جمع بندی منظور از الظاهر و الباطن در سوره حدید

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
منظور از الظاهر و الباطن در سوره حدید

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب و تبریک سال نو خدمت شما .

سوال بنده این است که منظور از ظاهر و باطن بودن خداوند در آیه ی سوم سوره ی حدید بنا بر سخن ائمه اطهار چیست ؟

الف و لام اول این کلمات نشان دهنده ی چیست ؟ این که همه ی ظاهر و باطن خداوند است یا اینکه ظاهر و باطن خاصی خداوند است ؟

و اینکه آیا ممکن است چیزی هم ظاهر باشد و هم باطن در حالی که این دو صفت متضاد هم هستند ؟

خب چیزی که ظاهر باشد دیگر باطن نمیشود !

ممنون از پاسخگویی شما .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد میقات

به من بیاموز;973366 نوشت:
با سلام و عرض ادب و تبریک سال نو خدمت شما .

الف و لام اول این کلمات نشان دهنده ی چیست ؟

«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏»
اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست‏.(حدید: 57/ 3)

با سلام و درود

عرض تبریک متقابل. انشاءالله سال پر خیر و برکتی داشته باشید.

الف و لام، موصول اسمی به معنای «الذی» است.(آدینه وند، كلمه الله العليا، انتشارات: اسوه ـ تهران، ج ‏6، ص 426)

این الف و لام بر سر اسم های فاعل و مفعول در می آید؛ در این آیه یعنی: "هو(الله) الذی ظاهر، هو(الله) الذی باطن".

البته به جای ظاهر و باطن، می توان معنا و تفسیر آن ها را گذاشت.

[="Tahoma"]

به من بیاموز;973366 نوشت:
سوال بنده این است که منظور از ظاهر و باطن بودن خداوند در آیه ی سوم سوره ی حدید بنا بر سخن ائمه اطهار چیست ؟

روایات تفسیری

در این جا به برخی روایات اشاره می شود:

روایت اول:
وَ أَمَّا الظَّاهِرُ فَلَيْسَ‏ مِنْ‏ أَجْلِ‏ أَنَّهُ‏ عَلَا الْأَشْيَاءَ بِرُكُوبٍ فَوْقَهَا وَ قُعُودٍ عَلَيْهَا وَ تَسَنُّمٍ لِذُرَاهَا، وَ لَكِنْ ذَلِكَ لِقَهْرِهِ وَ لِغَلَبَتِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قُدْرَتِهِ عَلَيْهَا، كَقَوْلِ الرَّجُلِ ظَهَرْتُ عَلَى أَعْدَائِي وَ أَظْهَرَنِي اللَّهُ عَلَى خَصْمِي يُخْبِرُ عَنِ الْفَلْجِ وَ الْغَلَبَةِ، فَهَكَذَا ظُهُورُ اللَّهِ عَلَى الْأَشْيَاءِ؛

وَ وَجْهٌ آخَرُ أَنَّهُ الظَّاهِرُ لِمَنْ أَرَادَهُ وَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ أَنَّهُ مُدَبِّرٌ لِكُلِّ مَا بَرَأَ، فَأَيُّ ظَاهِرٍ أَظْهَرُ وَ أَوْضَحُ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، لِأَنَّكَ لَا تَعْدَمُ صَنْعَتَهُ حَيْثُمَا تَوَجَّهْتَ وَ فِيكَ مِنْ آثَارِهِ مَا يُغْنِيكَ، وَ الظَّاهِرُ مِنَّا الْبَارِزُ بِنَفْسِهِ وَ الْمَعْلُومُ بِحَدِّهِ فَقَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ لَمْ يَجْمَعْنَا الْمَعْنَى؛

وَ أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَيْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْيَاءِ بِأَنْ يَغُورَ فِيهَا، وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْيَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِيراً، كَقَوْلِ الْقَائِلِ أَبْطَنْتُهُ يَعْنِي خَبَّرْتُهُ وَ عَلِمْتُ مَكْتُومَ سِرِّهِ وَ الْبَاطِنُ‏ مِنَّا الْغَائِبُ [والباطن منا بمعنی الغائر] فِي الشَّيْ‏ءِ الْمُسْتَتِرُ وَ قَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى‏.(کافی(ط ـ اسلامیة)، ج 1، ص 122)

اما ظاهر بودن خدا از آن نظر نيست كه روی چيزها برآمده و سوار گشته و بر آن ها نشسته و به پله بالا برآمده باشد، بلكه بواسطه غلبه و تسلط و قدرتش بر چيزهاست؛ چنان چه مردی گويد «بر دشمنانم ظهور يافتم و خدا مرا بر دشمنم ظهور داد»، او از پيروزی و غلبه خبر می دهد؛ هم چنين است ظهور خدا بر چيزها.

