جمع بندی طلاق برادرم و ترس من از ازدواج

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
طلاق برادرم و ترس من از ازدواج

سلام.
خسته نباشید.دختری 23 ساله هستم. اهل یک شهرستان کوچیک. برادرم با دختر عموم 6 ساله ازدواج کردند و متاسفانه در شرف طلاق هستند.
من خودم مذهبی تر از خانوادم هستم و پدر و برادرم نماز هم نمیخونن ولی من دوست دارم با فردی مذهبی ازدواج کنم. پدرم هم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته.
میخواستم بدونم من میتونم چی کار کنم که طلاق نگیرند؟برادرم خیلی ناامیده و هیچ جوره نمیتونم بهش ثابت کنم که فقط خدا میتونه کمکش کنه و ایمانش. متاسفانه رفیق بازه و نمیتونیم کنترلش کنیم.
اما سوال اصلی من اینه که من میخوام با فردی مذهبی ازدواج کنم و الان اگه بخوام ازدواج کنم باید جلسه اول خواستگاری بگم که خانوادم چه طرز تفکری دارند و برادرم در شرف طلاقه؟!!!
در کل از ازدواج هم میترسم چون ما یک عمر با عموم زندگی کردیم،چطور برادرم و همسرش همدیگر رو نشناخته بودند!و اینکه من چطوری به یه نفر اعتماد کنم و ازدواج کنم؟ اصن توی یه شهر کوچیک با طلاق برادرم و پدرم چطور کسی به خانواده ما اعتماد کنه؟!

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

سلام
بزرگوار امیدوارم مشکلتون به لطف خدا هر چه سریع تر حل شود.
در بیان شما دو مشکل قابل مشاهده هست.
یک مشکل مربوط به مسئله طلاق در زندگی برادرتان هست که دوست ندارید چنین اتفاقی بیافتد.
مشکل بعدی مربوط به مسائل ازدواج خودتان هست، از یک طرف ترس دارید که نکنه درآینده، شما هم عاقبت بردارتان را داشته باشید، از طرف دیگر در بیان کردن مسائل زندگی خودتان به طور واقعی به خواستگار در تردید هستید، آیا صلاح است گفته شود و یا لزومی ندارد.
اما بررسی مشکل و ارائه راهکار مناسب
در مورد مشکل برادرتان:
در چنین مشکلاتی توجه به خیلی مسائل ضروری و لازم است که باید موارد آن شمارش و در کنار هم قرار بگیرند، تا یک نتیجه درست و مفید گرفته شود. اگر در این مشکل برادرتان که به مرحله تصمیم طلاق رسیده، بررسی دقیقی شود، چه بسا عوامل مختلفی از جمله رفتارهای برادر و حتی شاید خود شما هم در این موضوع نقش داشته اید، بنابراین در این مسائل قبل از ورود به مرحله حل و درمان باید سهم تاثیر گذاری عوامل تاثیر گذار مشکل به طور واقعی و منطقی شناسایی شود، در حقیقت نگاه ما به این مسائل نگاه مجموعه ای است، تا کل مجموعه تصمیم به حل مشکل نگیرند، معمولا نتیجه مطلوب بدست نمی آید. اگر شما با دل مهربون خودتان وارد این جریان بشوید و قصدتان خیر باشد و دوست دارید کار به طلاق و جدایی نرسد و چه بسا تلاش گسترده ای هم داشته باشید، منتها از آن طرف خانواده و یا خود همان برادر بزرگوارتان تمایلی به ادامه زندگی با دختر عومیتان نداشته باشد، تلاش شما نتیجه نمی دهد. توصیه می شود اگر بتوانید با تحریک افکار نزدیکان یک تلاش گروهی انجام بدهید و از طرف دیگر برای رفع مسائل و منشا اختلافات کار احصاء و شناسایی و گام های واقعی برداشته شود، بله می توان از این تصمیمات منصرف کرد.
پس خلاصه:

1. ریشه های مشکل را به طور اساسی تحقیق کنید، مثلا: با دختر عمو و برادرتان صادقانه صحبت کنید ببینید آیا ریشه مشکل چی هست؟ آیا تمایلی برای حل مشکل هست، تا می توانید مواردی که امید ساز بوده و به نوعی حکایت از علاقه و صمیمت دارد را شناسایی و روی آنها خیلی انها مانور بدهید، تا به یک تالیف قلوب برسید. از انجایی این بزرگوار در زندگی باید تصمیم بگیرند، بنابراین ریشه یابی مشکل و ایجاد انگیزه برای درمان مشکلات، می تواند تصمیم آنها به صورت مثبت تغییر دهد.

