوند در اسلام ، در عین مهربان بودن ، سخت کیفر ، جبار و قهار هم هست .

    اون اولاش هم خداوند فقط بهشت آفریده بود و حضرت آدمو توش جا داده بود ، ولی بعد ها به خاطر اینکه حضرت آدم سر پیچی کرد خدا قهر کرد و اونو به حال خودش گذاشت ولی این قهر به معنای عدم مهربانی خداوند نیست بلکه خداوند با مومنان مهربان و با کافران سخت کیفر است .

    پس نتیجه میگیرم خداوند هم مهربانه هم سخت کیفر و اینکه با کدام جنبه از این حالت روبرو بشیم بستگی به خودمون و انتخاب هامون داره .

    فقط یه مشکلی هست اونم اینکه چرا پیامبران خدا دچار مصیبت میشدن ؟ شاید مکروهی ازشون سر زده بود که قهر خدا رو بر انگیخته بود نمیدونم !

    به من بیاموز;979060 نوشت:
    البته الان که داشتم فکر میکردم به ذهنم اومد که اصولا یک شر داریم و یک قهر غضب ...

    شر فقط از سوی موجودات مختاری مثل انسان و جن رخ میده به نظرم ، مثلا افراد کافر شر ایجاد میکنند چون هدفشان بد است .

    اما غضب و قهر خداوند غیر از شر است ، چرا که خداوند غضبش و قهرش از روی بد ذاتی و اهداف بد نیست بلکه عادلانه و منصفانه است ، اما اگر فقط همین نام رحمت را داشت و غضب و قهار و جبار بودن را نداشت آن وقت این اشکال وارد میشد .

    ولی ما میدانیم که خداوند در اسلام ، در عین مهربان بودن ، سخت کیفر ، جبار و قهار هم هست .

    اون اولاش هم خداوند فقط بهشت آفریده بود و حضرت آدمو توش جا داده بود ، ولی بعد ها به خاطر اینکه حضرت آدم سر پیچی کرد خدا قهر کرد و اونو به حال خودش گذاشت ولی این قهر به معنای عدم مهربانی خداوند نیست بلکه خداوند با مومنان مهربان و با کافران سخت کیفر است .

    پس نتیجه میگیرم خداوند هم مهربانه هم سخت کیفر و اینکه با کدام جنبه از این حالت روبرو بشیم بستگی به خودمون و انتخاب هامون داره .

    فقط یه مشکلی هست اونم اینکه چرا پیامبران خدا دچار مصیبت میشدن ؟ شاید مکروهی ازشون سر زده بود که قهر خدا رو بر انگیخته بود نمیدونم !

    با سلام و عرض ادب

    دوست گرامی

    اگر خداوند به انسان می گفت که من مهربونم و قهار نیستم

    همون بلایی که سر موجودات دارای اختیار قبل از انسان اومد

    سر انسان هم می اومد

    و انسان ها هم خودشون خودشون رو منقرض می کردن!!!!!

    چون دیگه مانعی برای اعمال منفی خودشون نمی دیدن!

    پس این قهر و غضب در واقع همون رحمت خداست!

    شروحیل;979128 نوشت:
    با سلام و عرض ادب

    دوست گرامی

    اگر خداوند به انسان می گفت که من مهربونم و قهار نیستم

    همون بلایی که سر موجودات دارای اختیار قبل از انسان اومد

    سر انسان هم می اومد

    و انسان ها هم خودشون خودشون رو منقرض می کردن!!!!!

    چون دیگه مانعی برای اعمال منفی خودشون نمی دیدن!

    پس این قهر و غضب در واقع همون رحمت خداست!

    ولی قهر خدا از صد گوزن و برخورد ساعقه به آنها چگونه با این دلیل قابل انکار است ؟

    به من بیاموز;979169 نوشت:
    ولی قهر خدا از صد گوزن و برخورد ساعقه به آنها چگونه با این دلیل قابل انکار است ؟

    با سلام و عرض ادب

    شما از کجا می دانید خدا از آن ها قهر کرده!!!