و معنی ديگر ظاهر بودنش اين است كه برای كسی كه او را طلب كند ظاهرست (و برای خدا هم همه چيز ظاهر است) و چيزی بر او پوشيده نيست و اوست مدبر هر چه آفريده، پس چه ظاهری از خدای تبارک و تعالی ظاهرتر و روشن تر است، زيرا هر سو كه توجه كنی صنعت او موجود است و در وجود خودت از آثار او بقدر كفايت هست - و ظاهر از ما كسی است كه خودش آشكار و محدود و معين باشد پس در اسم شريكيم و در معنی شريک نيستيم.

و اما باطن بودن خدا به معنی درون چيزها بودن نيست بلكه به اين معنی است كه علم و نگهداری و تدبيرش به درون چيزها راه دارد، چنان كه كسی گويد «ابطنته» يعنی خوب آگاه شدم و راز پنهانش دانستم و باطن در ميان ما كسی است كه در چيزی نهان و پوشيده گشته، پس در اسم شريكيم و معنی مختلف است.

روایتی دیگر:
«الَّذِي‏ بَطَنَ‏ مِنْ‏ خَفِيَّاتِ‏ الْأُمُورِ وَ ظَهَرَ فِي الْعُقُولِ بِمَا يُرَى فِي خَلْقِهِ مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِير»؛ کسی که از امور پنهان، مخفی است و در عقل ها، نسبت به آنچه در مخلوقاتش، نشانه های تدبیر وجود دارد، آشکار می شود.(کافی، ج 1، ص 141)

یعنی حضرت حق برای عقول ظاهر است، اما نه به این معنا که معقول شود و در احاطه عقل قرار گیرد، بلکه بوسیله تدبیری که در مخلوقات خود دارد برای عقول ظاهر می شود.

روایتی دیگر؛
«هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ‏ وَ عَظَمَتِهِ‏، وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِه‏»؛ یعنی او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد.(نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 186)

[="Tahoma"]بیان مفسران

* تفسیر مجمع البیان:
«وَ الظَّاهِرُ» یعنی او غالب و بالاى بر هر چيزى است، پس تمام موجودات، زير و ما دون او هستند.
«وَ الْباطِنُ» یعنی داناى به هر چيزى است، پس هيچ كس داناتر و اعلم از او نيست.(مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 347)

* تفسیر جوامع الجامع:
«وَ الظَّاهِرُ»؛ خدايى كه ظاهر است به وسيله دليل هايى كه بر وجودش دلالت دارند.
«وَ الْباطِنُ‏»؛ خدايى كه آفريدگانش نمى ‏توانند با حواس او را ادراک كنند.(تفسير جوامع الجامع، ج ‏4، ص 243)

* تفسیر المیزان:
هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه ‏اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم ما فوق آن است، پس خدا ظاهر است، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم.
و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن، باطن ‏تر از آن است، و ما وراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده، پس باطن هم‏ خداست، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم.
پس خدا خداوند ظاهر و باطن على الاطلاق است، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است، نه على الاطلاق.(ترجمه المیزان، ج 19، ص 253)

* تفسیر نمونه:
خداوند از همه چیز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته؛ و از همه چيز مخفى ‏تر است چون كه ذاتش بر كسى روشن نيست.(تفسیر نمونه، ج 23، ص 298)

* تفسیر اطیب البیان:
«وَ الظَّاهِرُ»؛ اظهر من كلّ شي‏ء (ظاهرتر از هر چیزی) است. از امير المؤمنين(علیه السلام) است که فرمود: "ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ"؛ [به هیچ چیز نظر نينداختم مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن مشاهده کردم]

«وَ الْباطِنُ‏»؛ مقام غيب الغيوبى است که احدى پى به كنه ذاتش نمى ‏برد، چون سرتاسر ممكنات حتى انبياء و ملائكه، محدود هستند و محدود پى به غير محدود نمى ‏برد. (ر.ک: اطيب البيان فى تفسير القرآن، ج ‏12، ص 416 و 417)

[="Tahoma"]اقوالی دیگر در این زمینه:

1- يعنى او ظاهر است به ادلّه و شواهد، و باطن است به سبب خبر داشتن و داناى به هر چيزى بودن.

2- يعنى اوست كه عالم و داناى به چيزهاى ظاهريست، و اوست كه عالم به چيزهاى نهانى است.

3- يعنى ظاهر است به ادلّه توحيد و مخفى است از احساس و ادراک آفريده‏ ها.

4- ظاهر بدون نزديک بودن و باطن بدون حجاب و بعيد بودن است.