2. تشویق به مراجعه آنها به یک مشاور متخصص

3. گفتگو با خانواده و هماهنگ کردن آنها برای ایجاد الفت و حل مشکل
متاسفانه گاهی خانواده ها به جای آنکه در مسیر حل مشکل قدم بردارند، طوری برخورد می کنند که مشکلات روز به روز بیشتر و مشکلات بدتر می شود. باید حساسیتهای خانواده شما شناسایی و مواردی که صلاح نیست برای ترک آنها قدم های مثبتی برداشته شود. بزرگترهای هر دو خانواده اگر با نیت خیر خواهانه قدم بردارند مشکل قابل حل است، منتها اگر فراموش کرده و یا حساسیت های بیجا و دخالت های غیر منطقی را دنبال کنند، زندگی دو جوان را به هم خواهند زد. اگر طوری تدبیر شود که بزرگترها قدم بردارند، کار به طلاق و جدایی نمی کشد.
و البته اگر جزئیات مشکل بیشتر بیان شود، شاید راهکارهای دقیق تری هم برای حل مشکل ارائه شود.
ادامه دارد....

[="Navy"]

Mitra.n.slp;972322 نوشت:
سلام. خسته نباشید.دختری 23 ساله هستم. اهل یک شهرستان کوچیک. برادرم با دختر عموم 6 ساله ازدواج کردند و متاسفانه در شرف طلاق هستند. من خودم مذهبی تر از خانوادم هستم و پدر و برادرم نماز هم نمیخونن ولی من دوست دارم با فردی مذهبی ازدواج کنم. پدرم هم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته. میخواستم بدونم من میتونم چی کار کنم که طلاق نگیرند؟برادرم خیلی ناامیده و هیچ جوره نمیتونم بهش ثابت کنم که فقط خدا میتونه کمکش کنه و ایمانش. متاسفانه رفیق بازه و نمیتونیم کنترلش کنیم. اما سوال اصلی من اینه که من میخوام با فردی مذهبی ازدواج کنم و الان اگه بخوام ازدواج کنم باید جلسه اول خواستگاری بگم که خانوادم چه طرز تفکری دارند و برادرم در شرف طلاقه؟!!! در کل از ازدواج هم میترسم چون ما یک عمر با عموم زندگی کردیم،چطور برادرم و همسرش همدیگر رو نشناخته بودند!و اینکه من چطوری به یه نفر اعتماد کنم و ازدواج کنم؟ اصن توی یه شهر کوچیک با طلاق برادرم و پدرم چطور کسی به خانواده ما اعتماد کنه؟!
با سلام...تجربه قدما میگه که این طور وقتها شما ازدواجتون خوب در میاد...حالا چرا؟...از دیدگاه فلسفی بین اعضای یک خانواده رابطه دلی وجود دارد مثل کانال راهی که میشه از یک قصر به درون قصر دیگری رفت...وقتی بین دو نفر اختلاف پیش میاد یا یکی از اعضای خانواده معتاد میشه حتی اگر من ناخالصی داشته باشم چون تراکم ناخالصی در اون سمت بیشتر هست بازم من سالم می مونم! چرا چون همیشه طبق قانون طبیعت هرجا ماجرا بیشتر باشه جمعیت هم اونجا بیشتر میشن پس چون الان ناخالصی ها در سمت برادرتون بیشتر هست (به خاطر دعواشون) موقعیت مکانی دل شما دارای ارامش هست و وقتی شما یک کانال دیگر به خانوادتون با ازدواج اضافه بشه اون تعادل بهم نمی خوره و ارامش تون و باز هم دارین حتی اگر همسرتون ناخالصی داشته باشه که نداره! ...توکل بر خدا کنین و برین ازدواج کنین کلا دنیا پر از ماجراهای جالب هست حتی اگر جنگ و دعوا باشه!:)[/]

نشاط;972484 نوشت:
مشکل بعدی مربوط به مسائل ازدواج خودتان هست، از یک طرف ترس دارید که نکنه درآینده، شما هم عاقبت بردارتان را داشته باشید، از طرف دیگر در بیان کردن مسائل زندگی خودتان به طور واقعی به خواستگار در تردید هستید، آیا صلاح است گفته شود و یا لزومی ندارد.