    مگر وقتی شما گوسفند را سر می برید از دست او ناراحت هستید؟

    دوست گرامی پیش داوری و تعصب را کنار بگذارید و با نگرشی واقعی به جهان هستی نگاه کنید

    این که یه عده دهنشون رو وا میکنن و چشمشون رو روی حقیقت می بندن دلیل نمی شه ما هم از اون ها تبعیت کنیم...

    ---------------------------------------------

    طرف می گه انتخاب طبیعی بعد می گه ماده شعور نداره!!!

    خب تکلیف خودت رو با خودت معلوم کن

    بالاخره داره یا نداره

    اگر نداره پس چطور می تونه انتخاب کنه؟

    اگر داره پس چرا انکارش می کنی؟

    --------------------------------------------------

    این ها هر جا به نفعشان باشد خدا را انکار می کنند (وقتی دنبال انجام رذیلت های اخلاقی هستند که در جامعه باب شده و در عرف رذیلت نیست)

    و هر جا به ضررشان باشد
    روی خدا نامی دیگر مثل طبیعت ، ماده ، انرژی ، ماده تاریک ، انرژی کیهانی یا اسامی دیگر می گذارند تا مردم عادی نفهمند که خدایی هم هست

    در پناه حق تعالی

    شروحیل;979195 نوشت:
    با سلام و عرض ادب

    شما از کجا می دانید خدا از آن ها قهر کرده!!!

    مگر وقتی شما گوسفند را سر می برید از دست او ناراحت هستید؟

    با سلام و عرض ادب .

    اینکه ما چگونه و چرا اینکار را میکنیم دلیل نمیشود خدا هم حتما به همان دلیل آن کار را کرده باشد ، ما به گوشت گوسفند نیاز داریم ولی خدا که به عذاب ما نیازی نداره !

    ما خواستیم بگوییم که اعمال قهر آمیز خداوند که ما آن ها را شر تلقی میکنیم در واقع شر نیستند ولی همچنان با این مثال ها مشکل باقیست ، چگونه میتواند ساعقه بزند و صد گوزن را بکشد بعد بگوییم این قهر است و شر نیست ؟

    به من بیاموز;979212 نوشت:
    چگونه میتواند ساعقه بزند و صد گوزن را بکشد بعد بگوییم این قهر است و شر نیست ؟

    البته میتوان گفت ممکن است آن ساعقه از طرف شیاطین باشد و خداوند خود مسئول آن ساعقه نباشد بلکه اختیار شیاطین در ایجاد ساعقه چنین حوادثی را رقم بزند .

    به من بیاموز;979212 نوشت:
    با سلام و عرض ادب .

    اینکه ما چگونه و چرا اینکار را میکنیم دلیل نمیشود خدا هم حتما به همان دلیل آن کار را کرده باشد ، ما به گوشت گوسفند نیاز داریم ولی خدا که به عذاب ما نیازی نداره !

    ما خواستیم بگوییم که اعمال قهر آمیز خداوند که ما آن ها را شر تلقی میکنیم در واقع شر نیستند ولی همچنان با این مثال ها مشکل باقیست ، چگونه میتواند ساعقه بزند و صد گوزن را بکشد بعد بگوییم این قهر است و شر نیست ؟

    خدا نمی خواهد ما را عذاب دهد!

    می خواهد بسازد!

    همانگونه که ما چاقو را با آتش می سازیم

    آیا آتش شر است؟

    فقط چاقو اختیار ندارد و آتش را جبراً می پذیرد

    اما انسان کولی بازی در می اورد و فریاد می زند که آه و واویلا چرا سوختم .... چرا به من شر می رسانی خدا و...

    --------------------------------

    به این دلیل که صاعقه اختیار ندارد اما انسان اختیار دارد

    به من بیاموز;979213 نوشت:
    البته میتوان گفت ممکن است آن ساعقه از طرف شیاطین باشد و خداوند خود مسئول آن ساعقه نباشد بلکه اختیار شیاطین در ایجاد ساعقه چنین حوادثی را رقم بزند .