5- ظاهر است به احسان و توفيقش، هنگامى كه او را اطاعت نمودى؛ و باطن است به مستور داشتن تو، وقتى او را معصيت كردى.

6- ظاهر است به زنده كردن و باطن است به ميراندن.

7- او ظاهر ترين ظاهرها و مخفى‏ ترين باطن ها و مخفى ‏ها است.

8- ظاهر است به يكتايى و احديّت؛ و باطن است به صمديّت.(ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 347)

به من بیاموز;973366 نوشت:
و اینکه آیا ممکن است چیزی هم ظاهر باشد و هم باطن در حالی که این دو صفت متضاد هم هستند ؟

بر اساس تفاوت وجودی «الله» و انسان، صفات الهی با صفات انسانی نیز فرق دارند؛ در صفات الهی، جمع اضداد ممکن است و شدنی است، ولی در انسان چنین نیست.

در تفسیر نمونه آمده:
بسيارى از صفات است كه در ما انسان ها و موجودات ديگر، غير قابل جمع است، و به صورت صفات متضاد جلوه مى ‏كند، مثلا اگر من اولين نفر در ميان يک جمعيت باشم، قطعا آخرين نفر نخواهم بود، اگر ظاهر باشم پنهان نيستم، و اگر پنهان باشم ظاهر نخواهم بود؛ همه اينها به خاطر آن است كه وجود ما محدود است، و يک وجود محدود، غیر از اين نمى ‏تواند باشد.

اما هنگامى كه سخن به صفات خدا مى‏ رسد، اوصاف دگرگون مى ‏شوند و تغيير شكل مى ‏دهند. در آن جا ظاهر و باطن و هم چنين آغاز و انجام، با هم جمع مى ‏شود؛ و با توجه به لا يتناهى بودن ذات مقدسش جاى تعجب نيست.(تفسير نمونه، ج ‏23، ص 299)

بیانی دیگر؛
در نهج البلاغه آمده: «وَ كُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرِهِ غَيْرُ بَاطِنٍ، وَ كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرِهِ غَيْرُ ظَاهِرٍ»؛ غير از خدا هر چيزى كه ظاهر و پيداست نهان نيست، و هر چيزى كه پنهان است ظاهر نيست.(نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 65)

معناى روایت، اين است كه: حيثيت و نحوه ظهور در غير خداى تعالى، غير نحوه بطون و پنهانى آن است، هر چيزى غير خداى تعالى اگر از جهتى ظاهر است از عين آن جهت باطن نيست، بلكه از جهت ديگرى باطن است، و به عكس اگر از حيثى و جهتى پنهان است، به عين آن جهت ظاهر نيست، بلكه به غير آن جهت ظاهر است.

اما خداى تعالى به خاطر اين كه «اَحَدى الذات» [ذاتش واحد است] است، مانند ما مخلوقاتش متقسم و متجزى به جهات مختلف نيست، لذا خداى تعالى به همان جهت كه ظاهر است باطن نيز هست، و به عين آن جهت كه باطن است ظاهر است، پس خداى تعالى از شدت و كمال ظهورش باطن است، و از كمال بطونش ظاهر است.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏19، ص 260)

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب و همینطور تبریک حلول ماه رجب و سال نو

میقات;973797 نوشت:
اما خداى تعالى به خاطر اين كه «اَحَدى الذات» [ذاتش واحد است] است، مانند ما مخلوقاتش متقسم و متجزى به جهات مختلف نيست، لذا خداى تعالى به همان جهت كه ظاهر است باطن نيز هست، و به عين آن جهت كه باطن است ظاهر است، پس خداى تعالى از شدت و كمال ظهورش باطن است، و از كمال بطونش ظاهر است.(ترجمه تفسير الميزان، ج ‏19، ص 260)

طبق روایاتی که نقل فرمودید اسم ظاهر حق به معنای قهر و غلبه و احاطه ی حضرتش بر اشیاء

و اسم باطن به معنای علم و تدبیر حق به بواطن امور است لذا با توجه به روایات شریفه ظاهر و باطن

جمع ضدین نیست تا محذوری از این جهت ایجاد شود.

میقات;973794 نوشت:
«الَّذِي‏ بَطَنَ‏ مِنْ‏ خَفِيَّاتِ‏ الْأُمُورِ

میقات;973794 نوشت:
کسی که از امور پنهان، مخفی است

استاد گرامی معنای دقیق عبارت فوق چیست؟

حبیبه;974076 نوشت:
استاد گرامی معنای دقیق عبارت فوق چیست؟

با سلام و درود

یعنی آنقدر مخفی است که کسی نمی تواند به کنه ذاتش پی ببرد و لذا مانند سایر امور مخفی نیست تا قابل آشکار شدن باشد، بلکه از امور مخفی هم، مخفی تر و پنهان تر است.