سلام
اما بزرگوار
در رابطه با مشکل خودتان:
هر ترسی ریشه ای دارد و نگرانی های هر فرد می تواند از نگاه مختلف بررسی شود، گاهی زمینه نگرانی یک چیز معقولی هست، مثلا: فرد روحیات خاصی دارد و نمی تواند با دیگران تعامل بهتری ایجاد کند، زود رنج هست، زود عصبانی می شود، پرخاشگر می باشد، یک سری از خصوصیاتی را داراست که از آینده زندگی خود ترس دارد، بله در همین مسائل اگر از قبل تدبیر شود و طبق برنامه منظم و هماهنگ با کمک یک مشاور پیش برویم، می توان نگرانی ها را از بین برد.
منتها اگر شما در رفتار خودتان مشکلی خاص نمی بینید و نوع نگرانی شما بر اثر مقایسه رفتارهای برادرتان بوده، توصیه می شود به این نوع نگرانی اهمیت ندهید. در حقیقت چنین نگرانی هایی سست عنصر بوده و به توهم و خیال شبیه است، از آنجایی که از این مشکلات انسان درس عبرت بگیرد و برای زندگی خود استفاده کند، این خیلی خوب و پسندیده است و باید همین گونه هم باشد و رفتار خوب در چنین قضایایی این است که با نگاه عمیق به این مسائل بپردازید و مواظب باشید که این نقاط ضعف و عوامل ایجاد کننده تنش ها و زمینه سازهای طلاق از بین برود.
پس در این مسئله:
1. به جای نگرانی روی رفتارهای خودتان متمرکز شوید، چه از جهت ضعف رفتاری و یا قوت رفتاری؛
بدین شکل که روی رفع ضعف های خودتان کار کنید و سعی کنید با اکتساب مهارتها و تمرین آن ضعف ها را کمتر کنید و روی نقاط قوت خودتان سرمایه گذاری کنید و تقویت کنید در روزهای سخت تکیه گاه شما شود.
2. عواملی که در زندگی برادرتان موجب و زمینه ساز مشکل شد، آنها را روی کاغذی به دقت ثبت کنید و برای عدم تکرار آن در زندگی خودتان تلاش کنید.
بنابراین اگر ریشه ها و عوامل مشکل کنده شود و از قبل تدبیر شود، مشکل نمی تواند رشد کرده و به زندگی شما آسیب بزند.
3. در مورد عوامل طلاق و ریشه های آن تحقیق کنید.
خود همین کسب اطلاعات می تواند زمینه پیشگیری را در زندگی شما ایجاد کند.
و اما مشکل دیگر:
طرح مسئله طلاق در جلسات خواستگاری موضوعیتی ندارد و این مسئله را خیلی حساس نکنید. بنابراین جای نگرانی نیست و اگر از شما پرسیدند، می توانید یک جواب کلی داده و بگویید من خیلی در جریان نیستم
و خودشان چنان مصلحت دانستند که از هم جدا شوند.
در عین حال طلاق درسته که یک مسئله خوبی در زندگی نیست، اما یک راه حل نهایی برای حل برخی از مشکلات در زندگی است و از نگاه شارع هم کار حرامی نیست، لذا احساس شرم و یا کسر شان برای شما معنی ندارد.

Mitra.n.slp;972322 نوشت:
سلام.
خسته نباشید.دختری 23 ساله هستم. اهل یک شهرستان کوچیک. برادرم با دختر عموم 6 ساله ازدواج کردند و متاسفانه در شرف طلاق هستند.
من خودم مذهبی تر از خانوادم هستم و پدر و برادرم نماز هم نمیخونن ولی من دوست دارم با فردی مذهبی ازدواج کنم. پدرم هم قبلا یک ازدواج ناموفق داشته.
میخواستم بدونم من میتونم چی کار کنم که طلاق نگیرند؟برادرم خیلی ناامیده و هیچ جوره نمیتونم بهش ثابت کنم که فقط خدا میتونه کمکش کنه و ایمانش. متاسفانه رفیق بازه و نمیتونیم کنترلش کنیم.
اما سوال اصلی من اینه که من میخوام با فردی مذهبی ازدواج کنم و الان اگه بخوام ازدواج کنم باید جلسه اول خواستگاری بگم که خانوادم چه طرز تفکری دارند و برادرم در شرف طلاقه؟!!!
در کل از ازدواج هم میترسم چون ما یک عمر با عموم زندگی کردیم،چطور برادرم و همسرش همدیگر رو نشناخته بودند!و اینکه من چطوری به یه نفر اعتماد کنم و ازدواج کنم؟ اصن توی یه شهر کوچیک با طلاق برادرم و پدرم چطور کسی به خانواده ما اعتماد کنه؟!

با سلام و عرض ادب و احترام

در ابتدا به خدا توکل کنید و هر ان چه او مقدر داشته را بپذیرید...