    این فرضیه را نیز می توان مطرح کرد

    به هر حال ما دانای کل نیستیم

    همین که سخن دانای کل را بپذیریم کفایت می کند

    [=microsoft sans serif]پرسش: [=microsoft sans serif]در مقابل ادله خداباوران ملحدان نیز ادله ای در رد وجود خدای متعال دارند. یکی از این دلایل احتجاب خداوند است. این برهان چیست و چه پاسخ هایی می توان به آن داد؟

    پاسخ:
    [=microsoft sans serif]مساله احتجاب الهی مساله ای به قدمت ادیان است که به طور خاصی در مورد ادیان ابراهیمی اهمیت پیدا میکند. در ادیان ابراهیمی با توجه به تعالی خداوند و در عین حال خالقیت و حضور او و سخن گفتن و ارتباط شهودی او با بعضی از انسانهای ساکن زمین مساله ای پدید میاید با پرسشهایی از قبیل اینکه چرا ارتباط مستقیم ویا حداقل ارتباط وافی به باور با درجه اطمینان بالا برای همگان میسور نیست و یا اینکه چرا در چنین شرایطی آن خدا از ما توقع دارد که عاقلانه به او ایمان بیاوریم و او را بندگی کنیم. این مساله اگر با ناملایمات روزگار همراه شود باعث بحران وجودی برای مومنان میشود که از خداوند رحیم و شنوا و توانا عاجزانه کمک میخواهند ولی با سکوت الهی مواجه میشوند. هر چه بر درش ناله میکنند کمتر جوابی میشنوند. آن قدر هم صبر ندارند که به سخن ناصحان برای جبران ناگواریها چشم به اینده ای داشته باشند که کسی جز همان خدا واقعیتش را تایید نکرده است.[=microsoft sans serif]
    [=microsoft sans serif]فیلسوف دین معاصر، ویلیام لئونارد رو، با تلفیق سه قرائت ممکن از شرور قرینه ای، برهانی الحادی را بر اساس شر طرح کرده است. ادعای او این است که شرور بسیاری در جهان واقع رخ می دهند که اگر خدای ادیان ابراهیمی وجود می داشت می توانست بی آن که خیر برتری از دست برود یا ضرورت تجویز شری به مراتب فاجعه بارتر پیش آید از آن جلوگیری کند. او در تقریرهای متأخر خود این گونه شرور را که ما نمی توانیم خداوند را به فرض وجود، برای تجویز آن توجیه کنیم شرور بی وجه می نامد.
    در دهه های اخیر، بسیاری از فیلسوفان دین کوشیده اند مصادیقی ارائه دهند تا برهان فوق را به اثبات برسانند؛ یکی از این مصادیق مسئلة اختفای الهی است که نخستین بار جان ال. شلنبرگ آن را به صورت برهانی الحادی علیه خداباوری اقامه کرد. ادعای شلنبرگ این است که اختفای الهی و مستور بودن او حتی اگر نتواند عدم وجود خداوند را به شکل قطعی اثبات کند،دست کم احتمال صدق این ادعا را تا میزان قابل توجهی افزایش میدهد.
    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]او این برهان را به چندین صورت تقریر کرده است. یکی از این تقریرها بدین صورت است:
    م1. اگر خدایی وجود دارد، او بی نهایت مهربان است؛
    م2. اگر خدایی بی نهایت مهربان وجود داشته باشد، خداناباوری موجه رخ نمیدهد؛( خداناباوری موجه، نوعی خاص از خدانابوری سرزنش ناپذیر است که شخص در ایمان نداشتن خود مقصر شناخته نیمشود چرا که باور پدیده ای غیر ارادی است. ما حق داریم از خدا توقع داشته باشیم که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بر اساس ادله ای کافی، وجود او را باور کنیم؛ زیرا اگر او وجود داشته باشد بی نهایت مهربان است و به بندگانش عشق می ورزد و جز سعادت و خوشبختی ابدی آنها را نمیخواهد.)
    م3. خداناباوری موجه رخ میدهد؛
    م4. خدای بی نهایت مهربان وجود ندارد؛
    م5. خدایی وجود ندارد.(1[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif])
    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]یکی دیگر از تقریرهای این برهان که توسط خود شلنبرگ ارائه شده است با استفاده از مفهوم شر بی وجه، اینچنین است:
    م1. مصادیقی عینی از شر بی وجه وجود دارد و خداناباوری موجه یکی از مصادیق آن است. (چرا که یک موجود قادر مطلق، دانای مطلق، خیر محض و بی نهایت مهربان و بزرگ، میتوانست بی آنکه مصلحت برتری از دست برود یا شرور فجیع تری تجویز شوند از وقوع آن ممانعت کند)
    م2. اگر خدایی خیر محض و بی نهایت مهربان وجود داشت، خداناباوری موجه رخ نمیداد(زیرا هر فردی که در زمان خاصی مستعد و پذیرای برقراری رابطه ای دو سویه و صمیمانه با خدا در آن زمان بود، بر اساس ملاکهای معقولی دست کم در همان بازه زمانی باور داشت که خدا هست مگر اینکه به طرز سرزنش پذیر و غیر موجهی نمیتوانست در آن زمان خداباور شود. یا اینکه دلایل خداوند دلایل قانع کننده ای برای تجویز خداناباور شدن او داشت)
    م3. خدای همه توان، دانای مطلق، خیر محض و بی نهایت مهربان وجود ندارد.
    نتیجه: خدا وجود ندارد.(2)