به بیان دیگر؛
امور مخفی، در مقایسه با امور ظاهر (غیر پنهان)، مخفی محسوب می شوند؛ ولی (ذات) خداوند متعال به گونه ای است که حتی در مقایسه با امور مخفی هم، مخفی است؛ و این نهایت باطن و نهان بودن است؛ یعنی ذات الهی قابل دسترسی نیست.

با سلام و عرض ادب و احترام

برداشت بنده از جمع روایات و آیات این است (برداشت فیزیکی و ریاضی )

اگر جمیع تمام مخلوقات را و هر چه در تصورات ماست فرض بگیریم خداوند ظاهر تر از تصور ماست (مثبت بی نهایت)

و اگر پنهان ترین ذرات تشکیل دهنده را فرض بگیریم خداوند پنهان تر از تصور ماست (منفی بی نهایت)

و این از نظر حقیر همان وحدت وجود و یکتا بودن خداوند است در مرتبه خالقیت

که عوام (و برخی عالمان) آن را شیء دانستن خداوند می پندارند ... و معتقدین به آن را تکفیر می کنند...

در پناه حق تعالی

باسمه الباطن

از توضیحات حضرتعالی متشکرم

میقات;974087 نوشت:
(ذات) خداوند متعال به گونه ای است که حتی در مقایسه با امور مخفی هم، مخفی است؛ و این نهایت باطن و نهان بودن است؛ یعنی ذات الهی قابل دسترسی نیست.

در نهج البلاغه عبارت شریفی شبیه به عبارت مورد بحث وجود دارد با این تفاوت که فعل "بطن" بدون حرف اضافه ی "من" آمده است:

"الحمد لله الذی بطن خفیّات الامور"،شارحان نهج البلاغه معانی متفاوتی برای آن ذکر نموده اند از جمله آنچه حضرتعالی بیان فرمودید

فعل"بطن" با پسوند "من" و بدون آن از لحاظ معنا فرقی ندارند؟

باسمه العلیم

عرض سلام و ادب

میقات;974339 نوشت:
با سلام و درود

خود فعل «بطن» از نظر معنایی فرقی نمی کند، ولی "خفیات الامور" بدون «مِن» یعنی همه خفیات الامور، اما با «مِن» یعنی بعضی از خفیات الامور، یعنی من تبعیضیه است.

اگر "من" تبعضیه باشد معنای روایت اول به این شکل تغییر نمی کند:"ذاتی که از بعضی پنهانی ها پنهان تر است"؟!

و نتیجه ای که از آن حاصل می شود این نیست که أخفی از ذات حق هم چیزی هست؟

[="Tahoma"]

حبیبه;974199 نوشت:
باسمه الباطن
از توضیحات حضرتعالی متشکرم

در نهج البلاغه عبارت شریفی شبیه به عبارت مورد بحث وجود دارد با این تفاوت که فعل "بطن" بدون حرف اضافه ی "من" آمده است:

"الحمد لله الذی بطن خفیّات الامور"،شارحان نهج البلاغه معانی متفاوتی برای آن ذکر نموده اند از جمله آنچه حضرتعالی بیان فرمودید

فعل"بطن" با پسوند "من" و بدون آن از لحاظ معنا فرقی ندارند؟

حبیبه;974369 نوشت:
اگر "من" تبعضیه باشد معنای روایت اول به این شکل تغییر نمی کند:"ذاتی که از بعضی پنهانی ها پنهان تر است"؟!

و نتیجه ای که از آن حاصل می شود این نیست که أخفی از ذات حق هم چیزی هست؟

با سلام و درود

بله فرمایش حضرتعالی صحیح است و در مورد خداوند متعال نمی توان چنین معنا کرد.

نظر دقیقتر و صحیحتر این است:

در باره خداوند متعال، تعبیر بطن، دو معنا می تواند داشته باشد:

1. اگر بدون «مِن» باشد، به معنای آگاهی و اطلاع است، یعنی خداوند به همه خفیات و باطن ها، آگاه است؛ کما این که در پست های ابتدایی نیز آگاه بودن و عالم بودن نیز از جمله تفاسیر، ذکر شده است.

2. اگر با «مِن» باشد، به معنای مخفی تر بودن و باطن تر بودن است.

«مِن» در این صورت معنای نسبت دارد یعنی خداوند متعال نسبت به همه خفیات و بواطن، باطن تر و مخفی تر است.

میقات;974457 نوشت:

«مِن» در این صورت معنای نسبت دارد یعنی خداوند متعال نسبت به همه خفیات و بواطن، باطن تر و مخفی تر است.