گاهی جدایی دو نفر مصلحت است و گاهی این مشاجرات راهی برای تحکیم روابط...

حل این مشکل ریشه ای است و با این اطلاعات کم که شما دادید نمی شه نظر خاصی داد

مشکلات دیگران نباید باعث تیرگی زندگی شما شود

هر چه پیش امد شما نا امید نشید و برای رسیدن به زندگی درست تلاش کنید و بر خدا توکل کنید...

مذهبی بودن شخصیت مقابل دلیل بر مومن بودن فرد نیست

مهم ترین ویژگی در انتخاب همسر ایمان هست نه مذهب

هیچ شخصی در 20-25 سالگی کامل نیست و نیاز به ازدواج برای طی روند تکامل داره

پس با بر چسب مذهبی بودن به دنبال همسر کامل نباشید که احتمالا به سرنوشت دیگران دچار می شید...

همین که فردی رو یافتید که در حال طی روند تکامل با ایمان و اخلاص حقیقی(نه ظاهری ) بود با شناخت صحیح فرد مقابل اقدام به ازدواج کنید

در پناه حق تعالی

فقط میتونم بگم ازدواج خوبه یه هم داری سرت رو میزاری رو پاهاش باهاش شوخی میکنی میخندی هم دمته دلت آروم میگیره وقتی از سر کار میاد اقاته نهار جلوش میزاری و با هم میخورید بعد شیطنت ها تون شروع میشه عشق بازی میکنید غم وااندوه بیاد دلت قرص هستش مبری سر زندگیت واقات وبچت, کلا خیلی آرامم قرص اعصاب خوردم وآرام بخشی زیادی بهم داده شامس آوردی گیر من افتادی فعلا بای تا بای دیگر حالم دست خودم نیست زندگی زیباست فقط ماکیه فکرمون زیبا باشه دیگران رو ریبا ببینیم مثل من که الان آرامم وهمه چی قشنگه حتی دیولر

سوال:
دختری 23 ساله هستم، برادرم با دختر عموم 6 ساله ازدواج کرده اند و متاسفانه در شرف طلاق هستند، چه کار کنم که کار به طلاق نکشد، ضمنا من با این شرایط که برادرم در شرف طلاق است و پدرم هم سابقه طلاق داره، از ازدواج می ترسم، مطب بعدی این است که آیا این مشکلاتم را در جلسه اول خواستگاری به خواستگار بگویم؟ لطفا راهنمائی کنید.