    مراد وی از مجموع این استدلال آن است که دست کم برخی از انسان ها هستند که برای سرسپردگی شان به خداوند در طول زندگی خود صادقانه، صمیمانه و مجدانه می کوشند تا قرینه یا نشانه ای از وجود او را بیابند؛ اما خداوند با آشکار نساختن خود و اختفای نشانه های وجود و حضورش، این امکان را از ایشان سلب می کند. اگر او وجود دارد و رستگاری فقط به واسطة ایمان به او میسر باشد، خداوند با اختفای خویش این رستگاری و خیر جاودان را از بنده اش سلب کرده است. به باور شلنبرگ، اگر خداوند وجود داشته باشد هیچ توجیهی برای سلب سعادت و رستگاری بنده اش نداشته است.
    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]اینک به بررسی این استدلال و مقدمات آن میپردازیم.
    این استدلال از چندین ایراد رنج میبرد:

    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] نخست: ادعای وجود مصادیق عینی از شر بی وجه:[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
    ادعای اینکه شر بی وجه وجود دارد به دو صورت میتواند باشد:
    صورت نخست اینکه خداوند برای کارهای خود توجیهی دارد ولی ما به لحاظ اخلاقی قادر به درک دلیلی برای تجویز آنها نیستیم. بدین معنا که خداوند به استناد براهین عقلی که نشان میدهد خداوند کار غیر حکیمانه و بدون جهت انجام نمیدهد، ولی چون ما قادر به درک آن توجیه و دلیل نیستیم پس بگوییم خداوند وجود ندارد.
    در این فرض که ما نتوانیم دلیل و توجیه کارهای خداوند را کشف کنیم، میتوان چند نتیجه گرفت:


    [=1]

  • [=microsoft sans serif]ما نمیتوانیم کارهای خداوند را توجیه کنیم و وجه کارهای او را بفهمیم.
  • [=microsoft sans serif]ما نمیتوانیم به استناد کارهای خداوند، او را حکیم بنامیم. حداقل حکیم به صورت مطلق.
  • [=microsoft sans serif]ما میتوانیم بگوییم که خداوند حکیم نیست.
  • [=microsoft sans serif]ما میتوانیم بگوییم که خداوند وجود ندارد. [/]

    [=microsoft sans serif]نتیجه گیری اول درست است و این نتیجه عینا منطوق ادعای ماست.
    نتیجه گیری دوم هم درست است چرا که زمانی ما میتوانیم از کارهای یک فرد، حکیم بودن او را اثبات کنیم که وجه کارهایش را کشف کنیم وگرنه از روی کارهای خداوند نمیتوان این مسئله را اثبات کرد.
    نتیجه گیری سوم درست نیست چرا که پی نبردن به حکمت خداوند مستلزم حکیم نبودن خداوند نیست و این دو هیچ ملازمه ای با یکدیگر ندارند.
    از سوی دیگر، راه اثبات حکمت خداوند، پی بردن به وجه مشخص تمام کارهای خداوند نیست بلکه دلیل عقلی پیشوانه این سخن است.
    نتیجه گیری چهارم نیز کاملا نادرست است چرا که این نتیجه گیری مبتنی بر نتیجه گیری سوم است که وقتی آن مخدوش بود، نتیجه گیری چهارم نیز مخدوش خواهد شد.