با سلام وعرض ادب و احترام

این به معنای درست بودن فرضیه وحدت وجود (طبق توضیحات قبلی بنده) نیست؟

[="Tahoma"]

شروحیل;974459 نوشت:
با سلام وعرض ادب و احترام

این به معنای درست بودن فرضیه وحدت وجود (طبق توضیحات قبلی بنده) نیست؟

با سلام و درود

این مطلب را باید در انجمن کلام و کارشناسان مربوطه پیگیری نمود؛ ولی به اجمال عرض کنم اگر برداشتتان این باشد که تنها یک ظاهر و باطن حقیقی داریم و آن هم خداوند متعال است و سایر ظاهرها و باطن ها، همه جلوه و سایه ای از ظاهر و باطن حقیقی هستند؛ بله این با تعریف وحدت وجود، سازگار است.

شروحیل;974093 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

برداشت بنده از جمع روایات و آیات این است (برداشت فیزیکی و ریاضی )

اگر جمیع تمام مخلوقات را و هر چه در تصورات ماست فرض بگیریم خداوند ظاهر تر از تصور ماست (مثبت بی نهایت)

و اگر پنهان ترین ذرات تشکیل دهنده را فرض بگیریم خداوند پنهان تر از تصور ماست (منفی بی نهایت)

و این از نظر حقیر همان وحدت وجود و یکتا بودن خداوند است در مرتبه خالقیت

که عوام (و برخی عالمان) آن را شیء دانستن خداوند می پندارند ... و معتقدین به آن را تکفیر می کنند...

در پناه حق تعالی

میشه بدونم این مساله رو از کجا برداشت کردید ؟ بحث ما از آنجا آغاز شد که شما گفتین تقریبا خدا و ماده یکی هستن ! در تایپک وحدت ماده و خدا ...

و هر دلیلی آوردم شما گفتین دنبالش نرین مغزتون نمیکشه و کافر میشین و ...

به من بیاموز;974506 نوشت:
میشه بدونم این مساله رو از کجا برداشت کردید ؟ بحث ما از آنجا آغاز شد که شما گفتین تقریبا خدا و ماده یکی هستن ! در تایپک وحدت ماده و خدا ...

و هر دلیلی آوردم شما گفتین دنبالش نرین مغزتون نمیکشه و کافر میشین و ...

با سلام

بنده نگفتم یکی هستن

اگر شما با یک سنی به وحدت برسید یکی هستید؟

گفتم دنبالش نرید چون درک ذات الهی با مغز انسانی ممکن نیست و طبق روایات به کفر می کشه...

منظور بنده از وحدت وحدت خدای ساختگی ادیان با ماده ی ماتریالیست ها بود برای رسیدن به یک نقطه مشترک فکری

نه تبیین ذات الهی

میقات;974488 نوشت:
با سلام و درود

این مطلب را باید در انجمن کلام و کارشناسان مربوطه پیگیری نمود؛ ولی به اجمال عرض کنم اگر برداشتتان این باشد که تنها یک ظاهر و باطن حقیقی داریم و آن هم خداوند متعال است و سایر ظاهرها و باطن ها، همه جلوه و سایه ای از ظاهر و باطن حقیقی هستند؛ بله این با تعریف وحدت وجود، سازگار است.

استاد میشه بگین با توجه به تفاسیر ائمه اطهار چه ارتباطی بین ظاهر و باطن بودن خداوند با وحدت وجود ، برقرار است ؟

به نظر بنده وحدت وجود یک چیز بسیار ساده است ، وحدت وجود میگوید هر آنچه وجود دارد یکی است و آن خداست ! من نمیدونم پس کافران این وسط چیکار میکنند !

ولی اگه منظور از وحدت وجود این است که هر چه مخلوق هست ، خلق و صنع خداست بنده مشکلی با این تعریف ندارم که البته این تعریف با تعریف خوده کلمات وحدت وجود سازگار نیست !

شروحیل;974508 نوشت:
با سلام

بنده نگفتم یکی هستن

اگر شما با یک سنی به وحدت برسید یکی هستید؟

گفتم دنبالش نرید چون درک ذات الهی با مغز انسانی ممکن نیست و طبق روایات به کفر می کشه...

منظور بنده از وحدت وحدت خدای ساختگی ادیان با ماده ی ماتریالیست ها بود برای رسیدن به یک نقطه مشترک فکری

نه تبیین ذات الهی

خدای ساختگی کدام ادیان ؟ منظورتون اسلامه ؟

وحدت بین بنده و یک سنی وحدت کامل نیست چون به هر حال ما هر دو موجودات محدودی هستیم !

ولی خداوند در صفات خودش محدود نیست که بخواد با ماده در قدرت شریک باشه مثلا ! هر صفتی به خداوند تعلق بگیره خداوند اون صفت رو کامل داره و نیازی به شراکت با ماده نداره !

