جمع بندی جایگاه موضوع نفس در علم عرفان
تبهای اولیه
- با عرض سلام و تشکر فراوان – آیا موضوع نفس که در کلام و فلسفه مطرح است، در عرفان نیز به آن پرداخته شده است یا خیر؟ مثلا آیا عرفان قبول دارد که موجودات مادی توءمان از حیثیت جسم و نفس برخوردارند یا اینکه چون موجودات را جلوه حق می داند و برای آنها وجود مستقل قائل نیست به این مباحث نپرداخته است؟ به هر حال اگر چنین باشد عرفان اسلامی هیچ تفاوتی بین انسان اشرف مخلوقات و سنگ جمادی کوچک از لحاظ جلوه حق بودن قائل نیست؟ - پیشاپیش از پاسخ شما سپاسگذارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
با عرض سلام و تشکر فراوان – آیا موضوع نفس که در کلام و فلسفه مطرح است، در عرفان نیز به آن پرداخته شده است یا خیر؟ مثلا آیا عرفان قبول دارد که موجودات مادی توءمان از حیثیت جسم و نفس برخوردارند یا اینکه چون موجودات را جلوه حق می داند و برای آنها وجود مستقل قائل نیست به این مباحث نپرداخته است؟
عرفان اسلامی نیز مانند گرایشهای فلسفی، دارای انسانشناسی ویژهی خود است.
به عنوان نمونه، در عرفان اسلامی، قلب گوهر اصلی وجود انسان شناخته شده است.
این گوهر دارای لایههای طولی و اطوار باطنی است که به بطون سبعه موسوم شده است.
همچنین، سعادت و کمال آدمی، در گرو وصول الی الله است (غایت انسان).
در مورد هستیشناسی نفس هم مباحثی مطرح است:
به عنوان نمونه، در چگونگی تکوّن نفس در دنیا و قبل از دنیا (پیش از تکون و پیدایش) مباحثی را بیان کردهاند.
در عرفان، نفس همان لطیفهی انسانی مدبر بدن است که تا قبل از تسویه بدن مادی انسان، ظهوری ندارد و بلکه این نفس،پس از آن که بدن مادی تسویه شد و مزاج آمادگی پذیرش روح را یافت، به واسطه نفخ الهی در بدن موجود میشود (فتوحات، ج2، ص 568).
جناب جندی میگوید نفس انسانی حادث است به حدوث بدن و با این تعین خاص، در نشئات سابق وجود نداشته است.
پس متعلق حدوث، تعلق این سویی و نحوه وجود دنیایی آن یعنی نحوه وجود تدبیری آن به گونهای که حادث در بدن عنصری شده و به مزاج جسمانی تعلق گیرد میباشد (شرح فصوص جندی، ص 522).
یا جناب فرغانی میگوید: نفس به لحاظ نشئات سابق، قدیم و به لحاظ وجود تدبیری حادث است.
عارفان انسان را حادث ازلی و جامع بین حدوث و قدم و یا حقیت و خلقیت میدانند (انشاءالدوائر ص 21 و 22).
ماده اولیه انسان از چهار عنصر خاک و آب و آتش و هوا تشکیل یافته و سپس این ماده در اطوار و گونههای مختلف عالم پله به پله از شکلی به شکلی دیگر ارتقا یافته تا به مرحله انسانی برسد.
حتی رد پای بحث حرکت جوهری را میتوان در آثار عارفان یافت.
هیچ تفاوتی بین انسان اشرف مخلوقات و سنگ جمادی کوچک از لحاظ جلوه حق بودن قائل نیست؟
در این سایت، بارها به این بحث اشاره شده است.
عارفان نیز بحث «تفاضل وجوه» را به صراحت اذعان میکنند؛ در عین حال که میگویند همه عالم مظهر حقتعالی میباشند اما دایرهی شمول اسمها یکسان نیستند برخی اسماء کلیتر از برخی و همچنین، برخی تحت اسماء جمالی و برخی تحت اسماء جلالی میگنجند.
به عبارت دیگر، در عین حال که «کل جمالک جمیل» ثابت است اما در این میان، «اجملِ جمال» (زیباترین جمال) (اللهم انی اسئلک من جمالک بأجمله) نیز حق است و صرف اعتبار ذهنی که خالی از خارجیت باشد، نیست.