    صورت دوم اینکه خداوند برای کارهایی خود که منتهی به تحقق شرور میشود هیچ دلیل ندارد.
    این ادعا، ادعایی بدون دلیل است و به همین جهت قابل قبول نیست.

    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]دوم: اینکه اختفای الهی از مصادیق شر بی وجه است.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
    به نظر میرسد این ادعا نیز نادرست باشد. چرا که
    اولا: ادعای بی وجه یک عمل در صورتی صحیح است که ما علم کامل نسبت به نیت و اهداف فاعل آن داشته باشیم. حتی در فاعلهای انسانی که هر فرد انسانی به صورت طبیعی میتواند شرایط عمل انسانهای دیگر راتجربه کند باز هم این ادعا نیاز به علم کافی و کامل دارد. تا چه رسد به فاعلی که علم و حکمتش بر اساس ادله عقلی بی نهایت و مطلق است.
    ثانیا: حتی اگر بگویییم" صرف اینکه عملی در ظاهر بی وجه بود، بنابراین غیر موجه است" این نیز سخن نادرستی است؛ چرا که بین "ظاهر بی وجه یک عمل" و "بی وجه حقیقی بودن آن" هیچ تلازمی وجود ندارد.
    ثالثا: اینکه "اگر خداوند دلیلی برای اختفای خود داشت حتما ما انرا متوجه میشدیم" نیز نادرست و به اصطلاح ناشی از لغزش معرفت شناختی ماست. هیچ لزومی وجود ندارد که حتی اگر خداوند دلیلی برای اختفای خود داشته باشد ما از آن دلیل آگاه باشیم یا انرا درک کنیم.

    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]سوم. اینکه اگر انسان با تمام وجود مشتاق درک مطلوبی باشد ولی آنرا نیابد، پس آن مطلوب وجود خارجی ندارد.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
    این ادعا نیز از چند جهت ایراد دارد:
    اولا: جمله فعل مقدم در این جمله شرطیه مبتنی بر این ادعا است که اگر کسی باتمام وجود مشتاق درک چیزی باشد حتما آنرا درک میکند. در حالکیه این ادعا، کاملا بدون دلیل است، گذشته از اینکه ادله و قرائن برخلاف آن در دسترس است. انسانی که به دنبال درک یک چیز است ولی شرایط و لوازم آنرا در دسترس ندارد، هیچ گاه نمیتواند به درک آن مطلوب نائل شود. دانشمندان بسیاری به دنبال کشف حقایقی در مورد ابهامات علمی خود هستند ولی به جهت اینکه وسیله کشف انرا فعلا در دسترس ندارند نمیتوانند انرا کشف کنند.
    ثانیا: ملازمه میان مقدم و تالی در این جمله شرطیه نیز نادرست است. اینکه اگر انسان چیزی را با وجود اشتیاق و عشق فراوان نتواند درک کند به لحاظ معرفت شناسی به هیچ وجه نشان نمی دهد که آن چیز وجود ندارد. چنانکه در مواردی که انسان با وجود علاقه و اشتیاق فراوان توان درک آنرا ندارد دانشمندان حکم به عدم آن نمیکنند. به اصطلاح در این موارد درست است گفته شود که "عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود". مثلا وقتی انسان در یک اتاق مثلا تاریک به دنبال یافتن انگشتر خود است ولی آنرا نمییابد، آیا میتواند حکم کند که آن شیء وجود ندارد؟ مشخص است که این حکم و نتیجه گیری نادرست است.
    در مورد خداوند نیز دستگاه معرفتی انسان آنچنان ضعیف است که نمیتوان به صورت یقینی حکم کرد که اگر چیزی را نیافت یا حتی اگر نشانه ای از وجود او نیافت، حتما آن وجود ندارد.