اما اینکه بگوییم کافر همان تجلی ذات خداست به نظر بنده درست نیست ! چون کفر و ظلم وجود داره ولی نه در خداوند !

چرا ؟ چون اینجا یک اختیاری است که خداوند به موجودات داده و شما نباید این را نادیده بگیرید !

به من بیاموز;974513 نوشت:
خدای ساختگی کدام ادیان ؟ منظورتون اسلامه ؟

وحدت بین بنده و یک سنی وحدت کامل نیست چون به هر حال ما هر دو موجودات محدودی هستیم !

ولی خداوند در صفات خودش محدود نیست که بخواد با ماده در قدرت شریک باشه مثلا ! هر صفتی به خداوند تعلق بگیره خداوند اون صفت رو کامل داره و نیازی به شراکت با ماده نداره !

اما اینکه بگوییم کافر همان تجلی ذات خداست به نظر بنده درست نیست ! چون کفر و ظلم وجود داره ولی نه در خداوند !

چرا ؟ چون اینجا یک اختیاری است که خداوند به موجودات داده و شما نباید این را نادیده بگیرید !

برادر من هر چی برای شما توضیح می دم اوضاع بد تر می شه

باور کنید همه انسان ها قرار نیست دکتر بشن یا مهندس بشن

این جامعه هم معلم می خواد هم ناظم ، هم مدیر ، هم دانش آموز ...

دانسته های مدیر اگر قابل فهم برای دانش آموز باشه سنگ روی سنگ بند نمیشه

شما هم صبر کنید قدرت درکش اگر مصلحت باشه میاد

انقدر سماجت نکنید برادر من ...

همه آدم ها که قرار نیست به درجه اجتهاد برسن ( بابت مثال عرض کردم وگرنه من طلبه هم نیستم چه برسه به مجتهد) !!!

شروحیل;974515 نوشت:
برادر من هر چی برای شما توضیح می دم اوضاع بد تر می شه

باور کنید همه انسان ها قرار نیست دکتر بشن یا مهندس بشن

این جامعه هم معلم می خواد هم ناظم ، هم مدیر ، هم دانش آموز ...

دانسته های مدیر اگر قابل فهم برای دانش آموز باشه سنگ روی سنگ بند نمیشه

شما هم صبر کنید قدرت درکش اگر مصلحت باشه میاد

انقدر سماجت نکنید برادر من ...

یعنی مغز ما کشش نداره مغز شما داره ؟ چطور به این نتیجه رسیدین ؟

به من بیاموز;974516 نوشت:
یعنی مغز ما کشش نداره مغز شما داره ؟ چطور به این نتیجه رسیدین ؟

برادر من کی گفتم برا من داره؟؟؟

مغز من از شما کوچیکتر و کند تره

گفتم شما صبر کن

مغز یه جوون که تو یه جامعه بسته فکری بزرگ شده گنجایش مفاهیم مغز یه مرد 40 ساله آزاد رو نداره ...

اول خودتون رو ازبند مفاهیم اشتباه آزاد کنید

کم کم فهمش میاد...

[="Tahoma"]

به من بیاموز;974509 نوشت:
استاد میشه بگین با توجه به تفاسیر ائمه اطهار چه ارتباطی بین ظاهر و باطن بودن خداوند با وحدت وجود ، برقرار است ؟

با سلام و درود

لطفا این مطلب را در انجمن کلام و توسط کارشناسان مربوطه پیگیری فرمایید.

پرسش:
منظور از ظاهر و باطن بودن خداوند در آیه سوم سوره حدید بنا بر سخن ائمه اطهار چیست؟ الف و لام اول این کلمات نشان دهنده چیست؟ آیا ممکن است چیزی هم ظاهر باشد و هم باطن در حالی که این دو صفت متضاد هم هستند؟

پاسخ:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏»؛ اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست‏.(1)