سؤال:
آیا موضوع «نفس» همان گونه که در فلسفه و کلام مطرح است، در عرفان اسلامی نیز به همان وزان مطرح است؟
پاسخ:
به دلیل فایدهی مباحث راجع به علم النفس، همانگونه که فیلسوفان در این زمینه فعالیتهای علمی داشتهاند، عارفان مسلمان نیز در این باب نکات فراوانی را متذکر شدهاند.
شاید به نظر آید که عارفان در زمینه انسانشناختی، صرفا به مباحث انسان کامل اکتفا کردهاند و به مسائل بسیاری که در علم النفس مطرح میشود بیمیلی نشان دادهاند اما واقع امر اینچنین نیست.
اما در آثار عرفانی مباحثی چون «حقیقت نفس»، «رابطهی نفس و بدن» و «انواع قوای نفس» بصورت مستوفی به چشم میخورد.
عارفان به دلیل دستیابی به حقیقت اشیاء از راه شهود، که فیلسوفانی چون صدرالمتألهین به برتری آن نسبت به بررسی عقلانی اذعان دارند، دیدگاههای نو و عمیقی را مطرح کردهاند.
تفوق و چشمگیری آموزههای انسانشناسانهی عرفانی تا بدانجاست که رئیس مشائیان بو علی سینا در نمط هشتم اشارات به برکت دستهای از آموزههای انسانشناختی عارفان مسلمان، با گذر از دیدگاه رسمی مشاء، سعادت و کمال انسان را همانی میداند که عارفان مسلمان عرضه کردهاند.
وی در نمط نهم اشارات به اجمال اندیشهی لایههای طولی انسان، که توسط عارفان پیش از وی مطرح شده است را نیز پذیرفته است و در رسائل رمزی تأویلی خود به سمت علم النفس عرفانی تمایل نشان داده است.[1]
همچنین، شیخ اشراق موسس حکمت اشراق، بیشترین بهره را از عارفان در علم النفس اشراقیاش برده است و به صراحت از بایزید و حلاج و سایر عارفان پیش از خود یاد کرده و از آنها در تبیین حقیقت نفس و دیگر مباحث مرتبط مدد میگیرد.[2]
صدرالمتألهین بنیانگذار حکمت متعالیه، هسته مرکزی علم النفس فلسفی خود را که عبارت است از نحوه وجود نفس و ارتباط ذاتی نفس و بدن و حقیقت واحدِ ذات شؤون بودن نفس، از عارفان اخذ کرده و پرورانده است.[3]
همانگونه که در مبحث سعادت و کمال انسان و مسئله فنا و سایر مباحث، به مبانی عارفان توجه ویژهای میکند.
عارفان مسلمان از همان آغاز، بیشترین توجه را به سلوک و عرفان عملی معطوف داشته اند. آنان، در لابلای آثار عرفانی خویش در زمینهی عرفان عملی، به مبانی انسانشناختی بسیار توجه داشتهاند. پس از حیات مستقل عرفان نظری و با پدید آمدن مکتب ابنعربی، مباحث انسانشناختی به طور مفصلتر و دقیقتر مطرح گردید.[4]
در عرفان نظری، به حقیقت قلب و نفس انسانی و رابطه آن با بدن، قوای انسانی و لایههای طولی انسان به طور گسترده پرداخته شده است.
شایسته است مباحث انسانشناختی عرفانی، همچون علم النفس فلسفی به طور مفصل و دقیق مورد پژوهش قرار گیرد و آثاری مستقل به جامعه علمی عرضه شود.
برخی رئوس فوق در مقالات زیر منعکس شده است:
- مقاله «حقیقت قلب در عرفان اسلامی» نوشته رمضانی، حسن؛ پارسانژاد، محسن.
- مقاله «بررسی چگونگی ارتباط نفس با بدن از دیدگاه ابنعربی» نوشته میری، محمد.
- مقاله «مراتب قرب در عرفان اسلامی» نوشته حسن زاده کریم آباد، داود.
[/HR] [1]. یزدانپناه، سید یدالله، حکمت عرفانی: «انسان شناسی عرفانی» (سخن نخست)، پاییز و زمستان 91، سال اول، شماره 4، ص 5 و 6.
[4]. همان.