    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]چهارم. اینکه اختفای الهی قابل ممانعت است و خداوند باید این شر(اختفای خودش) را برطرف کند.[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]
    این مقدمه نیز نادرست است. چرا که
    اولا: عدم درک یک مسئله میتواند به جهت عوامل مختلفی باشد:
    عدم وجود آن چیز، وجود مانعی برای درک آن، عدم وجود شرایط لازم برای درک آن
    بنابراین تا زمانی که ندانیم علت این اختفا و عدم ادراک نسبت به وجود خداوند چیست، نمیتوان حکم به لزوم رفع آن و امکان رفع آن نمود.
    ثانیا: مشخص نشده است که منظور از برطرف کردن این شر ادعایی( اختفای الهی) چیست؟
    اگر مراد از این بر طرف کردن، آن است که قرائنی ارائه شود که دیگران و مخاطبان به صورت کاملا اختیاری بتوانند به وجود او ایمان بیاورند. پاسخ این است که این کار از سوی خداوند انجام شده است. انسانهایی که به وجود خداوند ایمان می آورند و حداقل اندیشمندان خداباور که با قرائن و ادله گوناگون به وجود خداوند ایمان اورده اند نشان از آن دارد که خداوند برای وجود خود قرائنی در عالم ایجاد کرده است که انسان میتواند به صورت کاملا اختیاری و بدون اجبار و ترس به وجود او ایمان بیاورد.
    اگر هم مراد این است که این قرائن به اندازه ای باشد که همه انسانها بتوانند از انها به وجود خداوند ایمان بیاورند، پاسخ این است:
    باتوجه به عدم قبول قرائنی که مورد قبول طیف وسیع خداباوران بر وجود خداوند از سوی خدناباوران، تنها احتمالی که باقی می ماند است که این قرائن باید به اندازه ای باشد که هیچ کسی نتواند آنرا انکار کند جز شخص شکاک در این صورت، مشکل این است که این اگاه کردن
    از سویی باتوجه به حس گرا بودن بسیاری از مخاطبان منکر وجود خدا، تنها با مشاهده حسی خداوند قابل تحقق است که آن هم به واسطه غیر مادی بودن خداوند امری است محال.
    از سوی دیگر، حتی اگر این درخواست و این نحوه ظهور و بروز خداوند ممکن هم بود(که نیست) با اختیاری بودن ایمان منافات دارد. چنانکه گفته شده است که وجود شرور ممانعت پذیر برای ازادی اختیار انسان امری ضروری و اجتناب ناپذیر است.
    ثالثا: این حکم که دفع همه شرور ممانعت پذیر بر خداوند حکیم و مهربان لازم است، حکمی است مخالف با اختیار. چنانکه بی ایمانی و محرومیت از سعاد ابدی به نظر میرسد که از جمله این شرور باشد که دفع آن برای خداوند ممکن است ولی دفع کردن آن از هر طریق ممکن(مثلا نیافریدن شخصی که خداوندمیداند شقی میشود یا جلوگیری از شرور اخلاقی او یا جلوگیری از بی ایمانی او) با اختیار انسان منافات دارد.

    بنابراین، به نظر میرسد نه تنها دلیلی بر این ادعا که اختفای الهی مصداقی از شرور است، در دست نیست بلکه در مقابل، میتوان گفت که مستور بودن خداوند به مانند موهبت یا فرصتی برای انسان است تا بتواند ازادانه ایمان بیاورد.

    موفق باشید.

    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]

    پی نوشت:
    1. [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]شلنبرگ، 2010، ص46، [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif][=microsoft sans serif] مقاله اختفای الهی به مثابه مصداقی از شر بی وجه، امیر عباس علی زمانی، جستارهای فلسفه دین، سال سوم، شماره دوم، 1393، صص53-72
    2. پیشین

  • موضوع قفل شده است