ادبیات نوین ایران را چه کسانی پیش می برند ؟
تبهای اولیه
ادبیات ، به معنای مصطلح ِ آثار ادبی و قواعد جاری در آن ، از ریشه ی ادب گرفته شده است . ادب هم در فرهنگ های لغت دو وجه دارد : نخستین آن ، دانش و فرهنگ است به کلی ، و دومی روش پسندیده برای معاشرت . هر دو وجه اش البته مطمح نظر است ، اما باالطبع کسی که تادیب نشده ، نمی تواند آداب ادب به دیگران بیاموزد . و چه کسی است که نداند حفظ ادب و رسم بندگی در درگاه الهی ، مقدم و اولی بر حفظ ادب در پیشگاه بزرگان است .
امروز در جست و جوی خبری بودم که به سایت وازنا برخوردم . این که وازنا ( یا بازنا ، یا بازنای ) به چه معناست ، موضوع بحث نیست . مسئله این است که در میان این همه شاعر جوان ، آن چه به چشم می آید خیل بد حجاب هاست . محیط محافل ادبی ما را اگر همین ها می سازند ، باید هم که داد و فغان ِ متولیان امور فرهنگی کشور از دست ِ فراموشی ارزشهای انقلاب ، به آسمان بلند باشد !
تو که ناخوانده ای علم سماوات
تو که نابرده ای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی
به یاران کی رسی ؟ هیهات ، هیهات !
و بدا به حال ما که قرار است بچه هایمان ادب از این بی ادبان بیاموزند . بی ادبانی که در پیشگاه خدا ادب را رعایت نمی کنند و می خواهند با آثارشان به من و شما و نسل های بعدی مان ، لطایف و ظرایف شاعرانه بیاموزند ...
بدا به حال ما !
سلام دوست عزیز
این به دلیل این است که خودباختگی فرهنگی پیش آمده و متاسفانه هر روز هم پر رنگ تر می شود
روزهایی بود که مادربزرگها برای فرزندانشان گلستان سعدی می خواندند
اما امروز کمتر بچه ای می توانید پیدا کنید که رمان هری پاتر را نخوانده باشد
ادبیات قدیم ما به راستی به تعلیم و تعلم بسیار اهمیت می دادند و همه از آموزه های قرآنی و دینی اسلام عزیز الهام گرفته بودند
نو روشنفکری ایرانی ، طفل نامشروعی بود که عمدتا از پیوند اندیشه های چپی رسوب کرده از زمان قدرت گیری حزب توده و ته مانده ی تجدد گرایی زمان مشروطه متولد شد . یک بچه ی کج و کوله ی ناقص الخلقه ، که با گرایش های متضاد و پارادوکس های درونی فراوان ، خیلی اوقات حقیقتا خودش هم نمی دانست چه می خواهد . همین بود که خیلی از مبارزین روشنفکر با خوردن سیلی هایی ، یکدفعه کشف کردند که کلا راه را اشتباه رفته اند ! و جان نثار و پامنبری اعلیحضرت شدند ...
اسم های بزرگی در ادبیات معاصر ایران هست که تشکیک در بزرگی شان دل و جرات می خواهد . نام شان گونه ای تابو ست و اهل انجمن های ادبی آنها را به منزله ی بت می پرستند . اما حقیقت این است که ولو این اسم ها در ادبیات منزلت و شانی داشته باشد ، چنین جایگاه تخصصی ادبی ای ، فراهم کننده ی آن درجه و اسم و رسمی که در میان روشنفکران دارند ، نیست . ساده تر بگویم که گرچه صادق هدایت نویسنده ی زبردستی باشد و ادبیات توصیفی اش خیلی خوب حس موقعیت را به خواننده منتقل کند ، این دلیل نمی شود که ناتوانی و شخصیت بی ثبات و روان بیمار او را بستاییم . از یاد نبریم که مذهبیون برای سنجش پدیده ها خط کش روشنی دارند : دین ! آنها با دین دنیایشان را اندازه می گیرند .
ادامه دارد ...