در تفسیر روایی آیه شریفه به برخی روایات اشاره می شود:
روایت اول؛
«وَ أَمَّا الظَّاهِرُ فَلَيْسَ‏ مِنْ‏ أَجْلِ‏ أَنَّهُ‏ عَلَا الْأَشْيَاءَ بِرُكُوبٍ فَوْقَهَا وَ قُعُودٍ عَلَيْهَا وَ تَسَنُّمٍ لِذُرَاهَا، وَ لَكِنْ ذَلِكَ لِقَهْرِهِ وَ لِغَلَبَتِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قُدْرَتِهِ عَلَيْهَا،... وَ قَدْ جَمَعَنَا الِاسْمُ وَ اخْتَلَفَ الْمَعْنَى‏.»؛ یعنی اما ظاهر بودن خدا از آن نظر نيست كه روی چيزها برآمده و سوار گشته و بر آن ها نشسته و به پله بالا برآمده باشد، بلكه بواسطه غلبه و تسلط و قدرتش بر چيزهاست؛ چنان چه مردی گويد «بر دشمنانم ظهور يافتم و خدا مرا بر دشمنم ظهور داد»، او از پيروزی و غلبه خبر می دهد؛ هم چنين است ظهور خدا بر چيزها.
و معنی ديگر ظاهر بودنش اين است كه برای كسی كه او را طلب كند ظاهرست (و برای خدا هم همه چيز ظاهر است) و چيزی بر او پوشيده نيست و اوست مدبر هر چه آفريده، پس چه ظاهری از خدای تبارک و تعالی ظاهرتر و روشن تر است، زيرا هر سو كه توجه كنی صنعت او موجود است و در وجود خودت از آثار او بقدر كفايت هست - و ظاهر از ما كسی است كه خودش آشكار و محدود و معين باشد پس در اسم شريكيم و در معنی شريک نيستيم.
و اما باطن بودن خدا به معنی درون چيزها بودن نيست بلكه به اين معنی است كه علم و نگهداری و تدبيرش به درون چيزها راه دارد، چنان كه كسی گويد «ابطنته» يعنی خوب آگاه شدم و راز پنهانش دانستم و باطن در ميان ما كسی است كه در چيزی نهان و پوشيده گشته، پس در اسم شريكيم و معنی مختلف است.(2)
روایتی دیگر؛
«الَّذِي‏ بَطَنَ‏ مِنْ‏ خَفِيَّاتِ‏ الْأُمُورِ وَ ظَهَرَ فِي الْعُقُولِ بِمَا يُرَى فِي خَلْقِهِ مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِير»؛ کسی که از امور پنهان، مخفی است و در عقل ها، نسبت به آنچه در مخلوقاتش، نشانه های تدبیر وجود دارد، آشکار می شود.(3)
یعنی حضرت حق برای عقول ظاهر است، اما نه به این معنا که معقول شود و در احاطه عقل قرار گیرد، بلکه بوسیله تدبیری که در مخلوقات خود دارد برای عقول ظاهر می شود.
توضیح: یعنی آنقدر مخفی است که کسی نمی تواند به کنه ذاتش پی ببرد و لذا مانند سایر امور مخفی نیست تا قابل آشکار شدن باشد، بلکه از امور مخفی هم، مخفی تر و پنهان تر است.
به بیان دیگر؛ امور مخفی، در مقایسه با امور آشکار، مخفی هستند؛ ولی (ذات) خداوند متعال حتی در مقایسه با امور مخفی هم، مخفی است؛ و این نهایت باطن و نهان بودن است؛ لذا ذات او قابل دسترسی نیست.
روایتی دیگر؛
«هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ‏ وَ عَظَمَتِهِ‏، وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِه‏»؛ یعنی او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد.(4)

بیان مفسران؛
ـ تفسیر مجمع البیان: «وَ الظَّاهِرُ» یعنی او غالب و بالاى بر هر چيزى است، پس تمام موجودات، زير و ما دون او هستند. «وَ الْباطِنُ» یعنی داناى به هر چيزى است، پس هيچ كس داناتر و اعلم از او نيست.(5)
ـ تفسیر جوامع الجامع: «وَ الظَّاهِرُ»؛ خدايى كه ظاهر است به وسيله دليل هايى كه بر وجودش دلالت دارند. «وَ الْباطِنُ‏»؛ خدايى كه آفريدگانش نمى ‏توانند با حواس او را ادراک كنند.(6)
ـ تفسیر المیزان: هر چيزى را كه ما ظاهر فرض كنيم خدا ظاهرتر از آن است به خاطر احاطه ‏اى كه قدرتش بر آن چيز دارد، و چون احاطه دارد پس از جهت ظهور هم ما فوق آن است، پس خدا ظاهر است، نه آن چيزى كه ما ظاهرش فرض كرديم.
و همچنين هر چيزى كه باطن فرض شود خدا به خاطر احاطه قدرتش بر آن، باطن ‏تر از آن است، و ما وراى آن قرار دارد، چون او است كه آن چيز را باطن كرده، پس باطن هم‏ خداست، نه آن چيزى كه ما باطنش فرض كرديم.
پس خدا خداوند ظاهر و باطن على الاطلاق است، و از اين صفات آنچه در غير خدا هست نسبى است، نه على الاطلاق.(7)
ـ تفسیر نمونه: خداوند از همه چیز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته؛ و از همه چيز مخفى ‏تر است چون كه ذاتش بر كسى روشن نيست.(8)
ـ تفسیر اطیب البیان: «وَ الظَّاهِرُ»؛ اظهر من كلّ شي‏ء (ظاهرتر از هر چیزی) است. از امير المؤمنين(علیه السلام) است که فرمود: "ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ"؛ [به هیچ چیز نظر نينداختم مگر آن که خدا را پیش از آن، پس از آن، همراه آن و درون آن مشاهده کردم]
«وَ الْباطِنُ‏»؛ مقام غيب الغيوبى است که احدى پى به كنه ذاتش نمى ‏برد، چون سرتاسر ممكنات حتى انبياء و ملائكه، محدود هستند و محدود پى به غير محدود نمى ‏برد.(9)
البته اقوال تفسیری دیگری نیز هست که مرحوم طبرسی در مجمع البیان به آن ها اشاره کرده است.(10)