پاسخ:
در هر مشکلی، خصوصا مسائل طلاق، توجه به خیلی از مسائل ضروری و لازم است که باید موارد آن شمارش و در کنار هم قرار بگیرند، تا یک نتیجه درست و مفید گرفته شود. اگر در این مشکل برادرتان که به مرحله تصمیم طلاق رسیده، بررسی دقیقی شود، چه بسا عوامل مختلفی از جمله رفتارهای برادر و حتی شاید خود شما هم در این موضوع نقش داشته اید، بنابراین در این مسائل قبل از ورود به مرحله حل و درمان باید سهم تاثیر گذاری عوامل تاثیر گذار مشکل به طور واقعی و منطقی شناسایی شود، در حقیقت نگاه ما به این مسائل نگاه مجموعه ای است، تا کل مجموعه تصمیم به حل مشکل نگیرند، معمولا نتیجه مطلوب بدست نمی آید. اگر شما به تنهایی وارد این جریان بشوید و قصدتان خیر باشد و دوست دارید کار به طلاق و جدایی نرسد و چه بسا تلاش گسترده ای هم داشته باشید، منتها از آن طرف خانواده و یا خود همان برادر بزرگوارتان تمایلی به ادامه زندگی با دختر عومیتان نداشته باشد، تلاش شما نتیجه نمی دهد. توصیه می شود اگر بتوانید با تحریک افکار نزدیکان یک تلاش گروهی انجام بدهید و از طرف دیگر برای رفع مسائل و منشا اختلافات، احصاء و شناسایی و گام های واقعی برداشته شود، می در این شکل می توان تا حدودی امیدوار شد.
پس بنابراین:
1. ریشه های مشکل را به طور اساسی تحقیق کرده و بدست بیاورید. مثلا: با دختر عمو و برادرتان صادقانه صحبت کنید ببینید آیا ریشه مشکل چه هست؟ آیا تمایلی برای حل مشکل هست، تا می توانید مواردی که امید ساز بوده و به نوعی حکایت از علاقه و صمیمت دارد را شناسایی و روی آنها خیلی مانور بدهید، تا به یک تالیف قلوب برسید. از آنجایی این بزرگوار در زندگی باید تصمیم بگیرند، بنابراین ریشه یابی مشکل و ایجاد انگیزه برای درمان مشکلات، می تواند تصمیم آنها به صورت مثبت تغییر دهد.
2. تشویق به مراجعه آنها به یک مشاور متخصص
3. گفتگو با خانواده و هماهنگ کردن آنها برای ایجاد الفت و حل مشکل
متاسفانه گاهی خانواده ها به جای آنکه در مسیر حل مشکل قدم بردارند، طوری برخورد می کنند که مشکلات روز به روز بیشتر و مشکلات بدتر می شود. باید حساسیتهای خانواده شما شناسایی و مواردی که صلاح نیست برای ترک آنها قدم های مثبتی برداشته شود. بزرگترهای هر دو خانواده اگر با نیت خیر خواهانه قدم بردارند مشکل قابل حل است، منتها اگر فراموش کرده و یا حساسیت های بیجا و دخالت های غیر منطقی را دنبال کنند، زندگی دو جوان را به هم خواهند زد. اگر طوری تدبیر شود که بزرگترها قدم بردارند، کار به طلاق و جدایی نمی کشد.
و البته اگر جزئیات مشکل بیشتر بیان شود، شاید راهکارهای دقیق تری هم برای حل مشکل ارائه شود.
اما در رابطه با مشکل خودتان:
هر ترسی ریشه ای دارد و نگرانی های هر فرد می تواند از نگاه مختلف بررسی شود، گاهی زمینه نگرانی یک چیز معقولی هست، مثلا: فرد روحیات خاصی دارد و نمی تواند با دیگران تعامل بهتری ایجاد کند، زود رنج هست، زود عصبانی می شود، پرخاشگر می باشد، یک سری از خصوصیاتی را داراست که از آینده زندگی خود ترس دارد، بله در همین مسائل اگر از قبل تدبیر شود و طبق برنامه منظم و هماهنگ با کمک یک مشاور پیش برویم، می توان نگرانی ها را از بین برد. منتها اگر شما در رفتار خودتان مشکلی خاص نمی بینید و نوع نگرانی شما بر اثر مقایسه رفتارهای برادرتان بوده، توصیه می شود به این نوع نگرانی اهمیت ندهید. در حقیقت چنین نگرانی هایی سست عنصر بوده و به توهم و خیال شبیه است، از آنجایی که از این مشکلات انسان درس عبرت بگیرد و برای زندگی خود استفاده کند، این خیلی خوب و پسندیده است و باید همین گونه هم باشد و رفتار خوب در چنین قضایایی این است که با نگاه عمیق به این مسائل بپردازید و مواظب باشید که این نقاط ضعف و عوامل ایجاد کننده تنش ها و زمینه سازهای طلاق از بین برود.
پس در این مسئله:
1. به جای نگرانی روی رفتارهای خودتان متمرکز شوید، چه از جهت ضعف رفتاری و یا قوت رفتاری؛
بدین شکل که روی رفع ضعف های خودتان کار کنید و سعی کنید با اکتساب مهارتها و تمرین آن ضعف ها را کمتر کنید و روی نقاط قوت خودتان سرمایه گذاری کنید و تقویت کنید در روزهای سخت تکیه گاه شما شود.
2. عواملی که در زندگی برادرتان موجب و زمینه ساز مشکل شد، آنها را روی کاغذی به دقت ثبت کنید و برای عدم تکرار آن در زندگی خودتان تلاش کنید.
بنابراین اگر ریشه ها و عوامل مشکل سنجیده و از قبل تدبیر واقعی شود، مشکل نمی تواند رشد کرده و به زندگی شما آسیب بزند.
3. در مورد عوامل طلاق و ریشه های آن تحقیق کنید.
خود همین کسب اطلاعات و آگاهی لازم می تواند زمینه پیشگیری را در زندگی شما ایجاد کند.
و اما مشکل دیگر:
طرح مسئله طلاق و سایر مشکلات در جلسات خواستگاری موضوعیتی ندارد و این مسئله را خیلی حساس نکنید. بنابراین جای نگرانی نیست و اگر از شما پرسیدند، می توانید یک جواب کلی داده و بگویید من خیلی در جریان نیستم،و خودشان چنان مصلحت دانستند که از هم جدا شوند.
در عین حال طلاق درست است که یک مسئله خوبی در زندگی نیست، اما یک راه حل نهایی برای حل برخی از مشکلات در زندگی است و از نگاه شارع هم کار حرامی نیست، لذا احساس شرم و یا کسر شان در این موضوع منطقی نیست.

موضوع قفل شده است