الف و لام؛
در باره الف و لام در الظاهر و الباطن، نیز باید گفت: الف و لام، موصول اسمی به معنای «الذی» است.(11)
این الف و لام بر سر اسم های فاعل و مفعول در می آید؛ در این آیه یعنی: "هو(الله) الذی ظاهر، هو(الله) الذی باطن".

دو صفت متضاد؛
اما این که چگونه ممکن است موجودی دو صفت متضاد داشته و هم ظاهر باشد و هم باطن، باید گفت: بر اساس تفاوت وجودی «الله» و انسان، صفات الهی با صفات انسانی نیز فرق دارند؛ در صفات الهی، جمع اضداد ممکن است و شدنی است، ولی در انسان چنین نیست.
در تفسیر نمونه آمده:
بسيارى از صفات است كه در ما انسان ها و موجودات ديگر، غير قابل جمع است، و به صورت صفات متضاد جلوه مى ‏كند، مثلا اگر من اولين نفر در ميان يک جمعيت باشم، قطعا آخرين نفر نخواهم بود، اگر ظاهر باشم پنهان نيستم، و اگر پنهان باشم ظاهر نخواهم بود؛ همه اينها به خاطر آن است كه وجود ما محدود است، و يک وجود محدود، غیر از اين نمى ‏تواند باشد.
اما هنگامى كه سخن به صفات خدا مى‏ رسد، اوصاف دگرگون مى ‏شوند و تغيير شكل مى ‏دهند. در آن جا ظاهر و باطن و هم چنين آغاز و انجام، با هم جمع مى ‏شود؛ و با توجه به لا يتناهى بودن ذات مقدسش جاى تعجب نيست.(12)
بیانی دیگر؛
در نهج البلاغه آمده: «وَ كُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرِهِ غَيْرُ بَاطِنٍ، وَ كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرِهِ غَيْرُ ظَاهِرٍ»؛ غير از خدا هر چيزى كه ظاهر و پيداست نهان نيست، و هر چيزى كه پنهان است ظاهر نيست.(13)
معناى روایت، اين است كه: حيثيت و نحوه ظهور در غير خداى تعالى، غير نحوه بطون و پنهانى آن است، هر چيزى غير خداى تعالى اگر از جهتى ظاهر است از عين آن جهت باطن نيست، بلكه از جهت ديگرى باطن است، و به عكس اگر از حيثى و جهتى پنهان است، به عين آن جهت ظاهر نيست، بلكه به غير آن جهت ظاهر است.
اما خداى تعالى به خاطر اين كه «اَحَدى الذات» [ذاتش واحد است] است، مانند ما مخلوقاتش متقسم و متجزى به جهات مختلف نيست، لذا خداى تعالى به همان جهت كه ظاهر است باطن نيز هست، و به عين آن جهت كه باطن است ظاهر است، پس خداى تعالى از شدت و كمال ظهورش باطن است، و از كمال بطونش ظاهر است.(14)

پی نوشت ها:
1. حدید: 57/ 3.
2. کلینی، کافی(ط ـ اسلامیة)، ج 1، ص 122.
3. همان، ج 1، ص 141.
4. شریف الرضی، نهج البلاغه، محقق: صبحی صالح، انتشارت: هجرت ـ قم، خطبه 186.
5. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج ‏9، ص 347.
6. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، حوزه علمیه قم، مرکز مدیریت ـ قم، ج ‏4، ص 243.
7. طباطبایی، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 19، ص 253.
8. مکارم شیرازی و همکاران، تفسير نمونه، انتشارات: دار الکتب الاسلامیه ـ تهران، ج 23، ص 298.
9. ر.ک: طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: اسلام ـ تهران، ج ‏12، ص 416 و 417.
10. ر.ک: مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏9، ص 347.
11. آدینه وند، كلمه الله العليا، انتشارات: اسوه ـ تهران، ج ‏6، ص 426.
12. تفسير نمونه، ج ‏23، ص 299.
13. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 65.
14. ترجمه تفسير الميزان، ج ‏19، ص 260.

موضوع قفل شده است